داستان
????فقيری نزد هندوانه فروشی رفت و گفت:
????هندوانه ای برای رضای خدا به من بده،فقيرم وچيزی ندارم
هندوانه فروش در ميان هندوانه ها گشتی زد و هندوانه خراب و بدرد نخوری را به فقير داد
????فقير نگاهی به هندوانه كرد وديد كه به درد خوردن نميخورد
مقدار پولی كه به همراه داشت را به هندوانه فروش داد وگفت:به اندازه پولم به من هندوانه ای بده
????هندوانه فروش هندوانه خيلی خوبی را وزن كرد و به مرد فقير داد
????فقير هر دو هندوانه را رو به آسمان كرد وگفت خداوندا بندگانت را ببين…
????اين هندوانه خراب را بخاطر تو داده و اين هندوانه خوب را به خاطر پول…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1395/03/22 ساعت 08:47:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید