گفتار و نوشتار در ترازوی تبلیغ
اگر بخواهیم جایگاه تبلیغ را در اصول و فروع دین بیابیم،می توانیم به سراغ نبوت و امامت در اصول، و امر به معروف و نهی از منکر در فروع برویم.وظیفه تبلیغ، از آن دسته وظایفی است که هزار نکته باریک تر زمو دارد. نخستین مبلغ اسلام، پیامبر گرامی(ص) در عصر خود، به نیکی و شایستگی تمام از عهده مسوولیت خویش برآمد و این میراث گرانقدر را برای آنان که خوی پیامبرانه و سوز علی گونه دارندباقی گذاشت.
پس از آن سال های نخستین، از هر گوشه ای کسانی قامت مردانه افراشتند و به تبلیغ دین و دینداری، کمر همت بستند. به حتم ازمیان این گروه، واعظان مذهبی و نویسندگان دینی، سهمی سترگ وعهدی محکم دارند.
اینک که بزرگداشت مقام خطابه و خطیب، یاد سفر کرده ای از دیارسخن را زنده کرده، فرصتی مغتنم برای نگارنده است تا گوشه ای دیگر از حکایت پرماجرای «تبلیغ » را بکاود و برگی چند بر این دفتر بیفزاید.
آنچه در این نوشتار خواهد آمد، مقایسه ای است میان کارایی وجغرافیای تبلیغ گفتاری و تبلیغ نوشتاری. باور نگارنده آن است که این دو شاخه تبلیغی همواره برآورنده نیازهای گوناگون امت اسلام اند و هر گاه یکی، جای را بر دیگری تنگ کند، خود نیز درتنگنا خواهد افتاد. بر این مدعا، بسیار می توان اقامه دلیل کرد; ولی آنگاه که خطیب توانا و ارزشمندی چونان مرحوم محمدتقی فلسفی، دست به قلم می برند و گفتارهای خود را بر کاغذ می نشانندو از کودک و جوان و بزرگسال می نویسند، حجت بر آنان که هنوزمعتقد به ناکارایی یکی و یا کارآمدتر بودن دیگری هستند، تمام می شود.
مرحوم استاد شهید مطهری(ره) که خود از فرهیخته ترین مبلغان اسلام در عصر حاضر است، تبلیغ را این گونه تعریف می کنند:
…. ابلاغ رساندن، یک فکر و یا یک پیام است; یعنی در موردرساندن چیزی به فکر و روح و ضمیر و قلب کسی به کار می رود…
قرآن کریم این کلمه را در باره «رسالات » که عبارت است ازپیام ها به کار برده است. پس تبلیغ، یعنی رساندن یک پیام ازکسی به کس دیگر. کلمه پیامبر و پیغامبر که در زبان فارسی آمده است، ترجمه «رسول » است. که به معنای مبلغ رسالت می باشد. (1)
ایشان، پس از این بیانات، تفاوتی ظریف میان تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر را یادآور می شوند. آن استاد شهید، معتقداست که تبلیغ، نیاز بیشتری به فکر و اندیشه و شناخت دارد;زیرا:
تبلیغ، مرحله شناساندن و خوب رساندن است; پس مرحله شناخت است.
ولی امر به معروف و نهی از منکر، مربوط به مرحله اجرا و عمل است.
تبلیغ، خودش یک وظیفه عمومی برای همه مسلمین است، همچنان که امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه عمومی است. وظیفه ای که هر مسلمان از نظر تبلیغ دارد، این است که باید این احساس دراو پیدا بشود که به نوبه خودش حامل پیام اسلام است، اماوظیفه ای که هر مسلمان در مورد امر به معروف و نهی از منکردارد، این است که باید این احساس در او باشد که مجری و جزءقوه مجریه این پیام است… این است که امر به معروف و نهی ازمنکر، یک مطلب است، و تبلیغ، مطلب دیگر. (2)
اندیشه بودن تبلیغ - به فرموده استاد شهید مطهری - الزامات بسیاری را برای مبلغ به همراه دارد; از جمله این که وی بایدهمواره در حال اندیشیدن و کسب تجربه های جدید باشد.
دیگر آن که: لازمه رساندن یک پیام، در اختیار داشتن رسانه است.
رسانه ها، انواع و اقسام شگفت انگیزی دارند که بی توجه ای به شمارو کارایی هر یک، وظیفه تبلیغ را با ناکامی رو به رو خواهدکرد.
رایج ترین و آشناترین شیوه تبلیغ دین، در جهان اسلام، تاکنون وعظ و منبر بوده است، که همچنان کارآمد، مفید و مؤثر است. بااین همه، هرگاه رسانه ای نو به میدان می آید، تبلیغ شفاهی به گونه ای در میان امواج نوبنیاد، جابه جا می شود، مثلا آن گاه که تعزیه یا شبیه خوانی، رواج یافت، خطیبان و سخنوران مذهبی بخشی از برنامه های خود را به آن اختصاص دادند; بدون آن که اندکی ازاهمیت و کارایی سخن، کاسته شود. این جابه جایی و جایگزینی، ازآن رو بود که یاری تازه نفس به گروه مبلغان پیوسته بود ومی توانست قدری از سنگینی بار را از دوش منبر بردارد. این بدان معنا نیست که پس از فراگیری شبیه خوانی، مبلغان مذهبی، ذکرمصایب شهیدان کربلا را از برنامه خود ستردند، بلکه در تخصیص زمان منبر به موضوعات مختلف، قدری تغییر رخ داد.
یکی از یاوران و هم رزمان منبر، قلم است. این دو، گرچه یاران قدیمی هستند، اما روزگار ما توجه بیشتری به نوشتار یافته و درمقایسه با گذشته، خود را به محصولات قلم، نیازمندتر می بیند.
اگر پیش از این، منبر و تبلیغ شفاهی، جلودار بود و نوشتن درعقبه انجام وظیفه می کرد، اینک آن دو در یک خط ایستاده اند.
روزگاری بود که گفت وگو از عهده همه یا بیشتر نیازهای دینی مردم بر می آمد و منبر، رساترین رسانه دین بود. اکنون، سخنوری همان اهمیت را دارد، اما بخشی از وظایف سنگین خود را بر گرده قلم نهاده است و در این تقسیم کار، هیچ زیانی نیست.
سودجستن از بیان و بنان، رویه ای است که نخستین بار از سوی آفریننده جهان، حضرت حق - جل و علا - روا شمرده شد. هم او است که در ابلاغ رسالت خود را دو مبلغ خواست: پیامبر (گفتار) وقرآن (نوشتار) .
گفتار و نوشتار دو بازوی توانمند تبلیغ رسالات الهی اند که سرسلسله یکی، پیامبر(ص) است و سرچشمه دیگری، قرآن. هر گاه که این موازنه به کژی می گراید و یکی جای را بر دیگری تنگ می کند،هر دو، زیان می بینند و بیش از آن دو، تبلیغ دین.
«سخن جان است و جان داروی جان ها» اما آن گاه که خط و خالی برکاغذ می نشیند و طوماری می گسترد و دفتری گشوده می شود، گویی سپاهی از فرشتگان آسمان به یاری دین شتافته اند و زمین دل ها،بذر ایمان پذیرفته اند.
فضیلت های گفتار
کمترین فضیلت گفتار، آن است که مخاطبان را به دل و جان درجاذبه خود نگه می دارد و هر دم، نفس و نفس گوینده، در آنان شوری به پا می کند.
شور و هیجانی که در سخن گفتن است، در نوشتار به سختی فراهم می آید. نویسنده ای که بتواند همان دگرگونی را در مخاطب بیافریند، باید مهارت های بسیاری را در خود گرد آورده باشد.
گفتار، گنجینه ای از تنوع و تحول است. گوینده می تواند به حالتی درآید و علاوه بر زبان; سر و صورت و چشم و ابرو و دست و پای خود را نیز به خدمت گیرد. در گفتار، گوینده ماهر، هر لحظه حالتی را به مخاطبان خود می دهد:
لحظه ای آنان را به اندوه می افکند; اندکی بعد گل های خنده برلب های آنان می نشاند; گاه با خشم و تندی سخن می گوید و گاه ازسر مهر و صمیمانه.
این تغییر ذائقه ها آن چنان در تمرکز شنونده و ایجاد رغبت دراو کارگر است که در تمام مدت سخنرانی، می توان نفس های او راشمرد.
منبر، بیشترین توانایی را برای جلب دل ها و گوش ها دارد. زیرااز میان این آشیانه قدسی، پاک ترین نفس ها بیرون می ریزد و هر یک از این نفس های پاک، می تواند اجتماعی بزرگ را شست وشو دهد. بسارذیلت ها و ناپاکی ها که از هستی انسانی زدوده نمی شود، مگر به نیروی همین نفس ها. بسا با قلب و دل، که جز با شنیدن نلرزند;بسا چشم که جز به فرمان گوش نگرید. بسا دست و پا که نجنبد،مگر به اشارات برقی که در چشم گوینده است.
این رویارویی و مواجهه مستقیم که میان گوینده و مخاطب درتبلیغ گفتاری دین است، سرمایه ای است که به هیچ بهایی نمی توان از آن گذشت و هر روز باید بر دامنه او افزود.
تبلیغ به گفتار، فضیلت های دیگری نیز دارد. این گونه رفتارتبلیغی بسیار کم موونه و بی غائله است. هرجا و هر زمان می توان مومنانی را گرد هم آورد و میان آنان رفت و داد سخن داد.
مردم ما، روزهایی از سال را بر خود لازم می دانند که پای منبری بنشینند و چشم در چشم واعظی بدوزند. امکانات آن کم و بیش فراهم است: مسجد، حسینیه، تکایا، خانه ها، کوچه ها، مجالس عزا،هنگامه ها، ایام سوگواری، جشن های میلاد و. .. این ها همه گوشه هایی از امکانات تبلیغ شفاهی هستند. جز این ها، مهم تر ارادت وعقیده ای است که مومنان به سخنوران پاک سیرت دارند. باور آنان به شعایر مذهبی و اهتمام مرد و زن شیعی به حضور در هر مجلسی که به نام دین و اولیای دین برگذار می شود، گنجی است که به هیچ قیمتی نباید از کف داد.
آیات بی شمار و احادیث بسیار، پشتوانه عقیدتی این گونه تبلیغ اند و چه توصیه ها که بر برپایی مجالس وعظ و سخن شده است.
این ها همه، زمینه و زمانه را برای سخن و سخنوری، آماده می کنندو گوش روزگار را همواره به سخن حق می گشایند.
فضیلت ها و فایده های گفتار را بیش از این به نوشتار نیازی نیست چه، همگان را از سر و سر سخن آگاهی است و هر کسی از این گلستان، شاخه ای گل برده است.
فضیلت های نوشتار
نوشتن و تبلیغ نوشتاری نیز برای خود، فضیلت هایی دارد که تبلیغ شفاهی از پاره ای از آن ها بیگانه است. این رویه در تبلیغ معارف دینی به راهی می رود - یا بهتر آن است که راهی پیش روی خوددارد - که او را به لوازمی ویژه و اسبابی خاص نیازمند می کند.
نخستین تفاوت عمده این دو کارکرد تبلیغی، در منطقه و حوزه تاثیر آن ها است.
این تفاوت، بیش از آن که به موضوع و عنوان باز گردد، مربوط به لایه های یک موضوع و مخاطبان آن است. به دیگر سخن می توان موضوعی واحد را به دو طریق گفتار و نوشتار در دستور کار قرار داد،ولی در دو لایه و یا برای دو نوع مخاطب.
تفاوت مخاطب ها نیز حقیقی نیست، بلکه مخاطبان در این دو طریقه مقدس، تفاوت های اعتباری و جهت دار پیدا می کنند; یعنی یک مخاطب می تواند به اعتباری، طرف خطاب گفتاری باشد و به اعتبار و جهتی دیگر، مخاطب نوشتار باشد. بنابراین مخاطبی در حالی که شنونده است با زمانی که خواننده است تفاوت می کند.
این همان تفاوت ظریف و نکته باریکی است که بسیاری ازنویسندگان و مولفان علوم دینی، در کانون توجه خود قرارنمی دهند. هنگامی که فردی در پی تحقیق در باره موضوعی است،آنگاه که در باره این موضوع می شنود، انتظارات ویژه خطابه رادارد و اگر همان موضوع را در کتاب یا مقاله ای یافت، از آن نوشته، توقع برهان دارد. به بیان روشن تر، خوانندگان، غیر ازشنوندگان اند; حتی اگر خواننده همان شنونده باشد. به همین روی،نوشتار باید با گفتار تفاوت هایی را بر تابد و به کاری دیگرآید. یک شنونده هر قدر که زیرک، هوشمند و حقیقت جو باشد، ازخطابه مطالباتی دارد که از نوشته کمتر دارد او از کتاب ومقاله، چیزی را می جوید که یافتن آن ها را در پایین منبر،انتظار ندارد.
این تفاوت بدین معنا نیست که خطابه، ارج علمی و مقام تحقیقی کمتری در قیاس با نوشته دارد، بلکه بیشتر ناظر به این واقعیت است که خطابه به اقتضای ماهیت و ضرورت زمان و نوع مخاطبان،مسوولیت ویژه ای دارد و آن اقناع و تاثیر عاطفی و لرزاندن قلب شنونده است.
مطالبات خواننده از صاحبان قلم و تالیف، مرحله ای پس از اقناع قلب یعنی اجابت عقل و اندیشه و پروراندن ذهنیت استوار در دامن کلمات است. بسیاری از صاحبان سخن و زینت دهندگان منبر، چون قلم به دست می گیرند، شیوه خطاب را به یک سو می نهند و اقتضای قلم را می شناسند و مخاطبان نوشته خویش را از مخاطبان گفته خودجدا می کنند نمونه این سبک گفتارهای فلسفی است که چون از گفتاربه نوشتار درآمدند رنگ و بویی دیگر یافتند; اگرچه همان سمت وسو را داشتند.
تفاوت دیگر، زبان و ادبیات نوشتن است. نوشتار، ادبیاتی دارد وگفتار، زبانی. ادبیات گفتاری، بی اندازه صمیمی است. خطیب راضرورتی نیست که چندان به آرایه های پرطمطراق لفظی گردن گذارد;به ویژه اگر درک این آراستگی ها و کشف زیبایی های آن ها نیاز به تمرکز بیشتری در مخاطب داشته باشد. این از آن رواست که شنونده فرصت کمتری برای اندیشیدن در الفاظ و یکایک جملات خطیب دارد.
آنچه از یک خطابه در ذهن شنونده باقی می ماند - معمولا- مفهومی عام و حسی عمیق است که از رهگذر دل دادن به سخنان گوینده حاصل شده است. در تبلیغ شفاهی، آن اندازه که ساختمان و چگونگی ورودو خروج در بحث اهمیت دارد، یکایک کلمات و جملات اهمیت نمی یابند.
اما خواننده، چشم خود را از هر لفظی به لفظی دیگر می چرخاند واین فرصت و مجال و اجازه را دارد که باز گردد و عبارتی را ازنو و بلکه چندین بار بخواند. از همه مهم تر این که «خواندن »این امتیاز را به مخاطب می دهد که سرعت و شتاب عبور الفاظ دراختیارش باشد، از این رو موقعیت های طلایی و شایسته ای را برای تامل فراهم می کند.
نویسنده نیز می کوشد که با دقت بیشتر و حسن انتخاب شایسته تری کلمات را کنار هم چیند و به همان اندازه که خواننده فرصت تامل دارد، او نیز مجال می یابد که در پروراندن یک مطلب علمی یا عاطفی، تمهیدات لازم را فراهم و سخن خود را به برهان نزدیک تر کند.
تاثیرات عاطفی و قلب گداز گفتار بیش از نوشتار است و آن قدر که گوینده، امکان تاثیرگذاری بر روح و قلب مخاطب را دارد،نویسنده فاقد است، لیکن نویسندگان می توانند همه آن فضیلت ها رااز راهی دیگر در نوشتار بیاورند. اگر گوینده از طریق تغییرلحن و حرکت دست و نشان دادن تغیر در صورت و… می تواندشنوندگان خود را تا پایان در جاذبه سخن خود نگه دارند،نویسندگان نیز می توانند این تغییر لحن ها و رفتار را به مددکلمات فراهم آورند، و البته این شگردها برای اجرا در نوشته،بسی دشوارتر است.
شوخ طبعی و طنز، یکی از اساسی ترین ارکان سخن تبلیغی است.
کمتر اتفاق می افتد که تنی چند از انسان ها گرد هم آیند و به طنزی، ذایقه خود را تغییر ندهند و طراوتی در بزم نیفکنند، ولی آیا می توان از همین شگرد ظریف در نوشته ها سود برد؟ گرچه این شگرد در نوشتار هم راه دارد ولی بسیار ظریف تر و دشوارتر از به کارگیری آن در گفتار است.
نوشتار، زمینه مناسب تری برای پرداختن به موضوعاتی است که آن هارا نمی توان گفت و یا کمتر می توان. بسیارند مباحث و مسایلی که شرم حضور و برخورد نگاه ها با یکدیگر، مبلغ را از گفتن بازمی دارد، ولی دست او را به نوشتن می گشاید. فایده دیگر تبلیغ نوشتاری هم سطح بودن مخاطب کتاب است.
جمعیت هایی که به گرد یک کتاب جمع می آیند، بسی یک دست تر و هم سطح ترند تا گروه هایی که منبر را حلقه می زنند.
گویندگان همواره این دغدغه را دارند که کدام بخش از شنوندگان را، خشنود از مجلس خود روانه کنند. اما نویسنده می داند که نوشته او انتخابی آگاهانه خواهد شد و هر که نیاز خود را بدان یافته و سنجیده است، به سوی آن دست دراز می کند. از سویی،خواننده و حالات او، چندان بر نویسنده تاثیر نمی گذارد.
گفته اند: «مستمع، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد» حکایت ازنیاز گوینده به شادابی شنونده و حضور راغبانه او دارد. امانویسنده، این اندازه به شادابی همه خوانندگان خود نیاز نداردو می تواند همه هم و توان خود را مصروف آفریدن اثری کند که خودضرورت آن را دریافته است.
به دیگر سخن، گوینده تا حد بسیاری، سطح و دامنه بحث خود را باحالات و چگونگی رفتار و حضور شنونده هماهنگ می کند، ولی نویسنده از تیر نگاه های خسته و یا حضورهای ناشایسته در امان است.
سخن پایانی این است که اسلام در شناساندن و گستراندن آوازه حقانیت خویش، سخت به مبلغان سخن گو و سربازان قلم زن نیازمنداست و این دو، هیچ یک نمی توانند از عهده کار هم برآیند.
بنابراین ضرورتی است که به نحو مانعه الخلو و واجبه الجمع رخ نمایانده است و باید که اجابت شود.
پی نوشت ها:
1- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 191.
2- همان، ص 193.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1395/07/14 ساعت 12:56:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |