ادامه بحث عرفان حلقه
شنبه 94/10/05
عرفان حلقه است .در این اصل آمده است : « در عرفان کیهانی ، مسیر اصلی طریقت است که بر روی این مسیر که مسیر عمل است ، از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت می گیرد و در انتها هر سه بر یکدیگر منطبق می گردند و این بدان معنی است که در جریان عمل ، انسان به کاربرد شریعت پی برده و به حقیقت نیز نائل می گردد . »
ـ حقیقت ، طریقت و شریعت
« بدیهی است که انسان به لحاظ ساختار وجودی اش ، متکی به گونه ای عمل برای برای شکل گیری و رشد یابی در مسیر کمال است ؛ این اعمال را آفریننده او که داناست ، برای او در طرح عظیمش طراحی عظیمی کرده و آن مستعد ساختن حضور هزاران نبی و خبر گیرنده و پیام آور است ، که به عنوان رسول و فرستاده موظف به ابلاغ پیام و انذار بشر و تبشیر راه یافتگان شده و شریعت ونحوه راه رفتن در مسیر کمال خواهی را برای انسان ترسیم کرده اند . » ( عرفان کیهانی ، ص 112 )
پیچیدگی و نا روان بودن این عبارات به خوبی مشخص است . نخست اینکه طریقت اصل است و شریعت و حتی حقیقت باید به آن نزدیک و با آن منطبق شود ؛ یا به بیانی که در اصل آمده « از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت میگیرد .» حال می پرسیم این طریقت چیست که نه تنها شریعت ، بلکه حقیقت هم از روی آن دریافت می شود ؟
طریقت اعمالی است که آفریننده دانا در طرح عظیمش برای انسان طراحی کرده است . این طرح عظیم چیست ؟ آیا دین است ؟ هیچ اشاره ای نشده ؛ چیزی غیر از دین است ؟
به هر روی در توضیح طرح عظیم نوشته اند : « مستعد ساختن حضور هزاران هزار نبی و خبر گیرنده و پیام آور است … » با توجه به این جمله ظاهرا این طرح عظیم خود دین نیست . حضور پیام آوران هم نکته ی قابل توجهی است . چون حضور با فرستاده شدن فرق دارد ، ممکن است پیامبرانی فرستاده شوند ، اما همیشه حضور نخواهند داشت . از دیدگاه این اصل طرح عظیم آفریننده ی دانا مستعد ساختن حضور پیام آوران است ، نه فرستادن آن ها . پس با پیروی از این طرح باید در جستجوی پیام آوری حاضر باشیم که طریقت در استعداد اوست و شریعت و حقیقت که کمال و راه کمال خواهی است ، از روی آن دریافت می شود .
بنابراین سرنوشت شریعت ، طریقت و حقیقت بسیار مبهم و نامعلوم است ، اگر چه در نهایت به هم خواهند رسید . اما کجا به هم می رسند ؟ و آنگاه که گرد هم آیند شریعت چه شریعتی خواهد بود و حقیقت چه حقیقتی؟
ـ طریقت بی کوشش
تمام عرفان حلقه به طریقت عملی آن بر می گردد ، که از نوعی ارتباط عملی با شعور کیهانی است وشریعت و حقیقت هر چه باشد از روی آن دریافت می شود . حال این طریقت چیست ؟ دستیابی به نیروی درمان گری یا شعور کیهانی که نشانه ای از ظرفیت معنوی انسان است و راه دستیابی به آن این است که تسلیم شعور کیهانی یا رحمت عام الهی شویم البته تنها از طریق سلسله مراتب و مرکزیت عرفان حلقه .
این سهولت در رسیدن به مواهب عرفانی که می توان آن را رانت خواری معنوی نامید ، فقط با تسلیم شدن در حلقه های عرفان کیهانی به دست می آید . بدون هیچ زحمتی و برای گناهکار و بی گناه فرقی نمی کند . عارف یک دقیقه ای ! آیا این طور نیست که برای رسیدن به هر چیز با ارزشی باید رنجی را تحمل کرد و زحمتی کشید ؟ آیا بی رنج و زحمت به دست آمدن این موهب رحمانی دلیل بی ارزش بودن یا نشانه ی راهزنی شیطانی نیست ؟ اگر هم تسلیم شدن یک گام محسوب شود ، که صد البته گام بلندی هم هست ، تسلیم شدن در برابر اراده و امر خداوند است و نشانه ی آن تعبد به شریعت و آراستگی به اصول اخلاقی است ، نه تسلیم شدن به حلقه های این فرقه بدون تقید به شریعت و اخلاق .
. صحیفه تبلیغ ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، معاونت جامعه و روحانیت ، ص 64ـ 67 ، 91
عرفان حلقه
شنبه 94/10/05
تهدیدی جدی برای بهداشت معنوی جامعه
چند سالی است که اشتیاق و ساده دلی عده ای از یک سو و اشتباه و سهل انگاری مسئولان از سوی دیگر بستر گسترش سرطانی جریانی به نام عرفان حلقه را در کشور فراهم کرد ؛ تا جایی که شبکه هرمی آموزش عرفان حلقه در تمام کشور گسترده شد و شاید امروز دیگر نتوان از پیشرفت آن جلوگیری کرد ، مگر با ایجاد یک نهضت روشنگری و هوشیاری گروهی از مردم که مخاطب این جریان بوده اند .
ـ عرفان حلقه در جغرافیای معنوی
از دیدگاه عرفانی سراسر عالم هستی رحمت عام الهی است . مومنان و کافران ، خوبان و بدان ، حقیقت طلبان و حقیقت ستیزان و حتی شیاطین و فرشتگان غرق در رحمت عام یا رحمت رحمانی هستند . رحمانیت خداوند هیچ مقابل و متضادی ندارد ؛ اما رحمت خاصه یا رحیمی خدا مخصوص خوبان و حقیقت جویان و دوستان خداست و در مقابل آن قهر و غضب الهی است .
اما عرفان حلقه به اعتراف پایه کذاران آن تنها برای اتصال به حلقه های رحمانی است و در طول این سالها نه در دوره های آموزشی و نه در کتاب هایشان برای حلقه های رحیمیت تعریف و برنامه ای ارائه نداده است .
ـ واسطه ی فیض
پایه گذاران عرفان حلقه معتقدند که : « رحمت عام شامل همه انسان ها می شود و انسان در این مورد ، حق انتخاب داشته و می تواند از آن استفاده کرده و یا اجتناب نماید و برای برخوردار شدن از آن هیچ اجباری ندارد ؛ به طور کلی همه ی انسان ها صرف نظر از نژاد ، ملیت ، جنسیت ، سن و سال ، سواد و معلومات ، استعداد و لیاقت های فردی ، دین و مذهب ، گناه کار و بی گناه ، پاکی و ناپاکی و … می تواند از رحمت عام الهی برخوردار شوند . فیض و رحمت الهی در انحصار هیچ گروه خاصی نیست . افراد و گروه ها فقط میتوانند معرف باشند ، تا اشخاصی که خود را از پرتو این نور نجات بخش مخفی کرده اند ، در معرض آن قرار بگیرند . » این سخن اشکالاتی دارد و کسانی که تا حدودی با عرفان آشنا هستند پوشیده نیست ، در اساس نامه عرفان حلقه ، حلقه های رحمانیت با نام شعور الهی مورد اشاره قرار گرفته و این طور معرفی شده است: « نظر به اینکه شعور الهی نیاز به هیچ مکملی ندارد ،لذا چیزی تحت هر نام و عنوان ،قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی ………….. ادامه دارد
دل نوشته
شنبه 94/10/05
السلام علیک یا ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
دوباره کبوتر دلم در هوای آشیانه تو ، بال و پر می زند . امروز خسته و غمگین از پس کوههای
سر به فلک کشیده ،به سویت پر می کشم تا شاید مرهمی بر روی زخم های کهنه ام بگذارم .
مولای من !باز آه و بی قراری دل و بی شکیبایی دیده ی ما را به شهد وصل ، صفا بخش و عطر
کرامت خویش ، بر اهل نیاز بگستر ! ای مهر فروزنده هدایت و نصر ! با که گویم حدیث تلخ
هجران و انتظار را ؟ شِکوِه فراق یار به آفریدگار بریم که او دانای اندوهِ درون ماست .
ای امیر غائب از نظر ! ای مهدی موعود و ای منجی محبوب !به راستی که در تاریخ « وصل و هجران »
، « عشق و حرمان » ، محبتی چنین دیر پای و محبانی چنین پای بند و محبوبی چنین گریز پای را
هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده که هزار و اندی سال است که این جذبه و ناز ،
راز و نیاز ادامه دارد .
اللهم عجل لولیک الفرج
چشمانتظار
چهارشنبه 94/10/02
چشمانتظار
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به خواب رفتهاند.
اینها به یقین، منتظر نیستند. خواب، به چشم كسی كه چشم به راه است، راه ندارد.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مشغول بازیاند.
این عده بیتردید منتظر نیستند. كسی كه چشم و دلش منتظر است، دست و دلش به بازی نمیرود.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به ساخت و ساز مشغولند. این كارگران كه ـ فقط ـ مشغول كارند، نه در حال و هوای انتظارند و نه گوش به زنگ ظهور.
كسی كه منتظر ظهور است، رحل اقامت نمیافكند و بساط ماندن پهن نمیكند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای نشستهاند، سر در گریبان فرو بردهاند و زانوی غم در بغل گرفتهاند.
این عده، خستهتر، درماندهتر و مأیوستر از آنند كه منتظر بمانند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مغازهای زدهاند و دكانی گشودهاند و مشغول كاسبی شدهاند.
اینان فقط چشمانتظار مشتریاند و رونق بازارشان در بستن چشمِ انتظار مشتری است.
در جای جای جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، دستهها و گروههای مختلف از هر ایل و قبیله و حزب و تیره و طایفهای، نشانهای گذاشتهاند. علَمی برافراشتهاند، پرچمی به دست گرفتهاند، حدود و ثغوری رسم كردهاند و دكانی و دستگاهی به هم زدهاند. هر كدام از این احزاب، چنین گمان یا وانمود میكنند كه خود، حقیقت محضاند و دیگران ـ همه دیگران ـ باطل مطلق.
اینان، مصداق بارز و روشن و تمام عیارند برای آیه «كل حزب بما لدیهم فرحون».1
هر كدام از این جماعت مختلف و گوناگون، كل خلایق را به دو دسته خودی و غیر خودی تقسیم كردهاند و هر كس را در خیام خود ندیدهاند، لاجرم نامش را در فهرست دشمنان خدا و پیامبر و مردم جا دادهاند.
اینان از سخن «الطرق الیالله بعدد انفاس الخلائق»2 چنین فهمیدهاند كه تنها از یك مسیر به خدا میتوان رسید و آن همان مسیری است كه خود راهبری میكنند. اگر تقسیم كار به این قبایل سپرده شود، عاجزترین و نالایقترین فرد خود را به شایستهترین انسان غیر خودی ترجیح میدهند. اگر در جایگاه قضاوت بنشینند، هر منكری از اعضای قبیله خود را معروف میبینند و سهو و صغیره میشمرند و اعمال معروف و مباح دیگران را «ذنب لا یغفر» تلقی میكنند.
این احزاب و طوایف و قبایل، چنین نیست كه چشمانتظار آمدن موعود نباشند؛ بلكه به عكس، بسیار دم از انتظار میزنند و در فراق موعود مویه میكنند. اما… اما موعود را هم موجودی قابل ارزیابی و گزینش میبینند و آن موعودی را میپذیرند كه آنان را بپذیرد و بر تفكر و تحزّبشان صحه بگذارد.
ناگفته پیداست كه به این جنس از چشم و نگاه و بر این قاب میانتهی، نام انتظار نمیتوان نهاد.
در جاده پر و پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای راه را بستهاند و زمین بازی ساختهاند و در این زمین، تنی چند را مشغول بازی ساختهاند و طایفهای كثیر را مشغول دیدن این بازی. هماینان و هم بازیكنان و هم تماشاچیان، گاهی جاده را به نگاهی مرور میكنند؛ نگاهی كه نه از نوع «بادا»، كه از جنس «مبادا» است. نگاهی كه نه انتظار و آرزوی آمدن، كه تمنای نیامدن در آن موج میزند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای دل به دامپروری سپردهاند. پوست تختی انداختهاند و مریدانی را با رمل و اصطرلاب به قلاب كشیدهاند یا به طمع تعلیف مدام، یا عز و جاه و مقام به سوی دام، هدایت كردهاند.
اینان نه چشم انتظار، كه دلنگران ظهورند و در تلاش كه دیدههای منتظر مردم را از سمت و سوی جاده برگردانند و معطوف خود كنند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای سخت مشغول بحثهای علمی و فلسفیاند. با مهجورترین كلمات و پیچیدهترین عبارات و گنگترین براهین و استدلالات، بحث میكنند كه زندگی همانند جاده است؛ جادهای كه بیآغاز و فرجام نیست. ابتدا و انتها دارد و مسافری دارد كه قطعاً آمدنی است؛ مسافری كه با آمدنش به جاده هویت میبخشد و مبدأ و مقصدش را معنا میكند.
اینان بیشتر از دیگران با معنا و مفهوم انتظار محشورند؛ اما با هر چیز كه مباحث ارجمندشان را تحتالشعاع قرار دهد، در ستیزند و آن را مصدع اوقات میشمارند؛ حتی اگر آن چیز، ظهور مسافر موعود باشد.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به راهزنی مشغولند. نه تنها خود، طی طریق نمیكنند كه قاطع طریق دیگران میشوند. نه تنها خود، راه نمیروند كه راه بر رهروان میبندند و آنان را از رفتن باز میدارند.
اینان با مفهوم انتظار در تعارض و عداوتند و از زمزمه انتظار در هراس و وحشت.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به شعبده مشغولند. در تدارك ادات تغافلی برای خود و اسباب سرگرمی برای دیگران. مار از خورجین درمیآورند، زنجیر پاره میكنند، زره بر تن میدرانند، آتش از دهان میجهانند و… هر دم كاسه میگردانند و سكههای عمر خلایق را از دست غفلتشان میستانند.
اینان، مفهوم انتظار را مزاحم منافع خود میشمارند و پیوسته میكوشند كه آینه ظهور را به طاق نسیان بسپارند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای فرش گستردهاند، خیمه برافراشتهاند، پشتی و مخده گذاشتهاند و به خورد و خوراك و پخت و پز مشغول گشتهاند.
اینان به عمد از تداعی معنای انتظار پرهیز میكنند و مفهوم ظهور را مخلّ آسایش خود میشمارند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مشغول تعزیهاند. به جای هر كار دیگری فقط ضجه میزنند و مویه میكنند.
اینان از كتاب انتظار، فقط فصل چشمهای اشكبار را دیدهاند و در پهندشت انتظار، مقیم موقف اضطرار شدهاند و باقی مسیر را به خدا سپردهاند.
انتظار، این نیست و این، انتظار نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «هر حزب و گروهی به داشتههای خود، خشنود است». سوره مؤمنون/53، سوره روم/32.
2. علامه مجلسی: «راههای به سوی خدا به تعداد تكتك آدمیان است». بحارالانوار، ج64، ص137.
http://amanmag.mahdaviat.ir/articles/3255
جوان و عناصر پنجگانۀ انتظار
چهارشنبه 94/10/02
جوان و عناصر پنجگانۀ انتظار
حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان
دلایل زیادی بر تناسب انتظار با جوان وجود دارد، به طوری که حتی میتوان گفت تناسب انتظار با جوان بیش از دیگران است. چند نمونه از این دلایل را مرور میکنیم:
آیندهگرایی، آرمانگرایی و جامعهگرایی جوان
جوان، نگاه به آینده دارد و به شدّت «آیندهگرا»ست؛ و معلوم است با مهدویت که مربوط به آینده است، راحتتر ارتباط بر قرار میکند. امّا باید این آینده را به روشنی برای او ترسیم کنیم. اگر مهدویت را به عنوان آیندهای روشن و دلخواهِ جوان به او معرفی نکنیم، او آیندهای تخیّلی برای خود درست خواهد کرد و قشنگترین تخیلاتش را همین آیندۀ خودساخته، تشکیل خواهد داد و آنگاه میدانید چه اتفاقی میافتد؟ هر نوع زندگی که داشته باشد و دست به هر نوع زندگیای که میزند، احساس شکست میکند. اگر آیندهگرایی جوان را با مهدویت پیوند نزنیم، او آیندهای خیالی برای دنیای خود تصور خواهد کرد و هیچ وقت هم به آن نخواهد رسید.
میدانید انتظار فرج با سلمان فارسی چه کرد؟ وقتی پیامبر به او وعدۀ رجعتش در حکومت حضرت مهدی علیه السلام را داد، از شدت شوق گریه کرد و گفت: «وقتی از نزد رسول خداصلی الله علیه و آله بلند شدم، دیگر از آن روز به بعد برایم فرقی نمیکرد که چه وقت از دنیا بروم.» (فَقُمْتُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا یُبَالِی سَلْمَانُ مَتَی لَقِیَ الْمَوْتَ أَوْ لَقِیَه.)1 جوان آیندهگراست و باید آیندهگرایی جوان با چنین آیندۀ روشنی پر شود.
جوان «آرمانگرا» نیز است و اگر آرمان خوبی نداشته باشد، دنبال آرمانهای کاذب خواهد رفت. لذا اگر آرمان جامعه مهدوی به جوان خوب معرفی شود، به دلیل تناسب و علاقهای که به «آرمان» دارد، به سرعت جذب آنها خواهد شد.
جوان به شدّت «جامعهگرا»ست و با افزایش سن، کم کم، فردگرا میشود. باید قبل از آن، جامعۀ مهدوی را به عنوان آرمانش به او معرفی کنیم.
عناصر پنجگانۀ انتظار
از سوی دیگر، برای انتظار و منتظر بودن میتوان از پنج عنصر سخن گفت: «1.اعتراض به وضع موجود 2.تصور وضع مطلوب 3.تصدیق وضع مطلوب 4.تمنای وضع مطلوب 5.عمل برای تحقق وضع مطلوب.» و به عبارت دیگر منتظر کسی است که این پنج عنصر در او وجود داشته باشد. گرچه تبیین این پنج عنصر و سخن گفتن از نقش هر کدام از این عناصر در شکلگیری انتظار فرج، در این مختصر نمیگنجد، اما اجمالی از نقش این عناصر، با اندک تاملی روشن میشود و لذا همین معنا و تصور اولیهای که با این تأمل کوتاه در ذهن پدید میآید، کمک میکند تا در این مجال مختصر، به تناسبی که هر کدام از این عناصر با جوان دارد، اشاره کنیم:
تناسب جوان با عناصر انتظار
1. جوان «سنتگریز» است و این خصلت را خداوند در وجود جوان گذاشته است. اینکه مُدهای جدید لباس، توسط جوانها اجرا میشود، به خاطر همین سنتگریزی است و اگر جوان را به خاطر سنتگریزی سرزنش کنی و اذیت شود، «سنتشکن» هم خواهد شد. جوان دوست دارد به وضع موجود اعتراض کند و باید پاسخ این اعتراض به وضع موجود را در جامعۀ مهدوی بیابید وگرنه خراب میشود.
2. «تصور وضع مطلوب» تخیل، کار جوان است. جوانان بهتر از هر کس میتوانند با استفاده از قدرت تصورسازی خود، وضع مطلوب را برای خود تصویر کنند. چرا خداوند جوانها را اینقدر خیالپرداز آفریده و آغاز دینداری و رسیدن به سن تکلیف را در سنی قرار داده است که قدرت خیالپردازی، بسیار قوی است؟ چرا خدواند در آغاز دینداری، به جای خیالپردازی، کمی عقل و دقّت بیشتر به جوانها عطا نفرموده، بلکه خیالپردازی به آنها داده است؟ چون جوان قبل از هر چیز باید بتواند آن «وضع مطلوب» را «تصور» کند. خداوند هم قدرت تخیّل را به جوان داده است تا این اتفاق بیفتد. اگر نتواند وضع مطلوب را تصور کند، نسبت به آن میلی پیدا نخواهد کرد و برای رسیدن به آن اقدامی نخواهد کرد؛ قدرت خیالپردازی، لازمۀ آغاز دینداری است.
3. روح بلند جوان، اموری را «تصدیق» میکند که دیگران نمیتوانند باور کنند. در جریان انقلاب، بسیاری باور نمیکردند حضرت امام پیروز شود، ولی جوانها همه باور داشتند. جوان، راحتتر به تصور وضع مطلوب میرسد و در نتیجه راحتتر هم وضع مطلوب را تصدیق و باور میکند. به عبارتی، «تصدیق وضع مطلوب» هم بیش از هر کسی مال جوانهاست.
4. «تمنّا و آرزو کردن» نیز بیش از هر گروه سنی با جوانان تناسب دارد. در سنین جوانی یکی از علمای قم به بنده میفرمودند: «قدر جوانی خودتان را بدانید. من الان تمام همتم این است که خودم را سالم از قبر عبور دهم و به محضر خدا برسم. تقاضای گسترده، تمناهای بزرگ، جامعنگریها و آرمانگراییها همهاش مال دوران جوانی است؛ قدرش را بدان. البته فکر نکن اینها برای تو فضیلتی است. همۀ جوانها این خصلتها را دارند؛ دچار غرور نشوی. ولی سعی کن این روحیات را حفظ کنی، نکند روزی به جایی برسی که بگویی: خدایا مهمترین درخواست من این است که فشار قبر سراغ من نیاید.» آدم کمی پا به سن بگذارد به اینجا میرسد. تمناهای بلند مال جوانی است. آن هم تمناهایی که سود آن برای دیگران است. مثل تمنای مسلمان شدن و نمازخوان شدن تمام اروپاییها، ژاپنیها و … ، که یکی از تمناهای هر منتظر واقعی است.
5. «عمل» براساس جامعۀ مهدوی و زمینهسازی برای تحقق آن، جرأت میخواهد. امام باقر علیه السلام به جابر میفرماید: «اگر همۀ مردم شهر، جمع شوند و بگویند: «تو آدم بدی هستی» و تو از این حرف ناراحت شوی، یا اینکه بگویند: «تو آدم خوبی هستی» و تو از این سخن خوشحال شوی، تو از دوستان ما نیستی».2 البته مراد این نیست که کارهای ناپسند انجام داده و برخلاف هنجارهای اجتماعی رفتار کنیم و بعدش، از اعتراض مردم هم ناراحت نشویم. نه، بلکه مراد این است که اگر وظیفهات را انجام میدهی، اما کسی تحویلت نمیگیرد، نباید به تو بَر بخورد. اینقدر باید مستقل باشی! جامعۀ مهدوی چنین استقلالی را میخواهد. منتظر کسی است که میتواند بر اساس این استقلال، «عمل» کند و این استقلال و جرأت، با روحیۀ جوان خیلی تناسب دارد.
یک مثال کاربردی برای مطلب اخیر: آیا از خواندن قرآن لذّت میبرید؟ آیا از مدح اهلبیت و ذکر فضایلشان لذت میبرید؟ اگر جوابتان مثبت است، و اگر مجلس عروسی جای لذت بردن و شاد بودن است، پس چرا عروسیهایتان را بدون قرآن و مدح اهلبیت برگزار میکنید؟ محکم جلوی همه بایستید و بگویید هر کس از چیزی لذت میبرد، ما هم از قرآن و مدح اهلبیت لذت میبریم و شاد میشویم، و میخواهیم عروسی خودمان را با اینها برگزار کنیم و از این لذائذ و شادیها در شب عروسی بیبهره نمانیم. آن وقت یکی از کارتهای دعوت چنین عروسی را خطاب به آقا امام زمان(عج) بنویسید و بگویید: آقا، ما آدرسی نداشتیم که این کارت را برایتان ارسال کنیم، ولی دوست داریم شما هم تشریف بیاورید. بعد هم کارت دعوت را به عنوان یادگاری پیش خودتان نگه دارید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج25، ص6.
2. همان.
دوماهنامه امان شماره 30