شهد عشق
آخرشب بود، با حاجی رفتیم مسجد جمکران.
دم در ورودی خادمایی که برای بازرسی ایستاده بودن حاج قاسم را نشناختن. حاجی رفت جلو، دستاش رو گرفت بالا و کامل بازرسی شد.
پشت سرش از بازرسی بیرون اومدم و راه افتادیم سمت مسجد. توی مسیر به شوخی گفتم: حاجی فقط یه جا میشه دست شما رو بالا دید اونم وقتیه که میخوای وارد این اماکن مقدس بشی.لبخند زد.
نماز رو که خوندیم از جمکران رفتیم حرم حضرت معصومه علیهاالسلام. حاجی زیارت حرم اهلبیت علیهمالسلام را خیلی دوست داشت، اما سختش بود. هربار که میرفت حرم و کنار ضریح محبت مردم رو میدید پاش برای رفتن بسته میشد.
میگفت: سختمه زیاد بیام حرم. وقتی میام مردم از دور ضریح فاصله میگیرن و طرف من میان. اینجوری به صاحب اون حرم بیاحترامی میشه.
شرم میکرد کنار ضریحهای مطهر مردم سمتش بیان. این محبت مردم به حاج قاسم از سر عشق به اهلبیت بود. حاجی واقعاً دوست داشتنی بود اما خادمی اهلبیت دوست داشتنی ترش کرده بود.
گفتم حاجی محبت مردم به شما به عنوان حاج قاسم سلیمانی در طول محبت اهلبیته نه در برابر محبت اهلبیت. مردم شما رو خدمتگزار این خاندان میدونن و از این جهت به شما علاقه دارن. باز هم دلش راضی نشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاج محمود خالقی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم رجبيكلاشمي در 1401/06/22 ساعت 11:39:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |