در محضر خوبان
دوشنبه 94/10/07
تفکر!
در وجود انسان یک منبع سرشار از نور و علم و معرفت است که دسترسی به آن ممکن نیست، مگر با ریاضاتی مشروع که مهمترین آنها پرهیز از گناه و لقمه حرام است. این صفت نیکو در صورتی برای انسان پدید می آید که دورهای پی در پی و متوالی از تفکر در زمینههای گوناگون را بگذراند. آن گاه است که چشم انسان به آن سرچشمه باز می شود و قلب آدمی نورانی میگردد.
پس از رسیدن به مرتبه تفکر، عالم هستی، کتاب درسی انسان میشود. با مطالعه بیشتر و دقت فراوانتر، نورافشانی زیادتر میگردد. تا اینکه پس از چندین سال، بینایی چشم، روشنایی دل و نورانیت درونی، نصیب آدمی میشود و در پی آن است که همه معارف اسلام را آن طور که هست، با وجدان مییابد. آنچه حق است مییابد و طهارت درون و باطن همراه او میشود. فکر جریان یافته، محصولات ارزندهای به عالم وجود تقدیم میکند. بسیاری از ابتکارات، خلاقیتها و نوآوریها در پی این حالت نصیب انسان میگردد.
بنده چهار سال مدام مشغول تفکر بودم تا اینکه دریچهای به رویم باز شد. در موضوعی ده سال به فکر و تعمق اشتغال داشتم و سرانجام به نتیجه رسیدم. اگر تفکر در زندگی انسان باشد، عبادات انسان عمق بیشتری مییابد و حال معنوی بهتری خواهد داشت.
تفکر است که بیداری صبحگاهی آدمی را عظمت میبخشد و به تهجد و عبادات او بها میدهد. باید قبل از اذان صبح بیدار شویم و مدتی فکر کنیم تا آثار معجزه آسای تفکر را دریابیم. اگر جای خلوت و مکانی مقدس را انتخاب کنیم، برکات بیشتری خواهد داشت. بنده اغلب جاهایی که میخواستم بروم پیاده میرفتم و راههای خلوت را انتخاب میکردم، تا بتوانم بهتر و بیشتر به فکر خود ادامه دهم. گاهی مسیری سی کیلومتر بود، اما خسته نمیشدم؛ زیرا همیشه مشغول به تفکر و تعمق بودم. بارها پیاده به مسجد جمکران میرفتم، تا بهتر بتوانم چیزهایی را به دست آورم و فکر کنم.
باید بدانیم که فکور بودن، نقش ارزشمندی در رسیدن به مقامات معنوی دارد. بسیاری از معضلات فکری و مشکلات علمی انسان حل میشود، مسائلی همچون حاکمیت خدای متعال بر هستی، مقام و ارزش معصومین و نقش آنان در جهان و عالم تکوین، عظمت قدرت الهی و ضعف خرد بشری و قدرتهای ظاهری در مقابل پروردگار متعال.
آیتالله بهاء الدینی ـ دوماهنامه امان شماره 22
چهارده نکته برای منبر موفق
دوشنبه 94/10/07
1. ایمان به گفتار با تمام وجود
اهل منبر برای موفقیت در رساندن مطالب، نیاز به باور قلبی بر سخنان خود دارند؛ یعنی فقط نقّال [نقل کننده] سخن نباشندکه مطلبی را حفظ کرده و طوطیوار برای دیگران بگویند. گوینده اگر خودش از روی دلیل و برهان معتقد به گفتههایش نباشد، مخاطبش بهرهای شایسته از وی نبرده و سخنانش به عمق جان شنونده نفوذ نخواهد کرد. مثل مؤذن حمص میشود که در اذان میگفته: «اهل حمص یشهدون ان محمداً رسولالله».
منبری باید بداند که شنونده فقط گوش نمیکند، بلکه کلمات را با تمام قوا احساس میکند و متوجه میشود که این سخن را از شخصی معتقد میشنود یا غیرمعتقد. آری تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید.
در واقع باید گفت اگر حقیقت گفتار از تمام وجود گوینده [ نه فقط از سخن وی] منتشر شود؛ مخاطب، کاملاً آن را احساس خواهد کرد. این حقیقت را مولوی چنین ترسیم میکند:
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز
در سخن گفتن بیاید چون پیاز
یک سخن از دوزخ آید سوی لب
یک سخن از شهرِ جان در کوی لب
2. آشنایی با منابع موثق دینی و اطلاعات عمومی روز
اهل منبر زمانی در کار خود موفق خواهند بود که با علم و آگاهی و بصیرت کامل در مورد موضوع بحث، بر منبر نشسته و سخنرانی کنند وگرنه به مقصود نخواهند رسید. دعوت به خدا باید با بینش کامل و اطلاع از منابع موثق صورت گیرد؛ همچنان که قران از زبان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)میفرماید:
«أَدْعُواْ إِلیَ اللَّهِ عَلیَ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی؛ من و پیروانم، با بصیرت کامل، مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم.» 1
حافظ میگوید:
بر بساطِ نکته دانان خودفروشیشرط نیست (2 )
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش(3)
امام صادق(علیه السلام)نیز در همین راستا میفرماید:«مَنْ دَانَ اللَّهَ به غیر سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ الْبَتَّةَ إِلَی الْعَنَاءِ؛هر که بدون شنیدن و فراگرفتن از امامی صادق، خدا را پرستش کند قطعاً خدا او را ملازم با رنج و مشقت سازد.» 4
صائب تبریزی نیز در راستای همین نکته میگوید:
ای که از عالَم معنا خبری نیست تو را
بهتر از مُهر خموشی هنری نیست تو را ( 5 )
تسلط به آیات وحی و رجوع به تفاسیر معتبر، آشنایی اجمالی با روایات اهل بیت(علیهم السلام)که در مجامع و کتب معتبر دینی گرد آمده است؛ همانند نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، اصول کافی یا سفینهٔ البحار، مفاتیح و آشنایی با عالمان تأثیرگذار و صاحب اندیشه، بر یک منبری ضرورت دارد.
مباحث اخلاق، احکام و مسائل شرعی، اطلاع از تاریخ معصومین(علیهم السلام)، مطالعات عمومی مورد نیاز، اطلاع از اخبار جهان اسلام، آمار، گزارشها، تحلیلهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، داستان، شعر، ضرب المثل، سخنان و حکایات لطیف جهت تحلیل و تشریح معارف الهی و مطالعه یک دوره کوتاه تاریخ عمومی جهان و ایران، شناخت ادیان و فرقهها، توفیقات یک منبری را افزایش میدهد.
درست است که ظاهر خوب یک منبر، اعم از فنون خطابه، ظاهر سخنران، چینش مطالب، بهرهگیری از عبارات زیبا و… به درک مطلب کمک میکند ولی مهمترین بخش منبر، همان محتوای آن است.
3. مطابقت گفتار با رفتار
ارائه منبر موفق ـ هرچند با قویترین و کاربردیترین شیوهها باشد ـ بدون عمل گوینده به آنچه خود میگوید، تأثیر چندانی نخواهد داشت. قویترین و مشهورترین گویندگان تاریخی وقتی عمل را با گفتههایشان مطابق نکردهاند، تمام بافتههایشان پنبه شده و سخنانشان بی تأثیر گردیده است.
خداوند به اینگونه دعوتکنندگان بیعمل چنین هشدار میدهد که: « َتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُم ؛ آیا مردم را به نیکی امر نموده، اما خودتان را فراموش میکنید!» (6 )
ناصر خسرو، پند آموزان بیعملی را که فقط سخن میگویند و در مقام عمل حرکتی از خود ندارند نکوهش کرده و میگوید:
پندم چه دهی؟نخست خود را
محکم کمری ز پند بربند
چون خود نکنی چنانکه گویی
پند تو بود دروغ و ترفند ( 7 )
سعدی هم رمز ناموفق بودن اینگونه افراد را چنین بازگو میکند:
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کَس
عالِم آنکس بوَد که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
4. به اندازه سخن گفتن
منبر باید به اندازه و مناسب با حوصله مخاطب بوده و تا حد امکان کوتاه باشد تا موفقیت را در پی داشته باشد. امام هفتم(علیه السلام)فرمود: «مَنْ.. مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ به فضول کَلَامِهِ.. فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَی هَدْمِ عَقْلِه ؛هرکس با سخنان اضافی زیباییهای حکیمانه گفتارش را نابود کند، همانند این است که به یاری هوای نفس، عقلش را نابود کرده است.» ( 8 )
واعظی که در محضر استاد اهل منبر مرحوم جناب فلسفی منبر رفته بود، میگفت: دیدم در مقابل منبر در منزل آن مرحوم این عبارت را نوشتهاند: حداکثر بیست دقیقه!
نظامی نیز در خصوص همین نکته چه زیبا میسراید:
با آنکه سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن، صواب است
آب ارچه همه زلال خیزد
از خوردن پر، ملال خیزد
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پُر
لاف از سخن چو دُر توان زد
آن خشت بُوَد که پُر توان زد
یک دسته گُل دماغ پرور
از خرمن صد گیاه بهتر ( 9 )
5. اجتناب از تکرار غیر مناسب
از عوامل توفیق در منبر میتوان به نو سخن گفتن و عدم تکرار گفتههای قبلی اشاره کرد. سخن هر چقدر هم زیبا باشد، اما تکرار بیمورد، لذت آن را از بین برده و در مستمع تنفر ایجاد میکند ، و باید گفت که احساس تکراری بودن سخنرانی یکی از خصوصیات منبر ناموفق است.
گر بساط سخن امروز کساد است «کلیم»
تازه کن طرز که در چشم خریدار آید ( 10 )
البته گاهی، مطالب تکراری برای مخاطب خوشایند و مفید است. آیات الهی، مواعظ حکیمانه و روضهها با آنکه همیشه تکرار میشوند، ولی مطلوب بوده و گیرا میباشند. در قرآن هم تکرارهای مناسب به طور متعدد آمده است.
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است ( 11 )
اگر یک منبری مواعظ و نکات مهم را هنرمندانه تکرار کند، مخاطب، احساس خوبی خواهد داشت. در این صورت، دوباره گفتن نه تنها نا مطلوب نخواهد بود، بلکه بر کیفیت سخن هم میافزاید.
احساس تکراری بودن، زمانی در مخاطب ایجاد میشود که سخنران با همان جملات، الفاظ و مثالهای قبلی، یک موضوع را چندین بار تکرار کند.در این صورت، سخنان ما هر قدر هم شیرین و دلنشین باشند؛ اما با تکرار محتوا و الفاظ،زیبائیاش را از دست خواهد داد.
6. مخاطب شناسی
مستـمع صاحـب سخـن را بـر سر کار آورد
غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد ( 12 )
یکی از نشانههای منبر موفق، شناختن مخاطب و اطلاع از حال و احوال و افکار مخاطب است. سطح سخن و همچنین زمان منبر را باید با توجه به فهم و حوصله مخاطب تنظیم نمود.
بیندیش و آنگه بر آور نَفَس
و زان پیش بس کن که گویند بس
|به نطق، آدمی بهتر است از دوآب
دوآب از تُو بِه، گر نگویی صواب ( 13 )
از شیوههای سنجش مخاطب، خنداندن و گریاندن و به تعجب وا داشتن و او را از حالی به حال دگر بردن است و منبری میتواند همراهی و عدم آن را از حال مخاطب احساس کند.
رضایتمندی و عدم آن را هم باید در نظر گرفت. مثلاً اگر مخاطب از منبری بهره برده و از او راضی باشد، در حین سخنرانی از خود عکسالعمل نشان میدهد. پس منبری باید کیفیت و کمّیت سخنرانی خود را با عکسالعمل مخاطب تنظیم کند.
منبری موفق حتماً مخاطبین خود را سنجیده و با توجه به آن به ادامه سخنرانیاش میپردازد.
7. نقد و آسیبشناسی
چه زیباست که سخنران توسط خود و یا دیگری نقد شود و آسیبهای جدی شخصیت خود و منبرهایش همواره مشخص و رفع گردد. این فراز از کلام امام سجاد(علیه السلام)در دعای مکارم الاخلاق بهترین رهنمود برای اهل منبر است که میفرماید:
«اللَّهُمَّ.. وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی ؛ خداوندا مرا به پیروی از کسانی که به سوی صلاح ارشادم میکنند و راه صحیح را نشانم میدهند موفق بدار.» ( 14 )
مولوی نیز مضمون کلام حضرت را اینگونه توضیح میدهد:
زان حدیثِ تلخ میگویم تو را
تا ز تلخیها فرو شُویم تو را
امام حسین(علیه السلام)در این زمینه میفرماید: «مِن دَلائِلِ العالِمِ انتِقادُهُ لِحَدیثِهِ.. ؛ از نشانههای انسان دانشمند این است که سخن خویش را نقادی کند.» ( 15 )
نقد یک منبر
آیت الله سید حسین فاطمی قمی ـ از شاگردان برجسته میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ـ میگوید: من در ایوان مدرسه فیضیه پس از نماز ظهر و عصر و خاتمه فرمایشات ایشان به عادت همه روز در ایوان مدرسه فیضیه، منبر میرفتم، روزی قبل از ذکر مصیبت خاطرهای را از تفریح اهل علم نقل کرده و گفتم چرا باید اهل علم در ماه رمضان که ماه عبادت است به تفریح بروند؟ و به سایرین از جلالت این ماه تذکر ندهند؟ آن روز گذشت.
صبح روز دیگر در مسجد بالاسر پس از نماز خواستم سؤالی از ایشان بکنم تا چشم شریفش به من افتاد، مرا در معرض عتاب درآورده فرمود: دیدی روز قبل چه کردی در حضور اشخاص مختلف از عوام و غیره؟! چرا باید به این صورت اسم اهل علم و علما را ببری؟ مگر تفریح غیر مشروع است؟ سر به زیر انداخته و عرض کردم: خطا رفتم اکنون بفرمایید چه باید کرد؟ فرمود: منبر برو و بگو من خطا کردم!
برای من مشکل بود خطای خود را اظهار کنم، ولی سخنش در ذهنم بود، تا اینکه یک روز آقا شیخ ابراهیم تُرک زیر بغل مرا گرفت و به سختی مرا بلند کرد و گفت: تو باید امروز به جای من منبر بروی، من نیز منبر رفتم، هنگام سخنرانی، فرمایش آن مرحوم به یادم آمد و گفتم: در آن روز که گفتم چرا باید اهل علم در ماه رمضان به تفریح بروند من خطا کردم! چیزی از اهل علم ندیدم؛ ذکر مصیبت کرده فرود آمدم.
البته انتقاد هم باید منصفانه بوده و بعد از بیان نقاط مثبت یاد شود. همچنان که حافظ میگوید:
عیب میجمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند
8. بهرهگیری از شعر
برای موفقیت در منبر، استفاده از شعر امری شایسته است. مقام معظم رهبری(حفظه الله)، میفرماید: «گاهی یک بیت شعر، گویاتر از چند ساعت سخن گفتنِ یک سخنور تواناست و ارزش شاعری که قصیده او، از محتوای خوب، الفاظی زیبا و مضمونی مناسب برخوردار باشد، از یک دانشمند کمتر نیست. لازم است خطبا اشعار پر محتوای فارسی را که در تفهیم عقاید و اخلاق اسلامی، مسائل سیاسی و یا هر آنچه در ارتباط با نیاز امروزِ جامعه اسلامی سروده شده، از کتب گوناگون استخراج نموده و به احیای آن اهتمام ورزند.» ( 16 )
شاعر اندر سینه ملت چو دل
ملت بیشاعری انبار گِل
شعر را مقصود اگر آدمگری است
شاعری هم وارث پیغمبری است (17 )
از شیوههای مؤثری که میتوان در تبلیغ معارف الهی از آن بهره جست، استفاده از شعرهای پرمحتواست. شعر اصیل گاهی آنچنان جذاب و تأثیرگذار است که روح و جان مخاطب را تسخیر کرده، در اعماق جان وی نفوذ میکند. به همین جهت، بزرگان ما برخی از مطالب دینی و علمی را در قالب شعر و با عبارات ادبی بیان کردهاند تا ضمن تأثیرگذاری بیشتر در مخاطب، به ذهن سپاری آن سریعتر و آسانتر گردد.
اگر در یک سخنرانی تبلیغی و یا مناظره و گفتگوهای دینی و علمی و حتی ذکر مصیبت از یک بیت شعر استفاده شود، تأثیر آن بر مخاطب چندین برابر میشود.
همچنین عزیز دیگری در تأثیر موعظه همراه با شعر میگوید: من به مجالس متعلّق به امام زمان(عج) خیلی علاقهمند بودم و هر جا موضوع مهدویت مطرح بود، خود را سریعاً میرساندم و از موضوعات مختلف مطرح شده بهره میبردم؛ اما روزی واعظی در موضوع شرایط انتظار و صفات منتظران و یاران حضرت مهدی(عج) سخنانی ایراد مینمود که در ضمن آن بیت ذیل را قرائت کرد:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جارو بزن به خانه و پس میهمان طلب
و این بیت سالهاست که دل و جان مرا نوازش میدهد. هرگاه به آن میاندیشم، ارتباط موضوع مورد علاقهام را با خودسازی و تصفیه روح که شاخصترین خصلت منتظران ظهور است، درمییابم و با علاقه و نیروی افزونتری در این زمینه تلاش میکنم.
9. اندیشیدن و آمادگی
یک سخنران ورزیده قبل از سخنرانی فکر میکند؛ مطالعه میکند؛ جدیدترین نکات را استخراج کرده؛ سپس به منبر میرود. هرگز بدون تفکر و آمادگی قبلی سخن آغاز نمیکند. باید قبل از منبر آن را تمرین کرده و به نکات دیگر هم توجه کرد تا یک منبر کاملاً موفق ارائه شود. حضرت آیت الله سبحانی دراینباره میگوید: منبر رفتن بیمطالعه خلاف شرع است، مگر آنکه آمادگی قبلی وجود داشته باشد. ( 18 )
سخن دان پرورده، پیر کهن
بیندیشد، آن گه بگوید سخن
مزن بی تأمل به گفتار دم
نکو گو گر دیر گویی چه غم؟ ( 19 )
10. همدلی با شنونده و سوز داشتن در روضه
در طول منبر باید از عمق جان و از صفای دل سخن گفت تا در جان مخاطب نفوذ کند . همچنین از مهمترین بخشهای منبر و سخنوری، ذکر مصیبت است که شرایط ویژهای دارد. برای تکمیل منبر و تأثیر سخن ـ و لو چند دقیقه ـ باید گریزی به مصائب اهل بیت(علیهم السلام)بهویژه ماجرای عاشورا داشت که میتواند رمز موفقیت یک منبر هم باشد. در همه موارد توفیق منبر بستگی به ارتباط قلبی با مخاطب دارد.
بیان شوق، چه حاجت، که سوز آتش دل
توان شناخت زسوزی که در سخن باشد( 20 )
11. استفاده از تمثیل
از شیوههایی که بر جاذبه سخن میافزاید و در ارائه یک منبر موفق سخنران را یاری میکند، بهرهگیری از تمثیلات و تشبیهات مرتبط با موضوع است. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: « وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ و این مثلها را برای مردم میزنیم، باشد که آنان بیندیشند.» (21)
آرایش سخن به مثلهای کوتاه، دلنشین و مفید میتواند کلام را تا عمق جان مخاطب نفوذپذیر سازد. گاهی اوقات یک عبارت بجا از ضربالمثلها و یا تشبیهات، موضوع را آنچنان در ذهن مخاطب جا افتاده میکند که هرگز تا آخر عمرش آن را فراموش نخواهد کرد. استفاده از مثل در حقیقت به عنوان کوتاهترین راه و راهبردی ترین راه برای یک سخنران محسوب میشود. نزدیک کردن هدف گوینده به ذهن شنونده، همگانی کردن مسائل، حسی و عینی کردن موضوعات عقلی و ساکت کردن مخالفانِ معاند، از دیگر امتیازات تمثیل است.
مهمترین شاخصههای یک مَثَل: مختصر بودن، استحکام معنی و زیبایی و لطافت مفهوم آن است که در بلاغت و فصاحت یک خطابه تأثیر میگذارد؛ بهگونهای که حتی امام علی(علیه السلام)در میان اشعار، مثل را بهترین شعر میداند و میفرماید: «خَیْرُ الشِّعْرِ مَا کَانَ مَثَلاً ؛ بهترین شعر آن است که مَثَل باشد.» (22)
به عنوان نمونه، امیرمؤمنان علی(علیه السلام)برای فهماندن تأثیر داروها بر تن انسان اینگونه مَثل میزند: «شُرْبُ الدَّوَاءِ لِلْجَسَدِ کَالصَّابوُنِ لِلثَّوْبِ یُنَقِّیهِ وَلَکِنْ یُخْلِقُهُ ؛ خوردن دارو برای بدن انسان، همانند استفاده از صابون برای شستن چرکهای لباس است که لباس را تمیز و پاک میکند، اما آن را فرسوده و ضعیف میگرداند.» (23)
بسیاری از اشعار پرمعنای ادیبان و شاعران نیز در اثر جاذبه و گویایی به صورت ضربالمثل در آمده است. مثلاً صائب تبریزی القای روح شجاعت و تسلیم نشدن در مقابل ستمگر را اینگونه بیان میکند:
اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار
اشک کباب موجب طغیان آتش است
همچنین میسراید:
خمیرمایه دکان شیشهگر سنگ است
عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
بنابراین، استفاده از مَثل یکی از ضروریات تبلیغ و روشی کاربردی و موفق برای مبلّغان است؛ به ویژه آنکه یک مُبلغ بتواند مثالهایی را مطابق با زندگی روزمره به مخاطبان خود عرضه کند و آن را با مفاهیم کلی اخلاقی و تربیتی تطبیق نماید و شنوندگان را با موضوع مورد نظر خود بهتر و بیشتر آشنا گرداند. مولوی برای تفهیم و روشن شدن معنای دنیا دوستی مذموم و استفاده صحیح از مظاهر دنیوی با یک مَثل ساده و جذاب، مخاطب را به سوی هدف خود سوق داده و معنای آن دو را با عبارتی کوتاه بیان کرده و میگوید:
چیست دنیا از خدا غافل بُدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن
مال را کز بهر دین باشی حمول
نِعمَ مَالٌ صاَلِحٌ گفتش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی پشتی است
در این باره، شیوه تبلیغی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم )در بهرهگیری از تمثیل و تشبیهات ملموس بهترین الگوی ماست.
آن حضرت در مورد آثار مخرّب حرام خواری در روحیات و اعمال یک انسان مسلمان میفرماید: «اَلْعِبَادَةُ مَعَ اَکْلِ الْحَرَامِ کَالْبِنَاءِ عَلَی الرَّمْلِ؛ عبادت به همراه حرامخوری، مثل این است که فردی در شنزار [و در زمین سست ]ساختمانی بنیان نهد.» ( 24 )
یعنی همچنان که آن بنا ماندگار نبوده و به زودی فرو ریخته و صاحبش نمیتواند از آن بهره ببرد؛ همانطور عبادتهای فرد حرامخوار نیز بیاثر و سریع الزوال خواهد بود و برای عبادت کننده سودی نخواهد داشت. (25 )
12. معرفی کردن الگو
حتماً برای موضوعات مطرح شده در منبر باید الگویی از نمونههای ملموس [و دستیافتنی و قابل دسترس] در زندگی ارائه نمود. مثلاً برای سوق دادنِ عامهٔ مردم بهسوی پرهیزکاری و رعایت تقوا، میتوان شخصیتی مانند «حمال تبریزی» را مثال زد که در متن مردم و از پایینترین قشر جامعه بوده اما به بالاترین مقام تقوی که یک انسان معمولی به راحتی نمیتواند برسد، رسیده بود. خداوند هم به او مقامی عنایت کرده که پانصد سال است مزارش در تبریز مطاف [محل طواف و زیارت] اهل تقوی است. زمانی که مردم تبریز در قرن نهم کرامت وی را دیده و به مقام معنویاش اطلاع یافتند، برای تبرک به سویش هجوم آوردند. ( 26 )
وی در مقابل احساسات مردم که با القاب و عناوین فوقالعاده او را خطاب میکردند به آرامی و خونسردی میگوید: «خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه ولی خدا و نه از اوتاد و ابدال، من همان حمالی هستم که پنجاه سال است در این بازار بارهای شما را جابجا میکنم. من کار خارقالعادهای نکردم، بلکه یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار هم من از خدا خواستم، او اجابت کرد. همین. و بعد هم از خداوند متعال سفر به آخرت را خواست تا همچنان گمنام بماند.»
امام صادق(علیه السلام)فرمود: «طُوبَی لِعَبْدٍ نُوَمَةٍ عَرَفَ النَّاسَ فَصَاحَبَهُمْ به بدنه وَ لَمْ یُصَاحِبْهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ بِقَلْبِهِ فَعَرَفُوهُ فِی الظَّاهِرِ وَ عَرَفَهُمْ فِی الْبَاطِنِ؛ خوشا به حال بنده گمنامی که [مردم به او چندان توجهی ندارند]، مردم را به خوبی شناخته، ظاهراً با آنها مصاحبت میکند؛ اما قلباً با رفتار و کردار آنان همراهی ندارد، دیگران با ظاهر او آشنایی دارند و او، باطن آنها را میشناسد.» ( 27 )
کس نمیداند در این بحر عمیق
سنگ ریزه قرب دارد یا عقیق
13. استفاده از عبارات دلنشین
برای ارائه یک منبر موفق بهتر است از عبارات و جملاتی زیبا، بجا و مناسب بهره برد. این کلمات را یا خود شخص میتواند تولید کند و یا از دیگران یاد بگیرد و بر گنجینهٔ دفتر یادداشتهایش بیفزاید. به طور مثال:
چنانچه موضوع سخنرانی شما درباره امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) است، میتوانید این جمله زیبا را بگویید: «خوشا آنان که از درس انتظار یک جمعه هم غیبت نکردند.»
و در صورتی که موضوع سخنرانی درباره «تمسک به قرآن و عترت» است، میتوان این جمله زیبا را گفت: «سعی میان صفای قرآن و مروه عترت، ما را به کعبه مقصود میرساند.»
یا این جمله را در موضوع «درس گرفتن از روزگار» مطرح کرد که: «فرق روزگار با آموزگار در این است که آموزگار اول درس میدهد و بعد امتحان میگیرد، اما روزگار، اول امتحان میگیرد و بعد درس میدهد!»
و در موضوع «قضا و قدر» این جمله زیبا: «هرگز نتوان گره تقدیر را با انگشت تدبیر باز کرد.»
14. استفاده از قصه
از شیوههای تربیتی قرآن کریم بهرهگیری از سرگذشتهای دیگران است. قرآن با نقل این قصههای حقیقی پیروان خود را به شایستهترین روش راهنمایی میکند.
استفاده از قصه و حکایت نهتنها از خستگی و یکنواخت بودن منبر میکاهد، بلکه پیامهای حیاتبخش قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)اگر در قالب قصههای خواندنی عرضه شود، انتقال آموزههای الهی با زیباترین و بهترین سبک ارائه خواهد شد.
خداوند متعال با نقل قصههای پیامبران، صالحان و سرگذشت اقوام مختلف و انسانهای نیک و بد، آموزش ویژهای را به تمام انسانها ارائه کرده که همگان میتوانند با دقت در این داستانها، زندگی بهتری را برای خود رقم زده و آینده روشنی را برای خود ترسیم کنند. خداوند در این زمینه میفرماید:
« لقَدْ کانَ فی قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ؛ در نقل قصههای آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه میباشد!» ( 28 )
ویژگیهای قصه
ــ قصههای مطرح شده در سخنرانی باید از نظر محتوا و مدرک معتبر باشد؛
ــ در منبر و سخنرانی نباید قصه طولانی شده و قسمت عمده وقت را بگیرد؛ بلکه داستان نقل شده به صورت مختصر و مفید و به دور از مطالب اضافی نقل شود؛
ــ قصههای منبر باید جالب، پیامدار و انگیزه برانگیز باشد؛ تا شنونده را با خود همراه سازد؛
ــ بهتر است قصه دارای سه مرحله «مقدمه»، «اوج» و «فرود» باشد.
________________________________________
پی نوشت:
1. یوسف / 108.
2. خودنمائی، فضل نمائی.
3. دیوان حافظ، غزل286.
4. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج1، ص377.
5 . دیوان اشعار، صائب تبریزی، غزلیات، غزل 491.
6. بقره :44
7 . دیوان اشعار، ناصرخسرو، قصاید، قصیده شماره 50.
8 . کافی، کلینی، ج1، ص17.
9. نظامی، خمسه، لیلی و مجنون، بخش ۹ (در نصیحت فرزند خود محمد نظامی).
10. شاعر: کلیم کاشانی.
11. دیوان حافظ، حافظ، غزل 39.
12. دیوان اشعار، صائب تبریزی، غزلیات، قسمت سوم، شماره ٧٨٣.
13 . گلستان، سعدی، دیباچه.
14 . صحیفه سجادیه، امام سجاد(علیه السلام)، نشر الهادی، قم، 1376ش، ص94.
15. تحف العقول، ابن شُعبه حَرّانی، تصحیح: علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1363ش، ص248.
16. بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای(حفظه الله) در دیدار با برخی از مداحان، 28/10/1368.
17 . اقبال لاهوری.
18. خبرگزاری حوزه، کد خبر: ٦٤٨٢٥.
19. شاعر: سعدی.
20. شاعر: حافظ.
21 . عنکبوت /43.
22. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، قم، 1404ق، ج20، ص336.
23. همان، ج20، ص300.
24. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج100، ص16.
25. در این مورد به ماهنامه مبلغان، شماره 90، مقاله «مَثَل در سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله)»، به قلم نگارنده مراجعه شود.
26 . در مورد کرامت حمال تبریزی میگویند : یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچههای شلوغ بازار مشغول حمل بار گندم هشتاد کیلویی بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین میگذارد و کمر راست میکند. صدایی توجهاش را جلب میکند؛ میبیند بچهای روی پشت بام بلندی مشغول بازی است و مادرش در اضطراب، همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک میشود و ناخودآگاه پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود. مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند: “آی الله! اونی ساخلا"خدایا او را نگه دار!، کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک میشود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
27. معانی الأخبار، محمد بن علی ابن بابویه، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1403ق. چاپ اول، ص381.
28 . یوسف /111.
منبع : ماهنامه اطلاعرسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 184.
بهانههای واهی
دوشنبه 94/10/07
بهانههای واهی
خیلی از ما فقط داغ میكنیم و خونمان به جوش میآید، وقتی كه خبر تنهایی حسین بن علی علیه السلام و یارانش را در كربلا میشنویم. امّا پای عمل كه میرسد كارهای عجیب و غریب میكنیم و خودمان را میزنیم به آن راه. جالب است كه ما اصلاً یادمان رفته است كه در قبال امام زمانمان چه مسئولیت بزرگی داریم .
خیلی از ماها محرّم را با سیاه پوشی و عزاداری میشناسیم؛ اما قشنگی داستان عاشورا به این است كه با خون و اشك نوشته شده است؛ خونی كه یك روز در سرزمین كربلا بر خاك ریخته شد و اشكی كه سالیان دراز از گوشه چشمها میچكد و باز هم جاری میشود تا یك بار دیگر گرد و غبار ناگزیر زمان را از چهره مردمان روزهای انتظار بشوید .
محرم و عاشورا فرصت دوبارهای است برای فكر كردن به شهادت امام و آنهایی كه امام را تنها گذاشتند، بهانههای آدمهایی كه همراه امام نرفتند، بهانههایی شبیه توجیههای خودمان. عاشورا همنیش فوقالعاده است. همین فرصت انتخاب، همین جدا كردن كه امام سعی میكرد با دقت كامل انجام دهد. هم كسی جا نماند و هم كسی اضافه نیاید. از یك طرف به بعضیها میفرمود: بروید، اینها مرا میخواهند؛ از طرف دیگر نماینده میفرستاد، چند نفر بخصوص را دعوت میكرد تا به ایشان بپیوندند. اگر به پیغام جواب نمیدادند خودشان شخصاً راه افتاده، به خیمههایشان میرفتند و از آنها میخواستند همراهش باشند. زیاد بودن نفرات برایشان مهم نبود، بلكه بعضی «نفرها» برایشان مهم بودند، و در واقع انتخاب و تصفیه برای ایشان اهمیت داشت .
اما بودند كسانی كه نرفتند و تعداد آنها هم كم نبود. بهانههایی پیدا كردند كه وجدان خودشان را راضی كنند و به نظر بقیه منطقی برسد و ماندند. كار عجیبی نكردند. آدمها همیشه این كار را بلد بودهاند. آنهایی عجیب بودند، كه رفتند .
ضحاك مشرقی، با امام شرط كرده بود تا وقتی میمانم كه مفید باشم، اگر تنها شدم، من هم میروم چون فایدهای ندارد. او در روز عاشورا، با اسبی كه در یكی از خیمهها پنهان كرده بود گریخت. مالك بن نصر ارحبی همراه كاروانی از نزدیكی كربلا میگذشت، امام به او فرمودند: «چرا مرا یاری نمیكنید؟» مالك بن نصر گفت: من مقروض و عیالوارم خداحافظی كرد و رفت. امام خودشان سراغ عبیدالله بن حرّ جعفی رفتند و فرمودند : « همراه ما میآیی عبیدالله گفت : من آماده مرگ نیستم ولی اسب قیمتی خودم را تقدیم میكنم » . امام فرمودند: «ما برای اسب و شمشیر تو نیامده بودیم، فقط از اینجا دور شو كه فریاد غربت ما را نشنوی». عبدالله بن مطیع به خاطر حرمت اسلام و حرمت قریش و اینكه خشونتی راه نیفتد امام را همراهی نكرد. احنف بن قیس گفت: خاندان ابوالحسن سیاست سلطنت داری، جمع مال و نقشه جنگی ندارند و امام را همراهی نمیكنم. شیث بن ربعی با آنكه به امام نامه نوشته بود و او را به كوفه دعوت كرده بود؛ چون اكثریت را با عبیدالله بن زیاد دید، به روی امام شمشیر كشید و با او جنگید . قصر بن مقاتل در جواب دعوت امام گفت: وظیفه شرعی دیگری دارم .
آری بهانههای واهی برای تنها گذاشتن فرزند رسول خدا به نظر ما هم آسان میآید؛ مثل آب خوردن. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) در كنار كعبه صدا میزند: «انا بقیه الله» و ما میرویم. غافل از آنكه شیطان كار خودش را بهتر از ما بلد است، قدم به قدم پیش میرود؛ او سراغ امثال ماها میرود تا با كمك ذهنمان توجیههای بهتری پیدا كنیم و با هزار دلیل عقلی و مثال حرف خود را به اثبات برسانیم .
اگر میخواهیم بفهمیم چه قدر، امام زمانمان را دوست داریم یا ببینیم از یاران او هستیم یا نه؟ ببینیم او چه قدر در زندگیمان سهم دارد. امام صادق علیه السلام نیز در جواب یكی از شیعیان كه سؤال كرده بود مرا چه قدر دوست دارید، فرمودند: «همانقدر قدر كه من در دل تو جای دارم . »
انتظار به این سادگیها هم نیست. انتظار راه است؛ راهی كه یك راست، انسان را به اوج میرساند؛ سادهایم اگر فكر كنیم یارِ امام بودن به همین سادگی است !
ــــــــــــــــــــ
. دانش پژوه مركز تخصصي مهدويت.
نصف حلال انار!
یکشنبه 94/10/06
عبدالله عبدی کوفی معروف به «عبدالله بن ابی یعفور» از یاران و دوستداران واقعی اهلبیت علیهمالسلام هست. وی روزی در حضور امام صادق علیهالسلام بود و در ضمن صحبتهایی که با آن حضرت داشت جملهای زیبا بیان کرد که جای تفکر و اندیشه بسیار زیادی دارد. ایشان به امام صادق علیهالسلام عرضه داشت: «و الله لو فلقت رمانه بنصفین فقلت هذا حرام وهذا حلال لشهدت ان الذی قلت حلال، حلال و ان الذی قلت حرام، حرام فقال رحمک الله رحمک الله» سوگند به خدا اگر اناری را از وسط دو نصف کنی و بفرمایی که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، مطمئناً گواهی خواهم داد که آن نصفهای را گفتی حلال، حلال است و آن نصفی را که فرمودی حرام، حرام است. امام صادق علیهالسلام فرمود: «خدا تو را رحمت کند، خدا تو را رحمت کند». در این کلام زیبا نکات بسیار زیادی نهفته است که اگر آنها را در زندگی خود پیاده کنیم زندگیمان بیشتر رنگ و بوی امام زمان (عج) میگیرد.
1. شیعه واقعی سراپا تسلیم فرمان امام خویش است و هرگز اهلبیت را رها نخواهد كرد امام صادق در این زمینه میفرمایند «كذب من زعم انه من شیعتنا و هو متمسك بعروه غیرنا» دروغ پنداشته آن كسی كه خود را شیعه ما میداند ولی به ریسمان (سرپرستی و ولایت) غیر ما چنگ میزند.
2. هر شخص، هر مسئولیت و پست و مقام علمی و موقعیت اجتماعی که در میان جامه دارد باید در مقابل امام زمانش مطیع محض باشد و ولایت محوری را سرلوحه کارهای خود کند چنانکه عبدالله بی یعفور در میان قوم و قبیله خود عظمت علمی و موقعیت اجتماعی خاصی داشت و در شهر و دیار خود شخصیتی با نفوز بود ولی در برابر فرمان امام زمانش مطیع محض بود
3. هر چه معرفت ما نسبت به امام زمانمان بیشتر باشد میزان ولایتپذیری ما نسبت به مقام ولایت بیشتر میشود. لذا اگر بخواهیم در مقابل خواستههای امام زمانمان کوتاهی نکنیم باید شناخت خودمان را نسبت به امام زمانمان بالا ببریم همانطور که ابن ابی یعفور یکهتاز این میدان بود
4. محبان و دوستداران ائمه همواره در موقعیتهای مختلف و از سر اخلاص، ارادت خود را به اهلبیت ابراز میکردند و اعتقاد درونی خود را به امام زمانشان بیان میکردند. شیعیان و محبان حقیقى امام عصر نیز میتوانند همواره محبت و دوستی خود را عملاً به امامشان ابراز نمایند و یا در خلوتهایی که دارند، در بین نجواهای عاشقانهشان، مراتب ارادت خود به حضرتش را بیان نمایند و ارتباطی معنوی با امام عصر عج برقرار نمایند.
آخرین سفارش
یکشنبه 94/10/06
برای حضرت مهدی(عج)، تربیت کنید!
سلام بر شهیدان؛ بی قرارانی که برندهتر از پارههای آهن بودند. نه تنها طوفانهای سخت حوادث، آنان را از پای در نیاورد، بلکه با ارادههای پولادینشان، طوفانها به پا کردند و لرزه بر اندام ظالمان و ستمگران انداختند. آنان که شهد شیرین زندگی منتظرانه را چشیده بودند و از زیبایی های قدم زدن در کوچه پس کوچه های انتظار بهره مند شده بودند.
شهدای والامقام هشت سال دفاع مقدس، رابطه معنوی بسیار زیبایی با امام زمان خود داشتند. طعم شیرین انتظار را چشیده و از زیباییهای زندگی امامپسندانه بهرهمند بودند، دوست داشتند دیگران نیز از این زیباییها بهرهمند باشند.
یکی از مقدسترین دغدغههای شهدا این بود که می کوشیدند اطرافیانشان و بستگانشان و مخصوصا فرزندانشان طوری تربیت شوند که از منتظران و سربازان امام زمان(عج) باشند. آنان در این باره، سفارشهایی به نزدیکان خود داشتهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
«شهیدذبیحالله کردکلائی» در بخشی از وصیتنامهاش، خطاب به عمویش مینویسد:
«عموجان! در تربیت فرزندانم سخت بکوش و آنها را مسلمان رسالهای به بار بیاور؛ طوری که وقتی بزرگ شدند، سربازان واقعی امام زمان(عج) باشند.»
شهیداحمد کاظمی خطاب به همسرش میگوید:
«از تو میخواهم برای فرزندانم هم مادر باشی و هم پدر؛ آنها را از عاشقان خاندان رسولالله(ص) و پیرو مکتبشان بار بیاوری، تا آنها هم از یاران امام و از سربازان آقا امام زمان(عج) باشند.»
شهید حسین نادری: «انسان، هم میتواند در بستر بمیرد، و هم در میدان رزم، در رکاب امام زمان(عج) جامۀ سرخ بر تن کند… از خواهرم میخواهم که حجابش را حفظ کند و درسش را بخواند، و برادرم را سربازی سربلند، برای حضرت مهدی(عج)، تربیت کنید!»
شهید سیدعبدالحسین ثانیمرتضوی:
«از خداوند میخواهم که یگانهفرزندی که از این جانب باقی خواهد ماند، مانند یک سرباز اسلام، به تمام معنا، بار آید! اگر از پدرش پرسید، به وی بگویید: هروقت امام زمان(عج) ظهور کرد، پدرت نیز خواهد آمد، تا شاید از منتظران امام زمان(عج) بوده و در رکاب آن حجت(عج) ، در روی زمین بجنگد. فرزندم! برای تو امیدوارم که از سربازان امام زمان(عج) قرار بگیری!»
شهیداللهبخش یزدانپناه:
«امیدوارم فرزندم، سربازی سربلند برای امام زمان(عج) و نایبش خمینی به بار آید! حاضر نیستم که قلب نازنین امام زمان(عج) از ما و خانوادۀ ما ناراحت شود.»
یعقوب توکلی، فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، دفتر هشتم، ص272.
محمد خامه یار، هزار حنجره آواز، ص91.
همان، (استان کرمان)، ج1، ص660.
یعقوب توکلی، فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، دفتر دوازدهم، ص597.
سالم جعفری، امام زمان(عج) و شهدا، ص202.