سبک زندگی منتظرانه، پادزهر سبک زندگی غربی
سه شنبه 96/06/28
ضرورت تحولی گسترده تر از حوزه فردی
اگر فرض کنیم انتظار به معنای حرکت در مسیر یک تحوّل عظیم در جهان است، در هر حوزه ای که بخواهیم لوازم این انتظار را دنبال کنیم، باید برنامه ای برای تحول همه جانبه داشته باشیم. نمی شود بگوییم منتظر یک چنین تحول عظیمی هستیم ولی اقدامات ما معطوف به حوزه خصوصی و زندگی شخصی خودمان است! نه این که ما نباید برای این حوزه تلاش و جدّیت داشته باشیم، حتماً باید خودسازی کنیم و تلاش کنیم که اگر منتظر تحقّق ظهور و گسترش و بسط ولایت حقّه در حیات هستیم، مناسبات و اقتضائات آن را در زندگی خصوصی خودمان ایجاد کنیم، ولی مأموریت ما گسترده تر از ایجاد یک تحوّل در حوزه زندگی خصوصی است. باید یک تحوّل همه جانبه متناسب با آن ترسیمی که از عصر ظهور داریم در زندگی اجتماعی هم ایجاد کنیم.
تحول انسان محور همه جانبه غرب
برای مثال، آنچه در غرب اتفاق افتاده است یک تحوّل همه جانبه در زندگی اجتماعی و خصوصی انسان ها بر محور ارزش های بنیادینی است که ارزش های حاکم بر جریان تجدد هستند. این جریان از ابتدا دنبال تحقق یک سلسله ارزش های اجتماعی بود و الآن هم برای تحقق همان ارزش ها در حال تلاش است. و در همه حوزه ها و از جمله حوزه فرهنگ آن را دنبال می کند و تلاش دارد بین مدرنیته فرهنگی و سیاسی تفکیک کند و ضعف های پدید آمده در مسیر تجدد (کشتارها، جنگ های بزرگ جهانی و بحث محیط زیست و امثال اینها) را به حوزه اقتضائات سیاسی تجدّد برگرداند تا از نظر فرهنگی تجدد را از نو احیا کند و قرائت جدیدی از تجدد داشته باشد و آن را دوباره در زندگی اجتماعی جاری کند.
ارزش هایی که تجدد بر محور آن شکل گرفته، انسان محور است؛ آزادی های فردی و اجتماعی انسان به خصوص آزادی از تقیدات معنوی و امثال این هاست. آن ها این ارزش ها را مبنا قرار دادند و بر محور آن ها فلسفه و دانش و علم و عقلانیت و تکنولوژی و فناوری تولید کردند. انقلاب علمی و صنعتی به وجود آوردند و همه ساختارها و حتی مفاهیمی را که در زندگی اجتماعی جاری است تحت تأثیر همان مفاهیم ارزشی بازتولید کردند.
آثار فرهنگ غرب بر زندگی ما
الآن انسان به هر زاویه ای از زوایای زندگی که نگاه می کند، می بینید به شدت تحت تأثیر آن فرهنگ است. الگوی خوراک و پوشاک و مسکن ما به شدت تحت تأثیر آن موج جهانی است، نحوه رضایت مندی ما از زندگی نیز همین گونه است. هرکس به آشپزخانه خانه خودش نگاه کند می بینید تجدد چه کار کرده است! همه شئون آن بر مدار طراحی و مدیریت غرب بعد از رنسانس شکل گرفته است. آن ها ارزش های خودشان را به نوع زندگی ما و به ارزش هایی که ما در عرصه زندگی مان به آن پای بند هستیم تبدیل کرده اند. تجلیل ها و تحقیرها و یا شرافت و تحقیر انسان بر آن مبنا تعریف می شود. حتی ذائقه ما را عوض کرده اند و ارزش ها را در ذهن ما تغییر داده اند. امروزه بسیاری از ارزش های امروزی ما بعد از رنسانس تولید و در جامعه جهانی تعمیم داده شده است. آن ها ذائقه ها را هم تغییر داده اند، در پوشاک، خوراک، نوع نگاه به مسکن، زیبایی شناسی در هنرها، همه را بر مدار آن ارزش های محوری خودشان تغییر داده اند.
از تصرف ظاهر تا تصرف فکر
الآن هم غربی ها به دنبال گسترش بیشتر همان ارزش ها هستند. ارزش ها را به رنگ لباس، مدل راه رفتن، مدل درست کردن مو و آرایش ظاهری و بقیه ی شئون تبدیل کرده اند. وقتی مدل لباس یک جوان، یا زیبایی شناسی آرایش شخصی او را تغییر می دهند، قبلاً به فکر او و در روح او تصرف کرده اند. از این گسترده تر، مدل هایی است که برای زندگی ما درست کرده اند، مانند این که جایگاه خانم ها کجاست و چه وقت به سعادت می رسند.، مدل مطلوبی که باید در زندگی اجتماعی دنبال کنند چیست؟ چقدر باید درس بخوانند و چگونه درس بخوانند؟ اشتغال شان و پوشش شان چگونه باشد؟ ارتباطشان با اقشار دیگر چگونه باشد؟ روابط عاطفی و فیزیکی شان با مردها و ده ها مسئله دیگری که الآن با آن مواجهیم و می بینید همه این ها را ارزش سازی و به جامعه جهانی منتقل کرده اند.
امروزه بسیاری از چیزهایی که ما در حوزه زندگی، اعم از زندگی خصوصی و اجتماعی می پسندیم و حقّ خودمان می دانیم و دنبال می کنیم و رسیدن به آن را برای سعادت می دانیم و سعادت را به آن تعریف می کنیم، بر محور آن ارزش ها تولید شده است. نمی توان فقط روی یک مورد خاص دست گذاشت. به عنوان نمونه ببینید امروزه نوع تحصیل بانوان دنیای اسلام چگونه است؟ مسئله این نیست که بانوان تحصیل کنند یا نه؟ پیداست عالم بودن چیز خوبی است و کسی با علم مخالف نیست. باید مسئله دیگری را دنبال کرد و آن این که نگاه ما به علم، به تعلیم، به تعلّم و مأموریت ما در حوزه آگاهی یافتن و آموزش هایی که باید بیاموزیم و بعد به کارگیری این آموزش ها و حِرَف در زندگی اجتماعی و فردی، این ها تابع یک ارزش ها و یک برنامه ریزی است که مبتنی بر فرهنگ مدرن است.
انسان چگونه باید متولد شود، در کجا متولد شود؟ چطور از مادر او در دوران بارداری نگهداری و پذیرایی شود و بعد چگونه باید به مهدکودک ها و محل پرورش اجتماعی کودکان تحویل داده شود. از کجا این کودک باید وارد عرصه آموزش و تعلیم شود، دوره ابتدایی مثلاً با آموزش های کما بیش یکسان سازی ای که شده تا آموزش عالی، بعد در کجا استخدام شود و چگونه زندگی کند، چند سال کار کند، بعد دوره بازنشستگی اش چه شود مثلاً خانه ی سالمندان برود و یا برنامه دیگر. به هر حال برای شصت، هفتاد سال و برای همه ساحات زندگی او برنامه ریزی کرده اند، برای ورزش، تفریح، الگوی خوراک و مسکن، همه را می بینید که مدیریت شده است و این در باب همه انسان ها و اقشار است.
نوع زندگی در غرب کاملاً مدیریت می شود، ارزش سازی می شود، ایجاد انتظارات می شود و بعد بر آن اساس برنامه ریزی می شود. در این برنامه ریزی، فرهنگ های دیگر را هم تحت تأثیر فرهنگ خودشان قرار داده اند و آن ارزش ها را با اختلافات و تغییراتی که اقتضای مناطق مختلف و اقوام مختلف و ملل مختلف است جاری کرده اند.
انتظار و لزوم مدیریت تحقق ارزش های الهی
ما باید در نقطه مقابل آن ها اقدام کنیم؛ یعنی اگر ما منتظر یک تحول همه جانبه و فراگیر نسبت به همه ساحت های حیات انسان و همه آنات زندگی هستیم باید بتوانیم تحقق ارزش های الهی را مدیریت کنیم. آن ها باید آرام آرام و با تناسب سازی به زندگی ما وارد و به مدل زندگی ما تبدیل شوند؛ یعنی الگوی خوراک و پوشاک و مسکن و ارتباطات و اشتغال و خانه داری و حضور در محیط اجتماعی، باید بر اساس این ارزش ها شکل گیرد.
«امام» همه چیز را در سبک زندگی ما تحت تأثیر قرار می دهد
سه شنبه 96/06/28
نیاز ما به هویت جمعی
انسانی که در جامعه زندگی می کند، هر لحظه به داشتن هویت و شخصیت جمعی نیازمند است و معمولاً هویت و شخصیت خود را با شغل، خانواده یا قوم خود معرفی می کند. کسی که چنین هویتی نداشته باشد حتی پیش خودش هم گُم شده است و لطمه شخصیتی سنگینی به او وارد خواهد شد. به عنوان مثال کسی که در یک قوم یا در یک شهری زندگی کند که در آنجا هیچ کسی را ندارد که به او افتخار کند، معمولاً لطمه شخصیتی می خورد. یا کسانی که در جهان غرب زندگی می کنند و بسیاری از آنها نمی دانند یا مطمئن نیستند پدرشان کیست، یک لطمه شخصیتی بزرگ می خورند.
هویت جمعی، حاصل شیوه زندگی
گاهی اوقات نحوه زندگی کردن ما، هویت جمعی ما را تشکیل می دهد؛ یعنی انسان در جهت معرفی هویت قومی یا هویت شخصیتی خود از رفتارها و سبک زندگی خود استفاده می کند. مثلاً می گوید: «ما رسم داریم که این گونه رفتار می کنیم…» چون همین هویت جمعی برای انسان انرژی بخش است و انسان به آن افتخار می کند.
معمولاً وقتی می خواهیم هویت خود را درک کنیم به سراغ خصلت های پایدار و افتخارآمیز خود می رویم. مثلاً می گوییم «ما ایرانی ها آد م های شجاعی هستیم» «ما ایرانی ها مهربان و مهمان نواز هستیم»؛ یعنی در معرفی خود به سراغ عناصری از سبک زندگی می رویم. لذا اگر کسی سبک زندگی نداشته و یا در سبک زندگی خودش، هیچ خصلت پایدار و افتخارآمیزی نداشته باشد او در واقع هویت- که همچون شناسنامه اوست- ندارد. چون او در زندگی خود چیزی ندارد که به صورت دائمی و فراگیر تا آخر پای آن ایستاده باشد. بنابراین برای داشتن عزت در زندگی، نیازمند هویت و به تبع آن سبک صحیح در زندگی هستیم. البته موضوع هویت جمعی فقط به این دنیا محدود نمی شود، روز قیامت نیز ما را به همین هویت ها و رهبرانمان می شناسند که کیفیت آن در ادامه خواهد آمد.
«بنده بودن»، مهمترین معرف هویت ما
در این دنیا ما را به هویت و شخصیت مان می شناسند، در روز قیامت نیز وقتی می خواهیم خودمان را معرفی کنیم خودمان را با یک عنصر کلیدی سبک زندگی معرفی می کنیم و آن «عبد بودن» است. در واقع، هویت اصلی ما این است که ما «عبد» هستیم. عبد بودن برای ما یک افتخار بزرگ است. حتی رسول خدا (ص) نیز اول عبد خدا بود و بعد از آن رسول خدا: (و أشهد أنّ محمدا عبده و رسوله). خدا کند بفهمیم که «عبد» هستیم؛ یعنی به عبد بودن خود افتخار کنیم و احساس عزّت داشته باشیم.
خیلی ها به اینکه عبدِ خدا هستند، توجه ندارند البته ممکن است به خدا اعتقاد داشته باشد ولی خود را «عبد» نمی داند. اینها حتی وقتی دعا می کنند نیز گویا دارند با خدا مذاکره می کنند و برای «من» خود، شأنی قائلند! یعنی خدا را به عنوان کسی که در عالم قدرت دارد می بینند و از او چیزهایی می خواهند؛ این بدان جهت است که معنای دقیق «عبد» را نمی دانند و هویت عبد بودن خود را درست درک نکرده اند. مثلاً تصور می کند عبد، یعنی کسی که عبادت می کند در حالی که شاید نزدیک ترین معنای عبد در زبان فارسی، کلمه «برده» باشد؛ یعنی ما بردگان خداوند هستیم و صاحب اختیار ما خداست. «عبد خدا» یعنی برده خدا. ما فارسی زبان ها نیز در مواردی به جای کلمه «من» که اتفاقاً مانع بزرگی در مسیر عبودیت است از کلمه «بنده» استفاده می کنیم که این جایگزینی، فوق العاده خوب است و مثلاً به جای این که بگوییم «من فکر می کنم»، می گوییم:« بنده فکر می کنم»، ولی بازهم به معنای حقیقی آن که در زبان فارسی «برده» گفته می شود، توجه نداریم و حتی تحمل اینکه به جای کلمه «بنده» از واژه «برده» استفاده کنیم را نیز نداریم.
یک دلیل این که نماز عمود خیمه دین است آن است که بیشترین صورت بردگی و بندگی ما را نشان می دهد. وقتی انسان به سجده می رود و صورت خود را به خاک می گذارد، در واقع به حالتی که یک عبد در مقابل اربابش دارد نزدیک می شود. حتی در احکام عبادات هم دلایل جزئی آن را به ما توضیح نداده اند و ما موظفیم بنده وار آنها را انجام دهیم؛ مثل اینکه نمی دانیم چرا باید نماز صبح را دو رکعت و حمد و سوره را در آن بلند (برای مردها) و یک رکوع و دو سجده به جا آوریم.
وقتی خوبان عالم و اولیای خدا، همه عبد خدا هستند و خدای متعال، رسول اکرم (ص) را به عبد و حضرت فاطمه(س) را به أمه (زنی که بنده است) ملقب می کند، تکلیف ما معلوم است. اساساً انسان تا وقتی واقعاً عبد خدا نشود، هیچ چیزی نیست و هویتی ندارد و فقط وقتی که به معنای واقعی، عبد شد، برای خودش کسی خواهد شد. کسی که عبد خدا باشد، ارباب عالَم خواهد شد و خدا همه عالم را در اختیار او قرار می دهد. اگر کسی می خواهد به هویت خودش افتخار کند، به «عبد بودن» خودش افتخار کند. در واقع اولین پایگاه معرفی هویت ما عبد بودن است.
«امام»، محور بندگی واقعی
محور عبادت و بندگی این است که انسان، امام داشته باشد. لذا روز قیامت وقتی می خواهیم هویت خود را معرفی کنیم باید بگوییم امامِ ما کیست. همان طور که قبلاً گفتیم، موضوع هویت جمعی فقط به این دنیا محدود نمی شود، روز قیامت نیز ما را به همین هویت ها می شناسند. در صحرای محشر نیز هر کسی می خواهد خودش را معرفی کند و هویت خود را بشناساند به امام زمان خود معرفی می کند؛ یعنی در روز قیامت ما را به اماممان می شناسند. خداوند می فرماید: یاد کن روزی را که هر گروهی از مردم را با امام شان می خوانیم: «یوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم؛ اسراء/71» در آنجا از هر کسی می پرسند امام تو کیست؟
امام رضا (ع) می فرماید: «عبادت هفتاد وجه (مرتبه یا نوع) دارد. شصت و نه قسمت (مرتبه) از عبادت، تسلیم و راضی بودن به خدا و امام زمان (عج) است؛ انَّ الْعِبَادَةَ عَلَی سَبْعِینَ وَجْهاً فَتِسْعَةٌ وَ سِتُّونَ مِنْهَا فِی الرِّضَا وَ التَّسْلِیمِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأُولِی الْأَمْرِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِمْ».[1] کسی که واقعاً عبد خداست، قطعاً می داند که این خدا و ارباب، بر روی زمین جانشینی دارد که این جانشین خدا یا «خلیفه الله» نیز بعد از خدا، ارباب و مولای او خواهد بود. لذا امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «من بنده ای از بندگان رسول خدا (ص) هستم».[2]
امام صادق (ع) نیز می فرماید: «اگر کسی هر شب برای عبادت بیدار شود و هر روز، روزه بگیرد، همه اموال خود را صدقه بدهد، هر سال به حجّ برود ولی امام زمان خود را نشناسد و از او پیروی نکند و این کارها را به اشاره امام خودش انجام نداده باشد، چنین کسی کوچک ترین حقی نزد خدا پیدا نمی کند و اجری نخواهد داشت و اصلاً از اهل ایمان نخواهد بود».[3] ایشان در روایت دیگری می فرماید: «کسی که امام زمان خودش را نشناسد و نسبت به حق او جاهل باشد، حتی اگر در عبادت تکه تکه شود فقط از خدا دورتر خواهد شد».[4]
نقش کلیدی امام در سرنوشت ما
نقش امام در هویت ما کاملاً برجسته است. اینکه امام ما چه کسی باشد و ما جزء امت کدام امام باشیم در سرنوشت ما نقش کلیدی و اساسی دارد. لذا شب اول قبر سؤال هایی که از ما می پرسند این است: «مَن رَبّک؟ مَن نَبِیک؟ مَن اِمامُک؟ پروردگار و پیامبر و امام تو کیست»؛ یعنی از هویت ما سؤال می کنند.
سبک زندگی ما تحت تأثیر امام
حالا باید ببینیم امام چه تأثیری در سبک زندگی ما خواهد داشت؟ به طور خلاصه می توان گفت امام همه تأثیرات خوب را در سبک زندگی ما خواهد داشت. همه ما می دانیم، نماز مثل اسکلت یا بتون آرمه ساختمان سبک زندگی ماست؛ یعنی یک برنامه دائم و اساسی در متن زندگی ماست که همه چیز را تحت تأثیر خودش منظم می کند. وقتی جلوتر که می رویم، می بینیم که «امام» همه چیز را در سبک زندگی ما تحت تأثیر قرار می دهد و به زندگی ما معنا می دهد؛ یعنی ما با ذکر امام حسین (ع) صفا می کنیم و زیارت او تفریح ما می شود. بچه ما که به دنیا می آید اول او را به حرم امام رضا (ع) می بریم، ماشین که می خریم اولین مسافرت را به زیارت می رویم، اصلاً امام همه وجوه زندگی ما را تحت تأثیر قرار می دهد و یک حلاوت خاصی به آن می دهد.
«امام» هویت آدم را درست می کند و کسی که با اهل بیت (ع) نیست، بی هویت است و این اهل بیت (ع) هستند که سبک زندگی ما را با جزئیاتش برای ما مشخص می کنند و به آن معنا می دهند.[5]
[1]. بحارالانوار، ج 2، ص 212.
[2]. کافی، ج 1، ص 90.
[3]. کافی، ج 2، ص 19.
[4]. دعائم الاسلام، ج 1، ص 54.
[5]. گزیده ای از سخنرانی ایشان در مسجد امام حسین(ع) تهران؛ رمضان المبارک 1392.
چلچراغ مهدوی
سه شنبه 96/06/28
قال رسول الله (ص): «طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ قَائِمَ أَهْلِ بَیْتِی وَ هُوَ یَأْتَمُّ بِهِ فِی غَیْبَتِهِ قَبْلَ قِیَامِهِ وَ یَتَوَلَّی أَوْلِیَاءَهُ وَ یُعَادِی أَعْدَاءَهُ ذَاکَ مِنْ رُفَقَائِی وَ ذَوِی مَوَدَّتِی وَ أَکْرَمِ أُمَّتِی عَلَیَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛
خوشا به حال کسی که قائم اهلبیتم را درک نماید و در زمان غیبت و قبل از قیامش، به او اقتدا کرده و دوستانش را دوست بدارد و با دشمنانش دشمنش ورزد. آنها از رفقیانم و شایسته مودت و دوستیم و گرامیترین امتم در روز قیامت هستند».
الغیبةطوسی، ص456
امام و اعطای زندگی حقیقی
سه شنبه 96/06/28
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (انعام، 24)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هرگاه خدا و رسول شما را به چیزی که حیاتبخش شماست دعوت میکنند، بپذیرید و بدانید خداوند، میان انسان و دل او حایل میشود و به سوی او محشور میشوید.
نکته ها:
1. حیات، اقسام مختلفی دارد:
حیات گیاهی. «أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»[1] خداوند زمین را زنده می کند.
حیات حیوانی. «لَمُحْیِ الْمَوْتی»[2] خداوند مردگان را زنده می کند.
حیات فکری. «مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ»[3] آن که مرده بود و زنده اش کردیم.
حیات ابدی. «قَدَّمْتُ لِحَیاتِی»[4] کاش برای زندگیم چیزی از پیش فرستاده بودم.
2. مقصود از حیاتی که با دعوت انبیا فراهم می آید، حیات حیوانی نیست، چون بدون دعوت انبیا نیز این نوع حیات وجود دارد، بلکه مقصود حیات فکری، عقلی ومعنوی، اخلاقی و اجتماعی و بالاخره حیات و زندگی در تمام زمینهها می باشد. البتّه ممکن است مراد از دعوت به حیات در اینجا (به دلیل آن که آیه در کنار آیات جنگ بدر آمده است)، دعوت به جهاد باشد.
3. حیات انسان، در ایمان و عمل صالح است و خداوند و انبیا هم مردم را به همان دعوت کرده اند. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ». اطاعت از فرامین آنان رمز رسیدن به زندگی پاک و طیّب است، چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»[5] و طبق روایات شیعه وسنّی، یکی از مصادیق حیات طیّبه، پذیرش ندای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مسأله ی ولایت علیّبن أبی طالب علیهما السلام و اهلبیت اوست.
4. همانطور که حیات هر زنده ای وابسته به آب است مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍ[6].حیات معنوی هر انسان از رهبران آسمانی است: دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ.[7]
5. در حدیثی از امام صادق (ع) میخوانیم که در تبیین این آیه فرمود: یُحْیِیهَا اللَّهُ بِعَدْلِ الْقَائِمِ عِنْدَ ظُهُورِهِ بَعْدَ مَوْتِهَا بِجَوْرِ أَئِمَّةِ الضَّلَالِ؛[8] یعنی مراد از حیات زمین بعد از مرگ آن، حیات زمین است با قیام حضرت قائم (عج) به عدالت پس از ظهورش، بعد از مرگ آن به واسطه جور و ظلم رهبران گمراه.
6. دعوت خدا و رسول، دارای حقیقت و هویّتی واحد دارد. «دَعاکُمْ» و نفرمود: «دعواکم»
7. حرکت در مسیر خدا و انبیا، حیات واقعی است و کناره گیری از آن، مرگ انسانیّت است. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»
8. شرط ایمان واقعی اجابت کردن دعوت خدا و رسول است: «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ»
9. همه ما خواسته یا ناخواسته در قیامت محشور خواهیم شد، پس به رسولان الهی پاسخ مثبت دهیم. اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ … إِلَیْهِ تُحْشَرُون
[1] . حدید، 17.
[2] . فصّلت، 39.
[3] . انعام، 122.
[4] . فجر، 24.
[5] . نحل، 97.
[6] - انبیاء/ 30
[7] - انفال/ 24.
[8] - الغیبة نعمانی، ص 25.
شرط بهره از امداد غیبی
سه شنبه 96/06/14
الطاف غیبی گزاف و رایگان نیست. چنین نیست که انسان در خانه اش بنشیند و دست روی دست بگذارد و منتظر باشد تا دستی از غیب بیرون آید و کاری بکند؛ بلکه بهره مندی از آن مستلزم وجود شرایطی در فرد و جامعه است. خداوند در قرآن کریم ضمن اشاره به این موضوع می فرماید: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ینصُرْکمْ وَیثَبِّتْ أَقْدَامَکمْ»[1] اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری می کند و ثابت قدمتان می دارد. این آیه، یاری الهی را که مدد غیبی است، مشروط می کند به یاری قبلی خدا؛ یعنی: خدمت و عمل و مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد و مخصوصاً در راه خدا، لله و فی الله باشد؛ پس هم عمل و مجاهدت و کوشش شرط است، هم اخلاص و حسن نیت.
در جای دیگر، ضمن اشاره به لزوم تلاش جهت بهره مندی از امداد غیبی می فرماید: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»؛ آنانکه در راه ما کوشش و جدیت به خرج می دهند، ما راه های خود را به آنها نشان می دهیم، خداوند با نیکوکاران است. این آیه نیز هم کوشش و هم «در راه خداوند» بودن را ذکر می کند، هم صرف نیروی بدنی و هم صرف نیروی روحی را شرط قرار می دهد؛ در این صورت است که هدایت و روشنی باطنی به انسان داده می شود.
تقوا از دیگر شرایطی است که قرآن کریم درباره آن می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَکن کذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کانُواْ یکسِبُونَ»؛[2] و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم؛ ولی تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم. در نهایت، صبر و بردباری را می توان یکی دیگر از مقدمات لازم جهت بهره مندی از امدادهای غیبی به شمار آورد. قرآن کریم با اشاره به این مطلب می فرماید: «بَلَی إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیأْتُوکم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یمْدِدْکمْ رَبُّکم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکةِ مُسَوِّمِینَ».[3]
آری! اگر صبر و پرهیزگاری پیشه کنید و با همین جوش [و خروش] بر شما بتازند؛ همان گاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار یاری خواهد کرد؛ بنابراین، شرایط بهره مندی از امداد های غیبی را می توان در تلاش صبورانه و مخلصانه انسان متقی خلاصه کرد.
[1]. سوره محمد/ 8.
[2]. سوره اعراف/ 96.
[3]. سوره آل عمران/ 125.