دلنوشته
شنبه 98/06/02
خدایا! به هُرم نفسهای آتشینم که تمام بیابانهای وجودم را فراگرفته و کاری جز سوزاندن و گداختن ندارد! و به هرم سیاهی و تاریکی وجودم که مرا در ظلمت خود رها کرده است.
ای خورشید آفرینش! سالهاست که سرود آمدنت را در ترنم باران و فریاد آبشاران و نوای چشمه ساران میشنویم و به امید دیدنت یأس را بر کوهها سر میبُریم. سالهاست که از شهر ویران افکارمان بر قلههای رهایی گام مینهیم، تا لحظهای نسیم بهاریت را احساس میکنیم.
ای گل سرسبد آفرینش! به ما گفتهاند: وقتی تو بیایی عدالت بر کرسی مینشیند، ما منتظریم تا با آمدنت سلطه ستم واژگون و غافلان زمانه از خواب غفلت بیدار شوند.
از خود میپرسیم: ای مهتاب آسمان خلقت! تا سپیده دم فرج چند نافله باقی است؟ تا کی در آدینههای عمر با دستان بلند ندبه تو را التماس کنیم؟ تا کی کوهسارها بیتکیهگاه باشد؟ ای اجابت کننده هر دعا، پنجره قلب منتظران، رو به آسمان بیکرانت گشوده است تا با یک اشارت تو غبار اندوه غیبت از دلها برخیزد و چشمها به تماشای باران ظهور بنشیند و اکنون ای پیام همه رنگهای روشن! ای گل زیبای باغ عدالت! ما با تمام وجودمان در انتظار دیدارت هستیم.
ای سکوت و وقار زیبایی شبها، ای درخشش ماه و ستارهها که خود وعده دادهای میآیی، بیا و عهدی را که با ما بستهای بجا آور.
کاش من و این اشک دیده هر دو بر قدمهای تو بوسه میزدیم!
خدایا! به هُرم نفسهای آتشینم که تمام بیابانهای وجودم را فراگرفته و کاری جز سوزاندن و گداختن ندارد! و به هرم سیاهی و تاریکی وجودم که مرا در ظلمت خود رها کرده است. درست است که من آفریده شدم تا آتش باشم، شعله برکشم و در سیاهی و تاریکی وجودم، انتظار را بر چشمان بیفروغم بگدازانم، امّا درعمق این شعلههای سرکش و تاریک، دلی دارم که گاه به گاه غروب غم گرفتهای دارد. آقا جان! بگو کدام غروب ناگهانی است که بهاری جاویدان در پی دارد؟
به تو میاندیشم، ای زیباترین واژه هستی، ای ستاره درخشان آسمان عشق و محبت، ای تکسوار دشتهای مهربانی و ای چشمه جوشان بخشش و بزرگواری.
به تو میاندیشم، به تو که از همان آغاز حیات زمین به زندگی معنی بخشیدی و چراغ امید را در دلها زنده نگاه داشتی و راز همیشه سبز و با طراوت بودن را در گوش شقایقها زمزمه کردی.
به تو میاندیشم، ای سبزترین شاخه درخت آزادگی، ای زلالترین چشمه آب حیات و ای سرخ ترین لاله دشت اعجاز.
به تو میآندیشم، از زمانی که قفل زبانم را با کلید نام تو گشودند و بر صفحه قلبم نام تو را حک کردند و شربت گوارای مهر و ولای تو را در کامم ریختند. از زمانی که همچون شکوفهای و ابری در جنگل سبز آروزها زندگی را آغاز کردی، همچون مرغی مهاجر به سفری رفتی و همچون نوری که در روزنه امید بر دلها میتابد، باز خواهی گشت.
آری به تو میاندیشم و این اندیشه پاک را در دفترم ذهنم نگاه خواهم داشت.
کجایی ای خورشید عالمتاب هستی! کجایی ای ترنم دلهای بارانی! ای بقیهالله…! من در پی رؤیت روی آفتابیت هستم، دلم بیقرار است و از روزهای سرد پاییزی گلهمند و از ندیدنت گریان. سر به زیر میافکنم و خجل از روی آفتابیت که با مهربانی مرا نظاره میکنی. صدای تپش دلم را میشنوی که از حجابت گرفته؟ من لحظههای پایانی ماندنم را سپری میکنم، همین فرداها هستند که مرا با خودت خواهند برد. تازه به تو عادت کردهام، تازه با لبخندت جان گرفتهام و اگر تو لحظهای نباشی…! و شبها در انتظار صبح بسر میبرم شاید تو را خواهم دید. چرا نظاره بر رخ زردم نمیکنی؟ دلم از روزهای به هم پیوسته و تکراری خسته است. میدانم روزی دستانم را میگیری و برایم زندگی میبخشی. دلخوشم و شرمسار، دلخوش از دیدار مه تابانت و شرمسار از وجود بیبهرهام. ای کاش میتوانستم لحظهای با تو بیایم و لحظاتی لب به سخن بگشایم و بگویم از فراق جدایی. افسوس … تنها میتوانم دقایقی دست در دستان لطیف نسیم نهم و سرود سبز انتظار بخوانم. کاش بتوانم در روزگار آمدنت باشم تا به راهت پرپر شوم و مژده آمدنت را به دلهای سرد کوهستانی برسانم.
کاش زبانم بیانگر حرف دلم بود. کاش میتوانستم بگویم. اما مگر میشود، تا زمانی که درد انتظار را نکشی نمیتوانی کلمه به کلمه و لحظه به لحظه آن را درک کنی، اما تو تمام این لحظهها را میدانی و درک میکنی، گرچه دیگران فقط میخوانند و رد میشوند و شاید بگویند که چقدر دلنشین بود. اما اینها دلنشین نیست. اینها درد هجرانی است که فقط به خاطر تو میتوانم تحمل کنم و سکوت.
جانم فدای تو ای عزیز دلم! چقدر سخت است که تمام صداهای عالم را بشنوم، اما از آوای دلنواز تو محروم باشم، درحالی که تمام خلوت من صدای عبور توست. چرا با من غریبی میکنی؟ چرا چهره دلربایت را از من پنهان میکنی؟ به چه گناهی این گونه مجازاتم میکنی؟ باشد، اما بدان من همیشه پشت این پنجره منتظر نگاهت هستم و با دیدگان گریانم روی دلربایت را تا فراسوی زمان به نظاره مینشینم.
میبینی، باز من میمانم و همان سکوت و خاموشی همیشگی. اما به من بگو ای گل نرگس من! آیا کسی هست که درد مرا بداند؟ آیا کسی هست که گریههای شبانهام را ببیند و با من همناله شود؟ آیا کسی هست که دستی بر سر غریبی من بکشد؟ آیا کسی هست که همنشین تنهاییام باشد؟ تا به کی باید چشم انتظار بود؟ تا به کی باید با گفتن العجل العجل به خواب بروم و به امید آن که چشمانم را به جمال دلربای تو بگشایم. میگویند وقتی بیایی تمام گلهای باغچه، همه هستی خود را نثار تو میکنند. اما من اکنون تمام غنچههای باغچه دلم را نثارت میکنم که بیایی، پس کجایی؟! میدانم لیاقت ندارم و شرم دارم از این که خود را محب تو بدانم، اما منتظرت میمانم تا زمانی که خداوند به این انتظار پایان دهد و تا آن زمان با دلتنگیهای فراقت، ندبه سر خواهم داد.
من؛ ستاره ستاره محبت را با نام تو انشا کردم، دریا دریا عاطفه را به عشق تو نوشیدم، خرمن خرمن شقایق را به یاد رخ گلگون تو نظاره کردم. دسته دسته پرنده را، صفا به صفا صمیمیت را، دانه دانه مهر را، قطره قطره شهد را، چه میگویم که هستی را برای تو، به یاد تو، و به خاطر تو به تماشای ایستادهام. آه، اگر عشق؛ خرابهای بود، آبادش میکردم، اگر آیهای بود تلاوتش میکردم، اگر زنجیری بود، میگسستمش، اگر ترانهای بود، میسرودمش. چه میگویم که شکوه عشق تو هستی، و هستی بیتو فریبی بیش نیست.
قرنهاست که چونان با کولهباری از هجران از متن تاریخ گذشتهام. هر از گاهی در سایه درختی، پناهگاهی جستهام، اما باز هم همگام با طوفان حوادث و همراه با کاروان جهاد، در پی وصال تو رهسپار شدهام. هستی در انتظار توست، زمین در انتظار بارش عدل تو، گل در انتظار تابش قامت رعنای تو، دریا در انتظار مروارید وجودتو، آسمان در انتظار ستاره فروغ تو، بهار در انتظار فرمان تو، و دنیای انسانیت منتظر ظهور پر برکت توست.
مگر ما از تو چه خواستیم جز وصال که سالیان است فراق، مونس جانمان گشته. آیا دوران هجران بس نیست؟ تا کی رخ از ما نهان خواهی نمود و ما را در آتش هجران خواهی گداخت؟
هر روز غروب باران دیدگانم، در انتظار مسافری کوچه را میشوید. بیتو ای درخت زیتون، خوشبختی و حوصلهای نمانده است.
بیتو چون زمینی دور از بارش باران بهاری، با درد و اندوه خشک و سرد ماندهام. بیتو دل تنگ دل تنگم.
دعا برای ظهور
شنبه 98/06/02
دعای ما خیلی اثر دارد. منتها باید دسته جمعی و با حال توجه و استغاثه باشد. امام باقر(عج) فرمودند: اگر یک روز صبح بیدار شدید و یکی از ما اهل بیت را در میان خود ندیدید، به خداوند متعال استغاثه کنید که اگر این کار را کردید، فرج حاصل میشود.
روز جمعه بود. من هم مثل همیشه از جمعهها برای استراحت استفاده میکردم. صدای مادرم از آشپزخانه، خواب را از چشمهایم ربود. «بهروز! پاشو مادر، چهقدر میخوابی!» با دستهای نشستهام چشمهایم را مالیدم و به ساعت نگاه کردم. پنج دقیقه مانده تا ده. پس از خوردن صبحانه و بعضی کارهای شخصی، کنترل تلویزیون را برداشتم و شروع کردم به عوض کردن کانالها. کانال شش، اخبار. کانال پنج فیلم سینمایی که از اولش ندیدم. کانال … کانال دو برنامه به سوی ظهور. یک مجری با یک حاج آقا که قیافهاش خیلی آشناست، ولی اسمش یادم نمیآید. بگذار ببینم از چی بحث میکنند… :
یکی از راههای یاری حضرت بقیة الله(عج) خدمت کردن به ایشان است. این خیلی اشتباه است که ما بگوییم امام زمان(عج) برای ما چه کار کرده است، بلکه باید به خودمان بگوییم ما برای ایشان چه کردهایم؟! ما که نفس کشیدنمان را مدیون امام عصر(عج) هستیم. در دعای عدیله آمده که «بِیمنِه رُزِقَ الوَری؛ به برکت او دیگران روزی میخورند». پس مسئله مهم خدمت ما به ایشان است. این سستی و کاستی که در ما ایجاد شده، بیشترش به خاطر فاصله گرفتن ما از امام عصر(عج) است. اگر حتی خدمتی کوچک به ایشان بکنیم، زندگی خودمان برکت پیدا میکند. شما ببینید خدمت به امام زمان(عج) چه ارزشی دارد که از امام صادق علیه السلام می پرسند: آن امام موعود که جهان را پر از عدل و داد میکند شما هستید؟ ایشان میفرمایند: نه اما اگر او را درک میکردم تمام مدت عمرم را در خدمت به ایشان سپری میکردم.
پس معلوم میشود که خدمت به امام عصر(عج) کیمیایی است که وجودمان را به طلا تبدیل میکند و به وقت و زندگی ما برکت و نشاط میبخشد.
در این لحظه مجری حرف حاج آقا را قطع کرد و با عوض شدن زاویه دوربین، سرش را برگرداند و گفت: با تشکر از بیانات شما، چون وقت برنامه رو به پایان است، لطف کنید در سه دقیقه بفرمایید بهترین راه خدمت ما به آن حضرت چه میتواند باشد؟
حاج آقا ادامه داد: البته راههای خدمت به ایشان زیاد است. اما در این وقت کم فقط به یک خدمت اشاره میکنم. الان شاید بزرگترین خدمت ما به آن حضرت، این باشد که زمینه ظهور را ما باید فراهم کنیم و یکی از راههای مهم فراهم کردن زمینه ظهور، دعای دسته جمعی ما شیعیان است. حالا چون وقت نیست، خیلی خلاصه عرض میکنم که اولاً دعای ما در فرج و ظهور امام خیلی مؤثر است. دلیلش هم این است که اگر دعای ما اثری نداشت، خود امام عصر(عج) سفارش نمیفرمودند که برای تعجیل در فرج من زیاد دعا کنید «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج». پس معلوم است که دعای تک تک ما اثر دارد؛ لذا حضرت از همه التماس دعا دارند. آیتالله بهجت(ره) فرمودند: دعای تعجیل فرج، دوای دردهای ما است و بعد اشاره فرمودند که در روایت آمده در آخر الزمان همه هلاک میشوند، الاّ کسانی که برای فرج دعا میکنند.
دوم اینکه امام صادق(عج) جریانی را از قوم بنیاسرائیل نقل میکنند که به خاطر گناهانی، خداوند مقدر کرد چهارصد سال برای بنیاسرائیل پیامبر نفرستد. دویست و سی سال از این جریان گذشت. مردم و علمای بنیاسرائیل متوجه این عذاب و بیبرکتی ناشی از آن شدند. دنبال راه چاره بودند، به فکر توسل و دعا افتادند. همگی خانه و کاشانه را رها کردند و چهل روز به بیابانها رفتند «و ضجوا و بکوا الی الله» و با گریه و زاری از خداوند درخواست رحمت نمودند. خداوند متعال به خاطر این دعاها و اشکها، پیامبری برایشان فرستاد و از صدوهفتاد سال غیبت آن پیامبر صرف نظر کرد.
امام صادق(عج) بعد از نقل این جریان فرمودند: شما شیعیان هم این گونهاید. اگر دستانتان را با تضرع به سمت آسمان بلند کردید و با اشک و آه برای فرج دعا نمودید، ظهور نزدیک میشود؛ اما اگر دعا نکردید و بیخیال نشستید، غیبت امام زمانتان تا آخرین حد خود، طول میکشد.
پس دعای ما خیلی اثر دارد. منتها باید دسته جمعی و با حال توجه و استغاثه باشد. امام باقر(عج) فرمودند: اگر یک روز صبح بیدار شدید و یکی از ما اهل بیت را در میان خود ندیدید، به خداوند متعال استغاثه کنید که اگر این کار را کردید، فرج حاصل میشود. «ان اصبحتم یوماً لا ترون منهم احداً فاستغیثوا بالله عزوجل … فما اسرع ما یأتیکم الفرج».
. دانش آموخته کارشناسی ارشد تفسير.
. بحارالانوار، ج51، ص 148.
. محمد تقی اميديان، امام زمان در کلام آيتالله بهجت، ص47.
. محمد تقي اصفهانی، مکيال المکارم، ج1، ص347.
. شيخ صدوق، کمال الدين، تمام النعمة، ج2، ص 599.
. محمد تقی اميديان، امام زمان در کلام آيتالله بهجت.
حکمت غیبت
شنبه 98/06/02
غیبت در لغت به معنای پنهان شدن از دیدگان است و غایب به کسی گفته میشود که حاضر و ظاهر نیست. مخفی شدن از دیدگان مردم را غیبت مینامند و از همین جهت است که به مخفی شدن آفتاب هم غیبت اطلاق میشود، خواه این که در پشت ابر مخفی شود یا این که از خط افق غروب نماید، در هر دو صورت میتوان گفت که آفتاب غایب گردید.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که غیبت، همیشه ملازم با عدم حضور یک شخصیت نیست، بلکه در بعضی اوقات، بر شخص حاضری که حضور خویش را از دیدگاه دیگران مخفی نموده نیز اطلاق میشود.
شخصیت والای امام زمان(عج) هم، بنابر خواست حکیمانه خداوند، تن به غیبتی طولانی سپردند که در بعضی اوقات به صورت عدم حضور فیزیکی ایشان تحقق مییابد و گاهی اوقات به صورت حضور ناشناس در بین مردم، جهت تدبیر امور آنان، رخ میدهد.
پس نمیتوان غیبت حضرت را به معنای عدم حضور معنا کرد، همان گونه که گروهی توهم کردند و پنداشتند که آن حضرت در دور دستها (جزیره خضرا و …) زندگی میکنند. این دیدگاهها نادرست است و با آموزههای روایات سازگاری ندارد. طبق روایاتی که در این زمینه نقل شده است، حضرت بر خلاف حضرت عیسی به آسمان نرفته، بلکه در میان مردم و در شهرها و بازارها و… قدم مینهد.
طبق روایات علت اصلی و سرّ حقیقی غیبت معلوم نخواهد شد، مگر بعد از ظهور آن حضرت؛ همان طور که حکمت کارهای حضرت خضر در هنگامی که حضرت موسی با او مصاحبت داشت، معلوم نشد، مگر در وقت مفارقت آنها.
رسولالله صلی الله علیه و آله فرمودند: «یا جابر إنّ هذا امر من أمرالله و سر من سر الله مطوی عن عباد الله إیاک و الشک فیه فإن الشک فی أمرالله عزوجل کفرٌ؛ ای جابر! همانا این امر، امری است از امر خداوندی و سرّی است از سرّ خدا که بربندگان او پوشیده است، پس بر حذر باش که دچار تردید نشوی. همانا شک در امر خدا کفر است». اما میتوان باتوجه به برخی احادیث، حکمتهایی را برای غیبت آن حضرت برشمرد.
الف. امتحان و آمادگی مردم
حکمتها و اسرار معلومی در این غیبت است که از آن جمله میتوان به امتحان بندگان اشاره نمود، زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سرّ آن نامعلوم باشد، مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهی ظاهر میشود و قوّت تدیّن و تصدیق آنان معلوم و آشکار میگردد.
و نیز از جمله آن اسرار این است که در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر آمادگی اخلاقی و عملی پیدا کنند، زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیا و سایر ائمه نیست که مبتنی بر اسباب و علل عادی و ظاهری باشد، بلکه روش آن حضرت در رهبری جهانیان مبنی بر حقایق و حکم به واقعیات و ترک تقیّه، شدت در امر به معروف و نهی از منکر و مؤاخذه سخت از عمّال و ارباب مناسب و رسیدگی به کارهای آنهاست که انجام این امور نیاز به تکامل علوم و معارف، ترقی و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد، به طوری که استعداد عالم گیرشدن تعالیم و جهانی شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد.
گاهی نه مبدأ فاعلی خاص میتواند فیض خود را یک جا افاضه کند و نه قبول کننده میتواند یک جا تمام فیض را دریافت نماید. خداوند متعال میتواند تمام فیوضات خود را یک جا نازل کند و هروقت که بخواهد زمینه حاکمیت صالحان را فراهم آورد، اما مشکل فیض گیرندگان این است که نمیتوانند تمام فیض را یک جا و بدون مراعات شرایط زمانی، مکانی و امثال آن دریافت کنند، همانند مادری که باید طی دو سال به طفل خود شیر بدهد و در حد خود فیض الهی را به او برساند ـ هرچند خود نیز این فیض را از جای دیگر میگیرد ـ اما طفل نمیتواند سهمیه دو سال خود را یک جا دریافت کند، بلکه باید تدریجاً تحویل بگیرد تا پس از جذب شدن در بدن، مایه تکامل او گردد.
با این تحلیل معلوم میشود که غیبت امام زمان(عج) برای تحقق شرایط آن است که بیشتر آن پرورش انسانهای صالح و ایجاد آمادگی در مردم برای پذیرش حکومت عادلانه جهانی آن حضرت است.
ب. اتمام حجت با ایجاد فرصت حکومت برای همه گروهها
از آن هنگامی که جامعه بشری حاکم و فرمانروا پیدا کرده و حکومتشان را پذیرفته است، همواره از آنان انتظارها داشته که حاکمان جلو ظلمها را بگیرند و اسباب رفاه و آسایش عموم را فراهم سازند. اما کمتر موفق شده به حکومت دلخواه دست یابند. باید آن قدر حکومتهای رنگارنگ در جهان تأسیس شود و احزاب فریبنده به وجود آیند و بیلیاقتی آنها ثابت شود تا بشر از اصلاحات آنها مأیوس گردد و تشنه اصلاحات خدایی شود و برای پذیرفتن حکومت توحید آماده گردد.
هشام بن سالم از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند: « تا همه اصناف و گروههای مردم به حکومت نرسند، صاحب الأمر قیام نمیکند. برای این که وقتی آن حضرت حکومتش را تشکیل داد کسی نگوید: اگر ما هم به حکومت میرسیدیم با عدالت رفتار میکردیم.»
ج. ظهور نسل مومن از کافران و منافقان
در برخی روایات اهلبیت علیهم السلام علت دیگری که موجب تأخیر ظهور حضرت ذکر شده است، ظهور نسل مؤمن در صلب کافران و منافقان میباشد. حضرت صادق علیه السلام فرمودند: خداوند متعال در صلب کافران و منافقان نطفه افراد با ایمانی نهاده است، به همین جهت بود که علی علیه السلام از کشتن پدران کافر، خود داری مینمود تا اولاد مؤمن از آنان به وجود آید و بعد از آن به هر یک از آنها دست مییافت به قتلش مبادرت میکرد.
در روایتی که از امام صادق علیه السلام رسیده است، از آن حضرت پرسیدند: چرا امیرالمؤمنین علیه السلام از همان ابتدا با مخالفان خود نجنگید و آنها را قلع و قمع نکرد؟ حضرت امام صادق علیه السلام در جواب فرمودند : این آیه مانع آن حضرت بود. « لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا؛ اگر شما عناصر کفر و ایمان از یکدیگر جدا میگشتید، همانا آنان را که کافرند به عذاب دردناک معذّب میساختیم.» از آن حضرت سؤال شد: «تزایل» در این آیه چه معنایی دارد؟ فرمودند: مؤمنانی که در اصلاب کافران به ودیعت نهاده شدهاند. آن گاه خود امام صادق علیه السلام اضافه کردند: قائم ما نیز قیام نخواهد کرد، مگر آن که ودایع الهی خارج شوند، وقتی که این ودایع خارج شده و صف مؤمنان و کافران از یکدیگر جدا گردید، قیام میکند و دشمنان خدا را به هلاکت میرساند.
آیا کسی پیش بینی میکرد از صلب حجاج خونخوارِ ستمکار که در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت کم یافت شده، مردی چون حسین بن احمد بن الحجّاج، معروف به ابن الحجّاج، شاعر و سخنور مشهور شیعه و دوستدار خاندان رسالت پیدا شود؟ و یا از فرزندان سندی بن شاهک قاتل حضرت موس بن جعفر علیه السلام یکی از مشاهیر و شعرا و ستارگان جهان ادب پیدا شود که تحت تأثیر جلوه حقیقت و ولایت علی علیه السلام و خاندانش عمر خود را در مدیحه سرایی و نشر فضایل اهلبیت به پایان رساند. لذا این ظهور نباید صورت گیرد تا در اصلاب کفار ودیعهای باقی نمانده باشد.
د. جلوگیری از کشته شدن ایشان
زراره گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که میفرمودند: «برای قائم(عج) پیش از ظهورش غیبتی است، گفتم: برای چه؟ فرمودند: میترسد و با دست به شکمش اشاره کرد». زراره گوید: مقصود قتل است.
البته خوف به معنای خوف نفسانی نیست که امری مذموم و ناپسند است، بلکه مراد از آن خوف عقلی میباشد که نه تنها امری پسندیده و مطلوب است، بلکه گاهی ضروری و واجب است. اگر ترس، ناشی از خود خواهی باشد و انسان حاضر نباشد برای حفظ دین و آیین و مکتب در راه ادای وظیفه در روز حادثه از خطر استقبال کند، این ترسی نفسانی و ضد شجاعت است که بسیار مذموم و ناپسند است. اما اگر ترس از هدر رفتن و بیخاصیت شدن باشد، بلکه واجب است. چون خون دادن مهم نیست، مهم آن است که خون به نتیجه برسد و به بار بنشیند ، همانند بیعت امام حسین علیهم السلام با معاویه و سکوت ده ساله آن حضرت به علت عدم بیداری مردم و اهداف شوم معاویه بود.
حضرت ولیعصر(عج) میترسد که اگر در میان مردم ظاهر باشد، دشمنان او را بکشند و با کشته شدن او ـ که آخرین ذخیره خداست ـ دین حقیقی رخت بربندد. در آن صورت واسطه فیض بین خلق و خالق قطع شود، امدادهای الهی به انسانهای شایسته و لایق نرسد و وعده الهی در حاکمیت صالحان تحقق پیدا نکند، این خصوصیات او را از سیره سایر معصومین علیهم السلام جدا میکند، زیرا بقیه امامان وقتی شهید میشدند، زمین از حجت معصوم خالی نمیشد و ترس آنها عمدتاً از نتیجه ندادن خونشان بود و ترس از ابتدا ماندن خلقت و در نهایت عبث و بیهوده شدن آن نیز دارد.
ویژگی دیگر این است که تمام حاکمان ظالم میدانستند که مهدی موعود قائم آل محمد(عج) است و با قیام خود بساط ستم را از زمین برخواهد چید و جامعه انسانی را از هر گونه پلیدی پاک خواهد کرد. هرچند که سایر امامان علیهم السلام را با زندانی کردن، مراقبتهای ویژه، تحت کنترل در آورده درباره حکومت آنها را از فعالیتهای تبلیغی و دینی باز دارند و در نهایت آنها را به شهادت میرساندند، ولی در مورد حضرت ولیعصر(عج) به چیزی کمتر از مرگ و نابودی راضی نمیشوند.
هـ. آزادی از بیعت طاغوتها
آن حضرت هیچ حکومت بشری را، حتی از روی تقّیه، به رسمیّت نمیشناسد. او با احدی پیمان عدم تعّرض نبسته تا بعدها نتواند علیه او قیام کند و تحت حکومت هیچ ستمگری در نیامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل میکند و دستورات دین خود را به طور کامل و بیهیچ بیم و ملاحظهای به اجرا در خواهد آورد. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: «یقوم القائم(عج) و لیس لأحد فی عُنُقَهِ بیعه ؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: قائم(عج) قیام کند و بیعت هیچ کس برگردنش نباشد».
حضرت در زمان ظهور و حضور، همه طاغوتهای زمان خود را به اسلام دعوت میکند و در صورت استنکار و استکبار آنها، اعلان جنگ میدهد و با هیچ کس ذرهای مامحه و سازش بر سر احکام الهی نخواهد کرد و این پشت پا زدن به تمام طاغوتها از برکات غیبت است وگرنه هیچ یک از امامان معصوم علیهم السلام راضی نبودند که دست بیعت به سوی خلفای پلید اموی و مروانی و غاصبان عباسی دراز کنند.
نتیجه آن که حکمت غیبت امام، چیزی جز غیبت انسانها نیست که خود را در بطن دنیا مخفی و با غرق شدن در حلاوت دنیا و عمل نکردن دستورهای خداوند، خود را از حضور آفتاب محروم نمودهاند، بنابراین این ماییم که با انجام تکالیف باید از خداوند تبارک و تعالی بخواهیم که آن حجاب را بردارد تا همه انسانها از فیض خورشید عالم تاب مهدوی بهرهمند شوند.
*. دانش پژوه واحد خواهران مرکز تخصصی مهدويت.
. ر.ک: مجمع البحرين، فخرالدين طريحی، ج2، ماده غيبت.
. کمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ج1، ص 287.
. امامت و مهدويت، آيتالله صافي گلپايگانی، ج3. ص 122و 121.
. همان ، ص 244، دادگستر جهان، ابراهيم امينی، ص242.
. سوره فتح/25.
. عصاره خلقت، آيتالله جوادی آملی.
. امامت و مهدويت، ج3، ص 147-146.
. عصاره خلقت، آيت الله جوادی آملی، ص 103.
. همان، ص 102.
. کمال الدين تمام النعمه، ج2، باب 44، ح3.
. عصاره خلقت، آيتالله جوادی آملی، ص 114.
جایگاه عقل در حکومت یار
شنبه 98/06/02
اگر اراده و اختیار انسان همانند عصر حکومت حضرت مهدی علیه السلام به دست عقل باشد و عقل بین تمام قوای انسان مدیریت کند، جهان آن گونه میشود که باید باشد، جهانی زیبا که جرم و جنایت در آن رخت بر بندد و انسانها به حقوق یکدیگر احترام گذارند.
عقل به معنای نیرو و قوه تجزیه و تحلیل میباشد و با درک و فهم ومعرفت، هم سو هست. بارزترین خصوصیت انسان نسبت به حیوانات، داشتن قوه عاقله و درک عمیقتر درباره اشیاء اطراف خود است. در ارزش عقل و تعقل همین بس که هر انسانی اگر با صفت عاقل او را صدا زنند خرسند گردد و اگر او را بی عقل بنامند ناراحت میشود.
انسان به وسیله گوش و چشم و حواس دیگر برای خود تجربه کسب میکند و با فکر خود روابط منطقی بین اشیاء را کشف میکند و جاده را برای بهره برداری بیشتر و کاملتر از طبیعت هموار مینماید.
گرچه عقل و اندیشه در ادیان تحریف شده تحقیر میشد و کلیسا میان دین و عقل جنگ انداخته و دین را منطقه ممنوعه برای عقل دانست، امّا دین مقدس اسلام با ظهور خود و به عنوان آیین خاتم و کاملترین دین، جایگاه حقیقی عقل و تعقل را مشخص کرد و آن را یکی از منابع فهم قوانین دین قرار داد. استاد شهید مطهری در این زمینه میفرماید: «اسلام وقتی منابع تشریع را ذکر میکند، میگوید کتاب، سنت، اجماع و عقل. این عقلی که دنیای مسیحی راه نمیداد تا از نزدیک مذهب عبور کند اسلام او را به عنوان یکی از منابع تشریع خودش میشمارد».
همچنین آیتالله جوادی آملی درباره رابطه عقل و دین میفرماید: «دین، عقل را درکنار خود میپذیرد نه در مقابل خود و در بعضی موارد مثل اصول دین، ادله عقلی قبل از آیات و روایات، باید این اصول را ثابت کند».
خداوند متعال که رسولان و ائمه را برای اتمام حجت، بر مردم فرستاد، عقل را هم به عنوان حجتی باطنی در ضمیر انسان نهاد، چنانکه امام موسی کاظم علیه السلام در روایتی زیبا به این مطلب تصریح دارند. ارزش تفکر از دید اسلام آنقدر والاست که برعبادت یک سال برتری دارد؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «فِكْرُ سَاعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ؛ یک لحظه تفکر از عبادت یک سال بهتر است».
هر چند ارزش واقعی و حقیقی تعقّل در اسلام بسیار روشن است، اما آیا به راستی تمام مسلمین از این نعمت الهی آن چنان که باید، استفاده میکنند؟متأسفانه باید گفت، پاسخ منفی است. امّا آیا قرار است این روند ادامه داشته باشد و برای همیشه تاریخ از این نعمت الهی به تمام معنی استفاده نشود؟
آنچه از آیات و روایات استفاده میشود این است که برای آینده بشریت چیزی غیر از آنچه تا به حال بوده، اتفاق خواهد افتاد و فردی که از مصادیق کاملِ صاحب خِرَدان و اندیشمندان است، سکّاندار عالم گشته و نه تنها خود از این موهبت در حد کمال برخوردار است، بلکه برای دیگران هم فرصت استفاده از این نعمت بزرگ الهی را فراهم خواهد کرد.
امام باقر علیه السلام درباره کمال سطح عقول و فهم بشر در دوران حکومت یار می فرمایند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ یدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهَا أَحْلَامُهُ ؛ چون قائم ما قیام كند، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد، پس عقولشان را جمع كند [تا پیروى هوس نكنند و با یكدیگر اختلاف نورزند] و در نتیجه خردشان [و متانت و خود نگهداریشان] كامل خواهد شد.
وقتی بشر با معجزه الهی و به دست توانمند امام مهدی علیه السلام به درجه بالایی از عقل و شعور برسد، یقیناً تسلط انسان بر قوای شهوانی بیشتر میشود و درمسیرکسب فضائل اخلاقی بهتر قدم میگذارد.
مشکل بشر امروز این است که به جای عقل، افسار خود را به دست امیال درونی خود داده است که نتیجه آن همانی میشود که ما میبینیم، دنیایی پراز نیرنگ و جنایت و خون ریزی که همه از بی امنیتی مینالند.
اما اگر اراده و اختیار انسان همانند عصر حکومت حضرت مهدی علیه السلام به دست عقل باشد و عقل بین تمام قوای انسان مدیریت کند، جهان آن گونه میشود که باید باشد، جهانی زیبا که جرم و جنایت در آن رخت بر بندد و انسانها به حقوق یکدیگر احترام گذارند.
گویا این چراغ عقل در دوران حکومت یار، به صورت کامل پرتو افشانی میکند. در حدیثی نورانی، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله میفرمایند: «تَاسِعُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یمْلَأُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ… وَ عِلْماً بَعْدَ جَهْلِهَا؛ نهمین امام از فرزندان امام حسین علیه السلام حضرت قائم است كه خداوند به دست او زمین را از عدل و داد، پر نموده و علم و دانایى را پس از (دوران) جهل و نادانى فراگیر مىسازد.
با استفاده از این چراغ فراگیر، اجتهاد و قضاوت، در زمان حکومت یار، به راحتی دست یافتنی خواهد شد، به گونهای که امام باقر علیه السلام میفرمایند: «تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِی زَمَانِهِ حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِی فِی بَیتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ؛ در زمان حكومت مهدى(عج)، به همه شما مردم، حكمت و علم داده خواهد شد، تا آنجا كه زنان در خانه ها، با كتاب خدا و سنت پیامبر، قضاوت میكنند».
در عصر ظهور، عقل از طرفی و علم و دانش حقیقی از طرف دیگر، همانند دو بال، انسان را به افقهای تازهای از دانش و کشف حقایق هستی رسانده و آرزوی دیرینه بشر در دانش را محقق خواهد نمود.
*. دانش پژوه مرکز تخصصی مهدويت.
1 ـ تعليم و تربيت در اسلام، ص 276 .
2 ـ قاموس قرآن، ج5، ص 28.
3 ـ پانزده گفتار، ص21.
4 ـ همان، ص24.
5 ـ انتظار بشر از دين، ص 8.
. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملی، ج15، ص207.
7 ـ مستدركالوسائل، ج2، ص105.
8 ـ كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص 675.
9 ـ بحارالأنوار، ج 36، ص 254.
10 ـ همان، ج 52، ص 353.
تو از جنس آنها نیستی!
شنبه 98/06/02
کلمه گمنام، تو را به سرزمینی میکشاند که آن چنان در هالهای از نور است که تو حتی نمیتوانی به آن نزدیک شوی. او آنقدر بزرگ شده که دست کودکانه تو به او نمیرسد. دوباره زمزمه میکنی یا اباصالح، من نزد شاگردان مکتب تو، حسابی کم آوردهام.
چهرههای خندان و با نشاط آنان مرا در حسرت عمیقی فرو میبرد. آنها زندهاند و من بوی مُردگی خودم را میشنیدم و در عطر پاک زندگی جاودانهشان جان میگرفتم، چون «شهدا در قهقهه مستانهشان عند ربهم یرزقوناند».
آنان زندهاند، بوی مردگی ما مشام آنان را میآزارد، امّا آنقدر خوب بودند که به روی ما لبخند میزدند.
بار سنگین خجالت بود بر شانههایم و تکرار این سؤال در خودم که آنان چطور به این درک عمیق رسیده بودند و ما سالها میجوییم و نمییابیم. تو به ظاهر مردهای، اما بوی عطر بدنت، مشام ما را نوازش میدهد و ما زندهایم و خودمان را هم نمیتوانیم تحمل کنیم.
امام زمان(عج)! آنها چطور به معرفت تو رسیدند و ما هرچه دست و پای میزنیم نمیرسیم.
به چهره خندان آنها نگاه میکنم و غبطه میخورم.
حس غربتی که به ما دست میدهد به خاطر این است که از آنها نیستیم، مگر میشود در میان آنان باشی و غریب باشی. این حس غربت برای این است که روح ما در وسعت پاکشان راه نمییابد و تنهاست. آنها در آستانه ایستادهاند و ما را دعوت میکنند، امّا ما از جنس آنها نیستم. میخواهیم در هاله آنها ذوب شویم و سبک، اما روی زمین ماندهایم، تو سنگینتر از آنی که بتوانی اوج بگیری و بالا بروی. تو از جنس آنها نیستی، آنقدر که حتی نمیتوانی خودت را تحمل کنی.
وقتی به کنار مزار شهدا میروی، میفهمی که چیزی کم داری، امّا نه! پیشتر که میروی میفهمی که خیلی چیزها کم داری. جلوتر که میروی میبینی که اصلاً هیچ گاه زنده نبودهای، آنگاه تو را غمی به وسعت تاریخ فرا میگیرد که تو این همه بودهای و هیچ نبودهای، آن شهید فقط بیست سال دارد و اینقدر بوده و عزیز شده است. یوسفی بوده که خدای عزیز او را خریده و بزرگ کرده است. وقتی که فاصله از زمین تا آسمان باشد همین میشود که تو زمین ماندهای و او در آسمان است.
کلمه گمنام، تو را به سرزمینی میکشاند که آن چنان در هالهای از نور است که تو حتی نمیتوانی به آن نزدیک شوی. او آنقدر بزرگ شده که دست کودکانه تو به او نمیرسد. دوباره زمزمه میکنی یا اباصالح، من نزد شاگردان مکتب تو، حسابی کم آوردهام.
اینجا گورستان نیست. در گورستان بوی مردگی میآید، اما در جایی که شهدا هستند، بوی طراوت و زندگی میآید. در گورستان آدم، آرزو میکند زودتر بیرون بیاید. اما جایی که آنان هستند، جای اقامت است.
جلوتر که میروی و عکسها را میبینی که چقدر جوانند و شاداب و در حال لبخند، بوی کهنگی و فرسودگی خودت را میشنوی.
کمی آن طرفتر، به شهدای هفت تیر میرسی. بوی گوشت سوخته نمیشنوی، بلکه اینجا بوی مردانگی میآید. دلت بر ایشان نمیسوزد، بلکه از آنها خواهش میکنی دلشان به حال تو بسوزد و تو را شفاعت کنند.
به رجایی که میرسی، با آن لباسهای سادهاش، میآید جلو چشمت و تو چقدر منقلب میشوی و فکر میکنی که ای کاش خدا این نعمت را اینقدر زود از ما نمیگرفت.
اندکی جلوتر، فرماندهان شهید را میبینی، چقدر با هوش و قوی بودند و این، تو را به یاد طالوت میاندازد که خداوند دربارهاش فرمود: او هم علم دارد هم نیروی بدنی، این فرماندهان، مثل طالوت برگزیده خدایند.
معصومه مُکاری باغخیراتی ـ دوماهنامه امان شماره 24