منطق ظهور- منطق غیبت
شنبه 94/10/05
تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است.
امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است.
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت . تردیدی نیست که امید به ظهور، در طول تاریخ غیبت صغری و کبری، در دل هر مسلمانی به ویژه شیعیان، موجب نشاط و تحرک و مقاومت در برابر فشار کفر و نفاق بوده است . امید به ظهور، به عنوان برگ برندهای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است .
انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینهسازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت .
گذر زمان، این واقعیت را بیش از پیش برای دشمن روشن ساخت که این انقلاب و مردمان آن، امید به ظهور را ابزار حرکت خویش قرار داده و تمامی مشکلات، مصیبتها و سختیها را برای رسیدن به این آرزوی دیرینه بشریت، بر خود هموار ساخته و به جان خریدهاند .
شکست تدریجی دشمن در این نبرد، او را به فکر مقابله واداشت و ترفندهایی برای ایجاد شکست و یا کُندسازی حرکت انقلاب، به کار بست؛ که از آن جمله، تکرار تجربه تاریخی خویش در بیرون ساختن امید به ظهور از قالب طبیعی و ایجاد احساس نزدیک بودن آن در زمانی بسیار نزدیک بود؛ تا با گذر زمان و عدم تحقق آن، جامعه پویا و در حال حرکت را و مردمان راهی در مسیر مقدمه سازی را متوقف نماید و اینگونه القا کند که مسأله ظهور و مقدمهسازی، پرداختههایی خیالی است و همه را به دست شستن از این امید و خزیدن به گوشه انزوا و وارد شدن در حالت انتظار مرده و بیتحرک وادار سازد .
این فعالیت دشمن و یا دوست نادان، لزوم توجه به منطق ظهور را بر ما حتم میسازد؛ تا با درک صحیح آن، از آفتهایی همانند آنچه دشمن با القای بسیار نزدیک بودن ظهور در پی آن است، جلوگیری شود .
منطق ظهور، همان منطق غیبت است
سئوال این است که چرا بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب شدند؟ کوتاهترین جمله که همه حکمتها و فلسفههای غیبت را درون خود جای میدهد این است: « فقدان نیروی لازم » .
ایشان به چه نیرویی نیازمند بودند که در آن هنگام وجود نداشت؟ پاسخ این پرسش، در بررسی علت غیبت امیرالمؤمنین علیه السلام از حکومت، پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله وسلم و بازگشت مجدد ایشان، پس از
بیست و پنج سال است .
چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم از حکومت دور شد؟
زیرا پس از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله وسلم ، امیرالمؤمنین علیه السلام فاقد نیرویی بود که اولاً ایشان را در برابر دشمن، یاری دهد و ثانیاً حضرت را در حکومت، همراهی نماید. این مسأله، موجب غیبت حضرت از حاکمیت شد؛ اما همین غیبت، زمینهای گشت تا فرصتی در جهت تربیت نیرو برای حضرت، فراهم شود که با آن حضرت، همراهی و مردم به واسطه آنها به حضرت مراجعه نمایند و ایشان را برای بازگشت به حکومت دعوت کنند .
با قدرت گرفتن علی علیه السلام در مدینه، دشمن، متوجه اقدام بیست و پنج ساله حضرت در تربیت نیرو شد و علت به قدرت رسیدن حضرت، پس از این مدت را دریافت و فهمید که اگر این نیروها از ایشان گرفته شود، بار دیگر افول قدرت رخ خواهد داد و همین طرح را نیز اجرا نمود تا جایی که حضرت در آخرین خطبه نماز جمعه و پس از آنکه مردم، درخواست ایشان را برای قیام علیه معاویه، بیپاسخ گذاردند گریستند و فرمودند: «کجایند برادرانی که در مسیر بودند و در راه حق قدم میزنند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذو الشهادتین و همانندهای او کجایند؟» و دست بر محاسن شریف گرفتند و بسیار گریستند و پس از این خطبه، به جمعه دیگر نرسیده، ضربت ابن ملجم بر سر مبارک او وارد گشت و موجب شهادت ایشان شد. ))
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است(2) و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا »
بدین ترتیب معلوم میشود که علت غیبت، فقدان نیرو و موجب ظهور، داشتن نیرو است. این حقیقتی است که غیبت امام عصر (عج) را رقم زد و موجب شد تا ایشان دیگر رؤیت نشوند و از دید همگان، پنهان گردند. و همین رخداد ظهور ایشان را رقم خواهد زد و با فراهم شدن نیرو به کیفیت و تعداد لازم، ظهور تحقق خواهد یافت .
پرسش این است که حضرت چه نیرویی نیاز دارد و برای چه محدودهای و چه تعدادی؟
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امتها داده است و او، تنها کسی است که درباره او گفتهاند :
: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»
سایر پیامبران از جمله پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم نیز به دنبال حکومت عدل بودند و این آرزوی همه آنها بوده؛ اما هیچ یک موفق به پدیدار ساختن آن نشدند. چنانکه تردیدی نیست امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت پنج ساله خویش، عدالت را هدف قرار دادند؛ اما موفق نشدند آن را در سراسر منطقهای که بر آن حکم میراندند اجرا نمایند. شاهد بر آن، نامههایی است که حضرت برای برخی استانداران خویش فرستاده و از رفتار ناعادلانه آنها شکوه کردهاند.
علت این مسأله فقدان نیروی لازم بود؛ یعنی افرادی که عادل باشند و عدالت را درک کنند و به عبارت دیگر، دارای دو ویژگی باشند:
اول، عدالت وصفی؛ بدین معنا که اصرار بر انجام معاصی صغیره در آنها نباشد و دیگر اینکه گناه کبیره را ترک کنند یعنی میل به ظلم در آنها مرده و یا بسیار ضعیف باشد؛ به گونهای که قابل چشمپوشی و اغماض است .
دوم، علم به عدالت؛ بدین معنا که معاصی صغیره و کبیره را بشناسند تا تارک آن باشند. این معاصی در بحث حکومت و ارتباط با مسائل حکومتی، بسیار فراوان و متعدد میشود و مسأله دانش و علم به مسائل را بسیار گسترده میسازد. امیرالمؤمنین علیه السلام افرادی که چنین باشند را به تعداد لازم برای وصول به عدالت مطلوب در حیطه حاکمیت خویش، در اختیار نداشت .
بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف به دنبال ایجاد حکومت عدل بر پهنای گیتی هستند؛ بنابراین نیازمند افراد عادل با دو وصف هستند : عدالت وصفی (در مقام عمل) و علم به مقتضای عدالت .
نیروی مورد نیاز حضرت، باید قبل از ظهور آماده شود؛ چرا که ایشان پس از ظهور به فتح و حکومت خواهد پرداخت و فتح و حکومت ایشان از آغاز همراه عدالت است و در نتیجه نیروهایی که ایشان استفاده میکنند، همه باید عادل باشند .
اکنون این سؤال مطرح است که چه کسی میداند نیرو به حد کافی فراهم گشته تا بگوید ظهور بسیار نزدیک است و درباره آن تعجیل ایجاد کند؟
ممکن است گفته شود بر اساس علائمی که برای ظهور بیان شده، میتوان نسبت به نزدیکی ظهور، اظهار نظر کرد. در پاسخ باید گفت: درباره علائم به گونهای سخن گفتهاند که تجمیع آنها تاکنون هرگز رخ نداده است. وقوع برخی از آنها اموری است که بارها اتفاق افتاده، اما به دلیل عدم همراهی با علائم دیگر، ظهور را همراه نداشته است. بنابراین تحقق برخی علائم تنها، میتواند امید را به شکلی معمول ایجاد نماید؛ اما خارج از حدّ متعارف به گونهای که به تخمین زدن زمانی برسد، هرگز صحیح نیست و آنها که از تحقق چنین علائمی به این گمان رسیدهاند، یا از روی کم اطلاعی بوده است و یا افرادی مغرض هستند که به دنبال از میان بردن امید از راه استعجال بودهاند.
اگر جامعه را وارد استعجال در زمینه ظهور سازیم، بعضاً این تصور برای برخی حاصل میشود که چشم انداز بیست ساله چه معنا دارد؟ برنامه پنجم توسعه یعنی چه؟ برنامهریزی برای انتخابات کدام است؟ آینده با چه مدل رئیس جمهوری باید ادامه یابد؟ وقتی بناست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و اداره حکومت را در دست گیرد، چه معنا دارد که برای بیست سال آینده چشمانداز ترسیم کنیم و برای پنج سال آینده برنامه تدوین نماییم؟ اگر این سرعتنمایی غیر واقعی با مانع روبرو نشود، خواهند گفت: معنا ندارد برای سال آینده، بودجهای تعریف کنید؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در راه است .
و اینها همه یعنی درمانده سازی حکومت از مقابله با بحرانهایی که دشمن ایجاد میکند و فرو افتادن حکومت در یک انتظار کشنده و مرده که بار دیگر با از دست دادن فرصتها در تربیت نیرو، راه را برای بازگشت سلطه دشمنان باز میکند و دیگر بار، ملتها را در قید و بند استکبار قرار میدهد و یأس و ناامیدی را مستقر میسازد. اینها همه ضرر معرفی مصادیق است که هیچ نیازی هم به آن نیست .
در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم. برای ما مهم نیست که سید خراسانی کیست؟ چرا که مأمور به تبعیت از او نیستیم؛ بلکه مهم این است که بدانیم ولی زمان ما کیست تا با تقلید و تبعیت از او، وظایف دوران غیبت را انجام دهیم و با شناخت دشمن بتوانیم از اقدامات تخریبی او جلوگیری نماییم .
مشخص کردن مصادیق اشخاصی که در روایات بیان گشته، امری ناممکن است؛ چرا که روایات وارده در این باره به گونهای است که هرگز نمیتوان مصداق واحدی را معیّن نمود.
اساساً آیا ما مأمور به شناسایی سید خراسانی، یمانی، حسنی و شعیب بنصالح و… هستیم؟ در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشدهایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان از یکسو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان میتوان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم.
نتیجه سخن
بر این اساس میتوان گفت که ظهور، هنگامی رخ خواهد داد که افراد عادل به تعداد لازم تربیت شده باشند تا بتوانند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در این امر یاری دهند و کسی از این زمان آگاه نیست مگر خدای متعال .
. نشریه امان ، شماره 30 ،ص 18
یا ایها العزیز
شنبه 94/10/05
شش نکته در حوالي آيه هشتاد و هشت سوره يوسف عليه السلام
در بکار بردن واژة عزيز، نوعي شكوه و عظمت را باخود يادآور ميشويم كه درعين حال، جذابيت و دلربايي محبوب را هم مرور کردهايم. ضعفها و كسريها و بي تناسبيهايمان را در مقايسه با او که مجسم ميکنيم ودرعين حال ميخواهيم به او نزديک شويم. عاطل و باطل كه نه، ولي حيران و سرگردان ميشويم که چگونه حتي با او حرف بزنيم «…متي أحار فيك يامولاي و الي متي و اي خطاب أصف فيک و اَيّ نجوي؛ تا كي در تو حيرت زده بمانم؟ و چگونه تو را وصف و چه نجوايي با تو کنم؟»
مسّنا و اهلنا الضرّ
بيچارگي كه آدم را بگيرد و در عين حال بر عهده خودش، مسئوليتي هم احساس كند، ديگر كارش به دادخواهي و پناهجويي ميكشد.
ناتواني اهل و عيال، هم مستمسك خوبي است براي ترحم طلبي و هم، دليل مقبولي است براي تبرئه جويي و مظلوم نمايي، نزد كسي كه خاك را به نظر كيميا ميكند. با عزيز از بيچارگي اهل و عيالت که بگويي، کار، تمام است و عنايت، حتمي.
و جئنا ببضاعة مزجاة
اگر چه تهيدستي و بيچارگي، خودش سرمايه طلب و خواستن از عزيزاست، اما دست خالي هم كه نميشود. كلاف كامواي داشتهها را بايد برداشت و عرضه كرد. هرچه باشد، او عزيز است و به دل او به هر حيله، رهي بايد كرد. مهم تر از پيشكش، وزن و قيمت پيشکشي است نزد خودمان، كه بدون ترديد هرچه به ظاهر، قيمتي هم باشد، چون بناست به او تقديم شود، ناچيز و بيمقدار است. اگر تمام دارايي مور براي تقديم به سليمان ، ران ملخ است، تمام ملك سليمان براي تقديم به آستان عزيز، ران ملخ هم حساب نميشود… ميشود؟ با اين نگاه است که امام حسين عليه السلام هيچ خوبي و حسني براي خويش قائل نيست و خوبيهايش را هم بدي ميداند و در دعاي عرفه، عرض ميکند: «من کانت محاسنه مساويه فکيف لا تکون مساويه مساوي؛ آنکس که خوبيهايش هم بدي
است، چگونه بديهايش، بدي نيستند؟» و اين بزرگترين حسن و ادبي است كه با آن ميتوان به بزم محبت عزيز راه يافت و از او شنيد که: «فادخلي في عبادي وادخلي جنتي».
فَأوفِ لنا الكيل
به عزيزي او و مسكنت و ذليلي خود كه نگاه كنيم و بهانه تقديم بضاعت مزجات را كه داشته باشيم، تمنايمان قد ميكشد و آرزوهايمان وسعت پيدا ميكند، حالا ديگر همه چيز مهياست كه از او بخواهيم که پيمانههايمان را سرشار كند؛ چرا که وفا يعني سرشار كردن و لابد، عزيز، كاري ميكند كه پيمانههاي بزرگتري هم پيدا كنيم؛ چرا كه حتي اگر سبد كوچك و كيسه محدودمان پُر شود، باز نيازهاي بزرگتري در ما صف كشيدهاند كه ظرف و زمينه و آمادگي دريافت آنها را نداريم. اما عزيز به فكر همه آنها هست: «يا من يعطي من لم يسئله و من لم يعرفه تحننا منه و رحمة».
و تصدّق علينا
بعد از بيان خواسته و نياز با او و در حالي که خود را در مرز برخورداري ميبينيم دوباره بايد يادي از فقر و بيچارگي خود کنيم و موقعيت خود را متذکر شويم. هم براي خود، كه غرور به سراغمان نيايد و هم براي او، كه از ترحمش نكاهد.
صدقه دادن اگر چه بر عزيز، فضل و يا شايد به حكم: «و اما السائل فلا تنهر» واجب باشد، ولي از طرف خواهنده و محتاج، تضرع و تمنا، وظيفه است. بايد سخت بخواهد و بنالد؛ اما هيچگاه خود را طلبكار و مدعي نداند.
حافظ وظيفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش كه شنيد يا نشنيد
ان الله يجزي المتصدّقين
رندانهترين حرفي كه مفلس محتاج ميتواند با كريمِ عزيز، بگويد، رو در رو كردن اوست با خدا و طرف حساب كردن خداست با او.هم از اين رو كه اين بينوا، بيش از برگ زرد و آه سرد، چيزي ندارد و بضاعت مزجاتش به هيچ نميارزد و هم، از اين جهت كه خداست كه بساط اين لطف و عطا را فراهم كرده است و دل كريم را بزرگتر از سپاس فقير نموده است: «لا نريد منكم جزاء و لا شكورا».5 گداي رند، در پايان طرح فاتحانه خواستههايش، رويارويي خداي عزيز و آقاي عزيز خويش را با هم به تصوير ميكشد وکنار ميرود.
. بخش مهدویت تبیان
نکته های ناب مهدوی ازآیت الله بهجت
شنبه 94/10/05
سبب غیبت امام زمان خود ما هستیم !
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت ولیّ عصر(عج)تشرف حاصل کند؛بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز،سپس توسل به ائمه(ع) بهتر از تشرّف است .
*
ما در دریای زندگی، در معرض غرق شدن هستیم؛دستگیری ولیّ خدا[از ما]لازم است تا سالم به مقصد برسیم.باید به ولیّ عصر(عج)استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد وما را تا مقصد ،همراه خود ببرد .
*
علایمی حتمیّه وغیرحتمیّه برای ظهور ان حضرت ذکر کرده اند.ولی اگرخبردهندفردا ظهور می کند،هیچ استبعادندارد!لازمه این مطلب ان است که دربعضی علایم،بداء(تجدید نظر)صورت می گیرد وبعضی دیگر از عللایم حتمی هم،مقارن با ظهور ان حضرت اتفاق می افتد .
*
انتظارظهور وفرج امام زمان(عج)،بااذیّت دوستان ان حضرت،سازگار نیست !
*
مهم تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج)،دعا برای بقا ایمان وثبات قدم درعقیده وعدم انکار حضرت تا ظهور اومی باشد .
افسوس که همه برای براورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند؛ونمی داند که خود ان حضرت،چه التماس دعایی از انها دارد که برای تعجیل در فرج او دعا کنند .
*
هرکس باید به فکر خود باشد وراهی برا ی ارتباط با حضرت حجّت(عج)وفرج شخصی خود پیدا کند؛خواه ظهور وفرج ان حضرت دور باشد یا نزدیک !
*
حضرت اشخاصی را می خواهندکه تنها برای ایشان باشند.کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا ودرراه خدا،منتظر ان حضرت باشند،نه برای براوردن حاجات شخصی خود .
*
اگربه قطعیّات ویقینیّات دین عمل کنیم،دروقت خواب وبه هنگام محاسبه پی می بریم که ازکدام یک از کارهایی که کرده ایم
قطعاً حضرت امام زمان(عج) ، ازماراضی است واز چه کارهایمان قطعاَ ناراضی است .
*
تا رابطه ما با ولی امر،امام زمان(عج)قوی نشود،کارمادرست نخواهد شد وقوت رابطه ما با ولی امر(عج)هم در اصلاح نفس است .
*
هرکس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود،بایدکه اعظم حاجت نزد ان واسطه فیض،یعنی فرج خود ان حضرت را نیز از خدا بخواهد .
*
کارافتاب،نورافشانی است،هرچند پشت ابر باشد.حضرت صاحب(عج)هم همین طور است،هرچند در پس پرده غیبت باشد…!چشم ما نمی بیند،ولی عدّه ای بوده وهستنتد که می بینند ویا اگر نمی بینند،ارتباطی با ان حضرت دارند .
*
آیا می شود رئیس ومولای ما،حضرت ولیّ عصر(عج)محزون باشد وماخوشحال باشیم؟! ودر اثرابتلای دوستان،گریان باشد وما خندان وخوشحال باشیم وعین حال،خود راتابع حضرت بدانیم؟!
*
ماطلّاب باید درفکر باشیم که چگونه می توانیم یک امضا وتأییدی از مولایمان حضرت ولی عصر(عج)بگیریم؟!یعنی چگونه رفتار کنیم که مولایمان،ما را امضا وتایید کند ؟!
. سایت دو ماهنامه امان
ادامه بحث عرفان حلقه
شنبه 94/10/05
عرفان حلقه است .در این اصل آمده است : « در عرفان کیهانی ، مسیر اصلی طریقت است که بر روی این مسیر که مسیر عمل است ، از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت می گیرد و در انتها هر سه بر یکدیگر منطبق می گردند و این بدان معنی است که در جریان عمل ، انسان به کاربرد شریعت پی برده و به حقیقت نیز نائل می گردد . »
ـ حقیقت ، طریقت و شریعت
« بدیهی است که انسان به لحاظ ساختار وجودی اش ، متکی به گونه ای عمل برای برای شکل گیری و رشد یابی در مسیر کمال است ؛ این اعمال را آفریننده او که داناست ، برای او در طرح عظیمش طراحی عظیمی کرده و آن مستعد ساختن حضور هزاران نبی و خبر گیرنده و پیام آور است ، که به عنوان رسول و فرستاده موظف به ابلاغ پیام و انذار بشر و تبشیر راه یافتگان شده و شریعت ونحوه راه رفتن در مسیر کمال خواهی را برای انسان ترسیم کرده اند . » ( عرفان کیهانی ، ص 112 )
پیچیدگی و نا روان بودن این عبارات به خوبی مشخص است . نخست اینکه طریقت اصل است و شریعت و حتی حقیقت باید به آن نزدیک و با آن منطبق شود ؛ یا به بیانی که در اصل آمده « از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت میگیرد .» حال می پرسیم این طریقت چیست که نه تنها شریعت ، بلکه حقیقت هم از روی آن دریافت می شود ؟
طریقت اعمالی است که آفریننده دانا در طرح عظیمش برای انسان طراحی کرده است . این طرح عظیم چیست ؟ آیا دین است ؟ هیچ اشاره ای نشده ؛ چیزی غیر از دین است ؟
به هر روی در توضیح طرح عظیم نوشته اند : « مستعد ساختن حضور هزاران هزار نبی و خبر گیرنده و پیام آور است … » با توجه به این جمله ظاهرا این طرح عظیم خود دین نیست . حضور پیام آوران هم نکته ی قابل توجهی است . چون حضور با فرستاده شدن فرق دارد ، ممکن است پیامبرانی فرستاده شوند ، اما همیشه حضور نخواهند داشت . از دیدگاه این اصل طرح عظیم آفریننده ی دانا مستعد ساختن حضور پیام آوران است ، نه فرستادن آن ها . پس با پیروی از این طرح باید در جستجوی پیام آوری حاضر باشیم که طریقت در استعداد اوست و شریعت و حقیقت که کمال و راه کمال خواهی است ، از روی آن دریافت می شود .
بنابراین سرنوشت شریعت ، طریقت و حقیقت بسیار مبهم و نامعلوم است ، اگر چه در نهایت به هم خواهند رسید . اما کجا به هم می رسند ؟ و آنگاه که گرد هم آیند شریعت چه شریعتی خواهد بود و حقیقت چه حقیقتی؟
ـ طریقت بی کوشش
تمام عرفان حلقه به طریقت عملی آن بر می گردد ، که از نوعی ارتباط عملی با شعور کیهانی است وشریعت و حقیقت هر چه باشد از روی آن دریافت می شود . حال این طریقت چیست ؟ دستیابی به نیروی درمان گری یا شعور کیهانی که نشانه ای از ظرفیت معنوی انسان است و راه دستیابی به آن این است که تسلیم شعور کیهانی یا رحمت عام الهی شویم البته تنها از طریق سلسله مراتب و مرکزیت عرفان حلقه .
این سهولت در رسیدن به مواهب عرفانی که می توان آن را رانت خواری معنوی نامید ، فقط با تسلیم شدن در حلقه های عرفان کیهانی به دست می آید . بدون هیچ زحمتی و برای گناهکار و بی گناه فرقی نمی کند . عارف یک دقیقه ای ! آیا این طور نیست که برای رسیدن به هر چیز با ارزشی باید رنجی را تحمل کرد و زحمتی کشید ؟ آیا بی رنج و زحمت به دست آمدن این موهب رحمانی دلیل بی ارزش بودن یا نشانه ی راهزنی شیطانی نیست ؟ اگر هم تسلیم شدن یک گام محسوب شود ، که صد البته گام بلندی هم هست ، تسلیم شدن در برابر اراده و امر خداوند است و نشانه ی آن تعبد به شریعت و آراستگی به اصول اخلاقی است ، نه تسلیم شدن به حلقه های این فرقه بدون تقید به شریعت و اخلاق .
. صحیفه تبلیغ ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، معاونت جامعه و روحانیت ، ص 64ـ 67 ، 91
عرفان حلقه
شنبه 94/10/05
تهدیدی جدی برای بهداشت معنوی جامعه
چند سالی است که اشتیاق و ساده دلی عده ای از یک سو و اشتباه و سهل انگاری مسئولان از سوی دیگر بستر گسترش سرطانی جریانی به نام عرفان حلقه را در کشور فراهم کرد ؛ تا جایی که شبکه هرمی آموزش عرفان حلقه در تمام کشور گسترده شد و شاید امروز دیگر نتوان از پیشرفت آن جلوگیری کرد ، مگر با ایجاد یک نهضت روشنگری و هوشیاری گروهی از مردم که مخاطب این جریان بوده اند .
ـ عرفان حلقه در جغرافیای معنوی
از دیدگاه عرفانی سراسر عالم هستی رحمت عام الهی است . مومنان و کافران ، خوبان و بدان ، حقیقت طلبان و حقیقت ستیزان و حتی شیاطین و فرشتگان غرق در رحمت عام یا رحمت رحمانی هستند . رحمانیت خداوند هیچ مقابل و متضادی ندارد ؛ اما رحمت خاصه یا رحیمی خدا مخصوص خوبان و حقیقت جویان و دوستان خداست و در مقابل آن قهر و غضب الهی است .
اما عرفان حلقه به اعتراف پایه کذاران آن تنها برای اتصال به حلقه های رحمانی است و در طول این سالها نه در دوره های آموزشی و نه در کتاب هایشان برای حلقه های رحیمیت تعریف و برنامه ای ارائه نداده است .
ـ واسطه ی فیض
پایه گذاران عرفان حلقه معتقدند که : « رحمت عام شامل همه انسان ها می شود و انسان در این مورد ، حق انتخاب داشته و می تواند از آن استفاده کرده و یا اجتناب نماید و برای برخوردار شدن از آن هیچ اجباری ندارد ؛ به طور کلی همه ی انسان ها صرف نظر از نژاد ، ملیت ، جنسیت ، سن و سال ، سواد و معلومات ، استعداد و لیاقت های فردی ، دین و مذهب ، گناه کار و بی گناه ، پاکی و ناپاکی و … می تواند از رحمت عام الهی برخوردار شوند . فیض و رحمت الهی در انحصار هیچ گروه خاصی نیست . افراد و گروه ها فقط میتوانند معرف باشند ، تا اشخاصی که خود را از پرتو این نور نجات بخش مخفی کرده اند ، در معرض آن قرار بگیرند . » این سخن اشکالاتی دارد و کسانی که تا حدودی با عرفان آشنا هستند پوشیده نیست ، در اساس نامه عرفان حلقه ، حلقه های رحمانیت با نام شعور الهی مورد اشاره قرار گرفته و این طور معرفی شده است: « نظر به اینکه شعور الهی نیاز به هیچ مکملی ندارد ،لذا چیزی تحت هر نام و عنوان ،قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می باشد ؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده ، مشاهده می شود که حلقه وحدت همچنان عمل می نماید و این خود رسوا کننده بدعت گذاران و متقلبان خواهد بود ، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد . در ابن رابطه ، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشانه دهنده میل فرد به خود نمایی و مطرح نمودن خود می باشد . » با این عقیده در دوره های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوطه مورد نفی و نکوهش قرار می گیرد .
ـ از عشق تا شریعت
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : « شیطان در سینه هایشان تخم می گذارد و جوجه می آورد و با چشمان آن ها می نگرد و با زبان آن ها سخن می گوید . »
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته اند : « انسان نمی تواند عاشق خدا شود ، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی ؛ انسان نمی تواند فقط عاشق تجلیات الهی ، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد . »
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است ، برای شعله ور شدن آتش عشق خداوند ، کمترین درجات معرفت کافی است . اگر چه انسان نمی تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه ی مظاهر هستی ، هستی بخش مهربان را درک می کند و به او عشق می ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می کند .
وقتی خداوند از فهم بشری کاملا کنار گذاشته شود ، به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می دهد و آنگاه بشر می ماند و دل باختگی به مظاهر جهان هستی ؛ از این عشق و دل باختگی هم هر چیزی ممکن است به وجود آید که نمونه های بارز آن مهمانی ها و پارتی های عرفان و مربیان حلقه است . آن هم عرفانی که در اساس نامه خود شریعت ، طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می داند ! ( رک : عرفان کیهانی ، ص 112 )
نسبت میان شریعت ، طریقت و حقیقت در عرفان حلقه با اینکه از سوی مرکزیت عرفان حلقه بر التزام شریعت تاکید می شود اما عملا بسیاری از سلسله مراتب مربیان چندان پایبند نیستند و حتی بعد از آشنا شدن با عرفان حلقه دل بستگی و پایبندی آن ها به شریعت کاهش می یابد . علت این دو گانگی میان گفتار و رفتار یکی از اصول اساسنامه ی ………….. ادامه دارد