کلمات قصار از علامه جعفری
۱٫ عظمت و ارزش تکلیف بالاتر از آن است که حتى به رضایت وجدان فروخته شود.
۲٫ استقامت و پایدارى یک انسان، دلیلِ قدرتِ شخصیت و فعالیتِ عقلانىِ او در حیات معقول است.
۳٫اگر نوع انسانى به فداکارى و گذشت و استقامت در برابر مشکلات جهان شناسى و خود سازى تن نمى داد، به هیچ پیشرفت صحیحى نائل نمى شد.
۴٫ مقاومت معقول در فراز و نشیب زندگى، به معرفت و چاره جویى در برابر مشکلات و حوادث مى افزاید.
۵٫ خدایى را که شادى ها براى ما تحفه مى آورند؛ روز دیگر، اندوه ها او را از مغز ما بیرون خواهند کرد.
۶٫ هر ذرّه اى در این جهان، براى خود منظومه شمسى دارد.
۷٫ براى هر انسان آگاه، هر «روز» کتابى است که درس هایی خواندنى در آن نوشته شده باشد.
۸٫ عشّاق ثروت اندوخته، بردگانى هستند که ادّعاى مالکیّت بر اموال و نفوس جامعه دارند.
۹٫ ضرورت یک زندگىِ هدف دار و هشیارانه، تکیه بر اصل و قانون است.
۱۰٫ قطب نماىِ شخصیّتِ انسانِ سعادتمند، مطلوبیّتِ قرار گرفتنِ او را در هر نقطه از اقیانوس هستى نشان مى دهد.
۱۱٫ ایده آل زندگى عبارت است از: آبیارى و شکوفا کردن آرمان هاى زندگىِ گذران از چشمه سار حیاتِ تکاملى، و انسان و جهان را در خود یافتن، و به ثمر رساندن شخصیّت انسانى در حرکت به سوى ابدیّت.
۱۲٫ اگر مربّیان و پیشتازان جوامع، نشانىِ حیات را به دست ما بدهند، هیچ انسانى در زندگى احساس شکست نخواهد کرد.
۱۳٫ اغلب انسان ها، به خاطر عدم محاسبه در تمایلات و خواسته هاى خود، در دام هاى پولادین زندگى مى کنند و با تمام ساده لوحى یا ریاکارى، نامش را «زندگى آزادانه» مى گذارند.
۱۴٫ فریب دادن خویشتن یعنى: مبارزه با خود، و مبارزه با خود یعنى: نپذیرفتنِ واقعیّتِ هستىِ خویشتن.
۱۵٫ اگر کسى خود را نفریبد، فریب دیگران را هم نمى خورَد.
۱۶٫ همه جهان هستى با کهکشان هاى پویا و با انسان هاى بى شمارش چیزى جز مشتقّ کوچکى از یک لحظه مشیّت او نیست.
۱۷٫ براى نظاره به پیشگاه ربوبى و کشش به فروغ بى نهایت، تلقّى کردن جهان هستى به عنوان یک معبد بزرگ، از اساسى ترین شرایط ورود به حیطه عرفان اسلامى است.
۱۸٫ رها ساختن حیات و شخصیّت در سیل گاه عوامل و رویدادهاى مبهم و مخالف، مساوى نابود ساختن حیات و شخصیّت است.
۱۹٫ هر فرد و اجتماعى که بدون فعّالیّت و صَرف نیروهاى عضلانى و فکرى، انتظار نتیجه مفید داشته باشد، توقّع ضدّ حقیقت در مغز خود مى پرورانَد.
۲۰٫ بشر با همه داد و فریادهایى که درباره پیشرفت و تکامل به راه انداخته، هنوز نتوانسته است خود را از زندان خودخواهى نجات بدهد.
۲۱٫ افراد انسانى تا زمانى که قدرتِ زندگىِ عقلانى و تحرّک با مبانىِ وجدانى را از دست ندهند، برده شهوات و هوا و هوس ها و خودخواهى ها قرار نمى گیرند.
۲۲٫ حیاتى که مبناى حرکت خود را بر روى خودخواهى استوار سازد، پدیده اى است ضدّ حیاتِ خود و دیگران.
۲۳٫ اگر پیشتازان جوامع، هدفِ عالىِ حیات را براى مردم روشن نکنند، از رشد و تکاملِ موجودِ تشنه کمال، جلوگیرى به عمل آورده اند.
۲۴٫ حقیقتى به عظمت حیات که اگر به رشدِ واقعىِ خود برسد، شایستگى قرار گرفتن در شعاع جاذبیّت الهى را دارد، چگونه امکان دارد بى قانون و بى نظم آفریده شده باشد؟!
۲۵٫ دین واقعى، انسان را از شناخت جهان باز نداشته، بلکه برانگیزنده و محرّکِ اوّلِ سِیر در زمین و آسمان و فضاى میان این دو بوده است.
۲۶٫ اعتقاد به خداوندى که نقشى در زندگىِ معتقد ندارد، اعتقاد نیست، بلکه نوعى از پدیده هاى درونى است که «تشریفات روانى» نامیده مى شود.
۲۷٫ انسان اگر جریان قانون را در جهان هستى نادیده بگیرد، با شکست قطعى روبرو خواهد گشت و اگر خود را با آن قانون تطبیق نماید، پیروز خواهد بود.
۲۸٫ بدون تفسیر صحیح حیات، پیدا کردن هدف اعلاى حیات امکان ناپذیر است.
۲۹٫ زندگى بى محور و فاقد اصل، نتیجه اى جز فرو رفتن در تناقضات و مبارزه با خود در بر ندارد.
۳۰٫ تنها حیات معقول است که مى تواند عظمت و ارزش تکلیف را عنصر اساسى حیات تلقى نماید.
۳۱٫ حیات را نباید قربانىِ وسیله حیات نمود.
۳۲٫ آن انسان رشد یافته که انسان ها را اجزاء خود مى داند، با سقوط هر یک از آن ها، تباهىِ جزئى از خود را مشاهده مى کند.
۳۳٫ حقیقت درختى است برومند که شاخه هاى آن در درون پاک مردم قرار دارد.
۳۴٫ سعادتمند کسى است که همواره خود را در مرز «طبیعت» و «ماوراء طبیعت» احساس کند.
۳۵٫ بدون آشنایى جان انسانها با یکدیگر، محال است حسنِ تفاهمِ مشترکِ واقعى میان آنان برقرار شود.
۳۶٫ مرزِ حقیقىِ میان انسان و حیوان، شناختِ ارزش و عظمتِ تکلیف است.
۳۷٫ زندگى پیوسته باید در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد، و الّا بارى است بر دوش انسان.
۳۸٫ پروردگارا، ما را در راندنِ کشتىِ وجود در اقیانوس هستى و رساندن آن به ساحل حقیقى موفق فرما.
۳۹٫ ذکر خداوندى یعنى یک معلّم و مربّى الهى که شب و روز و در همه لحظات عمر با انسان است.
۴۰٫ صبرى که سکوى پرواز است براى پرواز در فضاى والاى انسانى و موجب تجلىّ خدا بر انسان، صبر در مقابل لذّت هاست.
۴۱٫ در هر جامعه اى که رنگ «حق» و «تکلیف» مات شود، رنگ حیات نیز از بین خواهد رفت.
۴۲٫ اگر حیات انسانى، صحیح شناخته نشود و به هدفِ اعلاى خود توجیه نگردد پست ترین پدیده عالم طبیعت خواهد بود.
۴۳٫ فلسفه حیات و هدف آن را از کسانى بپرسیم که نبضِ حیاتِ واقعىِ آن ها در پیکر هستى حرکت مى کند نه از مرده هاى زنده نما که در سایه خود مى جنبند.
۴۴٫ کسى که حیات را نمى شناسد، نمى تواند از حیات واقعى برخوردار شود.
۴۵٫ اساسى ترین عامل شکست انسانیّت در دوران ما به شوخى گرفتن و بى اعتنایى به تعهّد است.
۴۶٫ اى کاش بشر مى توانست با دریافتِ ارزشِ حقیقىِ خود، در جستجوى مزایا کوشش کند.
۴۷٫ اندیشه درباره حیات، جلوه اى عالى از حیات است.
۴۸٫ در این دنیا، بدون پیدا کردن خویشتن یا نشانىِ خویشتن، نمى توان احساس گمشده اى داشت.
تازگی مستمرِّ روح، حقایق دریافت شده را همواره تازه نشان مى دهد.
معماى حیات قابل حل نیست، مگر اینکه ابدیت در برابر آن باشد.
۴۹٫ مرگى که حیات، براى انسان شکوفا مى کند، سعادت محسوب مى شود، زیرا ثمره درخت زندگى ما همین مرگ است.
هر لحظه اى که در زندگانى انسانى بدون آگاهى به حکمتِ وجودِ خویش و بدون توجه به این که: از کجا آمده و به کجا میرود، سپرى شود، مرگ ابدى است.
۵۰٫ علم توأم با ایمان، مرگ را به عنوان آغاز شکوفایىِ زندگى نوید مى دهد.
ورود به پیشگاه خداوند که در اذهان عمومى مرگ نامیده مى شود، سعادت عظمایى است که براى انسان هاى حسابگر، در زندگى همواره مورد انتظار است.
منبع: پایگاه دار الارشاد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1395/03/25 ساعت 08:04:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید