... نفس عشق
… نفس عشق تا فراسوى افقها، ترنم شادى را زمزمه كرد. خاك، بوى افلاك گرفت. طراوت از در و ديوار باريد. واژگان بلبلان بوى پونه و نعنا گرفتند . دلها وسعت يافت. چشمها، چشمهسار سرور شد. عشق و ايمان، شفافتر شدند . نسيم بر تن نهالكها دويد. شبنم، شادمانه چهره گلها را شُست. آفتاب به تبرّك، دستى بر سر شانه شاخهها كشيد .
سروها به آفتاب سلام گفتند . بارانى از طراوت باريد. در همايش بزرگ طبيعت، گلها چهره بر چهره ساييدند . در اجتماع سر شاخههاى درختان و بلبلكان نغمه سرسبزى نواخته شد … نَفَس هر چيز و همه چيز سبز شد و «بهار» آمد. هان، اى بهار! دلهاى همگان را با نَفَسهاى خود سبزِ سبز كن.
هان، اى بهار! گامهايت بر زمين و زمان مبارك باد !
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1396/12/21 ساعت 09:15:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید