منطق ظهور، منطق غیبت
چهارشنبه 94/10/02
تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است.
امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است.
دلیل این افزایش امید و قالب غیر عادی آن، یا به دلیل سوء برداشت از برخی علائم ظهور توسط عدهای افراد کم اطلاع و کم سواد بوده و یا از ناحیه دشمن صورت گرفته است که از امید به ظهور در قالب طبیعی و معمول آن، متضرّر، و دلگرمی و امید به آینده در اردوگاه حق را موجب نابودی و شکست خود میدانند.
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت. در شعارهای این انقلاب بزرگ، رنگ و بوی امید به ظهور امام زمان(عج) به خوبی نمایان بود و حتی در قانون اساسی، از این مسأله یاد شد و در آن، دولت و حکومت جمهوری اسلامی ایران به عنوان مقدمهساز معرفی شدند.
گذر زمان، این واقعیت را بیش از پیش برای دشمن روشن ساخت که این انقلاب و مردمان آن، امید به ظهور را ابزار حرکت خویش قرار داده و تمامی مشکلات، مصیبتها و سختیها را برای رسیدن به این آرزوی دیرینه بشریت، بر خود هموار ساخته و به جان خریدهاند.
شکست تدریجی دشمن در این نبرد، او را به فکر مقابله واداشت و ترفندهایی برای ایجاد شکست و یا کُندسازی حرکت انقلاب، به کار بست؛ که از آن جمله، تکرار تجربه تاریخی خویش در بیرون ساختن امید به ظهور از قالب طبیعی و ایجاد احساس نزدیک بودن آن در زمانی بسیار نزدیک بود؛ تا با گذر زمان و عدم تحقق آن، جامعه پویا و در حال حرکت را و مردمان راهی در مسیر مقدمه سازی را متوقف نماید و اینگونه القا کند که مسأله ظهور و مقدمهسازی، پرداختههایی خیالی است و همه را به دست شستن از این امید و خزیدن به گوشه انزوا و وارد شدن در حالت انتظار مرده و بیتحرک وادار سازد.
این فعالیت دشمن و یا دوست نادان، لزوم توجه به منطق ظهور را بر ما حتم میسازد؛ تا با درک صحیح آن، از آفتهایی همانند آنچه دشمن با القای بسیار نزدیک بودن ظهور در پی آن است، جلوگیری شود.
منطق ظهور، همان منطق غیبت است
سئوال این است که چرا بقیةالله الاعظم(عج) غایب شدند؟ کوتاهترین جمله که همه حکمتها و فلسفههای غیبت را درون خود جای میدهد این است: « فقدان نیروی لازم».
ایشان به چه نیرویی نیازمند بودند که در آن هنگام وجود نداشت؟ پاسخ این پرسش، در بررسی علت غیبت امیرالمؤمنین علیه السلام از حکومت، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و بازگشت مجدد ایشان، پس از بیست و پنج سال است. چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از حکومت دور شد؟
زیرا پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام فاقد نیرویی بود که اولاً ایشان را در برابر دشمن، یاری دهد و ثانیاً حضرت را در حکومت، همراهی نماید. بر این اساس، ایشان از حکومت دور شدند. وقتی برای گرفتن بیعت، به خانه حضرت هجوم شد، تنها کسی که از ایشان حمایت نمود، حضرت زهراسلام الله علیها بود که به شهادت رسید. اگر هم افرادی وجود داشتند که حاضر به دفاع بودند. توانایی دفاع نداشتند؛ افرادی همانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار؛ که هر یک با توجه به شرایطی که برای آنها وجود داشت، فاقد توانایی لازم برای دفاع مفید از حضرت بودند.
این مسأله، موجب غیبت حضرت از حاکمیت شد؛ اما همین غیبت، زمینهای گشت تا فرصتی در جهت تربیت نیرو برای حضرت، فراهم شود که با آن حضرت، همراهی و مردم به واسطه آنها به حضرت مراجعه نمایند و ایشان را برای بازگشت به حکومت دعوت کنند.
با قدرت گرفتن علی علیه السلام در مدینه، دشمن، متوجه اقدام بیست و پنج ساله حضرت در تربیت نیرو شد و علت به قدرت رسیدن حضرت، پس از این مدت را دریافت و فهمید که اگر این نیروها از ایشان گرفته شود، بار دیگر افول قدرت رخ خواهد داد و همین طرح را نیز اجرا نمود و در نبرد جمل و صفین و سپس در ترورها و حملههای غافلگیرانه، یاران تربیت شده حضرت را طی چهار سال از دست ایشان گرفتند تا جایی که حضرت در آخرین خطبه نماز جمعه و پس از آنکه مردم، درخواست ایشان را برای قیام علیه معاویه، بیپاسخ گذاردند گریستند و فرمودند: «کجایند برادرانی که بر مسیر بودند و در راه حق قدم میزنند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذو الشهادتین و همانندهای او کجایند؟» و دست بر محاسن شریف گرفتند و بسیار گریستند و پس از این خطبه، به جمعه دیگر نرسیده، ضربت ابن ملجم بر سر مبارک او وارد گشت و موجب شهادت ایشان شد.1
بدین ترتیب معلوم میشود که علت غیبت، فقدان نیرو و موجب ظهور، داشتن نیرو است. این حقیقتی است که غیبت امام عصر(عج) را رقم زد و موجب شد تا ایشان دیگر رؤیت نشوند و از دیدگان همگان، پنهان گردند. و همین رخداد ظهور ایشان را رقم خواهد زد و با فراهم شدن نیرو به کیفیت و تعداد لازم، ظهور تحقق خواهد یافت.
پرسش این است که حضرت چه نیرویی نیاز دارد و برای چه محدودهای و چه تعدادی؟
امام عصر(عج) تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است2 و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».3
سایر پیامبران از جمله پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز به دنبال حکومت عدل بودند و این آرزوی همه آنها بوده؛ اما هیچ یک موفق به پدیدار ساختن آن نشدند. چنانکه تردیدی نیست امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت پنج ساله خویش، عدالت را هدف قرار دادند؛ اما موفق نشدند آن را در سراسر منطقهای که بر آن حکم میراندند اجرا نمایند. شاهد بر آن، نامههایی است که حضرت برای برخی استانداران خویش فرستاده و از رفتار ناعادلانه آنها شکوه کردهاند.
علت این مسأله فقدان نیروی لازم بود؛ یعنی افرادی که عادل باشند و عدالت را درک کنند و به عبارت دیگر، دارای دو ویژگی باشند:
اول، عدالت وصفی؛ بدین معنا که اصرار بر انجام معاصی صغیره در آنها نباشد و دیگر اینکه گناه کبیره را ترک کنند یعنی میل به ظلم در آنها مرده و یا بسیار ضعیف باشد؛ به گونهای که قابل چشمپوشی و اغماض است.
دوم، علم به عدالت؛ بدین معنا که معاصی صغیره و کبیره را بشناسند تا تارک آن باشند. این معاصی در بحث حکومت و ارتباط با مسائل حکومتی، بسیار فراوان و متعدد میشود و مسأله دانش و علم به مسائل را بسیار گسترده میسازد. امیرالمؤمنین علیه السلام افرادی که چنین باشند را به تعداد لازم برای وصول به عدالت مطلوب در حیطه حاکمیت خویش، در اختیار نداشت.
اگر انبیا و یا امیرالمؤمنین علیه السلام نتوانستند عدالت را مستقر سازند، دلیلش فقدان این نیرو بود که خود آن، به علت فقدان زمان لازم برای پرورش، از یکسو و سرعت تهاجم دشمن از دیگر سو بود که پیوستگی در امر آموزش و استفاده را در هم میریخت و تا استفاده از نیروهای تربیت شده به زمینه ایجاد و تربیت نیروی جدید و لازم بیانجامد، دشمن نیروی تربیت شده را مورد هجوم قرار میداد و با نابود ساختن آن، موجب گسست میشد. بر این اساس، دوران غیبت انبیا و اولیاء همیشه تربیت نیروها را در پی داشته تا زمینه برای دوران ظهور فراهم شود.
بقیةالله الاعظم(عج) به دنبال ایجاد حکومت عدل بر پهنای گیتی هستند؛ بنابراین نیازمند افراد عادل با دو وصف هستند:
عدالت وصفی (در مقام عمل) و علم به مقتضای عدالت.
نیروی مورد نیاز حضرت، باید قبل از ظهور آماده شود؛ چرا که ایشان پس از ظهور به فتح و حکومت خواهد پرداخت و فتح و حکومت ایشان از آغاز همراه عدالت است و در نتیجه نیروهایی که ایشان استفاده میکنند، همه، باید عادل باشند.
اکنون این سؤال مطرح است که چه کسی میداند نیرو به حد کافی فراهم گشته تا بگوید ظهور بسیار نزدیک است و درباره آن تعجیل ایجاد کند؟
ممکن است گفته شود بر اساس علائمی که برای ظهور بیان شده، میتوان نسبت به نزدیکی ظهور، اظهار نظر کرد. در پاسخ باید گفت: درباره علائم به گونهای سخن گفتهاند که تجمیع آنها تاکنون هرگز رخ نداده است. وقوع برخی از آنها اموری است که بارها اتفاق افتاده، اما به دلیل عدم همراهی با علائم دیگر، ظهور را همراه نداشته است. بنابراین تحقق برخی علائم تنها، میتواند امید را به شکلی معمول ایجاد نماید؛ٰ اما خارج از حدّ متعارف به گونهای که به تخمین زدن زمانی برسد، هرگز صحیح نیست و آنها که از تحقق چنین علائمی به این گمان رسیدهاند، یا از روی کم اطلاعی بوده است و یا افرادی مغرض هستند که به دنبال از میان بردن امید از راه استعجال بودهاند.
امروزه، در جامعه ما، برخی افراد دوستدار ظهور، اما ناآگاه از همه مطالب و با حمایت دستهای پیدا و پنهان دشمن، نوعی اظهار نظر عجولانه و امید غیر واقعی و ادعای نادرست در باب ظهور ارائه کردهاند و به معرفی افرادی که قبل از ظهور در حوادث وجود دارند، همچون سید خراسانی، سید یمانی، شعیب بن صالح، سفیانی و دجال پرداختهاند و وقایعی همچون جنگها و حوادث طبیعی را ـ که گفته شده قبل از ظهور تحقق مییابد ـ بر حوادث زمان موجود تطبیق دادهاند و به نوعی در این تطبیقها سخن گفتهاند که چنین القا میشود که ظهور، در این سال و سال آینده و یا زمانی کمتر از این، رخ خواهد داد و بسیار نزدیک است. این مسئله امری بسیار خطرناک و همان چیزی است که در تاریخ قبلاً تکرار شده و ضربههایی را بر حرکت پیش رونده زمینهسازی، وارد ساخته است.
اکنون بر اثر ورود این فکر اشتباه و تطبیق نادرست توسط افرادی که عالم دینی متخصص و حدیثشناس در بین آنها وجود ندارد و حتی برخی از آنها دارای انساب و اسلاب معروف در خط ایمان نیستند به شبکههای نفاق وابستگی سببی دارند و متأسفانه توانستهاند در لایههایی از حاکمیت، نفوذ و بر برخی افراد حکومت، اثرگذاری نمایند، وضعیت به گونهای شده است که برخی افراد در امر ظهور چنان دچار اشتباه شدهاند که خود را ابزار حتمی ظهور میدانند و هر کسی که خلاف آنها فکر کند و یا اقدامی غیر از اقدام آنها انجام دهد، مخالف ظهور و جزو جریان سفیانی و دجال میبینند و بدون رعایت هرگونه ضوابط شرعی با آنها برخورد مینمایند و به دلیل غرق بودن در این تفکر، هرگز فرصت فکر در عواقب و پیامدهای اقدامات خود نمییابند. گذر زمان به سرعت آنها را از واقعیتها دور ساخته، به گونهای که به دنبال القای این مطلب هستند که حتی ولی فقیه ممکن است مانع ظهور باشد و باید او را نیز پشت سر گذارده و از او عبور کرد؛ یعنی جایگاهی که در طول دوران غیبت کبری، منشأ تربیت نیرو و آماده سازی برای ظهور بوده و توسط ائمه و شخص بقیةالله الاعظم(عج) برای ادامه راه به مردم معرفی شده و در صورت استمرار و مدیریتش میتواند زمینه ظهور را محقق و مستقر سازد، مورد انکار قرار گرفته و مانع تحقق ظهور تصور میشود.
نتیجه تعیین مصداق برای سید یمانی، سید خراسانی و شعیب بن صالح این است که عدهای که مصادیق معرفی شده را همان شخصیتها نمیدانند، از حرکت فاصله گرفته و از اردوگاه جدا شوند. گروهی که مصادیق را پذیرفتهاند با گروهی که مخالف مصادیق هستند در تعارض و تضاد، قرار میگیرند و به نزاع مشغول میشوند.
در این میان، افرادی که فاقد علم و دانایی کامل هستند، دچار اشتباه گشته، تصور غلطی درباره خود حاصل میکنند و در نتیجه به اقتضای تصور غلط حاصل شده، اقداماتی را انجام میدهند که آثار تخریبی جبران ناپذیری را ایجاد میکند و بعضاً به مبارزه و معانده با مصادیق معرفی شده میپردازند و همه اینها یعنی خارج ساختن جامعه از مسیر آمادهسازی شرایط برای ظهور.
اگر جامعه را وارد استعجال در زمینه ظهور سازیم، بعضاً این تصور برای برخی حاصل میشود که چشم انداز بیست ساله چه معنا دارد؟ برنامه پنجم توسعه یعنی چه؟ برنامهریزی برای انتخابات کدام است؟ آینده با چه مدل رئیس جمهوری باید ادامه یابد؟ وقتی بناست امام زمان(عج) بیاید و اداره حکومت را در دست گیرد، چه معنا دارد که برای بیست سال آینده چشمانداز ترسیم کنیم و برای پنج سال آینده برنامه تدوین نماییم؟ اگر این سرعتنمایی غیر واقعی با مانع روبرو نشود، خواهند گفت: معنا ندارد برای سال آینده، بودجهای تعریف کنید؛ امام زمان(عج) در راه است!
و اینها همه یعنی درمانده سازی حکومت از مقابله با بحرانهایی که دشمن ایجاد میکند و فرو افتادن حکومت در یک انتظار کشنده و مرده که بار دیگر با از دست دادن فرصتها در تربیت نیرو، راه را برای بازگشت سلطه دشمنان باز میکند و دیگر بار، ملتها را در قید و بند استکبار قرار میدهد و یأس و ناامیدی را مستقر میسازد. اینها همه ضرر معرفی مصادیق است که هیچ نیازی هم به آن نیست.
مشخص کردن مصادیق اشخاصی که در روایات بیان گشته، امری ناممکن است؛ چرا که روایات وارده در این باره به گونهای است که هرگز نمیتوان مصداق واحدی را معیّن نمود.
اساساً آیا ما مأمور به شناسایی سید خراسانی، یمانی، حسنی و شعیب بنصالح و… هستیم؟ در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان ـ که همان ولی فقیه است ـ از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم. برای ما مهم نیست که سید خراسانی کیست؟ چرا که مأمور به تبعیت از او نیستیم؛ بلکه مهم این است که بدانیم ولی فقیه کیست تا با تقلید و تبعیت از او، وظایف دوران غیبت را انجام دهیم و با شناخت دشمن بتوانیم از اقدامات تخریبی او جلوگیری نماییم.
نتیجه سخن
بر این اساس میتوان گفت که ظهور، هنگامی رخ خواهد داد که افراد عادل به تعداد لازم تربیت شده باشند تا بتوانند امام زمان(عج) را در این امر یاری دهند و کسی از این زمان آگاه نیست مگر خدای متعال. هرگاه آنچه از علائم برای ما بیان شده، همزمان و بدون کم و کاست تحقق یافت و ما یقین کردیم که همه اینها همان علائمی است که ظهور به آنها متصل است، میتوانیم زمان تقریبی بیان کنیم. در غیر این صورت، از کسانی خواهیم بود که بدون اطلاع از امری غیبی، سخن گفتهایم و خدای متعال از این کار نهی نموده و با توجه به حواشی و عوارض آن، بر خدای متعال افترا بستهایم.
این همان چیزی است که دشمن به دنبال آن است تا با این ابزار، مقدمهسازی برای ظهور را نابود و یا کند سازد. اکنون که جامعه اسلامی ما توانسته با اقدامات خویش، دنیا را به سوی ظهور فرا بخواند و کشورها یکی پس از دیگری، وارد این جرگه میشوند و حوادث دنیا برای انجام اصلاحاتی آماده میشود که میتواند زمینهساز باشد، اگر به یکباره با این نوع گفتمان ـ که به دور از واقعیت و منطق است ـ به قهقرا برویم، همه تلاشها به نابودی کشیده خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، ص 264.
2. بحارالانوار، ج 98، ص 294.
3. امالی صدوق، ص 78.
حجتالاسلام و المسلمین مهدی طائب ـ دوماهنامه امان شماره 30
عرشیان فرش نشین؛ بهجت منتظران
چهارشنبه 94/10/02
عرشیان فرش نشین؛ بهجت منتظران
زندگینامه
حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در اواخر سال 1334 هجری قمری، در شهر فومن، واقع در استان گیلان به دنیا آمد و هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد. وی تحصیلات ابتدایی را در مكتبخانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیل ادبیات عرب در سال 1348 قمری ـ هنگامی كه تقریبا 14 سال از عمر شریفش می گذشت ـ برای تكمیل دروس حوزوی، عازم عراق شد و در 4 سال اقامت دركربلای معلی، علاوه بر تحصیل علوم رسمی، از محضر استادان بزرگ آن، بهره برد. در سال 1352 قمری، برای تحصیل به نجف اشرف رهسپار شد و سطح عالی علوم حوزه را در محضر بزرگانی چون شیخ مرتضی طالقانی به پایان رساند و پس از درك محضر آیات عظام ضیاء عراقی و میرزای نائینی، در حوزه درسی آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی وارد شد. افزون بر این، ایشان از محضر آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ محمد كاظم شیرازی و سید حسین بادكوبهای نیز بهره برد. ایشان در تألیف كتاب سفینةالبحار با محدث كبیر حاج شیخ عباس قمی (نویسنده کتاب مفاتیحالجنان) همكاری نمود.
وی در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش (فومن) از محضر عالم بزرگوار، مرحوم سعیدى و دركربلا از برخی علماى دیگر بهره برد؛ تا اینكه در نجف اشرف و در حدود هجده سالگی با آیتالله علامه قاضی آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و در زمره شاگردان اخلاقی و عرفانی ایشان درآمد.
ایشان سرانجام در سال 1364 قمری، برابر با سال 1324 شمسی، با قلبی صیقل یافته از معنویت، و سینهاى مالامال از عشق به حضرت حق، و با كوله بارى از علم و كمال، به سرزمین خویش بازگشت و در زادگاهش تشكیل خانواده داد و در حالى كه آماده بازگشت به نجف اشرف بود، هنگام عبور از قم ـ در زمانی كه هنوز چندین ماه از مهاجرت آیت الله بروجردى به قم نگذشته بود ـ ابتدا به صورت موقت و سپس به صورت دائم، در شهر مقدس قم، رخت اقامت افكند و از محضر آیات عظام، كوه كمرهاى و بروجردى استفاده نمود. در همان سالها و بعد از آن، معظم له به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و تا پایان عمر شریف خویش به تربیت شاگردانى بسیار، همت گماشت.
سرانجام، روح ملکوتی این عالم ربانی و فقیه صمدانی و مرجع تقلید شیعیان جهان، در بعد از ظهر روز یکشنبه، 27 اردیبهشت 1388 به ملکوت اعلی پیوست.
نصیحتی از این بالاتر نیست
حجتالاسلام والمسلمین محمدی ری شهری نقل میکند: «آیتالله العظمی بهجت بر اساس آموزههای قرآن و اهلبیت، مهمترین توصیه اخلاقی و عملی را اجتناب از گناه میدانستند. وقتی از ایشان درخواست نصیحت کردم، فرمودند: «نصیحتی از این بالاتر نیست که انسان، تصمیم جدی بگیرد که اگر خداوند به او یکصد سال عمر هم داد، عالماً و عامداً، حتی یک آن هم معصیت نکند. اگر چنین حالی واقعاً برای او پیدا شد، خداوند او را کمک میکند و توفیق میدهد» و هم چنین میفرمودند: برای سالک در اولین مرحله، عزم راسخ و مستمر بر ترک معاصی در اعتقادیات و اعمال و نماز اول وقت، برای وصول به مقامات عالیه، کافی و وافی است».
قرآن و عترت همراه ما هست!
یکی دیگر از فضلای مشهد چنین میگوید: «روزی در محضر ایشان بودیم که فرمودند: «فقیری در هوای سرد، دنبال یکی از مراجع نجف راه میافتد که به ایشان کمک کند و به ایشان میگوید اگر کمک نکنی میمیرم؛ ولی آقا به ایشان توجهی نمیکنند. فقیر هم اصرار میکند، ولی آقا داخل منزل میشوند. صبح که بیرون میآیند، میبینند در اثر سرما و گرسنگی مرده است! آقا دستور میدهند او را غسل و دفن کنند. وقتی لباسش را بیرون میآورند، میبینند یک کیسه هفتصد لیره (در حدود هفتصدهزار تومان) همراهش بوده! آیتالله بهجت در ذیل این حکایت میفرمود: قرآن و عترت (روایات) همراه مان هست ولی میگوییم آقا چیزی (دستورالعملی) بگو که حالمان خوب بشود، داریم میمیریم.»
آیت الله العظمی بهجت در کلام بزرگان
حضرت امام خمینی: « جناب آقای بهجت، دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند».
علامه طباطبایی: « ایشان عبد صالح است».
آیتالله بهاء الدینی: « الآن ثروتمندترین مرد جهان (از جهت معنوی) آقای بهجت است».
علامه محمد تقی جعفری: «اینکه در روایات آمده است که هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، قلبش میمیرد و همچنین «زیارة العلماء أحبّ إلی الله تعالی من سبعین طوافاً حول البیت؛ زیارت علما در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف گرد خانه [خدا] می باشد»، مصداق بارز علما، آیت الله بهجت هستند».
نکتههای ناب مهدوی از آیتالله العظمی بهجت
• سبب غیبت امام زمان(عج)، خود ما هستیم!
• لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولیّ عصر(عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمّه(عج) بهتر از تشرّف باشد.
• ما در دریای زندگی، در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا [از ما] لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر(عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
• علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کردهاند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور میکند، هیچ استبعاد ندارد! لازمه این مطلب آن است که در بعضی علایم، بداء (تجدید نظر) صورت میگیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق میافتد.
• انتظار ظهور و فرج امام زمان(عج)، با اذیت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
• مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او میباشد.
• افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران میروند، و نمیدانند که خود آن حضرت، چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل در فرج او دعا کنند.
• هر کس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجّت(عج) و فرج شخصی خود پیدا کند؛ خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، یا نزدیک!
• حضرت اشخاصی را میخواهند که تنها برای ایشان باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا، منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود.
• اگر به قطعیّات و یقینیّات دین عمل کنیم، در وقت خواب و به هنگام محاسبه پی میبریم که از کدام یک از کارهایی که کردهایم، قطعاً حضرت امام زمان(عج) از ما راضی است و از چه کارهایمان قطعاً ناراضی است.
• تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان(عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوّت رابطه ما با ولی امر(عج) هم در اصلاح نفس است.
• از گناه ما و بهخاطر اعمال ما است که آن حضرت هزار سال در بیابانها، در به در و خائف است.
• هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران میرود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت را نیز از خدا بخواهد.
• کار آفتاب، اضائه (نور افشانی) است، هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب(عج) هم همینطور است، هر چند در پس پرده غیبت باشد..! چشم ما نمیبیند، ولی عدّهای بوده و هستند که میبینند و یا اگر نمیبینند، ارتباطی با آن حضرت دارند.
• آیا میشود رئیس و مولای ما، حضرت ولیّ عصر(عج) محزون باشد و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!
• ما طلّاب باید در این فکر باشیم که چگونه میتوانیم یک امضاء و تأییدی از مولایمان حضرت ولیعصر(عج) بگیریم؟! یعنی چگونه درس بخوانیم و چگونه رفتار کنیم که مولایمان، ما را امضا و تأیید کند؟!
منابع:
1. در محضر بهجت.
2. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت.
3. زمزم عرفان، ص 77.
4. نکتههای ناب، رضا باقیزاده، ص147-146
دوماهنامه امان شماره 30
عرشیان فرش نشین؛ بهجت منتظران
چهارشنبه 94/10/02
عرشیان فرش نشین؛ بهجت منتظران
زندگینامه
حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در اواخر سال 1334 هجری قمری، در شهر فومن، واقع در استان گیلان به دنیا آمد و هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد. وی تحصیلات ابتدایی را در مكتبخانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیل ادبیات عرب در سال 1348 قمری ـ هنگامی كه تقریبا 14 سال از عمر شریفش می گذشت ـ برای تكمیل دروس حوزوی، عازم عراق شد و در 4 سال اقامت دركربلای معلی، علاوه بر تحصیل علوم رسمی، از محضر استادان بزرگ آن، بهره برد. در سال 1352 قمری، برای تحصیل به نجف اشرف رهسپار شد و سطح عالی علوم حوزه را در محضر بزرگانی چون شیخ مرتضی طالقانی به پایان رساند و پس از درك محضر آیات عظام ضیاء عراقی و میرزای نائینی، در حوزه درسی آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی وارد شد. افزون بر این، ایشان از محضر آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ محمد كاظم شیرازی و سید حسین بادكوبهای نیز بهره برد. ایشان در تألیف كتاب سفینةالبحار با محدث كبیر حاج شیخ عباس قمی (نویسنده کتاب مفاتیحالجنان) همكاری نمود.
وی در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش (فومن) از محضر عالم بزرگوار، مرحوم سعیدى و دركربلا از برخی علماى دیگر بهره برد؛ تا اینكه در نجف اشرف و در حدود هجده سالگی با آیتالله علامه قاضی آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و در زمره شاگردان اخلاقی و عرفانی ایشان درآمد.
ایشان سرانجام در سال 1364 قمری، برابر با سال 1324 شمسی، با قلبی صیقل یافته از معنویت، و سینهاى مالامال از عشق به حضرت حق، و با كوله بارى از علم و كمال، به سرزمین خویش بازگشت و در زادگاهش تشكیل خانواده داد و در حالى كه آماده بازگشت به نجف اشرف بود، هنگام عبور از قم ـ در زمانی كه هنوز چندین ماه از مهاجرت آیت الله بروجردى به قم نگذشته بود ـ ابتدا به صورت موقت و سپس به صورت دائم، در شهر مقدس قم، رخت اقامت افكند و از محضر آیات عظام، كوه كمرهاى و بروجردى استفاده نمود. در همان سالها و بعد از آن، معظم له به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و تا پایان عمر شریف خویش به تربیت شاگردانى بسیار، همت گماشت.
سرانجام، روح ملکوتی این عالم ربانی و فقیه صمدانی و مرجع تقلید شیعیان جهان، در بعد از ظهر روز یکشنبه، 27 اردیبهشت 1388 به ملکوت اعلی پیوست.
نصیحتی از این بالاتر نیست
حجتالاسلام والمسلمین محمدی ری شهری نقل میکند: «آیتالله العظمی بهجت بر اساس آموزههای قرآن و اهلبیت، مهمترین توصیه اخلاقی و عملی را اجتناب از گناه میدانستند. وقتی از ایشان درخواست نصیحت کردم، فرمودند: «نصیحتی از این بالاتر نیست که انسان، تصمیم جدی بگیرد که اگر خداوند به او یکصد سال عمر هم داد، عالماً و عامداً، حتی یک آن هم معصیت نکند. اگر چنین حالی واقعاً برای او پیدا شد، خداوند او را کمک میکند و توفیق میدهد» و هم چنین میفرمودند: برای سالک در اولین مرحله، عزم راسخ و مستمر بر ترک معاصی در اعتقادیات و اعمال و نماز اول وقت، برای وصول به مقامات عالیه، کافی و وافی است».
قرآن و عترت همراه ما هست!
یکی دیگر از فضلای مشهد چنین میگوید: «روزی در محضر ایشان بودیم که فرمودند: «فقیری در هوای سرد، دنبال یکی از مراجع نجف راه میافتد که به ایشان کمک کند و به ایشان میگوید اگر کمک نکنی میمیرم؛ ولی آقا به ایشان توجهی نمیکنند. فقیر هم اصرار میکند، ولی آقا داخل منزل میشوند. صبح که بیرون میآیند، میبینند در اثر سرما و گرسنگی مرده است! آقا دستور میدهند او را غسل و دفن کنند. وقتی لباسش را بیرون میآورند، میبینند یک کیسه هفتصد لیره (در حدود هفتصدهزار تومان) همراهش بوده! آیتالله بهجت در ذیل این حکایت میفرمود: قرآن و عترت (روایات) همراه مان هست ولی میگوییم آقا چیزی (دستورالعملی) بگو که حالمان خوب بشود، داریم میمیریم.»
آیت الله العظمی بهجت در کلام بزرگان
حضرت امام خمینی: « جناب آقای بهجت، دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند».
علامه طباطبایی: « ایشان عبد صالح است».
آیتالله بهاء الدینی: « الآن ثروتمندترین مرد جهان (از جهت معنوی) آقای بهجت است».
علامه محمد تقی جعفری: «اینکه در روایات آمده است که هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، قلبش میمیرد و همچنین «زیارة العلماء أحبّ إلی الله تعالی من سبعین طوافاً حول البیت؛ زیارت علما در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف گرد خانه [خدا] می باشد»، مصداق بارز علما، آیت الله بهجت هستند».
نکتههای ناب مهدوی از آیتالله العظمی بهجت
• سبب غیبت امام زمان(عج)، خود ما هستیم!
• لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولیّ عصر(عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمّه(عج) بهتر از تشرّف باشد.
• ما در دریای زندگی، در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا [از ما] لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر(عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
• علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کردهاند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور میکند، هیچ استبعاد ندارد! لازمه این مطلب آن است که در بعضی علایم، بداء (تجدید نظر) صورت میگیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق میافتد.
• انتظار ظهور و فرج امام زمان(عج)، با اذیت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
• مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او میباشد.
• افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران میروند، و نمیدانند که خود آن حضرت، چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل در فرج او دعا کنند.
• هر کس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجّت(عج) و فرج شخصی خود پیدا کند؛ خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، یا نزدیک!
• حضرت اشخاصی را میخواهند که تنها برای ایشان باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا، منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود.
• اگر به قطعیّات و یقینیّات دین عمل کنیم، در وقت خواب و به هنگام محاسبه پی میبریم که از کدام یک از کارهایی که کردهایم، قطعاً حضرت امام زمان(عج) از ما راضی است و از چه کارهایمان قطعاً ناراضی است.
• تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان(عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوّت رابطه ما با ولی امر(عج) هم در اصلاح نفس است.
• از گناه ما و بهخاطر اعمال ما است که آن حضرت هزار سال در بیابانها، در به در و خائف است.
• هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران میرود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت را نیز از خدا بخواهد.
• کار آفتاب، اضائه (نور افشانی) است، هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب(عج) هم همینطور است، هر چند در پس پرده غیبت باشد..! چشم ما نمیبیند، ولی عدّهای بوده و هستند که میبینند و یا اگر نمیبینند، ارتباطی با آن حضرت دارند.
• آیا میشود رئیس و مولای ما، حضرت ولیّ عصر(عج) محزون باشد و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!
• ما طلّاب باید در این فکر باشیم که چگونه میتوانیم یک امضاء و تأییدی از مولایمان حضرت ولیعصر(عج) بگیریم؟! یعنی چگونه درس بخوانیم و چگونه رفتار کنیم که مولایمان، ما را امضا و تأیید کند؟!
منابع:
1. در محضر بهجت.
2. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت.
3. زمزم عرفان، ص 77.
4. نکتههای ناب، رضا باقیزاده، ص147-146
دوماهنامه امان شماره 30
آخرین ویرایش
در 1394/8/17 14:19 توسط زهره رجبی شیزری
آیهها و نکتهها؛ مزد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله
چهارشنبه 94/10/02
آیهها و نکتهها؛ مزد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله
«ذَلِكَ الَّذِی یبَشِّرُ اللهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَن یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورٌ؛1 این همان چیزى است که خداوند، بندگانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، به آن نوید مىدهد! بگو من هیچ پاداشى از شما برای رسالتم درخواست نمىکنم؛ جز دوستداشتن نزدیکانم (اهل بیتم) و هر کس کار نیکى انجام دهد ، بر نیکىاش مىافزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».
پیامبر اسلام از مردم درخواست مزد مادی نداشت؛ ولی چندین مرتبه از طرف خداوند، مأمور شد تا مزد معنوی را ـ که به نفع خود مردم است «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُم» ـ از آنها تقاضا کند.2
این مزد معنوی نیز در دو تعبیر آمده است. یکبار میفرماید: من هیچ مزدی نمیخواهم؛ جز آنکه هر که خواست راه خدا را انتخاب کند: «الاّ من شاء ان یتّخذ الی ربّه سبیلا»3 و یک بار هم در آیه مورد بحث میفرماید: «لا اسئلکم علیه اجرا اِلاّ المودّة فی القربی». بنابراین، مزد رسالت دو چیز است: یکی انتخاب راه خدا و دیگری مودّت قربی و اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله. جالب آنکه در هر دو تعبیر، کلمه «الاّ» مطرح شده است؛ یعنی مزد منّت، تنها همین دو مورد است.
با کمی تأمل میفهمیم که راه خدا و مودّت اهلبیت، یکی است، زیرا اگر دو چیز باشند، تناقض است. مثلاً نمیتوان گفت: «من فقط تابستان مطالعه میکنم» و بار دیگر گفت: «من فقط زمستان مطالعه میکنم». زیرا محصور باید یک چیز باشد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از طرف خداوند، یک بار مأمور میشود که به مردم بگوید: «مزد من، تنها، انتخاب راه خداست» و بار دیگر مأمور میشود که بگوید: «مزد من، فقط، مودّت قربی است.» پس در واقع باید این دو درخواست یکی باشد. یعنی راه خدا همان مودّت قربی است.
از طرفی، مودّت با دو چیز ملازم است: یکی شناخت و معرفت ـ زیرا انسان تا کسی را نشناسد، نمیتواند به او عشق بورزد ـ و دوم، اطاعت ـ زیرا مودّت بدون اطاعت، نوعی تظاهر، ریاکاری، دروغ و تملّق است ـ پس کسانی که دستورات خدا را از غیر اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله میگیرند، راه خدا را در پیش نگرفتهاند.
از نظر عقل نیز پاداش باید همسنگ و هموزن عمل باشد. رسالت، جز امامت ـ که ادامه آن است ـ هم وزنی ندارد. مزد رسالت، ادامه یافتن هدایت است و مزد یک معصوم، سپردن کار به معصوم دیگر.
عقل میگوید: تا لطف هست، باید تشکّر نیز باشد و اگر امروز، لطف پیامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام، هدایت یافتهایم، باید مزد رسالتش را بپردازیم و اگر مزد رسالت، مودّت قربی است، امروز هم باید کسی از قربی باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشیم. آری، امروز هم باید نسبت به حضرت مهدی علیه السلام مودّت داشته و نسبت به او مطیع باشیم.
مگر میشود بگوییم مسلمانان صدر اسلام، مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربی، مودّت داشته باشند، ولی مسلمانان امروز، یا این وظیفه را ندارند و یا کسی از قربی نیست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند. البتّه مودّت حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت، عمل به پیامهای او و رفتن در راه کسانی است که ما را به آنان سپرده است؛ یعنی فقهای عادل و بیهوا و هوس.
عقل انسان از اینکه مودّت قربی، پاداش پیامبری قرار گرفته که صدها میلیون نفر را به هدایت و سعادت و فضل کبیر الهی رسانده، میفهمد که میبایست قربی و کسانی که مورد مودّت هستند، برترین افراد بشر و معصوم باشند. زیرا هرگز مودّت انسان گنهکار، پاداش پیامبر معصوم قرار نمیگیرد. نمیتوان باور کرد که مودّت افرادی گنهکار، در طول تاریخ بر مسلمین جهان، واجب باشد. از طرفی، هیچ فرقهای از مسلمانان، غیر از شیعه، رهبران خود را معصوم نمیداند و این، در حالی است که تا کنون هیچ فرد یا گروهی برای امامان معصوم، گناهی نقل نکرده و برای آن بزرگواران استادی نام نبرده است.
عقل میگوید: گذاشتن دست بشر در دست غیر معصوم نه تنها ظلم به انسانیّت است، بلکه ظلم به تمامی هستی است. زیرا هستی به حکم آیات «خلق لکم»، «سخر لکم» و «متاعاً لکم» برای انسان آفریده شده است. و انسان نیز برای تکامل واقعی و معنوی و خدایی شدن. پس آیا سپردن انسان با آن اهداف والا به رهبران غیر معصوم، ظلم به او و هستی نیست؟
اگر در روایات، رهبر معصوم و ولایت او زیر بنا و پایه و اساس دین شناخته شده (بنی الاسلام علی خمس… الولایة4) و اگر حضرت علی علیه السلام تقسیم کننده مردم در بهشت و دوزخ معرّفی شده است: (قسیم الجنّة و النار5) و اگر نماز بیولایت پذیرفته نمیشود6 و اگر مودّت اهلبیت علیهم السلام…، حسنه است7 و اگر زیارت و توسّل به آنان، سفارش شده، همه و همه به خاطر همان جوهر کیمیایی مودّت است.
«زمخشری» و «فخر رازی» ـ که از بزرگان اهل سنّت هستند ـ در تفاسیر خود آوردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیداً؛ هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، شهید است»؛ «من مات علی حبّ آلمحمّد مات تائباً؛ هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، در حال توبه، مرده است»، «من مات علی حبّ آل محمّد مات مستکمل الایمان؛ هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، با ایمان کامل از دنیا رفته است»، «من مات علی حبّ آلمحمّد مات علی السنة و الجماعة؛ هر که با دوستی آل محمد از دنیا برود، طبق سنّت پیامبر و جماعت مسلمانان از دنیا رفته است»و…
حال، این سؤال پیش میآید که آیا مودّت بدون اطاعت، میتواند هموزن شهادت، مغفرت و ایمان کامل قرار گیرد؟
در همین تفاسیر، ذیل آیه مورد بحث، این احادیث از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: «ألا و من مات علی بغض آلمحمّد جاء یوم القیامة مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله؛ هر که با کینه و بغض آل محمّد بمیرد، روز قیامت، در حالی محشور میشود که میان دو چشم او نوشته شده: او از رحمت خداوند مأیوس و محروم است»، «ألا و من مات علی بغض آلمحمّد مات کافرا؛ هر که با بغض آل محمد بمیرد، کافر مرده است»، «ألا و من مات علی بغض آلمحمّد لم یشم رائحة الجنة؛ هرکه با بغض آلمحمّد صلی الله علیه و آله بمیرد، بوی بهشت را استشمام نمیکند.»
فخر رازی در تفسیر خود آورده است: «همین که آیه مودّت نازل شد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند: قربی چه کسانی هستند که مودّت آنها بر ما واجب است؟ حضرت فرمودند: علی و فاطمه و فرزندانشان.» سپس اضافه میکند که حضرت فرمودند: «فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما یؤذیها؛ فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و کیفر کسانی که رسول خدا را اذیت کنند، در قرآن چنین آمده است: «انّ الّذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة و اعدّ لهم عذاباً مهیناً».8
از امام حسن علیه السلام نیز در ذیل آیه «و من یقترف حسنة نزد له فیها حسناً» نقل شده است که فرمود: «اقتراف الحسنة مودّتنا اهلالبیت؛9 کسب نیکی، مودّت ما اهلبیت علیهم السلام است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره شوری/23.
2. سوره سبأ/47.
3. سوره فرقان/57.
4. کافی، ج2، ص18.
5. بحارالانوار، ج7، ص186.
6. همان، ج27، ص167
7. همان، ج43، ص362.
8. سوره احزاب/57.
9. تفاسیر نمونه و صافی.
حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی ـ دوماهنامه امان شماره 3
چلچراغ مهدوی؛ معرفت امام، معرفت خدا
چهارشنبه 94/10/02
چلچراغ مهدوی؛ معرفت امام، معرفت خدا
قَالَ لَهُ ( الامام الحسین) رَجُلٌ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ.»
مردى از یاران حضرت امام حسین علیه السلام عرضه داشت: اى پسر رسول خداصلی الله علیه و آله پدر و مادرم به فداى تو باد؛ معرفت و شناخت خدا چیست؟
حضرت سید الشهدا علیه السلام فرمودند: «آن است كه اهل هر عصر و زمانى، امامى را كه اطاعتش بر آنها واجب است را بشناسند.»
عللالشرائع، ج1 ، ص 9 .