موضوع: "بدون موضوع"

چرا چهارده قرن گریه؟

گاهی اوقات برای پاسخ به شبهاتمان عوض اینکه آنها را ریشه‌ای حل کنیم، به این طرف و آن طرف می‌زنیم و عاقبت هم آرام نمی‌شویم؛ مثل دلاّکی که به جای اینکه تیغ کُندِ خودش را عوض کند، می‌گفت: «پول می‌دهم، نان می‌خرم و می‌خورم تا زور بیشتری بزنم!»
یکی از شبهاتی که درباره واقعه عاشورا مطرح می‌شود آن است که چرا شیعه پس از چهارده قرن که از این حادثه می‌گذرد، گریه و ماتم سرایی می‌کند؟ این نوشتار به قصد پاسخ ریشه‌ای به این شبهه، سامان یافته است تا به خواست الهی، جوابی مستدل به این شبهه ارائه شود.
آخرت مهمترین بُعد زندگی
ابتداءً باید بدانیم که اصلی‌ترین، جدی‌ترین، حقیقی‌ترین و مهمترین بُعد زندگی انسان‌ها در جهان آخرت است. آیات شریف قرآن، حیات دنیا را کم، قلیل، ناچیز و بازی معرفی می‌کند و آخرت را اصیل می‌شمارد: «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَاللّهُ یرِیدُ الآخِرَه».1 تأکید و اصرار قرآن بر توجه انسان به آخرت، گواه اصالت و حقیقت آخرت است و فراموشی آخرت، موجب خسران و عذاب؛ «لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ».2
نکته دیگر، این که اهمیت دین به تبع اهمیت آخرت خواهد آمد؛ به این معنا که جدی‌ترین و اصلی‌ترین بُعد زندگی انسان باید با عمل ساخته شود؛ اما چگونه؟ چه چیزهایی آخرتمان را آباد و چه امور و اعمالی آخرتمان را ویران می‌کند؟ متصدی پاسخ به این سؤالات، دین است. دین یعنی مجموعه دستوراتی در حوزه اعتقاد و عمل که التزام به آنها، باعث سلامت، امنیت و آبادانی آخرت ما می‌شود و توسط نبی‌مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و اهل‌بیت عصمت به دست ما رسیده است.
مروری بر حوادث پس از رحلت
نکته دیگر که در رابطه با پاسخ به این شبهه لازم است دانسته شود، اتفاقاتی است که بعد از وفات3 پیامبر شریف اسلام رخ نمود، که سیاه‌ترین برگ تاریخ را رقم زد و آن، غصب خلافت و روی کار آمدن معاویه، بنی‌امیه و بنی‌عباس بود. اینکه معاویه را به تنهایی و کنار بنی‌امیه ذکر نمودیم ـ با آنکه او جزء بنی‌امیه بود ـ از این جهت است که وی به تنهایی در نابودی دین و راه اندازی کارخانه جعل احادیث دروغین، سهم بزرگی داشت؛ همانطور که سهم بزرگی از عذاب برزخ و قیامت، برای اوست.4
ابن ابی‌الحدید و از او قدیمی‌تر در مسعودی مروج الذهب و از این دو قدیمی‌تر، ابن بکار از مطرف فرزند مغیره بن شعبه ـ فرماندار معاویه در کوفه ـ نقل می‌کنند که پدرم هر شب، وقتی به خانه می‌آمد، از کیاست و فراست معاویه با آب و تاب حرف می‌زد؛ اما یک شب از نزد معاویه آمد، حرفی نزد و غذا نخورد، وقتی از او علت حرف نزدنش سؤال شد، گفت: من به معاویه گفتم: «تو اکنون در اوج قدرت هستی، خوب است کمی به بنی‌هاشم لطف کنی. اینها عمو زاده‌های تو هستند» معاویه گفت: «هرگز! ابابکر و عمر و عثمان به حکومت رسیدند و این همه زحمت کشیدند، اما وقتی مردند نامشان هم مُرد؛ در حالی‌که نام فرزند ابوکبشه5 ـ یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ را هر روز، پنج مرتبه در سراسر جهان اسلام به فریاد (اذان)، بانگ می‌زنند و به بزرگی یاد می‌کنند. نه! به خدا سوگند، آرام نخواهم نشست، مگر اینکه این نام را دفن کنم و این ذکر و یاد را به خاک بسپارم».
قیام امام حسین علیه السلام، عامل بقای دین
قطعاً اگر قیام امام حسین علیه السلام نبود، معاویه در این راه به موفقیت می‌رسید و این نام مقدس را دفن می‌کرد؛ لذا رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «حسین منی و أنا من حسین»؛ جمله اول، یعنی حسین از ذرّیه من و فرزند دختر من است؛ اما جمله «من از حسینم» یعنی چه؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله یعنی نبوتش و آنچه برای نجات بشریت از طرف خدا آورده و دفن این امور، یعنی دفن نام پیامبر صلی الله علیه و آله ؛ اما امام حسین علیه السلام با قیامش نگذاشت دین رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی همه آن چیزی که ایشان بیست و سه سال برای تثبیت آن، خون جگر خورد و جنگید، دفن شود. امام حسین علیه السلام قیام کرد، پاره پاره شد، علی اصغر و علی‌اکبر و جگر گوشه‌هایش، جلوی چشمان او تشنه، گرسنه و خسته شهید شدند، تا دین خالصی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای بشریت آورده بود، همانطور به نسل بعدی برسد و راه وصول به توحید، محبت، بندگی خدا و در یک کلمه، راه آخرت همچنان باز بماند.
همانطور که نمی‌توان با طراحی و نقشه غلط و با مصالح غیر مناسب، بنایی را در دنیا استوار کرد، همان‌طور هم نمی‌توان با دین غلط و تحریف شده، آخرت را آباد کرد. همه ائمه در این جهت، زحمات فراوانی کشیدند ولی رنج و سختی امام حسین علیه السلام از همه بیشتر و آشکارتر بود.
و تو ای خواننده این سطور! زمانی این مطالب برایت بهتر قابل درک است که با تقوا و یاد مرگ، آخرت در قلبت عظیم شود و وجه همّت تو و جهت اعمالت برای آخرت باشد. اگر اینطور شود، دیگر برای گریه کردن برای ائمه خصوصاً امام حسین علیه السلام احتیاج به روضه خواندن هم نداری؛ چه رسد به اینکه سؤال کنی چرا باید برای امام حسین علیه السلام گریه کنیم؟
وقتی آخرت برایت مهم شد و فهمیدی که زندگی ابدی و اصلی در آخرت است و باید آنرا آباد کنی و در این مسیر، احتیاج به دستور العمل داری، احساس نیاز به دین صحیح را خواهی فهمید؛ دینی که بتواند نیاز بندگی تو را تأمین و روح تو را در راه بندگی، سیراب و کامل نماید. آنگاه با مطالعه تاریخ می‌یابی که این دین، با ریختن خون‌های ائمه و خصوصاً امام حسین علیه السلام و هم چنین زحمات و آوارگی علمای شیعه، اکنون به دست تو رسیده است. آن زمان، دردهای اهل‌بیت که برای رساندن دین و حفظ و سلامت آن بود، قلبت را می‌فشارد و با خود فکر خواهی کرد که برای بهشت رفتن من، فرق امیر المومنین علیه السلام شکافته شد، سر امام حسین علیه السلام بر نیزه رفت، امام موسی‌کاظم علیه السلام در چاه، زندانی شد و هزاران عالم شیعی خون جگر‌ها خوردند تا راه بهشت رفتن ما باز بماند.
اینجاست که قلبت درد خواهد گرفت و اشکت جاری خواهد شد؛ بدون اینکه کسی روضه‌ای بخواند. اینجاست که قدر مرجع تقلید خودت را خواهی دانست و از صمیم قلب به علمای دین ارادت پیدا خواهی کرد. اینجاست که معنی آیه « ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»6 را خواهی دانست که ائمه فرمودند: «نعیم، ماییم». یعنی خدا از ما خواهد پرسید که بهترین بندگان من پاره پاره شدند؛ هزاران عالم چه سختی‌ها که متحمل نشدند تا دین، به دست تو برسد و تو آخرتت را، زندگی حقیقی و ابدی خود را بسازی؛ اما تو چه کردی؟ به دنیا مشغول شدی و تمام همت تو، دنیای تو شد به گونه‌ای که از آخرت، غافل شدی؛ لذا نفهمیدی که چرا ائمه در راه حفظ دین، این قدر مصائب را تحمل کردند.
با غفلت از آخرت، احساس نیاز به دین از بین می‌رود و در این صورت قیام امام حسین علیه السلام، مفهومی نخواهد داشت. ریشه حل مسأله، در توجه به آخرت است و اگر آخرت، مهم شود، بقیه امور حل خواهد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. سوره انفال/67.
2 . سوره ص/26.
3 . بلکه به قول درست‌تر؛ شهادت؛ چون نبی مکرم اسلام مسموم شدند.
4 . ما نمی‌توانیم در این صفحات محدود، این مسأله را شرح دهیم که چطور جریان غصب خلافت و استیلای معاویه در سال 40 هجری باعث نابودی و واژگونی دین شد. فقط خوانندگان را به خواندن کتاب «نقش ائمه در احیای دین»، تألیف علامه مرتضی عسگری، توصیه می‌نماییم؛ خواندن این کتاب برای تحکیم و تثبیت اعتقادات در بعد امامت از ضروریات است.
5 . لقبی که کفار قریش از روی طعنه به نبی مکرم اسلام دادند.
6 . سوره تکاثر/8.

حجت سنایی ـ دوماهنامه امان شماره 27

 

 

تشنه لبیک

باز خوانی نقش عاشورای حسینی در ترسیم وظایف منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

اگرچه امام حسین علیه السلام از دید کژاندیشان به پیروزی نظامی در پیکار با رقیب دست نیافت، اما آن چه از راه و رسم او بر جای ماند، جریان زنده و بالنده‌ای است که در پایداری در برابر سلطه‌گری و سلطه‌گستری، حماسه‌ها آفرید. حماسه‌هایی که نه تنها در هر عصر، انسان‌هایی را در جهان اسلام به حراست از کرامت انسانی برانگیخت، که زمینه‌ساز دل سپردن انسان‌های فرهیخته از پیروان ادیان و مکتب‌های دیگر نیز به امام حسین علیه السلام گردید.
ابعاد نیازمندی ما به عاشورا
در لحظه لحظه‌های قیام عاشورا، آموزه‌هایی است برای همه نسل‌ها و عصرها در بی‌کران روزگاران. این قلم ـ با اندوه از آن چه بر امام حسین علیه السلام از سست عناصر کوفه گذشت ـ بر این باور اصرار می‌ورزد که مصیبت دردها و رنج‌های حسین بن علی علیه السلام در روز عاشورا را نادیده انگاری پیام‌ها و بُن‌مایه قیام عاشورا دو چندان می‌کند!
نتیجه عاشورا و تمسک به آن، ایجاد هویتی عاشورایی برای آدمیان است؛ هویتی که آدمی را به کوششی مقدس در جهت رهگیری آرمان‌های بلندش فرا می‌خواند. به همین دلیل عاشورا نه تنها برای متمسکین، «هویت عاشورایی» می‌سازد، بلکه رفتارها، کنش‌ها و هنجارهای نویی را پدید می‌آورد. در نتیجه این «هویت‌سازی» و «هنجار آفرینی» است که نهضت‌های بزرگی برای مبارزه با جهل و نادانی پدید می‌آید. حاصل این نهضت‌های بیداری، حرکت‌های سیاسی ـ اجتماعی عظیمی علیه استبداد، استعمار و همه قیود آزادگی آدمی است. در این سیر و سلوک همگانی ـ که نمونه‌های آن بعد از عاشورا در تاریخ بشریت فراوان دیده می‌شود ـ هر جامعه‌ای به میزان بهره‌ای که از سرچشمه فیاض عاشورا برده است، به منزلگاهی رسیده و از ظلمت‌ها به انواری دست یازیده است.
تلقی حداقلی از عاشورا
بررسی واقعه کربلا بعضاً به اجمال، اهمال و مهجوریت کشیده شده و باعث گشته که یکی از عمیق‌ترین و اساسی‌ترین عرصه‌های عملی و علمی اسلام، در گرداب حوادث روزگار مورد غفلت و کوتاهی قرار گیرد. بر اساس همین نگرش، گروهی می‌کوشند فواید عاشورا را قابل توجه قلمداد کنند و مثلاً اقامه عزا برای شهادت امام حسین علیه السلام را موجب «آرامش روحی» بنامند؛ از جمله با اشاره به آثار و برکات گریه کردن،‌ بهانه اشک ریختن برای اهل‌بیت و شهدای کربلا را فرصتی مناسب برای پاکی نفس آدمی و زدودن آلایش‌های جان از عقده‌های انباشته زندگی‌ می‌دانند و مثلاً برای بیمارشان تجویز می‌کنند که برای دستیابی به این فایده، هفته‌ای سه مرتبه به مجلس عزای امام حسین علیه السلام بروند و اشک بریزند! البته اقامه عزا برای اهل‌بیت و اشک ریختن برای امام حسین علیه السلام، واجد این فواید نیز هست؛ اما بسنده کردن به این فواید در برابر فواید اساسی دیگری که عاشورا برای بشریت دارد، به مثابه اکتفا کردن به عَرَض و رها کردن ذات آن است. به بیان دیگر، چون که صد آید نود هم پیش ما است و عاشورا می‌تواند چنین برکاتی هم داشته باشد. اما بسنده کردن به این مقولات، به واقع پایین آوردن اهمیت عاشورا به مقوله‌ای اساطیری، احساسی و حتی عاطفی و خرافی است.
تکه پاره کردن ماهیت و برکات عاشورا و قناعت کردن به سطوح نازل آن، همانند آن است که در جزیره‌ای گرفتار باشیم و در حالی که کشتی خوبی هم برای گذر از این گرفتاری داریم، برای نجات از سرمای جزیره به تکه پاره کردن قطعات کشتی مبادرت کنیم و با سوزاندن چوب و الوار آن بگوییم فایده یک کِشتی آن است که ما را از سرما و برودت حفظ و صیانت کند!1
اکنون باز هم می‌بینیم عاشورا به مسلخ سپرده شده و مُثله می‌شود. به تعبیر شهید مرتضی مطهری، باز هم امام حسین علیه السلام به شهادت می‌رسد: «امام حسین علیه السلام سه مرحله شهادت دارد: شهادت تن به دست یزیدیان، شهادت شهرت و نام نیک به دست بعدی‌ها و بالاخص متوکل عباسی و شهادت هدف».2
شهید مطهری یادآوری می‌کند که شهادت سوم، بزرگ‌ترین مرحله شهادت امام حسین علیه السلام است. هیچ کس منکر این نیست که بسیاری از اهداف و آمال واقعه عاشورا در سیلاب حوادث و ناملایمات و توطئه‌ها، دچار بحران و آسیب گشته و حتی برخی از آنها به کلی از دسترسی خارج گردیده است؛ اما بنای کلی نظام معرفتی مبتنی بر این حادثه، چیزی نبوده و نیست که بتواند مورد توجیه و عذرخواهی قرار گیرد.
آرمان فراموش شده
شاید اگر واقعه عاشورا در تاریخ رخ نداده بوده، ترسیم وظایف منتظران دشوار می‌نمود. واقعه عاشورا بر ویژگی‌های شیعه واقعی چند ویژگی تازه افزود که ارزش ویژگی‌های قبل را به توان صد رسانید.
قبل از هر چیز باید گفت که رابطه امامت و امت، رابطه حق و تکلیف است؛ یعنی اگر مردم حقی بر حاکم دارند، تکلیفی نیز در برابر او بر عهده آنان است. چنان که درباره حاکم نیز چنین است که اگر در برابر مردم تکلیفی دارد، حقوقی نیز بر مردم خواهد داشت. پیام پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله از ابتدای نهضتش روشن بوده است: تن ندادن به طاعت طاغوت و بیعت با یزید تا پای جان! اساساً عاشورا اعلام برائت جستن حسین علیه السلام از عافیت‌طلبی و دنیاطلبی است. سخنان او از آغاز تا فرجام بوی شهادت می‌دهد؛ اما هیچ کس را به جبر و تحمیل و حتی حیا، به یاری و همراهی خود وا نداشت و حتی بزرگوارانه با عذرشان همراهی کرد.
نگریستن در نهضت عاشورا نشان می‌دهد که امام حسین علیه السلام با زبانی فراتر از فقه و حقوق ـ یعنی زبان عشق ـ با یارانش به گفت و گو می‌پرداخت. آری؛ رابطه‌ای که میان امام حسین علیه السلام و یارانش برقرار بود، رابطه‌ای از نوع عاشق و معشوق بوده است. به این معنا که یاران امام با تمام وجود به امام عشق می‌ورزیدند و امام نیز متقابلاً چنین عشقی را به آنان ابراز می‌کرد.
منتظران مهدی نیز باید چنین باشند. عشق به امام زمان(عج) در زمان غیبت، صورت متفاوتی پیدا نمی‌کند و همان است که پیروان و عاشقان حسین علیه السلام در روز عاشورا داشتند. عاشقان امام زمان(عج) نیز باید همان کنند که یاران حسین علیه السلام کردند و مهیای خدمت‌ باشند؛ آماده ایثار و گذشت باشند؛ منتظر شنیدن فرمان امام‌ باشند و در تمام دوران انتظار آن چنان عمل کنند که با عشق سازگار باشد. به راستی چه کسانی به حسین بن علی علیه السلام لبیک گفتند و دعوت او را اجابت کردند؟ خصوصیات ایشان چه بود؟ در ایشان چه ویژگی‌ای ایجاد شده بود که دعوت حسین علیه السلام را شنیدند؟ آنها که به حسین علیه السلام جواب رد دادند چه نداشتند که این توفیق را از دست دادند؟
مهدی(عج) فرزند حسین علیه السلام است و یقیناً او که راهبر زمانش است، رهروانی می‌طلبد که در مسیر بندگیِ حق، گام بردارند و راه و راهبر را بشناسند و دعوت او را لبیک گویند. پس اگر منتظر، خود را ملتزم به اجابت دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نماید و مردانه به دنبال انجام حدود الهی و شرعی خویش باشد، دعوت حضرت مهدی علیه السلام را در این زمینه پاسخ گفته است. واقعه کربلا با همه اندوه و افسوس‌هایی که بر چهره تاریخ اسلام نشانده، مهم‌ترین دانشگاه مصلحان سیاسی، اجتماعی در طول تاریخ است.
عبرت از اهل کوفه
دنیاطلبی، فزون‌طلبی، عافیت‌طلبی، پیمان‌شکنی و عدم اطاعت از امام، از جمله ویژگی‌های اهل کوفه در زمان امام حسین علیه السلام بود. اما فرار از زیر بار تعهد دینی و گریز از انجام تکلیف الهی از سر راحت‌طلبی و عافیت‌خواهی، پدیده‌ای نیست که مخصوص یک عصر و زمانه باشد. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بیش از آن که تشنه آب باشد، تشنه لبیک بود. مسئولیت شناسی، وظیفه مداری، سبقت جویی در خدمتگزاری به دین و التزام به معنویت در روزگار غیبت حجت خدا، ما را از زمره اهل کوفه دور می‌سازد.
چگونه می‌توان پذیرای این واقعیت بود که بر تنهایی و غربت امام حسین علیه السلام اشک ریخته شود و کوفیان در تقابل با حجت زمان مذمّت شوند؟ اما به امامی که بیش از هزار سال در غربت تنهایی به انتظار لبیک است، نیم نگاهی هم نشود! نمی‌توان هم به نماز علی علیه السلام رفت و هم بر سر سفره معاویه حاضر شد؛ نمی‌توان.
سخن آخر
مثل همیشه امام زمان(عج) را فراموش کرده‌ایم و یادمان رفته که او به فکر همه شیعیان است. دریغ که کور بودیم و ندیدیم؛ حواسمان نبود و نخواندیم. اما اکنون بیش از همه بایستی به حجّت خدا بیندیشیم و از او صمیمانه عذر بخواهیم. برای همه فراموش‌کاری‌ها، سهل‌انگاری‌ها و جفاها. شاید که به مهربانی پدرانه‌اش ببخشدمان. چقدر فاصله داریم با او؛ قرن‌ها سال و شاید بیشتر، نگاه کنید به همه روزهای پشت سر، شاید شما هم مثل من به این نتیجه برسید که مهدی فاطمه(عج) فراموش شده واقعی مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام است. اگر امسال در مجالس عزای امام حسین علیه السلام شرکت کردیم کمی هم بر تنهایی و غربت صاحب عزا بگرییم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* . دانش آموخته مرکز تخصصی مهدویت.
. محمد مهدی شیرمحمدی، «فلسفه عاشورا از واقعه تا اسطوره»، کتاب نقد، ش41، زمستان 1385، ص53.
2 . حماسه حسینی، استاد مطهری، جلد سوم، ص251.

امیرمحسن عرفان ـ دوماهنامه امان شماره 27

آخرین ویرایش
در 1394/10/23 14:21 توسط فاطمه کاظمی

 

آیه ها و نکته‌ها؛ شهید و شهادت

«وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ؛ 1 و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانند؛ بلکه آنها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند».
1.‌ در روایات آمده که شهید، هفت ویژگی اعطایی از جانب خداوند دارد: اولین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش می‌گردد؛ سر در دامن حورالعین می‌نهد؛ به لباس‌های بهشتی آراسته می‌گردد؛ معطّر به خوش بوترین عطرها می‌شود؛ جایگاه خود را در بهشت مشاهده می‌کند؛ اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده می‌شود؛ پرده‌ها کنار رفته و وجه خدا را نظاره می‌کند.2
2. پیامبر صلی الله علیه و آله از شخصی شنید که در دعا می‌گوید: «اسئلک خیرَ ما تُسئل؛ خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست می‌‌شود به من عطا کن» فرمود: «اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید می‌شود».3
3. در روایت آمده است: «بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت؛ که هرگاه شخصی شهید شود، بالاتر از آن خیری متصوّر نیست».4
4. در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد.5
5. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «در قیامت، لغزش‌های شهید به خودش نیز نشان داده نمی‌شود».6
6. شهدای صف اول حمله و خط شکن، مقامشان برتر است.7
7. مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت می‌شوند،8 قبل از همه به بهشت می‌روند9 و در بهشت، جایگاه مخصوصی دارند10
8. تنها شهید است که آرزو می‌کند به دنیا بیاید و دوباره شهید شود.11
9. بهترین و برترین مرگ‌ها، شهادت است.12
10. هیچ قطره‌ای محبوب‌تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، در نزد خداوند نیست13
11. در قیامت، شهید سلاح به دست، با لباس رزم و بوی خوش به صحنه می‌آید و فرشتگان به او درود می‌فرستند.14
12. امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند. «وَكَأَین مِّن نَّبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ كَثِیرٌ»15؛ «یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ».16
13. حضرت علی علیه السلام با داشتن ده‌ها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت فرمود: «فزت و رب الکعبه» او اول کسی بود که ایمان آورد؛ جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید؛ برادر پیامبر شد؛ تنها خانه او به مسجد پیامبر درب داشت؛ پدر امامان و همسر زهرا بود؛ بت‌شکن بود؛ ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد؛ اما در هیچ یک از این موارد نفرمود: «فزت».
14. علی علیه السلام می‌فرمود: «قسم به خدایی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، تحمل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، آسان‌تر از مرگ در رختخواب است».17
15. علی علیه السلام در جنگ احد ناراحت بود که چرا به شهادت نرسیده است؛ تا اینکه مژده شهادت در آینده را از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دریافت نمود.
16. شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی می‌نویسد: «سخاوتمند، هنرمند و عالم، مال و هنر و علم خود را ـ که بخشی از وجود اوست ـ جاودانه می‌کند؛ اما شهید، خودش را جاودانه می‌کند».18
17. در عالم حیوانات نیز گوسفند مرده، بی‌ارزش است؛ اما گوسفندی که به سوی قبله و با نام خدا ذبح شود، ارزش دارد.
18. همان گونه که کور، مفهوم بینایی را درک نمی‌کند، زندگان دنیا، حیات شهدا را درک نمی‌کنند.
19. وقتی انفاق مال در راه خدا، قابلیت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان در راه خدا چگونه است؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. سوره آل‌عمران/169.
2 . وسائل، ج11، ص 10.
3. مستدرک، ج2، ص 243.
4 . بحار، ج74، ص61.
5 . بحار، ج2، ص15.
6. وسائل، ج11، ص9.
7. میزان الحکمه.
8. بحار، ج97، ص8.
9. بحار، ج97، ص11.
10. تفسیر نورالثقلین، ج2، ص241.
11. کنزالعمال، ج4، ص290.
12. بحار، ج100، ص8.
13. وسائل، ج11، ص6.
14. بحار، ج97، ص13.
15. سوره آل عمران/146.
16. سوره بقره/61.
17. نهج‌البلاغه.
18. حماسه حسینی، ج3، ص40.

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی ـ دوماهنامه امان شماره 27

 

 

عرشیان فرش‌نشین؛ پیشاهنگ جهاد و شهادت

(شهید نواب صفوی)
زندگی‌نامه
در زمانه‌ای كه استبداد و خفقان رژیم پلیسی رضاشاه، نفس‌ها را در سینه‌ها حبس كرده و همه تلاشش را برای نابودی اسلام، به کار بسته بود، كودكی به سال 1303 در محله خانی آباد تهران متولد شد و رشد یافت كه اندیشه‌ای متعالی در سر، و جرأت و جسارتی ستودنی در دل داشت؛ اندیشه والایی چون تشكیل حكومت اسلامی و تدوین قانون اساسی براساس آموزه‌های قرآن و دین مبین اسلام. او کسی نبود جز سید مجتبی نواب صفوی.
وی پس از اتمام تحصیلات رسمی، در شركت نفت، استخدام و به آبادان رفت. شهید نواب در این شهر، با مشاهده رفتار انگلیسی‌ها به خشم می‌آمد؛ در پی فعالیت‌های نواب صفوی در شركت نفت و به واسطه درگیری‌ای كه بین یك كارمند انگلیسی و كارگر ایرانی اتفاق افتاد، شبانه از آبادان راهی نجف شد. حوزه علمیه نجف، همان مأمنی بود كه روح بزرگ او سال‌ها در پی آن می‌گشت. وی در آنجا به فراگیری علوم دینی پرداخت و با صاحب كتاب جهانی و كم نظیر «الغدیر»، آیت الله علامه امینی(قدس سره) آشنا شد. هم‌چنین، فقه و اصول و تفسیر را از استادانی چون حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی آموخت.
در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، وی و فداییان اسلام در كنار آیت الله كاشانی به مبارزه برخاستند و در راستای اهداف نهضت، مهم‌ترین سدّ راه ملی شدن صنعت نفت، یعنی رزم آرا را از میان برداشتند.
پس از كودتای 28 مرداد، جمعیت فداییان اسلام، هم‌چنان به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد و در اعتراض به پیمان نظامی «سنتو» ـ كه ایران را در زمره اقمار امپریالیسم قرار می‌داد ـ اقدام به ترور انقلابی حسین علاء، عاقد این قرارداد نمود. اما اسلحه محمدعلی ذوالقدر به موقع شلیك نکرد و در پی آن، تعداد زیادی از اعضای فداییان از جمله شهید نواب، دستگیر شدند و در بیدادگاه رژیم، محكوم به اعدام گشتند. سرانجام در 27 دی ماه 1334 شهید نواب صفوی به همراه عده‌ای از یارانش شربت شهادت نوشیدند.
نواب صفوی اگر چه شهید تاریخ ایران است، اما باید توجه داشت که حرکت جهادی او مربوط به دوران حکومت ستم‌شاهی و البته با مشورت عالمان دینی بود؛ اما در زمان حکومت حاکم و فقیه عادل، در عین حفظ روحیه شهادت‌طلبی و دغدغه حفظ اسلام، باید تمام حرکات با اشاره رهبری حکومت اسلامی و در چهارچوب اوامر او باشد.
شهید نواب صفوی در بیان حضرت آیت الله خامنه‌ای
آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب درباره او فرمودند: «باید گفت كه اولین جرقه‌های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نواب در من به وجود آمد و هیچ شكی ندارم كه اولین آتش را در دل ما نواب روشن كرد». هم‌چنین ایشان در پایین عکسی از نواب صفوی این‌گونه مرقوم فرمودند: « سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما».
مسافر بیت‎المقدس
در آذر سال 1332 شمسی، گروهی از دانشمندان و عالمان دنیای اسلام، اجلاسی با نام «مؤتمر اسلامی» برگزار کردند که از نواب صفوی برای شرکت در اجلاس، دعوت شد. نواب این موضوع را مثل مسائل مهم دیگر با علمای بزرگ مطرح کرد. بعضی از علما مانند آیت‎الله صدرالدین صدر، شرکت در این کنفرانس را تکلیف شرعی نواب دانستند.
نواب صفوی در حین سخنرانی و در حضور سران کشورهای اسلامی و اندیشمندان مسلمان، چنان حرارت و غیرتی از خود نشان داد که موجب حیرت همه شد. وی بارها در سخنرانی‎اش مسلمانان را مورد خطاب قرار داد؛ اما از آنجا که جو اجلاس کاملاً ناسیونالیستی عربی بود، این مسئله او را می‎آزرد؛ به گونه‌ای که وقتی به تهران بازگشت گفت: «فضای مؤتمر به جای این‎که اسلامی باشد، عربی بود. وقتی نوبت سخنرانی من شد، دو رکعت نماز خواندم و توسل جستم و گفتم خدایا همه این‎ها به زبان عربی مسلط هستند. می‎خواهم در این جمع صحبت کنم؛ از تو یاری می‎خواهم. بعد پشت تریبون رفتم و گفتم: اگر افتخار به عربیت باشد، من فرزند بهترین مرد عرب هستم. اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله را از عرب بگیرند، عرب هیچ ندارد. شخصیت عرب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و من فرزند او هستم. همانا خداوند فرمود: «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَی وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (سوره حجرات/13). نواب در ادامه تأکید کرد: «حمله به سرزمین اسلامی فلسطین چه سرزمین عرب و چه غیر عرب، حمله به سرزمین اسلام است». او به‎ قدری شیوا به زبان عربی سخنرانی کرد که سران کشورهای اسلامی به وجد آمدند و گفتند: «زنده باد این مهمان گرامی اسلام؛ زنده باد این قهرمان ملی ایران».
پشت این جسم نحیف، روح بزرگی نهفته است
«یوسف حنا» خبرنگاری لبنانی بود که در اجلاس مؤتمر حضور داشت. نواب فریاد زد: «ما حکومت‎های خاورمیانه را تغییر می‎دهیم و حکومت اسلامی بر پا می‎کنیم». خبرنگاران حرف‎های نواب را تأیید می‎کردند؛ اما یوسف ساکت بود. نواب از او پرسید: «نظر تو چیست؟» یوسف گفت: «متأسفم؛ من مسیحی هستم». نواب با مهربانی پرسید: «چرا مسیحی؟ چرا به مسلمانان نپیوستی؟» قلب یوسف لرزید و با صدایی آرام گفت: «استاد چه بگویم که مسلمان شوم؟» در همان دیدار، یوسف مسلمان شد و در روزنامه خود نوشت: «بعد از ملاقات و صحبت با نواب صفوی مسلمان شدم. هنگام دیدار با او جسم نحیفی دیدم که در ورای آن روح بزرگی نهفته است، که می‎تواند دنیای اسلام را دگرگون کند».
متحد در راه اسلام
یک روزنامه نگار پاکستانی می‌گوید: «از نواب پرسیدم: نظر شما درباره این فرقه‌گرایی ـ که صفوف مسلمانان را متفرق ساخته ـ چیست؟ او با تأثر کامل، در حالی که آرامش قبلی خود را نداشت، با ناراحتی گفت: «ما باید به طور متحد، در راه اسلام کار کنیم. باید جز، مبارزه و جهاد در راه عزت اسلام، هر چیز دیگری را به فراموشی بسپاریم» و در حالی که صدایش بلند‌تر و پرخروش‌تر شده بود، چنین ادامه داد: «آه! آیا هنوز وقت آن نرسیده که مسلمانان وضع خود را بفهمند و جدایی‌هایی را که به نام شیعه و سنی صورت گرفته، کنار بگذارند؟ اگر همه آنها به کتاب خدا تمسّک جویند، این کتاب، ضامن وحدت آنها می‌شود. مسلمانان باید در برابر دشمنان، یک جبهه نیرومند تشکیل دهند. البته همه این دردها، رنج‌ها و فداکاری‌ها در راه هدفی مشترک است. امیدوارم این دردها در نزدیک ساختن قلب‌های مسلمانان به یکدیگر، سرانجام تأثیر لازم را بگذارد».
غرب می‌خواهد شما را خفه کند!
نواب صفوی در پاره‌ای از سخنرانی‌هایش می‌گفت: «این علوم جدید که ما می‌خوانیم، جدید نیست، بلکه از ابتکارات مسلمانان است که غربیان، آن را به سرقت برده‌اند، سپس ما را بازیچه قرار داده و پای ما را به رقاص خانه‌ها، سینما‌ها و دیگر اماکن لهو و لعب بازکرده و سرانجام ما را به تباهی کشیده‌اند. به هوش بیایید و از خواب بیدار شوید. آگاه باشید که هر آنچه از غرب آمده است، الزاماً صحیح نیست. آگاه باشید که استدلال غرب، سست و نامفهوم است. غرب با کراوات، گردن‌های شما را بسته است! اگر در این مطلب با دقت توجه کنید، در می‌یابید که غرب می‌خواهد با آن، شما را به دار بکشد و خفه کند!»
دنیا همچون پشه
«فتحی یکن» رهبر سابق جماعت اسلامی لبنان می‌گوید: «یک شب در هتل قلعه در بیت المقدس، تا صبح پای صحبت نواب نشستم. شرکت کنندگان در کنفرانس هم تا طلوع فجر بیدار ماندند. در این لحظه که ما سرگرم گفتگو بودیم، صدای نواب، گاه بلند و گاه، آهسته به گوش می‌رسید. ناگهان بانگ الله اکبر مؤذن، در فضا طنین انداخت. گویی نوری از درون سکوت و تاریکی شب، شروع به درخشش کرد. تمام اعضای بدن نواب لرزید و به پشت تکان خورد. سپس آرام گرفت. سر به پایین انداخت و در خلسه‌ای فرو رفت که هرگز نظیر آن را ندیده بودم. با جان و دل ـ آن گونه که من تصور کردم ـ نه به زبان، گفته‌های مؤذن را تکرار می‌نمود. سپس سربلند کرد؛ گویی از دنیای دیگری بازگشته است. به چهره‌اش نگاه کردم. اشک از چشمانش سرازیر شده بود. پرسیدم: “نواب! چه شده است؟” در حالی که همچنان اثر معنوی خلسه در وجود وی بود، گفت: «ای برادر! به خدا سوگند، هر وقت صدای الله اکبر مؤذن به گوشم می‌رسد، احساس می‌کنم دنیا در جلو چشمانم آن چنان رنگ می‌بازد و بی‌ارزش می‌شود که گویی یک پشه کوچک است که می‌توانم آن را زیر پا له کنم و به راهم ادامه دهم. دیگر جز قدرت و عظمت خداوند چیزی را نمی‌بینم و حس نمی‌کنم».
بخشی از وصیت‌نامه شهید نواب صفوی
سلام بر آخرین وصی و قائم آل محمد(عج)، پیشوای غایب جهان و بشر، وجود منزه، امام زمان، اعلی منزلت، والا پایگاه.
همانا دنیا از ما رو گردانده و آخرت به ما رو کرده است. آنچه از عمر ما گذشت و فانی شد، از دنیا بود و آنچه به سوی ما رو کرده و به سویش شتابان می‌رویم، آخرت است. پس بکوشید از ابناء این گذشته فانی نبوده، از ابناء آن آینده حتمی باشید و خود را برای آن سرای جاوید آماده نمایید. امیرالمؤمنین، وجود اقدس علی علیه السلام ـ که جهانی پر از عشق و معرفت خدا بود ـ از کمی توشه، دوری و هیبت این سفر می‌نالید. بیایید و از خواب خرگوشی برخیزید و بپرهیزید از اینکه به بازی آزمایشی دنیا، فریب خورده و آلوده شوید. بپرهیزید از اینکه تمام براهین استوار و آیات منیره خدا و حقایق نوربخش جهان را ـ که به‌ سوی خدا و معاد از راه انبیاء عظام و محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله رهبری می‌کنند ـ فراموش کنید.
آه، ای بشری که تاب مشقّات آسان و زودگذر دنیا را نداشته و در مصیبت کوچکی، متزلزل و عاجز گردیده، بی‌تاب می‌شوی! چگونه تن ناتوان و زبون را مهیای آن آتشی می‌کنی که از غضب قهار خدای آتش و آب مشتعل گردیده است؟
دیده هر عاقلی می‌بیند که محبت خدا از هر محبتی، شیرین‌تر و اطاعت فرمانش از اطاعت شیطان، شهوت و نفس گرامی‌تر و پرهیز از عذاب آینده جاویدی که انبیاء برای بدکاران وعده کرده‌اند، از پرهیز از معصیت‌های زود گذر دنیا عاقلانه‌تر و امید به رحمت، نعمت و لذت حتمی و بی‌آلام بهشت از امید به ذلت فانی، خیالی و احتمالی دنیا، پا برجاتر و استوارتر می‌باشد و گردانیدن عنان وفا، عاطفه، محبت و غیرت به سوی آفریننده عزیز، پروانه شمع محبت او گردیدن، در راهش سوختن و به دریای رحمت و لطفش پیوستن، سعادتی است که در خاطرها خطور نمی‌کند و در تصور اندیشه کنندگان نمی‌گنجد.
خواستم که دنیا را در برابر حقایق اسلام، تسلیم نموده اسلام و مسلمین جهان را از چنگال جهل، شهوت و ظلم، نجات داده و احکام منور اسلام را اجرا نموده، حیات نوینی با نشر اشعه معارف اسلام بر پیکر مردگان بشر امروز به یاری او ببخشم و حقیقت حیات انسانیت را جلوه‌گر سازم و البته باید همه اینها، مقدمه تحصیل رضای خدا بوده باشد؛ تا برای قلب، شفا و نور و برای آخرت، سرافرازی و سودی داشته باشد و الا هیچ.
منابع:
1) فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه؛ انتشارات اطلاعات.
2) شهید نواب صفوی و فداییان اسلام؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
3) روزنامه رسالت، تاریخ 2/11/87.
4) زندگی و مبارزه نواب صفوی؛ انتشارات اطلاعات.
5) پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران.
6) سایت رجا نیوز.
دوماهنامه امان شماره 27

چلچراغ مهدوی در کلام رضوی؛ امتحان و آمادگی


جدائی خوب از بد، زمینه ظهور
قال ابوالحسن الرضا علیه السلام: «و الله ما یکون ما تمدّون اعینکم الیه حتی تمحصوا و تمّیزوا و حتی لایبقی منکم الاّ الاندر فالاندر».1
امام رضا علیه السلام فرمود: «به خدا قسم به آن چیزی که به آن چشم دوخته‌اید، نمی‌رسید؛ مگر زمانی که امتحان بدهید و از هم تمایز پیدا کنید و از مشکلات، پیروزمندانه بیرون آیید؛ تا آن که از شما چیزی باقی نماند مگر اندک و اندک تری».
آمادگی برای ظهور
قال الرضا علیه السلام: «لو قد خرج قائمنا لم یکن الاّ الحلق و العرق و النوم علی السروج و ما لباس القائم(عج) الا الغلیظ و ما طعامه الا الجشب».2
امام رضا علیه السلام فرمود: « این‌طور نیست که در زمان ظهور، همه چیز به راحتی روبه‌راه گردد. هرگاه قائم خروج کند، جراحت است و عرق ریختن و سوار مرکب‌ها شدن در میادین رزمی3 و لباس قائم(عج) خشن و خشک و نامطبوع است».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج52، ص25.
2. الغیبه نعمانی، ص285؛ بحار الانوار، ج52، ص358.
3. یعنی عدالت و رفاه که یکی از ره‌آوردهای ظهور می‌باشد در سایه حرکت و تلاش مضاعف و مبارزه پیگیر با مستکبران جهانی است
رمضان علی‌زاده ـ دوماهنامه امان شماره 27

آیه ها و نکته‌ها؛ شهید و شهادت

وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ؛ 1 و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانند؛ بلکه آنها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند».
1.‌ در روایات آمده که شهید، هفت ویژگی اعطایی از جانب خداوند دارد: اولین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش می‌گردد؛ سر در دامن حورالعین می‌نهد؛ به لباس‌های بهشتی آراسته می‌گردد؛ معطّر به خوش بوترین عطرها می‌شود؛ جایگاه خود را در بهشت مشاهده می‌کند؛ اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده می‌شود؛ پرده‌ها کنار رفته و وجه خدا را نظاره می‌کند.2
2. پیامبر صلی الله علیه و آله از شخصی شنید که در دعا می‌گوید: «اسئلک خیرَ ما تُسئل؛ خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست می‌‌شود به من عطا کن» فرمود: «اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید می‌شود».3
3. در روایت آمده است: «بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت؛ که هرگاه شخصی شهید شود، بالاتر از آن خیری متصوّر نیست».4
4. در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد.5
5. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «در قیامت، لغزش‌های شهید به خودش نیز نشان داده نمی‌شود».6
6. شهدای صف اول حمله و خط شکن، مقامشان برتر است.7
7. مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت می‌شوند،8 قبل از همه به بهشت می‌روند9 و در بهشت، جایگاه مخصوصی دارند10
8. تنها شهید است که آرزو می‌کند به دنیا بیاید و دوباره شهید شود.11
9. بهترین و برترین مرگ‌ها، شهادت است.12
10. هیچ قطره‌ای محبوب‌تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، در نزد خداوند نیست13
11. در قیامت، شهید سلاح به دست، با لباس رزم و بوی خوش به صحنه می‌آید و فرشتگان به او درود می‌فرستند.14
12. امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند. «وَكَأَین مِّن نَّبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ كَثِیرٌ»15؛ «یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ».16
13. حضرت علی علیه السلام با داشتن ده‌ها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت فرمود: «فزت و رب الکعبه» او اول کسی بود که ایمان آورد؛ جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید؛ برادر پیامبر شد؛ تنها خانه او به مسجد پیامبر درب داشت؛ پدر امامان و همسر زهرا بود؛ بت‌شکن بود؛ ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد؛ اما در هیچ یک از این موارد نفرمود: «فزت».
14. علی علیه السلام می‌فرمود: «قسم به خدایی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، تحمل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، آسان‌تر از مرگ در رختخواب است».17
15. علی علیه السلام در جنگ احد ناراحت بود که چرا به شهادت نرسیده است؛ تا اینکه مژده شهادت در آینده را از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دریافت نمود.
16. شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی می‌نویسد: «سخاوتمند، هنرمند و عالم، مال و هنر و علم خود را ـ که بخشی از وجود اوست ـ جاودانه می‌کند؛ اما شهید، خودش را جاودانه می‌کند».18
17. در عالم حیوانات نیز گوسفند مرده، بی‌ارزش است؛ اما گوسفندی که به سوی قبله و با نام خدا ذبح شود، ارزش دارد.
18. همان گونه که کور، مفهوم بینایی را درک نمی‌کند، زندگان دنیا، حیات شهدا را درک نمی‌کنند.
19. وقتی انفاق مال در راه خدا، قابلیت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان در راه خدا چگونه است؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. سوره آل‌عمران/169.
2 . وسائل، ج11، ص 10.
3. مستدرک، ج2، ص 243.
4 . بحار، ج74، ص61.
5 . بحار، ج2، ص15.
6. وسائل، ج11، ص9.
7. میزان الحکمه.
8. بحار، ج97، ص8.
9. بحار، ج97، ص11.
10. تفسیر نورالثقلین، ج2، ص241.
11. کنزالعمال، ج4، ص290.
12. بحار، ج100، ص8.
13. وسائل، ج11، ص6.
14. بحار، ج97، ص13.
15. سوره آل عمران/146.
16. سوره بقره/61.
17. نهج‌البلاغه.
18. حماسه حسینی، ج3، ص40.
حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی ـ دوماهنامه امان شماره 27

در محضر خوبان؛ مراقب نفست باش!

ای عزیز! در کارهای خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملی حساب بکش و او را در برابر هر پیشامدی، استنطاق کن که اِقدامش در خیرات و در امور شریفه برای چیست؟ دردش چیست که می‌خواهد از مسائل نماز شب سؤال کند؟ یا اذکار آن را تحویل بدهد؟ می‌خواهد برای خدا مسأله بفهمد یا بگوید؟ یا می‌خواهد خود را از اهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتی که رفته، با هر وسیله‌ای است به مردم می‌فهماند؟ حتی عددش را. چرا صدقاتی را که در خفا می‌دهد، راضی نمی‌شود که کسی از او مطلع نشود؟ با هر راهی شده، سخنی از آن به میان آورده، به مردم ارائه می‌دهد؟ اگر برای خداست و می‌خواهد که مردم دیگر به او تأسی کنند و مشمول «الدالّ علی الخیر کفاعله»1 گردد، اظهارش خوب است. شکر خدا کند به این ضمیر صاف و قلب پاک؛ ولی ملتفت باشد که در مناظره با نفس، گول شیطنت او را نخورده باشد و عمل ریایی را با صورت مقدسی به خوردش ندهد و اگر برای خدا نیست، ترک آن اظهار کند که این «سمعه» است و از شجره ملعونه ریا است و عمل او را خداوند منان قبول نمی‌فرماید و امر می‌فرماید در سجین قرار دهند. باید به خدای تعالی از شر مکاید2 نفس پناه ببریم که مکاید آن خیلی دقیق است.
اگر ما بنده مخلص خداییم، چرا شیطان در ما اینقدر تصرف دارد؟ با آنکه او با خدای خود عهد کرده است که به «عباد لله المخلَصین» کار نداشته باشد و دست به ساحت قدس آنها دراز نکند. به قول شیخ بزرگوار ما شیطان، سگ درگاه خدا است. اگر کسی با خدا آشنا باشد، به او عوعو نمی‌کند و او را اذیت نمی‌کند. سگ در خانه، آشنایان صاحب خانه را دنبال نمی‌کند. شیطان نمی‌گذارد کسی که آشنایی به صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر دیدی شیطان با تو سر و کار دارد، بدان کارهایت از روی اخلاص نیست و برای حق تعالی نیست. اگر شما مخلصید، چرا چشمه‌های حکمت از قلب شما به زبان، جاری نشد؟ با اینکه چهل سال است به خیال خود قربه الی الله عمل می‌کنید، با این که در حدیث وارد است که کسی که برای خدا، چهل صباح اخلاص ورزد، چشمه‌های حکمت از قلبش به زبانش جاری گردد.3 پس بدان اعمال ما برای خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بی‌درمان همین جا است.4
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. راهنمايي کننده بر کار خير مانند انجام دهنده آن است.
2 . جمع کيد به معنای حيله و نيرنگ.
3 . بحار الانوار، ج67، ص242.
4 . چهل حديث حضرت امام خمينی، ص51-52.

دوماهنامه امان شماره 27

لطفاً جدی بگیرید!


هزل و جدّ
پیامبران و اولیای الهی با همه وجودشان آمدند، با تمام آنچه داشتند و کار را سست نگرفتند؛ پیامبر اسلام با همه وجودش آمد؛ امام حسین با همه وجودش آمد و کار را سست نگرفتند.جدی گرفتند و جدی عمل کردند «و ما هو بالهزل». نه رسالت، تزیینی بود که پیامبر با همه اخلاقش، با همه مهربانیش، با همه گذشت و ایثار و حمد امین بودنش، امنیت ستمگران را به هم نریزد و نه دشمنانش با این موضوع به صورت شوخی و تزیینی نگاه کردند که کاری به او نداشته باشند. آنها از راه تطمیع و وعده خورشید و ماه وارد شدند؛ از راه تهدید و پیمان بر ترور.
نه رسالت، تزیینی بود و نمایشی و نه دشمنی‌ها توهم بود و بازی و هزل و شوخی. صف بود و رویارویی. جنگ بود و مبارزه و این جنگ و مبارزه جدی و با تمام قوا و تمام تاکتیک ها. جنگ رویارویی و ظاهری و جنگ نرم و غیر ظاهری و البته جدی همیشه بوده و خواهد بود.
تمام اولیا و اوصیای پیامبر نیز، جدی و با تمام هستی خود آمدند ؛ علی، فاطمه، حسن و حسین و تمام فرزندان او. حسین هم با همه وجود، با همه خاندان، کودک، جوان و نوجوان؛ هم خود، جدی آمد و جدی ایستاد و هم برای پس از شهادت، به خواهر و خاندانش سفارش کرد: سستی بخرج ندهید و صبر کنید.
از آغاز خلقت با تمّرد شیطان و روحیه استکباری او رویارویی رخ داد. آنجا بود که خدا او را عدوّ و دشمن نامید1؛ شیطان هم سوگند خورد که آدم را از حیثیت و خلافت به زیر کشد تا ثابت کند انسان حماء مسنون است نه لایق پرستش، و این روحیه استکباری کار را به جایی کشاند که سوگند خورد که انسان را اغواء کند و به بیراهه کشاند؛2 و این رویارویی و مصاف هزل و شوخی نبود که جدی بود و بی اغماض؛ شیطان در مقابل هر ولی و هر نبی ایستاد و تمام نیروهایش را به کار برد تا بتواند نیروها و توان نیروهای اولیا را بکاهد تا سستی به خرج دهند، وظایف را به فرداها بیفکند (تسویف3) و در نتیجه کارها بی‌متولی و مجری باقی و بارهای تکالیف بر زمین بماند (تفویت4).
زشتی‌ها را زیبا جلوه داد و آرزوها و مطامع را در دلهایشان چنان آراست که سُکر فکر و اندیشه و جان و جوارحشان را به مستی و سستی افکند و چنان شدند که مسخ شده، فقط چهره‌ای از انسان داشته و گمراه‌تر و بیراهه‌تر از حیوانات شدند.
عده زیادی پنداشتند حکایت، حکایت هزل است نه جد، یعنی یا شیطان و نفس اماره را جدی نگرفتند ویا دشمنی و عداوت روشن او را نپذیرفته و یا آن را از یاد و از عهد بردند5 و پنداشتند اگر سر به طاعت او نهند او ناصح است و خیر خواه.6
در رویارویی و مبارزه با صف شیاطین ( شیطان و ایادی انسی و جنی او)7 سستی بخرج دادند و ماجرای جنگ و عداوت را ساده پنداشتند؛ وظیفه را نفهمیدند، یا از آن شانه خالی کردند و اولیای خدا و رهبران میدانی و مصاف جنگ حق با باطل را رها کرده، به دشمن سوگند خورده واگذار کردند.
و چنین شد که پیامبران فراوانی به مسلخ برده شدند8 و آخرین پیامبر که خاتم، پایان و نگین همه پیامبران بود، از همه بیشتر آزار و اذیت دیده، خاکستر و شکمبه گوسفند و شتر بر سرش ریخته، پیشانی و دندانش شکستند، پهلوی پاره تن او شکستند، برادر و فرزندانش را یا فرق شکافتند یا به تنهایی و غربت مسموم نموده یا سر به نی زدند و رسوایی خود را به عالم رساندن و چنان سستی نشان دادند که یک یک اولیا؛ به مسلخ رفتند و به زندان و مسمویت،9 تا جایی که دیدار ولی خدا را نیز محروم شدند و غیبت‌های محدودی که در تاریخ برای پیامبران و یا اولیای آنان پیش می آمد، به مدتی طولانی برای خود و ولی خود و ولی خود رقم زدند و باز با سستی همان رفتار غلط را ادامه دادند. نه دلهاشان با هم بود ( علی اجتماع القلوب10) و نه رعایت خواسته‌های او کردند (ما نکرهه11) و چنان شد که عصاره همه پیامبران و اولیا، بیش از همه تاریخ و رهبران صلاح و رشاد تاریخ، آزار و اذیت و رنج دید و می‌بیند ( ما اوذی12).
حکایت امروز، حکایت هزل است و جد، حکایت جدی بودن دشمن و ایادی او در مبارزه و ستیز و مکر و فتنه و حیله و حکایت سستی بسیاری از یاران و مدعیان راه صلاح و خیر.
حکایت امروز برخی، حکایت ناله‌های حضرت امیر علیه السلام است درباره سست عنصران خسته و دلبسته وعده‌ها و هراس‌زده از وعیدها و تهدیدهای دشمن که «یا اشباه الرجال»13 و علی علیه السلام حسرت آدم‌های را می‌خورد که جدی بودند و جدی دیدند و جدی ایستادند، نه سست و هزل، این ابن التیهان. این عمار.14
و هر جا تاریخ تغییر کرده است، سد‌ها شکسته است و سنگر‌ها فتح شده است و فتح المبین رخ داده، همت مردانی است که جدی به میدان آمدند، همان‌ها که امام حسین علیه السلام درباره‌شان فرمود برتر از آنها سراغ ندارم: «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی‏».15
مردمی که در میدان مبارزه جدی بودند و همه سختی‌ها و مشکلات و وعده‌ها و وعیدها و چکاک شمشیرها آنان را به وهن و سستی نکشاند. و این رویارویی در طول تاریخ با عزت و مظلومیت اولیای خدا ادامه یافت تا این که فرزندان سلمان، اعجازی جدید آوردند همان‌ها که امام راحل آنان را چنین معرفی نمود: «تاریخ اسلام جز یک برهه از صدر اسلام، جوانانی مثل جوان‌های ایران ما سراغ ندارد».16 اصحاب خمینی به میدان آمدند‌، محکم و استوار آنان که با تمام وجود برای حسین گریستند و حماسه و وفای یاران او را، نصب العین جان خود قرار دادند.
این یاران و اصحاب تا زمانی که به جدّ در میدان باشند و هوشیار و آگاه، دل به بازیچه های شیطانی و هوس‌ها و تجملات و رنگ و لعاب دنیا ندهند و مفتون زود گذر دنیا شوند، سنگر به سنگر به پیروزی نهایی و تحقق وعده الهی نزدیک می‌شوند.
و اگر سست بیاندیشند و مبارزه و توطئه و فتنه را توهم بدانند و شوخی و هزل پندارند، برزخ و قیامت دنیا را از باور به غفلت تبدیل کنند، اگر سست به میدان آیند. محکم نیایند و مقاوم نایستند.
دشمن سوگند خورده و جدی و عدوّ مبین، کار را به سستی نمی گذراند. شیاطین انسی و جن از او مدد می‌جویند تا در سختی‌ها ضعف و سستی ایجاد کنند و ظهور را که فتح تمام سنگرهای آنان است به تأخیر افکنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. سردبیر.
. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ. سوره یس/60.
2. سوره ص/ 82.
3. حضرت علی علیه السلام: «إیاكم و تسویف العمل»‏. الخصال، ج2، ص632.
4. حضرت علی علیه السلام: «إِضَاعَه الْفُرْصَه غُصَّه». نهج‏البلاغه، قصار 118.
5. سوره یس/60.
6. «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَكُما لَمِنَ النَّاصِحینَ؛ و براى آنها سوگند یاد كرد كه من براى شما از خیرخواهانم». سوره اعراف/ 21.
7. «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یوحی‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یفْتَرُونَ، اینچنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم آنها بطور سرى (و درگوشى) سخنان فریبنده و بى‏اساس (براى اغفال مردم) به یكدیگر مى‏گفتند و اگر پروردگارت مى‏خواست، چنین نمى‏كردند (و مى‏توانست جلو آنها را بگیرد ولى اجبار سودى ندارد.) بنا بر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار». سوره انعام/ 112.
8. «… وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ … ؛ و كشتن بناحق پیامبران». سوره آل‌عمران/ 181.
9. «فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِی مَنْ سُبِی وَ أُقْصِی مَنْ أُقْصِی»‏. فرازی از دعای ندبه.
10. حضرت مهدی علیه السلام: «و لو أن أشیاعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع القلوب لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا». الخرائج ‏و الجرائح، ج2، ص902.
11. حضرت مهدی علیه السلام: «فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم». الاحتجاج، ج2، ص498.
12. سوره آل‌عمران/ 181.
13. نهج البلاغه، خطبه 27.
14. نهج البلاغه، خطبه 182.
15. الإرشاد، ج‏2، ص91.
16. صحیفه امام، ج13، ص391.
محمد صابر جعفری ـ دوماهنامه امان شماره 27

یک استفتاء

سوال: فرماندهان و مدیرانی که کارکنان خود را به تقوا و حفظ اموال بیت المال ترغیب و توصیه می کنند، ولی خود عمل نمی کنند (برای کارکنان مشهود می شود که اینان حرف می زنند، ولی عمل نمی کنند) و در بین کارکنان بد بینی به وجود می آورند، اداره سازمان به دست این افراد چه حکمی دارد؟
جواب: اولاً: بر کارکنان لازم است دستورات قانونی و توصیه های اخلاقی و شرعی فرماندهان را پذیرفته، به آن عمل نمایند. ثانیاً: بر فرماندهان و مدیران لازم است به گونه ای رفتار کنند که تعارضی بین گفتار و رفتار آنان نباشد. ثالثاً: بر مراجع نظارتی لازم است برابر ضوابط و مقررات و با رعایت جایگاه فرماندهی و مدیریت، نظارت و بر حسب مورد تذکّر و اقدام کنند.

( استفتائات مقام معظم رهبری امام خامنه ای در سایت معظمً له به آدرس: leader.ir )

 

پول پاک!

یکی از شاگردان شهید مدرّس می گفت: مدرّس درسِ کفایة الاُصول را در مدرسه سپهسالار تدریس می کرد و من مدتی به درس ایشان می رفتم. گاهی اوقات اتفاق می افتاد که مدرّس هفته ای دو روز، روزهای پنج شنبه و جمعه غیبت می کرد و ما فکر می کردیم که به دهات موقوفه می رود. دوستی داشتیم که ساکن شهریار بود. از من دعوت کرد به آن جا بروم. دعوتش را پذیرفتم و به منزلش رفتم. او ضمن صحبت گفت: سیدی است که گاه هفته ای یک روز به ده ما می آید و سر قنات می رود و با مقنّی ها کار می کند. بیشتر از همه آن ها هم کار می کند. یک روز عصر پنج شنبه به همراه میزبان از ده بیرون رفتم و به طور اتفاقی از کنار قنات عبور کردیم. مقنّی ها مشغول کار بودند. وقتی که دقّت کردم دیدم مدرّس نیز بالای چاه مشغول کشیدن سطل از چاه می باشد. دیگر نزدیک نشدم و سخنی هم نگفتم. روز شنبه در مدرسه گفتم: آقا شبیه شما را در فلان محل دیدم. فرمود: «اولاً کار برای کسی عار نیست، ثانیا پولی را که من از این راه می گیرم، پاک تر از هر پولی است. مگر نشنیده ای که جدم فرمود:

 به نزد من کشیدن سنگ از کوه          به از منت ز مردان زمان است؟

[ خاطره ای از شهید آیت اللّه سیّدحسن مدرّس ، مجله گلبرگ آبان 1381، شماره 35 ]

 

 

طلبی نداریم!

غم و شادي هاي دنیا را اگر منها کنیم، چیزي نمی ماند و طلبی نداریم. تا حالا هرچه بنا بوده، به ما رسیده است و هر چه مال ما نبوده، نرسیده است. بعد از این هم همین طور است. قُل لَن یُصیبَنا الّا ما کَتبَ اللهُ لَنا: بگو جز آنچه خداوند براي ما مقرّر نموده، به ما نمیرسد. ما أَصابَک لَم یکُن لِیُخطِئکَ و ما أخطَاَکَ لَم یَکُن لِیصیبَکَ: آنچه به تو رسید، نمیشد از تو بگذرد و نرسد و آنچه از تو رد شد و به تو نرسید، نمیشد به تو برسد.

 [ از فرمایشات مرحوم حاج اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی]

 

 

 

بردگی جاوید!

علی علیه السلام فرموداَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ. طمع، بردگی جاوید است. در هر بردگی، امید رهایی از طرف مالک هست، مگر بردگی از نوع طمع، که امیدی از جانب مالک به رهایی نیست. در این جا اختیار رها شدن به دست برده است، نه مالک. آن کس که می خواهد امر خدا را به پا دارد، باید از این اسارت رها باشد. حرّیت و آزادی معنوی، شرط توفیق مصلح دینی است. همچنان که یک زبون ملاحظه کار، توفیق اصلاح خدایی نمی یابد، و همچنان که یک گرفتار بیمار، موفق به مداوای جامعه خود نمی گردد، یک اسیر و بنده مطامع نفسانی نیز موفق نخواهد شد دیگران را از اسارتهای اجتماعی یا معنوی باز دارد. پروردگار! تو مالک دلها و اندیشه هایی، دلهای همه در دست توست، ما را بر راه راست ثابت نگه دار و از شر نفس اماره محفوظ بدار!

[ مرتضی مطهری ، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران ، انتشارات صدرا، ج24 ص 98]

 

سربازان خدا !

حضرت امیر(علیه السلام) دریک بیان نورانی فرمود: «جَوَارِحُكُمْ‏ جُنُودُه‏… وَ خَلَوَاتُكُمْ عِیانُه‏»؛ فرمود: خدا اگر کسی را خواست بگیرد، از جای دیگر لشکر نمی‌آورد. اعضا و جوارح خود انسان سربازان خدا هستند؛ حرفی می‌زند رسوا می‌شود، جایی را امضا می‌کند رسوا می‌شود، جایی نباید برود رسوا می‌شود. این طور نیست که اگر خدا خواست کسی را بگیرد از جای دیگر بگیرد! همیشه نظیر طیر ابابیل نیست که برای ابرهه و خاتمه دادن آنها بیاید، گاهی با دست خود آدم، آدم را می‌گیرد، گاهی با زبان آدم، آدم را می‌گیرد. فرمود: این طور نیست که خدا از جای دیگر لشکرکشی بکند. «جَوَارِحُكُمْ‏ جُنُودُه‏‏»؛ یعنی اگر خدا در قرآن فرمود: « وَللهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛ سراسر عالم سپاه و ستاد خدا هستند.( فتح/7)، این چنین نیست که آسمان و زمین و ملائکه و ابرهه و طیر ابابیل و آنها سپاه و ستاد باشند تا کسی را بگیرند، بلکه با چشم او، با زبان او، با امضای او، با پای اومی‌گیرد، جایی می‌رود رسوا می‌شود، جایی را امضا می‌کند رسوا می‌شود، با یک رومیزی، زیرمیزی و اختلاس رسوا می‌شود.

[ بیانات آیت الله جوادی آملی در 26/11/96 در دیدار با جمعی از دانشجویان ]

 

واعظ درونی

عن ابی حمزة الثمالی قَالَ کان علی بن الحسین علیه السلام یقول : ابْنَ آدَمَ إِنَّكَ لَا تَزَالُ بِخَيْرٍ مَا كَانَ لَكَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ. / تحف العقول، النص، ص: 280

تا مادامی که از درون، خود را موعظه می کنی و متوجه و مراقب حال خودت هستی و به خودت تذّکر می دهی که این کار خوب را انجام بده و این کار بد را انجام نده، وضعت خوب (است.) واقعاً این جور است.آن وقتی زاویه پیدا می کنیم (و) راهمان کج می شود که این واعظ درونی خواب می رود. احتمالش در ماها خیلی زیاد است ؛ چون همه ما به خودمان حسن ظنّ داریم، لذا انسان از خطاهای خودش غفلت می کند. هستند کسانی که دورانی را به خوبی می گذراندند، در یک حادثه، در یک امتحان ، پا را کج گذاشتند ، از خودشان غفلت کردند ، لغزیدند. «لَا تَزَالُ بِخَيْرٍ» مادامی که از درون خود را موعظه می کنی و مادامی که همّتت این است که خودت را محاسبه کنی ، در راه خیر و نیکویی خواهی بود .

[شرح حدیث از امام خامنه ای (مدظلّه العالی) در مقدمه درس خارج 13/10/1396 ]

 

 

ادبِ حضورِ درگاه او !

سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چیست؟ اگر ما مناجات حق تعالی و ولی نعم خود را به قدر مکالمه با یک مخلوق ضعیف اهمیّت دهیم، هرگز این قدر غفلت و سهو و نسیان نمی کنیم. و پر معلوم است که این سهل انگاری و مسامحه ناشی از ضعف ایمان به خدای تعالی و رسول و اخبار اهل بیت عصمت است، بلکه این مساهله ناشی از سهل انگاری محضر ربوبیّت و مقام مقدّس حق است؛ ولی نعمتی که، ما را به لسان انبیا و اولیا بلکه با قرآن مقدّس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مکالمه و مناجات با خود را به روی ما فرموده، با این وصف ما به قدر مذاکره با یک بنده ضعیف ، ادبِ حضورِ درگاه او ، می شویم، گوئی فرصتی به دست آوردیم و مشغول افکار متشتته و خواطر شیطانیه می گردیم، کانّه نماز کلید دکان یا چرتکه حساب یا اوراق کتاب است. این را نباید جز، ضعف ایمان به او، و ضعف یقین، چیز دیگر محسوب داشت، و انسان اگر عواقب و معایب این سهل انگاری را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح بر می آید و خود را معالجه می کند. انسان اگر امری را با اهمیت و عظمت تلقی نکند، کم کم منجر به ترک آن می شود، و ترک اعمال دینیّه به ترک دین، انسان را می رساند.

[ امام خمینی (ره) ، سرالصلوة، ص 24 ]

 

حدیث

امام علی علیه السلام :الإعجابُ يَمنَعُ الازدِيادَ؛ / (نهج البلاغه : حکمت 167)
خودپسندى و غرور، مانع پيشرفت و كمال است.

یک استفتاء

سوال: آیا فرماندهان اجازه دارند فردی را که با سهل انگاری به سازمان ضرر زده است، به سبب فقر یا مشکل مالی او، از پرداخت خسارت به سازمان معاف کنند؟
جواب: اگر فرد یاد شده مقصر شناخته شود و بتواند با امهال یا تقسیط، خسارت وارده را بپردازد نمی توانند او را معاف کنند وگرنه از مصادیق معسر خواهد بود که باید مطابق احکام معسر با او رفتار گردد.

( استفتائات مقام معظم رهبری امام خامنه ای در سایت معظمً له به آدرس: leader.ir )

 

به راه رفته تان یقین داشته باشید!

تعدادی زن و مرد و بچه و جوان را که همه عرب زبان بودند پشت درهای (سلول) ما به خط کرده بودند . مردها را جدا کرده بودند و زن ها و فرزندانشان را آن طرف تر نزدیک میز نگهبانی برده بودند . بعثی ها پیراهن مجاهدان را در می آوردند. و هرکدام از نگهبانان که می آمد تکه لباس دیگری از تن مجاهدان می کند. در حضور زن و بچه هایشان خجالت می کشیدند و حیا می کردند ، التماس می کردند ، امتناع می کردند اما پاسخ آنها جز شلاق چیز دیگری نبود. … بعد از آن شب ؛ همه خواب هایم به کابوس تبدیل شده بود.همان قدر که در بیداری می ترسیدم در خواب هم می ترسیدم… تصویر ها و صداها و به خصوص ناله و التماس بچه ها ی کوچک که شاهد شکنجه و بی حرمتی به پدران و مادرانشان بودند لحظه ای از برابر چشمانم دور نمی شد. … شب هایی که به سختی با خواب کلنجار می رفتم با آقام حرف می زدم. یادم می آمد که آقام می گفت: شما خوب بندگی کنید ، خدا هم خوب خدایی می کند. وقتی به خدا توکّل کردید نگران نباشید، تا لب پرتگاه می روید اما پرت نمی شوید، تا اعماق دریا می روید اما غرق نمی شوید، در شعله های آتش می افتید اما نمی سوزید. فقط به راه رفته تان یقین داشته باشید.

[ معصومه آباد ، من زنده ام (خاطرات دوران اسارت) ، چاپ دویست و پنجم ،1395 ، ص 257 تا 262 ]

 

زمان و روزگار عقیم است که مثل علی مردی را بیاورد

معاویه در برخوردی که با عدی بن حاتم پیدا کرد، می خواست عدی را علیه علی (علیه السلام) که از دنیا رفته بود تحریک کند. به عدی گفت: (اَینَ الطرفات؟) طریف و طرفه و طارف چطور شدند؟ (عدی سه پسر داشت به نامهای طریف، طرفه و طارف که هر سه در رکاب علی علیه السلام شهید شدند. معاویه می خواست فتنه انگیزی کند، داغ جوانهایش را به یادش بیاورد، بلکه بتواند از او یک کلمه علیه علی علیه السلام اقرار بگیرد). عدی گفت: همه شان در صفین در رکاب علی کشته شدند. گفت: علی درباره تو انصاف نداد، بی انصافی کرد، بچه های خودش را حسن و حسین را کنار کشید و بچه های تو را جلو انداخت و به کشتن داد. عدی گفت: من درباره علی انصاف ندادم. اگر من انصاف می دادم، نباید الان علی زیر خاک باشد و من زنده باشم. معاویه که دید تیرش به سنگ خورده است، گفت: ای عدی! دلم می خواهد حقیقت را برایم درباره علی بگویی. عدی، علی (علیه السلام) را بسیار مفصل توصیف کرد. خود او می گوید: آخر کار که شد، یک وقت دیدم اشکهای معاویه به روی ریشش جاری شده است. بسیار اشک ریخت. بعد با آستین خود اشکهایش را پاک کرد و گفت: هیهات! زمان و روزگار عقیم است که مثل علی مردی را بیاورد.

[ مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، تهران ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 83 ]

 

 

ما ربُّ الارباب را رها و گم کرده ایم !

مردان الهی و تربیت شده که تربیت یافتگان حق هستند، به وسیله قوّۀ عاقله از همۀ مفاسد ونجاسات باطنی پاک هستند، و به سبب قوۀ عقل هیچ گاه به پلیدیهای نفسانی آلوده نمی گردند. انسان به وسیله تربیت الهی به جایی می رسد که حاکم بر هوای نفس می شود. اگر انسان به این مقام رفیع نائل گردد و روحانی شود، بر همه طبیعت حاکم می شود. اراده مرد الهی و انسان کامل روحانی، همه تأثیر گذارنده های طبیعی و عوالم مادی را از کار می اندازد و تصرّف در ماده کائنات و طبیعت می کند. او حاکم است و طبیعت محکوم و تحت فرمان اوست. به برکت نورانیت و ولایت مطلقه حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) انسان، حاکم بر آتشهای دنیا و آخرت می شود و آتش، تحت فرمان او می گردد. تربیت، از مقام رحمت خداوند نشأت می گیرد، لکن انسان، ظلوم و جهول است. متأسفانه ما انسانها ربُّ الاَرباب را، که ربِّ مطلق است رها و گم کرده ایم و به در خانه او نمی رویم و در عوض به در خانه دیگران مراجعه می کنیم. این هم از بی عقلی و جهل انسانهاست.

[ اکبر اسدی ، نردبان آسمان ( مجموعه درس های اخلاق آیت الله بهاء الدینی)، قدسیان ، چاپ دوازدهم ، ص19 و 20 ]

مداومت در سه چیز!

 شخصى از علماى اصفهان، اهل معقول و منقول بود که به مرحوم میرزاى شیرازى (ره) اشکالاتى داشت. لذا مطالبى نوشت نامه را علماى اصفهان امضا کردند و به نجف رفت تا نامه را به میرزاى شیرازى (ره) بدهد. قبل از آن ، به خدمت مرحوم «ملا فتحعلى سلطان آبادى (ره)» رسید و ایشان از مضمون نامه اى که در جیب آن عالم اصفهانى بود، او را با خبر کرد. آن آقا تکان خورد و تعجب کرد و با این که خودش را خیلى بالا مى دانست تواضع به خرج داد، لذا به ملا فتح على گفت: به ما چیزى بفرمایید تا استفاده کنیم. فرمود: شما که خود از علما و بزرگانید! اصرار کرد. مرحوم ملا فتحعلى فرمود: به سه چیز مداومت داشته باشید: 1- نماز اول ماه؛ 2- زیارت عاشورا در هر روز؛ 3 - هر شب دو رکعت نماز وحشت بخوانید و به مؤمنین و مؤمناتى که کسى را ندارند و از دنیا رفته اند، هدیه کنید.

[ از فرمایشات آیت الله بهجت در کتاب نکته هاى ناب ، ص148]

 

 

کأنهّ بنا نيست از دنيا جدا بشوند !

عن أبي جعفر عليه السلام قال” سمعت جابر بن عبد اللَّه يقول: اِنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَرَّ بِنَا ذَاتَ يَوْمٍ وَ نَحْنُ فِي نَادِينَا وَ هُوَ عَلَى نَاقَتِهِ وَ ذَلِكَ حِينَ رَجَعَ مِنْ‏ حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ‏ فَوَقَفَ عَلَيْنَا فَسَلَّمَ فَرَدَدْنَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمَ ثُمَّ قَالَ مَا لِي أَرَى حُبَّ اَلدُّنْيَا قَدْ غَلَبَ عَلَى كَثِيرٍ مِنَ اَلنَّاسِ حَتَّى كَأَنَّ اَلْمَوْتَ فِي هَذِهِ اَلدُّنْيَا عَلَى غَيْرِهِمْ كُتِبَ … ( الشافی ، ص821 )

حِضرت‌باقر(علیه السلام ) روایت می‌کنند از جابربن‌عبدالله؛ می‌گوید جمع شده بودیم، مشغول گفت‌وگو بودیم، حضرت رسول(صلی الله علیه و آله ) در حالی که سوار شترشان بودند، یک روزی از کنار ما عبور کردند - فرمایش پیغمبر اکرم، خطاب به ماهاست، دربارۀ ما این حرف گفته شده - می‌فرمایند: چگونه است که می‌بینم محبتّ دنیا بر بسیاری از مردم غالب شده! گویا مرگ برای آنها نیست و فقط برای دیگران، مرگ مقدّر و معینّ شده است، اینها بنا نیست بمیرند! … ممکن است ما بگوییم: ما که مرگ را قبول داریم. بله، در ذهنمان قبول داریم، اماّ در باطنِ دلمان کأنهّ قبول نداریم که روزی باید از این عالم به عالمَ برزخ برویم و وارد در یک عالمَ عجیب ناشناخته‌ای شویم که انسان قادر بر کوچکترین عملی برای نجات خودش نیست. در اینجا [در دنیا] هزار کار می‌توانیم برای نجات خودمان انجام بدهیم؛ توسّل کنیم، خدمت کنیم، تلاش کنیم، مجاهدت کنیم، همه کار می‌توانیم بکنیم، اماّ آنجا که رفتیم، دستها بسته است، برای نجات خودمان از مشکلاتی که آنجا ممکن است پیش بیاید، راهی وجود ندارد. این را باید از عُمق جان باور کرد، صِرف باورِ عقلی و ذهنی کافی نیست .

[ شرح حدیث در مقدمه درس خارج، 17/7/91 ]

 

طعمه ابلیس

ای عزیز … از حیله های نفسانی غافل مشو که نفس و شیطان در کمین هستند و در پی فرصت می گردند که انسان را از راه حق برگردانند. هیچ گاه به کمالات خود مغرور مشو، که غرور از شیطان است. همیشه به خود، بدبین باش، و از سوءِ عاقبت، در ترس و هراس باش. و اگر دیدی در تو از این علوم اعجاب و خود بینی و خود پسندی حاصل شده است، بدان که طعمه ابلیس شدی و از راه سعادت دور افتادی. و آن گاه نظر کن ببین جز پاره(ای) اصطلاحات بی مغز، چه در دست داری؟ آیا می توان با این اصطلاحات، ملائکه الله غِلاظ و شداد را جواب داد؟ … آیا می توان در قبر و قیامت هم باز با همین پای چوبین رفت و از صراط هم می توان با این پای چوبین گذشت؟

[ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 342 ]

 

 

حدیث

امام علی (ع) : إنَّهُ ليسَ لأنْفُسِكُم ثَمَنٌ إلّا الجَنّةُ، فلا تَبيعوها إلّا بِها؛  /  (بحار الأنوار : 71/13/78)  
جانْ بهاى شما جز بهشت‏ نيست؛ پس آن را جز به بهشت مفروشيد.
 

 

عاقل و احمق از منظر امام علی (علیه السلام)

{از علی علیه‌السلام سوال کردند که عاقل کیست و اعقل کدام است. احمق کیست و احمق‌تر کدام است؟

حضرت یک نحوه‌ای تقسیم‌بندی می‌کند که هر کس تصور فرمایشات او را کند می‌فهمد که عاقل نمره اول کدام و عاقل نمره دوم کدام و احمق نمره اول کدام و احمق نمره دوم کدام است. زیرا آنکس که احمق است خودش نمی‌فهمد که احمق است برای آنکه همه مردم خودشان را عاقل می‌دانند. حالا توجه به بیان علی علیه‌السلام کنید که چه می‌فرماید:

می‌فرماید کارهای خود را بسنجد اگر نفع دنیا دارد بجا آورد آن شخص عاقل است و اما نمره دوم که اعقل است آنستکه کاری بکند که هم برای دنیا و هم برای آخرت او فایده داشته باشد و اما احمق نمره اول آنستکه کارهایی بکند که برای دنیایش مضر باشد از قبیل کار دنیائی که او را به فقر و فلاکت بکشاند مثل آدمیکه با درآمد کم خرج زیاد کند و مشروب بخورد و به مراکز فحشاء برود. و در نتیجه دچار امراض مقاربتی و خطرناک گردد و اما احمق نمره دوم آنستکه کارهایی بکند که نه برای دنیای او فایده داشته باشد و نه برای آخرت و هم برای دنیای او مضر باشد و هم برای عالم آخرت.[تا اینجا صفحه ۳۶۷ کتاب]

البته این را بدانید آنچه که اسلام حرام کرده یا ضرر دنیوی دارد و یا ضرر اخروی و هر چه را حلال کرده یا فایده دنیوی دارد و یا فایده اخروی و این هم مخصوص زمانی دون زمانی نیست بلکه حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام الی قیامه، پس مراد از صالحات آن چیزهایی است که به صلاح انسان باشد و به نفع دنیا و آخرت او تمام شود. [تا اینجا صفحه ۳۶۸ کتاب]}۱

ارجاعات:

۱ ـ  کتاب :« گفتار وعاظ» جلد ۲  / مولف : محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ / ناشر : دفتر نشر ممتاز / چاپ دوازدهم  ۱۳۷۸ / سخنرانی فقید سعید آقای حاج سید محمد علی مبارکه ای از اصفهان / صفحات ۳۶۷و۳۶۸

 

بیایید خدا را به خاطر خودش بخواهیم (یک حکایت)

{نقل می کنند که گدایی بود که شبها، در مغازه خرابی، که در چوبی داشت می‌خوابید، شخصی می‌گفت از آنجا عبور می‌کردم دیدم آن گدا، پولها را به دست گرفته و با آنها صحبت می‌کند و به آنها می‌گوید: ببین بعضی تو را به خاطر ماشین می‌خواهند، بعضی تو را به خاطر [تا اینجا صفحه ۲۹۸ کتاب] خانه، و برخی به خاطر شکم و خلاصه هر کسی، تو را به خاطر یک چیز می‌خواهد ولی من تو را به خاطر خودت می‌خواهم.

حالا بیاییم ما هم خدا را به خاطر خودش بخواهیم. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

اِنَّ العِبادَ ثَلاثَةٌ قَومٌ عَبَدوا اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَوفاً، فَتِلکَ عِبادَةُ العَبِیدِ، وَ قَومٌ عَبَدُوا اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی طَلَبَ الثَّوابِ، فَتِلکَ عِبادَةُ الاُجَراءِ، وَ قَومٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّوَجَلَّ حُبّاً لَهُ، فَتِلکَ عِبادَةُ الأَحرارِ، وَ هِیَ اَفضَلُ العِبادَةِ (بحار ج۷۰ ص۲۲۵ و وسائل الشیعه ج۱ ص۴۵).

بندگان خدا سه دسته هستند گروهی خداوند را از ترس عبادت می‌کنند که این عبادت بندگان و بردگان است و گروهی خداوند را به خاطر ثواب عبادت می‌کنند که این عبادت مزدوران است و گروهی خداوند را از روی محبتی که به او دارند عبادت می‌کنند که این عبادت آزادگان است و این برترین نوع عبادات است.}۱

ارجاعات:

۱ـ کتاب: آداب‌الطلاب/ نویسنده: شاکر برخوردار فرید/ ناشر: موسسه انتشاراتی لاهوت / چاپ ششم/ تهران ۱۳۵۸ /صص ۲۹۸ و۲۹۹

 

شهیدرضائیان(شما خواهران و مادرانم)...

« شما خواهرانم و مادرانم:

حجاب شما، جامعه را از فساد به سوی ‏معنویت و صفا میکشاند .»

“شهید علی رضائیان”

حجاب

هيچكس را بخاطر مراقبت از جواهراتش سرزنش نميكنند !!!!

جایگاه دروغ گوئی و راست گوئی در اخلاق

جایگاه دروغ گوئی و راست گوئی در اخلاق چیست و بگوئید که توریه همان دروغ است یا نه؟

پاسخ:
دروغ گفتن و برخلاف واقع حرف زدن از گناهان کبیره و بسیار زشت است و انسان را خوار، بی ارزش، خجالت زده، شرمسار، و در آخرت به عذاب و کیفر گرفتار می نماید. خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
(إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ);[1]دروغ را کسانی می سازند که ایمان ندارند.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
ایّاکم و الکذب فانّ الکذب یهدی الی الفجور، و الفجور یهدی الی النار[2]; از دروغ بپرهیزید; زیرا دروغ به بدکاری می کشاند، و بدکاری انسان را به جهنم می کشاند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:
لا یجد العبد طعم الایمان حتّی یترک الکذب هزله و جدّه[3]; بنده مزه ی ایمان را نمی یابد تا وقتی که دروغ را (به طور کلّی) ترک کند، چه شوخی باشد، چه جدّی.
علی بن الحسین(علیه السلام) می فرماید:
اتقوا الکذب الصغیر منه و الکبیر فی کلّ جدّ و هزل فانّ الرجل اذا کذب فی الصغیر اجترء علی الکبیر[4]; از دروغ بپرهیزید چه کوچک، چه بزرگ، چه شوخی، چه جدّی; زیرا کسی که در موضوع کوچکی دروغ گفت بر گفتن دروغ بزرگ جرأت پیدا می کند.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ان الله عزّوجلّ جعل للشّر اقفالا و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب و الکذب شرّ من الشّراب[5]; خدای عزّوجل برای بدی قفل هایی قرار داده است و کلید آنها شراب است و دروغ از شراب هم بدتر است.
امام حسن عسکری(علیه السلام) می فرماید:
جُعلت الخبائث کلّها فی بیت و جُعل مفتاحها الکذب[6]; همه ی پلیدی ها، گویا در یک اطاق نهاده شده است و کلید آن اطاق دروغ است.
بدترین نوع دروغ، دروغ بستن به خدا و پیامبر است که روزه را نیز باطل می کند. ناگفته نماند که در چند مورد دروغ جایز است: 1 در مقام دفع مفسده و نزاع; 2 در مقام اصلاح ذات البین; 3 در جهاد با کفّار و دشمنان; 4 وعده دادن به زن و فرزند در گرفتن چیزی که توانایی آن را نداشته باشد، یا نفقه ی واجب نباشد; ولی اگر بتواند توریه کند که شرح آن را خواهیم گفت بهتر است و نباید تکراری باشد که بفهمند او دروغ می گوید و به وعده اش عمل نمی کند; هم چنین ناگفته نماند که بسیاری از تعارفات ما دروغ است; مثلاً این که می گوییم: بفرمایید خدمتتان باشیم، هرچه بگویی قبول دارم، نوکرم، کوچکم، یا اگر به غذا و شیرینی دعوت کنند، می گوییم میل ندارم. چقدر خوب است که انسان مؤمن هر چه می گوید از روی حقیقت باشد، و همیشه به آیات و اخباری که در مذمّت دروغ آمده توجه کنیم و عاقبت آن را تأمل کنیم، تا بعداً پشیمان و شرمسار نشویم و نگویند دروغ گو کم حافظه است.
توریه عبارت است از کلامی که خلاف ظاهر را از آن اراده کنیم مثل آن که از کسی چیزی بخواهی و او بگوید ندارم; در حالی که منظورش این است که در جیب، یا در جای به خصوصی ندارم; یا بپرسند فلانی در منزل است، جواب بدهند این جا نیست; یعنی نزد من نیست، در فلان اطاق است. بعضی از علما فرموده اند توریه کذب است، چون ملاک در دروغ، فهم مخاطب است، نه گوینده; لکن به اندازه ی دروغ قبیح نیست. شیخ در مکاسب راجع به آن بحث کرده و ظاهراً نظرش جواز توریه است.[7] الیاس معدّل بر چند نفر از عامّه سلام کرد، از جهت بی احترامی جواب سلام او را ندادند، الیاس گفت: فکر می کنم چون شنیده اید من شیعه هستم جوابم را ندادید، به خدا سوگند هرکس یک نفر از ابوبکر و عمر و عثمان و علی را دشمن داشته باشد کافر است; آن جماعت خرسند شده، از او عذرخواهی نمودند.[8]
ضدّ دروغ، راست گویی و صدق است که از بزرگ ترین صفات برجسته و کمال است. خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
(اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ);[9] از خدا بترسید و همراه راست گویان باشید.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
ما یزال العبد یصدق حتّی یکتبه الله صدیقاً[10]; انسان در اثر مداومت به راست گفتن، نزد خدا به مرتبه ی صدیقین (بسیار راست گویان) می رسد.
——————————————————————————–
[1]. سوره ی نحل، آیه ی 105.
[2]. جامع السعادات، ج 2، ص 248.
[3]. سفینه البحار، ج 7، ص 455، و جامع السعادات، ج 2، ص 249.
[4]. جامع السعادات، ج 2، ص 249.
[5]. همان.
[6]. جامع السعادات، ج 2، ص 249.
[7]. در حاشیه مکاسب، در ص 51، چاپ طاهر، بنده نوشته ام اگر در موقع اضطرار انسان بلد باشد که توریه کند جایز است و اگر اضطرار نباشد جایز نیست، چون در هر دروغی انسان عارف می تواند توریه کند.
[8]. خزائن نراقی، ص 47.
[9]. سوره ی یوسف، آیه ی 18 و 83.
[10]. اصول کافی، ج 2، ص 338.

 

کفاره دروغ

کفاره سوگند دروغ چیست؟

پاسخ:
باید توبه کند ولی کفاره ندارد. آیت الله بهجت

توریه و مستثنیات دروغ

توریه و مستثنیات دروغ چیست؟

پاسخ:
دروغ به لحاظ اخلاقی از بزرگترین گناهان است و به لحاظ شرعی از حرام های مسلم شریعت است، زیرا کلید تمامی بدی ها و سرمنشأ همه شرها است. امام حسن عسکری در این باره فرموده اند: (جُعِلَتِ الْخَبائِثُ کُلُّها فی بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ اَلْکِذْبَ؛ تمام پلیدی ها در اتاقی قرار داده شده و کلید آن اتاق، دروغ است)[1]
دروغ آدمی را از جرگه اهل ایمان خارج و در زمره اهل کفر و نفاق وارد می نماید و بازتاب سوء فراوان بر نفس، روح و شخصیت انسان دارد. از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: (لا یَجِدُ الْعَبْدُ طَعْمَ الاْیمانِ حَتّی یَتْرُکَ الْکِذْبَ هَزْلَهُ وَجِدَّهُ؛ انسان هیچ گاه طعم ایمان را نمی چشد تا دروغ را ترک گوید خواه شوخی باشد یا جدی)[2]

و قرآن کریم فرموده است:
(اِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللّهِ؛[نحل/105] تنها کسانی دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند (آری) دروغگویان واقعی آنها هستند!) و نیز در آیه دیگری فرموده است: (فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِمْ اِلی یَوْمِ یَلْقَونَهُ بِما اَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ؛[توبه/77] این عمل، (روحِ) نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت این به خاطر آن است که از پیمان الهی تخلّف جستند و به خاطر آن است که دروغ می گفتند.)

اما بدی و زشتی دروغ، در مواردی رنگ می بازد! چون اگر دروغ برای از بین بردن اعتماد عمومی، قبیح شمرده شده است، در جایی که امنیت عده ای بیجا به خطر افتاده، حفظ این امنیت، از حفظ اعتماد مهم تر است. و مواردی نظیر این وجود دارد که ما باید برای درکی جامع در این باره، استثناهای دروغ را از دین الهی اخذ می کنیم. چون نقص  فهم بشری، اعتماد به آن را در این زمینه ها، غیر ممکن می سازد. علاوه بر آنکه ممکن است منافع انسانی سبب شود، عده ای با مغالطه و شیادی، احکام اخلاقی را به نفع طبقه ای تغییر دهند.

مواردی که در دین از زشتی دروغ استثناء شده اند، عمدتاً عبارتند از:
1 دروغ برای اصلاح ذات البین؛
2 دروغ برای اغفال دشمن در میدان جنگ؛
3 دروغ در مقام تقیّه؛
4 دروغ برای دفع شرّ ظالمان؛
5 در تمام مواردی که جان و ناموس انسان به خطر می افتد و برای نجات از خطر راهی جز توسل به دروغ نیست.

تمام موارد را می توان در یک قاعده کلی خلاصه کرد و آن این که هدف های مهمتری به خطر بیفتد و برای دفع آن خطرات، توسل به دروغ ضرورت داشته باشد، و به تعبیر دیگر تمام این موارد مشمول قاعده اهم و مهم است که این اهم و مهم را باید با معیارهای الهی تشخیص دهیم. به عنوان نمونه انسان در چنگال جمعی متعصّب و بی منطق و بی رحم گرفتار می شود و از مذهب او سؤال می کنند اگر حقیقت بگوید فوراً خون او را می ریزند عقل و شرع در اینجا اجازه می دهند که انسان با پاسخ دروغین جان خود را از شرّ آنها نجات دهد. یا در مواردی که اختلاف شدیدی در میان دو نفر بروز کرده و انسان می تواند با گفتن دروغی (مثلا فلان کس به تو علاقه زیاد دارد و بارها در پشت سر ذکر خیر شما را می گفت) صلح و صفا و آشتی در میان آن دو برقرار سازد و نمونه هایی نظیر این که بیان آن ها ،زشت و قبیح نیست. البته باید مراقبت بسیار نمود که مرزها به صورت جامع رعایت شود و همین موارد ستثناء سبب نشود که بی پروایی کنیم و در مواردی منافع خود را به جای مهم تر ها بنشانیم و به خاطر آن ها دروغ بگوییم.
در واقع تجویز دروغ در این موارد مانند حلال بودن خوردن مردار (اکل میته) در موارد ضرورت است که باید به مقدار ضرورت و تنها در مواردی که راهی جز آن نیست اکتفا شود.

در حدیث معروفی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: (لَیْسَ شَیْءٌ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ وَقَدْ اَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ اِلَیْهِ؛ هیچ حرامی الهی نیست مگر این که خداوند آن را برای کسی که مضطر شده است حلال فرموده)[3]
از حضرت علی(علیه السلام) نقل شده است که می گوید رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: (اِحْلِفْ بِاللّهِ کاذِباً وَ نَجِّ اَخاکَ مِنَ القَتْلِ؛ سوگند دروغ به نام خدا یاد کن و برادرت را از کشته شدن (به ناحق) نجات ده).[4]
در حدیث دیگری از همان حضرت(صلی الله علیه وآله) آمده است که فرمود: (کُلُّ الْکِذْبِ یَکْتُبُ عَلی إبنِ آدَمِ اِلاّ رَجُلٌ کَذَبَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ یُصْلِحُ بَیْنَهُما؛ هر دروغی در نامه عمل انسان نوشته می شود، مگر کسی که دروغ در میان دو نفر بگوید تا میان آن دو صلح برقرار گردد)[5]
بنابراین دروغ مصلحتی تنها در صورتی جایز است که موضوع بسیار با اهمیتی مانند: حفظ جان مؤمن، حفظ آبروی مؤمن، دفع فتنه و فساد و دفع ضرر بدنی و مالی در برابر ظالم یا اصلاح بین دو نفر باشد. در چنین مواردی دروغ مجاز شمرده شده است، و این استثناها که توسط دین بیان شده اند، مورد پذیرش عقل نیز می باشند. چون عقل نیز اهم و مهم را می فهمد.

البته  در همین موارد نیز بهتر است توریه کند (یعنی مطلب را به گونه ‌ای بیان کند که آن امر مهم تحقق یابد و دروغ نیز نگفته باشد). مشهور در میان فقهای ما این است که در مواردی که دروغ بخاطر ضرورتی تجویز می شود از ( توریه ) باید استفاده کرد و تا توریه ممکن است نباید دروغ صریح گفت.
توریه (بر وزن توصیه) به سخنی گفته می شود که شنونده از آن چیزی می فهمد و گوینده از آن چیز دیگری را اراده می کند، یا به تعبیر دیگر سخنی است دو پهلو، که عبارت تاب هر دو معنی را دارد، و افرادی که مقید به پرهیز از دروغ هستند گاه به آن متوسل می شوند، تا هم دروغ نگفته باشند و هم مصلحت امور اهم را حفظ کرده باشند.

مثال های زیر می تواند این معنی را کاملا روشن کند:
1. کسی از دیگری سؤال می کند آیا این کار خلاف را تو کرده ای؟ او در جواب می گوید استغفراللّه پناه به خدا می برم (شنونده از این سخن نفی آن کار را می فهمد در حالی که گوینده منظورش استغفار از عمل خلافی بوده است که انجام داده است و علنی شدن آن قبح و زشتی گناه را کم رنگ می کند).
2. کسی از دیگری سؤال می کند فلان کس نزد تو از من بدگویی کرد؟، او می گوید: مگر چنین چیزی ممکن است؟ (شنونده از این جواب نفی آن کلام را می فهمد، در حالی که منظور گوینده از آن کلام تنها یک استفهام بود).
3- از یکی از دانشمندان سؤال کردند، جانشین بلافصل پیامبر(صلی الله علیه وآله) که بود؟ او که باید تقیه می کرد در جواب گفت: (مَنْ بِنْتُهُ فِی بَیْتِهِ؛ آن کس که دخترش در خانه او بود) (شنونده چنین فکر می کرد که منظور از دخترش، دختر جانشین است در حالی که منظور او دختر پیامبر (ص) بود. (دختر پیامبر (ص)،  حضرت فاطمه (س) بود که در خانه علی (ع) بود در حالی که دختر ابوبکر (عایشه) در خانه پیامبر (ص) بود)

اما آنچه در اینجا کاملا حایز اهمیت است این که روشن شود آیا ( توریه ) داخل در ادّله کذب می باشد؟
بطور کلی در این مورد سه قول دیده می شود:

الف: عده ای معتقدند توریه اصلا دروغ نیست، و لذا گفته اند: ( باید در موارد ضرورت چنان سخن بگوید که از دروغ خارج گردد ).
طرفداران این قول چنین استدلال می کنند که : مقیاس در راست و دروغ ، منظور گوینده است ، بنابراین اگر مراد گوینده صحیح باشد کلام ( صادق ) خواهد بود اگرچه مخاطب چیز دیگری از آن بفهمد ، زیرا اشتباه او در فهم مراد گوینده تأثیری در صدق و کذب کلام ندارد.
ب: بعضی دیگر مانند مرحوم محقق قمی (رحمه الله) معتقدند که توریه نوعی دروغ است ، زیرا معیار و میزان  در صدق و کذب ، ظاهر کلام است نه مراد و مقصود گوینده.
ج: از کلمات بعضی دیگر   مانند غزالی  برمی آید که توریه مصداق کذب است ولی میزان قبح و فساد آن از کذب معمولی کمتر می باشد.
برای مطالعه بیشتر می توانید به کتب:اخلاق در قرآن ج 3، و نیز زندگی در پرتو اخلاق (آیت الله مکارم شیرازی) مراجعه فرمائید.

[1]. بحار الانوار، ج78، ص377.
[2]. اصول کافی، جلد 2، صفحه 340، حدیث 11.
[3]. بحارالانوار، جلد 101، صفحه 284.
[4]. وسائل الشیعه، جلد 16، صفحه 134، (حدیث 4 باب 12 از کتاب الایمان.

 

سوگند دروغ

عقوبت سوگند دروغ چیست؟

پاسخ:
امام صادق علیه‌السلام :
الَیمینُ الصَّبرُ الکاذِبَةُ تُورِثُ العَقِبَ الفَقْرَ ؛
سوگند اجباری دروغ برای بازماندگان فقر به بار می‌آورد .
بحار الأنوار : 104 / 209 / 19

علت دین گریزی جوانان

علت دین گریزی جوانان چیست؟ و چه پیامد هایی را به دنبال خواهد داشت؟

پاسخ:
دین برنامه سعادت و رستگاری بشر است. دین داری نهادینه کردن تعالیم و ارزش های دینی در همه ابعاد زندگی است که ثمرات بی شماری در فرد و اجتماع دارد. عواملی به صورت پیدا و پنهان، دین داری را تهدید می کند که یکی از آنها دین گریزی است. البته هیچ کس نمی تواند به طور کامل با دین قطع رابطه کند؛ زیرا دین داری یک امر فطری است. اما دین گریزی به معنای کم رنگ شدن ایمان و کم نور شدن چراغ دین در زندگی افراد واقعیت دارد و اختصاص به دین خاصی هم ندارد، بلکه دامن گیر همه ادیان و مکتب ها است. البته علت دین گریزی در همه ادیان یکسان نیست. در مورد اسلام باید ریشه های دین گریزی را در خارج از قلمرو دین و آموزه های دینی جست و جو کرد.   عوامل دین گریزی در جامعه اسلامی، یا گریز از مکتب اسلام به طور کلی، به دو دسته تقسیم می شوند:1. عوامل محیطی (اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و … ) نظیر: نارسایی عوامل مؤثر در معنویت گرایی ، تهاجم فرهنگی، عدم اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر، عدم تأمین نیازهای اولیه ، رواج خرافه پرستی ، هوا پرستی ها، منفعت طلبی ها و درگیری برخی گروه ها و جناح های مذهبی بر سر کسب مقام و قدرت، تعارض قول و عمل متولیان و طرفداران حکومت دینی، عدم انتقال ارزش هایی؛ مانند ایثار، استقلال طالبی، معنویت گرایی و… به نسل های بعدی.   2. عوامل درون ی (فردی) نظیر: گرایش به تمایلات و هواهای نفسانی، ضعف بینش دینی افراد، ضعف و سستی بنیان های دینی خانواده ها و… .   این پدیده عواقب نامطلوب و جبران ناپذیری در فرد و اجتماع دارد. بعضی از این عواقب عبارت اند از:   سست شدن بنیادهای اخلاقی خانواده ها، از دست دادن روحیه ایثار گری و شجاعت، عدم حساسیت در مقابل وابستگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … به بی گانگان، بی تفاوتی در مقابل ظلم و تبعیض و بی عدالتی و… .  

پیامد ساخت و ساز بیش از نیاز

پیامد ساخت و ساز بیش از نیاز چیست؟

پاسخ:
امام علی علیه‌السلام :
مِنَ العَناءِ أنَّ المَرءَ یَجمَعُ مالا یَأکُلُ ویَبنِی ما لا یَسکُنُ ، ثُمّ یَخرُجُ إلی اللّه تعالی لا مالاً حَمَلَ ، ولا بِناءً نَقَلَ!
یکی از رنجها این است که انسان چیزی را فراهم آورد که نمی‌خورد و بنایی بسازد که در آن سکونت نمی‌کند و سپس به جانب خداوند متعال می‌رود در حالی که نه مالی با خود می‌برد و نه ساختمانی منتقل می‌کند!
نهج البلاغة : الخطبة 114 منتخب میزان الحکمة : 276
*******
امام صادق علیه‌السلام :
کُلُّ بِناءٍ لیسَ بِکَفافٍ فهُو وبالٌ علی صاحِبهِ یَومَ القِیامَةِ .
هر بنایی که بیش از نیاز باشد ، در روز قیامت وبال گردن صاحب اوست .
الکافی : 6 / 531 / 7 منتخب میزان الحکمة : 276
*******
امام صادق علیه‌السلام :
مَن بَنی فَوقَ مَسکَنِهِ‌کُلِّفَ حَملَةُ یَومَ القِیامَةِ .
هر که بنایی بیش از نیاز سکونتش بسازد ، در روز قیامت مکلّف به حمل آن شود .
المحاسن : 2 / 446 / 2531 منتخب میزان الحکمة : 276

پیامد های دوستی ناسالم دختر و پسر

پیامد های دوستی ناسالم دختر و پسر چیست؟

پاسخ:
ارتباط هایی که از راه غیر صحیح و به دور از اصول مطرح در این گونه ارتباطات ایجاد می شود ممکن است در پی دارنده ی پیامد هایی باشد که جبران آن برای افراد ممکن نباشد. در یک نگاه اجمالی برخی از این پیامد ها را می توان چنین برشمرد:
یک. نگرانی برملا شدن این ارتباط
این گونه روابط از آن جا که به دور از چشم والدین برقرار شده است، در هر دو طرف یک حالت ترس و اضطراب به خاطر آشکار شدن آن به وجود می آید که می تواند در روند سالم زندگی فردی شخص تأثیری منفی بر جای گذارد.
دو. نگرانی والدین
این نگرانی پس از آشکار شدن ارتباط فرزند با دیگران برای آن ها حاصل می شود و باعث روان پریشی افراد خانواده می گردد و زندگی سالم آن ها را دچار نگرانی و اضطراب می کند.
سه. افت آموزشی و ترک تحصیل
با توجه به آزمایش های میدانی که صورت گرفته، این گونه ارتباطات باعث بروز عشق و عاشقی و افتادن به ورطه ی خیال می شود که نتیجه ی آن در اغلب موارد افت شدید تحصیل و در مواردی نیز ترک تحصیل است.
چهار. ابتلا به افسردگی
برقراری عاطفی این گونه روابط در سن نوجوانی از آن جا که اغلب به ازدواج نمی انجامد، فرد را دچار افسردگی می کند. اسلام با انشای حکم ازدواج موقت به عنوان حکمی ثانوی و همراه با شرایط خاص، این معضل را معالجه کرده که لازم است در این زمینه تحقیقی مستقل ارائه شود.
پنج. خودکشی
شش. انجام ازدواج های عشقی
این گونه ازدواج ها جنبه ی عقلانی ندارد و صرفاً عملی عاطفی محسوب می گردد و به گفته ی بسیاری از روان شناسان عشق اولیه معمولاً پایدار نمی ماند، از این رو، در بیشتر موارد به طلاق و جدایی می انجامد، به گفته ی مولوی:
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
هفت. برقراری ارتباطات جنسی نامشروع
هشت. احتمال استمرار جنسی نامشروع بعد از ازدواج.(1)
پی نوشت:
1. ماهنامه ی اصلاح و تربیت، (بررسی تحلیلی از روابط دختر و پسر)، دکتر محسن ایمانی، ش 29.
منبع: رضایی اصفهانی، محمد علی؛ (1387) پرسش های قرآنی جوانان: روابط دختر و پسر، قم، ا نتشارات پژوهش های تفسیر و علوم، چاپ سوم.
rasekhoon.net

مال نا روا

پیامد کسب مال به ناروا چیست؟

پاسخ:
پیامبر خدا صلی‌ الله ‌علیه و ‌آله و سلّم :
مَن کَسَبَ مالاً مِن غیرِ حِلِّهِ أفقَرَهُ اللّه‌ُ؛
هر کس مالی را به ناروا کسب کند، خداوند او را فقیر گرداند .
أمالی الطوسیّ : 182 / 306

*******

امام علی علیه‌السلام :
مَن یَکسِبْ مالاً مِن غَیرِ حَقِّهِ یَصرِفْهُ فی غَیرِ أجرِهِ؛
هر کس مالی را به ناحقّ کسب کند، آن را در راهی خرج کند که اجری نداشته باشد .
تحف العقول : 94

پیامد اتماعی بد اخلاقی

پیامد اجتماعی (خانوادگی) بد اخلاقی چیست؟

پاسخ:
امام علی علیه‌السلام :
مَن ساءَ خُلقُهُ مَلّةُ أهلُهُ .
آن که بداخلاق باشد خانواده‌اش از او دلتنگ و بیزار شوند .
غرر الحکم : 8595 منتخب میزان الحکمة : 184

نافرمانی

پیامد نافرمانی از حاکم صالح چیست؟

پاسخ:
پیامبر خدا صلی‌ الله ‌علیه و ‌آله و سلّم :
قالَ اللّه‌ عز و جل : إذا عَصانی مِن خَلقی مَن یَعرِفُنی سَلَّطتُ علَیهِ مِن خَلقی مَن لا یَعرِفُنی؛
خداوند عز و جل فرمود: هرگاه از خلق من کسی که مرا می‌شناسد نافرمانیم کند، از میان خلق خود کسی را که مرا نمی‌شناسد بر او مسلّط گردانم .
الفقیه : 4 / 404 / 5871 منتخب میزان الحکمة : 616

بی بهره ماندن از علم

بی بهره ماندن از علم، پیامد چیست؟

پاسخ:
امام علی علیه‌السلام :
إذا أرذَلَ اللّه‌ عَبدا حَظَرَ علَیهِ العِلم؛
هر گاه خداوند (بخواهد) بنده‌ای را پست گرداند، او را از علم بی‌بهره سازد .
نهج البلاغة : الحکمة 288 منتخب میزان الحکمة : 396

غفلت از دشمن

پیامد غفلت از دشمن چیست؟

پاسخ:
امام علی علیه‌السلام :
مَن نامَ لَم یُنَمْ عَنهُ .
هرکه (از دشمن خود) غافل باشد ، (دشمن) از او غافل نباشد .
نهج البلاغة : الکتاب 62 منتخب میزان الحکمة : 360

گناه در خلوت

پیامد گناه در خلوت چیست؟

پاسخ:
امام باقر علیه‌السلام :
مَنِ ارتَکَبَ الذنبَ فی الخَلاءِ لم یَعبَأِ اللّه‌ُ بهِ .
هرکه در خلوت گناه کند خداوند با او بی اعتناست.
بحار الأنوار : 46 / 247 / 35

بد اخلاقی

پیامد دنیوی بد اخلاقی چیست؟

پاسخ:
امام علی علیه‌السلام :
سُوءُ الخُلقِ نَکَدُ العَیْشِ وعذابُ النَّفْسِ .
بدخویی ، مایه تیره روزی و شکنجه روح است .
غرر الحکم : 5639 منتخب میزان الحکمة : 184
*******
امام صادق علیه‌السلام :
إنَّ سُوءَ الخُلقِ لَیُفسِدُ العَملَ کما یُفسِدُ الخَلُّ العسَلَ .
بدخویی ، عمل را تباه می‌سازد همچنان که سرکه عسل را .
الکافی : 2 / 321 / 1 منتخب میزان الحکمة : 184
*******
امام علی علیه‌السلام :
مَن ساءَ خُلقُهُ مَلّةُ أهلُهُ .
آن که بداخلاق باشد خانواده‌اش از او دلتنگ و بیزار شوند .
غرر الحکم : 8595 منتخب میزان الحکمة : 184
*******
امام علی علیه‌السلام :
مَن ضاقَت ساحَتُهُ قَلّتْ راحَتُهُ .
هر که کم تحمّل باشد (و تندخو) آسایشش اندک گردد .
غرر الحکم : 9192 منتخب میزان الحکمة : 184
*******
امام علی علیه‌السلام :
مَن ساءَ خُلقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ .
هرکه اخلاقش بد باشد ، روزیش تنگ شود .
غرر الحکم : 8023 منتخب میزان الحکمة : 184

ستیزه

پیامد ستیزه با مردم چیست؟

پاسخ:
پیامبر خدا صلی‌ الله ‌علیه و ‌آله و سلّم :
مَن لاحَی الرِّجالَ سَقَطَت مُروءَتُهُ وذَهَبَت کَرامَتُهُ .
هرکه با مردمان ستیزه کند، مروّتش ساقط شود و حرمتش از بین برود.
أمالی الطوسیّ : 512 / 1119 منتخب میزان الحکمة : 360
*******
امام باقر علیه‌السلام :
إیّاکُم والخُصومَةَ ؛ فإنَّها تُفسِدُ القَلبَ وتُورِثُ النِّفاقَ .
از ستیزه‌گری بپرهیزید؛ زیرا این کار دل را تباه می‌کند و نفاق به بار می‌آورد .
حلیه الأولیاء : 3 / 184 / 235 منتخب میزان الحکمة : 360

ظلم

پیامد ظلم کردن چیست؟

پاسخ:
پیامبر خدا صلی‌ الله ‌علیه و ‌آله و سلّم :
الظُّلمُ نَدامَةٌ .
ستمگری ، مایه پشیمانی است .
بحار الأنوار : 75 / 322 / 52 منتخب میزان الحکمة : 350
*******
پیامبر خدا صلی‌ الله ‌علیه و ‌آله و سلّم :
إیّاکُم والظُّلمَ ؛ فإنّهُ‌یُخرِبُ قُلوبَکُم .
از ستم کردن بپرهیزید ، که دلهای شما را ویران می‌کند .
کنز العمّال : 7639 منتخب میزان الحکمة : 348
*******
پیامبر خدا صلی‌ الله ‌علیه و ‌آله و سلّم :
اتَّقُوا الظُّلمَ ؛ فإنّهُ ظُلُماتٌ‌یَومَ القِیامَةِ .
از ظلم کردن بپرهیزید ، که آن ، ظلمتهای روز قیامت است .
الکافی : 2 / 332 / 11 منتخب میزان الحکمة : 350
*******
امام علی علیه‌السلام :
الظُّلمُ یُزِلُّ القَدَمَ ، ویَسلُبُ النِّعَمَ ویُهلِکُ الاُم .
ستمگری ، قدم را می‌لغزاند ، نعمتها را سلب می‌کند و امّت‌ها را به نابودی می‌کشاند .
غرر الحکم : 1734 منتخب میزان الحکمة : 350
*******
امام علی علیه‌السلام :
إیّاکَ والظُّلمَ ؛ فَمَن ظَلَمَ کَرُهَت أیّامُهُ .
زنهار از ستمگری ؛ که هر کسی ستم کرد ، روزگارش ناگوار شد .
غرر الحکم : 2638 منتخب میزان الحکمة : 350
*******
امام علی علیه‌السلام :
مَن ظَلَمَ قُصِمَ عُمرُهُ .
هر که ستم کند ، (کمر) عمرش شکسته شود .
غرر الحکم : 7940 منتخب میزان الحکمة : 350
*******
امام علی علیه‌السلام :
راکِبُ الظُّلمِ یَکبُو بهِ مَرکَبُهُ .
کسی که بر مرکب ستم سوار شود ، مرکبش او را به سر بر زمین کوبد .
غرر الحکم : 5391 منتخب میزان الحکمة : 350

بهتان

پیامد دنیوی بهتان چیست؟

پاسخ:
امام سجّاد علیه‌السلام :
مَن رمی النّاسَ بِما فیهِم رَمَوهُ بِما لیسَ فیهِ .
هر کس به مردم عیبی را نسبت دهد که دارند ، مردم به او عیبی را که ندارد نسبت دهند .
بحار الأنوار : 78 / 160 / 21

پیامد می گساری

پیامد اخروی می گساری چیست؟

پاسخ:
پیامبر خدا صلی‌ الله ‌علیه و ‌آله و سلّم :
تَحْرُمُ الجنّةُ علی ثلاثةٍ : علی المَنّانِ ، وعلی المُغْتابِ ، وعلی مُدمِنِ الخَمرِ .
بهشت بر سه کس حرام است : منّت گذارنده (بر خدا) ، غیبت کننده و میگسار .
الزهد للحسین بن سعید : 9 / 17 منتخب میزان الحکمة : 108

پیامد دروغ

پیامد دروغ چیست؟

پاسخ:
پیامبر خدا صلی‌ الله ‌علیه و ‌آله و سلّم :
إنّ الکذبَ یَهدی إلَی الفُجورِ ، وإنّ الفُجورَ یَهدی إلَی النارِ .
دروغ به ناراستی و انحراف می‌کشاند و ناراستی و انحراف ، به آتش رهنمون می‌شود .
کنز العمّال : 8217

تفسیر آیه

معنای قول خداوند متعال در سوره‌ی مریم آیه‌ی 17: “… فأرسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سوّیاً” چیست؟ توضیح کافی در مورد تمثل بفرمایید.

پاسخ:
مفهوم لغوی و اصطلاحی تمثل: “تمثل؛” یعنی پیش روی کسی ایستادن، تصور شدن چیزی برای کسی، مانند چیزی شدن، تصور کردن. منظور از “تمثل” در آیه فوق این است که: فرشته‌ی الاهی به صورت انسانی در آمد و در مقابل مریم متمثل شد و مریم تصور کرد که او سیرتاً و صورتاً انسان است. البته جبرئیل فقط از نظر صورت و شکل ظاهری مثل انسان بود، نه این که حقیقتاً و واقعاً انسان باشد؛ چرا که این معنا باعث انقلاب و دگرگونی در ذات او می‌شد و این غیر ممکن و محال است. در قرآن کریم تمثل فقط در آیه ی 17 سوره ی مریم آمده است، لیکن در روایات اسلامی و دیگر منابع، در موارد متعدد و به طور گسترده مطرح شده است؛ نظیر تمثل ابلیس و دنیا و مال و فرزند و اعمال انسان و نیز تمثل قرآن در بهشت و… . در رابطه با مسئله ی تمثل، شبهاتی ممکن است مطرح گردد که به سه شبهه و اشکال و پاسخ آنها اشاره می‌شود: 1. در جریان تمثل، احتمال خطای در ادراک می‌رود، لذا ملاک صدق ادراک مُدرِک چیست؟ پاسخ: ملاک صدق قضیه در قضایای ذهنیه، انطباق آن با نفس الامر قضیه است که آن اعم از وجود خارجی ملموس است. 2. آیا غیر از پیامبر (ص) و وصی او کسی می‌تواند ملک و جبرئیل را مشاهده کند و به عالم ملکوت راه یابد؟ پاسخ: از برخی آیات قرآن و منابع اسلامی استفاده می‌شود که انسان می‌تواند به عالم ملکوت راه یابد چرا که در آیه‌ی 185 سوره ی “اعراف” خداوند در مقام توبیخ و ترغیب و تحریض برآمده که چرا به عالم ملکوت و باطن دنیا نظر نمی‌کنند، به علاوه عرفا گویند: در انسان شایستگی و استعداد عروج به عالم شامخ ملکوت وجود دارد و تمثل جبرئیل برای حضرت مریم (ع)، نمونه‌ی بارز آن است؛ زیرا مریم نه “پیامبر” بود و نه “وصی” او، بلکه تنها یکی از اولیای خدا بود. 3. آیا بازگشت از عالم غیب به عالم دنیا و طبیعت، رجوع از کمال به نقص نیست و با نظریه‌ی حرکت جوهری ملاصدرا که در فلسفه مطرح است، منافات ندارد؟ پاسخ: زمانی بازگشت از عالم غیب به عالم دنیا محال است که موجودی که با حرکت جوهری کامل شده و به فعالیت و مطلوب رسیده، بخواهد آن کمالات را از دست بدهد و ضایع کند، لیکن در تمثل و نظیر آن (رجعت) این معنای محال، لازم نمی‌آید، بلکه آن موجود با حفظ تمام کمالات و سعه‌ی وجودی هویت خود در تمام عوالم، توجهی هم به عالم طبعیت و دنیا می‌نماید. نظیر تجّلی ذات حق تعالی و ظهور او برای انسان و جهان که مبدأ پیدایش و ایجاد آفرینش گردیده است.

 

چشم برزخی و چشم بصیرت چیست؟

پاسخ:
در کارهای مختلف زندگی و حالات معنوی، نخست باید به یک اصل کلی توجه کرد و آن (تعدیل انتظارات) است؛ به طوری که (آرمانی) فکر کنیم و (واقعی) عمل کنیم. اگر انتظارمان از خودمان زیاد باشد و به آن مقدار مطلوب دست نیابیم، گرفتار سرخوردگی و عذاب وجدان می‌شویم.
نکته دوم حائز اهمیت، اصل صعود پلکانی و دور تصاعدی است و هیچ گاه نباید انتظار طی مراحل عالی را در مدت زمانی کوتاه داشته باشیم.

چشم برزخی‌
نزد اهل حکمت و عرفان، عالم برزخ، عالمی فراتر از عالم دنیاست و به هر مقدار که ما از دل‌بستگی و وابستگی به مادیات دنیا دور شویم، به عالم مافوق آن، بیشتر دسترسی می‌یابیم. بنابر آن‌چه از روایات به دست می‌آید، اگر انسان سالک، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، به نوافل و رعایت تقوا بیش از حد معمول، موفق شود، بیش از آن‌چه دیگران از جهت معنوی به دست می‌آورند، به دست خواهد آورد که از آن، به چشم برزخی تعبیر می‌شود و چنین کسی، (حقایق) را فراتر از (وقایع)، درک می ‌کند.
از پیامبر صلی الله ‌علیه‌ و آله نقل شده که خداوند فرمود: (اظهار دوستی نکرد؛ بنده من به چیزی دوست داشتنی‌تر از آن‌چه واجب کردم بر او و او با نوافل به سوی محبت من می‌آید؛ تا این‌که من نیز او را دوست بدارم. پس هنگامی که او را دوست بدارم، شنوایی او می‌باشم؛ آن گاه که می‌شنود و بینایی او می‌باشم؛ آن گاه که می‌بیند و زبان او می‌باشم؛ آن گاه که سخن می‌گوید و دست او می‌باشم؛ آن گاه که ضربه می‌زند و پای او می‌باشم؛ آن گاه که راه رود و هنگامی که به درگاه من دعا کند، اجابت می ‌کنم و اگر از من درخواست کند، به او می ‌دهم).1
خداوند، راز خلقت انسان را در هنگام خلق آدم علیه‌السلام، برای ملائکه بیان کرد؛ (انی جاعل فی الارض خلیفه). فرشتگان می‌دانستند که این موجود زمینی، فساد و خون‌ریزی خواهد داشت؛ ولی سجده آنها در برابر آدم علیه‌السلام، نشان داد که در پشت این فساد احتمالی و ظاهری، رازی بزرگ نهفته است و آن، مقام عبودیت انسان در مقابل خداوند می‌باشد.
از این رو، از همان ابتدای خلقت، دو نیروی ظاهری و باطنی در درون انسان، صف‌آرایی کرده، سعی کردند تا قلب انسان را تسخیر کنند و برای این منظور، شیطان و نفس اماره، در مقابل پیامبران الهی و عقل قرار گرفتند. حال اگر این انسان، در مقابل خداوند متعال، خاضع و خاشع شده و به معرفت و بصیرت برسد و تنها خدا را پرستش کند، بر فرشتگان (که کاری جز خیر و نور نمی‌توانند انجام دهند)، برتری دارد.
معرفت و بصیرت در منابع روایی ما، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و یک ساعت تفکر در آفریده‌های خداوند، آینده جهان و فرجام انسان، می‌تواند فکر آدمی را تصحیح کرده، او را به راه راست رهنمون سازد و از هفتاد سال عبادت، برتر خواهد بود. این معرفت، همان (چشم دل) است که در سؤال به آن اشاره شده است؛ یعنی شخص با چشم حقیقت‌بین، به طبیعت و اطراف خود نگاه می‌کند؛ نعمتی که در درون همه انسان‌ها به ودیعت گذارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبه ‌های خاکی و طبیعی، چشم باطنی را ضعیف و کم سو ساخته است و تنها با اعتقاد راسخ و عمل صالح است که چشم حقیقت‌بین، فعال و احیاء می ‌شود. در روایاتی از حضرت علی علیه‌السلام، از معرفت و بصیرت، به عنوان (نور قلب)، (غایت فضایل)، (اصل هر خیر) و (گنج عظیم فناناپذیر)، یاد شده است.2
از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، (کم‌سخنی و گزیده‌گویی)، (ملازمت با حق)، (استقامت در دین)، (همنشینی با نیکان)، (عمل صالح)،
(مدارا با مردم)، (صدق و دوستی)، (ادب ورزیدن)، (عفت ورزیدن)، (عفو و گذشت کردن از مردم)، (تجاهل نسبت به خطاهای مردم)، (زهد ورزیدن در دنیا)، (موقع سکوت ذکر گفتن)، (اخلاص در عمل داشتن) و (جدال نکردن)، از نشانه‌های عقل و بصیرت شمرده شده‌اند.3 در قرآن مجید، چنین آمده است: (هر کس تقوا پیشه کند، خداوند به او فرقان (قدرت تشخیص بین حق و باطل) عطا می‌کند). این فرقان که همان چشم دل و چشم حقیقت‌بین است، مؤمن را از مهلکه‌های گوناگون نجات داده، به سوی رستگاری رهنمون می‌کند.
نقطه آغازین چشم باطن‌بین، از همین مرحله می‌باشد؛ به طوری که با رعایت تقوا، آدمی بر اعضای بدن خود مسلط می‌شود؛ تا آن‌جا که طوری بر غضب خود مسلط می‌شود که بدون اراده، خشم او شعله‌ور نمی‌شود و دست و پای او به دیگران آسیب نمی‌رساند و طوری بر خواسته‌های نفسانی خود مسلط می‌شود که بدون خواست او، شهوتش برافروخته نمی‌شود و حریم دیگران را نمی‌شکند و آن‌چنان بر چشم خود مسلط می‌شود که از هرگونه خیانت، دوری می‌کند و حتی گوش او به کنترل در می‌آید و هر صدایی را نمی‌شنود.
پس از مسلط شدن شخص بر اعضای بدنش، روح او، قدرت بیشتری پیدا می‌کند و بر تصورات و خیالات ذهنی خویش نیز حاکم می‌شود؛ به طوری که اراده او متمرکز می‌شود و بدون اراده، تصورات مختلف، به ذهن او نمی‌آید.
انسان سالک، با رعایت تقوای بیشتر، رفته رفته بر دیگر انسان‌ها نیز مسلط می‌شود؛ به طوری که با نگاه او، اطرافیان تحت تأثیر قرار می‌گیرند و مبهوت او می‌شوند که از آن به (ابهت شخصیت) تعبیر می‌شود و سخن شخص سالک به گونه‌ای در مخاطب تأثیر می‌کند که سراسر وجود مخاطب را فرا می‌گیرد و از آن، به (نفوذ کلام) تعبیر می ‌شود.
در مرحله قوی‌تر، قدرت روح به حدی می‌رسد که باطن شخص مقابل را تشخیص می‌دهد که از آن به چشم برزخی و نگاه باطن‌بین، تعبیر می‌شود. شخص سالک، همان طور که می‌تواند تصرف تکوینی در افراد انسانی داشته باشد، می‌تواند بر اجسام طبیعی هم تأثیرگذار باشد؛ مثلاً می‌تواند حرکت آب جاری را متوقف کند.
چشم دل، بر اثر عادت و انس به طبیعت و عالم ملکی، کم سو شده، توان دیدن حقایق را ندارد و تنها راه چاره، روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) می‌باشد و این کار، به تدریج به دست می‌آید؛ چنانکه کند شدنش نیز به تدریج و در طول زمان متمادی بوده است. از طرف دیگر، حقایق زندگی نیز همان حقایق هستی و خلقت است که برای کشف آن حقایق، پیامبران الهی مبعوث شده، عقل ما را به آن راهنمایی می‌کنند، یکی از این حقایق، فانی بودن حیات دنیوی و کوتاه بودن مدت آن و دل نبستن بدان است که هر شخص عاقلی با اندک تأمل و دقتی آن را تأیید و تصدیق می‌نماید. شخص عاقل، این دنیای کوتاه مدت را بسان کشتزاری می‌داند که باید محصول مورد نیاز را در آن کاشته، تا پس از کمال، آن را در دنیای دیگر برداشت کند. چنین شخصی، در سایه فرقان و بصیرت معنوی، آن دیدگاه و برداشت عرفی از زندگی و هدف‌های آن را از ذهن خود دور ساخته، خود را به خاطر افکار و عقاید بی‌پایه، در وادی هلاکت نمی‌اندازد؛ زیرا تمام عمرش را - که از مدت دقیق آن هم بی‌اطلاع است - برای رسیدن به آن هدف بلند، کوتاه می‌داند. او از تمام لحظات عمرش، برای ذخیره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت، تلاش می ‌کند.

برای آگاهی بیشتر، به کتاب انسان کامل، نوشته شهید مطهری مراجعه کنید.

پی نوشتها:
1. ر.ک: احمد بن محمد بن خالد البرقی، المحاسن، ج 1، ص 291؛ کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 352.
2. عبدالواحد آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 41 - 42 و 52 - 55.
3. همان.

فرق زندگی دنیوی و برزخی


 
عنوان سوال:
زندگی برزخی چه تفاوتی با زندگی دنیوی دارد - بدن برزخی چیست و چه تفاوتی با بدن دنیوی دارد

پاسخ:
بین این عالم، و مرتبه‌ی اسما و صفات الهی، دو عالم دیگر هست: یکی، عالم مثال یا برزخ و دیگری، عالم نفس یا قیامت. (در پاسخ اولین سؤال از فصل چهارم، توضیحاتی داده شد) عالم طبیعت، ماده )قوه‌ی محض، هیولا(، طبع، جسم و جسمانیات و عالم نفس، تجرد مطلق از ماده و آثار ماده است؛ ولی عالم برزخ، فاصله‌ی بین این دو عالم است؛ یعنی مادی نیست، ولی آثار ماده، همچون کیف، کم )امتداد( و این )مکان( را دارد.
به لحاظ فلسفی، می‌دانیم که ماده جوهری است که قبول صورت می‌کند، به عنوان مثال، صورت جسمیه بر آن عارض و آثار جسم در آن پیدا می‌شود. موجوداتی که در عالم برزخ هستند، ماده ندارند، اما شکل، صورت، حد، کم، کیف و سایر اعراض را دارند؛ یعنی دارای اندازه، حدود، رنگ، بو و مانند این‌ها هستند. پس موجودات برزخی صورت جسمیه دارند، ولی هیولا و ماده ندارند و همین امر باعث می‌شود که آن عالم، قوی‌تر، عظیم‌تر و زنده‌تر از این عالم باشد. برای این که مطلب قدری واضح‌تر شود، مثالی می‌آوریم:
همه‌ی ما بدنی داریم که افعال و اعمالش محدود است، اما با قوای درونی کارهای عجیبی می‌کنیم. مثلا در ذهن خود در زمان بسیار کوتاهی‌یک ساختمان چهل طبقه بنا می‌کنیم یا از شرق به غرب عالم می‌رویم. این گشایش و سعه‌ای را که ذهن ما و قوای درونی ما نسبت به بدن ما دارد، می‌توان با وسعت و توان عالم برزخ نسبت به دنیا مقایسه کرد.
چون خواب نمونه‌ای ضعیف از عالم برزخ است، می‌توان مثالی از آن جا آورد: انسان در این دنیا اگر بخواهد از خیابانی عبور کند، باید با دقت به اطراف بنگرد تا تصادف نکند، اما در عالم خواب این طور نیست. با یک اراده، انسان به آسمان می‌رود و در آسمان پرواز می‌کند. بر فراز اقیانوس‌ها می‌رود و در یک لحظه بر می‌گردد. همان اندازه که این حرکت‌ها و سرعت‌ها نسبت به آن حرکت از عرض خیابان، شدیدتر و قوی‌تر است، به همان اندازه، کیفیت عالم برزخ عظیم‌تر و قوی‌تر از این عالم است.
ما هر چه از این عوامل محدوده رو به جلو برویم و نظر کنیم، عوالم وسیع‌تر و عظیم‌تر و هر چه از آن‌ها رو به پایین بیاییم، عوالم ضعیف‌تر و کوچک‌تر می‌شود. شبیه تصویری که در آینه می‌افتد که در مقایسه با صاحب تصویر، چه قدر ضعیف‌تر است. آنچه ما در این عالم ماده مشاهده می‌کنیم، فقط نمونه‌ای از عالم برزخ است. آن عالم به قدری وسیع است که قابل درک با حواس ظاهری نیست. این حواس برای ارتباط انسان با عالم ماده است و نیروی ارتباط با عوالم بالاتر را ندارد.
بنابراین حقایق برزخیه، اصولا قابل پایین آمدن و نشان دادن در آینه‌ی ماده نیست، بلکه عالم ماده آنچه را که در خود از عالم برزخ نشان می‌دهد، فقط به اندازه‌ی سعه و گنجایش خود ماده است.( (مطلب بالا تلخیصی است که از مباحث آیت‌الله حسینی تهرانی در معادشناسی، ج 2، ص 187 - 180)
به نظر می‌رسد این مقدار که گفته شد، بتواند تا حدودی دورنمایی از عالم برزخ و تفاوت‌های آن با زندگی دنیوی را نشان دهد. فرق مهم این است که در عالم برزخ، با وجود صورت، شکل، اندازه و اعراض مختلف، اما ماده - به معنی فلسفی کلمه که در مقابل صورت و فعلیت قرار می‌گیرد- وجود ندارد و لذا هیچ چیزی مادی نیز در آن عالم وجود ندارد. به بیان دقیق فلسفی، در بیان نسبت عالم ماده، عالم برزخ، عالم آخرت و نیز موقعیت انسان در هر یک از این عوالم، می‌توان چنین گفت که در قوس نزول، عالم ماده، نزول برزخ و عالم برزخ، نزول عالم تجرد محض )قیامت( است. وقتی انسان در مرتبه‌ی طبیعت ظاهر می‌شود، دارای ویژگی‌های این نشئه و گرفتار تنگناهای آن است. در ضمن باید توجه کرد که نسبت این عوالم به یکدیگر، نسبت زمانی نیست و نیز عدم هر مرتبه، به معنای عدم آن در مرتبه‌ی دیگر است نه عدم مطلق. البته در داخل هر مرتبه‌ای، موجودات با خواص آن مرتبه عمل می‌کنند؛ مثلا در عالم ماده است که انسان به فعلیاتی دست می‌یابد.
نکته‌ی قابل توجه این است که حرکت انسان در مسیر کمالی خود تا رسیدن به مرتبه‌ی تجرد، شبیه تبدیل یک ماده به ماده‌ی دیگر نیست که ماده‌ی اول به ماده‌ی دوم تبدیل شود و دیگر اثری از قبلی نماند، بلکه در واقع، ماده در مسیر تکاملی خود به فعلیت‌های بالاتری می‌رسد که این فعلیت‌ها به لحاظ وجودی در طول او هستند، نه در عرض او. در حقیقت، وجود او توسعه می‌یابد و با این امر، انسان به نشئه‌ی بالاتری می‌رسد که بر نشئه‌ی قبل حکومت دارد.
بنابراین می‌توان گفت: انسان وقتی به عالم برزخ وارد می‌شود، در واقع نوبت به حکومت وجود برزخی او می‌رسد، نه نابودی وجود مادی. همین طور وقتی به مرتبه‌ی اخروی می‌رسد، وجود برزخی و مادی خود را از دست نمی‌دهد. در واقع، قوس صعود مستلزم از دست دادن مراتب قبل نیست، بلکه انسان با طی مراتب کمال، مراتب وجودی مادون را نیز در اختیار دارد
و به همین دلیل است که در مرتبه‌ی مافوق می‌تواند از تنعمات و نیز آلام مراتب مادون نیز برخوردار شود. بر همین اساس است که معاد جسمانی و بهره‌مندی از لذایذی همچون میوه‌های بهشتی، حورالعین و… یا درد کشیدن از اموری همچون سرب مذاب، حیوانات درنده، و… توجیه می‌یابد. البته هر چه تجرد انسان بیش‌تر شده باشد، بهره‌مندی او از لذایذ و آلام مراتب مافوق، بیش‌تر می‌شود، اما چنین نیست که دیگر از تنعمات و عذاب‌های مراتب مادون، لذت و رنج نبرد.

 

آیا در بهشت برزخی حورالعین وجود دارد؟

 

پاسخ:
با توجه به اطلاق آیه «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛[1] می‌توان چنین برداشت نمود که هر نوع نعمتی از جمله حوریان در حیات برزخی وجود دارند. این معنا البته از برخی روایات نیز برداشت می‌شود:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ لِلشَّهِیدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلُ‏ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِیَةُ رَفَعَ رَأْسَهُ فِی حَجْرِ زَوْجَتَیْهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ یَقُولَانِ مَرْحَباً بِکَ وَ یَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِکَ لَهُمَا …»؛[2] پیامبر اسلام(ص) فرمود: خدای متعال شهیدان را به هفت ویژگی ممتاز نموده است: نخست این‌که با ریخته شدن نخستین قطره خونش، همه گناهانش آمرزیده می‌شود. دوم هنگامی که سر بلند کند، از دامن دو همسر خود از حوریان بهشت سر بر می‌دارد، و آن دو از چهره‌‏اش غبار می‌زدایند و می‌گویند خوش آمدی، آفرین بر تو، او هم به آن دو، همان‌گونه می‌گوید.   [1] . آل عمران، 169. [2] . طوسی، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام، محقق، مصحح، خرسان، حسن الموسوی‏، ج ‏6، ص 121- 122، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.‏

تمثیل برزخی غیبت


عنوان سوال:
تمثل برزخی غیبت چیست؟

پاسخ:
الإمامُ الحسینُ علیه‌السلام لِرجُلٍ اغتابَ عِندَهُ رجُلاً :
یا هذا ، کُفَّ عنِ الغِیبةِ ؛ فإنّها إدامُ‌کِلابِ النارِ .
امام حسین علیه‌السلام - به مردی که در حضور ایشان از مردی غیبت کرد- : ای مرد ! دست از غیبت بردار ؛ زیرا غیبت نواله سگهای دوزخ است .
تحف العقول : 245 منتخب میزان الحکمة : 436
*******
امام صادق علیه‌السلام :
قالَ رَجُلٌ لعلیِّ بنِ الحسینِ علیهماالسلام : إنَّ فُلانا یَنسُبُکَ إلی أ نّکَ ضالٌّ مُبتدِعٌ ! فقالَ لَهُ علیُّ بنُ الحسینِ علیهماالسلام : مارَعَیتَ حقَّ مُجالَسَةِ الرجُلِ حیثُ نَقَلتَ إلَینا حَدیثَهُ ، ولا أدَّیتَ حَقِّی حیثُ أبلَغتَنی عن أخی ما لَستُ أعلَمُهُ ! … إیّاکَ والغِیبَةَ فإنّها إدامُ کِلابِ النارِ ، وَاعلَمْ أنّ مَن أکثَرَ مِن ذِکرِ عُیوبِ الناسِ شَهِدَ علَیهِ الإکثارُ أ نّهُ إنّما یَطلُبُها بقَدرِ ما فیهِ .
مردی به علی بن حسین علیهماالسلام عرض کرد : فلانی به شما نسبت می‌دهد که گمراه و بدعتگذار هستی . علی بن الحسین به او فرمود : حقّ همنشینی با آن مرد را پاس نداشتی ؛ زیرا سخن او را به ما منتقل کردی . حقّ مرا نیز به جا نیاوردی زیرا از برادرم چیزی به من رساندی که من آن را نمی‌دانستم ! … از غیبت بپرهیز ، که آن خورش سگهای دوزخ است و بدان کسی که از مردم زیاد عیبگویی کند ، این عیبگویی زیاد بر این نکته گواهی دهد که او این عیبها را به همان اندازه‌ای که در خودش هست ، می‌جوید (عیبگویی او از مردم نشان می‌دهد که آن عیبها در خود او نیز هست) .
بحار الأنوار : 75 / 246 / 8 منتخب میزان الحکمة : 436

... نفس عشق

 … نفس عشق تا فراسوى افق‌ها، ترنم شادى را زمزمه كرد. خاك، بوى افلاك گرفت. طراوت از در و ديوار باريد. واژگان بلبلان بوى پونه و نعنا گرفتند . دل‌ها وسعت يافت. چشم‌ها، چشمه‌سار سرور شد. عشق و ايمان، شفاف‌تر شدند . نسيم بر تن نهالك‌ها دويد. شبنم، شادمانه چهره گل‌ها را شُست. آفتاب به تبرّك، دستى بر سر شانه شاخه‌ها كشيد .

سروها به آفتاب سلام گفتند . بارانى از طراوت باريد. در همايش بزرگ طبيعت، گل‌ها چهره بر چهره ساييدند . در اجتماع سر شاخه‌هاى درختان و بلبلكان نغمه سرسبزى نواخته شد … نَفَس هر چيز و همه چيز سبز شد و «بهار» آمد. هان، اى بهار! دل‌هاى همگان را با نَفَس‌هاى خود سبزِ سبز كن.

هان، اى بهار! گام‌هايت بر زمين و زمان مبارك باد !

بایسته های تربیت کودک



کودکان امانتهایی الهی هستند که در دست ما قرار دارند و مهمترین وظیفه والدین تربیت صحیح آنان است. تربیت امر پیچیدهای است که ظرایف و لطافتهای خاصی دارد که اگر درست و به موقع انجام نگیرد، اثر منفی آن بیشتر است. در این راه به چند نکته مهم که توسط کارشناسان تربیتی ارائه شده است، اشاره میکنیم تا ما را در تربیت کودکانمان بهتر یاری دهد.

1. اگر میخواهید فرزندتان نسبت به مسئولیتهای خود بیتفاوت نباشد، حساسیت بیش از حد نسبت به مسئولیتهای او نشان ندهید. سعی کنید ظاهراً بیتفاوت باشید تا او خود به تکالیف و وظایف خود حساس شود.

2. تربیت کردن، رها کردن متربی از بستگیها و وابستگیها به سوی رشد و تعالی است و نه رام کردن و مطیع کردن او در دام خواسته های خودمان.

3. آموزش راههای رسیدن به حقیقت، مهمتر از خود حقیقت است. این راهها را به کودک نشان دهید.

4. معمولاً پدر و مادر در اثر حمایت و محبت نمیتوانند کودک را به قدر کافی به خود واگذارند. در محبت نمودن، معتدل باشید. زیرا ساختمانِ تربیتِ متعالی بر شانه های محبت متعادل بنا میشود.

5. کودک در خانواده به دلیل مراقبتهای افراطی و بایدها و نبایدها غالباً خودش نیست، همه چیز را طوطی وار اقتباس میکند. او به جای اینکه نقش بگیرد، نقش بازی میکند. بنابراین اجازه بدهید کودک، هنر خود بودن و خود شدن را در خود، شخصاً کشف کند.

6. یکی از ظرافتهای هنر تربیتی این است که هرگز در هنگام تنبیه، کودک احساس محکوم شدن نکند. بلکه تنبیه، ابزاری برای آگاهی باشد و نه برای ترس و تهدید.

7. هر یک از افراد، تربیتی درخور و شایسته با شخصیت و طبیعت خود دارند. از شبیه سازی و شبیه پروری پرهیز کنید. قُل کُلُّ یعمَل عَلی شاکِلّتِه؛ بگو هرکدام به راه و روش خویش عمل کند.

8. هدف تربیت باید توسعه و گسترش ظرفیت درونی و قوه فهم کودک باشد و نه تحمیل و تزریق معلومات و محفوظات به او.

9. از روش تربیتِ فعال استفاده کنیم. در این روش، مربی میکوشد تا خود را از نظر ذهنی و عاطفی در موقعیت متربی قرار دهد و مربی مشوّق ابداع و خلاقیت است.

10. باید دانست که غالباً کودک علت آنچه را که شما عیب میدانید، نمیداند. لذا قبل از سرزنش، او را توجیه کنید تا فاصلهای بین فهم شما و او ایجاد نشود.

11. ما نباید کودک را دانش اندوز بار آوریم، بلکه باید او را در برابر صحنه ها و اشیایی قرار دهیم که خود بیندیشد و دریابد و گاه با احتیاط و بسیار مختصر او را راهنمایی کنیم تا به جای اندیشه آموزی، اندیشه ورزی را پیشه کند.

12. مربی باید بداند که اندرزها و درسهای اخلاقی وقتی اثر نیکو دارد که متربی شخصاً پذیرا باشد؛ در غیر این صورت نه تنها بیفایده است، بلکه نتیجهای وارونه به دنبال دارد.

13. کودک، بسیاری از امور را که دیدنی نیست از راه دیده می آموزد، مثل صدق و صفای درونی، شرافت نفسانی، نجابت اخلاقی و وقار معنوی و این آموزه های نادیدنی و ناگفتنی پایدارتر و عمیقتر از امور دیدنی است.

14. در تربیت دینی باید پرورش حس مذهبی و تفکر دینی، مقدم بر اطلاعات و دانش دینی باشد؛ زیرا تربیت دینی یعنی زیستن طبق معتقدات دینی و نه صرفاً دانستن و حفظ کردن اطلاعات دینی!

15. حد فراگیری مفاهیم تربیتی هر کودک را ظرفیت هوشی و انگیزشی او تعیین میکند، لذا از تحمیل و تراکم مفاهیم فراتر از ظرفیت او باید پرهیز کرد.

16. کودکان باید نسبت به نوع رفتارهایی که از آنان انتظار داریم، شناخت کافی داشته باشند؛ این شناخت در میدان مشاهده حاصل میشود، پس مواظب رفتارهایمان باشیم.

17. تربیت هرگز در یک بُعد متمرکز نمیگردد، بلکه همواره جنبه های عقلانی، عاطفی، اخلاقی، اجتماعی، جسمی، علمی و … در جامعیت بخشیدن به آن دخالت دارند.

18. درونمایه های تربیت صحیح در طبیعت کودک وجود دارد و او باید از طریق خودیابی، خودفهمی و خودرهبری، آنها را در تعامل با محیطی سالم کشف و تقویت نماید.

کوتاه و خواندنی



قرآن در دسترس!
حضرت ایتاللهالعظمی مرعشی نجفی رحمهالله قرآنی داشتند که بیش از شصت سال از روی آن، تلاوت میکردند. بهگونهای که بر اثر استفاده زیاد، فرسوده و چندین بار صحافی شده بود. هنگام استراحت و خواب، این قرآن را بالای سرشان قرار میدادند. ایشان به خویشاوندان و نزدیکان و بهویژه به فرزندان خود سفارش میکردند: در منزل قرآن را دور از دسترس قرار ندهید؛ بلکه همیشه قرآن را در طاقچه و جایی بگذارید که در معرض دید باشد تا همیشه دیده شود. ایشان میفرمودند: یادتان نرود هرگاه چشمتان به قرآن میافتد، چند ایهای از آن تلاوت کنید.

حلال مشکل
دکتر حسین کرمی نقل میکند: در کشور هندوستان دیداری با رئیسجمهور وقت هند ـ که هندو مذهب بود ـ داشتیم. از من خواست که آیاتی از قرآن را برایش تلاوت کنم. من سوره مبارکه حمد را خواندم. وقتی تمام کردم، گفت: تکرار کنید. من 4ـ5 بار سوره مبارکه حمد را تلاوت کردم. وقتی تمام شد، علت تقاضای تکرار را پرسیدم؟ گفت: من در مورد قرآن مطالعات زیادی داشتم؛ مخصوصاً سوره مبارکه حمد و مفاهیم بسیاری را از این سوره برداشت کردهام. هر بار در شورای ایالتی مشکلی برای من پیش میآمد، از مسلمانها میخواستم سوره حمد را برای من بخوانند.

ویل دورانت (Will Durant)
این دانشمند محقق و مورخ معروف معاصر (متولد 1885 م) مینویسد:

در قرآن قانون و اخلاق یکی است. رفتار دینی در قرآن شامل رفتار دنیوی نیز هست و همه امور آن از جانب خدا و به طریق وحی آمده است. قرآن شامل مقرراتی در خصوص ادب، تندرستی، ازدواج، طلاق، رفتار با فرزند، برده و حیوان، تجارت، سیاست، ربا، دین، عقود، وصایا، امور صناعت، مال، جریمه، مجازات، جنگ و صلح است … .

مدت چهارده قرن، قرآن در حافظه اطفال مسلمان محفوظ مانده و خاطرشان را تحریک کرده. اخلاقشان را شکل داده و قریحه صدها میلیون مرد را صیقلی کرده است.

قرآن در جانهای ساده، عقایدی آسان و دور از ابهام پدید می آورد که از رسوم ناروا و از قید مراسم بت پرستی و کاهنی آزاد است. ترقی اخلاق و فرهنگ مسلمانان به برکت قرآن انجام گرفته و اصول نظم اجتماعی و وحدت جمعی را در میان آنها استوار کرده است. مسلمانان را به پیروی مقررات بهداشت ترغیب کرده و عقولشان را از بسیاری اوهام و خرافات و از ظلم و خشونت رهایی داده*.

 

* تاریخ تمدن ویل دورانت، ج 11، ص 52، 45.

 

لئون تولستوی ((Iion tolstue
این فیلسوف و نویسنده مشهور روسی (1828ـ1910 م) میگوید:

هر کس که بخواهد بیپیرایه بودن اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد. در آنجا قوانین و تعلیماتی بر مبنای حقایق آشکار، صادر و احکامی آسان برای عموم بیان شده است. در این کتاب آیت فراوانی است که به خوبی بر مقام عالی دین اسلام و پاکی روح آورنده آن گواهی می دهد*.

 

* نظریه دانشمندان جهان درباره قرآن و محمد (ص)، ص 41.

مسافر خدا


از آمریکا که برگشت، سمجترین خواستگارم شد. تا نیمههای شب با پدر و مادرم صحبت کرد. مادرم به کلی مخالف بود. مخالف ازدواج فامیلی، زود، ازدواج کردن من و از همه مهمتر مخالف شغلش که نظامی بود.

ولی او کوتاه نیامده بود و گفته بود: اگر این کار نشود، خودش را از هواپیما پرت میکند پایین. مادرم آخر کار گفته بود: اصلاً اگر خود ملیحه نخواهد چه میگویی؟. گفته بود: اگر خودش نخواهد همسرش را باید خودم انتخاب کنم و جهیزیهاش را هم خودم تهیه میکنم و بعد از آن ناپدید میشوم.

صدیقه (ملیحه) حکمت، عباس بابایی را کاملاً میشناخت. پسرعمهاش بود و از بچگی با هم بزرگ شده بودند. خانههایشان در یک کوچه بود و عباس نقاشیهای او را میکشید و برایش انشا مینوشت.

حتی در عالم بچگی هم میتوانستم بفهمم که کارهایش با کارهای آدمهای دور و برش فرق میکند. کارهایی میکرد که از آدمهای بزرگ فامیل هم ندیده بودم. مثلاً صبح زودتر میرفته و از دیوار مدرسه میپریده پایین و حیاط مدرسه را جارو میکرده تا مدیر مدرسه بهانهای برای اخراج سرایدار که کمردرد داشته، نداشته باشد. کوچه را قرق میکرد تا وقتی من از مدرسه برمیگردم، کسی مزاحمم نشود.

حتی در آمریکا هم کارهایش متفاوت بود. در پروندهاش آمده بود «غیرنرمال». نماز میخواند. وسط اتاق خوابگاهش یک نخ کشیده بود تا هماتاقی مشروبخورش این طرف نیاید. پپسی نمیخورد، چون کارخانهاش مال اسرائیلیهاست. یک روز که فرمانده آمریکایی، عباس را احضار کرده بود، فرمانده دیر آمده بود. عباس هم در اتاق فرمانده نماز خوانده بود. بعد که برای فرمانده توضیح داده بود، به خاطر این کار، پروندهاش امضا شد.

او دو رشته قبول شده بود؛ پزشکی و خلبانی. قبول شدنش در فامیل صدا کرده بود. همه میگفتند پزشکی بخواند؛ اما او خلبانی را انتخاب کرد و پس از دورهاش برای آموزش خلبانی هواپیماهای جنگی به آمریکا اعزام شد. برگشتنش برای هیچکس سوغاتی نیاورده بود. چمدانش را که باز کرد، تویش قرآن، نهجالبلاغه، مفاتیح و لوازم معمولی زندگیاش بود.

مادرم فردای آن شب خواستگاری، جریان را به من گفت. یکباره از او متنفر شدم. همان مهری که به عنوان پسرعمهام نسبت به او داشتم از دلم پاک شد. مادرم با آنکه مخالف بود، داشت مرا متقاعد میکرد. داد و بیداد کردم. گریه کردم و گفتم: نه، نمیخواهم. اما او با استدلالاتش مرا متقاعد کرد و آخر سر گفتم که هرچه نظر شما و پدرم هست. ناراحتیام زیاد طول نکشید. به گمانم تا غروب همانروز. آن موقع فهمیدم حتی به او علاقه هم پیدا کردهام.

مهریهام آن موقع صد هزار تومان بود. مراسمی هم که گرفتند خیلی سنگین بود. شاید رسم آن وقتها بود. از عروسیهای هفت شبانهروزی شد. برای ماه عسل رفتیم مشهد. یک پیکان جوانان داشت که سی هزار تومان خریده بود. سه روز ماندیم و زود برگشتیم تا به دزفول برویم.

دزفول شهر قشنگ و قدیمی بود. پایگاه شکاری آن هم زیبا بود. خانههای ویلایی زیبایی داشت. دم در خانهمان که رسیدیم عباس گفت: چشمهایت را ببند. میخواهم یک قصر نشانت دهم. توی خانه که رفتیم، بیشباهت به قصر نبود. مادر من و عباس قبلاً جهیزیهام را چیده بودند. پردههای هر کدام از اتاقهایمان یک رنگ متناسب با دکوراسیون همان اتاق بود. مبلها و صندلیها شیک بودند. ظرفهای کریستال و چینی در کمدها چیده بودند. احساس غرور کردم.

در مدرسهای بیرون پایگاه استخدام شدم. با آنکه وضع مالی خلبانها خوب بود، اصرار داشت من هم سر کار بروم. میخواست با آدمها سر و کار داشته باشم تا بفهمم دور و برم چه خبر است.

همان چند ماه بعد از این که رفتیم دزفول، عباس کمکم در گوشم حرفهایی خواند که قبل از آن نشنیده بودم. میگفت: آدم مگر روی زمین نمیتواند بنشیند؟ حتماً مبل میخواهد؟ حتماً باید توی لیوان کریستال آب بخورد؟ میرفت و میآمد و از این حرفها میزد. آخر سر برگشتم گفتم: منظورت چیست؟ میخواهی تمام وسایلمان را بدهی بیرون؟ چیزی نگفت. گفتم: تو من را دوست داری و من هم تو را. همین مهم است. حالا میخواهد این عشق توی شهر باشد یا توی روستا، روی مبل باشد یا روی گلیم. گفت: راست میگویی. راست میگفتم.

این طرف و آن طرف که میرفتیم، وسایلمان را کادو میبردیم. بعد از مدتی آن خانهای که همکارانم به شوخی میگفتند باید بیاییم و وسیلههایت را کش برویم، به خانهای معمولی و ساده تبدیل شد. پردهها را خودم به هر مدرسهای که میرفتم، میبردم و به کلاس میزدم. مبل و صندلیها را هم اول انقلاب به جهاد داد.

یک شب یکی از همکاران عباس، ما را به مهمانی دعوت کرد. مهمانی به سبک مهمانیهای آن زمان همراه با مشروب بود. عباس فوراً برگشت و در راه بغض کرده بود. خانه که رسیدیم زد زیر گریه. بلند بلند گریه میکرد و میگفت: چطوری امشب را باید جبران کنم. سرش را به در و دیوار میکوبید. رفت و قرآن را باز کرد و خواند. تا صبح همینطور بود.

اولین بچهاش در قزوین به دنیا آمد. دوست داشت دختر باشد. وقتی پشت تلفن به او گفته بودند دختردار شده است، همانجا پای تلفن سجده شکر کرده بود. به تمام پرستاران و خدمتکاران بیمارستان پول داده بود. آنقدر دخترش را دوست داشت که دلش نمیآمد ببوسدش. حتی روی کاغذی نوشته بود: لطفاً مرا نبوسید.

بعد از دزفول به اصفهان منتقل شد. درجهاش ارتقا پیدا کرده بود. انقلاب در حال پیروزی بود. او علاوه بر کارهایش در پایگاه گروهی را برای مبارزه تشکیل داده بود. عضو کمیته برنامهریزی ورود امام بود. امام را عاشقانه دوست داشت.

ساده لباس میپوشید. به من سفارش میکرد در مهمانیها فقط یک نوع غذا درست کنم. برای مهمان سرزده هم میگفت: هر چه خودمان داریم، بیاوریم.

یک شب رفت تا برای مهمانها میوه بگیرد. چند کیلو سیب کوچک و ناجور خریده بود. گفتم: این چیه خریدی؟ گفت: چه فرقی میکند، بالام جان؟ سیب پوستش را بگیری همهشان شکل هم میشوند! پیرمردی آنجا دیده بود که بساط دارد و کسی سیبهایش را نمیخرد. رفته بود و همهشان را خریده بود. میوه خوردن خودش جالب بود. میوههایی را که در دسترس اکثر مردم نبود، مثل موز و اینها اصلاً نمیخورد. همین میوههای معمولی هم قبل از اینکه بخورد برمیداشت و در دستش میچرخاند و نگاهشان میکرد و میگفت: سبحانالله! تا کلی نگاهشان نمیکرد، نمیخورد.

با شروع جنگ عباس بابایی فرمانده پایگاه اصفهان شد و مسئولیتش زیادتر و کارش خطرناکتر.

حسرت یک صبحانه دور هم خوردن به دلم مانده بود. صبح زود بلند میشد. قرآن میخواند. بعد لباس پروازش را میپوشید و میرفت. خودم با سه بچه، هم زن خانه بودم و هم مرد خانه.

جدای از مسئولیتهای نظامی و فرماندهیاش به همه مشکلات خلبانان و پایگاه رسیدگی میکرد. خارج از محدوده کارش کسی نمیدانست او فرمانده است. برای اینکه مشکلات سربازها را بفهمد، میرفت و جایشان پاس میداد. سربازها میگفتند: به کسی نگویی که این کار را کردی. اگر فرمانده بفهمد بدبختم.

هوای پیرمردهای خدماتی پایگاه را داشت. خانههایشان را بلد بود. با اینکه حقوقش کم نبود، آخر ماه کم میآورد. یک روز آمد و گفت: خانهمان را باید عوض کنیم. یکی از پرسنل نیروی هوایی را دیده بود که با هشت بچه در یک خانه دو اتاقه زندگی میکنند. و نمیشد ما در خانه بزرگتر زندگی کنیم. برای شناسایی عملیات با ماشین میرفت. میگفت: هواپیما پروازش برای بیتالمال هزینه دارد. با آنکه پایگاه چند ماشین خوب داشت که یکی از آنها برای استفاده شخصی او بود، همیشه با پیکان این طرف و آن طرف میرفت.

به بچههایش قبولاند که تلویزیون رنگی اهدایی یکی از مقامات را، به دیگران بدهند. به آنها گفته بود: بچههای بعضی از خانوادهها هستند که نه پدر دارند و نه تلویزیون رنگی. شما که پدر دارید بگذارید تلویزیون را به آنها بدهیم و بعد برای آنکه از دلشان درآورد به همهشان سواری داده بود.

یک بار رفتیم روستایی اطراف اصفهان که آب خوردن و استحمام و غسل میتشان یک جا بود. برایشان، آب لولهکشی فراهم کرد. اسم آنجا را عوض کردند و گذاشتند عباسآباد. دیگر آنجا نرفت تا اسمش را عوض کردند.

اواسط جنگ به تهران منتقل شد. با آنکه فرماندهی نیروی هوایی به او پیشنهاد شده بود، نپذیرفت و معاون عملیات نیروی هوایی شد تا بهتر بتواند کار کند. دیگر فرصت خوردن آن چای که صبح مجبور بود با همسرش بخورد هم، نداشت.

بچهها دیگر به نبودن دو هفته، یک ماه پدرشان عادت کرده بودند. مدرسهای که باید میرفتم نزدیکیهای شاه عبدالعظیم بود. صبح باید بچهها را آماده میکردم و به مهد کودک میبردم. بیست کیلومتر در ترافیک و در بین ماشینهای سنگین رانندگی میکردم تا به مدرسه برسم. میگفتم: عباس تو را خدا یک کاری بکن. با این همه مشکلات، حداقل راه من یک کم نزدیکتر شود. میگفت: من اگر هم بتوانم ـ که میتوانست ـ این کار را نمیکنم. آنهایی که پارتی ندارند، پس چه کار کنند؟ ما هم مثل بقیه.

در تهران با آنکه چند خانه خوب برایش آماده کرده بودند، یک سال در نوبت گرفتن خانههای سازمانی بود.

خانهمان از خانههای سازمانی پایگاه بود. بعضی وقتها چاه فاضلابش بالا میزد و من آنقدر باید تلمبه میزدم تا آب پایین برود که دستهایم پینه میبست. و بعضی وقتها به گریه میافتادم.

همسرش آنقدر در این راه سخت مدرسه رانندگی کرده بود که دستش از کار افتاد. حتی دکترها تشخیص سرطان داده بودند. اما یک دکتر حاذق گفته بود: از کار زیاد است و نیاز به استراحت دارد. بعد از آن عباس قبول کرده بود تا مدرسهاش نزدیکتر بیاید. وقتی درجه میگرفت، همسرش ناراحت میشد. چون میدانست با هر درجهای از او دورتر میشود و سختیهایشان چند برابر.

سرتیپ که شد، آمد و گفت: این موتورخانه اسلحهخانه پایگاه هم جای خوبی برای زندگی کردن است. موافقی برویم آنجا؟ میخواستیم برویم آنجا که دوستانش قبول نکردند. و آنجا را تعمیر کردند و دو اتاق و یک آشپزخانه و یک سرویس درآوردند و برای خانه محافظ گذاشتند. میگفتند اینجا نمیتوانیم به حرف شما گوش کنیم. دستور از بالاست.

هنوز به خانه جدید اسبابکشی نکرده بودیم که قضیه سفر حج پیش آمد. بینهایت خوشحال شدم. قبلاً برای خودش جور شده بود ولی نرفته بود. گفته بود: مکه من این است که نفتکشها به سلامت از خلیج فارس رد شوند. از خوشحالی در پوست خودم جا نمیشدم ولی نمیدانم چه چیز بود که به من الهام شده بود. به یکی از همکارانم گفتم: فکر کنم قرار است اتفاقی بیفتد و وقتی برگردم با صحنه دلخراشی روبهرو شوم.

یک روز عباس از او پرسید: اگر یک روز تابوت من را ببینی چه کار میکنی؟ و او خواسته بود از این حرفها نزند.

دست زد روی شانهام. گفت: باید مرد باشی. من باید زودتر از اینها میرفتم؛ ولی چون تحمل نداشتی خدا مرا نبرد، اما حالا احساس میکنم دیگر وقتش شده.

با آنکه ساکش را برای سفر حج هم بسته بود، دو روز قبل از سفر گفته بود، شاید من نتوانم بیایم. و گفته بود: وقتی کعبه را دیدی دعا کن که جنگ تمام شود. برای ظهور امام زمان دعا کن و برای طول عمر امام. و همسرش را تنها فرستاده بود.

قبل از حرکت مداحی گفته بود: سلامتی شهید بابایی صلوات! گفته بود: او چه میگوید؟ و عباس جواب داده بود: این هم از کارهای خداست. حج آن سال حج خونین مکه نام گرفت.

قبل از رفتن حجاج به عرفات برای همسرش زنگ زد. برای صحبت با عباس همه صف بسته بودند و او آخرین نفر بود.

گفت: سلام ملیحه! شنیدم لباس احرام تنته. دارید میروید عرفات. التماس دعا دارم. برای خودت هم دعا کن. از خدا صبر بخواه. دیگر من را نخواهی دید. برگشتن مبادا گریه کنی. ناراحت بشی. تو قول دادی به من.

او حرف میزد و من این طرف گوشی گریه میکردم و توی سر خودم میزدم. دست خودم نبود. گوشی از دستم افتاد. آنقدر زار زدم تا از حال رفتم. نزدیک بود دیوانه شوم.

آمدیم عرفات. عرفات عجیبی بود. توی چادرمان نشسته بودیم که یکهو تنم لرزید. حالم انگار یکباره به هم خورد. یکباره بوی خوب و عجیبی آمد. و از حال رفتم.

همان لحظه مردهای چادر بغلدستی ما عباس را دیده بودند که کنار چادر ما ایستاده و قرآن میخواند. حتی او را به یکدیگر نشان داده بودند و از بودن او در اینجا تعجب کرده بودند.

عباس چند شب بود که نخوابیده بود. شب عید قربان در همدان یادش آمده بود، باید درخواست وام خلبانی را امضا کند. راه افتاده بود و فقط برای همین کار به تهران رفته بود. بعد به دیدار پدر و مادرش رفت. سه روز پرواز کرده بود و یک وعده غذای کامل نخورده بود. ظهر عید قربان در پایگاه تبریز بود. به همسرش قول داده بود تا ظهر عید قربان خودش را به او برساند.

همه میدیدند این مرد عجیب، از روزهای دیگرش غیر عادیتر است. پرندهاش به پرواز درآمد و پس از مأموریت موفقش در راه بازگشت به کمکخلبانش گفت: اون پایین را نگاه کن! درست مثل بهشت میماند. حرف آخر ناتمام ماند و صدایی در کابین پیچید. جسدش را که به بیمارستان پایگاه میبردند، مؤذن داشت آخرین جملههای اذان را میگفت.

جمعه شب آقای اردستانی گفت: فردا آماده باشید، میخواهیم برگردیم تهران. گفتم: چرا؟ هنوز ده روز دیگر باید میماندیم. گفت: متوجه شدند که کاروان ما نظامی است و باید چند نفر چند نفر با پروازهای معمولی برگردیم.

من هنوز خریدهایم را نکرده بودم. میخواستم برای عباس چوب مسواک و صندل بخرم. میتوانست بهجای دمپایی آنها را بپوشد. شنبه صبح رفتیم خرید. آقای اردستانی که آمده بود کمکم کند، چشمهایش سرخ شده بود و هی الله اکبر میگفت.

صبح یکشنبه سوار هواپیما شدیم. دیدم روزنامههایی که قبلاً پخش کرده بودند، دارند جمع میکنند. وسط پرواز هم اسم مرا صدا زدند تا ببینند چنین مسافری در هواپیما هست یا نه. به خانم اردستانی که کنارم بود گفتم: دلم نمیخواهد به تهران برسم. دلم میخواهد هواپیما همین الآن سقوط کند و بمیرم.

منتظر عباس بود تا به استقبالش بیاید. اما به او گفتند مأموریت است و او دلخور شده بود. از آشنایان هم کسی به استقبالش نیامده بود. اما گروهی آدمهای بیسیم به دست و ماشینهای پاترول منتظرش بودند. از این تشریفات تعجب کرده بود. بعد او را سوار هلیکوپتر کردند. به کارشان اعتراض کرد که عباس سوار ماشین دولتی هم نمیشد حال من سوار هلیکوپتر شوم! و آنها توجیه کردند که تیمسار گفته است.

سرم گیج رفت. با آنکه آنان پنهان میکردند اما احساس کردم که آنچه عباس قبل از سفر به من گفته بود اتفاق افتاده است و دیگر نمیتوانم ببینمش.

از توی شیشه هلیکوپتر جمعیت سیاهپوش را دیدم. دخترم با دستهگلی به استقبالم آمد. دیگر یقین کردم که شهید شده است. پاهایم نای حرکت نداشت. افتادم روی زمین. یاد حرف خودش افتادم که توقع داشت مثل مرد رفتار کنم. بلند شدم و کفشهایم را درآوردم و دنبال عکسش توی جمعیت گشتم. درست مثل خوابی که در مکه دیده بودم.

امام خواسته بودند: جنازه را دفن نکنید تا خانمش بیاید. او را سه روز نگه داشته بودند.

اصرار کردم تو سردخانه ببینمش. اول قبول نمیکردند، ولی بالاخره گذاشتند. تبسمی روی لبهایش بود. لباس خلبانی تنش بود و پاهایش برخلاف همیشه جوراب داشت. صورتش را بوسیدم.

عباس سرم کلاه گذاشته بود، مرا فرستاد خانه خدا و خودش رفته بود پیش خدا.

 

اقتباسی آزاد از کتاب نیمه پنهان ماه/5، بابایی به روایت همسر شهید.

ختم قرآن


ختم قرآن را به دو صورت میتوان انجام داد. صورت اول ختم انفرادی است که تمام قرآن را، فرد به تنهایی قرائت میکند.

در این مورد احادیثی وارد شده است که مدت ختم انفرادی را بیان میکند. از میان مدتهای مختلفی که در روآیات آمده است، ظاهراً مطلوبترین زمان، یک ماه است؛ بدین ترتیب که روزی یک جزء قرآن خوانده شود.

با توجه به اینکه در مدت زمان کمتری هم میشود قرآن را ختم کرد، دلیل دستور به ختم قرآن در یک ماه را اینگونه فرمودهاند: قرآن کتاب خدا و برنامه زندگی بشر برای تکامل است. پس شایسته است انسان وقتی آن را قرائت میکند در آن تدبر و تعمق داشته باشد و به خواندن سریع و گذرای آن اکتفا نکند.

البته این دستور در ماه مبارک رمضان تغییر کرده است. در این ماه کمترین زمانی که برای ختم قرآن اجازه داده شده است، سه روز است. دلیل این دستور نیز فضیلت بسیار زیاد روزها و شبهای ماه مبارک رمضان است.

این زمانبندی و تعیین مدت برای ختم قرآن، جهت برنامه ختم انفرادی است؛ اما در ختم گروهی نیازی نیست که چنین مسائلی رعایت شود.

ختم گروهی را میتوان به چند صورت انجام داد:

الف) جلسات خانگی: به این صورت که در محلههای مختلف با برنامهریزی، در منزل یکی از اهالی جمع شده و قرآن را ختم میکنند.

ب) از طریق پیام کوتاه: برخی از نهادها هستند که شمارهای را اعلام میکنند تا کسانی که مایل هستند از طریق پیام کوتاه میزان دلخواه خود برای قرائت را به آن نهاد اطلاع دهند.

ج) به صورت مکتوب: به این شکل که برگههایی را تهیه میکنند و بر روی آنها مقداری از قرآن را مشخص میکنند و در مجامع عمومی میان مردم پخش میکنند.

در ختمهای گروهی تعیین میزان و محل قرائت به دو صورت است:

الف) اختیاری: خود شخص میزان و محل قرائتش را تعیین میکند.

ب) غیر اختیاری: در این حالت میزان و محل قرائت از پیش تعیین شده است و به شخص ابلاغ میشود: مانند ختم گروهی به صورت مکتوب.

میزان قرائت قرآن
همانطور که گفته شد، در ختم گروهی میزانی مشخص نشده است. ولی چون همین ختمهای گروهی، تشکیل شده از افراد هستند، ما به میزانی که در روآیات برای قرائت انفرادی تعیین شده است، میپردازیم. برای روشن شدن این مسأله به نقل روایتی از اصول کافی اکتفا میکنیم:

حضرت باقر علیهالسلام میفرمایند: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: هر کس در یک شب ده آیه از قرآن بخواند، از غافلین نوشته نشود. هر کس پنجاه آیه بخواند، در زمره ذاکرین نوشته شود. هر کس صد آیه بخواند، در زمره قانتین نوشته شود. هر که دویست آیه بخواند، از خاشعین، هر که سیصد آیه بخواند از فائزین و هر که پانصد آیه بخواند از جمله مجتهدین نوشته شود. هر کس هزار آیه بخواند برای او (ثواب انفاق) یک قنطار از طلا نوشته شود ـ قنطار پانزده هزار مثقال است که هر مثقال، بیست و چهار قیراط میباشد ـ که کوچکترین آنها به اندازه کوه احد است و بزرگترین آنها به اندازه آنچه میان زمین و آسمان است.

میبینید که در این روایت به طور مشخص، میزان و ثواب و آثار قرائت قرآن بیان شده است. بنابراین با توجه به توان فرد، هر چه میزان بیشتری قرآن خوانده شود، ارزش بیشتری دارد.

آثار و برکات ختم قرآن
آثار و برکاتی که از ختم قرآن عاید انسان میشود، بسیار است. به عنوان نمونه به بیان چند مورد از این آثار میپردازیم:

1. اولین اثر اطمینان قلب است که با ذکر خدا به انسان دست میدهد. خواندن قرآن، آن هم با تدبر و تفکر، دل انسان را آرام میکند.

2. رشد معنوی انسان و حرکت به سوی تکامل که بیشک یکی از مهمترین هدفهای نزول قرآن است را نیز میتوان در قرائت و ختم قرآن جستوجو کرد.

3. نکتهای هم که در جلسات ختم گروهی به چشم میخورد، علاوه بر موارد دیگر، ایجاد انگیزه برای ادامه دادن قرائت است. شاید بتوان نامش را نوعی رقابت گذاشت.

4. از سویی دیگر ختم قرآن یکی از عوامل قوی در روا شدن حاجات است؛ چه مادی و چه معنوی، از جمله شفای مریض، ادای دیون، رفع مشکلات مادی و … . بسیار دیده شده است که مشکلات افراد مختلف با ختم قرآن برطرف شده است.

* * *

با توجه به اینکه ماه مبارک رمضان نیز نزدیک است و قرائت قرآن در این ماه ثوابی عظیم دارد، برنامهای را در اختیارتان میگذاریم تا با عمل به یکی از روشهای آن به ثواب ختم قرآن در این ماه عزیز نائل شوید:

تعداد صفحات قرآن (600) را تقسیم بر روزهای ماه (30) بکنید تا تعداد صفحاتی که باید در روز بخوانید را به دست آورید. سپس تعداد صفحات روزانه (20) را تقسیم بر نوبتهای نماز (5) بکنید تا تعداد صفحاتی که باید در هر نوبت نماز قرائت کنید به دست آورید.

شما میتوانید با قرائت 4 صفحه پیش از هر نوبت از نمازهای پنجگانه، یک ختم قرآن در ماه مبارک رمضان داشته باشید.

اگر بخواهید 2 بار قرآن را ختم کنید، میتوانید 4 صفحه پیش از هر نماز و 4 صفحه بعد از هر نماز بخوانید.

اگر خواستید 3 بار ختم قرآن داشته باشید، میتوانید به یکی از دو صورت زیر عمل کنید:

قرائت خود را در روز به سه وعده تقسیم کنید. در هر نوبت یک جزء بخوانید. مثلاً قبل از نماز صبح 10 صفحه و بعد از آن هم 10 صفحه. همینطور قبل و بعد از نماز ظهر و عصر و قبل و بعد از نماز مغرب و عشا.

یا اینکه به همان صورت پنج وعدهای باشد و قبل و بعد از هر نماز پنجگانه 6 صفحه قرآن بخوانید. برای ختم بیشتر، تعداد صفحات هر نوبت را بیشتر کنید.

سیره قرآنى امام حسین علیه السلام

. انس با قرآن

. حق گویى
. اخلاص و رضایت الهى
. چند بُعدى بودن
. اخلاق كریمانه
. حضور در محضر الهى
. امر به معروف و نهى از منكر
. خوف و خشیت الهى

. ایثار
. مقام ذكر

. توكّل

. صبر و تسلیم
. جامع اضداد
. عبادت
. جاودانگى
. عزت طلبى و ذلّت ستیزى
. حق تلاوت قرآن
 
امام حسین علیه السلام گوهر تابناك و چراغ درخشانى است كه هماره بر تارك تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسان هاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه اى كه به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیره  ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه اى از حقیقتش دست یافت. امام حسین علیه السلام نه تنها شاگرد مكتب قرآن كه عِدْل و شریك قرآن است از این  روست كه در فرازى از زیارتنامه  شریفش مى خوانیم: «السَّلامُ عَلَیكَ یا شریكَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شریك قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.

رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله فرمودند: «انى تاركٌ فیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كتابَ اللَّه و عترَتى اهلَ بَیْتى فَأِنَّهُمَا لَنْ یَفتَرِقا حتَّى  یَردِا عَلَىّ الحوض.»(2) حال كه ائمه علیهم السلام چنین نسبت و خویشاوندى محكمى با قرآن دارند باید تفسیر قرآن را در آنان جُست كه در «وجود آنها كرامت ها و فضیلت هاى قرآن و گنج هاى الهى نهفته است.»«فیِهْم كوائِمُ القرآن و هُمْ كُنوُز الرَّحمان.»(3) در این نوشتار بر آنیم كه فرازهایى از آیات نورانى قرآن را در سیره  علمى و عملى آن امام همام جستجو كنیم و آیات این كتاب صامت را با نور وجود این پرتو درخشنده به نطق آوریم.

اگر چه ما را هرگز یاراى آن نیست كه عمق شخصیت آن دریاى علم و معرفت و اخلاق و معنویت را بپیماید ولى از باب عرض ارادات به پیشگاه آن شفیع روز محشر چند جمله اى را به تحریر در مى آوریم.

1. انس با قرآن
انس آدمى با هر چیز ریشه در ارج و اهمیتى دارد كه انسان براى آن چیز قائل است ره پویان راه یقین و سالكان وادى علم و معرفت از آن  جا كه محبوب‌ترین محبوب را ذات اقدس خداوند مى دانند و فقط دل در گرو او دارند، كتاب او را كه پرتوى از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است - پر منزلت و تنها طریق هدایت مى دانند از این رو با آن انس ویژه اى داشته و قلب و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیاتبخش خدایى مى كنند.

قرآن كریم به لزوم این انس اشاره كرده است. از مؤمنان مى خواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحله  انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(4) هر آنچه برایتان امكان دارد قرآن بخوانید.»

در آیه  دیگر آنان  كه در قرآن اندیشه نمى كنند مورد نكوهش قرار داده، مى فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى  قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(5) آیا به آیات قرآن نمى اندیشند؟ یا بر دل‌هایشان قفل هایى نهاده شده است؟»

امام حسین علیه السلام انس ویژه اى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونه اى از این منزلت را مى توان در حكایت زیر مشاهده كرد:

«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین علیه السلام «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتى كه آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا كرد. از آن حضرت دلیل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مى توان كار او را [تعلیم قرآن] با این پاداش مقایسه كرد؟!»(6)

انس امام حسین با قرآن را مى توان در تمام زوایاى زندگیش ملاحظه كرد، نصایح و مواعظش، سیره ى علمى و عملى اش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراین كوته بینانى كه شخصیت حماسى و قیام مردانه اش را زیر سؤال مى برند و گاه بر چسب خشونت طلبى، عدم توجه به مصالح، بى سیاستى، انتقام جویى و … را به آن حضرت نسبت مى دهند اگر ریشه هاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و یقین باشند نه بهانه جویى، به حقیقت رهنمون خواهند شد.

آرى، اهل بیت و به ویژه امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبر و شاگرد مكتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متكى به قرآن نباشد حركت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ریشه هاى این حماسه را مى توان با قرآن به دست آورد بلكه امام علیه السلام خود با استناد به آیات قرآن حركت خود را الهام گرفته از آن مى دانست كه نمونه هایى از آن را ذكر مى كنیم.

الف) در نخستین برخورد با والى مدینه، خود و اهل بیت را معدن رسالت و… معرفى مى كند و مى فرماید: «در حالى  كه یزید مردى فاسق و شرابخوار و … است پس چگونه امام را شایسته است كه با او بیعت كند.»(7)

ب) هنگامى كه مروان اصرار مى كند كه والى مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرد امام علیه‌السلام او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان مى دارد: «اِلَیك عَنّى، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلى  نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا.»(8)

ج) آنگاه كه با كاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِ  نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(9) و این همان دعایى است كه حضرت موسى علیه السلام به هنگام خروجش با بنى اسرائیل آن را بر زبان جارى ساخت.

د) آنگاه كه به مكه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى  رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَاءَ السَّبِیل»(10) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسى  كه هر دو در جهت كوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه مى كند.

ه) پس از ورود به مكه نامه اى براى سران قبایل بصره نوشت و آنان را به كتاب خدا دعوت كرد: «وَ اَنا ادعوكم اِلى  كتابِ اللَّه و سُنة نبیّهِ.»(11)

و) وقتى كه عصر پنج شنبه نهم محرم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشكر به حركت در آمد از برادرش اباالفضل علیه السلام درخواست مى كند كه یك شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:

«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى كُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة كتابِهِ و كثرة الدَّعاء و الاستغفار»؛ وخداوند مى داند كه مننماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مى داشتم.» امام آن شب به خیمه باز مى گردد و تمام شب را چنین مى كند.(12)

اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى شود بلكه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام علیه السلام را به دمشق آورده بر نى حمل مى كردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره  كهف را مى خواند تا رسید به آیه  شریفه  «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِیمِ كَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(13) آیا پنداشتى كه داستان اصحاب كهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت تر از اصحاب كهف، واقعه  شهادت و بردن من بر نى است.»(14)

«سلمة بن كهیل» گوید: سر مطهّر را دیدم كه بر نى این آیه را مى خواند «فَسَیَكْفِیكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(15) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست.»(16)


2. اخلاص و رضایت الهى
اكسیر حیات بخشى كه به كارها و افكار، رنگ جاودانگى مى بخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خویش خواسته است كه كارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛(17) رنگ الهى بگیرید و چه چیز از رنگ الهى نیكوتر است.»

و در آیه  دیگر خداوند به پیامبر مى فرماید: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى  وَ فُرَدَى؛ دو به دو و به تنهایى براى خدا به پا خیزید.»

قرآن در ستایش طبقه اى از مجاهدان راه حق و تشویق آن ها مى فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى  مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛(18) در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى]این كه بهشت براى آنان باشد خریده است.»

چنان كه ملاحظه مى شود خداوند در این آیه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مى شمارد اما در آیه اى دیگر در ستایش تعدادى از انسان هاى بلند پرواز مى فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»(19) در این آیه آنان كه جانشان را با عشق به خدا مى فروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است.(20)

امام حسین علیه السلام هدف اصلى سفر به كربلا را تحصیل رضاى الهى مى داند از این رو در آغاز سفر و كنار قبر جدّ بزرگوارش صلی الله علیه و آله از خداوند مى خواهد كه او را به این همه موفق بدارد و راهى در پیش رویش بگذارد كه رضاى او و رضاى رسولش در آن است.(21)

این معنا در خطابه هاى دیگر آن بزرگوار نیز كاملاً مشهود است.(22)


3. اخلاق كریمانه
سخاوت، عفو و گذشت، احسانگرى و دستگیرى بینوایان نمودهایى از اخلاق كریمانه اى است كه در جاى جاى قرآن مى توان آنها را جست و امام حسین، شاگرد مكتب قرآن تجسم عینى این صفات و اوصاف دیگر قرآنى است و ما در این جا به عنوان نمونه به ذكر پاره اى از آن ها مى پردازیم.

3-1. گذشت
گذشت عالى ترین كرامت انسانى است به ویژه آن كه آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد. آموزه هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأكید دارند بلكه در سطحى بالاتر توصیه مى كند كه جواب را با خوبى پاسخ دهید «وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى ؛(23) گذشت كردن شما به تقوى  نزدیك تر است.»

«وَلَا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛(24) و نیكى با بدى یكسان نیست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع كن.»

«عصام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن على علیه السلام را مشاهده نموده و خوش نامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه اى كه حسدى كه در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ایشان فرمود: آرى. شروع كردم به شتم و سب او و پدرش، حسین علیه السلام نگاهى رئوفانه به من كرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین.»

آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت كن اگر از ما یارى مى خواستى ما تو را كمك مى كردیم و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى مى نمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مى كردى تو را رهنمون مى شدیم… عصّام مى گوید آثار ندامت و پشیمانى در چهره ام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را مى بخشاید كه مهربان ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم كه به خواست خدا هر چه مى خواهى به بهترین وجهى آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم كه مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فكر كردم كه در سرتاسر زمین محبوب‌تر از او و پدرش نزد من هیچ كس وجود ندارد.»(25)


3-2. تواضع و فروتنى
تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان كه پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان هاى ستم كشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستكبران و كافران نشانه  ذلت است. قرآن كریم از یك سو به نكوهش تكبر مى پردازد: «وَلَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛(26) در روى زمین با تكبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِین؛(27) بد جایگاهى است جایگاه متكبران» و از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مى كند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛(28) بندگان خداى رحمان كسانى اند كه در روى زمین به نرمى [و بدون تكبّر] گام بر مى دارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِین»(29) امام حسین علیه السلام نیز صاحب این سیره  ارزشمند قرآنى بود.

«مسعده» گوید: گذر امام  حسین علیه السلام به فقیرانى افتاد كه گلیم خود را پهن كرده و خود را بر آن افكنده بودند (و غذا مى خوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت به زانو، نشست و با آنان هم خوراك شد. سپس این آیه فوق را تلاوت نمود. آن گاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت به منزل او آمدند. حضرت به كنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره مى كردى بیرون بیاور.»(30)

3-3. سخاوت
«جود و سخاوت» از فضایل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانه  پستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است «جود و سخاوت» نشانه  ایمان و شخصیت والاى انسانى است. در آیات قرآن هر چند واژه ى «جود» و «سخاوت» به كار نرفته اما تعبیراتى دیده مى شود كه بر این دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ایثار اموال و جان ها، انفاق از آنچه خود به آن نیازمندیم یا آن را دوست داریم، و… از جمله تعبیرات قرآن براى توصیف سخاوت است كه اكنون به چند مورد آن اشاره مى كنیم:

«یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى  أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَة…؛(31)[انصار]… هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرد. دوست دارند و نسبت به آن چه به ایشان داده شده در دل‌هایشان حسد نمى یابند، هر چند در خودشان احتیاجى، [مبرم ]باشد.»

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى  حُبِّهِ مِسْكِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا؛(32) و غذاى (خود) را با این كه به آن، علاقه (و نیاز) دارند به مسكین و یتیم و اسیر مى دهند (و مى گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهیم.»

امام حسین علیه السلام اسوه  سخاوت بود. روایت شده كه «ابوهشام قناد» از بصره براى امام حسین علیه‌السلام كالا مى آورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مى بخشید.(33)

«ابن عساكر» روایت كرده است: گدایى، میان كوچه هاى مدینه قدم بر مى‌داشت و گدایى مى كرد تا به در خانه  امام رسید در را كوبید و این چنین سرود «ناامید بر مى گردد امروز آن كسى كه به تو امیدوار باشد و حلقه  درخانه تو را حركت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت كشنده  فاسقان بود.»

امام حسین علیه السلام مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بیرون آمده و در سیماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده كرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبیّك یابن رسول اللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض كرد دویست درهم كه فرمودى در بین اهل‌بیت تقسیم كنم. فرمود: آن را بیاور، كسى آمده كه از آن ها به این پول سزاوارتر است… اعرابى پول ها را گرفت و رفت در حالى كه مى گفت: «اللَّهُ اَعْلم حَیْثُ یجعل رسالَتَهُ؛(34) خداوند داناتر است به این كه رسالت خویش را نزد چه كسى قرار دهد.»

3-4. احسان گرى
«أنس» گوید نزد امام حسین علیه السلام نشسته بودم در این هنگام یكى از كنیزان آن حضرت وارد شد و با دسته  ریحانى كه به آن حضرت هدیه كرد سلام و تحیّت گفت، حضرت نیز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.

أنس مى گوید: من به آن حضرت عرض كردم: این كنیز با چند شاخه  ریحان كه اهمیتى ندارد به شما تحیّت گفت، حال شما او را آزاد مى كنید؟ حضرت فرمود: حق تعالى ما را چنین تربیت كرده و فرموده است:

«وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛(35) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى ] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ ] بر گردانید.»


4. امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر محور تحقق یافتن حكمیت ارزش‌ها و محو پلیدی‌ها است بناى رفیع جامعه  اسلامى بر ستون مستحكم امر به معروف و نهى از منكر گذاشته شده و امت مسلمان بهترین امتى هستند كه براى امر به معروف و نهى از منكر برانگیخته شدند.

امام حسین علیه السلام مصداق این آیه بود: «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَكَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛(36) باید از میان شما گروهى به نیكى دعوت كنند و به كار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند.»

آن بزرگوار هدف قیام خود را اصلاح طلبى و امر به معروف و نهى از منكر معرفى كرد از اولین مراحل امر به معروف كه همان اندرز و نصیحت است آغاز كرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد(37) و تا آخرین مرحله كه گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم كوشا بود. آن حضرت در این باره چنین مى فرماید: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فى أَمّةِ جَدّى محمد صلی الله علیه و آله اُریدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهى عنِ المُنكر…؛ من براى اصلاح در امت جدّم محمد صلی الله علیه و آله قیام كردم و امر به معروف و نهى از منكر را طالبم…»(38)


5. ایثار
ایثار یكى از جلوه هاى عرفانى قیام امام حسین علیه السلام و بلكه از زیباترین آنهاست، جلوه اى كه قرآن كریم بسیار بر آن تأكید كرده و در نمودهاى مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال كه آیات بسیارى درباره آن ها نازل شده از این جمله است؛ اوج ایثار و از خودگذشتگى را در لیلةالمبیت كه على علیه السلام به جاى پیامبر خوابید مى توان ملاحظه كرد و خداوند مدال «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه…»(39) را درباره  آن بزرگوار نازل كرد.

در سوره  انسان نیز درخشش دیگرى از این فداكارى را كه ناظر بر اهل بیت است ملاحظه مى كنیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى  حُبِّهِ مِسْكِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه…»(40)

اساس قیام امام حسین علیه السلام و یاران آن بزرگوار كه برگرفته از مكتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگى است. عدم قبول بیعت امام با امویان و از خود گذشتن براى اثبات حقیقت نمونه  بارز ایثار آن بزرگوار بود.

دست یابى حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به آب و نیاشامیدن آن، جان فشانى دو تن از یاران امام علیه السلام در ظهر عاشورا كه جهت اقامه  نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادت‌هایى كه اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز كردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند كه از بنى هاشم وارد میدان شود و بنى هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام علیه السلام وارد میدان شود و (41)… همه و همه نمونه هایى بى مانند ایثارند كه در قیام امام حسین جلوه گر شد.

«محمدعلى جناح» سیاستمدار پاكستانى در این باره مى گوید: «هیچ نمونه اى از شجاعت بهتر از آن  كه امام حسین علیه السلام از لحاظ فداكارى نشان داد در عالم پیدا نمى شود»(42) دانشمند اروپایى «موریس دوكبرى» نیز مى نویسد: «امام حسین براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت…»(43)


6. توكّل
یكى دیگر از آموزه هاى ارجمند قرآنى توكل است، كارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست بركندن، به یك مبدأ خبیر قادر تكیه كردن و در راه او گام برداشتن است چرا كه قرآن خود فرموده است: «و مَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه؛(44) هر كس بر خدا توكل كند خدا او را كافى است»: «عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُون.»(45)

امام حسین علیه السلام در طول سفر خود به كربلا، خدا را تنها تكیه گاه خود مى داند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آن  كه هر دو سپاه آماده  نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نكنید… پس [در] كارتان با شریكان خود همداستان شوید تا كارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بى تردید سرور من آن خدایى است كه قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»(46)


7. جامع اضداد
عده اى چنین مى پندارند كه انسان هایى كه اهل عبادت و تهجّد، عرفان و خلوت گزینى اند در صحنه  اجتماع حضورى مؤثر نداشته و بالعكس انسان هاى حماسى و قاطع، از روحیه لطیفى برخوردار نیستند.

اما انسان قرآنى در عین صلابت و قاطعیت، رؤوف و در عین تهجّد شبانگاهى چون شیر در روز، بر دشمنان مى غرّد قرآن رهبانیت را نمى پذیرد و در عین حال قطع ارتباط با خالق را نیز رد مى كند.

از یك سو بر جهاد و شهادت، هجرت و امر به معروف و نهى از منكر به عنوان عناصر كلیدى شجاعت و حضور مؤثر در جامعه تأكید مى كند و از دیگر سو مؤمنانى را مى ستاید كه شب‌ها به نجواى با معبودشان مى پردازند.

قرآن از یك سو نجواى «وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك»(47) سر مى دهد و از سوى دیگر بانگ «وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِكِینَ كَآفَّة»(48) بر مى آورد و حسین علیه السلام نیز چنین بود، آمیزه اى از حماسه و دلاورى و شجاعت و عرفان و معنویت، دعاى عرفه  امام حسین علیه السلام سراسر زمزمه هاى عارفانه او با معبود خویش است: «اِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مساوىِ فكیف لایكون مساویه مساوى؛(49) خدایا كسى كه خوبى هایش بدى است چگونه بدی‌هایش بدى نباشد.»

جملات عارفانه  امام تنها یك روى سكه  شخصیت است اما روى دیگر شخصیت حماسى و قهرمانى است كه با سلاح خون به دیدار شمشیر مى رود و چنین مى سراید كه:«اِنْ كانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِم اِلاَّ بِقتلى یا سیوف خذینى؛(50) اگر دین محمد صلی الله علیه و آله جز با كشتن من پایدار نمى ماند پس اى شمشیرها مرا دریابید.»


8. جاودانگى
قرآن كریم كتابى است كه با گذشت زمان رنگ كهنگى بر چهره  مفاهیم بلندش نمى نشیند و همواره ماندگار و جاودانه است. مردى از امام صادق علیه السلام سؤال كرد چگونه است كه قرآن با بحث و گفتگو در مورد آن فرسوده نمى شود و همواره شاداب و تازه است؟ حضرت فرمودند: «بدان جهت كه خداوند قرآن را مخصوص عصر و دورانى خاص قرار نداد. همچنان كه آن را به مردم خاصى اختصاص نداده است بلكه قرآن براى همه  اعصار جدید و نزد هر گروهى تا به قیامت تازه است.»(51)

از آنجا كه سرشت سیره  گفتارى و رفتارى امام حسین علیه السلام با آموزه هاى قرآنى عجین گشته است، شخصیت، قیام و سیره  او جاودانه است. حضرت زینب، شیر زن كربلا، این جاودانگى را پیش بینى كرده و خطاب به امام سجاد در دلدارى آن حضرت بعد از واقعه دلخراش عاشورا مى فرماید: «… بر فراز آرامگاه پدرت قبله اى ترتیب خواهد داد كه نشانه هایش كهنه نمى گردد و گذشت روزگار آن را از بین نمى برد، هر چه ستمگران براى نابودى آن كوشش كنند، هرگز به خواسته  خود نائل نمى شوند، پیوسته شكوه و جلال آن رو به افزایش است.»(52)

شیخ «عبدالحسین الاعم» شاعر متعهّد عرب در سوگ شهادت آن حضرت شعرى ناظر به همین معنا دارد كه:

«گرچه جسم مطهّر حسین علیه السلام در صحراى كربلا مدتى اندك بدون دفن باقى ماند… لیكن قبر او در درون سینه و قلب دوستدارانش تا ابد جاى دارد.»(53)


9. حق تلاوت قرآن
در قرآن، ایمان آورندگان به این كتاب الهى كسانى معرفى شدند كه حق تلاوت را به جاى آورند: «الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْكِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئكَ یُؤْمِنُونَ بِه؛(54) كسانى كه كتاب آسمانى به آن دادیم و آن  را چنان كه باید مى خوانند ایشانند كه بدان ایمان دارند.»

امام صادق علیه السلام درباره  چگونگى رعایت حق تلاوت قرآن مى فرماید: «آیاتش را روشن و شمرده مى خوانند، سعى مى كنند معنایش را بفهمند، احكام و فرامینش را به كار مى بندند و به وعده هایش امیدوارند و از عذابش مى ترسند… به خدا سوگند كه حق تلاوت قرآن به حفظ آیات و پشت سر هم خواندن حروف و كلمات و تلاوت سوره ها و مطالعه حواشى آن نیست…»(55)

امام حسین از كسانى بود كه در گفتار و كردار حق تلاوت قرآن را رعایت كرد از این رو در قسمتى از زیارت نامه اش مى خوانیم: «أشهد أنّكَ…تَلَوتَ الكتاب حَقَّ تِلاوَتِهِ…؛(56) گواهى مى دهم كه تو حق تلاوت قرآن را ادا نمودى» و نیز آن حضرت خدا را به خاطر فراگیرى معناى قرآن و رسیدن به مقام فقاهت دینى حمد و سپاس مى گوید:«اللهم اِنى اَحْمَدُكَ عَلى  ان اَكْرَمْتَنا بِالنَّبُوَّةِ وَ علَّمْتنَا القرآن و فقَّهتَنا فى الدّین.»(57)


10. حق گویى
قرآن كریم خود سخن حق است «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِین»(58)؛«وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِ …»(59)

امام حسین علیه السلام نیز زندگى و گفتارش بر مبناى حق و راستى بود چرا كه بر مبناى آیه  تطهیر امامان از هر گونه ناحق و پلیدى مبرّایند. در بخشى از زیارت آن بزرگوار كه خطاب به ایشان است مى خوانیم: «أَنَّ الحقَّ مَعَكَ و اِلَیْكَ وَ أنتَ أهْلُهُ و مَعْدِنُه؛(60) همانا حق با تو و به سوى توست و تو اهل حق و معدن آن هستى.»


11. چند بُعدى بودن
قرآن كریم كتابى است كه از زوایاى مختلف مى توان به آن نگریست هر چند همه  این ابعاد در یك جهت و آن هم هدایتگرى است آیةاللَّه جوادى آملى در این باره چنین مى نویسد: «آیات قرآن كه خود را هدایتگر مردم مى داند «هدىً للنّاس»(61) طورى تنظیم شده است كه هر كس مى تواند به مقدار سطح فكر خود از خرمن معارف و مآثر آن خوشه اى بر گیرد، هم براى عارفان، حكیمان و سایر اندیشوران برنامه  هدایتى دارد و هم براى توده  مردم و اعراب بیابانگرد. سالار شهیدان، حسین بن على علیه السلام همانند قرآن در چهره هاى گوناگون براى مردم جهان درخشید، براى عارفان در چهره  دعاى عرفه، براى زمامداران حامى قسط و عدل و حامى مستضعفان و محرومان در چهره  نهضت و قیام علیه طغیانگران امویان، براى پرهیزكارى در چهره  تارك دنیا و براى دیگران در چهره هاى دیگر…»(62)


12. حضور در محضر الهى
عارف، عالَم را محضر خدا مى داند و او را شاهد و ناظر بر جمیع امور مى شمارد. در قرآن كریم مى خوانیم كه «قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون …؛(63) و بگو [هر كارى مى خواهید] بكنید كه به زودى خدا و پیامبر و مؤمنان در كردار شما خواهند نگریست.»

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّك تَرى  ما یُصْنَعُ بولد نبیّك؛(64) خدایا تو شاهدى كه با پسر پیغمبر تو چه مى كنند.» همچنان كه پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارك خود را زیر گلوى او گرفت وقتى كه دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هَوّن عَلىّ ما نَزَل بىِ أنّه بعین اللَّه؛ آن  چه كه این مصیبت را بر من آسان مى كند این است كه این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى شود.»


13. خوف و خشیت الهى
قرآن كریم مؤمنان را مى ستاید كه فقط از خدا مى ترسند و جز او از كس دیگر هراس ندارند:«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّه …؛(65) كسانى كه پیام هاى خدا را ابلاغ مى كنند و از او مى ترسند و از هیچ كس جز خدا بیم ندارند… .»

سیره  عملى امام حسین در جریان كربلا مصداق واقعى این آیه است چرا كه اگر ترس از نابودى خود و فرزندانش را داشت هرگز پاى به این صحنه  پرمخاطره نمى گذاشت. امام در زمره  عارفانه خود در دعاى عرفه چنین مى فرماید كه: «الّلهم اخشاك كأنى أراك؛(66) خدایا مرا آنچنان قرار ده كه از تو بیمناك باشم به طورى كه گویا تو را مى بینم.»


14. مقام ذكر
از دیگر اوصاف پارسایان رسیدن به مقام ذكر است. یاد خدا را در دل داشتن و همواره به یاد او بودن، یاد خدا مایه  آرامش است: «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَنُّ الْقُلُوب»(67) و مؤمنان راستین آنانند كه خرید و فروش و مشغولات دنیوى آن ها را از یاد خدا غافل نمى سازد. «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تَجارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّه…»(68)

سرور و سالار شهیدان از جمله كسانى بود كه به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا مى كرد موقع حمله به دشمن ذكر «لاحول ولا قوّة اِلّا باللَّه العلىّ العظیم» مى گفت(69) هنگام احساس خطر مرگ «اناللَّه و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مى ساخت(70) هنگام رسیدن به كربلا از بلاها و مصیبت هاى آن به خدا پناه مى برد «الّلهم أَعوذُبِكَ مَنِ الكَربِ وَ البَلاء.»(71)

و بالاخره دشمنان خود را سرزنش مى كند كه: «شیطان بر شما مسلط شده و یاد خداى بزرگ را فراموشتان ساخته، ننگ بر شما و آنچه مى خواهید، ما از خداییم و به سوى خدا باز مى گردیم.»(72)


15. صبر و تسلیم
صبر در برابر مصیبت ها و تسلیم در برابر اراده الهى یكى دیگر از خصلت هاى نیك عارفان است. عارف معتقد است كه آنچه در عالم وجود واقع مى شود قضاى الهى است و تا چیزى از جانب او مقدّر نشده باشد واقع نمى شود. اگرچه حركت و تلاش براى دگرگونى وضع موجود و تغییر ناهنجارى هاى خود، قضا و قدر الهى و مرزى جدا از آن ندارد.

در قرآن كریم هفتاد بار مقوله  صبر مطرح شده كه ده مورد آن مرتبط با پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است. خداوند به مؤمنان دستور داده از صبر و صلوة براى حل مشكلات كمك بگیرید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوة»(73) و در آیه دیگر «صبر و تقوا» از استوارترین امور شمرده شده است «وَ إِن تَصْبِرُواْ وَ تَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور.» (74) «تسلیم» نیز اگرچه از جنس صبر است اما مقامى بالاتر است در مقام تسلیم «خود»ى باقى نمى ماند تا انسان بگوید آنچه را جانان مى پسندند مورد پسند من است بلكه خود و هرچه را در اختیار دارد تسلیم مولاى خود مى كند.

سخن حضرت اسماعیل كه در جواب «یا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى  فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُك» (75) گفت: «یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّبِرِین؛(76) مأموریت خود را انجام بده كه اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهى یافت» نشانه  دست یابى آن حضرت به مقام تسلیم و تفویض است.» (77)

حسین علیه السلام قهرمان صبر و تسلیم است و گفتار و كردارش بر آن گواه. آن بزرگوار در وصیت نامه  خود كه به محمدبن حنفیه نوشته فرموده است: «هر كس مرا رد كند و از یارى من سر باز زند صبر مى كنم تا خدا بین من و قوم اموى حكم كند كه او بهترین حكم كنندگان است.» (78)

صبحگاه عاشورا یاران خویش را چنین به صبر فرا مى خواند كه: «اى كریم زادگان! صبورى كنید زیرا مرگ چونان پلى است كه شما را از سختى ها و آسیب ها عبور داده و به بهشت هاى پهناور و نعمت هاى جاودانه مى رساند…» (79)

در قتلگاه و عروجگاه، عصر عاشورا در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین عرضه مى دارد: «بر قضا و حكم تو صبر مى كنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران.» (80)


16. عبادت
«عبادت» پیوند مخلوق با خالق و اوج كمال انسانى و ارج بخشیدن خداوندى است كه نعمات فراوانى به ما عطا كرده است. قرآن كریم، گاه پرستش را هدف آفرینش و گاه عامل نفى سلطه هاى شیطانى، و گاه زمینه  وحى و پیامبرى و … معرفى مى كند. خداوند در این زمینه مى فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛(81) و جن و انس را نیافریدیم جز براى آن كه مرا بپرستند.»

امام حسین علیه السلام عبد صالح خدا بود و تجسم عینى آیات الهى، در عین حال كه پهلوانى بزرگ بود، عابدى تمام عیار و عارفى كامل در پیشگاه الهى بود. از «مصعب زبیرى» روایت شده كه گفت: « حسین علیه السلام با فضیلت و متمسّك به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.» (82)

«عقاد» نیز گوید: علاوه بر نمازهاى پنجگانه نمازهاى دیگر بجاى آورد و علاوه بر روزه  ماه رمضان در ماه هاى دیگر هم روزهائى را روزه مى گرفت و در هیچ سال حج خانه  خدا از او فوت نشد مگر آن  كه ناچار به ترك شده باشد. (83)

امام حسین علیه السلام انس ویژه اى با نماز داشت. چنان كه قبلاً بیان شد از برادرش حضرت اباالفضل خواست یك شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب فقط به دعا، نماز، تلاوت قرآن و استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد.

در ظهر عاشورا نیز كه تنور جنگ به شدت گرم شده بود،به شخصى كه وقت نماز را به ایشان یادآورى كرد فرمود: «نماز را به یادمان آوردى خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلكه اكنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید كه دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعیدبن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام را بر عهده گرفته و در این راه شهید شدند. (84)


17. عزت طلبى و ذلّت ستیزى
عزّت از آن خداست و هر كس طالب عزت است باید آن را نزد خدا بجوید «مَن كَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا.»(85) در قرآن كریم خطاب به پیامبر خود مى فرماید كه: «وَ لَن تَرْضَى  عَنكَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصارى حَتَّى  تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (86) یهود و نصارى  هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا زمانى كه از آنان تبعیت كنى.» بنابراین در صورتى كه پیامبر ذلت تبعیت از آنان را بپذیرد تا آن ها از او خشنود مى گردند و توطئه نكنند. اما در ادامه آیه خداوند به پیامبر دستور مى دهد كه بگوید: «إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى » (87) به طور قاطع و با عزت تمام سخن آنان را رد كند.

اساساً نفوذناپذیرى از صفات قرآن است، هرگونه بطلان، دروغ، تحریف، تغییر و شكست در آن راه ندارد. از این رو درباره  صفت قرآن در این كتاب مى خوانیم «إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ * لَّا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِه؛ (88) این كتاب نفوذناپذیر [و صاحب عزّت] است هیچ باطلى چه از پیشِ رو یا از پشت سر به آن راه نمى یابد…»

سیره  امام حسین علیه السلام نیز بر مبناى همین حبل متین الهى بود و لحظه اى تن به ذلت و سر به خوارى نداد و سطر سطر قیام او نشانگر عزت مدارى و پایدارى بر راه هدایت الهى بود.

امام علیه السلام در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد كه: «آگاه باشید كه زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته یا شمشیر كشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است.» (89)


پی‌نوشت‌ها:
1. بحار الانوار، ج 98، ص 355.

2. منبع پیشین، ج 23، ص 133: مرحوم سید هاشم بحرینى در كتاب غایة المرام این حدیث را با سى و نه سند از دانشمندان اهل تسنن و با هشتاد سند از دانشمندان شیعه نقل كرده است.

3. نهج البلاغه، خطبه  154.

4. مزمل/ 20.

5. محمد/ 24.

6. تفسیر البرهان، ج 1، ص 100.

7. الفتوح، ج 5، ص 14.

8. احزاب/ 33.

9. قصص/ 21 و 22.

10. قصص/ 22 ؛ الفتوح، ج 2، ص 25.

11. تاریخ طبرى، ج 3، ص 28.

12. بحارالانوار، ج 44، ص 392 و ج 45، ص 3.

13. كهف/ 9.

14. بحار الانوا، ج 45، ص 32 و 188.

15. بقره/ 137.

16. معالى السبطین، ج 2، ص 115.

17. بقره/ 138.

18. توبه/ 111.

19. بقره/ 207.

20. حماسه و عرفان/ 247.

21. بحار الانوار، ج 44، ص 328.

22. بحارالانوار، ج 44، ص 377.

23. بقره/ 237.

24. فصلت/ 34.

25. سفینةالبحار، مادّه  خ ل ق، ج 2، ص 116.

26. اسراء/ 37.

27. زمر/ 72.

28. فرقان/ 63.

29. شعراء/ 215.

30. بحارالانوار، ج 44، ص 189.

31. حشر/ 9.

32. انسان/ 8 و 9.

33. پرتوى از عظمت حسین علیه السلام، به نقل از سمعوالمعنى، ص 150 - 151.

34. همان، ص 168 - 169، به نقل از سمعوالمعنى، ص 151.

35. نساء/ 86.

36. آل عمران/ 104.

37. ر.ك: «نصیحت گرى و خیرخواهى» در همین مقاله.

38. بحار الانوار، ج 44، ص 329.

39. بقره/ 207.

40. انسان/ 8 و 9.

41. حماسه عرفان، ص 246.

42. مجله نور دانش، سال دوم، ش 3.

43. تاریخ سیاسى اسلام، ج 1، ص 451.

44. طلاق/ 3.

45. ابراهیم/ 12.

46. بحارالانوار، ج 45، ص 6/ تاریخ الطبرى، ج 3، ص 318، برگرفته از آیات: اعراف 196/ و یونس/ 71.

47. اسراء/ 79.

48. توبه/ 36.

49. دعاى عرفه، مفاتیج الجنان.

50. اعیان الشیعه/ 581.

51. بحار الانوار، ج 17، ص 213.

52. مقتل مقرم، ص 397 - 398.

53. قرآن،حسین،شهادت، ص 118.

54. بقره/ 121.

55. تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج 2، ص 236، نقل از میزان الحكمه، ج 10، ص 4824.

56. كامل الزیارات، ص 371.

57. تاریخ الطبرى، ج 3، ص 315.

58. حاقه/ 51.

59. مائده 48/.

60. بحار الانوار/ ج 100، ص 294 و 20.

61. بقره/ 185.

62. حماسه و عرفان، ص 229 - 230.

63. توبه/ 105.

64. بحارالانوار، ج 44، ص 321.

65. احزاب/ 39.

66. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.

67. رعد/ 28.

68. نور/ 37.

69. بحارالانوار، ج 45، ص 50.

70. بحارالانوار، ج 44، ص 379.

71. پیشین، ص 381.

72. پیشین، ج 45، ص 6.

73. بقره/ 153.

74. آل عمران/ 186.

75. صافات/ 102.

76. صافات/ 102.

77. حماسه و عرفان، ص 258.

78. بحارالانوار، ج 44، ص 330.

79. معانى الاخبار، ص 289.

80. مقتل مقرّم، ص 283.

81. ذاریات/ 56.

82. پرتوى از عظمت حسین علیه السلام، ص 165، به نقل از اسدالغابه، ج 2، ص 20.

83. منبع پیشین، به نقل از: ابوالشهداء/ 73.

84. پیشین.

85. فاطر/ 10.

86. بقره/ 120.

87. بقره/ 120.

88. فصّلت/ 41 - 42.

89. لهوف، ص 139، مقتل الحسین للخوارزمى، ص 9 و 10 .

انقلاب اسلامی از منظر رهبر معظّم انقلاب اسلامی

مفهوم انقلاب اسلامی

نخستین گام در مطالعه هر پدیده، تبیین مفهومی آن است. شاید به تعداد اندیشمندانی که در مورد انقلاب قلم زده اند، تعاریفی از انقلاب ارائه شده باشد. این تعاریف کم و بیش وجوه اشتراک و اختلاف نسبت به یکدیگر دارند و هر یک از آنها زاویه ای از زوایای انقلاب را آشکار می سازد. آنچه مسلم و قطعی است این که بر روی هیچ تعریف مفهومیِ رضایت بخش و مورد پذیرش عموم، اتفاق نظر وجود ندارد .

در کالبدشکافی تعاریف انقلاب به مؤلفه هایی نظیر دگرگونی بنیادین و ساختاری، تغییر نهادها، جابه جایی نخبگان، خشونت و بی نظمی و… برمی خوریم که بر اساس تحلیل انقلاب های جهان، در تعریف انقلاب جای گرفته اند. وقوع انقلاب اسلامی ایران که یکی از بزرگ ترین پدیده های تاریخ در قرن بیستم بوده و در زمره مهم ترین جنبش های سیاسی ـ اجتماعی به شمار می آید، تعاریف موجود و نیز نظریه های انقلاب را به چالش کشید و ضرورت ارائه تعریف جدیدی از انقلاب را به دنبال آورد .

وجه عدم اتفاق نظر در درک مفهومی انقلاب، مربوط به پیچیدگی آن به عنوان یک پدیده اجتماعی است که به پیچیدگی و ناشناختگی انسان برمی گردد. با این وجود گفتنی است که شاید بتوان از طریق درک اشارت و رمزهای ضمنی اینگونه دگرگونی ها، به تصوری رضایت بخش از معنای انقلاب دست یافت . انقلاب اسلامی خصوصیات منحصر به فردی دارد که آن را از دیگر انقلاب های جهان ممتاز مي سازد  

 و مفهوم جدیدی از انقلاب به دست می دهد. برخی از این خصوصیات از نظر خلف صالح معمار بزرگ انقلاب اسلامی از این قرارند :

1ـ برخورداری از پشتوانه عظیم فلسفه و فقه و معارف شیعه در طول هزار سال،

2ـ انقلاب اجتماعی همه جانبه همراه با تحول بنیادین در زندگی انسان ها،

3ـ استواری بر پایه فرهنگ و اعتقاد و ایمان در مراحل اوج گیری و سازندگی انقلاب،

4ـ بهره مندی از رویکرد ارزشی و هدف گیری اصلاح مفاسد جهانی و بشری،

5ـ حاکم سازی فرهنگ توحیدی به جای فرهنگ الحادی و استبدادی،

ـ شکل گیری بر مبنای نظم و انضباط انقلابی.6

با توجه به این خصوصیات است که انقلاب اسلامی یک تفسیر اسلامی و الهی بوده و به معنی زنده کردن دوباره اسلام است؛ چنان که رهبر معظم انقلاب می فرماید : انقلاب یک تفسیر اسلامی و الهی است. ما انقلاب را یک تحوّل اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی می دانیم که به دنبال آن ها تحول اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و آنگاه رشد همه جانبه ابعاد انسان ها می آید. همان طور که در آیه قرآن است «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» هر وقت انسان ها خصلتهای بد، ضعفها، نقص ها و بی ایمانی ها را در خودشان تغییر دادند، اوضاع و احوال اجتماعی آنها تحول پیدا خواهد کرد. هیچ چیز هم جلوگیر آن نخواهد بود. برای شروع این حرکت و تحول همگانی، انسان ها باید احساس تکلیف کنند .

ضرورت انقلاب اسلامی

بسیاری از صاحب نظران علل وقوع انقلاب اسلامی در ایران را بررسیده اند و به نحوی کوشیده اند تا یکی از نظریه های ابراز شده از

سوی اندیشمندان غربی درباره انقلاب را بر انقلاب اسلامی تطبیق نمایند. آنان ضرورت وقوع انقلاب اسلامی را بیشتر در عواملی نظیر مدرنیزاسیون، توطئه ی خارجی، اقتصاد و مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی دانسته اند. در حالی که با کالبدشکافی دقیق انقلاب اسلامی ایران به تطبیق ناپذیری این نظریات بر آن حکم خواهیم نمود.

در دیدگاه مقام معظّم رهبری، انقلاب یک ضرورت طبیعی بر اساس سنّت های الهی بود. توضیح اینکه؛ نظام هستی به عنوان مظهر و تجلّی اراده و مشیّت الهی، مشمول قوانین و سنّت هایی است که نه تغییرپذیرند و نه جایگزین بردار. بشر چه بخواهد و چه نخواهد و قدرتمندان چه راضی باشند و چه نباشند، این سنّت ها تحقق می پذیرند. یکی از این سنّت ها تجلّی حق و پیروزی آن بر باطل است. یعنی جریان هستی و اداره امور عالم و نیز اعمال اختیاری انسان باید با تدبیر الهی و متکی بر معرفت صحیح اداره شود تا سعادت او تأمین و تضمین گردد .

بنابر این اگر روزی جامعه اسلامی که نماد جریان حق است منحرف شود و به جایی برسد که هم مردم به فساد کشیده شوند و هم حکومت ها فاسد گردند و در نتیجه جابجایی خوب و بد، معروف و منکر و حق و باطل در عرصه حیات اجتماعی صورت گیرد، خداوند شرایط را به گونه ای محقق می سازد که گروه خداپرستان و مؤمنان قیام کنند و جامعه را از فساد به صلاح برگردانند؛ همان طور که حادثه عظیم عاشورا در تاریخ اسلام از مصادیق روشن آن است. مقام معظم رهبری با توجه به این سنت الهی است که می فرماید : من احساس می کنم که انقلاب اسلامی یک ضرورت بود برای اسلام. یک نیاز بود برای مسلمین. سنّت الهی بود برای حفظ دین و حفظ احکام الهی. مطلب بعدی این است که انقلاب اسلامی یک حادثه تاریخی است نه یک حادثه منطقه ای. اساساً انقلاب، هر انقلابی در جغرافیای انسانی مثل زلزله و آتشفشان در جغرافیای طبیعی است. زلزله و آتشفشان از لحاظ اصل بروز ناشی از تکاثف انرژی های مختلف طبیعی است. انقلاب هم در جغرافیای انسانی، ناشی از انباشته شدن  

انرژی های انسانی و انفجار این انرژی هاست. بر اساس این قانون الهی بود که اوضاع و احوال جهانی و نیز اوضاع و احوال تاریخی کشور ایران اقتضا می کرد این تحول عظیم رخ دهد و نظام سلطنتی به نظام الهی و مردمی تبدیل شود، یعنی نظامی بر پایه ارزشهای معنوی که دنیا در نهایت درجه از آن دور بود، به وجود آید. دنیایی که غرق در مادی گری و فساد و فحشا شده و معنویتش ضعیف و ضعیف تر شده بود، هرگز باور نمی کرد و نمی کند که بتوان انقلابی بر مبنای حکم خدا به وجود آورد. امّا این معجزه در ایران رخ داد و پایگاه نجات دنیا از فساد و تباهی و رنجهای روحی شد و چنان شد که مستضعفان جهان، آمال و آرزوهای خود را در آن قابل تحقق یافتند .

برای تحقق وعده الهی که پیروزی اسلام بر همه کفر و الحاد و پیروزی ارزشهای الهی بر همه مادی گری های کوته نظرانه است، ضرورت داشت اسلام خودش را در عصر غربت دین بنمایاند و در عرصه حیات اجتماعی بشر مطرح سازد. از اینجا بود که خدای متعال چنین مقدّر کرد که این کار به دست یکی از شایسته ترین و برترین بندگانش عملی شود و شد . بر پایه این سنّت الهی گرچه قدرتمندان و زورمداران جهان در مسیر دستیابی انقلاب به اهدافش سنگ اندازی و مانع تراشی می کنند، ولی به فضل الهی اگر مردم شریف ایران ایمان را با عمل صالح قرین سازند، هیچ قدرتی یارای مقاومت در برابر آنان را ندارد و چنین ملّتی قله های مرتفع عزّت و افتخار را یکی پس از دیگری فتح خواهد کرد. زیرا در کار خدا طفره نیست و طبیعت و فطرت عالم این است که به سمت کمال برود. به همین دلیل است که رهبر و ملت ایران ، توحید، معنویت و دین داری را که شعار انقلاب حضرت مهدی(عج) است، شعار انقلاب اسلامی قرار داده و آن را زمینه و مقدمه ای برای انقلاب حضرت مهدی (عج) می دانند. شکی نیست، چون این انقلاب بر طبق سنّتهای الهی است، با صبر و توکّل به خدا پیش می رود و به اهداف خود نیز خواهد رسید .

حاصل کلام اینکه انقلاب اسلامی بر اساس یک ضرورت طبیعی و تاریخی و مبتنی بر قواعد و سنن الهی به وقوع پیوست و بر اساس همین قاعده نیز به راه خود ادامه خواهد داد. مقام معظم رهبری می فرماید : انقلاب ما و حرکت ما اسلامی است.

از جهت دیگر برای مردم دنیا امروز بسیار می تواند آموزنده باشد و به عنوان یک تجربه ملموس و عملی مطرح بشود. انقلاب ما از باب انطباق با سنت هایی که در قرآن برای نهضت ها و تحولات جهانی و تحولات اجتماعی ذکر شده، از جهت انطباق با این پیشگویی های قرآن و قوانینی که ذکر می کند و سنن الهی نیز اسلامی است. تفسیر و تحلیل قرآن نسبت به تحولات اجتماعی عمیقاً مغایر با تحلیل و تفسیری است که مکاتب مادی ذکر می کنند. در قرآن کریم برای تحولات مادی یک اصول و نقاط عطف و انگیزه ها و اهرم ها و عوامل دیگری ذکر شده، غیر از آنچه که در تحلیل ها و تفسیرهای مادی وجود دارد. ما نگاه می کنیم می بینیم عیناً آنچه در انقلاب ما اتفاق افتاد منطبق بر همین تفسیرها و تبیین های الهی است که سنن آفرینش را برای ما بیان می کند .

الگوی انقلاب اسلامی

در تحلیل نهضت انبیاء روشن می شود که پیامبران سه وظیفه عمده به عهده داشتند؛

الف ـ تعلیم معارف، جهان بینی، مقررات و احکام الهی،

ب ـ تربیت و تزکیه مردم و رشد دادن و شکوفا ساختن استعدادهای آنان برای اداره خویش،

ج ـ مدیریت بالفعل جامعه و تشکیل و اداره نظام حکومتی .

ما نیز بر طبق حکم الهی امروز چنین الگویی را برای خود برگزیده ایم و انقلابمان را منطبق بر حرکت اسلامی صدر اسلام می دانیم و شک نداریم که انقلاب اسلامی مثل بعثت و پیام نبوت منطبق با قوانین آفرینش و خواست و اراده الهی است و ملت رشید ایران در مبارزه خود چونان مسلمانان صدر اسلام با ایثار و فداکاری همان هدف را تعقیب کرده و خط بعثت آنان بر خط کفر و الحاد و طغیان و شیطنت به پیروزی می پیوندد و پیروزی حق بر باطل آشکار می شود .

 

پیام انقلاب اسلامی

1ـ لزوم خروج انسان از یوغ بردگی و بندگی طاغوت و رستن از ذلت و خواری،

2ـ روی آوردن به عبودیت خدا و رستگاری،

3ـ برآشفتن در مقابل همه بدی ها و کجی ها و نابسامانی ها،

4ـ مبتنی بودن حکومت و قدرت سیاسی بر پرهیزکاری، عدالت و حقیقت،

5ـ ضرورت دین گرایی و خدامحوری و نیز بازگشت از مسیر انحرافی دوران غرور جاهلانه شکوفایی علم .

آرمان و اهداف انقلاب اسلامی

برخی از آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی به دیدگاه مقام معظم رهبری عبارتند از :

1ـ عدالت خواهی،

2ـ تربیت و تزکیه انسان و در نتیجه جامعه سازی بر مبنای آن،

3ـ تشکیل نظام توحیدی و تلاش برای دستیابی به سعادت دنیوی و اخروی،

4ـ دستیابی به حیات طیّبه،

5ـ برخورداری از رفاه، امنیت، دانش، عزت سیاسی، استقلال اقتصادی و رونق تجاری،

6ـ حاکمیت اسلام و قرآن در زندگی بشر،

7ـ تکریم انسان و نفی فقر و فساد و تبعیض و در نتیجه احساس خوشبختی و سعادت،

8ـ باز گرداندن عزّت اسلامی به مسلمانان .

علاوه بر موارد یادشده، اهداف دیگری نظیر

استقلال، آزادی، رشد معنوی، تعالی مادی، ایجاد محیط امن و باکرامت و… نیز جزء اهداف انقلاب به حساب می آیند .

رمز پیروزی انقلاب اسلامی

برخی از عوامل پیروزی انقلاب عبارتند از :

1ـ مطابقت انقلاب اسلامی با سنتهای الهی،

2ـ ایمان عمیق، آگاهانه و راسخ مردم به اسلام ناب،

3ـ تکیه بر مفهوم واقعی شعار الله اکبر،

4ـ تعظیم شعائر الهی و اسلامی به ویژه عزاداری ها در محرم و صفر،

5 ـ روشنگری و فداکاری روحانیت اصیل و متعهد به عنوان جلودار نهضت .

در یک کلام می توان رمز پیروزی انقلاب اسلامی را در ایمان و اعتقاد مردم به اسلام و نیز تسلیم در برابر فرمان خدا و صبر و فداکاری و استقامت در مسیر انقلاب جست وجو نمود .

اصول انقلاب اسلامی

1ـ پایبندی به اسلام و قرآن،

2ـ دفاع از محرومان و مستضعفان،

3ـ عدم گرایش به قدرتهای شرقی و غربی،

4ـ تحقق عدالت اجتماعی،

5ـ تعلیم و تربیت اسلامی،

6ـ نفی سلطه و حاکمیت ظالمانه قدرت های زورگو،

7 ـ عدم خوف و هراس از تهدیدات قدرتهای مادی و امیدواری به نصرت و امداد الهی،

8 ـ تکریم انسان به معنی واگذاری حقیقی حق تصمیم گیری و تعیین سرنوشت به انسان،

9 ـ فراهم سازی راه کمال جویی و تقرب انسان به خدا و جلوگیری از منحصر و محدود سازی او در 

خواهشهای جسمی و جنسی .

ارکان انقلاب اسلامی

الف ـ مکتب        ب ـ رهبر       ج ـ مردم
دستاوردهای انقلاب
الف ـ دستاوردهای داخلی

ب ـ دستاوردهای خارجی

آسیب ها و تهدیدات انقلاب اسلامی

هیچ پدیده ای در نظام هستی از قواعد و سنّت های الهی مستثنی نیست. هر انقلابی به عنوان پدیده اجتماعی نیز مشمول این قواعد خواهد بود. یکی از سنّت های الهی این است که هر پدیده ای در معرض آسیب و تهدید قرار گیرد. منظور از آسیب، عوامل درونی پدیده است که آن را به سوی نابودی و اضمحلال سوق می دهد. تهدید هم فشارهایی است که از سوی عنصر یا عامل خارج از پدیده به آن تحمیل شده، باعث فتور و سقوطش می گردد. شناخت آسیب ها و تهدیدات هر پدیده و اقدام در جهت پیشگیری از بروز آنها، زمینه بقای آن پدیده را فراهم می آورد . از منظر قرآن کریم، تحولات اجتماعی و دگرگونی هایی که در زندگی بشر به شکل انقلاب ها، تکامل ها، انحطاط ها، شکست ها و پیروزی ها رخ می دهد، مشمول قواعد و مقررات تکوینی به عنوان ضوابط تحول تاریخ هستند. قاعده طبیعت و تاریخ و تکوین الهی این نیست که خدای متعال نعمتی را که به یک ملت یا جمعی از انسان ها عطا فرموده، تغییر دهد، مگر اینکه آنها وضع خودشان را دگرگون سازند. بدین روی اگر ملت یا جامعه انقلابی بر اصول اساسی خویش پایدار باشد، نه آسیبی بروز خواهد کرد و نه تهدیدی می تواند او را از پای درآورد. با این نگاه، تغییر در آنچه که باعث شکل گیری، پیروزی و ادامه حرکت انقلاب شد، عامل آسیب زای انقلاب است، و از آنجا که استکبار جهانی، منافع و مطامع خود را از دست رفته

 

می بیند و ناخرسند از چنین وضعیت است، بزرگ ترین عامل تهدید به شمار می رود .

رمز تداوم انقلاب اسلامی

1ـ حفظ جهت گیری الهی انقلاب اسلامی،

2ـ درک و فهم صحیح از اسلام و پای بندی به شعار اسلام خواهی،

3ـ شناخت اصل مترقی ولایت فقیه و التزام به تبعیت از آن،

4ـ حضور مردم در صحنه و مراقبت از جهت گیری صحیح انقلاب،

5ـ ایمان و عمل صالح و استقرار و گسترش اخلاق اسلامی به ویژه در بین مسئولین،

6ـ زنده نگه داشتن ارزش های انقلاب نظیر؛ تقوی، زهد، جهاد، شهادت، ایثار، صفا، مروت و… ،

7ـ اخلاص، صبر، استقامت، مقاومت و ایثار در مسیر حرکت به سوی اهداف نهایی انقلاب،

8 ـ حفظ اتحاد و یکپارچگی ملت و جلوگیری از بروز تفرقه .

9ـ تسلیم ناپذیری در برابر دشمن.

10 ـ بارور نمودن نسل جدید و پرورش آنها با هویت صحیح .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجله حصون بهار 1385، شماره 7

 

نیایش ـ برداشتی از نیایش های حضرت زهرا سلام الله عليها

اهمیت دعا

چه شیرین است ندادادن او که مهربان ترین است و بخشنده ترین. چه زیبا و پربهاست تنها و تنها به او روآوردن و به او رو کردن. چه گران قدر است خواستن از او که سرچشمه بخشایش است و گنجینه لطف و احساس و چه دل پذیر است چشم امید دوختن به او که سراسر لطف و مهر و رحمت است. خداوند نیایش بنده را بیشتر از هر چیز دیگر دوست می دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «هیچ چیز نزد خدای تعالی گرامی تر از نیایش بنده با او نیست . »

توشه ای نیکو

خواهش، نیازمندی، طلب حاجت و بلند کردن دست تمنّا به درگاه آن بی نیازِ یگانه، شیرین ترین و گران بهاترین عملی است که یک مخلوق سراپا نیاز را به کمال می رساند. برای ما که توشه عملمان سخت اندک است و بار گناهمان افزون بر عدد، برای ما که گاه راه و بیراهه را گم می کنیم و زاد راه آخرتمان را از یاد می بریم، چه چیز نیکوتر از آن است که از آن نور هدایت و آن مهربانِ لطیف، مدد بخواهیم و از او تمنای یاری کنیم و جز این، کدام تلاش ما را به رستگاری می رساند؟ باشد که این نیازمندی مان راهگشای سعادتمان باشد که به فرموده امام صادق علیه السلام : «خداوند در روز قیامت دعا و نیایش مؤمن را به عملی

نیک بدل می کند و بدان بهشت را برایشان وسعت می بخشد . »

گشایش درِ رحمت

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، فرمودند :  

« بهترین عبادت بندگان، دعا و نیایش به درگاه اوست. پس آن گاه که خدا بنده ای را توفیق دعاکردن داد، درهای رحمت خود را بر او گشوده است . » پس چه نیکوست نیایش به درگاه آن معبود سراسر مهر و گشودن در رحمت او. چه زیباست لبریز شدن از زلال مهربانی او و دل سپردن به الطاف بی کرانش، و چه گواراست لحظه ای صفادادن به روح خسته در بوستان مهربانی خدا .

ناتوان ترین افراد

نیایش ریسمانی است که خدای توانا آن را به دست ناتوان انسان سپرده است. تا گاهِ نیاز و ناتوانی و گرفتاری، از آن یاری طلبد.

دعا و نیایش اتصالی است بین ناتوانی انسان و قدرت بی کران الهی. به فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، ناتوان ترین انسان ها کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد .

دعای منسوب به حضرت زهرا علیهاالسلام در تعقیب نماز عصر

سپاس خدا

پاک و منزّه است او که بر آنچه از دل بگذرد آگاهی دارد. پاک و منزّه است او

که گناهان را شماره کند و پاک و منزه است او که رازهای نهان آسمان و زمین بر او پوشیده نیست .

خدا را سپاس که مرا به نعمت هایش کافر قرار نداد و مرا منکر الطافش مخواست. نیکی همه از او است و او سزاوار خوبی هاست. چون مهر آورد از لطف اوست و چون عذاب کند به کیفر بدکاری هایی است که پیش فرستادیم و خدا بر بندگان ستم نکند.

پادشاهی شکوهمند

سپاس خدا را که بلندمرتبه است و والامقام؛ تواناترین است و ملکش بی همتاست؛ مقامش بلند است و دلایلش روشن و آشکار؛ مهربان و عطابخش و لطیف است .

سپاس آن خدای راکه حقیقت ربوبیتش از خلق نهان است. چشم ها او را ننگرند و وصف ها او را در نیابند. در مقدار نگنجد و در وهم نیاید، که او پادشاهی شکوهمند است .

لبریز از اجابت

الهی بر من می نگری، سخنم را می شنوی، بر امورم آگاهی و بر آنچه از درون من است دانایی که چیزی برتو پوشیده نیست. از تو حاجت خواستم و در خواهشم به درگاهت زاری آوردم. در بیچارگی و نیازمندی ام، در خواری و تنگ دستی ام و در سختی و درماندگی ام تو را می خوانم که تو بخشنده و بخشایشگری. الهی، جز تو 

کسی را شایسته بخشایش خود نمی یابم. الهی، تو از عذاب من بی نیازی و من به رحمت تو نیازمندم. پس به نیازمندی خود و بی نیازی ات، تو را می خوانم. به توانایی تو و ناتوانی خود تو را می خوانم که پیاله خواهشم را از اجابت لبریز کنی از رحمت سرشارم گردانی، نیازم را برآوری، سختی ها را بر من آسان گردانی، و بر بدخواهانم غلبه ام دهی، ای مهربان ترینِ مهربانان .

توکل بر خدا

خدایا، عُجب، ریا، تکبر، ستمکاری، حسد، ناتوانی، تردید، خیال پردازی، زیانمندی، ذلت، فریب کاری و بدکاری را از چشم و گوش همه اعضای بدنم بیرون کش و مرا در جاده ای که پسند توست روان دار، ای مهربان ترینِ مهربانان .

خدایا، سررشته امورم را به تو سپردم و بر تو تکیه کردم و خود را تسلیم تو داشتم؛ از بیم آن که برخود ستم کنم. الهی، تو آن خدای کریمی که هیچ دست امیدی را تهی مگذاری و بر هیچ سینه لبریز از خواهشی دست رد نمی زنی. از تو می خواهم که روی کرمت را از من مگردانی، توبه ام را بپذیری و از خطایم درگذری، ای مهربان ترینِ مهربانان .

کار دین و دنیا

ای مهربان، بر آن که بر من ظلم آورد پیروزم دار و در برابر آن که با من دشمنی کند یاری ام ده . دین داری ام را گرفتار کاستی و اندوه مکن، همه تلاشم را برای دنیایم قرار مده و دانایی ام را در علوم دنیایی محصور مدار . الهی، دینم را که

نگاهبان من است و دنیایم را که بدان زندگی ام بخشیدی و آخرتم را که بازگشتم به سوی آن است راستی بخش و به صلاح آور . لحظه های زندگی ام را دارای توشه ای از نیکی، و مرگ را آغاز آسودگی ام از هر بدی قرار ده .

دوستدار عفو

رحیما، تو بسیار بخشاینده ای و دوستدار بخشایش، پس از من درگذر. الهی تا آن لحظه که زندگی برایم نیک است زنده ام دار و آن گاه که مرگ برایم نکوتر است، بمیرانم. الهی، از تو می خواهم که بیم و پرهیز از خشمت را در پنهان و آشکار در دلم بنهی، در حال خشنودی و خشم به عدل وادارم کنی و مرا در دارایی و تهی دستی، میانه رو سازی .

الهی، از تو نعمتی می خواهم که پایان نپذیرد و روشنیِ چشمی که به تاریکی نگراید. از تو می خواهم در حکمی که بر من قلم می زنی، خشنودم داری و مرا لذت دیدارت بچشانی .

نور هدایت

الهی در راهی که پیش رو دارم، تو نور هدایت من باش و از شر شیطان نفس، در امانم دار .

الهی، به بدی دست آلودم و بر خود ستم کردم. مرا ببخش که بدی ها را جز تو کس نبخشاید .

الهی، از عافیت سرشارم کن و در بلا و سختی صبورم دار. و باب گذرم را از این دنیای فانی و رسیدن به سرزمین مهرت بر من بگشای .

 

باب هدایت

الهی، به مهربانی تو چشم دوخته ام و دست به سوی بخشش تو دراز کرده ام. پس محرومم مدار که تو را می خوانم و در عذابم مخواه که از تو بخشایش می طلبم. الهی، بر من ببخشا که تو بر من آگاهی و عذابم مکن که بر من توانایی. به مهربانی ات، ای مهربان ترینِ مهربانان .

الهی بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم بنده و رسولت درود فرست که به برکت او بیراهه ها را پایان دادی و باب هدایت را گشودی .

دعای منسوب به فاطمه علیهاالسلام در تعقیب نماز مغرب

به دست قدرت او

سپاس خدای را که آسمان به دست قدرت او برپاست و زمین به یُمن توانایی او برجاست. به قدرت او کوه ها استوار شد، بادها به نیکی وزیدن گرفت، ابرها در آسمان روان گشت. دریاها در جایگاه خود جای گرفتند، دل ها بدو آرام شد و خدایان به هیبت ربوبیت او درهم شکستند .

بلندمرتبه ای در شمار آرنده ی قطرات باران و برگ درختان، ای حیات بخش تنِ مردگان در روز محشر. پاک و منزهی ای بشکوه بلندمرتبه .

چه خواهی کرد؟

ای مهربان، چه خواهی کرد با غریبی نیازمند که دست نیاز و پناه جویی به سویت دراز می کند؟  

 

چه خواهی کرد با آن که در تو محو می شود، در جاده رضایت تو روان می شود، به سوی تو رو می کند؟

الهی دست دعایم را محروم و تهی باز مگردان و امیدواری ام را به سرافکندگی پایان مده .

یقین به اجابت

مهربانا، از تو می خواهم که از عفو لبریزم کنی و از من درگذری؛ لباس سلامت و عافیت بر من بپوشانی و سلامت در دین را روزی ام گردانی. الهی تو را می خوانم و یقین دارم که پاسخم می گویی. تو را صدا می زنم و می دانم که می شنوی. پس دعایم را بپذیر و رشته امیدم را پاره مکن، برسینه ام دست ردّ مزن و خواهشم را به حرمان فرجام مده .

در زمره خوبان

الهی، من به بهشت تو محتاجم و نیازمند گذشت توام. تو را می خوانم و هرگز از لطفت ناامید نمی شوم. تو را صدا می زنم و از خشمت احتراز نمی کنم. خدایا، ندایم را پاسخ ده و به غفران شیرینت بر من منت گذار. در جامه اسلام بمیرانم و در زمره خوبان و نیکان جایم ده .

خدایا، لطیفا، از لطفت محرومم مدار و تنها و خسران زده رهایم مکن. الهی گاهِ فراقِ عزیزانم بر من رحم آور. بر تنهایی ام در قبر و غریبی ام در قیامت و بیچارگی ام در روز حساب، با من مهربانی کن .

دعای سجده بعد از نماز از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

لطف افزون

 

مهربانا، جز تو خدایی نیست که او را بخوانند؛ برتر از تو خدایی نیست که از او بهراسند، جز تو پادشاهی نیست که از او پرهیز پیشه کنند. تو را نه وزیری هست و نه دربانی… الهی تو را هرچه بیشتر بخوانند واز تو بیشتر حاجت طلبند، لطف و کرمت افزون شود. و هر بنده بیشتر گناه کند، گذشت تو افزون گردد. الهی بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم و خاندانش درود فرست و دست نیازم را از زلال اجابتت لبریز کن .

دعای بعد از نماز از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

فقط به امید کرم تو

ای خدای مهربان ـ دست گشاده به امید فضل و کرم و لطف وا حسان تو به سوی تو آمده ام. ناامیدم مکن که هیچ کس از درگاه تو ناامید باز نگردد. الهی، با بخشش ات بر من از گنجینه بی کرانت کاسته نخواهد شد؛ پس بر من ببخش که نه به اتکای عملی صالح آمده ام و نه به شفاعت مخلوقی جز محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او ،که درود تو بر آنان باد.

خدایا، امیدوار به عفو و بخشش بی پایانت به درگاهت آمده ام. مولای من، شیوه همیشه تو احسان و لطف است و شیوه همیشه من خطا و بیراهه رفتن. از تو می خواهم به حق محمد صلی الله علیه و آله وسلم و خاندان پاکش، که از گناهانِ بسیارم درگذری که کسی جز تو ـ ای خدای بزرگ ـ آن را نبخشاید، یا عظیم .

دعای حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در مهمّات

 

نام های نیکو

الهی، ای عزیزترین نامِ خوانده شده؛ ای پیشی گرفته ترین در عزّت و جبروت؛ ای مهربان با هر نیازمندِ مهر؛ و ای راه گشای هر درمانده؛ ای باران رحمت و مهر بر هر دلی که شِکوه به سوی تو آورد. تو را می خوانم به نام های نیکویت که حاملان عرش، تو را بدان نام ها می خوانند و هرکه در عرش توست تو را بدان نام تسبیح می کند. تو را می خوانم تا پاسخم دهی، گره سختی هایم را بر من بگشایی و گناهم را بدان بپوشانی. تو را می خوانم به نام های نیکویت که بدان استخوان های پوسیده را زنده گردانی و سینه ام را گشاده داری. به صلاحم درکش ای که بقا تنها برای توست و مرگ و زندگی مخلوق در دست قدرت توست .

ـــــــــــــــــــــــــــ

https://hawzah.net

 

ادا در مي آوريم !

دل بیقرار نیست

“ادا در می آوریم”

چشم انتظار نیست

“ادا در می آوریم”

بر لب دعای ندبه  …
و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست
“ادا در می آوریم”
آقا محب واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست
“ادا در می آوریم”

 

 

پيام رهبر انقلاب در پي حضور حماسي ملت شريف ايران در راهپيمايي 22 بهمن 96

عظمت راهپيمايي امروز شما پاسخ قاطع و دندان شكني به بيگانگان و دشمنان سست عهدان داد . شما عملا زنده و پويا بودن انقلاب را به رخ آنان كشيديد . نهيب ملت ايران دشمن را به عقب ميراند . مسئولان قدر اين پديده بي نظير را بدانند و با روحيه انقلابي و عمل جهادي به ملت خدمت و از آرمانهاي انقلاب دفاع كنند .

راه نجات

هنگامـے ڪه شیطان به خداوند گفت:
من از چهار طرف (جلو، پشت، راست و چپ) انسان را گرفتار و گمراه می‏ڪنم.

فرشتگان پرسیدند:
شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات می‏یابد؟
خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است
راه بالا: نـیایـش و راه پایین: سـجـده

??بنابراین، ڪسی ڪه دستی به سوی خدا بلند ڪند یا سری بر آستان او بساید می‏تواند شیطان را طرد ڪند.

?تفسیر موضوعی قرآن (آیت الله جوادی آملی)، مراحل اخلاق در قرآن

استغفار

پیامبر اڪرم ص:
هر ڪس دوست دارد ڪہ نامہ ے اعمالش او را خوشحال ڪند
استغفارِ در آن را زیاد گرداند..
میزان الحڪمہ،ج۸،ص۴۶۳
اَستَغفِرالله‌رَبے‌و‌َاتوبُ‌الیهْ

حدیث

امام کاظم علیه السلام:

مال حرام رشد نمےکند اگرهم رشدکند، برکتی در آن نیست. آدمی آنچه راهم که ازحرام انفاق کندپاداشی نداردوآنچه راهم که باقی گذاردتوشه اوبه سوی آتش جهنم است

خرما , آفتاب , شراب ....

مردعربی از حضرت علی (ع) پرسيد :
اگر من آب بنوشم حرام است؟
فرمودند : نه

گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟
فرمودند: نه
گفت: پس چطور اگه ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است !

اميرالمومنين (ع) فرمودند :
اگر آب به روي سرت بپاشم دردي احساس ميكنی؟ گفت : نه
فرمودند: اگر مشتی خاك بپاشم چطور ؟
گفت : نه

فرمودند : اگر ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟
گفت : فرق سرم شكافته ميشود.
حضرت فرمودند : حكايت آن نيز اينگونه است.


? کتاب قضاوتهای امیرالمومنین(ع)

خرما , آفتاب , شراب ....

 

مردعربی از حضرت علی (ع) پرسيد :
اگر من آب بنوشم حرام است؟
فرمودند : نه

گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟
فرمودند: نه
گفت: پس چطور اگه ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است !

اميرالمومنين (ع) فرمودند :
اگر آب به روي سرت بپاشم دردي احساس ميكنی؟ گفت : نه
فرمودند: اگر مشتی خاك بپاشم چطور ؟
گفت : نه

فرمودند : اگر ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟
گفت : فرق سرم شكافته ميشود.
حضرت فرمودند : حكايت آن نيز اينگونه است.


? کتاب قضاوتهای امیرالمومنین(ع)

خرما , آفتاب , شراب ....

 

مردعربی از حضرت علی (ع) پرسيد :
اگر من آب بنوشم حرام است؟
فرمودند : نه

گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟
فرمودند: نه
گفت: پس چطور اگه ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است !

اميرالمومنين (ع) فرمودند :
اگر آب به روي سرت بپاشم دردي احساس ميكنی؟ گفت : نه
فرمودند: اگر مشتی خاك بپاشم چطور ؟
گفت : نه

فرمودند : اگر ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟
گفت : فرق سرم شكافته ميشود.
حضرت فرمودند : حكايت آن نيز اينگونه است.


? کتاب قضاوتهای امیرالمومنین(ع)

غرور

بسیار‌ زیبا ??

☘️گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد.
عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.

☘️ گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند
اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.

☘️گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند !

☘️چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پله ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد

#سلام_امام_زمانم

 

عاقبت یک روز،مغرب محو مشرق می‌شود
عاقبت غربی‌ترین دل نیزعاشق می‌شود

شرط می‌بندم که فردایی نه خیلی دور و دیر
مهربانی،حاکم کل مناطق می‌شود

اهمیت احترام به سادات!

?در محضر آیت الله بهجت ره:
احترام به سادات و مودّت و محبت به آنها، خیلی سفارش شده است.

?بعضی فرموده‌اند بارها اتفاق افتاده با نظر سیدی مخالفت نمودم و چوبش را از جای دیگر خوردم.

? بلکه از این بالاتر، پدری که سید بود نقل می‌کرد:
گاهی فرزند خود را به‌عنوان تأدیب کتک می‌زدم، بلافاصله گرفتاری و ناراحتی برایم پیش می‌آمد…

?حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام به شخصی که به یکی از سادات بی‌اعتنایی کرده بود ایراد گرفتند. آن شخص عرض کرد:
بی‌اعتنایی من به او، به‌خاطر مخالفت او با شما بود.
?حضرت در جواب فرمود: چون او به ما انتساب دارد، نمی‌بایست چنین می‌کردی..!

?در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۵

☘️ آیتــ الله #بهجت (ره) :

? جهت گشایش امور و باز شدن گره های کور خواندن سوره ناس بسیار مجرب و پر ثمر خواهد بود.

?ذکرهای شگفت انگیز عارفان ۱۳۰

ایران عزیز تسلیت

ایران عزیز تسلیت

تکنیک هایی برای تحکیم روابط خانواده

احترام، عاملی به منظور تحکیم روابط زناشویی

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در کلامی انسان ها را این گونه معرفی کرده است: « النّاسُ مَعادِنُ، کَمَعادِنِ الذَّهَبِ والفِضَّهِ؛ انسان ها معدن هایی همانند معدن های طلا و نقره هستند . »

از این حدیث درمی یابیم همه انسان ها ارزشمند هستند. هر کس به شخصیت خویش احترام می گذارد و خویشتن را دوست دارد، همچنین، از خواسته های اوست که دیگران هم شخصیت و منش او را ارج بگذارند .

براین اساس، زن و شوهر باید حرمت یکدیگر را حفظ کنند و همواره با هوشیاری کامل، از به کار بردن هر لفظی که با شأن انسانی طرف مقابل سازگار نیست، به شدت بپرهیزند، خواه در محیط خانه باشد یا در مهمانی .

باید توجه داشت که احترام به همسر، نشانه بزرگی شخصیت و فهم و درایت خود انسان است؛ چنان که بی احترامی به او، از شخصیت ضعیف و ناسالم فرد حکایت می کند .

با رعایت احترام متقابل همسران، رشته محبت در میان شان استوارتر و پیمان زناشویی بادوام تر خواهد شد. بدین ترتیب، بسیاری از کدورت ها و درگیری ها به آسانی از بین می رود؛ چرا که بیشتر بحث و جدال های لفظی و فیزیکی در محیط خانوادگی، هنگامی شروع می شود که حرمت و احترام میان زن و شوهر از بین رفته باشد .

حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوار خویش چنین نقل کرده است: «هرمردی که ازدواج کرد، باید همسرش را گرامی و محترم بشمارد . »

حضرت صادق علیه السلام خود فرموده است: «هر زنی که به شوهرش احترام بگذارد و به او آزار نرساند، خوشبخت و سعادتمند خواهد شد . »

عفو و گذشت و تحکیم روابط زناشویی

انسان ها کم و بیش اهل لغزشند و بهترین شان کسانی هستند که از اشتباه های دیگران چشم بپوشند و عیب های همدیگر را بزرگ جلوه ندهند که این خود، به خوشی ها و زیبایی زندگی می افزاید. این صفت نیکو، در زندگی زناشویی اهمیت ویژه ای می یابد؛ زیرا زن و شوهر در کنار هم زندگی می کنند و در صورت چشم نپوشیدن از لغزش های طرف مقابل، وجودشان برای همدیگر تحمل ناپذیر خواهد بود .

زن و شوهر باید رضایت همدیگر را جلب کنند و از انجام دادن کارهایی که کدورت و ناراحتی به دنبال دارد، بپرهیزند. البته، ناممکن است که زن و شوهر به طور کامل دور از خطا و لغزش باشند. بنابراین، در این گونه موارد باید از خطاهای یکدیگر درگذرند تا زندگی به کام آنها گوارا و شیرین شود؛ زیرا چنانچه در این باره سخت گیری کنند و از اشتباه هم چشم نپوشند، زندگی یا به کام آنان تلخ می شود یا آن را از دست می دهند .

در یک ضرب المثل اسکاتلندی آمده است: «یک قسمت دوام زناشویی، روی محبت است و نُه قسمتش، روی گذشت از خطا . »

بیشترین سفارش اسلام در مورد مسائل خانوادگی نیز، گذشت و چشم پوشی زن و شوهر از کج خلقی ها و اشتباه های یکدیگر است .

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: زن چه حقی بر شوهرش دارد که اگر آن را ادا کند، نیکوکار شمرده می شود؟ فرمود: غذا و لباسش را بدهد و کارهایی را که از باب نادانی انجام می دهد، ببخشد.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله هم روایت است: «زن بد، عذر شوهرش را نمی پذیرد و خطاهایش را نمی بخشد . »

هرگاه اختلافی میان همسران پدید آید، شایسته است هر کدام چند لحظه با خود خلوت کنند و ازخود بپرسند: آیا اشتباه از من نبود؟ و وقتی به جواب مثبت رسیدند، با کمال شهامت، از همسر خود عذرخواهی کنند و بدانند با این کار، هرگز کوچک نخواهند شد؛ چون به دستور خدا عمل می کنند. طرف مقابل نیز بدون منت گذاری، پذیرای پوزش او باشد تا با این عمل، صفا و صمیمیت بر خانه حکم فرما و نشاط و شادابی آن حفظ شود . »

ابراز علاقه، عاملی برای تحکیم رابطه زناشویی

بنای خانواده، بر پایه محبت استوار است. با مهر و دوستی، بسیاری از کاستی ها جبران می شود و بدون آن، بسیاری از خصلت های پسندیده دیگر، درک نمی شود .

در زندگی زناشویی، الفت و مهربانی، دل ها را به هم نزدیک می سازد و امید و اطمینان را در وجود همسر می نشاند. محبت زن و شوهر نسبت به یکدیگر، می تواند به وسیله زبان یا با روش های مختلف در عمل و در موقعیت های گوناگون ابراز شود. اظهار دوستی نیز باید با بیان کلماتی صریح و عاشقانه شکل بگیرد تا روح غبار گرفته در مسیر زندگی به پاکی مبدل شود و نشاط و شادابی در رگ های زندگی جریان یابد .

گرچه محبت امری است قلبی، ولی تا در قالب رفتارها و واکنش های متقابل ابراز نشود، کسی از آن آگاه نمی شود .

برخی از مردم با این فکر که من همسرم را دوست دارم و خدا نیز می داند، پس چه نیازی است او را از این علاقه آگاه کنم، از ابراز محبت به همسر غافل می شوند، در حالی که بنابر روایت امامان معصوم علیهم السلام ، دوست داشتن تنها کافی نیست، بلکه باید همسر را از میزان عشق و مهربانی خود باخبر سازیم .  »

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «هر کس از دوستان ما باشد، به همسرش بیشتر اظهار محبت می کند . »

گاهی نیز می توان، با روش های مختلف از قبیل تماس تلفنی، دادن هدیه، نامه، گفتن جملات مهرآمیز و… محبت و عاطفه خویش را به همسر اثبات کرد .

از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روایت است: «هر چه ایمان انسان کامل تر باشد، به همسرش بیشتر اظهار محبت می کند . »

رعایت پاکیزگی، عامل دیگر در تحکیم رابطه زناشویی

نظافت، از ارکان مهم زندگی انسان است که هم شرع و هم عقل سلیم به آن حکم می کند. هر چند نظافت در هر شرایطی لازم و پسندیده است، پاکیزگی و طهارت زوجین، به ویژه در زمان هایی که رابطه بیشتری با هم دارند، اهمیت بالاتری می یابد .

بدیهی است که رعایت نظافت و آراستگی، زن و شوهر را برای هم جذاب تر خواهد کرد و برعکس، ظاهر نامرتب و کثیف، آنها را از هم دور می سازد. توجه و سفارش فراوان اسلام بر مسواک، وضو، حمام به موقع، به کار بردن عطر و آرایش زنان برای همسر خویش بر همین مبناست .

کسانی که در حضور دیگران به ظاهر خود بیش از حد رسیدگی می کنند، ولی در حضور همسر خود در منزل این آراستگی و پاکی را رعایت نمی کنند، سخت در اشتباهند .

کارشناسان مسائل خانواده سفارش می کنند که زن و شوهر، حتی در خلوت ترین لحظه ها، به این مسئله اساسی اهمیت بدهند و با رعایت بهداشت و نظافت، به تحکیم رابطه عاشقانه خود بپردازند و نور محبت را در دل یکدیگر روشن سازند .

حسن بن جهم می گوید :

حضرت ابوالحسن را دیدم که خضاب کرده بود. عرض کردم خضاب کرده اید؟ فرمود : آری، مرتب و مهیا بودن باعث عفت زنان می شود. به خاطر نامرتبی و مهیا نبودن مردان است که زنان، عفت خویش را از دست می دهند. سپس فرمود: آیا دوست داری همسرت را نامرتب ببینی؟ گفتم: نه. فرمود: او هم عینا مانند توست .

و در حدیثی از حضرت باقر علیه السلام آمده است: «بر زن لازم است خودش را خوشبو کند، بهترین لباس هایش را بپوشد، به بهترین وجه زینت کند و با چنین وضعی، صبح و شام با شوهرش ملاقات کند . »

خانه داری زن

برخی از زن ها، آن گاه که از شغل و موقعیت شان پرسیده می شود، با بی میلی و سرافکندگی می گویند: ما فقط یک زن خانه دار هستیم. بدون شک، خانه داری زن و توجه به امر تربیت فرزندان و نیک شوهرداری کردن، از با ارزش ترین و مهم ترین کارهاست . خدمتی که یک زن خانه دار و مادر شایسته و مدبر برای خانواده و اجتماع انجام می دهد، از پرارج ترین خدمت هاست .

خانه در حکم سنگر است و سنگربان اصلی آن، مادر خانواده است؛ چرا که پدر، معمولاً به دلیل شرایط شغلی اش، بیشتر در خارج از خانه به سر می برد. حال اگر این مکان مقدس از وجود مادر نیز خالی بماند، فرزندان این خانه، در معرض خطرها و آسیب های جدی قرار خواهند گرفت .

خانمی که تمام وقت و توان خود را صرف اداره خانه و تربیت فرزند و رفاه خانواده اش می کند، باید سربلند و مفتخر از این موضوع باشد. مسئولیت های متعددی که زن خانه دار در یک هفته انجام می دهد، به مراتب بیشتر از نقش های گوناگونی که یک هنرپیشه در طول چند ماه ایفا می کند، به استعداد و نبوغ نیاز دارد. آیا تاکنون به این فکر افتاده اید که کارهای تخصصی و هنرمندانه یک زن خانه دار چقدر سنگین و طاقت فرساست؟

رخت شویی، اتوکشی، خیاطی، نظافت و بهداشت خانه، مهمان داری، نظارت و مسئولیت امور مالی، مشاوره، مشکل گشایی، گاهی هم در نقش مدیر کل و رییس اداره کارگزینی! اینها اندکی از تکلیف های یک زن خانه دار است .

با این همه، وظیفه دیگری نیز دارد و آن، حفظ زیبایی و جذابیت و توجه به وضع ظاهری و پوشش خود است تا در نگاه همسرش دلربا و آراسته جلوه کند و ذهن و روحش به دیگری گرایش نیابد .

هیچ سازمان و اداره ای نیست که رئیس کل آن از جاروکشی تا نامه رسانی و بایگانی و امور مالی، همه را خود به تنهایی انجام بدهد. زن خانه دار، یگانه رییس کلی است که این معجزه را می کند و به خوبی و شایستگی از عهده آن برمی آید .

آری، تأثیر تدبیر خانه داری زن بر پیشرفت و سعادت افراد خانواده انکارناپذیر است، به گونه ای که بسیاری از مردان و جوانانی که به شهرت، موفقیت و مقام های بالای علمی و انسانی دست یافته اند، فقط بر اثر حسن تدبیر و اخلاق نیکو و فداکاری یک زن خانه دار، مسیر پرفراز و نشیب پیش از آن را پیموده اند  .

خوش خلقی از ارکان تحکیم رابطه زناشویی

بداخلاقی، از عادت های بسیار ناپسندی است که تحمل آن از سوی همگان، به ویژه همسر فرد بسیار سخت و گاهی ناممکن است. چنانچه یکی از زوجین به این خصلت دچار باشد، خانه و زندگی هر دو به محیطی تبدیل می شود که تحمل آن دشوار است .

در روایت های اهل بیت علیهم السلام پی آمدهای بسیار ناگواری برای بدی خلق بیان شده که بسیار تأسف بار است، از جمله اینکه، اعمال نیک چنین شخصی فاسد می شود و از بین می رود؛ زندگی اش سخت ودردناک است؛ بدخلقی برای او بدترین هم نشین و همراه می شود؛ در واقع او مؤمن نیست؛فشار قبر به سراغ او می آید؛ اهل و عیالش از او دوری می کنند؛ راحتی اش اندک و رزق و روزی اش کم است؛ به دوست و رفیق دست نمی یابد.

هنگامی که زوجین به سبب ارضای نیازشان به محبت و به امید خوشرفتاری و خوش اخلاقی همسر، در کنار هم قرار می گیرند، بداخلاقی از سوی هر کدام، آسیب جدی به ریشه پیوند آنان می زند و کمبود عاطفی مهمی در رابطه آنان پدید خواهد آورد .

همان گونه که در روایت های پیشوایان معصوم علیهم السلام آمده است: یکی از اسباب فشار قبر و عذاب در عالم برزخ، بداخلاقی با اهل خانواده است .

نقل است: سعد بن معاذ، با آن همه جلالت و قدر و با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پابرهنه در تشییع جنازه او حاضر شد، به فشار قبر گرفتار آمد. وقتی علتش را از آن حضرت پرسیدند، فرمود: زیرا با خانواده اش بداخلاق بود و با تندی رفتار می کرد.

پرهیز از چشم و هم چشمی

یکی از موضوع های مهمی که از آغاز زندگی مشترک می تواند بنیان خانواده را برهم زند، توقع های نامحدود و حاکم شدن روح تجمل گرایی و رقابت مادی است .

روان شناسان، عمل چشم و هم چشمی را بیماری مزمن جامعه ها و بیماران آن را معضلی برای اجتماع می دانند که از احساس حقارت یا فخر فروشی، بلند پروازی یا حسادت ناشی می شود. آنها معتقدند که یاد خدا و مرگ و تربیت صحیح آدمی در کودکی، عامل بسیار مؤثری در درمان آن است .

زنان خانه دار، اگر مدیریت امور خانه را بر محور قناعت و پرهیز از خرج های غیرلازم و تشریفاتی تنظیم نکنند و از شوهر خود انتظارهای بی جا و خارج از توان مالی او داشته باشند، باید منتظر بروز تنش باشند؛ زیرا یا همسرشان به خواسته های افزون طلبانه آنان بی توجهی می کند که به بروز حرف ها و مشاجره می انجامد و یا به دنبال برآوردن خواسته های بی حساب آنان می رود که در این صورت، افزون بر آنکه باید بسیاری از گرفتاری ها را تحمل کند، امکان دارد زندگی شان به حرام آلوده شود .

اما اگر این عادت زشت اخلاقی را کنار بگذارند، احساس رضایت و بی نیازی خواهند کرد و محیطی سرشار از صفا و صمیمیت ایجاد می شود و خود و همسرشان از آن لذت می برند .

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید :

هر زنی که با شوهرش سازگار نباشد و او را بر چیزهایی که بیش از توانایی اوست، وادار کند، اعمالش به درگاه خدا پذیرفته نمی شود و در قیامت به غضب پروردگار جهان گرفتار می آید .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نشریه شمیم یاس / سایت حوزه

 

توصیه های اخلاقی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جوانان

فرصت جوانی

جوانی فرصتی ناپایدار است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر غنیمت شمردن دوران جوانی، بسیار تأکید داشت و می فرمود: «اِغتَنِم خَمْسا قَبْلَ خَمْسٍ شَبابُک قَبْلَ هَرمِکَ؛ پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت شمر، جوانی را قبل از پیری . »

جوانی است، چون پیری آمد فراز                           زما آنچه شد و آن نیابیم باز     ( اسدی طوسی ) 

نعمت جوانی

بسیار گران بهاست و در قیامت نیز از این موهبت پرسیده می شود . رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این مورد می فرماید : لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یَوْمَ القیامَةِ حَتَّی یُسْأَلُ عَن شَبابِهِ فیما اَبْلاه ؛ هنگامی که انسان در روز قیامت حاضر می شود، از جوانی اش سؤال می شود که چگونه آن را سپری کرده است .

فرصت غنیمت است نباید ز دست داد                                   بودم جوان که گفت مرا پیر و استاد   ( سعدی )  

جوانی نعمتی زودگذر است و تباه ساختن آن، چیزی جز اندوه و پشیمانی را برای دوران پس از آن، بر جای نمی گذارد. از پیامبر رحمت نقل است: «تَرْکُ الْفُرَصِ عُصَصٌ؛ از دست دادن فرصت، اندوهبار است . » روزگار جوانی، فرصتی جبران ناپذیر است. از این رو، بی اهمیتی به گذشت ساعت ها و روزهای این دوره روا نیست، بلکه آراستن لحظه های بی نظیر آن با تلاش و فعالیت، آینده ای روشن و موفقت آمیز را به ارمغان خواهد آورد. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : اِنَّ للّه مَلِکٌ یَنزِلُ فی کُلِّ لَیْلَةٍ وَ یُنادی یا أَبْناءَ الْعِشرین! جدُّوا وَ اجْتَهدِوا ؛ پروردگار فرشته ای دارد که هر شب فرود می آید و بانگ می زند، ای بیست ساله ها! تلاش و جدیت کنید .

وز عوضش هست میسر غرض                                                    جمله که بینی همه دارد عوض 

عمر عزیز است، غنیمت شمار                                                      آنچه ندارد عوض ای هوشیار      (شیخ بهایی )

روزگار جوانی

در حقیقت نسیم رحمتی است که بهره گیری و قدردانی از آن، آثار ارزنده ای دارد. پس بر ماست که پیام رسول اللّه صلی الله علیه و آله را از یاد نبریم که فرمود : اِنّ لِرَبِّکُمْ فی أیامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ، اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها ؛ در ایام زندگی تان، نسیم های رحمتی می وزد، مراقب باشید، خود را در معرض آن قرار دهید .

اندرین ایام می آرد سبَق                                                          گفت پیغمبر که نفحت های حق

در رُبایید این چنین نَفْحات را                                                  گوش و هُش دارید این اوقات را

هر که را می خواست، جان بخشید و رفت                             نفحه آمد مر شما را دید و رفت

تا از این هم وانمانی خواجه تاش                                          نفحه دیگر رسید، آگاه باش         ( مولانا )

اساسا در جوانی دری به سوی صاحبان آنان گشوده می شود که چند صباحی بیش بر روی پاشنه نمی چرخد؛ چرا که از این درب، تنها جوان است که می تواند با سرعت و دقت وارد و خارج شود. بنابراین، باید در زمان خود با وارد شدن به این در، از ذخیره های موجود بهره گرفت. رسول گرامی روایت می کند : مَنْ فُتِحَ لَهُ بابٌ مِنَ الْخَیرِ، فَلْیَنْتَهِزْهُ، فَإِنَّهُ لا یَدری مَتَی یُغْلَقُ عَنْه ؛ هر کس که برای او در خیر و نیکویی گشوده شد، آن را غنیمت شمارد؛ چرا که او نمی داند کی آن را بر او می بندند .

رسول اکرم صلی الله علیه و آله بیشتر مردم را در استفاده از وقت های با ارزش عمر غافل می داند و روش درست بهره گیری از ساعت های زندگی، در نظر آن حضرت این چنین است :  ای مردم! حقا که راه های روشنی دارید، پس سوی راه های روشن خویش روی نهید و حقا که حد و حدودی دارید، پس سوی حد و حدود خویش روی نهید. بدانید که مؤمن بین دو حَذَر در عمل است؛ بین اجلی که گذشته است، نمی داند که خداوند در آن چه می کند و بین اجلی که باقی مانده است و نمی داند که خداوند در آن چه حکم می کند. پس باید بنده مؤمن، از نفس خویش برای خویش و از دنیای خویش برای آخرت خویش و در جوانی، قبل از پیری و در زندگانی، قبل از مرگ بهره گیرد .

آخر این دُرّ گرانمایه بهایی دارد                                                   گُهر وقت بدین خیرگی از دست مده   (پروین اعتصامی )

امیدواری

امید، مانند چراغ فروزانی است که خانه وجود آدمی را سرشار از نور و روشنایی می کند. در گنجینه گفتار معصومان، ناامیدی بزرگ ترین مصیبت و سرچشمه هلاکت شمرده شده است. وصی رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید: «لِلْخائِبِ الآیِس مَضَضُ الْهَلاکِ؛ برای ناامید، تلخی و درد و هلاکت است .

کوی نومیدی مرو، اُمیدهاست
سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست
مولانا

پیامبر اسلام، امید را رحمت الهی می داند و می فرماید: «امید و آرزو، رحمتی است برای پیروان من. اگر امید نمی بود، هیچ مادری فرزند خود را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی را نمی نشاند . » »

خداوند در کتاب گهربار آسمانی، با تأکید بر ناامید نشدن از رحمت الهی، انسان های امیدوار را این گونه می ستاید : فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا. (کهف:  110) پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد، باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش شریک نسازد .

پروردگار مهربان، افراد امیدوار را پرنشاط و مشمول رحمت الهی می بیند، آنجا که در قرآن بیان می کند : «آنان که ایمان آورده و کسانی که هجرت و در راه خدا جهاد کرده اند، آنان به رحمت خدا امیدوارند و خداوند آمرزنده مهربان است». (بقره: 2018) با الهام از آموزه های دینی درمی یابیم، دنیای جوان متدین، باامید زیباست و اراده پاک و پیشرفت او، مرهون ارج گذاری به این «عطیه الهی» در قلب تپنده او خواهد بود .

دانش جویی

علم گنجینه پربها، چراغ عقل و چشمه همیشه جوشان فضیلت و اساس هر نیکی است. علم و دانش، در اسلام جایگاهی بس والا دارد و قرآن، دانش جویی را امتیاز آدمی برمی شمارد و می فرماید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ». (زمر: 9)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز برای دانشجو منزلتی بزرگ را مژده می دهد : مَنْ کانَ فی طَلَبِ العِلْمِ کانَتِ الجَنَّةُ فی طَلَبِه؛ هر کس که در جست وجوی دانش باشد، بهشت در جست وجوی او برمی آید .

جوانی، بهار دانش آموزی است و زمینه فراگیری در این دوران به قدری فراهم است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ فی شَبابِهِ کان بِمَنْزَلَةِ الرَّسْمِ فی الحَجَرِ؛ فراگیری دانش در جوانی، به نقشی ماند که بر سنگ ترسیم شده باشد . »

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، در کلامی پربار هوشمندان و خردمندان امت خود را چنین توصیه می کند :

اَرْبَعةٌ تَلزِمُ کُلَّ ذی حِجی و عَقْلٍ مِنْ اُمَّتِی: اِسْتِماعُ العِلمِ وَ حِفظِهِ و نَشْرِهِ و العَمَلِ به ؛ چهار چیز است که هر باهوش و خردمندی از امت من، باید به آن پای بند باشد: شنیدن، حفظ کردن، انتشار و عمل به دانش .

حضرت علی علیه السلام نیز در رهمنودی گران بار به جوانان می فرماید :

اَولَی الاشیاء اَن یَتَعَلِّمُهَا الاحادیث، اَلاَشیاءَ التّی اِذا صارُوا رِجالاً احتاجُوا اِلیها ؛ بهترین مطالبی که شایسته است جوانان یاد بگیرند، چیزهایی است که در بزرگ سالی مورد نیازشان باشد و بتواند در زندگی اجتماعی، از آموخته های دوران جوانی خود استفاده کند .

ز دانش زنده مانی جاودانی
ز نادانی نیابی زندگانی
بود پیدا بر اهل علم اسرار
ولی پوشیده گشت از چشم اغیار
ناصر خسرو

کار و تلاش

جوانی با کار و فعالیت مفهومی دیگر می یابد. در پرتو تلاش، روحیه خودباوری در جوان افزایش می یابد و آنان را برای پذیرش مسئولیت های بزرگ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آماده می سازد. پیامبر اسلام همگان را به کار متناسب با روحیه خویش فرامی خواند و می فرماید : اِعْمَلوا فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ ؛ همه شما کار کنید، ولی متوجه باشید که هر کس برای کاری آفریده شده است و آن را به سهولت انجام می دهد .

همچنان که سهل شد ما را حَضَر
سهل شد هم قوم دیگر را سَفَر
آن چنان که عاشقی بر سروری
عاشق است آن خواجه بر آهنگری
هر کسی را بهر کاری ساختند
میل آن را در دلش انداختند
مولانا

رسول اللّه صلی الله علیه و آله همواره نگاه تحسین برانگیزی به جوانان پرتلاش داشت. در حکایتی آمده است :

روزی آن حضرت با یاران خود نشسته بود، جوان توانا و نیرومندی را دید که اول صبح به کار و کوشش مشغول شده است. کسانی که در محضر پیامبر بودند، سخن به کنایه گشودند و گفتند: این جوان اگر توان خود را در راه خدا به کار می انداخت، سزاوار ستایش بود! رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ آنان فرمود: این سخن را نگویید. اگر این جوان برای معاش خود کار می کند که در زندگی محتاج دیگران نباشد و از مردم بی نیاز شود، با این عمل در راه خدا قدم برمی دارد ؛ همچنین، اگر کار می کند تا زندگی والدین ضعیف یا کودکان ناتوان را تأمین کند و از مردم بی نیازشان گرداند، باز هم به راه خدا می رود. ولی اگر کار می کند تا با درآمد خود بر تهی دستان مباهات کند و بر ثروت و دارایی خود بیفزاید، او به راه شیطان رفته و از صراط حق منحرف شده است . »

از سوی دیگر جوانی که به کار و کوشش اشتیاق نشان نمی دهد و همواره به بیکاری روزها را می گذراند، نزد خدا جایگاهی ندارد؛ چرا که: «اِنّ اللّه َ یُبغِضُ الشّابَ الفارِغَ؛ خداوند جوان بیکار را دوست نمی دارد . »

حضرت موسی بن عمران، از خداوند پرسید: پروردگارا، کدام یک از بندگانت نزد تو بیشتر مورد بغض و خشم است؟ فرمود: آن که شب ها چون مرداری در بستر می خوابد و روزها را به بیهودگی و تنبلی می گذراند .

تن آسایی و تنبلی دور کن
بکوش و ز رنج تنت سور کن
که اندر جهان گنج بی رنج نیست
کسی را که کاهل بود گنج نیست
فردوسی

حضرت محمد صلی الله علیه و آله یکی از یاران خود را دید، پرسش هایی از وی کرد و او همه را پاسخ داد ؛ سپس پرسید: شغلت چیست؟ گفت: بیکارم! حضرت فرمود: «سَقَطَ مِن عَینی؛ از چشم من افتادی  . »

گفت پیغمبر که بر رزق ای فتی
در فرو بسته است و بر در قفل ها
جنبش و آمد شدِ ما و اکتساب
هست مفتاحی بر آن قفل و حجاب
بی کلید این در گشادن راه نیست
بی طلب نان سنت اللّه نیست
مولوی

انس با خدا

دل آدمی، حریم خداست و غیراز او زیبنده این جای گزینی نیست. امام صادق علیه السلام می فرماید : « اَلقَلْبُ حَرمُ اللّه ِ فَلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللّه ِ غَیرَ اللّه ِ؛ دل آدمی حریم خداست، غیر خدا را در حریم اللّه جای مده . »

پس رواق خانه دل را باید با یاد محبوب آراست. آنچه بیش از هر چیز برای جوان واجب است، جهت دادن درست به فطرت هاست. اگر دل جوان به وحدانیت پروردگار ایمان آورد، نور الهی بر خانه دل او می تابد و آن را درخشان و آسمانی می سازد. بی گمان برای خلوت و انس با خدا، جوانی بهترین لحظه هاست :

جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا جوانی نیاید ز پیر
فراغ دلت هست و نیروی تن
چو میدان فراخ است گویی بزن
سعدی

اوج بندگی و طاعت، در دوستی با خداست .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آرزو و دعای داوود چنین حکایت می کند :

خداوندا! من از تو، دوستی تو را و دوستی کسی که تو را دوست دارد و کاری که مرا به دوستی تو می رساند، می خواهم .

خداوندا! دوستی خودت را برای من، از وجودم، خانواده ام و از نعمت هایی چون آب خنک محبوب تر قرار ده .

درِ دوستی اگر گشوده شود، محبت دو سویه شکل می گیرد و چه زیبا منادی رحمت و مودت، در کلامی از خالق مهربان، در این باره می فرماید : چون بنده ای دیدار مرا دوست بدارد، دیدارش را دوست می دارم. اگر در خلوت یادم کند، در خلوت یادش می کنم. چون در میان گروهی یادم کند، در میان گروهی بهتر یادش می کنم. چون یک وجب نزدیک تر شود، یک ذراع به او نزدیک می شوم و چون یک ذراع به من نزدیک شود، یک باع (به اندازه دو بازوی انسان) به او نزدیک می شوم .

نشانه دوستی و محبت، یاد محبوب است، به گونه ای که همواره و در همه حال، نام و ذکر او در وجود آدمی نقش می بندد: «عَلاقَةُ حُبِّ اللّه ِ تَعالی حُبُّ ذِکْرِ اللّه ؛ نشانه دوستی خدای متعال، دوستی ذکر و یاد خداست » .

حضرت محمد صلی الله علیه و آله مردمان را بر مناجات و خلوت با خدا فرا می خواند. خود بدان مأنوس بود و دیگران را نیز همواره به این خلوت عطرآگین رهنمون می ساخت :

گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
چون نشینی بر سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی
مولوی

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل است : اِذا اَحَبَّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَحدِثَ رَبَّهُ فَلْیَقْرَءِ القُرآنَ ؛ چون کسی از شما دوست بدارد که با پروردگارش سخن بگوید، قرآن بخواند .

جوانی که روزهایش را با ذکر نام خدا می گذراند و لذت مناجات و سخن با خدا را بر لذت های زودگذر ترجیح می دهد، افزون بر تأثیر روحانی، از پاداش بسیاری نیز بهره مند خواهد شد. پیامبر مهربانی می فرماید :  ما مِن شابٍّ یَدَعُ لِلّه الدُّنیا وَ لَهْوَها و اَهرَمَ شَبابَهُ فِی طاعَةِ اللّه ِ اِلاّ اَعْطاهُ اللّه اَجْرَ اِثْنَیْنِ و سَبعینَ صِدِّیقا ؛ جوانی که به خاطر خدا از دنیا و سرگرمی های آن رو بگرداند و جوانی خویش را در طاعت پروردگار به پیری رساند، خداوند به او پاداش هفتاد و دو صدیق عطا فرماید .

همچنین، در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم : سَبْعَة یُظَلِّلُهُمُ اللّه ُ فی ظِلِّه یومٌ لاظِلَّ اِلاّظِلُّهُ… شابٌّ نَشَأَ فی عِبادَةِ اللّهِ . خداوند در رستاخیز هفت نفر را در زیر سایه خود قرار خواهد داد… جوانی که جوانی اش را در عبادت خدا بگذراند .

گناه گریزی

سعادت جوان، در گرو گریز از گناه و حفظ حریم پاک جوانی است. سلامت دوران جوانی بیش از هر چیز، با پرهیز از زشتی های گناهان فراهم می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با زشت خواندن گناه، به تمثیل آن پرداخته و فرموده است : عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی من الطَّعامِ مخافَةَ الدّاءِ کَیْفَ لا یَحتمی مَنَ الذُّنُوب مَخافَةَ النّار . در شگفتم از کسی که از بیم درد، از غذا پرهیز می کند؛ پس چگونه است که از ترس آتش، از گناهان نمی پرهیزد .

ترک گناه و مبارزه با نفس، جوان را فرشته خو می سازد؛ چنان که رسول اللّه صلی الله علیه و آله در کلامی راهگشا فرمود که خداوند خطاب به جوان گریزان از شهوت های نفس می فرماید : یَقُولُ اللّه ُ: اَیُّها الشّابُّ التّارِکُ شَهْوَتَهُ فِیَّ المُبْتَذِل شَبابَهُ! اَنْتَ عِنْدی کَبَعضِ ملائِکتی . ای جوانی که شهوت های خود را در راه من ترک گفته ای؛ آن شهوت هایی که جوانی را به ابتذال می کشاند، بدان که تو در پیشگاه من، همانند بعضی از فرشتگانم هستی .

حساب رسی و دقت در رفتار، آدمی را در کنترل نفس و دوری از گناه، یاری می دهد . رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید : حاسِبُوا اَنفُسَکُم قَبْلَ اَن تُحاسَبُوا وَزِنوها قَبْل أنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرضِ الأَکْبَرِ . پیش از آنکه به حساب شما برسند، خود به حساب خویش برسید و قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید، خویشتن را بسنجید و خود را برای بزرگ ترین امتحان آماده سازید .

زان روز بترس کاندرو پیدا
آید همه کارهای پنهانی
زان روز که هول او بریزاند
نور از مه و زآفتاب رخشانی
ناصر خسرو

آدمی همواره در محضر خداست و از سوی دیگر، اعمال او بر پیامبر و ائمه علیهم السلام عرضه می شود. پیامبر در هشداری به اباذر، فرمود :

یا اباذر! لا تَنْظُرْ اِلَی صِغَرِ الخَطیئَةِ ولکِنْ اُنْظُرْ اِلَی مَن عَصَیْتَ .

ای اباذر، به کوچکی گناه نگاه مکن، بلکه به آن کسی بنگر که او را نافرمانی کرده ای .

مرد بیماری از مقابل پیامبر و اصحابش گذشت. بعضی از یاران، آن مرد را دیوانه خطاب کردند! رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ضمن اشاره به بیمار بودن آن رهگذر، چنین فرمود: «دیوانه آن مرد و زنی است که جوانی خویش را در غیر فرمان برداری خدا، هدر داده باشد . »

آن حضرت با زشت شمردن گناه، همواره جوانان را از نافرمانی خدا بازمی داشت و می فرمود:

مَنْ صَبَر عن مَعصیةِ اللّه ِ فَهُوَ کالمُجاهِدِ فی سَبیل اللّه .

کسی که در برابر معصیت صبر کند، مانند مجاهد در راه خداست .

ایشان در کلامی دیگر می فرماید :

هر کس کار زشت یا موقعیتی که به آن تمایل دارد، برای او پیش بیاید و از ترس خدا از آن دوری گزیند، خداوند آتش را بر او حرام می گرداند و او را از ترس بزرگ ایمن می دارد و به وعده ای که کتاب خدا به او داده، عمل خواهد کرد؛ آنجا که فرموده است: «و لِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانٍ؛ کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو بهشت دارد . »

ترک شهوت ها و لذت ها سخاست
هر که در شهوت فرو شد، برنخاست
این سخا شاخی است از سرو بهشت
وایِ او کز کف چنین شاخی بِهشت
عروة الوثقی است این ترک هوا
برکشد این شاخ جان را بر سما
مولوی

توبه، راهی به نور

افسار گناه، آدمی را به خواری و زنگار آن، دل را به تباهی می کشاند و رهایی از این تسلیم، در گرو بازگشتی مطمئن به سوی جاده نور و سلامت است. روزی حضرت محمد صلی الله علیه و آله به یاران خود فرمود: آیا شما را از درد و درمان تان آگاه نکنم؟ گفتند: چرا یا رسول اللّه ! ایشان فرمود : دردتان گناه است و درمان تان استغفار .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله طلب آمرزش از خدا را، وسیله رهایی از آسیب های نافرمانی و رنج های گناه می داند و جلای دل را در گرو استغفار برمی شمارد و می فرماید :

اِنَّ لِلقُلوبِ صَدْأٌ کَمَصْدَأ النُّحُاسِ فاجْلُوها بالِأِستغفار .

دل ها نیز مانند مس زنگ می گیرد، پس آن را با استغفار جلا دهید .

باید به سرعت از مسیر خلاف حق بازگشت و سر به آستان رحمت او سایید، در عین حال خداوند نیز همگان را این گونه به سوی خویش فرا می خواند :

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ. (حدید:  16)

آیا وقت آن نرسیده است که مؤمنان دل هایشان به یاد خدا خاشع گردد .

که به هر روزی که می آید زمان                                                      تو که می گویی که فردا، این بدان

وین کَننده پیر و مضطر می شود                                                        آن درختِ بَد جوان تر می شود

 زود باش و روزگار خود مبر                                                               او جوان تر می شود تو پیرتر

جز سیه رویی فعلِ زشت نیذ                                                               سال بیگه گشت و وقت کشت نی   

مولوی

هرچند توبه برای همه پسندیده است، تأکید آن به جوانان بیش از دیگران است. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل است: «اَلتَّوبةُ حَسَنٌ ولکِنَّ فی الشَّبابِ اَحْسَنُ؛ توبه نیکوست، ولی در جوانی نیکوتر است » .

رسول خدا صلی الله علیه و آله از علاقه شدید خود به جوان پشیمان از گناه یاد می کند و می فرماید :

 « ما فِی الدُّنیا شَیْ ءٌ اَحَبُ اِلَی اللّه ِ عَزَّوجَلَّ مِنْ شابٍّ تائبٍ؛ هیچ چیز در دنیا نزد پروردگار، دوست داشتنی تر از جوان توبه کار نیست »

پروردگار توبه پذیر، آدمیان را به ترک گناه و دوری از نافرمانی از خود، فراخوانده است . 

در این میان جوانان، مخاطبان اصلی این پیغام الهی اند :

یَابْنَ آدَمَ! اِجْتَنِبْ ما حَرَّمْتُ عَلَیْکَ تکُنْ مِنْ أوْرَعِ النّاسِ .

ای پسر آدم! از آنچه بر تو حرام کرده ام، دوری کن، تا از پارساترین مردم باشی .

خنجر گناه، چشم دل را کور می کند و این کوردلی، به ناپاکی جسم و روح می انجامد؛ همان گونه که پیامبر فرمود: «اِذا خَبَثَ الْقَلبُ خَبَثَ الْجَسَدُ؛ هرگاه دل آدمی ناپاک شد، جسم نیز ناپاک می شود . »

جوانی از انصار، با عبداللّه بن عباس آمد و شد صمیمانه داشت. ابن عباس به دلیل تکریم بسیار این جوان، مورد گلایه شخصی قرار گرفت. آن فرد از جوان بدگویی کرد که او شب ها به قبرستان می رود و نبش قبر می کند !

ابن عباس شبی را در تعقیب جوان، راهی قبرستان شد و از دور او را نظاره می کرد. تا آنکه دید جوان وارد قبری که حفر کرده بود، شد و به ضجه و ناله پرداخت. آن جوان با خدای خود نجوا می کرد و با صدای بلند از حوادث پس از مرگ، همچون تنهایی در قبر، رسوایی قیامت و عذاب دوزخ می گفت و به شدت می گریست. جوان پس از این سخنان، از قبر خارج شد و بی درنگ ابن عباس به سوی او رفت و وی را در آغوش کشید و گفت: چه قبر کن خوبی هستی! گناهان خود را به خوبی نبش کردی و در پیشگاه خدا بدان اعتراف نمودی. امام سجاد علیه السلام آن گاه که سر به سجده می گذارد، چگونگی مناجات با خدا را به بندگان تائب می آموزد :

عُبَیْدُکَ بِفِنَائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائکَ، فَقیرُکَ بِفِنائِکَ سائِلُکَ بِفِنائِکَ.

بنده تو در آستانه توست، تهی دست تو در آستانه توست، گدای تو در آستانه توست، خواهنده از تو، در آستانه توست .

این امام بزرگوار در سخنی دیگر می فرماید :

ای که می پذیری، درماندگانی را که در تاریکی دعا می کنند! ای زداینده سختی و بیماری و گزند، مهمانان تو همگی گرد خانه تو خوابیده اند و تو نمی خوابی! ای یکتای بی مانند، تو را می خوانم چنان که فرموده ای! الها و سرورا، تو را اطاعت کردم بنابر دستورها و برای توست که حجت خود را ظاهر سازی؛ مگر اینکه بر ما رحم کنی و عفو نمایی. پس فرمود: الها و سرورا! نیکی ها تو را خشنود می سازد و گناهان، ضرری به تو نمی زند. پس مرا ببخش و از من درگذر، از آن چیزهایی که به تو ضرر نزده است .

مجله طوبی مرداد 1385، شماره 8

 

امواج جمکران

 

بر درون سینه ام موجی تلاطم می کند

موج سرگردان خود را جانب قم می کند

می رود بر روی امواجی به سوی جمکران

ساحلی دیدم که هر امواج را گم می کند

پا نهادم در گلستانی، درون شوره زار

با قیام و سبحه دیدم آن چه مردم می کند

میهمانانش بدیدم صف کشیده تا کران

مائده از آسمان در نان گندم می کند

روبه روی بارگاهش قد کشیدم با وقار

بی زبان دیدم که آن وادی، تکلم می کند

نی در آن جا مرقدی دیدم نه صاحبخانه ای

ناگهان دیدم که مولایی تبسم می کند

محو رخسارش شدم چون عاشقی دیوانه وار

دیدم او دعوت، مرا در خانه خم می کند

جرعه ای از جام شمانش مرا مدهوش کرد

یک نظر دیدم که بر حالم ترحم می کند

دیدم آن جا هر یکی را مست از کروبیان

با حضور آب در خاکش تیمم می کند

آن چه رنجیده بدیده جزو اسرار است و بس

باک نیست هر کس که می گوید توهم می کند

 

بیعت با امام موعود(عج)

روز نهم ربیع الاول، سال روز شروع امامت منجی عالم بشریت، موعود انبیاء، پایان بخش طومار حاکمیت طاغوت و برقرار کننده حکومت عدل الهی در سرتاسر زمین است. از این رو مناسب است که در این زمینه، چند کلمه ای با هم به گفتگو بنشینیم.

1- خداوند برای انسان، هدفی متعالی و بلند مرتبه در نظر گرفته است. رسیدن به این هدف والا که همان مقام قرب الهی است فقط در مسیر عبودیت و بندگی خدا ممکن پذیر می باشد: «یا ایتها النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ* ارْجِعِی إِلیَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً* فَادْخُلیِ فیِ عِبَادِی* وَ ادْخُلیِ جَنَّتیِ».1

2- انسان برای رسیدن به این مقام بلند و هدف برتر، نیازمند راهنمایی و راهبری حجت های الهی است. از این رو، خداوند، پیشوایان آسمانی را برای دستگیری مردم در این مسیر فرستاد؛ تا هم هدف را به آنان یادآور شوند و هم راه را در قالب شریعت و دین برای آنان معرفی و تبیین کنند. پیامبران؛ هدف را برای مردم بیان کردند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت ؛ ما در هر امتی، رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید».2

آنان وظیفه داشتند علاوه بر معرفی راه و هدف، آن را برای مردم، به روشنی تبیین و تفسیر کنند: «کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون؛ همان گونه (که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد ».3 و به آنان بگویند که سرانجامِ خوش و نیک فقط در سایه اطاعت از خدا و رسول، امکان دارد: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلیماً».4

3- آخرین پیام آور آسمانی، حضرت محمد(ص) از طرف خداوند، مبعوث به رسالت شد: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیْ ء عَلیما»5 و خداوند با او قرآن را نازل کرد تا راهنمای همه مردم جهان باشد: « تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلیَ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»6 و آن را معجزه جاوید او قرار داد «لَّا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَینْ ِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیم حَمِید».7

4- از تعابیر قرآنی استفاده می شود عهد امامت، غیر از مقام نبوت و بالاتر از آن بوده و به برخی از انبیاء عنایت شده است: «وَ إِذِ ابْتَلیَ اِبْرَاهیمَ رَبُّهُ بِکلَمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنیّ ِ جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتیِ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین ؛ (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم(ع) را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایش ها برآمد، خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم» ابراهیم(ع) عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)».8

5- مقام نبوت و رسالت، مقام ابلاغ وحی و معرفی راه سعادت است. انبیا و رسولان الهی فقط وظیفه داشتند تا مسیر بندگی را در قالب دین، برای مردم تبیین کنند؛ خواه مردم آن را بپذیرند و به کار ببندند، و یا رد کنند و به مخالفت بپردازند: «قُلْ أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبین؛ بگو: «خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر، مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر، چیزی جز رساندن آشکار (پیام الهی) نیست».

اما مقام امامت، مقام رهبری و راهبری و اجرای دین در زندگی مردم است؛ و این، زمانی امکان دارد که مردم، امامت و رهبری امام را بخواهند و با پذیرش حاکمیت و سرپرستی او، راه را برای برقراری امامت حجت آسمانی هموار کنند.

بنابراین، مردم در بعثت انبیاء و ارسال رسولان و ابلاغ وحی، نقشی ندارند، یعنی شرط آمدن پیامبر و بیان پیام الهی، خواست و پذیرش مردم نیست؛ ولی برای تحقق رهبری حجت خدا و امامت در جامعه که بخشی از وظایف امام است مردم، نقش تعیین کننده دارند؛ یعنی اگر مردم نخواهند، امام نمی تواند در جامعه نقش حکومتی خود را ایفا کند.

6- همراهی و یاری امام و پذیرش مردمی، به دو شرط اساسی وابسته است:

الف) شناخت امام هم به صورت معرفت شخص امام و هم معرفت نسبت به شخصیت و مقام و منزلت او در جهان هستی و نزد خدا؛

ب) بیعت با امام و زمینه سازی برای حضور ایشان یعنی تعهد به این که او را یاری کنند، اوامرش را انجام دهند و برای هرگونه فداکاری در راه امام و اوامر او آماده باشند.

نگاهی گذرا به تاریخ صدر اسلام به روشنی نقش مردم را در برقراری رهبری جامعه توسط امام، نشان می دهد. عده زیادی از مردم مدینه، با آگاهی از دین اسلام، به آن گرویدند. سپس گروهی از آنان در مراسم حج شرکت کرده و در «عقبه منی» با پیامبر بیعت کرده و مراتب یاری خود را از پیامبر و فداکاری در راه او اعلام کردند. پس از آنکه آمادگی شهر مدینه را برای حضور پیامبر، به ایشان، خبر دادند، مردم مدینه با شنیدن خبر هجرت ایشان، خود را برای استقبال از آن بزرگوار آماده نمودند.

با رحلت پیامبر و کوتاهی مردم، رهبری حکومت از امام علی(ع) گرفته شد و ایشان، 25 سال خانه نشین شدند. امام حسن(ع) نیز مجبور به صلح با معاویه شد و امام حسین(ع) در کربلا همراه یاران باوفایش به شهادت رسید. سایر امامان بزرگوارb نیز تحت شدیدترین فشارهای حکومت ظالم و فاسد بنی امیه و بنی عباس قرار گرفتند تا در نهایت، غیبت آخرین حجت الهی اتفاق افتاد و امام مهدی(عج) از دیده ها پنهان شد.

اکنون که با جایگاه مردم در برقراری حکومت آشنا شدیم، مناسب است با دقت بیشتری به فرازهایی از دعای «عهد»10 توجه کنیم:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْهَا وَ لَا أَزُولُ أَبَدا؛ خداوندا! من در صبح امروز و تا زمانی که زنده ام، عهد و پیمان خود را با امام خویش تجدید می کنم، و بیعت او را به گردن می گیرم و هیچ گاه آن را از نظر دور نمی دارم و از یاد نمی برم».

این بیعت لوازمی دارد که با انجام آنها، بیعت، معنا و مفهوم پیدا می کند:

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَی إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه؛ خداوندا! مرا از یاوران و مدافعین او و کسانی که سعی در انجام مقاصد او دارند و نیز از پشتیبان های وی و کسانی که در انجام اراده حضرتش سبقت گرفته اند و آنان که در رکابش شهید می شوند قرار ده».

با دقت در این فراز، با لوازم بیعت واقعی آشنا می شویم: یاری امام در تحقق اهدافش، دفاع از او و حریم و حرمتش، سرعت داشتن در برآوردن خواسته هایش، سبقت گرفتن از دیگران در امتثال خواسته اش، آمادگی هرگونه فداکاری تا مقام جانفشانی و نثار خون در برابرش.

روز نهم ربیع الاول که سال روز امامت حضرت مهدی(عج) است، این نوید را دارد که آخرین حجت الهی و مصلح عالم بشریت، به مقام امامت رسیده است؛ و اگر ما آماده پذیرش و یاری امام باشیم، پرچم عدل الهی ایشان به اهتزاز در خواهد آمد و با ظهور آن بزرگوار، حکومت در اختیار صاحبش قرار گرفته و دوران سبز زندگی انسانی برای عموم انسانها تحقق می یابد.

*. استاد و پژوهشگر مباحث مهدویت.

1. سوره فجر/27-30.

2. سوره نحل/36.

3. سوره بقره/151.

4. سوره فتح/17.

5. سوره احزاب/40.

6. سوره فرقان/1.

7. سوره فصلت/42.

8. سوره بقره/124.

9. سوره نور/54.

10. در مفاتیح الجنان از امام صادق(ع) نقل شده است که هر کس آن را چهل صبح بخواند از یاران قائم(عج) خواهد بود.

 

زن بی گناه

بشار مکاری می گوید : در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم. حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود :

ـ بشار! بنشین با ما خرما بخور .

 عرض کردم :

 ـ فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم

فرمود : ـ در راه چه مشاهده کردی؟ ـ من از راه می آمدم که دیدم که یکی از ماءمورین، زنی را می زند و او را به سوی زندان می برد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید !

 ـ مگر آن زن چه کرده بود؟

ـ مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت : لعن الله ظالمیک یا فاطمة (1)

امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد .

فرمود : 

ـ بشار! برخیز برویم مسجد سهله برای نجات آن زن دعا کنیم.کسی را نیز فرستاد، تا از دربار سلطان خبری از آن زن بیاورد. بشار گوید :وارد مسجد سهله شدیم و دو رکعت نماز خواندیم. حضرت برای نجات آن زن دعا کرد و به سجده رفت، سر از سجده برداشت، فرمود :

 

ـ حرکت کن برویم!

 او را آزاد کردند !  از مسجد خارج شدیم، مرد فرستاده شد، از دربار سلطان برگشت و در بین راه به حضرت عرض کرد : او را آزاد کردند.

 امام پرسید :

چگونه آزاد شد؟

ـ مرد: نمی دانم ولی هنگامی که رفتم به دربار، دیدم زن را از حبس خارج نموده، پیش سلطان آوردند. وی از زن پرسید : چه کردی که تو را ماءمور دستگیر کرد؟ زن ماجرا را تعریف کرد .

حاکم دویست درهم به آن زن داد، ولی او قبول نکرد، حاکم گفت :  ما را حلال کن، این دراهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت، ولی آزاد شد .

حضرت فرمود : آن دویست درهم را نگرفت؟

عرض کردم : نه، به خدا قسم! امام صادق علیه السلام فرمود :

 بشار! این هفت دینار را به او بدهید زیرا سخت به این پول نیازمند است. سلام مرا نیز به وی برسانید .

وقتی که هفت دینار را به زن دادم و سلام امام علیه السلام را به او رساندم، با خوشحالی پرسید :

امام به من سلام رساند؟

 گفتم : بلی!

زن از شادی افتاد و غش کرد. به هوش آمد دوباره گفت : آیا امام به من سلام رساند؟

ـ بلي!

 

 

و سه مرتبه این سؤ ال و جواب تکرار شد. آن گاه زن درخواست نمود سلامش را به امام صادق علیه السلام برسانم و بگویم که او کنیز ایشان است و محتاج دعای حضرت .

پس از برگشت، ماجرا را به عرض امام صادق علیه السلام رساندم، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالی که می گریستند برایش دعا کردند (2)

ــــــــــــــــــــ

پی نوشت

1ـ خدا ستمكاران تو را لعنت كند اى فاطمه

 2 ـ بحار، ج 100، ص 441  

منبع : داستانهاى بحارالانوار، محمود ناصرى

 

خواستگاري اجباري

انتخاب همسر حق انسان است. نباید به شخصی که هیچ علاقه ای به وجود ندارد به اجبار دیگران جواب مثبت داد .

این که می گویند علاقه بعد از ازدواج ایجاد می شود همیشه صحیح نیست. این جمله زمانی صحیح است که اقدام بر ازدواج براساس ملاک ها و معیارهای اصلی ازدواج شکل گرفته باشد؛ یعنی، اگر طرفین براساس ملاک های مذهب و دینداری، تناسب های فرهنگی، اقتصادی، تحصیلی و سنی، و. .. تصمیم به ازدواج گرفته باشند اگرچه در مراحل اولیه چه بسا نگرانی و ابهامی باشد اما در ادامه زندگی رضایت بخشی خواهند داشت .

اما اگر ازدواج بر اساس تحمیل و اجبار دیگران باشد و ملاک های یاد شده در طرف مقابل وجود نداشته باشد نه تنها علاقه ای بعد از ازدواج شکل نمی گیرد بلکه دچار آسیب های ازدواج تحمیلی خواهند شد .

امروزه یکی از معضلات اجتماعی، ازدواج های اجباری و ناخواسته است که حق مشروع و گزینش همسر را از دختران سلب می نماید. این آسیب کم و بیش در مناطق گوناگون جهان وجود دارد. این پدیده شوم منحصر به کشورهای جهان سوم نیست و در کشورهای پیشرفته و صنعتی هم گزارش شده

 است. مقصود از «ازدواج اجباری » پیوند زناشویی رسمی است که در آن رضایت و اراده زوجین یا یکی از آنان نادیده انگاشته شود و برای برقراری این پیوند، از انواع فشارهای روانی اطرافیان استفاده گردد. ازدواجی که باید بر پایه عشق، اخلاق، محبت و درک متقابل شکل گیرد تا بتواند جوانه های خوش بختی را به همراه آورد، اکراه و اجبار در همسرگزینی این پیوند مقدّس را به صورت یک کابوس وحشتناک در می آورد و زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی را با آسیب های جدّی مواجه می سازد . آسیب و عوارض منفی این گونه ازدواج ها بر سلامت جسمی و روحی پسر و دختر تأثیر منفی بر جای می گذارد .

از دست دادن امید به زندگی، فقدان تصویری موفقیت آمیز برای زندگی خود و فرزندان یکی دیگر از اختلالات عاطفی و روانی ازدواج های تحمیلی به شمار می رود. مجموعه این فشارهای روانی ایجاد هرگونه ابتکار، طراوت و نشاط را در محیط خانه از بین می برد و افسردگی، پرخاشگری و دل سردی از زندگی را به همراه می آورد. آسیب دیگر مربوط به روابط خانوادگی است که در نتیجه آن می توان به سست شدن بنیان خانواده، طلاق، فرار از خانه، سوء ظن، فقدان تفاهم بین زوجین، و. .. اشاره نمود .

از طرف دیگر باید توجه داشت باشیم که بحث های قضا و قدر را نباید با تفکرات مردم عوام آلوده کنیم و چنین گمان کنیم که ما از خود هیچ اختیاری نداریم و حق تصمیم گیری نداریم. در دین اسلام تأکید زیادی به تفکر، تعقل و تدبیر شده است. مصلحت آن است که با توجه به اختیاری که خداوند در وجود ما قرار داده و براساس تفکر و مشورت با صاحبان تجربه، طرف مقابل را گزینش کنیم و 

قضا و قدر هم در همین راستاست. نه آن که بدون تکیه بر اختیار توانایی انتخاب گری منتظر باشیم هر چه پیش آید بر ما تحمیل شود .

بنابراین اگر تحقیق کافی انجام شد و طی جلسات خواستگاری و گفتگوهای متعارف بین دختر و پسر معلوم شد فرد مورد نظر دارای شایستگی های ایمانی و اخلاقی و نیز تناسب های مختلف لازم در ازدواج، می باشد می توان به وی پاسخ مثبت داد و علاقه و محبتی که در زندگی مشترک لازم است پس از ازدواح حاصل می شود ولی اگر در تحقیق و گفتگوهای جلسات خواستگاری هیچ نقطه مثبتی یافت نشد یا تناسب و توافقی که شرط مهم موفقیت در ازدواج است مشاهده نشد نمی توان گفت پس از ازدواج علاقه ایجاد می شود و باید به این تقاضا پاسخ منفی داد و این از لوازم اختیار و آزادی در انتخاب است .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع : پرسشها و پاسخهای دانشجویی؛ دفتر: 47 (خواستگاری)، ص: 28

 

 

حکومت مهدوی و گسترش رحمت محمدی

در آن هنگام که خداوند رحیم، بهترین انسان تمام تاریخ را به رسالت مبعوث نمود، فلسفه رسالتش را اینگونه تبیین فرمود که: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ؛1 ما تو را به رسالت برنگزیدیم مگر برای رحمت بر جهانیان». حضرت محمد(صلي الله عليه وآله و سلم )، نیز تمام مأموریتش را بر پایه رحمت فراگیر بر تمام عالمیان قرار داد و مهر و قهر او در تمام مدت پیامبریش، جلوه هایی از نگاه رحیمانه او بر انسان بود .

آن وجود آسمانی و مقدس، تمام تلاش خویش را برای گسترش رحمت و مهربانی در سراسر دنیا، به کار برد؛ و اگرچه دشمنی و کینه توزی های دشمنان و جهل مردمان، مانع از تحقق جهانی آن شد، ولی این مأموریت بر زمین نماند. ائمه معصوم(علیهم السلام)، نیز یکی پس از دیگری، در این جهت سعی و کوشش بی نظیری نمودند و البته اشاعه کامل آن توسط فرزند امام حسن عسکری(عليه السلام )، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)  بشارت داده شده است:

«اُکمِل ذلک بِابْنِه م ح م د رحمةً لِلعالمَین».2 خداوند متعال در تعظیم مقام حضرت ختمی مرتبت(صلي الله عليه وآله وسلم )، فرمود: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة؛3 به درستی که رسول خدا برای شما الگوی خوبی است» و همگان را به تأسی از پیغمبر اسلام فرا خواند. یک جلوه آن، پیروی از صفت مهربانی و رأفت پیامبر عظیم الشأن است. فرزندان معصوم و امامان پس از وی، سزاوارترین افراد به تأسی به این ویژگی رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم )، بودند؛ از این جهت، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)،

نیز بهترین نمونه کسانی است که به صورت کامل در این خصلت به حضرتش اقتدا نموده اند ؛ به گونه ای که خود، مظهر صفت رحمة للعالمین گشته و گسترة رحمت وی در عصر غیبت و به ویژه در زمانه ظهور، جهان شمول خواهد بود، چنانکه در زیارت آل یاسین، خطاب به ایشان میخوانیم: السلام علیک ایها الرّحمةُ الواسعة . » 4 اگر او در زمانه غیبت و غربت، دستان پر مهر و آغوش گرمش همچون پدری دلسوز، برای همگان گسترده است، در هنگامه ظهور که اسباب و ابزار در اختیارش قرار خواهد گرفت، وسعت رحمتش چقدر خواهد بود؟

آن امام غائب از نظر،کسی است که «همچون رسول الله(ص)، عمل خوهد نمود»5 و با خُلق و خوی محمدی، چنان با جهانیان برخورد می کند که به فرمایش حضرت رسول ( صلي الله و عليه و آله و سلم )، «مردم مثل زنبور هایی که پیرامون امیر خود هستند گردا گرد او خواهند بود . » 6

و این شتاب مردم به سوی آن امام همام، خود، دلیل وسعت مهربانی وی است. چنانکه در وصف او آمده: «المهدیٌّ جوادٌ بالمالِ، رحیمٌ بِالمساکِینَ».7

در قسمتی از بیان نورانی امام رضا(عليه السلام  )که دربارة ویژگی های ممتاز امامان معصوم صادر شده چنین سخن رفته است

 

که: «امام، ابری است بارنده؛ بارانی است سرشار؛ آفتابی است فروزان و آسمانی است سایه بخش او زمینی گسترده، چشمه و برکه ای جوشنده و باغی پر محصول است. امام، انیس، همراه، پدری مهربان، برادری دلسوز و همچون مادری است خوش سلوک با فرزند کوچکش؛ که در پیشامدهای بد، پناهگاه بندگان خواهد بود».8

این بشارتها، نویدی است بر آنکه در روزی که آن روز، دیر نباشد فرزند رسول اکرم(ص)، که هم نام اوست، وصف «رحمةللعالمین» وی را به تمام و کمال، بر سراسر جهان، گسترده خواهد کرد و عطر دل انگیز رحمت محمدی را به شامه همه عالمیان خواهد رساند .

ــــــــــــــــــــــــ

انبیا/7.1

کافی، ج1، ص527.2

احزاب/21. 3

بحار الانوار، ج53، ص171.4

غیبت نعمانی، ص230.5

العدد القویة، ص90.6

بشارة المصطفی، ص207.7

کافی، ج2، ص123.8

rasekhoon.net

 

عرشيان فرش نشين

زندگی نامه

در آخرین روزهای زمستان، یعنی روز بیست و چهارم اسفند 1324 هجری شمسی، در شهر مقدس قم و در خانة فقیهی وارسته و مجاهدی نستوه و مخلص به نام حاج آقا روح اللّه که بعدها به امام خمینی (رحمه الله) معروف شد نوزادی دیده به جهان گشود که نام او را احمد نهادند. دغدغه دین از حرارت نوای اذان و اقامه خمینی کبیر به جان احمد نشست و مادرش، با شیرة جان خویش، صبر و استقامت را به روحش تزریق کرد .

حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی( رحمه الله) پس از اتمام دوره ابتدایی، در رشته طبیعی از دبیرستان حکیم نظامی قم ، دیپلم گرفت. پس از اخذ دیپلم، چهار بار به عراق مسافرت کرد و در یکی از سفرها، دروس حوزوی خود را در نجف اشرف شروع نمود و همان جا به دست مبارک پدر، مفتخر به لباس مقدّس روحانیت شد و بعد از آن، به قم

قم بازگشت و ادامه تحصیل داد. ایشان دروس سطح را در محضر اساتیدی چون صادقی، محمد فاضل و سلطانی به پایان برد و دروس خارج را در قم و نجف، نزد حضرات آیات، موسی زنجانی و حائری در قم و نیز امام و برادر بزرگوارش مرحوم آقا مصطفی خمینی ادامه داد. ایشان، همچنین در جلسات درس استاد شهید مرتضی مطهری شرکت می کرد .

مرحوم سید احمد خمینی بعد از قیام 15 خرداد 1342 و تبعید حضرت امام(رحمه الله) به ترکیه و سپس عراق، در حالی که هجده سال بیشتر نداشت، وارد جریانات سیاسی و انقلابی شد و به عنوان حلقه ارتباطی میان مبارزان انقلابی و امام راحل، نقش مهمی را ایفا کرد. دریافت اعلامیه های امام از نجف، تکثیر آن در قم و پخش گسترده آن در سطح کشور، تنها گوشه ای از اقدامات مهم ایشان در آن روزهای پرمخاطره است. اسناد سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاهنشاهی نشان می دهد که تلاش های بی وقفه حاج 

سید احمد در جهت برقراری ارتباط میان رهبری نهضت و انقلابیون، ساواک را بر آن داشت تا برای تخریب چهرة وی، اقدام به پخش شایعاتی مبنی بر ارتباط امام خمینی و پسرانش با مقامات دولتی رژیم شاهنشاهی کنند؛ شاید که ذهنیت مبارزان، نسبت به این خانواده مشوش شود؛ اما هرگز موفق نشدند .

حاج احمد و انقلاب

با اینکه حاج احمد آقا، سال های متمادی در محضر اساتید، تلمّذ و شاگردی می کرد ولی هنوز روح تشنه اش، از کوثر زلال علم و دانش سیراب نشده بود که در برابر مسئله مهم تری قرار گرفت و آن، اوج گیری جریانات سیاسی و انقلاب بود. وی در این باره چنین می گوید: «با آنکه از لحظه ها استفاده می کنم تا در مواقعی که از کارهای سیاسی و اجتماعی فارغ می شوم، به مطالعه، بحث و تفکر در علوم مورد علاقه ام بپردازم ولی بیشتر اوقاتم صرف کارهای سیاسی و اجتماعی می شود. ترجیح می دهم لحظات عمرم را در خدمت امام عزیز، چون خدمتگزاری صادق و حلقه به گوش باشم و درد جانسوز دوری از مطالعه را به جان خریدار . »  

غروب مهر

حاج احمد آقا، در اواخر عمر خود، به روستایی در حواشی قم رفت و در خانه ای کاهگلی، سه ماه را با کتاب «اربعین» امام(رحمه الله) گذراند؛ چرا که از عارفی شنیده بود که چند ماه بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده است و او می خواست از همین اوقات، بهترین آمادگی ها رابرای دیدار یارفراهم کند .مرحوم سید احمد خمینی در شبِ 23 اسفندماه 1373 بعد از فعالیت های روزمره، به خواب شبانه رفت؛ ولی دیگر برنخاست . زمانی که پزشکان بر بالین ایشان حاضر شدند ،  

 

ساعتی از ایست قلبی او می گذشت و چون خون به مغز نرسیده بود، ایشان دچار مرگ مغزی شده بودند . اگرچه در اثر تلاش پزشکان، قلب ایشان به کار افتاد و ضربان آن به حالت طبیعی برگشت ولی اعمال حیاتی مغز از سرگرفته نشد و سرانجام، در روز 26 اسفند ماه 1373، ضربان قلب ایشان نیز متوقف گشت و یادگار امام، به سوی پدر گرامی اش پرکشید .

مورد تأیید امام(رحمه الله )

امام راحل در زمان حیات خود، فارغ از رابطه پدر و فرزندی در پیامی درباره حاج احمد آقا، چنین شهادت داد: «اینجانب در پیشگاه مقدس حق، شهادت می دهم که احمد از اول انقلاب تاکنون و از پیش از انقلاب، در زمانی که وارد این نوع مسائل سیاسی شده است، از او رفتار یا گفتاری که برخلاف ایدة انقلاب اسلامی ایران باشد، ندیدم. او در تمام مراحل، از انقلاب پشتیبانی کرده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب، معین و کمک کار من بوده است و خود نیز می گفت، از زمانی که خود را شناخته، لحظه ای از خدمت به آرمان های امام سر باز نزده است . »  

نامیِ گمنام

سیداحمد خمینی(رحمه الله) اهل سازش با کسی نبود و با صراحت، آنچه در راستای اهداف بلند و آسمانی وی نبود، طرد می کرد. موقعیت ایشان، بسیاری از احزاب را بر آن داشت که وی را جزء گروه و تشکّل خویش معرفی کنند، ولی ایشان با تیزبینی و درایت خاص خویش، به صراحت اعلام می کرد که جزء هیچ دسته و گروهی نیست. از این جهت، گروه هایی که ایشان را جزو خویش نمی دیدند، از وی رنجیده خاطر می شدند و چه اتهاماتی که نثار آن دريادل نمی کردند؛ اما شگفت آنکه او هرگز لب به شکوه نگشود و از خود دفاعی نكرد؛ بلكه به 

عکس، حتی در نوشته ای اعلام کردند: «که این جانب، راضی نیستم این نامه هایی را که حضرت امام راحل(رحمه الله) در دفاع از مظلومیت من نوشته اند، [در کتاب ها] بیاورید . »

زهد و پارسایی

از او که حقیقتاً «آقازاده» و «امام زاده» بود ما تَرَک و ارثی باقی نماند و این، از بند هفتم وصیت نامه اش روشن است: «من شخصاً در هیچ بانک و مؤسسه ای یا شرکتی و از این قبیل، وجهی ندارم و اگر مختصر پولی در بانک تعاون اسلامی دارم، شهریه های مراجع بزرگوار قم است که باید صرف فقراء گردد». البته از پدری همچون امام رحمه الله، عجیب نیست که چنین فرزندی را در زهد و سادگی تربیت کند؛ که مثل خود او دار و ندارش را به پای مردم و نهضت و کشور بریزد و هیچ اندوختة مادی فراهم نکند .

احمد آقا، وقف انقلاب

حاج احمد آقا(رحمه الله) خود را وقف انقلاب و امام کرده بود. در تأیید این ادعا؛ همین جمله از امام راحل کافی است که به حاج احمد فرمودند: «تو شب و روزت را وقف کرده ای و برای اسلام و انقلاب کار می کنی». به گفته شاهدان عینی، تراکم کارها و فعالیت های احمد آقا در نوفل لوشاتو به حدّی بود که چندین بار به بستر بیماری افتاد. البته خود ایشان، کارهای خویش را خیلی کوچک می شمرد و خود را کوچک ترین فرد احساس می کرد؛ در حالی که برای حفظ سلامت امام و مداوای بیماری قلب آن نازنین، گاه آن چنان 

خود را فراموش می کرد که نقل کرده اند حضرت امام در بستر بیماری، خطاب به پزشکانی که به بالینش آمده بودند فرموده بود: اول احمد را دریابید که او به مراقبت نیازمندتر از من است . » 

هم او بود که پس از شهادت برادرش، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی(رحمه الله) در آن شرایط سخت، یار و غمخوار امام بود و تلاش می کرد که ضربه و فشار کمتری به امام رحمه الله و اصحاب او وارد آید. خود او می گفت: «به جای این که به درس و مباحث علمی برسم، ترجیح می دهم خود را قربانی انقلاب، امام و مردم کنم و سپر دردها و رنج های امام باشم .

تیزبینی و آینده نگری

در ماجرای تبعید امام(رحمه الله) از نجف به بصره به قصد کویت، در آن بیابان خشک و برهوت که امام، جز خدا پشتیبانی نداشت، حاج احمد آقا بود که پروانه وار به دور شمع وجود امام خمینی(رحمه الله) می چرخید و هم او بود که با تیزبینی خاص خویش، پیشنهاد مهاجرت به فرانسه را به امام داد و باعث شد که صدای مظلومیت مردم ایران و امام، در دل اروپا طنین انداز شود. بازگشت امام از پاریس به تهران نیز، آن هم در آن ایام سرنوشت ساز دهه فجر، پیشنهاد به جا و سرنوشت ساز احمد آقا بود که آن سفر تاریخی را تبدیل به نقطه عطفی در دوران انقلاب و پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کرد .

حفاظت از امام(رحمه الله )

نقش مرحوم حاج احمد آقا خمینی در حفاظت هوشمندانه و مدبّرانه از

وجود نازنین بزرگْ معمار انقلاب، حضرت امام، فراموش ناشدنی است؛ آن هم در آن مدت طولانی و با وجود توطئه ها و نقشه های شوم دشمنان و بدخواهان انقلاب که حتی به خردسالان هم رحم نمی کردند و برای نابود کردن انقلاب و خشکاندن ریشة آن، حاضر به هر گونه اقدام جنایتکارانه بودند .

با در نظر گرفتن محل خانة حضرت امام که در محله ای معمولی قرار داشت و با توجه به روحیه ایشان، مبنی بر تماس مداوم با مردم، اهمیت نقش احمد آقا در حفاظت از جان امام بارزتر می شود؛ چرا که ایشان با ایجاد تشکیلات منسجم امنیتی و با توجه به همه جوانب ، این کار خطیر را بر عهده داشتند و به نحو احسن نیز از عهده این مسئولیت مهم و حساس برآمدند .

پرستاری و مراقبت از پدر

حضرت امام خمینی(رحمه الله) به دلیل بیماری و کهولت سن، نیاز به مراقبت همیشگی داشتند و احمد آقا، بهترین گزینه برای این امر خطیر بود. رساترین کلام در مورد ایثار احمد آقا را باید از زبان رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای شنید که می فرماید: «بی شک سلامت و توان جسمی و قدرت کاری آن قائد عظیم الشأن، در دوران پرمخاطرة ده ساله، با وجود کهولت سن و بیماری قلبی، در میان عوامل و اسباب عادی، از همه بیشتر به ابتکار و مراقبت و پی گیری دلسوزانة این فرزند مهربان وابسته بود. ملت ایران از این بابت بسی مدیون این عزیز فقید است . »

  کوچکترین قدمی، علیه رهبری بر ندارید

 

 

سید احمد خمینی در سخنانی در سال ۱۳۶۹ با نام بردن از حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان شاگرد حضرت امام خمینی(رحمه الله) و بیان این که هیچ کس حق شکستن حریم رهبری را ندارد، رهبری نظام را از اصول خدشه ناپذیر انقلاب اسلامی دانست و از همه درخواست کرد تا به دستورات رهبری عمل کنند .  

وی در بخشی از سخنان خویش می گوید: «ما امروز موظف هستیم پشت سر مقام رهبری حضرت آیت الله خامنه ای حرکت کنیم و هر چه ایشان گفت، گوش کنیم. اگر روزی حرکت ما با حرکت ولیّ نخواند، بدانید که نقص از ماست… اطاعت از خامنه ای، اطاعت از امام است. هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هر کس بگوید که اطاعت از امام، غیر از اطاعت از حضرت آیت الله خامنه ای است، در خط آمریکاست. من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد کرده ام که کوچک ترین قدمی را علیه رهبری و حتی برخلاف میل رهبری برندارم . »  

ایشان در آخرین عبارات وصیت نامة خویش نیز، خطاب به فرزندان خود می نویسد:« به حسن و برادرانش این توصیه را می نمایم که همیشه سعی کنند در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند؛ که خیر دنیا و آخرت در آن است و بدانند که ایشان موفقیت اسلام و نظام و کشور را می خواهند. هرگز گرفتار تحلیل های گوناگون نشوند که دشمن در کمین است . »

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایت حوزه

 

آیه ها و نکته ها

« وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛1 و نیکی با بدی یکسان نیست؛ (بدی دیگران را) با شیوة بهتر ( که نیکی است) دفع کن، که این هنگام، آن کس که میان تو و او دشمنی است، همچون دوست، گرم می شود (و عداوتش نسبت به تو تمام می شود . ) » 

مخالفان به چند دسته تقسیم می شوند؛ که باید با هر کدام به نحوی عمل کرد :  

این آیه، دستور محبت و برخورد احسن می دهد. در آیات دیگر نیز در این باره آمده است :

1 ـ و هنگامی که نادانان، ایشان را (به سخنی ناروا) مخاطب سازند، سخنی مسالمت آمیز یا سلام گویند: «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا».2

 2 ـ و چون بر عمل بیهوده و ناپسند بگذرند، با بزرگواری بگذرند. «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا».3

گاهی مخالفت افراد بر اساس شک و تردید است که باید با آنان از طریق استدلال و بر طرف کردن شبهات برخورد کرد :

ـ شک در مورد خداوند: «أَفِی اللهِ شَکْ…».4  

 ـ شک و تردید در مورد قیامت و رستاخیز: «إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ».5

ـ تردید در مورد نزول وحی و کتب آسمانی بر پیامبر: «وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا».6

 

گاهی نیز مخالفت بر اساس حسادت است که باید با اغماض برخورد کرد :

ـ برادران یوسف(علیه السلام )، اعتراف به حسادت و خطای خود کردند؛ که با گذشت حضرت یوسف ( علیه السلام )  روبرو شدند: «وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ… لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ».7

ـ هابیل، در مقابل حسادت برادرش، قابیل گفت: «لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لَأَقْتُلَکَ؛ اگر قصد کشتن من را داری، من (هرگز) دست به کشتن تو نمی زنم».8

ـ گاهی مخالفت به خاطر حفظ موقعیت، رفاه و کامیابی های مادی است. در این موارد، اتمام حجّت کافی است. آیات شامل«  ذَرْهُم؛ 9 آنان را به حال خود واگذار» و «أعْرِضْ عنهُم؛10 از آنان روی گردان و دوری کن » به چنین مخالفت هایی اشاره دارند .

گاهی مخالفت، در قالب کارشکنی، هجو و تضعیف ایمان مردم است؛ که برخورد با این گروه را آیات ذیل در قالب برخورد شدید با آنان، قطع رابطه، دستگیری و گاهی اعدام مشخص می کند  :

ـ « وَاغْلُظ عَلَیهِم؛11 با سختی و شدت با کفار برخورد کن » 

ـ « إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ؛12 و چون بشنوید که به آیات خدا کفر می ورزند و آنان را به مسخره می گیرند، نباید با آنان بنشینید تا به گفتاری دیگر بپردازند . »

ـ « لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَی أَوْلِیَاء ؛13 یهود و نصاری را دوست و سرپرست خود نسازید . »   

 

گاهی دشمنی مخالفان با دست بردن به اسلحه و مبارزه مسلّحانه است؛ که در این موارد، قرآن می فرماید : « فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ…؛14 همان گونه که آنان بر شما تعدّی کردند، باید با آنان مقابله به مثل کنید » .

بعضی در تفسیر آیه: «وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا»15 گفته اند: مراد این است که اگر بدی کسی را با بدی پاسخ دادی، شما هم مثل او هستی؛ چنانکه در آیه 43 همان سوره می فرماید: « وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛16 و کسی که تحمل بدی مردم را داشته باشد و از آنان بگذرد، این از تصمیمات شایسته است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سوره فصلت/34.1

سوره فرقان/63.2

سوره فرقان/72.3

سوره ابراهیم/10.4

سوره حج/5.5

سوره بقره/23.6

سوره یوسف/91-92.7

سوره مائده/8.8

سوره انعام، 91؛ حجر/3.9

سوره مائده/ 42؛ نساء/63،81.10

سوره توبه/73.11

سوره نساء/140.12

سوره مائده/51.13

سوره بقره/ 194.14

سوره شوری/40.15

سوره شوری/42.16

 سايت تبيان

 

آخرین سفارش

سلام بر شهیدان؛ آنان که در قهقهه مستانه و شادی وصولشان، نزد خداوند روزی می خورند؛ سبکبالانی که ترکش های داغ و بُرّان، پَر پروازشان بود و بهانه ای برای آسمانی شدنشان؛ شهیدانی که در قطعه ای از زمان، درس معرفت و محبت به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) را به تمام زمانیان دادند و با انتظار سبز خود، کهکشانی از زیبایی ها را خلق کردند تا راه را به ما نشان دهند. جان برکفانی که آن قدر در درگاه الهی خواستنی شدند که خداوند متعال، مشتاق دیدارشان شد و مصداق بارز آیه «ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً»1 گشتند .  

یکی از زیبایی های مشهود زندگی شهدای عزیزمان، عشق به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف )، بود و در این ادعای عاشقی، ثابت قدم بودند . در کمتر، وصیت نامه ای از شهیدمان است که نامی از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) ، به چشم نخورد. آنها این عشق پاک خود را نسبت به وجود مقدس حضرتش، با بیانات مختلفی به منتظران واقعی نشان داده اند. در ذیل به برخی از آخرین سفارشات آنان اشاره می شود .  

شهید حسین محمدی مبارک آبادی: دعا کنید خداوند فرج آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف )، را نزدیک کند. ای کاش خدا به من بیشتر جان می داد تا نثار راه انقلاب مهدی(عجل الله تعالی ) و نائبش کنم .

شهید حسین جعفری: از برادران، تقاضا دارم که نماز جماعت را فراموش نکنند. در آخر نماز، هم امام را دعا کنند و هم برای فرج آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف )، دعا کنند .

شهید عباس غفاری فردویی: مردم خوب و حزب الله، هیچ گاه خدا را از یاد نبرید و در هر نمازی، امام عزیز را دعا کنید و تعجیل در ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف )، را از خدا طلب کنید .

شهید حسین پور امینی: آخرین سفارشم به شما این است که مبادا توقع [زیادی] از جمهوری اسلامی ایران داشته باشید؛ بلکه باید توقع خود را پایین بیاورید. از کمبودها نهراسید و نگران نباشید. البته این یاری امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ چون صاحب اصلی این مملکت و این کشور، اوست. پس مبادا با توقعات خود، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ناراحت کنید .

شهید حسن غفوری: از برادرانم تقاضا دارم نگذارند اسلحه دین، زمین بماند و تا ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نهضت را ادامه دهند .

شهید محمد قاسم برزگر فتحی: از خدا بخواهید که ظهور آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، را نزدیکتر بگرداند تا اسلام به دست مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، در تمام جهان پیاده شود .

شهید عبدالرضا کمالی: شما ای ملت عزیز، سعی کنید توشه ای برای آخرت

جمع کنید . سعی کنید همیشه دوستدار اهل بیت باشید و همچنین دعای فرج آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را همیشه بخوانید تا ظهور امام زمان(عجل الله ـ ـ تعالي فر جه الشريف )، نزدیک تر گردد .  

شهید سعید شهری: به برادران عزیز و دانش آموز توصیه می کنم با سعی و تلاش خویش، سنگر مدرسه را حفظ کرده و درس بخوانید تا توانسته باشید از بند وابسته بودن به شرق و غرب نجات یابید، دین خدا را گسترش دهید و زمینه را برای ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آماده سازید .

شهید محمود دانشیار: برای فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) ، با گریه و اشک دعا کنید تا بیاید و به این ظلم ها پایان دهد و حکومت عدل الهی را به امید خدا در تمام جهان گسترده کند .

تفسیر سوره مبارکه کوثر

سوره ای کوتاه و در عین حال ، بسیار بلند است . این سوره شریفه بر دو اصل اساسی درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تأکید می کند و مانند آبی خنک ، آتش تبلیغات شوم بدخواهان آن حضرت را خاموش می سازد .

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بخوان این سوره را به نام خدای رحمتگر مهربان


إنا أعطینک الکوثر ( 1  ) فصل لربک و انحر  (2)  إن شانئک هو الا بتر (3)

 ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم اکنون که چنین است براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى کن  مسلماً دشمن تو ابتر است.

ـ  اصل اول ، اعطای کوثر به آن حضرت است . آری ، کوثر مایه جریان یافتن و ادامه داشتن است ، نه فرزند پسر . ای بسا پسری که کوثر نباشد و به عنوان وارثی خلف ، راه پدر را ادامه ندهد ، اما کوثر ، خیر کثیر جاری است و هرگز منقطع می گردد . این نعمتی بزرگ است که شکرانه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و آله و سلم را طلب می کند .

ـ اصل دوم ، تأکید بر ابتر بودن دشمنان بدخواه آن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و آله و سلم است . آری آنان خودشان ابتر و بی دوام هستند ، حتی اگر پسر هم داشته باشند و نسلشان چند صباحی ادامه یابد ، راهشان ، نامشان و یادشان هرگز جریان نخواهد یافت و به زباله دان تاریخ سپرده خواهد شد .

این سوره مبارکه با تأکید بر این دو اصل مهم ، برای همیشه هر پندار خامی نسبت به انقطاع نسل رسول الله صلی الله علیه و آله و آله و سلم و دوام دشمنی با آن حضرت را باطل می سازد .  

جهت هدایتی سوره کوثر:

جاودانگی پیامبر صلی الله علیه و آله و آله و سلم در پرتو اعطای کوثر

رسول خدا صلی الله علیه و آله و آله و سلم جاودان است ، چون خدایش به او کوثر داده و دشمن بدخواه او خود ابتر و ناپایدار است .  

سالنامه آفاق

انتظار موعود

در دنیایی که همه رویدادها و پدیده ها انسان را از رسیدن به یک روزگار لذتبخش و شادی بخش مأیوس می کند ،

انتظار مهدی عجل الله فرجه الشریف

در انسان امید می دهد و انسان را به آینده بزرگ و روشن و شیرین نوید میدهد .

 

آيينه شو جمال پري طلعتان طلب

“مرحوم آیت اللَّه سید شهاب الدین مرعشى” نقل می کنند : در نجف نزد عالمى بزرگوار ، به طور خصوصى درس می خواندم. آن عالم بسیار مهذّب و مورد احترام همگان بود، و از کثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب می شد. روزى براى فراگیرى درس به محضرشان رفتم، دیدم گریه می کند و بسیار پریشان است. علت آن را پرسیدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤیا امتحان شدم، ولى از امتحان بیرون نیامدم، در خواب به من گفته شد که آقا ظهور کرده اند و در وادى السلام نجف مردم با او بیعت می نمایند، به مجرّد شنیدن این موضوع از جا حرکت کردم و به عجله وارد خیابان شدم. دیدم غوغایى از جمعیت است و همه با سرعت هر چه بیشتر به سوى وادى السلام می روند، هر کس به فکر این است که زودتر خود را به امام برساند و با جنابش بیعت کند. دیدم عشق دیدار امام، مردم را چنان از خود بی خود ساخته که کسى را با کسى کارى نیست وآنها که تا دیروز به من عشق می ورزیدند دیگر به من اعتنا نمی کنند، بلکه با لحنى تند می گویند: آقا کنار رو و مانع راه ما نباش . کوتاه سخن آنکه احساس کردم ظهور امام بازارم را کساد کرده است، از همانجا نقشه کشیدم که در ملاقات با امام ایشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از آنکه با هزار سختى به خدمتش رسیدم، عرض کردم: فدایت شوم! خودتان را به زحمت انداختید، ما کارها را ساماندهى می کردیم، نیازى نبود که خود را گرفتار سازید و زحمات طاقت فرساى رهبرى را به عهده بگیرید. بعد از چند جمله از این نوع گفتارها، یک مرتبه از خواب بیدار شدم و فهمیدم که هنوز لیاقت حضرتش را ندارم.

آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب / جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[ جبرائیل حاجی زاده ، کرامات و حکایات عاشقان خدا ، جلد سوم ، چاپ اول ،1390 انتشارات حریم علم ، ص 77 تا 79  ]

 

موعظه خوبان

فی الکافی عن الصادق(ع): اِنَّ مِن اَعظَمِ النّاسِ حَسرَة یَومَ القِیامَةِ، مَن وَصفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ اِلَى غَیرِه؛ الشافی صفحه 574

❇️ یکی از کسانی که در یوم الحسرة، روز قیامت از همه حسرتش بیشتر است، کسی است که در عالم دنیا یک عمل عادلانه ای را، یک عمل خیری را توصیف بکند، لکن خود او بر خلاف آن عمل کند. این ، از جمله چیزهایی است که برای ما که به مردم توصیه می کنیم، موعظه می کنیم ، توصیف عدل می کنیم، خیلی مهم است که به آن توجّه داشته باشیم. اگر عدلی را، عمل خیری را به مردم توصیه کنیم، ولی خودمان عمل نکنیم و در روز قیامت آن کسانی که به حرف ما عمل کرده اند، بهشت بروند، از اجر الهی و قرب الهی بهره مند بشوند؛ ما که عمل نکرده ایم، محروم بمانیم ، خیلی حسرت آور است. در روایتی می فرماید: یک عدّه ای از بهشتیان نگاه می کنند، می بینند یک گروهی از افرادی را که می شناسند،در جهنمند! به آنها می گویند: ما با تعلیم و تأدیب شما به بهشت دست پیدا کردیم، چطور خود شما در جهنمید؟ آنها جواب می دهند: ما به شما می گفتیم، اما عمل نمی کردیم. متأسفانه این، در مواردی مورد ابتلای بسیاری از ماها است که خیلی باید مراقبت کرد.

? [ شرح حدیث از حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای در مقدمه درس خارج ، 3/8/88 ]
———————

اگر بدانی کی نظر می کند به سوی تو!

 اگر ما مناجات حق تعالى و ولىّ نعم خود را به قدر مکالمه با یک مخلوقِ عادى ضعیف، اهمیّت دهیم، هرگز این قدر غفلت و سهو و نسیان نمى کنیم. و پُر معلوم است که این سهل انگارى و مسامحه ناشى از ضعف ایمان به خداى تعالى و رسول و اخبار اهل بیت عصمت است؛ … از حضرت باقر العلوم علیه السلام منقول است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: وقتی بندة مؤمن به نماز بایستد خدای تعالی نظر به سوی او کند- یا فرمودند خدای تعالی اقبال به او کند- حتی منصرف شود. و رحمت از بالای سرش سایه بر او افکند و ملائکه فرو گیرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان و خدای تعالی ملکی را موکّل او کند که بایستد بالای سر او و بگوید: ای نمازگزار، اگر بدانی کی نظر می کند به سوی تو و با کی مناجات می کنی، توجّه به جایی نمی کنی و از موضعت جدا نمی شوی هر گز».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

[ امام خمینی –ره –آداب الصلوه ، موسسه نشر امام خمینی ، چاپ دوم ، 1372 ، ص 39]

اللهم عجل لوليك الفرج

اي مهدي ياور!

      باد با شمع هاي

                   خاموش كاري ندارد

                اگر بر تو سخت مي گذرد

                                 بدان كه روشني!

 

سبک زندگی منتظرانه، پادزهر سبک زندگی غربی

ضرورت تحولی گسترده تر از حوزه فردی

اگر فرض کنیم انتظار به معنای حرکت در مسیر یک تحوّل عظیم در جهان است، در هر حوزه ای که بخواهیم لوازم این انتظار را دنبال کنیم، باید برنامه ای برای تحول همه جانبه داشته باشیم. نمی شود بگوییم منتظر یک چنین تحول عظیمی هستیم ولی اقدامات ما معطوف به حوزه خصوصی و زندگی شخصی خودمان است! نه این که ما نباید برای این حوزه تلاش و جدّیت داشته باشیم، حتماً باید خودسازی کنیم و تلاش کنیم که اگر منتظر تحقّق ظهور و گسترش و بسط ولایت حقّه در حیات هستیم، مناسبات و اقتضائات آن را در زندگی خصوصی خودمان ایجاد کنیم، ولی مأموریت ما گسترده تر از ایجاد یک تحوّل در حوزه زندگی خصوصی است. باید یک تحوّل همه جانبه متناسب با آن ترسیمی که از عصر ظهور داریم در زندگی اجتماعی هم ایجاد کنیم.

تحول انسان محور همه جانبه غرب

برای مثال، آنچه در غرب اتفاق افتاده است یک تحوّل همه جانبه در زندگی اجتماعی و خصوصی انسان ها بر محور ارزش های بنیادینی است که ارزش های حاکم بر جریان تجدد هستند. این جریان از ابتدا دنبال تحقق یک سلسله ارزش های اجتماعی بود و الآن هم برای تحقق همان ارزش ها در حال تلاش است. و در همه حوزه ها و از جمله حوزه فرهنگ آن را دنبال می کند و تلاش دارد بین مدرنیته فرهنگی و سیاسی تفکیک کند و ضعف های پدید آمده در مسیر تجدد (کشتارها، جنگ های بزرگ جهانی و بحث محیط زیست و امثال اینها) را به حوزه اقتضائات سیاسی تجدّد برگرداند تا از نظر فرهنگی تجدد را از نو احیا کند و قرائت جدیدی از تجدد داشته باشد و آن را دوباره در زندگی اجتماعی جاری کند.

ارزش هایی که تجدد بر محور آن شکل گرفته، انسان محور است؛ آزادی های فردی و اجتماعی انسان به خصوص آزادی از تقیدات معنوی و امثال این هاست. آن ها این ارزش ها را مبنا قرار دادند و بر محور آن ها فلسفه و دانش و علم و عقلانیت و تکنولوژی و فناوری تولید کردند. انقلاب علمی و صنعتی به وجود آوردند و همه ساختارها و حتی مفاهیمی را که در زندگی اجتماعی جاری است تحت تأثیر همان مفاهیم ارزشی بازتولید کردند.

آثار فرهنگ غرب بر زندگی ما

الآن انسان به هر زاویه ای از زوایای زندگی که نگاه می کند، می بینید به شدت تحت تأثیر آن فرهنگ است. الگوی خوراک و پوشاک و مسکن ما به شدت تحت تأثیر آن موج جهانی است، نحوه رضایت مندی ما از زندگی نیز همین گونه است. هرکس به آشپزخانه خانه خودش نگاه کند می بینید تجدد چه کار کرده است! همه شئون آن بر مدار طراحی و مدیریت غرب بعد از رنسانس شکل گرفته است. آن ها ارزش های خودشان را به نوع زندگی ما و به ارزش هایی که ما در عرصه زندگی مان به آن پای بند هستیم تبدیل کرده اند. تجلیل ها و تحقیرها و یا شرافت و تحقیر انسان بر آن مبنا تعریف می شود. حتی ذائقه ما را عوض کرده اند و ارزش ها را در ذهن ما تغییر داده اند. امروزه بسیاری از ارزش های امروزی ما بعد از رنسانس تولید و در جامعه جهانی تعمیم داده شده است. آن ها ذائقه ها را هم تغییر داده اند، در پوشاک، خوراک، نوع نگاه به مسکن، زیبایی شناسی در هنرها، همه را بر مدار آن ارزش های محوری خودشان تغییر داده اند.

از تصرف ظاهر تا تصرف فکر

الآن هم غربی ها به دنبال گسترش بیشتر همان ارزش ها هستند. ارزش ها را به رنگ لباس، مدل راه رفتن، مدل درست کردن مو و آرایش ظاهری و بقیه ی شئون تبدیل کرده اند. وقتی مدل لباس یک جوان، یا زیبایی شناسی آرایش شخصی او را تغییر می دهند، قبلاً به فکر او و در روح او تصرف کرده اند. از این گسترده تر، مدل هایی است که برای زندگی ما درست کرده اند، مانند این که جایگاه خانم ها کجاست و چه وقت به سعادت می رسند.، مدل مطلوبی که باید در زندگی اجتماعی دنبال کنند چیست؟ چقدر باید درس بخوانند و چگونه درس بخوانند؟ اشتغال شان و پوشش شان چگونه باشد؟ ارتباطشان با اقشار دیگر چگونه باشد؟ روابط عاطفی و فیزیکی شان با مردها و ده ها مسئله دیگری که الآن با آن مواجهیم و می بینید همه این ها را ارزش سازی و به جامعه جهانی منتقل کرده اند.

امروزه بسیاری از چیزهایی که ما در حوزه زندگی، اعم از زندگی خصوصی و اجتماعی می پسندیم و حقّ خودمان می دانیم و دنبال می کنیم و رسیدن به آن را برای سعادت می دانیم و سعادت را به آن تعریف می کنیم، بر محور آن ارزش ها تولید شده است. نمی توان فقط روی یک مورد خاص دست گذاشت. به عنوان نمونه ببینید امروزه نوع تحصیل بانوان دنیای اسلام چگونه است؟ مسئله این نیست که بانوان تحصیل کنند یا نه؟ پیداست عالم بودن چیز خوبی است و کسی با علم مخالف نیست. باید مسئله دیگری را دنبال کرد و آن این که نگاه ما به علم، به تعلیم، به تعلّم و مأموریت ما در حوزه آگاهی یافتن و آموزش هایی که باید بیاموزیم و بعد به کارگیری این آموزش ها و حِرَف در زندگی اجتماعی و فردی، این ها تابع یک ارزش ها و یک برنامه ریزی است که مبتنی بر فرهنگ مدرن است.

انسان چگونه باید متولد شود، در کجا متولد شود؟ چطور از مادر او در دوران بارداری نگهداری و پذیرایی شود و بعد چگونه باید به مهدکودک ها و محل پرورش اجتماعی کودکان تحویل داده شود. از کجا این کودک باید وارد عرصه آموزش و تعلیم شود، دوره ابتدایی مثلاً با آموزش های کما بیش یکسان سازی ای که شده تا آموزش عالی، بعد در کجا استخدام شود و چگونه زندگی کند، چند سال کار کند، بعد دوره بازنشستگی اش چه شود مثلاً خانه ی سالمندان برود و یا برنامه دیگر. به هر حال برای شصت، هفتاد سال و برای همه ساحات زندگی او برنامه ریزی کرده اند، برای ورزش، تفریح، الگوی خوراک و مسکن، همه را می بینید که مدیریت شده است و این در باب همه انسان ها و اقشار است.

نوع زندگی در غرب کاملاً مدیریت می شود، ارزش سازی می شود، ایجاد انتظارات می شود و بعد بر آن اساس برنامه ریزی می شود. در این برنامه ریزی، فرهنگ های دیگر را هم تحت تأثیر فرهنگ خودشان قرار داده اند و آن ارزش ها را با اختلافات و تغییراتی که اقتضای مناطق مختلف و اقوام مختلف و ملل مختلف است جاری کرده اند.

انتظار و لزوم مدیریت تحقق ارزش های الهی

ما باید در نقطه مقابل آن ها اقدام کنیم؛ یعنی اگر ما منتظر یک تحول همه جانبه و فراگیر نسبت به همه ساحت های حیات انسان و همه آنات زندگی هستیم باید بتوانیم تحقق ارزش های الهی را مدیریت کنیم. آن ها باید آرام آرام و با تناسب سازی به زندگی ما وارد و به مدل زندگی ما تبدیل شوند؛ یعنی الگوی خوراک و پوشاک و مسکن و ارتباطات و اشتغال و خانه داری و حضور در محیط اجتماعی، باید بر اساس این ارزش ها شکل گیرد.

http://www.hawzah.net
 

«امام» همه چیز را در سبک زندگی ما تحت تأثیر قرار می دهد

نیاز ما به هویت جمعی
 انسانی که در جامعه زندگی می کند، هر لحظه به داشتن هویت و شخصیت جمعی نیازمند است و معمولاً هویت و شخصیت خود را با شغل، خانواده یا قوم خود معرفی می کند. کسی که چنین هویتی نداشته باشد حتی پیش خودش هم گُم شده است و لطمه شخصیتی سنگینی به او وارد خواهد شد. به عنوان مثال کسی که در یک قوم یا در یک شهری زندگی کند که در آنجا هیچ کسی را ندارد که به او افتخار کند، معمولاً لطمه شخصیتی می خورد. یا کسانی که در جهان غرب زندگی می کنند و بسیاری از آنها نمی دانند یا مطمئن نیستند پدرشان کیست، یک لطمه شخصیتی بزرگ می خورند.

هویت جمعی، حاصل شیوه زندگی

 گاهی اوقات نحوه زندگی کردن ما، هویت جمعی ما را تشکیل می دهد؛ یعنی انسان در جهت معرفی هویت قومی یا هویت شخصیتی خود از رفتارها و سبک زندگی خود استفاده می کند. مثلاً می گوید: «ما رسم داریم که این گونه رفتار می کنیم…» چون همین هویت جمعی برای انسان انرژی بخش است و انسان به آن افتخار می کند.

 معمولاً وقتی می خواهیم هویت خود را درک کنیم به سراغ خصلت های پایدار و افتخارآمیز خود می رویم. مثلاً می گوییم «ما ایرانی ها آد م های شجاعی هستیم» «ما ایرانی ها مهربان و مهمان نواز هستیم»؛ یعنی در معرفی خود به سراغ عناصری از سبک زندگی می رویم. لذا اگر کسی سبک زندگی نداشته و یا در سبک زندگی خودش، هیچ خصلت پایدار و افتخارآمیزی نداشته باشد او در واقع هویت- که همچون شناسنامه اوست- ندارد. چون او در زندگی خود چیزی ندارد که به صورت دائمی و فراگیر تا آخر پای آن ایستاده باشد. بنابراین برای داشتن عزت در زندگی، نیازمند هویت و به تبع آن سبک صحیح در زندگی هستیم. البته موضوع هویت جمعی فقط به این دنیا محدود نمی شود، روز قیامت نیز ما را به همین هویت ها و رهبرانمان می شناسند که کیفیت آن در ادامه خواهد آمد.

«بنده بودن»، مهمترین معرف هویت ما

 در این دنیا ما را به هویت و شخصیت مان می شناسند، در روز قیامت نیز وقتی می خواهیم خودمان را معرفی کنیم خودمان را با یک عنصر کلیدی سبک زندگی معرفی می کنیم و آن «عبد بودن» است. در واقع، هویت اصلی ما این است که ما «عبد» هستیم. عبد بودن برای ما یک افتخار بزرگ است. حتی رسول خدا (ص) نیز اول عبد خدا بود و بعد از آن رسول خدا: (و أشهد أنّ محمدا عبده و رسوله). خدا کند بفهمیم که «عبد» هستیم؛ یعنی به عبد بودن خود افتخار کنیم و احساس عزّت داشته باشیم.

 خیلی ها به اینکه عبدِ خدا هستند، توجه ندارند البته ممکن است به خدا اعتقاد داشته باشد ولی خود را «عبد» نمی داند. اینها حتی وقتی دعا می کنند نیز گویا دارند با خدا مذاکره می کنند و برای «من» خود، شأنی قائلند! یعنی خدا را به عنوان کسی که در عالم قدرت دارد می بینند و از او چیزهایی می خواهند؛ این بدان جهت است که معنای دقیق «عبد» را نمی دانند و هویت عبد بودن خود را درست درک نکرده اند. مثلاً تصور می کند عبد، یعنی کسی که عبادت می کند در حالی که شاید نزدیک ترین معنای عبد در زبان فارسی، کلمه «برده» باشد؛ یعنی ما بردگان خداوند هستیم و صاحب اختیار ما خداست. «عبد خدا» یعنی برده خدا. ما فارسی زبان ها نیز در مواردی به جای کلمه «من» که اتفاقاً مانع بزرگی در مسیر عبودیت است از کلمه «بنده» استفاده می کنیم که این جایگزینی، فوق العاده خوب است و مثلاً به جای این که بگوییم «من فکر می کنم»، می گوییم:« بنده فکر می کنم»، ولی بازهم به معنای حقیقی آن که در زبان فارسی «برده» گفته می شود، توجه نداریم و حتی تحمل اینکه به جای کلمه «بنده» از واژه «برده» استفاده کنیم را نیز نداریم.

 یک دلیل این که نماز عمود خیمه دین است آن است که بیشترین صورت بردگی و بندگی ما را نشان می دهد. وقتی انسان به سجده می رود و صورت خود را به خاک می گذارد، در واقع به حالتی که یک عبد در مقابل اربابش دارد نزدیک می شود. حتی در احکام عبادات هم دلایل جزئی آن را به ما توضیح نداده اند و ما موظفیم بنده وار آنها را انجام دهیم؛ مثل اینکه نمی دانیم چرا باید نماز صبح را دو رکعت و حمد و سوره را در آن بلند (برای مردها) و یک رکوع و دو سجده به جا آوریم.

وقتی خوبان عالم و اولیای خدا، همه عبد خدا هستند و خدای متعال، رسول اکرم (ص) را به عبد و حضرت فاطمه(س) را به أمه (زنی که بنده است) ملقب می کند، تکلیف ما معلوم است. اساساً انسان تا وقتی واقعاً عبد خدا نشود، هیچ چیزی نیست و هویتی ندارد و فقط وقتی که به معنای واقعی، عبد شد، برای خودش کسی خواهد شد. کسی که عبد خدا باشد، ارباب عالَم خواهد شد و خدا همه عالم را در اختیار او قرار می دهد. اگر کسی می خواهد به هویت خودش افتخار کند، به «عبد بودن» خودش افتخار کند. در واقع اولین پایگاه معرفی هویت ما عبد بودن است.

«امام»، محور بندگی واقعی

 محور عبادت و بندگی این است که انسان، امام داشته باشد. لذا روز قیامت وقتی می خواهیم هویت خود را معرفی کنیم باید بگوییم امامِ ما کیست. همان طور که قبلاً گفتیم، موضوع هویت جمعی فقط به این دنیا محدود نمی شود، روز قیامت نیز ما را به همین هویت ها می شناسند. در صحرای محشر نیز هر کسی می خواهد خودش را معرفی کند و هویت خود را بشناساند به امام زمان خود معرفی می کند؛ یعنی در روز قیامت ما را به اماممان می شناسند. خداوند می فرماید: یاد کن روزی را که هر گروهی از مردم را با امام شان می خوانیم: «یوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم؛ اسراء/71» در آنجا از هر کسی می پرسند امام تو کیست؟

امام رضا (ع) می فرماید: «عبادت هفتاد وجه (مرتبه یا نوع) دارد. شصت و نه قسمت (مرتبه) از عبادت، تسلیم و راضی بودن به خدا و امام زمان (عج) است؛ انَّ الْعِبَادَةَ عَلَی سَبْعِینَ وَجْهاً فَتِسْعَةٌ وَ سِتُّونَ مِنْهَا فِی الرِّضَا وَ التَّسْلِیمِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأُولِی الْأَمْرِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِمْ».[1] کسی که واقعاً عبد خداست، قطعاً می داند که این خدا و ارباب، بر روی زمین جانشینی دارد که این جانشین خدا یا «خلیفه الله» نیز بعد از خدا، ارباب و مولای او خواهد بود. لذا امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «من بنده ای از بندگان رسول خدا (ص) هستم».[2]

 امام صادق (ع) نیز می فرماید: «اگر کسی هر شب برای عبادت بیدار شود و هر روز، روزه بگیرد، همه اموال خود را صدقه بدهد، هر سال به حجّ برود ولی امام زمان خود را نشناسد و از او پیروی نکند و این کارها را به اشاره امام خودش انجام نداده باشد، چنین کسی کوچک ترین حقی نزد خدا پیدا نمی کند و اجری نخواهد داشت و اصلاً از اهل ایمان نخواهد بود».[3] ایشان در روایت دیگری می فرماید: «کسی که امام زمان خودش را نشناسد و نسبت به حق او جاهل باشد، حتی اگر در عبادت تکه تکه شود فقط از خدا دورتر خواهد شد».[4]

نقش کلیدی امام در سرنوشت ما

 نقش امام در هویت ما کاملاً برجسته است. اینکه امام ما چه کسی باشد و ما جزء امت کدام امام باشیم در سرنوشت ما نقش کلیدی و اساسی دارد. لذا شب اول قبر سؤال هایی که از ما می پرسند این است: «مَن رَبّک؟ مَن نَبِیک؟ مَن اِمامُک؟ پروردگار و پیامبر و امام تو کیست»؛ یعنی از هویت ما سؤال می کنند.

 سبک زندگی ما تحت تأثیر امام

 حالا باید ببینیم امام چه تأثیری در سبک زندگی ما خواهد داشت؟ به طور خلاصه می توان گفت امام همه تأثیرات خوب را در سبک زندگی ما خواهد داشت. همه ما می دانیم، نماز مثل اسکلت یا بتون آرمه ساختمان سبک زندگی ماست؛ یعنی یک برنامه دائم و اساسی در متن زندگی ماست که همه چیز را تحت تأثیر خودش منظم می کند. وقتی جلوتر که می رویم، می بینیم که «امام» همه چیز را در سبک زندگی ما تحت تأثیر قرار می دهد و به زندگی ما معنا می دهد؛ یعنی ما با ذکر امام حسین (ع) صفا می کنیم و زیارت او تفریح ما می شود. بچه ما که به دنیا می آید اول او را به حرم امام رضا (ع) می بریم، ماشین که می خریم اولین مسافرت را به زیارت می رویم، اصلاً امام همه وجوه زندگی ما را تحت تأثیر قرار می دهد و یک حلاوت خاصی به آن می دهد.

 «امام» هویت آدم را درست می کند و کسی که با اهل بیت (ع) نیست، بی هویت است و این اهل بیت (ع) هستند که سبک زندگی ما را با جزئیاتش برای ما مشخص می کنند و به آن معنا می دهند.[5]


[1]. بحارالانوار، ج 2، ص 212.

[2]. کافی، ج 1، ص 90.

[3]. کافی، ج 2، ص 19.

[4]. دعائم الاسلام، ج 1، ص 54.

[5]. گزیده ای از سخنرانی ایشان در مسجد امام حسین(ع) تهران؛ رمضان المبارک 1392.
 

چلچراغ مهدوی


 
قال رسول الله (ص): «طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ قَائِمَ أَهْلِ بَیْتِی وَ هُوَ یَأْتَمُّ بِهِ فِی غَیْبَتِهِ قَبْلَ قِیَامِهِ وَ یَتَوَلَّی أَوْلِیَاءَهُ وَ یُعَادِی أَعْدَاءَهُ ذَاکَ مِنْ رُفَقَائِی وَ ذَوِی مَوَدَّتِی وَ أَکْرَمِ أُمَّتِی عَلَیَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛

خوشا به حال کسی که قائم اهل‌بیتم را درک نماید و در زمان غیبت و قبل از قیامش، به او اقتدا کرده و دوستانش را دوست بدارد و با دشمنانش دشمنش ورزد. آنها از رفقیانم و شایسته مودت و دوستیم و گرامی‌ترین امتم در روز قیامت هستند».

الغیبةطوسی، ص456 

امام و اعطای زندگی حقیقی


 
 
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (انعام، 24)

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هرگاه خدا و رسول شما را به چیزی که حیات‏بخش شماست دعوت می‏کنند، بپذیرید و بدانید خداوند، میان انسان و دل او حایل می‏شود و به سوی او محشور می‏شوید.

 

نکته‏ ها:

1. حیات، اقسام مختلفی دارد:

حیات گیاهی. «أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»[1] خداوند زمین را زنده می ‏کند.

حیات حیوانی. «لَمُحْیِ الْمَوْتی‏»[2] خداوند مردگان را زنده می‏ کند.

حیات فکری. «مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ»[3] آن که مرده بود و زنده ‏اش کردیم.

حیات ابدی. «قَدَّمْتُ لِحَیاتِی»[4] کاش برای زندگیم چیزی از پیش فرستاده بودم.

    2. مقصود از حیاتی که با دعوت انبیا فراهم می ‏آید، حیات حیوانی نیست، چون بدون دعوت انبیا نیز این نوع حیات وجود دارد، بلکه مقصود حیات فکری، عقلی ومعنوی، اخلاقی و اجتماعی و بالاخره حیات و زندگی در تمام زمینه‏ها می ‏باشد. البتّه ممکن است مراد از دعوت به حیات در اینجا (به دلیل آن که آیه در کنار آیات جنگ بدر آمده است)، دعوت به جهاد باشد.

   3. حیات انسان، در ایمان و عمل صالح است و خداوند و انبیا هم مردم را به همان دعوت کرده‏ اند. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ». اطاعت از فرامین آنان رمز رسیدن به زندگی پاک و طیّب است، چنانکه در جای دیگر می ‏خوانیم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»[5] و طبق روایات شیعه وسنّی، یکی از مصادیق حیات طیّبه، پذیرش‏ ندای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مسأله ‏ی ولایت علیّ‏بن أبی ‏طالب علیهما السلام و اهل‏بیت اوست.

    4. همانطور که حیات هر زنده ‏ای وابسته به آب است‏ مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍ‏[6].حیات معنوی هر انسان از رهبران آسمانی است: دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ‏.[7]

    5.  در حدیثی از امام صادق (ع) می‌خوانیم که در تبیین این آیه فرمود: یُحْیِیهَا اللَّهُ بِعَدْلِ الْقَائِمِ عِنْدَ ظُهُورِهِ بَعْدَ مَوْتِهَا بِجَوْرِ أَئِمَّةِ الضَّلَالِ؛[8] یعنی مراد از حیات زمین بعد از مرگ آن، حیات زمین است با قیام حضرت قائم (عج) به عدالت پس از ظهورش، بعد از مرگ آن به واسطه‏ جور و ظلم رهبران گمراه.

6. دعوت خدا و رسول، دارای حقیقت و هویّتی واحد دارد. «دَعاکُمْ» و نفرمود: «دعواکم»

7. حرکت در مسیر خدا و انبیا، حیات واقعی است و کناره گیری از آن، مرگ انسانیّت است. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»

8. شرط ایمان واقعی اجابت کردن دعوت خدا و  رسول است: «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ»

9. همه‏ ما خواسته یا ناخواسته در قیامت محشور خواهیم شد، پس به رسولان الهی پاسخ مثبت دهیم. اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ … إِلَیْهِ تُحْشَرُون‏

 


[1] . حدید، 17.

[2] . فصّلت، 39.

[3] . انعام، 122.

[4] . فجر، 24.

[5] . نحل، 97.

[6] - انبیاء/ 30

[7] - انفال/ 24.

[8] - الغیبة نعمانی، ص 25.

شرط بهره از امداد غیبی

الطاف غیبی گزاف و رایگان نیست. چنین نیست که انسان در خانه اش بنشیند و دست روی دست بگذارد و منتظر باشد تا دستی از غیب بیرون آید و کاری بکند؛ بلکه بهره مندی از آن مستلزم وجود شرایطی در فرد و جامعه است. خداوند در قرآن کریم ضمن اشاره به این موضوع می فرماید: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ینصُرْکمْ وَیثَبِّتْ أَقْدَامَکمْ»[1] اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری می کند و ثابت قدمتان می دارد. این آیه، یاری الهی را که مدد غیبی است، مشروط می کند به یاری قبلی خدا؛ یعنی: خدمت و عمل و مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد و مخصوصاً در راه خدا، لله و فی الله باشد؛ پس هم عمل و مجاهدت و کوشش شرط است، هم اخلاص و حسن نیت.

در جای دیگر، ضمن اشاره به لزوم تلاش جهت بهره مندی از امداد غیبی می فرماید: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»؛ آنانکه در راه ما کوشش و جدیت به خرج می دهند، ما راه های خود را به آنها نشان می دهیم، خداوند با نیکوکاران است. این آیه نیز هم کوشش و هم «در راه خداوند» بودن را ذکر می کند، هم صرف نیروی بدنی و هم صرف نیروی روحی را شرط قرار می دهد؛ در این صورت است که هدایت و روشنی باطنی به انسان داده می شود.

تقوا از دیگر شرایطی است که قرآن کریم درباره آن می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَکن کذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کانُواْ یکسِبُونَ»؛[2] و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم؛ ولی تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم. در نهایت، صبر و بردباری را می توان یکی دیگر از مقدمات لازم جهت بهره مندی از امدادهای غیبی به شمار آورد. قرآن کریم با اشاره به این مطلب می فرماید: «بَلَی إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیأْتُوکم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یمْدِدْکمْ رَبُّکم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکةِ مُسَوِّمِینَ».[3]

آری! اگر صبر و پرهیزگاری پیشه کنید و با همین جوش [و خروش] بر شما بتازند؛ همان گاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار یاری خواهد کرد؛ بنابراین، شرایط بهره مندی از امداد های غیبی را می توان در تلاش صبورانه و مخلصانه انسان متقی خلاصه کرد.


[1]. سوره محمد/ 8.

[2]. سوره اعراف/ 96.

[3]. سوره آل عمران/ 125.
 

مهدویت در نگاه امام حسن(ع)

 

مقدمه

احادیث پیامبر(ص) درباره امام مهدی(عج) آغازی نیکو در ترویج آموزة مهدویت است که بعد از آن در دورة کوتاه مدت، ولی بسیار پربرکت حکومت امیرمؤمنان(ع) رو به فزونی یافت. از نقل های موجود می توان نتیجه گرفت که امام حسن(ع) تحت تربیت پدر گرامی وجد بزرگوارش. احادیث مهدویت را فرا گرفته باشد. عبداللَّه بن حارث گوید: به علی(ع) گفتم: ای امیرالمؤمنین! از رخدادهای پس از امام قائم(عج) مرا مطلع گردان. فرمود: ای پسر حارث! این چیزی است که ذکر آن موکول به خود اوست و رسول خدا(ص) به من سفارش کرده است که آن را جز به حسن و حسین(علیهم السلام) نگویم.[1]

براساس این روایت، قطعاً امام حسن(ع) روایات مهدوی را از محضر امیرالمؤمنین(ع) فرا گرفته است و در دوران زندگی برای مردم سخنانی را درباره امام مهدی ذکر کرده اند؛ منتهی هم زمان بودن حکومت ظاهری امام حسن مجتبی(ع) با دوران تاریک و مسموم حکومت معاویه که از سخت ترین دوره ها برای امام حسن و شیعیان بود و به دلیل فراهم نبودن زمینه برای مباحث علمی و اعتقادی شیعه، سخن از امام مهدی(عج) در این دوره چندان مطرح نشده است.

توجه داریم که این رکود به معنای ناآشنایی جامعة شیعی با این آموزه نبود؛ بلکه بیشتر بدان معنا بود که ترویج و تقویت این آموزه در این دوره بسیار کند شد. بروز سیاسی این آموزه در دورة بعد، خود بهترین شاهد است که اصل این آموزه جایگاه خود را در ذهن و باور شیعیان حفظ کرده بود، هرچند ویژگی ها و جزئیات آن کاملاً روشن نبود.

روزگار پر آشوب عهد امام حسن مجتبی(ع) موجب شد که شیعیان نتوانند احادیث فراوانی از آن حضرت بشنوند و برای نسل های بعدی روایت کنند. از این رهگذر، روایاتی مربوط به حضرت ولی عصر(عج) نیز از آن حضرت کمتر روایت شده است.[2] در این احادیث به این مطلب، اشاره شده است:

1. ولادت مخفیانه؛ 2. نهمین فرزند امام حسین(ع)؛ 3. غیبت؛ 4. سختی ها وگرفتاری های عصر غیبت؛ 5. طول عمر؛ 6. ظهور و امداد های غیبی؛ مانند یاری فرشتگان در سن جوانی؛ 7. سیره حضرت بر این اساس حضرت بیعت هیچ طاغوتی را نمی پذیرد؛ 8. حکومت و مدت آن؛ 9. برکات دولت حضرت؛ مانند فزونی نعمت، گسترش عدالت، هدایت و اطاعت همگانی، پایان یافتن بدی ها، کشته شدن دجال و…؛ 10. نزول عیسی بن مریم(ع) و نماز خواندن پشت سر امام مهدی.

در اینجا برخی از این احادیث به دست ما رسیده است.

حدیث اول: روزی حضرت علی(ع) همراه با امام حسن مجتبی(ع) در حالی که به دست سلمان تکیه داده بودند، وارد مسجد الحرام شدند. در آن هنگام مردی نیکو صورت که جامه های زیبا بر تن داشت، وارد شد و به خدمت امیرمؤمنان(ع) عرض ادب و تقدیم سلام کرد؛ سپس گفت: من از محضر شما سه پرسش می کنم. اگر آنها را پاسخ فرمائید، می فهمم که این مردم به شما ستم کردند و حق شما را به ناحق غصب کردند. امیرمؤمنان فرمود: آنچه می خواهی بپرس. چون آن مرد سؤالاتش را بیان کرد، امام(ع) به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی(ع) رو کرد و فرمود: ای ابو محمد! سؤالات این مرد را پاسخ بگو. چون امام حسن مجتبی(ع) هر سه پرسش را پاسخ گفت، آن مرد به وحدانیت خدا و رسالت رسول اکرم گواهی داد؛ سپس به امامت امیر مؤمنان و امام حسن مجتبی و امام حسین سیدالشهدا (ع) گواهی داد و آن گاه امامان را یکی پس از دیگری شمرد و به امامت هر یکی شهادت داد تا به امام حسن عسکری(ع) رسید و آن گاه گفت: «و گواهی می دهم به امامت فرزند امام حسن عسکری که نام و کنیه اش گفته نمی شود تا روزی که ظاهر شود و جهان را پر از عدالت کند؛ آن چنان که پر از ستم شده است؛» آن گاه از امیر مؤمنان خداحافظی کرد و از مسجد خارج شد. امیرمؤمنان خطاب به امام حسن(ع) فرمود: ای ابو محمد! برخیز و این مرد را تعقیب کن. امام حسن مجتبی(ع) بلند شد و به دنبال آن مرد حرکت کرد. لحظاتی بعد برگشت و عرض کرد: این مرد تا از مسجد خارج شد، اصلاً متوجه نشدم که کجا پای نهاد و به کجا رفت! امیر مؤمنان فرمود: آیا این مرد را شناختی؟ امام حسن عرض کرد: خدا و پیامبر و امیرمؤمنان داناترند. امیرمؤمنان فرمود: او حضرت خضر بود».[3]

حدیث دوم: امام حسن(ع) با شروطی که در صلح نامه مندرج است با معاویه صلح کرد؛ در چنین شرایطی برخی از شیعیان حضرت را ملامت کردند که چرا با معاویه صلح کردی. حضرت فرمود: وای بر شما! نمی دانید مقصود من چه بود؟ صلح من با معاویه از آن چه آفتاب بر آن می تابد و غروب می کند، برای شیعیانم بهتر است. نمی دانید که من امام شما هستم و اطاعت از فرمانم برای شما واجب است و به فرمودة رسول خدا(ص) یکی از دو آقای اهل بهشت هستم؟ گفتند: می دانیم. فرمود: آیا نمی دانید، چون خضر(ع) کشتی را سوراخ کرد و آن بچه را به قتل رسانید و دیوار را استوار کرد، باعث خشم موسی بن عمران(ع) شد، زیرا که حکمت آن کار بر او پوشیده بود؛ ولی نزد خداوند، عمل خضر کار حکمت آمیز و درستی بود؟ آیا نمی دانید [چنین مقدر شده است] که هر یک از ما ائمه سازش با سلطان زمانش را به گردن می گیرد، جز قائم ما که عیسی روح الله پشت سر او نماز می گزارد و خداوند، ولادت او را از مردم پوشیده می دارد و خود وی از نظر ها پنهان خواهد شد تا چون ظهور کند بیعت هیچ کس در گردن وی نماند [و مجبور نشود در برابر سلاطین زمانش سکوت و با آنها بیعت و سازش کند]. او نهمین فرزند برادرم، حسین پسر فاطمه بانوی بانوان است. خداوند در طول غیبت، عمر او را طولانی گرداند! آن گاه با قدرت کاملة خود به صورت جوانی که کمتر از چهل سال داشته باشد ظاهر کند. این برای اینست که همه بدانند خداوند بر همه چیز توانا است.[4]

حدیث سوم: زید بن وهب جهنی از امام حسن(ع) نقل کرده است که فرمود: به خدا سوگند! می بینم که معاویه برای من از کسانی که خیال می کنند شیعه من هستند، بهتر است. اینها [شیعه ها] به دنبال این هستند که مرا کشته و مال و اموال مرا غارت کنند و بگیرند. به خدا سوگند! چنانچه از معاویه پیمانی بگیرم که خون و ناموسم محفوظ بماند بهتر است مرا بکشند و خاندان مرا ضایع گرداند. به خدا سوگند! اگر با معاویه می جنگیدم، همین ها [شیعه ها] مرا مجبور می کردند تا با او صلح کنم. به خدا سوگند! اگر صلح کنم و محترم باشم، بهتر از این است که در اسارت کشته شوم یا بر من منت گذاشته شود و آزاد گردم و این امر برای معاویه و خاندان او تا آخر دنیا سنت و برنامه ای شود برای تمامی بنی هاشم از زنده ها و مرده های آنها.

راوی می گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! آیا شیعه هایت را بدون سرپرست رها می کنی؟ فرمود: چه کنم؟ ای برادر جهینه؛ به خدا سوگند! من چیزی را می دانم که اشخاص مطمئن و راستگو آن را به من گفته اند. امیرالمؤمنین علی(ع) روزی مرا خوشحال دید و فرمود: حسن خوشحالی؛ چه حالی خواهی داشت اگر مرا کشته ببینی؛ چه حالی خواهی داشت، اگر بنی امیه والی و حاکم این مردم شوند؛ در حالی که رئیس آنها مردی است که حلقومی گشاد و پائین تنه بزرگ دارد و هر چه می خورد سیر نمی شود؟ روزی خواهد مرد که دیگر یک یار و یاور در آسمان و زمین نخواهد داشت. بر شرق و غرب آن [دنیا یا سرزمین عرب] تسلط یافته و مردم مطیع او شده اند و مدت فرمانروائیش نیز به طول خواهد انجامید؛ با روش بدعت گذاران و گمراهان رفتار می کند و حق و سنت رسول الله(ص) را می کشد و اموال را در میان اهل ولایت و حکومت خود تقسیم و صاحبان حق را منع می کند و بی بهره خواهد گزارد. مؤمن در حکومت او خوار و ذلیل و فاسق قدرتمند خواهد بود و اموال را در میان یاران خودش موجب قدرت و سربلندی قرار می دهد و بندگان خدا را اسیر می کند؛ حق در حکومت او کهنه و باطل پدیدار و آشکار می شود. هر که برای احقاق حق با او مخالفت کند، کشته شود و هر که بر باطل با او همکاری می کند، پاداش می گیرد و همین گونه خواهد بود تا در نهایت خداوند در آخرالزمان مردی را مبعوث می گرداند تا مردم را از فتنه و بلا و نادانی نجات دهد او را بر اهل زمین پیروز گرداند و همه به رضایت یا کراهت مطیع او شوند. زمین را از عدل و نور و برهان [و هدایت] پر می گرداند. تمام اهل زمین تسلیم او می شوند و کافری باقی نمی ماند، جز آنکه به او ایمان می آورد و شخص بد سرشت و ناپاک یافت نخواهد شد، جز آنکه صالح و پرهیزگار می شوند. درندگان در حکومت او در آرامش هستند، و زمین، نباتات خود را ظاهر و آسمان برکاتش را نازل می کند و گنج ها برای او آشکار شوند و چهل سال بر شرق و غرب جهان حکومت خواهد کرد، خوشا به حال کسی که او را در آن روزها درک کند و سخنانش را بشنود! [5] ■


*. معاون پژوهش بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج).

[1]. کمال الدین ج1ص151: عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ قُلْتُ لِعَلِی (ع) یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی بِمَا یکونُ مِنَ الْأَحْدَاثِ بَعْدَ قَائِمِکمْ قَالَ یا ابْنَ الْحَارِثِ ذَلِک شَی ءٌ ذِکرُهُ مَوْکولٌ إِلَیهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِk عَهِدَ إِلَی أَنْ لَا أُخْبِرَ بِهِ إِلَّا الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ(ع).

[2]. در کتاب معجم احادیث الامام المهدی نه روایت از امام حسن مجتبی در باره مهدویت نقل شده است، در کتاب شریف کمال الدین شیخ صدوق بابی با این عنوان امده است: «باب ما أخبر به الحسن بن علی بن أبی طالب(ع) من وقوع الغیبة بالقائم(عج) و أنه الثانی عشر من الأئمة(علیهم السلام)» که سه حدیث از امام حسن مجتبی نقل شده است.

[3]. محاسن، ص 332، ح 99؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 44؛ کافی، ج 1، ص 525؛ غیبت نعمانی، ص 66، ب 4، ح 2؛ اثبات الوصیه، ص 136؛ کمال الدین ج 1، ص 313، ب 29، ح 1؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 65، ب 6، ح 35؛ دلائل الامامه، ص 68؛ غیبت طوسی، ص 154، ح 114.

[4]. کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 316، ب 29، ح 2، کفایه الاثر، ص 224.

[5]. الاحتجاج، ج 2، ص 290.
 

سفر جمکران آن سال

 

روایت یک روحانی از یک اردوی دانشجویی)

این بار نوبت سفر پسرهای دانشگاه بود؛ بچه های خوبی بودند. هرچند خودشان می گفتند: تمام بچه های خلاف دانشگاه در یک اتوبوس جمع شده بودند. یک اتوبوس! اصلاً این سفر قرار بود شمال باشد؛ اما تبدیل به جمکران شد.

در میان همسفرانمان طلبه ای بود که کمتر با محیط دانشگاهی ارتباط داشت، ولی خیلی علاقه داشت در این محیط کار فرهنگی انجام دهد.

هنوز درست و حسابی از شهر خارج نشده بودیم که صدای دست زدن، سوت زدن و جیغ و فریادهای عجیب و غریب شروع شد.

طبق معمول برای کسانی که مشاوره می خواستند یا سؤالی داشتند یا می خواستند حرفی بزنند؛ صندلی کنار من خالی بود؛ من از اول سفر به نوبت با دوستان از 15 دقیقه تا 1 ساعت درد دل کردم؛ با وجود این، حساسیتی به شادی بچه ها نشان ندادم تا از سفر خسته نشوند؛ اما رفیق طلبه ما که تا به حال با بچه های دانشجو خیلی انس نداشت، وحشت زده شده بود؛ پیش من آمد و گفت: فلانی! مگر حواست نیست دست می زنند و شعر می خوانند!؟

گفتم: خوب!

گفت: همین! برای ما زشت است، در اتوبوسی که در آن روحانیت سوار شده است، این کارها را بکنند. اصلاً این ها قیافه هایشان با جمکران متناسب نیست. اگر این افراد برای تمسخر آمده اند. برای من و تو زشت نیست؟

 

گفتم: من و تو! پس ناراحت گناه و خدا و رضایت خدا نیستی. ناراحت شخصیت خودمان هستی؛ می ترسی ما ضایع بشویم؟

گفت: آخه…

گفتم: دست زدن و جیغ زدن و سوت زدن و خندیدن جرم نیست. اگر شعر بی موردی خواندند، من تذکر می دهم. مطمئن باش، بچه ها خودشان می دانند تا چه حد مجاز است. اگر هم ناراحت شخصیت من و خودت هستی، بگذار یک بار برای خدا هم شخصیت ما زیر پای این ها له شود.

بنده خدا همین جور مردد به من نگاه می کرد. نمی دانست چکار کند. شاید هم دلش می خواست خودش را از پنجره به بیرون پرتاب کند.

محبت و احترام از همه بیشتر بر دل ها اثر می گذارد به ویژه بر جوانان. یکی از خصوصیات جالب دانشجویان نیز وقتی بروز می کند که شما به آنها احترام بگذارید؛ زیرا آنها در مواجهه با احترام حد و حدودها را رعایت می کنند؛ به هر حال نزدیک جمکران بلند شدم و برای بچه ها شروع به صحبت کردم. از محبت آقا امام زمان(عج) و بزرگواری او گفتم. بچه ها در نهایت سکوت به من خیره شده بودند. این طلبه هم به بچه ها نگاه می کرد و از تعجب نمی دانست چیکار کند. شاید پیش خودش می گفت: یعنی این ها همان بچه های یک ساعت پیش هستند.

ضمن صحبت، گاهی قطرات اشکی را می دیدم که روی صورت های آنها می لغزید. انگار من داشتم از گمشده ای برای آنها صحبت می کردم که سال ها بود که در پی یافتن او بوده اند.

هنگام ورود به مسجد، کفش هایم را از پا در آوردم؛ به دنبال من بچه های دیگر هم همین کار را کردند. دعای فرج شروع شد و امان همه بریده شد.

 

بعضی از همین افراد که خیلی ها به آنها برچسب ضد دین می زنند، آن چنان با سوز دعا می خواندند که آدم نمی توانست باور کند.

 

بعضی ها هم اصلاً بلد نبودند، دعای فرج بخوانند و فقط گریه می کردند. اصفهان تا قم خیلی نزدیک است؛ ولی هشتاد درصد این افراد برای اولین بار به جمکران آمده بودند و اصلاً تا به حال هیچ تصوری از جمکران نداشتند.

من پشت سر گروه می آمدم که یکی از بچه ها سراغم آمد. از پسرهای شاد گروه بود. از دانشجویان موفق دانشگاه. شاید بشود گفت: یکی از افتخارات دانشکده بود. با قیافه ای عجیب و غریب آن چنان گریه می کرد که توجه هر رهگذری را به خود جلب می کرد.

از من تقاضا کرد، با دیگران نروم و بمانم. گفت: حرف مهمی با من دارد!

می خواست شروع به صحبت کند؛ اما گریه امانش نمی داد. کم کم آرامش کردم و شروع به حرف زدن کرد:

حاج آقا راستش را بخواهید من چند بار تا پشت در و نزدیک این مسجد آمده بودم؛ ولی داخل نیامدم. آخر پیش خودم می گفتم: من کجا اینجا کجا!؟ راستش روی آمدن و وارد شدن را ندارم.

با این کارهایی که ما می کنیم. گناهی که انجام می هیم. واقعاً آیا امام ما را قبول دارد؟ راه می دهد؟ بخدا از خودم متنفر و کلافه شده ام.

یادم افتاد که امشب شب ولادت امام حسن(ع) است. نگاهی به آسمان کردم و گفتم: چرا که نه، اینها خانواده محبت اند، کسی را از در خانه خود نرانده اند، مهم این است که پشیمان باشی، مهم این است که تصمیم به جبران داشته باشی. آنها تو را دوست دارند.

او در حالی که بلند بلند گریه می کرد گفت:

حاج آقا به خدا آدم می شوم؛ به خدا آدم می شوم! فقط به من بگویید یعنی قبول است؟ یعنی من را هنوز دوست دارند. من را هنوز جزء آدم ها حساب می کنند.

من چه داشتم در برابر محبت ائمه(علیهم السلام) به آن جوان بگویم؟ بدون خجالت از اشک ریختن مقابل او من نیز به گریه افتاده بودم. هیچ کداممان آرام نمی شدیم. نسیم خنکی می وزید.

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6024/7918/102959/

زیارت با پای پیاده

امام صادق علیه السلام درباره ثواب زیارت امام حسین علیه السلام با پلای پیاده می فرمایند :

کسی که به قصدزیارت امام حسین علیه السلام از منزلش خارجش شود خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت ابا عبدالله بر می دارد ، یک حسنه می نویسد و یک سیئه از او محو می کند . وقتی که به حرم می رسد  ،خداوند او را جزء صالحین برگزیده می نویسد . وقتی مناسک او تمام شد حداوند نام او را جزء فائزین می نویسد . وقتی می خواهد باز گردد یک فرشته ی الهی در مقابل او قرار می گیرد و می گوید : رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شما سلام می رساند و مژده می دهد : عملت را از سر بگیر که تمام گناهان گذشته ات بخشیده شده است .

 

فرمول محاسبه صفحات قرآن

شماره جزء منهای یک ضرب در دو ( مثلا جزء 9 ) 8=1-9 بعد 16=2*8 بعد یک دو را در پایان عدد به دست آمده گذاشته ( 162) صفحه جزء مشخص می شود . یا علی

حديث

پيامبر گرامي اسلام فرمودند :

ايمان آن مومن كاملتر است كه اخلاقش نيكوتر باشد.

منتخب ميزان الحكمه : 184

هفت دستور العمل عاشورایی برای تبلیغ حجاب

1 3 5 6