وقتی به آینده فکر میکنیم
آدمی میان دو راز زندگی میکند؛ یکی مربوط به گذشته و دیگری معطوف به آینده. چارچوب ذهن انسان نیز بهگونهای است که درباره هستی و وجود خود، همواره از دو سوال مهم «از کجا؟» و «به کجا؟» نمیگذرد و درصدد پاسخ به آنهاست. از اینرو بیحساب نیست اگر بگوییم علاوه بر ساختار ذهنی آدمی، تمامی ادیان و مکاتبی که در عرصه زندگی بشر به ظهور و بروز رسیدهاند، درصدد پاسخگویی به این دو مسئله اساسی و تبیین این دو راز زندگی آدمی هستند.
در ساحت بیزمان حیات ــ به واسطه عدم وجود ماده و ویژگیهای ناگزیر آن که زمانمندی از جمله مهمترین این ویژگیها به شمار میرود ــ گذشته و آیندهای وجود ندارد و پدیدهها به گونهای ثابت و تغییرناپذیر در مکان خاص خود استقرار یافتهاند. این حوزه از حیات که خارج از جهان مادی و گستره وسیع مخلوقات قرار دارد، ساحت سرمدیت و یا قلمروی خداوند نامیده میشود؛ جایی که گذشته و آینده، تولد و مرگ و تغییر و تحول در آن راه ندارد. در نگاه اسلامی، ازلیبودن خداوند (اینکه خدا آغازی نداشته و خود اول است) و ابدیبودن خداوند (اینکه خدا پایانی ندارد و خود آخر است) به معنای سرمدیت او (اینکه خدا همیشه بوده و خواهدبود) بوده و در نتیجه، محدودیتهای مادی همچون زمانمندی درباره خداوند معنا ندارد. بنابراین، گفتگو از زمان درباره خداوند بیمعنا خواهد بود اما درباره زندگی مخلوقات، نقش زمان غیرقابل انکار است.
آدمها در زندگی روزمره خود، گذشت زمان را تنها به کمک وسایلی همچون ساعت و تقویم و با توجه به تغییرات محسوسی که در پیرامون آنها میگذرد (مانند تابش آفتاب، تغییر فصول، بزرگشدن کودکان اطرافیان و…) تجربه میکنند و کمتر فرصت میکنند تا به شکل دقیق و جدی درباره زمان، و به ویژه بخش مربوط به آینده آن، فکر کنند. به همین دلیل، تفکر درباره آینده، غالباً به افرادی خاص سپرده شده و عموم افراد برای یافتن پرسشهای خود درباره آینده، به آنها مراجعه میکنند؛ چه در گذشته که طالعبینان و پیشگویان مشهور بودند و چه اکنون که بازار آیندهپژوهان رونق گرفته است. طبیعی است که هر یک از این دو گروه، ایدههای متفاوتی نسبت به آینده داشته و به گونهای خاص درباره آینده میاندیشند که میتوان آنها را شناخت و دربارهشان قضاوت کرد.
طالعبینان، غالباً آینده را به طور مطلق تصور میکنند و معتقدند، بیش از آنکه آینده ساختنی باشد، کشفشدنی است. در این حالت، زمان از نظمی دوری و تکراری برخوردار است و پدیدهها بر اساس جایگاهی که در این ساختار تکراری دارند، شناخته میشوند. مطلقانگاری در مطالعه آینده روشی غیرعلمی به شمار میرود؛ به این معنی که فرایند شناخت آینده توضیحدادنی نیست و مهارت آگاهی از آن را نمیتوان مانند دستورالعملها و آموزشهای درسی، به دیگران انتقال داد. به همین دلیل، فعالیت طالعبینان به امور سری و جادویی شباهت دارد و اغلب چنین وانمود میشود که عموم انسانها قادر به درک آن نیستند. در این رویکرد که طرفداران آن غالباً در جهان فکری سنتی قرار دارند، گذشته محرک حال است و بیش از آنکه بر آزادی انسان تأکید شود، به جبری که زندگی او را احاطه کرده و قطعیتی که در آینده قرار دارد، اشاره میشود.
در سوی دیگر، آیندهپژوهان غالباً آینده را به طور نسبی تصور میکنند و معتقدند که کشف آینده تنها برای ساخت و تغییر آن سودمند است. در این حالت، زمان به صورت خطی تلقی میشود و پدیدهها به شیوهای ذهنی مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرند. نسبیانگاری در مطالعه آینده، متکی به شیوهای علمی است؛ به این معنی که فرایند شناخت آینده توضیحپذیر بوده و میتواند در قالب یک مهارت به افراد مختلف آموزش داده شود. به همین دلیل، آیندهپژوهان معمولاً از گزارشهای تجربی و بحث و گفتگوهای مستند بهره میگیرند. در این رویکرد که معمولاً پیروان آن در جهان فکری مدرن به سر میبرند، آینده محرک حال بوده و بیش از آنکه به محدودیتهای جبری زندگی بشری پرداخته شود، بر آزادی و اختیار انسان و فرصتهایی احتمالی که میتوانند زمینهساز بروز آزادی و نمایانگر وجود اختیار بشر باشند تأکید میشود.
تفاوتهای نگاه سنتی و مدرن به آینده و ایدههایی که طالعبینان و آیندهپژوهان درباره آینده زندگی انسان مطرح میکنند، همواره از جذابترین موضوعاتی به شمار میرود که افراد خلاق به جستجو درباره آن مشغول هستند.
دوماهنامه امان شماره 50
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1395/03/03 ساعت 10:20:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |