پندعلماء
سه شنبه 01/06/22
امام خمینی (رضوان الله تعالی)
فلسفه مجالس روضه سيد الشهداء
اين مطلبى كه الآن القا كرده اند به جوانهاى ما كه تا كىْ گريه و تا كىْ روضه و اينها!؟بياييد تظاهر كنيم. اينها نمى فهمند روضه چيست؛ و اين اساس [را] كى تا حالا نگه داشته است، اين را نمىفهمند، و نمى شود هم بهشان بفهمانيم.
اينها نمى فهمند كه اين روضه و اين گريه آدمساز است؛ انسان درست مى كند. اين مجالس روضه، اين مجالس عزاى سيد الشهداء اين آن تبليغات بر ضد ظلم، اين تبليغ بر ضد طاغوت است. بيان ظلمى كه به مظلوم شده تا آخر بايد باشد.
همين ها در عين حالى كه جوانهاى خودشان كه كشته شدند برايشان فرياد مى زنند و چه مى كنند، لكن بازى خوردند مى گويند آن جوانها را از ياد ببريد!
براى اينكه آنهايى كه به اينها تلقين مى كنند اساس را سيد الشهداء مى دانند. اساسى كه همه چيز را تا حالا نگه داشته، اوست.
پيغمبر هم فرمود كه “أنَا مْن حُسَين” يعنى ديانت را او نگه مى دارد، و اين فداكارى ديانت اسلام را نگه داشته است، و ما بايد نگهش داريم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سخنرانى در جمع هيأت فاطميون تهران، ۴ مهر ۱۳۵۸.
📚 صحیفهامام، ج ۱۰، ص ۱۱۷.
نقش کودکان در بالندگی حماسه عاشورا
سه شنبه 01/06/22
حماسه شکوهمند روز دهم سال 61 هجری، نگارینه ای از زیباترین طرح ها و نقش ها را در تاریخ حک نمود. حماسه از سرخی خون برترین رادمردان خدا، خامه گرفت و دست نقاش چیره شهادت که از آستین بزرگ آموزگار آن، حضرت حسین(علیه السلام) بیرون آمده بود، بر پرده کربلا، در آن ساعتی که عقربه های آفرینش لحظه عروج را نشان می دادند، چشم نوازترین تصویر را به نقش کشید .
منشور درخشنده عاشورا که تباناکی خود را از درخشش خورشید کربلا و ستارگانی که گرد منظومه آن نورافشانی می کردند. با عرفان و حماسه خود چراغ فرا راه بشر روشن نمودند که تا روز رستاخیز، راه آزاد زیستن و سربلند رهیدن را به بشریت نشانداد . در این رهگذر، هر یک از آزاد مردان و شیر زنان عاشورا، به سهم خود بر اعتلا و سربلندی این حماسه افزودند اما کربلا از حماسه کودکانی که در این سفر جاودانه، هم پای ایثارگران و جانبازان عاشورا، چکامه حضور سرودند، خاطره ها بر لوح سینه دارد. کودکان بی گناهی که طعمه آتش افروزی پست ترین آفریدگان خدا شدند. کودکانی که در جنگی نابرابر قربانی زراندوزی و زور مداری حریص ترین شغالان بیشه طمع ورزی گشتند. کودکانی که در خون طپیدن پدران و برداران خود را پیش روی خویش دیدند، مبارزه با ستم و فریاد در برابر تفرعن را آموختند و به پدران و برادران خویش اقتدا نمودند. آنان اگر چه نجنگیدند اما حضور و شهادتشان نقش مهمی در عزت و عظمت ابعاد قیام و نیز شتاب بخشیدن در فروپاشی بنیان ظلم و استبداد در جامعه اسلامی گردید .
عاشورا، بالنده ترین و پاکترین حماسه ای است که در خاطره تاریخ نقش بسته و تابناک ترین سرمشقی است که مادر فرتوت تاریخ آن را در کتاب کهن خویش نگاشته است، اما نقش زیبایی را که کودکان عاشورا، بر این کتاب افزودند: نباید از یاد برد. هر یک نمادی بالنده بر این نگار بودند که دختر خورشید کربلا، حضرت رقیه(علیهاالسلام) بهانه ای به دست داد تا به دیگر کودکان سربلند عاشورا نیز اشاره ای بکنیم و نقش برخی از آنان را در قالب نمادی از آموزه های بزرگ تربیتی که در دامان اهل بیت(علیهم السلام) فرا آموخته بودند، مورد بررسی قرار می دهیم .
نماد مظلومیت
شاید جانسوزترین ساعت واقعه عاشورا، لحظه ای است که امام فریاد بر می آورد: «هَل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ؛ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یگانه پرستی هست که از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به ما کمک کند؟ آیا کسی هست که به امید آن چه خدا به او ارزانی خواهد داشت ما را یاری نماید؟»
زنان پرده نشین، با شنیدن آوای مظلومیت امام، بر حال او و خود گریستند. آن گاه امام فرمود، کودک شیرخوار من علی(علیه السلام) را بیاورید . سپس برای سیراب نمودن او که از تشنگی بی تاب شده بود رو به لشگر دشمن نمود و فرمود: ای مردم! اگر به من رحم نمی کنید به این کودک رحم نمایید. در این لحظه تیری توسط حرملة بن کاهل اسدی از سوی دشمن به سوی کودک پرتاب شد و کودک به شهادت رسید. امام فرمود:خدایا! میان ما و این مردم که مرا دعوت کردند تا یاری ام کنند و به عوض ما را در خون می کشند خود داوری کن1 امام خون او را به آسمان پاشید و گفت: [خدایا] این که تو این صحنه ها را می بینی تحمل بر من آسان می شود.2 امام از اسب پیاده شد و بدن بی جان کودک تشنه را پشت خیمه ها برد و با غلاف شمشیر، قبری کوچک حفر نمود و او را دفن کرد. 3
این صحنه یکی از دردناکترین لحظات روز عاشوراست و این نوزاد کوچک امام، گویاترین سند مظلومیت در پهنه کربلاست. آن سان که با شهادت خود این مظلومیت را به اثبات می رساند. چرا که در هیچ
آئینی، خواه آسمانی باشد و خواه غیر آسمانی، نوزاد شیرخوار هیچ گناهی ندارد که کسی بخواهد با او دشمنی کند و یا او را بکشد و در هیچ نقطه ای از هستی و هیچ اندیشه ای کشتن نوزاد بی گناه را بر نمی تابد. از این رو با کشته شدن طفلی تشنه، که توان هیچ گونه دفاعی از خود نداشت. حجت بر دشمنان امام و عدم رستگاری آنان تمام شد و شهادت علی اصغر(علیه السلام) با این وضع دلخراش خونخواری دشمنان و مظلومیت بی شائبه عاشورائیان را به اثبات رسانید .
نماد دفاع از حق و حقیقت
در واپسین لحظه های نبرد بین امام و دشمن، در صحنه ای که امام آخرین رمق های خود را از دست می دهد، شمر بن ذی الجوشن به همراه گروهی پیاده برای به شهادت رسانیدن رسانیدن امام وارد گودال قتلگاه می شوند. در بین کودکان حرم، فرزندی از امام مجتبی(علیه السلام) به نام عبدالله اصغر بن الحسن (علیه السلام) وجود داشت که سن او را 8، 9 سال ذکر نموده اند و مادرش رَملة دختر سلیل بن عبدالله بجلی بوده است.4 او با دیدن این صحنه به سوی امام دوید. امام به خواهرش حضرت زینب (علیهاالسلام) فرمود :او را نگهدار. اما آن کودک شجاع برای دفاع از جان عمو، به طرف میدان نبرد دوید و خود را به امام رساند و گفت: به خدا قسم، هرگز از عمویم جدا نمی شوم. 5
بحربن کعب، با شمشیر به سوی امام حمله برد ولی عبدالله گفت: می خواهی عموی مرا بکشی؟ و دست خود را جلوی ضربه شمشیر او گرفت. دست عبدالله قطع گردید و از پوست آویزان شد. کودک فریاد زد: مادر، به فریادم برس. امام او را در آغوش کشید و فرمود: پسر برادرم! صبر کن و شکیبا باش تا تو هم به دیدار نیاکان وارسته ات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، علی (علیه السلام)، حمزه و جعفر و پدرت حسن (علیه السلام) بشتابی. سپس دست به دعا برداشت و عرض کرد: خداوندا! باران رحمت آسمان و برکت زمین را آن ها دریغ دار… . 6
در این هنگامه، حرمله بن کاهل تیری به سوی او پرتاب کرد و عبدالله را در آغوش امام به شهادت رساند.7
عبدالله که از کودکی در دامان عموی خود امام حسین (علیه السلام) پرورش یافته بود، به خوبی دفاع از حق را فرا گرفته و در برهه ای که حق و حقیقت زیر گام های ناجوانمردی خرد می شد، سفری را با امام به سوی دشت کربلا آغاز نمود و در هنگامه ای که خورشید حقیقت در پس ابرهای تیره ظلم و بیداد پرتوافشانی می کرد. به آفتابیِ حق و حقیقت پیوست .
نماد معرفت و شناخت
از جمله تربیت های راهبردی پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نسبت به فرزندان خود، ارتقاء سطح معرفت و بینش عمیق دینی آنان بوده است، به گونه ای که جاودانگی قیام عاشورا را در برخی جنبه ها، می توان مرهون خطبه ها و سخنرانیهای آتشین امام سجاد (علیه السلام)، حضرت زینب (علیهاالسلام) و دیگر زنان و کودکان دانست. این سخنرانی های کوبنده و افشاگرانه که از زلال معرفت و بینش آنان سرچشمه می گرفت، گام مؤثری در پاسداشت مبارزات نظامی و سیاسی شهیدان کربلا به شمار می رود و به عنوان مکمّلی در به ثمر رسیدن اهداف قیام امام حسین (علیه السلام) قلمداد می شود.
در مجلس یزید، آن جا که می رفت خطبه های روشن گرانه امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) پرده از چهره منحوس یزید بردارد و بنیان حاکمیت فاسد او را فروپاشد، یزید عصبانی شده و با مشورت حاضران، تصمیم به قتل امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) می گیرد، با کمی دقت در تصمیم خود، این کار را ضامن رسوایی خود یافته و از کشتن آنان صرف نظر می کند.8
او دچار اشتباهی بزرگ شده بود و می پنداشت که اگر امام سجاد (علیه السلام) و زینب (علیهاالسلام) را به قتل برساند ندای اناالحق عاشوراییان خاموش می شود اما هرگز نمی پنداشت که کودکان آنان نیز زلال معرفت را از سرچشمه آن نوشیده اند و همان سان که پدرانشان
بزرگ ترین آموزگاران بشر هستند، کودکان آنان نیز برترین شاگردان مکتب آنان می باشند .
وقتی یزید به واسطه مشورت حاضران و مشاوران، تصمیم به کشتن امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) گرفت اما سپس دست شست و آنان را ساکت نمود، امام باقر (علیه السلام) که حدود چهار سال داشت به سخن آمد و با چند جمله آتش عصبانیت را که پدرش امام سجاد (علیه السلام) به جان یزید انداخته بود، دوباره روشن کرد به گونه ای که زخمِ التیام نیافته یزید از تندی کلام آتشین امام سجاد (علیه السلام)، دوباره سرباز نمود. امام باقر (علیه السلام) فرمود: مشاوران تو برخلاف مشاوران فرعون نظر دادند زیرا آنان در مقام مشورت با فرعون درباره موسی و هارون گفتند: أَرجِه وَ أخاهُ وَ أرسِل فِی المَدائِنِ حاشِرِینَ؛9 (و به فرعون) گفتند: او و برادرش را بازدار، و گردآورندگان را به شهرها (دنبال جادوگران) بفرست. اما مشاوران تو نظر به قتل ما دادند که البته بی علت هم نیست. یزید با چشمانی گرد شده از شگفتی چنین معرفتی در این کودک پرسید: علت آن چیست؟ امام باقر (علیه السلام) فرمود: آنان فرزندانی پاک و حلال بودند و از درک کافی برخوردار. اما مشاوران تو نه آن درک را دارند و نه فرزندان حلالی هستند زیرا پیامبران و فرزندان آن ها را فقط ناپاکان می کشند [که نظر به چنین کاری دادند]. یزید با شنیدن این سخن کوتاه و رسا، آبروی خود را رفته یافت و به ناچار سکوت کرد.10
نماد ظلم ستیزی
یزید گر چه به سختی تلاش می کرد تا با به کارگیری حربه ای، برای یک بار هم که شده، اسیران کربلا را مغلوب خود سازد اما هر بار به گونه ای غیر قابل پیش بینی ناکام می ماند . اهل بیت را خارجی می خواند و دستور داد اهل بیت را تحقیر کنند و شهر را آذین بندند؛ شکست خورد. زیرا اسرا در ارتباط مستقیم با مردم قرار داد و امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) ولی آنان خود را معرفی کردند و گفتند که خاندان پیامبرند و در قرآن آیاتی در شأن آنان وجود دارد.11 به حربه افتخار متوسل شد و به سان
سرداران پیروز اسیران را در مجلس شراب وقمار و عیاشی فراخواند ؛ و با بزرگی و تکبر با آنان سخن گفت ؛ اما باز هم شکست خورد زیرا هر چه گفت، پاسخ از آیات قرآن شنید و پیش سفیر روم رسوا گردید و به ناچار دستور به قتل سفیر داد.12 با خود گفت در مجلس که نشد بهتر است بر مردم فخر فروشی کنم؛ سر بریده اما را بر بالای کاخ خود نصب کرد ؛ و بار دیگر طعم تلخ شکست در کامش ریخته شد؛ همسرش هند پرسید این سر کیست و هنگامی که دانست سر مولایش حسین (علیه السلام) است با موی باز به داخل کاخ دوید و یزید را برآشفته ساخت و یزید عبا از دوش خود برداشت و بر سر زنش انداخت.13 گفت از درِ گفتگو و منطق وارد شوم ؛ نتیجه تغییری نکرد.
دستور داد امام بالای منبر برود و برای مردم صحبت کند . صحبت کند. دید خود زمینه رسوایی خویش را فراهم آورده و سخنان شیوا و رسای امام دارد همگان را بیدار می نماید، به ناچار دستور داد مؤذن اذانی دروغین بگوید تا امام مجبور شود سخن خود را قطع کند.14
همه تیرهایش به سنگ می خورد؛ مدام شکست پشت شکست. این بار تصمیم گرفت تا گناه قتل شهدای کربلا را به دیگران بیندازد و این گونه دست به عوامفریبی بزند. گناه قتل امام حسین علیه السلام و یارانش را به گردن عبیدالله انداخت و اذعان داشت که آنان خودسرانه دست به چنین جنایتی زده اند و او تنها دستور به ستاندن بیعت از امام داده بود.15 اما انتشار این خبر را هم موجب از بین رفتن شکوه و جلال خود می دید. پس چه باید می کرد؟ بهتر دید از راه درست و اظهار همدردی وارد شود و وانمود کند که گذشته ها را باید فراموش کرد. او که فکر می کرد راه حلی بکر و مؤثر به ذهنش آمده است برای عوض کردن فضا و ایجاد فضایی عاری از تشنج ـ لااقل برای خود ـ پسرش خالد را فراخواند و رو کرد به یکی از کودکان که «عمربن الحسن علیه السلام»، فرزند دیگری از امام مجتبی (علیه السلام) بود و با لبخندی مرموز به او گفت: با پسر من کُشتی می گیری؟ آن فرزند خردسال امام مجتبی (علیه السلام) که هرگز خاطره شهادت برادران، عمو و دیگر اعضای خانواده اش را از
یاد نبرده بود، با بغضی سنگین در گلو، کوبنده پاسخ داد: ولکن إعطنی سکّینا و اعطه سکّینا ثم اقاتله؛ نه [چرا کُشتی بگیریم] بهتر است خنجری به من و خنجری نیز به او بدهی تا با هم بجنگیم. یزید از این پاسخ یکّه خورد و زیر لب غرّید : هَل تَلِدُ الحَیَّةَ اِلاّ الحَیَّةَ؟ شِنْشِنَةٌ اَعرِفُها مِن اَخْزَمَ ؛ این خوی و عادتی است که از اخزم آن را سراغ دارم. آیا مار جز مار می زاید.16
آری، این بار نیز سیاست های عوام فریبانه و مزوّرانه یزید با شکست روبه رو گردید و ظلم ستیزی فرزندی از خاندان اهل بیت (علیهم السلام) او را در دستیابی به اغراض پلیدش ناکام گذاشت.
نماد ایستادگی و جانفشانی
خوشرنگترین نگار عاشورا، ایستادگی و جانفشانی آنان است که از ساعتی که صدای زنگ شتران از مدینه بلند شد در پرده حماسه عاشورائیان ظاهر گردید و از آغاز سفر بر سرلوحه قلبشان نقش بست. امام حسین (علیه السلام) به آنان می فرمود: صَبراً بنی الکِرام! فَمَا المَوتُ الاّ قَنطَرَة تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤسِ وَ الضَّرّاءِ الَی الجِنانِ الواسِعَةِ و النَّعیِمِ الدّائِمَةِ؛ ای بزرگ زادگان! پایداری کنید که مرگ تنها پلی است که شما را از رنج و سختی به سوی گستره بهشت و جاودانگی نعمت ها رهنمون می شود.1/17 عاشورائیان دریافته بودند که ایستادگی و پایمردی است که آنان را جاودانه می کند. این گونه است که در پرده عاشورا، هر یک رنگی از چشم نوازترین پایمردی ها را در نقش می آورند و سهمگین ترین تازیانه های نیستی را بر سینه فکار خویش می خرند و هر آن، برافروخته تر می شوند، تا به هستی چنگ زنند. تشنگی بی تابشان نمی کند، زخم شمشیر و نیزه ها، به زمین شان در نیندازد، سوگ عزیزان، به فریادشان نمی آورد، و سنگدلی دشمن و تنهایی در بیابان. غبار از حقد و حقارت بر سیمای شان نمی نشاند؛ آمده اند که فنا شوند تا به بقا برسند که «لِیَرْغَبُ المَؤمِنُ فِی لِقَاءِ اللّهِ.»2/17 عجب رازی در این رمز نهفته است؛ کربلا آمیزه کرب است و بلا. و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است. و آن تشنگی که کربلائیان کشیده اند. تشنگی راز است. و اگر کربلائیان تا اوج آن تشنگی ـ که می دانی ـ نرسند.
چگونه جانفشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که این چنین بی سر و دست و پا افتاده اند. آن شراب طهور که شنیده ای، تنها تشنگان راز را می نوشانند و ساقی اش حسین (علیه السلام) است، حسین (علیه السلام) از دست یار می نوشد و از دست حسین (علیه السلام) .18
می جنگیدند ولی سرودند: صبراً عَلَیها لدخول الجنّة ؛ صبر بر ضربه شمشیر و نیزه ها می کنم، صبر تا به واسطه آن وارد بهشت شوم.19
این ویژه آنانی بود که جنگیدند و صبر بر ضربه شمشیر را زبان جانفشانی و ایستادگی خود کردند. اما، ایستادگی و جانفشانی خلاصه در شمشیر به دستان عاشق نمی باشد، گروهی دیگر نیز بودند که وسعت سینه و صبر جگرسوز را ترجمان عشق خود کردند و بردبارانه ایستادند و ظرف وجود خود را از شکیبائی پر کردند و آن گاه که ظرف لبریز از شکیبایی و بردباری شان شد، فنا یافتند وبه بقا دست یازیدند. آنان که ضربه های دردناکِ خنجر دیدن و دم بر نیاوردن، را به جان خریدند و در سکوت و صبر معنا شدند. شمشیر برنده، سنخیتی با گوشت دست آدمی ندارد؛ می دَرَد و پاره می کند. اما سخت تر از ضربه شمشیر هم هست و آن فراق دیدن و آه نکشیدن است ؛ پرپر شدن عزیزان دیدن و کمر خم نکردن است ؛ ناسزا شنیدن و پاسخ نگفتن است؛ تهمت خوردن و تسلیم نشدن است ؛ خارجی خوانده شدن و قرآن خواندن است؛ سر دلبر بر نی دیدن و استوار ایستادن است؛ چوب بر لب و دندان معشوق دیدن و زاری نکردن است؛ سر بریده در طشت طلا دیدن و گلایه نکردن است؛ سر دلدار خاکستری دیدن و بغض فروخوردن است و سر بریده پدر در آغوش گرفتن و خنده دیدار کردن است.
شیخ صدوق می نویسد:یزید دستور داد اهل بیت امام حسین (علیه السلام) را به همراه امام سجاد(علیه السلام) در خرابه ای زندانی کنند. آن ها در آن جا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما؛ به گونه ای که بر اثر نامناسب بودن آن محل و گرما و سرمای هوا، صورت هایشان پوست انداخته
بود.20
در میان ناله و اندوهِ بانوان رها شده از زنجیر ستم، کودکان مظلومی به چشم می خوردند. آنان در حالی که گرسنه بودند، هر روز عصر با لباس های کهنه جلوی در خرابه صف می کشیدند و مردم شام را که دست کودکان شان را گرفته بودند و با آذوقه به خانه های شان برمی گشتند، غریبانه تماشا می کردند و آه حسرت می کشیدند. دامان عمه را می گرفتند و می پرسیدند: «عمه! مگر ما خانه نداریم؟ پدران ما کجا هستند؟» حضرت زینب (علیهاالسلام) نیز برای تسلای دل کوچک و غم دیده آنان می فرمود: «چرا عزیزانم! خانه شما مدینه است و پدران تان به سفر رفته اند.»21
نگاشته اند در یکی از شب های اقامت اسیران کربلا در خرابه شام، رقیه (علیهاالسلام) پدرش را در خواب می بیند و پریشان از خواب برمی خیزد. او گریه کنان می گوید: من پدرم را می خواهم! هر چه اهل خرابه خواستند او را ساکت کنند، نتوانستند. داغ همه از گریه او تازه تر گردید و همه به گریه و زاری پرداختند.
مأموران خرابه پرسیدند: چه خبر شده است؟ گفتند: دختر خردسال امام حسین(علیه السلام) پدرش را خواب دیده است و او را می خواهد. آنان سر بریده حضرت را در درون طبقی نهادند و روی آن را با پارچه ای پوشاندند و جلوی او گذاشتند. شدت ضعف و گرسنگی، کودک را به توهّم انداخته بود. او گریه می کرد و می گفت: من که غذا نخواستم؛ من پدرم را می خواهم. مأموران گفتند: این پدرت است. وقتی رقیه (علیهاالسلام) روپوش را کنار زد، سر بریده پدر را به سینه چسباند و دلسوزانه می گفت: «یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الّذِی خَضَبَکَ بِدِمَائِکَ؟ یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ؟ یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی اَیتَمَنِی عَلی صِغَرِ سِنِّی؟ یَا اَبَتَاه! مَن بَقِیَ بَعدَکَ نَرجُوهُ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلیَتِیمَةِ حَتَّی تَکبرُ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلنِّسَاءِ الحَاسِراتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلاَرَامِل المُسبَیَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلعُیُونِ البَاکِیَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلضَّایِعَاتِ الغَریبَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلشُّعُورِ المَنشُورَات؟ یَا اَبَتَاه! مَن بَعدُکَ؟ وَا خَیبَتَاه مِن بَعدِکَ، وَا غُربَتَاه! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی لَکَ الفِدَاءُ! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی قَبلَ هَذَا الیَومِ عُمیَاءٌ! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی تَوَسَّدتُ التُّرَابِ وَ لا
اَری شَیبَکَ مُخضَباً بِالدِّمَاءِ»22 ؛ ای پدر! چه کسی صورتت را با خون سرت رنگین کرد؟ چه کسی رگ های گلویت را برید؟ چه کسی مرا در این خردسالی یتیم کرد؟ چه کسی بانوان را در پناه خود می گیرد؟ چه کسی زنان بیوه شده را آشیان می دهد؟ چه کسی اشک از چشم های اشک بار پاک می کند؟ چه کسی زنان آواره را مأوا می دهد؟ چه کسی موهای پریشان مان را می پوشاند؟ پس از تو که… وای بر خواری پس از تو؟ وای از غریبی!کاش پیش از دیدن این روز کور می شدم! کاش چهره در خاک می بردم و محاسن تو را خونین نمی دیدم.
سپس آن قدر گریه کرد تا از هوش رفت و ناله اش برای همیشه خاموش گردید. صدای گریه بالا گرفت و مصیبتی دیگر بر دل داغدار اهل بیت نشست و این گونه واپسین شبِ زندگانیِ کوتاه فرشته غم، با غصه سپری شد و بدن مجروح و ستم دیده او را در همان خرابه به خاک سپردند. او روز اول صفر به آن ویرانه آمد و پس از چهار شب، در پنجم صفر سال 61 هجری، به سوی پدر شهیدش پر کشید.23
طاهر دمشقی که از ندیمان دربار یزید بود و شب ها، او را با شعر و داستان گویی سرگرم می کرد، درباره رخدادهای شب وفات حضرت رقیه (علیه السلام) می گوید: «آن شب من پیش یزید بودم. او به من گفت: «طاهر! امشب از ترسِ کابوسهای وحشتناک، قلبم به تپش افتاده است. سرم را روی زانویت بگذار و فجایعی را که من در گذشته کرده ام، برایم تعریف کن. »
من سرش را روی زانو گذاشتم و از گذشته سیاهش برای او گفتم. تا این که پس از ساعتی به خواب رفت. ناگهان دیدم از خرابه، صدای شیون و ناله می آید. او در خواب بود و من در اندیشه جنایت های او که نگاهم به تشت طلایی افتاد که سر حسین (علیه السلام) در آن قرار داشت. گویا دیدم سر بریده، لب هایش به حرکت درآمد و گفت: «خداوندا! اینان، فرزندان و جگرگوشه های من هستند که این گونه از دنیا می روند. . »
چون این منظره را دیدم، حالتی از ترس و غم در دلم افتاد که ناخودآگاه اشکم جاری شد. یزید را رها کردم و به بالای کاخ آمدم. صدای گریه لحظه به لحظه بیشتر می شد. از بالای بام به درون خرابه که کنار کاخ بود، نگاه کردم؛ دیدم خرابه نشینان دورِ دخترکی را گرفته اند و خاک بر سر می ریزند و به شدت گریه می کنند. یکی از آن ها را صدا زدم و پرسیدم: چه خبر شده است؟ گفت: «دختر امام حسین (علیه السلام) ، پدرش را در خواب دیده است و اکنون از خواب پریده و پدرش را از ما می خواهد. »
پس از دیدن این صحنه دردناک، پیش یزید برگشتم. دیدم او هم خواب زده شده است و با حالتی عجیب، به سر بریده نگاه می کند و از شدت ترس و ناراحتی، دندان هایش را بر هم می ساید و به خود می لرزد. دوباره از سر بریده ندایی برخاست و این آیه را تلاوت کرد: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون»
و به زودی کسانی که ظلم کردند، خواهند فهمید که به چه جایگاهی داخل خواهند شد.
ترس بر وجود یزید چیره گشته بود. در همان حالت ناراحتی از من پرسید: «این صدای گریه از کجاست؟» جریان را برای او گفتم. با عصبانیت فریاد کشید: «چرا سر پدرش را نزد او نمی برید؟» نگهبانان بی درنگ سر را درون طبقی گذاردند و به خرابه آوردند. دخترک با دیدن سر بریده پدر آن قدر گریست که جان داد.»
به خوبی روشن است که یزید در این ماجرا قصد تسلّی خاطر اهل خرابه را نداشته، بلکه با این کار می خواست آنان را به یاد مصایب شان اندازد و آنان را بیشتر آزار دهد. و این ها همه، ضربات تازیانه روزگاری غربت، بر بدن مجروح و نازک تر از گل دختری سه ساله است. بدنی که هر کبودی اش، خاطره ای از داغی جگرسوز است و سند گویایی بر عشقی عالم افروز؛ کتابی که تازیانه بر آن مشق نوشته بود و خار مغیلان، پاورقی اش زده بود؛ کتابی که کتاب سال نه، کتاب قرن نه، کتاب تاریخ شده بود؛ کتابی برگزیده در ایستادگی و جانفشانی ؛ کتابی به وسعت عاشورا. می گویند رقیه(علیهاالسلام)
در قاموس تاریخ معنا ندارد! چه غم که رقیه (علیهاالسلام) در لغت نامه سترگ عشق و عاشورا، غمّازترین است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ شیخ عباس قمی، نفس المهموم، تهران، مکتبة الاسلامیة، 1368 ه. ق ،ص 216. 2ـ ابوالقاسم، ابوالحسن بن سعد الدین، ابن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه. ق ،ص 168 .
3 ـ احمدبن علی بن ابی طالب الطبرسی، الإحتجاج، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1416 ه.ق، ج 2، ص 101؛ آغابن عابد الشیروانی، اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، بحرین، شرکة المصطفی للخدمات الثقافیه، چاپ اول، 1415 ه. ق، ج 2، ص 762.
4ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، مصر، دارالمعارف، 1960 م، ج 5، ص 468؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، ص 89. 5ـ نفس المهموم، ص 224.
6ـ تاریخ الطبری، ج 5، ص 450؛ مفید، محمدبن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه. ش، ج 2، ص 165. 7ـ همان، ص 451.
8ـ شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374 ه. ش، ج 1، ص 797.
9ـ اعراف/ 111. 10ـ منتهی الامال، ج 1، ص 798؛ ابوالحسن علی بن الحسین السعودی، اثبات الوصیة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1343 ه. ش ،ص 319.
11ـ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق، ج 45، ص 129.
12ـ ر:ک، همان، ص 141. 13ر:ک، همان، ص 140؛ موفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین (علیه السلام) للخوارزمی، قم، مکتبة المفید، بی تا، ج 2، ص 74. 14ـ مقاتل الطالبین، ص 121. 15ـ عبدالرحمن بن علی ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1412 ه. ق، ج 5، ص 340 ؛ منتهی الامال، ج 1، ص 814 . ـ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعة، بیروت، دارالمتعارف للمطبوعات، بی تا، ج 1، ص 612 ؛ سید محسن امین عاملی، لواعج الاشجان، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، بی تا، ص 238 ؛ فرهاد میرزا، قمقام زخّار و صمصام بتّار، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1377 ه. ق، ص 578 ؛ احمدبن داود ابن قتیبة الدینوری، اخبار الطّوال، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1421 ه. ق، ص 386؛ اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 224. 17/1ـ نفس المهموم، ص 153. 17/2 ـ ابوجعفر محمدبن علی، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، بی تا، ج 3، ص 224، بحاالانوار ج 75، ص 117. 18ـ سید مرتضی آوینی، فتح خون، تهران، کانون فرهنگی و هنری ایثارگران، چاپ دوم، 1374 ه .ش، ص 56. 19مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101.
20 ـ الشیخ الصدوق، الامالی، نجف، مطبعة الحیدریة، 1389 ه . ق، مجلس 31، حدیث4؛ قمقام زخار، ص 570؛ بحارالانوار، ج 45، ص 140. 21 ـ ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، بی تا، ج 3، ص 309. 22 ـ نفس المهموم، ص 290 . 23 ـ عمادالدین محمدبن علی الطبری، کامل بهائی، قم، مؤسسه طبع و نشر، 1334 ه .ش، ج 2، ص 179؛ ریاحین الشریعة، ج 2، ص 309 .
معارف مهدوی در کلام اهل بیت علیهمالسلام
سه شنبه 01/06/22
وظایف منتظران
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
«یک درهم به برادران(ایمانی)، همراه با ایمان و معرفت، دادن در روز عید غدیر برابر هزار درهم است، بنابراین در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان .»
بحارالانوار، ج 94، ص 119.
پاداش منتظران
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
آکاه باشید کسی که با محبت خاندان محمد از دنیا برود، شهید مرده است .
بحارالانوار، ج37، ص 111 .
امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمودند:
« خداوند بر زمین اشراف و عنایت و نگاه کرد، پس ما را برگزیدو برای ما پیروانی برگزید که ما یاری می کنند ….
جانها و مالهایشان را در راه ما خرج می کنند، پس آنان از ما و بهسوی مایند و آنان در بهشت با ما خواهند بود .
بحارالانوار، ج 65، ص 18.
جایگاه و اهمیت اهلبیت علیهمالسلام
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
« خاندان من ستارگانی برای اهل زمیناند، پس، از آنان جلو نیافتید، بلکه آنان را جلو اندازید، که آنان پس از من والیاناند . »
احتجاج طبرسی، ج1، ص 79.
به ثمر رسیدننهال عاشورا، در عصرظهور
سه شنبه 01/06/22
نهال عاشورا در عصر ظهور به ثمر مینشیند ویاران وفادار و فداکار امام «حسین» (ع) الگوی حسینی بودن و زینبی ماندن را به منتظران واقعی عرضه میکنند.
امامت و ولایت ائمه اطهار(ع) تفاوت ماهوی ندارد، بلکه متناسب با شرایط و مقتضیات زمان، جلوههای گوناگونی به خود گرفته است. این جریان گاه در قیام سرخ، گاه در نهضت فرهنگی و علمی، گاه در لباس اسارت و گاه در تبعید و هجرت، متبلور شده است؛ اما از آنجا که تمامی معصومین، یک نور واحد هستند «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَارا» (فرازی از زیارت جامعه کبیره)، هدف واحدی را نیز دنبال میکنند.
حفظ مکتب، هدایت امت، تبیین و اجرای حق و عدل و نیز ستیز با باطل، هدف مشترک تمام امامان (ع) بود که همچون رودخانهای که در مسیر خود، پیچوتاب خاصی مییابد ،هر زمان به شکلی بروز یافت تا همگان را حیات بخشد و سرانجام به اقیانوس حاکمیت عدل و امن الهی در زمان حضرت ولیعصر (عج) بیانجامد.
اما در این میان، پیوستگی و ارتباط میان قیام امام حسین (ع) و انقلاب حضرت «مهدی» (عج)، نمود بیشتری دارد. گویا نهضت
«نینوا»، نهال و بذری بود که در روز عاشورا کاشته شد تا در گذر زمان، رشد کند و در عصر ظهور، به ثمر بنشیند.
نمونههای پیوند عاشورا و انتظار
یک . امام حسین (ع) به فرزندش، امام «سجاد» ع فرمود: ای فرزندم! به خدا سوگند؛ خون من از جوشش نمیافتد تا آنکه خداوند مهدی (عج)را برانگیزد و انتقام خونم را بگیرد. (بحار الانوار، ج 45، ص 299)
دو . در دعای «ندبه» و شرح غم هجران مهدی موعود (عج)، از میان صدها شهید عترت پیامبر صلاللهعلیه وآله تنها از شهید کربلا سخن به میان میآید.
سه . شعار امام منتظَر و یارانش «یا للثارات الحسین» است. ( بحارالانوار، ج 52، ص 308)
چهار. بیش از ۲۰۰ روایت به این مسئله اشاره دارند که حضرت حجت (عج) فرزند و از نسل امام حسین (ع) است و خود این نکته گویای رمز عمیق این ارتباط است.
پنج . در آیات و روایات متعددی حضرت مهدی (عج) به عنوان انتقامگیرنده قیام عاشورا و خون به ناحق ریختهشدهی امام حسین (ع) معرفیشده است که این مسئله بهوضوح رابطه تنگاتنگ انقلاب امام عصر (عج) را با ماجرای کربلا بیان میکند.
در کلامی از امام «صادق» (ع) میخوانیم: بعد از شهادت امام حسین (ع)، فرشتگان نالیدند و گریستند و گفتند: خدایا! آیا قاتلین فرزند پیامبر (ص) و برگزیدهات را به حال خود وامیگذاری؟ پس خداوند، سایه امام قائم (عج) را بر آنان نمایاند و فرمود: به وسیله این قائم از ظالمین و قاتلین حسین (ع)، انتقام میگیرم. (تفسیر عیاشی، ج 5، ص868)
شش . توصیه و سفارش به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در شب میلاد امام عصر (عج) افضل اعمال آن شب و موجب آمرزش گناهان و ثواب فراوان است و این خود پیوند دیگری میان این دو امام بزرگوار است.( اثبات الهداه، ج 7، ص 128) .
هفت و هشت . طبق احادیث وارده قیام حضرت مهدی (عج) در سال فرد (مانند قیام عاشورا که در سال ۶۱ هـ ق واقع شد) و در روز عاشورا اتفاق خواهد افتاد. چنانکه امام باقر (ع) فرمودهاند: گویا میبینم امام قائم (عج) در روز عاشورا قیام کرده و بین رکن و مقام ایستاده و جبرئیل اعلام میکند: البیعه لله. (بحارالانوار، ج 52، ص 285)
نه . گویاتر از همه، در پیوستگی این دو رخداد عظیم و بینظیر تاریخ، کلام مولایمان حضرت بقیت الله روحی و ارواح العالمین له الفداء است که بعد از ظهور، بین رکن و مقام میایستد و ندا میدهد:… ای اهل عالم! آگاه باشید که جدم حسین (ع) را تشنهکام کشتند و عریان، روی زمین افکندند. (الزام الناصب، 2، ص 284)
ده . در زمان رجعت که پس از ظهور امام عصر (عج) به وقوع میپیونددو اعتقاد به آن جزء عقاید مسلم دینی ماست، امام حسین (ع)،
نخستین امامی است که به دنیا باز میگردد و هم ایشان خواهند بود که امام قائم (عج) را غسل و کفن کرده و به خاک میسپارد . (بحارالانوار، ج 53، ص 39 . )
شواهد مذکور و موارد متعدد دیگر، گویای پیوند و ارتباط عمیق میان قیام عاشورا و قیام جهانی حضرت مهدی (عج) است که توجه به این حقیقت رسالت و مسئولیت منتظران را در دوران غیبت، ترسیم میکند و یاران و اصحاب وفادار و فداکار امام حسین (ع) را به عنوان الگوی حسینیبودن و زینبیماندن، به منتظران واقعی عرضه میکند تا مبادا از ولایت و امام زمان (ع) خود بازبمانند و در شب تار غیبت آن خورشید عالمتاب، گرفتار گرداب گناه و توطئههای شیاطین درون و بیرون شوند؛ چراکه آن امام و قیام را پاکبازانی مخلص، خدایی و عاشورایی میطلبد.
انتقام مصیبت اعظم؛ رویارویی نهایی خیر و شرّ
سه شنبه 01/06/22
از جمله ویژگیهای دنیایی که در آن زندگی میکنیم مبارزه خیر و شر است. این مبارزه با مقوله اختیار انسان در انتخاب راه درست و غلط ارتباط مستقیم دارد. شر در قالب ظلم، فساد، پایمال کردن حقوق انسانها و همچنین نپذیرفتن فرامین الهی پدید میآید و از طرف دیگر، خیر در قالب پذیرش دعوت انبیای الهی، تلاش برای برپایی عدالت و رعایت مسائل اخلاقی جلوهگر میشود. از این رو پیامبران و حجتهای الهی را میتوان نمایندههای جبهه خیر دانست. آنها با دعوت مردم به سوی خداباوری و اطاعت از فرامین او با دشواریهای زیادی مواجه میشوند. یکی از این دشواریها، درگیریهایی است که به صورت جنگهای فیزیکی صورت میگیرد. ماجرای عاشورا یک نمونه بسیار مهم از این درگیریهاست که امام حسین (ع) و یارانش به عنوان نماینده خیر، در مقابل یزیدیان به عنوان نماینده شر قرار میگیرند. در متون دینی به این مقطع تاریخ اهمیت ویژهای داده شده ،
تا آنجا که این ماجرا را مصیبت عظیم دانستهاند . (زیارت عاشورا)
به بیان دیگر عظمت عاشورا در این نکته است که شاید بر طبق متون دینی بتوان این ماجرا را بزرگترین رویارویی خیر و شر تفسیر کرد؛ چراکه وقتی این جنگ با پیروزی ظاهری جبهه شر به پایان میرسد از آن به عنوان مصیبت اعظم یاد میکنند. بر اساس گفته پیامبر خاتم (ص) کشته شدن امام حسین (ع)، به عنوان رهبر جبهه خیر، آنچنان داغی بر دل مؤمنان میگذارد که هیچ زمانی آرام نمیشود . (مستدرک الوسائل، جلد 10، 318 .)
شاید این سؤال در ذهن ایجاد شود که حق پایمال شده جبهه حق چگونه جبران خواهد شد؟
آیا در این دنیا انتقام خونهای ریخته شده گرفته میشود؟
روایات اهلبیت (ع) ذیل آیاتی از قرآن کریم، انتقامِ مصیبت عظیم را مربوط به روزی دانستهاند که آخرین حجت الهی ظهور میکند.
به عنوان مثال خدواند در آیه ۳۳ سوره اسراء میفرماید:
«و نفسی را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید و هرکس مظلوم کشته شود، به سرپرست وی
قدرتی دادهایم، پس [او] نباید در قتل اسراف (زیادهروی) کند، زیرا او [از طرف شرع] یاری شده است. »
طبق بیانی که مفسرین داشتهاند این آیه دلالت بر این مطلب دارد که خداوند متعال اجازه قصاص قاتلِ فردی که به ناحق کشته شده را صادر کرده است. جانها نزد خداوند بسیار محترمند ولی او اجازه گرفتن جان ظالم را به ولیِ دمِ مقتول داده است. البته مسلم است که گرفتن جان فرد خاطی باید بر طبق ضوابط شرعی باشد و نباید ظلمی صورت گیرد. (تفسیر نمونه، ج 12، ص 106 و ص 107؛ ترجمه تفسیر المیزان ص 123)
از این رو مفسرین دلیلِ نهی خداوند از اسراف در کشتن را اینگونه بیان کردهاند که گاهی در زمان جاهلیت در مقابل کشته شدن مظلومانه یک نفر و به خونخواهی او، چندین نفر از افراد یک قبیله را میکشتند. (تفسیر نمونه، ج 12، ص 107 و ص 108)
از این رو خداوند مسأله نهی از اسراف در کشتن را مطرح میکند. مسأله انتقامگیری از دشمنان امام حسین (ع) همان انتقامگیری خیر از شر یا خوبی از بدی است .
بررسی تفاسیر روایی در این زمینه :
امام صادق (ع) درباره قول خداوند متعال که
«و هرکس که مظلومانه کشته شود بهدرستی که برای ولی او قدرتی قرار دادهایم، پس هرگز در کشتن اسراف نکند» فرمودند:
«آن قائم آل محمد (عج) است. خروج میکند و به خونخواهی حسین بن علی (ع) میکشد. پس حتی اگر تمام اهل زمین را بکشد، هرگز اسراف نکرده است و قول خداوند متعال که
«پس هرگز در کشتن اسراف نکند»، یعنی هرگز عملی انجام نمیدهد که اسراف باشد.
سپس امام صادق (ع) فرمود:
به خدا سوگند فرزندان قاتلان حسین (ع) را به خاطر کار پدرانشان میکشد. (البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 528)
این تأخیر صدها ساله در انتقامگیری به چه معناست؟
به بیان دیگر زمانی که بحث انتقام مطرح میشود اولین چیزی که به ذهن میآید این است که انتقام باید از فرد خطاکننده گرفته شود. به عنوان مثال در داستان حضرت صالح (ع) پس از اینکه قوم ثمود علیرغم تأکید ایشان آن شتر (آیه الهی) را کشتند، بعد از سه روز به عذابی سخت دچار شدند . (سوره هود آیات 62 الی 68) در این ماجرا و ماجراهای مشابه خداوند بلافاصله از همان افرادی که مرتکب خلاف شدهاند انتقام میگیرد. اما قاتلان امام حسین (ع) سالهاست که از دنیا رفتهاند، بنابراین این انتقام از چه کسی گرفته خواهد شد؟ طبق آنچه در این روایت بیان شده است انتقام از فرزندان آنها گرفته میشود.
به نظر میرسد اگر معنای ظاهری این روایت را بپذیریم نه تنها عجیب و دور از ذهن است بلکه ناعادلانه و مخالف آیات قرآن خواهد بود. برای تبیین این روایت و پاسخ به سؤالات مطرح شده به روایت دیگری که از امام رضا (ع) نقل شده است رجوع میکنیم:
از اباصلت هروى نقل شده که به حضرت على بن موسیالرضا (ع) عرض کردم که ای فرزند رسولالله (ص) چه میفرمایید درباره حدیثى که از حضرت صادق (ع) روایت شده که آن جناب فرمودهاند:
«چون حضرت قائم (عج) خروج کند، ذریه و اولادِ کشندگان حسین (ع) را به قتل رساند به جهت کردار پدران آنها.»
فرمود:
«بلى چنین است.»
عرض کردم پس معنى آیه شریفه «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى» (و هیچ گنهکاری بار گناه دیگرى را به دوش نمیکشد) چیست؟ این آیه با حدیث منافات دارد.
فرمود:
«خداى تعالى راست گفته است. ولیکن اولاد کشندگان حسین (ع) راضى باشند به کردار پدرانشان و به این عمل مفاخرت میکنند و کسىکه راضى باشد به عملی، مثل این است که عمل از او صادر شده باشد و اگر مردى در مشرق کشته شود و مردى در مغرب راضى به قتل او باشد در نزد خدا فردِ راضى، شریک قاتل است و حضرت قائم (عج) چون خروج کند اولاد کشندگان حسین (ع) را به قتل رساند بهجهت راضى بودن آنها به کردار پدرانشان. » ( عیون أخبار الرضا علیهالسلام)
با توجه به این روایت اینطور به نظر میرسد که مسأله انتقامگیری از دشمنان امام حسین (ع) همان انتقامگیری خیر از شر یا خوبی از بدی باشد؛ شری که در قالب یزیدیان سال ۶۱ ه.ق به ریختن خون نمایندگان خیر مبادرت نمود و در ظاهر منجر به شکست سپاهیان خیر شد، در روزگار حضرت مهدی (عج) هم خواهد بود اما در قالبی دیگر؛ این بار شر در قالبِ راضی شدگان به آن کشتار و جنایت هزار سال پیش و همچنین دنبالهروی از عقاید آنها پدیدار خواهد شد.
امام زمان (عج) به دنبال اجرای احکام الهی و عدالت است بنابراین یزیدیان زمان مخالف او خواهند بود، درست همانطور که امام حسین (ع) با عدم بیعت با یزید مسیر دین خدا را جدای
از روش بنیامیه میدانست؛ اما با این تفاوت که این بار در این رویارویی عظیم در ظاهر نیز خیر بر شر غلبه خواهد کرد و بدین گونه انتقام شکست ظاهری عاشورا گرفته خواهد شد.
طبق مطالب گفته شده اینکه امام زمان (عج) در راه اجرای عدالت باید دشمنانی را از سر راه بردارد و در نهایت هم پیروز این نبرد خواهد بود به معنای این است که او انتقام خون امام حسین (ع) را گرفته است. پس روزی که امام زمان (عج) به پا خیزد و بر اساس دین خدا و عدالت، به مجازات راضی شدگان به کشتن امام حسین (ع) بپردازد، روز خونخواهی امام حسین (ع) است.
ـــــــــــــــــــــــــ
https://www.karbobala.com/articles/info/1770