تبلیغ در سیره و گفتار عارفان
واعظان عارف
الف) حاج میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله
وی از عالمان عامل و واعظان بیدار دل بود. این انسان متقی خوش گفتار بر ساحل نهج البلاغه نشسته بود و می دید این کتاب شریف، از موعظه موج می زند; اما نکته ای را درخور توجه می دانست و آن این بود: «موعظه ای دل را زنده می کند که از نفس و دهانی برآمده باشد که خود مستحق به آن حقیقت باشد.» از این جهت کلام خداوند به حضرت عیسی را به یاد داشت که: «اول خود را موعظه کن، اگر سود بردی، آن گاه مردم را نصیحت نمای.» ایشان خود را از موعظه بی نیاز نمی دانستند، زیرا دانستن مطلبی را با متذکر شدن و تحت تاثیر مؤمن متقی قرار گرفتن، یکی تصور نمی کردند. سخن این عارف عابد چون از ذخیره ی معنوی برخوردار بود، به مخاطبان خویش حرارت ایمان، گرمی تقوا و نورانیت دل می بخشید. «سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند» . (2)
استاد شهید مطهری درباره ی ایشان گفته است:
«… مواعظ و اندرزهایش چون از جان برون می آمد، لاجرم بر دل می نشست. هر وقت به قم می آمد، علمای طراز اول با اصرار از ایشان می خواستند که منبر بروند و موعظه نمایند. منبرشان پیش از آن که قال باشد، حال بود» . (3)
استاد فولادگر می گوید: وقتی حاج میرزا علی آقا به کرسی وعظ می نشست، انسان گفتارش را در سیمایش مشاهده می کرد… یاد دارم موقعی که آغاز به سخن می نمودند، آن حالت خضوع و خشوع که نسبت به کلام خدا و سخنان مولی داشتند، حالت عجیبی را در مردم به وجود می آورد. (4)
هم چنین نقل شده است:
محور سخنرانی های ایشان دو چیز بود:
یکی پیرامون امامت ائمه اثناعشر علیهم السلام و دیگری نهج البلاغه. سخنان حضرت علی و سایر ائمه علیهم السلام را با قلبی خاشع و چشمی اشکبار می گفتند. کلامشان بر دل شنوندگان فرو می نشست و در بیان وقایع کربلا ید طولایی داشتند و چون مقتل می خواندند، شانه هایشان می لرزید و ممکن نبود کسی هنگام موعظه کردن ایشان تحت تاثیر قرار نگیرد و دگرگون نشود; اگر چه به گناهان و خطاهایی آلوده بود. (5)
استاد حیدرعلی برومند می گوید: روزی در تخت فولاد اصفهان بودم. در مجلسی که در یکی از تکیه ها، تشکیل شده بود، افرادی که انتساب به عرفان و طریقه های تصوف داشتند، راجع به معارف الهی سخن می گفتند، ولی از بیانات آنان هیچ تاثیر و انقلابی در وجودم پدید نیامد و حتی دیدم که یکی از آنها روایتی خواند که از حیث نحوی غلط بود. از این محفل بی رونق که برگشتم، به مدرسه ی صدر رفتم. در ایوان حجره ای، چند نفر طلبه نشسته و مجلس روضه ای ترتیب داده بودند. مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله تشریف آوردند و منبر رفتند. چون موعظه را آغاز کردند، حال ما چند نفری که آن جا بودیم دگرگون شد. تحولی در اثر فرمایش های این واعظ متعظ در ما پدید آمد که کمتر اتفاق می افتد. این از مقام معرفت و اخلاص ایشان نسبت به حضرت احدیت بود که در ما اثر کرد و با وجود آن که متجاوز از شصت سال از این خاطره می گذرد، هر وقت به یاد می آورم، آن حال و بیان جذاب برایم باقی است و تحت تاثیر آن اوقات فراموش نشدنی هستم (6) .
ب) آیت الله آخوند ملا علی معصومی همدانی رحمه الله
درباره ی وی گفته اند:
ایشان در موعظه و منبر، همانند مرحوم شیخ جعفر شوشتری بود. سخنان و بیانات حکمت آمیز و مؤثری داشت که همه را تحت تاثیر قرار می داد. شب های جمعه در مسجد خودشان بعد از نماز در حالی که در داخل محراب نشسته بود، صحبت می کرد و به تفسیر آیات قرآن می پرداخت. در ایام ماه رمضان اغلب از نهج البلاغه سخن می گفت. وقتی خطبه ی همام را با آن لحن سوزناک و بیان شافی از عمق دل بیان می داشت، هم خود در بالای منبر گریان بود و هم حضار مسجد یکسره در ناله بودند و زاری و سوز و گداز (7)
ج) علامه سید علی آقا قاضی تبریزی
رحمه الله یکی از اعاظم علمای نجف درباره ی جلسه ی سخنرانی این عارف کامل می گوید:
روزی به یکی از مجالس خاص ایشان راه یافتیم. وقتی از منزل بیرون آمدم، عبا را روی سر و صورتم کشیدم و راه افتادم و مالک اشک های چشمانم نبودم و بی اختیار گریه می کردم. به هر کجا و به هر کس که نگاه می کردم، بدم می آمد و در اثر انقطاع موقت، طاقت ماندن در دنیا و زندگی با مردمان از من سلب شده بود… (8) .
د) شهید آیت الله دستغیب رحمه الله
درباره ی جلسات وعظ و سخنرانی آیت الله شهید دستغیب گفته شده است:
«… همه از سخنان ایشان به قسمی منقلب می شدند که گاهی از همان آغاز صحبت گریه می کردند. چه بسیار جوان هایی که دیندار، متهجد و هدایت شدند و چه پیرها که از گذشته های خود تائب گردیدند.
چه سحر بیانی داشت که این طور دگرگون می ساخت، نه! سحر بیان نبود; بلکه آن روح صاف و ملکوتی بود که از لا به لای سخنانش جان می بخشید.
برخی از جوان ها پس از بیرون آمدن از مجلس اخلاقش، در کوچه ها تلو تلو می خوردند; یعنی، تعادلشان را چون مست ها از دست می دادند، اما مست یاد خدا و عشق به الله بودند.» هم چنین درباره ی این عارف زنده یاد گفته اند: «… نفس گرمش چنان حال آور بود که گاهی برخی افراد، از سخنانش به حال عشوه می افتادند و برخی ناز پروردگان از ترس این که سخنان آتشین ایشان، جرقه ای به خرمن خیالات واهی شان بیفتد، به مجلس ایشان حاضر نمی شدند…
آری شهید دستغیب نمودار اخلاص، مجسمه ی تقوا و فضیلت و مظهر زهد و عبادت بود… حق مطلب آن است که «استعاذه ی حقیقی داشت و خودش را ساخته بود…
با ریاضت های طولانی و شرعی با شیطان جنگید و پیروز شد. از این رو سخنان ایشان، این چنین بر دل ها می نشست، چون از دلی صاف و بی غبار برمی آید و این گونه راه تهذیب نفس و تحصیل اخلاق فاضله را می آموزد (9) .»
ه - حاج شیخ عباس تهرانی رحمه الله
درباره ی ایشان آمده است که:
سوز و گداز آقا شیخ عباس تهرانی در مصائب اهل بیت از مسائل مورد توجه و عبرت آموز حیات آن فرزانه است. مجالس ایشان، غالبا از شور و حال خالی نبود.
آیت الله خسروشاهی در این باره نگاشته است: «مجلسی به نام دعای ندبه در منزل یک نفر به راه انداختند که بنده گاهی شرکت می کردم. افراد آن بیش از چهار یا پنج نفر نبودند. حاج شیخ عباس تهرانی، می خواندند و می گریستند و واقعا منبرها و جلساتی که به وسیله ی ایشان اقامه می شد، بسیار مؤثر بود تا جایی که ما چند نفر جوان، با آن همه تنگدستی به فکر طلبگی افتادیم (10) » .
3- راستی و راستگویی
پیشوای عارفان و امام مؤمنان حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: «ان الله عز وجل لم یبعث نبیا الا بصدق الحدیث واداء الامانة الی البر والفاجر (11) » ; همانا خدای عز وجل، هیچ پیامبری را نفرستاد، مگر به راستگویی و برگرداندن امانت به امانت گزاران، چه نیک و چه بد» .
مهم ترین مساله وارجمندترین نکته در تبلیغ ووعظ، صدق وراستگویی است.
واعظ و اندرزگو، باید در همه حال - به خصوص در حال وعظ و نصیحت - از مسیر صداقت و راستی خارج نشود و با تمام وجود، صادقانه سخن بگوید و از بیان مطالب کذب، ضعیف و خلاف احتیاط دوری کند.
عالم پرهیزگار شیخ عباس قمی رحمه الله خطاب به واعظان و مبلغان می فرماید:
«از سخن دروغ و افترا به خدا و حجت های او و علمای دین دوری کن; نه بر حدیث بیفزا و نه در آن تدلیس کن و نه دروغی را به عنوان زبان حال نقل نما» . (12)
عارف الهی مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس سره نوشته است:
«… واعظی را آفت های ویژه ای است، فراوان و ظریف. این آفت ها، همان آفت های زبان است که بزرگان از ترس آنها، به سکوت پناه می بردند و با وجود برتری کلام بر سکوت (هر چند که تمام خوبی ها به وسیله ی کلام نازل و استوار گشته و با کلام، خوبی ها در زمین منتشر شده است)، سکوت را بر کلام ترجیح داده اند.
بر واعظ است که تمام ریزه کاری ها را برای کسب صدق و اخلاص مراعات کند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ، مراقب زبان خویش باشد.
مطلبی را بدون دلیل به خدا نبندد; بدون آگاهی و علم سخن نگوید; به هنگام موعظه ی دیگران، خود را مبرا نسازد; دیگران را نادان و خود را برتر نپندارد; فتنه ایجاد نکند و..» . (13)
سالک عارف، بهاری همدانی رحمه الله در مذمت واعظان و سخنرانانی که هیچ اهمیتی به راستی و صدق گفتار خود نمی دهند، می نویسد:
«… بعضی که صنعت ترکیب کلمات دارند، در تشبیهات و استعارات و تزیین الفاظ استادند، از برای تکثیر رغبت مردم و تحصیل مریدین از عوام … و به جهت این مطلب، می زنند اخبار و آیات را بعضی به بعضی و مداخله می دهند کلمات خارجه از قوانین شرع و عقل را. و باک ندارند از نقل دروغ و حکایات عجیبه و غریبه; حرصا فیه من حصول وقع کلماته ومقالته فی الصدور [ به خاطر حرصی که در این فرد وجود دارد که کلمات و گفتار خود را در سینه ها جای دهد.] و [نیز] نقل شبهاتی می کنند که جایز نیست نقل آنها و از اذهان نمی توانند به آسانی رفع کنند… کلا - ورب الکعبة - که چنین اشخاصی سالک مسلک هدایت باشند و ایقاظ یکی از جهالت کرده باشند; چه این که ضررشان ابقی و ادوم [ پایدارتر و بادوام تر ] است و فسادشان اکثر و اعظم; بل هم اشر الناس وآخزیهم من الخناس [ بلکه آنان بدترین مردم و رسواتر از شیطان خناس اند (14) ] .»
دل نیارامد ز گفتار دروغ آب و روغن هیچ نفروزد فروغ
در حدیث راست آرام دل است راستی ها، دانه ی دام دل است
(مولوی)
آری صدق و راستی از مهمات امر موعظه و تبلیغ است. گفتار افراد صادق و راستگو، همواره بر شنوندگان تاثیر می گذارد و آنان را به گلستان دین، جذب می کند. مبلغ واقعی، با بیان روایات صحیح السند و ذکر داستان ها و حکایت های واقعی و خواندن مراثی معتبر و نیز نیالودن زبان به دروغ و مطالب ضعیف و غیر واقعی، بهتر خواهد توانست با مردم صحبت کند و آنان را در مسیر هدایت قرار دهد.
شایسته نیست که واعظ و سخنران مذهبی، زبان به کذب بگشاید و نکات غیر واقعی به مردم بگوید.
چنان که عبدالله بن خبیق می گوید: «لکل تاجر راس مال وراس مال صاحب الحدیث الصدق (15) ; برای هر تاجری، مال التجاره ای هست و مال التجاره ی شخص حدیث گو، راستی است » .
علامه راغب اصفهانی می نویسد:
«حد و مرز راستی و صدق آن است که کلام هم با باطن و عقیده و ضمیر انسان مطابقت داشته باشد و هم با آنچه از آن خبر داده می شود. و اگر یکی از این شروط از بین برود، آن سخن را صدق نمی گویند… صدق و راستی، یکی از ارکان بقای عالم است که اگر نابود شود، نظام عالم نیز از بین می رود و نیز ریشه ی تمام خوبی ها و حاصل و نتیجه ی تقوا است که اگر نباشد، احکام تمامی ادیان باطل می شود. از این رو خداوند فرمودند: «ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا پیشه کنید و در گروه راستگویان باشید» . (16)
مرحوم سید عبدالله شبر رحمه الله می نویسد:
«پایین ترین مراتب صدق این است که انسان در همه ی حالات سخن راست بگوید. کمال راستگویی (صدق در گفتار) این است که تا ضرورت ایجاب نکند، از سخنان غیر صریح خودداری کند که مبادا خلاف منظورش فهمیده شود و قلبش صورت کاذبی به خود گیرد… بالاترین و کمیاب ترین مرحله ی راستی، صدق در مقامات دین می باشد; مثل صدق در خوف و رجا، تعظیم پروردگار، زهد، محبت، توکل و سایر مکارم اخلاق…» . (17)
به گیتی کیمیا جز راستی نیست که عز راستی را کاستی نیست
من از تو راستی خواهم که جویی همیشه راست ورزی، راست گویی
(اسعد گرگانی)
ناصحان صادق
1- عارف فرزانه ملا عباس تربتی رحمه الله، در وعظ و سخنرانی بسیار محتاط بود. غالبا هنگام موعظه و یا گفتن مسائل دینی و یا ذکر مصائب اهل بیت، از روی کتاب هایی که آنها را معتبر می دانست، می خواند.
آن مرحوم علاوه بر این که خود احتیاط را در وعظ و تبلیغ رعایت می کرد، دیگران را نیز در این زمینه یاری می کرد. روش او این چنین بود که هر گاه در شهر، در مجلس روضه دعوت داشت به منبر می رفت و احیانا در وسط منبر او، واعظی دیگر می رسید، از منبر پایین می آمد و می گفت شما بفرمایید که از کار خود باز نمانید… در روستاها نیز تمام روضه خوان های محل را پیش از خودش به منبر می فرستاد و هر گاه آنان جمله ای را غلط می گفتند یا مطلب ناصحیحی بیان می کردند، در حضور جمع چیزی نمی گفت و در خلوت خیلی مؤدبانه می گفت: این مطلب صحیح نیست یا این عبارت صحیحش چنین است (18) .
2- آورده اند: ابوطالب خزرج فقیه و عارف قرن چهارم هجری، در اول مجلسی که در شیراز داشت، بر کرسی نشست. آن گاه به مردم نگریست و با صداقت گفت: نمی دانم چه گویم، گناه کاری هستم میان گناه کاران و بگریست و مردم را بگریانید و فریاد و گریه ی مردم از مجلس برخاست (19) .
3- مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی در خطابه و سخنوری کم نظیر بود و ذوق و استعداد ذاتی وی، در این موهبت الهی دخالت داشت… دانش قوی، تسلط بر منابع قرآنی و روایی و آگاه بودن بر روح تعلیمات اسلامی از یک سو و شناخت مقتضیات زمان و اوضاع روزگار، مصالح جامعه ی مذهبی و چگونگی موضع گیری در مقابل جریان های موجود، وعظ و خطابه اش را تقویت نموده بود.
خصوصیت دیگرش - که از نوادر است و در افرادی چون او مشاهده می گردید - صدق و راستگویی و نیت خالصانه ایشان است. می کوشید، در تشریح مباحث دینی و معرفی سیره ی اهل بیت علیهم السلام از منابع معتبر و مستند به صورتی صحیح بهره گیرد و با پرهیز از نقل قول سست، به سخنوری بپردازد. گرفتار عوام زدگی نبود و آنچه را که مردم از آنها خوششان می آمد، بر زبان نمی راند; بلکه نیاز افراد را در نظر می گرفت و بر حسب مصالح دینی، به ارشاد می پرداخت…
گوینده ای بصیر و سخنوری مطلع و در عین حال پرهیزگار و مطیع اهل بیت علیهم السلام بود که معلوماتش را منحصر به چند کتاب مقتل محدود نساخته بود; بلکه حقایق تاریخ صدر اسلام و واقعیت نهضت حسینی را با استناد به مآخذ و مدارکی که خود آنها را از میان منابع گوناگون استخراج کرده بود، باز می گفت (20) .
4- مرحوم شیخ جعفر شوشتری در زهد و تقوا، شهرت به سزایی یافته بود. ایشان سفری از عراق به ایران نمود. وقتی وارد تهران شد، جمعیت زیادی به ملاقاتش رفتند. مردم از آن مرحوم خواستند آنها را موعظه و نصیحت کند، ایشان نیز بنا به درخواست مردم، سرش را بلند کرد و فرمود:
ای مردم! بدانید و آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و مطلب دیگری نفرمود. لکن این سخن تکان دهنده، اثر خودش را بخشید، به طوری که اشک ها جاری گردیده، قلب ها در هم تپیده و حالت مردم به شکل عجیبی دگرگون گردید (21) .
5- مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله منبر رفتن یکی از وعاظ را حرام نمود; زیرا او بر فراز منبر صحبت های ناروا و نادرستی می کرد. هدف مرحوم سید این بود که مردم از دور این منبری پراکنده شوند و در نتیجه وی پی به خطای خود برده، از کارش دست بردارد (22) .
6- درباره ی مرحوم حاج شیخ محمد کاظم رحمه الله گفته اند: ایشان خیلی متهور بود. در منبر هم خیلی مقید بود مبادا کسی حرف غلط و نادرستی بزند (23) .
7- از قاسم بن محمد (زاهد و فقیه مدینه) درباره ی مطلبی سؤال کردند، وی فرمود:
جواب صحیح این مساله را نمی دانم. پرسشگر گفت: من بدین منظور به سوی تو شتافتم که غیر از تو شخص دیگر را به شایستگی نمی شناسم؟ ! قاسم گفت:
سوگند به خداوند متعال که من پاسخ درست پرسش تو را نمی دانم. در این اثنا یکی از بزرگان و افراد سالمند قریش به او گفت: برادرزاده! در کنار این شخص بنشین و جواب مساله او را بیان کن. سوگند به خدا در هر مجلسی که تو را در جمع دیگران مشاهده کردم، کسی را که از تو فاضل تر و دانشورتر باشد، تاکنون ندیده ام.
قاسم گفت: به خدا قسم اگر زبانم را از بیخ و بن برکنند، برای من محبوب تر است از این که درباره ی چیزی سخن بگویم که بدان علم و آگاهی ندارم (24) .
پی نوشت ها:
1) ترجمه الذریعه الی مکارم الشریعه (کرانه ی سعادت)، ص 138- 140 .
2) ناصح صالح (زندگی میرزا علی آقا شیرازی)، غلامرضا گلی زواره، ص 181 و 182. انتشارات حضور، 1378 .
3) سیری در نهج البلاغه، مقدمه.
4) ناصح صالح، ص 188 .
5) همان، ص 188 و 189 .
6) طبیب جسم و جان، ص 75 .
7) همچو سلمان (زندگی نامه ی آخوند معصومی همدانی)، محمد قنبری، قم، ص 79 انتشارات نهاوندی.
8) اسوه ی عارفان (سید علی آقا قاضی)، ص 168 .
9) یادواره ی شهید آیت الله دستغیب، ص 13- 15 .
10) دو عارف سالک، ص 78 .
11) اصول کافی، ج 2، ص 104 .
12) حوزه، شماره ی 47، ص 83 .
13) المراقبات، ص 284 .
14) تذکرة المتقین، ص 104 .
15) شرح بر مقامات اربعین، ص 107 .
16) ترجمه ی الذریعه… ، ص 148 .
17) الاخلاق، ص 433 .
18) فضیلت های فراموش شده، ص 116 .
19) داستان عارفان، ص 113 .
20) ناصح صالح، ص 190 و 191 .
21) یکصد داستان خواندنی، ص 52 .
22) همان، ص 76 .
23) ستاره ی درخشان شوشتر، ص 20 .
24) مردان علم در میدان عمل، ج 1، ص 176 .
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1395/03/30 ساعت 08:26:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |