عرشیان فرش نشین

گذری بر احوال و افکار عالم ربانی، ملامحسن فیض کاشانی (ره)
ایشان را درویش می خوانند!
زندگینامه

محمد، مشهور به ملامحسن و ملقب به «فیض» در چهاردهم ماه صفر سال ۱۰۰۷ ه. ق در کاشان و در یکی از معروف ترین خاندان های علم، عرفان و ادب ـ که سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن می رسد ـ به دنیا آمد. پدرش رضی الدین شاه مرتضی فقیه، متکلم، مفسر و ادیب بود و در حوزه کاشان تدریس می کرد و از شاگردان ملا فتح الله کاشانی و ضیاء الدین محمد رازی محسوب می شد. مادر او بانویی عالم و شاعر، دختر ضیاء العرفا رازی، از عالمان بزرگ شهر ری، بود. ملا محسن ـ که چهارمین فرزند خانواده بود ـ در دو سالگی پدر خود را از دست داد. از آن پس، دایی و عمویش تعلیم و تربیت او و دیگر برادرانش را به عهده گرفتند و چون فیض از برادران خود، باهوش تر بود، مقدمات علوم دینی و بخش هایی از آن را تا سن بلوغ، نزد عمو و دایی اش، نورالدین محمد، فرا گرفت.

بیست ساله بود که با برادر بزرگش، عبدالغفور، برای ادامه تحصیل به اصفهان ـ که در آن روزگار، پایتخت کشور و مرکز تجمع علمای بزرگ و استادان ماهر در رشته های مختلف علوم اسلامی بود ـ رهسپار شد و از این موقعیت مناسب که در هیچ یک از شهرهای ایران و دیگر ممالک اسلامی یافت نمی شد، بیشترین بهره و استفاده های علمی را برد. اساتید او مشهورترین استادان و ناموران اجازه اجتهاد و نقل روایت بودند. برای مثال، او از محضر ملامحمد تقی مجلسی (ره) و شیخ بهایی (ره)، در علوم فقه و حدیث و تفسیر و نیز از محضر میرداماد (ره)، میرفندرسکی (ره) و ملاصدرا (ره) در فلسفه، عرفان و کلام بهره برد. پس از آن ملامحسن با شنیدن خبر ورود سید ماجد بحرانی به شیراز، از اصفهان به آنجا رفت و مدت دو سال نزد ایشان به تکمیل علم حدیث و روایت پرداخت و از او نیز اجازه نقل روایت گرفت. سپس به اصفهان بازگشت و بار دیگر در حلقه درس و بحث شیخ بهایی حاضر شد و از محضر وی استفاده های شایان برد.

در این ایام بود که فیض به بیت الله الحرام مشرف شد و پس از مراجعت از مکه به شهرهای دیگر ایران مسافرت کرد و از دانشمندان آن شهرها بهره برد. زمانی که ملاصدرا از شیراز به قم مهاجرت کرد و در کهک قم اقامت گزید و مراحل تهذیب نفس را شروع کرد، ملامحسن و ملاعبدالرزاق لاهیجی به سویش شتافتند، مدت هشت سال مونس تنهایی او شدند و در مصاحبت های شبانه روزی با استاد، استفاده کامل معنوی را بردند. در این دوران، ملاصدرا دو دختر فاضل و عالم خود را به دو شاگردش ملامحسن و ملاعبدالرزاق تزویج کرد و آن دوشاگرد و داماد را به «فیض» و «فیاض» لقب داد. در همین زمان، حاکم شیراز، از ملاصدرا تقاضای مراجعت به شیراز کرد. او این دعوت را پذیرفت. فیض نیز به همراه استاد و پدر همسرش به شیراز رفت و نزدیک به دو سال در آنجا ماند. بعد از این مدت، او به کاشان بازگشت و به امر تدریس، تعلیم، تبلیغ، ترویج، تألیف و تصنیف مشغول شد و گاه در قمصر و کاشان با جمعی از دوستان نماز جمعه اقامه می کرد. وی شاگردان فراوانی داشت. آنان علاوه بر استفاده های علمی و معنوی از او، به کسب اجازه های اجتهاد و نقل حدیث نیز مفتخر شده بودند.

ملامحسن فیض کاشانی (ره) در طول ۶۵ سال تحقیق و مطالعه، نزدیک به دویست کتاب و رساله نفیس در علوم و متون مختلف نگاشت. نوشته های فیض در زمینه تفسیر قرآن، حدیث و روایت، کلام و عرفان، اخلاق و ادبیات به شرح زیر است: تفسیر صافی، الوافی، الشافی، النوادر، المحجة البیضاء، اصول العقائد، رساله علم الیقین، رسالة الحق الیقین، رساله عین الیقین، رساله الحق المبین، زاد السالک، دیوان قصاید، غزلیات و مثنویات، کتاب «شوق مهدی» (حاوی اشعاری پرشور از او درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف).
وفات فیض

فیلسوف الهی و فقیه نامی، ملامحسن فیض کاشانی ـ که در شمار اعاظم فقها، حکما، مفسران، مصنفان و صاحب نظران اسلام است ـ پس از یک عمر نسبتاً طولانی و خدمات ارزنده علمی و دینی که از انبوه تألیفات او هویدا است، سرانجام در کاشان، شهر خود، به سال ۱۰۹۱ هجری و در سن ۸۴ سالگی، زندگانی را وداع گفت و روح بلند پروازش به عالم بقا بال و پر گشود.
فیض کاشانی در نظر بزرگان

درباره شخصیت و آثار فیض کاشانی، نظرات و دیدگاه های گوناگونی از سوی علما و بزرگان هم عصر و بعد از او ابراز شده که به نمونه هایی از آنها اشاره می شود:

محمد اردبیلی (ره): آن علامه محقق و مدقق، جلیل القدر و عظیم الشأن و بلند مرتبه کامل، ادیب و متبحر در همه علوم است.

شیخ حرعاملی (ره): محمد، فرزند مرتضی، مشهور به فیض کاشانی، فاضل، عالم، ماهر، حکیم، متکلم، محدث، فقیه، محقق، شاعر و ادیب بود و نوشته های فراوانی داشت.

سید نعمت الله جزایری (ره): استاد محقق ما، ملامحمد محسن فیض کاشانی، صاحب کتاب الوافی و دویست کتاب و رساله دیگر می باشد.

سید محمد باقر خوانساری (ره): بر علما و بزرگان دینی پوشیده نیست که فیض در فضل و فهم و خبره بودن در فروع و اصول دین و زیادی نوشته ها با عبارات و جملات زیبا و رسا، سرآمد دیگر عالمان دین است.

شیخ عباس قمی (ره): او در دانش و ادب و زیادی معلومات و دانستنی ها و به کارگیری تعبیرات و عبارات نیکو در نوشته ها و احاطه کامل به علوم عقلی و نقلی مشهور است.

محدث نوری (ره): از مشایخ علامه مجلسی، عالم با فضل و متبحر، محدث و عارف حکیم، ملامحسن فرزند شاه مرتضی مشهور به فیض کاشانی است.

علامه امینی (ره): او علمدار فقاهت و پرچمدار حدیث و گلدسته رفیع فلسفه و معدن معارف دینی و اسوه اخلاق بود.
فیض کاشانی و فرقه های صوفیه

برخی از دانشمندان، فیض را صوفی مشرب قلمداد کرده و مورد انتقاد قرار داده اند. مؤلف «روضات الجنات» معتقد است که این نسبت، بدون تردید، ناروا و بی اساس است و اضافه می کند: فیض در کتاب «کلمات طریفه» فرقه های صوفیه را سخت مورد نکوهش قرار داده، و مردم را از مراسم ناشایست و ساختگی آن ها بر حذر داشته است. از جمله می نویسد: «بعضی از مردم می پندارند در تصوف به جایی رسیده اند که هرکاری خواستند می توانند انجام دهند. دعاهای آنها در ملکوت شنیده می شود و پاسخ آنرا در جبروت می دهند؛ اینان را «شیخ» و «درویش» می خوانند. اینان چندان در این خصوص راه افراط و تفریط می پیمایند که خود را از مرز بشر بودن بالاتر می برند و دعوی غیب دانی می کنند. یکی می گوید: دیشب قیصر روم را کشتم، و دیگری می سراید که سپاه عراق را یاری نمودم، و سومی نغمه سر می دهد که پادشاه هند را شکست دادم. یا گاهی می بینی فلان شیخ صوفی، چهل روز در خانه تاریکی به سر می برد، و مدعی است که در آن مدت روزه می گیرد، و گوشت حیوانی نمی خورد، و اصلاً نمی خوابد، و زمانی ادعا دارد که به تسخیر گروهی از جن نائل آمده و خود و دیگران را به وسیله آنها از خطرات حفظ می کند. آیا اینها دروغ به خدا یا دیوانگی نیست؟

دسته دیگر از اینان، خود را «اهل ذکر» و «تصوف» می نامند و دعوی دارند که از تصنع و تکلف بیزارند. خرقه می پوشند، و حلقه وار جلسه می گیرند، و اذکار اختراع می کنند و با اشعار غنائی، تغنی می نمایند. عربده می کشند و فریاد سر می دهند، و رقص و تصنیف به راه می اندازند. در فتنه و فساد فرو می روند، و بر خلاف دستور شرع بدعت ها می نهند. داد و فریادشان بلند است. کسی نیست از آنها سوال کند: آیا شما را کتک زده اند؟ یا با خدا تکلم می کنید؟ یا با همفکران خود حرف می زنید؟ خداوند داد و فریاد بی مورد را نمی شنود، پس کمتر فریاد کنید. آیا کسی را از دور صدا می زنید، یا خواب رفته ای را بیدار می کنید؟ خدا که هیچ کدام اینها نیست؟ بیایید همچون ماهیان رودخانه خدا را بخوانید، آهسته و با التماس و پنهانی، نه با داد و فریاد. چون او از شما دور نیست، بلکه از بند گوشتان به شما نزدیکتر است.

برخی دیگر از صوفیان، مدعی «علم معرفت» و مشاهده معبود، و نزدیکی با مقام محمود و ملازمت عین شهود هستند؛ ولی چیزی جز اسامی آنها نمی دانند. با این وصف، ادعاها دارند، و برای خود کرامت ها بر می شمارند. فلان عارف مدعی است که به او وحی می شود و از آسمان خبر می دهد. مریدان نادان هم باور می کنند، و گاهی در برابر آنها به سجده می افتند. گویی آنها را معبود خود می دانند، دست آنها را می بوسند و خود را به پای آنان می اندازند. چون آنها را واصل به خدا می دانند، از آنها اجازه می گیرند که در انجام هر کاری آزاد باشند و از حلال و حرامی ملاحظه نکنند، و آنها نیز برای پیشرفت کار خود و مریدان احمق، به آنها این اجازه را می دهند.

اشعار امام زمانی فیض کاشانی (ره)

اگر آن شاه دین پرور، نوازد خاطر ما را

به تشریف قدومش خوش برافشانیم جان ها را

ز مهر ناتمام ما جناب اوست مستغنی

به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را

من از آن نور روز افزون که مهدی داشت دانستم

که مدت ها شود غائب، نتابد رایگان ما را

حدیث از شوق آن شه گوی و سرّ غیبتش کم جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

به یک غارت که آوردند خیل لشکر شوقش

چنان بردند صبر از دل که ترکان، خوان یغما را

برون از بهر نظم دین که در پای تو افشاند

زمین درهای دریا را، فلک عقد ثریا را

ز قول اهل دعوی تلخ کامم، فیض کی باشد

که مهدی در حدیث آرد لب لعل شکر خوارا

*****

ای فروغ شرع و دین از روی رخشان شما

آبروی طاعت از مهر محبان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده

بازگردد یا برآید، چیست فرمان شما؟

خاک شد سرها بسی در انتظار مقدمت

اندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای شهنشاه بلند اختر، خدا را همتی

تا ببوسم همچو گردون خاک ایوان شما

ای شفیع عاصیان، وی دستگیر مذنبان

در قیامت دست عجز ما و دامان شما

با صبا همراه بفرست از پیامت شمه ای

بو، که بویی بشنوم از علم و عرفان شما

کی دهد دست این غرض یارب،که همدستان شوند

گوش جان ما و الفاظ درافشان شما

کس به دور غیبتت طرفی نبست از علم و فضل

به که نفروشند دانایی به نادان شما

ای صبا! با همنشینان امام ما بگو

کی سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گرچه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست

بنده شاه شماییم و ثنا خوان شما

کار فیض از دست رفت، آن شاه را آگه کنید

زینهار ای محرمان،جان من و جان شما

می کنم از دل دعایی بشنو و آمین بگو

روزی ما باد یا رب عیش دوران شما

*****

به ملازمان مهدی که رساند این دعا را

که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

زفریب دیو مردم، به جناب او پناهم

مگر آن شهاب ثاقب نظری کند سُها را

چو قیامتی دهد رو که به دوستان نمائی

برکات مصطفی را، حرکات مرتضی را

تو بدان شمائل و خو که ز جدّ خویش داری

به جهان درافکنی شور، چو کنی حدیث ما را

دل دشمنان بسوزی، چو عذار بر فروزی

تن دوستان سراسر، همه جان شود خدا را

چه شود اگر نسیمی ز در تو بوی آرد

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

به خدا اگر به فیضت اثری رسد ز فیضت

گذرد ز آسمان ها بدرد حجاب ها را

سو تیتر

بیست ساله بود که با برادر بزرگش، عبدالغفور، برای ادامه تحصیل به اصفهان ـ که در آن روزگار، پایتخت کشور و مرکز تجمع علمای بزرگ و استادان ماهر در رشته های مختلف علوم اسلامی بود ـ رهسپار شد

اینان چندان در این خصوص راه افراط و تفریط می پیمایند که خود را از مرز بشر بودن بالاتر می برند و دعوی غیب دانی می کنند. یکی می گوید: دیشب قیصر روم را کشتم، و دیگری می سراید که سپاه عراق را یاری نمودم، و سومی نغمه سر می دهد که پادشاه هند را شکست دادم.

* دسته دیگر از اینان، خود را «اهل ذکر» و «تصوف» می نامند و دعوی دارند که از تصنع و تکلف بیزارند. خرقه می پوشند، و حلقه وار جلسه می گیرند، و اذکار اختراع می کنند و با اشعار غنائی، تغنی می نمایند. عربده می کشند و فریاد سر می دهند، و رقص و تصنیف به راه می اندازند. در فتنه و فساد فرو می روند، و بر خلاف دستور شرع بدعت ها می نهند. داد و فریادشان بلند است.

کسی نیست از آنها سوال کند: آیا شما را کتک زده اند؟ یا با خدا تکلم می کنید؟

http://www.hawzah.net

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.