آیه ها و نکتهها؛ شهید و شهادت
چهارشنبه 95/03/12
«وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ؛ 1 و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند؛ بلکه آنها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده میشوند».
1. در روایات آمده که شهید، هفت ویژگی اعطایی از جانب خداوند دارد: اولین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش میگردد؛ سر در دامن حورالعین مینهد؛ به لباسهای بهشتی آراسته میگردد؛ معطّر به خوش بوترین عطرها میشود؛ جایگاه خود را در بهشت مشاهده میکند؛ اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده میشود؛ پردهها کنار رفته و وجه خدا را نظاره میکند.2
2. پیامبر صلی الله علیه و آله از شخصی شنید که در دعا میگوید: «اسئلک خیرَ ما تُسئل؛ خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست میشود به من عطا کن» فرمود: «اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید میشود».3
3. در روایت آمده است: «بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت؛ که هرگاه شخصی شهید شود، بالاتر از آن خیری متصوّر نیست».4
4. در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد.5
5. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «در قیامت، لغزشهای شهید به خودش نیز نشان داده نمیشود».6
6. شهدای صف اول حمله و خط شکن، مقامشان برتر است.7
7. مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت میشوند،8 قبل از همه به بهشت میروند9 و در بهشت، جایگاه مخصوصی دارند10
8. تنها شهید است که آرزو میکند به دنیا بیاید و دوباره شهید شود.11
9. بهترین و برترین مرگها، شهادت است.12
10. هیچ قطرهای محبوبتر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، در نزد خداوند نیست13
11. در قیامت، شهید سلاح به دست، با لباس رزم و بوی خوش به صحنه میآید و فرشتگان به او درود میفرستند.14
12. امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند. «وَكَأَین مِّن نَّبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ كَثِیرٌ»15؛ «یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ».16
13. حضرت علی علیه السلام با داشتن دهها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت فرمود: «فزت و رب الکعبه» او اول کسی بود که ایمان آورد؛ جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید؛ برادر پیامبر شد؛ تنها خانه او به مسجد پیامبر درب داشت؛ پدر امامان و همسر زهرا بود؛ بتشکن بود؛ ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد؛ اما در هیچ یک از این موارد نفرمود: «فزت».
14. علی علیه السلام میفرمود: «قسم به خدایی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، تحمل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، آسانتر از مرگ در رختخواب است».17
15. علی علیه السلام در جنگ احد ناراحت بود که چرا به شهادت نرسیده است؛ تا اینکه مژده شهادت در آینده را از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دریافت نمود.
16. شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی مینویسد: «سخاوتمند، هنرمند و عالم، مال و هنر و علم خود را ـ که بخشی از وجود اوست ـ جاودانه میکند؛ اما شهید، خودش را جاودانه میکند».18
17. در عالم حیوانات نیز گوسفند مرده، بیارزش است؛ اما گوسفندی که به سوی قبله و با نام خدا ذبح شود، ارزش دارد.
18. همان گونه که کور، مفهوم بینایی را درک نمیکند، زندگان دنیا، حیات شهدا را درک نمیکنند.
19. وقتی انفاق مال در راه خدا، قابلیت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان در راه خدا چگونه است؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. سوره آلعمران/169.
2 . وسائل، ج11، ص 10.
3. مستدرک، ج2، ص 243.
4 . بحار، ج74، ص61.
5 . بحار، ج2، ص15.
6. وسائل، ج11، ص9.
7. میزان الحکمه.
8. بحار، ج97، ص8.
9. بحار، ج97، ص11.
10. تفسیر نورالثقلین، ج2، ص241.
11. کنزالعمال، ج4، ص290.
12. بحار، ج100، ص8.
13. وسائل، ج11، ص6.
14. بحار، ج97، ص13.
15. سوره آل عمران/146.
16. سوره بقره/61.
17. نهجالبلاغه.
18. حماسه حسینی، ج3، ص40.
در محضر خوبان؛ مراقب نفست باش!
چهارشنبه 95/03/12
در محضر خوبان؛ مراقب نفست باش!
شیطان نمیگذارد کسی که آشنایی به صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر دیدی شیطان با تو سر و کار دارد، بدان کارهایت از روی اخلاص نیست و برای حق تعالی نیست.
ای عزیز! در کارهای خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملی حساب بکش و او را در برابر هر پیشامدی، استنطاق کن که اِقدامش در خیرات و در امور شریفه برای چیست؟ دردش چیست که میخواهد از مسائل نماز شب سؤال کند؟ یا اذکار آن را تحویل بدهد؟ میخواهد برای خدا مسأله بفهمد یا بگوید؟ یا میخواهد خود را از اهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتی که رفته، با هر وسیلهای است به مردم میفهماند؟ حتی عددش را. چرا صدقاتی را که در خفا میدهد، راضی نمیشود که کسی از او مطلع نشود؟ با هر راهی شده، سخنی از آن به میان آورده، به مردم ارائه میدهد؟ اگر برای خداست و میخواهد که مردم دیگر به او تأسی کنند و مشمول «الدالّ علی الخیر کفاعله»1 گردد، اظهارش خوب است. شکر خدا کند به این ضمیر صاف و قلب پاک؛ ولی ملتفت باشد که در مناظره با نفس، گول شیطنت او را نخورده باشد و عمل ریایی را با صورت مقدسی به خوردش ندهد و اگر برای خدا نیست، ترک آن اظهار کند که این «سمعه» است و از شجره ملعونه ریا است و عمل او را خداوند منان قبول نمیفرماید و امر میفرماید در سجین قرار دهند. باید به خدای تعالی از شر مکاید2 نفس پناه ببریم که مکاید آن خیلی دقیق است.
اگر ما بنده مخلص خداییم، چرا شیطان در ما اینقدر تصرف دارد؟ با آنکه او با خدای خود عهد کرده است که به «عباد لله المخلَصین» کار نداشته باشد و دست به ساحت قدس آنها دراز نکند. به قول شیخ بزرگوار ما شیطان، سگ درگاه خدا است. اگر کسی با خدا آشنا باشد، به او عوعو نمیکند و او را اذیت نمیکند. سگ در خانه، آشنایان صاحب خانه را دنبال نمیکند. شیطان نمیگذارد کسی که آشنایی به صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر دیدی شیطان با تو سر و کار دارد، بدان کارهایت از روی اخلاص نیست و برای حق تعالی نیست. اگر شما مخلصید، چرا چشمههای حکمت از قلب شما به زبان، جاری نشد؟ با اینکه چهل سال است به خیال خود قربه الی الله عمل میکنید، با این که در حدیث وارد است که کسی که برای خدا، چهل صباح اخلاص ورزد، چشمههای حکمت از قلبش به زبانش جاری گردد.3 پس بدان اعمال ما برای خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بیدرمان همین جا است.4
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. راهنمايي کننده بر کار خير مانند انجام دهنده آن است.
2 . جمع کيد به معنای حيله و نيرنگ.
3 . بحار الانوار، ج67، ص242.
4 . چهل حديث حضرت امام خمينی، ص51-52.
لطفاً جدی بگیرید!
چهارشنبه 95/03/12
هزل و جدّ
پیامبران و اولیای الهی با همه وجودشان آمدند، با تمام آنچه داشتند و کار را سست نگرفتند؛ پیامبر اسلام با همه وجودش آمد؛ امام حسین با همه وجودش آمد و کار را سست نگرفتند.جدی گرفتند و جدی عمل کردند «و ما هو بالهزل». نه رسالت، تزیینی بود که پیامبر با همه اخلاقش، با همه مهربانیش، با همه گذشت و ایثار و حمد امین بودنش، امنیت ستمگران را به هم نریزد و نه دشمنانش با این موضوع به صورت شوخی و تزیینی نگاه کردند که کاری به او نداشته باشند. آنها از راه تطمیع و وعده خورشید و ماه وارد شدند؛ از راه تهدید و پیمان بر ترور.
نه رسالت، تزیینی بود و نمایشی و نه دشمنیها توهم بود و بازی و هزل و شوخی. صف بود و رویارویی. جنگ بود و مبارزه و این جنگ و مبارزه جدی و با تمام قوا و تمام تاکتیک ها. جنگ رویارویی و ظاهری و جنگ نرم و غیر ظاهری و البته جدی همیشه بوده و خواهد بود.
تمام اولیا و اوصیای پیامبر نیز، جدی و با تمام هستی خود آمدند ؛ علی، فاطمه، حسن و حسین و تمام فرزندان او. حسین هم با همه وجود، با همه خاندان، کودک، جوان و نوجوان؛ هم خود، جدی آمد و جدی ایستاد و هم برای پس از شهادت، به خواهر و خاندانش سفارش کرد: سستی بخرج ندهید و صبر کنید.
از آغاز خلقت با تمّرد شیطان و روحیه استکباری او رویارویی رخ داد. آنجا بود که خدا او را عدوّ و دشمن نامید1؛ شیطان هم سوگند خورد که آدم را از حیثیت و خلافت به زیر کشد تا ثابت کند انسان حماء مسنون است نه لایق پرستش، و این روحیه استکباری کار را به جایی کشاند که سوگند خورد که انسان را اغواء کند و به بیراهه کشاند؛2 و این رویارویی و مصاف هزل و شوخی نبود که جدی بود و بی اغماض؛ شیطان در مقابل هر ولی و هر نبی ایستاد و تمام نیروهایش را به کار برد تا بتواند نیروها و توان نیروهای اولیا را بکاهد تا سستی به خرج دهند، وظایف را به فرداها بیفکند (تسویف3) و در نتیجه کارها بیمتولی و مجری باقی و بارهای تکالیف بر زمین بماند (تفویت4).
زشتیها را زیبا جلوه داد و آرزوها و مطامع را در دلهایشان چنان آراست که سُکر فکر و اندیشه و جان و جوارحشان را به مستی و سستی افکند و چنان شدند که مسخ شده، فقط چهرهای از انسان داشته و گمراهتر و بیراههتر از حیوانات شدند.
عده زیادی پنداشتند حکایت، حکایت هزل است نه جد، یعنی یا شیطان و نفس اماره را جدی نگرفتند ویا دشمنی و عداوت روشن او را نپذیرفته و یا آن را از یاد و از عهد بردند5 و پنداشتند اگر سر به طاعت او نهند او ناصح است و خیر خواه.6
در رویارویی و مبارزه با صف شیاطین ( شیطان و ایادی انسی و جنی او)7 سستی بخرج دادند و ماجرای جنگ و عداوت را ساده پنداشتند؛ وظیفه را نفهمیدند، یا از آن شانه خالی کردند و اولیای خدا و رهبران میدانی و مصاف جنگ حق با باطل را رها کرده، به دشمن سوگند خورده واگذار کردند.
و چنین شد که پیامبران فراوانی به مسلخ برده شدند8 و آخرین پیامبر که خاتم، پایان و نگین همه پیامبران بود، از همه بیشتر آزار و اذیت دیده، خاکستر و شکمبه گوسفند و شتر بر سرش ریخته، پیشانی و دندانش شکستند، پهلوی پاره تن او شکستند، برادر و فرزندانش را یا فرق شکافتند یا به تنهایی و غربت مسموم نموده یا سر به نی زدند و رسوایی خود را به عالم رساندن و چنان سستی نشان دادند که یک یک اولیا؛ به مسلخ رفتند و به زندان و مسمویت،9 تا جایی که دیدار ولی خدا را نیز محروم شدند و غیبتهای محدودی که در تاریخ برای پیامبران و یا اولیای آنان پیش می آمد، به مدتی طولانی برای خود و ولی خود و ولی خود رقم زدند و باز با سستی همان رفتار غلط را ادامه دادند. نه دلهاشان با هم بود ( علی اجتماع القلوب10) و نه رعایت خواستههای او کردند (ما نکرهه11) و چنان شد که عصاره همه پیامبران و اولیا، بیش از همه تاریخ و رهبران صلاح و رشاد تاریخ، آزار و اذیت و رنج دید و میبیند ( ما اوذی12).
حکایت امروز، حکایت هزل است و جد، حکایت جدی بودن دشمن و ایادی او در مبارزه و ستیز و مکر و فتنه و حیله و حکایت سستی بسیاری از یاران و مدعیان راه صلاح و خیر.
حکایت امروز برخی، حکایت نالههای حضرت امیر علیه السلام است درباره سست عنصران خسته و دلبسته وعدهها و هراسزده از وعیدها و تهدیدهای دشمن که «یا اشباه الرجال»13 و علی علیه السلام حسرت آدمهای را میخورد که جدی بودند و جدی دیدند و جدی ایستادند، نه سست و هزل، این ابن التیهان. این عمار.14
و هر جا تاریخ تغییر کرده است، سدها شکسته است و سنگرها فتح شده است و فتح المبین رخ داده، همت مردانی است که جدی به میدان آمدند، همانها که امام حسین علیه السلام دربارهشان فرمود برتر از آنها سراغ ندارم: «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی».15
مردمی که در میدان مبارزه جدی بودند و همه سختیها و مشکلات و وعدهها و وعیدها و چکاک شمشیرها آنان را به وهن و سستی نکشاند. و این رویارویی در طول تاریخ با عزت و مظلومیت اولیای خدا ادامه یافت تا این که فرزندان سلمان، اعجازی جدید آوردند همانها که امام راحل آنان را چنین معرفی نمود: «تاریخ اسلام جز یک برهه از صدر اسلام، جوانانی مثل جوانهای ایران ما سراغ ندارد».16 اصحاب خمینی به میدان آمدند، محکم و استوار آنان که با تمام وجود برای حسین گریستند و حماسه و وفای یاران او را، نصب العین جان خود قرار دادند.
این یاران و اصحاب تا زمانی که به جدّ در میدان باشند و هوشیار و آگاه، دل به بازیچه های شیطانی و هوسها و تجملات و رنگ و لعاب دنیا ندهند و مفتون زود گذر دنیا شوند، سنگر به سنگر به پیروزی نهایی و تحقق وعده الهی نزدیک میشوند.
و اگر سست بیاندیشند و مبارزه و توطئه و فتنه را توهم بدانند و شوخی و هزل پندارند، برزخ و قیامت دنیا را از باور به غفلت تبدیل کنند، اگر سست به میدان آیند. محکم نیایند و مقاوم نایستند.
دشمن سوگند خورده و جدی و عدوّ مبین، کار را به سستی نمی گذراند. شیاطین انسی و جن از او مدد میجویند تا در سختیها ضعف و سستی ایجاد کنند و ظهور را که فتح تمام سنگرهای آنان است به تأخیر افکنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. سردبیر.
. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ. سوره یس/60.
2. سوره ص/ 82.
3. حضرت علی علیه السلام: «إیاكم و تسویف العمل». الخصال، ج2، ص632.
4. حضرت علی علیه السلام: «إِضَاعَه الْفُرْصَه غُصَّه». نهجالبلاغه، قصار 118.
5. سوره یس/60.
6. «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَكُما لَمِنَ النَّاصِحینَ؛ و براى آنها سوگند یاد كرد كه من براى شما از خیرخواهانم». سوره اعراف/ 21.
7. «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یفْتَرُونَ، اینچنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم آنها بطور سرى (و درگوشى) سخنان فریبنده و بىاساس (براى اغفال مردم) به یكدیگر مىگفتند و اگر پروردگارت مىخواست، چنین نمىكردند (و مىتوانست جلو آنها را بگیرد ولى اجبار سودى ندارد.) بنا بر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار». سوره انعام/ 112.
8. «… وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ … ؛ و كشتن بناحق پیامبران». سوره آلعمران/ 181.
9. «فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِی مَنْ سُبِی وَ أُقْصِی مَنْ أُقْصِی». فرازی از دعای ندبه.
10. حضرت مهدی علیه السلام: «و لو أن أشیاعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع القلوب لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا». الخرائج و الجرائح، ج2، ص902.
11. حضرت مهدی علیه السلام: «فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم». الاحتجاج، ج2، ص498.
12. سوره آلعمران/ 181.
13. نهج البلاغه، خطبه 27.
14. نهج البلاغه، خطبه 182.
15. الإرشاد، ج2، ص91.
16. صحیفه امام، ج13، ص391.
آخرین سفارش
سه شنبه 95/03/11
مهدی پیشاپیش سربازان
سلام بر شهیدان؛
آنان که تسبیح خون به دست گرفتند و دانه دانه آن را با ذکر و دعای فرج امام زمانشان(عج)، شمارش کردند و نه از روی لقلقه زبان، بلکه از جان و دل، به مناجات با امام زمان(عج) میپرداختند و نام زیبای مولایشان را زمزمه میکردند.
هر چند زمزمه عارفانه و خالصانه آنان خاموش شد، ولی طنین صدای آنان، هنوز به گوش جان ما میرسد که میگوید: امام زمان(عج) را از سر اخلاص صدا بزنید. اینک، نوبت من و شماست تا امام زمانمان(عج) را نه از روی عادت، بلکه با اخلاص و صفای باطن صدا بزنیم.
شهید محمد كمالیان
مگر نمیبینید كه ظلم، سراسر گیتی را فرا گرفته و مهدی فاطمه(عج) سرباز میطلبد؟
شهید ابوالفضل منصوری
آیا نمیبینید كه به حق، عمل نمیشود، ظلم، سراسر گیتی را فرا گرفته، و داد مظلوم به گوش نمیرسد؟ آیا میتوانید در مادیگری و غفلتزدگی بمانید؟ اسلام آمد، انقلاب شد، ولی باز شما خوابید. هان! بیدار شوید كه وقت، وقت ستیز است، وقت انقلاب است، وقت نبرد است، و وقت گرفتن حق مظلوم از ظالم است.
شهید جلیل ذکایی
ای جهان اسلام، تسلیم زور و ستم كافران و ظالمان نشوید، متّحد شوید، از یك رهبر پیروی كنید؛ از كسی پیروی كنید كه شما را به طرف حكومت امام زمان(عج) هدایت كند.
شهید محمد حسین شیخیزاده
از برداران بسیجی میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند و گوش به فرمان فرمانده کل قوا؛ چون فرمان رهبر، فرمان امام زمان(عج) است.
شهید محمدرضا نصرالهی
امیدوارم هر چه زودتر، این جنگ تحمیلی و خانمانسوز، با پیروزی رزمندگان پرتوان و مقاوم و همچون كوه استوار، كه در راه اسلام با بعثیها در جنگاند، به پایان رسد و تمامی فرزندان دو ملت مسلمان ایران و عراق به آغوش خانوادههایشان برگردند. امیدوارم با سقوط صدام كافر، از ظلم و استبداد حاكم بر این كشور مستضعف، رهایی یابیم و دو ملت ایران و عراق، هر چه صمیمیتر در كنار هم، برای براندازی دشمن مشترك، یعنی اسرائیل صهیونیست و اشغالگر، به پیش بروند و زمینه را برای ظهور و حكومت ولی عصر(عج) آماده كنند. پس ما باید از تمام لحظات عمرمان برای ساختن زندگی آینده، آخرت و برای یاری اسلام و مستضعفین و زمینه سازی حكومت مهدی(عج) استفاده كنیم.
شهید مجتبی عالمكار
ای ملت مبارز و مسلمان! دعای فرج را زیاد بخوانید، زیرا كه امام زمان(عج) خودش فرموده این دعا را بسیار دوست دارم.
شهید مجید محمدزاده
ای كسانی كه «یابنالحسن» و «یابن الزهرا» میگویید و عاشق مهدی هستید! مهدی(عج) در بیابانهای خونرنگ خوزستان ـ كه در هر وجبش، گلی پرپر شده ـ میان چادرهای رزمندگان است، مهدی(عج) پیشاپیش سربازانش است.
شهید محمد اسماعیل پاسدار
ما، در دوران غیبت امام دوازدهم، مهدی(عج) زندگی میكنیم و خود را آماده ظهور امام میكنیم. دشمن نمیخواهد این را ببیند و حملهور شده است بر حكومت اسلامی ما و میخواهد این غنچه تازه سر برآورده را نابود كند و تا وقتی كه رهروان راه حسین علیه السلام در این صحنه پیكار هستند، نخواهد توانست ضربهای به این انقلاب بزند. این انقلاب، زمینه ساز حكومت امام زمان(عج) است.
شهید رجب حبیبی
اكنون كه فجری دوباه بردمیده است … بر ماست که از این انقلاب الهی و اسلامی خویش، به خوبی محافظت كرده و آن را به انقلاب جهانی مهدی(عج) متصل بگردانیم.
شهید عیسی نیك نظر
در وقت نماز، برای فرج امام زمان(عج)… دعا كنید.
حاج بخشی
سه شنبه 95/03/11
هرچند جبهههای جنگ، پر از رزمندههایی بود که در راه دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی با تمام وجود فعالیت میکردند، ولی در بین آنان افرادی بودند که از شدت شیفتگی و دلباختگی، تبدیل به یک نماد و الگو شده بودند. یکی از این افراد، مرحوم «حاج ذبیح الله بخشی» است. با جنب و جوشی که او در جبههها داشت، بسیجیها شیفتهاش بودند.
مردی که با قامت رشید و لباس پلنگیاش آنقدر جذابیت داشت که وقتی پیشانیبند «بسیج، لشکر مخلص خداست» را بر سرش میبست و شعار «ماشاءالله حزب الله» سر میداد، گرفتن چشم از او بسیار سخت میشد.
هر چند ظرف کوچک این نوشتار، گنجایش دریای وجود حاج ذبیحالله بخشی را ـ که آهش واقعاً از جنس نیاز بود ـ ندارد، ولی سعی شده که به برخی از ویژگیهای این مرد آسمانی اشاره شود.
روحیه دهی به رزمندهها
بیتردید یکی از مسائل مهم در جنگ این است که رزمندهها روحیه بالایی داشته باشند؛ لذا حاج بخشی در این زمینه بسیار خوب عمل میکرد . وی آنقدر برای رزمندهها دوستداشتنی بود که در هر جمعی پا میگذاشت، آن جمع سرشار از شادی و سرور و خوشحالی میشد و رزمندهها او را مثل نگین انگشتر در بر میگرفتند. وقتی با کولهباری پر از سرور و شادی و کیسهای پر از شکلات به جمع رزمندهها میپیوست و آنان را مثل پدری مهربان در آغوش میکشید، خستگی را از تن آنان دور میساخت و به هر نحوی بود، روحیه بچهها را تغییر میداد. از تمامی شرایط زمانی و مکانی استفاده میکرد. گاهی در شبهای عملیات با یک تشت پر از حنا، مراسم حنا بندان بر پا میکرد. گاهی گلاب پاشی بر پشتش میبست و قطرات گلاب را چون باران بهاری که بر چهره گلها بریزد، بر تن خسته رزمندهها میریخت و دل آنان را بهاری میکرد. گاهی با دستان پدرانهاش، پیشانیبندهای متبرک با نامهای مقدس را بر پیشانی رزمندهها میبست. گاهی با چفیهای، عرق و گرد و خاک را از صورت آنان پاک میکرد. گاهی با صدای رسایش از رزمندهها صلوات میگرفت و گاهی با شیشههای عطر، آنان را معطر میکرد. گاهی با سردادن شعارهای معروفش، مانند «کی خسته است …» و «ماشاءالله حزب الله …» و… شور و شعور بچهها را دو چندان میکرد. گاهی بلندگو بر روی ماشین میگذاشت و سرودهای انقلابی و نوحههای حاج صادق آهنگران را در فضای جبههها طنین انداز میکرد و در دل رزمندگان بذر شجاعت میکاشت. حتی بعثیها که صدای بلندگوی او را میشنیدند از سپاهیان اسلام، ترس و هراس بیشتری پیدا میکردند.
در یکی از عملیاتها که عراقیها افراد زیادی از رزمندهها را محاصره کرده بودند، وقتی ایشان در جریان قرار گرفت، بلندگوی ماشین را روشن کرد و طوری شجاعانه به سمت عراقیها حرکت کرد که آنان خیال کردند نیروهای زیادی از ایرانیها، به آنان حملهور شدهاند؛ لذا پا به فرار گذاشتند و بدین ترتیب، رزمندهها از محاصره نجات پیدا کردند.
روحیهدهی این مرد شجاع آنقدر زیاد بود که حتی باعث تعجب برخی خبرنگاران خارجی هم میشد. «پتسون»، خبرنگار ارشد نشریه «کریستین سانیز مانیتور» که در زمان جنگ برای تهیه گزارش به جبهههای ایران آمده بود میگوید: «آن چیزی که از بلندگوهای ماشین حاج بخشی پخش میشد همان چیزی بود که روح جنگ ایران و عراق بود، نه توپ و تانک و هواپیما.»
صبر و مقاومت
حاج بخشی به خوبی فهمیده بود که دنیا پر از بلا و سختی است؛ لذا برای مقابله با این سختیها آنچنان وارد عمل شد که مصداق بارز «بسیجی خستگی را خسته کرده» شده بود.
وی با دستان خودش، بدن سوخته فرزندش، عباس، را از دریاچه نمک (منطقه عملیاتی والفجر8) بیرون کشید و آن بدن سوخته را با دستان خودش در قبر گذاشت و حسرت دیدن حتی یک قطره اشک چشمش را بر دل دشمنان گذاشت.
در سه راهی شهادت (عملیات کربلای5) با چشمان خود دید که بدن داماد جانبازش در ماشینی که هدف گلوله دشمن قرار گرفته و شعلهور شده بود، میسوزد؛ ولی وقتی فهمید که دیگر برای نجات او کاری از دستش بر نمیآید، به سمت خط مقدم حرکت کرد و به نبرد ادامه داد.
پسر دیگرش، رضا، نیز در قصر شیرین شهید شد و شهادت رضا هم نتوانست قامت سرو مانندش را خم کند. در منطقه عملیاتی کربلای10، در «پنجوین» عراق، وقتی که در حال پخش کردن شکلات بین رزمندهها بود، خبر شهادت فرزندش را به او دادند. در آنجا بود که صفحه دیگری از کتاب صبرش ورق خورد و صبورانه گفت: «عیبی ندارد. اینها همگی پسران من هستند.»
ظلم ستیزی
از همان دوران کودکی، روحیه مبارزه با ظلم و ستم در او موج میزد. بارها در خاطراتش نقل میکرد که زمانی که حدوداً 9-8 ساله بود و در اهواز زندگی میکرند، یک افسر انگلیسی به نام «آرتیو» بسیار به مردم ظلم میکرد و با کلت کمری که داشت، هر کسی را که دلش میخواست میکشت و هیچ کسی هم جرأت نداشت با او حرفی بزند. یک روز هم در راه آهن، یک زن با بچهاش را از قطار بیرون کرد و آنان را با اسلحهاش کشت. حاج بخشی میگفت: «از همان روز تصمیم گرفتم که او را بکشم و با نقشهای حساب شده از سربازان آمریکایی مقداری مواد منفجره دزدیدم و آنها را در زیر ماشین او نصب کردم و او را به همراه یک سرباز آمریکایی به آن دنیا فرستادم.»
به خاطر همین روحیه استکبار ستیزی او بود که به جمع فدائیان اسلام پیوست و با گروه شهید نواب صفوی رابطه برقرار کرد.
در جریان حمله به حجاج در سال 66 ، ایشان نقش مؤثری داشت و در آنجا هم روحیه مبارزه با کفر و استکبارش را به نمایش گذاشت. با دیدن پرچم آمریکا که بالای ساختمانی چهار طبقه بود، آرام نگرفت و با صدای «لااله الاالله» و «الموت لآمریکا» آن را به پایین کشید. هر چند در آن درگیریها زخمی شد، ولی کارش را به خوبی انجام داد.
ولایت محوری
یکی از ویژگیهای برجسته این پدر شهید، ولایت پذیری او است. وی به حدی در ولایت ذوب بود که به «حبیب بن مظاهر خمینی» معروف شده بود. با تمام وجود، عشق امام خمینی را در دل میپروراند و حرفهایی که در مورد امام میزد نشان از آن عشق پاک داشت . بعد از رحلت امام نیز قلب پاکش را جایگاه ولایت مقام معظم رهبری کرد. روحیه ولایت پذیری وی در نامهای که در دی ماه 1387 به رهبر معظم انقلاب نوشت، به خوبی موج میزند. در قسمتی از آن نامه چنین میگوید: «ای رهبر حزبالله در سراسر دنیا… من همه جا فریاد زدهام که خط خامنهای، خط محمد رسولالله صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار است.»
دفاع از ولایت فقیه برای او فراتر از یک شعار بود و عملاً با پشتیبانی از ولایت فقیه به دنبال آن بود که نگذارد به مملکت آسیبی برسد. هرچند در جریان فتنه 88 تختهای بیمارستان او را اسیر خود کرده بودند، ولی وقتی از بیمارستان مرخص شد، برای دفاع از حریم ولایت، به بسیجیان پیوست. دخترش به او گفت: «پدر جان! حالتان خوب نشده است». اما او در جواب دخترش میگفت: «دخترم رهبرمان تنهاست و به کمک نیاز دارند».
هر چند با درس گرفتن از زندگی مردان بزرگ، میتوان زندگی بهتری داشت، اما خاطرات شهدا و کسانی که در جبههها حماسه آفریدند. میتواند ما را در این زمینه به خوبی کمک کند. حاج بخشی از جمله عزیزانی بود که مردانه جنگید و بعد از جنگ نیز مردانه بر سر عهد و پیمان خود با خون شهدا باقی ماند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.