موضوع: "بدون موضوع"
هفته وحدت و علت نامگذاری آن
شنبه 94/10/05
هفته وحدت و علت نامگذاری آن
فاصله میان ۱۲ ربیع الأول که سالگرد ولادت بیامبر اکرم (ص) بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیع الأول که تاریخ ولادت رسول الله محمد(ص) بنا بر روایات موجود در شیعه است، از سوی امام خمینی ره، به عنوان هفته وحدت نامگذاری شده است . ارگانی رسمی هم با نام مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی رسما در حال فعالیت هست و هر ساله کنفرانسهایی برگزار می کند که کنفرانس بین المللی وحدت در هفته وحدت هر ساله در تهران برگزار می شود و علمای بزرگ را از کشورهای مختلف دور هم جمع می کند.
پيروزي انقلاب اسلامي كه در سايه وحدت افراد ملت و اقشار و طوايف آن در اسلام به تحقق پيوست، موجبات وحدت ملل مسلمان را فراهم كرد. اين وحدت به صورت حركت و نهضت اسلامي عليه طاغوت و سلطه هاي اشغالگران و استعمار منجر به پيروزي انقلاب اسلامي شد. در مقابل استعمارگران، از دو طريق در صدد جلوگيري از وحدت رو به رشد ملت هاي اسلامي برآمد:
- تقويت تعصب نژادي و قومي و طايفه اي يا ملي گرايي؛
- تحريك تعصبات فرقه اي يا شيعه و سني
امام خمینی(ره) در واکنش به اين سياست خصمانه فرمودند:«از ملي گرايي خطرناك تر و غم انگيزتر ايجاد اختلاف بين اهل سنت و جماعت با شيعيان است و القاء تبليغات فتنه انگيز و دشمن ساز بين برادران اسلامي است. بحمدالله تعالي در انقلاب اسلامي ايران هيچ اختلافي بين دو طايفه وجود ندارد و همه با دوستي و اخوت در كنار هم زندگي مي كنند، اهل سنت كه در ايران جمعيتش بي شمارند و در اطراف و اكناف كشور زيست مي كنند و داراي علما و مشايخ بسيار هستند، با ما برادر و ما با آنها برادر و برابريم، و آنان با نغمه هاي نفاق افكنانه اي كه بعضي جنايت كاران و وابستگان به صهيونيسم و آمريكا ساز نموده اند، مخالف اند. برادران اهل سنت در كشور اسلامي بدانند كه عمال وابسته به قدرت هاي شيطاني بزرگ خيرخواه مسلمين و اسلام نيستند و لازم است مسلمانان از آنان تبري كنند و به تبليغات نفاق افكنانه آنان گوش فرا ندهند. من دست برادري به تمام مسلمانان متعهد جهان مي دهم».
بر اين اساس چون روز ولادت پيامبر اكرم(ص) طبق روايات شيعه 17 ربيع الاول و طبق روايات برادران اهل سنت 12 ربيع است، و برگزاري دو جشن چندان خوشايند نيست، در 6 آذر 1360 طي پيامي از طرف قائم مقام رهبري روزهاي دوازدهم تا هفدهم ربيع الاول هر سال قمري به عنوان هفته وحدت اعلام شد تا در ايران و سراسر جهان اسلام با تشكيل اجتماع و كنگره اسلامي و جشن، ضمن تحكيم وحدت و برادري اسلامي، به پيشبرد انقلاب جهاني اسلام كمك شود، از آن زمان تا كنون در ايران و ساير كشورهاي اسلامي هفته وحدت با شكوه تمام برگزار مي شود.
در اين رابطه توجه به نكات زير حائز اهميت است :
1. معنا و مفهوم وحدت و اتحاد شيعه و سني: منظور از وحدت شيعه و سني کنار گذاشتن مسائل اختلافي و تکيه بر مشترکات و مبنا قرار دادن آنها در تعامل با يکديگر و در مسائل مربوط به جهان اسلام و صحنه بين المللي است. به گونه اي که مسلمانان فارغ از اختلافات و با پرهيز از تفرقه در مسائل جهان اسلام همسو و هم جهت حرکت کنند. به تعبير ديگر اختلافات مانع از اخوت اسلامي و وحدت صفوف مسلمين در برابر دشمنان نيست از اين رو معناي اتحاد شيعه و سني دست برداشتن و کوتاه آمدن از اصول و اعتقادات خويش نيست بلکه در عين وجود اختلافات زمينه تعامل و جهت گيري يکسان در مسائل کلي و بين المللي در ميان آنها وجود دارد به همين جهت مطابق قانون اساسي «دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست کلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و کوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد» (1). مقام معظم رهبري فرمودند: «معناي اتحاد بين ملت هاي اسلامي اين است که در مسائل مربوط به جهان اسلام همسو حرکت کنند و به يکديگر کمک کنند و در داخل اين ملت ها سرمايه هاي خودشان را بر عليه يکديگر به کار نبرند» (2).
2. ضرورت و لزوم اين وحدت: در شرايطي که دشمنان اسلام تمام تلاش خويش را براي مبارزه و مقابله با اسلام به کار بسته و آشکارا اعلام مي کنند «جهان اسلام در قرن بيست و يکم يکي از مهمترين ميدان هاي زورآزمايي سياست خارجي آمريکاست» و «تقابل اصلي آينده جوامع بشري برخورد فرهنگ اسلامي و فرهنگ غربي است»(3). تأکيد بر مسائل اختلافي و تفرقه ميان صفوف مسلمانان منطقي نيست. در زماني که مسلمانان مي توانند با توجه به جمعيت بيش از يک ميليارد نفر و منابع و امکاناتي که در اختيار دارند به عنوان يک قدرت تأثيرگذار در صحنه بين المللي مطرح باشند پرداختن به اختلافات و مسائل تفرقه انگيز نتيجه اي جز به هدر رفتن سرمايه ها و استفاده دشمن از اين اختلافات، نخواهد داشت.
3. اخوت اسلامي: اسلام مسلمانان را امت واحده خوانده است: «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» (4). و مؤمنان برادر يکديگر معرفي شده اند: «انما المؤمنون اخوه فأصلحوا بين اخويکم» (5). قال الصادق(ع) «المسلم اخ المسلم» (6). بنابراين اختلاف در پاره اي از مسائل مانع اخوت اسلامي و وحدت مسلمانان نمي شود وقتي اسلام به مسلمانان سفارش مي کند که با پيروان اديان آسماني و مکاتب ديگر بشري با عدل و مسالمت رفتار شود و آنان را به مشترکات توجه مي دهد «قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقالوا شهدوا بانا مسلمون؛ بگو اي اهل کتاب بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را غير از خداي يگانه به خدايي نپذيرد هرگاه سرباز زنند بگوييد گواه باشيد که ما مسلمانيم» (7). آيا مسلمانان نبايد با توجه به مشترکات و کنار گذاردن اختلافات با يکديگر با مسالمت و عدل رفتار کنند. بنابراين با توجه به آنچه بيان شد روشن است که وحدت ميان مسلمانان و اتحاد بين فرق اسلامي امري لازم و ضرروي است هر چند ممکن است اهميت اين امر در شهرهاي مرکزي ايران و مناطق شيعه نشين محسوس نباشد اما در مناطق مرزي ايران و نقاطي که شيعيان و اهل تسنن در کنار يکديگر زندگي مي کنند همچنين در صحنه بين المللي و مناسبات کشورهاي اسلامي با يکديگر وحدت و اتحاد بين مسلمين و پرهيز از اختلافات ضرورت و اهميت اين امر به خوبي قابل درک است امام خمینی در این زمینه فرمودند: «امروز اختلاف بين ما تنها به نفع آنهايي است که نه به مذهب شيعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفي و يا ساير فرق آنها مي خواهند نه اين باشد نه آن راه را اين طور مي دانند که بين شما و ما اختلاف بيندازند» (8).
پي نوشت ها:
1. قانون اساسي، اصل 11.
2. حديث ولايت، ج 4، ص 262.
3. حميد نگارش، هويت ديني و انقطاع فرهنگي، نمايندگي ولي فقيه در سپاه، ص 184.
4. سوره انبياء، آيه 92.
5. سوره حجرات، آيه 10.
6. شيخ عباس قمي، سفينه البحار، انتشارات اسوه، 1416 ه.ق، ج 1، ص 54.
7. سوره آل عمران، آيه 64.
8. صحيفه نور، ج 12، ص 259.
منطق ظهور- منطق غیبت
شنبه 94/10/05
تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است.
امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است.
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت . تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است . امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است .
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت .
گذر زمان، این واقعیت را بیش از پیش برای دشمن روشن ساخت که این انقلاب و مردمان آن، امید به ظهور را ابزار حرکت خویش قرار داده و تمامی مشکلات، مصیبتها و سختیها را برای رسیدن به این آرزوی دیرینه بشریت، بر خود هموار ساخته و به جان خریدهاند .
شکست تدریجی دشمن در این نبرد، او را به فکر مقابله واداشت و ترفندهایی برای ایجاد شکست و یا کُندسازی حرکت انقلاب، به کار بست؛ که از آن جمله، تکرار تجربه تاریخی خویش در بیرون ساختن امید به ظهور از قالب طبیعی و ایجاد احساس نزدیک بودن آن در زمانی بسیار نزدیک بود؛ تا با گذر زمان و عدم تحقق آن، جامعه پویا و در حال حرکت را و مردمان راهی در مسیر مقدمه سازی را متوقف نماید و اینگونه القا کند که مسأله ظهور و مقدمهسازی، پرداختههایی خیالی است و همه را به دست شستن از این امید و خزیدن به گوشه انزوا و وارد شدن در حالت انتظار مرده و بیتحرک وادار سازد .
این فعالیت دشمن و یا دوست نادان، لزوم توجه به منطق ظهور را بر ما حتم میسازد؛ تا با درک صحیح آن، از آفتهایی همانند آنچه دشمن با القای بسیار نزدیک بودن ظهور در پی آن است، جلوگیری شود .
منطق ظهور، همان منطق غیبت است
سئوال این است که چرا بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب شدند؟ کوتاهترین جمله که همه حکمتها و فلسفههای غیبت را درون خود جای میدهد این است: « فقدان نیروی لازم » .
ایشان به چه نیرویی نیازمند بودند که در آن هنگام وجود نداشت؟ پاسخ این پرسش، در بررسی علت غیبت امیرالمؤمنین علیه السلام از حکومت، پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله وسلم و بازگشت مجدد ایشان، پس از
بیست و پنج سال است .
چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم از حکومت دور شد؟
زیرا پس از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله وسلم ، امیرالمؤمنین علیه السلام فاقد نیرویی بود که اولاً ایشان را در برابر دشمن، یاری دهد و ثانیاً حضرت را در حکومت، همراهی نماید. این مسأله، موجب غیبت حضرت از حاکمیت شد؛ اما همین غیبت، زمینهای گشت تا فرصتی در جهت تربیت نیرو برای حضرت، فراهم شود که با آن حضرت، همراهی و مردم به واسطه آنها به حضرت مراجعه نمایند و ایشان را برای بازگشت به حکومت دعوت کنند .
با قدرت گرفتن علی علیه السلام در مدینه، دشمن، متوجه اقدام بیست و پنج ساله حضرت در تربیت نیرو شد و علت به قدرت رسیدن حضرت، پس از این مدت را دریافت و فهمید که اگر این نیروها از ایشان گرفته شود، بار دیگر افول قدرت رخ خواهد داد و همین طرح را نیز اجرا نمود تا جایی که حضرت در آخرین خطبه نماز جمعه و پس از آنکه مردم، درخواست ایشان را برای قیام علیه معاویه، بیپاسخ گذاردند گریستند و فرمودند: «کجایند برادرانی که در مسیر بودند و در راه حق قدم میزنند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذو الشهادتین و همانندهای او کجایند؟» و دست بر محاسن شریف گرفتند و بسیار گریستند و پس از این خطبه، به جمعه دیگر نرسیده، ضربت ابن ملجم بر سر مبارک او وارد گشت و موجب شهادت ایشان شد. ))
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است(2) و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا »
بدین ترتیب معلوم میشود که علت غیبت، فقدان نیرو و موجب ظهور، داشتن نیرو است. این حقیقتی است که غیبت امام عصر (عج) را رقم زد و موجب شد تا ایشان دیگر رؤیت نشوند و از دید همگان، پنهان گردند. و همین رخداد ظهور ایشان را رقم خواهد زد و با فراهم شدن نیرو به کیفیت و تعداد لازم، ظهور تحقق خواهد یافت .
پرسش این است که حضرت چه نیرویی نیاز دارد و برای چه محدودهای و چه تعدادی؟
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند :
: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»
سایر پیامبران از جمله پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم نیز به دنبال حکومت عدل بودند و این آرزوی همه آنها بوده؛ اما هیچ یک موفق به پدیدار ساختن آن نشدند. چنانکه تردیدی نیست امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت پنج ساله خویش، عدالت را هدف قرار دادند؛ اما موفق نشدند آن را در سراسر منطقهای که بر آن حکم میراندند اجرا نمایند. شاهد بر آن، نامههایی است که حضرت برای برخی استانداران خویش فرستاده و از رفتار ناعادلانه آنها شکوه کردهاند.
علت این مسأله فقدان نیروی لازم بود؛ یعنی افرادی که عادل باشند و عدالت را درک کنند و به عبارت دیگر، دارای دو ویژگی باشند:
اول، عدالت وصفی؛ بدین معنا که اصرار بر انجام معاصی صغیره در آنها نباشد و دیگر اینکه گناه کبیره را ترک کنند یعنی میل به ظلم در آنها مرده و یا بسیار ضعیف باشد؛ به گونهای که قابل چشمپوشی و اغماض است .
دوم، علم به عدالت؛ بدین معنا که معاصی صغیره و کبیره را بشناسند تا تارک آن باشند. این معاصی در بحث حکومت و ارتباط با مسائل حکومتی، بسیار فراوان و متعدد میشود و مسأله دانش و علم به مسائل را بسیار گسترده میسازد. امیرالمؤمنین علیه السلام افرادی که چنین باشند را به تعداد لازم برای وصول به عدالت مطلوب در حیطه حاکمیت خویش، در اختیار نداشت .
بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف به دنبال ایجاد حکومت عدل بر پهنای گیتی هستند؛ بنابراین نیازمند افراد عادل با دو وصف هستند : عدالت وصفی (در مقام عمل) و علم به مقتضای عدالت .
نیروی مورد نیاز حضرت، باید قبل از ظهور آماده شود؛ چرا که ایشان پس از ظهور به فتح و حکومت خواهد پرداخت و فتح و حکومت ایشان از آغاز همراه عدالت است و در نتیجه نیروهایی که ایشان استفاده میکنند، همه باید عادل باشند .
اکنون این سؤال مطرح است که چه کسی میداند نیرو به حد کافی فراهم گشته تا بگوید ظهور بسیار نزدیک است و درباره آن تعجیل ایجاد کند؟
ممکن است گفته شود بر اساس علائمی که برای ظهور بیان شده، میتوان نسبت به نزدیکی ظهور، اظهار نظر کرد. در پاسخ باید گفت: درباره علائم به گونهای سخن گفتهاند که تجمیع آنها تاکنون هرگز رخ نداده است. وقوع برخی از آنها اموری است که بارها اتفاق افتاده، اما به دلیل عدم همراهی با علائم دیگر، ظهور را همراه نداشته است. بنابراین تحقق برخی علائم تنها، میتواند امید را به شکلی معمول ایجاد نماید؛ اما خارج از حدّ متعارف به گونهای که به تخمین زدن زمانی برسد، هرگز صحیح نیست و آنها که از تحقق چنین علائمی به این گمان رسیدهاند، یا از روی کم اطلاعی بوده است و یا افرادی مغرض هستند که به دنبال از میان بردن امید از راه استعجال بودهاند.
اگر جامعه را وارد استعجال در زمینه ظهور سازیم، بعضاً این تصور برای برخی حاصل میشود که چشم انداز بیست ساله چه معنا دارد؟ برنامه پنجم توسعه یعنی چه؟ برنامهریزی برای انتخابات کدام است؟ آینده با چه مدل رئیس جمهوری باید ادامه یابد؟ وقتی بناست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و اداره حکومت را در دست گیرد، چه معنا دارد که برای بیست سال آینده چشمانداز ترسیم کنیم و برای پنج سال آینده برنامه تدوین نماییم؟ اگر این سرعتنمایی غیر واقعی با مانع روبرو نشود، خواهند گفت: معنا ندارد برای سال آینده، بودجهای تعریف کنید؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در راه است .
و اینها همه یعنی درمانده سازی حکومت از مقابله با بحرانهایی که دشمن ایجاد میکند و فرو افتادن حکومت در یک انتظار کشنده و مرده که بار دیگر با از دست دادن فرصتها در تربیت نیرو، راه را برای بازگشت سلطه دشمنان باز میکند و دیگر بار، ملتها را در قید و بند استکبار قرار میدهد و یأس و ناامیدی را مستقر میسازد. اینها همه ضرر معرفی مصادیق است که هیچ نیازی هم به آن نیست .
در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم. برای ما مهم نیست که سید خراسانی کیست؟ چرا که مأمور به تبعیت از او نیستیم؛ بلکه مهم این است که بدانیم ولی زمان ما کیست تا با تقلید و تبعیت از او، وظایف دوران غیبت را انجام دهیم و با شناخت دشمن بتوانیم از اقدامات تخریبی او جلوگیری نماییم .
مشخص کردن مصادیق اشخاصی که در روایات بیان گشته، امری ناممکن است؛ چرا که روایات وارده در این باره به گونهای است که هرگز نمیتوان مصداق واحدی را معیّن نمود.
اساساً آیا ما مأمور به شناسایی سید خراسانی، یمانی، حسنی و شعیب بنصالح و… هستیم؟ در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم.
نتیجه سخن
بر این اساس میتوان گفت که ظهور، هنگامی رخ خواهد داد که افراد عادل به تعداد لازم تربیت شده باشند تا بتوانند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در این امر یاری دهند و کسی از این زمان آگاه نیست مگر خدای متعال .
. نشریه امان ، شماره 30 ،ص 18
یا ایها العزیز
شنبه 94/10/05
شش نکته در حوالي آيه هشتاد و هشت سوره يوسف عليه السلام
در بکار بردن واژة عزيز، نوعي شكوه و عظمت را باخود يادآور ميشويم كه درعين حال، جذابيت و دلربايي محبوب را هم مرور کردهايم. ضعفها و كسريها و بي تناسبيهايمان را در مقايسه با او که مجسم ميکنيم ودرعين حال ميخواهيم به او نزديک شويم. عاطل و باطل كه نه، ولي حيران و سرگردان ميشويم که چگونه حتي با او حرف بزنيم «…متي أحار فيك يامولاي و الي متي و اي خطاب أصف فيک و اَيّ نجوي؛ تا كي در تو حيرت زده بمانم؟ و چگونه تو را وصف و چه نجوايي با تو کنم؟»
مسّنا و اهلنا الضرّ
بيچارگي كه آدم را بگيرد و در عين حال بر عهده خودش، مسئوليتي هم احساس كند، ديگر كارش به دادخواهي و پناهجويي ميكشد.
ناتواني اهل و عيال، هم مستمسك خوبي است براي ترحم طلبي و هم، دليل مقبولي است براي تبرئه جويي و مظلوم نمايي، نزد كسي كه خاك را به نظر كيميا ميكند. با عزيز از بيچارگي اهل و عيالت که بگويي، کار، تمام است و عنايت، حتمي.
و جئنا ببضاعة مزجاة
اگر چه تهيدستي و بيچارگي، خودش سرمايه طلب و خواستن از عزيزاست، اما دست خالي هم كه نميشود. كلاف كامواي داشتهها را بايد برداشت و عرضه كرد. هرچه باشد، او عزيز است و به دل او به هر حيله، رهي بايد كرد. مهم تر از پيشكش، وزن و قيمت پيشکشي است نزد خودمان، كه بدون ترديد هرچه به ظاهر، قيمتي هم باشد، چون بناست به او تقديم شود، ناچيز و بيمقدار است. اگر تمام دارايي مور براي تقديم به سليمان ، ران ملخ است، تمام ملك سليمان براي تقديم به آستان عزيز، ران ملخ هم حساب نميشود… ميشود؟ با اين نگاه است که امام حسين عليه السلام هيچ خوبي و حسني براي خويش قائل نيست و خوبيهايش را هم بدي ميداند و در دعاي عرفه، عرض ميکند: «من کانت محاسنه مساويه فکيف لا تکون مساويه مساوي؛ آنکس که خوبيهايش هم بدي
است، چگونه بديهايش، بدي نيستند؟» و اين بزرگترين حسن و ادبي است كه با آن ميتوان به بزم محبت عزيز راه يافت و از او شنيد که: «فادخلي في عبادي وادخلي جنتي».
فَأوفِ لنا الكيل
به عزيزي او و مسكنت و ذليلي خود كه نگاه كنيم و بهانه تقديم بضاعت مزجات را كه داشته باشيم، تمنايمان قد ميكشد و آرزوهايمان وسعت پيدا ميكند، حالا ديگر همه چيز مهياست كه از او بخواهيم که پيمانههايمان را سرشار كند؛ چرا که وفا يعني سرشار كردن و لابد، عزيز، كاري ميكند كه پيمانههاي بزرگتري هم پيدا كنيم؛ چرا كه حتي اگر سبد كوچك و كيسه محدودمان پُر شود، باز نيازهاي بزرگتري در ما صف كشيدهاند كه ظرف و زمينه و آمادگي دريافت آنها را نداريم. اما عزيز به فكر همه آنها هست: «يا من يعطي من لم يسئله و من لم يعرفه تحننا منه و رحمة».
و تصدّق علينا
بعد از بيان خواسته و نياز با او و در حالي که خود را در مرز برخورداري ميبينيم دوباره بايد يادي از فقر و بيچارگي خود کنيم و موقعيت خود را متذکر شويم. هم براي خود، كه غرور به سراغمان نيايد و هم براي او، كه از ترحمش نكاهد.
صدقه دادن اگر چه بر عزيز، فضل و يا شايد به حكم: «و اما السائل فلا تنهر» واجب باشد، ولي از طرف خواهنده و محتاج، تضرع و تمنا، وظيفه است. بايد سخت بخواهد و بنالد؛ اما هيچگاه خود را طلبكار و مدعي نداند.
حافظ وظيفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش كه شنيد يا نشنيد
ان الله يجزي المتصدّقين
رندانهترين حرفي كه مفلس محتاج ميتواند با كريمِ عزيز، بگويد، رو در رو كردن اوست با خدا و طرف حساب كردن خداست با او.هم از اين رو كه اين بينوا، بيش از برگ زرد و آه سرد، چيزي ندارد و بضاعت مزجاتش به هيچ نميارزد و هم، از اين جهت كه خداست كه بساط اين لطف و عطا را فراهم كرده است و دل كريم را بزرگتر از سپاس فقير نموده است: «لا نريد منكم جزاء و لا شكورا».5 گداي رند، در پايان طرح فاتحانه خواستههايش، رويارويي خداي عزيز و آقاي عزيز خويش را با هم به تصوير ميكشد وکنار ميرود.
. بخش مهدویت تبیان
نکته های ناب مهدوی ازآیت الله بهجت
شنبه 94/10/05
سبب غیبت امام زمان خود ما هستیم !
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت ولیّ عصر(عج)تشرف حاصل کند؛بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز،سپس توسل به ائمه(ع) بهتر از تشرّف است .
*
ما در دریای زندگی، در معرض غرق شدن هستیم؛دستگیری ولیّ خدا[از ما]لازم است تا سالم به مقصد برسیم.باید به ولیّ عصر(عج)استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد وما را تا مقصد ،همراه خود ببرد .
*
علایمی حتمیّه وغیرحتمیّه برای ظهور ان حضرت ذکر کرده اند.ولی اگرخبردهندفردا ظهور می کند،هیچ استبعادندارد!لازمه این مطلب ان است که دربعضی علایم،بداء(تجدید نظر)صورت می گیرد وبعضی دیگر از عللایم حتمی هم،مقارن با ظهور ان حضرت اتفاق می افتد .
*
انتظارظهور وفرج امام زمان(عج)،بااذیّت دوستان ان حضرت،سازگار نیست !
*
مهم تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج)،دعا برای بقا ایمان وثبات قدم درعقیده وعدم انکار حضرت تا ظهور اومی باشد .
افسوس که همه برای براورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند؛ونمی داند که خود ان حضرت،چه التماس دعایی از انها دارد که برای تعجیل در فرج او دعا کنند .
*
هرکس باید به فکر خود باشد وراهی برا ی ارتباط با حضرت حجّت(عج)وفرج شخصی خود پیدا کند؛خواه ظهور وفرج ان حضرت دور باشد یا نزدیک !
*
حضرت اشخاصی را می خواهندکه تنها برای ایشان باشند.کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا ودرراه خدا،منتظر ان حضرت باشند،نه برای براوردن حاجات شخصی خود .
*
اگربه قطعیّات ویقینیّات دین عمل کنیم،دروقت خواب وبه هنگام محاسبه پی می بریم که ازکدام یک از کارهایی که کرده ایم
قطعاً حضرت امام زمان(عج) ، ازماراضی است واز چه کارهایمان قطعاَ ناراضی است .
*
تا رابطه ما با ولی امر،امام زمان(عج)قوی نشود،کارمادرست نخواهد شد وقوت رابطه ما با ولی امر(عج)هم در اصلاح نفس است .
*
هرکس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود،بایدکه اعظم حاجت نزد ان واسطه فیض،یعنی فرج خود ان حضرت را نیز از خدا بخواهد .
*
کارافتاب،نورافشانی است،هرچند پشت ابر باشد.حضرت صاحب(عج)هم همین طور است،هرچند در پس پرده غیبت باشد…!چشم ما نمی بیند،ولی عدّه ای بوده وهستنتد که می بینند ویا اگر نمی بینند،ارتباطی با ان حضرت دارند .
*
آیا می شود رئیس ومولای ما،حضرت ولیّ عصر(عج)محزون باشد وماخوشحال باشیم؟! ودر اثرابتلای دوستان،گریان باشد وما خندان وخوشحال باشیم وعین حال،خود راتابع حضرت بدانیم؟!
*
ماطلّاب باید درفکر باشیم که چگونه می توانیم یک امضا وتأییدی از مولایمان حضرت ولی عصر(عج)بگیریم؟!یعنی چگونه رفتار کنیم که مولایمان،ما را امضا وتایید کند ؟!
. سایت دو ماهنامه امان
ادامه بحث عرفان حلقه
شنبه 94/10/05
عرفان حلقه است .در این اصل آمده است : « در عرفان کیهانی ، مسیر اصلی طریقت است که بر روی این مسیر که مسیر عمل است ، از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت می گیرد و در انتها هر سه بر یکدیگر منطبق می گردند و این بدان معنی است که در جریان عمل ، انسان به کاربرد شریعت پی برده و به حقیقت نیز نائل می گردد . »
ـ حقیقت ، طریقت و شریعت
« بدیهی است که انسان به لحاظ ساختار وجودی اش ، متکی به گونه ای عمل برای برای شکل گیری و رشد یابی در مسیر کمال است ؛ این اعمال را آفریننده او که داناست ، برای او در طرح عظیمش طراحی عظیمی کرده و آن مستعد ساختن حضور هزاران نبی و خبر گیرنده و پیام آور است ، که به عنوان رسول و فرستاده موظف به ابلاغ پیام و انذار بشر و تبشیر راه یافتگان شده و شریعت ونحوه راه رفتن در مسیر کمال خواهی را برای انسان ترسیم کرده اند . » ( عرفان کیهانی ، ص 112 )
پیچیدگی و نا روان بودن این عبارات به خوبی مشخص است . نخست اینکه طریقت اصل است و شریعت و حتی حقیقت باید به آن نزدیک و با آن منطبق شود ؛ یا به بیانی که در اصل آمده « از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت میگیرد .» حال می پرسیم این طریقت چیست که نه تنها شریعت ، بلکه حقیقت هم از روی آن دریافت می شود ؟
طریقت اعمالی است که آفریننده دانا در طرح عظیمش برای انسان طراحی کرده است . این طرح عظیم چیست ؟ آیا دین است ؟ هیچ اشاره ای نشده ؛ چیزی غیر از دین است ؟
به هر روی در توضیح طرح عظیم نوشته اند : « مستعد ساختن حضور هزاران هزار نبی و خبر گیرنده و پیام آور است … » با توجه به این جمله ظاهرا این طرح عظیم خود دین نیست . حضور پیام آوران هم نکته ی قابل توجهی است . چون حضور با فرستاده شدن فرق دارد ، ممکن است پیامبرانی فرستاده شوند ، اما همیشه حضور نخواهند داشت . از دیدگاه این اصل طرح عظیم آفریننده ی دانا مستعد ساختن حضور پیام آوران است ، نه فرستادن آن ها . پس با پیروی از این طرح باید در جستجوی پیام آوری حاضر باشیم که طریقت در استعداد اوست و شریعت و حقیقت که کمال و راه کمال خواهی است ، از روی آن دریافت می شود .
بنابراین سرنوشت شریعت ، طریقت و حقیقت بسیار مبهم و نامعلوم است ، اگر چه در نهایت به هم خواهند رسید . اما کجا به هم می رسند ؟ و آنگاه که گرد هم آیند شریعت چه شریعتی خواهد بود و حقیقت چه حقیقتی؟
ـ طریقت بی کوشش
تمام عرفان حلقه به طریقت عملی آن بر می گردد ، که از نوعی ارتباط عملی با شعور کیهانی است وشریعت و حقیقت هر چه باشد از روی آن دریافت می شود . حال این طریقت چیست ؟ دستیابی به نیروی درمان گری یا شعور کیهانی که نشانه ای از ظرفیت معنوی انسان است و راه دستیابی به آن این است که تسلیم شعور کیهانی یا رحمت عام الهی شویم البته تنها از طریق سلسله مراتب و مرکزیت عرفان حلقه .
این سهولت در رسیدن به مواهب عرفانی که می توان آن را رانت خواری معنوی نامید ، فقط با تسلیم شدن در حلقه های عرفان کیهانی به دست می آید . بدون هیچ زحمتی و برای گناهکار و بی گناه فرقی نمی کند . عارف یک دقیقه ای ! آیا این طور نیست که برای رسیدن به هر چیز با ارزشی باید رنجی را تحمل کرد و زحمتی کشید ؟ آیا بی رنج و زحمت به دست آمدن این موهب رحمانی دلیل بی ارزش بودن یا نشانه ی راهزنی شیطانی نیست ؟ اگر هم تسلیم شدن یک گام محسوب شود ، که صد البته گام بلندی هم هست ، تسلیم شدن در برابر اراده و امر خداوند است و نشانه ی آن تعبد به شریعت و آراستگی به اصول اخلاقی است ، نه تسلیم شدن به حلقه های این فرقه بدون تقید به شریعت و اخلاق .
. صحیفه تبلیغ ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، معاونت جامعه و روحانیت ، ص 64ـ 67 ، 91
عرفان حلقه
شنبه 94/10/05
تهدیدی جدی برای بهداشت معنوی جامعه
چند سالی است که اشتیاق و ساده دلی عده ای از یک سو و اشتباه و سهل انگاری مسئولان از سوی دیگر بستر گسترش سرطانی جریانی به نام عرفان حلقه را در کشور فراهم کرد ؛ تا جایی که شبکه هرمی آموزش عرفان حلقه در تمام کشور گسترده شد و شاید امروز دیگر نتوان از پیشرفت آن جلوگیری کرد ، مگر با ایجاد یک نهضت روشنگری و هوشیاری گروهی از مردم که مخاطب این جریان بوده اند .
ـ عرفان حلقه در جغرافیای معنوی
از دیدگاه عرفانی سراسر عالم هستی رحمت عام الهی است . مومنان و کافران ، خوبان و بدان ، حقیقت طلبان و حقیقت ستیزان و حتی شیاطین و فرشتگان غرق در رحمت عام یا رحمت رحمانی هستند . رحمانیت خداوند هیچ مقابل و متضادی ندارد ؛ اما رحمت خاصه یا رحیمی خدا مخصوص خوبان و حقیقت جویان و دوستان خداست و در مقابل آن قهر و غضب الهی است .
اما عرفان حلقه به اعتراف پایه کذاران آن تنها برای اتصال به حلقه های رحمانی است و در طول این سالها نه در دوره های آموزشی و نه در کتاب هایشان برای حلقه های رحیمیت تعریف و برنامه ای ارائه نداده است .
ـ واسطه ی فیض
پایه گذاران عرفان حلقه معتقدند که : « رحمت عام شامل همه انسان ها می شود و انسان در این مورد ، حق انتخاب داشته و می تواند از آن استفاده کرده و یا اجتناب نماید و برای برخوردار شدن از آن هیچ اجباری ندارد ؛ به طور کلی همه ی انسان ها صرف نظر از نژاد ، ملیت ، جنسیت ، سن و سال ، سواد و معلومات ، استعداد و لیاقت های فردی ، دین و مذهب ، گناه کار و بی گناه ، پاکی و ناپاکی و … می تواند از رحمت عام الهی برخوردار شوند . فیض و رحمت الهی در انحصار هیچ گروه خاصی نیست . افراد و گروه ها فقط میتوانند معرف باشند ، تا اشخاصی که خود را از پرتو این نور نجات بخش مخفی کرده اند ، در معرض آن قرار بگیرند . » این سخن اشکالاتی دارد و کسانی که تا حدودی با عرفان آشنا هستند پوشیده نیست ، در اساس نامه عرفان حلقه ، حلقه های رحمانیت با نام شعور الهی مورد اشاره قرار گرفته و این طور معرفی شده است: « نظر به اینکه شعور الهی نیاز به هیچ مکملی ندارد ،لذا چیزی تحت هر نام و عنوان ،قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی ………….. ادامه دارد
دل نوشته
شنبه 94/10/05
السلام علیک یا ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
دوباره کبوتر دلم در هوای آشیانه تو ، بال و پر می زند . امروز خسته و غمگین از پس کوههای
سر به فلک کشیده ،به سویت پر می کشم تا شاید مرهمی بر روی زخم های کهنه ام بگذارم .
مولای من !باز آه و بی قراری دل و بی شکیبایی دیده ی ما را به شهد وصل ، صفا بخش و عطر
کرامت خویش ، بر اهل نیاز بگستر ! ای مهر فروزنده هدایت و نصر ! با که گویم حدیث تلخ
هجران و انتظار را ؟ شِکوِه فراق یار به آفریدگار بریم که او دانای اندوهِ درون ماست .
ای امیر غائب از نظر ! ای مهدی موعود و ای منجی محبوب !به راستی که در تاریخ « وصل و هجران »
، « عشق و حرمان » ، محبتی چنین دیر پای و محبانی چنین پای بند و محبوبی چنین گریز پای را
هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده که هزار و اندی سال است که این جذبه و ناز ،
راز و نیاز ادامه دارد .
اللهم عجل لولیک الفرج
چشمانتظار
چهارشنبه 94/10/02
چشمانتظار
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به خواب رفتهاند.
اینها به یقین، منتظر نیستند. خواب، به چشم كسی كه چشم به راه است، راه ندارد.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مشغول بازیاند.
این عده بیتردید منتظر نیستند. كسی كه چشم و دلش منتظر است، دست و دلش به بازی نمیرود.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به ساخت و ساز مشغولند. این كارگران كه ـ فقط ـ مشغول كارند، نه در حال و هوای انتظارند و نه گوش به زنگ ظهور.
كسی كه منتظر ظهور است، رحل اقامت نمیافكند و بساط ماندن پهن نمیكند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای نشستهاند، سر در گریبان فرو بردهاند و زانوی غم در بغل گرفتهاند.
این عده، خستهتر، درماندهتر و مأیوستر از آنند كه منتظر بمانند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مغازهای زدهاند و دكانی گشودهاند و مشغول كاسبی شدهاند.
اینان فقط چشمانتظار مشتریاند و رونق بازارشان در بستن چشمِ انتظار مشتری است.
در جای جای جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، دستهها و گروههای مختلف از هر ایل و قبیله و حزب و تیره و طایفهای، نشانهای گذاشتهاند. علَمی برافراشتهاند، پرچمی به دست گرفتهاند، حدود و ثغوری رسم كردهاند و دكانی و دستگاهی به هم زدهاند. هر كدام از این احزاب، چنین گمان یا وانمود میكنند كه خود، حقیقت محضاند و دیگران ـ همه دیگران ـ باطل مطلق.
اینان، مصداق بارز و روشن و تمام عیارند برای آیه «كل حزب بما لدیهم فرحون».1
هر كدام از این جماعت مختلف و گوناگون، كل خلایق را به دو دسته خودی و غیر خودی تقسیم كردهاند و هر كس را در خیام خود ندیدهاند، لاجرم نامش را در فهرست دشمنان خدا و پیامبر و مردم جا دادهاند.
اینان از سخن «الطرق الیالله بعدد انفاس الخلائق»2 چنین فهمیدهاند كه تنها از یك مسیر به خدا میتوان رسید و آن همان مسیری است كه خود راهبری میكنند. اگر تقسیم كار به این قبایل سپرده شود، عاجزترین و نالایقترین فرد خود را به شایستهترین انسان غیر خودی ترجیح میدهند. اگر در جایگاه قضاوت بنشینند، هر منكری از اعضای قبیله خود را معروف میبینند و سهو و صغیره میشمرند و اعمال معروف و مباح دیگران را «ذنب لا یغفر» تلقی میكنند.
این احزاب و طوایف و قبایل، چنین نیست كه چشمانتظار آمدن موعود نباشند؛ بلكه به عكس، بسیار دم از انتظار میزنند و در فراق موعود مویه میكنند. اما… اما موعود را هم موجودی قابل ارزیابی و گزینش میبینند و آن موعودی را میپذیرند كه آنان را بپذیرد و بر تفكر و تحزّبشان صحه بگذارد.
ناگفته پیداست كه به این جنس از چشم و نگاه و بر این قاب میانتهی، نام انتظار نمیتوان نهاد.
در جاده پر و پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای راه را بستهاند و زمین بازی ساختهاند و در این زمین، تنی چند را مشغول بازی ساختهاند و طایفهای كثیر را مشغول دیدن این بازی. هماینان و هم بازیكنان و هم تماشاچیان، گاهی جاده را به نگاهی مرور میكنند؛ نگاهی كه نه از نوع «بادا»، كه از جنس «مبادا» است. نگاهی كه نه انتظار و آرزوی آمدن، كه تمنای نیامدن در آن موج میزند.
در كنار جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای دل به دامپروری سپردهاند. پوست تختی انداختهاند و مریدانی را با رمل و اصطرلاب به قلاب كشیدهاند یا به طمع تعلیف مدام، یا عز و جاه و مقام به سوی دام، هدایت كردهاند.
اینان نه چشم انتظار، كه دلنگران ظهورند و در تلاش كه دیدههای منتظر مردم را از سمت و سوی جاده برگردانند و معطوف خود كنند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای سخت مشغول بحثهای علمی و فلسفیاند. با مهجورترین كلمات و پیچیدهترین عبارات و گنگترین براهین و استدلالات، بحث میكنند كه زندگی همانند جاده است؛ جادهای كه بیآغاز و فرجام نیست. ابتدا و انتها دارد و مسافری دارد كه قطعاً آمدنی است؛ مسافری كه با آمدنش به جاده هویت میبخشد و مبدأ و مقصدش را معنا میكند.
اینان بیشتر از دیگران با معنا و مفهوم انتظار محشورند؛ اما با هر چیز كه مباحث ارجمندشان را تحتالشعاع قرار دهد، در ستیزند و آن را مصدع اوقات میشمارند؛ حتی اگر آن چیز، ظهور مسافر موعود باشد.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به راهزنی مشغولند. نه تنها خود، طی طریق نمیكنند كه قاطع طریق دیگران میشوند. نه تنها خود، راه نمیروند كه راه بر رهروان میبندند و آنان را از رفتن باز میدارند.
اینان با مفهوم انتظار در تعارض و عداوتند و از زمزمه انتظار در هراس و وحشت.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای به شعبده مشغولند. در تدارك ادات تغافلی برای خود و اسباب سرگرمی برای دیگران. مار از خورجین درمیآورند، زنجیر پاره میكنند، زره بر تن میدرانند، آتش از دهان میجهانند و… هر دم كاسه میگردانند و سكههای عمر خلایق را از دست غفلتشان میستانند.
اینان، مفهوم انتظار را مزاحم منافع خود میشمارند و پیوسته میكوشند كه آینه ظهور را به طاق نسیان بسپارند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای فرش گستردهاند، خیمه برافراشتهاند، پشتی و مخده گذاشتهاند و به خورد و خوراك و پخت و پز مشغول گشتهاند.
اینان به عمد از تداعی معنای انتظار پرهیز میكنند و مفهوم ظهور را مخلّ آسایش خود میشمارند.
در جاده پر پیچ و تابی كه نامش زندگی است، عدهای مشغول تعزیهاند. به جای هر كار دیگری فقط ضجه میزنند و مویه میكنند.
اینان از كتاب انتظار، فقط فصل چشمهای اشكبار را دیدهاند و در پهندشت انتظار، مقیم موقف اضطرار شدهاند و باقی مسیر را به خدا سپردهاند.
انتظار، این نیست و این، انتظار نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «هر حزب و گروهی به داشتههای خود، خشنود است». سوره مؤمنون/53، سوره روم/32.
2. علامه مجلسی: «راههای به سوی خدا به تعداد تكتك آدمیان است». بحارالانوار، ج64، ص137.
http://amanmag.mahdaviat.ir/articles/3255
جوان و عناصر پنجگانۀ انتظار
چهارشنبه 94/10/02
جوان و عناصر پنجگانۀ انتظار
حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان
دلایل زیادی بر تناسب انتظار با جوان وجود دارد، به طوری که حتی میتوان گفت تناسب انتظار با جوان بیش از دیگران است. چند نمونه از این دلایل را مرور میکنیم:
آیندهگرایی، آرمانگرایی و جامعهگرایی جوان
جوان، نگاه به آینده دارد و به شدّت «آیندهگرا»ست؛ و معلوم است با مهدویت که مربوط به آینده است، راحتتر ارتباط بر قرار میکند. امّا باید این آینده را به روشنی برای او ترسیم کنیم. اگر مهدویت را به عنوان آیندهای روشن و دلخواهِ جوان به او معرفی نکنیم، او آیندهای تخیّلی برای خود درست خواهد کرد و قشنگترین تخیلاتش را همین آیندۀ خودساخته، تشکیل خواهد داد و آنگاه میدانید چه اتفاقی میافتد؟ هر نوع زندگی که داشته باشد و دست به هر نوع زندگیای که میزند، احساس شکست میکند. اگر آیندهگرایی جوان را با مهدویت پیوند نزنیم، او آیندهای خیالی برای دنیای خود تصور خواهد کرد و هیچ وقت هم به آن نخواهد رسید.
میدانید انتظار فرج با سلمان فارسی چه کرد؟ وقتی پیامبر به او وعدۀ رجعتش در حکومت حضرت مهدی علیه السلام را داد، از شدت شوق گریه کرد و گفت: «وقتی از نزد رسول خداصلی الله علیه و آله بلند شدم، دیگر از آن روز به بعد برایم فرقی نمیکرد که چه وقت از دنیا بروم.» (فَقُمْتُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا یُبَالِی سَلْمَانُ مَتَی لَقِیَ الْمَوْتَ أَوْ لَقِیَه.)1 جوان آیندهگراست و باید آیندهگرایی جوان با چنین آیندۀ روشنی پر شود.
جوان «آرمانگرا» نیز است و اگر آرمان خوبی نداشته باشد، دنبال آرمانهای کاذب خواهد رفت. لذا اگر آرمان جامعه مهدوی به جوان خوب معرفی شود، به دلیل تناسب و علاقهای که به «آرمان» دارد، به سرعت جذب آنها خواهد شد.
جوان به شدّت «جامعهگرا»ست و با افزایش سن، کم کم، فردگرا میشود. باید قبل از آن، جامعۀ مهدوی را به عنوان آرمانش به او معرفی کنیم.
عناصر پنجگانۀ انتظار
از سوی دیگر، برای انتظار و منتظر بودن میتوان از پنج عنصر سخن گفت: «1.اعتراض به وضع موجود 2.تصور وضع مطلوب 3.تصدیق وضع مطلوب 4.تمنای وضع مطلوب 5.عمل برای تحقق وضع مطلوب.» و به عبارت دیگر منتظر کسی است که این پنج عنصر در او وجود داشته باشد. گرچه تبیین این پنج عنصر و سخن گفتن از نقش هر کدام از این عناصر در شکلگیری انتظار فرج، در این مختصر نمیگنجد، اما اجمالی از نقش این عناصر، با اندک تاملی روشن میشود و لذا همین معنا و تصور اولیهای که با این تأمل کوتاه در ذهن پدید میآید، کمک میکند تا در این مجال مختصر، به تناسبی که هر کدام از این عناصر با جوان دارد، اشاره کنیم:
تناسب جوان با عناصر انتظار
1. جوان «سنتگریز» است و این خصلت را خداوند در وجود جوان گذاشته است. اینکه مُدهای جدید لباس، توسط جوانها اجرا میشود، به خاطر همین سنتگریزی است و اگر جوان را به خاطر سنتگریزی سرزنش کنی و اذیت شود، «سنتشکن» هم خواهد شد. جوان دوست دارد به وضع موجود اعتراض کند و باید پاسخ این اعتراض به وضع موجود را در جامعۀ مهدوی بیابید وگرنه خراب میشود.
2. «تصور وضع مطلوب» تخیل، کار جوان است. جوانان بهتر از هر کس میتوانند با استفاده از قدرت تصورسازی خود، وضع مطلوب را برای خود تصویر کنند. چرا خداوند جوانها را اینقدر خیالپرداز آفریده و آغاز دینداری و رسیدن به سن تکلیف را در سنی قرار داده است که قدرت خیالپردازی، بسیار قوی است؟ چرا خدواند در آغاز دینداری، به جای خیالپردازی، کمی عقل و دقّت بیشتر به جوانها عطا نفرموده، بلکه خیالپردازی به آنها داده است؟ چون جوان قبل از هر چیز باید بتواند آن «وضع مطلوب» را «تصور» کند. خداوند هم قدرت تخیّل را به جوان داده است تا این اتفاق بیفتد. اگر نتواند وضع مطلوب را تصور کند، نسبت به آن میلی پیدا نخواهد کرد و برای رسیدن به آن اقدامی نخواهد کرد؛ قدرت خیالپردازی، لازمۀ آغاز دینداری است.
3. روح بلند جوان، اموری را «تصدیق» میکند که دیگران نمیتوانند باور کنند. در جریان انقلاب، بسیاری باور نمیکردند حضرت امام پیروز شود، ولی جوانها همه باور داشتند. جوان، راحتتر به تصور وضع مطلوب میرسد و در نتیجه راحتتر هم وضع مطلوب را تصدیق و باور میکند. به عبارتی، «تصدیق وضع مطلوب» هم بیش از هر کسی مال جوانهاست.
4. «تمنّا و آرزو کردن» نیز بیش از هر گروه سنی با جوانان تناسب دارد. در سنین جوانی یکی از علمای قم به بنده میفرمودند: «قدر جوانی خودتان را بدانید. من الان تمام همتم این است که خودم را سالم از قبر عبور دهم و به محضر خدا برسم. تقاضای گسترده، تمناهای بزرگ، جامعنگریها و آرمانگراییها همهاش مال دوران جوانی است؛ قدرش را بدان. البته فکر نکن اینها برای تو فضیلتی است. همۀ جوانها این خصلتها را دارند؛ دچار غرور نشوی. ولی سعی کن این روحیات را حفظ کنی، نکند روزی به جایی برسی که بگویی: خدایا مهمترین درخواست من این است که فشار قبر سراغ من نیاید.» آدم کمی پا به سن بگذارد به اینجا میرسد. تمناهای بلند مال جوانی است. آن هم تمناهایی که سود آن برای دیگران است. مثل تمنای مسلمان شدن و نمازخوان شدن تمام اروپاییها، ژاپنیها و … ، که یکی از تمناهای هر منتظر واقعی است.
5. «عمل» براساس جامعۀ مهدوی و زمینهسازی برای تحقق آن، جرأت میخواهد. امام باقر علیه السلام به جابر میفرماید: «اگر همۀ مردم شهر، جمع شوند و بگویند: «تو آدم بدی هستی» و تو از این حرف ناراحت شوی، یا اینکه بگویند: «تو آدم خوبی هستی» و تو از این سخن خوشحال شوی، تو از دوستان ما نیستی».2 البته مراد این نیست که کارهای ناپسند انجام داده و برخلاف هنجارهای اجتماعی رفتار کنیم و بعدش، از اعتراض مردم هم ناراحت نشویم. نه، بلکه مراد این است که اگر وظیفهات را انجام میدهی، اما کسی تحویلت نمیگیرد، نباید به تو بَر بخورد. اینقدر باید مستقل باشی! جامعۀ مهدوی چنین استقلالی را میخواهد. منتظر کسی است که میتواند بر اساس این استقلال، «عمل» کند و این استقلال و جرأت، با روحیۀ جوان خیلی تناسب دارد.
یک مثال کاربردی برای مطلب اخیر: آیا از خواندن قرآن لذّت میبرید؟ آیا از مدح اهلبیت و ذکر فضایلشان لذت میبرید؟ اگر جوابتان مثبت است، و اگر مجلس عروسی جای لذت بردن و شاد بودن است، پس چرا عروسیهایتان را بدون قرآن و مدح اهلبیت برگزار میکنید؟ محکم جلوی همه بایستید و بگویید هر کس از چیزی لذت میبرد، ما هم از قرآن و مدح اهلبیت لذت میبریم و شاد میشویم، و میخواهیم عروسی خودمان را با اینها برگزار کنیم و از این لذائذ و شادیها در شب عروسی بیبهره نمانیم. آن وقت یکی از کارتهای دعوت چنین عروسی را خطاب به آقا امام زمان(عج) بنویسید و بگویید: آقا، ما آدرسی نداشتیم که این کارت را برایتان ارسال کنیم، ولی دوست داریم شما هم تشریف بیاورید. بعد هم کارت دعوت را به عنوان یادگاری پیش خودتان نگه دارید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج25، ص6.
2. همان.
دوماهنامه امان شماره 30
منطق ظهور، منطق غیبت
چهارشنبه 94/10/02
تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است.
امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است.
دلیل این افزایش امید و قالب غیر عادی آن، یا به دلیل سوء برداشت از برخی علائم ظهور توسط عدهای افراد کم اطلاع و کم سواد بوده و یا از ناحیه دشمن صورت گرفته است که از امید به ظهور در قالب طبیعی و معمول آن، متضرّر، و دلگرمی و امید به آینده در اردوگاه حق را موجب نابودی و شکست خود میدانند.
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت. در شعارهای این انقلاب بزرگ، رنگ و بوی امید به ظهور امام زمان(عج) به خوبی نمایان بود و حتی در قانون اساسی، از این مسأله یاد شد و در آن، دولت و حکومت جمهوری اسلامی ایران به عنوان مقدمهساز معرفی شدند.
گذر زمان، این واقعیت را بیش از پیش برای دشمن روشن ساخت که این انقلاب و مردمان آن، امید به ظهور را ابزار حرکت خویش قرار داده و تمامی مشکلات، مصیبتها و سختیها را برای رسیدن به این آرزوی دیرینه بشریت، بر خود هموار ساخته و به جان خریدهاند.
شکست تدریجی دشمن در این نبرد، او را به فکر مقابله واداشت و ترفندهایی برای ایجاد شکست و یا کُندسازی حرکت انقلاب، به کار بست؛ که از آن جمله، تکرار تجربه تاریخی خویش در بیرون ساختن امید به ظهور از قالب طبیعی و ایجاد احساس نزدیک بودن آن در زمانی بسیار نزدیک بود؛ تا با گذر زمان و عدم تحقق آن، جامعه پویا و در حال حرکت را و مردمان راهی در مسیر مقدمه سازی را متوقف نماید و اینگونه القا کند که مسأله ظهور و مقدمهسازی، پرداختههایی خیالی است و همه را به دست شستن از این امید و خزیدن به گوشه انزوا و وارد شدن در حالت انتظار مرده و بیتحرک وادار سازد.
این فعالیت دشمن و یا دوست نادان، لزوم توجه به منطق ظهور را بر ما حتم میسازد؛ تا با درک صحیح آن، از آفتهایی همانند آنچه دشمن با القای بسیار نزدیک بودن ظهور در پی آن است، جلوگیری شود.
منطق ظهور، همان منطق غیبت است
سئوال این است که چرا بقیةالله الاعظم(عج) غایب شدند؟ کوتاهترین جمله که همه حکمتها و فلسفههای غیبت را درون خود جای میدهد این است: « فقدان نیروی لازم».
ایشان به چه نیرویی نیازمند بودند که در آن هنگام وجود نداشت؟ پاسخ این پرسش، در بررسی علت غیبت امیرالمؤمنین علیه السلام از حکومت، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و بازگشت مجدد ایشان، پس از بیست و پنج سال است. چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از حکومت دور شد؟
زیرا پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام فاقد نیرویی بود که اولاً ایشان را در برابر دشمن، یاری دهد و ثانیاً حضرت را در حکومت، همراهی نماید. بر این اساس، ایشان از حکومت دور شدند. وقتی برای گرفتن بیعت، به خانه حضرت هجوم شد، تنها کسی که از ایشان حمایت نمود، حضرت زهراسلام الله علیها بود که به شهادت رسید. اگر هم افرادی وجود داشتند که حاضر به دفاع بودند. توانایی دفاع نداشتند؛ افرادی همانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار؛ که هر یک با توجه به شرایطی که برای آنها وجود داشت، فاقد توانایی لازم برای دفاع مفید از حضرت بودند.
این مسأله، موجب غیبت حضرت از حاکمیت شد؛ اما همین غیبت، زمینهای گشت تا فرصتی در جهت تربیت نیرو برای حضرت، فراهم شود که با آن حضرت، همراهی و مردم به واسطه آنها به حضرت مراجعه نمایند و ایشان را برای بازگشت به حکومت دعوت کنند.
با قدرت گرفتن علی علیه السلام در مدینه، دشمن، متوجه اقدام بیست و پنج ساله حضرت در تربیت نیرو شد و علت به قدرت رسیدن حضرت، پس از این مدت را دریافت و فهمید که اگر این نیروها از ایشان گرفته شود، بار دیگر افول قدرت رخ خواهد داد و همین طرح را نیز اجرا نمود و در نبرد جمل و صفین و سپس در ترورها و حملههای غافلگیرانه، یاران تربیت شده حضرت را طی چهار سال از دست ایشان گرفتند تا جایی که حضرت در آخرین خطبه نماز جمعه و پس از آنکه مردم، درخواست ایشان را برای قیام علیه معاویه، بیپاسخ گذاردند گریستند و فرمودند: «کجایند برادرانی که بر مسیر بودند و در راه حق قدم میزنند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذو الشهادتین و همانندهای او کجایند؟» و دست بر محاسن شریف گرفتند و بسیار گریستند و پس از این خطبه، به جمعه دیگر نرسیده، ضربت ابن ملجم بر سر مبارک او وارد گشت و موجب شهادت ایشان شد.1
بدین ترتیب معلوم میشود که علت غیبت، فقدان نیرو و موجب ظهور، داشتن نیرو است. این حقیقتی است که غیبت امام عصر(عج) را رقم زد و موجب شد تا ایشان دیگر رؤیت نشوند و از دیدگان همگان، پنهان گردند. و همین رخداد ظهور ایشان را رقم خواهد زد و با فراهم شدن نیرو به کیفیت و تعداد لازم، ظهور تحقق خواهد یافت.
پرسش این است که حضرت چه نیرویی نیاز دارد و برای چه محدودهای و چه تعدادی؟
امام عصر(عج) تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است2 و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».3
سایر پیامبران از جمله پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز به دنبال حکومت عدل بودند و این آرزوی همه آنها بوده؛ اما هیچ یک موفق به پدیدار ساختن آن نشدند. چنانکه تردیدی نیست امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت پنج ساله خویش، عدالت را هدف قرار دادند؛ اما موفق نشدند آن را در سراسر منطقهای که بر آن حکم میراندند اجرا نمایند. شاهد بر آن، نامههایی است که حضرت برای برخی استانداران خویش فرستاده و از رفتار ناعادلانه آنها شکوه کردهاند.
علت این مسأله فقدان نیروی لازم بود؛ یعنی افرادی که عادل باشند و عدالت را درک کنند و به عبارت دیگر، دارای دو ویژگی باشند:
اول، عدالت وصفی؛ بدین معنا که اصرار بر انجام معاصی صغیره در آنها نباشد و دیگر اینکه گناه کبیره را ترک کنند یعنی میل به ظلم در آنها مرده و یا بسیار ضعیف باشد؛ به گونهای که قابل چشمپوشی و اغماض است.
دوم، علم به عدالت؛ بدین معنا که معاصی صغیره و کبیره را بشناسند تا تارک آن باشند. این معاصی در بحث حکومت و ارتباط با مسائل حکومتی، بسیار فراوان و متعدد میشود و مسأله دانش و علم به مسائل را بسیار گسترده میسازد. امیرالمؤمنین علیه السلام افرادی که چنین باشند را به تعداد لازم برای وصول به عدالت مطلوب در حیطه حاکمیت خویش، در اختیار نداشت.
اگر انبیا و یا امیرالمؤمنین علیه السلام نتوانستند عدالت را مستقر سازند، دلیلش فقدان این نیرو بود که خود آن، به علت فقدان زمان لازم برای پرورش، از یکسو و سرعت تهاجم دشمن از دیگر سو بود که پیوستگی در امر آموزش و استفاده را در هم میریخت و تا استفاده از نیروهای تربیت شده به زمینه ایجاد و تربیت نیروی جدید و لازم بیانجامد، دشمن نیروی تربیت شده را مورد هجوم قرار میداد و با نابود ساختن آن، موجب گسست میشد. بر این اساس، دوران غیبت انبیا و اولیاء همیشه تربیت نیروها را در پی داشته تا زمینه برای دوران ظهور فراهم شود.
بقیةالله الاعظم(عج) به دنبال ایجاد حکومت عدل بر پهنای گیتی هستند؛ بنابراین نیازمند افراد عادل با دو وصف هستند:
عدالت وصفی (در مقام عمل) و علم به مقتضای عدالت.
نیروی مورد نیاز حضرت، باید قبل از ظهور آماده شود؛ چرا که ایشان پس از ظهور به فتح و حکومت خواهد پرداخت و فتح و حکومت ایشان از آغاز همراه عدالت است و در نتیجه نیروهایی که ایشان استفاده میکنند، همه، باید عادل باشند.
اکنون این سؤال مطرح است که چه کسی میداند نیرو به حد کافی فراهم گشته تا بگوید ظهور بسیار نزدیک است و درباره آن تعجیل ایجاد کند؟
ممکن است گفته شود بر اساس علائمی که برای ظهور بیان شده، میتوان نسبت به نزدیکی ظهور، اظهار نظر کرد. در پاسخ باید گفت: درباره علائم به گونهای سخن گفتهاند که تجمیع آنها تاکنون هرگز رخ نداده است. وقوع برخی از آنها اموری است که بارها اتفاق افتاده، اما به دلیل عدم همراهی با علائم دیگر، ظهور را همراه نداشته است. بنابراین تحقق برخی علائم تنها، میتواند امید را به شکلی معمول ایجاد نماید؛ٰ اما خارج از حدّ متعارف به گونهای که به تخمین زدن زمانی برسد، هرگز صحیح نیست و آنها که از تحقق چنین علائمی به این گمان رسیدهاند، یا از روی کم اطلاعی بوده است و یا افرادی مغرض هستند که به دنبال از میان بردن امید از راه استعجال بودهاند.
امروزه، در جامعه ما، برخی افراد دوستدار ظهور، اما ناآگاه از همه مطالب و با حمایت دستهای پیدا و پنهان دشمن، نوعی اظهار نظر عجولانه و امید غیر واقعی و ادعای نادرست در باب ظهور ارائه کردهاند و به معرفی افرادی که قبل از ظهور در حوادث وجود دارند، همچون سید خراسانی، سید یمانی، شعیب بن صالح، سفیانی و دجال پرداختهاند و وقایعی همچون جنگها و حوادث طبیعی را ـ که گفته شده قبل از ظهور تحقق مییابد ـ بر حوادث زمان موجود تطبیق دادهاند و به نوعی در این تطبیقها سخن گفتهاند که چنین القا میشود که ظهور، در این سال و سال آینده و یا زمانی کمتر از این، رخ خواهد داد و بسیار نزدیک است. این مسئله امری بسیار خطرناک و همان چیزی است که در تاریخ قبلاً تکرار شده و ضربههایی را بر حرکت پیش رونده زمینهسازی، وارد ساخته است.
اکنون بر اثر ورود این فکر اشتباه و تطبیق نادرست توسط افرادی که عالم دینی متخصص و حدیثشناس در بین آنها وجود ندارد و حتی برخی از آنها دارای انساب و اسلاب معروف در خط ایمان نیستند به شبکههای نفاق وابستگی سببی دارند و متأسفانه توانستهاند در لایههایی از حاکمیت، نفوذ و بر برخی افراد حکومت، اثرگذاری نمایند، وضعیت به گونهای شده است که برخی افراد در امر ظهور چنان دچار اشتباه شدهاند که خود را ابزار حتمی ظهور میدانند و هر کسی که خلاف آنها فکر کند و یا اقدامی غیر از اقدام آنها انجام دهد، مخالف ظهور و جزو جریان سفیانی و دجال میبینند و بدون رعایت هرگونه ضوابط شرعی با آنها برخورد مینمایند و به دلیل غرق بودن در این تفکر، هرگز فرصت فکر در عواقب و پیامدهای اقدامات خود نمییابند. گذر زمان به سرعت آنها را از واقعیتها دور ساخته، به گونهای که به دنبال القای این مطلب هستند که حتی ولی فقیه ممکن است مانع ظهور باشد و باید او را نیز پشت سر گذارده و از او عبور کرد؛ یعنی جایگاهی که در طول دوران غیبت کبری، منشأ تربیت نیرو و آماده سازی برای ظهور بوده و توسط ائمه و شخص بقیةالله الاعظم(عج) برای ادامه راه به مردم معرفی شده و در صورت استمرار و مدیریتش میتواند زمینه ظهور را محقق و مستقر سازد، مورد انکار قرار گرفته و مانع تحقق ظهور تصور میشود.
نتیجه تعیین مصداق برای سید یمانی، سید خراسانی و شعیب بن صالح این است که عدهای که مصادیق معرفی شده را همان شخصیتها نمیدانند، از حرکت فاصله گرفته و از اردوگاه جدا شوند. گروهی که مصادیق را پذیرفتهاند با گروهی که مخالف مصادیق هستند در تعارض و تضاد، قرار میگیرند و به نزاع مشغول میشوند.
در این میان، افرادی که فاقد علم و دانایی کامل هستند، دچار اشتباه گشته، تصور غلطی درباره خود حاصل میکنند و در نتیجه به اقتضای تصور غلط حاصل شده، اقداماتی را انجام میدهند که آثار تخریبی جبران ناپذیری را ایجاد میکند و بعضاً به مبارزه و معانده با مصادیق معرفی شده میپردازند و همه اینها یعنی خارج ساختن جامعه از مسیر آمادهسازی شرایط برای ظهور.
اگر جامعه را وارد استعجال در زمینه ظهور سازیم، بعضاً این تصور برای برخی حاصل میشود که چشم انداز بیست ساله چه معنا دارد؟ برنامه پنجم توسعه یعنی چه؟ برنامهریزی برای انتخابات کدام است؟ آینده با چه مدل رئیس جمهوری باید ادامه یابد؟ وقتی بناست امام زمان(عج) بیاید و اداره حکومت را در دست گیرد، چه معنا دارد که برای بیست سال آینده چشمانداز ترسیم کنیم و برای پنج سال آینده برنامه تدوین نماییم؟ اگر این سرعتنمایی غیر واقعی با مانع روبرو نشود، خواهند گفت: معنا ندارد برای سال آینده، بودجهای تعریف کنید؛ امام زمان(عج) در راه است!
و اینها همه یعنی درمانده سازی حکومت از مقابله با بحرانهایی که دشمن ایجاد میکند و فرو افتادن حکومت در یک انتظار کشنده و مرده که بار دیگر با از دست دادن فرصتها در تربیت نیرو، راه را برای بازگشت سلطه دشمنان باز میکند و دیگر بار، ملتها را در قید و بند استکبار قرار میدهد و یأس و ناامیدی را مستقر میسازد. اینها همه ضرر معرفی مصادیق است که هیچ نیازی هم به آن نیست.
مشخص کردن مصادیق اشخاصی که در روایات بیان گشته، امری ناممکن است؛ چرا که روایات وارده در این باره به گونهای است که هرگز نمیتوان مصداق واحدی را معیّن نمود.
اساساً آیا ما مأمور به شناسایی سید خراسانی، یمانی، حسنی و شعیب بنصالح و… هستیم؟ در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان ـ که همان ولی فقیه است ـ از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم. برای ما مهم نیست که سید خراسانی کیست؟ چرا که مأمور به تبعیت از او نیستیم؛ بلکه مهم این است که بدانیم ولی فقیه کیست تا با تقلید و تبعیت از او، وظایف دوران غیبت را انجام دهیم و با شناخت دشمن بتوانیم از اقدامات تخریبی او جلوگیری نماییم.
نتیجه سخن
بر این اساس میتوان گفت که ظهور، هنگامی رخ خواهد داد که افراد عادل به تعداد لازم تربیت شده باشند تا بتوانند امام زمان(عج) را در این امر یاری دهند و کسی از این زمان آگاه نیست مگر خدای متعال. هرگاه آنچه از علائم برای ما بیان شده، همزمان و بدون کم و کاست تحقق یافت و ما یقین کردیم که همه اینها همان علائمی است که ظهور به آنها متصل است، میتوانیم زمان تقریبی بیان کنیم. در غیر این صورت، از کسانی خواهیم بود که بدون اطلاع از امری غیبی، سخن گفتهایم و خدای متعال از این کار نهی نموده و با توجه به حواشی و عوارض آن، بر خدای متعال افترا بستهایم.
این همان چیزی است که دشمن به دنبال آن است تا با این ابزار، مقدمهسازی برای ظهور را نابود و یا کند سازد. اکنون که جامعه اسلامی ما توانسته با اقدامات خویش، دنیا را به سوی ظهور فرا بخواند و کشورها یکی پس از دیگری، وارد این جرگه میشوند و حوادث دنیا برای انجام اصلاحاتی آماده میشود که میتواند زمینهساز باشد، اگر به یکباره با این نوع گفتمان ـ که به دور از واقعیت و منطق است ـ به قهقرا برویم، همه تلاشها به نابودی کشیده خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، ص 264.
2. بحارالانوار، ج 98، ص 294.
3. امالی صدوق، ص 78.
حجتالاسلام و المسلمین مهدی طائب ـ دوماهنامه امان شماره 30
عرشیان فرش نشین؛ بهجت منتظران
چهارشنبه 94/10/02
عرشیان فرش نشین؛ بهجت منتظران
زندگینامه
حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در اواخر سال 1334 هجری قمری، در شهر فومن، واقع در استان گیلان به دنیا آمد و هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد. وی تحصیلات ابتدایی را در مكتبخانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیل ادبیات عرب در سال 1348 قمری ـ هنگامی كه تقریبا 14 سال از عمر شریفش می گذشت ـ برای تكمیل دروس حوزوی، عازم عراق شد و در 4 سال اقامت دركربلای معلی، علاوه بر تحصیل علوم رسمی، از محضر استادان بزرگ آن، بهره برد. در سال 1352 قمری، برای تحصیل به نجف اشرف رهسپار شد و سطح عالی علوم حوزه را در محضر بزرگانی چون شیخ مرتضی طالقانی به پایان رساند و پس از درك محضر آیات عظام ضیاء عراقی و میرزای نائینی، در حوزه درسی آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی وارد شد. افزون بر این، ایشان از محضر آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ محمد كاظم شیرازی و سید حسین بادكوبهای نیز بهره برد. ایشان در تألیف كتاب سفینةالبحار با محدث كبیر حاج شیخ عباس قمی (نویسنده کتاب مفاتیحالجنان) همكاری نمود.
وی در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش (فومن) از محضر عالم بزرگوار، مرحوم سعیدى و دركربلا از برخی علماى دیگر بهره برد؛ تا اینكه در نجف اشرف و در حدود هجده سالگی با آیتالله علامه قاضی آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و در زمره شاگردان اخلاقی و عرفانی ایشان درآمد.
ایشان سرانجام در سال 1364 قمری، برابر با سال 1324 شمسی، با قلبی صیقل یافته از معنویت، و سینهاى مالامال از عشق به حضرت حق، و با كوله بارى از علم و كمال، به سرزمین خویش بازگشت و در زادگاهش تشكیل خانواده داد و در حالى كه آماده بازگشت به نجف اشرف بود، هنگام عبور از قم ـ در زمانی كه هنوز چندین ماه از مهاجرت آیت الله بروجردى به قم نگذشته بود ـ ابتدا به صورت موقت و سپس به صورت دائم، در شهر مقدس قم، رخت اقامت افكند و از محضر آیات عظام، كوه كمرهاى و بروجردى استفاده نمود. در همان سالها و بعد از آن، معظم له به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و تا پایان عمر شریف خویش به تربیت شاگردانى بسیار، همت گماشت.
سرانجام، روح ملکوتی این عالم ربانی و فقیه صمدانی و مرجع تقلید شیعیان جهان، در بعد از ظهر روز یکشنبه، 27 اردیبهشت 1388 به ملکوت اعلی پیوست.
نصیحتی از این بالاتر نیست
حجتالاسلام والمسلمین محمدی ری شهری نقل میکند: «آیتالله العظمی بهجت بر اساس آموزههای قرآن و اهلبیت، مهمترین توصیه اخلاقی و عملی را اجتناب از گناه میدانستند. وقتی از ایشان درخواست نصیحت کردم، فرمودند: «نصیحتی از این بالاتر نیست که انسان، تصمیم جدی بگیرد که اگر خداوند به او یکصد سال عمر هم داد، عالماً و عامداً، حتی یک آن هم معصیت نکند. اگر چنین حالی واقعاً برای او پیدا شد، خداوند او را کمک میکند و توفیق میدهد» و هم چنین میفرمودند: برای سالک در اولین مرحله، عزم راسخ و مستمر بر ترک معاصی در اعتقادیات و اعمال و نماز اول وقت، برای وصول به مقامات عالیه، کافی و وافی است».
قرآن و عترت همراه ما هست!
یکی دیگر از فضلای مشهد چنین میگوید: «روزی در محضر ایشان بودیم که فرمودند: «فقیری در هوای سرد، دنبال یکی از مراجع نجف راه میافتد که به ایشان کمک کند و به ایشان میگوید اگر کمک نکنی میمیرم؛ ولی آقا به ایشان توجهی نمیکنند. فقیر هم اصرار میکند، ولی آقا داخل منزل میشوند. صبح که بیرون میآیند، میبینند در اثر سرما و گرسنگی مرده است! آقا دستور میدهند او را غسل و دفن کنند. وقتی لباسش را بیرون میآورند، میبینند یک کیسه هفتصد لیره (در حدود هفتصدهزار تومان) همراهش بوده! آیتالله بهجت در ذیل این حکایت میفرمود: قرآن و عترت (روایات) همراه مان هست ولی میگوییم آقا چیزی (دستورالعملی) بگو که حالمان خوب بشود، داریم میمیریم.»
آیت الله العظمی بهجت در کلام بزرگان
حضرت امام خمینی: « جناب آقای بهجت، دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند».
علامه طباطبایی: « ایشان عبد صالح است».
آیتالله بهاء الدینی: « الآن ثروتمندترین مرد جهان (از جهت معنوی) آقای بهجت است».
علامه محمد تقی جعفری: «اینکه در روایات آمده است که هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، قلبش میمیرد و همچنین «زیارة العلماء أحبّ إلی الله تعالی من سبعین طوافاً حول البیت؛ زیارت علما در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف گرد خانه [خدا] می باشد»، مصداق بارز علما، آیت الله بهجت هستند».
نکتههای ناب مهدوی از آیتالله العظمی بهجت
• سبب غیبت امام زمان(عج)، خود ما هستیم!
• لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولیّ عصر(عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمّه(عج) بهتر از تشرّف باشد.
• ما در دریای زندگی، در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا [از ما] لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر(عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
• علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کردهاند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور میکند، هیچ استبعاد ندارد! لازمه این مطلب آن است که در بعضی علایم، بداء (تجدید نظر) صورت میگیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق میافتد.
• انتظار ظهور و فرج امام زمان(عج)، با اذیت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
• مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او میباشد.
• افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران میروند، و نمیدانند که خود آن حضرت، چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل در فرج او دعا کنند.
• هر کس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجّت(عج) و فرج شخصی خود پیدا کند؛ خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، یا نزدیک!
• حضرت اشخاصی را میخواهند که تنها برای ایشان باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا، منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود.
• اگر به قطعیّات و یقینیّات دین عمل کنیم، در وقت خواب و به هنگام محاسبه پی میبریم که از کدام یک از کارهایی که کردهایم، قطعاً حضرت امام زمان(عج) از ما راضی است و از چه کارهایمان قطعاً ناراضی است.
• تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان(عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوّت رابطه ما با ولی امر(عج) هم در اصلاح نفس است.
• از گناه ما و بهخاطر اعمال ما است که آن حضرت هزار سال در بیابانها، در به در و خائف است.
• هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران میرود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت را نیز از خدا بخواهد.
• کار آفتاب، اضائه (نور افشانی) است، هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب(عج) هم همینطور است، هر چند در پس پرده غیبت باشد..! چشم ما نمیبیند، ولی عدّهای بوده و هستند که میبینند و یا اگر نمیبینند، ارتباطی با آن حضرت دارند.
• آیا میشود رئیس و مولای ما، حضرت ولیّ عصر(عج) محزون باشد و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!
• ما طلّاب باید در این فکر باشیم که چگونه میتوانیم یک امضاء و تأییدی از مولایمان حضرت ولیعصر(عج) بگیریم؟! یعنی چگونه درس بخوانیم و چگونه رفتار کنیم که مولایمان، ما را امضا و تأیید کند؟!
منابع:
1. در محضر بهجت.
2. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت.
3. زمزم عرفان، ص 77.
4. نکتههای ناب، رضا باقیزاده، ص147-146
دوماهنامه امان شماره 30
عرشیان فرش نشین؛ بهجت منتظران
چهارشنبه 94/10/02
عرشیان فرش نشین؛ بهجت منتظران
زندگینامه
حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در اواخر سال 1334 هجری قمری، در شهر فومن، واقع در استان گیلان به دنیا آمد و هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد. وی تحصیلات ابتدایی را در مكتبخانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیل ادبیات عرب در سال 1348 قمری ـ هنگامی كه تقریبا 14 سال از عمر شریفش می گذشت ـ برای تكمیل دروس حوزوی، عازم عراق شد و در 4 سال اقامت دركربلای معلی، علاوه بر تحصیل علوم رسمی، از محضر استادان بزرگ آن، بهره برد. در سال 1352 قمری، برای تحصیل به نجف اشرف رهسپار شد و سطح عالی علوم حوزه را در محضر بزرگانی چون شیخ مرتضی طالقانی به پایان رساند و پس از درك محضر آیات عظام ضیاء عراقی و میرزای نائینی، در حوزه درسی آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی وارد شد. افزون بر این، ایشان از محضر آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ محمد كاظم شیرازی و سید حسین بادكوبهای نیز بهره برد. ایشان در تألیف كتاب سفینةالبحار با محدث كبیر حاج شیخ عباس قمی (نویسنده کتاب مفاتیحالجنان) همكاری نمود.
وی در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش (فومن) از محضر عالم بزرگوار، مرحوم سعیدى و دركربلا از برخی علماى دیگر بهره برد؛ تا اینكه در نجف اشرف و در حدود هجده سالگی با آیتالله علامه قاضی آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و در زمره شاگردان اخلاقی و عرفانی ایشان درآمد.
ایشان سرانجام در سال 1364 قمری، برابر با سال 1324 شمسی، با قلبی صیقل یافته از معنویت، و سینهاى مالامال از عشق به حضرت حق، و با كوله بارى از علم و كمال، به سرزمین خویش بازگشت و در زادگاهش تشكیل خانواده داد و در حالى كه آماده بازگشت به نجف اشرف بود، هنگام عبور از قم ـ در زمانی كه هنوز چندین ماه از مهاجرت آیت الله بروجردى به قم نگذشته بود ـ ابتدا به صورت موقت و سپس به صورت دائم، در شهر مقدس قم، رخت اقامت افكند و از محضر آیات عظام، كوه كمرهاى و بروجردى استفاده نمود. در همان سالها و بعد از آن، معظم له به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و تا پایان عمر شریف خویش به تربیت شاگردانى بسیار، همت گماشت.
سرانجام، روح ملکوتی این عالم ربانی و فقیه صمدانی و مرجع تقلید شیعیان جهان، در بعد از ظهر روز یکشنبه، 27 اردیبهشت 1388 به ملکوت اعلی پیوست.
نصیحتی از این بالاتر نیست
حجتالاسلام والمسلمین محمدی ری شهری نقل میکند: «آیتالله العظمی بهجت بر اساس آموزههای قرآن و اهلبیت، مهمترین توصیه اخلاقی و عملی را اجتناب از گناه میدانستند. وقتی از ایشان درخواست نصیحت کردم، فرمودند: «نصیحتی از این بالاتر نیست که انسان، تصمیم جدی بگیرد که اگر خداوند به او یکصد سال عمر هم داد، عالماً و عامداً، حتی یک آن هم معصیت نکند. اگر چنین حالی واقعاً برای او پیدا شد، خداوند او را کمک میکند و توفیق میدهد» و هم چنین میفرمودند: برای سالک در اولین مرحله، عزم راسخ و مستمر بر ترک معاصی در اعتقادیات و اعمال و نماز اول وقت، برای وصول به مقامات عالیه، کافی و وافی است».
قرآن و عترت همراه ما هست!
یکی دیگر از فضلای مشهد چنین میگوید: «روزی در محضر ایشان بودیم که فرمودند: «فقیری در هوای سرد، دنبال یکی از مراجع نجف راه میافتد که به ایشان کمک کند و به ایشان میگوید اگر کمک نکنی میمیرم؛ ولی آقا به ایشان توجهی نمیکنند. فقیر هم اصرار میکند، ولی آقا داخل منزل میشوند. صبح که بیرون میآیند، میبینند در اثر سرما و گرسنگی مرده است! آقا دستور میدهند او را غسل و دفن کنند. وقتی لباسش را بیرون میآورند، میبینند یک کیسه هفتصد لیره (در حدود هفتصدهزار تومان) همراهش بوده! آیتالله بهجت در ذیل این حکایت میفرمود: قرآن و عترت (روایات) همراه مان هست ولی میگوییم آقا چیزی (دستورالعملی) بگو که حالمان خوب بشود، داریم میمیریم.»
آیت الله العظمی بهجت در کلام بزرگان
حضرت امام خمینی: « جناب آقای بهجت، دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند».
علامه طباطبایی: « ایشان عبد صالح است».
آیتالله بهاء الدینی: « الآن ثروتمندترین مرد جهان (از جهت معنوی) آقای بهجت است».
علامه محمد تقی جعفری: «اینکه در روایات آمده است که هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، قلبش میمیرد و همچنین «زیارة العلماء أحبّ إلی الله تعالی من سبعین طوافاً حول البیت؛ زیارت علما در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف گرد خانه [خدا] می باشد»، مصداق بارز علما، آیت الله بهجت هستند».
نکتههای ناب مهدوی از آیتالله العظمی بهجت
• سبب غیبت امام زمان(عج)، خود ما هستیم!
• لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولیّ عصر(عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمّه(عج) بهتر از تشرّف باشد.
• ما در دریای زندگی، در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا [از ما] لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر(عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
• علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کردهاند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور میکند، هیچ استبعاد ندارد! لازمه این مطلب آن است که در بعضی علایم، بداء (تجدید نظر) صورت میگیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق میافتد.
• انتظار ظهور و فرج امام زمان(عج)، با اذیت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
• مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او میباشد.
• افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران میروند، و نمیدانند که خود آن حضرت، چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل در فرج او دعا کنند.
• هر کس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجّت(عج) و فرج شخصی خود پیدا کند؛ خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، یا نزدیک!
• حضرت اشخاصی را میخواهند که تنها برای ایشان باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا، منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود.
• اگر به قطعیّات و یقینیّات دین عمل کنیم، در وقت خواب و به هنگام محاسبه پی میبریم که از کدام یک از کارهایی که کردهایم، قطعاً حضرت امام زمان(عج) از ما راضی است و از چه کارهایمان قطعاً ناراضی است.
• تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان(عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوّت رابطه ما با ولی امر(عج) هم در اصلاح نفس است.
• از گناه ما و بهخاطر اعمال ما است که آن حضرت هزار سال در بیابانها، در به در و خائف است.
• هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران میرود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت را نیز از خدا بخواهد.
• کار آفتاب، اضائه (نور افشانی) است، هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب(عج) هم همینطور است، هر چند در پس پرده غیبت باشد..! چشم ما نمیبیند، ولی عدّهای بوده و هستند که میبینند و یا اگر نمیبینند، ارتباطی با آن حضرت دارند.
• آیا میشود رئیس و مولای ما، حضرت ولیّ عصر(عج) محزون باشد و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!
• ما طلّاب باید در این فکر باشیم که چگونه میتوانیم یک امضاء و تأییدی از مولایمان حضرت ولیعصر(عج) بگیریم؟! یعنی چگونه درس بخوانیم و چگونه رفتار کنیم که مولایمان، ما را امضا و تأیید کند؟!
منابع:
1. در محضر بهجت.
2. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت.
3. زمزم عرفان، ص 77.
4. نکتههای ناب، رضا باقیزاده، ص147-146
دوماهنامه امان شماره 30
آخرین ویرایش
در 1394/8/17 14:19 توسط زهره رجبی شیزری
آیهها و نکتهها؛ مزد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله
چهارشنبه 94/10/02
آیهها و نکتهها؛ مزد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله
«ذَلِكَ الَّذِی یبَشِّرُ اللهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَن یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورٌ؛1 این همان چیزى است که خداوند، بندگانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، به آن نوید مىدهد! بگو من هیچ پاداشى از شما برای رسالتم درخواست نمىکنم؛ جز دوستداشتن نزدیکانم (اهل بیتم) و هر کس کار نیکى انجام دهد ، بر نیکىاش مىافزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».
پیامبر اسلام از مردم درخواست مزد مادی نداشت؛ ولی چندین مرتبه از طرف خداوند، مأمور شد تا مزد معنوی را ـ که به نفع خود مردم است «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُم» ـ از آنها تقاضا کند.2
این مزد معنوی نیز در دو تعبیر آمده است. یکبار میفرماید: من هیچ مزدی نمیخواهم؛ جز آنکه هر که خواست راه خدا را انتخاب کند: «الاّ من شاء ان یتّخذ الی ربّه سبیلا»3 و یک بار هم در آیه مورد بحث میفرماید: «لا اسئلکم علیه اجرا اِلاّ المودّة فی القربی». بنابراین، مزد رسالت دو چیز است: یکی انتخاب راه خدا و دیگری مودّت قربی و اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله. جالب آنکه در هر دو تعبیر، کلمه «الاّ» مطرح شده است؛ یعنی مزد منّت، تنها همین دو مورد است.
با کمی تأمل میفهمیم که راه خدا و مودّت اهلبیت، یکی است، زیرا اگر دو چیز باشند، تناقض است. مثلاً نمیتوان گفت: «من فقط تابستان مطالعه میکنم» و بار دیگر گفت: «من فقط زمستان مطالعه میکنم». زیرا محصور باید یک چیز باشد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از طرف خداوند، یک بار مأمور میشود که به مردم بگوید: «مزد من، تنها، انتخاب راه خداست» و بار دیگر مأمور میشود که بگوید: «مزد من، فقط، مودّت قربی است.» پس در واقع باید این دو درخواست یکی باشد. یعنی راه خدا همان مودّت قربی است.
از طرفی، مودّت با دو چیز ملازم است: یکی شناخت و معرفت ـ زیرا انسان تا کسی را نشناسد، نمیتواند به او عشق بورزد ـ و دوم، اطاعت ـ زیرا مودّت بدون اطاعت، نوعی تظاهر، ریاکاری، دروغ و تملّق است ـ پس کسانی که دستورات خدا را از غیر اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله میگیرند، راه خدا را در پیش نگرفتهاند.
از نظر عقل نیز پاداش باید همسنگ و هموزن عمل باشد. رسالت، جز امامت ـ که ادامه آن است ـ هم وزنی ندارد. مزد رسالت، ادامه یافتن هدایت است و مزد یک معصوم، سپردن کار به معصوم دیگر.
عقل میگوید: تا لطف هست، باید تشکّر نیز باشد و اگر امروز، لطف پیامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام، هدایت یافتهایم، باید مزد رسالتش را بپردازیم و اگر مزد رسالت، مودّت قربی است، امروز هم باید کسی از قربی باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشیم. آری، امروز هم باید نسبت به حضرت مهدی علیه السلام مودّت داشته و نسبت به او مطیع باشیم.
مگر میشود بگوییم مسلمانان صدر اسلام، مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربی، مودّت داشته باشند، ولی مسلمانان امروز، یا این وظیفه را ندارند و یا کسی از قربی نیست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند. البتّه مودّت حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت، عمل به پیامهای او و رفتن در راه کسانی است که ما را به آنان سپرده است؛ یعنی فقهای عادل و بیهوا و هوس.
عقل انسان از اینکه مودّت قربی، پاداش پیامبری قرار گرفته که صدها میلیون نفر را به هدایت و سعادت و فضل کبیر الهی رسانده، میفهمد که میبایست قربی و کسانی که مورد مودّت هستند، برترین افراد بشر و معصوم باشند. زیرا هرگز مودّت انسان گنهکار، پاداش پیامبر معصوم قرار نمیگیرد. نمیتوان باور کرد که مودّت افرادی گنهکار، در طول تاریخ بر مسلمین جهان، واجب باشد. از طرفی، هیچ فرقهای از مسلمانان، غیر از شیعه، رهبران خود را معصوم نمیداند و این، در حالی است که تا کنون هیچ فرد یا گروهی برای امامان معصوم، گناهی نقل نکرده و برای آن بزرگواران استادی نام نبرده است.
عقل میگوید: گذاشتن دست بشر در دست غیر معصوم نه تنها ظلم به انسانیّت است، بلکه ظلم به تمامی هستی است. زیرا هستی به حکم آیات «خلق لکم»، «سخر لکم» و «متاعاً لکم» برای انسان آفریده شده است. و انسان نیز برای تکامل واقعی و معنوی و خدایی شدن. پس آیا سپردن انسان با آن اهداف والا به رهبران غیر معصوم، ظلم به او و هستی نیست؟
اگر در روایات، رهبر معصوم و ولایت او زیر بنا و پایه و اساس دین شناخته شده (بنی الاسلام علی خمس… الولایة4) و اگر حضرت علی علیه السلام تقسیم کننده مردم در بهشت و دوزخ معرّفی شده است: (قسیم الجنّة و النار5) و اگر نماز بیولایت پذیرفته نمیشود6 و اگر مودّت اهلبیت علیهم السلام…، حسنه است7 و اگر زیارت و توسّل به آنان، سفارش شده، همه و همه به خاطر همان جوهر کیمیایی مودّت است.
«زمخشری» و «فخر رازی» ـ که از بزرگان اهل سنّت هستند ـ در تفاسیر خود آوردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیداً؛ هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، شهید است»؛ «من مات علی حبّ آلمحمّد مات تائباً؛ هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، در حال توبه، مرده است»، «من مات علی حبّ آل محمّد مات مستکمل الایمان؛ هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، با ایمان کامل از دنیا رفته است»، «من مات علی حبّ آلمحمّد مات علی السنة و الجماعة؛ هر که با دوستی آل محمد از دنیا برود، طبق سنّت پیامبر و جماعت مسلمانان از دنیا رفته است»و…
حال، این سؤال پیش میآید که آیا مودّت بدون اطاعت، میتواند هموزن شهادت، مغفرت و ایمان کامل قرار گیرد؟
در همین تفاسیر، ذیل آیه مورد بحث، این احادیث از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: «ألا و من مات علی بغض آلمحمّد جاء یوم القیامة مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله؛ هر که با کینه و بغض آل محمّد بمیرد، روز قیامت، در حالی محشور میشود که میان دو چشم او نوشته شده: او از رحمت خداوند مأیوس و محروم است»، «ألا و من مات علی بغض آلمحمّد مات کافرا؛ هر که با بغض آل محمد بمیرد، کافر مرده است»، «ألا و من مات علی بغض آلمحمّد لم یشم رائحة الجنة؛ هرکه با بغض آلمحمّد صلی الله علیه و آله بمیرد، بوی بهشت را استشمام نمیکند.»
فخر رازی در تفسیر خود آورده است: «همین که آیه مودّت نازل شد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند: قربی چه کسانی هستند که مودّت آنها بر ما واجب است؟ حضرت فرمودند: علی و فاطمه و فرزندانشان.» سپس اضافه میکند که حضرت فرمودند: «فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما یؤذیها؛ فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و کیفر کسانی که رسول خدا را اذیت کنند، در قرآن چنین آمده است: «انّ الّذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة و اعدّ لهم عذاباً مهیناً».8
از امام حسن علیه السلام نیز در ذیل آیه «و من یقترف حسنة نزد له فیها حسناً» نقل شده است که فرمود: «اقتراف الحسنة مودّتنا اهلالبیت؛9 کسب نیکی، مودّت ما اهلبیت علیهم السلام است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره شوری/23.
2. سوره سبأ/47.
3. سوره فرقان/57.
4. کافی، ج2، ص18.
5. بحارالانوار، ج7، ص186.
6. همان، ج27، ص167
7. همان، ج43، ص362.
8. سوره احزاب/57.
9. تفاسیر نمونه و صافی.
حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی ـ دوماهنامه امان شماره 3
چلچراغ مهدوی؛ معرفت امام، معرفت خدا
چهارشنبه 94/10/02
چلچراغ مهدوی؛ معرفت امام، معرفت خدا
قَالَ لَهُ ( الامام الحسین) رَجُلٌ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ.»
مردى از یاران حضرت امام حسین علیه السلام عرضه داشت: اى پسر رسول خداصلی الله علیه و آله پدر و مادرم به فداى تو باد؛ معرفت و شناخت خدا چیست؟
حضرت سید الشهدا علیه السلام فرمودند: «آن است كه اهل هر عصر و زمانى، امامى را كه اطاعتش بر آنها واجب است را بشناسند.»
عللالشرائع، ج1 ، ص 9 .
یا ایها العزیز
چهارشنبه 94/10/02
یا ایها العزیز
(شش نکته در حوالی آیه هشتاد و هشت سوره یوسف)
در بکار بردن واژه عزیز، نوعی شكوه و عظمت را باخود یادآور میشویم كه درعین حال، جذابیت و دلربایی محبوب را هم مرور کردهایم. ضعفها و كسریها و بی تناسبیهایمان را در مقایسه با او که مجسم میکنیم ودرعین حال میخواهیم به او نزدیک شویم. عاطل و باطل كه نه، ولی حیران و سرگردان میشویم که چگونه حتی با او حرف بزنیم «…متی أحار فیك یامولای و الی متی و ای خطاب أصف فیک و اَیّ نجوی؛1 تا كی در تو حیرت زده بمانم؟ و چگونه تو را وصف و چه نجوایی با تو کنم؟»
مسّنا و اهلنا الضرّ
بیچارگی كه آدم را بگیرد و در عین حال بر عهده خودش، مسئولیتی هم احساس كند، دیگر كارش به دادخواهی و پناهجویی میكشد.
ناتوانی اهل و عیال، هم مستمسك خوبی است برای ترحم طلبی و هم، دلیل مقبولی است برای تبرئه جویی و مظلوم نمایی، نزد كسی كه خاك را به نظر كیمیا میكند. با عزیز از بیچارگی اهل و عیالت که بگویی، کار، تمام است و عنایت، حتمی.
و جئنا ببضاعه مزجاه
اگر چه تهیدستی و بیچارگی، خودش سرمایه طلب و خواستن از عزیزاست، اما دست خالی هم كه نمیشود. كلاف كاموای داشتهها را باید برداشت و عرضه كرد. هرچه باشد، او عزیز است و به دل او به هر حیله، رهی باید كرد. مهم تر از پیشكش، وزن و قیمت پیشکشی است نزد خودمان، كه بدون تردید هرچه به ظاهر، قیمتی هم باشد، چون بناست به او تقدیم شود، ناچیز و بیمقدار است. اگر تمام دارایی مور برای تقدیم به سلیمان ، ران ملخ است، تمام ملك سلیمان برای تقدیم به آستان عزیز، ران ملخ هم حساب نمیشود… میشود؟
با این نگاه است که امام حسین علیه السلام هیچ خوبی و حسنی برای خویش قائل نیست و خوبیهایش را هم بدی میداند و در دعای عرفه، عرض میکند: «من کانت محاسنه مساویه فکیف لا تکون مساویه مساوی؛ آنکس که خوبیهایش هم بدی است، چگونه بدیهایش، بدی نیستند؟» و این بزرگترین حسن و ادبی است كه با آن میتوان به بزم محبت عزیز راه یافت و از او شنید که: «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی».
فَأوفِ لنا الكیل
به عزیزی او و مسكنت و ذلیلی خود كه نگاه كنیم و بهانه تقدیم بضاعت مزجات را كه داشته باشیم، تمنایمان قد میكشد و آرزوهایمان وسعت پیدا میكند، حالا دیگر همه چیز مهیاست كه از او بخواهیم که پیمانههایمان را سرشار كند؛ چرا که وفا یعنی سرشار كردن و لابد، عزیز، كاری میكند كه پیمانههای بزرگتری هم پیدا كنیم؛ چرا كه حتی اگر سبد كوچك و كیسه محدودمان پُر شود، باز نیازهای بزرگتری در ما صف كشیدهاند كه ظرف و زمینه و آمادگی دریافت آنها را نداریم. اما عزیز به فكر همه آنها هست: «یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمه».
و تصدّق علینا
بعد از بیان خواسته و نیاز با او و در حالی که خود را در مرز برخورداری میبینیم دوباره باید یادی از فقر و بیچارگی خود کنیم و موقعیت خود را متذکر شویم. هم برای خود، كه غرور به سراغمان نیاید و هم برای او، كه از ترحمش نكاهد.
صدقه دادن اگر چه بر عزیز، فضل و یا شاید به حكم: «و اما السائل فلا تنهر» واجب باشد، ولی از طرف خواهنده و محتاج، تضرع و تمنا، وظیفه است. باید سخت بخواهد و بنالد؛ اما هیچگاه خود را طلبكار و مدعی نداند.
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش كه شنید یا نشنید
ان الله یجزی المتصدّقین
رندانهترین حرفی كه مفلس محتاج میتواند با كریمِ عزیز، بگوید، رو در رو كردن اوست با خدا و طرف حساب كردن خداست با او.
هم از این رو كه این بینوا، بیش از برگ زرد و آه سرد، چیزی ندارد و بضاعت مزجاتش به هیچ نمیارزد و هم، از این جهت كه خداست كه بساط این لطف و عطا را فراهم كرده است و دل كریم را بزرگتر از سپاس فقیر نموده است: «لا نرید منكم جزاء و لا شكورا».5 گدای رند، در پایان طرح فاتحانه خواستههایش، رویارویی خدای عزیز و آقای عزیز خویش را با هم به تصویر میكشد وکنار میرود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. نماینده معظم رهبری در دانشگاه هنر تهران.
1. فرازی از دعای ندبه.
2. سوره فجر/29.
3. فرازی از دعای مخصوص ماه رجب.
4. سوره ضحی/10.
5. سوره انسان/9.
حجتالاسلام علی سرلک ـ دوماهنامه امان شماره 30