اصول تبلیغ
ریشه کلمه تبلیغ
کلمه تبلیغ از قرآن مجید گرفته شده است اولین بار در دین مقدس اسلام این ماده و این کلمه به همین معنی که مراد و مقصود مااست به کار برده شده است و در چندین آیه قرآن، این ماده به صورت مصدر ثلاثی و فعل مضارع و فعل امر به کار رفته است. درسوره احزاب فرموده است:
(الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبا). (1)
«آن کسانی که پیام های خدا را می رسانند، تبلیغ می کنند و ازخدا می ترسند و جز خدا از هیچ کس باک ندارند و خدا در مقام حساب کافی است و خود می تواند به هر حسابی برسد».
در جای دیگر می فرماید:
(یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین). (2)
مطابق عقیده شیعه که بسیاری از علما و عظمای اهل سنت نیز باآن موافق هستند، این آیه در باره نصب امیرالمؤمنین(ع) به مقام خلافت در ذی الحجه سال دهم هجرت و سال آخر عمر خاتم الانبیا(ص)است و ترجمه آن چنین است:
«ای فرستاده ما، تبلیغ کن و برسان آن چه را نازل شده است به سوی تو از پروردگارت و اگر این کار را نکردی، هیچ پیامی رانرسانده ای و هیچ کاری برای ما نکرده ای و خدا تو را از مردم نگه داری می کند، همانا خدا مردم کافر را هدایت نمی کند».
عبارت «مبلغ » که الان مصطلح است در قرآن مجید به کار نرفته است، اما در نهج البلاغه این تعبیر آمده است. می توان گفت، اول کسی که - در سندهای اسلامی که در دست ما است - کلمه مبلغ را به معنی مبلغ مذهبی به کار برده است امیرالمؤمنین(ع) است، چنان که در خطبه 101 نهج البلاغه این عبارت موجود است:
«فوالذی فلق الحبه و برا النسمه ان الذی انبئکم به عن النبی الامی(ص) ما کذب المبلغ ولا جهل السامع ».
این جمله ها را علی(ع) پیش از آن می گوید که می خواهد از سلطنت وحکومت معاویه بن ابی سفیان و سلطه او بر مسلمانان خبر دهد وچون خبری است که برای بسیاری قرع سمع می کند که علی(ع) ازآینده چگونه و چرا خبر می دهد می فرماید:
«به آن خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید همانا آنچه رامن به شما خبر می دهم از پیامبر امی(ص) گرفته ام، به خدا قسم مبلغ دروغ نگفت و شنونده هم نادان نبود».
ابن ابی الحدید می گوید: مراد امیرالمؤمنین از مبلغ و سامع، هردو، خود حضرت است و نفس شریف خود را در این دو تعبیر اراده کرده است. (3) اما بنده طبق شواهدی از نهج البلاغه که مجال بیان آن نیست احتمال می دهم، مراد از مبلغ خاتم الانبیا و از سامع امیرالمؤمنین است. پس معنی عبارت این است: نه پیغمبر دروغ گفت به من، و نه من مستمع و شاگرد نادانی بودم. او راست گفت و من هم درست ضبط کردم، چنان که در جای دیگر نهج البلاغه می گوید:
«ماکذبت ولا کذبت ولا ظللت ولا ضل بی ». (4)
به خدا قسم نه من دروغ گفتم و نه آنکه به من گفت، دروغ گفت ونه من گمراه شدم، و نه مرا گمراه کرده اند، یعنی محمد(ص)راستگو بود و من هم به راستی و درستی از وی گرفتم و به امانت آنچه را که از او گرفتم راست می گویم.
اولین مبلغ در اسلام
مقدمه دوم) اولین کسی که می توان در اسلام به او عنوان مبلغ دادکیست؟ جمله ای در نهج البلاغه است که ما را به این که پیغمبرمبلغ دوم است ارشاد می کند آن جمله این است:
«و ما یبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر». بنابراین مبلغ اول در اسلام جبرئیل(ع) است که قرآن مجید را بر خاتم انبیا نازل کرده است و مبلغ دوم خاتم الانبیا(ص) است.
البته نباید نگران این شد که پیامبر(ص) در مرتبه دوم قرارگرفت، زیرا، حضرت در خطبه خیف منی فرموده است:
«فرب حامل فقه الی من هو افقه منه »; (5) اشکالی ندارد که جبرئیل راوی باشد و پیام خدا را به خاتم انبیا برساند و رسول اکرم(ص) افقه از او باشد چنان که در همین اخبار و روایات فقه اسلامی - حتی در غیر ابواب فقه - نظایر بسیار دارد، این طورنیست که کسانی که از خاتم انبیا یا ائمه طاهرین روایات واحادیثی گرفته اند و به علما و دانشمندان این چهارده قرن گذشته اسلامی و قرون آینده اسلامی رسانیده اند و واسطه بوده اند، همه آن واسطه ها از همه این علما داناتر بودند، غالبا به عکس است،شاید در صد نفر راوی یک نفر مثل علامه حلی نبوده است، شاید درهزار راوی یک نفر مثل خواجه نصیر طوسی نبوده است. حال وارداصل موضوع می شویم.
اقسام تبلیغ
تبلیغ به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم می شود. تبلیغ غیرمستقیم به مراتب مؤثرتر و مفیدتر است.
تبلیغ مستقیم
در تبلیغ مستقیم مبلغین دین مقدس اسلام در اصول و فروع دین، ودیگر معارف دینی، حتی تاریخ اسلام مردم را هدایت می کنند،نامسلمانی را مسلمان و مسلمان را مسلمان تر و مسلمان غیرشیعه ای را به مذهب و معارف شیعه رهبری می کنند.
تبلیغ غیرمستقیم
اما تبلیغ غیرمستقیم شیوه ای از تبلیغ است که خواه ناخواه باهر کسی همراه است و از هر کسی ساخته است. هر فردی خواه وناخواه مبلغ افکار و روحیات و طرز تعلیم و تربیتی است که فراگرفته است، به عبارت دیگر هر فرد هنگام ورود به هر مجلسی، باافکار خود به آن مجلس می آید، با روحیات خود به آن مجلس قدم می گذارد، با عقاید خوب یا بدی که دارد، وارد آن محیط می شود وخواه و ناخواه تا حدودی در آن محیط اثر می گذارد.
اثر تبلیغی رفتار مسلمانان
هر فرد مسلمانی تا آن جا که مسلمان است، با همان عمل های عبادی و مراقبتی که در کارهای معاملاتی و بازاری خودش دارد گرچه درمقام تبلیغ نیست ولی یکی از مبلغین پرقیمت اسلام است. یک مسلمان معتقد اگر هم بخواهد تبلیغ نکند نمی شود مگر این که از اسلام خارج شود. مسلمان نماز می خواند، روزه می گیرد، دروغ نمی گوید،راست می گوید، به معاملات مشروع تقید دارد، تمام این اعمال وتقیدات و خط مشی، تبلیغ این عقاید و افکار و اعمال است.
نمونه ای را یادآوری می کنیم:
در سال پنجم بعثت خاتم الانبیا(ص)، کار آزار و فشار قریش برمسلمانان کم بضاعت بی کس مکه معظمه به قدری دشوار شد که ماندن در مکه برای آن دسته از مسلمانان که پناهی و کسی نداشتندامکان ناپذیر شد و رسول اکرم(ص) به یازده مرد و چهار زن مسلمان اجازه داد از مکه معظمه و از کشور حجاز از طریق دریای احمر به کشور مسیحی مذهب حبشه مسافرت کنند، و آن جا بمانند و مراسم دینی خود را انجام دهند تا خدا به آنان فرجی عنایت کند. درسال هفتم بعثت، هجرت وسیع تری انجام شد و هشتاد و سه مرد یاهشتاد و دو مرد و هجده زن یعنی صد یا صد و یک نفر مسلمان ازطریق دریای احمر به حبشه رفتند. و عده ای از آنان حدود سیزده سال در کشور مسیحی مذهب آن روز حبشه ماندند. یکی از این مهاجران جعفر بن ابی طالب عموزاده خاتم انبیا(ص) بود، اینان رفتند تا از فشار قریش رهایی پیدا کنند.
یک مورخ وقتی این قضیه تاریخی را می نویسد، چه آن مورخ طبری یایعقوبی یا ابن اثیر باشد، چه دیگری، جز این جریان تاریخی رانخواهد نوشت، مورخ حقش جز این نیست که جریان تاریخی و روش وقوع یک حادثه را بیان کند، اما تحقیق و نتیجه گرفتن و تحلیل این واقعه بر عهده محقق است که از متون تاریخ به نتایجی می رسد.
یک مورخ اگر مورد سؤال واقع شود که چرا پانزده نفر در سال پنجم و صد و یک نفر در سال هفتم بعثت از خانه و زندگی و خواهرو برادر و زن و شوهر و رفیق کوچه و محله گذشتند و به کشورحبشه رفتند؟
جوابی که مورخ می دهد این است که اینان سخت در فشار بودند،زندگی بر اینان تنگ شده بود ناچار به کشوری که در آنجا سخن ازخدا و نبوت و کتاب آسمانی انجیل بود و مشترکات زیادی بامسلمین داشتند، رفتند.
هجرت به حبشه تبلیغی بزرگ و غیرمستقیم
اما یک محقق پاسخ اش این است که پنج سال از عمر تعلیمات پیغمبراسلام گذشته است، مقداری از افکار اسلامی و تعلیمات خاتم انبیا(ص)، تعدادی از آیات کوتاه سوره های کوچک مکی نازل شده است. قرآن در مغزهای افراد با ایمان جا گرفته است. ازسویی دیگر محیط مکه برای این که این مغزها که تحت تاثیرتعلیمات خاتم انبیا قرار گرفته است از خود عکس العمل نشان دهدمساعد نیست، آن روز باید پانزده نفر به آن محیط مساعد بروند،فردا هم صد و یک نفر دیگر به آن جا بروند و عملی انجام دهندکه مورخ نام آن را گریختن از فشار و شکنجه دشمن می گذارد ولی محقق آن را، رفتن عده ای با افکار و تعلیمات و فرهنگ نو از این محیط به آن محیط می داند که تاثیر تبلیغی دارند. لازم نیست پیغمبر به آن ها بگوید که شما را برای تبلیغ می فرستم. در این تبلیغ غیرمستقیم لازم نیست که خود مبلغ را هم آگاه کنند.
جعفربن ابی طالب فردی با وضع خاص روحی و اخلاقی و توحید و ایمان ساخته شده است، مسیحیان به گونه ای به عیسی(ع) می نگرند، و اوبه گونه ای دیگر، جعفر بن ابی طالب در حالی که از عیسی(ع)تجلیل و تکریم می نماید، و او را پیامبر خدا می داند ولی شیوه فکر او در اثر تعلیمات مکتبی که جعفر را پرورش داده است باطرز فکر مسیحیان متفاوت است.
با این طرز فکر، او و صد زن و مرد مسلمان دیگر به حبشه می روند.
نماز می خوانند، «لا اله الا الله » و «محمد رسول الله »می گویند، در مجلس پادشاه حبشه سخن از عیسی به میان می آید، جعفر به پا می خیزد و آیات کریمه قرآنی را که درباره عیسی(ع)از پیغمبر فرا گرفته است را می خواند و پادشاه آن کشور عظیم راتحت تاثیر قرار می دهد.
روح مطلب این است که صد و یک نفر مبلغ اسلامی، طرز تعلیم وتربیت اسلامی را با حضورشان در آن محیط تبلیغ می کنند. نکته تاسف آوری را نیز عرض کنم:
از روزی که پای مسلمانان شیعه مذهب ایران به اروپا و سپس آمریکا، باز شد اگر همه کسانی که به عناوین مختلف از ایران به کشورهای غرب به عنوان سفیر کبیر و محصل و سرپرست محصلین وتحصیل پزشکی و تحصیل علوم ریاضی و به هر عنوان دیگر غیر ازتبلیغ اسلام در این مدت پنجاه و شصت و هفتاد سال به کشورهای مختلف شرق و غرب جهان سفر کردند، مسلمان می بودند، و در هر جاکه می رفتند نماز اسلامی را می خواندند، روزه اسلامی را می گرفتند،زکات فطره اسلامی را می دادند، نماز عیدین اسلامی را به پامی کردند، شراب را به خاطر اینکه در قرآن حرام است نمی نوشیدند،با بیگانگان نمی رقصیدند، در مجالس معصیت به حکم این که مسلمانند حاضر نمی شدند، با مسیحیان دنیا هم یک کلمه بر خلاف راستی و درستی و امانت و صداقت صحبت نمی کردند و نمی گفتند، چه نیازی داشتیم که نام مبلغ بر کسی بنهیم و او را به عنوان یک مبلغ اسلامی به اروپا یا آمریکا یا به ژاپن یا به جاهای دیگردنیا اعزام کنیم؟
به خدا وجود یک فرد بالاترین تبلیغ برای روحیات و افکار وتعلیماتی که آن فرد از محیط خود فرا گرفته، می باشد. کاری کنیم که ما به هر جای دنیا که می رویم با اسلام برویم. لازم نیست یک کتابخانه هزار جلدی و ده هزار جلدی را با خود همراه ببریم،راستی و امانت و درستی دارای اهمیتی بیشتر است.
تبلیغ دینی مستقیم
قرآن به خوبی جایگاه مبلغ دینی را بیان کرده و می فرماید:
(و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین) (6) .
«چه کسی خوش سخن تر است از آن کسی که به سوی خدا دعوت کند وخودش هم مرد درست کاری باشد و بگوید که من از مسلمانانم ».
در منطق مقدس قرآن مجید خوش گفتارتر از چنین مبلغی وجودندارد، مبلغ باید بکوشد که مورد خطاب این آیه باشد نه مصداق آن آیه ای که می گوید:
(ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین). (7)
این آیه مربوط به خاتم انبیا(ص) است، اگر حساب پیغمبر این باشد، حساب مبلغین دیگر روشن است.
کسی که بخواهد اهل آن آیه باشد نه اهل این آیه، به نظر من این امور چندگانه زیر را باید رعایت کند.
شرایط و مقدمات تبلیغ
1) مقدمه اول مبلغ شدن ملا شدن است، مبلغ باید بتواند از روی قرآن و احادیث و روایات صحیح و مورد اطمینان با حقایق دینی آشنا شود و سپس دیگران را آشنا کند. راهنمایی صحیح دینی ازجاهل ساخته نیست، خوش قیافه بودن و آواز خوب داشتن، و هنرمندی در قصه و افسانه گفتن، می تواند نظر مردم را جلب کند اما توجه صاحب شریعت را فقط باید به خدمت صحیح جلب کرد.
2) دریافتن و آشنایی کامل با رسالتی که آن را می رساند ملایی است.
تنها ملا شدن کافی نیست. متدین بودن غیر از دین شناس بودن است.
بسیاری از مردم متدینند، اما دین شناس نیستند. به قصد قربت وبرای رضای خدا با دین مبارزه می کنند، و آن را دمت به دین می پندارند.
اگر مبلغی می خواهد پیوسته برای مردم روضه بخواند و یک عمرکارش این باشد، بی انصافی است که جریان مختصر و کوتاه شهادت حضرت سید الشهدا(ع) را متقن و صحیح و به طور قابل اعتماد ضبطنکند و عمری افسانه بخواند، و عمری دروغ پردازی کند. اگر شخصی چنین باشد عذر او نزد خدا چه خواهد بود.
3) رسالت و پیامی که به عهده اوست را با کمال امانت به مردم برساند و از خود هیچ گونه تصرفی در امانت های خدایی نکند.
4) شناخت زمان و مقتضیات آن، هر زمانی مقتضیات ویژه ای دارد وهر دوره مقتضی اموری است، مراد این نیست که دین را تغییر دهدو احکام خدا را عوض کند، همان حکم خدا را، همان حلال و حرامی را که الی یوم القیامه حلال و حرام است، آن چنان بگوید و تعلیم دهد که با مقتضیات زمان بسازد و مردم را به دین نزدیک تر کندنه دورتر.
5) مسلمات و قطعیات دین را وجهه همت قرار دهد، مع الاسف وقت های بسیاری از گویندگان و شنوندگان در مجالس مناظره مذهبی صرف نفی یا اثبات مطالبی می شود که این مطالب از دین باشد یا نباشدصدمه ای به جایی نمی زند.
6) دفاع نکردن از مطالبی که اطمینان و یقین به دینی بودن آن نداریم. مطالب بسیاری در کتاب ها که گاهی بارها آن کتاب ها به چاپ رسیده، آن قدر ارزش ندارد که ما آن ها را دین به حساب آوریم، بسیاری از آنها قطعا جزء دین نیست و بسیاری مورد تردیداست.
7) آشنایی با زبان مردمی که برای آن ها تبلیغ می کنیم. دنیای غیرمسلمان برای تبلیغات اسلام بیش از هر زمانی آماده است وگوش های مردم دانشمند و متوسط و طبقات پایین ملل دنیا برای دریافت تعلیمات اسلام باز است. ولی هنوز جنبشی فراگیر دردستگاه مذهبی و تبلیغی ما پیدا نشده است تا به قدر نیاز درس خوانده متدین و آشنا با زبان اقوامی که برای هدایت آنان می فرستیم، آماده تبلیغ داشته باشیم. باید آموزش زبان نیز باقصد قربت الی الله برای تبلیغ و ارشاد ملل دیگر آموخته شود وسهم امام در این راه صرف شود.
امروز اگر کسی کتاب هایی را در زمینه اعتقادات و تاریخ اسلام به زبان های غیرعربی و فارسی بخواهد، کتاب مورد اعتمادی در دسترس نیست.
8) اکتفا به تبلیغ در رشته تخصصی که در آن صاحب نظر و آگاه هستیم. علی(ع) فرمود:
«قیمه کل امرء ما یحسنه ». (8)
و نیز فرمود:
«قدر کل امرء ما یحسن ». (9)
معنی هر دو جمله این است.
«ارزش هر مردی به میزان آن کاری است که آن را خوب می داند».
مبلغ باید خود را بشناسد، حدود معلومات خود را بداند، و درهمان رشته ای که اهل آن است، مداحی، روضه خوانی وعظ و امثال اینها انجام وظیفه کند.
9) شبهات را در مجالس عمومی مطرح نکند اگر کسی راجع به موضوعی مذهبی شبهه ای داشت، باید با روی بازبدون تغیر و ناراحتی، شبهه او را بشنویم و چون طبیبی مهربان در مقام علاج شبهه او برآییم،اگر هم این کاره نیستیم آن کسی را که تحقیقا پاسخ از او ساخته است معرفی کنیم یا دست این حیران و سرگردان رابگیریم و به دامن آن شخص برسانیم. اما حق نداریم در مجلس وعظ و منبرمان آن رابیان کنیم. چرا؟ چون شاید نتوانیم تاثیرمنفی آن را برطرف کنیم.
10) نباید مطالب ضعیف و بی اساس را به عنوان نوادر و اظهاراطلاع نقل کرد.
11) در شنیدن شبهات و کفریات مردم سعه صدر داشته باشد و درباره اظهارات مردم کمال امانت را رعایت کند، مبلغین دینی درهر مقامی امنای مذهبی مردمند. بسیار می شود برای مسلمانی،شبهه ای پیش می آید، اگر این شبهه را کتمان کند خطرناک است،مبلغین باید مرشدانی باشند که به امانت آن ها وثوق کامل باشد ومردم مبتلا، به آنان مراجعه کنند و شبهات خود را با اطمینان کامل که سر آنان فاش نخواهد شد بگویند و شبهه آن ها رد شود.
12) همیشه رضای خدا را بر رضای خود و بر رضای مردم مقدم بدارد. این کار بسیار مشکل است، از ملا شدن به مراتب مشکل تراست. بر ماست که همیشه در کار خود رضای پروردگار و آفریدگارخود را رعایت کنیم.
13) تبلیغ باید بر اساس حقایق دین باشد و نه آن چه مردم به نام دین می شناسند. گاهی مردم چیزهایی را به نام دین می شناسندکه به دین ارتباطی ندارد، واقعیات دین را بگوید و از مخالفت نهراسد.
14) در مجلس هر صنفی، همان صنف را تبلیغ یا موعظه کند; درمجلس بازاری ها از معاصی و انحراف های بازاری ها سخن بگوید، عیب کار خودشان را بگوید، سخن از رشوه خواری دیگران به میان نیاورد. در مجلس رشوه خواران اگر هنری دارد از رشوه سخن بگوید،در مجلس اهل علم واقعا اهل علم را موعظه کند و وظایف آنان راتذکر دهد، این هنر نیست که انسان با مردان بنشیند و از چادرزنان سخن بگوید و با زنان بنشیند و از بی مهری مردان به زنان بگوید. با هر قومی که مواجه شد وظیفه این است که درد آنان رابفهمد و آنان را موعظه کند.
15) بزرگان دین را چنان که هستند، بشناسد، نه چنان که مردم می شناسند. یک مثل بسیار کوچکی دارم، بسیار صورت های غیر مطابق با واقع از بزرگان دین در نفوس ما منعکس شده است،شاهد عرض من این جمله است که قریب یک سال پیش در مجله اطلاعات دیدم که کسی از وضع دولت انتقاد می کرد، او چنین می گفت: «اکثر رجال ومامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، در صورتی که کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنی افرادی که هم پاک باشند و هم کاربر».
این عبارت گواهی است از شناخت غلط از وضع جسمی حضرت زین العابدین(ع) و حضرت عباس(ع) توجه کردید یعنی چه؟ یعنی امام زین العابدین بیمار، مرد پاکی است ولی به درد کار نمی خورد،کاربر نیست، شمر هم مرد کاربری است اما مرد ناپاکی است. پس باید حضرت عباس(ع) پیدا کرد که هم پاک و هم کاربر باشد، یعنی این مسلمان که نویسنده است و حتی جزء طبقه روشنفکر ما است،امام زین العابدین(ع) را به قدر ابوالفضل العباس کاربر نمی داند،با این که اگر عباس بن علی روز عاشورا شهید نمی شد حجت خدا براو همین امام زین العابدین بود،و امام بود بر او، امام بود برابوالفضل یعنی چه؟ یعنی از او اعلم است و از او اتقی است و ازاو اشجع است و از او خداشناس تر است و در تمام مراحل بر اومقدم است وگرنه نمی شد که امام او باشد.
16) مبلغ نباید خود را آن چنان به مجله ها و انتشارات روزمشغول کند که از آشنایی و استفاده از متون اساسی مذهبی محروم شود یک مبلغ باید کتبی را هم که خواندن آن ها بر دیگر مردم حرام است بخواند. کتب اهل ضلال را هم باید بهتر از اهل ضلال بفهمد اما سرگرم نشود و قانع نشود به نوشته های روز و معاصر وکافی را فراموش کند، نهج البلاغه فراموش کند، مجله های مذهبی دنیا را روی هم بگذارید برای دین اسلام کار نهج البلاغه رانمی کند، به طریق اولی قرآن نمی شود، صحیفه سجادیه نمی شود، کافی هم نمی شود، تهذیب هم نمی شود.
17) آن چه را با مذاق قرآن و با ذوق سلیم و فکر مستقیم سازگارنیست به بهانه اینکه روایتی دارد نپذیرد و مردم را دعوت به پذیرفتن آن نکند.
18) پیوسته متوجه باشد و مردم را متوجه سازد که راه تشخیص علم و تقوا لباس یا کیفیت لباس نیست، و برای تشخیص هر یک از علم یا تقوا راهی است که بزرگان دین بیان کرده اند. پیغمبر(ص)فرمود به نماز و روزه مردم آن ها را خوب ندانید.
«لا تنظروا الی کثره صلاتهم و صومهم و کثره الحج والمعروف وطنطنتهم باللیل، و لکن انظروا الی صدق الحدیث و اداءالامانه ».
یعنی مغرور نشوید به نمازهای زیاد مردم، به حج های زیاد مردم،به کارهای نیک بسیار مردم، به شب زنده داری های مردم، لکن ببینید راستگویی آنان را و امانت داری آنان را».
دوستان صمیمی را، دینداران واقعی را، با منافع اقتصادی، باامانت، با راستگویی آزمایش کن، برای تشخیص علم یا تقوا هم میزان هایی است که بیان کرده اند.
19) اقبال و ارادت عوام الناس را دلیل علم و تقوای خود نداندو بداند که قضاوت خدا غیر از قضاوت عوام الناس است، قطعی است که روز قیامت که حساب بپاشد و پرده ها برداشته شد، خدا درقضاوت تابع نظر مردم نیست.
(وبدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون); (10) خدا در روز قیامت حکم هایی صادر کند که مردم خیره شوند.
20) برای مردم، باتقوا و دین دار، و برای خدا، بی تقوا و فاسق وبی دین نباشد.
21) پیوسته فراخور حال مستمع و مخاطب سخن بگوید و میزان استعداد وی را رعایت کند، در کلاس شش ابتدایی مسایل ریاضی کلاس نهم را یا دهم را تدریس نمی کنند. مجالس مذهبی هم کلاس هایی است و در هر کلاسی درس همان کلاس باید گفته شود.
22) آن چه را می گوید خود باور داشته باشد، و آن چه را خود باورندارد هر چند مشتری زیاد داشته باشد نگوید.
23) کتاب های مشتمل بر مطالب بی اساس را ترویج نکند و از آن هانقل نکند و اگر خود خبره و کتاب شناس نیست به اهل خبره مراجعه کند.
پی نوشت ها:
1- احزاب (33):39.
2- مائده (5):67.
3- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 194.
4- نهج البلاغه، کلمات قصار، 158.
5- بحارالانوار، ج 2، ص 161; جمهره خطب العرب، ج 1، ص 54.
6- فصلت (41): 32.
7- حاقه (29): 44-47.
8- بحارالانوار، ج 1، صص 165 و166.
9- بحارالانوار، ج 1، ص 166.
10- زمر (39):47.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1395/07/14 ساعت 12:46:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |