عرفان حلقه
شنبه 94/10/05
تهدیدی جدی برای بهداشت معنوی جامعه
چند سالی است که اشتیاق و ساده دلی عده ای از یک سو و اشتباه و سهل انگاری مسئولان از سوی دیگر بستر گسترش سرطانی جریانی به نام عرفان حلقه را در کشور فراهم کرد ؛ تا جایی که شبکه هرمی آموزش عرفان حلقه در تمام کشور گسترده شد و شاید امروز دیگر نتوان از پیشرفت آن جلوگیری کرد ، مگر با ایجاد یک نهضت روشنگری و هوشیاری گروهی از مردم که مخاطب این جریان بوده اند .
ـ عرفان حلقه در جغرافیای معنوی
از دیدگاه عرفانی سراسر عالم هستی رحمت عام الهی است . مومنان و کافران ، خوبان و بدان ، حقیقت طلبان و حقیقت ستیزان و حتی شیاطین و فرشتگان غرق در رحمت عام یا رحمت رحمانی هستند . رحمانیت خداوند هیچ مقابل و متضادی ندارد ؛ اما رحمت خاصه یا رحیمی خدا مخصوص خوبان و حقیقت جویان و دوستان خداست و در مقابل آن قهر و غضب الهی است .
اما عرفان حلقه به اعتراف پایه کذاران آن تنها برای اتصال به حلقه های رحمانی است و در طول این سالها نه در دوره های آموزشی و نه در کتاب هایشان برای حلقه های رحیمیت تعریف و برنامه ای ارائه نداده است .
ـ واسطه ی فیض
پایه گذاران عرفان حلقه معتقدند که : « رحمت عام شامل همه انسان ها می شود و انسان در این مورد ، حق انتخاب داشته و می تواند از آن استفاده کرده و یا اجتناب نماید و برای برخوردار شدن از آن هیچ اجباری ندارد ؛ به طور کلی همه ی انسان ها صرف نظر از نژاد ، ملیت ، جنسیت ، سن و سال ، سواد و معلومات ، استعداد و لیاقت های فردی ، دین و مذهب ، گناه کار و بی گناه ، پاکی و ناپاکی و … می تواند از رحمت عام الهی برخوردار شوند . فیض و رحمت الهی در انحصار هیچ گروه خاصی نیست . افراد و گروه ها فقط میتوانند معرف باشند ، تا اشخاصی که خود را از پرتو این نور نجات بخش مخفی کرده اند ، در معرض آن قرار بگیرند . » این سخن اشکالاتی دارد و کسانی که تا حدودی با عرفان آشنا هستند پوشیده نیست ، در اساس نامه عرفان حلقه ، حلقه های رحمانیت با نام شعور الهی مورد اشاره قرار گرفته و این طور معرفی شده است: « نظر به اینکه شعور الهی نیاز به هیچ مکملی ندارد ،لذا چیزی تحت هر نام و عنوان ،قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی ………….. ادامه دارد
دل نوشته
شنبه 94/10/05
السلام علیک یا ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
دوباره کبوتر دلم در هوای آشیانه تو ، بال و پر می زند . امروز خسته و غمگین از پس کوههای
سر به فلک کشیده ،به سویت پر می کشم تا شاید مرهمی بر روی زخم های کهنه ام بگذارم .
مولای من !باز آه و بی قراری دل و بی شکیبایی دیده ی ما را به شهد وصل ، صفا بخش و عطر
کرامت خویش ، بر اهل نیاز بگستر ! ای مهر فروزنده هدایت و نصر ! با که گویم حدیث تلخ
هجران و انتظار را ؟ شِکوِه فراق یار به آفریدگار بریم که او دانای اندوهِ درون ماست .
ای امیر غائب از نظر ! ای مهدی موعود و ای منجی محبوب !به راستی که در تاریخ « وصل و هجران »
، « عشق و حرمان » ، محبتی چنین دیر پای و محبانی چنین پای بند و محبوبی چنین گریز پای را
هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده که هزار و اندی سال است که این جذبه و ناز ،
راز و نیاز ادامه دارد .
اللهم عجل لولیک الفرج
چشمانتظار
چهارشنبه 94/10/02
چشمانتظار
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به خواب رفتهاند.
اینها به یقین، منتظر نیستند. خواب، به چشم كسی كه چشم به راه است، راه ندارد.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مشغول بازیاند.
این عده بیتردید منتظر نیستند. كسی كه چشم و دلش منتظر است، دست و دلش به بازی نمیرود.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به ساخت و ساز مشغولند. این كارگران كه ـ فقط ـ مشغول كارند، نه در حال و هوای انتظارند و نه گوش به زنگ ظهور.
كسی كه منتظر ظهور است، رحل اقامت نمیافكند و بساط ماندن پهن نمیكند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای نشستهاند، سر در گریبان فرو بردهاند و زانوی غم در بغل گرفتهاند.
این عده، خستهتر، درماندهتر و مأیوستر از آنند كه منتظر بمانند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مغازهای زدهاند و دكانی گشودهاند و مشغول كاسبی شدهاند.
اینان فقط چشمانتظار مشتریاند و رونق بازارشان در بستن چشمِ انتظار مشتری است.
در جای جای جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، دستهها و گروههای مختلف از هر ایل و قبیله و حزب و تیره و طایفهای، نشانهای گذاشتهاند. علَمی برافراشتهاند، پرچمی به دست گرفتهاند، حدود و ثغوری رسم كردهاند و دكانی و دستگاهی به هم زدهاند. هر كدام از این احزاب، چنین گمان یا وانمود میكنند كه خود، حقیقت محضاند و دیگران ـ همه دیگران ـ باطل مطلق.
اینان، مصداق بارز و روشن و تمام عیارند برای آیه «كل حزب بما لدیهم فرحون».1
هر كدام از این جماعت مختلف و گوناگون، كل خلایق را به دو دسته خودی و غیر خودی تقسیم كردهاند و هر كس را در خیام خود ندیدهاند، لاجرم نامش را در فهرست دشمنان خدا و پیامبر و مردم جا دادهاند.
اینان از سخن «الطرق الیالله بعدد انفاس الخلائق»2 چنین فهمیدهاند كه تنها از یك مسیر به خدا میتوان رسید و آن همان مسیری است كه خود راهبری میكنند. اگر تقسیم كار به این قبایل سپرده شود، عاجزترین و نالایقترین فرد خود را به شایستهترین انسان غیر خودی ترجیح میدهند. اگر در جایگاه قضاوت بنشینند، هر منكری از اعضای قبیله خود را معروف میبینند و سهو و صغیره میشمرند و اعمال معروف و مباح دیگران را «ذنب لا یغفر» تلقی میكنند.
این احزاب و طوایف و قبایل، چنین نیست كه چشمانتظار آمدن موعود نباشند؛ بلكه به عكس، بسیار دم از انتظار میزنند و در فراق موعود مویه میكنند. اما… اما موعود را هم موجودی قابل ارزیابی و گزینش میبینند و آن موعودی را میپذیرند كه آنان را بپذیرد و بر تفكر و تحزّبشان صحه بگذارد.
ناگفته پیداست كه به این جنس از چشم و نگاه و بر این قاب میانتهی، نام انتظار نمیتوان نهاد.
در جاده پر و پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای راه را بستهاند و زمین بازی ساختهاند و در این زمین، تنی چند را مشغول بازی ساختهاند و طایفهای كثیر را مشغول دیدن این بازی. هماینان و هم بازیكنان و هم تماشاچیان، گاهی جاده را به نگاهی مرور میكنند؛ نگاهی كه نه از نوع «بادا»، كه از جنس «مبادا» است. نگاهی كه نه انتظار و آرزوی آمدن، كه تمنای نیامدن در آن موج میزند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای دل به دامپروری سپردهاند. پوست تختی انداختهاند و مریدانی را با رمل و اصطرلاب به قلاب كشیدهاند یا به طمع تعلیف مدام، یا عز و جاه و مقام به سوی دام، هدایت كردهاند.
اینان نه چشم انتظار، كه دلنگران ظهورند و در تلاش كه دیدههای منتظر مردم را از سمت و سوی جاده برگردانند و معطوف خود كنند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای سخت مشغول بحثهای علمی و فلسفیاند. با مهجورترین كلمات و پیچیدهترین عبارات و گنگترین براهین و استدلالات، بحث میكنند كه زندگی همانند جاده است؛ جادهای كه بیآغاز و فرجام نیست. ابتدا و انتها دارد و مسافری دارد كه قطعاً آمدنی است؛ مسافری كه با آمدنش به جاده هویت میبخشد و مبدأ و مقصدش را معنا میكند.
اینان بیشتر از دیگران با معنا و مفهوم انتظار محشورند؛ اما با هر چیز كه مباحث ارجمندشان را تحتالشعاع قرار دهد، در ستیزند و آن را مصدع اوقات میشمارند؛ حتی اگر آن چیز، ظهور مسافر موعود باشد.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به راهزنی مشغولند. نه تنها خود، طی طریق نمیكنند كه قاطع طریق دیگران میشوند. نه تنها خود، راه نمیروند كه راه بر رهروان میبندند و آنان را از رفتن باز میدارند.
اینان با مفهوم انتظار در تعارض و عداوتند و از زمزمه انتظار در هراس و وحشت.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به شعبده مشغولند. در تدارك ادات تغافلی برای خود و اسباب سرگرمی برای دیگران. مار از خورجین درمیآورند، زنجیر پاره میكنند، زره بر تن میدرانند، آتش از دهان میجهانند و… هر دم كاسه میگردانند و سكههای عمر خلایق را از دست غفلتشان میستانند.
اینان، مفهوم انتظار را مزاحم منافع خود میشمارند و پیوسته میكوشند كه آینه ظهور را به طاق نسیان بسپارند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای فرش گستردهاند، خیمه برافراشتهاند، پشتی و مخده گذاشتهاند و به خورد و خوراك و پخت و پز مشغول گشتهاند.
اینان به عمد از تداعی معنای انتظار پرهیز میكنند و مفهوم ظهور را مخلّ آسایش خود میشمارند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مشغول تعزیهاند. به جای هر كار دیگری فقط ضجه میزنند و مویه میكنند.
اینان از كتاب انتظار، فقط فصل چشمهای اشكبار را دیدهاند و در پهندشت انتظار، مقیم موقف اضطرار شدهاند و باقی مسیر را به خدا سپردهاند.
انتظار، این نیست و این، انتظار نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «هر حزب و گروهی به داشتههای خود، خشنود است». سوره مؤمنون/53، سوره روم/32.
2. علامه مجلسی: «راههای به سوی خدا به تعداد تكتك آدمیان است». بحارالانوار، ج64، ص137.
http://amanmag.mahdaviat.ir/articles/3255
جوان و عناصر پنجگانۀ انتظار
چهارشنبه 94/10/02
جوان و عناصر پنجگانۀ انتظار
حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان
دلایل زیادی بر تناسب انتظار با جوان وجود دارد، به طوری که حتی میتوان گفت تناسب انتظار با جوان بیش از دیگران است. چند نمونه از این دلایل را مرور میکنیم:
آیندهگرایی، آرمانگرایی و جامعهگرایی جوان
جوان، نگاه به آینده دارد و به شدّت «آیندهگرا»ست؛ و معلوم است با مهدویت که مربوط به آینده است، راحتتر ارتباط بر قرار میکند. امّا باید این آینده را به روشنی برای او ترسیم کنیم. اگر مهدویت را به عنوان آیندهای روشن و دلخواهِ جوان به او معرفی نکنیم، او آیندهای تخیّلی برای خود درست خواهد کرد و قشنگترین تخیلاتش را همین آیندۀ خودساخته، تشکیل خواهد داد و آنگاه میدانید چه اتفاقی میافتد؟ هر نوع زندگی که داشته باشد و دست به هر نوع زندگیای که میزند، احساس شکست میکند. اگر آیندهگرایی جوان را با مهدویت پیوند نزنیم، او آیندهای خیالی برای دنیای خود تصور خواهد کرد و هیچ وقت هم به آن نخواهد رسید.
میدانید انتظار فرج با سلمان فارسی چه کرد؟ وقتی پیامبر به او وعدۀ رجعتش در حکومت حضرت مهدی علیه السلام را داد، از شدت شوق گریه کرد و گفت: «وقتی از نزد رسول خداصلی الله علیه و آله بلند شدم، دیگر از آن روز به بعد برایم فرقی نمیکرد که چه وقت از دنیا بروم.» (فَقُمْتُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا یُبَالِی سَلْمَانُ مَتَی لَقِیَ الْمَوْتَ أَوْ لَقِیَه.)1 جوان آیندهگراست و باید آیندهگرایی جوان با چنین آیندۀ روشنی پر شود.
جوان «آرمانگرا» نیز است و اگر آرمان خوبی نداشته باشد، دنبال آرمانهای کاذب خواهد رفت. لذا اگر آرمان جامعه مهدوی به جوان خوب معرفی شود، به دلیل تناسب و علاقهای که به «آرمان» دارد، به سرعت جذب آنها خواهد شد.
جوان به شدّت «جامعهگرا»ست و با افزایش سن، کم کم، فردگرا میشود. باید قبل از آن، جامعۀ مهدوی را به عنوان آرمانش به او معرفی کنیم.
عناصر پنجگانۀ انتظار
از سوی دیگر، برای انتظار و منتظر بودن میتوان از پنج عنصر سخن گفت: «1.اعتراض به وضع موجود 2.تصور وضع مطلوب 3.تصدیق وضع مطلوب 4.تمنای وضع مطلوب 5.عمل برای تحقق وضع مطلوب.» و به عبارت دیگر منتظر کسی است که این پنج عنصر در او وجود داشته باشد. گرچه تبیین این پنج عنصر و سخن گفتن از نقش هر کدام از این عناصر در شکلگیری انتظار فرج، در این مختصر نمیگنجد، اما اجمالی از نقش این عناصر، با اندک تاملی روشن میشود و لذا همین معنا و تصور اولیهای که با این تأمل کوتاه در ذهن پدید میآید، کمک میکند تا در این مجال مختصر، به تناسبی که هر کدام از این عناصر با جوان دارد، اشاره کنیم:
تناسب جوان با عناصر انتظار
1. جوان «سنتگریز» است و این خصلت را خداوند در وجود جوان گذاشته است. اینکه مُدهای جدید لباس، توسط جوانها اجرا میشود، به خاطر همین سنتگریزی است و اگر جوان را به خاطر سنتگریزی سرزنش کنی و اذیت شود، «سنتشکن» هم خواهد شد. جوان دوست دارد به وضع موجود اعتراض کند و باید پاسخ این اعتراض به وضع موجود را در جامعۀ مهدوی بیابید وگرنه خراب میشود.
2. «تصور وضع مطلوب» تخیل، کار جوان است. جوانان بهتر از هر کس میتوانند با استفاده از قدرت تصورسازی خود، وضع مطلوب را برای خود تصویر کنند. چرا خداوند جوانها را اینقدر خیالپرداز آفریده و آغاز دینداری و رسیدن به سن تکلیف را در سنی قرار داده است که قدرت خیالپردازی، بسیار قوی است؟ چرا خدواند در آغاز دینداری، به جای خیالپردازی، کمی عقل و دقّت بیشتر به جوانها عطا نفرموده، بلکه خیالپردازی به آنها داده است؟ چون جوان قبل از هر چیز باید بتواند آن «وضع مطلوب» را «تصور» کند. خداوند هم قدرت تخیّل را به جوان داده است تا این اتفاق بیفتد. اگر نتواند وضع مطلوب را تصور کند، نسبت به آن میلی پیدا نخواهد کرد و برای رسیدن به آن اقدامی نخواهد کرد؛ قدرت خیالپردازی، لازمۀ آغاز دینداری است.
3. روح بلند جوان، اموری را «تصدیق» میکند که دیگران نمیتوانند باور کنند. در جریان انقلاب، بسیاری باور نمیکردند حضرت امام پیروز شود، ولی جوانها همه باور داشتند. جوان، راحتتر به تصور وضع مطلوب میرسد و در نتیجه راحتتر هم وضع مطلوب را تصدیق و باور میکند. به عبارتی، «تصدیق وضع مطلوب» هم بیش از هر کسی مال جوانهاست.
4. «تمنّا و آرزو کردن» نیز بیش از هر گروه سنی با جوانان تناسب دارد. در سنین جوانی یکی از علمای قم به بنده میفرمودند: «قدر جوانی خودتان را بدانید. من الان تمام همتم این است که خودم را سالم از قبر عبور دهم و به محضر خدا برسم. تقاضای گسترده، تمناهای بزرگ، جامعنگریها و آرمانگراییها همهاش مال دوران جوانی است؛ قدرش را بدان. البته فکر نکن اینها برای تو فضیلتی است. همۀ جوانها این خصلتها را دارند؛ دچار غرور نشوی. ولی سعی کن این روحیات را حفظ کنی، نکند روزی به جایی برسی که بگویی: خدایا مهمترین درخواست من این است که فشار قبر سراغ من نیاید.» آدم کمی پا به سن بگذارد به اینجا میرسد. تمناهای بلند مال جوانی است. آن هم تمناهایی که سود آن برای دیگران است. مثل تمنای مسلمان شدن و نمازخوان شدن تمام اروپاییها، ژاپنیها و … ، که یکی از تمناهای هر منتظر واقعی است.
5. «عمل» براساس جامعۀ مهدوی و زمینهسازی برای تحقق آن، جرأت میخواهد. امام باقر علیه السلام به جابر میفرماید: «اگر همۀ مردم شهر، جمع شوند و بگویند: «تو آدم بدی هستی» و تو از این حرف ناراحت شوی، یا اینکه بگویند: «تو آدم خوبی هستی» و تو از این سخن خوشحال شوی، تو از دوستان ما نیستی».2 البته مراد این نیست که کارهای ناپسند انجام داده و برخلاف هنجارهای اجتماعی رفتار کنیم و بعدش، از اعتراض مردم هم ناراحت نشویم. نه، بلکه مراد این است که اگر وظیفهات را انجام میدهی، اما کسی تحویلت نمیگیرد، نباید به تو بَر بخورد. اینقدر باید مستقل باشی! جامعۀ مهدوی چنین استقلالی را میخواهد. منتظر کسی است که میتواند بر اساس این استقلال، «عمل» کند و این استقلال و جرأت، با روحیۀ جوان خیلی تناسب دارد.
یک مثال کاربردی برای مطلب اخیر: آیا از خواندن قرآن لذّت میبرید؟ آیا از مدح اهلبیت و ذکر فضایلشان لذت میبرید؟ اگر جوابتان مثبت است، و اگر مجلس عروسی جای لذت بردن و شاد بودن است، پس چرا عروسیهایتان را بدون قرآن و مدح اهلبیت برگزار میکنید؟ محکم جلوی همه بایستید و بگویید هر کس از چیزی لذت میبرد، ما هم از قرآن و مدح اهلبیت لذت میبریم و شاد میشویم، و میخواهیم عروسی خودمان را با اینها برگزار کنیم و از این لذائذ و شادیها در شب عروسی بیبهره نمانیم. آن وقت یکی از کارتهای دعوت چنین عروسی را خطاب به آقا امام زمان(عج) بنویسید و بگویید: آقا، ما آدرسی نداشتیم که این کارت را برایتان ارسال کنیم، ولی دوست داریم شما هم تشریف بیاورید. بعد هم کارت دعوت را به عنوان یادگاری پیش خودتان نگه دارید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج25، ص6.
2. همان.
دوماهنامه امان شماره 30
منطق ظهور، منطق غیبت
چهارشنبه 94/10/02
تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است.
امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است.
دلیل این افزایش امید و قالب غیر عادی آن، یا به دلیل سوء برداشت از برخی علائم ظهور توسط عدهای افراد کم اطلاع و کم سواد بوده و یا از ناحیه دشمن صورت گرفته است که از امید به ظهور در قالب طبیعی و معمول آن، متضرّر، و دلگرمی و امید به آینده در اردوگاه حق را موجب نابودی و شکست خود میدانند.
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت. در شعارهای این انقلاب بزرگ، رنگ و بوی امید به ظهور امام زمان(عج) به خوبی نمایان بود و حتی در قانون اساسی، از این مسأله یاد شد و در آن، دولت و حکومت جمهوری اسلامی ایران به عنوان مقدمهساز معرفی شدند.
گذر زمان، این واقعیت را بیش از پیش برای دشمن روشن ساخت که این انقلاب و مردمان آن، امید به ظهور را ابزار حرکت خویش قرار داده و تمامی مشکلات، مصیبتها و سختیها را برای رسیدن به این آرزوی دیرینه بشریت، بر خود هموار ساخته و به جان خریدهاند.
شکست تدریجی دشمن در این نبرد، او را به فکر مقابله واداشت و ترفندهایی برای ایجاد شکست و یا کُندسازی حرکت انقلاب، به کار بست؛ که از آن جمله، تکرار تجربه تاریخی خویش در بیرون ساختن امید به ظهور از قالب طبیعی و ایجاد احساس نزدیک بودن آن در زمانی بسیار نزدیک بود؛ تا با گذر زمان و عدم تحقق آن، جامعه پویا و در حال حرکت را و مردمان راهی در مسیر مقدمه سازی را متوقف نماید و اینگونه القا کند که مسأله ظهور و مقدمهسازی، پرداختههایی خیالی است و همه را به دست شستن از این امید و خزیدن به گوشه انزوا و وارد شدن در حالت انتظار مرده و بیتحرک وادار سازد.
این فعالیت دشمن و یا دوست نادان، لزوم توجه به منطق ظهور را بر ما حتم میسازد؛ تا با درک صحیح آن، از آفتهایی همانند آنچه دشمن با القای بسیار نزدیک بودن ظهور در پی آن است، جلوگیری شود.
منطق ظهور، همان منطق غیبت است
سئوال این است که چرا بقیةالله الاعظم(عج) غایب شدند؟ کوتاهترین جمله که همه حکمتها و فلسفههای غیبت را درون خود جای میدهد این است: « فقدان نیروی لازم».
ایشان به چه نیرویی نیازمند بودند که در آن هنگام وجود نداشت؟ پاسخ این پرسش، در بررسی علت غیبت امیرالمؤمنین علیه السلام از حکومت، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و بازگشت مجدد ایشان، پس از بیست و پنج سال است. چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از حکومت دور شد؟
زیرا پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام فاقد نیرویی بود که اولاً ایشان را در برابر دشمن، یاری دهد و ثانیاً حضرت را در حکومت، همراهی نماید. بر این اساس، ایشان از حکومت دور شدند. وقتی برای گرفتن بیعت، به خانه حضرت هجوم شد، تنها کسی که از ایشان حمایت نمود، حضرت زهراسلام الله علیها بود که به شهادت رسید. اگر هم افرادی وجود داشتند که حاضر به دفاع بودند. توانایی دفاع نداشتند؛ افرادی همانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار؛ که هر یک با توجه به شرایطی که برای آنها وجود داشت، فاقد توانایی لازم برای دفاع مفید از حضرت بودند.
این مسأله، موجب غیبت حضرت از حاکمیت شد؛ اما همین غیبت، زمینهای گشت تا فرصتی در جهت تربیت نیرو برای حضرت، فراهم شود که با آن حضرت، همراهی و مردم به واسطه آنها به حضرت مراجعه نمایند و ایشان را برای بازگشت به حکومت دعوت کنند.
با قدرت گرفتن علی علیه السلام در مدینه، دشمن، متوجه اقدام بیست و پنج ساله حضرت در تربیت نیرو شد و علت به قدرت رسیدن حضرت، پس از این مدت را دریافت و فهمید که اگر این نیروها از ایشان گرفته شود، بار دیگر افول قدرت رخ خواهد داد و همین طرح را نیز اجرا نمود و در نبرد جمل و صفین و سپس در ترورها و حملههای غافلگیرانه، یاران تربیت شده حضرت را طی چهار سال از دست ایشان گرفتند تا جایی که حضرت در آخرین خطبه نماز جمعه و پس از آنکه مردم، درخواست ایشان را برای قیام علیه معاویه، بیپاسخ گذاردند گریستند و فرمودند: «کجایند برادرانی که بر مسیر بودند و در راه حق قدم میزنند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذو الشهادتین و همانندهای او کجایند؟» و دست بر محاسن شریف گرفتند و بسیار گریستند و پس از این خطبه، به جمعه دیگر نرسیده، ضربت ابن ملجم بر سر مبارک او وارد گشت و موجب شهادت ایشان شد.1
بدین ترتیب معلوم میشود که علت غیبت، فقدان نیرو و موجب ظهور، داشتن نیرو است. این حقیقتی است که غیبت امام عصر(عج) را رقم زد و موجب شد تا ایشان دیگر رؤیت نشوند و از دیدگان همگان، پنهان گردند. و همین رخداد ظهور ایشان را رقم خواهد زد و با فراهم شدن نیرو به کیفیت و تعداد لازم، ظهور تحقق خواهد یافت.
پرسش این است که حضرت چه نیرویی نیاز دارد و برای چه محدودهای و چه تعدادی؟
امام عصر(عج) تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است2 و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».3
سایر پیامبران از جمله پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز به دنبال حکومت عدل بودند و این آرزوی همه آنها بوده؛ اما هیچ یک موفق به پدیدار ساختن آن نشدند. چنانکه تردیدی نیست امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت پنج ساله خویش، عدالت را هدف قرار دادند؛ اما موفق نشدند آن را در سراسر منطقهای که بر آن حکم میراندند اجرا نمایند. شاهد بر آن، نامههایی است که حضرت برای برخی استانداران خویش فرستاده و از رفتار ناعادلانه آنها شکوه کردهاند.
علت این مسأله فقدان نیروی لازم بود؛ یعنی افرادی که عادل باشند و عدالت را درک کنند و به عبارت دیگر، دارای دو ویژگی باشند:
اول، عدالت وصفی؛ بدین معنا که اصرار بر انجام معاصی صغیره در آنها نباشد و دیگر اینکه گناه کبیره را ترک کنند یعنی میل به ظلم در آنها مرده و یا بسیار ضعیف باشد؛ به گونهای که قابل چشمپوشی و اغماض است.
دوم، علم به عدالت؛ بدین معنا که معاصی صغیره و کبیره را بشناسند تا تارک آن باشند. این معاصی در بحث حکومت و ارتباط با مسائل حکومتی، بسیار فراوان و متعدد میشود و مسأله دانش و علم به مسائل را بسیار گسترده میسازد. امیرالمؤمنین علیه السلام افرادی که چنین باشند را به تعداد لازم برای وصول به عدالت مطلوب در حیطه حاکمیت خویش، در اختیار نداشت.
اگر انبیا و یا امیرالمؤمنین علیه السلام نتوانستند عدالت را مستقر سازند، دلیلش فقدان این نیرو بود که خود آن، به علت فقدان زمان لازم برای پرورش، از یکسو و سرعت تهاجم دشمن از دیگر سو بود که پیوستگی در امر آموزش و استفاده را در هم میریخت و تا استفاده از نیروهای تربیت شده به زمینه ایجاد و تربیت نیروی جدید و لازم بیانجامد، دشمن نیروی تربیت شده را مورد هجوم قرار میداد و با نابود ساختن آن، موجب گسست میشد. بر این اساس، دوران غیبت انبیا و اولیاء همیشه تربیت نیروها را در پی داشته تا زمینه برای دوران ظهور فراهم شود.
بقیةالله الاعظم(عج) به دنبال ایجاد حکومت عدل بر پهنای گیتی هستند؛ بنابراین نیازمند افراد عادل با دو وصف هستند:
عدالت وصفی (در مقام عمل) و علم به مقتضای عدالت.
نیروی مورد نیاز حضرت، باید قبل از ظهور آماده شود؛ چرا که ایشان پس از ظهور به فتح و حکومت خواهد پرداخت و فتح و حکومت ایشان از آغاز همراه عدالت است و در نتیجه نیروهایی که ایشان استفاده میکنند، همه، باید عادل باشند.
اکنون این سؤال مطرح است که چه کسی میداند نیرو به حد کافی فراهم گشته تا بگوید ظهور بسیار نزدیک است و درباره آن تعجیل ایجاد کند؟
ممکن است گفته شود بر اساس علائمی که برای ظهور بیان شده، میتوان نسبت به نزدیکی ظهور، اظهار نظر کرد. در پاسخ باید گفت: درباره علائم به گونهای سخن گفتهاند که تجمیع آنها تاکنون هرگز رخ نداده است. وقوع برخی از آنها اموری است که بارها اتفاق افتاده، اما به دلیل عدم همراهی با علائم دیگر، ظهور را همراه نداشته است. بنابراین تحقق برخی علائم تنها، میتواند امید را به شکلی معمول ایجاد نماید؛ٰ اما خارج از حدّ متعارف به گونهای که به تخمین زدن زمانی برسد، هرگز صحیح نیست و آنها که از تحقق چنین علائمی به این گمان رسیدهاند، یا از روی کم اطلاعی بوده است و یا افرادی مغرض هستند که به دنبال از میان بردن امید از راه استعجال بودهاند.
امروزه، در جامعه ما، برخی افراد دوستدار ظهور، اما ناآگاه از همه مطالب و با حمایت دستهای پیدا و پنهان دشمن، نوعی اظهار نظر عجولانه و امید غیر واقعی و ادعای نادرست در باب ظهور ارائه کردهاند و به معرفی افرادی که قبل از ظهور در حوادث وجود دارند، همچون سید خراسانی، سید یمانی، شعیب بن صالح، سفیانی و دجال پرداختهاند و وقایعی همچون جنگها و حوادث طبیعی را ـ که گفته شده قبل از ظهور تحقق مییابد ـ بر حوادث زمان موجود تطبیق دادهاند و به نوعی در این تطبیقها سخن گفتهاند که چنین القا میشود که ظهور، در این سال و سال آینده و یا زمانی کمتر از این، رخ خواهد داد و بسیار نزدیک است. این مسئله امری بسیار خطرناک و همان چیزی است که در تاریخ قبلاً تکرار شده و ضربههایی را بر حرکت پیش رونده زمینهسازی، وارد ساخته است.
اکنون بر اثر ورود این فکر اشتباه و تطبیق نادرست توسط افرادی که عالم دینی متخصص و حدیثشناس در بین آنها وجود ندارد و حتی برخی از آنها دارای انساب و اسلاب معروف در خط ایمان نیستند به شبکههای نفاق وابستگی سببی دارند و متأسفانه توانستهاند در لایههایی از حاکمیت، نفوذ و بر برخی افراد حکومت، اثرگذاری نمایند، وضعیت به گونهای شده است که برخی افراد در امر ظهور چنان دچار اشتباه شدهاند که خود را ابزار حتمی ظهور میدانند و هر کسی که خلاف آنها فکر کند و یا اقدامی غیر از اقدام آنها انجام دهد، مخالف ظهور و جزو جریان سفیانی و دجال میبینند و بدون رعایت هرگونه ضوابط شرعی با آنها برخورد مینمایند و به دلیل غرق بودن در این تفکر، هرگز فرصت فکر در عواقب و پیامدهای اقدامات خود نمییابند. گذر زمان به سرعت آنها را از واقعیتها دور ساخته، به گونهای که به دنبال القای این مطلب هستند که حتی ولی فقیه ممکن است مانع ظهور باشد و باید او را نیز پشت سر گذارده و از او عبور کرد؛ یعنی جایگاهی که در طول دوران غیبت کبری، منشأ تربیت نیرو و آماده سازی برای ظهور بوده و توسط ائمه و شخص بقیةالله الاعظم(عج) برای ادامه راه به مردم معرفی شده و در صورت استمرار و مدیریتش میتواند زمینه ظهور را محقق و مستقر سازد، مورد انکار قرار گرفته و مانع تحقق ظهور تصور میشود.
نتیجه تعیین مصداق برای سید یمانی، سید خراسانی و شعیب بن صالح این است که عدهای که مصادیق معرفی شده را همان شخصیتها نمیدانند، از حرکت فاصله گرفته و از اردوگاه جدا شوند. گروهی که مصادیق را پذیرفتهاند با گروهی که مخالف مصادیق هستند در تعارض و تضاد، قرار میگیرند و به نزاع مشغول میشوند.
در این میان، افرادی که فاقد علم و دانایی کامل هستند، دچار اشتباه گشته، تصور غلطی درباره خود حاصل میکنند و در نتیجه به اقتضای تصور غلط حاصل شده، اقداماتی را انجام میدهند که آثار تخریبی جبران ناپذیری را ایجاد میکند و بعضاً به مبارزه و معانده با مصادیق معرفی شده میپردازند و همه اینها یعنی خارج ساختن جامعه از مسیر آمادهسازی شرایط برای ظهور.
اگر جامعه را وارد استعجال در زمینه ظهور سازیم، بعضاً این تصور برای برخی حاصل میشود که چشم انداز بیست ساله چه معنا دارد؟ برنامه پنجم توسعه یعنی چه؟ برنامهریزی برای انتخابات کدام است؟ آینده با چه مدل رئیس جمهوری باید ادامه یابد؟ وقتی بناست امام زمان(عج) بیاید و اداره حکومت را در دست گیرد، چه معنا دارد که برای بیست سال آینده چشمانداز ترسیم کنیم و برای پنج سال آینده برنامه تدوین نماییم؟ اگر این سرعتنمایی غیر واقعی با مانع روبرو نشود، خواهند گفت: معنا ندارد برای سال آینده، بودجهای تعریف کنید؛ امام زمان(عج) در راه است!
و اینها همه یعنی درمانده سازی حکومت از مقابله با بحرانهایی که دشمن ایجاد میکند و فرو افتادن حکومت در یک انتظار کشنده و مرده که بار دیگر با از دست دادن فرصتها در تربیت نیرو، راه را برای بازگشت سلطه دشمنان باز میکند و دیگر بار، ملتها را در قید و بند استکبار قرار میدهد و یأس و ناامیدی را مستقر میسازد. اینها همه ضرر معرفی مصادیق است که هیچ نیازی هم به آن نیست.
مشخص کردن مصادیق اشخاصی که در روایات بیان گشته، امری ناممکن است؛ چرا که روایات وارده در این باره به گونهای است که هرگز نمیتوان مصداق واحدی را معیّن نمود.
اساساً آیا ما مأمور به شناسایی سید خراسانی، یمانی، حسنی و شعیب بنصالح و… هستیم؟ در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان ـ که همان ولی فقیه است ـ از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم. برای ما مهم نیست که سید خراسانی کیست؟ چرا که مأمور به تبعیت از او نیستیم؛ بلکه مهم این است که بدانیم ولی فقیه کیست تا با تقلید و تبعیت از او، وظایف دوران غیبت را انجام دهیم و با شناخت دشمن بتوانیم از اقدامات تخریبی او جلوگیری نماییم.
نتیجه سخن
بر این اساس میتوان گفت که ظهور، هنگامی رخ خواهد داد که افراد عادل به تعداد لازم تربیت شده باشند تا بتوانند امام زمان(عج) را در این امر یاری دهند و کسی از این زمان آگاه نیست مگر خدای متعال. هرگاه آنچه از علائم برای ما بیان شده، همزمان و بدون کم و کاست تحقق یافت و ما یقین کردیم که همه اینها همان علائمی است که ظهور به آنها متصل است، میتوانیم زمان تقریبی بیان کنیم. در غیر این صورت، از کسانی خواهیم بود که بدون اطلاع از امری غیبی، سخن گفتهایم و خدای متعال از این کار نهی نموده و با توجه به حواشی و عوارض آن، بر خدای متعال افترا بستهایم.
این همان چیزی است که دشمن به دنبال آن است تا با این ابزار، مقدمهسازی برای ظهور را نابود و یا کند سازد. اکنون که جامعه اسلامی ما توانسته با اقدامات خویش، دنیا را به سوی ظهور فرا بخواند و کشورها یکی پس از دیگری، وارد این جرگه میشوند و حوادث دنیا برای انجام اصلاحاتی آماده میشود که میتواند زمینهساز باشد، اگر به یکباره با این نوع گفتمان ـ که به دور از واقعیت و منطق است ـ به قهقرا برویم، همه تلاشها به نابودی کشیده خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، ص 264.
2. بحارالانوار، ج 98، ص 294.
3. امالی صدوق، ص 78.
حجتالاسلام و المسلمین مهدی طائب ـ دوماهنامه امان شماره 30