زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (ع)

زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (ع)

نام: محمد بن الحسن
كنيه: ابوالقاسم
امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم كنيه حضرت پيامبر اكرم(ص) است. در روايات آمده است كه شايسته نيست آن حضرت را با نام و كنيه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمين را مزيّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج):

مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.
شيعيان در دوران غيبت صغرى ايشان را «ناحيه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بيش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بيان شده است.

ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج):

وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.

سیمای امام زمان حضرت مهدی (عج)

پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».
 
حجت خدا
روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید…

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج)

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج) به چهار دوره تقسیم می شود:

1) از تولد تا غیبت امام زمان حضرت مهدی (عج):

امام زمان حضرت مهدی (عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام زمان حضرت مهدی (عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

2) غیبت صغری امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره امام زمان حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.

3) دوره غیبت کبری امام زمان حضرت مهدی (عج):

این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

4) دوره حکومت امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از ظهور، امام زمان حضرت مهدی (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

 

صورت و سيرت امام زمان حضرت مهدی (عج)

چهره و شمايل حضرت مهدي ( ع ) را راويان حديث شيعي و سني چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابرواني هلالي و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش كشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونه هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زردي  - كه از بيداري شب عارض شده -بر گونه راستش خالي مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موي سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شكوه رهبري سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير ” .حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وي   نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اكنون از نظرها غايب است . ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي  اكبر است . چون ظاهر شود ، به كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند . و جهان را پر از عدل و داد و مهرباني كند .حضرت مهدي ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلي است و همه هستي او را فراگرفته است . مهدي ( ع ) عادل است و خجسته و پاكيزه . ذره اي از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند . در حكومت او ، به احدي ناراحتي نرسد مگر آنجا كه حد خدايي جاري گردد .مهدي ( ع ) حق هر حقداري را بگيرد و به او بدهد . حتي  اگر حق كسي زير دندان ديگري   باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حكومت مهدي ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسي   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابي مهدي   شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند …برخي به او بگروند ، با ديگران جنگ كند ، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي   ، باقي   نماند و ديگر هيچ سياستي و حكومتي ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآني   ، در جهان جريان نيابد . آري ، چون مهدي ( ع ) قيام كند زميني  نماند ، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مهدي ( ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند ، تا آنجا كه زنان در خانه ها با كتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت كنند . در آن روزگار ، قدرت عقلي توده ها تمركز يابد . مهدي ( ع ) با تاييد الهي   ، خردهاي مردمان را به كمال رساند و فرزانگي  در همگان پديد آورد … .مهدي ( ع ) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتي  بيمانند دست يابند . حتي   چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه هاي  زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدي ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جاي ويراني نماند ، مگر آنكه مهدي ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مهدي ( ع ) و در حكومت وي ، سر سوزني  ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند .مهدي ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه هاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد .

اصحاب و ياران امام زمان حضرت مهدی (عج):

1. عثمان بن سعيد عمروى (متوفاى سال 265 ق.).

2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.).

3. حسين بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.).

4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).

اين چهار تن نماينده بلافصل امام زمان حضرت مهدی (عج) بودند كه در ايام غيبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتيب، واسطه ميان امام زمان حضرت مهدی (عج) وشيعيان ايشان بودند. اين چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313 نفر از يارانش به او پيوسته و نخستين هسته لشكريان امام زمان حضرت مهدی (عج) را تشكيل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ايام غيبت آن حضرت به اين مقام ارجمند نايل شده‏اند كه بر ديگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنين افراد بسيارى در ايام غيبت به محضرش شرفياب گشته و از عناياتش بهره‏مند شده‏اند كه در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى ‏گردد:

1. اسماعيل بن حسن هرقلى.
2. سيد محمد بن عباس جبل عاملى.
3. سيد عطوه علوى حسنى.
4. اميراسحاق استرآبادى.
5. ابوالحسين بن ابى بغل.
6. شريف عمر بن حمزه.
7. ابوراجح حمامى.
8. شيخ حر عاملى.
9. مقدس اردبيلى.
10. محمد تقى مجلسى.
11. ميرزا محمد استرآبادى.
12. علامه بحر العلوم.
13. شيخ حسين آل رحيم.
14. ابوالقاسم بن ابى جليس.
15. ابو عبداللَّه كندى.
16. ابو عبداللَّه جنيدى.
17. محمد بن محمد كلينى.
18. محمد بن ابراهيم بن مهزيار.
19. محمد بن اسحاق قمى.
20. محمد بن شاذان نيشابورى.


زمامداران معاصر امام زمان حضرت مهدی (عج) :

امام زمان حضرت مهدی (عج) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشكيل حكومت جهانى، با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى كه در ايام غيبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حكومت راندند، عبارتند از:

1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.).

2. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

3. معتضد عباسى (279 - 289ق.).

4. مكتفى عباسى (289 - 295ق.).

5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.).

6. قاهر عباسى (320 - 322ق.).

7. راضى عباسى (322 - 329ق.).

8. متقى عباسى (329 - 333ق.).

هنگامى كه امام زمان حضرت مهدی (عج) ظهور كند و قيام آزادى بخش وى فراگير شود، برخى از سلاطين و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسليم فرود مى‏آورند و برخى ديگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خيزند و پس از درگيرى، متحمل شكست و اضمحلال خواهند شد و حكومت آن حضرت، از شرق تا غرب كره زمين را فرا خواهد گرفت. در اين باره، روايات فراوانى از معصومين(ع)نقل شده است كه براى نمونه، حديثى را از امام محمد باقر(ع) بيان مى‏كنيم:

عَن أبي جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤيّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الكنوزُ ويبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ويُظِهرُ اللَّهُ دينهُ على الدّينِ كُلّه ولو كَرِهَ المُشركون فلا يَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وينزلُ روحُ‏اللَّهِ عيسى بن مريم فيُصلّي خلفه.(1)

قيام كننده از ما منصور به رعب و مؤيّد به نصر است. زمين از براى او در نورديده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دين خود را بر همه دين‏ها غالب گرداند، اگر چه مشركان را خوش نيايد. در روى زمين هيچ خرابى باقى نماند، مگر اين كه آبادش كند و روح اللَّه، عيسى بن مريم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا كند و پشت سرش نماز بخواند.

شعر

نفس رسیده به جایی که مرگ می خواهد
خدا کند که بیایی که مرگ می خواهد-
-
بدون درک حضور شما مرا ببرد
مخواه قبل ظهور شما مرا ببرد
که در تمام وجودم رسوب کرده غمت
که جمعه های جهان را غروب کرده غمت
نیامدی که ببینی چه قدر غم داریم
نیامدی که ببینیم مرد کم داریم
در احتمال ضعیف جهان نمی گنجی
خداست ضامنت ای واقعی ترین منجی!
خیال زخمی ما را بیا و راحت کن
نماز مغرب این جمعه را امامت کن
تمام عمر غریبانه پیش تان بودم
نگو برای زیارت هنوز هم زودم
که در تمام وجودم رسوب کرده غمت
که جمعه های جهان را غروب کرده غمت

بررسی جامعه شناختی آسيب های سياسی اجتماعي فرهنگ انتظار

بررسی جامعه شناختی آسيب های سياسی اجتماعي فرهنگ انتظار

چكيده
در عصر حاضر، انتظار و اعتقاد به مهدويت، تنها وسيله رسيدن به رستگاري ابدي است و به دليل نقش و تاثيرش بر حيات بشري، عده اي براي رسيدن به اهداف نفساني و پليد خود، در پي تحريف و تخريب آن برآمده اند. قدرتهاي استكباري نيز براي تسلط بر منابع مسلمين به اين امر دامن زده اند.

اين مقاله سعي دارد پس از بررسي مفهوم انتظار و انواع آن، به بررسي و شناسايي انواع آسيب هاي اجتماعي سياسي فرهنگ انتظار بپردازد و در اين زمينه از نظريه جامعه شناختي مرتن براي شناسايي مهمترين كاركردهاي آشكار وپنهان انتظار و انواع گروههاي اجتماعي در عمل به هنجارهاي اسلامي استفاده مي كند زيرا بر اساس منابع ديني، رعايت احكام و حدود الهي (تكاليف شرعي)و خودسازي مي تواند به فراهم شدن شرايط ظهور كمك كند.

مقدمه
اعتقاد به وجود منجي ريشه در فطرت آدمي دارد و مسئله رهايي‌بخشي انسان از يوغ بردگي و ظلم، اختصاص به دين و آيين خاصي ندارد و در همه اديان الهي و غير الهي به نوعي مطرح شده است. انتظار زيباترين و كامل‌ترين جلوه‌ بندگي خداوند است. بدين جهت بهترين اعمال، و با فضليت‌ترين عبادات شمرده شده است. (خادمي شيرازي، 219:1365)

گسترة اعتقاد به منجي موعود در دين اسلام و به خصوص در مكتب تشيع يكي از مسايل حياتي و بنيادي مي‌باشد و به عنوان غایت و نهایت زندگی بشر از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، بطوريكه نقش آن در حیات و سرنوشت او چنان تأثیرگذار و انکار‌ناپذیر است که به تمام اهداف و آرمان‌های او سمت و سو می‌دهد. به همين دلیل، این موضوع همواره با افکار و ایده‌های مختلف اختلاط یافته و بعضاً به بیراهه کشیده شده است. عاملانی که خواسته اند غایت بشر را موافق میل خود برنامه‌ریزی کرده یا خود - و یا ایده خود- را عامل نجات معرفی کنند، هر کدام آفات و مضرراتی را وارد این بحث کرده و شناسایی مهدویت حقیقی را برای عامه دشوار نمود‌ه‌اند. چنین آفات و مضرراتی، خواسته یا ناخواسته- برخی از جامعه اسلامی و برخی از بیرون و توسط دشمنان اسلام- شناخت چهره و نمای مهدویت حقیقی را تیره و تار کرده است.

لذا كوتاهي در شناسایی آنها سبب می‌شود که این امر مهم به دست افرادی ناشایست بیافتد و مسئله مهدویت بازیچه دست فرصت‌طلبانی گردد که با ادعای مهدویت مي خواهند به هر وسیله ممکن به اهداف شخصی خود یا اهداف استعماری دست یابند. این امر از همان قرن اول هجری آغاز شد و در دوره خلافت عباسیان به اوج خود رسید و در جوامع اسلامی تأثیرات بسیار بدی را از لحاظ عقیدتی، تربیتی، اجتماعی و سیاسی بر جاي گذاشت.

در قرآن كريم در مورد آيندة جهان و حوادث آخرالزمان و استيلاي حكومت صالحان آياتي فراوان بيان شده است، كه روايات بي‌شماري از ائمه اطهار(ع)تأويل آنها را به وجود حضرت ولي عصر(عج) تصريح فرموده‌اند. به طور مثال، مصداق اين آيه «يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»[1]، بنا به فرمايش امام باقر(ع) به ياران حضرت قائم(عج) تأويل شده است. امام زمان(عج) با ظهور خويش به طغيان مستكبران پايان داده و عدالت را در سرتاسر هستي گسترش خواهند داد. به همين جهت استكبار، در پي تحريف و تخريب سيماي مهدويت و مبارزه با فرهنگ انتظار پرداخته است. غرب استعمارگر طی یکی دو قرن اخیر همواره جهت سلطه بر سرزمین‌های اسلامی، سعی در فرقه‌سازی و فرسایش نیروهای مسلمین داشته تا با ایجاد اختلاف، زمینه‌های سلطه بيشتر خود را فراهم آورد که در این رابطه، از نام مهدویت نيز سوء استفاده فراوان كرده است. لذا، بررسي اين امر حائز اهميت بسياري است.

بيان مسئله
مفهوم آسيب شناسي از علوم زيستي گرفته شده است و هر گونه مطالعه و بررسي علل و عوامل بيماريها و ناهنجاريها و راههاي درمان آنها را مد نظر دارد. اين مفهوم داراي گستره وسيعي است. [2] در حوزه مباحث علوم اجتماعي و بويژه مهدويت اين واژه به معني بررسي وضعيت انتظار، منجي، انحرافات موجود در اين زمينه و يافتن راهكارهايي براي مقابله با آن مي باشد. فیلسوفان سیاسی معتقدند هر حکومتی باید بتواند ارمغان آور امنیت، عدالت، اقتصاد سالم، آزادی، حقوق انسانی، بهداشت و امثال آن باشد و انتظار توده مردم و شهروندان از حاکمان در هر جامعه ای ـ چه دینی و چه غیر دینی ـ نيز همين است اما امروزه همه بر این امر توافق دارند که در اوج مدرنیته، ظلم وستم انسانی و تعامل خصمانه در روابط بین الملل وجود دارد و با وجود شکوفایی در تکنولوژی، صنعت و اقتصاد، از میزان ستمهای بین المللی کاسته نشده است و روز به روز به تعداد کشورهایی که در زیر خط فقر هستند، افزوده می شود؛ مردم از اضطراب های حاصل از مرگ، فقر، بیکاری و آینده تاریک و مبهم در رنج هستند و در این راستا انسان مدرن نسبت به انسان سنتی، به جهت مدرن شدن وسایل کشتار جمعی و رشد تکنولوژی، دچار اضطراب بیشتری است.

منصفانه باید گفت كه نمی توان از کارکردها، آثار و خدمات علوم تجربی، خردورزی، صنعت و تکنولوژی چشم پوشی نمود و تاثیر آنها را در بهبود زندگی انسان نادیده گرفت اما از طرف دیگر نيز نباید فراموش كرد که تکنولوژی و صنعت علاوه بر جنبه های زیست شناختی، دارای آسیب ها و آثار مخرب و کاستی هایی هم بوده و مشکلاتی را برای انسان مدرن فراهم كرده است. اندیشمندان امروزي با این پارادوکس مواجه هستند که چرا با رشد علوم تجربی و خردگرایی، هنوز مدرنیته و تکنولوژی جهان را به رفاه و عدالت جهانی نرسانده اند و همچنان انسان معاصر در ناآرامی بسر می برد؟در پاسخ به اين پرسش، اندیشمندان راهکارهای متفاوتی را مطرح نموده اند:

برخي، فرا مدرنیسم را مطرح كرده و معتقدند که هنوز پروژه مدرنیته تکمیل نشده و به سرانجام نرسیده و با رشد مدرنيته، این مشکلات هم حل خواهد شد.

عده ای دیگر به پسا مدرنیسم روی آورده اند و به مدرنیته نگاه انتقادی کرده و عناصر مدرنیته همچون خردگرایی افراطی، علم گروی افراطی، کارکرد و دیگر عناصر آن را نقد كرده اند و به نوعی به کثرتگرایی معرفتی و فرهنگی، ارزش دادن به خرده فرهنگها، نسبیت اندیشی و… كشيده شده اند.

برخي نيز در پاسخ به مشکلات مدرنیسم، به سوی الهیات نئورئالیسم و آشتی دادن انسان جدید با مفاهیم متافیزیکي از طريق نوعی معنویت و اخلاق زمینی رو آورده اند. به نظر آنان روي آوردن به یوگا، مدیتیشن و دیگر روشهای تمرکز و امثال آن، روش هایی هستند که براساس آن انسانها، مي توانند از توهمات ذهنی و روانی آسوده شده و بر مشکلات و اضطرابات ناشي از مدرنيته فائق آيند.

برخي اندیشمندان معاصر در حل تعارض میان مدرنیته با دین و سنت، معتقد به دخل و تصرف در سنت و دین هستند. به نظر ايشان، زندگی مدرن و مبتنی بر تکنولوژی امری اجتناب ناپذیر و غیر قابل حذف است و باید در سنت و دین انعطاف و تحولی ایجاد نمود تا با مدرنیته سازش پیدا کند. به این سبب، برخي از آنان به دینی حداقلی و مبتنی بر عناصر انسانی و اخلاق اجتماعی و متکی بر تفسیر عقلانی از شریعت اکتفاء نموده و از مولفه های دینی، تفسیری زمینی و سکولاریستي ارائه داده اند. (رباني گلپايگاني، 1379)

اما اسلام براي پاسخگويي به نيازهاي بشري، فرهنگ انتظار و مهدي باوري را پيشنهاد نموده است. بر اساس اين ديدگاه، وجود مشكلات انسان عصر مدرنيته، گویای این امر است که انسان، بدون هویت وحیانی و الهی نمي تواند بر مشکلات خود چیره و بدون دغدغه به حیات جمعی خویش ادامه دهد و نیاز به اندیشه مهدوی و انسانی آسمانی در عصر مدرن که آنان را از این وضعیت نجات دهد، امری محسوس است. بر اساس منابع روایی و مجموعه احادیثی که در باره عصر ظهور و جامعه مهدوی بیان شده، چنين استنباط می شود که یکی از اهداف و آرمانهای تشکیل حکومت جهانی امام مهدی، جامعه ايي عادلانه، انسانی، دینی و مبتنی بر پایه های مردمي است. جامعه ايي مطلوب و انساني كه در آن همه نيازهاي بشري پاسخ مناسبي دريافت كرده اند.

اسلام بر تشكيل حكومت اسلامي تاكيد خاصي دارد و حجت الهي را رهبر ديني و سياسي جامعه و حلقه اتصال بين خدا و انسان مي داند؛ اگر جامعه فاقد رهبر باشد همه نعمات، رحمت و عنايت الهي قطع مي شود و نيستي و تباهي جهان را فرا مي گيرد و انحرافات عقيدتي و عملي متعددي در بعد نظري و عملي در جهان گسترش مي يابد. براساس فرهنگ انتظار، توصیه شده است که مومنان برای تعجیل ظهور امام عصر (عج) بکوشند تا جامعه ومحیط زندگی خود را آماده و مهیای ظهور سازند. یکی از جنبه های آماده سازی ظهور مهدوی، ایجاد خواست و نیاز به امام معصوم در جامعه می باشد و اینکه باید فکر و اندیشه نیاز به حکومت و دولت مهدوی در میان توده مردم ترویج شود.

امروزه يكي از مشكلات بارز در كشورهاي اسلامي و حتي ايران عدم شناخت صحيح از منجي است. برخی در زمان ظهور، حضرت حجت(عج) را خون‏ريزي مى‏دانند كه با نابودی همه جنايت‌كاران و گناه‌كاران مى‏خواهد جامعه را اصلاح كند؛ یعنی هدايت در زمان ظهور، به معنای نابودى فيزيكى انسان‌های بد و گمراه است! در این زمینه باید گفت، اولاً درستی یا نادرستی این‌گونه روايات بايد بررسی شوند و ثانیاً روايات بسياري حاكي از اين امر است که امام زمان(عج) بر سیره اجدادشان هستند و مانند آنان حكومت مى‏كنند. بنابراين، همان‌گونه كه جدشان رحمة للعالمين بودند، ايشان نیز رحمة للعالمين‌اند و ادامه دهنده سیره اخلاقى ايشان هستند. در حكومت آن حضرت، آرمان‏ها و اهداف همه ائمه معصومين به ثمر مى‏نشيند. البته باید گفت پاک‌سازی غده‏هاى سرطانى از پيکره جامعه انسانی با خون‏ريزی فرق اساسى دارد. اين امر دليلي بر عدم شناخت امام و مقام ايشان و همچنين عدم درك عظمت ظهور و پيامدهاي مثبت آن مي باشد.

از سوي ديگر معني واقعي واژه انتظار نيز در ميان مسلمانان هنوز درك نشده است. برخي مفهوم دست روي دست گذاردن و منظر ماندن را از اين واژه برداشت كرده اند(انتظار منفعل) و برخي نيز براي تعجيل در امر ظهوربا استفاده ابزاري و غلط از اين حديث كه «یَملَأُ اللهُ بِهِ الاَرضَ عَدلاً و قِسطاً كما مُلِئَت ظُلماً وَ جوُراً»[3] معتقدند كه آنقدر بايد فساد كرد تا زمينه ظهور فراهم گردد. برخي نيز بر اين باورند كه با تقوا پيشگي و خود سازي و انجام واجبات و پرهيز از محرمات و بويژه تاكيد بر امر به معروف و نهي از منكر بايد زمينه ظهور را فراهم نمود و با دعا و عبادت از خدا فرج آقا را خواست.

به دليل مقبوليت و گستردگي اين پديده در همه اعصار، برخي افراد و يا قدرتهاي استكباري براي رسيدن به مقاصد فاسد خود و تحكيم پايه هاي حكومتشان دست به عوامفريبي زده و ادعاي ديدن و ارتباط با حضرت وحتي نيابت ايشان را كرده اند. (محمد بهشتي، 1361 :84)

از آنجايي كه اعتقاد به مهدويت به عنوان يك پديده، شاخصه اي فرهنگي- اجتماعي مطرح است، مي تواند در حوزه علوم اجتماعي و بويژه جامعه شناسي بسيار قابل مطالعه و تامل باشد. اين مولفه رامي توان از ديدگاه جامعه شناسي با توجه به نظريه مرتن(هدف، وسيله)مورد بررسي قرار داد. در اين تحقيق سعي بر آن است تا با استفاده از نظريه مرتن، طبقه بندي از نگرش هاي موجود نسبت به مفهوم انتظار ارائه گردد و كاركردهاي آشكار و پنهان انتظار نيز مورد بررسي قرار گيرد.

در بررسي هاي انجام شده مشاهده مي شود كه سه مورد كار تحقيقي با عنوان موضوع مقاله در داخل كشور ارائه شده است. يكي مربوط به آقاي محمد رضا خاكشور كه در مقاله خود با عنوان ” آسیب شناسی سیاسی- اجتماعی فرهنگ انتظار “در سال 1386 به بررسي انتظار منفعل و پيامدهاي منفي آن (به انحراف كشيده شدن فردي و تسلط قدرتهاي استكباري بر جوامع اسلامي)پرداخته است. تحقيق ديگر مربوط به خانم زهرا حسنلو مي باشد كه با همين عنوان به بررسي جايگاه منجي در اديان گوناگون پرداخته و با بيان تاريخچه اي از زندگي حضرت(عج)، شناخت امام را ضروري دانسته اند. آقاي شعبان علي رزاقي نيز در تحقيقي با همين عنوان با تبيين مفهوم انتظار و ريشه يابي انحرافات، علت اين امر را برداشت هاي غلط و انحرافي از مقوله انتظار ومهدويت مي داند.

به دليل وجود منجي يان دوروغين در همه اعصار تاريخي و استفاده ابزاري دشمنان اسلام و ايران از فرهنگ انتظار براي نابودي و به انحراف كشيدن جوامع شيعي و مسلمان و همچنين اهميت مفهوم ذهني و عيني انتظار و نقش آن در همه ابعاد زندگي انساني، آسيب شناسي سياسي- اجتماعي فرهنگ انتظار بسيار ضروري به نظر مي رسد.

هدف اين تحقيق آسيب شناسي سياسي- اجتماعي فرهنگ انتظار و ارائه پيشنهاداتي در جهت گسترش مفهوم واقعي انتظار در جامعه و مقابله با انحرفات موجود در اين زمينه است. براي بررسي آسيب شناسي انتظار با توجه به نوع و ماهيت موضوع و چارچوب نظري تحقيق، از روش كتابخانه اي و توصيفي استفاده شده است.

واژه شناسی مفهوم انتظار و انواع آن
انتظار از ريشه ( نَظَرَ) به معني (چشم به راه بودن)، (نوعي اميد به آينده داشتن)، ( درنگ در امور)، ( نگهبانی)و(مراقب بودن) مي باشد. [4] انتظار یعنی مقاومت در مقابل ظلم، باطل، بردگی و ذلت؛ ایستادگی در برابر هر ناحقی و تلاش برای یافتن عدالت، آزادگی و آزادی. انتظار به معنای فراهم نمودن زمینه‌های ظهور، ظلم ستیزی به مقدار توان، آمادگی برای ظهور حضرت(عج).

انتظار يعني تلاش براي خود سازي در بعد فردي و مقابله و جهاد با قدرتهاي استكباري و هرگونه منكرات و فساد و هواپرستي در بعد اجتماعي و سياسي. انتظار، حالتی روانی به همراه درنگ و تأمّل است و از آن دو معنا برداشت شده است:

1)انتظار منفعل:فرد منتظر، دست روی دست می‌گذارد، و با تحمل وضعیت فعلی به امید آیندة مطلوب، فقط انتظار می‌کشد. چنین فردی، از حرکت‌های اصلاحی جامعه کناره می‌گیرد و با بی‌اعتنایی به جريانهای دینی و اجتماعی، هیچ گونه مسئولیت دینی برای قیام را نمی‌پذیرد ؛ زیرا برقرار ساختن حکومت همه‌جانبه را وظیفه امام منتظَر(عج) می‌شمارد.

2)انتظار فعال و سازنده:انتظار مایه حرکت، پویایی، عمل و آمادگی وسیعتر می‌شود. پیشوایان معصوم با ترسیم تصویری مناسب از انتظار، روی برداشت اول، خط بطلان کشیده‌اند. آنان برای این‌که هرگز آن معنا به ذهن مخاطب نرسد، به قسمت مهم و اساسی مفهوم انتظار يعني عمل، اشاره کرده‌اند و آن را بزرگ‌ترین اعمال معرفي كرده اند. مفهوم انتظار به دليل ريشه دار بودنش در مباني اعتقادي و عملي مسلمانان و شيعيان، نقش مهمي در همه ابعاد زندگي آنها دارد.

امروزه ابرقدرتها با به انحراف كشيدن فرهنگ انتظار، زمينه را براي نفوذ و چپاول جوامع اسلامي فراهم كرده اند. هركجا مردم به باورهاي عميق ديني و قران و حديث(ثقلين)وفادار مانده اند دست غارتگران و مستكبران را كوتاه كرده اند. منابع تاريخي نيز مويد اين امر است. يكي از راههاي مهاجمان غربي براي لوث كردن و انحراف فرهنگ انتظار بويژه در بين جوانان، ساخت فيلمهايي است كه در زمينه منجي در غرب ساخته شده است. ترفند ديگر آنان پيشگوييهايي است كه درباره منجي و زمان ظهور بويژه از دهان افرادي نظير نوستر آداموس[5]، آرماگدون[6] و…. بيان شده است. تاسيس بيش از 50 سايت اصلي و بيش از 150 سايت فرعي در زمينه ظهور و مهدويت به قصد تحريف فرهنگ انتظار و دادن اطلاعات غلط و كذب، روشهاي ظريفي است كه تاكنون به كار گرفته شده است.

انواع انتظار از ديدگاه شهيد مطهري
شهید مطهری انتظار فرج را به دو نوع سازنده و ویران‌گر تقسیم می‌کند و می‌فرماید:

1. انتظار ویران‌گر: قشری از مردم، قیام حضرت را صرفاً ماهیت انفجاری می‌دانند که فقط از گسترش و اشاعه ظلم‌ها و تبعیض‌ها و فسادها ناشی می‌شود، آنگاه که صلاح به نقطه صفر برسد، و حق و حقیقت طرفداری نداشته باشد باطل یکه‌تاز و حاکم باشد، فرد صالحی یافت نشود این انفجار رخ می‌دهد،… بنابراین هر اصلاحی محکوم است. زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است تا در صحنه اجتماع یک نقطه روشن [وجود دارد]دست غیب ظاهر نمی‌شود و بالعکس هرگناه و ظلم و حق‌کشی مقدمه صلاح کلی است. لذا بهترین شکل انتظار ترویج و اشاعه فساد است. این گروه مصلحان و مجاهدان را با نوعی بغض و عداوت می‌نگرند چون آنها را تأخیراندازان ظهور حضرت می‌شمارند. این نوع انتظار موجب نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی می‌شود و نوعی اباحی‌گری است که به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی وفق نمی‌دهد.

2. انتظار سازنده: در این نوع انتظار، ظهور حضرت حلقه‌ای است از حلقه هاي مبارزه اهل حق و باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می‌شود[مي باشد]. عده‌ای از آیات قرآن کریم ریشه این اندیشه است، و در روایات اسلامی به آنها استناد شده است. ( مجتهدي، اسرار موفقيت، ج193:2).

دشمنان اسلام چون فهميدند سياست منع تدوين، آنها را به اهدافشان نمي‌رساند سياست ديگري تحت عنوان جعل و تحريف را پيش گرفتند و ضربه‌هاي مهلکی را بر اسلام وارد كردند. يكي از آسيب‌هاي وارد بر تفكر انتظار، سكوت و پذيرفتن هر گونه سلطه طاغوت بر مقدرات مسلمين است. كه بعضي مي‌پندارند كه ازدياد ظلم و ستم طاغوت، به ظهور امام كمك مي‌كند چون تا جامعه از ظلم انباشته نگردد، امام ظهور نمي‌كنند كه اين امر برخلاف فرمايش قرآن كريم مي‌باشد.

بعضي ديگر مي‌پندارند كه ما هيچگونه وظيفه‌اي در قبال ظلم طاغوت نداريم؛بايد منتظر ظهور امام(عج) شد تا امور بدست ايشان سرو سامان يابد. اين نيز بر خلاف فرامين الهي مي‌باشد. خداوند مي‌فرمايد: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ»؛[7] با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه‏اى نباشد، و دين، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستم‌كاران روا نيست.

گاهي بعضي، ازدياد منكرات را در جامعه، سبب تعجيل در ظهور مي‌دانند. در صورتي كه امر به معروف و نهي از منكر دو فريضه الهي است كه سبب مصون ماندن جامعه ديني ما از انحراف مي‌گردد. امام مهدي(عج) خود بزرگترين امركننده به معروف و نهي‌كننده از منكر است. جامعه منتظر، نمي‌تواند بر خلاف رضاي امام خود چنين فريضه‌اي را ترك كند. لذا بايد آسيب‌ها و انحرافاتي را كه احياناً ممكن است دامن‌گير اين فرهنگ شود، شناسايي كرده و در زدودن آنها نهايت سعي خويش را بنماييم.

تاريخچه ادعاي مهدويت
نهضت‌های اجتماعی سیاسی که در جهان اسلام رخ داده است بعضی از آنها جنبه حق‌طلبی، عدالت‌خواهی و مبارزه با ظلم و بیداد را داشته که این از حیطه بحث ما خارج است و در حقیقت جریانی حق‌طلبانه بوده است که به وقوع می‌پیوست و ربطی به مسئله آسیب‌های اجتماعی سیاسی ندارد مثل قیام زید بن علی بن الحسین(ع) که خود ادعایی برای مهدویت نداشت اما پیروانش مختار بن ابن عبیده ثقفی، مهدویت را به محمد بن حنفیه نسبت دادند و مختار را نائب او معرفی کردند. البته اگر به بررسي دیدگاه پیروانشان بپردازيم خود آسیبی در بین آسیب‌ها شناخته می‌شود که موجب بوجود آمدن فرقه ـ زیدیه، کیسانیه شده است. اما بعد از آن نهضت‌هایی با نام مهدویت پدید آمده اند که مهمترين آنها عبارتند:

نهضت هاي محمد نفس زکیه، مهدی عباسی (عباسیان)، عبدالله بن میمون، عبیدالله المهدی (فاطمیون)، حسن شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال عبرتائی، محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج، محمد بن علی شلمغانی، ابودلف کاتب، محمد بن احمد بغدادی ، محمد بن عبدالله تومرت (موحدون)، شیخ شرف‌الدین (قیام مردم فارس)، سیدمحمد مشعشع (قیام خوزستان)، محمد مهدی سنوسی، محمد احمد سودانی، (مهدیون سودان، محمد بن احمد بن عبدالله سودانی. غلام احمد قادیانی (قادیانیه، احمدیه)،. سیدعلی شیرازی (بابیت)، میرزا حسینعلی بهاء (بهایی‌گری)،. مهدی کُرد و محمد بن عبدالله قحطانی (عربستان). [8]

مدعیان مهدویت تا حدود 50 نفر بلکه بیشتر شمرده شده اند اما هریک دارای عوامل و انگیزه‌های متفاوتی بوده‌اند: بعضی به انگیزه ریاست طلبی و مقام، بعضی به طمع منافع مالی شیعه، بعضی به تحریک استعمارگران و دسیسه‌های سیاسی بوده است. اگر بخواهیم به عوامل پذیرش مدعیان از جانب مردم بپردازیم بحث آسیب‌های تربیتی و فکری پیش‌ می‌آید که خود مستقلاً فتح بابی است که فقط فهرست‌وار از آن می‌گذريم:. ‌کوته فکری و عدم بصیرت کافی نسبت به دین، انحرافات اخلاقی، انحرافات سیاسي، وارد شدن افراد کم دانش‌ و بی‌دانش به عرصه مهدویت، مشکلات روحی و روانی، عقده خود کم‌بینی، توهم و خیال‌پردازی، هوی و هوس و خواسته‌های دنیوی و جاه و مقام، سکوت اندیشه‌ورزان و علما، مشکلات سیاسی، اقتصادی در جامعه، عدم معرفت نسبت به جایگاه و شأن امام(ع) و جانشینی ایشان. برای درمان هریک از اینها باید تلاش کرد و با بیدار کردن جامعه و ایجاد فضایی برای اندیشیدن صحیح و بالا بردن فرهنگ مطالعه و تحقیق و معرفی فرصت‌طلبان و بر ملاء کردن نیات سوء آنها فکر و عقیده مردم را اصلاح نمود.

آسیب‌های انتظار و انواع آن
همانطور كه مشاهده مي شود به دليل فراهم شدن زمينه هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي در جامعه اسلامي و عدم آشنايي مردم با مفاهيم ديني و اعتقادي، شرايط براي افرادي سودجو مهيا شدكه مدعيان مهدويت يكي پس از ديگري ظهور كنند و چهره واقعي مهدي موعود را مخدوش و اعتقاد به آن را سست نمايند. از جمله مهمترين آسيبهايي كه اين جريانات انحرافي براي جوامع اسلامي داشته اند، ميتوان به موارد زير اشاره كرد:

الف)آسيبهاي اجتماعي:
1. انزواطلبي:يكي از واكنشهاي مسلمانان در برخورد با مدعيان كاذب مهدويت، انزوا و گوشه نشيني و دوري از اهل باطل و منتظر ظهور صاحب‌الامر ماندن است تا ايشان خود انقلاب خويش را به دست گرفته و كار را تمام نمايند. به اين ترتيب، وظيفه افراد فقط حفظ خود از معصيت‌هاست تا از هر گونه خطري مصون بمانند. نتيجه اين نوع تفكر، بي‌مسئوليتي در دين و كج‌انديشي نسبت به فرهنگ انتظار است.

2. غلوگرايي:گاهي در ادبيات و متن زندگي اجتماعي مسلمين با مسائل و نظراتي روبرو مي شويم كه رسيدن به مهدويت و نپيوستن به دوران ظهور را در پي دارد، بطوريكه ظهور حضرت مهدي، يك امر محال تلقي شده و حالتي افسانه اي و اسطوره اي به خود مي گيرد تا آنجا كه عده اي خود را در حد چنين كساني نمي بينند و معتقدند آنچنان مفهوم انتظار و آمدن مهدي داراي تقدس است كه هر كسي قابليت آنرا ندارد و حضرت يك منجي آسماني است كه دست زمينيان هرگز به آن نخواهد رسيد.

3. نداشتن الگوي مناسب:فقدان الگوهاي مناسب رفتاري در جامعه و نيز ضعيف بودن تبليغات رسانه‌اي از الگوهاي برتر موجود از يك سو و عدم آگاهي از سيماي منتظران واقعي به دليل هجوم تبليغات فرهنگ ليبراليستي و نگرش سكولاريستي از سوي ديگر زمينه را براي حمله به مباني فكري جامعه فراهم كرده است. به طوري كه امكان وجود يك منتظر واقعي در اين دوران، بعيد به نظر مي رسد.

4. ارتباط غير منطقي بين سنت و مدرنيته:گاهي برخي از منتظران با ديدن علوم و فنون و تكنولوژي غربي، مي خواهند كه بين سنت و تمدن غربي، پيوند و رابطه ايجاد نمايند و بدليل بي اطلاعي از ماهيت تمدن غربي، اميدوار به همسو شدن و سازش ميان غرب و اسلام هستند. اين افراد با سكولاريزه كردن سنّت‌های مذهبي، موجب تقدس‌زدايي از بسياري از سنّت‌ها – نظير سست شدن ماهيت و مفهوم انتظار در جامعه- شده اند.

5. گسترش انحرافات اقتصادي – اجتماعي در جامعه:به دليل عدم آشنايي پيروان با سيره اقتصادي- اجتماعي حضرت مهدي(عج)، انواع و اقسام انحرافات و مشكلات اقتصادي- اجتماعي جامعه را تهديد مي كند كه مي تواند به عنوان يك كاركرد منفي و آسيب ديني و اجتماعي، فرهنگ مهدويت و انتظار را هم دچار خدشه نمايد كه از آن ميان مي توان به امور اخلاقي منفي اقتصادي چون ارتشا، اختلاس، رباخواري و كلاهبرداري هاي اقتصادي اشاره نمود.

ب)آسيبهاي فرهنگي:
1. كثرت‌گرايي: متاسفانه، يكي از مولفه هاي مهم زندگي مسلمانان معاصركه از تئوري هاي فرعي تاثيرپذيرفته اند، مسئله تكثرگرايي است كه مسلمان امروزي را دچار تعددگرايي، شك و ترديد و بي اعتقادي به ارزشهاي پذيرفته شده، نموده است. عدم شناخت دقيق مردم از مهدويت و انتظار باعث شده است كه آنها به مبادي متعدد و نگرش هاي متكثر روي آورند و نحله و فرقه و مذاهب كثيره را در اين زمان باب نمايند كه از مصاديق بارز آن مي توان به سياست فرقه سازي، دراويش گرايي و عرفان هاي كاذب اشاره نمود.

2. تساهل گرايي:از ديگر آسيب هاي فرهنگي، مسئله سهل انگاري در انجام وظايف ديني و مسامحه در تكاليف شرعي است. متاسفانه يكي از رفتارهاي فرهنگي ناپسند كه نظام اسلامي را تهديد مي نمايد و موضوع مقدس انتظار را مخدوش مي كند، تساهل و تسامح ديني است كه با اين سياست، اصالت جامعه اسلامي تضعيف شده و تبعا” مسئله انتظار و مهدويت هم تحت شعاع اين نگرش منفي قرار مي گيرد.

3بدعت گرايي:قدرت رسانه اي نظام هاي غربي مبني بر اصالت ارزش هاي مادي و لذايذ فردي باعث شده است كه در اينگونه موارد، مردم به دنبال توجيهات ديني رفتارشان مي گردند و براي اينكه دليلي براي رفتارشان از نظر ديني داشته باشند، ناچار به ايجاد بدعت و ارزشهاي كاذب شده اند.

4. دلزدگي و ترديد ناشي از غفلت و طولاني شدن انتظار :عدم وجود امام عصر(عج) كه در واقع مردم مسبب واقعي آن هستند[9] و طولاني شدن زمان انتظار سبب شده است كه مردم حتي وجود حضرت و امر ظهور را انكار كنند. در بعضي روايات به كساني كه مداومت در امر ظهور و اعتقاد به منجي دارند، اينگونه تعبير شده است كه اينان مانند كساني هستند كه آتش در كف دست خود دارند.

5. القاي تفكر مهدويت به عنوان يك عقيده تحجرگرايي:در سال‌های اخير در پي رشد مباحث منجي‌گري در ميان مردم بالاخص مسلمانان، دشمنان اسلام، تزهايي از جمله(پايان تاريخ)[10]را به خاطر انحراف افكار عمومي مطرح مي‌كنند تا اين مباحث را از روي غرض ورزي وناآگاهي نوعي تحجرگرايي معرفي نمايند. يكي از كاركردهاي منفي اين امر زدودن اميد اجتماعي در جامعه است. تضعيف اميد كه بزرگ‌ترين عامل براي رسيدن به اهداف مهدويت است از طريق مطرح كردن و بسط نظريه هايي مانند نظريه (پايان تاريخ)و (برخورد تمدنها)صورت مي گيرد. اگر اميد اجتماعي از ملتي سلب گردد تمام تلاش آنها به يأس مبدل خواهد شد.

6. عام نگري در مهدويت: القاء تفكر (مهدي نوعي) در جامعه به دليل عدم شناخت واقعي مهدويت، سبب لوث شدن فرهنگ انتظار در جامعه مي شود. عام نگري به اين معني كه مهدي شخص نامعيني است كه در زمان معين زاييده خواهد شد و قيام خواهد نمود و آن مفهومي كلي يا عامي است كه بيش از يك مصداق مي تواند داشته باشد؛ در حالي كه حضرت مهدي(عج) شخصي مشخص است با اصل و نسب معين كه زاده شده و حيّ و حاضر در ميان مردم زندگي مي‌نمايد و گاهي امدادگر مشكلات مردم نيز مي‌باشد.

7. تعجيل گرايي:تعجيل در امر ظهور كه به از دست دادن صبر و تحمل مي‌انجامد و باعث مي‌شود كه شخص از افراد ملحد و مدعيان دروغگوي مهدويت تبعيت نمايند. عجله موجب دل‌سردي و يأس در ظهور و انكار وجود امام، ايجاد شك و ترديد و يا اعتراض به قضاء و قدر الهي و گاهي نيز موجب دل‌سردي از روايات معتبر ائمه و رد اخبار فرج و يا تأويل اخبار ائمه طبق خواست‌های نفساني مي شود.

ج)آسيبهاي سياسي:
1. نابودي اتحاد و انسجام اجتماعي و ديني:آن‌چه که دشمن را واداشته است تا بر این اعتقاد ناب شیعی دست بگذارد و سرمایه‌گذاری اساسی برای به انحراف کشیدن مهدویت و فرقه‌سازی در دل جامعه شیعی نماید، این است که با ایجاد تفرقه و به هم زدن اتحاد و یکدلی سلطه خود را بر ممالک اسلامی گسترش دهد و به چاپیدن سرمایه‌های آنان بپردازد. اينان از یک طرف جدايي دين از سياست[11] را تبليغ مي كنند و از طرف دیگر در وادی سیاست و حکومت، افرادی را وا می‌دارند تا با استفاده از واژه مقدس مهدویت اقدام به فرقه‌سازی نمایند. نتیجه اين امر، ایجاد تفرقه و برهم خوردن اتحاد و یکدلی در ميان مسلمانان است.

2. انحصارگرايي: اعتقاد به حكومت عدل الهي حضرت مهدي(عج) و طرد و انكار هر نوع حكومتي قبل از ظهور، سبب نوع انحصارگرايي در بعد سياسي مي‌گردد و در نتيجه هيچ‌گونه تلاشي جهت اصلاح امور و تشكيل حكومت عادلانه و اجراي احكام الهي صورت نمي گيرد. چنين ايده‌اي انسان را به گوشه‌نشيني و انزواطلبي مي‌كشاند و يا به تمكين هرگونه حكومت طاغوتي و ستمكار منجر مي‌شود.

3. فقر يا عدم بينش ولايت نگري:ارتباط بين زندگي اجتماعي مسلمين و حضور حضرت در ميان آنها همواره بايد يك اصل باشد. در حديثي از معصوم داريم كه حضرت به خورشيد زير ابر[12] تشبيه شده اند كه همانطور كه مردم از نور و گرماي آن مي توانند استفاده كنند، از هدايت و حمايت و لطف وجود مبارك امام بهره مند مي گردند. امام (عج) در حديثي فرموده اند كه ما هيچگاه شيعيان خود رافراموش نمي كنيم و همواره آنها را مورد حمايت خويش قرار مي دهيم[13]. متاسفانه با اينكه مسلمانان از طريق قران و احاديث مي دانند كه حضرت از اعمال ايشان آگاهند و هر شب قدر نامه اعمال آنها به امام عصر عرضه مي شود، امام را ناظر و حاضر اعمال خود نمي دانند.

4. قشري‌گري در انتظار: منظور، توقف در ظواهر متون ديني و در فهم شريعت در مقام عمل است. نتيجه اين امر، فراهم شدن زمينه هاي بدعت گذاري در جامعه و گرفتار شدن مردم به بدفهمي است. بر اساس روايات معصومين(ع)، در زمان ظهور برخي مي‌پندارند كه حضرت دين جديد آورده است. [14] تفسير به راي كردن آيات قرآني به خاطر اميال نفساني و رسيدن به بهره دنيا، و سطحي نگري در تعاليم ديني، آسيب جدي به تفكر مهدويت وارد مي‌سازند.

5. مبارزه با ظالم به جاي ستيز با ظلم:فرد منتظر براي مهيا شدن جهت ظهور به جاي مبارزه با ظلم، با ظالم مي ستيزد و به جاي قطع ريشه‌هاي ظلم و فساد، با افراد ستمگر مبارزه مي نمايد. در اين‌صورت ظالمي از بين مي‌رود و ستمگري ديگر به جايش مستقر مي‌گردد پس بايد ريشه‌هاي ظلم و فساد را خشكاند تا افراد صالح سركار بيايند.

تحليل كاركردي انتظار بر اساس نظريه مرتن از نظريه كاركردگرايي مرتن با رويكرد جامعه شناختي مي توان براي درك بهتر وضعيت موجود عصر انتظار استفاده نمود. بر اين اساس، مي توان دریافت كه پديده انتظار به عنوان يك واقعيت اجتماعي داراي كاركردهاي آشكار و پنهان است. در اين ديدگاه كاركردها، عملكردهايي هستند كه تطبيق يا سازگاري يك نظام اجتماعي را امكان پذير مي سازند. در اين مفهوم، سه عنصر وظيفه، نقش و كار نهفته است[15]. كاركرد آشكار، آنهايي است كه با قصد قبلي صورت مي گيرد در حالي كه كاركرد پنهان، بدون قصد قبلي انجام مي شود.

كاركرد آشكار را مي توان براحتي مشاهده كرد اما كاركرد پنهان داراي آثار غير منتظره و غير قابل مشاهده است زيرا هدفي را غير از آنچه كه براي آن عملكرد در نظر گرفته شده، دنبال مي كند[16]. بر اساس نظر مرتن، در رابطه با انتظار و اعتقاد به منجي دوگروه عمده وجود دارند:بهنجارها و كجروها. بهنجارها بر عكس كجروها با پذيرش ارزشها و هنجارهاي اسلامي، با آنها همنوا شده اند. بر اساس نظريه جامعه شناختي مرتن – معروف به تئوري هدف و وسيله- پديده انتظار را به عنوان يك مولفه فرهنگي اجتماعي مي توان بررسي كرد.

همانطوريكه مي دانيم نظام اجتماعي مسلمانان از ابتداي ظهور اسلام همواره به نوعي با مسئله انتظار و مهدويت روبرو شده بود و مسلمانان و بويژه شيعيان بر اساس سخن معصومين (ع) و مستندات آيات قرآني با اين امر آشنا بودند و اين اعتقاد همواره مومنان را وا داشته تا شرايط ظهور را هم در بعد فردي - از طريق خودسازي و كسب شناخت مفاهيم و احكام ديني- و هم در بعد اجتماعي- از طريق امر به معروف و نهي از منكر- فراهم آورند كه در حقيقت مي توان آنها را از كاركردهاي آشكار مسئله انتظار تلقي نمود.

اما در اين ميان افراد و گروههايي نيز بوده اند كه با اين اهداف و وسابل ديني و الهي همسو نبوده اند. بر اساس تيپولوژي گروههاي اجتماعي در عمل به هنجارهاي اجتماعي مرتن، فقط مومنان و شيعيان واقعي كه همسو با ثقلين حركت كرده و هرگز از آنها جدا نشده اند، داراي كاركردهاي آشكار و مثبت انتظار هستند. در اين تئوري و تحليل جامعه شناختي برخي مسئله منجي و مهدويت را به عنوان هدف زندگي اجتماعي پذيرفته اند اما در بعد انتظار، مطابق دستورات الهي و هتجارهاي ديني و عرفي عمل نكرده اند و برخي منتظران منفعل بوده اند ؛ برخي سكوت در برابر ظلم و ظالمان را برگزيده اند و برخي دامن زدن به فساد و ظلم را براي تعجيل در امر ظهور حضرت انتخاب نموده اند. در اين ميان، برخي نيز ادعاي مهدويت كرده اند.

(نوآوران) پيامدهاي منفي اين امور، در واقع جزو كاركردهاي پنهان انتظار مي باشد كه قبلا به آنها اشاره شده است. در نتيجه، با توجه به منابع تاريخي و اوضاع اجتماعي، فرهنگي و سياسي جوامع اسلامي و با توجه به نوع نگرش و برخورد با مسئله انتظار مي توان چهار گروه اجتماعي و سياسي را شناسايي نمود. اين گروهها به دلايل مختلف اجتماعي، سياسي و فرهنگي و همچنين عدم آشنايي با منابع ديني و مذهبي(ثقلين)از تربيت اسلامي مناسبي برخوردار نبوده اند. عدم خودسازي و پيروي از هواهاي نفساني سبب گرديده است كه يا مانند مقدس مابان، برداشت سطحي از مفاهيم ديني و مذهبي داشته ويا به جاي مقابله با ظلم و فساد سكوت اختيار كنند.

برخي از اين افراد (مناسك گرايان و نوآوران)به دليل سو برداشت از پديده انتظار، براي تعجيل در امر ظهور، در گسترش فساد با حكومتهاي جائر همنوا شده اند. واگرايان، افرادي هستند كه نه وجود منجي را پذيرفته اند ونه اميدي به بهبودي شرايط جامعه و رشد و شكوفايي آن دارند. لذا در جامعه اسلامي منزوي شده و آينده بشريت را تاريك مي بينند و به همين دليل از هر گونه تلاشي دست برداشته اند. در قرون گذشته، رواج انديشه هايي چون مرجئه، اشاعره و جبرگرايي در اين امر بي تاثير نبود اما امروزه انديشه هايي چون نظريه هانتينگتون كه پايان تاريخ را بر اساس نظريه “برخورد تمدنها"[17] براي مسلمين تاريك مي بينند، به اين امر دامن زده است. شورشيان در واقع اعتقاد به منجي و فرهنگ انتظار را كه در فرهنگ ديني ما پذيرفته شده است، قبول ندارند اما هدف و وسيله ديگري جايگزين آن كرده اند.

آنان براي رسيدن به مقاصد خود و كسب پايگاهي مردمي دست به عوامفريبي زده اند و ادعاي مهدويت كرده اند. حمايت قدرتهاي استكباري نيز در اغلب اوقات قابل مشاهده است. بايد با اين منجي يان دروغين مقابله كرد و آنان را به جامعه اسلامي شناساند. همينطور كه مشاهده مي شود مدعيان مهدويت اغلب از گروه مناسك گرايان هستند ويا از گروه شورشيان. لذا نحوه برخورد و مقابله با آنان نيز بايد متفاوت باشد. با وجود اينكه هردو براي جامعه اسلامي خطرناك هستند اما چنين به نظر مي رسد كه خطر شورشيان كه در زير پا گذاشتن حريم دين وبدعت گذاري، هيچ حد و مرزي را نمي شناسند بيشتر باشد. لذا شدت عمل و نحوه مقابله با آنان نيز بايد با ظرافت و ريزبيني يشتري همراه گردد. در جدول ذيل گروههاي اجتماعي سياسي مرتن در زمينه رفتار به هنجارهاي پذيرفته شده جامعه در رابطه با پديده انتظار، معرفي شده اند:

انواع گروه ها
هدف

(منجي گرايي)
وسيله

(فرهنگ انتظار)
مصاديق
نوع كاركرد
راه مقابله

الف)گروههاي بهنجار

(همنوايان)

مومنان و شيعيان واقعي و مخلص
آشكار
_

ب)گروههاي نابهنجار

(منحرفان)
1-2)

منا سك گرايان

مسلمانان مقدس ماب و منتظرين غير مصلح و

مدعيان مهدويت
پنهان
تربيت ديني، افزايش شناخت و مقابله و رسواسازي

2-2)

نوآوران

مسلماناني كه راه سكوت در برابر ظالمان؛گسترش فساد و جنگ طلبي را در عصر ظهور برگزيده اند.
پنهان
تربيت ديني، افزايش شناخت و مقابله

3-2)

واگرايان

منكران مهدويت و مسلمانان منزوي و نا اميد به آينده اسلام و جهان
پنهان
تربيت ديني، افزايش شناخت

4-2)

شورشيان

مدعيان مهدويت
پنهان
مقابله و رسواسازي آنان

نتيجه گيري و پيشنهادات
انتظار یکی از مهم‌ترین و پرارزش‌ترین وظایف و تکالیف شیعه در عصر غیبت موعود جهان است و بررسي كاركردهاي آشكار و پنهان آن به دليل اثرات عميقي كه در زندگي فردي و اجتماعي بشر دارد، از اهميت خاصي برخوردار است. يكي از مهمترين آسيب هاي فرهنگ انتظار، بي توجهي به وظايفي است كه مسلمانان و بويژه شيعيان در عصر غيبت بر عهده دارند. همانطور كه گفته شد ريشه بسياري از آسيب هاي انتظار در عدم تربيت اسلامي و رعايت حدود و احكام الهي است. لذا براي جلوگيري از انحرافات مطرح شده، بايد زمينه هاي خودسازي و آشنايي با فرهنگ اصل اسلامي را كه برخاسته از قران و ائمه معصومين (ع)است، در جامعه فراهم نمود. يكي از انحرافات مهم در زمينه انتظار، ظهور مدعيان مهدويت است.

بي اطلاعي عامه مردم از مفاهيم ديني، زودباوري و ساده لوحي مسلمانان و همچنين اعتقاد به مهدي باوري از يك سو و حمايت قدرت هاي استكباري از جريانات انحرافي مهدويت از سوي ديگر، به پذيرش اينگونه انحرافات دامن زده است. لذا شناسايي و مقابله با اين جريانات بسيار مهم و ضروري است. سكوت در برابر ظلم و ستم افراد يا حكومتهاي جائر و بدتر از آن كمك و همنوايي با آنان براي گسترش فساد با نيت فراهم شدن شرايط ظهور !عواقب وخيمي براي جهان اسلام داشته است. براي مقابله با اينگونه آسيبهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي مي توان:

-شناساندن سيماي واقعي امام و ويژگيهاي فرهنگ انتظار به مردم ؛

-بالا بردن و تقویت تقوا و بصيرت ديني مردم با رویکرد تعليم و تربيت ديني و اسلامي ؛

-تفهیم لزوم و ضرورت تاسيس و حفظ حكومت اسلامي و ديني در جامعه به مردم به خصوص در عصر حاضر ؛

-مطرح کردن و باز نمودن مباحث ولايت فقيه براي آحاد جامعه و رفع شبهه از آن ؛

-آشکارسازی نقش و اهداف سياست هاي استكباري در ترويج مهدويت هاي كاذب در جامعه ؛

- مورد توجه قرار دادن شرايط زماني و مكاني عصر غيبت از نظر مقتضيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه و شناسايي نيازهاي آن ؛

-زیر نظر داشتن و شناسایی نقشه هاي احتمالي دشمنان اسلام و مسلمين در زمینه فرهنگ انتظار و مقابله مناسب با آنها ؛

- به حداقل رسانيدن امكان پيدايش انحرافات در همه زمینه ها و به ویژه در حوزه فرهنگ انتظار با اجراي همه جانبه احكام و حدود الهي؛

-اصلاح نگرش ها وبينش هاي انحرافي نسبت به حضرت(عج) و عصر ظهور ؛

و بالاخره محو زمينه هاي ظهور مدعيان كاذب مهدويت در جامعه اسلامی.

فهرست منابع و ماخذ
1. قرآن كريم، ترجمه فولادوند، دارالقرآن كريم دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، قم، 1384

2. بهشتی، محمّد، ادیان و مهدویت یا بررسی شخصیت جهانی مهدی موعود، بی‌جا، بی‌نا، 1361.
3. توسلي، غلام عباس، نظريه هاي جامعه شناسي، انتشارات سمت، تهران، 1380.

4. جمعي از سخنرانان، گفتمان مهدويت، جلد1و2، قم، موسسه فرهنگي انتظار نور، 1380.

5. جمعي از سخنرانان، گفتمان مهدويت، جلد5، قم، موسسه فرهنگي انتظار نور، 1385.

6. جمعي از نويسندگان، پيشگوييهاي آخرالزمان، موسسه فرهنگي موعود عصر، تهران، 1382.

7. حكيمي، محمّدرضا، عصر زندگي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم 1380.

8. حكيمي، محمّدرضا، خورشيد مغرب، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1379.

9. خادمي شيرازي، محمد، ياد مهدي، موسسه نشر وتبليغ، تهران 1365.

10. رباني گلپايگاني، علي، ريشه ها و نشانه هاي سكولاريسم، تهران، كانون انديشه جوان، 1379.

11. رجالي تهراني، عليرضا، يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان (عج)، انتشارات نبوغ، قم، 1383.

12. ريتزر، جرج، نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي، انتشارات علمي، تهران، 1374.
13. ساروخاني، باقر، دائره المعارف علوم اجتماعي، جلد 2، انتشارات كيهان، تهران، 1375

14. شيخ حر عاملي، اثبات الهداه، جلد7.

15. شفيعي سروستاني، اسماعیل، استراتژي انتظار، نشر موعود عصر(عج)، تهران، 1383.

16. صابری، محمّد جعفر، اندیشه مهدویت و آسیب‌ها، مجله تخصصی انتظار موعود، شماره پانزدهم.

17. صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، تهران، مكتبه الصدر، بي تا.

18. صبحي صالح، ترجمه نهج‌البلاغه، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمومنين(ع).

19. صدر، سیدرضا، راه مهدي(عج)، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم 1378

20. كوراني، علی، عصر ظهور، مترجم عباس جلالي، شركت چاپ و نشر بين‌الملل، 1381.

21. فوكوياما، فرانسيس، پايان نظم، ترجمه غلام عباس توسلس، تهران، جهان امروز، 1379.

22. مجتهدي، سيد مرتضي، اسرار موفقيت، جلد2، 1373.

23. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، بي تا.

24. مطهری، مرتضي، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه و تاریخ، نشر اسلامی، قم 1373.

25. هانتينگتون و منتقدانش، نظريه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبي اميري وحيد، مركز چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، تهران، 1386.

پی نوشت ها:
[1] -انبيا، 105

[2]- ساروخاني، دايره المعارف علوم اجتماعي، ج2، ص571

[3] -صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص247

[4] -رجالي تهراني، يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان(عج)، ص240

[5] -پيشگويي هاي آخرالزمان، ص71

[6] - پيشگويي هاي آخرالزمان، ص63

[7] -انفال:39

[8] -رجالي تهراني، همان، صص39-31

[9] -خادمي شيرازي، همان، ص273

[10] -فوكوياما، پايان نظم، 1379

[11] -رباني گلپايگاني، همان

[12] -رجالي تهراني، همان، ص92

[13] -مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص177

[14] - شيخ حر عاملي، اثبات الهداه، ج7، ص83

[15] -جرج ريتزر، نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر، ص144

[16] -غلام عباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي، ص222

[17] -هانتينگتون، برخورد تمدنها، 1383

نبی ا… قاسمی خطیر، معصومه ذاکرحمیدی

السلام علیک یا امام موسی کاظم

السلام عليک يا امام موسي بن جعفر

هر گه كه نسيم از ره بغداد آيد
ما را ز حديث عشق و خون ياد آيد

اى گل كه به گردن تو غل افكندند
از صبر تو زنجير به فرياد آيد

اى باب گشوده خدا بر جوائح مردمان و اى رشته پيوند زمين و آسمان! نامت كليد گشايش گره‏هاى فرو بسته و يادت، مايه آرامش دل‏هاى شكسته است. نامت، نردبان صعود دعاهاى مرفوع و يادت پلكان نزول اجابت منصوب است … تو را با زبان نياز مى‏خوانيم با دلى پر سوز گداز به امداد اين دست هاى خسته…
اى گرداب خشم و غضب را «كاظم»! اى طوفان هاى اندوه را «صابر»! اى بر هدايت خلق خدا «امين»! سلام بر تو اى صاحب «احسان عام» و «گذشت خاص» سلام بر تو اى زندانى بزرگ بصره و بغداد!… سلام بر تو كه شب‏هاى سياه را به چراغ ذكر و دعا به سپيده سحرى پيوند مى‏زدى! سلام بر تو و بر گام‏هاى مجروح بسته به رنجيرت!

امام موسى كاظم(عليه السلام)
حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام)، معروف به كاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز يكشنبه 7 صفر سال 128 قمرى در روستاى «ابواء»، دهى در بين مكّه و مدينه، متولّد گرديد.
نام مادر آن حضرت، حميده است. آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمرى، در زندان هارون الرّشيد عبّاسى در بغداد، در 55 سالگى به دستور هارون مسموم گرديد و به شهادت رسيد. مرقد شريفش در كاظمين، نزديك بغداد، زيارتگاه شيفتگان حضرتش مىباشد.

شيوه مبارزه امام موسي کاظم (عليه السلام)
در دوران امـامـت پـيـشـواى هفتم (ع ) بجز بيت امامت، از سوى دستگاه خلافت عباسى نيز گاهى با بـعـضـى جـناحهاى فكرى مثل ملحدان و زنديقيان مبارزه مى شد. اين مبارزه در دوران خلافت مهدى و هـادى عـبـاسـى ابـعاد گسترده ترى يافت و گروه زيادى به اتهام الحاد و زندقه گرايى به قتل رسيده يا به زندان افكنده شدند..(117)

ليـكـن مـبـارزه مـوسـى بـن جـعـفر با منحرفان ، هم در روش با مبارزه خلفا تفاوت داشت و هم در انـگـيـزه و هـدف . هـدف اسـاسـى خـلفـا از مـبـارزه بـا ملحدان صرفا سياسى بود و در راستاى سياستهاى حكومتى آنان قرار داشت ؛ از اين رو، بسيارى از افراد كه از سوى حكمرانان به كفر و زنـدقه متّهم مى شدند در واقع زنديق نبودند؛ ولى از آنجا كه وجودشان خطرى براى دستگاه خـلافـت بـه شـمار مى آمد متهم به الحاد شده به قتل مى رسيدند و يا زندانى مى گشتند. خلفا اتـهـام زنـديـق بـودن را وسـيـله اى براى اعمال فشار بر مخالفان حكومت خود بويژه علويان ، قـرار داده بـودنـد؛ از ايـن رو، هـر كـس از دسـتـورات آنـان سرپيچى مى كرد و عدالت و اسلامى بـودن حـكـومـت ايـشـان را زيـر سـؤ ال مـى بـرد، از سوى آنان متهم به الحاد مى شد. به عنوان نمونه :
شـريـك بـن عـبداللّه قاضى از جمله كسانى بود كه معتقد بود نمى شود در نماز به مهدى اقتدا كـرد. مـهدى او را احضار كرد و مورد عتاب قرار داد و گفت : اى زنازاده … شريك پاسخ داد: مادرم اهل روزه و نماز بود. خليفه ناچار تهمت زندقه به او زد و گفت : اى زنديق ، تو را خواهم كشت ! شـريـك خـنـديـد و با خونسردى گفت : زنديقيان نشانه هايى دارند كه بدان شناخته مى شوند، مثل نوشيدن شراب و به كارگيرى زنان رقاصه و خواننده . مهدى كه پاسخى نداشت ناگزير او را رها كرد..(118)

روشى را كه خلفا براى مبارزه با ملحدان برگزيده بودند، زور و سرنيزه بود. عـلت انـتـخـاب ايـن روش ايـن بـود كـه اوّلا آنـهـا اهـل مـنـطـق و استدلال نبودند و كمترين اطلاعى از مبانى اعتقادى اسلام نداشتند تا با استناد به آنها به نبرد مـلحـدان بروند؛ و ثانيا هدف آنان ارشاد و هدايت فرد متهم نبود، بلكه از ميان برداشتن او بود؛ از ايـن رو بـهـتـريـن روش بـراى دسـتـيـابـى بـه ايـن هـدف ، توسل به زور و سرنيزه و شكنجه و زندان و قتل بود.

امـام كـاظـم (ع ) كـه هـدف اسـاسـى اش از رويـارويـى با باندها و مكاتب انحرافى هدايت افراد فـريـب خـورده بـود، بـا مـنـطـق و حـجـّت قـوى و دلائل روشـن بـه (جـدال احـسـن ) با آنان مى پرداخت و عقايد و مكتبشان را مردود مى شمرد. در نتيجه ، اثر اين نوع مـبـارزات بـنـيـادى و روشـنـگـريـهاى فكرى در جامعه و بيدارى افكار توده هاى مردم به مراتب بـيـشـتـر از آثـار تـلاشـهـاى دسـتـگـاه خـلافـت در ايـن ارتـبـاط بـود، و اصـولا ايـن دو روش قابل مقايسه با يكديگر نيستند؛ چه آنكه يكى اثر تخريبى داشت و ديگرى اثر سازندگى و روشنگرى و هدايت .

مـوسـى بـن جـعـفر(ع ) علاوه بر آنكه خود در موارد مقتضى به مبارزه با افكار انحرافى برمى خـاسـت و با سردمداران آنها به بحث و گفتگو مى پرداخت ، شاگردان و ياران زبده خود را نيز بـر ايـن امـر تـشـويـق مـى كـرد. در روايـتـى از آن حـضـرت نقل شده است :

(فَقيهٌ واحِدٌ يُنْقِذُ يَتيما مِنْ اَيْتامِنَا الْمُنْقَطِعينَ عَنْ مُشاهَدَتِنا بِتَعْليمِ ما هُوَ مُحْتاجٌ اِلَيْهِ اَشَدُّ عَلى اِبْليسَ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛ لاَِنَّ الْعابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفْسِهِ فَقَطُّ ، وَ هذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفْسِهِ ذاتُ عِيالِ اللّهِ وَ اِمـائِه لِيـُنـْقـِذَهـُمْ مـِنْ يَدِ اِبْليسَ وَ مَرَدَتِه ، وَ لِذلِكَ هُوَ اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ ، وَ اَلْفِ اَلْفِ عابِدٍ.).(119)

يك فقيه دانشمند كه يتيمى از ايتام ما (خاندان پيامبر(ص ) ) را كه از ما بريده و منقطع شده است (از گمراهى ) نجات دهد و آنچه را كه وى بدان نيازمند است به او بياموزد، براى شيطان سخت تـر و دردنـاكـتـر از هـزار عابد است . زيرا عابد تمام كوششش نجات خودش مى باشد ولى اين فـقـيـه هـدايـتـگـر، عـلاوه بـر خـودش ‍ بـنـدگـان خـدا را نـيـز از چـنـگـال ابـليـس و پيروان او مى رهاند؛ از اين رو، چنين فردى نزد خدا برتر از هزار، بلكه يك ميليون عابد است .

امـام كـاظـم (ع ) علاوه بر اين تشويق عمومى ، بعضى از ياران خود را كه در بحث و مناظره چيره دسـت بـودنـد، فـرمـان مـى داد تـا بـا گـروهـهاى فكرى مناظره كنند. به عنوان نمونه كشّى مى نويسد:

(امـام كـاظـم (ع ) مـحـمـد بـن حـكـيـم را مـاءمـور كـرد تـا در مـسـجـد رسـول خـدا(ص ) بـنـشـيـنـد و بـا مردم مدينه (و صاحبان افكار و عقايد مختلف ) گفتگو و مناظره كند.).(120)

نمونه هايى از مبارزات امام (ع)
در ذيل نمونه هايى از مبارزات فرهنگى امام كاظم (ع ) را در برابر بعضى از مكاتب و مسلكهاى فكرى عصر امامت آن حضرت ذكر مى كنيم .

ملحدان
تـفـكـر الحـاديـگـرى و زنـدقـه از دوران حـكومت امويان و توسط بعضى از خلفاى اموى در ميان مـسـلمـانـان مـطـرح شـد و در عصر عباسيان ابعاد گسترده تر و داعيان بيشترى پيدا كرد. الحاد، شـاخـه هـاى مـخـتلفى دارد از قبيل انكار آفريدگار، اعتقاد نداشتن به يك يا چند صفت از صفات ثبوتيّه يا سلبيّه خداوند، ايمان نداشتن به پيامبران الهى و انكار معاد. عنوان فراگير همه آنها انكار ضرورى دين است .

مـعـروف ترين عناصر دعوت كننده به الحاد در عصر امام كاظم (ع ) عبارت بودند از: يزدان بن باذان ، بشّار بن برد، صالح بن عبدالقدوس ، ابن مقفّع ، ابن ابى العوجاء ، و مطيع بن اياس . ايـنـان بـا القـاى شـبـهـات گـمـراه كـنـنـده در زمـيـنـه مـسـائل اعـتـقـادى ، اصول و مبانى اعتقادات مردم را سست و متزلزل مى كردند و آنان را به انحراف مى كشاندند.

امـام كاظم (ع ) در برابر اين گروه بى دين به دفاع از آيين توحيد برخاست و شبهات آنان را پاسخ گفت كه به دو مورد آن اشاره مى كنيم .

1 ـ نـفـى حـركـت بـراى خداوند: از جمله اعتقادات سخيف زنديقيان اثبات حركت براى خداوند بود. آنـان بـا اسـتناد به روايت جعلىِ نقل شده توسط ابوهريره معتقد بودند خداوند هر شب در ثلث بـاقـيـمـانـده از شب به آسمان دنيا فرود مى آيد و از بندگانش مى خواهد كه او را بخوانند تا اجابت كند و از او درخواست آمرزش كنند تا آنها را بيامرزد.(121)
لازمه پذيرفتن چنين روايتى اعتقاد به جسم بودن و حركت پروردگار است .

امام كاظم (ع ) به مبارزه با اين تفكر پرداخت و در مقام پاسخگويى از آن فرمود:
(خداوند (هيچگاه به آسمان زمين ) فرود نمى آيد، و (اصولا) نيازى به فرود آمدن ندارد. در نگاه او دورى و نـزديـكـى مساوى است . نه نزديكى براى او دور است و نه دورى براى او نزديك . او محتاج به چيزى نيست و همه به او نيازمندند … .

امـا اين گفته كه خداوند فرود مى آيد! گفته كسانى است كه خداوند را به نقص و زيادت وصف مـى كـنـنـد. هـر مـتـحـركى نيازمند محركى است تا آن را به حركت درآورد يا به كمك آن به حركت درآيد. كسى كه چنين گمانهايى نسبت به خدا داشته باشد دچار هلاكت شده است .
در تـوصـيـف خـداونـد از صـفـائى كـه او را بـه نـقـص و زيـادت ، تـحـريـك و تـحـرك ، انـتـقـال و فـرود آمـدن ، بـرخاستن و نشستن محدود مى كند بپرهيزيد. خداوند بالاتر و برتر از وصفهاى وصف كنندگان است ..(122))

امـام (ع ) در ايـن بـيـان مستدل و منطقى .(123) اعتقاد قائلين به جسمانيت و حركت خدا را نفى و عقيده درست اسلامى را بيان كرده است .

2 ـ نفى جسمانيّت از خدا: يكى از اعتقادات ملحدان اعتقاد به جسم بودن پروردگار است . هشام بن حـكـم پـيـش از راهـيـابى به حق چنين اعتقادى داشت . وقتى نظريه او به استحضار امام كاظم (ع ) رسيد در ردّ آن فرمود:
(كدام بهتان و سخن باطلى بزرگتر از گفتار كسانى است كه آفريدگار موجودات را به جسم بـودن ، يـا صورت داشتن ، يا مخلوق و محدود بودن و اعضا و جوارح داشتن توصيف كند؟ خداوند از همه اين اوصاف برتر و منزه است ..(124))

مرجئه
مـرجـئه از جمله گروههاى فكرى بودند كه در عصر امام كاظم (ع ) فعّاليت داشتند. آنان بنا به دلائلى ـ كـه بـه احـتمال قوى جنبه سياسى نيز داشته است ـ معتقد بودند ايمان يك باور قلبى است و عمل ، جزو آن نيست ؛ از اين رو تاءثيرى در تشديد يا تضعيف آن ندارد. و چون باور ذهنى امـرى بـسـيـط و امـر آن دايـر بين وجود و عدم است ، دچار شدت و ضعف نمى شود. انسان يا باور دارد يا ندارد.

بـر مـبـنـاى ايـن اعـتـقـاد، انـجـام اعـمـال زشـت و خـلاف شـرع يـك فـرد مـسـلمـان دليـل بـر بـى ايـمـانـى وى نـخواهد بود. طبيعى است كه چنين عقيده اى از سوى زمامداران اموى و عباسى كه سعى مى كردند براى حفظ موقعيّت تاج و تخت خود تنها نام اسلام و مسلمانى را يدك بكشند و در عمل هيچ گونه پايبندى بدان نداشتند، مورد حمايت و جانبدارى قرار گيرد.
امـامـان مـعـصـوم (ع ) كه پيدايش و گسترش اين تفكر انحرافى را خطرى بزرگ براى سلامتى فـكـرى و مـعنوى جامعه اسلامى مى دانستند همواره بر روى جنبه هاى قلبى و عملى ايمان تاءكيد مى ورزيدند.

امـام كـاظـم (ع ) هـمـچـون ديـگـر امـامـان (ع ) در بـرابـر ايـن اعـتـقـاد نـادرسـت ايـسـتـاد و آن را بـاطـل شـمـرد. زمـانـى كـه از آن حـضـرت در ايـن رابـطـه سـؤ ال شد. فرمود:
(اِنَّ الاْيـمـانَ حـالاتٌ وَ دَرَجـاتٌ وَ طـَبـَقـاتٌ وَ مـَنـازِلُ فـَمِنْهُ التّامُّ تَمامُهُ وَ مِنْهُ النّاقِصُ الْمُنْتَهى نُقْصانُهُ وَ مِنْهُ الزّائِدُ الرّاجِحُ زِيادَتُهُ..(125))
ايـمـان دارى حـالات ، درجـات و مراتب و منازلى است . بعضى از مراتب آن ، تام و در نهايت تامى اسـت . بـعـضـى نـيـز نـاقـص و در نـهايت نقصان است . بعضى مراتب هم (نسبت به مراتب ديگر) رجحان و افزونى دارد.

امـام (ع ) در ايـن سـخـن ارزنـده بـراى ايـمـان سـه مـرتـبـه اسـاسـى قائل شده است .
مرتبه تام و كامل كه اختصاص به انبيا و اولياى الهى دارد.
مرتبه نازل وناقص كه پايين ترين حدّ ايمان است و مرتبه پايين تر از آن كفر خواهد بود.
و مـرتـبـه بـيـن ايـن دو حـدّ كامل و ناقص كه خود به لحاظ كميّت و كيفيّت داراى مراتب فراوان و غيرقابل شمارش است .

و بـديـن تـرتـيـب نـظـريـه مـرجـئه را كـه بـراى ايـمـان بـيـش از يـك مـرتـبـه قائل نيستند، باطل كرد.

جبريان
اعـتـقـاد بـه جـبـر ريـشـه در دوران جـاهـليـت دارد. قـرآن از قول مشركان نقل مى كند:
(لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْئٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ
مِنْ شَيْئٍ.)
اگر خدا مى خواست ، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمى كرديم و چيزى را بدون اجازه او حرام نمى ساختيم .

پـس از ظـهـور اسلام ، انديشه جبريگرى توسط معاويه ـ كه افكارش متاءثر از افكار جاهلى و نيز برخى از آراى يهوديان در ارتباط با جبر بود ـ ترويج شد.
خـلفـاى پـس از او نـيز كه گسترش اين فكر را در راستاى منويات سياسى خود مى ديدند از آن جـانـبـدارى كـردنـد؛ زيـرا اعـتـقـاد بـه جبر مى توانست خلفا را در تحكيم قدرتشان يارى داده ، انـحرافات و جنايات آنان را توجيه كند. ضمن آنكه اين اثر را نيز داشت كه مردم را از اعتراض نسبت به خطاهاى حاكمان بازمى داشت .

جبريان براى اثبات نظريّه خود به ظواهر بعضى آيات و روايات استناد مى كردند. از جمله اين روايت نبوى كه مى فرمايد:

(اَلشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ اُمِّه وَ السَّعيدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ اُمِّه .) .(126)
بـدبـخـت كـسـى اسـت كه در رحم مادر گرفتار شقاوت شود و خوشبخت كس است كه در شكم مادر سعادتمند باشد.

امـام كـاظـم (ع ) كـه مـى ديـد قائلين به جبر اين حديث را دستاويز قرار داده اند به تبيين معناى واقعى آن پرداخت و فرمود:

(مـنـظـور ايـن است كه انسان بدبخت كسى است كه وقتى در رحم مادرش مى باشد خداوند مى داند كـه او (پـس از تـولد) كـردار اشـقيا را دارد و انسان خوشبخت كسى است كه وقتى در شكم مادرش اسـت خـداونـد مـى داند كه او (پس از به دنيا آمدن ) كردار سعادتمندان و نيكبختان را انجام خواهد داد..(127)

پـيـشـواى هـفـتـم (ع ) با اين تفسير روشن از كلام رسول خدا(ص ) به پيروان خود آموخت كه علم خـداوند به سعادت يا شقاوت فردى ، موجب جبر و سلب اختيار از او نمى شود؛ بلكه هر كس با اختيار خود مى تواند راه آينده و سرنوشت خويش را انتخاب كند.

زندان و شهادت

هـارون الرشـيـد بـرغـم آنـكـه در اثـر زيـركـى خـاص خـود و تـوسـل بـه نـيـرنـگ و نـفاق وفراهم شدن ساير شرايط، در عرصه سياست آن روز چهره موفق وعـنـصر سياستمدارى به شمار مى رفت ،در جبهه مبارزه باخط امامت ، با همه تلاشى كه براى پـيـروزى بـر آن كرد، با ناكامى روبه رو شد و سرانجام به اين نتيجه رسيد، تا زمانى كه رهبرى اين جبهه را از بين نبرد همه تلاشهاى اوبى ثمر خواهد بود.

هـارون در طول مدت حكومت خود، بارها موسى بن جعفر(ع ) را به مركز خلافت احضار كرد و حتى بـه زنـدان افـكـنـد ولى هربار حادثه اى پيش مى آمد كه منجر به آزادى آن حضرت مى شد. وى حـتـى وقـتـى ديـد مـاءمـوران بـه هـنـگـام رويـارويـى بـا امـام (ع ) بـراى كـشـتـن او بـا مـشـكـل مواجه هستند و هيبت وعظمت امام (ع ) مانع از انجام ماءموريت ايشان مى شود، دستور داد مجسمه اى از چـوب شـبـيـه امام كاظم (ع ) ساختند و چون جلاّ دان مست مى شدند آنان را ماءمور مى كرد با شـمـشـيـر بـر آن مـجـسـمه يورش برند و اين كار را مدتها تمرين مى كردند تا آمادگى لازم را براى انجام ماءموريت اصلى پيدا كنند..(239)

وى در اقدامى ديگر خرماهايى را آلوده به سم كرد وبه خدمتكارش دستور داد آنها را با حيله به امـام (ع ) بـخـورانـد. ولى پـيـشـواى هـفـتم (ع ) كه از توطئه او آگاه بود با انداختن يكى از آن خـرمـاهـاى مـسـمـوم جـلو سـگ هـارون وبـه هـلاكـت رسـيدن آن حيوان در اثر سم ، دست خليفه را رو كرد..(240)

بـا ايـن حـال ، هـارون هـمـچـنـان بـر تـصـمـيـم خـود بـود و دنـبـال فـرصـتـى مـى گـشـت كـه كـار را يـكـسـره كـنـد تـا آنـكـه در سـال 179 هـجـرى قـمـرى پـيـش از انـجام اعمال حج راهى مدينه شد و با وقاحت تمام در برابر روضـه مـطـهـر رسـول خـدا(ص ) ايـسـتـاد و بـى آنـكـه از غـصـب خـلافـت و حـيـف و ميل بيت المال مسلمانان و ستمها و جنايات خويش در حق خاندان پيامبر(ص ) شرم كند خطاب به آن حضرت گفت :

(اى رسـول خـدا! از اقدامى كه مى خواهم انجام دهم از شما پوزش مى طلبم . مى خواهم موسى بن جـعـفـر را بـازداشـت كـنـم ؛ زيـرا او درصـدد ايـجـاد فـتـنه و اختلاف و خونريزى در ميان امت است .).(241)

آنـگـاه دسـتـور داد آن بـزگـوار را در حـالى كـه در مـسـجـد رسول خدا(ص ) مشغول نماز بود دستگير كردند و براى آنكه شيعيان نفهمند امامشان را به كجا تـبـعـيد كرده اند و نيز براى جلوگيرى از شورش احتمالى انقلابيون ، دستور داد هنگام بيرون بردن امام (ع ) از مدينه دو كجاوه ترتيب دادند و با هركدام گروهى مسلح همراه كردند. يك كجاوه شـبـانـه و به مقصد بصره وكجاوه ديگر در روز به مقصد كوفه حركت داده شد وامام (ع ) را با كجاوه اى كه عازم بصره بود روانه كردند..(242)
امـام كاظم (ع ) پيش از رسيدن به بصره با (عبدالله بن مرحوم ازدى ) كه از بصره عازم مدينه بـود ملاقات كرد و چندين نامه به او داد و سفارش كرد آنها را به فرزند و امام پس از خودش ، حضرت رضا(ع ) برسانند..(243)

امام كاظم (ع ) در زندان بصره
موسى بن جعفر(ع ) روز هفتم ذيحجه ، سال 179 هجرى قمرى به بصره برده شد و به عيسى بـن جـعـفـر، نـوه مـنـصـور، پـسـرعـمـو و بـرادرزن هـارون كـه عـهـده دار حـكـومـت بـصـره بـود، تحويل داده شد.
عـيـسـى امـام (ع ) را در يـك سـلول انفرادى بازداشت كرد و جز به هنگام وضو گرفتن و غذا دادن درب سلول را نمى گشود..(244)

ارتباط با خالق و مخلوق
پيشواى هفتم (ع )، بدون ابراز ناراحتى از گرفتارى كه برايش پيش آمده است ، محيط زندان را جـاى مـنـاسـبـى بـراى تـوجـه بـه خدا و راز و نياز با او يافت و پروردگارش را بر اين نعمت سپاس گفت .
جـاسـوسان عيسى بن جعفر به وى گزارش دادند كه بارها اين دعا را از امام كاظم (ع ) در زندان شنيده اند:

(پـروردگـارا!تـو خـود مـى دانـى كـه مـن پـيوسته از تو فرصتى را براى عبادت مى خواستم .اكنون كه (خواسته ام را) برآورده اى تو را ستايش و سپاس مى گويم ).(245)

از سـوى ديـگـر، هـنـگـامـى كـه جـريـان زنـدانـى شـدن فـرزنـد رسول خدا(ص ) به گوش اقشار مختلف مردم بصره رسيد، دانشمندان و محدثان ، مشتاق ديدار آن حـضـرت شـدنـد و پـنـهانى با امام (ع ) ارتباط برقرار كردند و از محضر مباركش در زمينه هاى گـونـاگـون اسـتـفـاده بـردنـد. از جـمـله مى توان از ملاقات (ياسين ضرير) با آن حضرت نام برد..(246)

دستور قتل امام (ع )
بـا انـتـشـار خـبـر زندانى شدن امام (ع ) موجى از خشم ونفرت بر ضد دستگاه خلافت بويژه از ناحيه شيعيان ايجاد شد ومردم در همه جا از آن سخن مى گفتند.
هارون ، شرايط را خطرناك ديد؛ از اين رو براى آنكه پرونده زندگى امام (ع ) را براى هميشه بـبـنـدد و ايـن خـطـر را از سـر راه خـود بـردارد، طـى نـامه اى محرمانه ، عيسى را ماءمور كرد آن حضرت را به قتل برساند..(247)

عـيسى پس از مشورت با ياران نزديك خود، به درخواست هارون پاسخ ردّ داد و در جواب نامه او نوشت :
(مـن در طول مدت بازداشت موسى بن جعفر از راههاى مختلف او را آزمودم ، ولى جز عبادت و نيايش او بـه درگـاه حـق ، چـيـزى دسـتـگـيـرم نشد. و حتى نديدم او در دعا و نيايش خود، عليه تو يا من دعـايـى بـكـنـد… بـنـابـرايـن اگـر دسـتـور دهـى او را از مـن تـحـويـل بـگيرند بهتر است و گرنه من نمى توانم بيش از اين او را در زندان نگه دارم ؛ چون حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه مـن از نـگـهـدارى او در رنـج و نـاراحـتـى روحـى زيـاد بـه سـر مـى بـرم .).(248)

انتقال به بغداد
هارون ، پس از دريافت نامه والى بصره وپسر عمو و برادر زن خود فهميد كه اوتحت تاءثير اعـمـال و رفـتـار مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) قـرار گـرفـتـه و دلش بـه وى مـتـمـايـل شـده اسـت .از ايـن رو، كـسـى را فـرسـتـاد تـا آن حـضـرت را از عـيـسـى تـحـويـل گـرفـتـه بـه بـغـداد مـنـتـقـل نـمـايـد و بـه دسـت (فضل بن ربيع ).(249) بسپارد..(250)

امـام كـاظـم (ع ) پـس از يـك سـال تـحـمـل زنـدان در بـصـره ،.(251)تحت مراقبت شديد ماءموران حكومتى به بغداد منتقل و نزد (فضل )، دربان هارون زندانى شد.
امـام (ع ) مـدت زيـادى نـيـز در زنـدان (فـضـل ) مـانـد. عـمـلكـرد آن حـضـرت در طول اين مدت ، بگونه اى بود كه حاجب مخصوص ‍ خليفه و همه كسانى كه با آن بزرگوار در ارتباط بودند، تحت تاءثير قرار گرفته ، شيفته و مجذوب كمالات و شخصيت معنوى و الهى او شـده بـودنـد.از ايـن رو (فضل ) نيز پس از مدتى وضع امام (ع ) را تغيير داد و و ضع و موقعيت بهترى براى آن حضرت فراهم كرد.
هارون كم و بيش از اين موضوع آگاهى داشت . براى جلوگيرى از تكرار حادثه بصره ، فرمان قـتل امام (ع ) را به فضل داد، ولى او نيز از انجام آن خوددارى كرد. خليفه مجبور شد امام (ع ) را به دست (فضل بن يحيى برمكى ) بسپارد.

عـبـادت و نـيـايـش امـام كـاظـم (ع ) و اعـمـال و رفـتـار آن حـضـرت در مـدتـى كـوتـاه (فـضـل بـن يـحـيـى ) را نـيـز تـحـت تـاءثـيـر قـرار داد و او را مـجـذوب و شـيـفته آن وجود الهى كـرد..(252) چـنـدانـكـه وى نـيـز رفتار خود را با آن حضرت تغيير داد و او را اكرام و احترام كرد و وسائل رفاه و آسايش آن بزرگوار را فراهم ساخت .

جـاسـوسـان ، رفـتـار خـوب و دوسـتـانـه (فـضـل ) بـا مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) را در، (رقـّه ) ـ محل ييلاقى هارون ـ به گوش خليفه رساندند. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و پس از كسب اطمينان از گزارش فوق ، توسط (مسرور) غلام خود، دو دستور زير را صادر كرد:
نـخـسـت ، بـه (عـبـاس بـن مـحـمـد) فرمان داد تا به وسيله (سندى بن شاهك ) رئيس پليس بغداد (فضل بن يحيى ) را به جرم خوش ‍ رفتارى با موسى بن جعفر(ع ) صد تازيانه بزند. ديگر آنكه (سندى بن شاهك ) آن حضرت راتحويل بگيرد..(253)

اتـخـاذ ايـن تـصـمـيـم بـدان جـهـت بـود كـه هـارون ديـد دسـتـگـيـرى امـام كـاظـم (ع ) و انتقال او از زندانى به زندان ديگر از نظر سياسى به زيان دستگاه خلافات تمام شده است ؛ زيـرا اوّلاً: بـرغـم كـوشـش هـارون براى پنهان نگهداشتن جريان دستگيرى امام (ع )، بسيارى از مـردم در ايـن نـقـل و انـتـقـالهـا از آن مـطـلع شـدنـد و كـيـنـه دسـت انـدركـاران ايـن جـنـايـت را بـه دل گرفتند. ثانياً: بسيارى از درباريان ، از نزديك با پيشواى شيعيان ملاقات كردند و ذهنيّت و ديـدگـاهـشـان نـسـبـت بـه آن گـرامى تغيير كرد. آنان پيش از اين مى پنداشتند كه موسى بن جـعـفـر(ع )، هـمـان گـونـه كـه دسـتـگـاه تـبـليـغ مـى كـنـد مـردى اسـت يـاغـى ، قـدرت طـلب و عـامل پراكندگى و اختلاف مسلمانان ! ولى وقتى از نزديك او را ديدند، متوجه شدند او مرد خدا و معنويت است و اگر مساءله خلافت براى او مطرح است ازجنبه معنويت مطلب است نه از جنبه رياست طـلبـى و دنـيـاخـواهـى . از ايـن رو، قـلبـاً تحت تاءثير افكار و رفتار خداجويانه و زاهدانه آن بـزرگوار قرار گرفته ، مجذوب و شيفته كمالات معنوى و اخلاق نيكوى فرزند پيامبر شدند، بگونه اى كه دستور خليفه رادر مورد قتل او و حتى سختگيرى نسبت به وى ناديده گرفتند.

خـليفه عباسى متوجه شد كه حتى متصديان و كارگزاران حكومتى نيز حاضر به كشتن امام كاظم (ع ) نيستند. بـا تـوجـه بـه ايـن جـهـات بـود كـه هـارون ناچار شد آن گرامى را به دست يكى از دژخيمان و سـرسـپـردگـان خـود، يعنى (سندى بن شاهك ) بسپارد و از او بخواهد هر چه زودتر امام (ع ) را به شهادت برساند..(254)

آخرين تلاش مذبوحانه
در آخـريـن روزهـايى كه امام كاظم (ع ) در زندان بود و حدود يك هفته بيشتر به شهادتش باقى نـمـانـده بـود، هـارون (يـحـيـى بـن خالد برمكى ) را خواست و از او درباره موسى بن جعفر نظر خواهى كرد. يحيى ، پيشنهاد مدارا و گذشت داد.

هـارون گفت :به نمايندگى از طرف من نزد او برو و زنجير از پايش باز كن و سلام مرا به او بـرسـان و بـه او بـگـو: (پـسـر عـمويت مى گويد: (هر چند شما گناه و تقصيرى نداريد ولى مـتاءسفانه ) من سوگند خورده ام تا اعتراف به گناه نكنيد و از من تقاضاى عفو ننماييد، شما را آزاد نـكـنـم . اعـتـراف بـه گناه و درخواست عفو از فضل شما نمى كاهد؛ يحيى نيز، وزير و مورد اعـتـمـاد من است (و موضوع را فاش نمى كند). همين مقدار از معذرت خواهى كه قسم من شكسته نشود كافى است و شما آزاد خواهيد شد.)

امـام (ع ) بـدون آنـكـه طـولانـى شـدن مـدت زنـدان و گـرفـتـاريـهـا و زجـرهاى فراوانى كه در طـول ايـن مـدت در زنـدانهاى مختلف متحمل شده بود، كوچكترين تاءثيرى در اراده آهنين آن گرامى مبنى بر ظلم ستيزى و دست ردّ به سينه ظالم زدن ، داشته باشد، پاسخى كه به يحيى داد اين بود:
(مـن در آسـتـانه مرگ هستم و از عمرم بيش از يك هفته باقى نمانده است . به هارون بگو: موسى بـن جـعفر مى گويد: پيك من روز جمعه نزد تو مى آيد و آنچه را ديده است باز مى گويد و به زودى ؛ آنگاه كه درپيشگاه خدا رو در رويت قرار مى گيرم خواهى دانست ظالم وتجاوزگر كيست .)
ايـن واكـنش تند امام (ع ) در برابر هارون ،راه هرگونه مذاكره وسازشى را از سوى آن حضرت منتفى وخليفه را در قتل آن بزرگوار مصمم تر ساخت .

شهادت امام كاظم (ع )
امـام كـاظم (ع ) درآخرين مرحله از انتقال خود از زندانى به زندانى ديگر، طبق دستور هارون به زندان (سندى بن شاهك ) منتقل شد. سندى امام (ع ) را در خانه اى در بغداد زندانى كرد وغلام خود (بـشـّار) را كـه از سـرسـخـت تـريـن دشـمـنـان اهـل بـيت (ع ) بود بر آن بزرگوار گمارد و از اِعمال هرگونه فشار و آزارى نسبت به او دريغ نورزيد. و سرانجام با چند عدد خرماى زهرآلود، فـرزنـد پـيـامـبـر(ص ) را مـسـمـوم سـاخـت و آن حـضـرت پـس از چـنـد سـال گـرفـتـارى در زنـدانـهـاى مـخـتـلف .(255) و تـحـمـل رنج و آزار فراوان ، در 25 رجب ، سال 183 هجرى قمرى در زندان سندى بن شاهك به شـهـادت رسـيـد و پـيـكـر مـطـهـرش در مـقـابـر قـريـش ، در نـزديكى بغداد به خاك سپرده شد. .(256)

تلاش براى محو آثار جرم
جنايتكاران عباسى با به شهادت رساندن موسى بن جعفر(ع ) بيش از هر كس ديگرى مى دانستند كـه چـه جـنـايـت بـزرگـى مـرتكب شده اند و نيز مى دانستند كه چنين جرم بزرگى هرگز مخفى نـخـواهـد مـانـد و بـطـور قـهـرى پـيـامـدهـاى سـوئى بـراى دسـتـگـاه آنـان بـه دنـبـال خـواهـد داشـت . از ايـن رو، بـراى مـحـو آثـار جـرم و فريفتن افكار عمومى و جلوگيرى از شورشهاى بعدى دست به اقداماتى زدند:

1 ـ سـنـدى بـن شـاهـك پـس از مـسـموم كردن امام (ع ) و ظرف دو سه روزى كه از عمر آن حضرت بـاقـى مـانـده بـود، هـشـتـاد نفر از رجال و شخصيتها را جمع كرد و به زندان برد تا از نزديك وضـع زنـدان و حـال امام (ع ) را ببينند و گواهى دهند كه پيشواى شيعيان در رفاه و آسايش به سر مى برد و هيچ گونه آثار جراحت و زخمى در او وجود ندارد. اماهوشيارى امام (ع ) نقشه او را نـقش بر آب ساخت ؛ او خطاب به حاضران فرمود: مرا به وسيله نه عدد خرما مسموم ساخته اند؛ بدنم فردا سبز مى شود و پس ‍ فردا از دنيا خواهم رفت ..(257)

2 ـ پـس از شـهـادت امـام (ع ) جـنـازه آن بـزرگـوار را مـدت سـه روز.(258) روى پـل بـغـداد در مـعـرض تماشاى عموم گذاشتند تا به شيعيان بفهمانند كه آن حضرت به مرگ طبيعى از دنيا رفته است ..(259)

3 ـ فـرومـايـگـان عـباسى مى دانستند كه اگر جنازه امام (ع ) را به دست شيعيان بسپارند وآنان عـهـده دار مـراسـم تـشـيـيـع و تـدفـيـن آن حـضـرت گـردنـد، چـه بـسـا مـراسـم ، تبديل به تظاهرات و تبليغات بر ضد دستگاه خلافت خواهد شد.

از سوى ديگر، هارون كه تا اين مرحله ، خود را از خون آن حضرت تبرئه كرده بود و مدعى بود او بـا مـرگ طـبـيـعـى درگذشته است ، مصلحت نمى ديد كه جنازه آن گرامى مخفيانه و به دور از چـشـم مـردم دفن شود. از اين رو، برنامه را بگونه اى ترتيب داد كه خود دولتمردان و سپاهيان عـهـده دار امـر تشييع شوند و مردم هم كنار آنان شركت كنند. براى اين منظور، سليمان بن جعفر، مرد جاافتاده و بزرگ خاندان ، يعنى عموى خود را پيشقدم كرد.

سـليمان ، به ظاهر از جريان دستگيرى و درگذشت امام (ع ) ابراز تاءسف كرد و به فرزندان خـود دسـتـور داد تا جنازه را از نيروهاى پليس تحويل بگيرند؛ سپس براى مراسم تشييع جنازه اعـلام عـمومى كرد..(260) بدين ترتيب تحت اين پوشش ‍ فريبنده نگذاشتند جنازه به دست مردم بيفتد.
4 ـ بـعـضـى از مـورخـان نـوشـته اند: همان روز شهادت امام كاظم (ع ) خداوند انتقام خون او را از قاتلش (سندى بن شاهك ) گرفت .بدين ترتيب كه هنگام عبور از دجله اسب او رم كرد و صاحبش را به كام امواج آب سپرد و غرق شد..(261)

مـورخـان هـر چند علت رم كردن اسب (سندى ) رايادآور نشده اند؛ ولى چنين به نظر مى رسد كه ـ گرچه او به سزاى عمل خود رسيد ولى ـ مرگ او حساب شده و با انگيزه محو آثار جرم صورت گرفته است تا امكان دسترسى به مباشر و مجرى اين جنايت بزرگ براى هميشه از ميان برود و با هلاكت او بسيارى از رازهاى سياسى پشت پرده ، همچنان در خفا بماند.

دو روايت از امام کاظم (ع)

ارزيابى عملكرد روزانه
(لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ يَوْمً فَاِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزادَ اللّهَ وَ اِنْ عَمِلَ
سَيِّئاً اسْتَغْفَرَاللّهَ مِنْهُ وَ تابَ اِلَيْهِ).(كافى ، ج 2 ، ص 453)

از مـا نـيـسـت (بـا مـا رابطه و پيوندى ندارد) كسى كه در هر روز خود را محاسبه نكند؛ تا اگر عـمـل نـيـكـى انـجـام داده اسـت از خـداونـد طـلب افـزونـى بـكـنـد و چـنـانـچـه مـرتـكـب عـمـل نـاروايـى شـده (روى بـه درگـاه خـدا آورده ) از كـرده خـود اسـتـغـفـار كـنـد و به سوى خدا بازگردد.

توضيح: از نـظـر عـلمـاى اخـلاق (مـحـاسـبـه نـفـس ) و ارزيـابـى عـمـلكـرد خـويـش يـكـى از عـوامـل مـهـمّ مـوفـقـيـت انـسان درميدان عمل است. انسان درمرحله نخست مى بايد نفس خود را وادار بر عـمـل و انـجـام وظـيـفـه نـمـايـد، در مـرحـله بـعـد كـارهـاى خـويـش را كـنـتـرل كـنـد و نـفـس ‍ را بـه خـود وانـگـذارد تـا هـر چـه خـواست انجام دهد. مرحله سوم ، محاسبه وارزيـابـى عـملكرد است كه بعد از فراغ از عمل صورت مى گيرد. نيتجه ارزيابى يكى از دو چيز خواهد بود:
1 ـ انـجام وظيفه به نحومطلوب كه اقتضامى كند انسان خدارا بر اين موفّقيت شكر بگزارد و از درگاه ربوبى اش بخواهد او را در انجام اعمال نيك بيشتر يارى كند.
2 ـ كـوتـاهـى و سـهل انگارى در انجام وظيفه و يا ترك آن كه در هر دو صورت مى بايد جبران شـود. و از آنـجا كه منشاء اين ترك و ظيفه فراموشى ياد خدا و پشت كردن به حق تعالى است ، امـام (ع ) راه جـبـران را بازگشت بسوى پروردگار و طلب آمرزش از او دانسته است . توجه به پـروردگـار بـه مـعـناى توجه به وظيفه بندگى و طلب آمرزش از محضر حق تعالى به معناى ابراز نفرت از لغزش انجام گرفته است . پيدايش اين حالت (توبه ) در كسى او را موفق به انجام وظيفه بندگى در مراحل بعد خواهد كرد.

در انتظار قائم (عج)
يونس بن عبدالرحمان مى گويد: بر موسى بن جعفر(ع ) وارد شدم و به آن حضرت عرض كردم : اى فرزند رسول خدا(ص ) آيا شما قيام كننده به حق هستيد؟ فرمود:
(اَنـَا الْقـائِمُ بـِالْحـَقِّ وَ لكِنَّ الْقائِمَ الَّذى يُطَهِّرُ الاَْرْضَ مِنْ اَعْداءِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ يَمْلَاءُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً، هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدى ، لَهْ غَيْبَةٌ يَطُولُ اَمَدُها خَوْفًا عَلى نَفْسِهِ، يَرْتَدُّ فيها اَقْوامٌ وَ يَثْبُتُ فيها آخَرُونَ.
ثُمَّ قالَ: طُوبى لِشيعَتِنَا، الْمُتَمَسِّكينَ بِحَبْلِنا فى غَيْبَةِ قائِمِنا، اَلثّابِتينَ عَلى مُوالاتِنا وَ الْبـَراءَةِ مـِنْ اَعْدائِنا، اُولئِكَ مِنّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوابِنا اَئِمَّةً وَ رَضينابِهِمْ شيعَةً، فَطُوبى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبى لَهُمْ، وَ هُمْ وَاللّهِ مَعَنا فى دَرَجاتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ.).(كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 361)

مـن قـيـام كـنـنـده بـه حق هستم ، لكن آن (قائم ) كه زمين را از دشمنان خدا پاك مى سازد و آن را از عدالت پر مى كند همانسان كه از جور و ستم پر شده است ، پنجمين نفر از فرزندان من است .
براى وى ـ به خاطر بيمى كه بر جان خويش دارد ـ غيبتى طولانى خواهد بود، چندانكه گروهى مرتدّ شده از دين برمى گردند و (تنها) عدّه اى ثابت قدم مى مانند.
سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما؛ آنان كه در غيبت (قائم ) ما به ريسمان (ولايت ) ما چنگ مى زنـنـد، از دشـمـنان ما بيزارى جسته بر ولايت ما استوار مى مانند. آنان از ما و ما از ايشان هستيم . آنـان از مـا بـه عـنـوان امامان خويش ، خشنودند و ما از ايشان به عنوان شيعيانمان خشنوديم . پس خـوشابه حال ايشان ، خوشا به حال ايشان . سوگند به خدا آنان در مقامات و درجات ما در روز قيامت همراه با ما هستند.

توضيح: نكات مهمّى كه از اين حديث شريف استفاده مى شود عبارت است از:
1 ـ مـسـاءله انـتـظـار ظـهـور (قـائم ) از فـرزنـدان رسـول خـدا(ص ) از مـدتـهـا قـبـل از ولادت پـيشواى دوازدهم در ميان مسلمانان مطرح بوده است ، ليكن بعضى مصداق آن را به طور دقيق نمى دانستند كه امامان (ع ) مصداق آن را تعيين مى كردند.
2 ـ مـدت غيبت حضرت حجت (عج ) آنقدر بطول خواهد انجاميد كه گروهى از معتقدان به آن گرامى از دين برمى گردند.
3 ـ فـلسـفـه غـيـبـت ، تـرس آن حـضـرت بر جان خويش است ؛ بنابراين ، مردم نقش اصلى را در فراهم كردن زمينه ظهور يا تداوم غيبت آن بزرگوار بر عهده دارند.
4 ـ اسـتـوار قـدمـان در مـحـبـّت و ولايـت اهـل بـيـت (ع ) در دوران غـيـبـت كـبـرى از اجـرى جزيل و پاداشى بزرگ برخوردار هستند.

پي نوشت ها:
117 - براى آگاهى بيشتر رجوع كنيد به البداية و النهاية ، ج 10 ، ص 153 و تاريخ الخلفاء ، ص 273 .
118 - ر . ك : البداية و النهاية ، ج 10 ، ص 157 .
119 - احتجاج ، طبرسى ، ج 2 ، ص 170 .
120 - رجال كشى ، ج 2 ، ص 746 ، رديف 844 .
121 - ر . ك : سنن الدّارمى ، ج 1 ، ص 346 ـ 347 .
122 - كافى ، ج 1 ، ص 125 .
123 - بـيـان امـام (ع ) حـاوى دو دليـل عـقـلى اسـت . نـخـسـت ايـنـكـه قـول بـه نزول پروردگار به عالم دنيا مستلزم قول به حركت اوست و لازمه هر متحركى خروج آن از نـقـص بـسـوى كـمـال يا از كاستى بسوى زياده است كه در هر دو مورد تعبير مى شود به خـروج از مـرحـله قـوه بـه فـعـل . پـس چـنـيـن مـوجـودى مـركـب از قـوه و فـعـل اسـت و هـر مـركـبـى مـمـكـن الوجـود اسـت . پـس لازمـه چـنـيـنـى اعـتـقـادى قـول بـه مـمـكـن الوجـود بـودن پـروردگـار اسـت و آن محال است .
و ديگر اينكه چنين پندارى مستلزم قول به حركت است و هر متحركى نياز به محرك دارد. و از آنجا كه حركت ، يك وصف عارضى و حدوثى است نيازمند دو طرف اضافه است . از يك سو محتاج به قـابـل (ذات مـتـصـف بـه حـركـت ) و از سـوى ديـگـر نـيـازمـنـد فـاعـل (ذات حـركـت آفـريـن ) اسـت . و از آنـجـا كـه فـاعـل مـغـايـر بـا قـابـل اسـت ، پـس هـر مـتـحـركـى نـيـازمـنـد مـحـركـى اسـت كـه مغاير با اوست . اين سخن در مورد فـاعـل نـيـز مـطـرح اسـت و در نـهـايـت اعـتـقـاد بـه چـنـيـن قـولى مـسـتـلزم تسلسل باطل است . (اقتباس از حياة الامام الكاظم (ع ) ، ج 2 ، ص 146)
124 - كافى ، ج 1 ، ص 105 .
125 - كافى ، ج 2 ، ص 38 ـ 39 .
126 - مسند ، احمدبن حنبل ، ج 2 ، ص 176 و بحارالانوار ، ج 5 ، ص 175 .
127 - بحارالانوار ، ج 5 ، ص 157 .

***********
239 - مسند الامام الكاظم (ع ) ، ج 1 ، ص 91 ـ 92 .
240 - ر . ك : مناقب ، ج 4 ، ص 303ـ304 .
241 - مقاتل الطالبيين ، ص 334 .
242 - عيون اخبارالرضا(ع ) ج 1 ، ص 70 و بحارالانوار ، ج 48 ، ص 221 .
243 - تـنـقـيح المقال ، ج 2 ، ص 214 از اين روايت استفاده مى شود كه هارون در مدينه به فـرزنـد پـيـامـبر(ص ) آنقدر فرصت و اجازه نداده است كه سفارشهاى خود را به فرزندش امام رضا(ع ) بكند .
244 - عيون اخبارالرضا(ع ) ج 1 ، ص 70 و بحارالانوار ، ج 48 ، ص 221 .
245 - ارشاد ، مفيد ، ص 300 .
246 - حـيـاة الامـام مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) ، ج 2 ، ص 467 و رجال نجاشى ، ص 453 .
247 - الفصول المهمه ، ص 239 و ارشاد ، ص 300 .
248 - همان .
249 - فـضـل فـرزنـد ربـيع ، حاجب معروف منصور است . اين پدر و پسر در دستگاه خلافت عـبـاسـيـان ، جـايـگـاه ويـژه اى داشتند و جزو خواص دربار آنان و فوق العاده مورد اعتماد ايشان بودند .
250 - ارشاد ، ص 300 .
251 - بحارالانوار ، ج 48 ، ص 233 .
252 - همان . 253 - ارشاد، ص 301 .
254 - مناقب ، ج 4 ، ص 327 ؛ ارشاد ، ص 301 .
255 - در مـورد مـدت زندان موسى بن جعفر(ع ) اختلاف است واين اختلاف ناشى از اختلاف در تـاريـخ بـازداشـت و تـاريـخ شـهـادت آن حـضـرت مـى بـاشـد. اگـر تاريخ بازداشت امام (ع ) سـال 179 و شـهـادتـش سـال 183 بـاشـد، دوران بـازداشـت چـهـارسـال خـواهـدبـود. ولى چـنـانـچـه تـاريـخ بـازداشـت را سـال 177 بـدانـيـم (آنگونه كه ابن جوزى در تذكرة الخواص ، ص 314 ذكر كرده است ) مدت بازداشت شش سال مى شود.
از سـوى ديـگـر ، بـعضى از مورخان (مثل ابن شهرآشوب در مناقب ، ج 4 ، ص 324 و مسعودى در مـروج الذهـب ، ج 3 ، ص 355) تـاريـخ شـهـادت امـام كـاظـم (ع ) را سـال 186 ذكـر كـرده انـد . بـا ايـن حـسـاب مـدت اقـامـت امـام (ع ) در زنـدان هـفـت يـا نـه سـال خـواهـد شـد . و بـنـابـر نـقـل ابـن جـوزى كـه تـاريـخ بـازداشـت را سـال 177 و زمـان شـهـادت را سـال 188 مـى دانـد ، مـدت بـازداشـت يـازده سال خواهد بود .
256 - ر . ك : عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 85 .
257 - عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 79 ؛ بحارالانوار ، ج 48 ، ص 212 .
258 - بحارالانوار ، ج 48 ، ص 248 .
259 - ارشاد ، ص 302 .
260 - ر . ك : عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 81 .
261 - مـناقب ، ج 4 ، ص 328 ، لازم به يادآورى است كه از گفته مسعودى (در مروج الذهب ، ج 3 ، ص 411) چنين استفاده مى شود كه سندى تا دوران حكومت ماءمون زنده بوده است .

جایگاه عقل در حکومت یار

جایگاه عقل در حکومت یار

عقل به معنای نیرو و قوه تجزیه و تحلیل می‌باشد و با درک و فهم ومعرفت، هم سو هست. بارزترین خصوصیت انسان نسبت به حیوانات، داشتن قوه عاقله و درک عمیق‌تر درباره اشیاء اطراف خود است. در ارزش عقل و تعقل همین بس که هر انسانی اگر با صفت عاقل او را صدا زنند خرسند گردد و اگر او را بی عقل بنامند ناراحت می‌شود.
انسان به وسیله گوش و چشم و حواس دیگر برای خود تجربه کسب می‌کند و با فکر خود روابط منطقی بین اشیاء را کشف می‌کند و جاده را برای بهره برداری بیشتر و کامل‌تر از طبیعت هموار می‌نماید.
گرچه عقل و اندیشه در ادیان تحریف شده تحقیر می‌شد و کلیسا میان دین و عقل جنگ انداخته و دین را منطقه ممنوعه برای عقل دانست، امّا دین مقدس اسلام با ظهور خود و به عنوان آیین خاتم و کامل‌ترین دین، جایگاه حقیقی عقل و تعقل را مشخص کرد و آن را یکی از منابع فهم قوانین دین قرار داد. استاد شهید مطهری در این زمینه می‌فرماید: «اسلام وقتی منابع تشریع را ذکر می‌کند، می‌گوید کتاب، سنت، اجماع و عقل. این عقلی که دنیای مسیحی راه نمی‌داد تا از نزدیک مذهب عبور کند اسلام او را به عنوان یکی از منابع تشریع خودش می‌شمارد».
همچنین آیت‌الله جوادی آملی درباره رابطه عقل و دین می‌فرماید: «دین، عقل را درکنار خود می‌پذیرد نه در مقابل خود و در بعضی موارد مثل اصول دین، ادله عقلی قبل از آیات و روایات، باید این اصول را ثابت کند».
خداوند متعال که رسولان و ائمه را برای اتمام حجت، بر مردم فرستاد، عقل را هم به عنوان حجتی باطنی در ضمیر انسان نهاد، چنانکه امام موسی کاظم علیه السلام در روایتی زیبا به این مطلب تصریح دارند. ارزش تفکر از دید اسلام آن‌قدر والاست که برعبادت یک سال برتری دارد؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «فِكْرُ سَاعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ؛ یک لحظه تفکر از عبادت یک سال بهتر است».
هر چند ارزش واقعی و حقیقی تعقّل در اسلام بسیار روشن است، اما آیا به راستی تمام مسلمین از این نعمت الهی آن چنان که باید، استفاده می‌کنند؟متأسفانه باید گفت، پاسخ منفی است. امّا آیا قرار است این روند ادامه داشته باشد و برای همیشه تاریخ از این نعمت الهی به تمام معنی استفاده نشود؟
آنچه از آیات و روایات استفاده می‌شود این است که برای آینده بشریت چیزی غیر از آنچه تا به حال بوده، اتفاق خواهد افتاد و فردی که از مصادیق کاملِ صاحب خِرَدان و اندیشمندان است، سکّاندار عالم گشته و نه تنها خود از این موهبت در حد کمال برخوردار است، بلکه برای دیگران هم فرصت استفاده از این نعمت بزرگ الهی را فراهم خواهد کرد.
امام باقر علیه السلام درباره کمال سطح عقول و فهم بشر در دوران حکومت یار می فرمایند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ یدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهَا أَحْلَامُهُ ؛ چون قائم ما قیام كند، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد، پس عقولشان را جمع كند [تا پیروى هوس نكنند و با یكدیگر اختلاف نورزند] و در نتیجه خردشان [و متانت و خود نگهداریشان] كامل خواهد شد.
وقتی بشر با معجزه الهی و به دست توانمند امام مهدی علیه السلام به درجه بالایی از عقل و شعور برسد، یقیناً تسلط انسان بر قوای شهوانی بیشتر می‌شود و درمسیرکسب فضائل اخلاقی بهتر قدم می‌گذارد.
مشکل بشر امروز این است که به جای عقل، افسار خود را به دست امیال درونی خود داده است که نتیجه آن همانی می‌شود که ما می‌بینیم، دنیایی پراز نیرنگ و جنایت و خون ریزی که همه از بی امنیتی می‌نالند.
اما اگر اراده و اختیار انسان همانند عصر حکومت حضرت مهدی علیه السلام به دست عقل باشد و عقل بین تمام قوای انسان مدیریت کند، جهان آن گونه می‌شود که باید باشد، جهانی زیبا که جرم و جنایت در آن رخت بر بندد و انسان‌ها به حقوق یکدیگر احترام گذارند.
گویا این چراغ عقل در دوران حکومت یار، به صورت کامل پرتو افشانی می‌کند. در حدیثی نورانی، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: «تَاسِعُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یمْلَأُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ… وَ عِلْماً بَعْدَ جَهْلِهَا؛ نهمین امام از فرزندان امام حسین علیه السلام حضرت قائم است كه خداوند به دست او زمین را از عدل و داد، پر نموده و علم و دانایى را پس از (دوران) جهل و نادانى فراگیر مى‌سازد.
با استفاده از این چراغ فراگیر، اجتهاد و قضاوت، در زمان حکومت یار، به راحتی دست یافتنی خواهد شد، به گونه‌ای که امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: «تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِی زَمَانِهِ حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِی فِی بَیتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ؛ در زمان حكومت مهدى(عج)، به همه شما مردم، حكمت و علم داده خواهد شد، تا آن‌جا كه زنان در خانه ها، با كتاب خدا و سنت پیامبر، قضاوت می‌كنند».
در عصر ظهور، عقل از طرفی و علم و دانش حقیقی از طرف دیگر، همانند دو بال، انسان را به افق‌های تازه‌ای از دانش و کشف حقایق هستی رسانده و آرزوی دیرینه بشر در دانش را محقق خواهد نمود.

*. دانش پژوه مرکز تخصصی مهدويت.
1 ـ تعليم و تربيت در اسلام، ص 276 .
2 ـ قاموس قرآن، ج5، ص 28.
3 ـ پانزده گفتار، ص‌21.
4 ـ همان، ص‌24.
5 ـ انتظار بشر از دين، ص 8.
. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملی، ج15، ص207.
7 ـ مستدرك‏الوسائل، ج2، ص105.
8 ـ كمال الدين و تمام النعمه، ج‏2، ص 675.
9 ـ بحارالأنوار، ج 36، ص 254.
10 ـ همان، ج 52، ص 353.

محسن شریعتی ـ دوماهنامه امان شماره 24

 

 
مداحی های محرم