آسیب شناسی تبلیغات دینی

پیش گفتاردر فرهنگ لغت به هر پدیده ای که مایه تباهی و فساد چیزی شود،آسیب یا آفت گفته می شود. (1) یکی از پدیده هایی که مانند هر چیزدیگری در معرض آسیب ها (2) قرار می گیرد، تبلیغ دین و فعالیت های جانبی آن است. این آسیب ها در موقعیت و شرایط مختلف، متفاوت می باشند.

با قطع نظر از این موقعیت ها و شرایط، شاهد لطمه ها و خطراتی هستیم که یک تبلیغ موفق را تهدید و در نهایت بازدهی و اثرمطلوب آن را کاهش می دهد.

بر این اساس لازم است در وهله اول به آسیب شناسی تبلیغات دینی پرداخت و سپس با استفاده از رهنمودهای قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) و نیز صاحب نظران «زمان آگاه »، به آسیب زدایی ازبوستان پرفیض پرداخت.

این نوشتار کوتاه بر آن است تا، گوشه ای از این آفت ها را برای خوانندگان گرامی به ویژه مبلغان ارجمند یادآور شود.

خود فراموشی

خود فراموشی یکی از نقاط آسیب پذیری تبلیغات دینی است; سخن مبلغ در ابلاغ و تبیین معارف دینی، آنگاه در شنوندگان اثر ژرف و پایدار برجای می گذارد که گوینده خود نیز بهره ای از اثرات پیامش برده باشد. در غیر این صورت، نباید توقع توفیق چندانی رادر این مقصود داشت زیرا:

1) بیان از حرارت و احساس لازم، که ناشی از انس قلبی گوینده وتاثر او در حین عمل به آن می باشد، خالی خواهد بود.

2) از آنجایی که گوینده، خود آن مسیر را در عمل نیازموده، به خوبی نخواهد توانست الگویی عملی و راهکاری موفق، برای دیگران ترسیم کند.

3) مهم تر این که معقول و پسندیده نیست که دیگران را به نیکی ونیکو بودن دعوت و خود را فراموش کرد. چنانکه خداوند تبارک وتعالی در قرآن مجید، می فرماید: (اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب) (3)

(آیا امر می کنید مردم را به نیکی و خویشتن خویش را فراموش می کنید! و در حالی که کتاب را تلاوت می کنید؟!) بنابراین باید با اجابت آیه کریمه;«فاستبقوا الخیرات » (4) هم به دعوت قرآن و هم به فرمایش قرآن ناطق، حضرت امام صادق(ع):«کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم »عمل کرده باشیم (5) .

سخنان باطل و ناروا

یکی دیگر از آسیب های تبلیغ دینی، دچار شدن به سخنان باطل وناروا است; که ناشی از مراجعه به منابع مطالعاتی و تحقیقاتی منحرف و یا بر گرفتن مطالب از «افواه الرجال » می باشد.

سخنان و شعارهای زیبا ولی بی محتوا و منحرف فراوان در برخی کتب، نشریات و بیان ها دیده و شنیده می شود که ناشی از تراوشات افکار شیطانی و اذهان گمراه و مسموم اند که آن ها را درترکیب های جذاب و قالب هایی مورد پسند و ظاهر فریب اظهارمی کنند. مبلغ لازم است در باره این نوع مطالب قدرت تشخیص،تفکیک و تحلیل داشته باشد. آیه شریفه ذیل ناظر به بیان این آفت است;

(شیاطین الانس والجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا…); (6)

شیطان های انس و جن بعضی بر بعض دیگر وحی می کنند.

مبلغ همچنین باید از ایراد سخنان ناپخته و بدون مطالعه وبررسی در جوانب مختلف آن، پرهیز کند. زیرا ممکن است، دراین صورت پدیده ای را که مهم و بزرگ است برای شنونده کم اهمیت وکوچک جلوه دهد. و به عکس چیزی کوچک و کم اهمیت را بزرگ و مهم جلوه دهد. قرآن مجید این نکته را نیز در این آیه شریفه موردتوجه قرار می دهد که:

(ولاتقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسولا); (7)

(و پیروی مکن آنچه را که عالم به آن نیستی،همانا گوش و چشم و دل همگی مورد سؤال قرار خواهند گرفت).

چنانکه در جای دیگر می فرماید:

(وتقولون ما لیس لکم به علم وتحسبونه هنیئا وهو عند الله عظیم) (8)

(و شما چیزی را با زبانهای تان می گویید که به آن علم ندارید وکار را سهل و کوچک می پندارید در صورتی که نزد خداوند بسیاربزرگ است.) کسی که مردم را به سوی خدا می خواند باید بینش خودش به خدا بیشتر و کامل تر از آن ها باشد. چنانکه پیامبر اکرم(ص)این گونه فرموده اند:

«ادعو الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی »; (9)

(من و پیروانم، خلق را با بصیرت به سوی خدا فرا می خوانیم).

استبداد به رای

یکی دیگر از آسیب های تبلیغات اسلامی خودمحوری است. چه بسیارکسانی که با انگیزه های خیر و پاک راه تلاش دینی را برگزیدند وبه دلیل اجتهاد به رای در کام انحراف غلطیدند.

قرآن کریم می فرماید:

(ولاتقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفترواعلی الله الکذب ان الذین یفترون علی الله الکذب لایفلحون); (10)

(و شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام کنید و به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید. آنان که برخدا دروغ بستند هرگز روی رستگاری نخواهند دید.)بسیاری از سختگیری ها، ناشی از جهل به دستورات اسلام است.

تحلیل های غلط

همچنان که تحلیل درست و صحیح مسایل و حوادث نقش مهم و سازنده ای در روشنگری و رشد و شکوفایی فکری و فرهنگی افراد جامعه دارد;پیش بینی های غلط و تحلیل های نادرست مسایل نیز موجب سردرگمی خودو دیگران خواهد شد.

تحلیل مسایل و پیش بینی حوادث آینده، اگر با علم و آگاهی نباشداشتباه از آب در می آید. بنابراین تا روشن شدن جوانب یک مساله نباید آن را تکذیب یا تصدیق کرد، خداوند متعال نیز به خاطرهمین کار منکران را سرزنش کرده و می فرماید:

(بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه ولا یاتیهم تاویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبه الظالمین) (11)

[آن ها از روی علم و دانش قرآن را انکار نمی کنند] (بلکه آن هاچیزی را تکذیب کردند که از آن آگاهی نداشتند. و هنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده بود. پیشینیان آن ها نیز اینگونه تکذیب کردند. پس ببین که عاقبت کار ظالمان چگونه بود.) مبلغ باید به تحلیل مباحث و مسایلی بپردازد که:

1) اصل موضوع و جوانب آن کاملا برایش روشن و آشکار شده باشد2) قدرت و تسلط کامل بر طرح و بیان آن داشته باشد3) مخاطبانش توانایی درک و فهم آن را داشته باشند

تحریف معارف

اسلام دین کاملی است که در همه زمینه ها دستورات، معیارها وطرحهای عملی دارد. اما تشخیص صحیح آن ها نیازمند شناخت و تسلطبر مبانی و منابع اصیل دینی است. بر مبلغ لازم است که در نقل وبیان آنچه به عنوان نظم اسلام مطرح می کند تحقیقات دانشمندان برجسته و مجتهدین جامع الشرایط را دیده باشد. تا مبادا قرآن وروایات را با رای و اندیشه خویش تفسیر کند; زیرا در اینصورت ممکن است مطالب غیر دینی در دین داخل و یا متون اصیل اسلامی راتحریف کند.

از پیامبر اکرم(ص) در این باره روایاتی نقل شده از جمله این حدیث شریف که فرمود:

«من فسر القرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب »; (12)

(کسی که قرآن را با نظر خویش تفسیر نماید به تحقیق بر خداونددروغ بسته است).

مبلغ باید علاوه بر دقت در محتوای مطالبی که بیان می کند باتحریف ها و نسبت های ناروایی که افراد نادان بنام دین رواج می دهند با روشی شایسته و پسندیده برخورد کند. چنانکه خدای سبحان فرموده:

(وان منهم لفریقا یلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب وما هو من الکتاب ویقولون هو من عند الله وما هو من عندالله ویقولون علی الله الکذب وهم یعلمون); (13)

(در بین ایشان[یهود] کسانی هستند که هنگام تلاوت کتاب خدا زبان خویش را چنان می پیچند که گمان می کنید [آنچه را می خوانند] ازکتاب[خدا] است.

در حالیکه از کتاب خدا نیست[حتی صریحا] می گویند: آن از طرف خداست با اینکه از طرف خدا نمی باشد و به خدا دروغ می بندند. درحالی که آگاهند).

التقاط

مخلوط کردن حق و باطل با هم، التقاط است که گناهش کمتر ازتحریف نیست و گمراهی مردم را در پی دارد. چنانکه خداوند تبارک و تعالی به نقل از پیامبرش حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) در بازجویی از سامری می فرماید: (قال فما خطبک یا)(سامری قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضه من اثرالرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی); (14)

[موسی(ع) رو به سامری کرد و] (گفت: تو چرا این کار را کردی؟!

گفت: من چیزی دیدم که آن ها ندیدند من قسمتی از خاک جای پای جبرییل را گرفتم.

سپس آن را درون گوساله طلایی افکندم و اینچنین نفس من مطلب رادر نظرم جلوه داد).

حضرت علی(ع) جمله ای دارند که به همین مطلب اشاره دارد ایشان می فرماید:

«و لکن یوخذ من هذا ضغت و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه »; (15)

(و اما چون قسمتی از حق و قسمتی از باطل گرفته و در هم می گردد، در آن هنگام شیطان بر دوستان خود، تسلط پیدا می کند.)به هنگام سخن، آن بزرگوار متوجه شد که حسن بصری، گفتگوهای اورا می نویسد. پرسید:

چه می نویسی؟

گفت: مطالب حکیمانه تو را یادداشت می کنم و مطالبی هم از خودم به آن ها اضافه کرده و برای مردم سخنرانی می کنم.

حضرت به او فرمود:

سامری نیز همین کار را می کرد. او می گفت من آثار رسول را گرفتم و با هنر خودم درآمیختم و گوساله ای ساختم که مردم را منحرف کنم.

به همین دلیل است که حضرت رو به مردم کرد و فرمود:

«اما ان لکل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه »; (16)

(آگاه باشید که هر قومی یک سامری دارد و این شخص، سامری این امت است!).

نوآوری

نوآوری در غیر امر دین عیبی ندارد. کسی در شعر یا هنر یافلسفه نوآور باشد، مانعی ندارد، اما نوآوری در دین جایز نیست، چون ما آورنده دین نیستیم، حتی امام هم آورنده دین نیست.

امام، وصی پیغمبر و خزانه علم او است. خود پیغمبر هم آورنده دین نیست. خدا به وسیله ملک و گاهی بدون وسیله ملک دین را به پیغمبر وحی می کند و پیغمبر نیز به مردم ابلاغ می فرماید. (17) بنابراین نوآوری در دین غلط و بدعت و حرام است. اما استنباطکردن درست است. اخباریین خیال می کنند اجتهاد نوآوری است.

می گویند: اجتهادها همه بدعت است. حال آنکه اشتباه می کنند زیرااجتهاد یعنی «حسن استنباط »; ممکن است مجتهدی مطلبی را از نواستنباط کند که قبلا خود او یا دیگران گونه ای دیگر استنباطمی کرده اند. این مسئله استنباط است نه آورندگی. (18) بنابراین نباید مطلق نوآوری را بدعت نامید. نوآوری یعنی:«ادخال فی الدین ما لیس فی الدین »;چیزی را که در دین نیست از خود جعل کردن!

تجدد گرایی های افراطی!

باید توجه داشت که پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هرکاری، خالی از دشواری نیست. گویی همیشه راه اعتدال یک خطباریک است که اندک بی توجه ای موجب خروج از آن است. این که درآثار دینی وارد شده که «صراط » از«مو» باریک تر است، اشاره به همین نکته است که رعایت اعتدال در هر کاری، سخت و دشواراست. (19) بدیهی است که مشکلات جامعه بشری نو می شود و مشکلات نو،راه حل نو می خواهد. «الحوادث الواقعه » جز پدیده های نوظهوری است.

که حل آن ها بر عهده حاملان معارف اسلامی است. بنابراین ضرورت وجود مجتهد در هر دوره، و لزوم تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است; والا در سلسله مسایل ثابت ولایتغیر میان تقلید اززنده و مرده فرقی نیست.

اگر مجتهد(یا مبلغی) به مسایل و مشکلات روز توجه نکند، او راباید در صف مردگان به شمار آورد. کوتاهی و زیاده روی از همین جا پیدا می شود. (20)

گاه برخی آنچنان عوام زده هستند که تنها معیارشان سلیقه عوام است، عوام هم گذشته گراست و به حال و آینده کاری ندارد.

برخی دیگر که به مسایل روز توجه دارند و درباره آینده می اندیشند، متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه می گذارند، سلیقه روز را معیار قرار می دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جای آنکه اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند، سلیقه وروح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند، مثلا مهریه نبایدباشد، چون زمان نمی پسندد، تعدد زوجات یادگار عهد بردگی زن است، پوشیدگی همین طور، اجاره، مضاربه و مزارعه یادگار عهدفئودالیسم است! و فلان حکم دیگر، یادگارعهدی دیگر. اسلام، دین عقل و اجتهاد است. اجتهاد، چنین و چنان حکم می کند.

باید توجه داشته باشیم که حتی معیارهایی که دانشمندان روشنفکرو مترقی اهل تسنن، نظیر عبده و اقبال برای حل مشکلات جدیدارایه کرده اند، از قبیل تمایز قایل شدن میان عبادات و معاملات و تعبیرهای خاصی که آن ها از اجماع، اجتهاد و شورا و غیره کرده اند، و همچنین جهان بینی اسلامی که آن ها عرضه کرده اند، به هیچ وجه برای ما که پرورده فرهنگ اسلامی پیشرفته شیعی هستیم،قابل قبول نیست و نمی تواند الگو قرار گیرد، فقه شیعه، حدیث شیعه، کلام شیعه، فلسفه شیعه، تفسیر شیعه، فلسفه اجتماعی شیعه،از آنچه در جهان تسنن رشد کرده بسی رشد یافته تر و جوابگوتراست. (21)

مقایسه میان آنچه در طول تاریخ اسلام و بویژه سنوات اخیر ازجهان شیعه عرضه شده و آنچه از جهان تسنن عرضه شده است،می رساند که نظریات شیعی به برکت پیروی از مکتب اهل بیت(علیهم السلام) بسی عمیق تر و منطقی تر است.

به هر حال تجدد گرایی افراطی، که هم در شیعه و هم در سنی وجودداشته و دارد در حقیقت عبارت است از:

الف) آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست.

ب)پیراستن آن، از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن وباب طبع زمان کردن.

این ها آفت بزرگی برای نهضت اسلامی است. و وظیفه مبلغ آن است که با روشی مؤثر با تاثیرات ناشی از این آسیب ها مبارزه کند. (22)

اوهام، خرافات و سنت های ناروا

بی تردید یکی از آسیب های تبلیغات اسلامی، رواج آداب و رسوم وسنت هایی است که بر خلاف تعالیم اسلام بوده و همواره سد راه گسترش این دین مبین بوده است. مبارزه با این سنت ها و جانشین کردن سنت های الهی به جای اوهام و سنت های ناروای اجتماعی،همواره باید مورد توجه مبلغ مسلمان باشد. علمای بزرگ اسلام هرجا که سنت های جاهلی سد راه تکامل جامعه می شد، حتی به قیمت آبروی خویش با آن ها مبارزه می کرده اند. سنت شکنی وسیله ای برای رشد جامعه در بستر تعالیم اسلام و ایجاد فضای مناسب برای تعالی و ترقی فرهنگ و اندیشه در جامعه اسلامی است. البته در این راه گروهی همواره در مقابل حق جویان قرار دارند.

قرآن کریم در این باره می فرماید:

(وکذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریه من نذیر الا قال مترفوهاانا وجدنا آبائنا علی امه وانا علی آثارهم مقتدون قال اولوجئتکم باهدی مما وجدتم علیه آباءکم قالوا انا بما ارسلتم به کافرون); (23)

(و همچنین ما هیچ رسولی پیش از تو در هیچ شهر و دیاری نفرستادیم جز آنکه اهل ثروت و مال آن دیار(به رسولان) گفتند:

ما پدران خود را بر آیین و عقایدی یافتیم و از آن ها البته پیروی خواهیم کرد. آن رسول ما به آنان گفت:«اگر من به آیینی بهتر از دین باطل پدرانتان شما را هدایت کنم، باز هم پدران راتقلید می کنید؟» آن ها پاسخ دادند: ما به آنچه شما به رسالت آورده اید کافریم!)

غرور

در فراز و نشیب کارهای تبلیغی همواره موفقیت ها در کنار برخی ناکامی های ظاهری هستند. گاهی تمجید و تحسین ها به دنبال یک سخنرانی جالب و مفید متوجه مبلغ می شود و گاهی نیز مبلغ درکارهای خود احساس موفقیت و کامیابی نمی کند. در هر دو صورت اوباید با تدبیر و تلاش به شناخت وظیفه و انجام آن، بپردازد.

ناتوانی علمی

از مهم ترین عوامل موفقیت در تبلیغ دینی آگاهی و توانایی لازم در بیان مسایل و موضوعات اسلامی است.

سخنوری که بدون علم و آگاهی از مطلبی در کرسی خطابه بحث می کندو پیرامون آن سخن می گوید، به ارزش کلام و شخصیت خود آسیب می رساند. و خویشتن را با عوارض نامطلوب آن مواجه می سازد. (24) چنانکه این نکته مهم، در کلام امیر بیان، حضرت علی(ع) چنین آمده است که:

«لاتقل ما لاتعلم…»

(درباره چیزی که از آن اطلاع نداری سخن مگوی…) (25)

وابستگی مالی به افراد ناصالح

تبلیغات اسلامی اگر آلوده به سودطلبی شد، بتدریج ارزش واقعیش را از دست می دهد و جذب کانون های قدرت مادی می شود و در بهترین و مردمی ترین شکلش به سوی عوام زدگی سوق پیدا می کند.

بندگان زر و زیور نمی توانند در تبلیغات برای خدا نقش سازنده ای داشته باشند. بزرگترین نقش آفرینان در این مسیر کسانی هستندکه خویشتن را از علقه این وابستگی ها رهانیده اند. مانند:

بزرگترین مبلغ تاریخ اسلام پیامبر اکرم(ص) است از قول قرآن که می فرماید:

(ما اسئلکم علیه من اجر، ان اجری الا علی رب العالمین) (26)

ای پیامبر، بگو: ( به خاطر رسالت و نبوت از شما اجر نمی طلبم بلکه اجر من بر پروردگار عالمیان است).

البته اگر مبلغان دینی بتوانند و سعی کنند برای تامین معاش خود فکر دیگری بکنند و از راه تبلیغ، امرار معاش نکنند، درکار خود موفق تر و مؤثرتر عمل خواهند کرد، چرا که راه های رزق وروزی در زندگی بسیار است. (27)

وابستگی مالی به افراد ناصالح به مرور زمان علاوه بر تاثیرمنفی بر روحیه مبلغ موقعیت و شخصیت اجتماعی و اخلاقی او را نیزدچار خطر انحراف و انحطاط خواهد کرد.

در تاریخ ادیان به بسیاری از عالمان و راهبان اهل کتاب برخوردمی کنیم که به اقطاب قدرت و ثروت نزدیک می شدند تا از یکسو ازوجهه آنان استفاده کنند و از سوی دیگر از دنیای آنان بهره گیرند.

چنانکه در آیه زیر آمده است:

(ان کثیرا من الاحبار والرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل ویصدون عن سبیل الله…) (28)

(بسیاری از عالمان اهل کتاب و راهبان اموال مردم را به باطل می خورند. و سد راه خدا می شوند…)

ابهام در پیام

پیام تبلیغی مورد نظر باید از هرگونه ابهام و گنگ بودن پیراسته باشد تا مخاطب دچار سوء برداشت نشود، هر چه پیام روشن تر باشد، آرامش مخاطب در برداشت از مطالب بیشتر خواهدبود. (29)

رسول خدا(ص) در این مورد می فرماید:

«انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدرعقولهم » (30) (ما گروه پیامبران، ماموریم که با انسانها به اندازه عقل هاشان سخن گوییم).

پرگویی

یکی از عواملی که موجب خستگی و کسالت مخاطبان می شود، آن است که مبلغ در بیان مقصود خویش بجای استفاده از کلام مختصر وبلیغ، پرگویی کند.

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود:

«قیل ما البلاغه؟، فقال(ع) من عرف شیئا قل کلامه فیه وانما سمی البلیغ لانه یبلغ حاجته باهون سعیه » (31)

از امام صادق(ع) سؤال شد بلاغت چیست؟ فرمود: آنکه چیزی راشناخت سخنش درباره آن کم می شود. بلیغ نیز به همین خاطر چنین نام گرفته است، زیرا که با اندک تلاشی به مقصود خود نایل می آید.

امام کاظم(ع) نیز در این باره فرموده اند:

(هر کس با زواید سخن خود، شیرینی و زیبایی های حکیمانه سخن رامحو کند… گویا بر نابودی عقل خویش اقدام کرده است.) (32)

حضرت علی(ع) فرمود:«خیر الکلام مالا یمل ولایقل » (33)

بهترین سخن آن است که نه کم باشد و نه ملال آور.

همچنین آن حضرت فرموده اند:«قلیل یدوم علیک خیر من کثیرمملول » (34) اندکی که دوام دارد، بهتر است، از زیادی که ملال آورباشد.

سنت پیامبر گرامی(ص) هم سخنرانی های کوتاه و مفید بوده است. (35)

توجه به هدف تبلیغ

انسان در نقطه پایانی کمال خویش به جایگاهی می رسد که جواررحمت خدا است. چنانکه قرآن می فرماید:

(ان المتقین فی جنات ونهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) (36)

محققا اهل تقوا در باغها و کنار نهرها منزل گزینند. درمنزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند با عزت و سلطنت جاودانی متنعم اند.

کمال نهایی انسان در رسیدن به قرب ربوبی است و آمدن انسان به این جهان برای تحصیل آمادگی جهت وصال به حق است. از این روتمامی کوشش های تبلیغی باید در جهت تحصیل این آمادگی و کسب شایستگی برای رسیدن به لقای الهی باشد. انحراف از این هدف کلی می تواند موجب سردرگمی مبلغ و مخاطب شود.

اهداف فرعی و انحرافی، گرمی جلسه، خوش آمد مخاطب و بانی مجلس،جذب مریدان، کسب شهرت در خطابه و منبر و. .. در دراز مدت موفقیت مبلغ را در رسیدن به اهداف متعالی اسلام با خطر کاهش تاثیر مطلوب و خدای ناکرده تاثیر گذاری منفی در تبلیغ شوندگان مواجه خواهد کرد.

مولی الموحدین حضرت علی(ع) می فرماید:«یثیروا لهم دفائن العقول » (37) انبیا آمدند تا عقلهای خفته را برانگیزند.

هدف، نشر قانون خدا است. مبارزه با ظلم است. دعوت به عدالت وتقوا است. اتمام حجت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکراست.

تبلیغ کار بسیار ارزشمندی است که اول مسوولیت آن از طرف خداوند بر عهده انبیا و اولیا و سپس بر عهده علمای ربانی است.

هدف تبلیغ در مکتب انبیا نجات مردم از طاغوت ها، هواهای نفسانی، جهل، تفرقه، شرک، دعوت به ایمان به خداوند و قانون آسمانی و معاد و… است. بنا به فرمایش قرآن محتوای تبلیغ تمام انبیا یکی بوده است:(ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت) (38)

تندخویی و زود رنجی

این ها دو صفت است که از ارزش مبلغ دینی می کاهد.

مردمی که گرد مبلغ جمع می شوند گاهی اسباب آزردگی و دلسردی اورا فراهم ساخته و با اصرارها، نادانی ها، خشنونت ها، بدرفتاری هاو پرگویی های خویش، مبلغ را به ستوه می آورند.

مبلغ دینی هر چه باشد یک انسان است و انسان از کارهای ناپسندآزرده می گردد و آزردگی خود را آشکار می کند. و نیز انسان هرچه باشد به خشم می آید و گاهی خشم خود را آشکار می سازد.

در نتیجه خشم و آزردگی، مردم پراکنده می شوند. چنانکه خداوندمتعال در قرآن کریم به پیامبر عظیم الشان و مبلغ کبیراسلام(ص) می فرماید:

(فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک) (39) ای رسول رحمت، خدا تو را با حمت خویش با خلق مهربان و خوش خوی گردانید و اگر تندخو و سخت دل می بودی، مردم از گردتو پراکنده می شدند.

مردم از مبلغان توقع دارند که نیکوترین اخلاق را داشته باشند وبرای دیگران الگو و اسوه باشند، و به دیگر سخن، مردم انتظاردارند که مبلغ و نماینده مذهبی در صفات برتر و ملکات نیکوخلیفه و جانشین رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(علیهم السلام)باشد.

خشم علی (ع)

داستان معروف امام علی(ع) را شنیده ایم. آن حضرت در میدان جنگ «عمرو بن عبدود» حریف رزمی خود را نقش زمین می سازد و روی سینه او می نشیند. دشمن مغلوب که همه توان خود را از دست داده و از هرگونه اقدامی ناتوان مانده است، آب دهان به طرف امیرالمؤمنین(ع) پرتاب می کند. عمل خبیث و نگران کننده اوعلی(ع) را ناراحت می کند تا سریع تر علی(ع) کار او را تمام کند،اما امام(ع) تعلل می کند و از روی سینه «عمرو» برمی خیزد،اندکی صبر می کند و قدم می زند، تا خشمش فرو می نشیند آنگاه، سردشمن را«خالصا لوجه الله »، از بدن جدا می کند. (40)

امام هم غضب می کند; عصبانی می شود، این ها جنبه های بشری است،اما در اثر تسلط بر نفس، خشم و غضب خود را مهار می کند. و عمل خود را با هوای نفس آمیخته نمی سازد، بلکه خالصا لوجه الله دشمن دین را به نیستی می کشاند. چنین رفتاری می تواند برای افراد بشر درس عملی واقع شود. (41)

دامن زدن به اختلافات

بی شک در هر اجتماعی، اختلافاتی میان مردم آن به وجود می آید، که گاه به لحاظ زمانی تا حدی هم ریشه دار و عمیق می باشد.

و همچنین گاهی میان مسئوولین یک منطقه و یا یک شهر و…اختلافاتی وجود دارد.

البته وجود این تنش ها و تقابل ها بر حسب علت و انگیزه قابل بررسی و ریشه یابی است. اما مبلغ باید از دامن زدن به این گونه نزاع ها با هوشمندی و لطافت دوری گزیند. و اگر توانست باید آن اختلافات را کاهش داده و جلوی گسترش آن ها را بگیرد. مبلغ بایدبا نرمش و رفتاری منطقی مردم را به سوی راه راست هدایت کند.

گرایش برخی مبلغان به جناح ها و گروه های سیاسی باعث می شود تامردم سخنان او را همواره حمل بر طرفداری و تبلیغ جناح و گروهی کنند، که مبلغ خودش را منتسب به آن می داند.

ساده لوحی، زود باوری و اعتماد به همه!

مبلغ نباید هر آنچه را می شنود باور کند و به همه افراد اعتمادکند. البته نباید با سوء ظن برخورد کرد; بلکه سخن در این است که به سادگی مطلب شنیده یا خوانده ای را نقل نکرده و عکس العمل نشان ندهد.

قرآن می فرماید:

(ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا) (42)

اگر فاسقی برای شما خبر آورد تحقیق کنید.

آشنایی با دانش آمارگیری

آشنایی با مبانی آماری و برآوردهای عمل کرد تبلیغاتی و نیزشیوه های بررسی بازتاب در آموزه های تبلیغی، نقش مهمی در پیشبردتبلیغ دینی دارد.

تبلیغ دینی یک خدمت آموزشی و تربیتی است.

قرآن کریم در این باره می فرماید:

(ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا. ) (43)

[ای انسان!] آنچه را که نسبت به آن آگاهی نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل، همه مسوولند.)

متاسفانه دانش بشری، تجارب اجتماعی و فرهنگی و پژوهش های علمی معمولا در مراکز و موسسات پژوهشی و آموزشی رسمی، کتابخانه ها،گزارش های رسمی دولتی و اسناد اداری جمع آوری و معمولا بایگانی می شود.

اگر نشر و تعلیم این آموزه ها به طور مستمر در موسسات آموزشی رسمی وجود دارد، دایره آن بسته به محدوده عمل کرد موسسات آموزشی رسمی و محدود است، در حالی که در نظام تبلیغ می توان ازاین دستاوردهای علمی و پژوهشی برای گسترش فرهنگ و رشد اجتماعی استفاده فراوانی کرد. (44)

همچنین کم اطلاعی و عدم بهره گیری از قالب های هنری در جهت آمیختن تبلیغات و هنر را نیز می توان از جمله کمبودهای تبلیغی این زمانه دانست.

پی نوشت ها:

1- الافه: عرض یفسد ما یصیبه; المصباح المنیر ج 1 ص 29، الافه.

2- قال علی (ع): لکل شی ء آفه…; ر.ک میزان الحکمه، ج 1،الافات ح 514.

3- بقره(2):43.

4- بقره(2): 148 و 48، (پس پیشی گیرید در نیکی ها).

5- اصول کافی، ج 2، ص 78.

6- انعام(6): 112.

7- اسرا (17):36.

8- نور(24): 15.

9- اصول کافی، ج 1، ص 44.

10- نحل(16):116.

11- یونس(10):39.

12- بحار الانوار، چاپ بیروت، موسسه الوفاء، ج 36، ص 227.

13- آل عمران(3): 78.

14- طه(20):95 و96.

15- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 5/137.

16- تفسیر نمونه، ج 13، ص 286، به نقل از تفسیر نور الثقلین،ج 3، ص 392.

17- کتاب سیره نبوی، تالیف شهید مطهری(ره) ص 126 - 128 به نقل از کتاب تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری به کوشش عبدالرحیم موگهی، ص 184.

18- همان .

19- کتاب بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، ص 90 92، (به نقل از کتاب تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری(ره)عبدالرحیم موگهی. ص 333 - 334.

20- همان.

21- کتاب تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری، تالیف عبدالرحیم موگهی، ص 334.

22- بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، به نقل ازکتاب تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری(ره)، ص 335.

23- زخرف(43):23 و 24.

24- روشهای تبلیغ، مولف رضا علی کرمی، ص 123.

25- غرر الحکم، ص 828.

26- شعراء(26):127.

27- گامهایی در راه تبلیغ، تالیف علامه محمدحسین فضل الله،ترجمه دکتر احمد بهشتی ص 89.

28- توبه(9): 34.

29- روشهای تبلیغ، تالیف رضا علی کرمی، ص 33.

30- اصول کافی، ج 1، ص 27.

31- تحف العقول، ص 377.

32- اصول کافی، ج 1، ص 17.

33- غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، فصل 29، حدیث 23.

34- غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل 61، حدیث 28.

35- به نقل از قرآن و تبلیغ، حجه الاسلام والمسلمین محسن قرائتی،ص 94.36 قمر(54): 55 - 54.

37- نهج البلاغه، خطبه 1.

38- نحل(16):36.

39- آل عمران(3):159.

40- به نقل از کتاب روش تبلیغ و سخنرانی، تالیف احمد صادقی اردستانی، صص 126 - 128.

41- همان.

42- حجرات (49):6.

43- اسراء(17):36.

44- مبانی تبلیغ، محمد حسن زورق، ص 40.

شیوه های تبلیغی پیامبر(ص)

پیش گفتارهر مکتبی پیامی برای جامعه دارد و مردم را به پذیرش آن فرامی خواند و در این جهت از روش های ویژه ای بهره می جوید که بااهداف اصلی آن مکتب وابسته است. تمامی پیامبران از حضرت آدم(ع) تا منجی بشریت حضرت خاتم(ص) از جانب خداوند مبعوث شدندتا انسان را از ظلمت و جهل به نور علم و هدایت و از تنگنای طبیعت به وادی بی انتهای معنویت و از ظلم و شقاوت به عدل وکرامت و از پرستش بت ها به عبادت خدا و از اطاعت اغیار و اشراربه استجابت اولیا و رسولان رهنمون شوند. پیام الهی پیامبران رابا توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی جوامع بر سه محور توحید،نبوت و معاد پایه گذاری شده است. وجه تمایز این دعوت ها درکیفیت بیان آن محورها و تبیین مسایل فرعی مطابق فهم و شعورمردم است. گرچه روش تبلیغی هر یک از پیامبران دارای ارزش ویژه خود می باشد.

اما در این نوشتار تنها به شیوه های تبلیغی پیامبر خاتم(ص)خواهیم پرداخت.

عرب پیش از اسلام

در آغاز به طور اختصار وضع جهان عرب و وقایع تاریخی و اجتماعی عرب جاهلیت را از نظر می گذرانیم.

جملات کوتاه و گهربار امیرالمؤمنین(ع) تا حدودی روشنگر اخلاق وروحیات جامعه عرب پیش از اسلام و شاهد زنده ای بر انحطاط فکری وفساد اخلاقی آنان است. (1) ایشان می فرمایند:

خداوند، محمد(ص) را بیم دهنده جهانیان و امین وحی و کتاب خودمبعوث کرد و شما گروه عرب در بدترین آیین و پست ترین جاها به سر می بردید. در میان سنگلاخ ها و مارها اقامت داشتید، آب های لجن آلود می آشامیدید و غذاهای خشن (مانند آرد هسته خرما وسوسمار) می خوردید و خون یکدیگر را می ریختید. و از خویشاوندان دوری می کردید.

بت ها در میان شما برپا بود و از گناهان اجتناب نمی کردید. (2)

قرآن نیز این موضوع را گوشزد و می فرماید:

(و کنتم علی شفا حفره من النار فانقذکم منها). (3)

جریان «اسعدبن زراره » نیز می تواند روشن گر بسیاری از نقاطزندگی مردم حجاز باشد. (4)

رسول گرامی(ص) در پاسخ به پرسش او دوآیه زیر را تلاوت فرمودند. دقت در معنای این آیات به خوبی وضع آن دوران را روشن می سازد.

(قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا وبالوالدین احسانا ولا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم وایاهم ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ولا تقتلواالنفس التی حرم الله الا بالحق ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون ولاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفواالکیل والمیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا وسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی و بعهد الله اوفوا ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون. (5)

مضمون های این دو آیه گواه بر این است که تمامی این خصلت های ناروا دامن گیر توده عرب بود و برای همین جهت رسول خدا(ص) نخست این دو آیه را تلاوت کرد تا اهداف رسالتش معلوم شود. (6)

تفکر اعراب در باره خداوند و معاد بسیار خرافی و افسانه پرستی بسیار رایج بود. زن ضعیف بود و تحقیر و مظلوم واقع می شد.

آنان قبایلی پراکنده و ملتی خموش و راکد بودند. (7) نه از علم ومذهب در بین آنان نشانی بود (8) و نه از سواد بهره ای برده بودند. (9)

در چنین جامعه ای پیامبر گرامی اسلام(ص) مبعوث گشت. او عرب را ازتاریکی ها به سوی نور هدایت کرد. و از آنان امتی پدید آورد که از گمنامی به سوی شهرت و از سستی به سوی بیداری و از پستی به سوی فراز رفتند. و هنوز یک قرن نگذشته بود که یک پای در هند ویک پای دیگر در اندلس نهادند. (10)

عوامل موفقیت تبلیغی پیامبر(ص)

قبل از بررسی روش های تبلیغ، به شناسایی عواملی که موجب توفیق پیامبر گرامی اسلام(ص) شد، می پردازیم: اولین رکن مهم در تبلیغ پیامبر(ص) ویژگی های برتر پیام ایشان بود.

معارف برتر

اگر محتوای پیام رسول خدا(ص) دارای این ویژگی ها نبود، حتی درصورت وجود زمینه مساعد، تبلیغ یک تلاش کور و بی حاصل بود.

این ویژگی ها عبارتند از:

اول: قابلیت اثبات و استدلال

پیامبر(ص) پیام خویش را با منطق و استدلال بیان می فرمود. معارف دینی زمینه پذیرش عقلی داشت و ابهام ها و تاریکی ها را از اذهان می زدود.

دوم: هم سویی با احساسات عالی

اقناع احساسات متعالی از سوی اسلام موجب شد تا افراد به سهولت در راه هدف های مکتب فداکاری کنند و جان هایشان را ضامن اجرای احکام مکتب قرار دهند.

سوم:هماهنگی با نیازهای بشر

هماهنگی معارف دینی با نیازهای فطری و طبیعی بشر باعث شد تانه تنها وحی آسمانی را عقل ها بپذیرند، بلکه در عمق روح بشر هم رسوخ کند هم چنان که قرآن می فرماید: (و یخرون للاذقان یبکون ویزیدهم خشوعا). (11)

شناخت دقیق و همه جانبه مخاطبین

از اصول مهم تربیتی واقع بینی است. در هر تبلیغ کارآمد در آغازباید ویژگی های مخاطب را به خوبی شناخت. آن گاه با رفع موانع وبه کارگیری عوامل مؤثر و مراقبت مستمر زمینه پیشرفت معارف دینی را فراهم آورد.

پیامبر گرامی(ص) در میان عرب رشد و نمو کرده، با اوضاع جامعه آشنا و از معیارها و امور مورد توجه آن ها باخبر بود.

همین امر باعث شد تا پیامبر(ص) بتواند زمینه مناسب بیان مطالب خود را مهیا کنند.

در این جا به پاره ای از روش هایی که پیامبر(ص) به کار بست تابتواند در مخاطب زمینه مساعدی به وجود آورد، اشاره می شود.

مهمترین آن ها عبارتند از:

اول: شناخت ظرفیت مخاطبین و آمادگی مخاطبین

باید دانست که همه مخاطبین از آن چنان ظرفیتی برخوردار نیستندکه در وهله نخست به دعوت، پاسخ مثبت دهند. پیامبر نیز با توجه به همین نکته اقدام به تبلیغ فرمود. اذیت و آزارهای فراوان رابه جان خرید و از دعوت به اسلام دست بر نداشت. (12) همچنین افراداز ظرفیت ها و استعدادهای متفاوتی بهره مندند. لذا پیامبرگرامی(ص) با عنایت کامل به میزان پذیرش و استعداد هر فرد،دعوت خود را ابلاغ می فرمودند. تبلیغی که از انعطاف برخوردارنباشد، ناکارآمد و خستگی آور است. پیامبر گرامی در این باره می فرمایند:

«امرنا معاشر الانبیاء ان نکلم الناس بقدر عقولهم ». (13)

دوم: ارتباط سازنده با همه اقشار و جاذبه قوی

حضرت رسول(ص) با اقشار و همه گروه های سنی ارتباط داشت.

دعوت پیامبر(ص) پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و غنی، باسواد وبی سواد، را شامل می شد.

قرآن در این باره می فرماید:

(رحمه للعالمین); (14)

(هدی للناس) (15) ;

(کافه للناس); (16)

(للعالمین نذیرا). (17)

سوم: استفاده از روش های مناسب

روش هدایت پیامبر(ص) برای همه گروه ها و طبقات یکسان نبوده وهر گروه یا فردی را به شیوه ای خاص دعوت می فرمود. گاه فردی بایک جرقه هدایت می شد و گاه موج و تلاطمی شدید برای دعوت، ضرورت داشت. برای دعوت اهل کتاب، بر مشترکات تاکید و کافران را به تفکر و تامل و خردورزی دعوت می فرمود.

چهارم: توجه به نیازهای بشری، زمینه مناسب ابلاغ

هر فرد آن هنگام تعادل و توازن خویش را باز می یابد که نیازهای جسمی و روحی او تامین شده باشد.

قرآن می فرماید:

(فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف). (18)

این آیه شاهد بر این مطلب است که خداوند با عنایت به رفع دو نیاز طبیعی بشر امر به پرستش می کند در متون اسلامی نیزاین نکته مورد توجه قرار گرفته است. امیرالمؤمنین(ع)می فرماید:

«ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها واقبالها فان القلب اذا اکره عمی ». (19)

قلب آدمی دارای (دو حالت) در میل و رغبت و اکراه و تنفر است.

از در میل و رغبت آن وارد شوید چرا که روح و روان آدمی وقتی چیزی را ناخوش دارد نابینا می شود.

ویژگی های مبلغ

ویژگی های فردی پیامبر(ص) از مهم ترین عوامل توفیق حضرت به شمارمی آید. هیچ تبلیغی بالاتر از شایستگی مبلغ و عمل به گفتار خودنیست.

امام صادق(ع) در روایتی شرایطی را که برای پیشبرد هر کاری واز جمله تبلیغ دین است را چنین بر می شمارد.

«فاذا اجتمعت النیه والقدره و التوفیق و الاصابه و هنالک تمت السعاده ». (20)

هنگامی که نیت و قدرت و توفیق و صائب بودن در عملی جمع شدندسعادت و وصول به هدف حاصل شده است. اگر چه این ویژگی ها تمام وکمال در پیامبر(ص) بوده است، برای آشنایی کامل شرح بیشتری رامی آوریم.

آگاهی و تبلیغ عالمانه

پیامبر(ص) برای تبلیغ اسلام وحی الهی را می شناخت و به تمام زوایای آن آگاهی داشت. بدون تکیه بر این و آن، سخنانش رامی گفت و هیچ گاه از ظن و گمان های پوچ پیروی نمی کرد. قرآن نیزمی فرماید:

(ولا تقف ما لیس لک به علم…). (21)

و قرآن گواه صدق و درستی گفتار را برهان و دلیل می داند ومی فرماید: (قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین). (22)

امیرالمؤمنین علی(ع) در این باره می فرماید:

«علیکم بالدرایات لا بالروایات ». (23)

آیت و بینش و دقت را فرا روی خود قرار دهید نه نقل قول های بررسی نشده را.

باور و ایمان مبلغ

آن چه در تمام مراحل تبلیغ مدد کار حضرت بود، باور قلبی او به هدفش بود. بالاترین عامل توفیق تبلیغی پیامبر(ص) استقامت وپشتکار او است که از ایمان و باور او به هدف مقدسش نشات گرفته است.

عمل به گفتار

پیامبر(ص) همواره، بیش از همه به دستورات دینی که آن را ابلاغ می فرمود، عمل می کرد. با این روش هم اطمینان و اعتماد مخاطب راجلب می کرد و هم ثابت می نمود که عمل به دستورات دینی کار مشکلی نیست.

علاوه بر این اگر سخن از فردی عامل باشد بر قلب و جان اثرمی گذارد. هم چنان که فرموده اند:

«ان الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان ».

مدارا و ملایمت در ابلاغ

یکی از عواملی که پیامبر را موفق کرد خلق نیکو و رفتار پر ازعطوفت آن حضرت بود. ایشان پیام را با نرمی و مدارا تبلیغ می کرد، لذا جاذبه و کشش بیشتری در میان مخاطبان داشت. قرآن دراین باره می فرماید:

(فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوامن حولک…). (24)

در جایی که اساس و مبانی دین ثابت است، نرمش می تواند در موفقیت تبلیغ مؤثر باشد. به همین جهت وقتی پیامبر(ص)، امیر مومنان(ع) و معاذ را برای تبلیغ به یمن روانه می سازد می فرماید:

«انطلقا فبشرا ولا تنفرا و یسرا ولا تعسرا» (25)

مردم را مژده و بشارت دهید و آن ها را از خود مرانید، بر آن هاسهل و آسان بگیرید نه سخت و دشوار.

و حضرت صادق(ع) نیز می فرماید:

«فرغبوا الناس فی دینکم » (26)

«مردم را در دین و عقاید خود «ترغیب و تشویق » نمایید».

خیرخواهی برای مردم

قرآن شریف در وصف پیامبر(ص) می فرماید:

(لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین روف رحیم). (27)

تواضع

خداوند در اولین دستور برای آشکار کردن دعوت به پیامبر(ص)می فرماید:

(و انذر عشیرتک الاقربین و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین). (28)

«نخست خویشاوندان نزدیک را انذار کن، آن گاه پر و بال رحمت رابر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران ». این فروتنی وعدم ابراز انانیت و منیت از روش های مهم تبلیغی پیامبر محسوب می شود.

ابلاغ مرحله ای و گام به گام

اگر پیامبر(ص) تمام مطالب را یک باره با مخاطبین خود در میان می گذاشت هرگز نمی توانست انتظار نتیجه ای داشته باشد. ایشان همواره می فرمودند که نمی توان در وهله نخست تکالیف بزرگ را بردوش مخاطبین نهاد. حتی دستورات شرعی هم به تدریج ابلاغ شده چنان که فرمودند:

«یا علی ان هذا الدین متین فاوعل فیه برفق و… ان المنبت لاظهرا ابقی ولا ارضا قطع ».

«ای علی، این دین، دین متینی است پس در آن به آرامی وارد شو،و بدان، کسی که افراط و زیاده روی کند نه راهی را می پیماید نه پشتی برای خود باقی می گذارد».

پشتکار و اراده

پیامبر(ص) پس از آن که پیام توحید خویش را به گوش مردم رساندهیچ گونه سازشی در این مسیر را روا ندانست.

استقامت و تداوم آموزش و نظارت مستمر باعث موفقیت پیامبر(ص)شد. او در تمام لحظات زندگانی لحظه ای از تاکید بر رسالت خویش غافل نشد.

صبر و سعه صدر

آن چه باعث شد تا پیام نبی اکرم(ص) نفوذ بیشتری داشته باشدسعه صدر ایشان بود. پیامبر(ص) بسیاری از راه ها را با نیروی صبر پیمود و در راه تبلیغ از حربه صبر و استقامت بهره برد.

خدای متعال در قرآن می فرماید:

(لتبلون فی اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتواالکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذی کثیرا و ان تصبروا و تتقوافان ذلک من عزم الا مور). (29)

یقینا شما با مال و جان آزمایش خواهید شد. و از کسانی که پیش از شما کتاب آسمانی بر آن ها نازل شد و از مشرکان زخم زبان خواهید شنید، و اگر صبر و تقوا پیشه کنید، یقینا چنین چیزی سبب قوت اراده در کارها است.

در تمام مواردی که قرآن دعوت به صبر فرموده است، در باره دین بوده است.

ویژگی های سلبی پیامبر(ص)

دوری از تکلف:

پیامبر(ص) در راه رساندن وحی الهی از هر گونه تکلفی به دوربود. همین امر باعث می شد تا فهم مطالب بر مردم آسان گشته، باآغوش باز پذیرای مسایل دین باشند، ایشان در این باره می فرمودند:

«نحن معاشر الانبیاء و الاولیاء براء من التکلف ». (30)

«ما گروه پیامبران از تکلف به دور هستیم ».

پرهیز از تعصبات قومی و فامیلی

یکی از ویژگی های پیامبر(ص) در تبلیغ دین، این بود که در قیدگرایش های خویشی و گروهی و قومی اسیر نگشت. همین آزادگی ازوابستگی ها باعث شد تا نبی اکرم(ص) بتواند حقیقت را آن طور که شایسته است به گوش مخاطبان برساند. (31)

پرهیز از شتابزدگی

از اصول مهمی که پیامبر(ص) در دوران بیست و سه ساله تبلیغش رعایت می فرمود، این بود که هرگز کاری را بدون طرح و ارزیابی دقیق انجام نمی داد. بلکه با دقت و ژرف اندیشی، موقعیت وامکانات را سنجیده آنگاه به آن کار اقدام می نمود. صلح حدیبیه یکی از این موارد بود که نتایج بسیار پرارزشی را به دنبال داشت.

عوامل بیرونی توفیق تبلیغی پیامبر(ص)

پیامبر(ص) با شناخت روحیات مخاطبین خود شیوه های گوناگونی برای تبلیغ داشت که آن را ارائه می داد. بعضی از این شیوه ها عبارتنداز:

حکمت

برخی افراد دارای روحیه ای منطقی هستند و مسایل را جز از راه برهان و استدلال و فکر نمی پذیرند اینان را نمی توان با انگیزش ویا مهار احساسات به راه آورد. پیامبر(ص) نیز چنین شیوه ای رادر بعضی موارد به کار می بست. قرآن نیز روش دعوت پیامبر(ص) رااین چنین معرفی می فرماید:

(هوالذی بعث فی الا میین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین). (32)

موعظه

یکی از راه های دعوت و جلب قلوب، استفاده از موعظه است.

پیامبر(ص) برای جذب افرادی که دارای احساسات و عواطفی جوشان بودند و همچنین بیداری عمومی از موعظه بهره می بردند.

امیرالمؤمنین علی(ع) در تعریف موعظه می فرمایند:

«المواعظ صقال النفوس و جلاء القلوب ». (33)

«ثمره الوعظ الانتباه ». (34)

مواعظ پیامبر(ص) عمدتا در باره تقوا، زهد، دنیا، طول امل،هوای نفس، عبرت از گذشته، اهوال مرگ و قیامت و… بوده است.

تفاوت موعظه و حکمت

حکمت تعلیم و موعظه تذکار است. حکمت برای آگاهی و موعظه برای بیداری است. حکمت مبارزه با جهل و موعظه مبارزه با غفلت است.

سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل وعاطفه است. حکمت یاد می دهد و موعظه یادآوری می کند. حکمت برموجودی ذهن می افزاید و موعظه ذهن را برای بهره برداری ازموجودی خود آماده می کند، حکمت چراغ و موعظه باز کردن چشم است،حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن.

حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح. (35)

استفاده از ابزار اقناعی در تبلیغ

سخت ترین مرحله در دوران تبلیغ پیامبر(ص) تغییر و تصرف درعقیده عرب ها و مشرکان بود. زیرا آنان افرادی غالبا متعصب وبعضا عنود بودند. امام صادق(ع) نیز با توجه به همین نکته می فرماید:

«ازاله الجبال اهون من ازاله القلب عن موضعه ». (36)

حرکت دادن کوه ها از برطرف کردن باورهای قلبی افراد آسان تراست. پیامبر(ص) برای کسب موفقیت در امر تبلیغ مواردی چند رارعایت می فرمود:

احترام به آزادی

از آن جا که نمی توان باور و عقیده را با زور و اکراه منتقل کرد، باید تبلیغ در جوی آرام و آزاد باشد و مخالف، فرصت اظهارعقیده را داشته باشد. پیامبر(ص) نیز این نکته را رعایت می فرمود. قرآن هم در این باره می فرماید:

(لست علیهم بمصیطر). (37)

(لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی). (38)

احترام به شخصیت

پیامبر(ص) حتی اگر ناچار به مجادله بود اما همیشه از مشاجره وکوچک شمردن مخاطب احتراز می فرمود. هرگز در اولین برخورد باورافراد را تمسخر نمی کرد. امیرمومنان(ع) نیز می فرماید:

«الافراط فی الملامه یشب میزان اللجاج ». (39)

افراط و زیاده روی در سرزنش موجب شعله ور شدن آتش عناد می شود.

قرآن کریم نیز در باره این نکته روانی و اخلاقی می فرماید:

(و قل لهم فی انفسهم قولا بلیغا). (40)

بعضی از تفاسیر آیه را این گونه معنا می کنند: (41)

«در خلوت و تنهایی با آنان گفتاری رسا و مؤثر بگو».

تفاهم و تکیه بر مشترکات

پیامبر(ص) در سراسر دوران تبلیغ خویش بحث را از جایی که موردپذیرش طرف مقابل بود آغاز می کرد. این شیوه سازنده به ویژه درمواجه با اهل کتاب به کار گرفته می شد.

بهره گیری از خطابه

یکی از ابزاری که پیامبر(ص) در تبلیغ معارف دینی و بیداری مردم از آن بهره برداری می کرد، خطابه است.

شهید بزرگوار آیه الله مطهری(ره) در باره خطابه و موعظه چنین گفته اند:

«سر و کار خطابه نیز با احساسات است اما خطابه برای تهییج وبی تاب کردن احساسات است و موعظه برای رام کردن و تحت سلطه درآوردن.

خطابه آن جا به کار می آید که احساسات خمود و راکد است و موعظه آن جا ضرورت پیدا می کند که شهوات و احساسات خودسرانه عمل می کند، خطابه احساسات غیرت و حمیت و سلحشوری و عصبیت و شرافت و کرامت و خدمت را به جوش می آورد و پشت سر خود جنبش و حرکت ایجاد می کند. اما موعظه جوشش ها و هیجان های بی جا را خاموش می کند. خطابه زمام کار را از دست حساب گری های عقل خارج می کند وبه دست توفان احساسات می سپرد. اما موعظه توفان ها را فرومی نشاند و زمینه را برای حساب گری و دوراندیشی فراهم می کند.

خطابه به بیرون می کشد و موعظه به درون می برد…». (42)

روش ها و وسایل تبلیغی

هم چنان که اشاره شد، پیامبر(ص) همواره با عنایت به توانایی وظرفیت افراد و گام به گام معارف را ابلاغ می فرمود و خود اولین عامل به این معارف بود. ایشان برای استقرار و رسوخ معارف درجان پیروان، تعالیم خود را بارها تکرار می فرمود.

حضرت بیانی فصیح و بلیغ داشتند و معارف دینی را «ابلاغ مبین »می کرد و با پرهیز از پرگویی کلام، نیازهای مخاطب را در نظرمی گرفت و در هر موقعیت و فرصت مناسبی، مطالبی را که همواره تازه و جذاب بود، بیان می فرمودند. داستان های واقعی قرآن که علاوه بر جذابیت، فوق العاده درس آموز و عبرت برانگیز است، نیزیکی از وسایل تبلیغی بود که معارف را غیر مستقیم به مخاطب می رساند.

پیامبر(ص) به عنوان بزرگ مبلغ اسلام، همواره ارتباط فردی خودرا با مخاطبین حفظ می فرمود و در کنار آن به ارتباط جمعی که دربرپایی شعایر دینی از قبیل نماز جمعه و جماعت و مراسم حج و…

نمود می یافت، اهتمام فراوان می داد.

پی نوشت ها:

1- برای آگاهی بیشتر، رجوع کنید به مروج الذهب، مقدمه ابن خلدون، اسلام و جاهلیت و تاریخ تمدن اسلام و عرب .

2- نهج البلاغه، خطبه 26.

3- آل عمران (3):103.

4- مراجعه شود به فروغ ابدیت .

5- انعام(6):153 و 151.

6- اعلام الوری 35-40، و نیز «بحارالانوار» ج 19، ص 8-11.

7- توماس کار لایل.

8- مورخ نامی غرب (مسیورنان).

9- فتوح البلدان ابوالحسن بلاذری صص 457 و459.

10- نقشه های استعمار در راه مبارزه با اسلام ص 38.

11- اسرا (17):107.

12- فروغ ابدیت، ص 277.

13- الحیاه، ج 1، ص 146، رجال کشی، ص 488.

14- انبیا (21):107. 15بقره(2): 185.

16- سبا(34): 28.

17- فرقان (25): 1.

18- قریش(106):3-4; و آیات دیگر نیز از قبیل مائده(5): 88;نور (24):55 .

19- الحیاه، ج 1.

20- میزان الحکمه، ج 10، ص 595.

21- اسرا (17):36.

22- بقره(2): 111; نمل (27): 64.

23- الحیاه، ج 1، ص 35 - بحار، ج 2، ص 160.

24- آل عمران (3):159.

25- در ذیل آیه احزاب، 45.

26- وسائل الشیعه ج 11، ص 430.

27- توبه(9): 128.

28- شعرا (26): 214-215.

29- آل عمران(3):186.

30- بحار، ج 73، ص 394.

31- برای اطلاع بیشتر به ده گفتار از شهید مطهری مراجعه کنید.

32- جمعه (62):3.

33- میزان الحکمه، ج 10، ص 539.

34- میزان الحکمه، ج 10، ص 539.

35- سیری در نهج البلاغه، شهید مطهری، ص 194-193.

36- تحف العقول، ص 263.

37- غاشیه (88): 22.

38- بقره (2):256.

39- تحف العقول، ص 84.

40- نساء (4):63.

41- تفسیر روح المعانی در ذیل آیه.

42- سیری در نهج البلاغه، ص 195-194.

گفتار و نوشتار در ترازوی تبلیغ

اگر بخواهیم جایگاه تبلیغ را در اصول و فروع دین بیابیم،می توانیم به سراغ نبوت و امامت در اصول، و امر به معروف و نهی از منکر در فروع برویم.وظیفه تبلیغ، از آن دسته وظایفی است که هزار نکته باریک تر زمو دارد. نخستین مبلغ اسلام، پیامبر گرامی(ص) در عصر خود، به نیکی و شایستگی تمام از عهده مسوولیت خویش برآمد و این میراث گرانقدر را برای آنان که خوی پیامبرانه و سوز علی گونه دارندباقی گذاشت.

پس از آن سال های نخستین، از هر گوشه ای کسانی قامت مردانه افراشتند و به تبلیغ دین و دینداری، کمر همت بستند. به حتم ازمیان این گروه، واعظان مذهبی و نویسندگان دینی، سهمی سترگ وعهدی محکم دارند.

اینک که بزرگداشت مقام خطابه و خطیب، یاد سفر کرده ای از دیارسخن را زنده کرده، فرصتی مغتنم برای نگارنده است تا گوشه ای دیگر از حکایت پرماجرای «تبلیغ » را بکاود و برگی چند بر این دفتر بیفزاید.

آنچه در این نوشتار خواهد آمد، مقایسه ای است میان کارایی وجغرافیای تبلیغ گفتاری و تبلیغ نوشتاری. باور نگارنده آن است که این دو شاخه تبلیغی همواره برآورنده نیازهای گوناگون امت اسلام اند و هر گاه یکی، جای را بر دیگری تنگ کند، خود نیز درتنگنا خواهد افتاد. بر این مدعا، بسیار می توان اقامه دلیل کرد; ولی آنگاه که خطیب توانا و ارزشمندی چونان مرحوم محمدتقی فلسفی، دست به قلم می برند و گفتارهای خود را بر کاغذ می نشانندو از کودک و جوان و بزرگسال می نویسند، حجت بر آنان که هنوزمعتقد به ناکارایی یکی و یا کارآمدتر بودن دیگری هستند، تمام می شود.

مرحوم استاد شهید مطهری(ره) که خود از فرهیخته ترین مبلغان اسلام در عصر حاضر است، تبلیغ را این گونه تعریف می کنند:

…. ابلاغ رساندن، یک فکر و یا یک پیام است; یعنی در موردرساندن چیزی به فکر و روح و ضمیر و قلب کسی به کار می رود…

قرآن کریم این کلمه را در باره «رسالات » که عبارت است ازپیام ها به کار برده است. پس تبلیغ، یعنی رساندن یک پیام ازکسی به کس دیگر. کلمه پیامبر و پیغامبر که در زبان فارسی آمده است، ترجمه «رسول » است. که به معنای مبلغ رسالت می باشد. (1)

ایشان، پس از این بیانات، تفاوتی ظریف میان تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر را یادآور می شوند. آن استاد شهید، معتقداست که تبلیغ، نیاز بیشتری به فکر و اندیشه و شناخت دارد;زیرا:

تبلیغ، مرحله شناساندن و خوب رساندن است; پس مرحله شناخت است.

ولی امر به معروف و نهی از منکر، مربوط به مرحله اجرا و عمل است.

تبلیغ، خودش یک وظیفه عمومی برای همه مسلمین است، همچنان که امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه عمومی است. وظیفه ای که هر مسلمان از نظر تبلیغ دارد، این است که باید این احساس دراو پیدا بشود که به نوبه خودش حامل پیام اسلام است، اماوظیفه ای که هر مسلمان در مورد امر به معروف و نهی از منکردارد، این است که باید این احساس در او باشد که مجری و جزءقوه مجریه این پیام است… این است که امر به معروف و نهی ازمنکر، یک مطلب است، و تبلیغ، مطلب دیگر. (2)

اندیشه بودن تبلیغ - به فرموده استاد شهید مطهری - الزامات بسیاری را برای مبلغ به همراه دارد; از جمله این که وی بایدهمواره در حال اندیشیدن و کسب تجربه های جدید باشد.

دیگر آن که: لازمه رساندن یک پیام، در اختیار داشتن رسانه است.

رسانه ها، انواع و اقسام شگفت انگیزی دارند که بی توجه ای به شمارو کارایی هر یک، وظیفه تبلیغ را با ناکامی رو به رو خواهدکرد.

رایج ترین و آشناترین شیوه تبلیغ دین، در جهان اسلام، تاکنون وعظ و منبر بوده است، که همچنان کارآمد، مفید و مؤثر است. بااین همه، هرگاه رسانه ای نو به میدان می آید، تبلیغ شفاهی به گونه ای در میان امواج نوبنیاد، جابه جا می شود، مثلا آن گاه که تعزیه یا شبیه خوانی، رواج یافت، خطیبان و سخنوران مذهبی بخشی از برنامه های خود را به آن اختصاص دادند; بدون آن که اندکی ازاهمیت و کارایی سخن، کاسته شود. این جابه جایی و جایگزینی، ازآن رو بود که یاری تازه نفس به گروه مبلغان پیوسته بود ومی توانست قدری از سنگینی بار را از دوش منبر بردارد. این بدان معنا نیست که پس از فراگیری شبیه خوانی، مبلغان مذهبی، ذکرمصایب شهیدان کربلا را از برنامه خود ستردند، بلکه در تخصیص زمان منبر به موضوعات مختلف، قدری تغییر رخ داد.

یکی از یاوران و هم رزمان منبر، قلم است. این دو، گرچه یاران قدیمی هستند، اما روزگار ما توجه بیشتری به نوشتار یافته و درمقایسه با گذشته، خود را به محصولات قلم، نیازمندتر می بیند.

اگر پیش از این، منبر و تبلیغ شفاهی، جلودار بود و نوشتن درعقبه انجام وظیفه می کرد، اینک آن دو در یک خط ایستاده اند.

روزگاری بود که گفت وگو از عهده همه یا بیشتر نیازهای دینی مردم بر می آمد و منبر، رساترین رسانه دین بود. اکنون، سخنوری همان اهمیت را دارد، اما بخشی از وظایف سنگین خود را بر گرده قلم نهاده است و در این تقسیم کار، هیچ زیانی نیست.

سودجستن از بیان و بنان، رویه ای است که نخستین بار از سوی آفریننده جهان، حضرت حق - جل و علا - روا شمرده شد.  هم او است که در ابلاغ رسالت خود را دو مبلغ خواست: پیامبر (گفتار) وقرآن (نوشتار) .

گفتار و نوشتار دو بازوی توانمند تبلیغ رسالات الهی اند که سرسلسله یکی، پیامبر(ص) است و سرچشمه دیگری، قرآن. هر گاه که این موازنه به کژی می گراید و یکی جای را بر دیگری تنگ می کند،هر دو، زیان می بینند و بیش از آن دو، تبلیغ دین.

«سخن جان است و جان داروی جان ها» اما آن گاه که خط و خالی برکاغذ می نشیند و طوماری می گسترد و دفتری گشوده می شود، گویی سپاهی از فرشتگان آسمان به یاری دین شتافته اند و زمین دل ها،بذر ایمان پذیرفته اند.

فضیلت های گفتار

کمترین فضیلت گفتار، آن است که مخاطبان را به دل و جان درجاذبه خود نگه می دارد و هر دم، نفس و نفس گوینده، در آنان شوری به پا می کند.

شور و هیجانی که در سخن گفتن است، در نوشتار به سختی فراهم می آید. نویسنده ای که بتواند همان دگرگونی را در مخاطب بیافریند، باید مهارت های بسیاری را در خود گرد آورده باشد.

گفتار، گنجینه ای از تنوع و تحول است. گوینده می تواند به حالتی درآید و علاوه بر زبان; سر و صورت و چشم و ابرو و دست و پای خود را نیز به خدمت گیرد. در گفتار، گوینده ماهر، هر لحظه حالتی را به مخاطبان خود می دهد:

لحظه ای آنان را به اندوه می افکند; اندکی بعد گل های خنده برلب های آنان می نشاند; گاه با خشم و تندی سخن می گوید و گاه ازسر مهر و صمیمانه.

این تغییر ذائقه ها آن چنان در تمرکز شنونده و ایجاد رغبت دراو کارگر است که در تمام مدت سخنرانی، می توان نفس های او راشمرد.

منبر، بیشترین توانایی را برای جلب دل ها و گوش ها دارد. زیرااز میان این آشیانه قدسی، پاک ترین نفس ها بیرون می ریزد و هر یک از این نفس های پاک، می تواند اجتماعی بزرگ را شست وشو دهد. بسارذیلت ها و ناپاکی ها که از هستی انسانی زدوده نمی شود، مگر به نیروی همین نفس ها. بسا با قلب و دل، که جز با شنیدن نلرزند;بسا چشم که جز به فرمان گوش نگرید. بسا دست و پا که نجنبد،مگر به اشارات برقی که در چشم گوینده است.

این رویارویی و مواجهه مستقیم که میان گوینده و مخاطب درتبلیغ گفتاری دین است، سرمایه ای است که به هیچ بهایی نمی توان از آن گذشت و هر روز باید بر دامنه او افزود.

تبلیغ به گفتار، فضیلت های دیگری نیز دارد. این گونه رفتارتبلیغی بسیار کم موونه و بی غائله است. هرجا و هر زمان می توان مومنانی را گرد هم آورد و میان آنان رفت و داد سخن داد.

مردم ما، روزهایی از سال را بر خود لازم می دانند که پای منبری بنشینند و چشم در چشم واعظی بدوزند. امکانات آن کم و بیش فراهم است: مسجد، حسینیه، تکایا، خانه ها، کوچه ها، مجالس عزا،هنگامه ها، ایام سوگواری، جشن های میلاد و. .. این ها همه گوشه هایی از امکانات تبلیغ شفاهی هستند. جز این ها، مهم تر ارادت وعقیده ای است که مومنان به سخنوران پاک سیرت دارند. باور آنان به شعایر مذهبی و اهتمام مرد و زن شیعی به حضور در هر مجلسی که به نام دین و اولیای دین برگذار می شود، گنجی است که به هیچ قیمتی نباید از کف داد.

آیات بی شمار و احادیث بسیار، پشتوانه عقیدتی این گونه تبلیغ اند و چه توصیه ها که بر برپایی مجالس وعظ و سخن شده است.

این ها همه، زمینه و زمانه را برای سخن و سخنوری، آماده می کنندو گوش روزگار را همواره به سخن حق می گشایند.

فضیلت ها و فایده های گفتار را بیش از این به نوشتار نیازی نیست چه، همگان را از سر و سر سخن آگاهی است و هر کسی از این گلستان، شاخه ای گل برده است.

فضیلت های نوشتار

نوشتن و تبلیغ نوشتاری نیز برای خود، فضیلت هایی دارد که تبلیغ شفاهی از پاره ای از آن ها بیگانه است. این رویه در تبلیغ معارف دینی به راهی می رود - یا بهتر آن است که راهی پیش روی خوددارد - که او را به لوازمی ویژه و اسبابی خاص نیازمند می کند.

نخستین تفاوت عمده این دو کارکرد تبلیغی، در منطقه و حوزه تاثیر آن ها است.

این تفاوت، بیش از آن که به موضوع و عنوان باز گردد، مربوط به لایه های یک موضوع و مخاطبان آن است. به دیگر سخن می توان موضوعی واحد را به دو طریق گفتار و نوشتار در دستور کار قرار داد،ولی در دو لایه و یا برای دو نوع مخاطب.

تفاوت مخاطب ها نیز حقیقی نیست، بلکه مخاطبان در این دو طریقه مقدس، تفاوت های اعتباری و جهت دار پیدا می کنند; یعنی یک مخاطب می تواند به اعتباری، طرف خطاب گفتاری باشد و به اعتبار و جهتی دیگر، مخاطب نوشتار باشد. بنابراین مخاطبی در حالی که شنونده است با زمانی که خواننده است تفاوت می کند.

این همان تفاوت ظریف و نکته باریکی است که بسیاری ازنویسندگان و مولفان علوم دینی، در کانون توجه خود قرارنمی دهند. هنگامی که فردی در پی تحقیق در باره موضوعی است،آنگاه که در باره این موضوع می شنود، انتظارات ویژه خطابه رادارد و اگر همان موضوع را در کتاب یا مقاله ای یافت، از آن نوشته، توقع برهان دارد. به بیان روشن تر، خوانندگان، غیر ازشنوندگان اند; حتی اگر خواننده همان شنونده باشد. به همین روی،نوشتار باید با گفتار تفاوت هایی را بر تابد و به کاری دیگرآید. یک شنونده هر قدر که زیرک، هوشمند و حقیقت جو باشد، ازخطابه مطالباتی دارد که از نوشته کمتر دارد او از کتاب ومقاله، چیزی را می جوید که یافتن آن ها را در پایین منبر،انتظار ندارد.

این تفاوت بدین معنا نیست که خطابه، ارج علمی و مقام تحقیقی کمتری در قیاس با نوشته دارد، بلکه بیشتر ناظر به این واقعیت است که خطابه به اقتضای ماهیت و ضرورت زمان و نوع مخاطبان،مسوولیت ویژه ای دارد و آن اقناع و تاثیر عاطفی و لرزاندن قلب شنونده است.

مطالبات خواننده از صاحبان قلم و تالیف، مرحله ای پس از اقناع قلب یعنی اجابت عقل و اندیشه و پروراندن ذهنیت استوار در دامن کلمات است. بسیاری از صاحبان سخن و زینت دهندگان منبر، چون قلم به دست می گیرند، شیوه خطاب را به یک سو می نهند و اقتضای قلم را می شناسند و مخاطبان نوشته خویش را از مخاطبان گفته خودجدا می کنند نمونه این سبک گفتارهای فلسفی است که چون از گفتاربه نوشتار درآمدند رنگ و بویی دیگر یافتند; اگرچه همان سمت وسو را داشتند.

تفاوت دیگر، زبان و ادبیات نوشتن است. نوشتار، ادبیاتی دارد وگفتار، زبانی. ادبیات گفتاری، بی اندازه صمیمی است. خطیب راضرورتی نیست که چندان به آرایه های پرطمطراق لفظی گردن گذارد;به ویژه اگر درک این آراستگی ها و کشف زیبایی های آن ها نیاز به تمرکز بیشتری در مخاطب داشته باشد. این از آن رواست که شنونده فرصت کمتری برای اندیشیدن در الفاظ و یکایک جملات خطیب دارد.

آنچه از یک خطابه در ذهن شنونده باقی می ماند - معمولا- مفهومی عام و حسی عمیق است که از رهگذر دل دادن به سخنان گوینده حاصل شده است. در تبلیغ شفاهی، آن اندازه که ساختمان و چگونگی ورودو خروج در بحث اهمیت دارد، یکایک کلمات و جملات اهمیت نمی یابند.

اما خواننده، چشم خود را از هر لفظی به لفظی دیگر می چرخاند واین فرصت و مجال و اجازه را دارد که باز گردد و عبارتی را ازنو و بلکه چندین بار بخواند. از همه مهم تر این که «خواندن »این امتیاز را به مخاطب می دهد که سرعت و شتاب عبور الفاظ دراختیارش باشد، از این رو موقعیت های طلایی و شایسته ای را برای تامل فراهم می کند.

نویسنده نیز می کوشد که با دقت بیشتر و حسن انتخاب شایسته تری کلمات را کنار هم چیند و به همان اندازه که خواننده فرصت تامل دارد، او نیز مجال می یابد که در پروراندن یک مطلب علمی یا عاطفی، تمهیدات لازم را فراهم و سخن خود را به برهان نزدیک تر کند.

تاثیرات عاطفی و قلب گداز گفتار بیش از نوشتار است و آن قدر که گوینده، امکان تاثیرگذاری بر روح و قلب مخاطب را دارد،نویسنده فاقد است، لیکن نویسندگان می توانند همه آن فضیلت ها رااز راهی دیگر در نوشتار بیاورند. اگر گوینده از طریق تغییرلحن و حرکت دست و نشان دادن تغیر در صورت و… می تواندشنوندگان خود را تا پایان در جاذبه سخن خود نگه دارند،نویسندگان نیز می توانند این تغییر لحن ها و رفتار را به مددکلمات فراهم آورند، و البته این شگردها برای اجرا در نوشته،بسی دشوارتر است.

شوخ طبعی و طنز، یکی از اساسی ترین ارکان سخن تبلیغی است.

کمتر اتفاق می افتد که تنی چند از انسان ها گرد هم آیند و به طنزی، ذایقه خود را تغییر ندهند و طراوتی در بزم نیفکنند، ولی آیا می توان از همین شگرد ظریف در نوشته ها سود برد؟ گرچه این شگرد در نوشتار هم راه دارد ولی بسیار ظریف تر و دشوارتر از به کارگیری آن در گفتار است.

نوشتار، زمینه مناسب تری برای پرداختن به موضوعاتی است که آن هارا نمی توان گفت و یا کمتر می توان. بسیارند مباحث و مسایلی که شرم حضور و برخورد نگاه ها با یکدیگر، مبلغ را از گفتن بازمی دارد، ولی دست او را به نوشتن می گشاید. فایده دیگر تبلیغ نوشتاری هم سطح بودن مخاطب کتاب است.

جمعیت هایی که به گرد یک کتاب جمع می آیند، بسی یک دست تر و هم سطح ترند تا گروه هایی که منبر را حلقه می زنند.

گویندگان همواره این دغدغه را دارند که کدام بخش از شنوندگان را، خشنود از مجلس خود روانه کنند. اما نویسنده می داند که نوشته او انتخابی آگاهانه خواهد شد و هر که نیاز خود را بدان یافته و سنجیده است، به سوی آن دست دراز می کند. از سویی،خواننده و حالات او، چندان بر نویسنده تاثیر نمی گذارد.

گفته اند: «مستمع، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد» حکایت ازنیاز گوینده به شادابی شنونده و حضور راغبانه او دارد. امانویسنده، این اندازه به شادابی همه خوانندگان خود نیاز نداردو می تواند همه هم و توان خود را مصروف آفریدن اثری کند که خودضرورت آن را دریافته است.

به دیگر سخن، گوینده تا حد بسیاری، سطح و دامنه بحث خود را باحالات و چگونگی رفتار و حضور شنونده هماهنگ می کند، ولی نویسنده از تیر نگاه های خسته و یا حضورهای ناشایسته در امان است.

سخن پایانی این است که اسلام در شناساندن و گستراندن آوازه حقانیت خویش، سخت به مبلغان سخن گو و سربازان قلم زن نیازمنداست و این دو، هیچ یک نمی توانند از عهده کار هم برآیند.

بنابراین ضرورتی است که به نحو مانعه الخلو و واجبه الجمع رخ نمایانده است و باید که اجابت شود.

پی نوشت ها:

1- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 191.

2- همان، ص 193.

اصول تبلیغ

ریشه کلمه تبلیغ

کلمه تبلیغ از قرآن مجید گرفته شده است اولین بار در دین مقدس اسلام این ماده و این کلمه به همین معنی که مراد و مقصود مااست به کار برده شده است و در چندین آیه قرآن، این ماده به صورت مصدر ثلاثی و فعل مضارع و فعل امر به کار رفته است. درسوره احزاب فرموده است:

(الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبا). (1)

«آن کسانی که پیام های خدا را می رسانند، تبلیغ می کنند و ازخدا می ترسند و جز خدا از هیچ کس باک ندارند و خدا در مقام حساب کافی است و خود می تواند به هر حسابی برسد».

در جای دیگر می فرماید:

(یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین). (2)

مطابق عقیده شیعه که بسیاری از علما و عظمای اهل سنت نیز باآن موافق هستند، این آیه در باره نصب امیرالمؤمنین(ع) به مقام خلافت در ذی الحجه سال دهم هجرت و سال آخر عمر خاتم الانبیا(ص)است و ترجمه آن چنین است:

«ای فرستاده ما، تبلیغ کن و برسان آن چه را نازل شده است به سوی تو از پروردگارت و اگر این کار را نکردی، هیچ پیامی رانرسانده ای و هیچ کاری برای ما نکرده ای و خدا تو را از مردم نگه داری می کند، همانا خدا مردم کافر را هدایت نمی کند».

عبارت «مبلغ » که الان مصطلح است در قرآن مجید به کار نرفته است، اما در نهج البلاغه این تعبیر آمده است. می توان گفت، اول کسی که - در سندهای اسلامی که در دست ما است - کلمه مبلغ را به معنی مبلغ مذهبی به کار برده است امیرالمؤمنین(ع) است، چنان که در خطبه 101 نهج البلاغه این عبارت موجود است:

«فوالذی فلق الحبه و برا النسمه ان الذی انبئکم به عن النبی الامی(ص) ما کذب المبلغ ولا جهل السامع ».

این جمله ها را علی(ع) پیش از آن می گوید که می خواهد از سلطنت وحکومت معاویه بن ابی سفیان و سلطه او بر مسلمانان خبر دهد وچون خبری است که برای بسیاری قرع سمع می کند که علی(ع) ازآینده چگونه و چرا خبر می دهد می فرماید:

«به آن خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید همانا آنچه رامن به شما خبر می دهم از پیامبر امی(ص) گرفته ام، به خدا قسم مبلغ دروغ نگفت و شنونده هم نادان نبود».

ابن ابی الحدید می گوید: مراد امیرالمؤمنین از مبلغ و سامع، هردو، خود حضرت است و نفس شریف خود را در این دو تعبیر اراده کرده است. (3) اما بنده طبق شواهدی از نهج البلاغه که مجال بیان آن نیست احتمال می دهم، مراد از مبلغ خاتم الانبیا و از سامع امیرالمؤمنین است. پس معنی عبارت این است: نه پیغمبر دروغ گفت به من، و نه من مستمع و شاگرد نادانی بودم. او راست گفت و من هم درست ضبط کردم، چنان که در جای دیگر نهج البلاغه می گوید:

«ماکذبت ولا کذبت ولا ظللت ولا ضل بی ». (4)

به خدا قسم نه من دروغ گفتم و نه آنکه به من گفت، دروغ گفت ونه من گمراه شدم، و نه مرا گمراه کرده اند، یعنی محمد(ص)راستگو بود و من هم به راستی و درستی از وی گرفتم و به امانت آنچه را که از او گرفتم راست می گویم.

اولین مبلغ در اسلام

مقدمه دوم) اولین کسی که می توان در اسلام به او عنوان مبلغ دادکیست؟ جمله ای در نهج البلاغه است که ما را به این که پیغمبرمبلغ دوم است ارشاد می کند آن جمله این است:

«و ما یبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر». بنابراین مبلغ اول در اسلام جبرئیل(ع) است که قرآن مجید را بر خاتم انبیا نازل کرده است و مبلغ دوم خاتم الانبیا(ص) است.

البته نباید نگران این شد که پیامبر(ص) در مرتبه دوم قرارگرفت، زیرا، حضرت در خطبه خیف منی فرموده است:

«فرب حامل فقه الی من هو افقه منه »; (5) اشکالی ندارد که جبرئیل راوی باشد و پیام خدا را به خاتم انبیا برساند و رسول اکرم(ص) افقه از او باشد چنان که در همین اخبار و روایات فقه اسلامی - حتی در غیر ابواب فقه - نظایر بسیار دارد، این طورنیست که کسانی که از خاتم انبیا یا ائمه طاهرین روایات واحادیثی گرفته اند و به علما و دانشمندان این چهارده قرن گذشته اسلامی و قرون آینده اسلامی رسانیده اند و واسطه بوده اند، همه آن واسطه ها از همه این علما داناتر بودند، غالبا به عکس است،شاید در صد نفر راوی یک نفر مثل علامه حلی نبوده است، شاید درهزار راوی یک نفر مثل خواجه نصیر طوسی نبوده است. حال وارداصل موضوع می شویم.

اقسام تبلیغ

تبلیغ به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم می شود. تبلیغ غیرمستقیم به مراتب مؤثرتر و مفیدتر است.

تبلیغ مستقیم

در تبلیغ مستقیم مبلغین دین مقدس اسلام در اصول و فروع دین، ودیگر معارف دینی، حتی تاریخ اسلام مردم را هدایت می کنند،نامسلمانی را مسلمان و مسلمان را مسلمان تر و مسلمان غیرشیعه ای را به مذهب و معارف شیعه رهبری می کنند.

تبلیغ غیرمستقیم

اما تبلیغ غیرمستقیم شیوه ای از تبلیغ است که خواه ناخواه باهر کسی همراه است و از هر کسی ساخته است. هر فردی خواه وناخواه مبلغ افکار و روحیات و طرز تعلیم و تربیتی است که فراگرفته است، به عبارت دیگر هر فرد هنگام ورود به هر مجلسی، باافکار خود به آن مجلس می آید، با روحیات خود به آن مجلس قدم می گذارد، با عقاید خوب یا بدی که دارد، وارد آن محیط می شود وخواه و ناخواه تا حدودی در آن محیط اثر می گذارد.

اثر تبلیغی رفتار مسلمانان

هر فرد مسلمانی تا آن جا که مسلمان است، با همان عمل های عبادی و مراقبتی که در کارهای معاملاتی و بازاری خودش دارد گرچه درمقام تبلیغ نیست ولی یکی از مبلغین پرقیمت اسلام است. یک مسلمان معتقد اگر هم بخواهد تبلیغ نکند نمی شود مگر این که از اسلام خارج شود. مسلمان نماز می خواند، روزه می گیرد، دروغ نمی گوید،راست می گوید، به معاملات مشروع تقید دارد، تمام این اعمال وتقیدات و خط مشی، تبلیغ این عقاید و افکار و اعمال است.

نمونه ای را یادآوری می کنیم:

در سال پنجم بعثت خاتم الانبیا(ص)، کار آزار و فشار قریش برمسلمانان کم بضاعت بی کس مکه معظمه به قدری دشوار شد که ماندن در مکه برای آن دسته از مسلمانان که پناهی و کسی نداشتندامکان ناپذیر شد و رسول اکرم(ص) به یازده مرد و چهار زن مسلمان اجازه داد از مکه معظمه و از کشور حجاز از طریق دریای احمر به کشور مسیحی مذهب حبشه مسافرت کنند، و آن جا بمانند و مراسم دینی خود را انجام دهند تا خدا به آنان فرجی عنایت کند. درسال هفتم بعثت، هجرت وسیع تری انجام شد و هشتاد و سه مرد یاهشتاد و دو مرد و هجده زن یعنی صد یا صد و یک نفر مسلمان ازطریق دریای احمر به حبشه رفتند. و عده ای از آنان حدود سیزده سال در کشور مسیحی مذهب آن روز حبشه ماندند. یکی از این مهاجران جعفر بن ابی طالب عموزاده خاتم انبیا(ص) بود، اینان رفتند تا از فشار قریش رهایی پیدا کنند.

یک مورخ وقتی این قضیه تاریخی را می نویسد، چه آن مورخ طبری یایعقوبی یا ابن اثیر باشد، چه دیگری، جز این جریان تاریخی رانخواهد نوشت، مورخ حقش جز این نیست که جریان تاریخی و روش وقوع یک حادثه را بیان کند، اما تحقیق و نتیجه گرفتن و تحلیل این واقعه بر عهده محقق است که از متون تاریخ به نتایجی می رسد.

یک مورخ اگر مورد سؤال واقع شود که چرا پانزده نفر در سال پنجم و صد و یک نفر در سال هفتم بعثت از خانه و زندگی و خواهرو برادر و زن و شوهر و رفیق کوچه و محله گذشتند و به کشورحبشه رفتند؟

جوابی که مورخ می دهد این است که اینان سخت در فشار بودند،زندگی بر اینان تنگ شده بود ناچار به کشوری که در آنجا سخن ازخدا و نبوت و کتاب آسمانی انجیل بود و مشترکات زیادی بامسلمین داشتند، رفتند.

هجرت به حبشه تبلیغی بزرگ و غیرمستقیم

اما یک محقق پاسخ اش این است که پنج سال از عمر تعلیمات پیغمبراسلام گذشته است، مقداری از افکار اسلامی و تعلیمات خاتم انبیا(ص)، تعدادی از آیات کوتاه سوره های کوچک مکی نازل شده است. قرآن در مغزهای افراد با ایمان جا گرفته است. ازسویی دیگر محیط مکه برای این که این مغزها که تحت تاثیرتعلیمات خاتم انبیا قرار گرفته است از خود عکس العمل نشان دهدمساعد نیست، آن روز باید پانزده نفر به آن محیط مساعد بروند،فردا هم صد و یک نفر دیگر به آن جا بروند و عملی انجام دهندکه مورخ نام آن را گریختن از فشار و شکنجه دشمن می گذارد ولی محقق آن را، رفتن عده ای با افکار و تعلیمات و فرهنگ نو از این محیط به آن محیط می داند که تاثیر تبلیغی دارند. لازم نیست پیغمبر به آن ها بگوید که شما را برای تبلیغ می فرستم. در این تبلیغ غیرمستقیم لازم نیست که خود مبلغ را هم آگاه کنند.

جعفربن ابی طالب فردی با وضع خاص روحی و اخلاقی و توحید و ایمان ساخته شده است، مسیحیان به گونه ای به عیسی(ع) می نگرند، و اوبه گونه ای دیگر، جعفر بن ابی طالب در حالی که از عیسی(ع)تجلیل و تکریم می نماید، و او را پیامبر خدا می داند ولی شیوه فکر او در اثر تعلیمات مکتبی که جعفر را پرورش داده است باطرز فکر مسیحیان متفاوت است.

با این طرز فکر، او و صد زن و مرد مسلمان دیگر به حبشه می روند.

نماز می خوانند، «لا اله الا الله » و «محمد رسول الله »می گویند، در مجلس پادشاه حبشه سخن از عیسی به میان می آید، جعفر به پا می خیزد و آیات کریمه قرآنی را که درباره عیسی(ع)از پیغمبر فرا گرفته است را می خواند و پادشاه آن کشور عظیم راتحت تاثیر قرار می دهد.

روح مطلب این است که صد و یک نفر مبلغ اسلامی، طرز تعلیم وتربیت اسلامی را با حضورشان در آن محیط تبلیغ می کنند. نکته تاسف آوری را نیز عرض کنم:

از روزی که پای مسلمانان شیعه مذهب ایران به اروپا و سپس آمریکا، باز شد اگر همه کسانی که به عناوین مختلف از ایران به کشورهای غرب به عنوان سفیر کبیر و محصل و سرپرست محصلین وتحصیل پزشکی و تحصیل علوم ریاضی و به هر عنوان دیگر غیر ازتبلیغ اسلام در این مدت پنجاه و شصت و هفتاد سال به کشورهای مختلف شرق و غرب جهان سفر کردند، مسلمان می بودند، و در هر جاکه می رفتند نماز اسلامی را می خواندند، روزه اسلامی را می گرفتند،زکات فطره اسلامی را می دادند، نماز عیدین اسلامی را به پامی کردند، شراب را به خاطر اینکه در قرآن حرام است نمی نوشیدند،با بیگانگان نمی رقصیدند، در مجالس معصیت به حکم این که مسلمانند حاضر نمی شدند، با مسیحیان دنیا هم یک کلمه بر خلاف راستی و درستی و امانت و صداقت صحبت نمی کردند و نمی گفتند، چه نیازی داشتیم که نام مبلغ بر کسی بنهیم و او را به عنوان یک مبلغ اسلامی به اروپا یا آمریکا یا به ژاپن یا به جاهای دیگردنیا اعزام کنیم؟

به خدا وجود یک فرد بالاترین تبلیغ برای روحیات و افکار وتعلیماتی که آن فرد از محیط خود فرا گرفته، می باشد. کاری کنیم که ما به هر جای دنیا که می رویم با اسلام برویم. لازم نیست یک کتابخانه هزار جلدی و ده هزار جلدی را با خود همراه ببریم،راستی و امانت و درستی دارای اهمیتی بیشتر است.

تبلیغ دینی مستقیم

قرآن به خوبی جایگاه مبلغ دینی را بیان کرده و می فرماید:

(و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین) (6) .

«چه کسی خوش سخن تر است از آن کسی که به سوی خدا دعوت کند وخودش هم مرد درست کاری باشد و بگوید که من از مسلمانانم ».

در منطق مقدس قرآن مجید خوش گفتارتر از چنین مبلغی وجودندارد، مبلغ باید بکوشد که مورد خطاب این آیه باشد نه مصداق آن آیه ای که می گوید:

(ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین). (7)

این آیه مربوط به خاتم انبیا(ص) است، اگر حساب پیغمبر این باشد، حساب مبلغین دیگر روشن است.

کسی که بخواهد اهل آن آیه باشد نه اهل این آیه، به نظر من این امور چندگانه زیر را باید رعایت کند.

شرایط و مقدمات تبلیغ

1) مقدمه اول مبلغ شدن ملا شدن است، مبلغ باید بتواند از روی قرآن و احادیث و روایات صحیح و مورد اطمینان با حقایق دینی آشنا شود و سپس دیگران را آشنا کند. راهنمایی صحیح دینی ازجاهل ساخته نیست، خوش قیافه بودن و آواز خوب داشتن، و هنرمندی در قصه و افسانه گفتن، می تواند نظر مردم را جلب کند اما توجه صاحب شریعت را فقط باید به خدمت صحیح جلب کرد.

2) دریافتن و آشنایی کامل با رسالتی که آن را می رساند ملایی است.

تنها ملا شدن کافی نیست. متدین بودن غیر از دین شناس بودن است.

بسیاری از مردم متدینند، اما دین شناس نیستند. به قصد قربت وبرای رضای خدا با دین مبارزه می کنند، و آن را دمت به دین می پندارند.

اگر مبلغی می خواهد پیوسته برای مردم روضه بخواند و یک عمرکارش این باشد، بی انصافی است که جریان مختصر و کوتاه شهادت حضرت سید الشهدا(ع) را متقن و صحیح و به طور قابل اعتماد ضبطنکند و عمری افسانه بخواند، و عمری دروغ پردازی کند. اگر شخصی چنین باشد عذر او نزد خدا چه خواهد بود.

3) رسالت و پیامی که به عهده اوست را با کمال امانت به مردم برساند و از خود هیچ گونه تصرفی در امانت های خدایی نکند.

4) شناخت زمان و مقتضیات آن، هر زمانی مقتضیات ویژه ای دارد وهر دوره مقتضی اموری است، مراد این نیست که دین را تغییر دهدو احکام خدا را عوض کند، همان حکم خدا را، همان حلال و حرامی را که الی یوم القیامه حلال و حرام است، آن چنان بگوید و تعلیم دهد که با مقتضیات زمان بسازد و مردم را به دین نزدیک تر کندنه دورتر.

5) مسلمات و قطعیات دین را وجهه همت قرار دهد، مع الاسف وقت های بسیاری از گویندگان و شنوندگان در مجالس مناظره مذهبی صرف نفی یا اثبات مطالبی می شود که این مطالب از دین باشد یا نباشدصدمه ای به جایی نمی زند.

6) دفاع نکردن از مطالبی که اطمینان و یقین به دینی بودن آن نداریم. مطالب بسیاری در کتاب ها که گاهی بارها آن کتاب ها به چاپ رسیده، آن قدر ارزش ندارد که ما آن ها را دین به حساب آوریم، بسیاری از آنها قطعا جزء دین نیست و بسیاری مورد تردیداست.

7) آشنایی با زبان مردمی که برای آن ها تبلیغ می کنیم. دنیای غیرمسلمان برای تبلیغات اسلام بیش از هر زمانی آماده است وگوش های مردم دانشمند و متوسط و طبقات پایین ملل دنیا برای دریافت تعلیمات اسلام باز است. ولی هنوز جنبشی فراگیر دردستگاه مذهبی و تبلیغی ما پیدا نشده است تا به قدر نیاز درس خوانده متدین و آشنا با زبان اقوامی که برای هدایت آنان می فرستیم، آماده تبلیغ داشته باشیم. باید آموزش زبان نیز باقصد قربت الی الله برای تبلیغ و ارشاد ملل دیگر آموخته شود وسهم امام در این راه صرف شود.

امروز اگر کسی کتاب هایی را در زمینه اعتقادات و تاریخ اسلام به زبان های غیرعربی و فارسی بخواهد، کتاب مورد اعتمادی در دسترس نیست.

8) اکتفا به تبلیغ در رشته تخصصی که در آن صاحب نظر و آگاه هستیم. علی(ع) فرمود:

«قیمه کل امرء ما یحسنه ». (8)

و نیز فرمود:

«قدر کل امرء ما یحسن ». (9)

معنی هر دو جمله این است.

«ارزش هر مردی به میزان آن کاری است که آن را خوب می داند».

مبلغ باید خود را بشناسد، حدود معلومات خود را بداند، و درهمان رشته ای که اهل آن است، مداحی، روضه خوانی وعظ و امثال اینها انجام وظیفه کند.

9) شبهات را در مجالس عمومی مطرح نکند اگر کسی راجع به موضوعی مذهبی شبهه ای داشت، باید با روی بازبدون تغیر و ناراحتی، شبهه او را بشنویم و چون طبیبی مهربان در مقام علاج شبهه او برآییم،اگر هم این کاره نیستیم آن کسی را که تحقیقا پاسخ از او ساخته است معرفی کنیم یا دست این حیران و سرگردان رابگیریم و به دامن آن شخص برسانیم. اما حق نداریم در مجلس وعظ و منبرمان آن رابیان کنیم. چرا؟ چون شاید نتوانیم تاثیرمنفی آن را برطرف کنیم.

10) نباید مطالب ضعیف و بی اساس را به عنوان نوادر و اظهاراطلاع نقل کرد.

11) در شنیدن شبهات و کفریات مردم سعه صدر داشته باشد و درباره اظهارات مردم کمال امانت را رعایت کند، مبلغین دینی درهر مقامی امنای مذهبی مردمند. بسیار می شود برای مسلمانی،شبهه ای پیش می آید، اگر این شبهه را کتمان کند خطرناک است،مبلغین باید مرشدانی باشند که به امانت آن ها وثوق کامل باشد ومردم مبتلا، به آنان مراجعه کنند و شبهات خود را با اطمینان کامل که سر آنان فاش نخواهد شد بگویند و شبهه آن ها رد شود.

12) همیشه رضای خدا را بر رضای خود و بر رضای مردم مقدم بدارد. این کار بسیار مشکل است، از ملا شدن به مراتب مشکل تراست. بر ماست که همیشه در کار خود رضای پروردگار و آفریدگارخود را رعایت کنیم.

13) تبلیغ باید بر اساس حقایق دین باشد و نه آن چه مردم به نام دین می شناسند. گاهی مردم چیزهایی را به نام دین می شناسندکه به دین ارتباطی ندارد، واقعیات دین را بگوید و از مخالفت نهراسد.

14) در مجلس هر صنفی، همان صنف را تبلیغ یا موعظه کند; درمجلس بازاری ها از معاصی و انحراف های بازاری ها سخن بگوید، عیب کار خودشان را بگوید، سخن از رشوه خواری دیگران به میان نیاورد. در مجلس رشوه خواران اگر هنری دارد از رشوه سخن بگوید،در مجلس اهل علم واقعا اهل علم را موعظه کند و وظایف آنان راتذکر دهد، این هنر نیست که انسان با مردان بنشیند و از چادرزنان سخن بگوید و با زنان بنشیند و از بی مهری مردان به زنان بگوید. با هر قومی که مواجه شد وظیفه این است که درد آنان رابفهمد و آنان را موعظه کند.

15) بزرگان دین را چنان که هستند، بشناسد، نه چنان که مردم می شناسند. یک مثل بسیار کوچکی دارم، بسیار صورت های غیر مطابق با واقع از بزرگان دین در نفوس ما منعکس شده است،شاهد عرض من این جمله است که قریب یک سال پیش در مجله اطلاعات دیدم که کسی از وضع دولت انتقاد می کرد، او چنین می گفت: «اکثر رجال ومامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، در صورتی که کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنی افرادی که هم پاک باشند و هم کاربر».

این عبارت گواهی است از شناخت غلط از وضع جسمی حضرت زین العابدین(ع) و حضرت عباس(ع) توجه کردید یعنی چه؟ یعنی امام زین العابدین بیمار، مرد پاکی است ولی به درد کار نمی خورد،کاربر نیست، شمر هم مرد کاربری است اما مرد ناپاکی است. پس باید حضرت عباس(ع) پیدا کرد که هم پاک و هم کاربر باشد، یعنی این مسلمان که نویسنده است و حتی جزء طبقه روشنفکر ما است،امام زین العابدین(ع) را به قدر ابوالفضل العباس کاربر نمی داند،با این که اگر عباس بن علی روز عاشورا شهید نمی شد حجت خدا براو همین امام زین العابدین بود،و امام بود بر او، امام بود برابوالفضل یعنی چه؟ یعنی از او اعلم است و از او اتقی است و ازاو اشجع است و از او خداشناس تر است و در تمام مراحل بر اومقدم است وگرنه نمی شد که امام او باشد.

16) مبلغ نباید خود را آن چنان به مجله ها و انتشارات روزمشغول کند که از آشنایی و استفاده از متون اساسی مذهبی محروم شود یک مبلغ باید کتبی را هم که خواندن آن ها بر دیگر مردم حرام است بخواند. کتب اهل ضلال را هم باید بهتر از اهل ضلال بفهمد اما سرگرم نشود و قانع نشود به نوشته های روز و معاصر وکافی را فراموش کند، نهج البلاغه فراموش کند، مجله های مذهبی دنیا را روی هم بگذارید برای دین اسلام کار نهج البلاغه رانمی کند، به طریق اولی قرآن نمی شود، صحیفه سجادیه نمی شود، کافی هم نمی شود، تهذیب هم نمی شود.

17) آن چه را با مذاق قرآن و با ذوق سلیم و فکر مستقیم سازگارنیست به بهانه اینکه روایتی دارد نپذیرد و مردم را دعوت به پذیرفتن آن نکند.

18) پیوسته متوجه باشد و مردم را متوجه سازد که راه تشخیص علم و تقوا لباس یا کیفیت لباس نیست، و برای تشخیص هر یک از علم یا تقوا راهی است که بزرگان دین بیان کرده اند. پیغمبر(ص)فرمود به نماز و روزه مردم آن ها را خوب ندانید.

«لا تنظروا الی کثره صلاتهم و صومهم و کثره الحج والمعروف وطنطنتهم باللیل، و لکن انظروا الی صدق الحدیث و اداءالامانه ».

یعنی مغرور نشوید به نمازهای زیاد مردم، به حج های زیاد مردم،به کارهای نیک بسیار مردم، به شب زنده داری های مردم، لکن ببینید راستگویی آنان را و امانت داری آنان را».

دوستان صمیمی را، دینداران واقعی را، با منافع اقتصادی، باامانت، با راستگویی آزمایش کن، برای تشخیص علم یا تقوا هم میزان هایی است که بیان کرده اند.

19) اقبال و ارادت عوام الناس را دلیل علم و تقوای خود نداندو بداند که قضاوت خدا غیر از قضاوت عوام الناس است، قطعی است که روز قیامت که حساب بپاشد و پرده ها برداشته شد، خدا درقضاوت تابع نظر مردم نیست.

(وبدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون); (10) خدا در روز قیامت حکم هایی صادر کند که مردم خیره شوند.

20) برای مردم، باتقوا و دین دار، و برای خدا، بی تقوا و فاسق وبی دین نباشد.

21) پیوسته فراخور حال مستمع و مخاطب سخن بگوید و میزان استعداد وی را رعایت کند، در کلاس شش ابتدایی مسایل ریاضی کلاس نهم را یا دهم را تدریس نمی کنند. مجالس مذهبی هم کلاس هایی است و در هر کلاسی درس همان کلاس باید گفته شود.

22) آن چه را می گوید خود باور داشته باشد، و آن چه را خود باورندارد هر چند مشتری زیاد داشته باشد نگوید.

23) کتاب های مشتمل بر مطالب بی اساس را ترویج نکند و از آن هانقل نکند و اگر خود خبره و کتاب شناس نیست به اهل خبره مراجعه کند.

پی نوشت ها:

1- احزاب (33):39.

2- مائده (5):67.

3- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 194.

4- نهج البلاغه، کلمات قصار، 158.

5- بحارالانوار، ج 2، ص 161; جمهره خطب العرب، ج 1، ص 54.

6- فصلت (41): 32.

7- حاقه (29): 44-47.

8- بحارالانوار، ج 1، صص 165 و166.

9- بحارالانوار، ج 1، ص 166.

10- زمر (39):47.

http://www.hawzah.net/

آسیب‌های مشترك جامعه علوی و مهدوی

آسیب‌های مشترك جامعه علوی و مهدوی

انسان موجودی است كه فطرتاً اجتماعی آفریده شده است، درست است كه اولین مراحل زندگی بشر بنابر گواهی تاریخ، از غارنشینی شروع شده، ولی همان زندگی می‌تواند نمای كوچكی از زندگی اجتماعی و نقطه شروع آن باشد.
از طرفی هنگامی كه به سراغ قرآن كریم می‌رویم، اكثر آیات آن اشاره به زندگی اجتماعی بشر دارد و راه و روش زندگی اجتماعی به طور كامل و جامع در این كتاب شریف الهی آمده است؛ به عنوان مثال، برخی از این آیات عبارتند از:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»‌ ؛ ای آنان كه ایمان آورده‌اید، بردبار باشید و شكیبایی ورزید، یكدیگر را دعوت به صبر نمایید و خویش را آماده جنگ نگه دارید و تقوای خدا پیشه كنید، شاید رستگار شوید.
و نیز: «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ»؛ نزاع نكنید كه سست می‌شوید و شوكتتان از بین می‌رود.
و همچنین: «وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّه وَاحِدَه فَاخْتَلَفُواْ»‌ ؛ مردم تنها یك امت بودند، ولی بعد ها اختلاف كردند.
آن‌چه كه مسلّم است، «اجتماعی بودن» هر فرد است و همین اجتماعی بودن، احتیاج به وضع قوانین، حكومت و … دارد؛ اما در عین این‌كه منافع بشر در آن تأمین می‌شود، ولی دچار آسیب‌هایی هم می‌گردد كه ما در این مقاله به نمونه‌ای از این آسیب‌ها در جامعه علوی و مهدوی می‌پردازیم. اینها، همان آسیب‌هایی است كه مولا امیرالمؤمنین را با این‌كه سال‌ها در جامعه حضور داشت و تلاش نمود، در حاشیه زندگی مردم قرار داد تا سرانجام در بین همان مردم، شربت شهادت را نوشید و همان موانعی است كه ظهور حضرت مهدی(عج) را به تأخیر انداخته و زمینه‌سازی این ظهور را كند و مثل سیلی، جامعه را بحران‌زده می‌كند، به گونه‌ای كه سال‌ها از انتظار ظهور می‌گذرد، اما زمینه‌های ظهور هنوز فراهم نشده است.
از جمله آسیب‌هایی كه ممكن است هر جامعه‌ای را فرا گرفته و علاوه بر آسیب بودن، آسیب‌زا و مولد آسیب هم باشند و جامعه را به شدت دچار بحران كند، تفرقه و پراكندگی از راه حق است؛ امام علی علیه السلام در همین زمینه می‌فرماید: «و تفرقكم عن حقكم و بمعصیتكم إمامكم فی الحق و طاعتهم إمامهم فی الباطل و بأدائهم الامانه إلی صاحبهم و خیانتكم و بصلاحهم فی بلادهم و فسادكم؛ مخالفین شما (مردم شام) در یاری كردن باطل خود، وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرقید! شما، امام خود را در اجرای حق نافرمانی كرده و آنها امام خود را در اجرای باطل فرمان‌بردارند! آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما به رهبر خویش خیانتكارید! آنها در شهر‌های خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خراب‌كاری»!
در این خطبه شریف امام انگشت روی علل و عواملی می‌گذارد كه باعث تفرقه امت اسلامی می‌شوند و جامعه اسلامی را از درون دچار بحران و از هر لحاظ آسیب‌پذیر می‌كند كه نتیجه آن شكست و ذلت است؛ برخی از این عوامل عبارتند از:
1. عدم هماهنگی در اجرای حق
طبیعی است كه وقتی مردم در اجرای حق و احكام الهی هماهنگی نداشته باشند، در این جامعه احكام اسلامی به درستی اجرا نمی‌شود، و از همه مهم‌تر، رهبر آن جامعه اسلامی در اجرای عدالت، یا ناكام می‌ماند، یا ناموفق كه در هر دو صورت نتیجه كار بی‌ثمر می‌شود.
2. نافرمانی از امام و رهبر خود
هدف نهایی امام از حكومت در جامعه‌ اسلامی، اجرا و برپایی احكام اسلامی، برای تحقق عدالت اجتماعی است، ولی وقتی مردم از اجرای احكام اسلامی، شانه خالی كنند و میلی درونی و بیرونی برای اجرای آنها نداشته باشند، آن‌جامعه عملاً بحران زده است و رهبری مثل امام علی علیه السلام ـ هر چند در بین مردم ظاهر باشد ـ هم كاری از پیش نمی‌برد تا جایی كه زبان به سرزنش مردم جامعه خود می‌گشاید.
به راستی چه انتظاری از امام غایب باید داشت، تا زمانی كه مردم گردن به اجرای احكام اسلامی و فرمان حضرت ننهند؟ آیا زمینه‌سازی ظهور حضرت، چیزی غیر از این است كه باید به اجرای احكام الهی روی آورد و از نافرمانی و تفرقه در اجرای احكام الهی پرهیز كرد؟
3. خیانت به رهبر عادل
هر زمانی كه دستورات و احكام رهبر و امام عادلی مثل امام علی علیه السلام در جامعه اسلامی، مورد اجرا و عمل مردمش قرار نگیرد، این امر، بزرگ‌ترین خیانت به آن امام و رهبر عادل محسوب می‌شود. آیا جامعه اسلامی ما كه مدعی حكومت اسلامی بر جهان است، چه قدر به دستورات و احكام امام غایب جامعه خود، عمل می‌كند و چه اندازه زمینه‌های عمل به دستورات امام و احكام اسلامی را آماده و مهیا ساخته و می‌سازد؟! آیا ما مسلمانان، مخصوصاً شیعیان، به امام عصر خدمت می‌كنیم یا كوتاهی و احیاناً ـ نعوذبالله ـ خیانت؟
4. دامن زدن به فساد و خراب‌كاری جامعه، در بین خود
زمانی مردم در بین خودشان دست به فساد و خراب‌كاری می‌زنند و به همدیگر خیانت می‌كنند كه صفاتی همچون، بغض، كینه، حسد، نفاق، دورویی و نظایر آن، در دل آن مردم رشد كند و این، هنگامی است كه مردم به بیماری‌های جسمی خود اهمیت می‌دهند، ولی روح و روان خود را به فراموشی سپرده‌اند. با وجود این‌گونه صفات رذیله و پستی در دل مردم، چگونه باید منتظر اصلاح و برادری و صمیمیت و فرمانبرداری از رهبر خود، در جامعه بود؟ امام علی علیه السلام در جای دیگر در همین باره می‌فرماید: «و من استهان بالأمانه، و رتع فی الخیانه، و لم ینزه نفسه و دینه عنها، فقد أحل بنفسه الذل و الخزی فی الدنیا و هو فی الآخره أذل و أخزی؛ كسی كه امانت الهی را خوار شمارد و دست به خیانت آلوده كند، خود و دین خود را پاك نساخته، درهای خواری را در دنیا به روی خود گشوده، و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود.»
آیا مفاسد اجتماعی و تلفات آن، ناشی از همین صفات پست درونی نیست كه در افراد جامعه اسلامی، رشد و نمو می‌كند، تا جایی كه رهبری امام علی علیه السلام را به رسمیت نمی‌شناسد و رهبری ولی عصر را در پرده غیب نگه داشته است؟ آیا زمان آن نرسیده كه مردم به خود آیند و علاوه بر اصلاح جسم، با تلاش بیشتری به اصلاح درونی پرداخته و شانه به زیر بار ولایت امام عصر هدیه كرده و دل‌ها را آماده ظهور آن حضرت نمایند؟

مراد امیدی ـ دوماهنامه امان شماره 20