حکمت غیبت
غیبت در لغت به معنای پنهان شدن از دیدگان است و غایب به کسی گفته میشود که حاضر و ظاهر نیست. مخفی شدن از دیدگان مردم را غیبت مینامند و از همین جهت است که به مخفی شدن آفتاب هم غیبت اطلاق میشود، خواه این که در پشت ابر مخفی شود یا این که از خط افق غروب نماید، در هر دو صورت میتوان گفت که آفتاب غایب گردید.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که غیبت، همیشه ملازم با عدم حضور یک شخصیت نیست، بلکه در بعضی اوقات، بر شخص حاضری که حضور خویش را از دیدگاه دیگران مخفی نموده نیز اطلاق میشود.
شخصیت والای امام زمان(عج) هم، بنابر خواست حکیمانه خداوند، تن به غیبتی طولانی سپردند که در بعضی اوقات به صورت عدم حضور فیزیکی ایشان تحقق مییابد و گاهی اوقات به صورت حضور ناشناس در بین مردم، جهت تدبیر امور آنان، رخ میدهد.
پس نمیتوان غیبت حضرت را به معنای عدم حضور معنا کرد، همان گونه که گروهی توهم کردند و پنداشتند که آن حضرت در دور دستها (جزیره خضرا و …) زندگی میکنند. این دیدگاهها نادرست است و با آموزههای روایات سازگاری ندارد. طبق روایاتی که در این زمینه نقل شده است، حضرت بر خلاف حضرت عیسی به آسمان نرفته، بلکه در میان مردم و در شهرها و بازارها و… قدم مینهد.
طبق روایات علت اصلی و سرّ حقیقی غیبت معلوم نخواهد شد، مگر بعد از ظهور آن حضرت؛ همان طور که حکمت کارهای حضرت خضر در هنگامی که حضرت موسی با او مصاحبت داشت، معلوم نشد، مگر در وقت مفارقت آنها.
رسولالله صلی الله علیه و آله فرمودند: «یا جابر إنّ هذا امر من أمرالله و سر من سر الله مطوی عن عباد الله إیاک و الشک فیه فإن الشک فی أمرالله عزوجل کفرٌ؛ ای جابر! همانا این امر، امری است از امر خداوندی و سرّی است از سرّ خدا که بربندگان او پوشیده است، پس بر حذر باش که دچار تردید نشوی. همانا شک در امر خدا کفر است». اما میتوان باتوجه به برخی احادیث، حکمتهایی را برای غیبت آن حضرت برشمرد.
الف. امتحان و آمادگی مردم
حکمتها و اسرار معلومی در این غیبت است که از آن جمله میتوان به امتحان بندگان اشاره نمود، زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سرّ آن نامعلوم باشد، مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهی ظاهر میشود و قوّت تدیّن و تصدیق آنان معلوم و آشکار میگردد.
و نیز از جمله آن اسرار این است که در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر آمادگی اخلاقی و عملی پیدا کنند، زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیا و سایر ائمه نیست که مبتنی بر اسباب و علل عادی و ظاهری باشد، بلکه روش آن حضرت در رهبری جهانیان مبنی بر حقایق و حکم به واقعیات و ترک تقیّه، شدت در امر به معروف و نهی از منکر و مؤاخذه سخت از عمّال و ارباب مناسب و رسیدگی به کارهای آنهاست که انجام این امور نیاز به تکامل علوم و معارف، ترقی و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد، به طوری که استعداد عالم گیرشدن تعالیم و جهانی شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد.
گاهی نه مبدأ فاعلی خاص میتواند فیض خود را یک جا افاضه کند و نه قبول کننده میتواند یک جا تمام فیض را دریافت نماید. خداوند متعال میتواند تمام فیوضات خود را یک جا نازل کند و هروقت که بخواهد زمینه حاکمیت صالحان را فراهم آورد، اما مشکل فیض گیرندگان این است که نمیتوانند تمام فیض را یک جا و بدون مراعات شرایط زمانی، مکانی و امثال آن دریافت کنند، همانند مادری که باید طی دو سال به طفل خود شیر بدهد و در حد خود فیض الهی را به او برساند ـ هرچند خود نیز این فیض را از جای دیگر میگیرد ـ اما طفل نمیتواند سهمیه دو سال خود را یک جا دریافت کند، بلکه باید تدریجاً تحویل بگیرد تا پس از جذب شدن در بدن، مایه تکامل او گردد.
با این تحلیل معلوم میشود که غیبت امام زمان(عج) برای تحقق شرایط آن است که بیشتر آن پرورش انسانهای صالح و ایجاد آمادگی در مردم برای پذیرش حکومت عادلانه جهانی آن حضرت است.
ب. اتمام حجت با ایجاد فرصت حکومت برای همه گروهها
از آن هنگامی که جامعه بشری حاکم و فرمانروا پیدا کرده و حکومتشان را پذیرفته است، همواره از آنان انتظارها داشته که حاکمان جلو ظلمها را بگیرند و اسباب رفاه و آسایش عموم را فراهم سازند. اما کمتر موفق شده به حکومت دلخواه دست یابند. باید آن قدر حکومتهای رنگارنگ در جهان تأسیس شود و احزاب فریبنده به وجود آیند و بیلیاقتی آنها ثابت شود تا بشر از اصلاحات آنها مأیوس گردد و تشنه اصلاحات خدایی شود و برای پذیرفتن حکومت توحید آماده گردد.
هشام بن سالم از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند: « تا همه اصناف و گروههای مردم به حکومت نرسند، صاحب الأمر قیام نمیکند. برای این که وقتی آن حضرت حکومتش را تشکیل داد کسی نگوید: اگر ما هم به حکومت میرسیدیم با عدالت رفتار میکردیم.»
ج. ظهور نسل مومن از کافران و منافقان
در برخی روایات اهلبیت علیهم السلام علت دیگری که موجب تأخیر ظهور حضرت ذکر شده است، ظهور نسل مؤمن در صلب کافران و منافقان میباشد. حضرت صادق علیه السلام فرمودند: خداوند متعال در صلب کافران و منافقان نطفه افراد با ایمانی نهاده است، به همین جهت بود که علی علیه السلام از کشتن پدران کافر، خود داری مینمود تا اولاد مؤمن از آنان به وجود آید و بعد از آن به هر یک از آنها دست مییافت به قتلش مبادرت میکرد.
در روایتی که از امام صادق علیه السلام رسیده است، از آن حضرت پرسیدند: چرا امیرالمؤمنین علیه السلام از همان ابتدا با مخالفان خود نجنگید و آنها را قلع و قمع نکرد؟ حضرت امام صادق علیه السلام در جواب فرمودند : این آیه مانع آن حضرت بود. « لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا؛ اگر شما عناصر کفر و ایمان از یکدیگر جدا میگشتید، همانا آنان را که کافرند به عذاب دردناک معذّب میساختیم.» از آن حضرت سؤال شد: «تزایل» در این آیه چه معنایی دارد؟ فرمودند: مؤمنانی که در اصلاب کافران به ودیعت نهاده شدهاند. آن گاه خود امام صادق علیه السلام اضافه کردند: قائم ما نیز قیام نخواهد کرد، مگر آن که ودایع الهی خارج شوند، وقتی که این ودایع خارج شده و صف مؤمنان و کافران از یکدیگر جدا گردید، قیام میکند و دشمنان خدا را به هلاکت میرساند.
آیا کسی پیش بینی میکرد از صلب حجاج خونخوارِ ستمکار که در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت کم یافت شده، مردی چون حسین بن احمد بن الحجّاج، معروف به ابن الحجّاج، شاعر و سخنور مشهور شیعه و دوستدار خاندان رسالت پیدا شود؟ و یا از فرزندان سندی بن شاهک قاتل حضرت موس بن جعفر علیه السلام یکی از مشاهیر و شعرا و ستارگان جهان ادب پیدا شود که تحت تأثیر جلوه حقیقت و ولایت علی علیه السلام و خاندانش عمر خود را در مدیحه سرایی و نشر فضایل اهلبیت به پایان رساند. لذا این ظهور نباید صورت گیرد تا در اصلاب کفار ودیعهای باقی نمانده باشد.
د. جلوگیری از کشته شدن ایشان
زراره گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که میفرمودند: «برای قائم(عج) پیش از ظهورش غیبتی است، گفتم: برای چه؟ فرمودند: میترسد و با دست به شکمش اشاره کرد». زراره گوید: مقصود قتل است.
البته خوف به معنای خوف نفسانی نیست که امری مذموم و ناپسند است، بلکه مراد از آن خوف عقلی میباشد که نه تنها امری پسندیده و مطلوب است، بلکه گاهی ضروری و واجب است. اگر ترس، ناشی از خود خواهی باشد و انسان حاضر نباشد برای حفظ دین و آیین و مکتب در راه ادای وظیفه در روز حادثه از خطر استقبال کند، این ترسی نفسانی و ضد شجاعت است که بسیار مذموم و ناپسند است. اما اگر ترس از هدر رفتن و بیخاصیت شدن باشد، بلکه واجب است. چون خون دادن مهم نیست، مهم آن است که خون به نتیجه برسد و به بار بنشیند ، همانند بیعت امام حسین علیهم السلام با معاویه و سکوت ده ساله آن حضرت به علت عدم بیداری مردم و اهداف شوم معاویه بود.
حضرت ولیعصر(عج) میترسد که اگر در میان مردم ظاهر باشد، دشمنان او را بکشند و با کشته شدن او ـ که آخرین ذخیره خداست ـ دین حقیقی رخت بربندد. در آن صورت واسطه فیض بین خلق و خالق قطع شود، امدادهای الهی به انسانهای شایسته و لایق نرسد و وعده الهی در حاکمیت صالحان تحقق پیدا نکند، این خصوصیات او را از سیره سایر معصومین علیهم السلام جدا میکند، زیرا بقیه امامان وقتی شهید میشدند، زمین از حجت معصوم خالی نمیشد و ترس آنها عمدتاً از نتیجه ندادن خونشان بود و ترس از ابتدا ماندن خلقت و در نهایت عبث و بیهوده شدن آن نیز دارد.
ویژگی دیگر این است که تمام حاکمان ظالم میدانستند که مهدی موعود قائم آل محمد(عج) است و با قیام خود بساط ستم را از زمین برخواهد چید و جامعه انسانی را از هر گونه پلیدی پاک خواهد کرد. هرچند که سایر امامان علیهم السلام را با زندانی کردن، مراقبتهای ویژه، تحت کنترل در آورده درباره حکومت آنها را از فعالیتهای تبلیغی و دینی باز دارند و در نهایت آنها را به شهادت میرساندند، ولی در مورد حضرت ولیعصر(عج) به چیزی کمتر از مرگ و نابودی راضی نمیشوند.
هـ. آزادی از بیعت طاغوتها
آن حضرت هیچ حکومت بشری را، حتی از روی تقّیه، به رسمیّت نمیشناسد. او با احدی پیمان عدم تعّرض نبسته تا بعدها نتواند علیه او قیام کند و تحت حکومت هیچ ستمگری در نیامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل میکند و دستورات دین خود را به طور کامل و بیهیچ بیم و ملاحظهای به اجرا در خواهد آورد. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: «یقوم القائم(عج) و لیس لأحد فی عُنُقَهِ بیعه ؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: قائم(عج) قیام کند و بیعت هیچ کس برگردنش نباشد».
حضرت در زمان ظهور و حضور، همه طاغوتهای زمان خود را به اسلام دعوت میکند و در صورت استنکار و استکبار آنها، اعلان جنگ میدهد و با هیچ کس ذرهای مامحه و سازش بر سر احکام الهی نخواهد کرد و این پشت پا زدن به تمام طاغوتها از برکات غیبت است وگرنه هیچ یک از امامان معصوم علیهم السلام راضی نبودند که دست بیعت به سوی خلفای پلید اموی و مروانی و غاصبان عباسی دراز کنند.
نتیجه آن که حکمت غیبت امام، چیزی جز غیبت انسانها نیست که خود را در بطن دنیا مخفی و با غرق شدن در حلاوت دنیا و عمل نکردن دستورهای خداوند، خود را از حضور آفتاب محروم نمودهاند، بنابراین این ماییم که با انجام تکالیف باید از خداوند تبارک و تعالی بخواهیم که آن حجاب را بردارد تا همه انسانها از فیض خورشید عالم تاب مهدوی بهرهمند شوند.
*. دانش پژوه واحد خواهران مرکز تخصصی مهدويت.
. ر.ک: مجمع البحرين، فخرالدين طريحی، ج2، ماده غيبت.
. کمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ج1، ص 287.
. امامت و مهدويت، آيتالله صافي گلپايگانی، ج3. ص 122و 121.
. همان ، ص 244، دادگستر جهان، ابراهيم امينی، ص242.
. سوره فتح/25.
. عصاره خلقت، آيتالله جوادی آملی.
. امامت و مهدويت، ج3، ص 147-146.
. عصاره خلقت، آيت الله جوادی آملی، ص 103.
. همان، ص 102.
. کمال الدين تمام النعمه، ج2، باب 44، ح3.
. عصاره خلقت، آيتالله جوادی آملی، ص 114.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1398/06/02 ساعت 10:34:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |