آیات و روایات متناسب هفته وحدت :
شنبه 94/10/05
آیات و روایات متناسب هفته وحدت :
قرآن کریم:
وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعاً و لاتَفَرَّقُوا
همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد
آل عمران ، آيه ۱۰۳ .
پيامبرصلي الله عليه وآله :
أيُّهَا النّاسُ! عَلَيكُم بِالجَماعَةِ و إيّاكُم و الفُرقَةَ
اي مردم! بر شما باد به جماعت و بپرهيزيد از جدايي
ميزان الحكمه ، ح ۲۴۳۴ .
پيامبرصلي الله عليه وآله :
الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ
وحدت مايه رحمت ، و تفرقه موجب عذاب است
كنزالعمّال ، ح ۲۰۲۴۲ .
پيامبرصلي الله عليه وآله :
يَدُاللَّهِ عَلَي الجَماعَةِ و الشَّيطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَةَ يَركُضُ
دست خدا بر سر جماعت است و شيطان با كسي همراه است كه با جماعت ناسازگاري كند
كنزالعمّال ، ح ۱۰۳۱ .
پيامبرصلي الله عليه وآله :
عَلَيكَ بِالجَماعَةِ ؛ فَإنَّما يأكُلُ الذِّئبُ القاصِيَةَ
با جماعت همراه شو ؛ زيرا گرگ ، گوسفند دورمانده را ميخورد
مسند أحمد ، ج ۶ ، ص ۴۴۶ .
امام علي عليه السلام :
لَوسَكَتَ الجاهِلُ مَااختَلَفَ النّاسُ
اگر نادان خاموشي ميگزيد ، مردم دچار اختلاف نميشدند
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۸۱ .
امام علي عليه السلام :
عَلَيكُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إيّاكُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ
بر شما باد به ارتباط و بخشش به يكديگر و دوري گزيدن از جدايي و پشت كردن به يكديگر
نهج البلاغه ، نامه ۴۷ .
هفته وحدت و علت نامگذاری آن
شنبه 94/10/05
هفته وحدت و علت نامگذاری آن
فاصله میان ۱۲ ربیع الأول که سالگرد ولادت بیامبر اکرم (ص) بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیع الأول که تاریخ ولادت رسول الله محمد(ص) بنا بر روایات موجود در شیعه است، از سوی امام خمینی ره، به عنوان هفته وحدت نامگذاری شده است . ارگانی رسمی هم با نام مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی رسما در حال فعالیت هست و هر ساله کنفرانسهایی برگزار می کند که کنفرانس بین المللی وحدت در هفته وحدت هر ساله در تهران برگزار می شود و علمای بزرگ را از کشورهای مختلف دور هم جمع می کند.
پيروزي انقلاب اسلامي كه در سايه وحدت افراد ملت و اقشار و طوايف آن در اسلام به تحقق پيوست، موجبات وحدت ملل مسلمان را فراهم كرد. اين وحدت به صورت حركت و نهضت اسلامي عليه طاغوت و سلطه هاي اشغالگران و استعمار منجر به پيروزي انقلاب اسلامي شد. در مقابل استعمارگران، از دو طريق در صدد جلوگيري از وحدت رو به رشد ملت هاي اسلامي برآمد:
- تقويت تعصب نژادي و قومي و طايفه اي يا ملي گرايي؛
- تحريك تعصبات فرقه اي يا شيعه و سني
امام خمینی(ره) در واکنش به اين سياست خصمانه فرمودند:«از ملي گرايي خطرناك تر و غم انگيزتر ايجاد اختلاف بين اهل سنت و جماعت با شيعيان است و القاء تبليغات فتنه انگيز و دشمن ساز بين برادران اسلامي است. بحمدالله تعالي در انقلاب اسلامي ايران هيچ اختلافي بين دو طايفه وجود ندارد و همه با دوستي و اخوت در كنار هم زندگي مي كنند، اهل سنت كه در ايران جمعيتش بي شمارند و در اطراف و اكناف كشور زيست مي كنند و داراي علما و مشايخ بسيار هستند، با ما برادر و ما با آنها برادر و برابريم، و آنان با نغمه هاي نفاق افكنانه اي كه بعضي جنايت كاران و وابستگان به صهيونيسم و آمريكا ساز نموده اند، مخالف اند. برادران اهل سنت در كشور اسلامي بدانند كه عمال وابسته به قدرت هاي شيطاني بزرگ خيرخواه مسلمين و اسلام نيستند و لازم است مسلمانان از آنان تبري كنند و به تبليغات نفاق افكنانه آنان گوش فرا ندهند. من دست برادري به تمام مسلمانان متعهد جهان مي دهم».
بر اين اساس چون روز ولادت پيامبر اكرم(ص) طبق روايات شيعه 17 ربيع الاول و طبق روايات برادران اهل سنت 12 ربيع است، و برگزاري دو جشن چندان خوشايند نيست، در 6 آذر 1360 طي پيامي از طرف قائم مقام رهبري روزهاي دوازدهم تا هفدهم ربيع الاول هر سال قمري به عنوان هفته وحدت اعلام شد تا در ايران و سراسر جهان اسلام با تشكيل اجتماع و كنگره اسلامي و جشن، ضمن تحكيم وحدت و برادري اسلامي، به پيشبرد انقلاب جهاني اسلام كمك شود، از آن زمان تا كنون در ايران و ساير كشورهاي اسلامي هفته وحدت با شكوه تمام برگزار مي شود.
در اين رابطه توجه به نكات زير حائز اهميت است :
1. معنا و مفهوم وحدت و اتحاد شيعه و سني: منظور از وحدت شيعه و سني کنار گذاشتن مسائل اختلافي و تکيه بر مشترکات و مبنا قرار دادن آنها در تعامل با يکديگر و در مسائل مربوط به جهان اسلام و صحنه بين المللي است. به گونه اي که مسلمانان فارغ از اختلافات و با پرهيز از تفرقه در مسائل جهان اسلام همسو و هم جهت حرکت کنند. به تعبير ديگر اختلافات مانع از اخوت اسلامي و وحدت صفوف مسلمين در برابر دشمنان نيست از اين رو معناي اتحاد شيعه و سني دست برداشتن و کوتاه آمدن از اصول و اعتقادات خويش نيست بلکه در عين وجود اختلافات زمينه تعامل و جهت گيري يکسان در مسائل کلي و بين المللي در ميان آنها وجود دارد به همين جهت مطابق قانون اساسي «دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست کلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و کوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد» (1). مقام معظم رهبري فرمودند: «معناي اتحاد بين ملت هاي اسلامي اين است که در مسائل مربوط به جهان اسلام همسو حرکت کنند و به يکديگر کمک کنند و در داخل اين ملت ها سرمايه هاي خودشان را بر عليه يکديگر به کار نبرند» (2).
2. ضرورت و لزوم اين وحدت: در شرايطي که دشمنان اسلام تمام تلاش خويش را براي مبارزه و مقابله با اسلام به کار بسته و آشکارا اعلام مي کنند «جهان اسلام در قرن بيست و يکم يکي از مهمترين ميدان هاي زورآزمايي سياست خارجي آمريکاست» و «تقابل اصلي آينده جوامع بشري برخورد فرهنگ اسلامي و فرهنگ غربي است»(3). تأکيد بر مسائل اختلافي و تفرقه ميان صفوف مسلمانان منطقي نيست. در زماني که مسلمانان مي توانند با توجه به جمعيت بيش از يک ميليارد نفر و منابع و امکاناتي که در اختيار دارند به عنوان يک قدرت تأثيرگذار در صحنه بين المللي مطرح باشند پرداختن به اختلافات و مسائل تفرقه انگيز نتيجه اي جز به هدر رفتن سرمايه ها و استفاده دشمن از اين اختلافات، نخواهد داشت.
3. اخوت اسلامي: اسلام مسلمانان را امت واحده خوانده است: «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» (4). و مؤمنان برادر يکديگر معرفي شده اند: «انما المؤمنون اخوه فأصلحوا بين اخويکم» (5). قال الصادق(ع) «المسلم اخ المسلم» (6). بنابراين اختلاف در پاره اي از مسائل مانع اخوت اسلامي و وحدت مسلمانان نمي شود وقتي اسلام به مسلمانان سفارش مي کند که با پيروان اديان آسماني و مکاتب ديگر بشري با عدل و مسالمت رفتار شود و آنان را به مشترکات توجه مي دهد «قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقالوا شهدوا بانا مسلمون؛ بگو اي اهل کتاب بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را غير از خداي يگانه به خدايي نپذيرد هرگاه سرباز زنند بگوييد گواه باشيد که ما مسلمانيم» (7). آيا مسلمانان نبايد با توجه به مشترکات و کنار گذاردن اختلافات با يکديگر با مسالمت و عدل رفتار کنند. بنابراين با توجه به آنچه بيان شد روشن است که وحدت ميان مسلمانان و اتحاد بين فرق اسلامي امري لازم و ضرروي است هر چند ممکن است اهميت اين امر در شهرهاي مرکزي ايران و مناطق شيعه نشين محسوس نباشد اما در مناطق مرزي ايران و نقاطي که شيعيان و اهل تسنن در کنار يکديگر زندگي مي کنند همچنين در صحنه بين المللي و مناسبات کشورهاي اسلامي با يکديگر وحدت و اتحاد بين مسلمين و پرهيز از اختلافات ضرورت و اهميت اين امر به خوبي قابل درک است امام خمینی در این زمینه فرمودند: «امروز اختلاف بين ما تنها به نفع آنهايي است که نه به مذهب شيعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفي و يا ساير فرق آنها مي خواهند نه اين باشد نه آن راه را اين طور مي دانند که بين شما و ما اختلاف بيندازند» (8).
پي نوشت ها:
1. قانون اساسي، اصل 11.
2. حديث ولايت، ج 4، ص 262.
3. حميد نگارش، هويت ديني و انقطاع فرهنگي، نمايندگي ولي فقيه در سپاه، ص 184.
4. سوره انبياء، آيه 92.
5. سوره حجرات، آيه 10.
6. شيخ عباس قمي، سفينه البحار، انتشارات اسوه، 1416 ه.ق، ج 1، ص 54.
7. سوره آل عمران، آيه 64.
8. صحيفه نور، ج 12، ص 259.
منطق ظهور- منطق غیبت
شنبه 94/10/05
تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است.
امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است.
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت . تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است . امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است .
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت .
گذر زمان، این واقعیت را بیش از پیش برای دشمن روشن ساخت که این انقلاب و مردمان آن، امید به ظهور را ابزار حرکت خویش قرار داده و تمامی مشکلات، مصیبتها و سختیها را برای رسیدن به این آرزوی دیرینه بشریت، بر خود هموار ساخته و به جان خریدهاند .
شکست تدریجی دشمن در این نبرد، او را به فکر مقابله واداشت و ترفندهایی برای ایجاد شکست و یا کُندسازی حرکت انقلاب، به کار بست؛ که از آن جمله، تکرار تجربه تاریخی خویش در بیرون ساختن امید به ظهور از قالب طبیعی و ایجاد احساس نزدیک بودن آن در زمانی بسیار نزدیک بود؛ تا با گذر زمان و عدم تحقق آن، جامعه پویا و در حال حرکت را و مردمان راهی در مسیر مقدمه سازی را متوقف نماید و اینگونه القا کند که مسأله ظهور و مقدمهسازی، پرداختههایی خیالی است و همه را به دست شستن از این امید و خزیدن به گوشه انزوا و وارد شدن در حالت انتظار مرده و بیتحرک وادار سازد .
این فعالیت دشمن و یا دوست نادان، لزوم توجه به منطق ظهور را بر ما حتم میسازد؛ تا با درک صحیح آن، از آفتهایی همانند آنچه دشمن با القای بسیار نزدیک بودن ظهور در پی آن است، جلوگیری شود .
منطق ظهور، همان منطق غیبت است
سئوال این است که چرا بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب شدند؟ کوتاهترین جمله که همه حکمتها و فلسفههای غیبت را درون خود جای میدهد این است: « فقدان نیروی لازم » .
ایشان به چه نیرویی نیازمند بودند که در آن هنگام وجود نداشت؟ پاسخ این پرسش، در بررسی علت غیبت امیرالمؤمنین علیه السلام از حکومت، پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله وسلم و بازگشت مجدد ایشان، پس از
بیست و پنج سال است .
چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم از حکومت دور شد؟
زیرا پس از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله وسلم ، امیرالمؤمنین علیه السلام فاقد نیرویی بود که اولاً ایشان را در برابر دشمن، یاری دهد و ثانیاً حضرت را در حکومت، همراهی نماید. این مسأله، موجب غیبت حضرت از حاکمیت شد؛ اما همین غیبت، زمینهای گشت تا فرصتی در جهت تربیت نیرو برای حضرت، فراهم شود که با آن حضرت، همراهی و مردم به واسطه آنها به حضرت مراجعه نمایند و ایشان را برای بازگشت به حکومت دعوت کنند .
با قدرت گرفتن علی علیه السلام در مدینه، دشمن، متوجه اقدام بیست و پنج ساله حضرت در تربیت نیرو شد و علت به قدرت رسیدن حضرت، پس از این مدت را دریافت و فهمید که اگر این نیروها از ایشان گرفته شود، بار دیگر افول قدرت رخ خواهد داد و همین طرح را نیز اجرا نمود تا جایی که حضرت در آخرین خطبه نماز جمعه و پس از آنکه مردم، درخواست ایشان را برای قیام علیه معاویه، بیپاسخ گذاردند گریستند و فرمودند: «کجایند برادرانی که در مسیر بودند و در راه حق قدم میزنند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذو الشهادتین و همانندهای او کجایند؟» و دست بر محاسن شریف گرفتند و بسیار گریستند و پس از این خطبه، به جمعه دیگر نرسیده، ضربت ابن ملجم بر سر مبارک او وارد گشت و موجب شهادت ایشان شد. ))
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است(2) و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا »
بدین ترتیب معلوم میشود که علت غیبت، فقدان نیرو و موجب ظهور، داشتن نیرو است. این حقیقتی است که غیبت امام عصر (عج) را رقم زد و موجب شد تا ایشان دیگر رؤیت نشوند و از دید همگان، پنهان گردند. و همین رخداد ظهور ایشان را رقم خواهد زد و با فراهم شدن نیرو به کیفیت و تعداد لازم، ظهور تحقق خواهد یافت .
پرسش این است که حضرت چه نیرویی نیاز دارد و برای چه محدودهای و چه تعدادی؟
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند :
: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»
سایر پیامبران از جمله پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم نیز به دنبال حکومت عدل بودند و این آرزوی همه آنها بوده؛ اما هیچ یک موفق به پدیدار ساختن آن نشدند. چنانکه تردیدی نیست امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت پنج ساله خویش، عدالت را هدف قرار دادند؛ اما موفق نشدند آن را در سراسر منطقهای که بر آن حکم میراندند اجرا نمایند. شاهد بر آن، نامههایی است که حضرت برای برخی استانداران خویش فرستاده و از رفتار ناعادلانه آنها شکوه کردهاند.
علت این مسأله فقدان نیروی لازم بود؛ یعنی افرادی که عادل باشند و عدالت را درک کنند و به عبارت دیگر، دارای دو ویژگی باشند:
اول، عدالت وصفی؛ بدین معنا که اصرار بر انجام معاصی صغیره در آنها نباشد و دیگر اینکه گناه کبیره را ترک کنند یعنی میل به ظلم در آنها مرده و یا بسیار ضعیف باشد؛ به گونهای که قابل چشمپوشی و اغماض است .
دوم، علم به عدالت؛ بدین معنا که معاصی صغیره و کبیره را بشناسند تا تارک آن باشند. این معاصی در بحث حکومت و ارتباط با مسائل حکومتی، بسیار فراوان و متعدد میشود و مسأله دانش و علم به مسائل را بسیار گسترده میسازد. امیرالمؤمنین علیه السلام افرادی که چنین باشند را به تعداد لازم برای وصول به عدالت مطلوب در حیطه حاکمیت خویش، در اختیار نداشت .
بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف به دنبال ایجاد حکومت عدل بر پهنای گیتی هستند؛ بنابراین نیازمند افراد عادل با دو وصف هستند : عدالت وصفی (در مقام عمل) و علم به مقتضای عدالت .
نیروی مورد نیاز حضرت، باید قبل از ظهور آماده شود؛ چرا که ایشان پس از ظهور به فتح و حکومت خواهد پرداخت و فتح و حکومت ایشان از آغاز همراه عدالت است و در نتیجه نیروهایی که ایشان استفاده میکنند، همه باید عادل باشند .
اکنون این سؤال مطرح است که چه کسی میداند نیرو به حد کافی فراهم گشته تا بگوید ظهور بسیار نزدیک است و درباره آن تعجیل ایجاد کند؟
ممکن است گفته شود بر اساس علائمی که برای ظهور بیان شده، میتوان نسبت به نزدیکی ظهور، اظهار نظر کرد. در پاسخ باید گفت: درباره علائم به گونهای سخن گفتهاند که تجمیع آنها تاکنون هرگز رخ نداده است. وقوع برخی از آنها اموری است که بارها اتفاق افتاده، اما به دلیل عدم همراهی با علائم دیگر، ظهور را همراه نداشته است. بنابراین تحقق برخی علائم تنها، میتواند امید را به شکلی معمول ایجاد نماید؛ اما خارج از حدّ متعارف به گونهای که به تخمین زدن زمانی برسد، هرگز صحیح نیست و آنها که از تحقق چنین علائمی به این گمان رسیدهاند، یا از روی کم اطلاعی بوده است و یا افرادی مغرض هستند که به دنبال از میان بردن امید از راه استعجال بودهاند.
اگر جامعه را وارد استعجال در زمینه ظهور سازیم، بعضاً این تصور برای برخی حاصل میشود که چشم انداز بیست ساله چه معنا دارد؟ برنامه پنجم توسعه یعنی چه؟ برنامهریزی برای انتخابات کدام است؟ آینده با چه مدل رئیس جمهوری باید ادامه یابد؟ وقتی بناست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و اداره حکومت را در دست گیرد، چه معنا دارد که برای بیست سال آینده چشمانداز ترسیم کنیم و برای پنج سال آینده برنامه تدوین نماییم؟ اگر این سرعتنمایی غیر واقعی با مانع روبرو نشود، خواهند گفت: معنا ندارد برای سال آینده، بودجهای تعریف کنید؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در راه است .
و اینها همه یعنی درمانده سازی حکومت از مقابله با بحرانهایی که دشمن ایجاد میکند و فرو افتادن حکومت در یک انتظار کشنده و مرده که بار دیگر با از دست دادن فرصتها در تربیت نیرو، راه را برای بازگشت سلطه دشمنان باز میکند و دیگر بار، ملتها را در قید و بند استکبار قرار میدهد و یأس و ناامیدی را مستقر میسازد. اینها همه ضرر معرفی مصادیق است که هیچ نیازی هم به آن نیست .
در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم. برای ما مهم نیست که سید خراسانی کیست؟ چرا که مأمور به تبعیت از او نیستیم؛ بلکه مهم این است که بدانیم ولی زمان ما کیست تا با تقلید و تبعیت از او، وظایف دوران غیبت را انجام دهیم و با شناخت دشمن بتوانیم از اقدامات تخریبی او جلوگیری نماییم .
مشخص کردن مصادیق اشخاصی که در روایات بیان گشته، امری ناممکن است؛ چرا که روایات وارده در این باره به گونهای است که هرگز نمیتوان مصداق واحدی را معیّن نمود.
اساساً آیا ما مأمور به شناسایی سید خراسانی، یمانی، حسنی و شعیب بنصالح و… هستیم؟ در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم.
نتیجه سخن
بر این اساس میتوان گفت که ظهور، هنگامی رخ خواهد داد که افراد عادل به تعداد لازم تربیت شده باشند تا بتوانند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در این امر یاری دهند و کسی از این زمان آگاه نیست مگر خدای متعال .
. نشریه امان ، شماره 30 ،ص 18
یا ایها العزیز
شنبه 94/10/05
شش نکته در حوالي آيه هشتاد و هشت سوره يوسف عليه السلام
در بکار بردن واژة عزيز، نوعي شكوه و عظمت را باخود يادآور ميشويم كه درعين حال، جذابيت و دلربايي محبوب را هم مرور کردهايم. ضعفها و كسريها و بي تناسبيهايمان را در مقايسه با او که مجسم ميکنيم ودرعين حال ميخواهيم به او نزديک شويم. عاطل و باطل كه نه، ولي حيران و سرگردان ميشويم که چگونه حتي با او حرف بزنيم «…متي أحار فيك يامولاي و الي متي و اي خطاب أصف فيک و اَيّ نجوي؛ تا كي در تو حيرت زده بمانم؟ و چگونه تو را وصف و چه نجوايي با تو کنم؟»
مسّنا و اهلنا الضرّ
بيچارگي كه آدم را بگيرد و در عين حال بر عهده خودش، مسئوليتي هم احساس كند، ديگر كارش به دادخواهي و پناهجويي ميكشد.
ناتواني اهل و عيال، هم مستمسك خوبي است براي ترحم طلبي و هم، دليل مقبولي است براي تبرئه جويي و مظلوم نمايي، نزد كسي كه خاك را به نظر كيميا ميكند. با عزيز از بيچارگي اهل و عيالت که بگويي، کار، تمام است و عنايت، حتمي.
و جئنا ببضاعة مزجاة
اگر چه تهيدستي و بيچارگي، خودش سرمايه طلب و خواستن از عزيزاست، اما دست خالي هم كه نميشود. كلاف كامواي داشتهها را بايد برداشت و عرضه كرد. هرچه باشد، او عزيز است و به دل او به هر حيله، رهي بايد كرد. مهم تر از پيشكش، وزن و قيمت پيشکشي است نزد خودمان، كه بدون ترديد هرچه به ظاهر، قيمتي هم باشد، چون بناست به او تقديم شود، ناچيز و بيمقدار است. اگر تمام دارايي مور براي تقديم به سليمان ، ران ملخ است، تمام ملك سليمان براي تقديم به آستان عزيز، ران ملخ هم حساب نميشود… ميشود؟ با اين نگاه است که امام حسين عليه السلام هيچ خوبي و حسني براي خويش قائل نيست و خوبيهايش را هم بدي ميداند و در دعاي عرفه، عرض ميکند: «من کانت محاسنه مساويه فکيف لا تکون مساويه مساوي؛ آنکس که خوبيهايش هم بدي
است، چگونه بديهايش، بدي نيستند؟» و اين بزرگترين حسن و ادبي است كه با آن ميتوان به بزم محبت عزيز راه يافت و از او شنيد که: «فادخلي في عبادي وادخلي جنتي».
فَأوفِ لنا الكيل
به عزيزي او و مسكنت و ذليلي خود كه نگاه كنيم و بهانه تقديم بضاعت مزجات را كه داشته باشيم، تمنايمان قد ميكشد و آرزوهايمان وسعت پيدا ميكند، حالا ديگر همه چيز مهياست كه از او بخواهيم که پيمانههايمان را سرشار كند؛ چرا که وفا يعني سرشار كردن و لابد، عزيز، كاري ميكند كه پيمانههاي بزرگتري هم پيدا كنيم؛ چرا كه حتي اگر سبد كوچك و كيسه محدودمان پُر شود، باز نيازهاي بزرگتري در ما صف كشيدهاند كه ظرف و زمينه و آمادگي دريافت آنها را نداريم. اما عزيز به فكر همه آنها هست: «يا من يعطي من لم يسئله و من لم يعرفه تحننا منه و رحمة».
و تصدّق علينا
بعد از بيان خواسته و نياز با او و در حالي که خود را در مرز برخورداري ميبينيم دوباره بايد يادي از فقر و بيچارگي خود کنيم و موقعيت خود را متذکر شويم. هم براي خود، كه غرور به سراغمان نيايد و هم براي او، كه از ترحمش نكاهد.
صدقه دادن اگر چه بر عزيز، فضل و يا شايد به حكم: «و اما السائل فلا تنهر» واجب باشد، ولي از طرف خواهنده و محتاج، تضرع و تمنا، وظيفه است. بايد سخت بخواهد و بنالد؛ اما هيچگاه خود را طلبكار و مدعي نداند.
حافظ وظيفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش كه شنيد يا نشنيد
ان الله يجزي المتصدّقين
رندانهترين حرفي كه مفلس محتاج ميتواند با كريمِ عزيز، بگويد، رو در رو كردن اوست با خدا و طرف حساب كردن خداست با او.هم از اين رو كه اين بينوا، بيش از برگ زرد و آه سرد، چيزي ندارد و بضاعت مزجاتش به هيچ نميارزد و هم، از اين جهت كه خداست كه بساط اين لطف و عطا را فراهم كرده است و دل كريم را بزرگتر از سپاس فقير نموده است: «لا نريد منكم جزاء و لا شكورا».5 گداي رند، در پايان طرح فاتحانه خواستههايش، رويارويي خداي عزيز و آقاي عزيز خويش را با هم به تصوير ميكشد وکنار ميرود.
. بخش مهدویت تبیان
نکته های ناب مهدوی ازآیت الله بهجت
شنبه 94/10/05
سبب غیبت امام زمان خود ما هستیم !
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت ولیّ عصر(عج)تشرف حاصل کند؛بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز،سپس توسل به ائمه(ع) بهتر از تشرّف است .
*
ما در دریای زندگی، در معرض غرق شدن هستیم؛دستگیری ولیّ خدا[از ما]لازم است تا سالم به مقصد برسیم.باید به ولیّ عصر(عج)استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد وما را تا مقصد ،همراه خود ببرد .
*
علایمی حتمیّه وغیرحتمیّه برای ظهور ان حضرت ذکر کرده اند.ولی اگرخبردهندفردا ظهور می کند،هیچ استبعادندارد!لازمه این مطلب ان است که دربعضی علایم،بداء(تجدید نظر)صورت می گیرد وبعضی دیگر از عللایم حتمی هم،مقارن با ظهور ان حضرت اتفاق می افتد .
*
انتظارظهور وفرج امام زمان(عج)،بااذیّت دوستان ان حضرت،سازگار نیست !
*
مهم تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج)،دعا برای بقا ایمان وثبات قدم درعقیده وعدم انکار حضرت تا ظهور اومی باشد .
افسوس که همه برای براورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند؛ونمی داند که خود ان حضرت،چه التماس دعایی از انها دارد که برای تعجیل در فرج او دعا کنند .
*
هرکس باید به فکر خود باشد وراهی برا ی ارتباط با حضرت حجّت(عج)وفرج شخصی خود پیدا کند؛خواه ظهور وفرج ان حضرت دور باشد یا نزدیک !
*
حضرت اشخاصی را می خواهندکه تنها برای ایشان باشند.کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا ودرراه خدا،منتظر ان حضرت باشند،نه برای براوردن حاجات شخصی خود .
*
اگربه قطعیّات ویقینیّات دین عمل کنیم،دروقت خواب وبه هنگام محاسبه پی می بریم که ازکدام یک از کارهایی که کرده ایم
قطعاً حضرت امام زمان(عج) ، ازماراضی است واز چه کارهایمان قطعاَ ناراضی است .
*
تا رابطه ما با ولی امر،امام زمان(عج)قوی نشود،کارمادرست نخواهد شد وقوت رابطه ما با ولی امر(عج)هم در اصلاح نفس است .
*
هرکس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود،بایدکه اعظم حاجت نزد ان واسطه فیض،یعنی فرج خود ان حضرت را نیز از خدا بخواهد .
*
کارافتاب،نورافشانی است،هرچند پشت ابر باشد.حضرت صاحب(عج)هم همین طور است،هرچند در پس پرده غیبت باشد…!چشم ما نمی بیند،ولی عدّه ای بوده وهستنتد که می بینند ویا اگر نمی بینند،ارتباطی با ان حضرت دارند .
*
آیا می شود رئیس ومولای ما،حضرت ولیّ عصر(عج)محزون باشد وماخوشحال باشیم؟! ودر اثرابتلای دوستان،گریان باشد وما خندان وخوشحال باشیم وعین حال،خود راتابع حضرت بدانیم؟!
*
ماطلّاب باید درفکر باشیم که چگونه می توانیم یک امضا وتأییدی از مولایمان حضرت ولی عصر(عج)بگیریم؟!یعنی چگونه رفتار کنیم که مولایمان،ما را امضا وتایید کند ؟!
. سایت دو ماهنامه امان