موضوع: "بدون موضوع"

انسانِ جاری حرف هایی از جنس طلبگی نویسنده:انسان جاری almortaza.blog.ir

۱٫ گام اول
اولین و مهم‌ترین قدم خودسازى این است که انسان به خود و به اخلاق و رفتار خود با نظر انتقادى نگاه کند؛ عیوب خود را با روشنى و دقت ببیند و سعى در برطرف کردن آن‌ها داشته باشد. این از عهده‌ى خود ما برمى‌آید و این تکلیفى بر دوش ماست.
خطبه‌هاى نماز عید سعید فطر ۲۵/۹/۱۳۸۰

۲٫ بین خود و خدا
یکى از ویژگی‌ها که بسیار مهم است تا براى خودسازى به آن توجه کنیم و شاید جنبه‌ى تقدمى هم داشته باشد، «اخلاص» است. اخلاص عبارت است از کار را خالص انجام دادن و این‌ که کارى را مغشوش انجام ندهیم […] خالص بودن عبادت و خالص بودن عمل، این است که براى خدا باشد. در بین مردم، متأسفانه خیلى رایج است که کارهاى خوب خودشان را بر زبان بیاورند و بگویند. کأنّه توجه ندارند که نباید کار نیک را به زبان آورد و گفت که ما مى‌خواهیم این کار را بکنیم یا ما این کارها را مى‌کنیم. البته برخى جاها استثناست. در جاهایى، بعضى از کارها باید در علن انجام گیرد. در روایات در باب صدقه آمده است که «صدقه‌ى سِرّ» این ثواب را دارد و «صدقه‌ى علانیة» این ثواب را. یا مثلاً عبادات گروهى، جلوى چشم مردم انجام مى‌گیرد و باید انجام گیرد و این از شعائر الهى است، اما بسیارى از عبادات یا اغلب عبادات، آن روابطى که بین خود انسان و خداست -ذکر، توجه، دعا، نافله، شب‌زنده‌دارى، سحرخیزى، احسان و کارهاى نیک- باید بین خود انسان و خدا بماند.
روز اول ماه مبارک رمضان ۴/۱۲/۱۳۷۱

۳٫ طبیب خود باشیم
طبیب خودتان باشید. بهترین کسى که مى‌تواند بیمارى ما را تشخیص دهد، خودمان هستیم. بیاورید روى کاغذ. بنویسید «حسد». بنویسید «بخل». بنویسید «بدخواهى براى دیگران؛ وقتى کسى به خیرى مى‌رسد، ما ناراحت مى‌شویم.» بنویسید «تنبلى در کار». بنویسد «روح بدبینى به نیکان و صالحان». بنویسید «بى‌اعتنایى به وظایف». بنویسید «علاقه به خود؛ شدیداً به خودمان علاقه داریم.» ماه رمضان فرصتى است که یکى‌یکى این بیماری‌ها را تا آن‌جایى که بشود، برطرف کنیم.
روز اول ماه مبارک رمضان ۴/۱۲/۱۳۷۱

۴٫ پولادین خواهید شد اگر…
در درجه‌ى اول، جوان دانشجو و دانش‌آموز باید خودسازى کند. خودتان را با تربیت دینى بسازید. امور تربیتى خوب است. معلم تربیتى خوب است. گوینده‌ى تربیتى خوب است، اما آن کسى که از درون خود، موعظه کننده و تربیت کننده‌اى نداشته باشد، -واعظٌ مِنْ نَفْسِهِ- این تربیت‌ها به کارش نمى‌آید. خودتان را بسازید، با نفس مبارزه کنید، اجراى حکم الهى را در محدوده‌ى شخص خودتان بزرگ بشمارید و به نماز، به توجه به خدا، به دعا و به توکل اهمیت بدهید. این شما را پولادین خواهد کرد.
دیدار با گروهى از دانشجویان و دانش‌آموزان ۱۵/۸/۱۳۷۰

۵٫ خاک‌ریزهاتان را محکم کنید
مراقب باشید. مواظب باشید و خاک‌ریزهایتان را محکم کنید تا دشمن نتواند در سنگرهاى شما نفوذ کند. با این روحیه‌ى ایمانى و استوار است که مى‌توانید شاخ استعمار را بشکنید و اسلحه را از دستش بگیرید تا ملتتان بتواند نفسى بکشد، تا بتوانید کشور را بسازید، تا بتوانید سطح زندگى را بالا ببرید، تا بتوانید مشکلات و گره‌هایى را که میراث سال‌های دوران استعمار و سلطه‌ی اجانب است، از بین ببرید.
در اجتماع مردم مشهد و زائران امام ‌رضا(ع) در روز عید فطر ۱۵/۰۱/۱۳۷۱

۶٫ شکستن آن بت
ما باید سعى کنیم که روح بندگی را در خودمان زنده نماییم. بندگی، یعنى تسلیم در مقابل خدا، یعنى شکستن آن بتى که در درون ماست. آن بت درونى ما -یعنى من- در خیلى جاها خودش را نشان مى‌دهد. وقتى که منفعتت به خطر بیفتد، کسى حرفت را قبول نکند، چیزى مطابق میل تو -ولو خلاف شرع- ظاهر بشود، یا سر دو راهى قرار بگیرى، -یک طرف منافع شخصى، یک طرف وظیفه و تکلیف- در چنین تنگناها و بزن‌گاه‌هایى، آن منِِ درونى انسان سر بلند مى‌کند و خودش را نشان مى‌دهد.
اگر ما بتوانیم این من درونى، این هواى نفس، این فرعون باطنى، این شیطانى را که در درون ماست، مهار کنیم، یا اقلاً قدرى مهار کنیم، همه‌ى امور اصلاح خواهد شد. قبل از هرچیز، خود ما آدم خواهیم شد و به فلاح خواهیم رسید. ماه رمضان، مقدمه‌ى این است. روزه، نماز باتوجه، انفاقات، حتّى جهاد فى‌سبیل‌اللَّه، براى رسیدن به چنین دنیایى است که مردم بنده‌ى خدا باشند.
دیدار با اقشار مختلف مردم در آخرین روز ماه رمضان ۲۶/۲/۱۳۶۹

۷٫ حتی بند کفش
چیزى را که خدا مى‌دهد، قبلاً باید از خدا بخواهیم. چرا بخواهیم؟ یکى از عللِ این‌ که گفته‌اند حاجات کوچک را هم از خدا بخواهید، این است که به حوائج و عجز و حقارت و تهی‌دستى خودمان توجّه پیدا کنیم تا ببینیم که چقدر تهی‌دستیم. اگر خداى متعال کمک نکند، امکان ندهد، نیرو ندهد، فکر ندهد، ابتکار ندهد و وسایل را جور نیاورد، همان بندِ کفش هم به دست ما نخواهد رسید. اگر شما به قصد خریدنِ بند کفش از خانه بیرون آمدید، در راه جیبتان را زدند یا پولتان گم شد و یا مغازه‌ى مورد نظر بسته بود و یا در بین راه، حادثه‌ى مهمّى پیش آمد که مجبور شدید برگردید، بند کفش گیرتان نیامده است. بنابراین، هر چیز را از خدا بخواهید؛ حتّى بند کفش را، حتّى کوچک‌ترین اشیاء را و حتّى قوت روزانه‌ى خود را. بگذارید این منِ دروغینِ عظمت‌یافته در سینه‌ى ما -که مى‌گوییم «من» و خیال مى‌کنیم مجمع نیروها ما هستیم- بشکند. این «من» انسان‌ها را بی‌چاره مى‌کند.
خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران ۲۸/۱۱/۱۳۷۳

۸٫ موانع درونی
راه براى ما روشن است، موانع راه هم براى ملت ایران روشن است. باید این موانع را بردارید؛ هم موانع درونى و هم موانع بیرونى را. موانع درونى را باید با تضرع به درگاه پروردگار، با دعا، با توجه، با تربیت و تهذیب نفس، با تقویت اخلاق، با عبادت و با توسل، از پیش پا بردارید. اگر دل ما سالم نباشد، نمى‌توانیم دنیاى سالمى درست کنیم. اگر در درون خودمان معیوب باشیم، نمى‌توانیم عیب جامعه و جهان را برطرف کنیم. ملت ایران بار سنگینى بردوش دارد و باید آن را به منزل برساند. باید دنیایى بسازد که هم براى خودش شیرین باشد و هم براى جوامع دیگر. شما مى‌توانید چنین کارى بکنید؛ اما شرطش این است که هر یک از ما، درصدد تهذیب نفس خودمان باشیم. نماز با توجه، انس با قرآن، دعا و توسل، تضرّع، روزه‌ى ماه رمضان و عبادات نیمه‌شب، مخصوصاً براى جوانان که تأثیرپذیری‌شان زیاد است، مى‌تواند مهذِّب نفس باشد.
روز عید فطر در اجتماع مردم مشهد و زائران امام ‌رضا(ع) ۱۵/۰۱/۱۳۷۱

۹٫ یک‌ساعت برای خودتان
دعا کنید. نافله بخوانید. توجه پیدا کنید. متذکر باشید. در شبانه‌روز یک ساعت را براى خودتان و خداى خودتان قرار بدهید. از کارها و اشتغالات گوناگون خودتان را بیرون بکشید. با خدا و با اولیاى خدا و با ولى‌عصر عجل‌الله‌ تعالى‌ فرجه و ارواحنافداه، مأنوس بشوید. با قرآن مأنوس باشید و در آن تدبر بکنید.
دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام ۲۳/۵/۱۳۷۰

۱۰٫ مسجد پایگاه
با امام جماعت مسجد، با عبادت‌کنندگان مسجد و با مؤمنینى که در مسجدند، برادرانه صمیمى باشید و آن را حفظ و بیشتر کنید. اول وقت، نماز را به جماعت، پشت سر پیش‌نماز هر مسجدى که در آن هستید، بخوانید. در مراسم دینى مسجد و تبلیغات آن شرکت کنید. در مراسم دعا و قرآن و مراسم مذهبى شرکت کنید. […] براى مسجد، جاذبه درست کنید.
دیدار فرماندهان بسیج سراسر کشور ۲۷/۸/۱۳۷۱

۱۱٫ مثل آینه
من بارها گفته‌ام، باز هم مى‌گویم؛ ما تلاوت برجسته‌ى قرآن را در این کشور دنبال مى‌کنیم، براى این‌ که اُنس با قرآن و تلاوت قرآن در بین مردم عمومیت پیدا کند. عزیزان من! باید با قرآن اُنس پیدا کنید. زبان ما، زبان قرآن نیست. مى‌توانیم به ترجمه‌ى قرآن مراجعه کنیم، اما عمق‌یابى مضامین قرآنى فقط با مراجعه‌ى به ترجمه نمى‌شود؛ کما این‌ که با خواندن متن قرآن هم براى کسانى که مى‌فهمند، همیشه به دست نمى‌آید. با تدبّر به دست مى‌آید. با عمق‌یابى به دست مى‌آید. با قرآن باید مثل آینه مواجه شد؛ پاکیزه، براق و بى‌زنگار، تا قرآن در دل ما منعکس شود. قرآن باید در جان ما انعکاس پیدا کند.
دیدار قاریان قرآن کریم ۱۴/۰۷/۱۳۸۴

۱۲٫ هر روز و هر روز
قرآن خواندن هر روز را فراموش نکنید. هر روز حتماً قرآن بخوانید. هر مقدارى مى‌توانید. آن‌هایى که ترجمه‌ى قرآن را مى‌فهمند، با تدبّر به ترجمه نگاه کنند. آن‌هایى که ترجمه‌ى قرآن را نمى‌فهمند، یک قرآن مترجم خوب -که الحمدلله زیاد هم داریم- کنار دستشان بگذارند و به ترجمه‌ى آن نگاه کنند. ممکن است ده دقیقه صرف وقت کنید و یک صفحه یا دو صفحه بخوانید، اما هر روز بخوانید. این را یک سیره‌ى قطعى براى خودتان قرار دهید. علامت بگذارید، فردا از دنباله‌اش بخوانید.
دیدار اعضاى هیأت دولت ۸/۶/۱۳۸۴

۱۳٫ بگذارید در ذهنتان حک شود
تلاوت قرآن یک فضیلت بزرگ و یک ثواب است، اما این تلاوت وسیله‌اى براى رسیدن به معرفت است. این قرآن یک اقیانوس عظیم است. هر چه بیشتر جلو بروید، تشنه‌تر مى‌شوید و علاقه‌مندتر مى‌شوید و دل شما روشن‌تر مى‌شود. در قرآن باید تدبّر کرد. من باز هم از شما جوانان خواهش مى‌کنم که با معانى قرآن انس پیدا کنید و ترجمه‌ى قرآن را بفهمید. من بارها این را از جوانان خواسته‌ام و بسیارى هم اقدام کرده‌اند. قرآن را که هر روز تلاوت مى‌کنید، هرچه تلاوت کردید، ترجمه‌ى آن را هم نگاه کنید. بگذارید این مفاهیم در ذهن جوان شما حک شود. در آن صورت فرصت تدبّر پیدا خواهید کرد.
مراسم اختتامیه‌ى مسابقات حفظ و قرائت قرآن کریم ۰۹/۰۸/۱۳۷۹

۱۴٫ هنوز فاصله داریم
قرآن کتاب نور، کتاب معرفت، کتاب نجات، کتاب سلامت، کتاب رشد و تعالى و کتاب قرب به خداست. ما این خصوصیات را چه وقت از قرآن به دست مى‌آوریم برادران عزیز؟ همین که قرآن را در جیبمان بگذاریم، کافى است؟ این ‌که در هنگام سفر، از زیر قرآن رد شویم، کافى است؟ این‌ک ه ما در جلسه‌ى تلاوت قرآن شرکت کنیم، کافى است؟ این ‌که حتى قرآن را با صداى خوش تلاوت کنیم یا تلاوت خوش را بشنویم و از آن لذّت ببریم، کافى است؟ نه؛ چیز دیگرى لازم دارد. آن چیست؟ آن تدبّر در قرآن است. باید در قرآن تدبّر کرد. خودِ قرآن در موارد متعدد از ما مى‌خواهد که تدبّر کنیم. عزیزان من! اگر ما یاد گرفتیم که با قرآن به ‌صورت تدبّر اُنس پیدا کنیم، همه‌ى خصوصیاتى که گفتیم، حاصل خواهد شد. ما هنوز خیلى فاصله داریم، پس باید پیش برویم.
مراسم اختتامیه‌ى مسابقات قرائت قرآن ۱۴/۱۰/۱۳۷۳

۱۵٫ حضور قرآن در ذهن
شما جوانان و نوجوانانى که قرآن را فرامى‌گیرید، این را بدانید که یک ذخیره‌ى مادام‌العمر براى اندیشیدن و فکر کردن را براى خودتان فراهم مى‌کنید. این چیز بسیار باارزشى است. ممکن است در سنین جوانى، معانى و معارف عمیقى را از آیات قرآن استنباط نکنید و نتوانید درست بفهمید -فقط چیزهاى سطحى و اندکى از معارف را بفهمید- اما به موازات بالا رفتنِ سطح معلومات و پیش‌رفت علمى، از آیات قرآن ‌که در حافظه و ذهن شما قرار دارد، بیشتر استفاده مى‌کنید. حضور قرآن در ذهن انسان، نعمت بسیار بزرگى است.
فرق است بین کسى که براى مطلبى، بارها آیات قرآن و فهرست‌هاى قرآنى را جست‌وجو مى‌کند تا ببیند در این‌باره آیه‌اى وجود دارد یا نه، با آن کسى که آیات قرآن در ذهن و دل و جلوِ چشم اوست و نگاه مى‌کند و آن‌چه را که در هر بخشى از معارف اسلامى به آن نیاز دارد، از قرآن استنباط و استخراج مى‌کند و روى آن فکر و تأمّل مى‌کند و از آن استفاده مى‌برد. اُنس با قرآن در دوران کودکى و نوجوانى، تا دوران جوانى، یک نعمت بسیار بزرگ است.
دیدار جمعى از حافظان و قاریان قرآن نونهال و نوجوان کشور ۲۸/۰۶/۱۳۸۰

۱۶٫ بدترین درد
برادران غفلت نکنیم. بزرگ‌ترین عذاب خدا بر یک ملت این است که آن ملت غافل بشوند. بدترین درد براى یک جامعه، غفلت آن جامعه است. از خدا غافل نشویم. در دل و جان ما و در یکایک تصمیم‌گیری‌ها و حرکات ما، کار ادارى، کار سیاسى، کار نظامى، کار مدیریت، وقت پول خرج‌کردن، وقت اعتبار تخصیص‌دادن، وقت قانون گذراندن، وقت قضاوت کردن، در تمام مراحل باید خدا به یاد ما باشد. ما باید براى خدا کار کنیم. این‌طورى این جامعه پیش خواهد رفت.
در دیدار اعضاى هیأت دولت ۸/۶/۱۳۸۴

۱۷٫ پایان جوشش انقلابی
وقتى نماز جماعت مى‌خوانید، نماز شما باید هم‌راه با توجه به پروردگار و خشوع در مقابل او باشد. وقتى اعتکاف مى‌کنید، وقتى روزه مى‌گیرید، وقتى اجتماعات مذهبى تشکیل مى‌دهید، باید هم‌راه با توجه به خداى متعال و هم‌راه با اخلاص باشد. کلید موفقیت این‌هاست. اگر این نباشد، همان چیزى بر سر انسان خواهد آمد که دیدید بر سر عده‌اى آمد. عده‌اى در اول انقلاب خیلى تند و داغ و پُرشور بودند، اما متأسفانه فکر دینى آن‌ها عمق نداشت؛ با اولین باد سردى که از طرف تبلیغات دشمنان آمد، برگ و بار انقلابیشان ریخت و جوشش انقلابیشان تمام شد. بعضى‌ها صدوهشتاد درجه این طرف غلتیدند. […] این به ‌خاطرِ نداشتن عمق است. به این دلیل است که ریشه‌ى اعتقادى و فکرى وجود ندارد.
دیدار دانشجویان و استادان دانشگاه‌هاى استان کرمان ۱۹/۲/۱۳۸۴

۱۸٫ همه می‌توانند
همه‌ى مردم و بالخصوص جوانان عزیز، این ارتباطى را که به برکت این روزهاى مبارک و شب‌هاى نورانى با خداى متعال پیدا کرده‌اند، نگذارند قطع شود. این رابطه‌ى با خدا را حفظ کنید. وسیله‌ى حفظ این رابطه هم در اختیار همه هست. اگر همین نماز پنج‌گانه، با توجه، با حضور قلب و با این توجه که در مقابل خدا ایستاده‌ایم، خوانده شود، بهترین رابطه است و روزبه‌روز دل شما را نورانى‌تر خواهد کرد. آن جوان‌هایى که شب‌هاى قدر در مساجد، حسینیه‌ها و حرم‌هاى مطهر گرد هم آمدند، گریه کردند، دعا خواندند، قرآن سر گرفتند، احیاء گرفتند و دل‌هایشان را با نور محبت الهى نورانى کردند، این رابطه را حفظ کنند که از آن بهره‌مند خواهند شد. إن‌شاءاللَّه در طول زمان، در سال‌هاى دیگر، روزبه‌روز این رابطه بیشتر خواهد شد. انسان از این راه هست که به کمال مطلوب و غایت خلقت خود، دست خواهد یافت. موفقیت در همه‌ى میدان‌هاى زندگى هم به همین وابسته است.
خطبه‌هاى نماز عید سعید فطر ۲/۸/۱۳۸۵

۱۹٫ بالاترین خطر
اگر بخواهیم استغفار- این نعمت الهى- را به دست بیاوریم، دو خصلت را باید از خودمان دور کنیم، یکى غفلت و دیگرى غرور. غفلت، یعنى انسان به‌کلّى متوجّه و متنبّه نباشد که گناهى از او سر مى‌زند. مثل بعضى از مردم […] بعضى از این افراد غافل، اصلاً به ثواب و عِقاب عقیده‌اى ندارند. بعضى به ثواب و عقاب هم عقیده دارند، اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نیستند که چه کار مى‌کنند. اگر این را در زندگى روزمرّه‌ى خودمان قدرى ریز کنیم، خواهیم دید که بعضى از حالات زندگى ما شبیه حالات غافلان است. غفلت، دشمنى بسیار عجیب و خطر بزرگى است. شاید واقعاً براى انسان هیچ خطرى بالاتر و هیچ دشمنى بزرگ‌تر از غفلت نباشد. […] در اصطلاحات قرآنى، آن چیزى که نقطه‌ى مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا، یعنى به‌هوش بودن و دائم مراقب خود بودن.
خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران ۲۸/۱۰/۱۳۷۵

۲۰٫ بازگشت به خدا
لازم نیست که اگر انسان مى‌خواهد احساس گناه کند، حتماً بایستى سال‌هاى متمادى غرق در گناه شده باشد. نخیر؛ یک گناه هم یک گناه است. نباید گناه را کوچک دانست. در روایات باب «استحقار الذّنوب» داریم که حقیر شمردن گناهان را مذمّت کرده‌اند. علت این ‌که خداى متعال مى‌فرماید «مى‌آمرزیم»، این است که بازگشت به خدا، خیلى مهم است؛ نه این ‌که گناه، کم و کوچک است. گناه، عمل بسیار خطرناکى است، منتها بازگشت و توجّه به خدا و ذکر او، این قدر اهمیت دارد که اگر کسى این را صادقانه و درست و حقیقى انجام دهد، آن وقت آن بیمارى صعب‌العلاج از بین مى‌رود.
خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران ۲۸/۱۰/۱۳۷۵
منبع:موسسه تنظیم و نشر آثار مقام معظم رهبری

نویسنده:انسان جاری almortaza.blog.ir

وقتی به آینده فکر می‌کنیم

آدمی میان دو راز زندگی می‌کند؛ یکی مربوط به گذشته و دیگری معطوف به آینده. چارچوب ذهن انسان نیز به‌گونه‌ای است که درباره هستی و وجود خود، همواره از دو سوال مهم «از کجا؟» و «به‌ کجا؟» نمی‌گذرد و درصدد پاسخ به آنهاست. از این‌رو بی‌حساب نیست اگر بگوییم علاوه بر ساختار ذهنی آدمی، تمامی ادیان و مکاتبی که در عرصه زندگی بشر به ظهور و بروز رسیده‌اند، درصدد پاسخ‌گویی به این دو مسئله اساسی و تبیین این دو راز زندگی آدمی هستند.
در ساحت بی‌زمان حیات ــ به واسطه عدم وجود ماده و ویژگی‌های ناگزیر آن که زمان‌مندی از جمله مهم‌ترین این ویژگی‌ها به شمار می‌رود ــ گذشته و آینده‌ای وجود ندارد و پدیده‌ها به ‌گونه‌ای ثابت و تغییرناپذیر در مکان خاص خود استقرار یافته‌اند. این حوزه از حیات که خارج از جهان مادی و گستره وسیع مخلوقات قرار دارد، ساحت سرمدیت و یا قلمروی خداوند نامیده می‌شود؛ جایی که ‌گذشته و آینده، تولد و مرگ و تغییر و تحول در آن راه ندارد. در نگاه اسلامی، ازلی‌بودن خداوند (اینکه خدا آغازی نداشته و خود اول است) و ابدی‌بودن خداوند (اینکه خدا پایانی ندارد و خود آخر است) به معنای سرمدیت او (اینکه خدا همیشه بوده و خواهدبود) بوده و در نتیجه، محدودیت‌های مادی همچون زمان‌مندی درباره خداوند معنا ندارد. بنابراین، گفتگو از زمان درباره خداوند بی‌معنا خواهد بود اما درباره زندگی مخلوقات، نقش زمان غیرقابل انکار است.
آدم‌ها در زندگی روزمره خود، گذشت زمان را تنها به کمک وسایلی همچون ساعت و تقویم و با توجه به تغییرات محسوسی که در پیرامون آنها می‌گذرد (مانند تابش آفتاب، تغییر فصول، بزرگ‌شدن کودکان اطرافیان و…) تجربه می‌کنند و کمتر فرصت می‌کنند تا به شکل دقیق و جدی درباره زمان، و به ویژه بخش مربوط به آینده آن، فکر کنند. به همین دلیل، تفکر درباره آینده، غالباً به افرادی خاص سپرده شده و عموم افراد برای یافتن پرسش‌های خود درباره آینده، به آنها مراجعه می‌کنند؛ چه در گذشته که طالع‌بینان و پیشگویان مشهور بودند و چه اکنون که بازار آینده‌پژوهان رونق گرفته است. طبیعی است که هر یک از این دو گروه، ایده‌های متفاوتی نسبت به آینده داشته و به گونه‌ای خاص درباره آینده می‌اندیشند که می‌توان آنها را شناخت و درباره‌شان قضاوت کرد.
طالع‌بینان، غالباً آینده را به طور مطلق تصور می‌کنند و معتقدند، بیش از آنکه آینده ساختنی باشد، کشف‌شدنی است. در این حالت، زمان از نظمی دوری و تکراری برخوردار است و پدیده‌ها بر اساس جایگاهی که در این ساختار تکراری دارند، شناخته می‌شوند. مطلق‌انگاری در مطالعه آینده روشی غیرعلمی به شمار می‌رود؛ به این معنی که فرایند شناخت آینده توضیح‌دادنی نیست و مهارت آگاهی از آن را نمی‌توان مانند دستورالعمل‌ها و آموزش‌های درسی، به دیگران انتقال داد. به همین دلیل، فعالیت طالع‌بینان به امور سری و جادویی شباهت دارد و اغلب چنین وانمود می‌شود که عموم انسان‌ها قادر به درک آن نیستند. در این رویکرد که طرفداران آن غالباً در جهان فکری سنتی قرار دارند، گذشته محرک حال است و بیش از آنکه بر آزادی انسان تأکید شود، به جبری که زندگی او را احاطه کرده و قطعیتی که در آینده قرار دارد، اشاره می‌شود.
در سوی دیگر، آینده‌پژوهان غالباً آینده را به طور نسبی تصور می‌کنند و معتقدند که کشف آینده تنها برای ساخت و تغییر آن سودمند است. در این حالت، زمان به صورت خطی تلقی می‌شود و پدیده‌ها به شیوه‌ای ذهنی مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گیرند. نسبی‌انگاری در مطالعه آینده، متکی به شیوه‌ای علمی است؛ به این معنی که فرایند شناخت آینده توضیح‌پذیر بوده و می‌تواند در قالب یک مهارت به افراد مختلف آموزش داده شود. به همین دلیل، آینده‌پژوهان معمولاً از گزارش‌های تجربی و بحث و گفتگو‌های مستند بهره می‌گیرند. در این رویکرد که معمولاً پیروان آن در جهان فکری مدرن به سر می‌برند، آینده محرک حال بوده و بیش از آنکه به محدودیت‌های جبری زندگی بشری پرداخته شود، بر آزادی و اختیار انسان و فرصت‌هایی احتمالی که می‌توانند زمینه‌ساز بروز آزادی و نمایان‌گر وجود اختیار بشر باشند تأکید می‌شود.
تفاوت‌های نگاه سنتی و مدرن به آینده و ایده‌هایی که طالع‌بینان و آینده‌پژوهان درباره آینده زندگی انسان مطرح می‌کنند، همواره از جذاب‌ترین موضوعاتی به شمار می‌رود که افراد خلاق به جستجو درباره آن مشغول هستند.
 دوماهنامه امان شماره 50

زندگی بدون او

آدم با هزار و یک مشغله‌اش، اگر یکی از عزیزان خود را ــ مادر، پدر و حتی یک دوست ــ را چند روزی نبیند، دلش تنگ می‌شود و طاقتش طاق و شرح حالش شاید می‌شود این شعر: «خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست»!
امان از روزی که این دوری همراه باشد با بی‌خبری! تا سراغ و نشانی از عزیزش نیابد، حتی ضروری‌ترین کار‌های روزانه‌اش را نمی‌تواند انجام دهد.
سال‌های سال است نمی‌دانیم نابترین مخلوق خدا ــ که زنده است و حاضر ــ کجاست و خیلی راحت به غیبت عزیزی عادت کرد‌ه‌ایم که دلسوزتر از مادر و مهربان‌تر از پدربودنش و دعای هر روزش در حقمان، غصه نیست. دل‌هایمان عجیب آرام است و در این دوری و بی‌خبری، چه خوب تاب آورد‌ه‌ایم!
مگر نه اینکه اماممان حی و حاضر است و در همین روزگار می‌زید؟
در روایت است که امام مثل کعبه است که مردمان باید به سراغش بروند و بر گرد او بچرخند! اما هر چه بیشتر فکر می‌کنیم، می‌بینیم که ما داریم زندگی خودمان را می‌کنیم و ضرورت و شاید نیازی نمی‌بینیم که به او سری بزنیم، تا چه رسد که پروانه‌وار بر گردش بگردیم!
خیلی هنر کنیم، بعد از هر نماز جماعت برایش دعا می‌خوانیم اما برای فکر کردن به او جایی در اوقات روزانه ما وجود ندارد؛ برای اینکه بپرسیم: همین اندازه دوست‌داشتن، برای همراهی با آن امام حی و حاضر کافی است؟ آیا اگر همه مردم همین‌طور به یاد او باشند، می‌توان انتظار داشت که ظهور کند و به این همه ظلم و تاریکی پایان دهد؟ آیا او قرار است تن‌ها آینده ما را روشن کند و تا آن زمان، چار‌ه‌ای جز صبر و شکیبایی وجود ندارد؟ و بالاخره اینکه او چگونه می‌تواند در زندگی امروز ما حضور داشته باشد؟
تا زمانی که اندازه زندگی در نگاه ما، همین چند سال دنیا باشد و ادامه‌ای برای آن در نظر گرفته نشود، ماجرا همین است که هست! تکراری خواهیم بود از پدران و مادران و همه آدم‌هایی که در کوچه و بازار و مدرسه و دانشگاه می‌بینیم؛ کسب علم و دانش و طی‌کردن مدارج علمی‌، بعد از آن یک شغل مناسب، داشتن خانه و خانواد‌ه‌ای امن و آرام؛ بازی می‌کنیم، بزرگ می‌شویم، بازی‌های بزرگتری پیدا می‌کنیم، دوباره سرگرم می‌شویم، از آن‌ها هم دل می‌بریم، دوباره چیزی برای بازی پیدا می‌کنیم و این زنجیره تا زمان مرگ ادامه خواهد داشت. اگر هم تا آن زمان حوصله زندگی‌کردن را از دست بدهیم، آنقدر‌ها شعر و حکایت و داستان و رمان در اطراف خود خواهیم دید که دیگر فرصت اندیشیدن به مسائل مهم را از خود دریغ کنیم.
اما اگر از زندگی بیشتر بخواهیم، به هر طور زندگی‌کردن قانع نشویم و آن را به پرسش بگیریم؛ پایان دیگری برای این ماجرا رقم خواهد خورد؛ کافی است زمزمه کنیم «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ؟» و بعد پاسخی برای این پرسش دست و پا کنیم که «به کجا می‌روی ای انسان؟» و دوباره بپرسیم که آیا به همین چند سال زیستن پی‌درپی راضی می‌شویم و از افق‌های برتری که انتظار ما را می‌کشند، دست برمی‌داریم؟
از اینجا به بعد، راه تو را خواهد برد و همان نیرویی که به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد، پرسش‌های بیشتری را مطرح می‌کند و افق‌های جدیدی را ترسیم می‌کند و این‌چنین است که بی‌قرار می‌شویم؛ بی‌قراری، حاصل یافتن جایی بهتر و حالی خوشتر است و ر‌هایی، سرنوشت پرند‌ه‌ای است که به اوضاع تنگ و سیاه قفس قانع نمی‌شود و نشانی از آسمان را در خاطر‌ه‌اش نگه می‌دارد.
از اینجا به بعد، خود خواهی یافت که راهنمایی لازم داری و کسی را می‌خواهی که تا ابد همراهت باشد و به تو، در مسیر سخت و طولانی فردا‌ها کمک کند و از لغزش‌هایی که می‌توانند به سادگی یک لبخند، یک نگاه و یک غفلت باشند، حفظت کند. از اینجا به بعد، این تو هستی که به امام نیاز داری و دلت برای او تنگ می‌شود!
آسودگی خاطر زندگی بدون امام، بیشتر از آنکه از جنس آرامش باشد، به حبابی شبیه است که دیر یا زود متلاشی می‌شود؛ به کار کسی می‌آید که برای بعد از مرگ خود، چیزی نخواهد و نقش‌های نداشته باشد؛ مربوط به کسی است که انسانیت را به هیچ می‌سپارد و در زندگی، به اختیار
یا اجبار، باخت را انتخاب کرده است. در عوض، به یاد داشتن او در زندگی، جوششی پدید می‌آورد که نمی‌تواند به تغییر و اصلاح زندگی منجر نشود و به چشم‌های بدل می‌شود که جز نور، نمی‌تواند از آن جاری گردد.
 دوماهنامه امان شماره 51

بارقه‌های درک ناشدنی

همسرش از خانه بیرون رفته بود.
روزی بسیار گرم بود و خورشید در آسمان می‏‌درخشید و بر همه‌جا می‌تابید. فاطمه سلام الله علیها در حال رسیدگی به کارهای منزل بود. می‌خواست مثل هر روز، با آسیاب دستی، آرد آماده کند و نان بپزد. اما آن روز، همچون دیروز و پریروز، گندمی در خانه نبود تا او چیزی بپزد. به انبار خانه هم سرک کشید؛ چیزی برای وعده ظهر پیدا نکرد. علی علیه السلام به خانه بازگشت.
فاطمه سلام الله علیها با خوشحالی به استقبال آمد و کاسه آبی گوارا به دستش سپرد. علی علیه السلام کاسه آب را سر کشید و از او تشکر کرد. آنگاه رو به فاطمه سلام الله علیها گفت: «ای دختر رسول خدا، چیزی در منزل داریم؟»
فاطمه سلام الله علیها سر به پایین انداخت و چیزی نگفت. علی علیه السلام دوباره پرسید: «ای دختر رسول خدا، در خانه چیزی هست؟»
این بار فاطمه سلام الله علیها در همان حال، پاسخ داد: «علی جان! به حق تو سوگند، سه روز است که چیزی در خانه نداریم»
علی علیه السلام تا این را شنید، گفت: «پس چرا زودتر به من نگفتی؟» و فاطمه سلام الله علیها پاسخ داد: «آخر رسول خدا مرا برحذر داشته که از تو چیزی بخواهم».
2
علی علیه السلام از خانه بیرون آمد تا چیزی برای خانه فراهم کند. می‏‌دانست که دینار و درهمی ندارد. با خود گفت به نزد دوستی می‏‌روم و از او دیناری قرض می‏‌گیرم و آرد تهیه می‏‌کنم. آنگاه می‏‌توانیم نان مهیا کنیم.
با همین نیت، به سراغ یکی از دوستان مهاجر خود رفت و مسئله را با او در میان گذاشت. دوست مهاجر، تا این را شنید، گفت: «یا امیرالمؤمنین! هر چه دارم فدای شما» علی علیه السلام تشکر کرد و فرمود: «یک دینار کافی است»
دوستِ مهاجر، به سرعت یک دینار به او داد.
علی علیه السلام تشکر کرد و وعده نمود که تا هفت روز دیگر، قرض خود را ادا نماید.

3
با دیناری که قرض گرفته بود، به سوی بازار حرکت می‌کرد بود که ناگهان متوجه گوشه کوچه شد. مقداد در آنجا نشسته بود.
ـــ او یکی از صحابه رسول خدا بود ـــ چهره رنگ‌پریده‌ای داشت و آثار ناراحتی در احوالش آشکار بود.
تا علی علیه السلام به سمت او قدم برداشت، مقداد تمام قد بلند شد و با صدایی رسا گفت: «سلام بر شما یا امیرالمؤمنین»
او نیز پاسخ داد و فرمود:
«ای مقداد! این موقع از ظهر در اینجا چه می‏کنی؟»
مقداد در حالی که حال چندان خوبی نداشت، پاسخ داد:
«یا امیرالمؤمنین! از شدت گرسنگی در اینجا نشسته‏‌ام»
علی علیه السلام فرمود:
«چه مدت است که گرسنه‏‌ای؟»
مقداد پاسخ داد: «سه روز است که چیزی برای خوردن ندارم؛ هنوز تا زمان مزدی که باید به من پرداخت کنند، باقی است؛ به همین جهت گرسنه مانده‏‌ام»
دیناری را که از دوست مهاجر قرض کرده بود به سمت مقداد گرفت و گفت: «ای مقداد! این دینار را بگیر و برای خود غذا مهیا کن»
با خوشحالی گفت: «اما خودتان نیاز ندارید؟»
علی علیه السلام لبخند زد و فرمود:
«خدا بزرگ است مقداد؛ بیا و این دینار را بگیر».

۴
علی علیه السلام به در خانه رسید.
نگاهی به پایین انداخت. می‏دانست که فاطمه سلام الله علیها در خانه است و منتظر آمدن اوست اما او با دست‌های خالی به خانه بازگشته است.
نگاهش را به آسمان دوخت و در را باز کرد. «فاطمه! فاطمه!»
فاطمه سلام الله علیها را صدا می‏زد اما پاسخی نمی‌شنید.
قدم به اتاق گذاشت و ناگهان همسرش را دید که لبخند می‏زند. در مقابلش سفره‏ای نهاده شده بود که غذاها و نوشیدنی‌هایی از بهشت در آن آماده بود. فاطمه سلام الله علیها در حالی که لبخند می‏زد، گفت:
«یا علی! اینها رزقی است که خداوند از آسمان برای ما فرستاده است».

۵
آن روز، همسرش در شهر نبود.
زمان جهاد فرا رسیده بود و بسیاری از مردان برای شرکت در جنگ، به همراه رسول خدا به میدان رفته بودند.
فاطمه سلام الله علیها کارهای خانه را انجام می‌‏داد و فضه نیز به او کمک می‏‌کرد.
طبق آنچه رسول خدا گفته بود، یک روز فاطمه سلام الله علیها و یک روز فضه به کارها رسیدگی می‏‌کردند تا در کار خانه با هم برابر باشند.
کارهای آن روز، تمامی نداشت و فاطمه سلام الله علیها بسیار خسته شده بود. حسن و حسین علیهماالسلام هم سعی می‏‌کردند در کارهای خانه به مادر خود کمک کنند.
شب که شد، فاطمه سلام الله علیها با علاقه و اشتیاق، دو کودک دلبند خود را در بستر خواباند و خودش به سجاده نماز نشست.
با اینکه خسته بود، دوست می‌داشت که در تنهایی و تاریکی شب، با خدای خود راز و نیاز کند. به همین خاطر، به نماز ایستاد و تا پاسی از شب را به راز و نیاز گذراند.
هر چند وقت یک بار، سری به کودکان خود می‏زد تا از آرامش آنان اطمینان پیدا کند.
قدری به چهره زیبای آنان در خواب می‏‌نگریست و قدری خدا را شکر می‏‌کرد. دوباره به سجاده‏اش باز می‏‌گشت و شروع به نماز و عبادت می‏‌کرد.
ساعت‌ها به همین شکل می‌گذشت.

۶
شب از نیمه گذشته بود.
چشمان حسن علیه السلام به آرامی باز شد.
با آن چشم‌های معصوم و زیبا و در تاریکی اتاق که تنها شمعی آن را روشن می‏‌کرد، مادرش را می‏‌دید که در سجاده نماز نشسته و عبادت می‏‌کند.
لبخندی بر روی لب‌هایش نقش بست؛ به آرامی و طوری که مادرش متوجه نشود و برادرش نیز در خواب بماند، روانداز را کنار زد و نشست. مادرش در حالی که در پیشگاه خدا اشک می‏‌ریخت، نماز می‏‌خواند.

7
همچنان به مادر خود نگاه می‏‌کرد و چیزی نمی‏‌گفت. همین که از نماز فارغ شد، دست‌هایش را بلند کرد.
برای همه دعا می‏‌کرد؛ برای همسایه‏‌ها، برای مجاهدانی که به جهاد رفته بودند، برای گرسنگان، تشنگان و بیماران.
دست‌ها را به دعا برداشته بود و از خدا عافیت و سعادت همه را طلب می‌کرد.
حسن علیه السلام به آرامی از جا بلند شد و در کنار مادرش بر روی زانو نشست. فاطمه سلام الله علیها هنوز در حال دعا بود که متوجه فرزندش شد و همانطور که دعا می‏‌کرد، لبخندی بر لبانش نقش بست. او نیز همچون مادرش دعا می‏‌کرد؛ برای همه آن‌هایی که نامشان بر زبان مادر جاری می‌شد. ساعتی دیگر گذشت. فاطمه‌سلام الله علیها دستی به سر حسن علیه السلام کشید و بوسه‏‌ای بر پیشانی او زد.
حسن علیه السلام که به چهره مادرش نگاه می‏‌کرد، گفت: «مادر! می‌خواهم چیزی بپرسم»
مادرش لبخند زد و گفت: «چه سؤالی داری فرزند دلبندم؟».
حسن علیه السلام گفت: «از نیمه شب تا به حال، صدای شما را می‏‌شنوم که برای همه دعا می‏‌کنید، اما نشنیدم که برای خودمان از خدا چیزی بخواهید؛ چرا برای ما و خودتان دعا نمی‌کنید؟»
فاطمه سلام الله علیها لبخندی زد و دستی به سر پسرش کشید. آنگاه گفت:
«فرزند عزیزم! اول همسایه، بعد خانه. اول برای همسایگان و دیگر بندگان خدا دعا می‌کنم و بعد برای خودمان».
فاطمه بخشایش ـ دوماهنامه امان شماره 51

شعر

 

 

 

 

 

شعر مقام معظم رهبری در وصف شلمچه

 

 

 

ز آه سینه سوزان ترانه میسازم 
چونی زمایه ی جان این فسانه میسازم

 
به غم گساری یاران چو شمع میسوزم
برای اشک دمادم بهانه میسازم

 
پرنسیم به خوناب اشک میشویم
پیامی از دل خونین روانه میسازم

 
نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه میسازم

 
در آستان به خون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب خانه میسازم

 
چوشمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه میسازم

 


ز پاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم

 
سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم

 
کشم به لجه شوریدگی بساط (امین )
کنون که رخت سفر چون کرانه میساز

 

 

 

شعر معروف حضرت اما م خمینی و پاسخ مقام معظم رهبری

 

 

 

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

 

چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

 

همچو منصور خریدار سردار شدم

 

غم دلدار فکنده است به جانم شرری

 

که به جان آمدم و شهره بازار شدم

 

درمیخانه گشایید به رویم شب و روز

 

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

 

جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم

 

خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم

 

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

 

از دم رند می آلوده مددکار شدم

 

بگذارید که از میکده یادی بکنم

 

من که با دست بت میکده بیدار شدم

 

 

 

 روح الله الموسوی الخمینی (ره)

 

 

 

و جواب معشوق :

 

 

 

تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی

 

تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

 

تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان

 

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

 

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

 

ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

 

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

 

وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

 

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست

 

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

 

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

 

 دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

 

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

 

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

 

 

 

 مقام معظم رهبری(مدظله العالی)

 

 

 

 

 

مقام معظم رهبری سابقه طولانی در شعر و متون ادبی دارند و سخنرانی معظم له در مورد حافظ به عنوان متن برگزیده ادبی یونسکو شناخته شد . حتی قبل از انقلاب و خصوصا از زمان ریاست جمهوری تا کنون، جلسات مشاعره و نقد شعر با اساتید فن داشته اند .

 

 

 

یک نمونه از اشعار معظمله:

 

 

 

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

 

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

 

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش

 

چو آینه خو کرده حیرانی خویشم

 

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی

 

عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

 

از شوق شکرخند لبش جان نسپردم

 

شرمنده جانان زگران جانی خویشم

 

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر

 

افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

 

هرچند «امین» بسته دنیا نیم اما

 

دلبسته یاران خراسانی خویشم

 

 

 

پاسخ حمید رضا فاطمی به شعر یاران خراسانی رهبر :

 

من عاشـق  آن رهبــر  نورانــی خـویشم

 

آن دلبــر وارستــه  عـرفـانـی خــویشم

 

عمـری است غمیـنم  ز  پریشانـی آن  یار

 

هـر چنـد که  محزون ز پریشانی خویشم

 

در دام  بـلایت  شـده ام  سخـت  گرفتـار

 

امـواج  بـلای دل  طوفــانــی خـویشم

 

چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد

 

گمگشتــه  این دیـده  بـارانــی خـویشم

 

زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت

 

در کوهم و در دشـت  و بیـابـانی خـویشم

 

از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد  این دل

 

چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم

 

یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست

 

عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم

 

دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی  و لیکـن

 

دلـبستــه آن یـار خـراسـانــی خـویشم

 

تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم

 

این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم

 

زان  روز  که  در  بنـد  نگـاه  تـو  اسیـرم

 

افسـرده  دیـدارم  و   زنـدانــی  خـویشم

 

سرباز  و  نگهبـانـم  و هم حامـی جـان از

 

جـمهـوری  اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم

 

من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا

 

تضمیـن گـر شعریش به  نـادانـی خویشم

 

 

 

 

 

تقدیم به رهبرعزیز و فرزانه ام حمیدرضا فاطمی – سحرسوم ماه مبارک رمضان –۸۶/۶/۲۴

 

 

 

فارس: شعری از مقام معظم رهبری با عنوان مناجات ناشنوایان، که برای اولین بار توسط رئیس سازمان بهزیستی در مراسم روز جهانی ناشنوایان قرائت شد.

 


ما خیل بندگانیم ما را تو می‌شناسی 
هر چند بی‌زبانیم، ما را تو می‌شناسی 

ویرانه‌ئیم و در دل گنجی ز راز داریم 
با آنكه بی‌نشانیم، ما را تو می‌شناسی 

با هر كسی نگوئیم راز خموشی خویش 
بیگانه با كسانیم ما را تو می‌شناسی 

آئینه‌ایم و هر چند لب بسته‌ایم از خلق 
بس رازها كه دانیم ما را تو می‌شناسی 

از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را 
فارغ از این و آنیم ما را تو می‌شناسی 

از ظن خویش هر كس، از ما فسانه‌ها گفت 
چون نای بی‌زبانیم ما را تو می‌شناسی 

در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو 
گلزار بی‌خزانیم ما را تو می‌شناسی 

آئینه‌سان برابر گوئیم هر چه گوئیم 
یكرو و یك زبانیم ما را تو می‌شناسی 

خطّ نگه نویسد حال درون ما را 
در چشم خود نهانیم ما را تو می‌شناسی 

لب بسته چون حكیمان، سر خوش چو كودكانیم 
هم پیر و هم جوانیم ما را تو می‌شناسی 

با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم 
ما دُرد غم كشانیم ما را تو می‌شناسی 

از وادی خموشی راهی به نیكروزی است 
ما روز به، از آنیم ما را تو می‌شناسی 

كس راز غیر، از ما نشنید بس «امینیم» 
بهر كسان امانیم ما را تو می‌شناسی

 


 

 مهر فروزان

 

 

 

از سر جان بهر پيوند كسان برخاستم

 

چون الف در وصل دلها از ميان برخاستم

 

 

 

واژگون هرچند جام روزيم چون لاله بود

 

از كنار خان قسمت شادمان برخاستم

 

 

 

بزم هستي را فرض مهرفروزان تو بود

 

همچو شبنم چهره چون كردي عيان برخاستم

 

 

 

همچو بلبل با گران جانان ندارم الفتي 

 

طوطيان چون لب گشودند از ميان برخاستم

 

 

 

از لگد كوب حوادث عمر ديگر يافتم

 

چون غبار از زير پاي كاروان برخاستم

 

 

 

طاقت دم سردي دوران ندارم همچو گل

 

در بهار افكنده رخت و در خزان برخاستم

 

 

 

آزمودم عيش راحت را به كنج دام تو

 

از سر جولانگه كون و مكان برخاستم

 

 

 

صحبت شوريده حالان مايه شوريدگي است

 

با امين هر گه نشستم بي امان برخاستم


 یار جمارانی

 

 

 

عمریست که در بندم و زندانی خویشم

 

دلبسته راز دل توفانی خویشم

 

 

 

چون زلف شکن در شکن یار

 

در پیچ و خم غصه پنهانی خویشم

 

 

 

از بخت بدم نیست دگر سوز و گدازی

 

من سردتر از بخت زمستانی خویشم

 

 

 

مجروحم و دل خسته به پرواز شب تار

 

در حیرت کوچ از دل ظلمانی خویشم

 

 

 

آرام دل و مطمئنم از سفر خویش

 

تا در ره آن یار جمارانی خویشم

 

 

 

مقام معظم رهبری

 

 

 

 

شعری از آیت الله خامنه ای با عنوان بوی گلی ،مشام مرا تازه می کند

 

 

 

حرفی  بگوی  و  از  لب  خود  کام ده مرا

 

ساقی ! ز پا فتاده شدم ، جام ده مرا

 

 

 

فرسوده، دل ز مشغله جسم و جان ، بیا

 

بستان  زخود  ،  فراغت  ایام  ده مرا

 

 

 

رزق    مرا   ،   حواله   به   نامحرم  مکن

 

از دست  خویش  ، باده گلفام ده مرا

 

 

 

بوی   گلی   ،   مشام  مرا  تازه  می  کند

 

ای  گلعذار !  بوسه  به  پیغام ده مرا

 

 

 

عمرم  برفت  و  حسرت مستی زدل نرفت

 

عمری  دگر  ز  معجزه  جام  ده  مرا

 

 

 

ای  عشق !  شعله  بر  دل  پُر  آرزو  بزن

 

چندی  رهایی  از  هوس  فام  ده مرا

 

 

 

جانم  بگیر  و  جام  می از دست من مگیر

 

ای مدعی هر آنچه دهی ، نام ده مرا

 

 

 

مرغ   دلم   به   یاد   رفیقان  به  خون  تپید

 

یا رب !  امید  رستن از این دام ده مرا

 

 

 

بشکفت    غنچه ی دلم   ای   باد   نو بهار

 

خندان  دلی بسان  (امین) وام ده مرا

 

  

 

 

 

شعری از آيت الله سيد علی حسينی خامنه ای با عنوان محراب جمكران

 


 

 

دلم قرار ندارد از فغان ، بی تو

 

سپندوار  ز کف داده ام عنان ، بی تو

 

 

 

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

 

ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو

 

 

 

چون آسمان مه آلوده ام ز تنگدلی

 

پر است سينه ام از اندوه گران ، بي تو

 

 

 

نسيم صبح نمي آورد ترانه شوق

 

سر  بهار   ندارند   بلبلان   ،   بي تو

 

 

 

 

 

لب از حكايت شبهاي تار مي بندم

 

اگر امان دهدم چشم خونفشان ، بي تو

 

 

 

چو شمع كشته ندارم شراره اي به زبان

 

نمي زند سخنم آتشي به جان ، بي تو

 

 

 

از آن زمان كه فروزان شدم ز پرتو عشق

 

چو ذرّه ام به تكاپوي جاودان ، بي تو

 

 

 

عقيق صبر به زير زبان تشنه نهم

 

چو يادم آيد از آن شكّرين دهان ، بي تو

 

 

 

گزاره غم دل را مگر كنم چو «امين»

 

جدا ز خلق به محراب جمكران ، بي تو

 

 

السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه

شعری از مقام معظم رهبری در فراق امام زمان (عجل الله تعالی) با عنوان

خورشید من بر آی

 

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است 
جان  را  هوای  از  قفس  تن  پریدن  است

از بیم  مرگ نیست  که  سرداده ام  فغان 
بانگ جرس زشوق به منزل  رسیدن است

دستم  نمی رسد  که دل  از سینه  برکنم 
باری   علاج   شکر   گریبان   دریدن   است

شامم سیه تر است ز  گیسوی سرکشت 
خورشید  من  برآی که وقت  دمیدن است

سوی    تو    این   خلاصه   گلزار    زندگی 
مرغ  نگه   در   آرزوی   پر   کشیدن  است

بگرفت   آب  و  رنگ     زفیض   حضور   تو 
هرگل دراین چمن که  سزاوار  دیدن است

با   اهل   درد  شرح  غم  خود    نمی کنم 
تقدیر    قصه    دل   من    ناشنیدن   است

آن  را  که لب به  دام  هوس  گشت آشنا 
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

 

 تخلص مقام معظم رهبری در سروده هایشان (امین) است

 

بهار انسان ها و حکایت بشر امروز

ماهی تمثیل ها، تا در اقیانوس است آب را نمی یابد زمانی که بر ساحل افتاد و تنش خاک را لمس کند آب را می یابد. این همان حکایت بشر امروز است، تا زمانی که در اقیانوس ولایت و امامت غرق بود قدر ندانست حال که تن و روحش به خاک غیبت خورده، تازه فهمیده چه بر سرش آمده و چه قحطی او را فرا گرفته، دائم دهانش را باز و بسته می کند تا این آب از دست رفته را باز یابد.

آیا این جهان بر عدل است؟ یعنی او عادلانه غایب است؟ مگر عدل نه این است که هر چیز در جای خود قرار بگیرد؟ یعنی ما هنوز سرگردان نشده ایم؟ (مرتضی مطهری، عدل الهی، صص 60-54)

چه خوش است زمانی که پدر پسرش را توصیف می کند و به آمدن او مباهات ورزد که البته به حق است که پدر و مادرش را فدای او کند،( نهج البلاغه، ترجمه علی شیروانی، خ 187) چرا که او تنها و تنها او می تواند عدل را برقرار کند. فاتح خیبر، امیرالمومنین علی علیه السلام جهان را سرشار از نور ستارگانی می داند که همواره جهان را با نورشان روشن می سازند.

اگر این چنین نباشد بشر در تاریکی جهلی که ابلیس برای او فراهم نموده غرق خواهد شد: «بدانید خاندان محمد صلی الله علیه و آله همچون ستارگان آسمان هستند که هرگاه ستاره ای غروب کند ستاره ای دیگر طلوع نماید.»( همان، خ 150)

دریای قدرت حق فرزند برومندش را اینگونه می نمایاند: «او زره ای از حکمت به تن دارد که آن را با همه ی آدابش از توجه و معرفت و اشتغال به آن فراگرفته، گمشده ی جگر گوشه اش را حکمت می داند (نوری که آدمی امروزه از آن فاصله گرفت)، او در پی آن است، زمانی که اسلام غریب و تنها بماند او پنهان می شود_ و لابد زمانی که این غربت برداشته شود باز می گردد این راهکاری روشن برای بشریت است _ او باقی مانده حجت های خدا و جانشینی از جانشینان پیامبر خداست.» (همان، خ 182)
اوست نهالی از قریش، جهالت و خودخواهی آدمی دیگر درختان را از بین برد او باقی مانده درختی است که  در بنی هاشم کاشته شده است.( همان، خ 150) پس بکوشید برای آبیاری آن!
آخرالزمان یعنی عصر کنونی جهل و ظاهربینی، جای عقل و علم را گرفته و فتنه آشکار شده است. اوست که زمان غیبتش پر از فتنه هاست، امید که ظهورش نزدیک است و این رایحه شامه نواز را مولای کونین به شیعیان نه بلکه تمام بشریت مژده داده است:
«ای مردم زمان وقوع آنچه وعده داده شده فرارسیده است و آنچه از آن بی خبرید به تحقق نزدیک است. او خواهد آمد! در زمان فتنه! و بندها ی که از فتنه بر گردن بشر افتاده باز خواهد کرد، گمراهان را متفرق می کند و دیده ها را به نور قرآن جلا و سینه ها را با تفسیر آن صفا می دهد و این بشریت است که در زمان ظهورش پیوسته جام های حکمت را سر می کشند.(همان) و نفوس به هدایت معطوف می شوند آنگاه که با هوای خود شکل گرفته و سازگار شده اند، در آن زمان جنگی عظیم رخ می دهد و شاید این همان آرماگدون باشد که حضرت، هزار سال قبل به آن اشاره کرده است. او برترین و متفاوت ترین حاکم است. می آید حکومتش بر قلب ها را با حکومت جسم ها جمع می کند. زمین پاره های جگرش و گنجینه های خود را بیرون ریخته و نثار قدومش می کند.»(همان)
خورشید به خلف صالحش مباهات نموده و او را بر سیره ی صالحان می داند که غیر از این نمی تواند باشد سلاله پاک را! وی به فرزندش سید شباب فردوس حسین بن علی علیهماالسلام فرمود: «نهمین فرزند از فرزندان تو قیام کننده بر حق است که دین را آشکار کرده و عدالت را گسترش خواهد داد.» در جهالتی که جهان را فراگرفته تعجبی نیست که قرة العین رسول صلی الله علیه و آله شگفت زده بپرسد: «یا ابتاه! إن ذلک لکائن؟ آیا واقعا اینگونه خواهد شد؟!» حضرت می فرمایند: «آری، به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را به رسالت بر انگیخت این اتفاق خواهد افتاد.»( محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 51، ص 110)
پس ای مردم! فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ؟( الرحمن/ 13) دوستش داریم؟ منتظر عدل محتوم هستیم؟ نشانه دارد! آری می داند شما نیز دلاتان را مانند زمین پیشکش قدومش خواهید نمود ولی آیا شما که از شدت شوق در جوش و خروش نیستید و در ظاهر بیمار نیستید به باطن بیمارید؟! آیا در ندبه های خود مانند زن جوان از دست داده اید؟! مولایمان محب را اینگونه توصیف نموده؛ آیا به وافع ما اینگونه ایم؟!
وَ مِنَ الدلائل اَن یُری مِن شُوقِه           مَثَل السَقیّم و فِی الفؤاد غَلائِلُ
و مِنَ  الدلائلِ  ضِحکُهُ  بَینَ  الوَرَی      و القَلبُ  مَحزوُن  کَقَلبِ  الثاکِلِ
از نشانه های انسان محب، این است که از شدت شوقش، مانند بیمار به نظر می آید و در همان حال، در دلش جوش و خروش ها یی است.
و از نشانه های دیگر آنکه در میان مردم می خندد در حالی که دلش غمگین است؛ آن هم مانند غم مادر جوان از دست داده!
( محمد تقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ج 2، ص 251)


 

زمان ظهور

آنچه از روايات بر مي آيد اين است که زمان ظهور وجود مقدس امام زمان (ع) بنا به بعضي از روايات ، غروب تاسوعا و شب عاشورا است و شب جمعه ، در کنار خانه ي کعبه ظاهر مي شود .
ابو بصير از امام صادق (ع) نقل مي کند : « ينادي باسم القائم في يوم ست و عشرين من شهر رمضان ويقوم في يوم عاشورا و هو يوم الذي قتل فيه الحسين (ع) لکاني به في يوم العاشر من المحرم قائما بين الرکن و المقام جبرئيل بن يديه ينادي بالبيعه له فتصير شيعته من اطراف الأرض تطوي لهم طيا يبايعوه فيملاء به الله الأرض عدلا کما ملئت جورا و ظلما ؛ (1) روز بيست و ششم ماه رمضان ندايي به نام امام قائم ما بلند مي شود ، در روز عاشورا ؛ يعني همان روزي که حسين در آن به شهادت رسيد ، گو اين که مي بينم در روز دهم محرم ، امام زمان بين رکن و مقام ايستاده و جبرئيل در مقابل اوست و صداي بلند براي بيعت با او را سر مي دهد ، سپس شيعيان اواز اطراف عالم به سوي او حرکت کرده و با او بيعت مي کنند ، آن گاه خداوند زمين را پر از عدل و داد مي کند ».
به هنگامي که مخالفين از حضور آن حضرت باخبر مي شوند ، سوء قصد و تعرض به وجود مقدس مي نمايند اما با حفاظت الهي و حمايت ياران مخصوصش محافظت مي شود ، صبح روز جمعه از کنار بيت الله الحرام پيام خود را به زبان هاي مختلف به دنيا ابلاغ مي کند و همه ي دنيا را به حکومت الهي خود مي خواند و دعوت به پذيرش حق مي نمايد « اذا ظهر القائم (ع) بين الرکن و المقام و ينادي بنداء خمسه ، الاول ؛ ألا يا اهل العالم انا الامام القائم ، الثاني ؛ ألا يا اهل العالم أنا الصمصام المنتقم ، الثالث؛ألا يا اهل العالم ان جدي الحسين قتلوه عطشانا ،الرابع؛ألا يا اهل العالم ان جدي الحسين طرحوه عريانا، الخامس ؛ ألا يا اهل العالم ان جدي الحسين سحقوه عدوانا ؛ (2) هنگامي که قائم ما قيام کند ميان رکن و مقام ابراهيم در مسجد الحرام پنج نکته را با صداي بلند فرياد مي زند ، اول : اي جهانيان من همان امام قائم هستم . دوم : اي اهل عالم من همان شمشير انتقام هستم . سوم : اي جهانيان همانا جد من حسين (ع) را تشنه کام به شهادت رساندند .و چهارم : اي جهانيان بدن جد من حسين را بعد از کشتن در بيابان رها کردند ، پنجک : اي جهانيان همانا جدم حسين را کينه توزانه از بين بردند ».
همين زمان است که سپاهيان سفياني که عليه حق و حقيقت قيام مي کنند بخشي از آنان براي حمله به مکه به سمت مکه حرکت مي نمايند اما چون به سرزمين بيداء که نزديک مکه است مي رسند به قدرت الهي در زمين فرو مي روند . وقتي اين پيشگويي پيغمبر خدا (ص) تحقق پيدا کرد ، امام زمان (ع) با تعداد دوازده هزار نفر از نيروهاي خود از مکه خارج مي شود و به سمت مدينه حرکت مي کند و از بعضي از روايات بر مي آيد که امام زمان (ع) وقتي از مکه خارج مي شود فردي را به عنوان جانشين و وکيل خود در مکه منصوب مي کند ، اما اهل نفاق و و شقاق عليه او قيام و او را به قتل مي رسانند . وامام زمان (ع) مجددا به مکه بر مي گردد و شخص ديگري را به جاي خود تعيين و سپس به سمت مدينه حرکت مي کنند .
حاکمان مدينه و اطراف آن وقتي خبر ظهور امام را مي شنوند ، براي اين که تسليم او نشوند به جمع آوري عده و عده مي پردازند و از سپاهيان سفياني و با قيمانده آن ها که در عراق هستند کمک مي گيرند اما امام زمان (ع) با قدرت الهي ، مدينه را آرام مي کند و در زير پوشش حکومت عدل الهي در مي آورد . هنگامي که حرمين شريفين يعني مسجد الحرام و مسجد النبي (ص) و دو شهر ام القراي مکه و مدينه النبي و اطراف آن ها امن و امان شد ، به سمت جنوب ايران حرکت مي کند و در ايران و بين مرز ايران و عراق فعلي يعني همان حول و حوش کوفه و شهرهاي اطراف و شهرهاي ايران قيام حق طلبانه خود را به سمت عراق و کوفه نزديک مي کند . قيام حق طلبانه ديگري که قبلا درباره ي علائم ظهور به شرح آن پرداختم و آن هم قيام « يماني » است که شخص حق طلب و شيعي از صنعاي يمن حرکت مي کند و پرچم عدالت را برمي افرازد و او هم خود را به سمت عراق نزديک مي کند . پس به سپاه حق طلب خراساني به رهبري شعيب بن صالح و سپاه يماني ، و سادات حسني که از شمال ايران و مناطق ديلم است ، قيامشان آغاز مي شود و در اطراف کوفه ، به امام زمان (ع) مي پيوندند و اعلام وفاداري مي کنند و سپاهيان آن ها تحت فرمان امام زمان (ع) در مي آيند .

پي نوشت ها:

1. اعلام الوري ، ص 459.
2. الزام الناصب : 282/2.


 

این یکی از رازهای غیبی خداست

مسئله غیبت امام زمان (عج) را می توان از رازهای غیبی خدا دانست كه آگاهی بر حقیقت و اسرار آن فراتر از توان و ظرفیت فكر بشری است، ولی با استناد به براهین عقلی و نقلی می دانیم كه همه افعال الهی مشتمل بر حكمت ها و مصالحی است كه تضمین كننده سعادت بشری می باشند، هر چند علم و آگاهی بشر از درك كامل آن ناتوان باشد.

بنابراین، پس از اثبات حكمت و عدل خداوند، و لزوم وجود امام و عصمت او، در مسئله غیبت با مشكلی مواجه نخواهیم شد؛ زیرا علم اجمالی به این كه این كار، حكیمانه و عالمانه بوده، و در برگیرنده مصلحت عمومی بشر است، برای اعتقاد به آن كافی است.
مطلب فوق مضمون روایتی است كه مرحوم صدوق از امام صادق علیه السلام روایت كرده است. عبدالله بن فضل هاشمی می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم كه فرمود: «برای صاحب این امر، غیبتی مقرر شده است كه باید به آن عمل كنند، و در زمان غیبت او اهل باطل دچار شك و تردید می شوند؟»

به امام علیه السلام عرض كردم گفتم: فدایت شوم! این غیبت برای چیست؟  امام علیه السلام پاسخ داد: برای امری است كه ما مأذون به كشف آن نیستیم. گفتم: پس وجه حكمت الهی در غیبت او چیست؟
 امام علیه السلام فرمود: «وجه حكمت آن، جز پس از ظهور او آشكار نخواهد شد، چنانكه وجه حكمت سوراخ كردن كشتی، و كشتن جوان، و ساختن دیوار توسط خضر علیه السلام، برای موسی علیه السلام روشن نشد، مگر هنگام مفارقت آن دو از یكدیگر. ای فرزند فضل! این امر، امری الهی، و سری خدایی و غیبی از غیوب خداوند است. هرگاه ما دانستیم كه خداوند عزوجل حكیم است، تصدیق می كنیم كه همه افعال او حكیمانه است، هر چند وجه حكمت آن ها برایمان روشن نگردد». (علل الشرایع، باب 179، علة الغیبة، حدیث 8)
مسئله غیبت در تاریخ امت های پیشین

در تاریخ پیامبران الهی مواردی یافت می شود كه پیامبر خدا به دلایلی از میان امت و قوم خود غایب شده است، و این مطلب یكی از وجوهی است كه در توجیه غیبت امام زمان بیان شده است، چنانكه امام صادق علیه السلام در پاسخ این سؤال كه وجه حكمت غیبت حضرت قائم (عج) چیست؟ فرمود: «وجه حكمت غیبت آن حضرت همان وجه حكمت غیبت های سایر حجت های خدا قبل از اوست.» (علل الشرایع، ص 246)
و در حدیث دیگری آمده است كه امام صادق علیه السلام به حنان بن سدیر فرمود: «مشیت خدا بر این استقرار یافته كه سنت های پیامبران پیشین علیهم السلام را در مورد غیبت قائم ما جاری سازد، پس حاصل جمع مدت غیبت های آنان درباره او واقع خواهد شد.» (علل الشرایع، ص 245)
بنابراین می توان نتیجه گرفت که مسئله غیبت در تاریخ امت های پیشین هم وجود داشته است ولی هر کدام با دیگری متفاوت بوده است.
در قائم آل محمد پنج شباهت از پنج پیامبر موجود است:
1. شباهت به یونس علیه السلام و آن عبارت است از بازگشت به سوی قوم خود پس از غیبت از آنان، به گونه ای كه وقتی از میان آنان رفت جوان بود، و وقتی بازگشت پیر شده بود.

2. شباهت به یوسف علیه السلام كه عبارت است از غیبت از قوم و خویشاوندان و دشوار شدن امر غیبت وی بر پدرش یعقوب علیه السلام .
3. شباهت با موسی علیه السلام در خفای ولادت، و غیبت از شیعیان و پیروانش، و آزارهایی كه از دشمنانشان دیدند، تا این كه بازگشت و خداوند او را بر فرعونیان پیروز ساخت.
4. شباهت با عیسی علیه السلام در این كه در مورد زنده بودن او اختلاف نمودند، برخی گفتند: زنده است، و برخی گمان كردند كه او مرده است.
5. شباهت با جدش رسول اكرم صلّی الله علیه و آله كه با شمشیر قیام خواهد كرد و دشمنان خدا و رسول خدا را نابود خواهد ساخت. (بحار الانوار، ج 51، ص 218 217)
نیز درباره غیبت صالح علیه السلام از امام صادق علیه السلام روایت شده كه فرمود: او مدتی طولانی غایب بود. و هنگامی كه بازگشت قیافه اش كاملاً تغییر كرده بود، و مردم در مورد او سه دسته شده بودند، عده ای او را تصدیق كردند، عده ای او را تكذیب نمودند، و گروهی نیز دچار شك و تردید شدند.
هم چنین از آن حضرت پرسیده شد: آیا در دوران غیبت صالح علیه السلام عالم و دانشمندی در میان قوم او بود تا آنان را راهنمایی كند؟ امام علیه السلام پاسخ داد: خدا عادل تر از آن است كه زمین را بدون عالمی كه مردم را به خدا دعوت نماید، باقی گذارد. (بحار الانوار ، ص 216 215)


 

امان اهل زمین را بشناسيم

- او امان اهل زمین است

قال مولانا الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) :إِنّی لاَمانٌ لاِهْلِ الاْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاِهْلِ السَّماءِ. (كمال الدین، ج2، ص485، ح10 ; الغیبة، شیخ طوسى، ص292، ح247 ; احتجاج، ج2، ص284 ; إعلام الورى، ج2، ص272 ; كشف الغمة، ج3، ص340 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1115 ; بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10)
همانا، من، امان و مایه ایمنى براى اهل زمینم; همان گونه كه ستاره ها، سبب ایمنى اهل آسمان اند.
توضیحاتی پیرامون این کلام نورانی:

این كلام، قسمتى از جواب هایى است كه امام زمان (علیه السلام)، در پاسخ به نامه ى اسحاق بن یعقوب فرموده است. اسحاق در این نامه، از علت غیبت سؤال مى كند. حضرت بعد از جواب و بیان علّت غیبت، به این نكته اشاره دارد كه وجود امام در غیبت، بى فایده و اثر نیست; از فواید امام این است كه وجود او سبب ایمنى براى اهل زمین است; همان گونه كه ستارگان آسمان مایه ى ایمنى براى اهل آسمان اند.

در روایات صحیح دیگرى نیز به همین مضمون اشاره شده است. در آن روایات آمده است: اگر حجت در زمین نباشد، زمین و اهل آن، دگرگون و مضطرب خواهند شد.

در تشبیه امان بودن امام زمان (علیه السلام) براى اهل زمین، به امان بودن ستارگان براى اهل آسمان، وجوه تشابهى نهفته است كه به دو مورد از آن ها اشاره مى كنیم:

1- همان گونه كه از جهت تكوینى، وجود ستارگان و كیفیّت وضع آن ها موجب امان و آرامش كرات و سیارات و كهكشان هاست، وجود امام زمان (علیه السلام) نسبت به موجودات زمین نیز چنین است.

2- همان گونه كه به سبب ستارگان، شیاطین از آسمان ها رانده شدند و امان و آرامش براى اهالى آسمان ها، از جمله ملائكه فراهم شد، وجود امام زمان (علیه السلام) نیز تكویناً و تشریعاً سبب طرد شیاطین از اهل زمین، خصوصاً انسان ها خواهد بود.
2- وجود او همیشگی است

قال مولانا الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف: أَنَّ الاَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِراً وَإِمّا مَغْمُوراً. (كمال الدین، ج2، ص511، ح42 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1110، ح26 ; بحارالأنوار، ج53، ص191، ح19)
زمین، هیچ گاه، از حجّت خالى نخواهد بود; چه آن حجّت ظاهر باشد و چه پنهان.
شرحی اجمالی:

این كلام، قسمتى از توقیعى است كه امام زمان (علیه السلام) به عثمان بن سعید عمرى و فرزندش محمّد مرقوم داشته اند. حضرت (علیه السلام) بعد از سفارش هاى زیاد، به مطلبى اشاره مى كند و مى فرماید: باید همیشه، در روى زمین، حجّت الهى باشد، و نمى توان حتّى لحظه اى را تصوّر كرد كه امام معصوم نباشد.
احتیاج انسان و دیگر موجودات به امام، ادامه ى احتیاج آنان به پیامبر است. نیاز به فرد معصوم چه پیامبر و چه امام را از دیدگاه هاى مختلفى مى توان بررسى كرد. یكى از این وجوه، نیاز به قانون الهى و تفسیر آن از سوى معصوم است. در كتاب هاى كلام، با دلیل هاى عقلى ثابت شده است كه بشر براى اصلاح زندگى دنیوى خود و رسیدن به سعادت ابدى و اخروى، نیازمند پیامبر است. نیاز بشر به دین و تفسیر صحیح از آن، ابدى است. پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله و سلم) دین اسلام را به عنوان آخرین دین الهى، آورد و همه ى احكام و مسائل آن را بازگو كرد. پس از وفات پیامبر (صلى الله علیه وآله و سلم) به همان دلیل هاى عقلى، باید كسانى مانند پیامبر در علم و عصمت و … وجود داشته باشند. اینان كسانى نیستند جز امامان بزرگوار (علیهم السلام).
حضرت مهدی (علیه السلام) به این نكته ى مهم هم اشاره دارند كه به دلیل سستى مردم در پذیرش حق، این طور نیست كه همه ى امامان به حكومت برسند و یا در میان مردم حاضر باشند، همان طور كه همه ى انبیا و اوصیاى الهى گذشته نیز، به حكومت دست نیافتند و برخى نیز تا مدّتى در غیبت به سر بردند.

 

این نوع انتظار است که تعهد می‌آورد

انتظاری که سازنده و نگهدارنده است، تعهد آور است، نبرد آفرین و تحرک بخش است، به گونه ای که می تواند نوعی عبادت و حق پرستی شمرده شود، و انتظاری که گناه است، ویرانگر است، اسارت بخش است، فلج کننده است. و نوعی اباهی گری باید محسوب گردد.

نگاه مثبت دین به آینده ی تاریخ و اعتقاد به حضرت مهدی اصلی به نام « انتظار» را دل ها زنده کرده است. انتظار هم یک امر فطری انسانی و هم یک اصل مثبت اجتماعی است.

مقصود از انتظار فرج، انتظار دگرگونی در زندگی بشر و زدودن ناکامی ها و نابسامانی ها از چهره غمزده جامعه انسانی است.

امام جواد (علیه السلام) آن را با فضیلت ترین و راه گشا ترین امور می داند: « افضل اعمال شیعتنا انتظار فرج من عرف هذا الامر فقد عنه بانتظاره» «برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است هر کس این امر را بداند و آنرا بشناسد، با همین انتظار در کارش گشایش و فرج می شود».

انتظار فرج یکی از نشانه های بارز پایداری در ولایت امامان و با ثواب هزار شهید جنگ بدر برابر است. انتظار مهدی آل محمد (صلی الله علیه و آله) موجب انتظار اخلاقی است و تهذیب اخلاقی سبب کمال است و این خود نوعی از طی کردن مدارج ارتقاست. انتظار فرج خود نوعی از ریاضت است که موجب تسلط بر نفس و حفظ از ارتکاب فحشاء و قتل می گردد.
انتظار سازنده اصلاح طلبى و ظلم ستیزى

انسان منتظر باید در راه اصلاح خود و جامعه، استقرار عدالت و رفع ظلم و تعدى تلاش ورزد آن كه منتظر مصلح جهانى است خود باید صالح و مصلح باشد.

در اسلام، تأكید فراوانى بر لزوم مبارزه با هر گونه فساد اخلاقى، سیاسى و اجتماعى وارد شده است كه در قالب امر به معروف و نهى از منكر معرفی شده است.

امر به معروف و نهى از منكر از منظر فقه اسلامى وظیفه شرعى و همگانى است. نتیجه مستقیم انجام این فریضه «اصلاح» و مجرى آن «مصلح» نامیده مى شود براى درك اهمیت این اصل اسلامى، به ذكر یك آیه و حدیث بسنده مى‌كنیم:

قرآن مى فرماید: «شما بهترین امتى هستید كه براى انسان ها پدیدار شده است (چه اینكه) امر به معروف و نهى از منكر مى كنید و به خدا ایمان دارید».

رسول خدا فرمودند: «باید امر به معروف و نهى از منكر كنید وگرنه خداوند بدترین و شریرترین شما را بر نیكان و پاكانتان چیره فرموده و دعاى خوبانتان را مستجاب و روا نگرداند».

«رضا و خشنودى حضرت مهدى (عج) در آن است كه «معروف» عملى شود و منكر ترك گردد» بنابراین انسان منتظر نباید در این باره بى تفاوت باشد.

حضرت ولی عصر (علیه السلام) در روزگار ظهور، بزرگترین امركننده به معروف و نهى كننده ى از منكر است جامعه منتظر، قطعاً خشنودى و رضایت حضرت مهدى (عج) را مى خواهد و به او اقتدا مى كند و براى اقامه احكام خدایى، تنبلى و بى تفاوتى را از خویشتن دور مى سازند.
انتظار سازنده، نگهبان ایمان

یكى از ابعاد تكلیف بزرگ در روزگار انتظار، حفظ دین و نگهبانى مرزهاى عقیدتى است، باید فروغ ایمان و نور یقین در دل و جان مردم محفوظ باشد و جان و دل نوجوان در برابر تابش اعتقادات حقه قرار گیرد و ایمان جزء وجود آنان و چون خون سراسر وجودشان را گرم نماید و جوهر حیات آنان باشد.

در عصر انتظار، باید در برابر شبهات شیاطین پنهان و آشكار، مقاومت كرد و آنها را از ذهن ها زدود. حفظ و گسترش اعتقاد دینى و شناخت آن در روزگار متصل به ظهور، مفیدتر بلكه لازم تر است. زیرا تنها دارندگان عقیده و عمل در حوادث پیش از ظهور غرق و گم نمى شوند و دچار تردید نمى گردند. باید تا هنگام ظهور امام مهدى(عج) اعتقادات صحیح و عمل صالح در مردم منتظر حفظ گردد در احادیث از اهمیت ایمان در عصر غیبت چنین یاد شده است:

پیامبر اكرم (صلى الله علیه وآله) فرموده اند:

«شمایان اصحاب منید. لیكن برادران من مردمى أند كه در آخرالزمان مى آیند. آنان به نبوت و دین من ایمان مى آورند با اینكه مرا ندیده اند… هر یك از آنان اعتقاد و دین خویش را با هر سختى نگاه مى دارند، چنانكه گویى درخت خار مغیلان را در شب تاریك با دست پوست مى كنند یا آتش پردوام چوب راغ را در دست نگاه مى دارند. آن مۆمنان، مشعل هاى فروزانند در تاریكی ها. خداوند آنان را از آشوب ها تیره و تار(آخر الزمان) نجات خواهد داد».

امام زین العابدین (علیه السلام) خطاب به ابوخالد كابلى فرموده اند:

«اى ابوخالد! مردمانى كه در روزگار غیبت به سر مى برند و معتقدند و منتظر، از مردمان همه زمان ها افضل اند. زیرا كه خداى متعال به آنان خرد و فهم و معرفتى داده است كه غیبت امام براى آنان مانند حضور است (یعنى با اینكه در عصر غیبت بسر مى برند و امام را نمى بینند، از نظر ایمان و تقوى و پایدارى گویى در زمان ظهور بسر مى برند و امام خود را مى بینند) این مردم را خداوند مانند سربازان پیكارگر صدر اسلام قرار داده است همانان كه در ركاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) شمشیر مى زدند و پیكار مى كردند. آنانند اخلاص پیشگان حقیقى و آنانند شیعیان واقعى و آنانند كه (در نهان و عیان) مردم را به دین خدا دعوت مى كنند».

این ایمان و باور، باید در جامعه باشد و تا زمان ظهور بماند.


 

دنیا در جستجوی آب حیات

دنیای امروز بسان فرد تشنه ای می ماند که تمامی آشامیدنی های به ظاهر لذیذ را چشیده، اما عطشش فروکش نکرده است و حال به دنبال ماء معینی است که تشنگی اش را بر طرف کند. تشنه ای که اگر قطره ای از این آب حیات را بنوشد، هرگز آن را رها نخواهد کرد.

دنیای امروز از گوناگونی ایدئولوژی ها و مکتب ها به ستوه آمده و نیازمند نجات بخشی است که زیر سایه مدیریت بی نظیر او به وحدت و یگانگی رسیده و طعم شیرین زندگی اصیل انسانی را بچشد. زندگی که در آن استعدادهای انسانی اش ارج نهاده شده و با او معامله انسان کنند؛ نه اینکه عقل او را که باید مصداق “العقل ما عبد به الرحمن” باشد، تنزّل داده و به یک عقل ابزاری در راستای برآوردن خواسته نفس تبدیل کنند.
مهدویت همان نسخه گم شده بشریت است که عمیق ترین نیازهای او را می شناسد و برای برآورده ساختن آن دقیق ترین درمان ها را معرفی می کند.

مهدویت تمدنی است که در رأس آن، امام معصومِ محیط به هستی (1) قرار گرفته که هیچ چیز در هیچ جای جهان از نظرگاه او مخفی نیست و به موجب عصمت خاصشان ذره ای از اجرای عدالت غفلت نمی فرمایند. بشریت امروز خواستار جامعه واحد جهانی است که در رأس آن چنین رهبری قرار گرفته باشد. رهبری که خطاب به ایشان می فرماید: «إنّا غیرُ مهملین لمراعاتكم، و لاناسین لذكركم … و لولا ذلك لنزل بكم اللاّواء، و اصطلمكم الأعداء، فاتقوا الله جلّ جلاله و ظاهرونا؛ (2) ما در مراعات حال شما کوتاهی نمی کنیم و شما را فراموش نمی کنیم، و اگر چنین نبود، بلاهای سخت بر شما فرود می آمد و دشمنان، شما را نابود می کردند، پس تقوای الهی پیشه کنید و پشتیبان ما باشید.»
جهان امروز محتاج واسطه ای است که او را با این حقیقت شیرین آشنا کند. همین آشنایی کافی است که فرد خود باقی راه را ادامه دهد. در دنیایی که با مهندسی مهدویت ساخته شده باشد، اثری از، استعمار، استثمار، ظلم، فقر و بیماری های مختلف روحی، اخلاقی و روانی و… وجود نخواهد داشت. زیرا همه این دردها از یک چیز نشأت می گیرد و آن خودخواهی و نفس پرستی انسان هایی است که در این کره خاکی بر مسند مدیریت و ریاست جهان نشسته و با مدل های ناقص خود قصد اداره تمام جهان را دارند. در چنین فضایی آن کس که بتواند چهره حقیقي منجی عالم را مطابق با فطرت توحیدی بشریت، به آنها عرضه کند گوی سبقت را ربوده  است و به یقین این حقیقت زلال، امروز در دستان شیعیان است که براساس وعده «یسئلونک عن النعیم»، از چگونگی برخورد با این نعمت سؤال خواهد شد.
زبان مشترک تمامی انسان ها

هیچ انسانِ انسان صفتی را در دنیا پیدا نمی کنیم که از عدالت بیزار باشد و از ظلم لذت ببرد. ظلم ستیزی یکی از امور فطری هر انسانی است، که قلمرو جغرافیایی نمی شناسد و در قالب دین و مذهب نمی گنجد؛ هر چند برخی از دینداران در این روحیه قوی تر از دیگرانند. شاید عده کثیری از مردم دنیا با مصادیق ظلم آشنا نباشند، اما هر گاه با حقیقت ظلم روبرو شوند اعلام بیزاری می کنند. همچون اعتراضاتی که مردم کشورهای غربی در مقابل نسل کشی سران خود دارند. هر جا افراد جامعه انسانی، کنشی را مصداق ظلم بدانند در مقابل آن  اعلام نارضایتی می کنند و این از فطرت این افراد برخاسته است.
این وجه اشتراک برجسته انقلاب حضرت مهدی -ارواحنا فداه- و مردم در جغرافیای دنیاست. روایاتی که به معرفی حضرت مهدی علیه السلام پرداخته اند غالبا بُعد ظلم ستیزی ایشان را به تصویر کشیده و دائما آن را برجسته کرده اند. گویا این دسته از کلام معصومین علیهم السلام خواستار بیان وجه فطری انقلاب حضرت بوده اند که قابل فهم برای تمامی جهانیان باشد نه فقط تشیع. وجهی که برای تبیین آن نیاز به اشتراکات دینی نیست، تنها و تنها اشتراک در فطرت اولیه کافی است. «مهدی» زبان فطرت بشریت است که کافی است آن را در قالبی کاربردی به جهانیان عرضه کرد. در این صورت شاهد گرایش شدید مردم به این تمدن اصیل خواهیم بود.
یتیم ترین انسان ها

شنیدن واژه یتیم برای تمامی انسان ها، تداعی کننده فردی است که از داشتن نعمت پدر محروم است و بر اثر این محرومیت در بخش هایی از زندگی به صورت طبیعی با سختی هایی مواجه است. اما فرهنگ امام معصوم در تربیت انسان، نگاه را از این تعبیر و تفسیر ظاهری فراتر برده و او را متوجه محرومیت واقعی خویش می کند. محرومیت از داشتن نعمتی بزرگ و بی بدلیل که در جایگاه پدری امّت، نقش هدایتی و حمایتی ویژه دارد.
امام حسن عسکری علیه السلام در حدیثی زیبا می فرمایند: “أَشَدُّ مِنْ یُتْمِ الْیَتِیمِ الَّذِی انْقَطَعَ عَنْ أَبِیهِ یُتْمُ یَتِیمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِه وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى الْوُصُولِ إِلَیْه؛ (3) سختتر از یتیمی كسی كه پدرش را از دست داده، یتیمی است كه از امام زمانش دور افتاده و به او دسترسی ندارد.”
بُعد دومی که در معرفی مهدویت کاربردی به نظر می رسد ترسیم محدودیت ها و محرومیت های بشریت در اثر غیبت منجی است. محرومیت هایی که دامنگیر تک تک افراد از متدینین تا بی دینان جهان امروز است. هر کس به گونه ای از این محرومیت در رنج و سختی است.
در این نگاه منجی فردی است که پدرانه در راستای هدایت و حمایت و نجات انسان ها می کوشد و فرزند معنوی خویش را رها نمی سازد. ترویج این نگاه میان جوامع مختلف انسانی فصل جدیدی است برای گرایش هر چه بیشتر مردم به تمدن اصیل مهدوی.
امید است تک تک شیعیان حضرت در معرفی این فرهنگ اصیل و نجاتبخش، در محضر امام خویش سربلند و رو سفید باشند.

پی نوشت:
1- فجعلکم بعرشه محدقین، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره
2- المزار شیخ مفید، مناسک، ص9
3- مستدرک الوسائل، ج17 ص317


 

از وصال خدا تا تمنای وصال مهدی(عج)

چگونه انسانی که منتظر ملاقات خدا بود، مشتاق دیدار امام زمانش در دنیا می شود؟ چگونه بشری که منتظر رهایی از این دنیا بود، منتظر ظهور مهدی(عج) می شود؟ باید ببینیم در ظرف مقدس انتظار چگونه مفهوم و مظروفی به نام اشتیاق دیدار امام زمان(عج) قرار می گیرد؟ در مقابل انتظار عامیانه و سطحی نگرانه انتظار عارفانه به چه معناست؟

داستان از این قرار است که وقتی ما به این دنیا هبوط کردیم، ناله ما بلند شد که: «خدایا! جای ما که اینجا نیست. من چرا باید اینجا باشم، من دوست دارم پیش تو باشم، در جایی که به آن تعلق دارم، پیش تو؛ در نزدیکترین مکان نزد پادشاهی مقتدر تو»فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ(سوره قمر- 55)
دنیا محل رشد

خدا هم با زبان تقدیر و بیان انبیایش به ما فرمود: عزیز من آرام بگیر! قرار است تو در این دنیا سعه وجودی پیدا کني، تا در آن دنیا حداکثر بهره را از ملاقات من ببری. یعنی قرار است در این دنیا رنج دوری تو را بزرگ کند، روحت را وسعت ببخشد و ظرفیتت را افزایش دهد تا بتوانی در آن دنیا و در آغوش ملاقات خدا، خدا را بفهمی، خدا را ببینی و خدا را ببویی.
 باز هم ناله فراق

ما هم با اینکه این حرف ها را شنیدیم، گریه مان از این جدایی بند نمی آمد و باز به خدا می گفتیم: خدایا دوری از تو سخت است. خداوند مهربان هم برای اینکه از طرفی این فراق و دوری قابل تحمل شود و از طرف دیگر، خود این دوری به رشد ما و رسیدن به همان هدفی که برایش آفریده شده بودیم، بیانجامد؛ نماینده ای بر روی زمین قرار داد که جانشین و خلیفه او باشد و امام و مولای ما؛ امامی که وجه الله باشد تا هرگاه دل تنگ خدا شدیم به او نگاه کنیم، تا هم دیدار او مایه آرامش و سرور ما باشد و هم در مسیر این سفر به سوی خدا رهبر و سرور ما باشد.
خدا عکس خودش را نزد انسان گذاشت

در واقع وقتی ما ناله زدیم که، خدایا همین مقدار دوری از تو گرچه کوتاه است و هم قرار است به واسطه آن بزرگ شویم اما سخت است خدا فرمود: من یکی از اولیای خودم را در میان شما قرار می دهم، هر وقت دلتان برای من تنگ شد به او نگاه کنید او عکس من است. (کافی، ج1،ص145) اینکه در روایات داریم امام وجه الله است به همین معنی است یعنی امام کامل ترین جلوه خدا است. او بهترین و قشنگ ترین آیه خدا است که هر وقت کسی دلش برای خدا تنگ شود اگر به این آیه نگاه کند دلش آرام میگیرد. اینکه امیر المومنین علیه السلام می فرماید: من بزرگترین آیه و نشانه خداوند متعال هستم (بحارالأنوار ج : 36 ص : 1) ناظر به همین معناست.
 ملاقات ولیّ خدا تسکین دهنده قلب انسان

معلوم است انسانی که برای خدا آفریده شده است جز در کنار او آرام نمی گیرد. دنیا به هر حال دنیاست و حجاب ها و موانع بسیاری بر سر راه وصال بی پرده حق قرار می دهد. اما انسان باید در طول مدت حیات دنیا این فراق را تحمل کند و برای فرج و خلاصی از این دنیا و محدودیت های آن انتظار بکشد. در این میان پروردگار مهربان راهی برای تسکین دل عاشقان لقائش قرار داده که تمام حیات دوستان خدا به آن وابسته است. این تسکین دهنده دل ها که دوستان خدا به عشق آن زنده اند و سختی های این دنیا را تحمل می کنند، ملاقات ولی خدا و حجت او بر روی زمین است.
 در غیبت ولی الله درد فراق دو چندان می شود

ما منتظر رهایی از دنیا و بازگشت به آغوش ملاقات خدا بودیم و قرار بود سختی این دوران انتظار برای ملاقات خدا، به واسطه حضور وجه الله قابل تحمل شود، اما ما در زمانه ای به دنیا آمدیم که وجه الله و ولی الله پشت پرده غیبت است. حالا ما حق داریم به صورتی مضاعف معترض فراق و منتظر وصال باشیم و درد فراق و انتظار در ما دوچندان می گردد و صدای شکوه و ناله مان به درگاه خدا بلند می شود که: اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا و غیبه ولینا؛ خدایا ما به تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبرمان و غیبت ولیمان. و یا حق داریم از خدای خود بخواهیم: اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده و اکحل ناظری بنظره منی الیه؛ خداوندا! آن طلعت رعنا و آن صورت زیبا را به من بنما و با نگاهی که به او می کنم، دیدگانم را روشن گردان.
از طرفی دلتنگی برای خدا، به دلتنگی برای اولیای خدا سرایت می کند و از طرف دیگر محبت به اولیای خدا به محبت خود خدا می انجامد. اساسا در مذهب و مرام اسلام ناب، تمام امور معنوی به نوعی به ولایت ختم می شوند و یا از این ساحت مقدس آغاز می گردند: إِنْ ذُكِرَ الْخَیْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ؛ (زیارت جامعه کبیره) اگر سخنی از خیر به میان آید، شما سر آغاز آن و اصل و فرع آن و معدن و ماوا و منتهای آنید.
امام صادق علیه السلام فرمود: ولایت ما همان ولایت خداست که خدا هیچ پیغمبری را جز به آن مبعوث نساخت. به همین دلیل است که در این دنیا که ما گرفتار فراق خدا هستیم، اولیای خدا هستند که با حضور خودشان تحمل این فراق را آسان  می کنند؛ و ما را در رسیدن به ملاقات خدا یاری می دهند.
خلاصه سخن:

در خاتمه بحث می توان در مقابل انتظار عامیانه و سطحی نگرانه، انتظار عارفانه را این گونه معرفی کرد: انتظار عارفانه یعنی اولا منتظر رهایی از این دنیا و مشتاق ملاقات خدا بودن و ثانیا اکنون که در زندان این دنیا گرفتاریم و در رنج و دوری از خدا می سوزیم منتظریم تا وجه الله و ولی الله بیاید تا هم با دیدن او آن رنج دوری کمی تسکین پیدا کند و هم در سایه ولایت او بتوانیم با سرعت و سهولت بیشتری به سمت خدا حرکت کنیم و آمادگی بیشتری برای دیدار و ملاقات خدا کسب نماییم و بشریت را هم راحت تر بتوانیم به سوی خدا رهنمون شویم.


 

اندیشه‌های مهدوی رهبر

حضرت آیت الله خامنه‌ای
بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه‌اى است كه اسلام و قرآن و امام زمان(عج) و این انقلاب مقدّس به آن نیازمند است؛ لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولى عصر(عج) مهدى موعود عزیز، یك پیوند ناگسستنی و همیشگی است.(‏ 3/ 9/ 1378)

مهدویت و مطالعات تربیتی

دوباره ماه شعبان رسید، ماهی كه در آن نورهای درخشانی پا به عالم دنیا گذاشتند و با وجود خود به جهان حیاتی دوباره بخشیدند، از میان این گوهر‌های ناب هستی امام حسین علیه‌السلام و امام عصر(عج) درخشش بیشتری دارند كه یكی در سوم شعبان و دیگری در نیمه ماه شعبان گیتی را با آمدنشان نورانی كردند، یكی با نگاه سرخ خویش فداكاری، از جان گذشتن برای دین و پایداری را به ما می‌آموزد و دیگری با نگاه سبزش، امید به آینده، در انتظار عدالت، به دنبال راستی و زیبایی بودن را به ما نوید می‌دهد. این دو امام گرانمایه پیوند‌های ناگسستنی با هم دارند.
امام مهدی(عج) در خَلق و خُلق شبیه جدش امام حسین علیه‌السلام می‌باشد و به دنبال برپایی حق و عدالت در سراسر جهان است. یاد امام مهدی(عج) تسكین بخش دل امام حسین علیه‌السلام و یارانش در شب عاشورا است و یاد امام حسین علیه‌السلام، امام مهدی(عج) را در شب و روز نالان قرار داده است. او كه هر روز جد غریبش را یاد می‌كند و در سوگ او ماتم می‌گیرد و در انتظار روز عاشورایی است كه دستور قیام به او داده شود و كار نیمه تمام جد غریبش را در برپایی دولت كریمه اهل‌بیت به پایان برساند.
برای این‌كه پیوند میان این دو را فراموش نكنیم؛ در شب میلاد امام زمان(عج)، شب قدر و در دعای ندبه از حسین علیه‌السلام یاد می‌كنیم و شعار سپاهیان حضرت مهدی(عج) «یا لثارات الحسین» است و حضرت مهدی(عج) با یاد او قیام خود را آغاز می‌كند از طرف دیگر در زیارت عاشورا، در میلاد امام حسین علیه السلام و در تعزیت روز عاشورا یاد حضرت مهدی(عج) را فراموش نمی‌كنیم و از خدا می‌خواهیم ما را از یاوران آن امام منتظر برای خونخواهی آن امام شهید قرار دهد.
در روایتی می‌خوانیم:
حضرت سید الشهدا علیه السلام در كربلا رو به اصحاب و یاوران خود كرد و فرمود:
جدم رسول خد اصلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: فرزندم حسین در سرزمین كربلا غریبانه، تنها و با لب تشنه به شهادت می رسد هر كسی او را یاری دهد همانا مرا و فرزندش حضرت مهدی(عج) را یاری كرده است.[1]
اما برای ما كه در كربلا حاضر نبودیم و نتوانستیم جان خود را فدای سالار شهیدان كنیم حالا چگونه می‌توانیم در زمره یاری گران آنان باشیم؟ در پاسخ می‌توان گفت، یاری كردن را می‌توان به یاری قلبی و زبانی و عملی انجام داد.

یاری قلبی


یاری قلبی یعنی ما در دل خواهان یاری امام حسین علیه السلام باشیم و بگوییم اگر ما آن زمان حاضر بودیم آن امام غریب را یاری می‌كردیم. امام رضا علیه‌السلام به ابن شعیب می‌فرماید: ای فرزند شبیب اگر خوشحال می‌شوی ثواب كسانی را كه در راه امام حسین علیه‌السلام به شهادت رسیده‌اند را ببری هر وقت او را یاد كردی بگو «یا لیتنی كنت معهم فافوز فوزاً عظیما» ای كاش با آنان بودم و به آن رستگاری عظیم می‌رسیدم.[2]
اما یاری قلبی وقتی حاصل می‌شود كه ما امامان و جایگاه آنان را به درستی بشناسیم و بعد از شناخت درست، ولی نعمت بودنشان را مورد تصدیق و پذیرش قرار دهیم. شناخت قلبی منتهی به محبت قلبی می‌شود و به دنبال محبت و علاقه یاری قلبی به وجود می‌آید.

یاری زبانی


یاری زبانی مرحله‌ای بالاتر از یاری قلبی است یعنی انسان آن‌چه را در دل به آن عقیده‌مند است بر زبان جاری كند اگر امام حسین و امام زمان(عج) را در دل قبول دارد، بوسیله زبان عقیده قلبی خود را بیان كند و در پرتو اظهار زبانی ولی نعمت خویش را یاری كند. ما می‌توانیم با برپایی مجالس یاد اهل‌بیت در میلاد‌ها و شهادت‌ها و در روزهایی كه منسوب به آنان است و با خواندن زیارت‌ها و دعاهای منسوب به آنان به یاری زبانی آنان برخیزیم.

یاری عملی


كامل‌ترین یاری وقتی حاصل می‌شود كه انسان بعد از یاری قلبی و زبانی، با رفتار خویش در عمل، یاری‌گر امام خود باشد و اگر انسان با كردار خویش، خود را در مسیر بندگی پروردگار متعال قرار دهد و با رفتار خود دیگران را به این مسیر هدایت كند به بهترین صورت امام حسین و امام عصر(عج) را یاری كرده است. هشام بن حكم در اوایل سنین جوانی وقتی كه تازه بر صورتش مو روییده بود بر امام جعفر صادق علیه‌السلام وارد شد. امام او را بالاتر از همه بزرگان اصحاب خویش در كنار خود جای دادند و وقتی دیدند این كار بر سالخوردگان سنگین و گران آمده است هشام را این‌گونه معرفی فرمودند: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه ویده» این شخص با قلب و زبان و رفتار خود یاور ما است.[3]
در پایان یادآور می‌شویم كه اگر می‌خواهیم یاری كننده امام حسین علیه‌السلام و امام مهدی(عج) در این زمان باشیم؛ بهترین كار زنده نگاه داشتن یاد آن دو امام بزرگوار در همه جا با بیان زندگی و رفتار و هدف‌ها و فضایل آنان است و بهترین راه برای این كار نشان دادن فضایل آنان در رفتار و كردار است كه این بهترین شیوه تبلیغ است تا زینت و مایه سرافرازی آنان باشیم نه مایه سرافكندی و شرمساری آنان. به امید آن‌كه پروردگار انسان‌ها ما را از یاوران حضرت مهدی(عج) برای برپایی دولت نور و عدالت و برچیدن بیداد و ستمگری قرار دهد.

* . كارشناس و پژوهشگر.
1. معالی السبطين، ج1، ص208 ـ رياض القدس، ج1، ص263.
2. بحار الانوار، ج44، ص286.
3. بحارالانوار، ج10، ص295، حد4.

توصیه های آیت الله بهجت درباره غذا خوردن

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین ولعنه الله علی اعدایهم اجمعین


توصیه های آیت الله بهجت درباره غذا خوردن

 

 

یکی از توصیه های مرحوم آیت الله العظمی بهجت برای تندرستی این است که در غذا، اعتدال داشته باشیم و از افراط و تفریط بپرهیزیم. ایشان در این باره می گویند:


«اعتدال در غذا برای سلامتی مزاج خیلی مفید است. اگر انسان همیشه به نان خوردن عادت داشته باشد، بهتر است گاهی برنج بخورد؛ و اگر همیشه برنج می خورد، بهتر است گاهی نان و یا آش بخورد و تنوع در غذا داشته باشد.

شخصی دندانش درد می کرد، نزد طبیب رفت که آن را بکشد؛ طبیب گفت: «اگر سر درد گرفتی، سرت را هم می کشی؟! اعتدال معده، دندان درد را هم برطرف می کند.» و بالاخره آن آقا دندانش را نکشید.» (1)


 

عمل به طبّ مأثور از اهل بیت علیهم السلام


با توجّه به این که علم الهی معصومین علیهم السلام، محدود به امور معنوی نیست؛ قطعا  اگر درباره مسائل طبّی و امور مربوط به تندرستی، توصیه ای داشته باشند، بهترین توصیه است. اگر روایتی از معصوم (علیه السلام) صادر شده باشد، شکی در صحّت آن نیست. هرچند بسیاری از معارف اهل بیت به دست ما نرسیده است، اما در میان همین مقداری که در دسترس ماست گنجینه های گران بهایی یافت می شود که عمل به آن نجات بخش است.


از توصیه های برخی از بزرگان، عمل به دستورات طبّی است که از ایشان (علیهم السلام) به دست ما رسیده است.


آیت الله العظمی بهجت در این باره می فرمایند:


«مرحوم مجلسی در یکی از مؤلَّفاتش نوشته است: «اگر انسان به طبّ مأثور از ائمّه اطهار علیهم السلام عمل کند، به بیماری مبتلا نمی شود؛ زیرا آن ها عالِم به خواصّ مأکولات و سبزی ها و چیزهای دیگر هستند.» بنده هم فی الجمله دیده ام شخصی به طبّ مأثور عمل کرد، حدود هشتاد سال داشت و مریض نشده بود. زمانی که ما در نجف بودیم و وبا زیاد شیوع داشت، ایشان به عیادت بیماران می رفت، با این حال به بیماری دچار نشد و فقط در اواخر عمر مرضش این بود که به نماز جماعت نمی آمد و به استراحت می پرداخت. البته برای کارهای دیگر بیرون می آمد و نمی دانم که آیا در وقت وفات مریض شد و یا خیر.» (2)


و درجایی دیگر می فرمایند:


«انسان می تواند با رعایت آداب شرعی و دستورهای دینی، از اطبّاء مستغنی شود. آقایی به فرزندانش تذکّر می داد: سفارش در فلان دفتر نوشته ام و آن این است که هر روز صبح، یک عدد سیب میل کنید، و کاری به دکترها نداشته باشید. آقایی که نود الی صد سال سن داشت، می گفت: هر صبح یک سیب رنده می کنند و من می خورم و می توانم از جا بلند شوم و در طول سال، در خانه سیب نگه می داریم.» (3)


در تأیید کلام بالای  آیت الله العظمی بهجت(ره)، مطلبی را از شیخ محمدتقی بهلول (ره) نقل می کنیم:


«نسبت به بقیه مردم خیلی کمترمریض می شوم… به دود محتاج نیستم، خوراکم را از روی طب الرضا می خورم…

بگذارید تاریخش را برایتان خلاصه کنم؛ خلاصه اش این است که خلفای عباسیه از بس که به حیات خود پابند بودند که صحیح و سالم باشند، هر کدام در پایتخت خود یک دکتر اروپایی دائمی داشتند که هر وقت محتاج شدند به او مراجعه کنند. مأمون هم یک دکتر داشت. وقتی که امام رضا(علیه السلام) را ولیعهد خود کرد، یک روز در مجلس مأمون، امام رضا (علیه السلام) با آن دکتر روبه رو شدند. آن دکتر از ایشان پرسید: «جدّ شما با این‏که تصدیق طبابت کرده و گفته: «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان» (4) پس چرا در طب کتابی ندارد؟ و خدایتان در قرآن چرا در باره طب چیزی نگفته؟» (5)

امام رضا (علیه السلام) جواب دادند: «خدای ما همه طب را در قرآن در یک کلمه گفته: کلوا و اشربوا و لا تسرفوا. (6) اگر کسی به این کلمه عمل کند، بیمار نمی شود و به طبیب هم احتیاج پیدا نمی کند. و جدم فرموده:  المعدة بیت کل داع و الحِمیَة رأسُ کل دواء؛ (7) شکم مایه درد است و پرهیز مایه دوا.»

مأمون گفت: «خیلی خوب است که شما این را یک کمی بسط بیشتری بدهید.» امام رضا (علیه السلام) قبول کردند و رساله ای در طبابت نوشتند و به مأمون دادند و او منتشر کرد. این رساله به «رساله ی ذهبیّه» مشهور شد و شاید الآن هم در بعضی از کتاب فروشی های مشهد پیدا شود. من «رساله ی ذهبیه» امام رضا (علیه السلام) را از بر دارم و یک عمر است که به دستورات آن عمل می کنم، مخصوصاً دستوری را که حضرت درباره وعده های غذایی به مأمون دادند و از این بابت خیلی کم گرفتار مرض می شوم و حالم خوب است.»


هم غذا و هم دوا


آیت الله العظمی بهجت سه غذا را به عنوان موادّی که هم جنبه غذائیت دارند و هم دوا هستند، معرفی می کنند و در این باره می گویند:


«خرما، شیر، ماست، زیت (8)، جامع بین غذا و دواست؛ در بسیاری از موارد انسان به غذایی میل دارد، ولی مظنون است که مضرّ و موجب مرض و یا مُبطِئ (9) است.» (10)


خرما، علاج سرطان


آیت الله العظمی بهجت گفته اند:


«تعجب است که با این همه پیشرفت های علمی و طبّی هنوز نتوانسته اند سرطان را علاج و یا از آن جلوگیری کنند و یا این که بفهمند از چه حاصل می شود. می گویند: عراق و مناطقی که نخلستان دارد و خرماخیز است، مبتلایان به سرطان خیلی کم و نادر هستند. یکی از اطبّاء مدّعی بود که دارویی کشف کرده است که می تواند سرطان را درمان کند و گفته است که آن را از «قانون» شیخ ابن سینا برگرفته و عمده ی اجزای آن شیره خرماست.» (11)


ضرر غذای سرخ کرده


در بسیاری از اوقات، ممکن است برای غذاهایی که دوست داریم، خواصّی بتراشیم و از ضررهای آن غفلت کنیم؛ مانند غذاهای سرخ کردنی. گاهی هم برخی غذاها را با وجود این که خواص مفیدی دارند، به دلیل این که لذیذ نیستند، رها می کنیم. مرحوم آیت الله العظمی بهجت می گویند:


«ما غذاهای لذیذ را خوب و مفید و غذاهای غیر لذیذ را بد می دانیم در حالی که چه بسا غذاهایی که با روغن سرخ شده مضرّ باشند ولی غذای آب پز نظیر آب گوشت مفید باشد.» (12)


رعایت نظم در غذا خوردن و خوابیدن


از توصیه هایی که از معصومین و بزرگان به ما رسیده است، حفظ نظم در همه کارها و از جمله در خواب و خوراک است. شاید مشغله های روزانه، خیلی از وقت ها باعث بی نظمی در این امور شود.


آیت الله العظمی بهجت می فرمایند:


«اخلال در نظم خوردن غذاو هضم آن، و نیز اخلال در نظم خواب و دیگر کارها، موجب تأخیر تأثیر در آن ها است؛ لذا درباره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، آمده است: «کانَ إدامُهُ الْجوعَ» (13)؛ جوع و گرسنگی، خوراک و غذای ایشان بود. …آری قرآن و عترت –علیهم السلام- دنیای ما را نیز تأمین کرده اند.» (14)


تا گرسنه نشدید نخورید، پیش از سیر شدن، از غذا دست بردارید


آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه:


«یکی از مصری ها نوشته است: یَجِبُ أنْ یَتَجَنّبَ المریضُ الدواءَ، کَما یَتَجَنّبُ مِن السّمّ (15)

… در روایات ما آمده است: تا گرسنه نشدید نخورید، و پیش از آن که سیر شوید از غذا دست بردارید.

شیخ الرئیس هم کلمه ای دارد که خیلی عجیب است. می گوید: الطّبُّ مجموعٌ فی هذه الکلمة: اجْعَلْ طعامَکَ کلَّ یومٍ مرّةً وَ احْذَرْ طعاما قبلَ هضمِ طعامٍ

[در هر روز، یک وعده غذا بخور و پیش از این که غذای اولی هضم شود، از خوردن غذا بپرهیز.]

یعنی: گرسنگی کشیدن بیشتر موجب صحّت است تا پرخوری و سیری.

…گویا معروف است که اگر کسی چهل ساله بشود و دوای صحّت خود را نیابد، [خیری در او نیست].

نقل شده است: وقتی مار چشمش نابینا می شود، از محلّی که زندگی می کرد به محلّی دیگر می رود و بینا می شود.

انسان اگر داء و دوای خود را تشخیص دهد، هیچ ضرری به او نمی رسد، و لا اقلّ من الاحتیاط (16)» (17)


درمان «دیابت»


درباره درمان بیماری قند (دیابت) پرسش هایی از مرحوم آیت الله العظمی بهجت شده است، که ایشان این پاسخ ها را (در سه جای مختلف) گفته اند:

«شاید باید زیاد به مسافرت بروی و ورزش کنی.»


در پاسخ جوانی که همین بیماری را داشت: «بین الطلوعین در هوای آزاد قدم بزنید.»


«هندوانه ابوجهل (حنظل) بخورید، البته بسیار کم، زیرا زهر است.» (18)


لذت طعام را روزه داران می دانند


اگر انسان طعم گرسنگی را بچشد، در این صورت است که غذا برای او بسیار لذیذ خواهد بود و قدر این نعمت های الهی را بهتر خواهد دانست. از جمله شخص روزه دار که افطار برایش بسیار لذّت بخش است، هم از نظر لذّت جسمی و هم معنوی؛ البته هنگام افطار و سحری خوردن، آن قدر شکمش را پر نکند که اصلا گرسنگی را احساس نکند.


آیت الله العظمی بهجت در این باره می فرماید:


«همچنین در روایت است که: لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ (20)؛ [روزه دار دو خوشحالی دارد: یکی هنگام افطار و دیگری هنگام دیدار پروردگار.] البته این در صورتی است که در فطور و سحری، نخوردنِ در روز را تدارک نکند. دوازده روز از رمضان گذشته بود، روزه داری در مسجد کوفه می گفت: تا به حال گرسنه نشده ام، صوم هم برای او جوع آور نیست! با این که بعضی طالب چلو مرغ و غذاهای لذیذند، [اما] درباره مقدار خوردن در روایات آمده است «وقتی که گرسنه شدی بخور». اگر انسان گرسنه باشد نان خالی هم برای او لذیذ است، لذت طعام را صائمین می دانند.» (19)


ایشان در جایی دیگر می گویند:


«امتحان شده و مجرّب است در وقت افطار، نان و چای برای صائم از طیّباتی که دیگران می خورند، بیشتر لذّت دارد. آری قرآن و عترت –علیهم السلام- دنیای ما را نیز تأمین کرده اند.» (21)


روایت بالا که آیت الله العظمی بهجت بیان کردند، از امام صادق علیه السلام نقل شده است. مشابه روایت مذکور، حدیث قدسی هم داریم که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم و در حدیث دیگری امام سجاد علیه السلام از خداوند متعال نقل فرموده اند که: قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی بِهِ وَ لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ حِینَ یُفْطِرُ وَ حِینَ یَلْقَی رَبَّهُ… (22)

 

مایعات، خواب آورند.


آیت الله العظمی بهجت درباره علاج بی خوابی گفته اند:


«خوردن مایعات و ماست و خیار، برای زود خوابیدن خوب است؛ البته شاید هضم خیار سنگین باشد ولی آب دوغ –هرچند یک لیوان در شب خورده شود- برای خواب مفید است.» (23)


البته ایشان توصیه های دیگری هم درباره علاج بی خوابی دارند، که ما فقط بخشی را که مربوط به خوردنی ها بود، آوردیم. (24)


پی نوشت ها:


1. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص338

2. پرسش های شما، پاسخ های آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص175و 176

3. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج3، ص238

4. بحار الانوار، ج1، ص220؛ بحار الانوار، ج30، ص414؛ بحار الانوار، ج62، ص122؛ کنز الفوائد، ج2، ص107

5. شیعه آنلاین

6. سوره اعراف/ آیه31

7. بحار الانوار، ج59، ص290؛ طب النبی، ص19

8. روغن زیتون

9. بهبودی از بیماری را به تأخیر بیاندازد.

10. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص146

11. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج3، ص158

12. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج2، ص248

13. نهج البلاغة/227؛ بحار الانوار، ج14، ص238

14. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص146

15. بیمار، همان گونه که از خوردن زهر اجتناب می کند، باید از خوردن دارو بپرهیزد.

16. حداقل باید احتیاط کند.

17. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج3، ص238

18. پرسش های شما، پاسخ های آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص175و 176 / گوهرهای حکیمانه، ص17

19. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص226

20. الکافی، ج4، ص65؛ من‏ لایحضره‏ الفقیه، ج2، ص76؛ وسائل‏ الشیعة، ج10، ص397 و ص403

21. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص146

22. من‏ لایحضره‏ الفقیه، ج2، ص75؛ وسائل‏ الشیعة، ج10، ص400؛ مستدرک‏ الوسائل، ج7، ص498

23. در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج2، ص14

24. همان

منبع :

سایت حوزه

​دیدار محمدحسین طباطبایی با آیت الله بهجت

دیدار محمدحسین طباطبایی با آیت الله بهجت
اتصالش بیشتر باشد/ هر هفته یکبار به جمکران بروند
 
آیت الله بهجت در دیدار با حافظ قرآن، محمدحسین طباطبایی به همراه پدرش، خطاب به پدر محمدحسین فرمود:
 
تفریحات مشروع زیاد انجام دهد و تغییر آب و هوا خیلی تاثیر دارد. شنیده ام که عده ای به خاطر تعویض خون به کشورهای خارج مسافرت می کنند اما من فکر می کنم این مسافرت کار تعویض خون را می کند. ان شاءالله که شما در تربیت ظاهری، باطنی و صوری و معنوی ایشان موفق باشید.
 
به ایشان عرض شد: منظور حضرت عالی چه نوع مسافرت هایی است؟! چون ایشان به خارج از کشور زیاد مسافرت می کنند. آیا بیشتر از این باشد؟
 
آقا فرمودند: نه اتصالش بیشتر باشد. مثلاً هر هفته یک بار جمکران بروند، همین خودش یک تغییر است.
 
توسلات خیلی نافع است، به این امامزاده ها زیاد سربزنید. این بزرگواران همچون میوه ها که هر کدام ویتامین خاصی دارند، هر کدامشان خواص و آثاری دارند.
 
انشاءالله فراموش نمی کنید. اگر هیچ کدام از اینها نباشد، همین بین الطلوعین در هوای آزاد قدم زدن و تعقیبات نماز را خواندن خیلی تأثیر دارد. به هر حال این مقدار از دست ما برمی آید که اینها را تذکر بدهیم.
 

دستورالعمل های اخلاقی آیت الله بهجت (ره)

 
دستورالعمل های اخلاقی آیت الله بهجت (ره)
 
1. دستورالعمل اول
 
الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین. 
 
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست. 
 
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند. 
 
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح. 
 
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت «ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه». 
 
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست. 
 
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم. 
 
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم. 
 
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد. 
 
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا». 
 
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه «کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم»
 
وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین. / مشهد، ربیع الثانی 1420
 
2. دستور العمل دوم 
 
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات. 
 
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود. 
 
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن علی أعدائهم أجمعینمشهد ربیع الثانی 1420.
 
3. دستور العمل سوم
 
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
 
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
 
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند.» 
 
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته/الاقل محمد تقی البهجة
 
4. دستور العمل چهارم
 
الحمدلله وحده، و الصلاة علی سید انبیائه و علی آله الطیبین، و اللعن أعدائهم اجمعین. 
 
جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد است، از آن جمله: 
 
1. نصیحت در جزئیات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزئیات؛ ناشناسها و همدیگر را نصیحت نمی کنند. 
 
2. «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم»؛ «[من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم» ؛ (والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا). 
 
آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن بودید. 
 
3. همه می دانند که «رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند:
 
«ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم.» 
 
4. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های وصول به مقاصد عالیه است؛ «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم »؛ 
 
مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است. 
 
5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد. 
 
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد: 
 
«جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة عمله.» 
 
6. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است: (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون.) عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
 
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق، اعانت بر معصیت است. 
 
محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند. دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است. 
 
از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به «عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت» قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است. 
 
البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد. 
«و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت، و إلیه انیب.»
 
و الحمدلله أولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین/ الأقل محمد تقی البهجة/ 17 ربیع المولود 1419 
 
5. دستور العمل پنجم
 
کسی که به خالق و مخلوق، متیقن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء صلوات الله علیهم، جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات، «قلب» را از غیر خدا، خالی نماید، و فارق القلب، نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود می داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق می داند با او موافق، [و] لعن نماید ملعون او را، و ترحم نماید بر مرحوم او و لو علی سبیل الاجمالی؛ هیچ کمالی را فاقد نخواهد بود و هیچ وِزر و بالی را واجد نخواهد بود. 
 
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته/ العبد محمد تقی البهجة
 
6. دستور العمل ششم 
 
هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از «ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست.»
 
و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون «مراقبه دائمیه»، صورت نمی گیرد. 
 
والله الموفق/العبد محمد تقی البهجة
 
7. دستور العمل هفتم
 
من کلام علی علیه السلام: 
«إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست»؛ 
 
علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی: بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقتهای آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجّه با تمام وجود بسوی خدای تعالی؛ {در این صورت} سعادت را از دست نخواهید داد إن شاء الله تعالی.
 
وفقنا الله و ایاکم لمراضیه و جنبنا سخطه بمحمد و آله الطاهرین صلوات علیهم أجمعین. 
 
8. دستور العمل هشتم
 
جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که «بگویند و بشنوند، برای اینکه بگویند و بشنوند!» و این اشتباه است. 
 
تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم» با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید. 
 
بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند. 
 
بعضی «التماس دعا» دارند، می گوییم «برای چه؟» درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: «دعا کنید!» 
 
دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد: 
 
پی مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
 
خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف با علم بکنیم. 
 
آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد. 
 
به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به «دفتر شرع» نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم. 
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 
9. دستور العمل نهم
 
آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال می شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟
 
آیا می دانید که: «هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید.»؟
 
آیا اگر عمل به معلومات - اختیاراً ـ ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟ 
 
آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده: «با اعمال خودتان، دعوت به حق بنماید»؟ 
 
آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟ 
 
آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم: 
 
(والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)، و از کلام معصوم: «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم » و «من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم»، [ روشن نمی شود؟] 
 
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط نمائیم تا معلوم شود. 
 
وما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه انیب. 
 
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته/الاقل محمد تقی البهجة/ مشهد مقدس/ یکشنبه 1375 هـ.ش./ مطابق با ربیع الاول 1417 هـ.ق.
 
10. دستور العمل دهم
 
همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [که]: 
 
بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد. 
 
پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود. 
 
و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است. 
 
پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد. 
 
وقفنا الله لترک الاشتغال بغیر رضاه بمحمد و آله صلوات الله علیهم اجمعینالأقل محمد تقی بهجة/ مشهد مقدس/ چهارشنبه 1375 هـ ش/ مطابق با ربیع الاول 1417 هـ ق
 
11. دستور العمل یازدهم
 
الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین. 
 
و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند. 
 
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا. 
 
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد. 
 
در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: «ای کاش خلق نمی شدم»، عالم می گوید: «کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم». 
 
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـمثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع. 
 
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل. 
 
آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
 
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی: «أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة». 
 
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمدو آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین./ مشهد مقدس چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش/ مطابق با ربیع الاول 1417 هـ. ق

زندگینامه مختصر آیت الله العظمی محمدتقی بهجت فومنی

زندگینامه مختصر آیت الله العظمی محمدتقی بهجت فومنی
 
1- إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ‏ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ‏(1)
 
حدود صد سال پیش، در دوم شهریور ۱۲۹۵، خدا پسر دیگری به کربلایی محمود عنایت کرد. کربلایی محمود از آمدن فرزند چهارم خود، بسیار خوشحال بود. پیش از این هم خدا به او یک محمدتقی داده بود، ولی زود گرفت. این بار امید داشت که فرزندش بماند و مایه افتخارش شود. هنوز شانزده ماه از آن شب شیرین تابستانی نگذشته بود که رحلت مادر محمدتقی کامش را سخت تلخ کرد؛ تلخی از دست ‌دادن همسر و غم یتیم شدن طفل نورسیده. این‌گونه بود که محمدتقی ، خیلی زود یتیم شد و چیزی از مادر در خاطرش نماند. سال‌ها بعد تعریف کرد که خواب مادر را دیده، ولی مادر چهره از او پوشانده است. پرسیدند: «آخر برای چه صورتش را پوشانده، مگر شما نامحرم بودید؟». جواب داد: «شاید نمی‌خواسته دوباره محبت مادر و فرزندی در دل من زنده شود».
 
 
٢- إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ(2)
 
هنوز هفت ساله نشده بود که کربلایی محمود او را به مکتب‌خانه فرستاد. استاد مکتب‌خانه می‌دید که محمدتقی خیلی خوش‌استعداد است و سبک‌سری‌های بچه‌گانه‌ هم ندارد. به کربلایی محمود گفت که اجازه دهد محمدتقی درس را ادامه دهد. کربلایی محمود هم که نمی‌خواست آنچه را خدا به او ارزانی کرده تباه کند، فرزند دوازده ساله‌اش را به حوزه فومن فرستاد.
 
استعدادش همواره توجه‌ها را جلب می‌کرد. آیت‌الله سعیدی وقتی آن استعداد را در او دید، به پدر گفت: «او را به عراق بفرست. بگذار آنجا درس بخواند». برای کربلایی خیلی سخت بود که دردانه‌اش را به فرسنگ‌ها دورتر از خانه و کاشانه‌اش بفرستد، ولی باز هم برای اینکه آنچه خدا به او ارزانی داشته، تباه نشود، این سختی را به جان خرید.
 
طلبه جوان، در نزد اساتید خوش درخشید، نبوغ او در چشم اساتید نمودار بود. تلاش او هم عجیب بود. تا آنجا که حتی در سخت‌ترین مریضی‌ها هم حاضر به ترک کلاس درس نبود. روزی از شدت مریضی توان شرکت در کلاس نداشت، ولی با خود فکر کرد که داخل کلاس می‌نشینم و حرف‌های استاد را در ذهن ضبط می‌کنم، ولی درباره آن فکر نمی‌کنم؛ وقتی خوب شدم، آنها را مرور می‌کنم و روی آن فکر می‌کنم.
 
حافظه قوی، فهم نیکو، همت و پشتکار والا و تقوای مثال‌زدنی دست به دست هم داد تا محمدتقی بهجت، پس از سال‌ها بهره‌مندی از عالمان بسیار بزرگی چون آیت‌الله نایینی، آیت‌الله غروی اصفهانی و آیت‌الله شیرازی، عالم دین شود و فقیه در علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام.
 
 
٣- وَ كَذَلِكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ(3)
 
هرچند همه آن بزرگان و اساتید اهل عمل و کرامت بودند و هر یک از استوانه‌های تقوا به‌شمار می‌آمدند، ولی آقا سید محمدحسن الهی کسی را به او نشان داد که وصف‌شدنی نبود. شیخ محمدتقی هم که در فرصت‌شناسی ممتاز بود، سفت و سخت دست به دامان او شد و برای سیروسلوک و کسب معارف توحیدی، زانوی ادب و تواضع در محضر آن ولی الهی، حضرت آیت‌الله سید علی قاضی قدس‌سره زد؛ بزرگ‌مردی که تنها اولیای الهی او را شناختند و قیمت مجالسش را امثال آیت‌الله بهجت دانستند. می‌فرمود: «یک‌بار درس ایشان را تقویم (قیمت‌گذاری) کردم که ببینم چقدر می‌ارزد. آن موقع یک کوچه در نجف بود به‌ نام کوچه صدتومانی. آن کوچه صد تومان پولش بود. صد تومان خیلی بود. سی کیلو برنج هشت قران بود. دیدم برای یک جلسه ایشان صد هزار تومان هم کم است!»
 
 
۴- وَسَيَأْتِي زَمَانٌ تَكُونُ بَلْدَةُ قُمَ‏ وَأَهْلُهَا حُجَّةًعَلَى الْخَلَائِقِ وَ ذَلِكَ فِي زَمَانِ غَيْبَةِ قَائِمِنَا إِلَى ظُهُورِه‏(4)
 
سال ۱۳۲۴ بود. شانزده سال می‌شد که طلبه جوان و فاضل، از دیار خود کوچ کرده بود. شیخ محمدتقی تصمیم گرفت که سری به زادگاه خود بزند. قصد ماندن نداشت؛ چراکه دوری از آن بهشت و هم‌نشینان بهشتی‌اش کار آسانی نبود. وقتی به ایران آمد، خواهرش، همان که برایش مادری کرده بود، به او گفت: «دیگر وقت ازدواج شماست». حرف حساب می‌زد. او هم پذیرفت.
 
حالا وقت برگشتن شده، ولی تقدیر چیز دیگری است. در طول این مدت که در ایران بود، خبر وفات اساتید یک‌به‌یک به او می‌رسید تا آنکه از رفتن دلسرد شد و در قم  مقیم شد، در جوار حرم نورانی بنت موسی‌بن‌جعفر علیهاالسلام.
 
شهر قم، برای آنان که از جوار امیرمؤمنان دور مانده بودند، ملجأ و مأوایی بود و با برپایی مجالس پررونق درسی، به‌ویژه درس حضرت آیت‌الله بروجردی قدس‌سره، رفته‌رفته از حوزه نجف پیشی می‌گرفت.
 
 
۵- مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ(5)
 
از همان سال اول تا آخرین سال‌های زندگی مبارکش، اگر کسی اوایل طلوع آفتاب به حرم می‌رفت، آقا را در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام می‌دید. حدود یک ساعت روی پا می‌ایستاد و زیارت می‌کرد، وقتی اطرافیان حسابی خسته می‌شدند و این پا و آن پا می‌کردند، تازه می‌آمد و گوشه‌ای پیدا می‌کرد و می‌نشست و باز هم مشغول بقیه اعمال و زیارات می‌شد. آنجا را حرم تمام اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌دانست و همه را زیارت می‌کرد. امین‌الله می‌خواند، جامعه کبیره می‌خواند…
 
۶- أَلْفَ حِجَّةٍ وَ أَلْفَ حِجَّةٍ لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ(6)
 
تابستان‌ها که درس‌های حوزه تعطیل می‌شد راهی دیار امام رئوف علیه‌السلام می‌شد. آنجا هم زیارتش مفصل‌تر بود و هم نشاطش بیشتر.
در حرم اهل‌بیت علیهم‌السلام حال عجیبی داشت. خاکسار بود. اطرافیان می‌دیدند که حتی در اواخر عمر، وقتی جلوی در رواق می‌رسد، با زحمت قامت رنجورش را خم می‌کند و زانو می‌زند و عتبه را می‌بوسد؛ با آنکه مرجع شیعیان بود و آوازه‌اش در همه‌جا پیچیده بود. اظهار تضرع در مقابل اهل‌بیت را دوست داشت و اگر این صفت را در دیگران هم می‌دید، تعریف می‌کرد. می‌فرمود: «مرحوم دربندى به ایشان [شیخ انصاری] گفت: آقا، كار شما براى مردم حجّت است، وقتى به حرم مى‌‌روى، ضريح حرم حضرت ابوالفضل عليه‌السلام را ببوس. شيخ در جواب فرمود: عَتبه درب را مى‌بوسم كه گرد و خاک پاى زوّار است.»
 
٧-… مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ‏(7)
 
علمای قم وقتی شنیدند شاگرد آیت‌الله غروی اصفهانی (کمپانی) به قم آمده و محفل درسی برپا کرده، راهی آن محفل شدند. همه‌شان می‌دانستند که آیت‌الله غروی، در علم اصول صاحب سبک است، اما دیدند که شاگرد، خودش هم استاد است و صاحب سبک.
آقا بسیار مجمل و مختصر تدریس می‌کرد و با رمز و اشاره سخن می‌گفت و مباحثش هم بسیار سنگین بود. شاگردها می‌گویند:‌ «درس ایشان به درد هر کسی نمی‌خورد. آنهایی استفاده می‌کردند که کاملاً به مباحث فقهی و اصولی احاطه داشتند و حداقل یک دوره درسی نزد دیگران دیده بودند».
اما این جلسات فقط به بیان «فقه» و «اصول» نمی‌گذشت. توجه به نیازهای مخاطبان، بحث را به سخنان متفرقه می‌کشانید. مانند طبیبی حاذق، مطالبی را می‌گفت که علاج درد مستمعین باشد. آن جمله‌های کوتاه و ساده، راه‌های طولانی و سخت را برای خیلی‌ها هموار کرده بود. سخنانش، وسعت علمی‌اش را نشان می‌داد. از تاریخ می‌گفت، از حکمت، از عبرت‌هایی که باید از اتفاق‌های معاصر بگیرند و گاهی هم پند می‌داد. پندهای آقا خیلی کوتاه بود، اما عجیب انسان را تکان می‌داد. گاهی بعضی از غیرطلبه‌ها هم می‌آمدند تا آن نکته‌های نغز را از لابه‌لای کلمات بشنوند. هم از دیدن آقا بهره می‌بردند و هم از شنیدن کلماتش.
 
٨- إِنَّ الْمَغْبُوطَ مَنْ أَنْفَذَ عُمُرَهُ فِي طَاعَةِ رَبِّهِ(8)
 
آقا اهل عمل بود؛ به همین دلیل هم بود که سخنان اندکش بسیار به دل می‌نشست. نمازهای باصفایش برای همه دل‌نشین بود و همه را جذب می‌کرد. مسجدی‌ها می‌دیدند که آقا چقدر به نماز اهمیت می‌دهد و بعد از نماز هم می‌نشیند و تعقیبات مفصلی به‌جا می‌آورد، تعقیباتی که به هیچ‌وجه حاضر نبود از آنها بگذرد، اما شاید همه نمی‌دانستند که این بخش اندکی از عبادت‌های اوست. عبادت‌های آیت‌الله بهجت از حدود دو ساعت به اذان صبح آغاز می‌شد و تقریباً تا پنج ساعت بعد که از حرم برمی‌گشت، ادامه می‌یافت. بقیه روز هم اکثراً به عبادت می‌گذشت تا آن لحظه آخر که در رختخواب می‌رفت هم اگر نگاهش می‌کردی، می‌دیدی که لب‌هایش تکان می‌خورد. عجیب بود که با این همه وقتی که برای عبادت می‌گذاشت، از تدریس و رسیدگی به امور مردم و خانواده و … باز نمی‌ماند. می‌گفت:‌ «برای من به تجربه معلوم شده که اگر از عبادات کم نشود، درسی که نیاز به یک ساعت مطالعه دارد، برای من با ده دقیقه تمام می‌شود».
نمی‌خواست یک ثانیه را هم هدر دهد. این‌گونه بود که همه حسرتش را می‌خوردند.
 
٩- فِي السَّهْلِ يَنْبُتُ الزَّرْعُ لَا فِي الْجَبَل(9)
 
از سال هفتادوچهار که رسماً مرجعیت آیت‌الله بهجت را اعلام کردند، رفته‌رفته مقلدانش بیشتر می‌شد.پیری و بیماری بدنش را رنجور و خسته کرده بود، ولی با همه اینها روی گشاده و اخلاق نیکویش، از یادت می‌برد که او مرجع تقلید جهان تشیع است و بیش از نود سال سن دارد و چند جور مریضی. آن رنج‌ها را به جان می‌خرید و با صبر و حوصله با اطرافیان برخورد می‌نمود؛ حتی با آنهایی که خلاف ادب رفتار می‌کردند. اگر شخص آشنایی التماس دعا می‌گفت،‌ تا مدت‌ها بعد آقا از او سؤال می‌کرد که مشکلش حل شده یا نه.
آن‌قدر صمیمی بود که فکر می‌کردی، نزدیک‌ترین شخص به آقا هستی، ولی گویا همه اطرافیان همین تصور را داشتند!
 
١٠- بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِه‏(10)
 
جمعه بیست‌وپنجم اردیبهشت آخرین روضه‌ آقا بود و آخرین باری بود که دیوارهای مسجد، آقا را می‌دیدند. گویا زمین مسجد می‌فهمید که قدم‌های آقا سبک شده است و میل رفتن دارد. مسجد بغض کرده بود. زمین تنگ شده بود و آسمان سنگین بود، ولی ما بی‌خبر.
 
شاید همان روز بود که به همسرش گفت: «فلانی را در فومن می‌شناختی؟ این شعر را می‌خواند: «یاران و برادران مرا یاد کنید/ رفتم سفری که آمدن نیست مرا.»
روز بیست‌وششم هم می‌خواست به درس برود، آماده شده بود، ولی ناگهان تصمیمش عوض شد و برگشت تا مسجد و محراب همچنان بغض‌آلود باقی بماند. وقت رفتن نزدیک می‌شد، ولی ما بی‌خبر.
 
روز بیست‌وهفتم اردیبهشت ۱۳۸۸ روز رفتن بود، ولی باز هم ما بی‌خبر؛ آخر در روز پایانی هم چیزی از آرامش همیشگی‌اش کم نشد، تا آنجا که حتی نزدیک‌ترین افراد هم گمان نمی‌کردند این لحظه‌های آخر است. نماز صبح را نشسته خواند. فرزند دید که حال پدر تعریفی ندارد. با دکتر تماس گرفت و او هم آمد، ولی حتی دکتر هم گمان نمی‌کرد که این لحظه‌ها، لحظه‌های آخر است. قرار شد که آقا را به بیمارستان ببرند. هوا ابری شده بود. رعد و برق می‌زد. بغض آسمان ترکیده بود.
 
هوا که صاف شد، فرزند بالای سر پدر آمد تا او را آماده رفتن کند، ولی پدر زودتر رفته بود.
 
 
پی نوشت ها:
1) همانا اجر و پاداش بزرگ همراه با بلا و سختی بزرگ است. و خدا هیچ گروهی را دوست ندارد، مگر آن که ایشان را گرفتار بلا می‌کند.
 
2) آنگاه که خدا خیر بنده‌ای را بخواهد، او را دین‌شناس می‌گرداند.
 
3) و همین‌طور [که نمی‌توانی خدا و اهل‌بیت را بشناسی] نمی‌توانی بر صفت و ویژگی مؤمن نیز آگاه شوی.
 
4) و زمانی خواهد آمد که شهر قم و ساکنان آن، حجت بر مخلوقات می‌شوند [و با نشر معارف دین، حجت را بر همگان تمام می‌کنند] و این امر در زمان غیبت قائم ماست تا روز ظهورش. 
 
5) هر کس او [فاطمه معصومه علیهاالسلام] را زیارت کند، درحالی‌که حق او را می‌شناسد، بهشت برای اوست.
 
6) هزار حج و هزار عمره برای کسی نوشته می‌شود که او [امام رضا علیه‌السلام] را زیارت کند، درحالی‌که حق او را می‌شناسد.
 
7) [با کسی مجالست کنید که] دیدار او خدا را به یادتان می‌آورد و گفتار او علمتان را می‌افزاید.
 
8) و آنکه همه غبطه‌اش را می‌خورند، کسی است که عمرش را در طاعت پروردگارش گذرانده باشد.
 
9) در زمین نرم و هموار گیاه می‌روید، نه در [زمین سختِ] کوه.
 
10) پس از آنکه بنده مؤمن از دنیا می‌رود ملائکه و جایهایی که در زمین بر روی آن خدا را عبادت می‌کرد، و همچنین درهای آسمان که اعمالش از آن به بالا صعود می‌کرد، بر او می‌گریند.

پاسخ به چند شبهه و سوال درباره ظهور امام عصر(عج)/ منظور از یاران خراسانی، ایرانی‌ها هستند؟!

علائم حتمی ظهور

در شماره قبل از علائم حتمی ظهور به «یمانی» پرداختیم. اما شبهاتی برای مخاطبان پیش آمده بود که در قسمت نظرات منعکس نموده بودند. در این شماره به این شبهات پاسخ داده شده و در شماره بعد به «سفیانی»؛ یکی دیگر از علائم محتوم ظهور خواهیم پرداخت.

پاسخ به چند شبهه

آیا یمنی حتما از یمن خروج خواهد کرد؟ یا صِرف اینکه او اهل یمن باشد، کافی است و می تواند از هر کشوری خروج کند؟

در روایات در خصوص موقعيّت جغرافيايي قيام يماني، به شهرهايي هم‌چون: صنعا، عدن، كنده و منطقة ابين اشاره شده است. اما روايات صنعا قطعیت بیشتری داشته، از طريق شيعه و سنّي نقل شده است.(۱)

در اینجا به دو روایت اشاره می کنیم:

مروری با سلسله اسنادش از امام باقر علیه¬السلام روایت کرده که فرمود: سپس یمانی پیروز از صنعاء با لشکریانش به سوی آنها عزیمت می¬کند و برای او جوش و خروش بسیار تندی خواهد بود.(۲)

امام صادق علیه السلام در حدیثی يمانى را شكننده چشم سفيانى معرفى فرمود و از حديثش ظاهر مى‌شود كه محل خروجش صنعاء يمن است، فرمود: «سفيانى كجا خواهد بود؟ و حال اين‌كه هنوز شكننده چشم او از صنعاء يمن خروج نكرده.»(۳)

رنگ پرچم یمانی؟

در حدیث طولانی که سند روایتش به زراره بن اعین؛ از یاران امام صادق علیه السلام می رسد، از امام صادق علیه-السلام روایت شده که:

…خروج سفیانی با خروج یمانی از یمن با پرچم‌های سفید، در یک روز، در یک ماه و در یک سال رخ می‌دهد.(۴)

گروه یمنی که شیعه زیدیه هستند، نه ۱۲ امامی. چطور می توانند هدایتگر مردم به سوی امام مهدی (عج) باشند؟

شیعیان در یمن به سه مذهب تقسیم می شوند: جعفری، زیدی و اسماعیلی.

تقارب مذهبی خوبی میان شیعیان جعفری و شیعیان زیدی برقرار است. یکی از علل به وجود آمدن این همبستگی مذهبی، شخصیت علامه حسین الحوثی بوده است. او با دعوت پدرش به ایران آمد و تحت تأثیر اندیشه های امام خمینی (ره) قرار گرفت.

وی پس از بازگشت به یمن با الهام از حزب الله لبنان، هسته مقاومت را در یمن پایه ریزی کرد که اکنون موسوم به «انصار الله» است. انصارالله با رسیدن به الگوی تشیع انقلابی دوازده امامی به نوعی گام در تحول مذهبی برای گرایش به مذهب شیعه دوازده امامی برداشت و از زاویه دیگر، گرایش انقلابی که نقطه مشترک تشیع دوازده امامی و تشیع زیدی بود، را احیا کرد…. با اینکه تعداد زیادی از رهبران و اعضای گروه الحوثی به مذهب دوازده امامی گرویده اند، ولی از ادبیات فکری دو مذهب در رسانه ها و بیانیه های خود استفاده می کنند. آنان محیط را برای پیروان دو مذهب باز گذاشته اند. همین رویکرد وحدت گرایانه باعث شده جوانان زیدی بدون حساسیت به بررسی اعتقادات مذهب دوازده امامی بپردازند.(۵)

دکتر عصام العماد که اصالتی یمنی دارد. او یک وهابی بوده که به گفته خودش با تحقیق و مطالعه به شیعه جعفری روی‌آورده است. او از شاگردان رهبر جنبش، سیدحسین حوثی است، اما می‌گوید که او را تاکنون ندیده و تنها نوار‌ها و ویدئو‌های او را شنیده و تماشا کرده‌است.

دکتر عصام العماد می‌گوید که سیدحسین حوثی و به طور کلی حوثی‌ها تلاش دارند که شیعیان زیدی در یمن را به شیعه واقعی که همان شیعه اثنی‌عشری است، ترغیب کنند. می‌توانیم بگوییم که حوثی‌ها اثنی‌‌عشری هستند، اصلاً هر کتابی که در صعده (محل حوثی‌ها) هست کتب جعفریه است و هیچ کتاب زیدیه در آنجا نیست. در همه کتابخانه‌های رسمی و شخصی و خانگی همه جا کتب جعفری است.

زیدی‌های یمن واقعاً از ته دل از حوثی‌ها حمایت می‌کنند. گرچه اعتقاد دارند که حوثی‌ها از لحاظ عقیدتی جعفری شده‌اند یا به سوی جعفری‌ها گرایش پیدا کرده‌اند.(۶)

منظور از یاران خراسانی، ایرانی ها هستند، یا در روایات به مردم مشرق زمین اطلاق شده است؟

به دلیل کثرت روایات در خصوص نقش ایرانیان در پیش از ظهور و زمان ظهور امام مهدی (عج) تنها به دو مورد بسنده می کنیم:

عفّان بصرى از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: «امام (ع) به من فرمود: آيا مى‌دانى از چه رو اين شهر را قم نامند؟ عرض كردم: خدا و رسولش آگاه‌ترند فرمود: همانا قم نامگذارى شده براى اينكه اهل قم، اطراف قائم (ع) گردآمده و با وى قيام مى‌نمايند و در كنار او ثابت‌قدم مانده و او را يارى مى‌كنند.(۷)»

حديثى از منابع اهل سنت، از حضرت على (ع) نقل شده است كه فرمود: خوش به حال طالقان، خداوند متعال داراى گنج‌هايى در آنجاست كه نه از طلاست و نه از نقره امّا در آن خطّه مردانى وجود دارند كه خدا را آنطور كه شايستۀ معرفت است شناخته‌اند و آنان، ياران مهدى در آخر الزمان مى‌باشند.(۸)

آیا امام مهدی (عج) از زمان ظهورشان بی خبرند؟!

به اعتقاد شيعيان، يكى از ويژگى‌هاى مهم امام معصوم عليه السّلام كه شرط اساسى امامت است، علم و آگاهى كامل نسبت به تمامى قضايا، مسائل، موضوعات، زبان‌ها، افراد، اشخاص و جوامع است. مؤيد اين مطلب روايات متعددى است كه در خصوص علم امام صادر شده است، گرچه مى‌توان در اثبات آن از دلايل عقلى هم كمك گرفت. زيرا اگر بنا باشد امام معصوم عليه السّلام بشريت و جوامع بشرى را به سوى سعادت و كمال واقعى هدايت و رهبرى كند بايد خود از هر جهت كامل باشد و يكى از مصاديق كمال، علم است.

با كمال تأسف در بين برخى عوام مطلبى به غلط مشهور شده است كه «هيچ‌كس از زمان ظهور خبر ندارد حتى خود امام زمان عليه السّلام!!»

قسمت اول (هيچ‌كس از زمان ظهور خبر ندارد) صحيح است اما با اعتقاد به جمله دوّم (حتى خود امام زمان عليه السّلام) ناخواسته نسبت جهل به ساحت مقدس حضرت بقية اللّه الاعظم عليه السّلام داده مى‌شود كه اين خود خطاى بزرگى است.(۹)

امام موسى بن جعفر عليهما السّلام مى‌فرمايد: «دانش ما ائمّه بر سه قسم است: علم به گذشته كه براى ما تفسير كرده‌اند (مفسّر يا خداوند بزرگ است يا رسول او يا امام پيش از هرامام)، علم به آينده و آنچه در جهان واقع مى‌شود (در لوح محفوظ يا در جامعه يا مصحف حضرت فاطمه عليها السّلام نوشته شده كه امام معصوم از همۀ آنها باخبر است.)، علم به آنچه در آينده رخ مى‌دهد (از رويدادهايى كه در آنها بدا حاصل مى‌شود) آگاهى ما به آنها از طريق الهام در دل و يا به صورت سخن گفتن فرشته در گوش است، و اين برترين دانش ماست، و هرگز پيامبرى بعد از پيامبر ما نخواهد بود.(۱۰)

آنچه از روايت مذكور استفاده مى‌شود عدم ظرفيّت شيعيان براى گرفتن اسرار از ائمّۀ معصومين سلام اللّه عليهم است (به‌ويژه در اين زمان تاريك غيبت كبرى از وجود مقدّس آقا حضرت صاحب الامر روحى له الفداء آن‌هم در ارتباط با تعيين وقت ظهور.)(۱۱)

حضرت آيت اللّه بهجت رحمه اللّه، در يكى از سخنرانى‌هاى خويش فرمودند: «حضرت غائب عليه السّلام عجب صبرى دارد! با اين‌كه از تمام آنچه كه ما مى‌دانيم يا نمى‌دانيم، اطلاع دارد و از همه امور و مشكلات و گرفتارى‌هاى ما با خبر است، خود حضرت عليه السّلام هم منتظر روز موعود است و خود ايشان مى‌دانند كه چه‌وقت ظهور مى‌كنند. اين‌كه گفته مى‌شود آن حضرت عليه السّلام وقت ظهورش را نمى‌داند درست نيست.» (۱۲)

موقعیت جغرافیایی و استراتژیک یمن به جهت مجاورت با کدام خلیج و تنگه ی استراتژیک است؟!

يمن در جنوب غربي شبه جزيره عربستان قرار گرفته و از شمال به عربستان سعودي و از مشرق به عمان، از جنوب به خليج عدن و از مغرب به درياي سرخ محدود است.(۱۳)

به دلیل موقعیت استراتژیک جغرافیایی که دارد از آن به عنوان پل خاورمیانه و آفریقا نیز یاد می‌شود.(۱۴)

تسلط یمن بر خلیج عدن و تنگه استراتژیک باب المندب که نقطه اتصال اقیانوس هند با دریای سرخ است، بیانگر اهمیت فوق العاده این کشور در جغرافیای سیاسی و اقتصادی منطقه است.(۱۵)


منابع:
۱- ماهنامه موعود شماره ۱۰۸ به نقل از رايات الهدي و الضّلال في عصر الظّهور، ص ۱۰۱
۲- الفتن نعیم بن حماد مروزی ج۱ ص ۱۷۴
۳- غیبت نعمانی ص۱۸۵
۴- کفایه المهتدی، میر لوحی موسوی سبزواری ح ۳۹ ص۶۴۷
۵- اویس خمینی ، حمید رضا غریب رضا ص۲۳
۶-سایت اسلام کوئست نت، پاسخ به سؤالات
۷-عصر ظهور ص ۲۳۹ به نقل از بحار ج ۶۰ ص ۲۱۶
۸- همان به نقل از الحاوى سيوطى ج ۲ ص ۸۲ و كنز العمال ج ۷ ص ۲۶۲
۹- امام حاضر، مدیر ناظر ص۲۱۵
۱۰-نشانه های ظهور او ص۲۸ اصول کافی ، ج ۱ ح ۲۶۴
۱۱-نشانه های ظهور او محمد خادمی شیرازی ص۳۲
۱۲- امام حاضر، مدیر ناظرص۲۱۲
۱۳- مؤسسه آینده پژوهی جهان اسلام
۱۴- همشهری آنلاین
۱۵- جهان نیوز۹اردیبهشت ۹۴

شبهه: ظهور همان قیامت است و پس از ظهور امام زمان علیه السلام زندگی نیست

از دو نظر می توان این مطلب را بررسی کرد.
آیا بعد از ظهور ولی عصر(عج) مردم زندگی خواهند کرد؟
جهان بعد از وجود ولی عصر(عج) چگونه خواهد بود؟
در پاسخ باید گفت که قیامت غیر از ظهور است. به قول رهبر معظم انقلاب اسلامی که فرمودند: «بعضی خیال می کنند حضرت که آمدند، آخر دنیاست! نه، تازه شروع دنیا و شروع تاریخ بشریت است، حرکت تاریخی انسان آن وقت است، آن وقت است که استعدادهای انسان ظهور خواهد کرد. هنوز این دانشی که بشر تا امروز پیدا کرده، در مقابل استعدادهایی که خدا در وجود بشر گذاشته صفر است. اگر حضرت آمدند و دنیا پر از عدل و داد شد ولی آن هنگام، آخر عمر باشد و منتظر صور اسرافیل باشیم این که کار نشد، بشر، چند هزار سال با این زحمت کار کند، بعد حضرت بیایند و دنیا را پر از عدل و داد کنند و بعد هم دنیا تمام شود. وقت ظهور حضرت، دنیا تازه شروع می شود با آمدن حضرت اول زندگی بشر، اول تاریخ و اول رشد و تعالی بشری به صورت کلان است.[1]
رشد دانش و فرهنگ اسلامی:
حکومتی که در راس آن رهبری مانند حضرت مهدی (علیه السلام) است که درهای دانش به روی او گشوده است، طبعا از نظر علمی پیشرفت شگفت انگیزی خواهد داشت.[2] در حکومت آن حضرت با اجرای برنامه های آسمانی آن چنان انسان ها از نظر شخصیت پرورش می یابند که گویی آنان غیر از انسان هایی هستند که در گذشته زندگی می کرده اند.
از جهت اقتصاد:
اقتصاد جامعه شکوفا گشته، فقر و تنگدستی رخت بربسته، آبادانی همه جا به چشم می خورد و بازرگانی رونقی شایان توجه می یابد.[3]
کشاورزی:
کشاورزی بر اثر فراوانی باران رونق می یابد. در روایت است که خداوند برای او(مهدی عج) برکت را از آسمان فرو می فرستد.[4]
در زیارتهایی که درباره حضرت مهدی علیه السلام رسیده است به زندگی اصیل و درست انسان در پرتو فروغ جاودانه تعالیم امام مهدی علیه السلام اشاره رفته است: السلام علی ربیع الانام و نضره الایام. سلام بر بهاران زندگی مردمان و طراوت روزگاران.[5]
و اما این که جهان بعد از وجود ولی عصر علیه السلام چه گونه خواهد بود، آیا بعد از ایشان قیامت بر پا خواهد شد؟ جواب این است که این مساله مرتبط با رجعت است و رجعت یکی از اعتقادات تشیع است و بدین مفهوم است که امامان خاندان وحی و رسالت علیه السلام و عده ای از کسانی که صالح و نیکوکار بوده و از دنیا رفته اند و جمعی از کسانی که جنایت پیشه و ستمکار بوده و چشم از جهان دوخته اند، پس از حضرت علیه السلام به خواست خدا به این جهان باز می گردند. و نخستین رجعت کننده امام حسین علیه السلام است و پس از آن وجود گران مایه همه امامان اهلبیت علیهم السلام یکی پس از دیگری.[6] گرچه در صدد بیان آیات رجعت نیستم اما از باب نمونه به چند آیه قرآن که اشاره به رجعت دارد، اشاره می کنم و شما می توانید به تفسیر در ذیل این آیات شریفه مراجعه فرمایید.
بقره: آیه 259: او کالذی مرّ علی قریه و هی خاویه علی عروشها… فاماته الله مأه عام ثم بعثه…2. بقره/ آیه 243: الم ترالی الذین خرجوا من دیارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم: درباره زنده شدن 70 هزار خانوار
3. اعراف/ آیه 155: و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقتنا … در این آیه می فرماید: حضرت موسی، تعداد 70 نفر را برای میقات ما انتخاب کرد. و در آیه 55 و 56 بقره راجع به آنان می فرماید: و به موسی گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. و اذ قلتم یا موسی لن نومن لک حتی نری الله جهره، تا اینکه خداوند را علناً ببینیم… آن گاه می فرماید: ثم بعثناکم من بعد موتکم : آن گاه ما شما را پس از اینکه مرده بودید زنده کردیم.
4. کهف/ آیه 25: اصحاب کهف مدت 309 سال در غار مکث نمودند(به خواب رفتند) آن گاه خدای مقتدر آنان را به دنیا برگردانید.
5. بقره/ 72 و 73 و 74: از این آیات این واقعیت دریافت می گردد که خداوند، مقتول بنی اسرائیل را در همین جهان و پیش از روز رستاخیز زنده ساخت.[7]
جواب قسمت دوم سؤال یعنی زمین در آن زمان چگونه خواهد بود؟ که جواب این قسمت از توضیح در قسمت الف روشن خواهد شد. و اضافه می کنم که پس از قیام جهانی امام عصر علیه السلام، در روزگار حاکمیت آن عدالت گستر راستین فقر و نیاز از جامعه بشری رخت بر می بندد و آفت و محرومیت از بین می رود. عقده های روانی مردم حل و زدوده می شود و حزن و اندوه به سرور و شادمانی تبدیل می گردد و دیگر نه ظالمی خواهی دید و نه مظلوم و ستمدیده‌ای آرمانها و آرزوهای مسلمانان آگاه و پروا پیشه تحقق می یابد و کره زمین مهد صلح و آزادی می گردد[8]. به تعبیر دیگر: وقتی مهدی موعود علیه السلام ظاهر شد و در جنگ پیروز گشت و بر شرق و غرب جهان تسلط یافت، تمام زمین به وسیله یک حکومت جهانی اسلامی اداره می شود. برای تمام بلاد و استانها، استانداران لایقی را با برنامه کار و دستورات لازم گسیل می دارد. به واسطه کوشش و جدیت آنان تمام زمین آباد و معمور می گردد… عدل و دادش تمام زمین را فرا می گیرد. مردم با هم مهربان شده با صدق و صفا زندگی می کنند امنیت عمومی همه جا را فرا می گیرد. و کسی در صدد آزار دیگری نیست وضع اقتصادی مردم بسیار خوب می شود به طوری که مستحق زکات پیدا نمی شود. بارانهای نافع پی در پی می بارد. تمام زمین سبز و خرم می گردد. برکات و محصولات زمین زیاد می شود.[9]
و اما در مورد این سؤال که امام زمان چگونه به جنگ مشرکین می رود؟
در ابتدا باید این نکته را به عرض برسانیم که امام زمان علیه السلام مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای هدایت و راهنمایی مردم، نخست اعلان دعوت عمومی می کند و در آغاز ظهورش، مردم را از پیام انقلاب خود آگاهی داده و اتمام حجت می کند، در این میان عده‌ای دعوتش را می پذیرند و راه سعادت، پیش می گیرند و عده‌ای به مخالفت بر می خیزند که امام مهدی(عج) در برابر اینها قیام مسلحانه می‌کند. چنانچه امام جواد علیه السلام فرموده است: وقتی 313 نفر یاران خاص حضرت قائم(عج) به خدمتش در مکه رسیدند، حضرت، دعوتش را به جهانیان آشکار می سازد و وقتی که این تعداد به ده هزار نفر رسید، به اذن خدا قیام مسلحانه می کند و خروج می کند.[10]
برنامه قیام حضرت مهدی(عج) همانند برنامه قیام همه پیامبران الهی خواهد بود، یعنی بر اساس اسباب و وسایل عادی و طبیعی برنامه‌های خود را اجرا می‌کند و جز در موارد استثنایی از راه اعجاز وارد نمی‌شود. و اما اینکه در بعضی از روایات از سلاح به شمشیر معنا شده است، باید گفت که ظاهرا مقصود از خروج با شمشیر، ماموریت به جهاد، و توسل به اسلحه برای اعلای کلمه حق است، و این که با هیچ یک از کفار به مصالحه نمی نشیند، زیرا«شمشیر» همیشه کنایه از قدرت و نیروی نظامی بوده و هست، همان گونه که«قلم» کنایه از علم و فرهنگ است، و نیز از قدیم معروف بوده که کشور با دو چیز اداره می شود: قلم و شمشیر.[11]
پس منظور قیام با شمشیر، همان اتکای به قدرت است، تا مردم نپندارند که این مصلح بزرگ، فقط به شکل یک معلم یا یک واعظ، عمل می کند، بلکه او یک رهبر مقتدر الهی است که امان را از ستمگران و منافقان می‌گیرد. بنابراین اجرای طرح حکومت حق و عدالت در سطح جهانی نیز باید با استفاده از وسایل مادی و معنوی لازم(بجز در موارد استثنایی) تحقق پذیرد. به تعبیری دیگر، آن حضرت و یارانش با هر اسلحه ای که لازم باشد، در مقابل کفار و ستمگران می ایستند، و از هر گونه اسلحه‌ای که در آن زمان متداول بوده و مورد نیاز باشد، استفاده می‌کنند. به امید آن روزی که قدرت اسلام، همه جا را فراگیرد و روزی که چشم همه به دیدار دل آرای آن محبوب، روشن گردد.
پی نوشتها:
[1]. انتظار، سال سوم، شماره هشتم و نهم، تابستان و پاییز 1382، فصلنامه علمی تخصصی ویژه امام مهدی(عج) صفحات 9 و 10.
[2]. نجم الدین مجلسی، کتاب چشم اندازی به حکومت مهدی(عج)، ص 176، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1378.
[3]. همان منبع، ص 196.
[4]. همان منبع، ص 204.
[5]. محمد حکیمی، عصر زندگی و چگونگی آینده انسان و اسلام، ص 235.
[6]. امام مهدی علیه السلام، از ولادت تا ظهور نوشته آیه الله فقید سید محمد کاظم قزوینی ترجمه و تحقیق: علی کرمی، و سید محمد حسینی، چاپ سوم پاییز 78، موسسه چاپ الهادی، ص 792.
[7]. ستارگان درخشان، تالیف محمد جواد نجفی، قسمت دوم از جلد 14، سرگذشت حضرت صاحب الزمان علیه السلام، ناشر: کتاب فروشی اسلامیه، نوبت چاپ: پنجم، تاریخ چاپ 1371.
[8]. امام مهدی(عج) از ولادت تا ظهور، محمد صدر، بیروت الوفاء ص 795.
[9]. دادگستر جهان، نوشته ابراهیم امینی، چاپ نوزدهم، 1379، چ قدس، انتشارات شفق صفحه 319.
[10]. علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 283، موسسه الوفاء بیروت، 1403 ه.ق .
[11]. رجالی تهرانی، علیرضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان(علیه السلام) انتشارات نبوغ چاپ سوم، ص 218.
منبع: اندیشه قم

مطمئن‌ترین و نزدیک‌ترین راه برای اجابت دعا

همۀ امامان کشتی نجاتند؛ لیکن کشتی امام حسین(ع) سریع‌تر است.
همۀ ائمّه(ع) مشعل هدایتند؛ ولی مشعل ابا عبدالله الحسین(ع) پرفروغ‌تر است.
همۀ اولیای الهی درهای رحمت پروردگارند؛ امّا درِ رحمت امام حسین(ع) فراخ‌تر است.
همۀ شهیدان راه حق شفا بخشند؛ لیکن شفابخشیِ امام حسین(ع) گسترده‌تر است.

همۀ پیشوایان الهی اعجازگرند؛ ولی معجزات امام حسین(ع) همگانی‌تر است.

امام حسین(ع) هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و همه را یک‌جا، در راه خدا داد.
خدا نیز به او پاداشی فراخور خداوندیش عطا فرمود:
شفا در تربت او، استجابت دعا در تحت قبّۀ او و دوای هر دردی را در گروی یک نگاه او قرار داد.
یکی از وسایل مهم و مجرّب برای توسّل به حضرت سیّدالشّهداء(ع) زیارت عاشورا است.
زیارت عاشورا و مداومت بر آن بسیار سهل و آسان است، هر کسی در هر مکان و در هر زمانی می‌تواند با دلی پاک و نیّتی صادق به درگاه او روی آورد، این زیارت را طبق دستور امام(ع) بخواند و مشکلش را حل شده بیابد.
چقدر فراوانند کسانی که اولاددار نمی‌شدند، با زیارت عاشورا صاحب اولاد شدند؛ به بیماری سخت و کمرشکنی چون سرطان مبتلا بودند، از برکت زیارت عاشورا بهبودی یافتند؛ سرپناهی نداشتند و در پرتوی زیارت عاشورا صاحب خانه و کاشانه شدند.
وه چقدر بسیارند کسانی که یک عمر از درد هجران سوختند، با زیارت عاشورا به کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود رسیدند.

آثار معجزه‌آسای زیارت عاشورا

آثار معجزه‌آسای زیارت عاشورا در این صفحات نمی‌گنجد، ولی به حکمِ آب دریا را اگر نتوان کشید، به قدر تشنگی باید چشید؛ به نمی از یمِ بیکران آن اشاره می‌کنیم:
1. مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری از استادش مرحوم آیت الله سیّد محمّد فشارکی نقل می‌کند که به هنگام شیوع وبا در «سامرّاء» ایشان فرمودند:
من حکم کردم بر زنان و مردان از شیعیان سامرّاء که زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه نمایند به روح مطهّر حضرت نرجس خاتون، والدۀ ماجدۀ حضرت حجّت(ع) و او را در نزد فرزندش شفیع قرار دهند، تا ایشان نیز در نزد خداوند شفاعت نمایند و من ضامن می‌شوم که هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلا به بیماری وبا نشود.
همۀ شیعیان به این حکم عمل کردند و هیچ کس مبتلا به وبا نشد.
این مطلب به قدری روشن بود که سنّی‌ها از روی شرمساری مرده‌های خود را شبانه دفن می‌کردند و به «حرم مطهّر عسکریّین(ع)» می‌آمدند و می‌گفتند:
ما به شما درود می‌فرستیم آن گونه که شیعیان می‌فرستند.1
2. در عهد زعامت مرحوم آیت الله حاج سیّد محمّد حجّت کوه‌کمری قحطی و گرانی سختی پدید آمد، آن مرحوم چهل نفر از طلّاب مهذّب و متدیّن را دستور داد که به «مسجد جمکران» مشرّف شوند و در پشت‌بام مسجد به صورت دسته‌جمعی زیارت عاشورا را با صد سلام و صد لعن و دعای علقمه بخوانند، آنگاه به حضرت موسی بن جعفر(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علی اصغر(ع) متوسّل شوند، رفع گرانی و نزول باران را از خداوند بخواهند.
چهل تن از طلبۀ فاضل و متدیّن به امر مرجعیّت اعلای تشیّع به میعادگاه عاشقان شرفیاب شدند، زیارت عاشورا را طبق دستور آن مرجع آگاه انجام دادند، مسجد جمکران را به قصد «قم» ترک کردند. هنوز به دِه «جمکران» نرسیده بودند که بارانِ رحمت سیل‌آسا فرو ریخت و طلّاب ناچار شدند که لباس‌های خود را در آورند، کفش‌های خود را به دست بگیرند و از میان سیلاب‌ها عبور کنند.2
3. داستان همسرِ صالحۀ استاد اشرف حدّاد را همه شنیده‌اید که به زیارت عاشورا مداومت داشت، در شب اوّل رحتلش سه بار امام حسین(ع) به دیدارش تشریف‌فرما شدند و در بار سوم امر فرمودند که عذاب را از اهل آن قبرستان بردارند.3
4. سیّد احمد رشتی هنگامی که از قافله عقب ماند و از زندگی دست شست، توسّل فراوان نمود، سرانجام به محضر کعبۀ دل‌ها تشرّف یافت، حجّت خدا بعد از فرمان نماز شب و جامعۀ کبیره فرمود:
«شما چرا عاشورا نمی‌خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.»4
5. مرحوم میرزا ابراهیم محلّاتی، عموی محروم آیت الله حاج شیخ بهاءالدّین محلّاتی، در شب 24 صفر 1336 ه‍ .ق. در «شیراز» رحلت کرد. در همان شب مرحوم شیخ مشکور در «نجف اشرف» حضرت عزرائیل(ع) را در رؤیا دید و از او پرسید: از کجا تشریف می‌آورید؟ فرمود: از شیراز، از قبض روح میرزا ابراهیم محلّاتی می‌آیم.
از وضع آن مرحوم در عالم برزخ پرسید؛ فرمودند: «در بهترین حالت است، خداوند هزار فرشتۀ موکّل فرموده که از او اطاعت کنند.»
پرسید: از کجا ایشان به این مقام رسیده؟ فرمود: «او سی سال تمام بر زیارت عاشورا مداومت داشت.»
شیخ مشکور خوابش را برای میرزا محمّدتقی شیرازی نقل کرد، او به شدّت گریه نمود، گفته شد: خواب است. فرمود: بلی، ولیکن خوابِ شیخ مشکور است.
فردای آن روز تلگرافی از شیراز رسید و صادقه بودن رؤیای شیخ مشکور بر همگان ثابت شد.5
6. مرحوم شیخ صدرا بادکوبه‌ای که بر زیارت عاشورا مداومت داشت، در 11 شعبان 1392 ه‍ .ق. درگذشت، پس از 23 سال هنگامی که قبر شریفش در موقع تخریب «وادی السّلام» توسط رژیم عفلقی شکافته شد، پیکر پاکش‌تر و تازه پدیدار گردید.6
7. مرحوم حاج شیخ حسن فرید که داستان «سامرّاء» را از مرحوم حائری شنیده بود، به گرفتاری سختی مبتلا می‌شود، از روز اوّل محرّم به زیارت عاشورا شروع می‌کند، روز هشتم از برکت آن زیارت به صورت خارق العادّه‌ای مشکلش حل می‌شود.7
8. بانویی که تا بیست سال بعد از ازدواج اولاددار نمی‌شد، با مداومت بر زیارت عاشورا ـ به مدّت چهل روز ـ صاحب فرزند شد.8
9. مرحوم آقا نجفی اصفهانی می‌نویسد:
دو چلّه زیارت عاشورا جهت مطالب مشروع خواندم و نتیجه گرفتم.9
10. مرحوم حاج شیخ عبدالنّبی عراقی که کتاب ارزشمندی در کیفیّت مداومت بر زیارت عاشورا نوشته، انگیزۀ نگارش این کتاب را برآورده شدن حاجتی به برکت زیارت عاشورا معرفی می‌کند که به نظر ایشان محال عادی بوده است.
در شیوه‌ای که ایشان بیان فرموده، سه روز روزه گرفته می‌شود، روز سوم غسل زیارت کرده، به صحرا رفته به خواندن زیارت عاشورا پرداخته می‌شود.10

کیفیّت ختم زیارت عاشورا

امّا بهترین کیفیّت زیارت عاشورا بر اساس روایتی که شیخ طوسی در «مصباح» و ابن قولویه در «کامل الزّیارات» از امام‌صادق(ع) نقل کرده‌اند، به قرار زیر است:
1. غسل زیارت کردن در اوّل روز؛
2. رفتن به صحرا یا محلّی مرتفع؛
3. اشاره کردن به سوی «کربلا»؛
4. لعن فراوان بر قاتلان امام حسین(ع) نمودن؛
5. تکبیر گفتن؛
6. زیارت امین الله یا زیات ششم امیرالمؤمنین(ع) خواندن؛
7. دو رکعت نماز زیارت به جای آوردن؛11
8. زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام خواندن؛
9. دو رکعت نماز زیارت به جای آوردن؛
10. دعای علقمه خواندن.
امام صادق(ع) تضمین کرده که هر کس این زیارت را به این کیفیّت بخواند، زیارتش قبول، سعی‌اش مشکور، دعایش مستجاب، حاجتش روا و سلامش به محضر سیّدالشّهداء(ع) واصل گردد.
آنگاه پس از آنکه پاداش زیارت عاشورا را هزار هزار حج، هزار هزار عمره و هزار هزار جهاد در محضر رسول خدا(ص) بیان می‌کنند، می‌فرمایند:
«اگر بتوانی در همۀ عمر همه روزه این زیارت را بخوانی، انجام بده، که همۀ این پاداش‌ها از آنِ تو خواهد بود.»
و در پایان می‌فرمایند: «هرگاه تو را حاجتی پیش آید، این زیارت را با این دعا بخوان و به این وسیله به سوی خدا توجّه کن، که البتّه حاجتت برآورده می‌شود و بی‌گمان خداوند خلف وعده‌ نمی‌کند.»12
با توجّه به نکات یاد شده بر همۀ ما لازم است که مشکلات خود را با توسّل به ائمّۀ اطهار(ع) و به خصوص از رهگذرِ مداومت بر زیارت عاشورا حل کنیم و از فیوضات بیکران این زیارت غفلت نکنیم.

راه آسان


صحیح‌ترین، معتبرترین، کامل‌ترین و جامع‌ترین کیفیّت ختم زیارت عاشورا همان است که از «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی نقل کردیم؛ امّا برای کسانی که می‌خواهند همه روزه توفیق ختم زیارت عاشورا پیدا کنند؛ ولی زمان آنها برای چنین کاری کفاف نمی‌دهد، راه آسانی هست که صاحب کتاب «الصّدف المشحون» با سلسلۀ اسنادش از امام هادی(ع) روایت کرده است، بر اساس این نقل می‌توان جملۀ لعن را یکبار خوانده، فقط جملۀ «اللّهمّ العنهم جمیعاً» را صد بار گفت.
همچنین جملۀ سلام را یک بار خوانده، فقط جملۀ «السّلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» را صد بار گفت.13
آیت الله شبستری نیز این متن را از شیخ طوسی نقل کرده و شرح داده که صاحب «الذّریعه» نیز به آن اشاره نموده است.14

آداب ختم

همۀ ختومات از جمله ختم زیارت عاشورا آدابی دارند که رعایت آنها شایسته است:
1. با وضو باشد؛
2. رو به قبله باشد؛
3. با توجّه کامل انجام پذیرد؛
4. به قصد قربت باشد؛
5. به دور از هر گونه ریا و تظاهر انجام پذیرد؛
6. در صورت امکان در اماکن مقدّسه و مشاهد مشرّفه انجام شود؛
7. در صورت امکان در ساعت معیّن انجام شود؛
8. در صورت امکان در مکان معیّن انجام پذیرد؛
9. بدون تکلّم در وسط باشد؛
10. با تن پاک، جامۀ نظیف، به دور از لقمۀ شبهه‌ناک باشد.
در مورد ختم زیارت عاشورا علاوه بر آداب یاد شده، رعایت چند نکتۀ دیگر مناسب است:
1. غسل زیارت کرده باشد؛
2. رو به سوی کربلا باشد؛
3. در صحرا، پشت بام، جای مرتفع، زیر آسمان باشد؛
4. متن زیارت را با صد لعن، صد سلام و سجده انجام دهد؛
5. قبلاً زیارت امین الله یا زیارت ششم امیرمؤمنان(ع) را بخواند؛
6. دو رکعت نماز زیارت به جا آورد؛
7. دعای علقمه را بخواند؛
8. بر قاتلان امام حسین(ع) لعنت فراوان کند؛
9. آن را به نیّت تعجیل در امر فرج انجام دهد؛
10. برای تعجیل در امر فرج دعا کند و حدّاقل بگوید:
«اللّهمّ ربّ الحسین، اشف صدر الحسین، و اطلب بثاره، اللّهمّ انتقم ممّن قتله و اعان علیه»15

 


ماهنامه موعود شماره 124-125

پی‌نوشت‌ها:
1. این داستان به خطّ مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری در نزد نگارنده موجود است.
2. این داستان را به نقل از شاهدان عینی در کتاب «کریمۀ اهل بیت»، ص 481 آوردیم.
3. این واقعه را صاحب «شفاء الصّدور» در ج 1، ص 126 با سند معتبر نقل کرده است.
4. این تشرّف و این فرمان را مرحوم نوری در نجم الثّاقب، ص 342 بدون واسطه از سیّد احمد رشتی نقل کرده است.
5. شرح حال آن فقید سعید در کتاب «مردی بزرگ از خطّۀ فارس» به تفصیل آمده و این داستان در منابع فراوان، از جمله «داستان‌های شگفت»، ص 344 آمده است.
6. مشروح این داستان را در کتاب «اجساد جاویدان»، ص 355 آوردیم.
7. داستان‌های شگفت، ص 458.
8. زیارت عاشورا و آثار شگفت، ص 32.
9. سیاحت شرق، ص 380.
10. نگارنده گوید: شیخ طوسی سه روز روزه را در زیارت وارث نقل فرموده است. [مصباح المتهجّد، ص 717].
11. شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، ص 781.
12. شیروانی، الصّدف المشحون، ص 199.
13. شبستری، اللّؤلؤ النضید، ص 140.
14. آقا بزرگ طهرانی، الذّریعه، ج 15، ص 29.
15. کفعمی، البلد الأمین، ص 280

 http://www.mouood.org/component/k2/item/1801

توصیه به خواندن دعای غریق در زمان غیبت امام مهدی علیه السلام

موعود نوشت: روزی امام صادق علیه السلام فرمود:« به زودی شبهه‌ها شما را احاطه می‌کند و شما بدون پیشوای هدایت می‌مانید. از آن شبهات کسی نجات نمی یابد مگر کسی که دعا کند و دعای غریق را بخواند.»

عبدالله بن سنان سئوال کرد:« دعای غریق چگونه است؟ »

امام فرمود:« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک »

(ای تغییردهنده‌ی قلب‌ها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.»

عبدالله بن سنان چنین خواند:« یا مقلب القلوب و الابصار ثبّت قلبی علی دینک.»

امام فرمود:« خداوند مقلّب القلوب و الابصار هست، ولی دقیقا آنچه را من می‌گویم بگو:« یا مقلب القلوب»، و چیزی بیش از آن نگو.»



http://mahdi-balal.mihanblog.com/post/category/7

توصیه به خواندن دعای غریق در زمان غیبت امام مهدی علیه السلام

موعود نوشت: روزی امام صادق علیه السلام فرمود:« به زودی شبهه‌ها شما را احاطه می‌کند و شما بدون پیشوای هدایت می‌مانید. از آن شبهات کسی نجات نمی یابد مگر کسی که دعا کند و دعای غریق را بخواند.»

عبدالله بن سنان سئوال کرد:« دعای غریق چگونه است؟ »

امام فرمود:« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک »

(ای تغییردهنده‌ی قلب‌ها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.»

عبدالله بن سنان چنین خواند:« یا مقلب القلوب و الابصار ثبّت قلبی علی دینک.»

امام فرمود:« خداوند مقلّب القلوب و الابصار هست، ولی دقیقا آنچه را من می‌گویم بگو:« یا مقلب القلوب»، و چیزی بیش از آن نگو.»



طبقه بندی: مطالبی خواندنی درباره امام زمان(عج)، گفتنی هایی از زبان بزرگان شیعه در باره امام زمان(عج)، مطالب كوتاه و جالب در مورد امام زمان (عج)، مطالب جالب و خواندنی، مطالب آموزنده، مطالب جالب و خواندنی،

گلچین سخنان رهبر انقلاب در خصوص امام زمان(عج)

ظهور می‌کند که انسان را از فروبستگى نجات بدهد؛ جامعه‌ى بشریت را نجات بدهد؛ بلکه تاریخ آینده‌ى بشر را نجات بدهد. انتظار فرج یعنى قبول نکردن و رد کردن آن وضعیتى که بر اثر جهالت انسان‌ها، بر اثر اغراض بشر بر زندگى انسانیت حاکم شده است.
در ادامه مطلب میتونید گلچینی از سخنان ارزشمند رهبر انقلاب رو درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطالعه بفرمایید.

+تعجیل در فرج آقا صلوات

شعر


مولایِ من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند

و می دانیم پیراهنِ یوسف ، یادگارِ ابراهیم ، نزد توست

و اِی کاش نسیمی از کوی تو ،

بوی آن پیراهن را به مشام جانِ ما برساند .

و اِی کاش پیکی ، پیراهنِ تُرا به اَرمغان بیاورد

تا نورِ دیدگانمان گردد .

اِی کاش پیش از مُردن ، یک بار تُرا به یک نگاه ببینیم .

درازیِ دورانِ غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است .

کی می شود شب و روز تُرا ببینیم و چشمانمان به دیدارِ تو روشن گردد ؟

با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نَجوا کنیم .

یا بَقیَّةَ اللّه!

اِی یوسفِ زهرا !

اِی عزیزِ مصرِ وجود !

سراسرِ جهان را تیره روزی فرا گرفته است .

نیازمندیم ! مُحتاجیم ! به دادِ ما بِرِس !

از ما بگذر و پیمانۀ جانمان را از مُحبَّت پُر کن .

کی می شود تُرا ببینیم که پرچمِ پیروزی را بر اُفراشته ای ؟

و ببینیم طَعمِ تَلخِ شکست و سراُفکندگی رابه دشمن چِشانده ای .

کی می شود که ببینیم یاغیان و مُنکِرانِ حق را نابود کرده ای ؟

و ببینیم پُشت سَرکِشان را شکسته ای .

کی می شود که ببینیم ریشۀ سِتمگران را بَر کنده ای ؟

و اگر آن روز فرا رسد …

و ما شاهد آن باشیم ،

شُکرگُذار نَجوا می کنیم :

” اَلحَمدُالِلّهِ رَبِّ العالَمین ” .

حدیث

امام باقر علیهالسلام:

 « اذا قام القائم جاءت المزامله و یاتى الرجل الى كیس اخیه‏فیاخذ حاجته لا یمنعه » 

به هنگام ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) آنچه هست دوستى وهمكارى و یگانگى است تا آنجا كه هر كس هر چه نیاز دارد از جیب‏دیگرى بر مى‏دارد بدون هیچ ممانعتى .

حدیث

امام صادق سلام الله علیه فرمودند :

سَیَأتی زَمانٌ تَكونُ بَلدَةُ قُمَّ و أهلُها حُجَّةً عَلَى الخَلائِقِ و ذلِكَ فی زَمانِ غَیبَةِ قائِمِنا إلى ظُهُورِهِ


 روزگارى خواهد آمد كه شهر قم و مردمان آن حجّت بر دیگر مردمان باشند؛ آن روزگار در زمان غیبت قائم ما است تا آن‏گاه كه ظهور كند.


دانش‌نامه قرآن و حدیث: ج 11، ص 32، ح 1241

معنای غیبت...

مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی در بیانی، معنای غیبت حضرت ولی عصر(عج) را اینگونه تشریح می‌کنند:

سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟ گفتم غایب؟ کدام غایب؟ بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند.

بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند، گمان می‌کند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را می‌گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند. امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم. امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.


“برگرفته از کتاب « امام زمان (عج) در کلام اولیای ربانی/مهدی لک علی آبادی/ ص۳۰″

حدیث

خداى تبارک و تعالى ثوابى را که بر حسن خلق بنده میدهد مانند ثواب کسى است که هر صبح و شام در راه خدا جهاد کند 

امام صادق علیه السلام

ویژگی های حضرت مهدی (عج)

ویژگی های حضرت مهدی (عج)


برخی خصایص و ویژگی های امام زمان (عج) مطابق احادیث و روایات عبارتند از:
  1. از خاندان و ذریه پیامبر است
  2. هم نام و هم کنیه پیامبر (ص) و شبیه ترین مردم به آن حضرت است
  3. نهمین فرزند از فرزندان امام حسین (ع) است
  4. اسم پدرش حسن (ع) است
  5. مادرش سیده کنیزان و بهترین ایشان است
  6. دوازدهمین امام و خاتم الائمه است
  7. دارای دو غیبت صغری و کبری
  8. عمر بسیار طولانی دارد
  9. زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد
  10. گذشت روزگار او را پیر نمیکند
  11. ولادتش پنهانی است
  12. دشمنان خدا را میکشد و زمین را از شرک و ظلم پاک میکند
  13. دین خدا را آشکار و اسلام حقیقی را در روی زمین گسترش میدهد و فرمانروای روی زمین میشود
  14. با شمشیر قیام میکند
  15. دارای نسبتهایی از انبیاست که از آن جمله غیبت است
  16. روش او سیره پیامبر است
  17. پس از آنکه مردم در آزمایش های سخت واقع شوند ظهور میکند
  18. وقتی حضرت مهدی ظهور کند حضرت عیسی نازل میشود و پشت سرش نماز میخواند
  19. پیش از ظهورش بدعت ها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور رایج میشود
  20. هنگام ظهورش منادی آسمان به نام او و پدرش ندا میکند که همه آن را میشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام میکنند
  21. پیش از ظهورش نرخ ها بالا میرود و بیماری ها زیاد میشود و جنگ های بزرگ برپا میشود و بسیاری کشته میشوند
  22. پیش از ظهورش نفس زکیه و یمانی کشته میشوند و در بیدا (مکانی بین مکه و مدینه)خسوفی واقع میشود و دجال و سفیانی خروج میکنند و حضرت آنها را میکشد
  23. پس از ظهورش برکات آسمان و زمین آشکار میشود و زمین آباد میگردد و هیچ کس غیر خدا را پرستش نمیکند
  24. سیصد و سیزده نفر اصحاب او هستند که در یک ساعت به محضرش حاضر میشوند
  25. معجزات بسیاری دارد  و بسیاری به دیدار رحضرتش مشرف شده اند

 

جمعه 2 دی‌ماه سال 1390

داود بـن زربى گوید: من در مدینه بیمار سختى شدم ، و خبر آن به حضرت صادق (ع ) رسـیـد، پـس بـمن نوشت : خبر بیماریت بمن رسید، پس یکصاع (تقریبا سه کیلو) گندم بـخـر، سـپـس بـپشت بخواب و آن گندم را روى سینه ات بریز و پهن کن بهر گونه که ریخت و بگو: (((اللهم انى اسئلک باسمک الذى اذا سئلک به المضطر کشفت ما به من ضر و مـکـنـت له فـى الارض و جـعـلتـه خـلیـفـتـک عـلى خـلقـک ان تـصـلى عـلى مـحـمـد و آل مـحمد و ان تعافینى من علتى ))) سپس برخیز و درست بنشین و گندمها را از اطراف خود جمع کن ، و (دوباره ) همان دعا را بخوان و آنرا بچهار مد (که هر مدى تقریبا ده سیر است ) تـقـسیم کن ، هر قسمتى را بمسکینى (و مستمندى ) بده و همان دعا را بخوان . داود گوید: من دسـتـور آن حـضـرت را انجام دادم (و آنقدر زود اثر گذاشت که همانساعت بیماریم برطرف شد) و گویا از بند آزاد شدم ، و بسیارى از مردم آنرا انجام داده اند و از آن سود برده اند. 

 

لقب قائم علیه السلام 

 

میپرسند:چرا امام زمان (ع) با کلمه قائم و مهدی خوانده میشود و چرا بعضی با شنیدن لقب قائم برمیخیزد و می ایستد؟ 

 

   پاسخ: 

 

در بسیاری از روایات آن حضرت با القاب قائم و مهدی یاد شده و در مورد قائمبسیار میشد که در زمان ائمه علیه السلام بر اثر ظلم و فساد حاکمان غاصب امامان به یاد امام زمان می افتادند و میفرمودند:قائم ما انتقام ما را خواهد گرفت. 

قائم یعنی قیام کننده نظر به این که قیام و نهضت حضرت مهدی جهانی است و در تمام تاریخ بشر چنین قیام و حکومتی نبوده است و آن حضرت با این عنوان خوانده میشود. 

اما اینکه پیروان آن حضرت با شنیدن این لفظ و با گفتن این کلمه برمیخیزند و می ایستند یک نوع عمل مستحبی و احترام و اظهار پیوند وانتظار به رآن حضرت است و ضمنا مردم را به یاد نهضت و قیام حضرت مهدی(عج) می اندازد و برای آنها این تلقین عملی میشود که باید برخواست نهضت کرد و امیدوار بود و به زمینه سازی برای ظهور و قیام جهانی رهبری معصوم و قاطع که امید پیامبران و امامان و همه مستضعفان جهان و قلب تپنده هستی است پرداخت. 

این کار حتی در زمان امام صادق در میان شیعیان معمول بوده و حتی نقل شده در خراسان در حضور حضرت امام رضا کلمه قائم ذکر شد امام رضا برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود((اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه)).خداوندا بر فرجش شتاب کن و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان .

http://parsitel4.blogsky.com/

حدیث

ابـوحـمـزه گـویـد: حـضـرت صـادق (ع ) را دیـدم کـه هـنـگـامـى کـه مـى خـواسـت از منزل بیرون رود لبانش را مى جنبانید و بر در خانه ایستاده بود، عرض کردم : من شما را دیـدم کـه هـنگامى که از منزل بیرون آمدى لبانت را مى جنباندى آیا چیزى گفتى ؟ فرمود: آرى هـمـانـا انـسان چون از منزل بیرون رود هنگامى که خواهد بیرون رود سه بار بگوید: (((اللّه کـبـر))) و سـه بـار بـگـویـد: (((بـاللّه خـرج و بـاللّه دخل و على اللّه توکل ))) (سپس گوید:) (((اللهم افتح لى فى وجهى هذا بخیر و اختم لى بـخـیـر وقـنـى شـر کـل دابة انت آخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم ))) پیوسته در ضـمـانـت خداى عزوجل مى باشد تا خداوند او را بجائى که بوده است برگرداند

http://parsitel4.blogsky.com/

راز چمدان آیت‌الله بهجت چه بود؟

پدرم اسرار مگوی خود را مگو گذاشت/ راز چمدان آیت‌الله بهجت چه بود؟
حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت در ابتدای این گفت‌وگو بیان داشت: زندگی پدرم دو جهت داشت: بخشی از زندگی ایشان، جهت فیزیکی آن است که در خانواده و دوستان مطرح بود و گوشه‌هایی از آن به ما رسیده است ولی جهت دیگر؛ زندگی درونی ایشان بوده که نه خودشان راجع به عواملی که در شخصیت ایشان موثر بوده صحبت و راهنمایی می‌کردند و نه حتی مدارک و آثار و نامه‌هایی را که از علمای مختلف داشتند و ما می‌توانستیم از آن بهره ببریم را نشان می‌دادند.

وی افزود: معمولا یک چمدانی داشتند که این مدارک و نامه‌های علمای بزرگ به ایشان را در آن گذاشته و قفل کرده بودند که در دسترس ما نباشد. حدود یکسال قبل از رحلتشان آن چمدان را از من خواستند. بنده چمدان را برای ایشان بردم و بعد دیگر از آن چمدان خبری نشد. نمی‌دانیم که چه شد. یقین داریم از منزل بیرون نرفته ولی دیگر نیست.

وی تأکید کرد: ایشان اسرار مگوی خود را واقعا مگو گذاشتند. ما یک سری اطلاعات از ایشان به صورت کم و کوتاه و پراکنده به دست می‌آوردیم. این اطلاعات به صورت معما برای ما باقی بود. بنده چون فارغ التحصیل فلسفه بودم، عادت داشتم باور خیلی چیزها برایم با برهان و دلیل باشد. باید به یقین صد در صد می‌رسیدم و ادله 20 درصد و 50 درصد برایم کافی نبود. لذا به زندگی و تحصیل خود مشغول بودم و فقط لوازمات ضروری زندگی ایشان را تهیه می‌کردم.

علامه جعفری فرمود: تمام کارهایت را رها و به این پیر خدمت کن!
فرزند آیت الله بهجت در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود با فارس به ماجرای حضور علامه جعفری در خانه‌شان اشاره کرد و افزود: میان کارهایم روزی چند ساعت را به ایشان اختصاص می‌دادم و در خدمتشان بودم و بقیه را به اتاق خود در بیرون و خوابگاه که حجره‌ای بود می‌رفتم و مشغول کارهای شخصی‌ام می‌شدم. تا اینکه در سال 1363 علامه جعفری یک روز که از منزل آیت الله بهجت بیرون می‌رفت، با حرف‌هایش یک تلنگری به من زد.

وی ادامه داد: علامه جعفری به من گفت که تو تمام کارهایت را رها کن و به خدمت ایشان بیا. علامه جعفری با آن لهجه شیرین و غلیظ ترکی گفت: «تو عقلت نمی‌رسه که این کیه!» علامه وقتی از احوالاتم پرسید و من گفتم که درس‌های فلسفه و ریاضیات و ستاره‌شناسی و عرفان را خوانده‌ام، خیلی برایش جای تعجب بود که چطور توانسته بودم اینها را در قم بخوانم. من هم به شوخی به ایشان گفتم که استاد اینجا مجانی بود و من هم نشستم و خواندم.

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: علامه به من فرمود حالا یک چیزی می‌گویم گوش کن. گفتم آقا می‌شنوم. گفتند نه باید عمل کنی. گفتم آقا چطور به مجهول مطلق عمل کنم؟ به چیزی که نمی‌دانم چطور عمل کنم؟ علامه با همان لهجه خود گفتند دست بردار، من برایت می‌گویم. تو تمام کارهایت را رها کن و بیا خدمت همین پیر را بکن.

بهجت ادامه داد: تو گفته‌هایش را یادداشت کن و ضبط کن که نه می‌شناسی‌اش و نه می‌گذارد که بشناسی‌اش. من قم و تهران و مشهد و نجف و عراق و شیعه و سنی را دیده‌ام؛ همین یکی آخرش مانده است. وقتی او را از تو گرفتند، آن وقت می‌فهمی که بوده! بنده در آن زمان مشغول تحصیل بوده و کار فراوان داشتم و در دانشکده بودم.

علامه جعفری: پدرت(آیت‌الله بهجت) مأمور این قرن و این دوره است
وی اضافه کرد: علامه جعفری به من دستور داد که ضبط کن و نگه دار و برای نسل آینده امانت دار باش که این مرد تمام می‌شود و بعد از اینکه او برود معلوم نیست تا 100 سال دیگر هم کسی چون او بیاید. خداوند در هر دوره‌ای یک فرد را میدان می‌دهد، یعنی میدانی را که دارد برایش باز می‌کند  و رشدش می‌دهد تا برای دیگران نشان و الگو باشد.

بهجت گفت: علامه جعفری تأکید کردند آیت الله بهجت مأمور این قرن و این دوره است. البته پس از رحلت پدرم نیز خیلی از شاگردان ایشان به من می‌گفتند که ایشان دیگر تمام شد و تو فکر نکن که همه همین‌طور هستند. با تلنگری که علامه جعفری در سال 63 به من زد، در همان بیست و چند سال پیش، یک مقدار کارهایم را کم کردم و 7 ساعت در روز را به ایشان اختصاص دادم.

وی افزود: پس از سال 72-73 نیز حدود 15 ساعت شد و از سال 80 به بعد بیست و چهار ساعته با ایشان بودم. با این حال ایشان خیلی هنرمند بود و همه کارهایش را تحت یک پوشش و پوسته‌ای انجام می‌داد. وقتی مسائل بلند علمی را می‌خواست نقل کند، خیلی ساده می گفت: می‌شود این چنین گفت…

آیت‌الله بهجت آخرین فرمول‌های عرشی را به ساده‌ترین شکل بیان می‌کرد
علی بهجت در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود با فارس به شیوه برخورد پدر خود با نظریات علمی اشاره کرد و گفت: ایشان اشکالات و ایرادات نظریه‌های دیگران را می‌گرفت و بعد وقتی می‌خواست نظریه خودش را بدهد، نمی‌گفت که این نظریه بنده است و هیچ کسی نگفته و در جایی نیست و یا خوب توجه کنید. بلکه فقط می‌فرمود: این چنین هم می‌شود گفت، حالا شما ببینید. ایشان آخرین فرمول‌های عرشی را از لحاظ علمی با این بیان ساده می‌گفت.

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: از نظر بعد درونی که اصلا حاضر نبود اقرار به چیزی بکند. حتی اینقدر پوشش داشت که مثلا اگر ما می‌خواستیم راجع به استاد ایشان بپرسیم، که آیا از استادتان کار خارق العاده‌ای دیدید یا نه؟ و یا شاهد عمل ممتازی از او بودید یا نه؟ حاضر نبود حرفی بزند. چرایش را بعدها فهمیدم که اگر ایشان درباره استاد خود سخن می‌گفت، این سوال به ذهن ما می‌آمد که حالا این استاد به شما چه یاد دادند؟ بنابراین ایشان از ابتدا چیزی نمی‌گفتند.

وی ادامه داد: بنده دبستانی که بودم، یکی از علما که ریش حنایی می‌گذاشت و سیدی حدود 80 ساله بود، به من گفت که برو تو نخ بابات و ببین که چی بلد است. پدرم او را می‌شناخت ولی من خوب او را نمی‌شناختم. به من می‌گفت که استاد پدرت آنقدر قوی بوده که به هر کسی چیز مهمی داده، برو ببین به پدرت چه داده است.

وی افزود: من هم بچه بودم و می‌رفتم می‌گفتم بابا، آن آقا گفته برو ببین پدرت چه گرفته. پدرم خیلی می‌خندید و در حال تبسم می‌گفت: بله، عجب… عجب… و از کنار آن می‌گذشت. هیچ راهی نمی‌گذاشت تا بیشتر در موردش بدانیم.

داستان عجیب قبل از تولد آیت الله بهجت
حجت الاسلام بهجت در مورد سیر زندگی پدر بزرگوارش از کودکی گفت: داستان کودکی ایشان از سالها قبل‌تر شروع می‌شود و به داستان پدرشان بر می‌گردد که معروف است. پدر آیت الله بهجت در نوجوانی در حال مرگ بوده که ندایی را می شنود که این را رها کنید، او پدر محمد تقی است.

وی گفت: خلاصه ایشان جانی دوباره می‌گیرد و همه تعجب می‌کنند. بعد ازدواج می‌کند و فرزندانش متولد می‌شوند و این داستان را فراموش کرده بوده تا موقع تولد فرزند سومش به یاد می‌آورد که وقتی کوچک بوده به او گفتند که پدر محمد تقی است. اولین پسر را محمد مهدی و دومی را محمد حسین و سومی را که به یاد می‌آورد نامش را محمد تقی می‌گذارد.

وی ادامه داد: محمد تقی هفت ساله بوده که در حوض خانه می‌افتد و خفه می‌شود. از دست دادن این بچه برای آنها غم سنگینی است و مادر آیت الله بهجت متوسل می‌شود تا این فرزند را خداوند به آنها می‌دهد و نامش را محمد تقی می‌گذارند. محمد تقی ثانی؛ که من در یادداشت های پدر ایشان دیده بودم که نامشان را محمد تقی دومی نوشته بودند.

مادر ایشان نمی‌خواست تا دوباره محبت مادر و فرزندی زنده شود
فرزند آیت‌الله بهجت بیان کرد: از آنجا که خداوند کسانی را که می‌خواهد پرورش دهد با رنج پرورش می‌دهد و در ناز و نعمت نمی‌خواباند، آیت الله بهجت هم در 16 ماهگی مادر جوان خود را از دست می‌دهد. مادر ایشان حدود 28 سال داشته است.

وی افزود: یکی از اقوام که اینها را برای من تعریف می‌کرد گفت انسانهای بزرگ به راحتی می‌توانند با اموات ارتباط برقرار کنند و سپس به پدرم گفت: آقا شما مادرتان را در خواب دیده‌اید؟ پدرم گفت: بله؛ ایشان پرسید که مادرتان چه شکلی بود؟ پدرم گفت: چادرش را پایین آورده بود و صورتش پوشیده بود.

بهجت ادامه داد: آن فرد تعجب کرد و گفت: عجب مگر شما پسرش نبودید؟ مگر نامحرم بودید که این کار را کرده بود؟ پدرم لبخندی زد و اشک گوشه چشمش جمع شد و گفت: شاید می‌خواسته تا محبت مادر و فرزندی دوباره در وجود من زنده نشود. ایشان خیلی زود از محبت مادری محروم می‌شود و خواهر بزرگ ایشان متکفل امور او می‌شود.

وی اشاره کرد: پدرم از خاطرات کودکی با خواهرش تعریف می کرد . ایشان می گفت روزی خواهرم داشت نشاءهای گوجه فرنگی و بادمجان را در باغچه می کاشت. من کوچک بودم و پشت سر او می رفتم و می دیدم که نشاء سبز را در داخل خاک می گذارد، آن را بر می داشتم و همین طور تا آخر خط هرچه کاشته بود را برداشتم. در آخر یک دسته نشاء به او دادم. خواهرم گفت چرا تمام کارهای مرا خراب کردی و یک بار مرا زد. من گریه کردم و عمویم گفت که چرا او را می زنی؟ او هم می خواسته خدمت کند و قصد بدی نداشته. این خاطره از حدود سه سالگی  در ذهن ایشان باقی بود.

محمد تقی جانِ مرا چوب زدن یعنی چه؟
بهجت ادامه داد: پدر ایشان نیز خیلی به او علاقه داشته و او را مکتب خانه گذاشته بود. ایشان در مکتب خانه باهوش بوده و خوب درس می‌خوانده و عزیز بوده است. یک بار مربی مکتب خانه برای اینکه از بقیه زهر چشم بگیرد، او را تنبیه می‌کند. او که اصلا توقع نداشته تنبیه شود، پیش پدر رفته و ناراحتی می‌کند. پدر او چون شاعر بوده برایش قصیده‌ای می‌گوید که مفصل است. این شعر را داخل پاکتی به محمد تقی می‌دهد تا به معلمش بدهد. مقداری از آن این بود:

محمد تقی جان مرا چوب زدن یعنی چه / گل و بستان مرا چوب زدن یعنی چه
وی افزود: آیت‌‌الله بهجت از کودکی اعمالی را انجام می‌داده که با کودک سازگار نبوده است. هم مکتبی‌های او برای من می‌گفتند که در مکتب کارهای بچه‌گانه نمی‌کرد و خیلی جدی بود و اگر مسئول نظم ما می‌شد، مثل یک فرمانده همه را به صف می‌کرد.

وی گفت: سپس پدرم تا 13 سالگی مقداری از درس طلبگی را در همان جا خواند. بعد سیدی که وضع مالی خوبی داشته و زمین دار بوده  و خیلی به آیت الله بهجت علاقه مند بوده، خانواده  او را تحریک می‌کند تا او را همراهش به عراق بفرستند. علت علاقه این سید هم معلوم نبوده است.

بهجت بیان داشت: من ایشان را در کودکی دیده بودم و این سید خیلی مرا دوست داشت. همیشه وقتی وارد خانه آنها می‌شدیم، مرا می‌گرفت و بر روی طاقچه‌ای می‌نشاند. خلاصه این سید می‌خواسته پدرم را با خود ببرد که بار اول موفق نمی‌شود و آنها برای بار دوم و با کاروان بعدی عازم می‌شوند.

تحصیلات آیت‌الله بهجت در کربلا و نجف
فرزند آیت الله بهجت ادامه داد: ایشان به مدت 4 سال برای تحصیل در کربلا بوده، خوب درس می‌خواند و سپس به نجف می‌رود. طلبه‌هایی که در کربلا بودند می‌گفتند که مثلا درس فلان استاد نباید رفت چون طولانی است و به درس استادی می‌رفتند که در مدت کمتری آن درس را بگوید. ولی آیت الله بهجت درست برعکس همه بر سر درس استادی می روند که 14 ساله تمام می‌کند. آن استادی بسیار قوی به نام مرحوم کمپانی بوده که از لحاظ فکری خیلی مسلط و قدرتمند بوده است. پس از آن آقایی از علما بوده که نه تنها علم روز حوزه را داشته بلکه علم باطن را هم کسب کرده بوده به نام سید علی آقا قاضی.

وی افزود: پدرم با وجود اینکه خیلی‌ها به درس او نمی‌رفتند، به درس او می‌رود. شرایط آقای قاضی برای درس بسیار سنگین بوده و کسی که می‌آمده باید فارغ التحصیل 10 سال حوزه و نیمه مجتهد یا مجتهد بود. آیت الله بهجت هنوز به این مراحل نرسیده بود ولی توانست در درس آقای قاضی شرکت کند. اینکه آقا چطور توانست به درس آقای قاضی راه یابد معلوم نیست و نمی‌گفت.

حجت‌الاسلام بهجت گفت: من کلی فکر کردم که چطور چیزی از ایشان بشنوم و در نهایت به ذهنم رسید تا این گونه سوال کنم. بنابراین از پدرم پرسیدم اولین باری که اسم آقای قاضی را شنیدید کجا بود؟ ایشان گفت من در کربلا که بودم برادر علامه طباطبایی که به زیارت می‌آمد، به حجره من می‌آمد و مهمان من می‌شد و با هم دوست شده بودیم. او اسم آقای قاضی را آورد و گفت که او مردی این چنین است. ولی پدرم دیگر از درون خودش چیزی نگفت.

وی ادامه داد: ایشان در اثر ریزگردهای زیاد هوا، ریاضت، درس، و خواندن نماز و روزه مریض می‌شود و برای اینکه بهتر شود بین نجف و کربلا جا به جا می‌شده و گاهی به کاظمین که هوای بهتری داشته می‌رفته است. آیت الله بهجت در سن 29 سالگی و در سال 1324 شمسی فارغ التحصیل می‌شود و به ایران برمی‌گردد و در شمال ازدواج می‌کند.

20 مقام معنوی در سن جوانی / پیش رو و پشت سر برای پدرم فرقی نداشت
حجت‌الاسلام بهجت در بخش دیگر از این مصاحبه به فارس گفت: در مورد مقاماتی که ایشان به آن‌ها رسیده بود، یکی از علمای بزرگ نجف به نام آقای قوچانی در مورد ایشان گفته بود که خداوند در جوانی 20 مقام بزرگ را به ایشان عطا کرده ولی چه کنم که با ایشان عهد دارم نگویم. فقط یکی از آنها که مردم می‌دانند این است که برای ایشان پیش رو و پشت سر فرقی نداشت.

وی اضافه کرد: پسر آن عالم بزرگ که آقای قوچانی بود به من گفت آقای قوچانی نزدیک فوت خود نگران بود که مبادا عهدش را با آیت الله بهجت شکسته باشد و بدون اینکه اسم او را ببرد، آن مقامات بلند را برای کسی تعریف کرده باشد و دیگران از ویژگی‌های آقای بهجت و علاقه‌ای که آقای قوچانی به ایشان داشت، حدس زده باشند که اوست.

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: بعدها معلوم شد پدرم از خیلی از دوستانش که متوجه می‌شدند عهد می‌گرفته تا این سر را فاش نکنند. یکی از این مقامات طی الارض ایشان بوده که آقای ری شهری در کتاب زمزم عرفان خود از قول پسر یکی از علما نقل می‌کند که پدرش شاگرد آقای بهجت در نجف بوده و با ایشان طی الارض کرده بودند.

وی ادامه داد: این عالم در یکی از چهل شبی که نذر داشتند تا به مسجد سهله بروند و پدرشان مهمان ایشان در کربلا بوده و نمی‌توانستند تنهایش بگذارند، آقای بهجت با طی الارض ایشان را از کربلا به مسجد سهله می‌برد و بر می‌گرداند تا نذرش را ادا کرده و دوباره کنار پدر پیرش که مهمان او بوده، بر گردد و او بعد متوجه می‌شود.

بهجت گفت: آیت‌الله بهجت از او عهد می‌گیرد تا زنده است، به کسی نگوید. پس از سالها این عالم و پسرش آیت الله بهجت را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می‌بینند. سپس آن عالم از ترس اینکه بمیرد و آن راز با او دفن شود، برای پسرش باز گو می‌کند و از او عهد می‌گیرد تا او و پدرم زنده‌اند، سر را فاش نکند.

چشم آیت‌الله بهجت حقیقت معصیت را می‌دید، بنابراین مرتکب نمی‌شد
حجت‌الاسلام علی بهجت افزود: بنده پس از رحلت پدرم متوجه خیلی از این قضایا شدم. در روز دوم ختم پدرم یکی از علما که الآن فوت کرده و پسر مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی بود، به من اشاره کرد که نزدیکش بروم. ایشان روی ویلچری نشسته بود و کنار گوش من گفت: من 60 سال پیش در نجف که بودم، آقای قوچانی که با پدر شما نزدیک بود و از اسرار او اطلاع داشت و ارتباط خوبی با استاد آیت الله بهجت نیز داشت، به من چیزی گفت.

وی ادامه داد: او گفت سر اینکه آقای بهجت از همه هم کلاسی‌هایش ممتاز شد، یک چیز بود و آن این بود که آقای بهجت از کودکی و سالها قبل از بلوغ خود در اثر عبادت، چشمش معصیت را می‌دید و مرتکب نمی‌شد. لذا دوران کودکی را با پاکی گذراند و بعد از دوران کودکی هم همین طور گذشت.گناه او را سنگین و چرک و آلوده نکرد. در مدارج ترقی که دیگران باید پله پله بالا بروند، ایشان چون پاک و سبک بود پرواز می‌کرد.

بهجت ادامه داد: پدرم هم در صحبت‌هایش داشت که گناه را کوچکش را هم نباید کوچک بشماری. همیشه می‌گفت اگر در بالاترین حد ترقی باشی و ببینی کودکی آجری جلوی پای نابینایی می‌گذارد تا او زمین بخورد و کودک بخندد و تو فقط یک لبخند زدی، همین کافی است تا تو را با مغز از آن بالا به پایین اندازد.

وی تأکید کرد: این صحبت پسر آقای سید جمال گلپایگانی خیلی به ما کمک کرد و اطلاعات ما را به هم دوخت و وصل کرد. من همیشه طلب مغفرت برای ایشان می‌کنم. بنده بارها از پدرم شنیده بودم و خیلی دیگر از شاگردان ایشان نیز شنیده بودند که پدرم می‌گفت کسی را می‌شناسم که خداوند توفیق معصیت از کودکی به او نداد. هربار معصیت پیش می‌آمد، خداوند یک طور منصرفش می‌کرد.

حجت‌الاسلام علی بهجت در پایان بخش نخست گفت‌وگوی خود با فارس اظهار داشت: هیچ وقت پدرم «من» نمی‌گفت و همیشه همه عنوان‌ها و برچسب‌ها و من‌ها را پاک می‌کرد. بسیاری از مطالب را با عنوان سوم شخص می‌گفت و خیلی‌ها می‌گفتند خود آقاست. و من باور نمی‌کردم و دنبال دلیل بودم. او هم که هیچ اقراری نمی‌کرد و من بعدها فهمیدم.

شعر

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است

سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است

بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

 

دیدار دانشجوی مشروب خور با ایت الله بهجت


دیدار دانشجوی مشروب خور با ایت الله بهجت

بین آیات قران کریم شرح حال و یادآوری حالات جهنمیان و انواع عذابهاشون تن انسان رو می لرزاند و انسان ناخوداگاه به این دعا روی می اورد که خداوندا! ما را از عذاب خود حفظ کن و بین انواع عذاب یک عذاب از همه سختتر و غیر قابل تحملتر است. وان بی توجهی و صحبت نکردن و قهر و غضب خداوند یکتاست که به جهنمیان شدیدا عذاب مضاعف وارد می کند. یک نمونه ی بسیار تاثیر گذار آن ..

دیدار دانشجوی مشروب خور با آیت الله بهجت :

افسران - دیدار دانشجوی مشروب خور با آیت الله بهجت (( حتما بخونین ))

دانشجو بود…دنبال عشق و حال،خیلی مقید نبود،یعنی اهل خیلی کارها هم بود،تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی….
از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم…قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه…
وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن…من چندبار خواستم سلام بگم…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…یه لحظه تو دلم گفتم:""حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!""خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم،کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن…
اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم،اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن>>""حمید..حمید…حاج آقا باشماست"”
نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن:
- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی…

**
ترک هرگناه==نشاندن لبخند بر لبان نازنین حضرت مهدی علیه السلام…
ترک هرگناه==برداشتن یک قدم در مسیر ظهور

میگفت نسل .......


میگفت نسل …….

بسم الله…

می گفت
مانسل “غیرت روی خواهر” و “روشنفکری روی دوست دختریم”
نسل کادوی یواشکی
نسل پول ماهانه vpnنسل شینیون زیر روسری
نسل خوابیدن با sms نسل درددل با غریبه مجازی
نسل جمله های کوروش و دکتر
نسل ترس ازمنکرات
نسل سوخته !!!

حالا من برایش می گویم
ما نسل غیرتیم روی وطن، ناموس، دیــــن
نسل نمازشب یواشکی نسل پول ماهانه صدقه
نسل چــادر روی روسری
نسل خوابیدن بانوای حسیـــــن(ع)
نسل درددل با بی بی نسل جمله های آقــا و شهـــدا
نسل ترس ازشیطان
نسل شکفتن
مولا…نمی گذارم نسلی راکه تـــو صاحبشی
نسل سوخته بنامند
نسل غربتـــ بچه شیعه

http://mahdi-balal.mihanblog.com/post/category/7

امان ز لحظه‌ی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن


حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسی‌اش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کناره‌ی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟
حاج امین به بالای شیشه‌ی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان.

تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد.

اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر می شه »
دوباره حاج امین به بالای شیشه‌ی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان.
مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشه‌ی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ ساده‌ای با خط زیبا نوشته بود:

 امان ز لحظه‌ی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن

یا امام زمان ....

مهربانم ! عالم از توست …

غریبانه چرا میگردی ؟

زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (ع)

زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (ع)

نام: محمد بن الحسن
كنيه: ابوالقاسم
امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم كنيه حضرت پيامبر اكرم(ص) است. در روايات آمده است كه شايسته نيست آن حضرت را با نام و كنيه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمين را مزيّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج):

مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.
شيعيان در دوران غيبت صغرى ايشان را «ناحيه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بيش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بيان شده است.

ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج):

وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.

سیمای امام زمان حضرت مهدی (عج)

پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».
 
حجت خدا
روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید…

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج)

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج) به چهار دوره تقسیم می شود:

1) از تولد تا غیبت امام زمان حضرت مهدی (عج):

امام زمان حضرت مهدی (عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام زمان حضرت مهدی (عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

2) غیبت صغری امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره امام زمان حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.

3) دوره غیبت کبری امام زمان حضرت مهدی (عج):

این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

4) دوره حکومت امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از ظهور، امام زمان حضرت مهدی (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

 

صورت و سيرت امام زمان حضرت مهدی (عج)

چهره و شمايل حضرت مهدي ( ع ) را راويان حديث شيعي و سني چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابرواني هلالي و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش كشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونه هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زردي  - كه از بيداري شب عارض شده -بر گونه راستش خالي مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موي سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شكوه رهبري سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير ” .حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وي   نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اكنون از نظرها غايب است . ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي  اكبر است . چون ظاهر شود ، به كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند . و جهان را پر از عدل و داد و مهرباني كند .حضرت مهدي ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلي است و همه هستي او را فراگرفته است . مهدي ( ع ) عادل است و خجسته و پاكيزه . ذره اي از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند . در حكومت او ، به احدي ناراحتي نرسد مگر آنجا كه حد خدايي جاري گردد .مهدي ( ع ) حق هر حقداري را بگيرد و به او بدهد . حتي  اگر حق كسي زير دندان ديگري   باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حكومت مهدي ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسي   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابي مهدي   شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند …برخي به او بگروند ، با ديگران جنگ كند ، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي   ، باقي   نماند و ديگر هيچ سياستي و حكومتي ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآني   ، در جهان جريان نيابد . آري ، چون مهدي ( ع ) قيام كند زميني  نماند ، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مهدي ( ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند ، تا آنجا كه زنان در خانه ها با كتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت كنند . در آن روزگار ، قدرت عقلي توده ها تمركز يابد . مهدي ( ع ) با تاييد الهي   ، خردهاي مردمان را به كمال رساند و فرزانگي  در همگان پديد آورد … .مهدي ( ع ) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتي  بيمانند دست يابند . حتي   چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه هاي  زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدي ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جاي ويراني نماند ، مگر آنكه مهدي ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مهدي ( ع ) و در حكومت وي ، سر سوزني  ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند .مهدي ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه هاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد .

اصحاب و ياران امام زمان حضرت مهدی (عج):

1. عثمان بن سعيد عمروى (متوفاى سال 265 ق.).

2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.).

3. حسين بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.).

4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).

اين چهار تن نماينده بلافصل امام زمان حضرت مهدی (عج) بودند كه در ايام غيبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتيب، واسطه ميان امام زمان حضرت مهدی (عج) وشيعيان ايشان بودند. اين چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313 نفر از يارانش به او پيوسته و نخستين هسته لشكريان امام زمان حضرت مهدی (عج) را تشكيل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ايام غيبت آن حضرت به اين مقام ارجمند نايل شده‏اند كه بر ديگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنين افراد بسيارى در ايام غيبت به محضرش شرفياب گشته و از عناياتش بهره‏مند شده‏اند كه در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى ‏گردد:

1. اسماعيل بن حسن هرقلى.
2. سيد محمد بن عباس جبل عاملى.
3. سيد عطوه علوى حسنى.
4. اميراسحاق استرآبادى.
5. ابوالحسين بن ابى بغل.
6. شريف عمر بن حمزه.
7. ابوراجح حمامى.
8. شيخ حر عاملى.
9. مقدس اردبيلى.
10. محمد تقى مجلسى.
11. ميرزا محمد استرآبادى.
12. علامه بحر العلوم.
13. شيخ حسين آل رحيم.
14. ابوالقاسم بن ابى جليس.
15. ابو عبداللَّه كندى.
16. ابو عبداللَّه جنيدى.
17. محمد بن محمد كلينى.
18. محمد بن ابراهيم بن مهزيار.
19. محمد بن اسحاق قمى.
20. محمد بن شاذان نيشابورى.


زمامداران معاصر امام زمان حضرت مهدی (عج) :

امام زمان حضرت مهدی (عج) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشكيل حكومت جهانى، با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى كه در ايام غيبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حكومت راندند، عبارتند از:

1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.).

2. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

3. معتضد عباسى (279 - 289ق.).

4. مكتفى عباسى (289 - 295ق.).

5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.).

6. قاهر عباسى (320 - 322ق.).

7. راضى عباسى (322 - 329ق.).

8. متقى عباسى (329 - 333ق.).

هنگامى كه امام زمان حضرت مهدی (عج) ظهور كند و قيام آزادى بخش وى فراگير شود، برخى از سلاطين و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسليم فرود مى‏آورند و برخى ديگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خيزند و پس از درگيرى، متحمل شكست و اضمحلال خواهند شد و حكومت آن حضرت، از شرق تا غرب كره زمين را فرا خواهد گرفت. در اين باره، روايات فراوانى از معصومين(ع)نقل شده است كه براى نمونه، حديثى را از امام محمد باقر(ع) بيان مى‏كنيم:

عَن أبي جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤيّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الكنوزُ ويبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ويُظِهرُ اللَّهُ دينهُ على الدّينِ كُلّه ولو كَرِهَ المُشركون فلا يَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وينزلُ روحُ‏اللَّهِ عيسى بن مريم فيُصلّي خلفه.(1)

قيام كننده از ما منصور به رعب و مؤيّد به نصر است. زمين از براى او در نورديده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دين خود را بر همه دين‏ها غالب گرداند، اگر چه مشركان را خوش نيايد. در روى زمين هيچ خرابى باقى نماند، مگر اين كه آبادش كند و روح اللَّه، عيسى بن مريم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا كند و پشت سرش نماز بخواند.

شعر

نفس رسیده به جایی که مرگ می خواهد
خدا کند که بیایی که مرگ می خواهد-
-
بدون درک حضور شما مرا ببرد
مخواه قبل ظهور شما مرا ببرد
که در تمام وجودم رسوب کرده غمت
که جمعه های جهان را غروب کرده غمت
نیامدی که ببینی چه قدر غم داریم
نیامدی که ببینیم مرد کم داریم
در احتمال ضعیف جهان نمی گنجی
خداست ضامنت ای واقعی ترین منجی!
خیال زخمی ما را بیا و راحت کن
نماز مغرب این جمعه را امامت کن
تمام عمر غریبانه پیش تان بودم
نگو برای زیارت هنوز هم زودم
که در تمام وجودم رسوب کرده غمت
که جمعه های جهان را غروب کرده غمت

بررسی جامعه شناختی آسيب های سياسی اجتماعي فرهنگ انتظار

بررسی جامعه شناختی آسيب های سياسی اجتماعي فرهنگ انتظار

چكيده
در عصر حاضر، انتظار و اعتقاد به مهدويت، تنها وسيله رسيدن به رستگاري ابدي است و به دليل نقش و تاثيرش بر حيات بشري، عده اي براي رسيدن به اهداف نفساني و پليد خود، در پي تحريف و تخريب آن برآمده اند. قدرتهاي استكباري نيز براي تسلط بر منابع مسلمين به اين امر دامن زده اند.

اين مقاله سعي دارد پس از بررسي مفهوم انتظار و انواع آن، به بررسي و شناسايي انواع آسيب هاي اجتماعي سياسي فرهنگ انتظار بپردازد و در اين زمينه از نظريه جامعه شناختي مرتن براي شناسايي مهمترين كاركردهاي آشكار وپنهان انتظار و انواع گروههاي اجتماعي در عمل به هنجارهاي اسلامي استفاده مي كند زيرا بر اساس منابع ديني، رعايت احكام و حدود الهي (تكاليف شرعي)و خودسازي مي تواند به فراهم شدن شرايط ظهور كمك كند.

مقدمه
اعتقاد به وجود منجي ريشه در فطرت آدمي دارد و مسئله رهايي‌بخشي انسان از يوغ بردگي و ظلم، اختصاص به دين و آيين خاصي ندارد و در همه اديان الهي و غير الهي به نوعي مطرح شده است. انتظار زيباترين و كامل‌ترين جلوه‌ بندگي خداوند است. بدين جهت بهترين اعمال، و با فضليت‌ترين عبادات شمرده شده است. (خادمي شيرازي، 219:1365)

گسترة اعتقاد به منجي موعود در دين اسلام و به خصوص در مكتب تشيع يكي از مسايل حياتي و بنيادي مي‌باشد و به عنوان غایت و نهایت زندگی بشر از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، بطوريكه نقش آن در حیات و سرنوشت او چنان تأثیرگذار و انکار‌ناپذیر است که به تمام اهداف و آرمان‌های او سمت و سو می‌دهد. به همين دلیل، این موضوع همواره با افکار و ایده‌های مختلف اختلاط یافته و بعضاً به بیراهه کشیده شده است. عاملانی که خواسته اند غایت بشر را موافق میل خود برنامه‌ریزی کرده یا خود - و یا ایده خود- را عامل نجات معرفی کنند، هر کدام آفات و مضرراتی را وارد این بحث کرده و شناسایی مهدویت حقیقی را برای عامه دشوار نمود‌ه‌اند. چنین آفات و مضرراتی، خواسته یا ناخواسته- برخی از جامعه اسلامی و برخی از بیرون و توسط دشمنان اسلام- شناخت چهره و نمای مهدویت حقیقی را تیره و تار کرده است.

لذا كوتاهي در شناسایی آنها سبب می‌شود که این امر مهم به دست افرادی ناشایست بیافتد و مسئله مهدویت بازیچه دست فرصت‌طلبانی گردد که با ادعای مهدویت مي خواهند به هر وسیله ممکن به اهداف شخصی خود یا اهداف استعماری دست یابند. این امر از همان قرن اول هجری آغاز شد و در دوره خلافت عباسیان به اوج خود رسید و در جوامع اسلامی تأثیرات بسیار بدی را از لحاظ عقیدتی، تربیتی، اجتماعی و سیاسی بر جاي گذاشت.

در قرآن كريم در مورد آيندة جهان و حوادث آخرالزمان و استيلاي حكومت صالحان آياتي فراوان بيان شده است، كه روايات بي‌شماري از ائمه اطهار(ع)تأويل آنها را به وجود حضرت ولي عصر(عج) تصريح فرموده‌اند. به طور مثال، مصداق اين آيه «يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»[1]، بنا به فرمايش امام باقر(ع) به ياران حضرت قائم(عج) تأويل شده است. امام زمان(عج) با ظهور خويش به طغيان مستكبران پايان داده و عدالت را در سرتاسر هستي گسترش خواهند داد. به همين جهت استكبار، در پي تحريف و تخريب سيماي مهدويت و مبارزه با فرهنگ انتظار پرداخته است. غرب استعمارگر طی یکی دو قرن اخیر همواره جهت سلطه بر سرزمین‌های اسلامی، سعی در فرقه‌سازی و فرسایش نیروهای مسلمین داشته تا با ایجاد اختلاف، زمینه‌های سلطه بيشتر خود را فراهم آورد که در این رابطه، از نام مهدویت نيز سوء استفاده فراوان كرده است. لذا، بررسي اين امر حائز اهميت بسياري است.

بيان مسئله
مفهوم آسيب شناسي از علوم زيستي گرفته شده است و هر گونه مطالعه و بررسي علل و عوامل بيماريها و ناهنجاريها و راههاي درمان آنها را مد نظر دارد. اين مفهوم داراي گستره وسيعي است. [2] در حوزه مباحث علوم اجتماعي و بويژه مهدويت اين واژه به معني بررسي وضعيت انتظار، منجي، انحرافات موجود در اين زمينه و يافتن راهكارهايي براي مقابله با آن مي باشد. فیلسوفان سیاسی معتقدند هر حکومتی باید بتواند ارمغان آور امنیت، عدالت، اقتصاد سالم، آزادی، حقوق انسانی، بهداشت و امثال آن باشد و انتظار توده مردم و شهروندان از حاکمان در هر جامعه ای ـ چه دینی و چه غیر دینی ـ نيز همين است اما امروزه همه بر این امر توافق دارند که در اوج مدرنیته، ظلم وستم انسانی و تعامل خصمانه در روابط بین الملل وجود دارد و با وجود شکوفایی در تکنولوژی، صنعت و اقتصاد، از میزان ستمهای بین المللی کاسته نشده است و روز به روز به تعداد کشورهایی که در زیر خط فقر هستند، افزوده می شود؛ مردم از اضطراب های حاصل از مرگ، فقر، بیکاری و آینده تاریک و مبهم در رنج هستند و در این راستا انسان مدرن نسبت به انسان سنتی، به جهت مدرن شدن وسایل کشتار جمعی و رشد تکنولوژی، دچار اضطراب بیشتری است.

منصفانه باید گفت كه نمی توان از کارکردها، آثار و خدمات علوم تجربی، خردورزی، صنعت و تکنولوژی چشم پوشی نمود و تاثیر آنها را در بهبود زندگی انسان نادیده گرفت اما از طرف دیگر نيز نباید فراموش كرد که تکنولوژی و صنعت علاوه بر جنبه های زیست شناختی، دارای آسیب ها و آثار مخرب و کاستی هایی هم بوده و مشکلاتی را برای انسان مدرن فراهم كرده است. اندیشمندان امروزي با این پارادوکس مواجه هستند که چرا با رشد علوم تجربی و خردگرایی، هنوز مدرنیته و تکنولوژی جهان را به رفاه و عدالت جهانی نرسانده اند و همچنان انسان معاصر در ناآرامی بسر می برد؟در پاسخ به اين پرسش، اندیشمندان راهکارهای متفاوتی را مطرح نموده اند:

برخي، فرا مدرنیسم را مطرح كرده و معتقدند که هنوز پروژه مدرنیته تکمیل نشده و به سرانجام نرسیده و با رشد مدرنيته، این مشکلات هم حل خواهد شد.

عده ای دیگر به پسا مدرنیسم روی آورده اند و به مدرنیته نگاه انتقادی کرده و عناصر مدرنیته همچون خردگرایی افراطی، علم گروی افراطی، کارکرد و دیگر عناصر آن را نقد كرده اند و به نوعی به کثرتگرایی معرفتی و فرهنگی، ارزش دادن به خرده فرهنگها، نسبیت اندیشی و… كشيده شده اند.

برخي نيز در پاسخ به مشکلات مدرنیسم، به سوی الهیات نئورئالیسم و آشتی دادن انسان جدید با مفاهیم متافیزیکي از طريق نوعی معنویت و اخلاق زمینی رو آورده اند. به نظر آنان روي آوردن به یوگا، مدیتیشن و دیگر روشهای تمرکز و امثال آن، روش هایی هستند که براساس آن انسانها، مي توانند از توهمات ذهنی و روانی آسوده شده و بر مشکلات و اضطرابات ناشي از مدرنيته فائق آيند.

برخي اندیشمندان معاصر در حل تعارض میان مدرنیته با دین و سنت، معتقد به دخل و تصرف در سنت و دین هستند. به نظر ايشان، زندگی مدرن و مبتنی بر تکنولوژی امری اجتناب ناپذیر و غیر قابل حذف است و باید در سنت و دین انعطاف و تحولی ایجاد نمود تا با مدرنیته سازش پیدا کند. به این سبب، برخي از آنان به دینی حداقلی و مبتنی بر عناصر انسانی و اخلاق اجتماعی و متکی بر تفسیر عقلانی از شریعت اکتفاء نموده و از مولفه های دینی، تفسیری زمینی و سکولاریستي ارائه داده اند. (رباني گلپايگاني، 1379)

اما اسلام براي پاسخگويي به نيازهاي بشري، فرهنگ انتظار و مهدي باوري را پيشنهاد نموده است. بر اساس اين ديدگاه، وجود مشكلات انسان عصر مدرنيته، گویای این امر است که انسان، بدون هویت وحیانی و الهی نمي تواند بر مشکلات خود چیره و بدون دغدغه به حیات جمعی خویش ادامه دهد و نیاز به اندیشه مهدوی و انسانی آسمانی در عصر مدرن که آنان را از این وضعیت نجات دهد، امری محسوس است. بر اساس منابع روایی و مجموعه احادیثی که در باره عصر ظهور و جامعه مهدوی بیان شده، چنين استنباط می شود که یکی از اهداف و آرمانهای تشکیل حکومت جهانی امام مهدی، جامعه ايي عادلانه، انسانی، دینی و مبتنی بر پایه های مردمي است. جامعه ايي مطلوب و انساني كه در آن همه نيازهاي بشري پاسخ مناسبي دريافت كرده اند.

اسلام بر تشكيل حكومت اسلامي تاكيد خاصي دارد و حجت الهي را رهبر ديني و سياسي جامعه و حلقه اتصال بين خدا و انسان مي داند؛ اگر جامعه فاقد رهبر باشد همه نعمات، رحمت و عنايت الهي قطع مي شود و نيستي و تباهي جهان را فرا مي گيرد و انحرافات عقيدتي و عملي متعددي در بعد نظري و عملي در جهان گسترش مي يابد. براساس فرهنگ انتظار، توصیه شده است که مومنان برای تعجیل ظهور امام عصر (عج) بکوشند تا جامعه ومحیط زندگی خود را آماده و مهیای ظهور سازند. یکی از جنبه های آماده سازی ظهور مهدوی، ایجاد خواست و نیاز به امام معصوم در جامعه می باشد و اینکه باید فکر و اندیشه نیاز به حکومت و دولت مهدوی در میان توده مردم ترویج شود.

امروزه يكي از مشكلات بارز در كشورهاي اسلامي و حتي ايران عدم شناخت صحيح از منجي است. برخی در زمان ظهور، حضرت حجت(عج) را خون‏ريزي مى‏دانند كه با نابودی همه جنايت‌كاران و گناه‌كاران مى‏خواهد جامعه را اصلاح كند؛ یعنی هدايت در زمان ظهور، به معنای نابودى فيزيكى انسان‌های بد و گمراه است! در این زمینه باید گفت، اولاً درستی یا نادرستی این‌گونه روايات بايد بررسی شوند و ثانیاً روايات بسياري حاكي از اين امر است که امام زمان(عج) بر سیره اجدادشان هستند و مانند آنان حكومت مى‏كنند. بنابراين، همان‌گونه كه جدشان رحمة للعالمين بودند، ايشان نیز رحمة للعالمين‌اند و ادامه دهنده سیره اخلاقى ايشان هستند. در حكومت آن حضرت، آرمان‏ها و اهداف همه ائمه معصومين به ثمر مى‏نشيند. البته باید گفت پاک‌سازی غده‏هاى سرطانى از پيکره جامعه انسانی با خون‏ريزی فرق اساسى دارد. اين امر دليلي بر عدم شناخت امام و مقام ايشان و همچنين عدم درك عظمت ظهور و پيامدهاي مثبت آن مي باشد.

از سوي ديگر معني واقعي واژه انتظار نيز در ميان مسلمانان هنوز درك نشده است. برخي مفهوم دست روي دست گذاردن و منظر ماندن را از اين واژه برداشت كرده اند(انتظار منفعل) و برخي نيز براي تعجيل در امر ظهوربا استفاده ابزاري و غلط از اين حديث كه «یَملَأُ اللهُ بِهِ الاَرضَ عَدلاً و قِسطاً كما مُلِئَت ظُلماً وَ جوُراً»[3] معتقدند كه آنقدر بايد فساد كرد تا زمينه ظهور فراهم گردد. برخي نيز بر اين باورند كه با تقوا پيشگي و خود سازي و انجام واجبات و پرهيز از محرمات و بويژه تاكيد بر امر به معروف و نهي از منكر بايد زمينه ظهور را فراهم نمود و با دعا و عبادت از خدا فرج آقا را خواست.

به دليل مقبوليت و گستردگي اين پديده در همه اعصار، برخي افراد و يا قدرتهاي استكباري براي رسيدن به مقاصد فاسد خود و تحكيم پايه هاي حكومتشان دست به عوامفريبي زده و ادعاي ديدن و ارتباط با حضرت وحتي نيابت ايشان را كرده اند. (محمد بهشتي، 1361 :84)

از آنجايي كه اعتقاد به مهدويت به عنوان يك پديده، شاخصه اي فرهنگي- اجتماعي مطرح است، مي تواند در حوزه علوم اجتماعي و بويژه جامعه شناسي بسيار قابل مطالعه و تامل باشد. اين مولفه رامي توان از ديدگاه جامعه شناسي با توجه به نظريه مرتن(هدف، وسيله)مورد بررسي قرار داد. در اين تحقيق سعي بر آن است تا با استفاده از نظريه مرتن، طبقه بندي از نگرش هاي موجود نسبت به مفهوم انتظار ارائه گردد و كاركردهاي آشكار و پنهان انتظار نيز مورد بررسي قرار گيرد.

در بررسي هاي انجام شده مشاهده مي شود كه سه مورد كار تحقيقي با عنوان موضوع مقاله در داخل كشور ارائه شده است. يكي مربوط به آقاي محمد رضا خاكشور كه در مقاله خود با عنوان ” آسیب شناسی سیاسی- اجتماعی فرهنگ انتظار “در سال 1386 به بررسي انتظار منفعل و پيامدهاي منفي آن (به انحراف كشيده شدن فردي و تسلط قدرتهاي استكباري بر جوامع اسلامي)پرداخته است. تحقيق ديگر مربوط به خانم زهرا حسنلو مي باشد كه با همين عنوان به بررسي جايگاه منجي در اديان گوناگون پرداخته و با بيان تاريخچه اي از زندگي حضرت(عج)، شناخت امام را ضروري دانسته اند. آقاي شعبان علي رزاقي نيز در تحقيقي با همين عنوان با تبيين مفهوم انتظار و ريشه يابي انحرافات، علت اين امر را برداشت هاي غلط و انحرافي از مقوله انتظار ومهدويت مي داند.

به دليل وجود منجي يان دوروغين در همه اعصار تاريخي و استفاده ابزاري دشمنان اسلام و ايران از فرهنگ انتظار براي نابودي و به انحراف كشيدن جوامع شيعي و مسلمان و همچنين اهميت مفهوم ذهني و عيني انتظار و نقش آن در همه ابعاد زندگي انساني، آسيب شناسي سياسي- اجتماعي فرهنگ انتظار بسيار ضروري به نظر مي رسد.

هدف اين تحقيق آسيب شناسي سياسي- اجتماعي فرهنگ انتظار و ارائه پيشنهاداتي در جهت گسترش مفهوم واقعي انتظار در جامعه و مقابله با انحرفات موجود در اين زمينه است. براي بررسي آسيب شناسي انتظار با توجه به نوع و ماهيت موضوع و چارچوب نظري تحقيق، از روش كتابخانه اي و توصيفي استفاده شده است.

واژه شناسی مفهوم انتظار و انواع آن
انتظار از ريشه ( نَظَرَ) به معني (چشم به راه بودن)، (نوعي اميد به آينده داشتن)، ( درنگ در امور)، ( نگهبانی)و(مراقب بودن) مي باشد. [4] انتظار یعنی مقاومت در مقابل ظلم، باطل، بردگی و ذلت؛ ایستادگی در برابر هر ناحقی و تلاش برای یافتن عدالت، آزادگی و آزادی. انتظار به معنای فراهم نمودن زمینه‌های ظهور، ظلم ستیزی به مقدار توان، آمادگی برای ظهور حضرت(عج).

انتظار يعني تلاش براي خود سازي در بعد فردي و مقابله و جهاد با قدرتهاي استكباري و هرگونه منكرات و فساد و هواپرستي در بعد اجتماعي و سياسي. انتظار، حالتی روانی به همراه درنگ و تأمّل است و از آن دو معنا برداشت شده است:

1)انتظار منفعل:فرد منتظر، دست روی دست می‌گذارد، و با تحمل وضعیت فعلی به امید آیندة مطلوب، فقط انتظار می‌کشد. چنین فردی، از حرکت‌های اصلاحی جامعه کناره می‌گیرد و با بی‌اعتنایی به جريانهای دینی و اجتماعی، هیچ گونه مسئولیت دینی برای قیام را نمی‌پذیرد ؛ زیرا برقرار ساختن حکومت همه‌جانبه را وظیفه امام منتظَر(عج) می‌شمارد.

2)انتظار فعال و سازنده:انتظار مایه حرکت، پویایی، عمل و آمادگی وسیعتر می‌شود. پیشوایان معصوم با ترسیم تصویری مناسب از انتظار، روی برداشت اول، خط بطلان کشیده‌اند. آنان برای این‌که هرگز آن معنا به ذهن مخاطب نرسد، به قسمت مهم و اساسی مفهوم انتظار يعني عمل، اشاره کرده‌اند و آن را بزرگ‌ترین اعمال معرفي كرده اند. مفهوم انتظار به دليل ريشه دار بودنش در مباني اعتقادي و عملي مسلمانان و شيعيان، نقش مهمي در همه ابعاد زندگي آنها دارد.

امروزه ابرقدرتها با به انحراف كشيدن فرهنگ انتظار، زمينه را براي نفوذ و چپاول جوامع اسلامي فراهم كرده اند. هركجا مردم به باورهاي عميق ديني و قران و حديث(ثقلين)وفادار مانده اند دست غارتگران و مستكبران را كوتاه كرده اند. منابع تاريخي نيز مويد اين امر است. يكي از راههاي مهاجمان غربي براي لوث كردن و انحراف فرهنگ انتظار بويژه در بين جوانان، ساخت فيلمهايي است كه در زمينه منجي در غرب ساخته شده است. ترفند ديگر آنان پيشگوييهايي است كه درباره منجي و زمان ظهور بويژه از دهان افرادي نظير نوستر آداموس[5]، آرماگدون[6] و…. بيان شده است. تاسيس بيش از 50 سايت اصلي و بيش از 150 سايت فرعي در زمينه ظهور و مهدويت به قصد تحريف فرهنگ انتظار و دادن اطلاعات غلط و كذب، روشهاي ظريفي است كه تاكنون به كار گرفته شده است.

انواع انتظار از ديدگاه شهيد مطهري
شهید مطهری انتظار فرج را به دو نوع سازنده و ویران‌گر تقسیم می‌کند و می‌فرماید:

1. انتظار ویران‌گر: قشری از مردم، قیام حضرت را صرفاً ماهیت انفجاری می‌دانند که فقط از گسترش و اشاعه ظلم‌ها و تبعیض‌ها و فسادها ناشی می‌شود، آنگاه که صلاح به نقطه صفر برسد، و حق و حقیقت طرفداری نداشته باشد باطل یکه‌تاز و حاکم باشد، فرد صالحی یافت نشود این انفجار رخ می‌دهد،… بنابراین هر اصلاحی محکوم است. زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است تا در صحنه اجتماع یک نقطه روشن [وجود دارد]دست غیب ظاهر نمی‌شود و بالعکس هرگناه و ظلم و حق‌کشی مقدمه صلاح کلی است. لذا بهترین شکل انتظار ترویج و اشاعه فساد است. این گروه مصلحان و مجاهدان را با نوعی بغض و عداوت می‌نگرند چون آنها را تأخیراندازان ظهور حضرت می‌شمارند. این نوع انتظار موجب نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی می‌شود و نوعی اباحی‌گری است که به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی وفق نمی‌دهد.

2. انتظار سازنده: در این نوع انتظار، ظهور حضرت حلقه‌ای است از حلقه هاي مبارزه اهل حق و باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می‌شود[مي باشد]. عده‌ای از آیات قرآن کریم ریشه این اندیشه است، و در روایات اسلامی به آنها استناد شده است. ( مجتهدي، اسرار موفقيت، ج193:2).

دشمنان اسلام چون فهميدند سياست منع تدوين، آنها را به اهدافشان نمي‌رساند سياست ديگري تحت عنوان جعل و تحريف را پيش گرفتند و ضربه‌هاي مهلکی را بر اسلام وارد كردند. يكي از آسيب‌هاي وارد بر تفكر انتظار، سكوت و پذيرفتن هر گونه سلطه طاغوت بر مقدرات مسلمين است. كه بعضي مي‌پندارند كه ازدياد ظلم و ستم طاغوت، به ظهور امام كمك مي‌كند چون تا جامعه از ظلم انباشته نگردد، امام ظهور نمي‌كنند كه اين امر برخلاف فرمايش قرآن كريم مي‌باشد.

بعضي ديگر مي‌پندارند كه ما هيچگونه وظيفه‌اي در قبال ظلم طاغوت نداريم؛بايد منتظر ظهور امام(عج) شد تا امور بدست ايشان سرو سامان يابد. اين نيز بر خلاف فرامين الهي مي‌باشد. خداوند مي‌فرمايد: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ»؛[7] با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه‏اى نباشد، و دين، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستم‌كاران روا نيست.

گاهي بعضي، ازدياد منكرات را در جامعه، سبب تعجيل در ظهور مي‌دانند. در صورتي كه امر به معروف و نهي از منكر دو فريضه الهي است كه سبب مصون ماندن جامعه ديني ما از انحراف مي‌گردد. امام مهدي(عج) خود بزرگترين امركننده به معروف و نهي‌كننده از منكر است. جامعه منتظر، نمي‌تواند بر خلاف رضاي امام خود چنين فريضه‌اي را ترك كند. لذا بايد آسيب‌ها و انحرافاتي را كه احياناً ممكن است دامن‌گير اين فرهنگ شود، شناسايي كرده و در زدودن آنها نهايت سعي خويش را بنماييم.

تاريخچه ادعاي مهدويت
نهضت‌های اجتماعی سیاسی که در جهان اسلام رخ داده است بعضی از آنها جنبه حق‌طلبی، عدالت‌خواهی و مبارزه با ظلم و بیداد را داشته که این از حیطه بحث ما خارج است و در حقیقت جریانی حق‌طلبانه بوده است که به وقوع می‌پیوست و ربطی به مسئله آسیب‌های اجتماعی سیاسی ندارد مثل قیام زید بن علی بن الحسین(ع) که خود ادعایی برای مهدویت نداشت اما پیروانش مختار بن ابن عبیده ثقفی، مهدویت را به محمد بن حنفیه نسبت دادند و مختار را نائب او معرفی کردند. البته اگر به بررسي دیدگاه پیروانشان بپردازيم خود آسیبی در بین آسیب‌ها شناخته می‌شود که موجب بوجود آمدن فرقه ـ زیدیه، کیسانیه شده است. اما بعد از آن نهضت‌هایی با نام مهدویت پدید آمده اند که مهمترين آنها عبارتند:

نهضت هاي محمد نفس زکیه، مهدی عباسی (عباسیان)، عبدالله بن میمون، عبیدالله المهدی (فاطمیون)، حسن شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال عبرتائی، محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج، محمد بن علی شلمغانی، ابودلف کاتب، محمد بن احمد بغدادی ، محمد بن عبدالله تومرت (موحدون)، شیخ شرف‌الدین (قیام مردم فارس)، سیدمحمد مشعشع (قیام خوزستان)، محمد مهدی سنوسی، محمد احمد سودانی، (مهدیون سودان، محمد بن احمد بن عبدالله سودانی. غلام احمد قادیانی (قادیانیه، احمدیه)،. سیدعلی شیرازی (بابیت)، میرزا حسینعلی بهاء (بهایی‌گری)،. مهدی کُرد و محمد بن عبدالله قحطانی (عربستان). [8]

مدعیان مهدویت تا حدود 50 نفر بلکه بیشتر شمرده شده اند اما هریک دارای عوامل و انگیزه‌های متفاوتی بوده‌اند: بعضی به انگیزه ریاست طلبی و مقام، بعضی به طمع منافع مالی شیعه، بعضی به تحریک استعمارگران و دسیسه‌های سیاسی بوده است. اگر بخواهیم به عوامل پذیرش مدعیان از جانب مردم بپردازیم بحث آسیب‌های تربیتی و فکری پیش‌ می‌آید که خود مستقلاً فتح بابی است که فقط فهرست‌وار از آن می‌گذريم:. ‌کوته فکری و عدم بصیرت کافی نسبت به دین، انحرافات اخلاقی، انحرافات سیاسي، وارد شدن افراد کم دانش‌ و بی‌دانش به عرصه مهدویت، مشکلات روحی و روانی، عقده خود کم‌بینی، توهم و خیال‌پردازی، هوی و هوس و خواسته‌های دنیوی و جاه و مقام، سکوت اندیشه‌ورزان و علما، مشکلات سیاسی، اقتصادی در جامعه، عدم معرفت نسبت به جایگاه و شأن امام(ع) و جانشینی ایشان. برای درمان هریک از اینها باید تلاش کرد و با بیدار کردن جامعه و ایجاد فضایی برای اندیشیدن صحیح و بالا بردن فرهنگ مطالعه و تحقیق و معرفی فرصت‌طلبان و بر ملاء کردن نیات سوء آنها فکر و عقیده مردم را اصلاح نمود.

آسیب‌های انتظار و انواع آن
همانطور كه مشاهده مي شود به دليل فراهم شدن زمينه هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي در جامعه اسلامي و عدم آشنايي مردم با مفاهيم ديني و اعتقادي، شرايط براي افرادي سودجو مهيا شدكه مدعيان مهدويت يكي پس از ديگري ظهور كنند و چهره واقعي مهدي موعود را مخدوش و اعتقاد به آن را سست نمايند. از جمله مهمترين آسيبهايي كه اين جريانات انحرافي براي جوامع اسلامي داشته اند، ميتوان به موارد زير اشاره كرد:

الف)آسيبهاي اجتماعي:
1. انزواطلبي:يكي از واكنشهاي مسلمانان در برخورد با مدعيان كاذب مهدويت، انزوا و گوشه نشيني و دوري از اهل باطل و منتظر ظهور صاحب‌الامر ماندن است تا ايشان خود انقلاب خويش را به دست گرفته و كار را تمام نمايند. به اين ترتيب، وظيفه افراد فقط حفظ خود از معصيت‌هاست تا از هر گونه خطري مصون بمانند. نتيجه اين نوع تفكر، بي‌مسئوليتي در دين و كج‌انديشي نسبت به فرهنگ انتظار است.

2. غلوگرايي:گاهي در ادبيات و متن زندگي اجتماعي مسلمين با مسائل و نظراتي روبرو مي شويم كه رسيدن به مهدويت و نپيوستن به دوران ظهور را در پي دارد، بطوريكه ظهور حضرت مهدي، يك امر محال تلقي شده و حالتي افسانه اي و اسطوره اي به خود مي گيرد تا آنجا كه عده اي خود را در حد چنين كساني نمي بينند و معتقدند آنچنان مفهوم انتظار و آمدن مهدي داراي تقدس است كه هر كسي قابليت آنرا ندارد و حضرت يك منجي آسماني است كه دست زمينيان هرگز به آن نخواهد رسيد.

3. نداشتن الگوي مناسب:فقدان الگوهاي مناسب رفتاري در جامعه و نيز ضعيف بودن تبليغات رسانه‌اي از الگوهاي برتر موجود از يك سو و عدم آگاهي از سيماي منتظران واقعي به دليل هجوم تبليغات فرهنگ ليبراليستي و نگرش سكولاريستي از سوي ديگر زمينه را براي حمله به مباني فكري جامعه فراهم كرده است. به طوري كه امكان وجود يك منتظر واقعي در اين دوران، بعيد به نظر مي رسد.

4. ارتباط غير منطقي بين سنت و مدرنيته:گاهي برخي از منتظران با ديدن علوم و فنون و تكنولوژي غربي، مي خواهند كه بين سنت و تمدن غربي، پيوند و رابطه ايجاد نمايند و بدليل بي اطلاعي از ماهيت تمدن غربي، اميدوار به همسو شدن و سازش ميان غرب و اسلام هستند. اين افراد با سكولاريزه كردن سنّت‌های مذهبي، موجب تقدس‌زدايي از بسياري از سنّت‌ها – نظير سست شدن ماهيت و مفهوم انتظار در جامعه- شده اند.

5. گسترش انحرافات اقتصادي – اجتماعي در جامعه:به دليل عدم آشنايي پيروان با سيره اقتصادي- اجتماعي حضرت مهدي(عج)، انواع و اقسام انحرافات و مشكلات اقتصادي- اجتماعي جامعه را تهديد مي كند كه مي تواند به عنوان يك كاركرد منفي و آسيب ديني و اجتماعي، فرهنگ مهدويت و انتظار را هم دچار خدشه نمايد كه از آن ميان مي توان به امور اخلاقي منفي اقتصادي چون ارتشا، اختلاس، رباخواري و كلاهبرداري هاي اقتصادي اشاره نمود.

ب)آسيبهاي فرهنگي:
1. كثرت‌گرايي: متاسفانه، يكي از مولفه هاي مهم زندگي مسلمانان معاصركه از تئوري هاي فرعي تاثيرپذيرفته اند، مسئله تكثرگرايي است كه مسلمان امروزي را دچار تعددگرايي، شك و ترديد و بي اعتقادي به ارزشهاي پذيرفته شده، نموده است. عدم شناخت دقيق مردم از مهدويت و انتظار باعث شده است كه آنها به مبادي متعدد و نگرش هاي متكثر روي آورند و نحله و فرقه و مذاهب كثيره را در اين زمان باب نمايند كه از مصاديق بارز آن مي توان به سياست فرقه سازي، دراويش گرايي و عرفان هاي كاذب اشاره نمود.

2. تساهل گرايي:از ديگر آسيب هاي فرهنگي، مسئله سهل انگاري در انجام وظايف ديني و مسامحه در تكاليف شرعي است. متاسفانه يكي از رفتارهاي فرهنگي ناپسند كه نظام اسلامي را تهديد مي نمايد و موضوع مقدس انتظار را مخدوش مي كند، تساهل و تسامح ديني است كه با اين سياست، اصالت جامعه اسلامي تضعيف شده و تبعا” مسئله انتظار و مهدويت هم تحت شعاع اين نگرش منفي قرار مي گيرد.

3بدعت گرايي:قدرت رسانه اي نظام هاي غربي مبني بر اصالت ارزش هاي مادي و لذايذ فردي باعث شده است كه در اينگونه موارد، مردم به دنبال توجيهات ديني رفتارشان مي گردند و براي اينكه دليلي براي رفتارشان از نظر ديني داشته باشند، ناچار به ايجاد بدعت و ارزشهاي كاذب شده اند.

4. دلزدگي و ترديد ناشي از غفلت و طولاني شدن انتظار :عدم وجود امام عصر(عج) كه در واقع مردم مسبب واقعي آن هستند[9] و طولاني شدن زمان انتظار سبب شده است كه مردم حتي وجود حضرت و امر ظهور را انكار كنند. در بعضي روايات به كساني كه مداومت در امر ظهور و اعتقاد به منجي دارند، اينگونه تعبير شده است كه اينان مانند كساني هستند كه آتش در كف دست خود دارند.

5. القاي تفكر مهدويت به عنوان يك عقيده تحجرگرايي:در سال‌های اخير در پي رشد مباحث منجي‌گري در ميان مردم بالاخص مسلمانان، دشمنان اسلام، تزهايي از جمله(پايان تاريخ)[10]را به خاطر انحراف افكار عمومي مطرح مي‌كنند تا اين مباحث را از روي غرض ورزي وناآگاهي نوعي تحجرگرايي معرفي نمايند. يكي از كاركردهاي منفي اين امر زدودن اميد اجتماعي در جامعه است. تضعيف اميد كه بزرگ‌ترين عامل براي رسيدن به اهداف مهدويت است از طريق مطرح كردن و بسط نظريه هايي مانند نظريه (پايان تاريخ)و (برخورد تمدنها)صورت مي گيرد. اگر اميد اجتماعي از ملتي سلب گردد تمام تلاش آنها به يأس مبدل خواهد شد.

6. عام نگري در مهدويت: القاء تفكر (مهدي نوعي) در جامعه به دليل عدم شناخت واقعي مهدويت، سبب لوث شدن فرهنگ انتظار در جامعه مي شود. عام نگري به اين معني كه مهدي شخص نامعيني است كه در زمان معين زاييده خواهد شد و قيام خواهد نمود و آن مفهومي كلي يا عامي است كه بيش از يك مصداق مي تواند داشته باشد؛ در حالي كه حضرت مهدي(عج) شخصي مشخص است با اصل و نسب معين كه زاده شده و حيّ و حاضر در ميان مردم زندگي مي‌نمايد و گاهي امدادگر مشكلات مردم نيز مي‌باشد.

7. تعجيل گرايي:تعجيل در امر ظهور كه به از دست دادن صبر و تحمل مي‌انجامد و باعث مي‌شود كه شخص از افراد ملحد و مدعيان دروغگوي مهدويت تبعيت نمايند. عجله موجب دل‌سردي و يأس در ظهور و انكار وجود امام، ايجاد شك و ترديد و يا اعتراض به قضاء و قدر الهي و گاهي نيز موجب دل‌سردي از روايات معتبر ائمه و رد اخبار فرج و يا تأويل اخبار ائمه طبق خواست‌های نفساني مي شود.

ج)آسيبهاي سياسي:
1. نابودي اتحاد و انسجام اجتماعي و ديني:آن‌چه که دشمن را واداشته است تا بر این اعتقاد ناب شیعی دست بگذارد و سرمایه‌گذاری اساسی برای به انحراف کشیدن مهدویت و فرقه‌سازی در دل جامعه شیعی نماید، این است که با ایجاد تفرقه و به هم زدن اتحاد و یکدلی سلطه خود را بر ممالک اسلامی گسترش دهد و به چاپیدن سرمایه‌های آنان بپردازد. اينان از یک طرف جدايي دين از سياست[11] را تبليغ مي كنند و از طرف دیگر در وادی سیاست و حکومت، افرادی را وا می‌دارند تا با استفاده از واژه مقدس مهدویت اقدام به فرقه‌سازی نمایند. نتیجه اين امر، ایجاد تفرقه و برهم خوردن اتحاد و یکدلی در ميان مسلمانان است.

2. انحصارگرايي: اعتقاد به حكومت عدل الهي حضرت مهدي(عج) و طرد و انكار هر نوع حكومتي قبل از ظهور، سبب نوع انحصارگرايي در بعد سياسي مي‌گردد و در نتيجه هيچ‌گونه تلاشي جهت اصلاح امور و تشكيل حكومت عادلانه و اجراي احكام الهي صورت نمي گيرد. چنين ايده‌اي انسان را به گوشه‌نشيني و انزواطلبي مي‌كشاند و يا به تمكين هرگونه حكومت طاغوتي و ستمكار منجر مي‌شود.

3. فقر يا عدم بينش ولايت نگري:ارتباط بين زندگي اجتماعي مسلمين و حضور حضرت در ميان آنها همواره بايد يك اصل باشد. در حديثي از معصوم داريم كه حضرت به خورشيد زير ابر[12] تشبيه شده اند كه همانطور كه مردم از نور و گرماي آن مي توانند استفاده كنند، از هدايت و حمايت و لطف وجود مبارك امام بهره مند مي گردند. امام (عج) در حديثي فرموده اند كه ما هيچگاه شيعيان خود رافراموش نمي كنيم و همواره آنها را مورد حمايت خويش قرار مي دهيم[13]. متاسفانه با اينكه مسلمانان از طريق قران و احاديث مي دانند كه حضرت از اعمال ايشان آگاهند و هر شب قدر نامه اعمال آنها به امام عصر عرضه مي شود، امام را ناظر و حاضر اعمال خود نمي دانند.

4. قشري‌گري در انتظار: منظور، توقف در ظواهر متون ديني و در فهم شريعت در مقام عمل است. نتيجه اين امر، فراهم شدن زمينه هاي بدعت گذاري در جامعه و گرفتار شدن مردم به بدفهمي است. بر اساس روايات معصومين(ع)، در زمان ظهور برخي مي‌پندارند كه حضرت دين جديد آورده است. [14] تفسير به راي كردن آيات قرآني به خاطر اميال نفساني و رسيدن به بهره دنيا، و سطحي نگري در تعاليم ديني، آسيب جدي به تفكر مهدويت وارد مي‌سازند.

5. مبارزه با ظالم به جاي ستيز با ظلم:فرد منتظر براي مهيا شدن جهت ظهور به جاي مبارزه با ظلم، با ظالم مي ستيزد و به جاي قطع ريشه‌هاي ظلم و فساد، با افراد ستمگر مبارزه مي نمايد. در اين‌صورت ظالمي از بين مي‌رود و ستمگري ديگر به جايش مستقر مي‌گردد پس بايد ريشه‌هاي ظلم و فساد را خشكاند تا افراد صالح سركار بيايند.

تحليل كاركردي انتظار بر اساس نظريه مرتن از نظريه كاركردگرايي مرتن با رويكرد جامعه شناختي مي توان براي درك بهتر وضعيت موجود عصر انتظار استفاده نمود. بر اين اساس، مي توان دریافت كه پديده انتظار به عنوان يك واقعيت اجتماعي داراي كاركردهاي آشكار و پنهان است. در اين ديدگاه كاركردها، عملكردهايي هستند كه تطبيق يا سازگاري يك نظام اجتماعي را امكان پذير مي سازند. در اين مفهوم، سه عنصر وظيفه، نقش و كار نهفته است[15]. كاركرد آشكار، آنهايي است كه با قصد قبلي صورت مي گيرد در حالي كه كاركرد پنهان، بدون قصد قبلي انجام مي شود.

كاركرد آشكار را مي توان براحتي مشاهده كرد اما كاركرد پنهان داراي آثار غير منتظره و غير قابل مشاهده است زيرا هدفي را غير از آنچه كه براي آن عملكرد در نظر گرفته شده، دنبال مي كند[16]. بر اساس نظر مرتن، در رابطه با انتظار و اعتقاد به منجي دوگروه عمده وجود دارند:بهنجارها و كجروها. بهنجارها بر عكس كجروها با پذيرش ارزشها و هنجارهاي اسلامي، با آنها همنوا شده اند. بر اساس نظريه جامعه شناختي مرتن – معروف به تئوري هدف و وسيله- پديده انتظار را به عنوان يك مولفه فرهنگي اجتماعي مي توان بررسي كرد.

همانطوريكه مي دانيم نظام اجتماعي مسلمانان از ابتداي ظهور اسلام همواره به نوعي با مسئله انتظار و مهدويت روبرو شده بود و مسلمانان و بويژه شيعيان بر اساس سخن معصومين (ع) و مستندات آيات قرآني با اين امر آشنا بودند و اين اعتقاد همواره مومنان را وا داشته تا شرايط ظهور را هم در بعد فردي - از طريق خودسازي و كسب شناخت مفاهيم و احكام ديني- و هم در بعد اجتماعي- از طريق امر به معروف و نهي از منكر- فراهم آورند كه در حقيقت مي توان آنها را از كاركردهاي آشكار مسئله انتظار تلقي نمود.

اما در اين ميان افراد و گروههايي نيز بوده اند كه با اين اهداف و وسابل ديني و الهي همسو نبوده اند. بر اساس تيپولوژي گروههاي اجتماعي در عمل به هنجارهاي اجتماعي مرتن، فقط مومنان و شيعيان واقعي كه همسو با ثقلين حركت كرده و هرگز از آنها جدا نشده اند، داراي كاركردهاي آشكار و مثبت انتظار هستند. در اين تئوري و تحليل جامعه شناختي برخي مسئله منجي و مهدويت را به عنوان هدف زندگي اجتماعي پذيرفته اند اما در بعد انتظار، مطابق دستورات الهي و هتجارهاي ديني و عرفي عمل نكرده اند و برخي منتظران منفعل بوده اند ؛ برخي سكوت در برابر ظلم و ظالمان را برگزيده اند و برخي دامن زدن به فساد و ظلم را براي تعجيل در امر ظهور حضرت انتخاب نموده اند. در اين ميان، برخي نيز ادعاي مهدويت كرده اند.

(نوآوران) پيامدهاي منفي اين امور، در واقع جزو كاركردهاي پنهان انتظار مي باشد كه قبلا به آنها اشاره شده است. در نتيجه، با توجه به منابع تاريخي و اوضاع اجتماعي، فرهنگي و سياسي جوامع اسلامي و با توجه به نوع نگرش و برخورد با مسئله انتظار مي توان چهار گروه اجتماعي و سياسي را شناسايي نمود. اين گروهها به دلايل مختلف اجتماعي، سياسي و فرهنگي و همچنين عدم آشنايي با منابع ديني و مذهبي(ثقلين)از تربيت اسلامي مناسبي برخوردار نبوده اند. عدم خودسازي و پيروي از هواهاي نفساني سبب گرديده است كه يا مانند مقدس مابان، برداشت سطحي از مفاهيم ديني و مذهبي داشته ويا به جاي مقابله با ظلم و فساد سكوت اختيار كنند.

برخي از اين افراد (مناسك گرايان و نوآوران)به دليل سو برداشت از پديده انتظار، براي تعجيل در امر ظهور، در گسترش فساد با حكومتهاي جائر همنوا شده اند. واگرايان، افرادي هستند كه نه وجود منجي را پذيرفته اند ونه اميدي به بهبودي شرايط جامعه و رشد و شكوفايي آن دارند. لذا در جامعه اسلامي منزوي شده و آينده بشريت را تاريك مي بينند و به همين دليل از هر گونه تلاشي دست برداشته اند. در قرون گذشته، رواج انديشه هايي چون مرجئه، اشاعره و جبرگرايي در اين امر بي تاثير نبود اما امروزه انديشه هايي چون نظريه هانتينگتون كه پايان تاريخ را بر اساس نظريه “برخورد تمدنها"[17] براي مسلمين تاريك مي بينند، به اين امر دامن زده است. شورشيان در واقع اعتقاد به منجي و فرهنگ انتظار را كه در فرهنگ ديني ما پذيرفته شده است، قبول ندارند اما هدف و وسيله ديگري جايگزين آن كرده اند.

آنان براي رسيدن به مقاصد خود و كسب پايگاهي مردمي دست به عوامفريبي زده اند و ادعاي مهدويت كرده اند. حمايت قدرتهاي استكباري نيز در اغلب اوقات قابل مشاهده است. بايد با اين منجي يان دروغين مقابله كرد و آنان را به جامعه اسلامي شناساند. همينطور كه مشاهده مي شود مدعيان مهدويت اغلب از گروه مناسك گرايان هستند ويا از گروه شورشيان. لذا نحوه برخورد و مقابله با آنان نيز بايد متفاوت باشد. با وجود اينكه هردو براي جامعه اسلامي خطرناك هستند اما چنين به نظر مي رسد كه خطر شورشيان كه در زير پا گذاشتن حريم دين وبدعت گذاري، هيچ حد و مرزي را نمي شناسند بيشتر باشد. لذا شدت عمل و نحوه مقابله با آنان نيز بايد با ظرافت و ريزبيني يشتري همراه گردد. در جدول ذيل گروههاي اجتماعي سياسي مرتن در زمينه رفتار به هنجارهاي پذيرفته شده جامعه در رابطه با پديده انتظار، معرفي شده اند:

انواع گروه ها
هدف

(منجي گرايي)
وسيله

(فرهنگ انتظار)
مصاديق
نوع كاركرد
راه مقابله

الف)گروههاي بهنجار

(همنوايان)

مومنان و شيعيان واقعي و مخلص
آشكار
_

ب)گروههاي نابهنجار

(منحرفان)
1-2)

منا سك گرايان

مسلمانان مقدس ماب و منتظرين غير مصلح و

مدعيان مهدويت
پنهان
تربيت ديني، افزايش شناخت و مقابله و رسواسازي

2-2)

نوآوران

مسلماناني كه راه سكوت در برابر ظالمان؛گسترش فساد و جنگ طلبي را در عصر ظهور برگزيده اند.
پنهان
تربيت ديني، افزايش شناخت و مقابله

3-2)

واگرايان

منكران مهدويت و مسلمانان منزوي و نا اميد به آينده اسلام و جهان
پنهان
تربيت ديني، افزايش شناخت

4-2)

شورشيان

مدعيان مهدويت
پنهان
مقابله و رسواسازي آنان

نتيجه گيري و پيشنهادات
انتظار یکی از مهم‌ترین و پرارزش‌ترین وظایف و تکالیف شیعه در عصر غیبت موعود جهان است و بررسي كاركردهاي آشكار و پنهان آن به دليل اثرات عميقي كه در زندگي فردي و اجتماعي بشر دارد، از اهميت خاصي برخوردار است. يكي از مهمترين آسيب هاي فرهنگ انتظار، بي توجهي به وظايفي است كه مسلمانان و بويژه شيعيان در عصر غيبت بر عهده دارند. همانطور كه گفته شد ريشه بسياري از آسيب هاي انتظار در عدم تربيت اسلامي و رعايت حدود و احكام الهي است. لذا براي جلوگيري از انحرافات مطرح شده، بايد زمينه هاي خودسازي و آشنايي با فرهنگ اصل اسلامي را كه برخاسته از قران و ائمه معصومين (ع)است، در جامعه فراهم نمود. يكي از انحرافات مهم در زمينه انتظار، ظهور مدعيان مهدويت است.

بي اطلاعي عامه مردم از مفاهيم ديني، زودباوري و ساده لوحي مسلمانان و همچنين اعتقاد به مهدي باوري از يك سو و حمايت قدرت هاي استكباري از جريانات انحرافي مهدويت از سوي ديگر، به پذيرش اينگونه انحرافات دامن زده است. لذا شناسايي و مقابله با اين جريانات بسيار مهم و ضروري است. سكوت در برابر ظلم و ستم افراد يا حكومتهاي جائر و بدتر از آن كمك و همنوايي با آنان براي گسترش فساد با نيت فراهم شدن شرايط ظهور !عواقب وخيمي براي جهان اسلام داشته است. براي مقابله با اينگونه آسيبهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي مي توان:

-شناساندن سيماي واقعي امام و ويژگيهاي فرهنگ انتظار به مردم ؛

-بالا بردن و تقویت تقوا و بصيرت ديني مردم با رویکرد تعليم و تربيت ديني و اسلامي ؛

-تفهیم لزوم و ضرورت تاسيس و حفظ حكومت اسلامي و ديني در جامعه به مردم به خصوص در عصر حاضر ؛

-مطرح کردن و باز نمودن مباحث ولايت فقيه براي آحاد جامعه و رفع شبهه از آن ؛

-آشکارسازی نقش و اهداف سياست هاي استكباري در ترويج مهدويت هاي كاذب در جامعه ؛

- مورد توجه قرار دادن شرايط زماني و مكاني عصر غيبت از نظر مقتضيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه و شناسايي نيازهاي آن ؛

-زیر نظر داشتن و شناسایی نقشه هاي احتمالي دشمنان اسلام و مسلمين در زمینه فرهنگ انتظار و مقابله مناسب با آنها ؛

- به حداقل رسانيدن امكان پيدايش انحرافات در همه زمینه ها و به ویژه در حوزه فرهنگ انتظار با اجراي همه جانبه احكام و حدود الهي؛

-اصلاح نگرش ها وبينش هاي انحرافي نسبت به حضرت(عج) و عصر ظهور ؛

و بالاخره محو زمينه هاي ظهور مدعيان كاذب مهدويت در جامعه اسلامی.

فهرست منابع و ماخذ
1. قرآن كريم، ترجمه فولادوند، دارالقرآن كريم دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، قم، 1384

2. بهشتی، محمّد، ادیان و مهدویت یا بررسی شخصیت جهانی مهدی موعود، بی‌جا، بی‌نا، 1361.
3. توسلي، غلام عباس، نظريه هاي جامعه شناسي، انتشارات سمت، تهران، 1380.

4. جمعي از سخنرانان، گفتمان مهدويت، جلد1و2، قم، موسسه فرهنگي انتظار نور، 1380.

5. جمعي از سخنرانان، گفتمان مهدويت، جلد5، قم، موسسه فرهنگي انتظار نور، 1385.

6. جمعي از نويسندگان، پيشگوييهاي آخرالزمان، موسسه فرهنگي موعود عصر، تهران، 1382.

7. حكيمي، محمّدرضا، عصر زندگي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم 1380.

8. حكيمي، محمّدرضا، خورشيد مغرب، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1379.

9. خادمي شيرازي، محمد، ياد مهدي، موسسه نشر وتبليغ، تهران 1365.

10. رباني گلپايگاني، علي، ريشه ها و نشانه هاي سكولاريسم، تهران، كانون انديشه جوان، 1379.

11. رجالي تهراني، عليرضا، يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان (عج)، انتشارات نبوغ، قم، 1383.

12. ريتزر، جرج، نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي، انتشارات علمي، تهران، 1374.
13. ساروخاني، باقر، دائره المعارف علوم اجتماعي، جلد 2، انتشارات كيهان، تهران، 1375

14. شيخ حر عاملي، اثبات الهداه، جلد7.

15. شفيعي سروستاني، اسماعیل، استراتژي انتظار، نشر موعود عصر(عج)، تهران، 1383.

16. صابری، محمّد جعفر، اندیشه مهدویت و آسیب‌ها، مجله تخصصی انتظار موعود، شماره پانزدهم.

17. صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، تهران، مكتبه الصدر، بي تا.

18. صبحي صالح، ترجمه نهج‌البلاغه، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمومنين(ع).

19. صدر، سیدرضا، راه مهدي(عج)، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم 1378

20. كوراني، علی، عصر ظهور، مترجم عباس جلالي، شركت چاپ و نشر بين‌الملل، 1381.

21. فوكوياما، فرانسيس، پايان نظم، ترجمه غلام عباس توسلس، تهران، جهان امروز، 1379.

22. مجتهدي، سيد مرتضي، اسرار موفقيت، جلد2، 1373.

23. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، بي تا.

24. مطهری، مرتضي، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه و تاریخ، نشر اسلامی، قم 1373.

25. هانتينگتون و منتقدانش، نظريه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبي اميري وحيد، مركز چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، تهران، 1386.

پی نوشت ها:
[1] -انبيا، 105

[2]- ساروخاني، دايره المعارف علوم اجتماعي، ج2، ص571

[3] -صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص247

[4] -رجالي تهراني، يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان(عج)، ص240

[5] -پيشگويي هاي آخرالزمان، ص71

[6] - پيشگويي هاي آخرالزمان، ص63

[7] -انفال:39

[8] -رجالي تهراني، همان، صص39-31

[9] -خادمي شيرازي، همان، ص273

[10] -فوكوياما، پايان نظم، 1379

[11] -رباني گلپايگاني، همان

[12] -رجالي تهراني، همان، ص92

[13] -مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص177

[14] - شيخ حر عاملي، اثبات الهداه، ج7، ص83

[15] -جرج ريتزر، نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر، ص144

[16] -غلام عباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي، ص222

[17] -هانتينگتون، برخورد تمدنها، 1383

نبی ا… قاسمی خطیر، معصومه ذاکرحمیدی

السلام علیک یا امام موسی کاظم

السلام عليک يا امام موسي بن جعفر

هر گه كه نسيم از ره بغداد آيد
ما را ز حديث عشق و خون ياد آيد

اى گل كه به گردن تو غل افكندند
از صبر تو زنجير به فرياد آيد

اى باب گشوده خدا بر جوائح مردمان و اى رشته پيوند زمين و آسمان! نامت كليد گشايش گره‏هاى فرو بسته و يادت، مايه آرامش دل‏هاى شكسته است. نامت، نردبان صعود دعاهاى مرفوع و يادت پلكان نزول اجابت منصوب است … تو را با زبان نياز مى‏خوانيم با دلى پر سوز گداز به امداد اين دست هاى خسته…
اى گرداب خشم و غضب را «كاظم»! اى طوفان هاى اندوه را «صابر»! اى بر هدايت خلق خدا «امين»! سلام بر تو اى صاحب «احسان عام» و «گذشت خاص» سلام بر تو اى زندانى بزرگ بصره و بغداد!… سلام بر تو كه شب‏هاى سياه را به چراغ ذكر و دعا به سپيده سحرى پيوند مى‏زدى! سلام بر تو و بر گام‏هاى مجروح بسته به رنجيرت!

امام موسى كاظم(عليه السلام)
حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام)، معروف به كاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز يكشنبه 7 صفر سال 128 قمرى در روستاى «ابواء»، دهى در بين مكّه و مدينه، متولّد گرديد.
نام مادر آن حضرت، حميده است. آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمرى، در زندان هارون الرّشيد عبّاسى در بغداد، در 55 سالگى به دستور هارون مسموم گرديد و به شهادت رسيد. مرقد شريفش در كاظمين، نزديك بغداد، زيارتگاه شيفتگان حضرتش مىباشد.

شيوه مبارزه امام موسي کاظم (عليه السلام)
در دوران امـامـت پـيـشـواى هفتم (ع ) بجز بيت امامت، از سوى دستگاه خلافت عباسى نيز گاهى با بـعـضـى جـناحهاى فكرى مثل ملحدان و زنديقيان مبارزه مى شد. اين مبارزه در دوران خلافت مهدى و هـادى عـبـاسـى ابـعاد گسترده ترى يافت و گروه زيادى به اتهام الحاد و زندقه گرايى به قتل رسيده يا به زندان افكنده شدند..(117)

ليـكـن مـبـارزه مـوسـى بـن جـعـفر با منحرفان ، هم در روش با مبارزه خلفا تفاوت داشت و هم در انـگـيـزه و هـدف . هـدف اسـاسـى خـلفـا از مـبـارزه بـا ملحدان صرفا سياسى بود و در راستاى سياستهاى حكومتى آنان قرار داشت ؛ از اين رو، بسيارى از افراد كه از سوى حكمرانان به كفر و زنـدقه متّهم مى شدند در واقع زنديق نبودند؛ ولى از آنجا كه وجودشان خطرى براى دستگاه خـلافـت بـه شـمار مى آمد متهم به الحاد شده به قتل مى رسيدند و يا زندانى مى گشتند. خلفا اتـهـام زنـديـق بـودن را وسـيـله اى براى اعمال فشار بر مخالفان حكومت خود بويژه علويان ، قـرار داده بـودنـد؛ از ايـن رو، هـر كـس از دسـتـورات آنـان سرپيچى مى كرد و عدالت و اسلامى بـودن حـكـومـت ايـشـان را زيـر سـؤ ال مـى بـرد، از سوى آنان متهم به الحاد مى شد. به عنوان نمونه :
شـريـك بـن عـبداللّه قاضى از جمله كسانى بود كه معتقد بود نمى شود در نماز به مهدى اقتدا كـرد. مـهدى او را احضار كرد و مورد عتاب قرار داد و گفت : اى زنازاده … شريك پاسخ داد: مادرم اهل روزه و نماز بود. خليفه ناچار تهمت زندقه به او زد و گفت : اى زنديق ، تو را خواهم كشت ! شـريـك خـنـديـد و با خونسردى گفت : زنديقيان نشانه هايى دارند كه بدان شناخته مى شوند، مثل نوشيدن شراب و به كارگيرى زنان رقاصه و خواننده . مهدى كه پاسخى نداشت ناگزير او را رها كرد..(118)

روشى را كه خلفا براى مبارزه با ملحدان برگزيده بودند، زور و سرنيزه بود. عـلت انـتـخـاب ايـن روش ايـن بـود كـه اوّلا آنـهـا اهـل مـنـطـق و استدلال نبودند و كمترين اطلاعى از مبانى اعتقادى اسلام نداشتند تا با استناد به آنها به نبرد مـلحـدان بروند؛ و ثانيا هدف آنان ارشاد و هدايت فرد متهم نبود، بلكه از ميان برداشتن او بود؛ از ايـن رو بـهـتـريـن روش بـراى دسـتـيـابـى بـه ايـن هـدف ، توسل به زور و سرنيزه و شكنجه و زندان و قتل بود.

امـام كـاظـم (ع ) كـه هـدف اسـاسـى اش از رويـارويـى با باندها و مكاتب انحرافى هدايت افراد فـريـب خـورده بـود، بـا مـنـطـق و حـجـّت قـوى و دلائل روشـن بـه (جـدال احـسـن ) با آنان مى پرداخت و عقايد و مكتبشان را مردود مى شمرد. در نتيجه ، اثر اين نوع مـبـارزات بـنـيـادى و روشـنـگـريـهاى فكرى در جامعه و بيدارى افكار توده هاى مردم به مراتب بـيـشـتـر از آثـار تـلاشـهـاى دسـتـگـاه خـلافـت در ايـن ارتـبـاط بـود، و اصـولا ايـن دو روش قابل مقايسه با يكديگر نيستند؛ چه آنكه يكى اثر تخريبى داشت و ديگرى اثر سازندگى و روشنگرى و هدايت .

مـوسـى بـن جـعـفر(ع ) علاوه بر آنكه خود در موارد مقتضى به مبارزه با افكار انحرافى برمى خـاسـت و با سردمداران آنها به بحث و گفتگو مى پرداخت ، شاگردان و ياران زبده خود را نيز بـر ايـن امـر تـشـويـق مـى كـرد. در روايـتـى از آن حـضـرت نقل شده است :

(فَقيهٌ واحِدٌ يُنْقِذُ يَتيما مِنْ اَيْتامِنَا الْمُنْقَطِعينَ عَنْ مُشاهَدَتِنا بِتَعْليمِ ما هُوَ مُحْتاجٌ اِلَيْهِ اَشَدُّ عَلى اِبْليسَ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛ لاَِنَّ الْعابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفْسِهِ فَقَطُّ ، وَ هذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفْسِهِ ذاتُ عِيالِ اللّهِ وَ اِمـائِه لِيـُنـْقـِذَهـُمْ مـِنْ يَدِ اِبْليسَ وَ مَرَدَتِه ، وَ لِذلِكَ هُوَ اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ ، وَ اَلْفِ اَلْفِ عابِدٍ.).(119)

يك فقيه دانشمند كه يتيمى از ايتام ما (خاندان پيامبر(ص ) ) را كه از ما بريده و منقطع شده است (از گمراهى ) نجات دهد و آنچه را كه وى بدان نيازمند است به او بياموزد، براى شيطان سخت تـر و دردنـاكـتـر از هـزار عابد است . زيرا عابد تمام كوششش نجات خودش مى باشد ولى اين فـقـيـه هـدايـتـگـر، عـلاوه بـر خـودش ‍ بـنـدگـان خـدا را نـيـز از چـنـگـال ابـليـس و پيروان او مى رهاند؛ از اين رو، چنين فردى نزد خدا برتر از هزار، بلكه يك ميليون عابد است .

امـام كـاظـم (ع ) علاوه بر اين تشويق عمومى ، بعضى از ياران خود را كه در بحث و مناظره چيره دسـت بـودنـد، فـرمـان مـى داد تـا بـا گـروهـهاى فكرى مناظره كنند. به عنوان نمونه كشّى مى نويسد:

(امـام كـاظـم (ع ) مـحـمـد بـن حـكـيـم را مـاءمـور كـرد تـا در مـسـجـد رسـول خـدا(ص ) بـنـشـيـنـد و بـا مردم مدينه (و صاحبان افكار و عقايد مختلف ) گفتگو و مناظره كند.).(120)

نمونه هايى از مبارزات امام (ع)
در ذيل نمونه هايى از مبارزات فرهنگى امام كاظم (ع ) را در برابر بعضى از مكاتب و مسلكهاى فكرى عصر امامت آن حضرت ذكر مى كنيم .

ملحدان
تـفـكـر الحـاديـگـرى و زنـدقـه از دوران حـكومت امويان و توسط بعضى از خلفاى اموى در ميان مـسـلمـانـان مـطـرح شـد و در عصر عباسيان ابعاد گسترده تر و داعيان بيشترى پيدا كرد. الحاد، شـاخـه هـاى مـخـتلفى دارد از قبيل انكار آفريدگار، اعتقاد نداشتن به يك يا چند صفت از صفات ثبوتيّه يا سلبيّه خداوند، ايمان نداشتن به پيامبران الهى و انكار معاد. عنوان فراگير همه آنها انكار ضرورى دين است .

مـعـروف ترين عناصر دعوت كننده به الحاد در عصر امام كاظم (ع ) عبارت بودند از: يزدان بن باذان ، بشّار بن برد، صالح بن عبدالقدوس ، ابن مقفّع ، ابن ابى العوجاء ، و مطيع بن اياس . ايـنـان بـا القـاى شـبـهـات گـمـراه كـنـنـده در زمـيـنـه مـسـائل اعـتـقـادى ، اصول و مبانى اعتقادات مردم را سست و متزلزل مى كردند و آنان را به انحراف مى كشاندند.

امـام كاظم (ع ) در برابر اين گروه بى دين به دفاع از آيين توحيد برخاست و شبهات آنان را پاسخ گفت كه به دو مورد آن اشاره مى كنيم .

1 ـ نـفـى حـركـت بـراى خداوند: از جمله اعتقادات سخيف زنديقيان اثبات حركت براى خداوند بود. آنـان بـا اسـتناد به روايت جعلىِ نقل شده توسط ابوهريره معتقد بودند خداوند هر شب در ثلث بـاقـيـمـانـده از شب به آسمان دنيا فرود مى آيد و از بندگانش مى خواهد كه او را بخوانند تا اجابت كند و از او درخواست آمرزش كنند تا آنها را بيامرزد.(121)
لازمه پذيرفتن چنين روايتى اعتقاد به جسم بودن و حركت پروردگار است .

امام كاظم (ع ) به مبارزه با اين تفكر پرداخت و در مقام پاسخگويى از آن فرمود:
(خداوند (هيچگاه به آسمان زمين ) فرود نمى آيد، و (اصولا) نيازى به فرود آمدن ندارد. در نگاه او دورى و نـزديـكـى مساوى است . نه نزديكى براى او دور است و نه دورى براى او نزديك . او محتاج به چيزى نيست و همه به او نيازمندند … .

امـا اين گفته كه خداوند فرود مى آيد! گفته كسانى است كه خداوند را به نقص و زيادت وصف مـى كـنـنـد. هـر مـتـحـركى نيازمند محركى است تا آن را به حركت درآورد يا به كمك آن به حركت درآيد. كسى كه چنين گمانهايى نسبت به خدا داشته باشد دچار هلاكت شده است .
در تـوصـيـف خـداونـد از صـفـائى كـه او را بـه نـقـص و زيـادت ، تـحـريـك و تـحـرك ، انـتـقـال و فـرود آمـدن ، بـرخاستن و نشستن محدود مى كند بپرهيزيد. خداوند بالاتر و برتر از وصفهاى وصف كنندگان است ..(122))

امـام (ع ) در ايـن بـيـان مستدل و منطقى .(123) اعتقاد قائلين به جسمانيت و حركت خدا را نفى و عقيده درست اسلامى را بيان كرده است .

2 ـ نفى جسمانيّت از خدا: يكى از اعتقادات ملحدان اعتقاد به جسم بودن پروردگار است . هشام بن حـكـم پـيـش از راهـيـابى به حق چنين اعتقادى داشت . وقتى نظريه او به استحضار امام كاظم (ع ) رسيد در ردّ آن فرمود:
(كدام بهتان و سخن باطلى بزرگتر از گفتار كسانى است كه آفريدگار موجودات را به جسم بـودن ، يـا صورت داشتن ، يا مخلوق و محدود بودن و اعضا و جوارح داشتن توصيف كند؟ خداوند از همه اين اوصاف برتر و منزه است ..(124))

مرجئه
مـرجـئه از جمله گروههاى فكرى بودند كه در عصر امام كاظم (ع ) فعّاليت داشتند. آنان بنا به دلائلى ـ كـه بـه احـتمال قوى جنبه سياسى نيز داشته است ـ معتقد بودند ايمان يك باور قلبى است و عمل ، جزو آن نيست ؛ از اين رو تاءثيرى در تشديد يا تضعيف آن ندارد. و چون باور ذهنى امـرى بـسـيـط و امـر آن دايـر بين وجود و عدم است ، دچار شدت و ضعف نمى شود. انسان يا باور دارد يا ندارد.

بـر مـبـنـاى ايـن اعـتـقـاد، انـجـام اعـمـال زشـت و خـلاف شـرع يـك فـرد مـسـلمـان دليـل بـر بـى ايـمـانـى وى نـخواهد بود. طبيعى است كه چنين عقيده اى از سوى زمامداران اموى و عباسى كه سعى مى كردند براى حفظ موقعيّت تاج و تخت خود تنها نام اسلام و مسلمانى را يدك بكشند و در عمل هيچ گونه پايبندى بدان نداشتند، مورد حمايت و جانبدارى قرار گيرد.
امـامـان مـعـصـوم (ع ) كه پيدايش و گسترش اين تفكر انحرافى را خطرى بزرگ براى سلامتى فـكـرى و مـعنوى جامعه اسلامى مى دانستند همواره بر روى جنبه هاى قلبى و عملى ايمان تاءكيد مى ورزيدند.

امـام كـاظـم (ع ) هـمـچـون ديـگـر امـامـان (ع ) در بـرابـر ايـن اعـتـقـاد نـادرسـت ايـسـتـاد و آن را بـاطـل شـمـرد. زمـانـى كـه از آن حـضـرت در ايـن رابـطـه سـؤ ال شد. فرمود:
(اِنَّ الاْيـمـانَ حـالاتٌ وَ دَرَجـاتٌ وَ طـَبـَقـاتٌ وَ مـَنـازِلُ فـَمِنْهُ التّامُّ تَمامُهُ وَ مِنْهُ النّاقِصُ الْمُنْتَهى نُقْصانُهُ وَ مِنْهُ الزّائِدُ الرّاجِحُ زِيادَتُهُ..(125))
ايـمـان دارى حـالات ، درجـات و مراتب و منازلى است . بعضى از مراتب آن ، تام و در نهايت تامى اسـت . بـعـضـى نـيـز نـاقـص و در نـهايت نقصان است . بعضى مراتب هم (نسبت به مراتب ديگر) رجحان و افزونى دارد.

امـام (ع ) در ايـن سـخـن ارزنـده بـراى ايـمـان سـه مـرتـبـه اسـاسـى قائل شده است .
مرتبه تام و كامل كه اختصاص به انبيا و اولياى الهى دارد.
مرتبه نازل وناقص كه پايين ترين حدّ ايمان است و مرتبه پايين تر از آن كفر خواهد بود.
و مـرتـبـه بـيـن ايـن دو حـدّ كامل و ناقص كه خود به لحاظ كميّت و كيفيّت داراى مراتب فراوان و غيرقابل شمارش است .

و بـديـن تـرتـيـب نـظـريـه مـرجـئه را كـه بـراى ايـمـان بـيـش از يـك مـرتـبـه قائل نيستند، باطل كرد.

جبريان
اعـتـقـاد بـه جـبـر ريـشـه در دوران جـاهـليـت دارد. قـرآن از قول مشركان نقل مى كند:
(لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْئٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ
مِنْ شَيْئٍ.)
اگر خدا مى خواست ، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمى كرديم و چيزى را بدون اجازه او حرام نمى ساختيم .

پـس از ظـهـور اسلام ، انديشه جبريگرى توسط معاويه ـ كه افكارش متاءثر از افكار جاهلى و نيز برخى از آراى يهوديان در ارتباط با جبر بود ـ ترويج شد.
خـلفـاى پـس از او نـيز كه گسترش اين فكر را در راستاى منويات سياسى خود مى ديدند از آن جـانـبـدارى كـردنـد؛ زيـرا اعـتـقـاد بـه جبر مى توانست خلفا را در تحكيم قدرتشان يارى داده ، انـحرافات و جنايات آنان را توجيه كند. ضمن آنكه اين اثر را نيز داشت كه مردم را از اعتراض نسبت به خطاهاى حاكمان بازمى داشت .

جبريان براى اثبات نظريّه خود به ظواهر بعضى آيات و روايات استناد مى كردند. از جمله اين روايت نبوى كه مى فرمايد:

(اَلشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ اُمِّه وَ السَّعيدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ اُمِّه .) .(126)
بـدبـخـت كـسـى اسـت كه در رحم مادر گرفتار شقاوت شود و خوشبخت كس است كه در شكم مادر سعادتمند باشد.

امـام كـاظـم (ع ) كـه مـى ديـد قائلين به جبر اين حديث را دستاويز قرار داده اند به تبيين معناى واقعى آن پرداخت و فرمود:

(مـنـظـور ايـن است كه انسان بدبخت كسى است كه وقتى در رحم مادرش مى باشد خداوند مى داند كـه او (پـس از تـولد) كـردار اشـقيا را دارد و انسان خوشبخت كسى است كه وقتى در شكم مادرش اسـت خـداونـد مـى داند كه او (پس از به دنيا آمدن ) كردار سعادتمندان و نيكبختان را انجام خواهد داد..(127)

پـيـشـواى هـفـتـم (ع ) با اين تفسير روشن از كلام رسول خدا(ص ) به پيروان خود آموخت كه علم خـداوند به سعادت يا شقاوت فردى ، موجب جبر و سلب اختيار از او نمى شود؛ بلكه هر كس با اختيار خود مى تواند راه آينده و سرنوشت خويش را انتخاب كند.

زندان و شهادت

هـارون الرشـيـد بـرغـم آنـكـه در اثـر زيـركـى خـاص خـود و تـوسـل بـه نـيـرنـگ و نـفاق وفراهم شدن ساير شرايط، در عرصه سياست آن روز چهره موفق وعـنـصر سياستمدارى به شمار مى رفت ،در جبهه مبارزه باخط امامت ، با همه تلاشى كه براى پـيـروزى بـر آن كرد، با ناكامى روبه رو شد و سرانجام به اين نتيجه رسيد، تا زمانى كه رهبرى اين جبهه را از بين نبرد همه تلاشهاى اوبى ثمر خواهد بود.

هـارون در طول مدت حكومت خود، بارها موسى بن جعفر(ع ) را به مركز خلافت احضار كرد و حتى بـه زنـدان افـكـنـد ولى هربار حادثه اى پيش مى آمد كه منجر به آزادى آن حضرت مى شد. وى حـتـى وقـتـى ديـد مـاءمـوران بـه هـنـگـام رويـارويـى بـا امـام (ع ) بـراى كـشـتـن او بـا مـشـكـل مواجه هستند و هيبت وعظمت امام (ع ) مانع از انجام ماءموريت ايشان مى شود، دستور داد مجسمه اى از چـوب شـبـيـه امام كاظم (ع ) ساختند و چون جلاّ دان مست مى شدند آنان را ماءمور مى كرد با شـمـشـيـر بـر آن مـجـسـمه يورش برند و اين كار را مدتها تمرين مى كردند تا آمادگى لازم را براى انجام ماءموريت اصلى پيدا كنند..(239)

وى در اقدامى ديگر خرماهايى را آلوده به سم كرد وبه خدمتكارش دستور داد آنها را با حيله به امـام (ع ) بـخـورانـد. ولى پـيـشـواى هـفـتم (ع ) كه از توطئه او آگاه بود با انداختن يكى از آن خـرمـاهـاى مـسـمـوم جـلو سـگ هـارون وبـه هـلاكـت رسـيدن آن حيوان در اثر سم ، دست خليفه را رو كرد..(240)

بـا ايـن حـال ، هـارون هـمـچـنـان بـر تـصـمـيـم خـود بـود و دنـبـال فـرصـتـى مـى گـشـت كـه كـار را يـكـسـره كـنـد تـا آنـكـه در سـال 179 هـجـرى قـمـرى پـيـش از انـجام اعمال حج راهى مدينه شد و با وقاحت تمام در برابر روضـه مـطـهـر رسـول خـدا(ص ) ايـسـتـاد و بـى آنـكـه از غـصـب خـلافـت و حـيـف و ميل بيت المال مسلمانان و ستمها و جنايات خويش در حق خاندان پيامبر(ص ) شرم كند خطاب به آن حضرت گفت :

(اى رسـول خـدا! از اقدامى كه مى خواهم انجام دهم از شما پوزش مى طلبم . مى خواهم موسى بن جـعـفـر را بـازداشـت كـنـم ؛ زيـرا او درصـدد ايـجـاد فـتـنه و اختلاف و خونريزى در ميان امت است .).(241)

آنـگـاه دسـتـور داد آن بـزگـوار را در حـالى كـه در مـسـجـد رسول خدا(ص ) مشغول نماز بود دستگير كردند و براى آنكه شيعيان نفهمند امامشان را به كجا تـبـعـيد كرده اند و نيز براى جلوگيرى از شورش احتمالى انقلابيون ، دستور داد هنگام بيرون بردن امام (ع ) از مدينه دو كجاوه ترتيب دادند و با هركدام گروهى مسلح همراه كردند. يك كجاوه شـبـانـه و به مقصد بصره وكجاوه ديگر در روز به مقصد كوفه حركت داده شد وامام (ع ) را با كجاوه اى كه عازم بصره بود روانه كردند..(242)
امـام كاظم (ع ) پيش از رسيدن به بصره با (عبدالله بن مرحوم ازدى ) كه از بصره عازم مدينه بـود ملاقات كرد و چندين نامه به او داد و سفارش كرد آنها را به فرزند و امام پس از خودش ، حضرت رضا(ع ) برسانند..(243)

امام كاظم (ع ) در زندان بصره
موسى بن جعفر(ع ) روز هفتم ذيحجه ، سال 179 هجرى قمرى به بصره برده شد و به عيسى بـن جـعـفـر، نـوه مـنـصـور، پـسـرعـمـو و بـرادرزن هـارون كـه عـهـده دار حـكـومـت بـصـره بـود، تحويل داده شد.
عـيـسـى امـام (ع ) را در يـك سـلول انفرادى بازداشت كرد و جز به هنگام وضو گرفتن و غذا دادن درب سلول را نمى گشود..(244)

ارتباط با خالق و مخلوق
پيشواى هفتم (ع )، بدون ابراز ناراحتى از گرفتارى كه برايش پيش آمده است ، محيط زندان را جـاى مـنـاسـبـى بـراى تـوجـه بـه خدا و راز و نياز با او يافت و پروردگارش را بر اين نعمت سپاس گفت .
جـاسـوسان عيسى بن جعفر به وى گزارش دادند كه بارها اين دعا را از امام كاظم (ع ) در زندان شنيده اند:

(پـروردگـارا!تـو خـود مـى دانـى كـه مـن پـيوسته از تو فرصتى را براى عبادت مى خواستم .اكنون كه (خواسته ام را) برآورده اى تو را ستايش و سپاس مى گويم ).(245)

از سـوى ديـگـر، هـنـگـامـى كـه جـريـان زنـدانـى شـدن فـرزنـد رسول خدا(ص ) به گوش اقشار مختلف مردم بصره رسيد، دانشمندان و محدثان ، مشتاق ديدار آن حـضـرت شـدنـد و پـنـهانى با امام (ع ) ارتباط برقرار كردند و از محضر مباركش در زمينه هاى گـونـاگـون اسـتـفـاده بـردنـد. از جـمـله مى توان از ملاقات (ياسين ضرير) با آن حضرت نام برد..(246)

دستور قتل امام (ع )
بـا انـتـشـار خـبـر زندانى شدن امام (ع ) موجى از خشم ونفرت بر ضد دستگاه خلافت بويژه از ناحيه شيعيان ايجاد شد ومردم در همه جا از آن سخن مى گفتند.
هارون ، شرايط را خطرناك ديد؛ از اين رو براى آنكه پرونده زندگى امام (ع ) را براى هميشه بـبـنـدد و ايـن خـطـر را از سـر راه خـود بـردارد، طـى نـامه اى محرمانه ، عيسى را ماءمور كرد آن حضرت را به قتل برساند..(247)

عـيسى پس از مشورت با ياران نزديك خود، به درخواست هارون پاسخ ردّ داد و در جواب نامه او نوشت :
(مـن در طول مدت بازداشت موسى بن جعفر از راههاى مختلف او را آزمودم ، ولى جز عبادت و نيايش او بـه درگـاه حـق ، چـيـزى دسـتـگـيـرم نشد. و حتى نديدم او در دعا و نيايش خود، عليه تو يا من دعـايـى بـكـنـد… بـنـابـرايـن اگـر دسـتـور دهـى او را از مـن تـحـويـل بـگيرند بهتر است و گرنه من نمى توانم بيش از اين او را در زندان نگه دارم ؛ چون حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه مـن از نـگـهـدارى او در رنـج و نـاراحـتـى روحـى زيـاد بـه سـر مـى بـرم .).(248)

انتقال به بغداد
هارون ، پس از دريافت نامه والى بصره وپسر عمو و برادر زن خود فهميد كه اوتحت تاءثير اعـمـال و رفـتـار مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) قـرار گـرفـتـه و دلش بـه وى مـتـمـايـل شـده اسـت .از ايـن رو، كـسـى را فـرسـتـاد تـا آن حـضـرت را از عـيـسـى تـحـويـل گـرفـتـه بـه بـغـداد مـنـتـقـل نـمـايـد و بـه دسـت (فضل بن ربيع ).(249) بسپارد..(250)

امـام كـاظـم (ع ) پـس از يـك سـال تـحـمـل زنـدان در بـصـره ،.(251)تحت مراقبت شديد ماءموران حكومتى به بغداد منتقل و نزد (فضل )، دربان هارون زندانى شد.
امـام (ع ) مـدت زيـادى نـيـز در زنـدان (فـضـل ) مـانـد. عـمـلكـرد آن حـضـرت در طول اين مدت ، بگونه اى بود كه حاجب مخصوص ‍ خليفه و همه كسانى كه با آن بزرگوار در ارتباط بودند، تحت تاءثير قرار گرفته ، شيفته و مجذوب كمالات و شخصيت معنوى و الهى او شـده بـودنـد.از ايـن رو (فضل ) نيز پس از مدتى وضع امام (ع ) را تغيير داد و و ضع و موقعيت بهترى براى آن حضرت فراهم كرد.
هارون كم و بيش از اين موضوع آگاهى داشت . براى جلوگيرى از تكرار حادثه بصره ، فرمان قـتل امام (ع ) را به فضل داد، ولى او نيز از انجام آن خوددارى كرد. خليفه مجبور شد امام (ع ) را به دست (فضل بن يحيى برمكى ) بسپارد.

عـبـادت و نـيـايـش امـام كـاظـم (ع ) و اعـمـال و رفـتـار آن حـضـرت در مـدتـى كـوتـاه (فـضـل بـن يـحـيـى ) را نـيـز تـحـت تـاءثـيـر قـرار داد و او را مـجـذوب و شـيـفته آن وجود الهى كـرد..(252) چـنـدانـكـه وى نـيـز رفتار خود را با آن حضرت تغيير داد و او را اكرام و احترام كرد و وسائل رفاه و آسايش آن بزرگوار را فراهم ساخت .

جـاسـوسـان ، رفـتـار خـوب و دوسـتـانـه (فـضـل ) بـا مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) را در، (رقـّه ) ـ محل ييلاقى هارون ـ به گوش خليفه رساندند. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و پس از كسب اطمينان از گزارش فوق ، توسط (مسرور) غلام خود، دو دستور زير را صادر كرد:
نـخـسـت ، بـه (عـبـاس بـن مـحـمـد) فرمان داد تا به وسيله (سندى بن شاهك ) رئيس پليس بغداد (فضل بن يحيى ) را به جرم خوش ‍ رفتارى با موسى بن جعفر(ع ) صد تازيانه بزند. ديگر آنكه (سندى بن شاهك ) آن حضرت راتحويل بگيرد..(253)

اتـخـاذ ايـن تـصـمـيـم بـدان جـهـت بـود كـه هـارون ديـد دسـتـگـيـرى امـام كـاظـم (ع ) و انتقال او از زندانى به زندان ديگر از نظر سياسى به زيان دستگاه خلافات تمام شده است ؛ زيـرا اوّلاً: بـرغـم كـوشـش هـارون براى پنهان نگهداشتن جريان دستگيرى امام (ع )، بسيارى از مـردم در ايـن نـقـل و انـتـقـالهـا از آن مـطـلع شـدنـد و كـيـنـه دسـت انـدركـاران ايـن جـنـايـت را بـه دل گرفتند. ثانياً: بسيارى از درباريان ، از نزديك با پيشواى شيعيان ملاقات كردند و ذهنيّت و ديـدگـاهـشـان نـسـبـت بـه آن گـرامى تغيير كرد. آنان پيش از اين مى پنداشتند كه موسى بن جـعـفـر(ع )، هـمـان گـونـه كـه دسـتـگـاه تـبـليـغ مـى كـنـد مـردى اسـت يـاغـى ، قـدرت طـلب و عـامل پراكندگى و اختلاف مسلمانان ! ولى وقتى از نزديك او را ديدند، متوجه شدند او مرد خدا و معنويت است و اگر مساءله خلافت براى او مطرح است ازجنبه معنويت مطلب است نه از جنبه رياست طـلبـى و دنـيـاخـواهـى . از ايـن رو، قـلبـاً تحت تاءثير افكار و رفتار خداجويانه و زاهدانه آن بـزرگوار قرار گرفته ، مجذوب و شيفته كمالات معنوى و اخلاق نيكوى فرزند پيامبر شدند، بگونه اى كه دستور خليفه رادر مورد قتل او و حتى سختگيرى نسبت به وى ناديده گرفتند.

خـليفه عباسى متوجه شد كه حتى متصديان و كارگزاران حكومتى نيز حاضر به كشتن امام كاظم (ع ) نيستند. بـا تـوجـه بـه ايـن جـهـات بـود كـه هـارون ناچار شد آن گرامى را به دست يكى از دژخيمان و سـرسـپـردگـان خـود، يعنى (سندى بن شاهك ) بسپارد و از او بخواهد هر چه زودتر امام (ع ) را به شهادت برساند..(254)

آخرين تلاش مذبوحانه
در آخـريـن روزهـايى كه امام كاظم (ع ) در زندان بود و حدود يك هفته بيشتر به شهادتش باقى نـمـانـده بـود، هـارون (يـحـيـى بـن خالد برمكى ) را خواست و از او درباره موسى بن جعفر نظر خواهى كرد. يحيى ، پيشنهاد مدارا و گذشت داد.

هـارون گفت :به نمايندگى از طرف من نزد او برو و زنجير از پايش باز كن و سلام مرا به او بـرسـان و بـه او بـگـو: (پـسـر عـمويت مى گويد: (هر چند شما گناه و تقصيرى نداريد ولى مـتاءسفانه ) من سوگند خورده ام تا اعتراف به گناه نكنيد و از من تقاضاى عفو ننماييد، شما را آزاد نـكـنـم . اعـتـراف بـه گناه و درخواست عفو از فضل شما نمى كاهد؛ يحيى نيز، وزير و مورد اعـتـمـاد من است (و موضوع را فاش نمى كند). همين مقدار از معذرت خواهى كه قسم من شكسته نشود كافى است و شما آزاد خواهيد شد.)

امـام (ع ) بـدون آنـكـه طـولانـى شـدن مـدت زنـدان و گـرفـتـاريـهـا و زجـرهاى فراوانى كه در طـول ايـن مـدت در زنـدانهاى مختلف متحمل شده بود، كوچكترين تاءثيرى در اراده آهنين آن گرامى مبنى بر ظلم ستيزى و دست ردّ به سينه ظالم زدن ، داشته باشد، پاسخى كه به يحيى داد اين بود:
(مـن در آسـتـانه مرگ هستم و از عمرم بيش از يك هفته باقى نمانده است . به هارون بگو: موسى بـن جـعفر مى گويد: پيك من روز جمعه نزد تو مى آيد و آنچه را ديده است باز مى گويد و به زودى ؛ آنگاه كه درپيشگاه خدا رو در رويت قرار مى گيرم خواهى دانست ظالم وتجاوزگر كيست .)
ايـن واكـنش تند امام (ع ) در برابر هارون ،راه هرگونه مذاكره وسازشى را از سوى آن حضرت منتفى وخليفه را در قتل آن بزرگوار مصمم تر ساخت .

شهادت امام كاظم (ع )
امـام كـاظم (ع ) درآخرين مرحله از انتقال خود از زندانى به زندانى ديگر، طبق دستور هارون به زندان (سندى بن شاهك ) منتقل شد. سندى امام (ع ) را در خانه اى در بغداد زندانى كرد وغلام خود (بـشـّار) را كـه از سـرسـخـت تـريـن دشـمـنـان اهـل بـيت (ع ) بود بر آن بزرگوار گمارد و از اِعمال هرگونه فشار و آزارى نسبت به او دريغ نورزيد. و سرانجام با چند عدد خرماى زهرآلود، فـرزنـد پـيـامـبـر(ص ) را مـسـمـوم سـاخـت و آن حـضـرت پـس از چـنـد سـال گـرفـتـارى در زنـدانـهـاى مـخـتـلف .(255) و تـحـمـل رنج و آزار فراوان ، در 25 رجب ، سال 183 هجرى قمرى در زندان سندى بن شاهك به شـهـادت رسـيـد و پـيـكـر مـطـهـرش در مـقـابـر قـريـش ، در نـزديكى بغداد به خاك سپرده شد. .(256)

تلاش براى محو آثار جرم
جنايتكاران عباسى با به شهادت رساندن موسى بن جعفر(ع ) بيش از هر كس ديگرى مى دانستند كـه چـه جـنـايـت بـزرگـى مـرتكب شده اند و نيز مى دانستند كه چنين جرم بزرگى هرگز مخفى نـخـواهـد مـانـد و بـطـور قـهـرى پـيـامـدهـاى سـوئى بـراى دسـتـگـاه آنـان بـه دنـبـال خـواهـد داشـت . از ايـن رو، بـراى مـحـو آثـار جـرم و فريفتن افكار عمومى و جلوگيرى از شورشهاى بعدى دست به اقداماتى زدند:

1 ـ سـنـدى بـن شـاهـك پـس از مـسـموم كردن امام (ع ) و ظرف دو سه روزى كه از عمر آن حضرت بـاقـى مـانـده بـود، هـشـتـاد نفر از رجال و شخصيتها را جمع كرد و به زندان برد تا از نزديك وضـع زنـدان و حـال امام (ع ) را ببينند و گواهى دهند كه پيشواى شيعيان در رفاه و آسايش به سر مى برد و هيچ گونه آثار جراحت و زخمى در او وجود ندارد. اماهوشيارى امام (ع ) نقشه او را نـقش بر آب ساخت ؛ او خطاب به حاضران فرمود: مرا به وسيله نه عدد خرما مسموم ساخته اند؛ بدنم فردا سبز مى شود و پس ‍ فردا از دنيا خواهم رفت ..(257)

2 ـ پـس از شـهـادت امـام (ع ) جـنـازه آن بـزرگـوار را مـدت سـه روز.(258) روى پـل بـغـداد در مـعـرض تماشاى عموم گذاشتند تا به شيعيان بفهمانند كه آن حضرت به مرگ طبيعى از دنيا رفته است ..(259)

3 ـ فـرومـايـگـان عـباسى مى دانستند كه اگر جنازه امام (ع ) را به دست شيعيان بسپارند وآنان عـهـده دار مـراسـم تـشـيـيـع و تـدفـيـن آن حـضـرت گـردنـد، چـه بـسـا مـراسـم ، تبديل به تظاهرات و تبليغات بر ضد دستگاه خلافت خواهد شد.

از سوى ديگر، هارون كه تا اين مرحله ، خود را از خون آن حضرت تبرئه كرده بود و مدعى بود او بـا مـرگ طـبـيـعـى درگذشته است ، مصلحت نمى ديد كه جنازه آن گرامى مخفيانه و به دور از چـشـم مـردم دفن شود. از اين رو، برنامه را بگونه اى ترتيب داد كه خود دولتمردان و سپاهيان عـهـده دار امـر تشييع شوند و مردم هم كنار آنان شركت كنند. براى اين منظور، سليمان بن جعفر، مرد جاافتاده و بزرگ خاندان ، يعنى عموى خود را پيشقدم كرد.

سـليمان ، به ظاهر از جريان دستگيرى و درگذشت امام (ع ) ابراز تاءسف كرد و به فرزندان خـود دسـتـور داد تا جنازه را از نيروهاى پليس تحويل بگيرند؛ سپس براى مراسم تشييع جنازه اعـلام عـمومى كرد..(260) بدين ترتيب تحت اين پوشش ‍ فريبنده نگذاشتند جنازه به دست مردم بيفتد.
4 ـ بـعـضـى از مـورخـان نـوشـته اند: همان روز شهادت امام كاظم (ع ) خداوند انتقام خون او را از قاتلش (سندى بن شاهك ) گرفت .بدين ترتيب كه هنگام عبور از دجله اسب او رم كرد و صاحبش را به كام امواج آب سپرد و غرق شد..(261)

مـورخـان هـر چند علت رم كردن اسب (سندى ) رايادآور نشده اند؛ ولى چنين به نظر مى رسد كه ـ گرچه او به سزاى عمل خود رسيد ولى ـ مرگ او حساب شده و با انگيزه محو آثار جرم صورت گرفته است تا امكان دسترسى به مباشر و مجرى اين جنايت بزرگ براى هميشه از ميان برود و با هلاكت او بسيارى از رازهاى سياسى پشت پرده ، همچنان در خفا بماند.

دو روايت از امام کاظم (ع)

ارزيابى عملكرد روزانه
(لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ يَوْمً فَاِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزادَ اللّهَ وَ اِنْ عَمِلَ
سَيِّئاً اسْتَغْفَرَاللّهَ مِنْهُ وَ تابَ اِلَيْهِ).(كافى ، ج 2 ، ص 453)

از مـا نـيـسـت (بـا مـا رابطه و پيوندى ندارد) كسى كه در هر روز خود را محاسبه نكند؛ تا اگر عـمـل نـيـكـى انـجـام داده اسـت از خـداونـد طـلب افـزونـى بـكـنـد و چـنـانـچـه مـرتـكـب عـمـل نـاروايـى شـده (روى بـه درگـاه خـدا آورده ) از كـرده خـود اسـتـغـفـار كـنـد و به سوى خدا بازگردد.

توضيح: از نـظـر عـلمـاى اخـلاق (مـحـاسـبـه نـفـس ) و ارزيـابـى عـمـلكـرد خـويـش يـكـى از عـوامـل مـهـمّ مـوفـقـيـت انـسان درميدان عمل است. انسان درمرحله نخست مى بايد نفس خود را وادار بر عـمـل و انـجـام وظـيـفـه نـمـايـد، در مـرحـله بـعـد كـارهـاى خـويـش را كـنـتـرل كـنـد و نـفـس ‍ را بـه خـود وانـگـذارد تـا هـر چـه خـواست انجام دهد. مرحله سوم ، محاسبه وارزيـابـى عـملكرد است كه بعد از فراغ از عمل صورت مى گيرد. نيتجه ارزيابى يكى از دو چيز خواهد بود:
1 ـ انـجام وظيفه به نحومطلوب كه اقتضامى كند انسان خدارا بر اين موفّقيت شكر بگزارد و از درگاه ربوبى اش بخواهد او را در انجام اعمال نيك بيشتر يارى كند.
2 ـ كـوتـاهـى و سـهل انگارى در انجام وظيفه و يا ترك آن كه در هر دو صورت مى بايد جبران شـود. و از آنـجا كه منشاء اين ترك و ظيفه فراموشى ياد خدا و پشت كردن به حق تعالى است ، امـام (ع ) راه جـبـران را بازگشت بسوى پروردگار و طلب آمرزش از او دانسته است . توجه به پـروردگـار بـه مـعـناى توجه به وظيفه بندگى و طلب آمرزش از محضر حق تعالى به معناى ابراز نفرت از لغزش انجام گرفته است . پيدايش اين حالت (توبه ) در كسى او را موفق به انجام وظيفه بندگى در مراحل بعد خواهد كرد.

در انتظار قائم (عج)
يونس بن عبدالرحمان مى گويد: بر موسى بن جعفر(ع ) وارد شدم و به آن حضرت عرض كردم : اى فرزند رسول خدا(ص ) آيا شما قيام كننده به حق هستيد؟ فرمود:
(اَنـَا الْقـائِمُ بـِالْحـَقِّ وَ لكِنَّ الْقائِمَ الَّذى يُطَهِّرُ الاَْرْضَ مِنْ اَعْداءِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ يَمْلَاءُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً، هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدى ، لَهْ غَيْبَةٌ يَطُولُ اَمَدُها خَوْفًا عَلى نَفْسِهِ، يَرْتَدُّ فيها اَقْوامٌ وَ يَثْبُتُ فيها آخَرُونَ.
ثُمَّ قالَ: طُوبى لِشيعَتِنَا، الْمُتَمَسِّكينَ بِحَبْلِنا فى غَيْبَةِ قائِمِنا، اَلثّابِتينَ عَلى مُوالاتِنا وَ الْبـَراءَةِ مـِنْ اَعْدائِنا، اُولئِكَ مِنّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوابِنا اَئِمَّةً وَ رَضينابِهِمْ شيعَةً، فَطُوبى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبى لَهُمْ، وَ هُمْ وَاللّهِ مَعَنا فى دَرَجاتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ.).(كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 361)

مـن قـيـام كـنـنـده بـه حق هستم ، لكن آن (قائم ) كه زمين را از دشمنان خدا پاك مى سازد و آن را از عدالت پر مى كند همانسان كه از جور و ستم پر شده است ، پنجمين نفر از فرزندان من است .
براى وى ـ به خاطر بيمى كه بر جان خويش دارد ـ غيبتى طولانى خواهد بود، چندانكه گروهى مرتدّ شده از دين برمى گردند و (تنها) عدّه اى ثابت قدم مى مانند.
سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما؛ آنان كه در غيبت (قائم ) ما به ريسمان (ولايت ) ما چنگ مى زنـنـد، از دشـمـنان ما بيزارى جسته بر ولايت ما استوار مى مانند. آنان از ما و ما از ايشان هستيم . آنـان از مـا بـه عـنـوان امامان خويش ، خشنودند و ما از ايشان به عنوان شيعيانمان خشنوديم . پس خـوشابه حال ايشان ، خوشا به حال ايشان . سوگند به خدا آنان در مقامات و درجات ما در روز قيامت همراه با ما هستند.

توضيح: نكات مهمّى كه از اين حديث شريف استفاده مى شود عبارت است از:
1 ـ مـسـاءله انـتـظـار ظـهـور (قـائم ) از فـرزنـدان رسـول خـدا(ص ) از مـدتـهـا قـبـل از ولادت پـيشواى دوازدهم در ميان مسلمانان مطرح بوده است ، ليكن بعضى مصداق آن را به طور دقيق نمى دانستند كه امامان (ع ) مصداق آن را تعيين مى كردند.
2 ـ مـدت غيبت حضرت حجت (عج ) آنقدر بطول خواهد انجاميد كه گروهى از معتقدان به آن گرامى از دين برمى گردند.
3 ـ فـلسـفـه غـيـبـت ، تـرس آن حـضـرت بر جان خويش است ؛ بنابراين ، مردم نقش اصلى را در فراهم كردن زمينه ظهور يا تداوم غيبت آن بزرگوار بر عهده دارند.
4 ـ اسـتـوار قـدمـان در مـحـبـّت و ولايـت اهـل بـيـت (ع ) در دوران غـيـبـت كـبـرى از اجـرى جزيل و پاداشى بزرگ برخوردار هستند.

پي نوشت ها:
117 - براى آگاهى بيشتر رجوع كنيد به البداية و النهاية ، ج 10 ، ص 153 و تاريخ الخلفاء ، ص 273 .
118 - ر . ك : البداية و النهاية ، ج 10 ، ص 157 .
119 - احتجاج ، طبرسى ، ج 2 ، ص 170 .
120 - رجال كشى ، ج 2 ، ص 746 ، رديف 844 .
121 - ر . ك : سنن الدّارمى ، ج 1 ، ص 346 ـ 347 .
122 - كافى ، ج 1 ، ص 125 .
123 - بـيـان امـام (ع ) حـاوى دو دليـل عـقـلى اسـت . نـخـسـت ايـنـكـه قـول بـه نزول پروردگار به عالم دنيا مستلزم قول به حركت اوست و لازمه هر متحركى خروج آن از نـقـص بـسـوى كـمـال يا از كاستى بسوى زياده است كه در هر دو مورد تعبير مى شود به خـروج از مـرحـله قـوه بـه فـعـل . پـس چـنـيـن مـوجـودى مـركـب از قـوه و فـعـل اسـت و هـر مـركـبـى مـمـكـن الوجـود اسـت . پـس لازمـه چـنـيـنـى اعـتـقـادى قـول بـه مـمـكـن الوجـود بـودن پـروردگـار اسـت و آن محال است .
و ديگر اينكه چنين پندارى مستلزم قول به حركت است و هر متحركى نياز به محرك دارد. و از آنجا كه حركت ، يك وصف عارضى و حدوثى است نيازمند دو طرف اضافه است . از يك سو محتاج به قـابـل (ذات مـتـصـف بـه حـركـت ) و از سـوى ديـگـر نـيـازمـنـد فـاعـل (ذات حـركـت آفـريـن ) اسـت . و از آنـجـا كـه فـاعـل مـغـايـر بـا قـابـل اسـت ، پـس هـر مـتـحـركـى نـيـازمـنـد مـحـركـى اسـت كـه مغاير با اوست . اين سخن در مورد فـاعـل نـيـز مـطـرح اسـت و در نـهـايـت اعـتـقـاد بـه چـنـيـن قـولى مـسـتـلزم تسلسل باطل است . (اقتباس از حياة الامام الكاظم (ع ) ، ج 2 ، ص 146)
124 - كافى ، ج 1 ، ص 105 .
125 - كافى ، ج 2 ، ص 38 ـ 39 .
126 - مسند ، احمدبن حنبل ، ج 2 ، ص 176 و بحارالانوار ، ج 5 ، ص 175 .
127 - بحارالانوار ، ج 5 ، ص 157 .

***********
239 - مسند الامام الكاظم (ع ) ، ج 1 ، ص 91 ـ 92 .
240 - ر . ك : مناقب ، ج 4 ، ص 303ـ304 .
241 - مقاتل الطالبيين ، ص 334 .
242 - عيون اخبارالرضا(ع ) ج 1 ، ص 70 و بحارالانوار ، ج 48 ، ص 221 .
243 - تـنـقـيح المقال ، ج 2 ، ص 214 از اين روايت استفاده مى شود كه هارون در مدينه به فـرزنـد پـيـامـبر(ص ) آنقدر فرصت و اجازه نداده است كه سفارشهاى خود را به فرزندش امام رضا(ع ) بكند .
244 - عيون اخبارالرضا(ع ) ج 1 ، ص 70 و بحارالانوار ، ج 48 ، ص 221 .
245 - ارشاد ، مفيد ، ص 300 .
246 - حـيـاة الامـام مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) ، ج 2 ، ص 467 و رجال نجاشى ، ص 453 .
247 - الفصول المهمه ، ص 239 و ارشاد ، ص 300 .
248 - همان .
249 - فـضـل فـرزنـد ربـيع ، حاجب معروف منصور است . اين پدر و پسر در دستگاه خلافت عـبـاسـيـان ، جـايـگـاه ويـژه اى داشتند و جزو خواص دربار آنان و فوق العاده مورد اعتماد ايشان بودند .
250 - ارشاد ، ص 300 .
251 - بحارالانوار ، ج 48 ، ص 233 .
252 - همان . 253 - ارشاد، ص 301 .
254 - مناقب ، ج 4 ، ص 327 ؛ ارشاد ، ص 301 .
255 - در مـورد مـدت زندان موسى بن جعفر(ع ) اختلاف است واين اختلاف ناشى از اختلاف در تـاريـخ بـازداشـت و تـاريـخ شـهـادت آن حـضـرت مـى بـاشـد. اگـر تاريخ بازداشت امام (ع ) سـال 179 و شـهـادتـش سـال 183 بـاشـد، دوران بـازداشـت چـهـارسـال خـواهـدبـود. ولى چـنـانـچـه تـاريـخ بـازداشـت را سـال 177 بـدانـيـم (آنگونه كه ابن جوزى در تذكرة الخواص ، ص 314 ذكر كرده است ) مدت بازداشت شش سال مى شود.
از سـوى ديـگـر ، بـعضى از مورخان (مثل ابن شهرآشوب در مناقب ، ج 4 ، ص 324 و مسعودى در مـروج الذهـب ، ج 3 ، ص 355) تـاريـخ شـهـادت امـام كـاظـم (ع ) را سـال 186 ذكـر كـرده انـد . بـا ايـن حـسـاب مـدت اقـامـت امـام (ع ) در زنـدان هـفـت يـا نـه سـال خـواهـد شـد . و بـنـابـر نـقـل ابـن جـوزى كـه تـاريـخ بـازداشـت را سـال 177 و زمـان شـهـادت را سـال 188 مـى دانـد ، مـدت بـازداشـت يـازده سال خواهد بود .
256 - ر . ك : عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 85 .
257 - عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 79 ؛ بحارالانوار ، ج 48 ، ص 212 .
258 - بحارالانوار ، ج 48 ، ص 248 .
259 - ارشاد ، ص 302 .
260 - ر . ك : عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 81 .
261 - مـناقب ، ج 4 ، ص 328 ، لازم به يادآورى است كه از گفته مسعودى (در مروج الذهب ، ج 3 ، ص 411) چنين استفاده مى شود كه سندى تا دوران حكومت ماءمون زنده بوده است .

جایگاه عقل در حکومت یار

جایگاه عقل در حکومت یار

عقل به معنای نیرو و قوه تجزیه و تحلیل می‌باشد و با درک و فهم ومعرفت، هم سو هست. بارزترین خصوصیت انسان نسبت به حیوانات، داشتن قوه عاقله و درک عمیق‌تر درباره اشیاء اطراف خود است. در ارزش عقل و تعقل همین بس که هر انسانی اگر با صفت عاقل او را صدا زنند خرسند گردد و اگر او را بی عقل بنامند ناراحت می‌شود.
انسان به وسیله گوش و چشم و حواس دیگر برای خود تجربه کسب می‌کند و با فکر خود روابط منطقی بین اشیاء را کشف می‌کند و جاده را برای بهره برداری بیشتر و کامل‌تر از طبیعت هموار می‌نماید.
گرچه عقل و اندیشه در ادیان تحریف شده تحقیر می‌شد و کلیسا میان دین و عقل جنگ انداخته و دین را منطقه ممنوعه برای عقل دانست، امّا دین مقدس اسلام با ظهور خود و به عنوان آیین خاتم و کامل‌ترین دین، جایگاه حقیقی عقل و تعقل را مشخص کرد و آن را یکی از منابع فهم قوانین دین قرار داد. استاد شهید مطهری در این زمینه می‌فرماید: «اسلام وقتی منابع تشریع را ذکر می‌کند، می‌گوید کتاب، سنت، اجماع و عقل. این عقلی که دنیای مسیحی راه نمی‌داد تا از نزدیک مذهب عبور کند اسلام او را به عنوان یکی از منابع تشریع خودش می‌شمارد».
همچنین آیت‌الله جوادی آملی درباره رابطه عقل و دین می‌فرماید: «دین، عقل را درکنار خود می‌پذیرد نه در مقابل خود و در بعضی موارد مثل اصول دین، ادله عقلی قبل از آیات و روایات، باید این اصول را ثابت کند».
خداوند متعال که رسولان و ائمه را برای اتمام حجت، بر مردم فرستاد، عقل را هم به عنوان حجتی باطنی در ضمیر انسان نهاد، چنانکه امام موسی کاظم علیه السلام در روایتی زیبا به این مطلب تصریح دارند. ارزش تفکر از دید اسلام آن‌قدر والاست که برعبادت یک سال برتری دارد؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «فِكْرُ سَاعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ؛ یک لحظه تفکر از عبادت یک سال بهتر است».
هر چند ارزش واقعی و حقیقی تعقّل در اسلام بسیار روشن است، اما آیا به راستی تمام مسلمین از این نعمت الهی آن چنان که باید، استفاده می‌کنند؟متأسفانه باید گفت، پاسخ منفی است. امّا آیا قرار است این روند ادامه داشته باشد و برای همیشه تاریخ از این نعمت الهی به تمام معنی استفاده نشود؟
آنچه از آیات و روایات استفاده می‌شود این است که برای آینده بشریت چیزی غیر از آنچه تا به حال بوده، اتفاق خواهد افتاد و فردی که از مصادیق کاملِ صاحب خِرَدان و اندیشمندان است، سکّاندار عالم گشته و نه تنها خود از این موهبت در حد کمال برخوردار است، بلکه برای دیگران هم فرصت استفاده از این نعمت بزرگ الهی را فراهم خواهد کرد.
امام باقر علیه السلام درباره کمال سطح عقول و فهم بشر در دوران حکومت یار می فرمایند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ یدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهَا أَحْلَامُهُ ؛ چون قائم ما قیام كند، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد، پس عقولشان را جمع كند [تا پیروى هوس نكنند و با یكدیگر اختلاف نورزند] و در نتیجه خردشان [و متانت و خود نگهداریشان] كامل خواهد شد.
وقتی بشر با معجزه الهی و به دست توانمند امام مهدی علیه السلام به درجه بالایی از عقل و شعور برسد، یقیناً تسلط انسان بر قوای شهوانی بیشتر می‌شود و درمسیرکسب فضائل اخلاقی بهتر قدم می‌گذارد.
مشکل بشر امروز این است که به جای عقل، افسار خود را به دست امیال درونی خود داده است که نتیجه آن همانی می‌شود که ما می‌بینیم، دنیایی پراز نیرنگ و جنایت و خون ریزی که همه از بی امنیتی می‌نالند.
اما اگر اراده و اختیار انسان همانند عصر حکومت حضرت مهدی علیه السلام به دست عقل باشد و عقل بین تمام قوای انسان مدیریت کند، جهان آن گونه می‌شود که باید باشد، جهانی زیبا که جرم و جنایت در آن رخت بر بندد و انسان‌ها به حقوق یکدیگر احترام گذارند.
گویا این چراغ عقل در دوران حکومت یار، به صورت کامل پرتو افشانی می‌کند. در حدیثی نورانی، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: «تَاسِعُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یمْلَأُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ… وَ عِلْماً بَعْدَ جَهْلِهَا؛ نهمین امام از فرزندان امام حسین علیه السلام حضرت قائم است كه خداوند به دست او زمین را از عدل و داد، پر نموده و علم و دانایى را پس از (دوران) جهل و نادانى فراگیر مى‌سازد.
با استفاده از این چراغ فراگیر، اجتهاد و قضاوت، در زمان حکومت یار، به راحتی دست یافتنی خواهد شد، به گونه‌ای که امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: «تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِی زَمَانِهِ حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِی فِی بَیتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ؛ در زمان حكومت مهدى(عج)، به همه شما مردم، حكمت و علم داده خواهد شد، تا آن‌جا كه زنان در خانه ها، با كتاب خدا و سنت پیامبر، قضاوت می‌كنند».
در عصر ظهور، عقل از طرفی و علم و دانش حقیقی از طرف دیگر، همانند دو بال، انسان را به افق‌های تازه‌ای از دانش و کشف حقایق هستی رسانده و آرزوی دیرینه بشر در دانش را محقق خواهد نمود.

*. دانش پژوه مرکز تخصصی مهدويت.
1 ـ تعليم و تربيت در اسلام، ص 276 .
2 ـ قاموس قرآن، ج5، ص 28.
3 ـ پانزده گفتار، ص‌21.
4 ـ همان، ص‌24.
5 ـ انتظار بشر از دين، ص 8.
. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملی، ج15، ص207.
7 ـ مستدرك‏الوسائل، ج2، ص105.
8 ـ كمال الدين و تمام النعمه، ج‏2، ص 675.
9 ـ بحارالأنوار، ج 36، ص 254.
10 ـ همان، ج 52، ص 353.

محسن شریعتی ـ دوماهنامه امان شماره 24

 

تو از جنس آنها نیستی!

تو از جنس آنها نیستی!

چهره‌های خندان و با نشاط آنان مرا در حسرت عمیقی فرو می‌برد. آنها زنده‌اند و من بوی مُردگی خودم را می‌شنیدم و در عطر پاک زند‌گی جاودانه‌شان جان می‌گرفتم، چون «شهدا در قهقهه مستانه‌شان عند ربهم یرزقون‌اند».
آنان زنده‌اند، بوی مردگی ما مشام آنان را می‌آزارد، امّا آن‌قدر خوب بودند که به روی ما لبخند می‌زدند.
بار سنگین خجالت بود بر شانه‌هایم و تکرار این سؤال در خودم که آنان چطور به این درک عمیق رسیده بودند و ما سال‌ها می‌جوییم و نمی‌یابیم. تو به ظاهر مرده‌ای، اما بوی عطر بدنت، مشام ما را نوازش می‌دهد و ما زنده‌ایم و خودمان را هم نمی‌توانیم تحمل کنیم.
امام زمان(عج)! آنها چطور به معرفت تو رسیدند و ما هرچه دست و پای می‌زنیم نمی‌‌رسیم.
به چهره خندان آنها نگاه می‌کنم و غبطه می‌خورم.
حس غربتی که به ما دست می‌دهد به خاطر این است که از آنها نیستیم، مگر می‌شود در میان آنان باشی و غریب باشی. این حس غربت برای این است که روح ما در وسعت پاکشان راه نمی‌یابد و تنهاست. آنها در آستانه ایستاده‌اند و ما را دعوت می‌کنند، امّا ما از جنس آنها نیستم. می‌خواهیم در هاله آنها ذوب شویم و سبک، اما روی زمین مانده‌ایم، تو سنگین‌تر از آنی که بتوانی اوج بگیری و بالا بروی. تو از جنس آنها نیستی، آن‌قدر که حتی نمی‌توانی خودت را تحمل کنی.
وقتی به کنار مزار شهدا می‌روی، می‌فهمی که چیزی کم داری، امّا نه! پیشتر که می‌روی می‌فهمی که خیلی چیزها کم داری. جلوتر که می‌روی می‌بینی که اصلاً هیچ گاه زنده نبوده‌ای، آن‌گاه تو را غمی به وسعت تاریخ فرا می‌گیرد که تو این همه بوده‌ای و هیچ نبوده‌ای، آن شهید فقط بیست سال دارد و این‌قدر بوده و عزیز شده است. یوسفی بوده که خدای عزیز او را خریده و بزرگ کرده است. وقتی که فاصله از زمین تا آسمان باشد همین می‌شود که تو زمین مانده‌ای و او در آسمان است.
کلمه گمنام، تو را به سرزمینی می‌کشاند که آن چنان در هاله‌ای از نور است که تو حتی نمی‌توانی به آن نزدیک شوی. او آن‌قدر بزرگ شده که دست کودکانه تو به او نمی‌رسد. دوباره زمزمه می‌کنی یا اباصالح، من نزد شاگردان مکتب تو، حسابی کم آورده‌ام.
این‌جا گورستان نیست. در گورستان بوی مرد‌گی می‌آید، اما در جایی که شهدا هستند، بوی طراوت و زند‌گی می‌آید. در گورستان آدم، آرزو می‌کند زودتر بیرون بیاید. اما جایی که آنان هستند، جای اقامت است.
جلوتر که می‌روی و عکس‌ها را می‌بینی که چقدر جوانند و شاداب و در حال لبخند، بوی کهنگی و فرسودگی خودت را می‌شنوی.
کمی آن طرف‌تر، به شهدای هفت تیر می‌رسی. بوی گوشت سوخته نمی‌شنوی، بلکه این‌جا بوی مردانگی می‌آید. دلت بر ایشان نمی‌سوزد، بلکه از آنها خواهش می‌کنی دلشان به حال تو بسوزد و تو را شفاعت کنند.
به رجایی که می‌رسی، با آن لباس‌های ساده‌اش، می‌آید جلو چشمت و تو چقدر منقلب می‌شوی و فکر می‌کنی که ای کاش خدا این نعمت را این‌قدر زود از ما نمی‌گرفت.
اندکی جلوتر، فرماندهان شهید را می‌بینی، چقدر با هوش و قوی بودند و این، تو را به یاد طالوت می‌اندازد که خداوند درباره‌اش فرمود: او هم علم دارد هم نیروی بدنی، این فرماندهان، مثل طالوت برگزیده خدایند.

معصومه مُکاری باغخیراتی ـ دوماهنامه امان شماره 24

 

آیه‌ها و نکته‌ها

آیه‌ها و نکته‌ها

راه مستقیم

اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ(حمد/6) (خداوندا) ما را به راه راست هدایت فرما.
نکته‌ها
1. کلمه «صراط» بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. «صراط» نام پلی بر روی دوزخ است که در قیامت، همه مردم باید از روی آن عبور کنند.
2.‌ همواره راه‌های متعدّدی در برابر انسان قرار دارد که او باید یکی را انتخاب کند: راه‌ خواسته‌ها و هوس‌های خود؛ راه انتظارات و توقعات مردم؛ راه وسوسه‌های شیطان؛ راه طاغوت‌‌ها و ستمگران؛ راه نیاکان و پیشینیان؛ و راه خدا و اولیای خدا.
3. انسان مؤمن، به خاطر امتیازات راه خداوند و اولیای او، این راه را انتخاب می‌کند؛ این امتیازات عبارتند از:
الف) راه الهی ثابت است، برخلاف راه‌های طاغوت‌ها و هوس‌های مردم و هوس‌های شخصی که همیشه در حال تغییر است و ثبات ندارد.
ب) راه مستقیم خدا یک راه بیشتر نیست، در حالی که راه‌های دیگر متعدّد و پراکنده است.
ج) در پیمودن آن، انسان به مسیر و مقصد مطمئن است.
د) در پیمودن آن، شکست و باخت وجود ندارد.
4.‌ در راه مستقیم بودن، تنها خواسته‌ای است که هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب می‌کند؛ حتی رسول الله صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را می‌خواهند.
5.‌ انسان باید همواره و در هر کاری، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته تحصیلی و همسر، راه مستقیم را از خداوند بخواهد؛ زیرا چه بسا در عقاید، صحیح فکر کند، ولی در عمل دچار لغزش شود و یا بالعکس. پس در هر لحظه، خواستن راه مستقیم از خدا، ضروری است.
6.‌ راه مستقیم مراتب و مراحل دارد؛ «وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ» حتی کسانی که در راه حق هستند، مانند اولیای خداوند، لازم است برای ثابت ماندن در راه حق و زیاد شدن نور هدایت، دعا کنند.
7. کسی که می‌گوید: « الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ…» مراحلی از هدایت را پشت سر گذارده است، بنابراین، درخواست او، هدایت به مرحله بالاتری است.
8.‌ راه مستقیم، همان راه میانه و وسط است که حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: «الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادّة» هر نوع افراط و تفریط، انحراف به چپ و راست گمراهی و راه وسط، جاده هدایت است.
9.‌ خدا دین پابرجا و استوار خود را، راه مستقیم معرّفی می‌کند. « قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ».
10. در برخی روایات آمده است که امامان معصوم می‌فرمودند: راه مستقیم، ما هستیم. یعنی نمونه عینی و عملی راه مستقیم و اسوه و الگو برای قدم برداشتن در آن، رهبران آسمانی هستند. آنان در عمل به دستورات، درباره تمام مسائل زندگی از قبیل کار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و …، نظر داده و ما را به اعتدال و میانه‌روی سفارش کرده‌اند. جالب آن که ابلیس در همین صراط مستقیم است که به کمین نشسته است. آنجا که او به خدا گفت: «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ».

 

سفر اسرار آمیز

چرا زندگی ما پر از غفلت است؟ چرا رنج می بریم؟ از تکرار خسته می شویم؟ و دنیا با این گستردگی و زیبایی به نظرمان، گاهی تنگ و تاریک می رسد؟ چرا بی حوصلگی به سراغ ما می آید؟ و احساس می کنیم آنچه باید باشیم، یا آنچه می توانیم باشیم، نیستیم؟
از این چراها در زندگی ما زیاد پیش می آید، اما پاسخ آن کجاست؟ و راه درمان این زندگی بیمار چیست؟
این ابهام ها و رنج ها همۀ زندگی و تنها تجربۀ ما در زندگی نیست؛ گاهی زندگی از شور و نشاط لبریز می شود و آکنده از عشق و روشنایی، پر از شادی و شکرگزاری، سرشار از حضور خداوند و لطف بی پایان و دلربای اوست.
زندگی خالی نیست…
اما چرا این لحظه های روشنایی پایدار نمی ماند؟ چرا مثل برق می آید و می گذرد؟ چطور است که آنچه را می خواهیم ماندگار نیست و آنچه را نمی خواهیم بیشتر وقت ها با ماست؟
برای کشف این معماها و یافتن پاسخ این پرسش ها باید یک سفر را آغاز کنی، سفری به …
حالا نمی خواهم درباره ی مقصد این سفر چیزی بگویم، بگذار یک راز باشد، تا خودت آن را دریابی. این سفر برای یافتن راز لحظه های روشنایی است. لحظاتی که در آن اوج شور و شعف و شادمانی را تجربه می کنی و با تمام وجود از او که این همه را به تو بخشیده است، شکرگذار می شوی. پی بردن به علت پدید آمدن لحظات روشنایی ما را توانمند می سازد، تا آن را در زندگی مان پایدار کنیم اینکه حقیقت لحظه های روشنایی را کجا خواهی یافت و در پایان این سفر به کجا خواهی رسید با تو، و اینکه چگونه و از کجا آغازش کنی با من؛ اما پیش از این باید در یک موضوع به نتیجه برسیم. چیزی که اکنون باید روشن شود این است :
آیا آمادگی این سفر را داری یا خیر؟
بی شک این سفر، سفری بی نظیر خواهد بود، سفری شگفت انگیز به اعماق دانایی، سفری تحول آفرین، که تو و زندگی ات را از نو می سازد. هر کس در جست وجوی یک زندگی ایده آل و کامیابی ابدی است، چاره ای ندارد غیر از اینکه روزی پا به این راه بگذارد، اما زمانی که آمادگی لازم و کافی را داشت؛ در غیر این صورت سفری بسیار مخاطره آمیز خواهد بود .
این سفر به همان اندازه که شورانگیز و جذاب است، خطیر و هولناک هم هست، بهره ها و خطرهای آن به شما بستگی دارد و من ترجیح می دهم در همین ابتدای آشنایی و پیش از آغاز راه همه چیز را شفاف و روشن بگویم، تا انتخابی آگاهانه و درست داشته باشی.
نتیجۀ این سفر «تحول» است، تحولی به سوی روشنایی پایدار، شادمانی عمیق، آرامش بی کران و نوشیدن از شهد گوارا و سرمست کنندۀ یاد خداوند، و یا تحولی به سوی ….
و صد البته بهره های این سفر را به شرطی خواهی یافت که از دستاوردهای آن استفاده کنی؛ در غیر این صورت شاید پس از مدتی شور و شگفتی یافته های این سفر فرو نشیند و از این که هدایای آن را نگشوده ای و از آن استفاده نکرده ای، بیش از پیش رنج ببری .
انتخاب با توست، که از آغاز، پا در این راه بگذاری، یا قدم از قدم برنداری. حالت سوم بدترین حالت است؛ اینکه تا لب چشمه بیایی و از آن ننوشی ، اینکه برسی و برنداری !
ممکن است فکر کنی چطور می شود که کسی برسد و برندارد، بیابد و نخواهد؛ به این ترتیب همه ی خطرهای این سفر به حماقت مسافر مربوط می شود! آری همین طور است. بسیاری چنین اند و اگر تا پایان راه بیایی فاجعه های باور نکردنی را خواهی دید .
واقعیت این است که اگر اطمینان ندارید، بهتر است که آغاز نکنید. پیشنهاد من این نیست که از این راه صرف نظر کنید، اما اگر تشنه ی تحول نیستید، بهتر است همین الآن این نوشته را زمین بگذارید و ادامه ندهید!
اگر مشتاق تحول هستید، اگر می خواهید زندگی سرشار از برکت و شادمانی داشته باشید، اگر برای زیستن در نور بی کران خداوند بی تاب شده اید، پس آماده اید و می توانید برنامه ها، رفتارها، ذهنیت ها، عادت ها و ارزش های پوچی را که به زندگی تان شکل داده را تغییر دهید و کنار بگذارید. بی تردید این کار بسیار دشوار است، اما اگر آماده اید، دشواری در کار نیست .
راهی چنین ناشناخته و اسرار آمیز بدون همراهی دانا و دلسوز پیمودنی نیست. هر کس پا در این راه می گذارد تنها نخواهد بود و همراهی خواهد داشت . توهم اگر تصمیمت را گرفتی و راه افتادی، همراه و راهنمایت را پیدا می کنی او به تو بسیار نزدیک است، اما خدا نیست. پس دست در دست این نوشته بیا، تا به زودی با او آشنا شوی. اما پیش از آن باید تصمیم بزرگی بگیری و تکلیفت را روشن کنی، هستی یا نه؟
برای رسیدن به لحظه های روشنایی و پایداری آن در زندگی یک تصمیم محکم لازم است. تصمیمی شکست ناپذیر، که نیروی رفتن تا انتهای راه را به تو بدهد ، نیرویی که پایان راه با تحولی بزرگ آشکار می شود، در تصمیم آغاز راه نهفته است .
پس نتیجه این شد: من تو را به سفری دعوت می کنم که در صورت استفاده از هدیه های این سفر نتیجه اش تحول و پایداری لحظه های روشنایی در زندگی است و مقصد آن هم سرّی است. در این مسیر همراهی خواهی داشت که به زودی او را به تو معرفی می کنم؛ اما تو با نیروی یک تصمیم شکست ناپذیر پیش بیا تا «آنچه اندر وهم ناید آن شوی


گفتم اگر آماده هستید و تصمیم تان را گرفته اید که به سفری تحول آفرین بیایید، همراهی را به شما معرفی می‌کنم.
تحول حرکتی است از نقطه کنونی شما، با تمام ویژگی‌هایی که دارید، به سوی نقطه ایده‌آلی که پیش روی شماست با تمام ویژگی‌هایی که می‌توانید داشته باشید. مطمئنم آن نقطه ایده‌‌آل را الان نمی‌توانید ببینید؛ زیرا سیر تحول از اکنون به نقطه اوج، یک سیر درونی است؛ یک سفر معنوی به سرزمین ناشناخته درون و ما تا پیش از این که پا به این راه بگذاریم هیچ‌چیز از آن نمی‌دانیم. برای همین، حکیمان بزرگ با داستان‌ها و تمثیل‌های گوناگون راز هستی و خودشناسی را پیچانده‌اند، تا ما به تدریج و با تفکر عمیق و طولانی آن را دریابیم و باورش کنیم. فقط باید بدانید که یکی از ضروریات رفتن به سفر خودشناسی، شناختن همراه است.
همراهی از عالم غیب
همراه شما یک انسان نیست؛ زیرا همراه این سفر باید کسی باشد که با عالم غیب و حقایق و اسرار نهفتۀ هستی آشنا باشد؛ البته انسان‌هایی هستند که با این اسرار آشنا شده‌اند و این راه را رفته‌اند. اما سراغ آنها رفتن، هم برای شما مشکل است و هم برای آنها؛ چون همراه شما باید همیشه با شما باشد و هر وقت خواستید از او بپرسید، تا او راهنمایی‌تان کند.
این همراه و راهنمای شما، خدا هم نیست؛ او همه چیز است، همیشه، هرجا، بی‌جا و بی‌گاه با شماست. او آشکارترین راز نهفته و پنهان‌ترین جلوۀ آشکاری است که می‌شناسید. این خود رازی است که هرچه از آن بگویی بیشتر گم می‌شود، پیداتر و شیواتر از آن است که سروده شود.
راهنمای تو از جنس عالم غیب است؛ او آشنا با اسراری است که تو باید به آنها پی ببری. همواره با توست و می‌توانی روی کمک‌هایش حساب کنی. تو را دوست دارد و برای پیچ و خم‌های وجود تو ساخته شده است. او یک فرشته است، فرشته‌ای که همیشه با توست و می‌توانی او را بشناسی.
او را رقیب می‌گویند. این نامی است که خدا به او داده است. سخنی از دهان تو بیرون نمی‌آید مگر این‌که رقیب تو آن را می‌داند. از کوتاه‌ترین خیالات پنهان و رویاهای فراموش شده‌ات، از استعدادها و دلبستگی‌هایت، از کارهایی که می‌کنی و نمی‌کنی و از آنچه بودی و خواهی بود، به اذن خدا خبر دارد. راهنمایی بهتر از او برای یک سفر معنوی به اعماق ناشناخته وجودت پیدا نمی‌کنی. او با تو سخن می‌گوید و همیشه این کار را کرده است، اگرچه تا کنون نمی‌شناختی‌اش. پیش از آنکه او را بشناسی، تو را می‌شناخته، به تو عشق می‌ورزیده و مشتاق دیدارت بوده است.
ما با قلبمان می‌توانیم فرشته راهنمایمان را ببینیم درست همان طور که صدایش را می‌شنویم.
شنیده ای، اما نشناختی!
شاید با خود فکر کنید که من تاکنون صدای فرشته‌ام را نشنیده‌ام. این یک اشتباه بزرگ است. شنیده‌ای، اما نشناخته‌ای! باور نمی‌کنی؟
تاکنون شده که اشتیاق زیادی به یک کار خوب پیدا کنی، به یک بخشش بزرگ، به یک نیایش و عبادت شورانگیز، یا رفتن به زیارتی سرشار از عشق و شیدایی. حتماً این تجربه‌ها را داشته‌ای، ولی از خودت نپرسیده ای که این چه انگیزه و اشتیاقی است که تا این حد مرا بی تاب کرده است؟ پاسخ این است که فرشته ات در حال گفتگو با قلب توست، او تو را برانگیخته و هدایت می‌کند. امام صادق فرموده‌اند: «قلب انسان دو گوش دارد. درگوش سمت چپ شیطانی است که به کارهای بد دعوت می‌کند و در گوش سمت راست فرشته‌ای که به کارهای خوب دعوت می‌کند.»
آیا تا کنون شده‌ای بعد از یک عبادت و نیایش دلپذیر، پس از یک توسل شورانگیز یا حضور در اجتماعی معنوی، سرور و سبکی با شکوهی را در خود احساس کنی؟ گویی روی زمین راه نمی‌روی، قلبت فراتر از سینه‌ات می‌تپد، پرواز می‌کند، زمزمه می‌کند، می‌سراید و شادمان است.
معنای این تجربه چیست؟ چرا چنین احساسی پدید می‌آید؟ در حقیقت این احساس شادمانی و سبکی باشکوه، اثر حضور فرشتگان است. حضور هرچه نزدیک‌تر و بیشتر آنها در قلب تو، این تجربه جذاب را پدید آورده است. آنها بعد از یک کار خوب از تو قدردانی می‌کنند و نتیجه‌اش احساس سرور و عشق و آرامش عمیق است. اگرچه تو آنها را نمی‌بینی، نمی‌شنوی و هیچ توجهی به آنها نداری، اما حضورشان و کلامشان اثر خودش را می‌گذارد و تو را به سوی خدا و خوبی‌ها پیش می‌برد و مشتاق می‌سازد.
پس دلت صدای فرشته را می‌شنود و تو اثر آن را احساس می‌کنی، اما او را نمی‌شناسی و به خاطر ناآگاهی متوجه صدایی که می‌شنوی، نیستی فقط اثرش را در خودت احساس می‌کنی؛ یک تجربه شیرین و خوشایند معنوی و گامی به سوی خداوند. این اثر کلام فرشتۀ درون توست.
فرشته‌ات را بشناس
فرشته ات را بشناس. اگر می‌خواهی راه معنوی و سفر اسرار آمیز را تا رسیدن به اوج آغاز کنی، باید او را بشناسی، صدایش را به خوبی تشخیص دهی و بتوانی بین دعوت او و دعوت‌های شیطانی که به قلبت می‌آید فرق بگذاری. اگر فرشته‌ات را بشناسی، می‌توانی به راحتی وعده‌ها و هیجانات شیطانی را که در قلبت وسوسه می‌کنند، تشخیص دهی و آنها را کنار بگذاری. فرشته‌ات تو را یاری خواهد کرد.
معیارهای شناختن آنچه شیطان می‌گوید با آنچه فرشته در دلت نجوا می‌کند، بسیار روشن است. شیطان به سوی زشتی ها و پلیدی‌ها فرا می‌خواند و فرشته به سوی خیر و پاکی. به راحتی می‌توانی این دو صدای متضاد را در قلبت بشنوی و راه را از بی راهه تشخیص دهی؛ البته آموزش‌های پیامبر و شریعت او نیز راهنما و هدایت گر توست تا اگر در غوغای درونت تردیدی پیدا کردی، آن تعالیم مانند معیاری روشن و مشعلی فروزان راه را روشن کند. مهم این است که بخواهی و صادق باشی. با آنچه تا کنون شنیدی، تنها کسی که می‌تواند تو را بفریبد و از سفر اسرار آمیز به دنیای معنویت منحرفت کند، خودت هستی.
بنابراین با خودت، با فرشته‌ات، با خدا روراست باش. هیچ چیز را توجیه نکن تا خطایت را خوب ببینی و انجامش دهی و اگر خطایی کردی توجیه نکن به خیال اینکه با این شیوه خود را پاک کنی. با این کار، پس از مدتی شاید دیگر نتوانی صدای شیطان را هم از صدای فرشته درونت، تشخیص دهی. اگر خودت را فریب دهی، درها بسته می‌شود، راه‌ها به بن بست تبدیل می‌شود. هر کس ممکن است اشتباه کند. اگر خطایی پیش آمد، توبه کن، برگرد، توجیه نکن. آنچه میان تو و همراهت فاصله می‌اندازد، خطایی نیست که به اشتباه از تو سر می‌زند. بلکه انکار خطا، خود فریب و بی‌صداقتی است. در صورتی که صداقت داشته باشی، اگر هم خطا کنی، همراهت را از دست نخواهی داد و او به تو کمک می‌کند که بازگردی و جبران کنی.

معرفی کتاب راز فرشتگان
احساس می‌کردم سخنانی در سینه دارم، واژه‌هایی از قلبم می‌جوشید که باید جاری می‌شد، تا همۀ مردم آن را ببینند و بشنوند و بخوانند. نوشتن رمان انتخاب من نبود. حقیقت این است که خود این معانی و واژه‌ها دست به انتخاب زدند و به صورت رمان درآمدند. در ابتدا که دستم به کار رفت و شروع به نوشتن کردم گمانم این بود که یک داستان کوتاه در حدود ده یا بیست صفحه‌ای در دلم نهفته که می‌خواهد متولد شود؛ اما همین‌طورکه پیش رفتم دیدم این قصه سر دراز دارد.
در این رمان رویدادهای عالم فرشتگان و عالم انسانی به موازات هم پیش می رود و از این رهگذر، اسرار آسمانی و ریشه‌های معنوی ماجراهای دنیوی آشکار می‌شود. به این ترتیب تخیل همچون آیینه‌ای در برابر واقعیت قرار گرفته و همین ویژگی «راز فرشتگان» را به یک رمان عرفانی و معنوی تبدیل کرده است. متن زیر، بخشی کوتاه از این کتاب است:

… آدم گفته حوا را تأیید کرد و گفت: «تو هدیه خداوند به من هستی و من با دیدن تو به یاد خدا می‌افتم و شکرگزاری می‌کنم.»فرشته‌های نگهبان از این که توانستند به آدم و حوا کمک کنند تا بر وسوسه شیطان غلبه یابند، شادمان شدند. اما شیطان هم خوشحال بود، چون توانسته بود چند لحظه آدم و حوا را از یاد خدا غافل کند و به جای شادی و شهامتی که نتیجه یاد خداست، هراس و اندوهی موهوم که نشانه وسوسه‌های شیطان است، بر دل آنها اندازد.
مدت‌ها گذشت. روز دیگری آدم برای گشت و گذار در بهشت رفته بود و مدت زیادی طول کشید تا بر گردد. شیطان نیز همواره آماده بود، پیش از بازگشت آدم، ترس از جدایی را دوباره در دل حوا انداخت. باز حوا نگران شد که مبادا آدم را از دست بدهد. در همین هنگام آدم به حوا رسید و نگرانی را در چشمان او دید. نگرانی حوا به آدم منتقل شد و باز آن دو لحظه‌ای از یاد خدا غافل شدند. فرشته‌های نگهبان با سرعت دست به کار شدند و یاد خدا را بر دل آنها الهام کردند. آرامش به قلبشان بازگشت، اما شیطان خوشحال بود.
شیطان چند بار دیگر نیز ترس و اندوه از جدایی را در دل آدم و حوا انداخت. گاه موفق می‌شد و گاهی ناکام می‌ماند. پس از مدتی یک بار که شیطان باز موفق شد لحظاتی یاد خدا را از دل‌هایشان ببرد و ترس و اندوه را بر جانشان بیندازد با خود گفت حالا وقت اجرای نقشه اصلی فرار رسیده است.
روز بعد شیطان آمد و به آدم و حوا گفت: «از این درخت بخورید تا برای همیشه در کنار هم بمانید و در بهشت زندگی کنید. این درخت جاودانگی است.»
آدم و حوا با خود اندیشیدند که اگر در آن درخت خیری می‌بود، خداوند ما را از آن محروم نمی‌کرد. آنان می‌دانستند که بهشت جای آنها نیست و باید در زمین با رنج و تلاش زندگی کنند.
شیطان به قلب آنها گفت: «اگر از بهشت بروید و زمینی زندگی کنید، رنج‌ها و مشکلات زمین شما جدایی می‌اندازد. باید راهی پیدا کنید که مثل فرشته‌ها در بهشت بمانید و هیچ‌گاه به زمین نروید».
آدم با خود گفت: «بی‌شک زندگی زمینی به نفع ماست که خداوند خواسته است آنجا زندگی کنیم و فقط مدتی کوتاه در زندگی بهشتی باشیم.»
شیطان: «خدا نمی‌خواهد شما مثل او شوید و در بهشت بمانید».
آدم که فهمید این افکار را شیطان بر دل او می‌اندازد با خشم و تندی گفت: «ما بندگان ضعیف و مخلوقات کوچک خداوند بزرگ و بخشنده‌ایم و هیچ شباهتی میان ما و او نیست. او خداست و ما بنده‌ایم، خواستِ او تمام زندگی ماست و عشق او ما را در انجام وظایفی که بر عهده‌مان گذاشته، تسلیم می‌کند.»
شیطان دید که زیاده روی کرده و دیگر نمی‌تواند به وسوسه‌هایش ادامه دهد. پس دست برداشت و تصمیم گرفت بار دیگر با دقت بیشتری عمل کند…
حمیدرضا مظاهری سیف ـ دوماهنامه امان شماره 42

فاطمه علیها السلام محبوب ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله

فاطمه علیها السلام محبوب ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله[71]

محبّت و عشق، قوی ترین جاذبه در میان دو موجود است.

در قانون معروف جاذبه که بر عالم ماده حکومت می کند می خوانیم:

«هر قدر جرم اجسام زیادتر، و فاصله آنها کمتر باشد، جاذبه آنها بیشتر است» این قانون در جهان معنا و محبت های الهی نیز حاکم می باشد، هر قدر شخصیت ها والاتر و فاصله ها کمتر باشد این محبت و عشق قوی تر می گردد!

با این تفاوت که در جهان ماده گاهی اختلاف و تضاد باعث جاذبه است (مانند جاذبه دو الکتریسته مثبت و منفی) در حالی که در جهان ارواح هر قدر سنخیت و شباهت بیشتر باشد این جاذبه نیرومندتر است، و تضاد باعث دوری است.

با توجه به این مقدمه کوتاه به سراغ احادیث می رویم، ببینیم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تا چه حد به دخترش فاطمه علیها السلام اظهار علاقه می کرد و او را دوست می داشت:

1- در حدیثی از زبان عایشه می خوانیم که می گوید:

«ما رَایتُ احَداً اشْبَهَ کلاماً وَ حَدِیثاً مِنْ فاطِمَةَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ کانَتْ اذا دَخَلَتْ عَلَیهِ رَحَّبَ بِها، وَ قامَ الَیها، فَاخَذَ
[72]

بِیدِها فَقَبَّلَها، وَ اجْلَسَها فِی مَجْلِسِهِ؛ (41)

من هیچ کس را در سخن گفتن از فاطمه شبیه تر به رسول خدا صلی الله علیه و آله ندیدم، هنگامی که وارد بر پدر می شد به او خوش آمد می گفت، و در برابر دخترش فاطمه بر می خاست، دست او را می گرفت و می بوسید، و او را در جای خود می نشاند».

2- در حدیث دیگری آمده است که گیسوان او را می بوسید:

«کانَ کثِیراً ما یقَبِّلُ عُرْفَ فاطِمَةَ». (42)

3- در حدیث دیگری می خوانیم که در بسیاری از اوقات دهانش را می بوسید:

«کانَ کثِیراً ما یقَبِّلُها فِی فَمِها». (43)

4- خلاصه آن قدر اظهار محبّت به دخترش فاطمه می کرد که گویا عایشه ناراحت شد و گفت: ای رسول خدا! چرا وقتی فاطمه می آید این قدر او را می بوسی و زبان خود را در دهان او می گذاری گویی می خواهی عسل به او بخورانی؟

فرمود: «بله، عایشه! هنگامی که مرا به معراج بردند …»

سپس داستان میوه بهشتی را نقل فرمود. (44)

[73]

5- هر زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به سفر می رفت آخرین کسی را که خداحافظی می کرد دخترش فاطمه علیها السلام بود و هنگامی که از سفر باز می گشت نخستین کسی را که دیدار می کرد زهرا علیها السلام بود چنانکه در «صحیح ابی داود» آمده است:

«کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اذا سافَرَ کانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِانْسانٍ مِنْ اهْلِهِ فاطِمَةَ علیها السلام وَ اوَّلُ مَنْ یدْخُلُ عَلَیهِ اذا قَدِمَ فاطِمَةَ». (45)

این حدیث را احمد بن حنبل در مسند خود نیز آورده است. (46)

ولی می دانیم محبّت و مهربانی واقعی همیشه طرفینی است که یک سر مهربانی هم دردسر است، و هم کم عمق و کم ارزش، و همان گونه که گفتیم محبّت و عشق حقیقی نشانه سنخیت است، و هنگامی که سنخیت برقرار شود جاذبه از دو طرف خواهد بود.

لذا همان گونه که در روایات اسلامی شدت علاقه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه زهرا علیها السلام منعکس است، شدت علاقه فاطمه زهرا علیها السلام به آن حضرت صلی الله علیه و آله نیز به وضوح دیده می شود، گواه این سخن احادیث زیر است:

1- در صحیح مسلم می خوانیم: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه بود، یک روز در کنار خانه کعبه مشغول نماز بود، ابوجهل و گروهی از یارانش در گوشه ای نشسته بودند در حالی که روز قبل شتری در آن جا ذبح شده
[74]

بود.

ابوجهل گفت: کدام یک از شما حاضر است برود و بچه دان آلوده این شتر را بردارد و هنگامی که «محمّد» در سجده است پشت شانه هایش بگذارد؟

شقی ترین آنها از جا برخاست، و آن را گرفت، و هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله سجده کرد پشت شانه های او افکند، و آنها از مشاهده این منظره بسیار خندیدند …!

کسی این ماجرا را به فاطمه علیها السلام خبر داد، و او در حالی که دختر خردسالی بود آمد و آن را از شانه پدر برداشت و به کناری افکند، رو به ابوجهل و یارانش کرد و آنها را ملامت و سرزنش نمود.

هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله نماز را پایان داد آنان را نفرین فرمود، ولی آنها باز هم خندیدند، پیامبر مخصوصاً «ابوجهل» و «عتبه» و «شیبه» و «ولید» و «امیه» و «عقبه» را به نام، مورد نفرین قرار داد (و همه آنها در روز جنگ بدر به هلاکت رسیدند). (47)

آری فاطمه علیها السلام از همان کودکی مجموعه ای از «محبّت» و «شجاعت» بود و در دفاع از پدر در همه حال آماده بود.

2- و نیز در همان کتاب در ماجرای غزوه احد آمده است: هنگامی که پیشانی پیامبر صلی الله علیه و آله و دندان های پیشین او شکست، فاطمه علیها السلام به میدان
[75]

احد آمد خون از صورت مبارک پدر شست، علی علیه السلام با سپر آب می آورد و فاطمه صورت پدر را شستشو می داد، ولی خون پیوسته فزونتر می شد، ناچار قطعه حصیری را سوزاند و خاکستر آن را روی زخم قرار داد و مانع خونریزی شد. (48)

3- ابونعیم اصفهانی در «حلیة الاولیاء» نقل می کند که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از یکی از غزوات باز می گشت، به مسجد آمد و دو رکعت نماز خواند، و همیشه دوست داشت چنین برنامه ای را عمل کند، سپس به خانه فاطمه علیها السلام آمد، و قبل از دیدار با همسرانش با او دیدار کرد، فاطمه علیها السلام به استقبال پدر شتافت، و پیوسته صورت و چشم های پدر را می بوسید و گریه می کرد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا گریه می کنی؟

عرض کرد: می بینم رنگ و رویت دگرگون شده!

فرمود: ای فاطمه! (غم مخور) خداوند پدرت را به کاری مبعوث کرده که هیچ خانه ای و خیمه ای در روی زمین باقی نخواهد ماند مگر این که عزّت (اسلام) یا ذلّت (شکست و خواری) در آن وارد خواهد شد، و این دعوت تا آن جا که تاریکی شب پیش می رود پیش خواهد رفت (و سیاهی ها را در هم خواهد شکست، و با وجود آن تحمل مشکل آسان است). (49)

4- در ماجرای جنگ خندق نیز آمده است: هنگامی که رسول
[76]

خدا صلی الله علیه و آله مشغول حفر خندق بود فاطمه علیها السلام قطعه نانی برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورد، و می خواست در دهان پیغمبر بگذارد. پیامبر فرمود: فاطمه جانم! این چیست؟

عرض کرد: قرص نانی برای فرزندانم پختم این قطعه را برای شما آوردم.

فرمود: دخترم! بدان این اوّلین طعامی است که بعد از سه روز به پدرت می رسد. (50)

چه جاذبه نیرومندی این پدر و فرزند را به هم پیوند می داد؟ جاذبه ای که در اعماق جانشان ریشه دوانده، محبّتی که از تمام وجودشان سرچشمه گرفته، و عشق و علاقه ای که روح پاک آن دو را در ملکوت اعلا با هم متحد ساخته است.

و چه افتخاری برای فاطمه زهرا علیها السلام از این برتر؟ افتخار و فضیلتی که درباره هیچ کس در تاریخ اسلام جز علی بن ابی طالب علیه السلام دیده نمی شود.
41) مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 154.42) کنز العمال، جلد 7، صفحه 111.43) فیض الغدیر، جلد 5، صفحه 176.44) تاریخ بغداد، جلد 5، صفحه 87.45) صحیح ابی داود، صفحه 26(باب ما جاء فی الانتفاع بالعاج).46) مسند احمد بن حنبل، جلد 6، صفحه 282.47) صحیح مسلم« کتاب الجهاد و السیر» و صحیح بخاری« کتاب بدأ الخلق- باب ما لقی النبی صلی الله علیه و آله و أصحابه من المشرکین».48) همان مدرک.49) حلیة الاولیاء، جلد 2، صفحه 30.50) ذخائر العقبی، صفحه 47.

مقام قرب فاطمه علیها السلام در پیشگاه خدا

مقام قرب فاطمه علیها السلام در پیشگاه خدا[77]

می دانیم بالاترین مرحله قرب «فنا» است.

«فنا» به معنای فراموش کردن همه چیز، و همه کس، و حتی فراموش کردن خویشتن در برابر خداوند.

یعنی انسان به مرحله ای برسد که جهان هستی را جز سرابی نبیند، و عالم آفرینش را جز سایه ای کمرنگ مشاهده نکند.

همه جا خدا را ببیند، و در جستجوی او باشد.

خویشتن را پروانه وار در آتش شمع وجود او بسوزاند، و هستی خویش را در هستی او محو و نابود ببیند.

یکی از آثار رسیدن به این مقام، «تسلیم مطلق» در برابر اراده اوست، آنچه او می خواهد، بخواهد، و آنچه او می پسندد، بپسندد.

هم رضای او رضای خدا باشد، و هم رضای خدا رضای او.

و با در دست داشتن این معیار به سراغ مقام عرفان بانوی اسلام، فاطمه زهرا علیها السلام و قرب او در درگاه خدا می رویم و این حقیقت را از زبان پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله می شنویم:

1- در کتاب های متعدد معروفی از اهل سنّت و در روایات متعدد و فراوانی آمده است که پیغمبر به فاطمه زهرا علیها السلام فرمود:
[78]

«انَّ اللَّهَ یغْضِبُ لِغَضَبِک وَ یرْضی لِرِضاک؛ (51)

خداوند بخاطر خشم تو خشمگین می شود، و به خاطر رضای تو راضی».

2- در صحیح بخاری که معروف ترین منابع حدیث اهل سنّت است، چنین می خوانیم: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ اغْضَبَها فَقَدْ اغْضَبَنِی؛ (52)

فاطمه پاره وجود من است، هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده».

3- و نیز در همان کتاب در جای دیگر می خوانیم: پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«فَانَّما هِی فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یرِیبُنِی ما ارابَها وَ یؤْذِینِی ما آذاها؛ (53)

فاطمه پاره وجود من است، هر چیز که او را ناراحت می کند مرا ناراحت می کند، و هر چه او را آزار دهد مرا می آزارد».

و همان گونه که گفتیم احادیث در این زمینه بسیار است و همگی حاکی
[79]

از مقام بلند فاطمه زهرا علیها السلام در معرفت پروردگار و مقام عصمت و اخلاص و ایمان اوست، او به جایی رسیده که خشنودی و غضب او، خشنودی خدا و رسول اللَّه صلی الله علیه و آله شده است، و این ارزشی است والا که هیچ چیز با آن برابری نمی کند.

4- این بحث را با حدیث دیگری در این زمینه از «صحیح ترمذی» پایان می دهیم، آن جا که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:

«انَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یؤْذِینِی ما آذاها وَ ینْصَبُنِی ما نَصَبَها؛ (54)

فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار می دهد و آنچه او را به زحمت افکند مرا به زحمت می افکند».

بدیهی است علاقه پدر و فرزندی هرگز نمی تواند چنین پدیده ای را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول اللَّه» چیزی را اراده نمی کند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگی خشنودی و رضای فاطمه با خشنودی و رضای خدا و پیامبر دلیلی جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد.

این نکته نیز شایان دقت است که معمولًا جمله «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنای فاطمه پاره تن من است، تفسیر و ترجمه می کنند، در حالی که در این جمله سخنی از تن در میان نیست، بلکه مفهوم حدیث این است که فاطمه علیها السلام پاره ای از وجود و هستی پیامبر صلی الله علیه و آله است، هم از نظر جسمی
[80]

و هم روحی، در خود روایات نیز شاهد بر این معنا داریم که به خواست خدا خواهد آمد.
51) مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 153. این حدیث را ابن حجر در« الاصابة» و ابن اثیر در« اسد الغابة» آورده است52) صحیح بخاری، کتاب بدأ الخلق(باب مناقب قرابة رسول اللَّه).53) صحیح بخاری، کتاب النکاح(باب ذب الرجل عن ابنته). مضمون این دو حدیث در بسیاری از کتب معروف مانند خصائص نسائی، فیض الغدیر، کنزالعمال، مسند احمد، صحیح ابی داود و حلیة الاولیاء آمده است.54) صحیح ترمذی، جلد 2، صفحه 319.

زهد و ایثار فاطمه علیها السلام[81]

زهد و ایثار فاطمه علیها السلام[81]

با توجه به این که حبّ دنیا سرچشمه همه گناهان است، چنانکه در حدیث معروف نبوی آمده «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ» و همه تجربیات و مشاهدات ما نیز نشان می دهد که تمام تجاوزها، جنایت ها، ظلمت ها، و ستم ها، دروغ ها، خیانت ها به خاطر همین دلبستگی شدید به مال، مقام و شهوت صورت می گیرد، روشن می شود که زهد و وارستگی پایه اصلی تقوا و پاکی و صلاح است.

ولی «زهد» به معنای ترک دنیا و رهبانیت و بیگانگی از اجتماع نیست، بلکه حقیقت زهد همان آزادگی و عدم اسارت در چنگال دنیاست.

«زاهد» کسی است که اگر تمام دنیا را در اختیار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد.

اگر یک روز ببیند رضای خدا در این است که از همه آن چشم بپوشد، به این معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگوید: هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس.

و اگر یک روز حفظ آزادگی و شرف و ایمان در چشم پوشی از مال و جان و زندگی بود فریاد «هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ» بلند کند.
[82]

و به گفته قرآن مجید زاهد کسی است که نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آن چه فعلًا در اختیار دارد زیاد خوشحال باشد.

« «لِّکیلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ»؛ (55)

این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید».

با این فراز کوتاه به سراغ شخصیت فاطمه علیها السلام در این زمینه از دیدگاه احادیث پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در کتب دیگران می رویم:

1- ابن حجر و دیگران در روایتی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند، او هنگامی که از سفر باز می گشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا علیها السلام می آمد، و مدتی نزد او می ماند، ولی یک بار برای فاطمه زهرا علیها السلام دو دست بند از نقره و همچنین یک گردن بند و دو گوشواره ساخته بودند، و پرده ای بر در اطاق آویزان کرده بود.

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد و این منظره را دید بیرون آمد در حالی که آثار غضب در چهره اش نمایان بود، به مسجد آمد و بر منبر نشست.

فاطمه علیها السلام دانست که ناخشنودی پیغمبر صلی الله علیه و آله به خاطر همان مختصر زینت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف کند.

هنگامی که چشم پیامبر صلی الله علیه و آله به آن افتاد سه بار فرمود:
[83]

«فَعَلَتْ، فِداها ابُوها». (56)

فاطمه آنچه را که می خواستم انجام داد، پدرش به فدایش باد.

واضح است یک جفت دست بند نقره و گردن بند و گوشواره ای که از نقره چندان بهایی ندارد، و از آن بی بهاتر پرده ساده ای است که انسان بر در اطاق بیاویزد، ولی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله همین را دون شأن فاطمه می شمرد، و افتخار و فضیلت او را در سجایای انسانیش می دانست.

فاطمه علیها السلام این درس را از محضر پدر به خوبی آموخت، هم زرق و برق دنیا را ترک گفت و خود را از اسارت آن رهایی بخشید، و هم آنچه داشت در راه خدا و بندگان محروم صرف کرد.

در حدیثی که سابقاً از «حلیة الاولیاء» (تحت شماره 3) نقل کردیم، خواندیم که فاطمه زهرا علیها السلام حتی پوشش کافی در خانه برای آمدن میهمان های نامحرم نداشت که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله عبای خود را به او داد تا خود را بپوشاند و آماده برای آمدن میهمانان جهت عیادت او در بیماریش گردد.

داستان جهیزیه فاطمه علیها السلام و مراسم شب زفاف او که در نهایت سادگی برگزار شد دلیل روشن دیگری بر زهد و وارستگی کامل اوست.

خدمات او در خانه علی علیه السلام تا آن جا که با یک دست گندم را برای پختن نان آسیاب می کرد، و با دست دیگر طفلش را در آغوش می گرفت، همه شاهد گویای مقام زهد اوست، گواه این معنا حدیث زیر است:
[84]

2- ابونعیم اصفهانی چنین نقل می کند:

«لَقَدْ طَحَنَتْ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی مَجَلَتْ یدُها، وَ رَبا، وَ اثَّرَ قُطْبُ الرَّحی فِی یدِها؛ (57)

فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله آن قدر با دست خود آسیاب کرد که دستش تاول زد، و ورم کرد، و آثار دستاس در دستش نمایان گشت».

3- در «مسند احمد» که از معروف ترین منابع اهل سنّت است از انس بن مالک چنین نقل شده که: روزی بلال برای نماز صبح، دیر به خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد، رسول خدا فرمود: چرا دیر آمدی؟

عرض کرد: از کنار خانه فاطمه علیها السلام می گذشتم در حالی که با دست خود آسیا می کرد، و کودکش گریان بود، گفتم: اگر اجازه فرمایی من آسیا می کنم و شما کودک را آرام کنید، و اگر اجازه فرمایید من کودک را آرام می کنم و شما آسیا کنید.

او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم؛ (و من مشغول آسیا کردن شدم و او کودکش را آرام کرد) و این امر باعث تأخیرم شد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«فَرَحِمْتَها رَحِمَک اللَّهُ». (58)

تو نسبت به فاطمه رحم و محبّت کردی، خداوند تو را مشمول
[85]

رحمتش کند!

فضایل اخلاقی بانوی اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در مقابل مشرکان مکه، و آمدنش به میدان احد برای بستن زخم های پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مطلبی است که بر کسی پوشیده نیست، و در احادیث گذشته اسناد و مدارک آن آمد.

او از لحظه تولد در مسیر عبودیت و بندگی خدا بود و این امر تا آخرین لحظات عمرش ادامه داشت، حدیث زیر شاهد گویای این معناست:

4- در داستان تولد بانوی اسلام فاطمه زهرا علیها السلام و انعقاد نطفه او از میوه بهشتی و آمدن چهار زن با شخصیت جهان- همچون مریم و …- به هنگام تولّد او آمده است:

«فَوُلِدَتْ فاطِمَةُ علیها السلام فَوَقَعَتْ حِینَ وَقَعَتْ عَلَی الْارْضِ ساجِدَةً». (59)

به این گونه فاطمه متولّد شد و در حین تولّد برای خدا سجده کرد.

5- مقام عفت او به آن حد بود که در همان کتاب از اسماء بنت عمیس داستان عجیبی به این شرح نقل شده است:

روزی فاطمه علیها السلام به من فرمود: من از کار مردم مدینه که زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشایندی برای دفن می برند، و تنها پارچه ای بر او می افکنند که حجم بدن از پشت آن نمایان است ناخرسندم.
[86]

اسماء گفت: من در سرزمین حبشه چیزی دیده ام که با آن جنازه مردگان را حمل می کردند، سپس شاخه هایی از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصی درآورد که پارچه ای را روی چوب های آن می افکندند، و بدن را درون آن می گذاردند، به گونه ای که بدن پیدا نبود.

هنگامی که فاطمه بانوی بزرگ اسلام علیها السلام آن را مشاهده کرد فرمود: بسیار خوب و عالی است (و هنگامی که من از دنیا رفتم مرا با آن بردارید) …

و در ذیل همین حدیث آمده است: هنگامی که فاطمه علیها السلام چشمش به آن افتاد تبسم فرمود، و این تنها تبسم او بعد از وفات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بود! (60)
55) حدید، آیه 23.56) تاصواعق المحرقه 109.57) حلیة الاولیا جلد 2، صفحه 41.58) مسند احمد، جلد 3، صفحه 150.59) ذخائر العقبی، صفحه 44.60) همان مدرک، صفحه 54.

مقام علمی فاطمه علیها السلام[87]

مقام علمی فاطمه علیها السلام[87]

محبّت اولیای خداوند نسبت به افراد، یک محبّت ساده نیست، حتماً از عواملی سرچشمه می گیرد که مهم ترین آنها علم و ایمان و تقواست، علاقه فوق العاده پیامبر صلی الله علیه و آله به دخترش فاطمه زهرا، دلیلی است بر وجود این امتیازات بزرگ در این بانوی نمونه جهان.

از این گذشته وقتی او می فرماید: «فاطمه برترین زنان جهان» یا «برترین زنان بهشت» است، که مدارک آن در بحث های گذشته بیان شد، این خود دلیل بر این است که او از نظر علمی نیز سرآمد همه زنان جهان بود.

وانگهی آیا ممکن است فردی که به مقامات والای علم و دانش نرسیده؛ رضای او رضای خدا، و غضب او غضب پروردگار و پیغمبر باشد؟- که در روایات پیشین به آن اشاره شده بود.

علاوه بر همه اینها روایات مهمی در منابع معروف اسلامی وارد شده، که از مقام ارجمند علمی این بانوی بزرگ پرده بر می دارد مانند احادیث زیر:

1- ابونعیم در حدیث از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که روزی رو به یارانش کرد و فرمود:

«مَا خَیرُ لِلْنِساءِ».

چه چیزی برای زنان از همه بهتر است؟
[88]

یاران ندانستند در جواب چه بگویند.

علی علیه السلام به سوی فاطمه علیها السلام آمد و این مطلب را به اطلاع او رسانید.

بانوی اسلام گفت: «چرا نگفتی:

«خَیرٌ لَهُنَّ انْ لا یرَینَ الرِّجالَ وَ لَایرَوْنَهُنَّ».

از همه بهتراین است که نه آنها مردان بیگانه را ببینند و نه مردان بیگانه آنها را» (با آنها جلسات خصوصی نداشته باشند).

علی علیه السلام بازگشت و این پاسخ را به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد.

پیامبر فرمود: «مَنْ عَلَّمَک هذا؛ چه کسی این پاسخ را به تو آموخت؟».

عرض کرد: فاطمه علیها السلام.

فرمود: «انَّها بَضْعَةٌ مِنِّی؛ او پاره وجود من است». (61)

این حدیث نشان می دهد که امیرمؤمنان علیه السلام با آن مقام عظیمی که در علوم و دانش داشت که دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدینه علم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بود گاهی از محضر همسرش فاطمه علیها السلام استفاده علمی می کرد.

این سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله که بعد از بیان احاطه علمی فاطمه علیها السلام می گوید: «او پاره ای از وجود من است» بیانگر این واقعیت است که منظور از «بَضْعَةٌ» تنها پاره تن و جسم نیست، که بسیاری در تفسیر حدیث گفته اند، بلکه فاطمه پاره ای از روح پیامبر صلی الله علیه و آله و علم و دانش و اخلاق
[89]

و ایمان و فضیلت او نیز بود، و پرتوی از آن خورشید و شعله ای از آن مشکات محسوب می شد.

2- در «مسند احمد» از امّ سلمه (یا طبق روایتی ام سلمی) چنین آمده: وقتی فاطمه علیها السلام به همان بیماری که به وفاتش منتهی گشت، بیمار شد من از او پرستاری می کردم، روزی حالتش را از همه روز بهتر دیدم، علی علیه السلام به دنبال کاری رفته بود، فاطمه علیها السلام به من فرمود: آبی بیاور تا غسل کنم، آب آوردم و او غسل کرد، غسلی که بهتر از آن ندیده بودم.

سپس فرمود: لباس های تازه ای برای من بیاور، لباس ها را آوردم و به او دادم، و او پوشید.

سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بیفکن، من این کار را کردم، او دراز کشید و رو به قبله کرد، و دستش را زیر صورتش گذاشت، سپس فرمود: ای ام سلمه! [ام سلمی ] من الان از دنیا می روم (و به ملکوت اعلا می شتابم) در حالی که پاک شده ام، کسی روی مرا نگشاید. این سخن گفت و چشم از جهان پوشید! (62)

این حدیث به خوبی نشان می دهد که فاطمه از لحظه مرگش آگاه و با خبر بوده، و بی آن که نشانه های آن در او باشد، آماده رحلت از این جهان گشت، و از آن جا که هیچ کس لحظه مرگ را جز به تعلیم الهی نمی داند این نشان می دهد که از سوی خدا به او الهام می شد.
[90]

آری، روح او با عالم غیب مربوط بود، و فرشتگان آسمان با او سخن می گفتند.

به علاوه مطابق روایات گذشته حتی او از مریم دختر عِمران و مادر حضرت عیسی برتر بود، و همین امر کافی است، زیرا قرآن با صراحت می گوید: مریم با فرشتگان خدا سخن می گفت، آیات متعددی در این زمینه در سوره مریم و آل عمران وجود دارد.

بنابراین فاطمه علیها السلام دخت گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به طریق اولی باید بتواند با فرشتگان آسمان هم سخن شود. (63)
61) حلیة الاولیاء، جلد 2، صفحه 40.62) مسند احمد بن حنبل، جلد 6، صفحه 461. این حدیث را ابن اثیر در« اسد الغابة» و جمعی دیگر در کتب خود آورده اند.63) البتّه دلایل علمی و دانش گسترده و فوق العاده آن حضرت در روایات شیعه وضع دیگری دارد که در زندگی نامه آن بزرگوار قبلًا بدان اشاره شد.

کرامات فاطمه زهرا علیها السلام[91]

کرامات فاطمه زهرا علیها السلام[91]

هنگامی که روح انسان قوی شود، و پرتوی از صفات الهی در جان او بیفتد، و به مقام قرب او نائل گردد، اراده اش به فرمان خدا در جهان تکوین اثر می گذارد و آنچه را او می خواهد همان می شود.

این همان ولایت تکوینی است که اولیای خدا از آن برخوردار بودند، و همان چیزی است که سرچشمه کرامات مختلف می باشد و معجزات انبیا مرحله عالی آن است، فاطمه زهرا علیها السلام از عنایت الهی سهم وافری داشت و روایت زیر شاهد این مدعاست:

بسیاری از مفسّران اهل سنّت مانند زمخشری و سیوطی در ذیل آیه شریفه:

« «کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّی لَک هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»؛ (64)

هر زمان زکریا وارد محراب او می شد غذای مخصوصی در آن جا می دید.

از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت:
[92]

این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می دهد».

از جابربن عبداللَّه نقل کرده اند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله چند روز بود غذایی نخورده بود، و کار بر او مشکل شد، به منزل همسرانش سر زد هیچ کدام غذایی نداشتند، سرانجام به سراغ دخترش فاطمه علیها السلام آمد و فرمود: دخترم! غذایی داری من تناول کنم زیرا گرسنه ام؟

عرض کرد: نه بخدا سوگند!

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از نزد او خارج شد، زنی از همسایگان دو قرص نان و مقداری گوشت برای فاطمه علیها السلام هدیه آورد، و او آن را گرفت و در ظرفی گذاشت و روی آن را پوشاند و گفت: بخدا سوگند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله را بر خود و فرزندانم مقدم می دارم!

و این در حالی بود که همه گرسنه بودند.

حسن و حسین را به سراغ پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد و از او دعوت کرد به خانه بیاید.

عرض کرد: فدایت شوم، چیزی خداوند برای ما فرستاده، و من آن را برای شما ذخیره کرده ام.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بیاور. و او ظرف غذا را نزد حضرت آورد. هنگامی که پیغمبر سر ظرف را برداشت مملو از نان و گوشت بود، هنگامی که فاطمه آن را دید در تعجب فرو رفت، و فهمید این نعمت و برکتی است از سوی خدا، شکر آن را بجا آورد و بر پیامبر صلی الله علیه و آله درود فرستاد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: دخترم! این را از کجا آورده ای؟
[93]

عرض کرد:

« «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»؛ این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می دهد!».

پیامبر صلی الله علیه و آله شکر خدا را بجا آورد و این جمله را فرمود:

«الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی جَعَلَک شَبِیهَةً بِسَیدَةِ نِساءِ بَنِی اسْرائِیلَ».

شکر می کنم خدایی را که تو را شبیه [مریم ] بانوی زنان بنی اسرائیل قرار داد.

هنگامی که روزی خوبی نصیب او می شد از او سؤال می کردند: این از کجاست؟ می گفت: از نزد خداست.

سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله به سراغ علی علیه السلام فرستاد، او آمد، و همگی از آن غذا خوردند، و بقیه همسران پیامبر نیز خوردند و همه سیر شدند، و هنوز ظرف غذا پر بود!

فاطمه علیها السلام می گوید: من از آن برای تمام همسایگان فرستادم و خدا در آن برکت و خیر زیادی قرار داد.» (65)

و این نمونه ای از کرامات آن بزرگوار بود.
64) آل عمران، آیه 3765) زمخشری در« کشاف» و سیوطی در« درّ المنثور» ذیل آیه 37 سوره آل عمران، و ثعلبی در« قصص الانبیاء» صفحه 513 آن را نقل کرده اند.

http://www.hawzah.net/fa/Book/View/45287/27331

نخستین کسی که وارد بهشت می شود!

نخستین کسی که وارد بهشت می شود![95]

ورود در بهشت، آن کانون عظیم رحمت الهی، دلیل روشنی بر سعادت یک انسان است، و اگر کسی پیش از همه وارد شود برترین فضیلت برای او اثبات می شود.

در روایات معروف اهل سنّت این افتخار از زبان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای فاطمه علیها السلام ثبت شده است:

1- ذهبی در «میزان الاعتدال» آورده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«اوَّلُ شَخْصٍ یدْخُلُ الْجَنَّةُ فاطِمَةُ علیها السلام؛ (66)

نخستین کسی که وارد بهشت می شود، فاطمه است!».

2- در حدیث دیگری از همان بزرگوار آمده است که فرمود:

«اوَّلُ شَخْصٍ یدْخُلُ الْجَنَّةَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَثَلُها فِی هذِهِ الْامَّةِ مَثَلُ مَرْیمَ فِی بَنِی اسْرائِیلَ؛ (67)

نخستین کسی که وارد بهشت می شود فاطمه دختر محمد
[96]

است، و او در میان این امت همچون مریم در میان بنی اسرائیل است».

از این گذشته از روایات معروف اسلامی استفاده می شود که ورود این بانوی بزرگ در صحنه محشر، و روانه شدن از آن جا به بهشت، با تشریفات بسیار باشکوهی که بیانگر عظمت فوق العاده مقام اوست انجام می گیرد، به احادیث زیر با هم گوش فرا می دهیم؛

3- علی علیه السلام از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین نقل می کند:

«تُحْشَرُ ابْنَتِی فاطِمَةُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ عَلَیها حُلَّةُ الْکرامَةِ قَدْ عُجِنَتْ بِماءِ الْحَیوانِ، فَتَنْظُرُ الَیهَا الْخَلایقُ فَیتَعَجَّبُونَ مِنْها؛ دخترم فاطمه در قیامت محشور می شود در حالی که لباس کرامتی که با آب حیات عجین شده در تن دارد، و خلایق به سوی او می نگرند، و از مقام والای او در شگفتی فرو می روند!».

سپس در ذیل این حدیث می افزاید:

«فَتُزَفُّ الَی الْجَنَّةِ کالْعَرُوسِ لَها سَبْعُونَ الْفَ جارِیةٍ؛ (68)

سرانجام او را با احترام تمام همانند عروس، در حالی که هفتاد هزار از حوریان بهشتی اطراف او را گرفته اند، به بهشت می برند».

4- در حدیث دیگری از عایشه از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه چنین می خوانیم:

«اذا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ نادی مُنادٍ: یا مَعْشَرَ الْخَلایقِ! طَأْطِئُوا
[97]

رُؤُسَکمْ حَتّی تَجُوزَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ؛ (69)

هنگامی که روز قیامت برپا شود منادی صدا می زند: ای مردم! سرهای خود را به زیر افکنید تا فاطمه دختر محمّد بگذرد!».

5- و در حدیث دیگری بعد از ذکر همین معنا آمده است:

«فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِینَ الْفَ جارِیةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ کمَرِّ الْبُراقِ؛ (70)

فاطمه با هفتاد هزار حورالعین به سرعت برق از آن جا عبور می کند (و به سوی بهشت می شتابد)».

6- و عجیب تر این که در کتاب «تاریخ بغداد» در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله می خوانیم: در آن شب که مرا به معراج بردند دیدم این جمله ها بر در بهشت نوشته شده بود:

«لَا الهَ الَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِی حَبیبُ اللَّهِ، وَالْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ صَفْوَةُ اللَّهِ، وَ فاطِمَةُ خِیرَةُ اللَّهِ، عَلی باغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ؛ (71)

خداوندی جز خدای یگانه نیست، محمّد رسول خدا، و علی محبوب پروردگار است، و حسن و حسین برگزیدگان خدایند، و فاطمه منتخب خداوند است، بر دشمنان آنها لعنت خدا باد».

بیش باد، و کم مباد!
66) میزان الاعتدال، جلد 2، صفحه 131.67) کنزالعمال، جلد 6، صفحه 219.68) ذخائر العقبی، صفحه 48.69) تاریخ بغداد، جلد 8، صفحه 141.70) کنزالعمال، جلد 6، صفحه 218.71) تاریخ بغداد، جلد 1، صفحه 259.

http://www.hawzah.net/fa/Book/View/45287/27332/

انتخابات

مقام معظم رهبری :

حضور مردم در انتخابات می تواند کشور را پیش ببرد و از شر دشمن محفوظ و مصون نگه دارد .

مقام معظم رهبری

امام خامنه ای: …این استدلال، که چون دشمن پیشرفت میکند، پس ما بیاییم هر مانعی را از جلوِ راهش برداریم، منطقی نیست. این مانع، علی‌العجاله مانع است. مثل این است که دشمن تا مرزهای ما پیش آمده، آن وقت بگوییم، ما که نمیتوانیم بیشتر از دو ساعت مقاومت کنیم، پس برویم! نه آقا! این دو ساعت را مقاومت کنید، شاید پیروز شدید. این چه حرفی است!؟

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2944

مقام معظم رهبری

امام خامنه ای: …این استدلال، که چون دشمن پیشرفت میکند، پس ما بیاییم هر مانعی را از جلوِ راهش برداریم، منطقی نیست. این مانع، علی‌العجاله مانع است. مثل این است که دشمن تا مرزهای ما پیش آمده، آن وقت بگوییم، ما که نمیتوانیم بیشتر از دو ساعت مقاومت کنیم، پس برویم! نه آقا! این دو ساعت را مقاومت کنید، شاید پیروز شدید. این چه حرفی است!؟

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2944

یا فاطمه الزهرا

 

وقتی به تو می‌اندیشم، از دست‌های تهی خویش شرمسار می‌شوم و بغضی که هر از گاهی میهمان گلوی خشک و گرفته‌ام است، آرام‌آرام می‌شکند و بر پهنای صورت گنهکارم می‌لغزد و جاری می‌شود. یک دنیا قافله اشک و آه و ماتم! پس با همین شبنم‌های دل گرفته وضوی عاشقی می‌کنم و به نام یگانه عالم و به یاد تو که نگین آفرینش تمام بانوان عالمی، می‌نگارم باشد که قبول آید و در نظر افتد و زیر لب با خود زمزمه می‌کنم که:

وضو گرفت دلم تا دوباره قصه بگوید فقط غزل بسراید به نذر حضرت زهرا(س)

پس ای بانو! با کدام واژه به استقبال تو آمد آن همه صبوری. تو که در بهرای خودت آن‌قدر زیبا غزل صبر سرودی که همه فرشتگان خدا انگشت صبر بر دهان حیرت خود برگرفتند. دل داغدار من به تمام قامت به احترام تو می‌ایستد و در زاویه اندیشه‌هایش به شکیبایی تو فکر می‌کند آن روزها که چشم به جهان گشودی، شاهد رنج‌ها و غربت‌های پدر بودی تو دست در دست خدیجه(س) مهربان‌ترین پناهگاه پدرت، کودکی‌ات را آغاز نمودی و بازی‌های کودکانه و شیرینت با سنگ‌های داغ شعب ابی طالب آغاز گردید. آنجا بود که اولین قدم‌هایت را برای حمایت از دین خدا برداشتی و یکی از طلایه‌داران پرچم اسلام شدی!

پس از آن نیز در روزگار کودکی‌ات که غم فقدان خدیجه رسول خدا را آزار می‌داد، تو بودی که با دامن پرمهرت جای خالی مادر را با عطر یار او برای پدر پر می‌کردی از همان روزها دستان پر محبتت سایبانی شدند برای غم‌های آتشین پدرت، آن روزها با هر سلام خورشید، کوله‌باری از امید و لبخند را بر دوش دل پیامبر خدا می‌نهادی و او را راهی شهر خاموش خفاشان کوردل می‌کردی تا با عنایت آفریدگار بی‌همتا و همت طلایی روح بلند و مسیحایی‌اش، دستگیر طوفان‌زدگان کشتی غفلت و جهالت باشد و مردگان کوردل را با انوار پرتلاطم اسلام دم مسیحایی ببخشد اما هنگام غروب که به خانه بازمی‌گشت، بقچه تنهایی‌اش پُر بود از تهمت و تهدید و تحقیر و جسمش انباشته از خاکروبه‌هایی که مزد عرق پیشانی و پینه‌های دستان خسته‌اش بودند و تو آنجا با اشک‌های الماس‌گونه‌ات، غم‌های رنگارنگ او را می‌زدوددی و با دستانت، آرام‌بخش لحظه‌های غربتش می‌شدی.

پس چه زیبا ماردی مهربان برای پدر تنهایت لقب گرفتی؛ که این مدال افتخاری بود که عجیب برازنده قامت و استقامت تو شد پس از این همه دلدادگی‌ها باز هم رد پای حضور تو در سطر سطر تاریخ پیامبری می‌درخشد. هنوز تاول‌هی شعب ابی طالب روح کودکانه‌ات را شکنجه می‌داد که تقدیر بر هجرت شما رأی مثبت داد و تو با یک دنیا قصه تلخ از شهر و مردمانش، ماجرای داندان شکسته پدرتع خون‌بهای سخت و گران شهیدان عروج گرفته‌ای چون عمار و یاسر و سمیه و با تمام نخل‌های سربریده شهرت که هر کدامشان شهادت می‌دادند که بر کینه‌توزی‌هایی که بر پدرت حکم‌فرما کردند، از آن دیار وداع نمودی و به همراهی ناخدای عشق و ایمان، دریای پرتلاطم هجرت را پیمودی و پس از آن در ساحل چشم‌های شهر میدنه به آرامشی مدنی رسیدی!

روزهای پرتلاش مدینه، جبهه‌های جنگ جهاد و جلال، اتحاد عجیبی را بین مسلمانان منعقد کرده بود و سرود برابری و برادری ذکر لب‌های خشکیده و ترک‌زده‌شان شده بود و هر کس فقط به عشق اسلام خانه و خاک و خون خود را با برادر دینی‌اش تقسیم می‌ساخت و چه روزهای شیرینی بود این همه شیدایی!

پس از آنکه آرامش در هر خانه‌ای را کوبید و برای چند صباحی میهمان شد، زیباترین شاه‌بیت غزل هستی، علی(ع) که نامش لرزه بر اندام نااهلان می‌انداخت و دلگرمی اهل دلان می‌شد، هر چه داشت در طبق اخلاص و ایمان گذاشت و تو را که قشنگ ترین مثنوی تاریخ بودی، از پیامبر خواستگاری کرد تا میزبان عشق آسمانی‌اش شوی، فقط خود خدا می‌داند که فرشتگان معراجش چگونه میثاق سبز تو را در آسمان‌ها جشن گرفتند و جبرئیل از پیش آنها این پیام تبریک را به تو رسانید و تو بانوی نُه ساله خانه علی شدی! به راستی که اگر نبود وجود طهورایی تو، چه کسی در تمام خلقت از ابتدا تا انتها می‌توانست لایق آن همه عشق و شیدایی علی شود و اگر نبود علی که مصداق «حبل‌المتین» چه کسی هم‌کف تو در این عالم خاکی پیدا می‌شد که تو و علی هیچ‌کدام هم‌جنس زمینیان نبودید!!!

پس از آن میثاق سبز در میعادگاه عشق، تو نه بهار از عمر پرگوهرت را در کنار علی زیستی و عاشقی کردی با نان و نمک علی عاشقانه ساختی و علی را هزاران رمتبه شرمسار شکیبایی‌ات کردی. هنگامی که با دستان تهی شرمنده شکم‌های خالی تو و فرزندانت می‌شد، تو دختر برگزیده‌ترین معشوقه خدا بودی اما در تمام گرسنگی‌ها و خستگی‌ها، لب جز به تسبیح و تقدیس ذات مقدس خداوند عزوجل باز نفرمودی. اگرچه روزهای بسیار ضعف و گرسنگی عزیزانت خنجری می‌شد بر قلب مهربان مادری‌ات اما گل‌های عزیزت را نیز همچنان خودت و پدرشان وارسته از هیاهوی دنیا بار آوردی پس چه شقایق‌ها واطلسی‌ها و رازقی‌هایی به گلستان گل نشناس دنیا هدیه فرمودی که قصه پرپرشدنشان حدیثی است چون مثنوی «یاس کبودب که فعلاً در کنار زاویه ذاهن من بماند تا بعد!

ستاره‌های نبوت، زبان لال دلم را کمک کنید تا بگوید از استقامت مادرتان!

به هر حال کم‌کم روزگار مدینه طوفانی شد و آرامش دستخوش رحلت روح آسمانی پدرت. روزهای واپسین عمر گران‌بهای پیامبر بود و تو رغق در غم‌های رنگارنگ روزگار که هر کدام آتش بود بر خلوت‌سرای دلت با غم رفتن پدر، غم بی‌پناهی علی، غم… تا آنگاه که بر بالین پیامبر پیک سروش «رحمت للعالمین» خبر هجرت قریب خودت را در گوشت زمزمه کرد و آنجا بود که دلت آرام گرفت با یاد وصال! پس در آخرین لحظات، رسول اکرم افتخار همراهی را فقط به تو که مادر غم‌هایش بودی به علی که برادر و وصی او بود، و به فرزندانت که امانتدار واقعی او بودند، بخشید و پیامبر دستان تو را در دستان باصلابت علی گذاشت و برای آخرین بار باز هم سفارش تو را به تکیه‌گاه زندگی‌ات فرمود وبر سخنان قبلی خود اصرار کرد که فاطمه روح من است پاره وجود من است او را به تو می‌سپارم پس از آن روح بلند او به آسمان عروج کرد همانجا که فرشتگانش بیش از زمینیان به حضور او مشتاق بودند.

از همان لحظات که فریاد وامحمدا، واجدا یا رسول الله زینت‌بخش فضای سبز خانه‌ات شد، باران سیاه فتنه باریدن گرفت علی با بغضی غمگین مغشول تغسیل و تدفین پیامبر بود که دست‌هایی در سقیفه شهرت، پیمان بستند برای شکستن حرمت اسلام و حریم تو!

از همان روزها که پیکر مطهر رسول خدا درخاک مدینه میهمان شد، دین اسلام در همان خاک غریب ماند. تو با تمام اهل خانه‌ات، لباس سیاه عزا به تن داشتی که دستان سیاهی بر در خانه‌ات کوبیدند و شوهرت را خواستند تا به مسجد شهر بیاید و با خلیفه پدرت بیعت کند.

جواب اهل خانه تحیر بود و تعجب پاسخ شما حدیث از حقیقت علی، ماجرای غدیر، حدیث ثقلین و آیه تطهیر اما قساوت این کوردلان متانت چه می‌فهمید حق چه می‌دانست آنها آمده بودند تا گدایی کنند حق نداشته‌شان را که در مورد بخشش شما اهل‌بیت سخن‌سرایی گوش فلک را پر کرده بود، اما آنها این بار به غلط گدایی را چاره راه می‌دانست اصلاً چرا گدایی آمده بودند چپاول کنند، غارت کنند، به سرقت ببرند چیزی که هیچ حقی در آن نداشتند پس آتش آورد و واسطه کردند آنگاه فهمیدند تو برای دفاع از حریم ولایت به پشت در آمدی تمام کینه‌هایی که در این سال‌ها پشت دروازه‌های دل سیاهشان انباشته کرده بودند را به یکبار در ضربه‌ای خلاصه کردند و در و دیوار و دو و آتش را دستور دادند تا یکجا از تو و شوهر مظلومت انتقام بگیرند و تو که اسوه شجاع بودی و استقامت، هر چه داشتی حتی کودک شش‌ماهه خود را در طبق اخلاص گذاشتی و همه را همانجا تقدیم به عشق عالمیان، خدای یگانه کردی!

در یک لحظه ضربه سنگین آن سنگ‌دلان بند دلت را پاره کرد. چه زود فراموش کردند حرمت این خانه را مگر نه پیامبر روزی سه مرتبه بر اهل یان خانه سلام می‌کرد و سلام خدا و فرشتگان را می‌رساند و مگر نه که می‌فرمود:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا»

چه‌قدر ارزان فروختید خود را و چه خون‌بهای گزافی دادند برای خلافت چندروزه دنیای‌شان شکستن حریم اهل بیت خدا، هتک حرمت به دختر پیامبر خدا، چه جرأت و جسارتی بود در جسم پلیدشان!

تو همانجا پشت در با خون دلت وضوی عشق ساختی و تکبیر گفتی و سجده شکر کردی به یمت قبول قربانی‌ات و سجده‌ات را در میان کوچه‌ها ادامه دادی که اگر نبود تازیانه‌های وحشیانه آن گروه خفاشان همانجا سجده سرخت غزل شبه وصال می‌خواند! علی را دیدی بین آن جماعت؛ ولی ای وای چرا دستان او را به ریسمان کشیده بودند مگر این علی همان فاتح جنگ‌های خیبر و خندق نیست که در مورد او رسول خدا فرمود: «ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین» مگر تا چنید پیش پدرت تو را به دست‌های فرشته‌ای علی نسپرده بود اما این دست‌های غریب که حالا خود محتاج دست‌های پرفروغ تو شده بودند، پس ندای حقیقت سر دادی یک بار دیگر مگر نه علی حزب الله است یعنی حزب علی حزب خداست و حزب دشمنان علی، دشمنان خدا؟ اما حیف آن جماعت که فقط تربت سائیدن بر پیشانی پینه‌بسته‌شان را آموخته بودند، تمام دست و پا زدن‌هایشان برای نابودی علی بود و بس.

این علی که شأن او به قول پیامبر هم‌‌شأن کعبه بود «یا علی انت بمنزله الکعبه» این علی که تقسیم‌کننده بهشت و جهنم بود «یاعلی انت قسیم الجنة والنار» این علی مظلوم اکنون چون خورشیدی پرفروغ بر زمین شهر مدینه سر به زیر انداخته بود و با نگاهش تو را تسلی می‌داد. پس تو بلند شو و با غرور در این هجوم نامرد خفاشان خورشیدت را از آنها پس گرفتی و ماندند و مردند در حسرت بیعت با دستان مبارک علی!

به راستی کدام دست نامرد این جماعت جاهل؛ لیاقت دستان معراجی علی را داشت حتی برای لمس، چه برسد به بیعت!

علی این زیباترین نگین آفرینش. مردی که وجودش عین حقیقت بود و ظهورش همه معنویت، سکوت را سرمشق خود قرار داد و تو را با دم مسیحایی‌اش به آرامش رساند.

آن روزها گذشت و خاطره تلخ آن بیش از آنکه تو را بیازارد، علی را نابود کرد و بچه‌های کوچکش را، چرا که آنها تو را عاشقانه می‌سرودند.

پس از آن نیز هر روز با بهانه‌ای تو را آزردند، چه حکمتی بود در فهم آنها قدر زود فرمایشات پیامبر را فراموش کردند که:

«فاطمة بضعتی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله» یک روز فدک را از تو ستاندند و روز دیگر در کوچه‌های مدینه راه بر تو و فرزندت گرفتند و قباله فدک را که حق تو بود پاره پاره کردند، روزی دیگر بر زخم‌های دلت نمک پاشیدند و تاب گریه‌هایت را نداشتند و گلایه کردند، یک روز هم سلام تک‌سوارت را بی‌پاسخ گذاشتند و تو از غم غربت او آتش گرفتی!

اما بانوی من! دنیا دنیاست و با تمام تلخی‌ها و شیرینی‌هایش گذراست، پس گذشت؛ آنچه آنها کردند که نباید می‌کردند و گفتند آنچه نباید می‌گفتند، دزدیدند آنچه را که حق آنها نبود و ریشه اسلام را با تیشه خودخواهی‌هایشان آزردند اما چیزی که بیش از همه تو را سوزاند و خاکستر کرد، غربت علی بود و تنهایی‌اش و غربت اسلام بود که با غربت علی غریب ماند. اسلام ناب محمدی در همان روزها در کنج دیوارهای تاریخ مدینه بلکه تاریخ دنیا غریب ماند و غبار غربتش هر روز پررنگ‌تر می‌گردید و سکوت سبز علی، بیست و سه سال به حقانیت و زنده شدن اسلام یاری داد.

تو بهتر از همه خلق می‌دانی که ستاره‌های شهر پرآشوب مدینه، هر شب خسته‌تر از دیشب‌شان تاب و تحمل علی را تحسین می‌کردند آنجا که خار در چشم داشت و استخوان در گلو، اما هیچ دم بر نمی‌آورد تو دلت می‌گرفت که این مرد آسمانی، چگونه در زمین غریب مانده است؟

تنها به خاطر ما، مرد آسمان نام تو را خدای زمان در زمین نوشت

پس از آنکه علی را ترک کردی، فقط دل صبور چاه بود که با علی ماند و صبوری کرد که به راستی اگر غصه‌های علی را دل کوه و سنگ هم می‌شنید، تاب نمی‌آورد حال آب چگونه تحمل کرد خدا می‌داند!

علی این آیینه جمال و جلال و جبروت، جابر جهان صبوری کرد و استوارتر از همیشه، پاسدار دین مبین محمد امین تو شد و این امانت الهی را این امامت سبز خدا را دست به دست کرد تا به پسرت رسانید همان که منتقم خون پاک تو و فرزندانت است و حالا سال‌هاست منتظران و عاشقانش بر جاده‌ امید سر به نیایش گذاشته‌اند و هرگاه بر سجاده‌های نیازشان بغض دلشان می‌شکند، حضورش را از مهربانترین مهربان دنیا تمنا می‌کنند. چرا که او بیاید اسلام غربت گرفته‌ ما را غبارروبی می‌کند و پس ای بانو! دست‌های سبزت را بر پهلوی شکسته‌ات بگذار و خدا را به خون پاک شقایق‌هایت سوگند بده که امام ما را به فریاد دل‌های منتظرمان برساند و اسلام عزیز را عزت و افتخاری تازه بخشد.

بیا امام رهایی! بقیع ماند و سکوتش بیا که شیعه غریب است تو را به حرمت زهرا(س)

http://old.harfeto.ir/?q=node/7064

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه ...

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه …

ختم قرآن

چگونه می توان قرآن را در یک ماه ختم کرد ؟

قرآن 600 صفحه دارد ، 600 تقسیم بر 30 روز می شود 20 صفحه  در هر روز . 20 تقسیم بر 5 وعده نماز می شود 4 صفحه به نسبت هر نماز . اگر بعد از هر نماز فقط 4 صفحه قرآن بخوانی ان شاءالله در هر ماه یکبار قرآن را ختم خواهی کرد .

رنگ غذاها با سلامت بدن چه می کنند؟


رنگ غذاها با سلامت بدن چه می کنند؟

رنگ غذا ، مضرات رنگ غذا
رنگ غذاهای طبیعی و مصنوعی هر یک به نوعی خطرناک هستند. عوارض مصرف رنگ غذاهای در پخت و پز گاهی موجب ابتلا به بیماری های بسیار خطرناک می شوند. بشناسید و بدانید که چطور رنگ غذا را تشخیص دهید.

عوارض و مضرات استفاده از رنگ غذا
قدیمی ترها با استفاده از مواد طبیعی به غذاها رنگ و لعاب می دادند اما امروزه همه چیز تقریبا با دخالت رنگهای مصنوعی در مقادیر کم و زیاد تهیه می شوند و این تهدیدی جدی برای سلامتی بدن است.
در گذشته زعفران و زردچوبه رنگ دهنده های ثابت بودند و اگر قرار بود رنگ و لعاب غذا بیشتر باشد، یک قاشق هم رب گوجه فرنگی اضافه می کردند اما این روزها بعضی از کدبانوها از رنگ های خوراکی برای خوش رنگ تر شدن و شیک شدن غذاهای شان استفاده می کنند.
حالا انواع دسرها و تنقلات رنگی جزء ثابت تغذیه ما شده اند. به هر حال رنگ های خوراکی پای شان به سفره ما باز شده، پس بهتر است حداقل کمی درباره آنها بیشتر بدانید. در این شماره سیب سبز با دکتر کوروش جعفریان، متخصص تغذیه و دکتر رقیه سکوتی فرد، کارشناس بهداشت موادغذایی گفت وگو کرده ایم.

حتی رنگ های طبیعی هم ممکن است مضر باشند

استفاده از رنگ های طبیعی هم به این معنی نیست که قطعا هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. حتی استفاده از رنگ های طبیعی هم اگر در حد افراطی باشد، می تواند باعث بروز مشکلاتی شود. متاسفانه ما اغلب مواقع دچار افراط می شویم و در هر نوع غذا و دسری انواع رنگ ها را به کار می بریم. این افراط در مصرف رنگ ها، حتی اگر رنگ طبیعی باشد، باعث بروز انواع مشکلات خواهد شد.
هرچه بی رنگ تر، سلامتی بیشتر
توصیه ما این است که هرچه کمتر از رنگ های خوراکی استفاده شود، کمک بیشتری به حفظ سلامتی افراد خواهد شد. نباید هر رنگی را صرفا به دلیل تبلیغ فروشنده خریداری کنید زیرا نمی دانید چه موادی در ترکیب این محصول به کار رفته است. همچنین لازم است استفاده از موادغذایی با رنگ های تند و غیرطبیعی مثل انواع پاستیل یا شکلات های رنگی را به حداقل برسانید.

رنگ غذا ، مضرات رنگ غذا ، عوارض رنگ غذا
رنگ غذاهای طبیعی بهتراند یا مصنوعی
به جای رنگ غذا مصنوعی از چه چیزهایی می توانید استفاده کنید؟
می توانید به جای رنگ های مصنوعی و شیمیایی از رنگ های طبیعی موجود در موادغذایی مثل کاکائو، زغفران، میوه هایی مثل گیلاس، تمشک، لبو و. . . استفاده کنید. به عنوان مثال برای داشتن رنگ زرد می توانید از زعفران یا زردچوبه به تناسب غذای خود کمک بگیرید.
برای داشتن رنگ صورتی از آب چغندر پخته، برای داشتن رنگ بنفش ارغوانی از میکس آب و زغال اخته، برای داشتن رنگ سبز از اسفناج و برای داشتن رنگ قهوه ای از کاکائو استفاده کنید.

مضرات آنی استفاده از رنگ غذا
مصرف رنگ های خوراکی معمولا در درازمدت باعث بروز مشکلات مختلف خواهد شد و کمتر شاهد آن خواهید بود که بلافاصله پس از مصرف، مضرات استفاده از این مواد بروز پیدا کند. با این حال ممکن است برخی افراد خصوصا کسانی که دارای درجات مختلف حساسیت هستند، بلافاصله پس از مصرف رنگ های خوراکی دچار نشانه هایی مثل مسمومیت، حالت تهوع، استفراغ و. . .
شوند.

مضرات بلندمدت استفاده از رنگ های خوراکی

عوارضی که در درازمدت ممکن است به دلیل استفاده از رنگ های خوراکی به وجود آید، شامل انواع بیماری هاست. سرطان خون را در این میان می توان به عنوان یکی از مهم ترین مضرات استفاده از رنگ های خوراکی مصنوعی دانست. این روزها گفته می شود یکی از دلایل بروز سرطان خون ممکن است استفاده از رنگ های خوراکی مصنوعی باشد که متاسفانه کمتر کسی به آن توجه دارد. به علاوه تحقیقات نشان می دهد که ابتلا به برخی بیماری ها نظیر اوتیسم، بیش فعالی، ضریب هوشی پایین، آلرژی و. . . در کودکان می تواند با مصرف انواع رنگ های خوراکی مصنوعی ارتباط داشته باشد. همچنین سقط جنین، ناهنجاری های ژنتیکی، تغییرات هورمونی و. . . هم از جمله عوارضی است که می تواند با مصرف رنگ های خوراکی مصنوعی در خانم های باردار مرتبط باشد.

وقتی رنگ پارچه و قالی بخورید

در بحث تقلب ها این موضوع صحت دارد که گاهی از رنگ های غیرخوراکی مثل رنگ های مورد استفاده در صنعت فرش، قالی، الیاف یا حتی رنگ های ساختمانی به جای رنگ های خوراکی استفاده می شود.
حتی گاهی برای اینکه برخی محصولات مثلا خیارشور یا هندوانه رنگ خوبی داشته باشد، از رنگ های صنعتی در تولید استفاده می شود. البته حتما این را باید گفت که این موارد بسیار کم است و در واحدهایی وجود دارد که جواز تولید ندارند و به صورت غیرقانونی و بی نام و نشان فعالیت دارند.

رنگ های فله ای خطرناک ترند!

گاهی رنگ های خوراکی را به صورت فله ای و بدون بسته بندی به فروش می رسانند. در حقیقت فروشنده ها برای اینکه بتوانند جنس خود را کم کم و سریع تر به فروش برسانند، دست به چنین اقدامی می زنند. اگر بسته بندی اولیه این رنگ ها در فهرست رنگ های مجاز باشد، می توان از آن استفاده کرد. یعنی بحث مجاز یا غیرمجاز بودن این محصولات بیش از بسته بندی مطرح است اما با این حال بهتر است از این نوع رنگ های بدون بسته بندی استفاده نکنید زیرا امکان تقلب و ناخالصی در آن زیاد است.

رنگ غذا ، عوارض رنگ غذا ، مضرات استفاده از رنگ غذا
عوارض استفاده از رنگ غذاهای طبیعی و مصنوعی در پخت و پز
رنگ های خانگی
گاهی افراد از مواد غذایی داخل آشپزخانه برای رنگ دادن به غذا استفاده می کنند که در این صورت برای کسانی که آن را استفاده می کنند ضرری ندارد. اما معمولا رنگ ها
در کـارخـانه تولید می شوند که به انواع مختلفی تقسیم شده که دکتر سکوتی فرد درباره آنها توضیح می دهد.

رنگ هایی با منشاء طبیعی
سه گروه عمده رنگ های خوراکی وجود دارد: رنگ های طبیعی، شبه طبیعی و مصنوعی. رنگ های طبیعی از گیاهان و برخی جانوران استخراج می شوند و در حقیقت منشاء طبیعی دارند. گیاهانی مثل زعفران، زرچوبه، چغندر، هویج، … و برخی از انواع جانوران مثلا نوع خاصی از مورچه ها می تواند منشاء رنگ های خوراکی باشد. مصرف این نوع رنگ ها اگر از حد نرمال خارج نشود، مشکلی ایجاد نمی کند و مورد تایید است.

رنگ های صنعتی اما طبیعی
رنگ های شبه طبیعی مشابه رنگ های طبیعی بوده ولی ساخت انسان است. مثلا بتاکاروتن موجود در هویج توسط انسان ساخته شده و به عنوان یک رنگ شبه طبیعی مورد استفاده قرار می گیرد. برخی رنگ های طبیعی پایداری زیادی ندارند و ممکن است دچار تغییر رنگ شوند. به علاوه استخراج برخی رنگ های طبیعی مقرون به صرفه نیست. بنابراین ساختن رنگ های شبه طبیعی رایج شده است. این رنگ ها هم اگر مورد تایید سازمان غذا و دارو باشد، ضرر چندانی ندارد.

رنگ های خوراکی مصنوعی و زنگ خطر
رنگ های مصنوعی در کارخانه و توسط انسان ساخته می شود اما در ساخت آن از مواد شیمیایی و مصنوعی استفاده می کنند. استفاده از این نوع رنگ ها بیشترین نگرانی را به سمت خود جلب کرده است. در حقیقت این نوع رنگ ها حتما باید دارای مجوز باشند؛ با این حال باز هم درباره استفاده از آن باید احتیاط کرد. گفته می شود استفاده از رنگ های خوراکی مصنوعی خصوصا انواع غیرمجاز آن می تواند خطرات زیادی به دنبال داشته باشد.

چگونه غیرمجازها را تشخیص بدهید؟
سازمان غذا و دارو فهرستی را به عنوان محصولات مجاز و مورد تایید در سایت خود اعلام می کند که می توان برای تشخیص مجاز یا غیرمجاز بودن رنگ های خوراکی به آن مراجعه کرد اما یک راه کاربردی دیگر هم وجود دارد و آن امتحان رنگ است. یعنی مقداری از رنگ را با آب ولرم در یک ظرف سرامیکی حل کنید و سپس رنگ را دور بریزید. اگر پس از دور ریختن محلول، رنگ روی ظرف سرامیکی باقی ماند، این محصول غیرمجاز است و نباید از آن استفاده کنید.

فقط رنگ های مجاز بخرید
توصیه ما این است که حتی المقدور از رنگ های طبیعی برای غذای خود استفاده کنید. اگر دوست دارید از رنگ های غیرطبیعی استفاده کنید، حتما به مجاز یا غیرمجاز بودن آن توجه کنید. با مشورت، آگاهی و مراجعه به فهرست محصولات مجاز که توسط سازمان غذا و دارو تهیه می شود، می توانید از مجاز بودن محصولات مطمئن شوید. حتما توجه داشته باشید محصولاتی را خریداری کنید که علامت استاندارد یا شماره مجوز معتبر داشته باشند. حتی رنگ های مجاز هم مضرات خاص خود را دارند اما با خرید رنگ های مجاز حداقل می توانید مضرات استفاده از این محصولات را کمتر کنید.

رنگ های غیرمجاز حاوی سرب هستند
رنگ هایی که از کانال قاچاق به کشور وارد می شوند، ممکن است جزء رنگ های مجاز یا غیرمجاز باشند. اگر جزء رنگ های مجاز باشند که به دلیل قاچاق مورد پیگرد قانونی قرار می گیرند اما اگر غیرمجاز باشد دیگر غیر از بحث قانون، موضوع سلامتی نیز درمیان است. رنگ های غیرمجاز ممکن است به انواع ناخالصی ها خصوصا سرب آلوده باشند. این روزها به طبع رایج شدن استفاده از رنگ ها در پخت و پز بحث تقلب بسیار زیاد شده است؛ بنابراین دستگاه های نظارتی باید فعالیت خود را بیشتر کنند.

همه نگرانی های وزارت بهداشت
مسلما از سمت معاونت غذا و داروی وزارت بهداشت نظارت هایی اعمال می شود که رنگ های وارداتی استانداردهای لازم را داشته باشد. واحد کنترل واردات مواد غذایی از رنگ های وارداتی نمونه برداری کرده و سلامت محصول را ارزیابی می کنند. حتی ممکن است در برخی موارد برای نمونه برداری و کنترل در مبدا به کشور واردکننده سفر کنند. واقعیت این است که وزارت بهداشت درخصوص بررسی سلامت رنگ های خوراکی حساسیت لازم را دارد. به علاوه سازمان استاندارد هم بر این موضوع نظارت دارد.

همیشه پای قاچاق در میان است
آنچه اهمیت دارد این است که مقدار زیادی رنگ خوراکی از طریق قاچاق به کشور وارد می شود که مسلما از نظارت ها دور است. بحث غیرمجاز بودن رنگ ها در این موارد مطرح است. رنگ هایی که از طریق قاچاق به کشور وارد می شوند، از فیلتر وزارت بهداشت عبور نمی کنند؛ بنابراین در لحظه ورود به کشور نمی توان مجاز یا غیرمجاز بودن این محصولات را دانست. مگر اینکه یک واحد تولیدی مثلا شیرینی پزی از این محصولات قاچاق استفاده کند و پس از استفاده در شیرینی و نمونه برداری ها متوجه شوند محصول غیرمجاز بوده است. مسلما دانستن غیرمجاز بودن رنگ پس از استفاده در محصولات دیگر چندان قابل جبران نیست.
رنگ غذا ، رنگ غذاها با سلامت بدن چه می کنند؟
http://namnak.com/20907-%D8%B1%D9%86%DA%AF-%D8%BA%D8%B0%D8%A7.html

برای آگاهی از سلامت بدن به پاهایتان نگاه کنید

تشخیص سلامت بدن از روی پاها

از بین رفتن موهای روی انگشتان پا

احتمال چه مشکلی وجود دارد: جریان خون ضعیف

فولیکول های مو خون کافی دریافت نمی کنند و بی فعالیت باقی می مانند و از بین می روند. این مشکل اصولا در پاهایی که همیشه خدا سرد هستند بیشتر نمایان می شود. این مشکل اصولا در اثر بیماری های خونی و تصلب سرخرگ صورت می گیرد که باعث کند شدن و ممانعت از افزایش جریان خون می شود. جریان خون ضعیف همچنین می تواند موجب مشکلات قلبی نیز بشود. پمپاژ ضعیف خون در قلب موجب مشکلات گردش خون در بدن می شوند. در این حالت، بیمار باید نزد جراح و متخصص مراجعه کند.

انگشت های خمیده

احتمال چه مشکلی وجود دارد: مشکلات ریه، قلب یا روده و معده

افرادی که انگشتان پای آنها کج و فرم و شکل عجیبی دارد، احتمالا از مشکلات ریه، قلب یا روده و معده رنج می برند. فرقی هم نمی کند یک انگشت یا همه انگشتان آنها کج باشند. این وضعیت نشانه مهمی از بیماری های ریه و حتی سرطان ریه است. همچنین می تواند نمایشگر بیماری های معدی یا ناراحتی های قلبی هم باشد. این افراد باید نزد پزشک بروند و آزمایش های لازم را انجام دهند.

پاهای همیشه داغ

احتمال چه مشکلی وجود دارد: بیماری عصب (کرختی)

احساس گرمای زیاد در پاها نشانه بیماری های عصبی است. بیماری عصب اصولا در نتیجه نقص در عملکرد عصب ها به وجود می آید و دلایل آن می تواند انواع دیابت، کمبود ویتامین و عوارض جانبی داروهای مختلف است. در وهله اول باید ریشه این بیماری را بیابید. اگر دلیلی برای آن پیدا نکردید، احتمالا جزو بیماری های اعصاب است که دلیل نامعلومی دارند. درمان دردهای عصبی می تواند به کم شدن داغی کف پا کمک شایانی بکند.

کرختی پا ، بی حسی پا ، پاهای همیشه داغ

!احتمال داشتن دیابت با بی حسی پاها!

بی حسی

احتمال چه مشکلی وجود دارد: دیابت

کم یا زیاد شدن حس اعضای بدن انسان ها دلیل عصبی دارد. اما در بسیاری از موارد، کرختی و بی حسی پای انسان در نتیجه ابتلا به دیابت صورت می گیرد. تجمع قند روی عصب ها باعث از بین رفتن کارایی عصب های بدن می شود. افرادی که این مشکل را دارند، حتی اگر در کفش آنها سنگریزه ای هم باشد متوجه نخواهند شد. اگر این مشکل را دارید و آزمایش قند خون داده اید و مشکلی نداشته اید، ممکن است دچار لنگی پا باشید و جایی که وزن شما روی پایتان می افتد، از بین رفته باشد. عصب هایی که به اطراف پا می روند، کشیده و باعث از بین رفتن حس عصبی در آن قسمت می شوند.
http://namnak.com/4196

راه نجات از مشکلات با توصیه های چهاردگانه

راه نجات از مشکلات با توصیه های چهاردگانه

بدان‌که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است.

آیت الله نخودکی

نکته های ناب از عالم عارف، آیةالله شیخ حسنعلی اصفهانی/نخودکی

مرحوم نخودکی عالم و عارف کامل در توصیه هایی ارزشمند به فرزندشان راه رستگاری و نجات از مشکلات را با 14 توصیه به ایشان و سایر مخاطبین اعلام کردند.

حضرت حق صد و بیست و چهار هزار پیغمبر داشته است که شاید در مقابل هر نبی لااقل ده ولی بوده است، و همه آن‌ها برای هدایت طریق آمده‌اند. پیغمبری در مناجات عرض کرد: «رب این الطریق الیک» یعنی: «پروردگارا! راه به سوی تو کدام است؟» خطاب رسید: «دع نفسک و تعال» یعنی: «نفس خویش را رها کن و بیا».

حدیث است که خداوند می‌فرماید: «لاتجعل بینی و بینک عالماً مفتوناً بالدنیا فیصدّک عن طریق محبتی فان اولئک قطّاع طریق عبادی‌المریدین»، کافی 1/46؛ یعنی: «عالمی را که قلبش شیفته محبت دنیا است، بین من و خود قرار مده، که راه دوستی مرا به تو ببندد، زیرا آنان راهزنان بندگان پوینده من هستند».

از حضرت عیسی علیه‌السلام سۆال شد: «من نجالس؟» یعنی: «با چه کس همنشین باشیم» فرمود: «من یذکّرکم الله رۆیته و یزید فی علمکم منطقه و یرغّبکم فی‌الاخرة عمله» یعنی: «با کسی همنشین باشید که دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد، و سخن او بر علم و دانش شما بیفزاید، و عمل او شما را به آخرت ترغیب نموده و مایل سازد». اما مردم طالب کسی هستند که میان آن‌ها و محبوبشان دلاله باشد. چون طالب دنیا هستند که آن‌ها را به دنیایشان برساند.

بکوش که تا همت بلند داری که با همت بلند، به سوی این پستی‌ها و بلندی‌ها نظر نخواهی کرد. صاحبان همت عالی هرگز خود را کارهای پست و مشاغل دون آلوده نساخته و نفس خویش را ارفع از آن می‌شمارند. به اسلاف و پیشینیان پاک و منزه خود، اقتدا و تأسی کن. از خداوند می‌خواهم که تو را در طریق مستقیم و راه راست داخل فرماید و کتاب تو را در علیین قرار دهد. حضرت صادق علیه‌السلام به فرزندش اسماعیل فرمود: فرزندم، در آموختن علم سرّ یا دانش پنهان کوشش بی‌شماری است، افزون از آن‌چه که درباره آن گمان رود. فرزندم، هر کس که علم ظاهر و آشکار را آموخت و از علم سرّ و پنهان، روی بتافت، به هلاکت فرو افتاد و به سعادت و نیکبختی نرسید.

عمده نظر در دو مطلب است: یکی غذای حلال، دوم توجه در نماز و اصلاح آن. اگر این دو درست باشد باقی درست است. عمده همّ حقیر، اصلاح قلب است و ذکر «یا حیّ و یا قیوم» سحرگاه برای همین است

فرزندم، اگر خواهی که پروردگارت اکرام نموده و علم سرّ را به تو اعطا فرماید، در دنیا به چشم دشمنی بنگر و شناسای اهمیت و ارزش خدمت به صالحین باش و موقع و شرایط خویش را برای مردن محکم ساز. آن‌گاه که این سه خصلت در تو جمع شد، پروردگار متعال تو را با عطای علم سرّ، اکرام خواهد فرمود.»

توصیه‌های چهارده‌گانه

اول: آن‌که نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آن‌ها به جای آوری.

دوم: آن‌که در انجام حوایج مردم، هرقدر که می‌توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست،‌ زیرا اگر بنده خدا در راه حق، گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود.

سوم: آن‌که سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هرچه داری، ‌در راه ایشان خرج و صرف کنی و از فقر در این کار پروا منمایی. اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه‌ای نیست.

چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوا و پرهیز پیشه خود ساز.

پنجم: به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وارهی.

ششم: بدان‌که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می‌شود و به عکس، اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می‌بخشد.

از حضرت عیسی علیه‌السلام سۆال شد: «من نجالس؟» یعنی: «با چه کس همنشین باشیم» فرمود: «من یذکّرکم الله رۆیته و یزید فی علمکم منطقه و یرغّبکم فی‌الاخرة عمله» یعنی: «با کسی همنشین باشید که دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد، و سخن او بر علم و دانش شما بیفزاید، و عمل او شما را به آخرت ترغیب نموده و مایل سازد». اما مردم طالب کسی هستند که میان آن‌ها و محبوبشان دلاله باشد. چون طالب دنیا هستند که آن‌ها را به دنیایشان برساند

هفتم: بدان‌که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است.

هشتم: عمده نظر در دو مطلب است: یکی غذای حلال، دوم توجه در نماز و اصلاح آن. اگر این دو درست باشد باقی درست است. عمده همّ حقیر، اصلاح قلب است و ذکر «یا حیّ و یا قیوم» سحرگاه برای همین است.

نهم: بین‌الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکی اذکار و تسبیح، دیگر ادعیه، سوم قرائت قرآن و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بوده‌اید، شکری کنید؛ و اگر خدای نکرده ابتلا به معصیتی یافته‌اید، استغفار کنید.

دهم: دیگر آن‌که هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر. شب‌ها قدری در بی‌اعتباری دنیا و انقلاب آن فکر نمایید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک می‌کند.

نخست موعظه پیر می‌فروش این بود/ که از معاشر ناجنس احتراز کنید

یازدهم: در مورد ذکر، در آغاز چند صلوات فرستاده و دل را حاضر کنید و بعد مشغول ذکر شوید.

دوازدهم: برای توفیق تهجد و گشایش در کار؛ هر صبح از تلاوت قرآن مجید مخصوصاً یس غفلت منما.

سیزدهم: حرارتی که بر اثر مصاحبت با مردان بد و شرور در مزاج آدمی پدید می‌آید، جز به وسیله سردی و برودت مصاحبت با نیکان و مردم صالح زایل نمی‌گردد.

چهاردهم: بزرگان خیلی بر احتراز از مجالست با منکرین تأکید دارند و گفته‌اند ضرری که یک وسوسه به وجود می‌آورد، در طول سال‌های دراز ممکن نیست بتوان آن را رفع کرد.

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

توصیه از آیت الله وحید برای درمان حواس پرتی در نماز

توصیه از آیت الله وحید برای درمان حواس پرتی در نماز

وضو را باتوجه و حضور قلب انجام دهد. از امام رضا(علیه السلام) روایت شده که وضو، موجب طهارت و تزکیه‌ دل است (وسائل الشیعه 1/367 ابواب وضو باب1 حدیث 9)

دست ما نیست اما توقف در اختیار ماست

دوم: در عظمت نماز و در روایاتی که درباره‌ نماز وارد شده تأمّل نماید.

سوم: مانند کسی نماز بخواند که گویا با نماز وداع می‌کند و دیگر فرصت نماز خواندن را نخواهد یافت.

چهارم: وقتی روبه قبله می‌نماید سعی کند که دنیا و مافیها و خلق و آنچه به آن مشغولند را فراموش نماید و قلب خود را از آنها تهی کند.

پنجم: به معانی نماز توجه نموده و نماز را با تأنّی و آرامش بخواند.

ششم: اینکه بداند از آن هنگام که وارد نماز می‌شود، تا آن لحظه‌ای که از نماز خارج می شود، خدای تعالی به او رو کرده و نظر می‌ کند و ملکی بالای سر او ایستاده و می‌گوید: ای نمازگزار اگر می‌دانستی چه کسی به تو نظر می‌نماید و با چه کسی مناجات می‌کنی هرگز از او روی بر نمی‌گرداندی و ابداً از جای خود بر نمی‌خاستی.

هفتم: بداند که در حال نماز از بالای سرش تا کرانه‌ی آسمان، رحمت خدا براو سایه انداخته و ملائکه الهی از اطراف او تا افق سماء او را در بر گرفته‌اند.

هشتم: آنچه در نماز مکروه است به جا نیاورید و به آنچه فضیلت نماز را می افزاید اهتمام نمائید مثل انگشتر عقیق به دست نمودن و لباس پاکیزه پوشیدن و خود را خوشبو کردن و شانه و مسواک زدن.

ارزنده ترین گوهر مقصود نماز است

زیبنده ترین هدیه به معبود نماز است

فرمود علی شیر خدا ، ساقی کوثر

در مكتب ما شاهد و مشهودنماز است

این نكته رسول مدنی گفت به سلمان

سری كه به توفیق تو افزود نماز است

در دادگه عدل خدا روز قیامت

از صلح حسن مقصد و مقصود ، نماز است

از آمدن كرب و بلا آنچه به عالم

مقصود حسین بن علی بود نماز است

آن روز كه آید ز پس پرده غیبت

اول هدف مهدی موعود نماز است

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

ورود دست ما نیست اما توقف در اختیار ماست.

توصیه آیت الله بهجت برای درمان حواس پرتی در نماز

آیت الله العظمی آقای بهجت قدس الله نفسه الزکیه کلامی دارند درباره حضور قلب در نماز که خیلی مهم است، این را گوش کنید، ان شاء الله در نمازتان تفاوت به وجود می آید، من را هم دعا می کنید.

مفاد کلامشان این است که در مسئله حضور قلب یک ورود داریم یک توقف. ورود چیست؟ ببینید یک وقت افکار خودشان می آیند، ورود افکار دست ما نیست، مولوی این افکار را به زنبور تشبیه کرده، زنبور خودش می آید تو که دعوتش نکرده ای. شما فردا مهمان دارید، ده پانزده نفر را دعوت کرده اید، حالا دارید نماز می خوانید این فکر مهمانی مثل زنبور می آید وارد مغز می شود،"فردا مهمان دارم"، ولی توقف با خودت است، می توانی توقف نکنی، وقتی آمد “راست می گوید ها، مهمان داریم، سالادش چه طور باشد، به کدام مهمان خانه بگویم، چطور باشد ..” اینها با خودت است، دیگر خراب نکن، ایشان می فرمودند که اینها که بی اختیار می آید مضر نیست، اما توقف دست ماست، آنجا دیگر فکرت را عوض کن و ادامه نده.

بعضی ها روی فکری که می آید متوقف می شوند، مثلا “من فردا بروم پیش فلان کس پول قرض بگیرم"،خب این می آید،[روی فکر متوقف می شود] یک وقت می بیند دارد می گوید السلام علیکم، در دفتر این آقا است! دارد برایش چک می نویسد، همه نمازش شد همین، این نشد. یادتان باشد آیت الله بهجت درباره حضور قلب در نماز می فرمایند، ورود دست ما نیست اما توقف در اختیار ماست.

بنده این مطلب را به این فرمایش آیت الله بهجت(ره) حاشیه میزنم و آن این است که اگر به این فرمایش آیت الله بهجت(ره) عمل شود ممکن است به تدریج افکاری که بدون اختیار می آیند کمتر شوند و آن حال حضور و توجه تمام نماز را بگیرد. (درس اخلاق آیت الله فاطمی نیا)

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=284481

حکایت جوان گناه کار و توصیه های آیت الله بهجت ره

یک روز یه جوانی از تهران که سر و وضع درستی هم نداشت میاد سر نماز آیت الله بهجت ؛ حاج آقا در حال ذکر و تعقیبات بعد از نماز بودند که این جوان بلند می گه حاج آقا من با شما کار دارم، اطرافیان آقا بهجت به او می گن: باشه حالا همه با ایشون کار دارن فعلاً آقا داره ذکر می گه.
این بنده ی خدا زیاد اهل این مسائل نبود اصلاً آداب این چیزها رو نمی دونست ؛ بالاخره متقاعدش می کنن که بعد از تعقیبات سؤالش رو بپرسه.به این جوان گفتند اگه کار داری بیا از ما بپرس.جوان هم میگه که:من از شما نمی خوام بپرسم از آقای بهجت می خوام بپرسم؛ از تهران تا اینجا اومدم که از آقای بهجت بپرسم.
بعد از اینکه آیت الله بهجت بلند می شن که برن این جوان سؤالش رو می پرسه: می گه که آقا جون من زیاد گناه می کنم ؛ چیکار کنم که گناه نکنم.
آقای بهجت هم که می مانند به ایشون چی بگن.
می فرمایند که: خب مثلاً قیامت رو در نظر بگیر و… .
جوان هم میگه نمی شه یک راه حل بهتر بگید.
این جوان در اون شلوغی هی می رفت کنار و دوباره می آمد گیر می داد.می گفت من الان می خوام برم تهران الان بساط گناه فراهمه یه چیزی بگید جواب بده؛ امشب باید جواب بده.
اطرافیان که هر کاری کردند ایشون متقاعد بشه نشد تا اینکه رسیدیم درب منزل آقا بهجت.آقا می خواستن خداحافظی کنند به این جوان می گن که بیا تو.
بعد از این که این جوان میان بیرون یکی از شاگردان آقای بهجت به ایشون میگه که خب آقا به جز این جواب های عمومی چی فرمودند؟
این جوان میگه که آقای بهجت فرمودند: این کا رو بکن گفتم نمیشه، هر چی گفت گفتم نمیشه.
آیت الله بهجت بعد می فرمایند که خب پس هر موقع گناه می کنی بعدش یه استغفار بکن.اینُ که می تونی.گفت آره اینُ می تونم.فرمود خب برو.

صیه های آیت الله بهجت برای موفقیت در زندگی

توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت در زندگی و آرامش دنیوی و اخروی به همراه برخی از وصایای آیت الله سید علی قاضی (ره) همچون گنجینه هایی هستند که در این مطلب گردآوری شده اند.

نماز

شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است.]

مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.»

مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: «به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.» بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.

اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

دعای قنوت نماز

آقای قاضی می فرمودند این دعا را در قنوت نماز بخوانید: «اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.» خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده.

قرآن

آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که: «هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.»

آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: «چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن، می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید.

توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این‌ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!»

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: «دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»

و نیز: «بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مۆمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.»

آیت الله بهجت ، توصیه های آیت اله بهجت ، رفع گرفتاری ها

نماز شب

«اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مومنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.»

علامه طباطبایی می فرمودند: «چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!»

حاج سید هاشم حداد می فرمودند: «مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.»

کلید موفقیت در توسل به ائمه أطهار (علیهم السلام)

آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: «…. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.»

معجزات توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام)

از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

دل هیچ کس را نرنجانید!

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!

دعای رفع ناراحتی های روحی

آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: «لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.»

حق الناس

آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: «هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم: مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: «هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

آقای قاضی فرمودند: هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»

نکات بهداشتی از ائمه اطهار (ع)

سفینة النجاة

نکات بهداشتی از ائمه اطهار (ع)

امام زمان (ع) : نسیم خادم گوید: در حضور حضرت عطسه كردم، فرمود: مى خواهى تو را بر فوائد عطسه بشارت دهم ؟ عرض كردم : بلى .فرمود: عطسه ، انسان را تا سه روز از مرگ نجات مى بخشد.
إكمال الدّین ص 430، ح 5، وسائل الشّیعة ج 12، ص 89، ح 15717.

امام کاظم (ع) فرمود: بعد از صبحانه ، بدون فاصله حمّام نروید؛ همچنین سعى شود با معده خالى داخل حمام نروید، بلكه حتّى الامكان قبل از رفتن به حمّام قدرى غذا بخورید.
از کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام موسى كاظم (ع)، وسائل الشّیعة ج 2، ص 52، ح 1454.

حضرت محمد (ص) : از پرخوری بپرهیزید چون بدن را تباه می کند و بیماری به وجود می آورد و سست کننده از عبادت است. مستدرک الوسائل جلد 16 صفحه 210 حدیث 6

حضرت علی (ع) : سه چیز حافظه را قوی کند و بلغم را برطرف نماید : مسواک ، روزه ، تلاوت قرآن. کتاب نصایح باب سوم پندهای سه گانه مولا علی (ع)

حضرت محمد (ص) : مسواک زدن دوازده فایده دارد : 1.دهان را پاکیزه می کند. 2.موجب خشنودی پروردگار می شود. 3.دندانها را سفید می کند. 4.مانع پوسیدگی دندان می شود. 5.بلغم را دفع میکند.6.غذا را لذیذ می سازد. 7.حسنات را دو برابر می کند. 8.با مسواک زدن به سنت پیامبر (ص) عمل می شود. 9.ملائکه نزد او حاضر می شوند. 10.لثه را محکم می کند. 11.از گذرگاه مسواک (دهان) قرآن عبور می کند. 12.دو رکعت نماز با مسواک پیش خدا محبوبتر است از هفتاد رکعت نماز بدون مسواک . روضه الواعظین صفحه 308

امام صادق (ع) فرمود: هر نوع میوه و ثمره اى ، مسموم و آغشته به میكرب ها است ؛ هر گاه خواستید از آن ها استفاده كنید با آب بشوئید. چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق (ع (به نقل از وسائل الشیعه ج 25 ص 147 ح 2.

امام صادق (ع) فرمود: شلغم را اهمیّت دهید و مرتّب آن را میل نمائید و آن را به مخالفین معرّفى نكنید، شلغم رگ جذام را قطع و نابود مى سازد. وسائل الشیعه ج 25 ص 208 ح 4.

امام صادق (ع) فرمود: شانه كردن موى سر موجب نابودى وَبا و مانع ریزش مو مى گردد، و شانه كردن ریش و محاسن ریشه دندان ها را محكم مى نماید. وسائل الشیعة ج 2 ص 124 ح 1.

امام صادق (ع) فرمود: كوتاه كردن ناخن ها در روز جمعه موجب سلامتى از جذام و پیسى و ضعف بینائى چشم خواهد شد و اگر امكان كوتاه كردن آن نباشد، سر آن ها را بتراش. و فرمود: كوتاه كردن سبیل در هر جمعه سبب ایمنى از مرض جذام مى شود. وسائل الشیعة ج 7 ص 363 و 356.

نکات بهداشتی از ائمه اطهار (ع)

سفینة النجاة

نکات بهداشتی از ائمه اطهار (ع)

امام زمان (ع) : نسیم خادم گوید: در حضور حضرت عطسه كردم، فرمود: مى خواهى تو را بر فوائد عطسه بشارت دهم ؟ عرض كردم : بلى .فرمود: عطسه ، انسان را تا سه روز از مرگ نجات مى بخشد.
إكمال الدّین ص 430، ح 5، وسائل الشّیعة ج 12، ص 89، ح 15717.

امام کاظم (ع) فرمود: بعد از صبحانه ، بدون فاصله حمّام نروید؛ همچنین سعى شود با معده خالى داخل حمام نروید، بلكه حتّى الامكان قبل از رفتن به حمّام قدرى غذا بخورید.
از کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام موسى كاظم (ع)، وسائل الشّیعة ج 2، ص 52، ح 1454.

حضرت محمد (ص) : از پرخوری بپرهیزید چون بدن را تباه می کند و بیماری به وجود می آورد و سست کننده از عبادت است. مستدرک الوسائل جلد 16 صفحه 210 حدیث 6

حضرت علی (ع) : سه چیز حافظه را قوی کند و بلغم را برطرف نماید : مسواک ، روزه ، تلاوت قرآن. کتاب نصایح باب سوم پندهای سه گانه مولا علی (ع)

حضرت محمد (ص) : مسواک زدن دوازده فایده دارد : 1.دهان را پاکیزه می کند. 2.موجب خشنودی پروردگار می شود. 3.دندانها را سفید می کند. 4.مانع پوسیدگی دندان می شود. 5.بلغم را دفع میکند.6.غذا را لذیذ می سازد. 7.حسنات را دو برابر می کند. 8.با مسواک زدن به سنت پیامبر (ص) عمل می شود. 9.ملائکه نزد او حاضر می شوند. 10.لثه را محکم می کند. 11.از گذرگاه مسواک (دهان) قرآن عبور می کند. 12.دو رکعت نماز با مسواک پیش خدا محبوبتر است از هفتاد رکعت نماز بدون مسواک . روضه الواعظین صفحه 308

امام صادق (ع) فرمود: هر نوع میوه و ثمره اى ، مسموم و آغشته به میكرب ها است ؛ هر گاه خواستید از آن ها استفاده كنید با آب بشوئید. چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق (ع (به نقل از وسائل الشیعه ج 25 ص 147 ح 2.

امام صادق (ع) فرمود: شلغم را اهمیّت دهید و مرتّب آن را میل نمائید و آن را به مخالفین معرّفى نكنید، شلغم رگ جذام را قطع و نابود مى سازد. وسائل الشیعه ج 25 ص 208 ح 4.

امام صادق (ع) فرمود: شانه كردن موى سر موجب نابودى وَبا و مانع ریزش مو مى گردد، و شانه كردن ریش و محاسن ریشه دندان ها را محكم مى نماید. وسائل الشیعة ج 2 ص 124 ح 1.

امام صادق (ع) فرمود: كوتاه كردن ناخن ها در روز جمعه موجب سلامتى از جذام و پیسى و ضعف بینائى چشم خواهد شد و اگر امكان كوتاه كردن آن نباشد، سر آن ها را بتراش. و فرمود: كوتاه كردن سبیل در هر جمعه سبب ایمنى از مرض جذام مى شود. وسائل الشیعة ج 7 ص 363 و 356.

 

وقف در کلام امام صادق(ع)

امام صادق(ع)
شش خصلت است که انسان بعد از مرگش از آنها بهره می‌برد؛
فرزند صالحی که برایش استغفار کند،
قرآنی که قرائت شود،
چاهی که (برای استفاده‌ی مردم) حفر کند،
درختی که بنشاند،
(قنات یا) چشمه‌ای که جاری سازد….

***

امام صادق(ع):
«بعد از مرگ انسان، بجز سه خصلت، هیچ پاداشی در پی او نخواهد بود (برایش سود نخواهد داشت):
الف -صدقه‌ای که در زمان حیاتش جاری ساخته است که تا روز قیامت جریان دارد.
ب -صدقه‌ی موقوفه‌ای که ارث برده نمی‌شود و…».

***
امام صادق(ع):
بهترین بازمانده‌های انسان پس از او سه چیز است: نیکوکاری که برایش آمرزش بخواهد، شیوه‌ی نیکویی که از آن پیروی شود و صدقه‌ی جاریه‌ای که از او بازماند

تفسیر

سوره:مسد
علت نام گذاری:

نام معروف اين سوره اگر مسد باشد آخرين آيه علت نامگذاري است و اگر تبت باشد در آيه اول، ابولهب و همسرش دشمنان سرسخت پيامبر (ص)، نفرين شده اند. مسد به معناي طناب و ريسمان است و منظور از آن در اين سوره طنابي است كه زن ابولهب با آن هيزم ها را مي بست و بر دوش مي انداخت.
نام های دیگر سوره:

تبت ـ لهب ـ ابي لهب
محتوای سوره:

حمله شديد و نفرين با ذكر نام يكي از دشمنان اسلام و پيامبر (ص) يعني ابولهب. اعلام اينكه ابولهب و همسرش هر دو اهل دوزخند و راه نجاتي براي آنها نيست. هشداري به همه مشركان و دشمنان اسلام و پيامبر (ص).
ترتیب:

به ترتيب جمع آوري، صد و يازدهمين سوره است و به ترتيب نزول، پنجمين سوره است كه بعد از سوره «مدثر» و قبل از سوره «تكوير» نازل شده است.
داستان های سوره:

ندارد
اولین آیه سوره:

تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
آیه پایانی سوره:

فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ
فضیلت تلاوت سوره:

پيامبر اسلام (ص) فرمود: «هر كس سوره مسد را تلاوت كند من اميدوارم خداوند او و ابولهب را در يك خانه جمع نكند.» (يعني او اهل بهشت خواهد بود در حاليكه ابولهب اهل دوزخ است.) توجه: اين فضيلت از آن كسي است كه با خواندن اين سوره خط خود را از خط ابولهب جدا كند.»

حکایتی عجیب از آیه الله قاضی

حکایتی عجیب از آیه الله قاضی
خبر دادند که آقای حاج آقا روح الله خمینی (امام در آن زمان به این لقب معروف بودند) به نجف آمده اند و می خواهند با آقای قاضی ملاقات کنند

بسم الله الرحمن الرحیم

نقل از: آیت الله سید احمد نجفی : در نجف مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی که پدر زن اینجانب بود بعضی از مسایلی را که می خواست برای امام رخ بدهد.

از قبل می دانست و به من هم می گفت. من به ایشان عرض کردم شما از کجا این مسایل را می دانید؟ ایشان قضیه ای را نقل کردند که: ما در خدمت مرحوم آیت الله حاج سید علی قاضی که استاد اخلاق بزرگانی مانند آقای بهجت، مرحوم آقای قوچانی، مرحوم آقای میلانی و… بودند حاضر بودیم.

هر روز به محضر ایشان می رفتیم و استفاده می کردیم.

یک روز دو نفر از شاگردهایی که هر روز به محضر مرحوم قاضی مشرف می شدند خبر دادند که آقایحاج آقا روح الله خمینی (امام در آن زمان به این لقب معروف بودند) به نجف آمده اند (این سفر قبل از تبعید امام بوده است) و می خواهند با شما ملاقات کنند.

ما که سمت شاگردی امام را داشتیم خوشحال شدیم که در این ملاقات استاد ما (حضرت امام) در حوزه قم معرفی می شود. چون اگر شخصی مثل مرحوم قاضی ایشان را می پسندید برای ما خیلی مهم بود.

روزی معین شد و امام تشریف آوردند ما هم در کتابخانه آقای قاضی نشسته بودیم وقتی امام به آقای قاضی وارد شدند به ایشان سلام کردند .

روش مرحوم آقای قاضی این بود که هر کس به ایشان وارد می شد جلوی او هر کس که بود بلند می شد و به بعضی هم جای مخصوصی را تعارف می کرد که بنشینند ولی وقتی امام وارد شدند آقای قاضی جلوی امام بلند نشدند و هیچ هم به ایشان تعارف نکردند که جایی بنشینند امام هم در کمال ادب دو زانو دم در اتاق ایشان نشست.

طلاب و شاگردان امام که در آن جلسه حاضر بودند ناراحت شدند که چرا مرحوم آقای قاضی در برابر این مرد بزرگ و فاضل و وارسته حوزه قم بلند نشدند. آن دو نفری که معرف امام به آقای قاضی بودند هم وارد شدند و در جای همیشگی خودشان نشستند.

بیش از یک ساعت مجلس به سکوت تام گذشت و هیچ کس هم هیچ صحبتی نکرد. امام هم در تمام این مدت سرشان پایین بود و به دستشان نگاه می کردند.

مرحوم قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند.

بعد از این مدت ناگهان مرحوم قاضی رو کردند به من و فرمودند آقای حاج شیخ عباس (قوچانی) آن کتاب را بیاور. من به تمام کتابهای ایشان آشنا بودم چون بعضی از این کتابها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم. تا ایشان گفتند آن کتاب را بیاور من دستم بی اختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب.

مثلا کتاب دست راست، دست چپ، قفسه بالا . همانطور بی اراده دستم به آن کتاب برخورد آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحه ای را باز کنم؟ فرمودند هر کجایش که باشد من هم همین طوری کتاب را باز کردم دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم.

چون طی چند سالی که من در خدمت آقای قاضی بودم این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم حتی جلد آن را هم ندیده بودم کتاب را که باز کردم دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت. گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمود، باشد بخوان.

مضمون آن حکایت آن بود که یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می کرد. این سلطان به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیه خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد.

این مرد روحانی هر چه آن سلطان را نصیحت کرد به نتیجه ای نرسید لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند.

پس از این شدت عمل، سلطان آن عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد.

بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر می برد آن سلطان مجددا او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بودند تبعید کرد.

این عالم مدتی در آن شهری که اعتاب مقدسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که این عالم به مملکت خود وارد شد و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمان آن مملکت به دست آن عالم جلیل القدر افتاد و به تدریج به مدینه فاضله ای تبدیل شد و دیگر فساد تا ظهور حضرت بقیة الله به آن راه نخواهد یافت؛ مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد.

عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست فرمود: کفایت می کند کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش گذاشتم.

همه ما که هنوز از حرکت آقای قاضی ناراحت بودیم که چرا جلوی امام بلند نشدند بیشتر متعجب شدیم و پیش خود گفتیم که چرا به جای اینکه ایشان یک مطلب عرفانی، فلسفی و علمی را مطرح کنند که آقای حاج آقا روح الله آن را برای حوزه قم به سوغات ببرند فرمودند حکایتی خوانده شود.

نکته مهمی که در برخورد آقای قاضی با امام خیلی مهم بود این است که آن دو نفری که امام را همراهی می کردند وقتی از جلسه بیرون آمدند چون این برخورد آقای قاضی با امام برای آنها خیلی سنگین بود به امام عرض کردند:

آقای قاضی را چگونه یافتید؟ امام بی آنکه کوچکترین اظهار گله ای حتی با اشاره دست یا چشم بکنند،سه بار فرمودند: من ایشان را فردی بسیار بزرگ یافتم .

بیشتر از آن مقداری که من فکر می کردم. این عبارت امام نشان می داد که کمترین اثری از هوای نفس در امام نبود.

چون هر کس در مقام و موقعیت علمی ایشان در حوزه قم بود و با او این برخورد و کم توجهی می شد اقلا یک سر و دستی تکان می داد که با این حرکت می خواهد بگوید برای من این مهم نیست ولی آن حرکات آقای قاضی (که قطعا حساب شده و شاید برای امتحان و اطلاع از قدرت روحی امام بود) کوچکترین اثری در ایشان ایجاد نکرد که نفس امام را به حرکت وادارد و این خیلی قدرت می خواهد که ایشان نه تنها با آقای قاضی مقابله به مثل نکردند بلکه به او تعظیم هم نمودند و ما در تمام ابعاد و حالات امام (اعم از حالات چشم و سکنات ایشان) به حقیقت دریافتیم که این مطلب را که در مورد آقای قاضی می فرمایند از روی صدق و صداقت است.

بر عکس ما که تمام وجودمان بسته به تعارفات بی پایه و ساختگی است، امام تمام این حالات نفسانی را پی کرده و در خود کشته بودند.

این قضیه مربوط به قبل از جریان پانزده خرداد است که امام به ایران بازگشتند و به قم آمدند. هر کس از فضلا و طلاب از امام در مورد آقای قاضی می پرسیدند ایشان بسیار از او تجلیل می نمود و می فرمود کسانی که در نجف هستند باید از وجود ایشان خیلی استفاده بکنند.

بعدها مرحوم آقای قوچانی در جریان مقدمات انقلاب هر حادثه ای که پیش می آمد می فرمود این قضیه هم در آن حکایت بود بعد مکرر می گفتند که آقای حاج آقا روح الله قطعا به ایران باز می گردند و زمام امور ایران به دست ایشان خواهد افتاد. لاجرم بقیه چیزها هم تحقق پیدا خواهد کرد و هیچ شکی در این نیست.

لذا پس از پیروزی انقلاب که امام به قم آمدند مرحوم قوچانی از اولین کسانی بود که به ایران آمد و با امام بیعت کرد.

طبقه بندی: آیت الله سید علی قاضی (ره)، اعنقادی_مذهبی، اخلاقی، سیاسی _اجتماعی،

یا صاحب الزمان

ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است…ما برآنیم که این ذکر جهانی بشود

آسیب های ماهواره

چكیده
دراین مقاله كوتاه سعی بر آن شده كه اهداف شبكه های ماهواره ای و نقشی كه بر عهده دارند و همچنین بررسی آسیب‌های ماهواره اعم از آسیب‌های فردی، روحی روانی، خانوادگی، اجتماعی، دینی واعتقادی، و…با توجه به احادیث و آیات قرآن مورد بحث قرار گیرد.

مقدمه
امروز ما با غول پرنده افسانه‌ای 17 هزار سر و دست وپایی روبه‌رو هستیم كه همه دنیا را به هم می‌دوزد و مرتبط می‌کند، غولی كه چنگالهای نحس خود را در بدنه خانواده فرو می‌کند و نگوییم در یك آن بلكه با چند پرده نمایش سفره، خانه و خانواده را بر می‌چیند كه اگر برای قدیمی‌ها ازاین غول می‌گفتی دهانشان از تعجب باز می‌ماند كه مگر می‌شود بله امروز سر از قبر در بیاورند وببینند كه این غول چگونه همسران را سر به هوی كرده ورو به طلاق و فرزندان را به اعتیاد و فساد دعوت می‌کند و چطور فرهنگ‌ها را مسخر خود و چطور آداب و رسوم و اعتقادات و ارزش‌ها را به یك باره می‌بلعد؛ و جز خسران زیان تباهی باقی نمی‌گذارد. در این مقاله كوتاه به بخشی از اهداف ماهواره و آسیب‌های ناشی از برخی از شبکه‌ها و همچنین راهكارها توجه شده است.
اهداف ماهواره
1- دعوت به نفاق و فسق
قال رسول الله (صلی الله علیه واله) واما علامه الفاسق فاربعه الهو ولغو والعدوان والبهتان رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: علامت فاسق چهار چیز است: 1- لهو گرایی 2- بیهوده گرایی 3- دشمنی 4-تهمت زدن (1)
2- دعوت به كارهای پست
عن الصادق (علیه السلام) انه سئل عن السفله فقال من یشرب الخمر و یضرب الطنبور از امام صادق (علیه السلام) از كار پست سوال شد، حضرت فرمود: كسی كه مشروبات مست كننده بخورد 2-كسی كه طنبور سنطور بزند (2)
3- دعوت به فساد قلب و نفاق
قال رسول الله (صلی الله علیه واله) اربعه یفسدن القلب و ینبتن النفاق فی القلب كما ینبتن الماء الشجر: استماع الهو والبذاء واتیان باب السلطان وطلب الصید رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: چهار چیز قلب را فاسد می‌کند ونفاق را در دل به وجود می‌آورد همچنان كه آب درخت را رشد می‌دهد 1-گوش دادن موسیقی 2-قمار كردن 3-توجه به حكمرانان ظالم 4-شكار بی جهت
(3)
4-دعوت به بدی و فحشاوسخنان بی دلیل
ا نَّما یَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ
او تنها شما را به بدى و فحشاء و گفتن سخنان بى دلیل و نسبت دادن آن به خدا وا می‌دارد (4)
5—دعوت به نگاه آلوده وخیانت
أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَجُلًا یَنْظُرُ إِلَى فَرْجِ امْرَأَةٍ لَا تَحِلُّ لَهُ وَ رَجُلًا خَانَ أَخَاهُ فِی امْرَأَتِهِ وَ رَجُلًا یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَى نَفْعِهِ فَسَأَلَهُمُ الرِّشْوَة امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص) لعن كرد مردی راكه نگاه كند به فرج زنی كه حلال او نمی‌باشد و مردی كه خیانت كند به زن برادرش و مردی كه مردم به او محتاج شوند ودر مقابل از مردم رشوه بخواهد. (5)
آسیب‌های ماهواره
1- عوارض روحی و روانی (متاثر ازفیلم‌های مبتذل و خشن)
الف – احساس گناه
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ مَسْمُومٌ وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِیلَةً امام صادق (ع) فرمود: نگاه (حرام) تیری از تیرهای مسموم شیطان می‌باشد؛ و چه بسا نگاه حرامی كه حسرة و پشیمانی (روانی) طولانی را به جای می‌گذارد. (6)
ب- روان پریشی:
مرد یا زنی كه همواره در ماهواره نا محرم را با آن بدن نیمه عریان و آرایش شده ببیند و نتواند به آرزوی خود برسد. به صورت عقده در خود ریخته ودچاربیماری روان پریشی خواهد شد.
عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ كَانَ جَالِساً فِی أَصْحَابِهِ إِذْ مَرَّتْ بِهِمُ امْرَأَةٌ جَمِیلَةٌ فَرَمَقَهَا الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِمْ فَقَالَ ع إِنَّ عُیُونَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هِبَابِهَا فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْیُلَامِسْ أَهْلَهُ فَإِنَّمَا هِیَ امْرَأَةٌ كَامْرَأَة
روایت شده از علی (ع) در میان یارانش نشسته بود كه زنی زیبا از كنار آن‌ها عبور نمود و عده ای از آنها به او خیره شدند پس امام (ع) فرمود: همانا دیدگان این بزرگان طمعكار است و این نگاههای خیره سبب ایجاد تصور ذهنی می‌شود بنابراین، هنگامی كه یكی از شما به زنی نگاه كند كه از او خوشش بیاید باید با همسر خود آمیزش كند، (و بداند) آن زن، زنی است همچو زن خودش. (7)
أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیَا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ به ثلاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا یَفْنَى وَ أَمَلٍ لَا یُدْرَكُ وَ رَجَاءٍ لَا یُنَالُ (8)
امام صادق (ع) فرمود: هركس قلبش به دنیا تعلق پیدا كند قلبش به سه خصلت تعلق پیدا كند. گرفتاری كه تمام نمی‌شود، و آرزیی كه درك نمی‌کند و امیدی كه به آن نمی‌رسد.
وَ قَالَ ع مَنْ أَمَّلَ فَاجِراً كَانَ أَدْنَى عُقُوبَتِهِ الْحِرْمَانَ هر كس آرزوی گناه داشته باشد كمترین عقوبتش پشیمانی است. (9)
ج- پایین آمدن سطح رضایتمندی همسران:
مرد ویا زنی كه همواره صحنه های مستهجن به واسطه فیلم‌های ماهواره برای او عادی شده باشد دیگر به واسطه همسر راضی نمی‌گردد. واین اولین قدم فساد زن ومرد در خانواده می‌باشد.
عَنْ عَلِیٍّ ع فِی حَدِیثِ الْأَرْبَعِمِائَةِ قَالَ إِذَا رَأَى أَحَدُكُمُ امْرَأَةً تُعْجِبُهُ‏ فَلْیَأْتِ أَهْلَهُ فَإِنَّ عِنْدَ أَهْلِهِ مِثْلَ مَا رَأَى فَلَا یَجْعَلَنَّ لِلشَّیْطَانِ عَلَى قَلْبِهِ سَبِیلًا لِیَصْرِفْ بَصَرَهُ عَنْهَا
علی (ع) فرمود: هرگاه از زنی خوشتان آمد نزد همسر خود بروید (وبا او رابطه زناشویی برقرار كنید).زیرا همسر شما هم مثل اوست و برای شیطان در قلب خود راهی قرار ندهید، تا اینكه آن زن از خاطر شما برود. (10)
د-خود ارضایی:
دیدن صحنه های محرك و شهوت انگیز در فیلم‌های ماهواره مخصوصا برای جوانانی كه توان اطفاءشهوت از راه شرعی را ندارند، موجب روی آوردن به دفع شهوت از راه استمناء می‌گردد.

ه-هم جنس گرایی:
سیر شدن از جنس مخالف (به خاطر دیدن صحنه های مستهجن) ورو آوردن به هم جنس كه خود یك نوع بیماری می‌باشد. - عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ كَانَ عَلِیٌّ ع إِذَا وَجَدَ رَجُلَیْنِ فِی لِحَافٍ وَاحِدٍ مُجَرَّدَیْنِ جَلَدَهُمَا حَدَّ الزَّانِی مِائَةَ جَلْدَةٍ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَ كَذَا الْمَرْأَتَانِ إِذَا وُجِدَتَا فِی لِحَافٍ وَاحِدٍ مُجَرَّدَتَیْنِ جَلَدَ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَة امام باقر (ع) فرمود: علی (ع) اگر می‌یافت دو مرد مجرد را در زیر یك لحاف حد زانی كه صد ضربه شلاق بود به هر كدام از آنها می‌زد. واگردو زن مجرد را در زیر یك لحاف می‌یافت به هر كدام صد ضربه شلاق حد زنا می‌زد. (11)
ی- دعوت به آرامش كاذب با اعتیاد به انواع قرص‌ها:
برای آرامش و دور كردن اضطراب و افسردگی ناشی از دیدن فیلم‌های خشن ومستهجن موجبات رو آوردن به انواع اعتیاد را فراهم می‌کنند.
ن- افسردگی شدید وگاه همراه با خودكشی
انحطاط ودور افتادگی از اصل خود با دیدن انواع و اقسام فیلم‌ها و به وجود آمدن احساس پوچی و بی هویتی و دور شدن از یاد خدا و هجوم تاریکی‌ها و بیماریهای روانی انسان را به سمت خود كشی سوق می‌دهد.
و - و مواردی از قبیل
1. ایجاد روابط نا سالم
با به نمایش گذاشتن انواع فیلمهای شهوت انگیز و روابط نا مشروع كم كم روابط نا سالم بین زن ومرد نا محرم عادی شده و منجر به فساد خانواده و اجتماع می‌گردد.

2. افزایش جرایم توسط نمایش تصاویر خشونت بار
سهل وآسان نشان دادن كشتار وقتل و هر گونه جنایت با سلاح سرد وگرم ترس بیننده را فرو می‌ریزد و موجبات بلا رفتن آمار جرم وجنایت در جامعه را پدید می‌آورد.

3. ترویج مد گرایی وارائه مد های آرایشی وپوشش زننده:
امام صادق (ع) : اوحی الله عز وجلالی النبی من الانبیاء قل للمؤمنین: لا تلبسوا لبس اعدائیو لا تطمعوا طعام اعدائی ولا تسلكوا مسالك اعدایی، فتكونوا اعدائی كما هم اعدائی ترجمه: خداوند بزرگ به پیامبری از پیامبرانش وحی نمود كه به مؤمنین بگو: لباس دشمنان مرا نپوشید، غذای آنان را نخورید و از راه آنان نروید (آنان را الگوی خود قرار ندهید) که در این صورت از دشمنان من محسوب می‌شوید، همانطور كه آنان دشمنان من هستند. (12)

4. ترویج عقایدو فرقه های نادرست وغیر اخلاقی مثل شیطان‌پرستی

5. از بین رفتن قبح روابط غیر اخلاقی در بین مردم
قال الله تبارك وتعالی ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم ترجمه: همنا برای كسانی كه دوست دارند گناه فاحش در بین مؤمنان شایع گردد (و محیط زندگی‌شان آلوده گردد) عذاب درد ناكی است. (13)

6. نابود كردن فرهنگ مردم جهان، اعم از سنت‌ها، آداب ورسوم

7. تلاش برایجاد هیجانات، خوشی‌ها، تفریحات، سرگرمیهای كاذب در بین مردم.

8. ایجاد فرهنگ مصرف وتبلیغ كالاهای غربی و دور نگه داشتن مردم از خود كفایی

9. سست شدن بنیان خانواده (اختلاف بین خانواده بین همسران – مرزها وحریم خانواده را می‌شکنند – طلاق وجدایی را فراهم می‌کنند). قال الله تبارك تعالی: قوا انفسكم واهلیكم نارا ترجمه: خود و خاندانتان را از (عذاب) آتش حفظ كنید. (14)
10. ترویج فرهنگ ابتذال و بی حجابی وبی حیایی
11. ترویج هوس خواهی وتنوع طلبی
12. تهاجم فرهنگی نرم و بی سر صدا به هر فرهنگی كه بخواهند.
13. الگوگیری غلط:
قال رسول الله (ص) : لا یتبه الزی بالزی حتی یشبه الخلق با لخلق، ومن شبه به قوم فهو منهم ترجمه: شکل‌ها به یكدیگر همانند نمی‌گردد، جز آنكه خلق خوها به هم نزدیك گردد، وهركس خود را شبیه گروهی سازد، از آنان به شمار می‌رود (15)
14. ایجاد فراموشی هدف:
علی (ع) : من كانت الدنیا اكبر همه طال شقاؤه و غمه ترجمه: آن شخص كه دنیا بزرگ‌ترین هدف وی باشد، همواره گرفتار بد بختی و اندوه خواهد شد. (16)
15. فراموشی معاد:
با توجه دادن به دنیای محض و لذتهای زود گذر و فانی كردن مردم در اینكه اینست وجز این نیست مانع از توجه مردم به آخرت می‌شوند.
إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِید به ما نَسُواْ یَوْمَ الحْسَابِ
كسانى كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند! (17)
16. تباهی خرد و اندیشه:
قال علی (ع) : قد خرقت الشهوات عقله ترجمه: شهوت‌ها خرد اورا تباه كرده است. (18)
17. طغیان و سركشی:
قال الله تبارك وتعالی: كلا ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی
ترجمه: باز چراانسان از كفر وطغیان باز نمی‌ایستد. با تماشای برنامه های مستهجن و محرك جنسی شهوت طغیان می‌کند ودست به كفر وعصیان وجرم می‌زند. (19)
18. ایجاد پشیمانی:
قال صادق (ع) ان الحسرة و الندامه والویل كله لمن لم ینتفع به ما ابصر ومن لم یدر الامرالذی هو علیه مقیم، انفع هو له ام ضر؟ ترجمه: حسرت و پشیمانی و نگون‌ساری برای كسی است كه از آنچه بر آن بینایی دارد، بهره نگیرد ونداند كاری كه می‌کند برای او سود دارد یا زیان. (20)
پس از صرف بیهوده عمر در تماشای فیلم‌های لغو وتأثیر پذیری و خلق وخوی حیوانی پیدا كردن در پایان چیزی جز حسرت واندوه بر جای نمی‌ماند.
19. تزلزل اعتقادی: در شبكه‌های مختلف حتی با نام دین به راحتی ایجاد شبهات مختلف كرده و با مغلطه و سفسطه افكنی بدون اینكه مناظره ای یا جواب‌دهنده‌ای باشد، به مبانی وریشه های یك دین حمله می‌کنند و عده ای از مردم كه متأسفانه دارای معلومات كافی در آن بحث نیستند فریب شیادهایی را می‌خورند كه با شیطلان قرینند.
20. وارونه سازی و پایمالی فضیلت‌ها
در تحت لوای بیان تفسیر یا بیان دستورات الهی آنچنان ارزش‌ها و فضیلت‌های دینی را وارونه جلوه می‌دهند كه هر بیننده‌ای فكر می‌کند فقط اوست كه راست می‌گوید.
21. فراموش كردن یاد خداوند: قال الله تبارك وتعالی: ترجمه: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكاً وَ نحَشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَعْمَى‏
و هر كس از یاد من روىگردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور مى‏كنیم! (21) تمسخر و استهزاء آیات الهی:
قال الله تبارك وتعالی: ولئن سأ لتهم لیقولن انما كنا نخوض ونلعب قل اباالله و ایاته و رسوله كنتم تستهزؤن ترجمه: واگر از آن‌ها بپرسند چرا سخریه و استهزاء مكنید پاسخ دهند كه ما به مزاح ومطایبه سخن راندیم ای رسول بگو به آن‌ها آیا با خدا وآیات خدا ورسول خدا تمسخر می‌کنید. (22)
22. پخش شایعات:
خداوند متعال می‌فرمایید: وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِه وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنهْم وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَنَ إِلَّا قَلِیلًا
و چون از ناحیه كفار خبرى از امن و یا خوف به این سست ایمان‌ها برسد آن را منتشر سازند، در حالى كه اگر قبل از انتشار، آن را به اطلاع رسول و كارداران خویش رسانده، درستى و نادرستى آن را از آنان بخواهند، ایشان كه قدرت استنباط دارند، حقیقت مطلب را فهمیده، به ایشان مى‏گویند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود جز مواردى انگشت شمار هر لحظه شیطان را پیروى مى‏كردید. (23)
23. سخنان جذاب و نفاق انگیز در لوای دین:
* وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُم وَ إِن یَقُولُواْ تَسْمَعْ لِقَوْلهِم كَأَنهَّمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَة یحَسَبُونَ كل صَیْحَةٍ عَلَیهْم هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُم قَاتَلَهُمُ اللَّه أَنىَ‏ یُؤْفَكُونَ
اى رسول تو چون (از برون) كالبد جسمانى آن منافقان را مشاهده كنى (به آراستگى ظاهر) تو را به شگفت آرند و اگر سخن گویند (بس چرب زبانند) به سخنهایشان گوش فرا خواهى داد (ولى از درون) گویى كه چوبى خشك بر دیوارند (و هیچ ایمان و معرفت ندارند و چون در باطن نادرست و بد اندیشند) هر صدایى بشنوند بر زبان خویش پندارند. اى رسول (بدانكه) دشمنان (دین و ایمان) به حقیقت اینان هستند از ایشان بر حذر باش، خدایشان بكشد چقدر (به مكر و دروغ) از حق باز مى‏گردند. (24)
24. فتنه انگیزی و سخنان اراجیف:
لَوْ خَرَجُواْ فِیكمُ مَّا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَ لَأَوْضَعُواْ خِلَالَكُمْ یَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِیكم سَمَّاعُونَ لهَُم وَ اللَّهُ عَلِیم بِالظَّلِمِینَ
اگر با شما بیرون شده بودند در كارتان جز فساد نمى‏افزودند و میان شما اراجیف انتشار داده فتنه‏جویى مى‏كردند و (چون) در میان شما زود باوران (نیز) بودند (در نتیجه تحت تاثیر اراجیف آنان قرار مى‏گرفتند) و خدا ستمكاران را خوب مى‏شناسد. (25)
25. ایجاد شك ودو دلی:
إِنَّمَا یَسْتَئذِنُكَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ وَ ارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فىِ رَیْبِهِمْ یَترَدَّدُونَ
تنها كسانى كه به خدا و روز جزا ایمان ندارند و دلهایشان به شك افتاده و در شك خویش سرگردانند از تو اجازه مى‏خواهند. (26)
26. تضعیف ایمان‌ها و دعوت به كفر:
وَدَّ كَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَین لَهُمُ الْحَق فَاعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتىَ‏ یَأْتی اللَّهُ بِأَمْرِه إِنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ كُل شىَ‏ْءٍ قَدِیرٌ
بسیارى از اهل كتاب دوست می‌دارند و آرزو مى‏كنند اى كاش می‌توانستند شما را بعد از آنكه ایمان آوردید بكفر برگردانند و این آرزو را از در حسد در دل مى‏پرورند بعد از آنكه حق براى خود آنان نیز روشن گشته، پس فعلا آنان را عفو كنید و نادیده بگیرید تا خدا امر خود را بفرستد كه او بر هر چیز قادر است. (27)
27. ایجاد دهكده جهانی جهت اینكه همه را مطیع هوی و هوس خود كنند:
وَ لَن تَرْضىَ‏ عَنكَ الْیهَودُ وَ لَا النَّصَارَى‏ حَتىَ‏ تَتَّبِعَ مِلَّتهَم قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُْدَی وَ لَئن اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْم مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلی وَ لَا نَصِیرٍ
یهود و نصارى هرگز از تو راضى نمى‏شوند مگر وقتى كه از كیش آنان پیروى كنى بگو تنها هدایت، هدایت خدا است و اگر هوى و هوسهاى آنان را پیروى كنى بعد از آن علمى كه روزیت شد، آن وقت از ناحیه خدا نه سرپرستى خواهى داشت و نه یاورى. (28)
28. در حال كید وفریب:
إِن تمَسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِن تُصِبْكُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وَ إِن تَصْبرِواْ وَ تَتَّقُواْ لَا یَضُرُّكُمْ كَیْدُهُمْ شَیْا إِنَّ اللَّهَ به ما یَعْمَلُونَ محُیط. اگر خیرى به شما برسد آن‌ها ناراحت مى‏شوند و اگر مصیبتى برسد خوشحال مى‏گردند و شما اگر صبر كنید و از خدا بترسید، كید آن‌ها هیچ ضررى به شما نمى‏زند كه خدا به آنچه مى‏كنید، احاطه دارد. (29)
نتیجه گیری:
هر چند ماهواره شبكه های علمی ومورد استفاده دارد اما نباید غافل بود كه اكثر شبكه های ماهواره ای اهدافی جز تسخیر وتخریب وتباهی انسان‌ها وبه انحطاط و انحراف كشاندن آن‌ها وفرهنگها و آداب ورسوم ها و تبدیل به دهكده جهانی عاری از معنویت ندارد.
چهار راهكار مهم مبارزه با مفاسد ماهواره:
1-آشنایی خانوادها با احكام شرعی در باره ماهواره (احكام نگاه)
2-آگاهی دادن مردم به آسیب‌های ماهواره و اهداف آن
3- جا یگزین كردن برنامه های متنوع
4-دعوت به تقوی ومعنویات
پی نوشت ها :
1- تحف العقول ص 17
2- وسائل الشیعه ج 12 ص 234
3- خصال ص 277
4- بقره آیه 169
5- كافی 5 ص 554
6- کافی 5 ص 559
7- وسائل الشیعه ج 20 ص 106
8- كافی ج 2 ص 320
9- بحار الانوار ج 75 ص 83
10- وسائل الشیعه ج ج 20 ص 106
11- كافی ج 7 ص 182
12- علل شرایع ج 2 ص 348
13- نور آیه 19
14- تحریم آیه 6
15- ره توشه ص 303
16- میزان الحكمه ج 2 ص 909
17- ص آیه 26
18- نهج البلاغه خ 109 ص 160
19- علق آیه 6
20- بحار الانوار ج 2 ص 30
21- طه آیه 124
22- توبه آیه 65
23- نساء آیه 83
24- منافقون آیه 4
25- توبه آیه 47
26- توبه آیه 45
27- بقره 109
28- بقره 120
29- آل عمران آیه 120
منابع:
1. قرآن
2. الکلینی، ابو جعفر محمد، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، چاپ تهران، بی تا، 1375
3. ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، الخصال، بیروت، موسسه الاعلمی، الطبعه الاولی،1410 ق
4. الحسن شعبه الحرانی، تحف العقول عن آل الرسول، تهران، اسلامیه،1402 ق
5. بابویه القمی ابو جعفر، علل الشرایع، بیروت، دار احیاء التراث، الطبعه الاولی،1408 ق صبحی الصالح، نهج البلاغه، قم، دار الهجره، بی تا.
6. عاملی، حر، وسایل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه، چاپ تهران، مکتبه الاسلامیه، بی تا.
7. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، انتشارات موسسه وفا، بیروت، سال انتشار 1404 ق
8. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحكمه، مؤسسه دار الحدیث الثقافیه، الطبعه الثانیه،1377 ش.
9. محسنی علی اكبر، ره توشه، قم، انتشارات رشید، چاپ اول، 1388

محمدرسول‌الله، سرآغاز تحولی در فیلم‌های ضدصهیونسیتی سینمای ایران

گاهی اوقات قبل از این که به سینما بروی و فیلم دلخواهت را تماشا کنی، اظهار نظرهایی که از قبل درباره‌ی فیلم شده است در ذهنت می‌ماند و تا زمانی که روی صندلی سینما بنشینی، این احساسات، قبل از تو روی آن صندلی می‌نشیند. با توجه به تحلیل‌ها و صحبت‌هایی که درباره فیلم شده بود، فکر می‌کردم این فیلم فقط به موضوع رحمت بی‌کران پيامبرخاتم (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) پرداخته است و محدوده‌ی روایت داستان، از این موضوع خارج نمی‌شود.
با توجه به اینکه گفته می‌شود قرار است فیلم محمد رسول‌الله(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) به صورت سه‌گانه ساخته شود، قضاوت را درباره کلیات موضوع سخت می‌کند، اما همان ابتدا انتظارمان این بود که: آقای مجیدی! شاید جاهای خالی که در فیلم مصطفی عقاد دیده می‌شود، در فیلم محمدرسول الله تکرار نشود. با شروع فیلم و صحنه‌ی اول که شکنجه شدن پیرمردی به نام «سموئیل» را نشان می‌داد، خوشحال شدم که یک بار دیگر از آن دفعات معدود در سینمای ایران(!) بخشی از جنایات یهود در زمان پیامبر (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) به تصویر کشیده می‌شود.
نگرش جدیدی که اکنون در تاریخ سینمای دینی-تاریخی یا به اصطلاح در سینمای تاریخ مقدسِ ایران ایجاد شده است، بعد از «شکارچی شنبه» و برخوردهایی که صهیونیسم بین‌الملل با عوامل آن کرد، باعث خواهد شد که کارگردانان و تهیه‌کنندگان بیشتری جسارت فیلمسازی درباره «نقش یهود در تاریخ ایران و اسلام» پیدا کنند.
به شهادت تاریخ و روایات و قرآن وتفاسیر، دشمنی یهود با پیامبر اسلام (صلوات‌الله‌علیه‌وآله)، مربوط به یک تاریخ و یک مقطع زمانی خاص نیست؛ بلکه علما و بزرگان یهود از همان زمان که فهمیدند پیامبر آخرالزمان، از شهر یهودیان یعنی یثرب است، تمام تلاششان را کردند که به قول آن یهودی متکبر، دیگر نباید مانند آن پیامبر ناصری حضرت مسیح(صلوات‌الله‌علیه) اجازه داد این پیامبر هم بین مردم انشقاق و دو دستگی ایجاد کند! لذا از همان ابتدای تاریخ تا به الان، به شهادت « وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ»مائده/13
بصورت دائم، یهودیان از هیچ تلاشی علیه اسلام و مسلمانان دریغ نکرده اند.
جنگ ها، غزوه ها، سریه‌ها، تحریم‌ها، تمسخرها و توطئه‌های بی پایان یهود در تاریخ پیامبر خاتم (صلوات‌الله‌علیه‌وآله)، غُلغُله می‌کندو حجم انبوه این کارشکنی‌ها و خصومت‌ها آن قدر زیاد است که گاه تاریخ از بیان آن به شرم می آیدو لذا قرآن همواره مسلمانان را از دوستی با یهود برحذر می دارد که اکثریت آنان بد دوستانی هستند .
وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ العِلمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلا نَصيرٍ. (بقره/120)
در صحنه‌های پایانی فیلم به خوبی این آیه به تصویر کشیده شده است که قرآن کریم می‌فرماید:
كَانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ (یونس/2)
یعنی:‌ آيا براى مردم شگفت‏آور است كه بر مردى از خودشان وحى فرستاديم كه مردم را [از عاقبت كفر، ناسپاسى، گناه و تجاوز] بيم ده و به كسانى كه ايمان آورده‏اند مژده ده كه آنان را نزد پروردگارشان سابقه‏اى نيك [و مقام و مرتبه‏اى بلند و پاداشى شايسته] است. كافران [لجوج و بى‏منطق] گفتند: همانا اين مرد، جادوگرى آشكار است!
به راستی در تاریخ که می‌گردیم، به درستی صحنه‌ی تحذیری که بحیرا، بزرگ مسیحی به ابوطالب می دهد را در فیلم می بینیم که به زیبایی به تصویر کشیده است. (تاریخ طبری، ج2، ص 33)
اینک بعد از فیلم «ملک سلیمان(صلوات‌الله‌علیه)» وقت این شده است که کمی به اوضاع محتوای سینمای ایران با تامل بیشتری نگاه کنیم و همینطور به اوضاع عجیب و غیر بومی جشنواره‌ی فیلم فجر، با وجود این همه فیلم‌های رنگ و وارنگی که روی پرده‌ی نقره‌ای می‌برد ولی در فضای شبه‌روشنفکری و غمزه دخترکان دست وپا می‌زند و به قول عده‌ای بیشتر به «زجرواره» شبیه است تا جشنواره فیلم فجر انقلاب اسلامی! در جشنواره، فیلم‌های بسیاری را می‌بینی که نه از نظر محتوا و نه از نظر فرم، قابل تحمل نیستند؛ کاش مسئولین فرهنگی-هنری به این فکر بیفنتد که حالا کمی و حداقل کمی از کمیت در آثار سال سینمای ایران بکاهند و بازکمی و لااقل کمی به کیفیت فیلم ها بپردازند، تا شاید راهی که انقلاب اسلامی ایران برای رفتن آن ایجاد کرد، اندکی پیموده شود! انگار هنر ایران امروز، در هوای یوتوپیای بهشتی غرب و فردوس زمینی وسکولار و اومانیستی فریب‌کار در حال دست وپا زدن است! بی‌دلیل نیست برخی مجلات و سایت‌های خوش آب و رنگ و ظاهرا سینمایی، که سر در آخور ته‌مانده غرب دارند، علیه این فیلم بسیج شده و با رادیو آمریکا و کلاغ انگلیسی، علیه این اثر فاخر توهمات می‌نگارند!
البته دشمن بیدار است؛ پروژه صهيونيستي که به صورت بیست و چهار ساعته تمام کانال‌ها و شبکه‌ها را بررسی می‌کند، بخشی از پروژه خود را به فهرست گناهان اختصاص داده است؛ افرادی که سخنرانی یا اثری مکتوب
یا سینمایی یا مستندی علیه یهودیت صهیون‌زده دارند، در این فهرست گناه قرار می‌گیرند!
باید منتظر باشیم و ببینیم در این دنیای فریب‌کار که فقط شعار آزادی را می‌دهد، فیلم محمدرسول الله(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) که از ابتدا بحث ستیز یهود فرعون‌مآب با پیامبر اسلام (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) را نشان می‌دهد، در چه رتبه‌ای از فهرست گناهان قرار مي گيرد.

-علي اصغر سياحت هويدا،محمد رسول الله ،سرآغاز تحولي در سينماي ضد صهيونيستي سينماي ايران،موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني (ره)،1394.

آخرین سفارش



آخرین سفارش
سلام بر شهیدان؛
آنان که هنرمندانه زندگی کردند و در لحظه لحظة زندگی خود، هنرمندتر و عاشق تر می شدند؛ هنرمندانی که اگر آرام آرام در ساحل خاطراتشان قدم بزنیم، سبک بار می شویم. کافی است دلمان را میهمان دریای بیکران شان کنیم تا موج موج هنرنمایی شان را تماشا کنیم؛ هنرِ خوب زندگی کردن و مروت، هنر مردانگی و شجاعت، هنر شب زنده داری و عبادت، هنر خوب عاشق شدن و هزاران هنر دیگر که در زندگی آنان آشکار است و شهیدان با نثار جان خود، به تمامی آن هنرها رنگ جاودانگی زدند. یکی از جلوه های هنرنمایی آنان، هنر خوب اندیشیدن و خوب فهمیدن است که در پرتو این هنر، هدف نهایی خود را دریافته بودند؛ چرا که هدفشان فقط دور کردن دشمن از مرز های خاکی و دفاع از جان و مال خود و اطرافیان شان نبود، بلکه هدفی بسیار والاتر داشتند شهدا چون در مکتب انتظار آبدیده شده بودند، هدفشان نیز در راستای حکومت جهانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود. آنان با تفکر جهانی خود می خواستند به این هدف برسند که در آینده ای نه چندان دور، شاهد حکومتی الهی به رهبری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را در تمام نقاط جهان باشند و دست ظالمان و مستکبران را از سر مستضعفان کوتاه کنند؛ این حقیقتی است که از متن وصیت نامة شهدا فهمیده می شود.
شهید علی اکبر پاک روان:
ما می رویم تا با فدا کردن خون خود، راه آزادی و آزاده زیستن را به انسان ها بشناسانیم و با خون خودمان، اسلام و انقلاب را به درختی تنومند تبدیل کنیم که شاخ و برگش را در سراسر گیتی بگستراند و مستضعفین را از یوغ ستم استعمارگران بیرون آورد؛ و زندگی توأم با سعادت را بنا نهد.
شهید بهروز مرادی:
هدف ما آزادی خرمشهر که اکنون در اشغال دشمن است، نیست. ما با جهان اسلام کار داریم و هدفمان این است که دنیا را آزاد کنیم.
شهید حسین مدیری:
ما با عزمی راسخ می رویم تا با فریاد تکبیرمان و با صفیر گلوله بر کفر ظالم پیروز شویم. خون سرخ ما، ضامن آزادی مسلمین است. اگر با مرگ من، نهال انقلاب جهانی اسلام به رهبری مهدی موعود، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بارور می شود، من شهادتم را بر پیشانی تاریخ می کوبم و تجاوز و بی عدالتی کاخ نشینانِ واشنگتن را در دادگاه عدل الهی - تنها امید کوخ نشینان- به محاکمه می کشم.
شهید مهرداد خداوندی:
من برای احیای دین خدا و برای بقای جمهوری اسلامی ایران ـ که آغازگر حکومت اسلامی در جهان است ـ رهسپار جبهه شدم.
شهید سعید یادگاری:
من فقط و فقط برای خدا و برای اعتلای کلمة حق و برای جهاد در راه خدا و برافراشتن پرچم توحید در سراسر جهان به اینجا [جبهه] آمده ام.
شهید ولی الله ملکی:
جهاد ما برای خدا و آزادسازی همة سرزمین های اسلامی از زیر سلطة ابرقدرت هاست. جنگ برای گرفتن خاک نیست؛ جنگ برای به خاک مالیدن پوزۀ ابرقدرت ها و برافراشتن پرچم اسلام است.
شهید سید ابوالقاسم حجازی:
رفتنم به جبهه به این دلیل است که به یاری خداوند بر دشمنان بشریت پیروز شده و زمین را به دست وارثان حقیقی آن ـ که مستضعفین هستند ـ بسپاریم.
شهید محمد رضا فضلعلی:
ما تا ناله ای از حلقوم مظلوم و ستم دیده ای برمی خیزد و تا مستضعفین بر روی زمین زیر سلطة ستم هستند، مبارزه می کنیم تا پرچم اسلام را در تمام ممالک جهان برافرازیم.

امان - بهمن و اسفند ماه 1391، شماره 40 -

کتاب شناسی

نام کتاب: مهدویت، هویت انقلاب اسلامی
نویسنده: رضا شجاعی مهر
برگی از یک کتاب
ناشر: مؤسسة انتشاراتی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
آموزة مهدویت از کانونی ترین گزاره های اعتقادی شیعه است که متون دینی ما هم این امر را تأیید می کند. تشیع در تاریخِ پر فراز و نشیبِ خود منتظر بوده تا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کرده و دولت کریمه اش را به پا دارد؛ بنابراین اعتقاد به آموزة مهدویت، راهبردِ شیعه در طول تاریخ بوده است.
انقلاب اسلامی ایران نیز با ماهیتی دینی ـ اسلامی، حرکتی در این بستر است.
نویسنده در این کتاب تلاش می کند با مفروض گرفتن اینکه الگوی مطلوبِ نظام سیاسی اسلام در حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف محقق خواهد شد، به بررسی ریشه ها و علل تأثیرگذار در شکل گیری انقلاب اسلامی مبتنی بر آموزة مهدویت بپردازد.
این کتاب در صدد پاسخ به این پرسش است که آموزة مهدویت از چه راهی در تکوین هویت دینی انقلاب اسلامی ایران نقش آفرینی کرده است؟!
این کتاب 231 صفحه دارد. در فصل اول مفاهیم و چارچوب نظری پژوهش آمده است و نظریة محتوای درونی انسان که منسوب به شهید آیت الله محمدباقر صدر است مطرح می شود.
در فصل دوم به تبیین و بررسی مؤلفه ها، شاخص ها و ابعاد آموزة مهدویت پرداخته شده است.
و در فصل سوم پس از تعریف هویت و چیستی دینی انقلاب اسلامی در سه گفتار، تبیین هویت انقلاب اسلامی آمده است.
نویسنده در پایان می نویسد: «آموزة مهدویت توانست با ایجاد همسانی واژگان اعتقادی ـ رفتاری و زبان نمادین خود به ایجاد همبستگی جمعی و انسجام منطقی یاری رساند، واژگانی نظیر مهدویت، انتظار فرج، شهادت و عاشورا، ظلم ستیزی که از عناصر ایدئولوژیک انقلاب اسلامی بودند که با ایجاد اجماع سیاسی و مجاب کنندگی در درون جامعه، موجبات طرح نو در باب هویت این انقلاب را فراهم آورد.»
متن زیر قسمتی از این کتاب است:
نجات بخشی و منجی گرایی پیش از آن که یک مسئله ای تاریخی باشد، گرایشی فطری و غریزی است که از سرشت کمال طلب و حقیقت جوی انسانی ناشی می شود…. قرآن کریم تنها سند معتبر وحیانی، نظریة حکومت عدل جهانی را فرا روی بشر نهاده و وعدة تحقق این ایده را در آیندة نزدیک بشارت داده است.
مهدویت عبارت است از یک طرح و بنیان فکری و ایدئولوژیک به منزلة یک اصل راه بردی در اندیشة سیاسی ـ عقیدتی اسلام که حصارهای قومی منطقه ای و نژادی را درهم می شکند. از این منظر آموزة مهدویت در حقیقت طرح جامع، علمی و نظام مند اسلامی است که توسط شخص پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در قالب دین برای بشر به ارمغان آمده است؛ و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف رسالت خطیر عملیاتی و اجرایی کردن این مهم را عهده دار می باشد.
اندیشة مهدویت انتظاری برخاسته از خوش بینی های تاریخی و افسانه های خیالی نیست هم چنین یک فریضة ذهنی صرف و اعتقاد بریده از عمل به شمار نمی آید؛ بلکه آموزة مهدویت کاملا کاربردی و پویا است که نه در حاشیه بلکه در متن زندگی جریان دارد. سخن از آموزة مهدویت، سخن از طرح و عمل، حرکت و اجرایی کردن برنامه های دین و راه کارهای عملی شدن کامل دین است…■

 

آثار دائم الوضو بودن:

آثار دائم الوضو بودن:

وضو گرفتن کمتر از ۲ دقیقه طول میکشد!
اما برکات زیادی دارد.

۱- سبب طول عمرمیشه
رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم):
ای انس: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید و اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی پاداش و ثواب شهید را خواهی داشت.

۲- برآورده شدن حاجت
امام صادق(ع): من تعجب می کنم از کسی که دنبال حاجت و کاری است در حالی که با وضو است، حاجتش برآورده نشود.

۳- ثواب شهید
رسول خدا(ص): کسی که با وضو بخوابد، اگر در شب، مرگ به سراغش آمد، این شخص شهید از دنیا رفته است.

۴- ارزش خواب باوضو
رسول خدا(ص): کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا اینکه شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضوء خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تاصبح شود.

۵- باعث زیادی رزق
امام صادق(ع): کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضو بگیرد.

بیاییم برای خشنودی قلب نازنین امام زمان(عج) همیشه در محضر خدا با وضو باشیم

حدیث

امام رضا عليه السلام :
مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إلاّ نُصِرَ أعظَمُهُما عَفوا ؛
. همان ، ج 71 ، ص 452 .
امام رضا عليه السلام :
از ميان دو گروهى كه با هم روبه رو مى شوند ، پيروزى با گروهى است كه بخشش بيشترى داشته باشد .

حدیث

امام رضا عليه السلام :
مَن لَقِيَ فَقيرا مُسلِما فَسَلَّمَ عَلَيهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الأغنياءِ لَقِي اَللّه َ يَومَ القِيامَةِ و هُوَ عَلَيهِ غَضبانٌ ؛
. عيون أخبار الرّضا عليه السلام ، ج 2 ، ص 52 .
امام رضا عليه السلام :
هر كس مسلمان فقيرى را ديدار كند و برخلاف سلامى كه به ثروتمندان مى كند، به او سلام كند ، روز قيامت در حالى به ديدار خدا مى رود كه بر او خشگمين است

وظایف امروز: محکم بایست!


شش دستور قرآنی برای افسران جنگ نرم
جنگ نرم : به مجموعه اقدامات خصومت آمیز تعمدی و برنامه ریزی شده گفته می شود که موجب دگرگونی در هویت فرهنگی (ارزش و نگرش های بنیادین) و القای ناکارآمدی مدل سیاسی مورد قبول مردم در یک نظام سیاسی می شود. این جنگ، همه عرصه های اجتماعی یک نظام سیاسی را می تواند تحت تأثیر قرار دهد .
از آنجا که به تعبیر مقام معظم رهبری ( 1 ) دانشجویان و جوانان بسیجی، افسران جبهه حق در جنگ نرم هستند باید وظایف خود را بشناسند. در این نوشته، شش دستور قرآنی از آیات سوره مبارکه انفال استخراج شده تا بدین وسیله با گوشه ای از وظایف این افسران و مجاهدان راه حق آشنا شده و از این رهنمون، جوانان عزیز به وظیفه افسری خود، هرچه شایسته تر عمل کنند .
1 ـ ثبات قدم و پایداری
« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُواْ ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که گروهی از دشمنان را در برابر خود در میدان نبرد دیدید، ثابت قدم باشید . » ( 2 )
استواری و پایداری در دفاع از حق، یکی از مهم ترین شاخصه ها در کسب پیروزی نهایی در جنگ با دشمن است. سپاهیان اسلام، ثبات قدم خود را از دست داده و جنگ بُرده را باختند. پس استقامت و پایداری (حتی بعد از پیروزی) از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ به طوری که خداوند در جای دیگری از قرآن به پیامبرش دستور می دهد: «فاستقم کما امرت…؛ همان گونه که تو را امرکرده ایم، پایداری و مقاومت کن و به سرزنش ملامت کنندگان اعتنایی نکن و ناراحت مشو . »
2 ـ به یاد خدا بودن
( 3) « وَاذْکرُواْ اللّهَ کثِیرًا لَّعَلَّکمْ تُفْلَحُونَ ؛ خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار و پیروز شوید «
شکی نیست که منظور از یاد خدا، تنها ذکر لفظی نیست، بلکه خدا را در درون جان حاضر دیدن و به یاد علم و قدرت بی پایان و رحمت وسیعش بودن، ذکر حقیقی است. این توجه به خدا روحیه سرباز مجاهد را تقویت می کند و در پرتو آن، احساس می نماید که در میدان مبارزه تنها نیست؛ بلکه تکیه گاه نیرومندی دارد که هیچ قدرتی، تاب مقاومت در برابر آن را ندارد، و اگر شخصیت یا شخص او را ترور کنند نیز به بزرگ ترین سعادت، یعنی شهادت رسیده است و در جوار رحمت حق رستگار خواهد بود. خلاصه آنکه یاد خدا به او نیرو، آرامش، قوت، قدرت و پایمردی می بخشد. به علاوه، یاد و عشق خدا، هرگونه علاقه ای که باعث سستی در امر مبارزه و جهاد می شود را از خاطر می برد؛ چنان که امام سجاد برای مجاهدین اسلام این گونه دعا می کرد: «…انساهم عند لقائهم العدو ذکر دنیاهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون و اجعل الجنة نصب اعینهم؛ پروردگارا! ( در پرتو یاد خویش) یاد دنیای فریبنده را از دل این پاسداران مبارز بیرون کن و توجه به زرق و برق اموال را از قلب آنها دور ساز و بهشت را در برابر چشمان فکر آنها قرار ده . » ( 4 )
دیگر آنکه یاد خدا باعث می شود که افسر بصیر جنگ نرم در مقابل دشمن از حد اعتدال خارج نشود و در عین حال کهدشمن را دشمن می دارد، لکن در مقابله با او از اعتدال بیرون نرود. یعنی مجازات دشمن را با جرائمش هماهنگ کند و در روشنگری علیه جبهه دشمن، تنها جرائمی را که دشمن مرتکب شده گوشزد نماید و خدای ناخواسته کاری که نکرده را به او نبدد؛ زیرا خداوند متعال شدیداً از این کار نهی کرده و می فرماید: «وَلاَ یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی ؛ عداوت گروهی، شما را بر آن ندارد که از طریق (و مسیر) عدل و عدالت بیرون روید. عدالت پیشه کنید که عدل به تقوی از هر عملی نزدیک تر است . ( 5 ) »
3 ـ اطاعت از رهبری
( 6)« وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُ؛ از دستورات خداوند و پیامبر پیروی کنید «
یکی از مهم ترین نکاتی که افسران جنگ نرم باید به آن توجه داشته باشند، مسأله اطاعت از پیشوا و رهبر است. قرآن کریم در آیه دیگر، واژه «اولی الامر» را نیز اضافه می کند و در واقع، پس از رسول اکرم باید از اولی الامرـ که به اهل بیت علیه السلام تفسیر شده است ـ پیروی و اطاعت کرد و طبق روایات فراوان، در دوران غیبت کبری نیز باید از فقیه جامع الشرایط پیروی و اطاعت نمود. در روایتی مشهور، حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در پاسخ به این سؤال که در دوران غیبت کبری زمام امور به دست چه کسی است و باید از چه کسی پیروی کرد، فرموده اند: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة علیهم ؛ در رویدادها (ومسائلی که برای شما پیش می آید) به راویان حدیث ما (فقیهان اسلام شناس) مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنها هستم . » ( 7)
وظیفه عموم مردم، به ویژه افسران جبهه حق، تبعیت و پیروی از ولی فقیه و رهبر جامعه اسلامی است. حضرت امام خمینی نیز با توجه به روایاتی که در باب ولایت فقیه است، می فرمود: «ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله است ؛ پس محور را باید رهبری و تشخیص ایشان در مسائل، حوادث و رویدادها، قرار داد. وظیفه یک افسر و مجاهد جبهه حق نیز این است که به تشخیص و دستور فرمانده اش عمل نماید . ( 8)
4 ـ همدلی
از پراکندگی، تفرقه و نزاع پرهیز شود: «وَلاَ تَنَازَعُواْ…؛ نزاع نکنید»؛ (9)زیرا نخستین اثر کشمکش و نزاع و اختلاف میان مجاهدان جبهه حق، سستی و ناتوانی و ضعف در مبارزه است: «فَتَفْشَلُواْ؛ تا سست نشوید ( 10 ) » و نتیجه این سستی و فتور، از میان رفتن قدرت، قوت، هیبت، عظمت و شهامت است: «وَتَذْهَبَ رِیحُکمْ؛ (11)تا قدرت شما از میان نرود ». «ریح» به معنای باد است و اینکه می فرماید : اگر به نزاع با یکدیگر برخیزید، سست می شوید و به دنبال آن، باد شما را از میان خواهد برد، اشاره لطیفی به این معنی است که قوت و عظمت و جریان امور بر وفق مراد و مقصودتان از میان خواهد رفت؛ زیرا همیشه وزش بادهای موافق سبب حرکت کشتی ها به سوی منزل مقصود بوده است و در آن زمان که تنها نیروی محرک کشتی ها وزش باد بود، این مطلب فوق العاده اهمیت داشت. به علاوه، وزش باد به پرچم ها، نشانه بر پا بودن پرچم ـ که رمز قدرت و حکومت است ـ می باشد و تعبیر فوق، کنایه ای از این معنی است . ( 12 )
پس افسران جبهه حق باید با وحدت بین خویش، پرچم جبهه حق را حفظ کنند و بکوشند با حفظ وحدت حول محور رهبری، نظام مقدس جمهوری اسلامی را ـ که یادگار ارزشمند امام راحل و شهدای گران قدر است ـ حفظ کنند که به تعبیر بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی «حفظ نظام از اوجب واجبات و بر سایر واجبات، مقدم است . » ( 13)
5 ـ صبر و استقامت

« وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ؛ استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است . 14 »
دستور پنجم قرآن کریم به افسران و مجاهدان جبهه حق، استقامت در برابر دشمنان و در برابر حوادث سخت است. تفاوت میان ثبات قدم (دستور اول) و استقامت و صبر (دستور پنجم) در این است که ثبات قدم، بیشتر جنبه جسمانی و ظاهری دارد، در حالی که استقامت و صبر، بیشتر جنبه روانی و باطنی را شامل می شود. پس یک افسر جبهه حق، در ذهن خود نیز نباید تردیدی راه دهد؛ بلکه باید به راه خود یقین قلبی داشته باشد و این یقین حاصل نمی شود مگر با تحکیم بنیان های اعتقادی او؛ که در درجه اول، اعتقاد توحیدی است ـ که ثمره آن، اعتماد و اتکاء به قدرت و حمایت های خداوند متعال است ـ و سپس شناخت جایگاه ویژه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیه السلام ـ که ثمره این شناخت نیز عمل به فرامین و فرمایشات آن بزرگواران و توسل و توجه به مقام شامخ آن سروران، مخصوصاً در بحران ها و موقعیت های حساس است ـ و بعد از آن، شناخت جایگاه جانشین و نائب ائمه اطهار علیه السلام در دوران غیبت کبری، یعنی ولی فقیه ـ که ثمره این شناخت نیز تبعیت و پیروی از فرامین ایشان است .
یک افسر جبهه حق باید با استدلال و برهان منطقی و دقیق، با جایگاه این سه آشنا شود و این همان بصیرت دینی است که امام صادق علیه السلام ، هر روز، در تعقیبات نماز صبح از خداوند متعال مسئلت می کرد و عرضه می داشت: «اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد علیک، صل علی محمد و آل محمد، و اجعل النور فی بصری و البصیرة فی دینی والیقین فی قلبی ؛ خدایا به حق محمد و آل محمد از تو درخواست می کنم که بر محمد و آل محمد درود فرستی و در چشم من نور قرار دهی و بینایی و بصیرت در دینم و یقین کامل در دلم (عنایت فرمایی ) » . ( 15 )
وقتی این مهم (بصیرت دینی) حاصل شد، هرگز تبلیغات دشمن بر فکر و ذهن مجاهدان راه حق تأثیری نخواهد گذاشت. اینکه در برخی از نبردهای اسلام علیه باطل می بینیم که برخی از سپاهیان، دست از حمایت امام خود می کشند، به خاطر سست بودن پایه ها و بنیان های اعتقادی آنهاست و در واقع، این دلیل بر عدم بصیرت دینی این مجاهدان است .
6 ـ دوری از کارهای جاهلانه
 مانند کسانی که از سرزمین خود از روی غرور و هوا پرستی و خود نمایی خارج شدند، نباشید؛ همان ها که هدفشان جلوگیری مردم از راه خدا بود . ( 16)
باید از پیروی کارهای ابلهانه و اعمال غرور آمیز و بی محتوا و سر و صداهای تو خالی و بی معنی اجتناب کرد. در واقع، این آیه شریفه دستور می دهد که افسران جبهه حق در هر قدم از مبارزه مقدس خود، اخلاص را رعایت کنند، از ریا کاری و غرور اجتناب نمایند، از افراط و تفریط شدیداً خودداری کنند و جلوتر از فرمانده و رهبر خویش راه نروند .
امید است با عمل به این شش دستور مهم قرآنی، افسران جبهه حق، هر چه بیش تر و پیش تر در عرصه جنگ نرم به مجاهده بپردازند و بدانند که پیروزی و غلبه از آن ایشان است؛ « فان حزب الله هم الغالبون . »
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
/ 2 ـ سوره انفال ،45 / 3 ـ همان / 4 ـ تفسیر نمونه ،ج 7 ،ص 194-195 . از بیانات رهبر معظم‌ در جمع دانشجویان 4/6/88.1
5 ـ سوره مائده ،8 / 6 ـ سوره انفال ، 46 / 7 ـ وسائل الشیعه ، ج 27 ، ص 131 / 8 ـ صحیفه امام ،موسسه تنظیم و نشر آثار امام ، ج 20 ،ص 450
9 ـ سوره انفال ، 46 / 10 ـ همان / 11 ـ همان / 12 ـ تفسیر نمونه ،ج 7 ،ص 196 / 13 ـ صحیفه امام ، ج 20 ، ص 451 / 14 ـ سوره انفال ، 46 / 15 ـ مفاتیح الجنان ، تعقیبات نماز صبح / 16 ـ سوره انفال ، 47 ــ http://www.hawzah.net

عرشیان فرش نشین

گذری بر احوال و افکار عالم ربانی، ملامحسن فیض کاشانی (ره)
ایشان را درویش می خوانند!
زندگینامه

محمد، مشهور به ملامحسن و ملقب به «فیض» در چهاردهم ماه صفر سال ۱۰۰۷ ه. ق در کاشان و در یکی از معروف ترین خاندان های علم، عرفان و ادب ـ که سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن می رسد ـ به دنیا آمد. پدرش رضی الدین شاه مرتضی فقیه، متکلم، مفسر و ادیب بود و در حوزه کاشان تدریس می کرد و از شاگردان ملا فتح الله کاشانی و ضیاء الدین محمد رازی محسوب می شد. مادر او بانویی عالم و شاعر، دختر ضیاء العرفا رازی، از عالمان بزرگ شهر ری، بود. ملا محسن ـ که چهارمین فرزند خانواده بود ـ در دو سالگی پدر خود را از دست داد. از آن پس، دایی و عمویش تعلیم و تربیت او و دیگر برادرانش را به عهده گرفتند و چون فیض از برادران خود، باهوش تر بود، مقدمات علوم دینی و بخش هایی از آن را تا سن بلوغ، نزد عمو و دایی اش، نورالدین محمد، فرا گرفت.

بیست ساله بود که با برادر بزرگش، عبدالغفور، برای ادامه تحصیل به اصفهان ـ که در آن روزگار، پایتخت کشور و مرکز تجمع علمای بزرگ و استادان ماهر در رشته های مختلف علوم اسلامی بود ـ رهسپار شد و از این موقعیت مناسب که در هیچ یک از شهرهای ایران و دیگر ممالک اسلامی یافت نمی شد، بیشترین بهره و استفاده های علمی را برد. اساتید او مشهورترین استادان و ناموران اجازه اجتهاد و نقل روایت بودند. برای مثال، او از محضر ملامحمد تقی مجلسی (ره) و شیخ بهایی (ره)، در علوم فقه و حدیث و تفسیر و نیز از محضر میرداماد (ره)، میرفندرسکی (ره) و ملاصدرا (ره) در فلسفه، عرفان و کلام بهره برد. پس از آن ملامحسن با شنیدن خبر ورود سید ماجد بحرانی به شیراز، از اصفهان به آنجا رفت و مدت دو سال نزد ایشان به تکمیل علم حدیث و روایت پرداخت و از او نیز اجازه نقل روایت گرفت. سپس به اصفهان بازگشت و بار دیگر در حلقه درس و بحث شیخ بهایی حاضر شد و از محضر وی استفاده های شایان برد.

در این ایام بود که فیض به بیت الله الحرام مشرف شد و پس از مراجعت از مکه به شهرهای دیگر ایران مسافرت کرد و از دانشمندان آن شهرها بهره برد. زمانی که ملاصدرا از شیراز به قم مهاجرت کرد و در کهک قم اقامت گزید و مراحل تهذیب نفس را شروع کرد، ملامحسن و ملاعبدالرزاق لاهیجی به سویش شتافتند، مدت هشت سال مونس تنهایی او شدند و در مصاحبت های شبانه روزی با استاد، استفاده کامل معنوی را بردند. در این دوران، ملاصدرا دو دختر فاضل و عالم خود را به دو شاگردش ملامحسن و ملاعبدالرزاق تزویج کرد و آن دوشاگرد و داماد را به «فیض» و «فیاض» لقب داد. در همین زمان، حاکم شیراز، از ملاصدرا تقاضای مراجعت به شیراز کرد. او این دعوت را پذیرفت. فیض نیز به همراه استاد و پدر همسرش به شیراز رفت و نزدیک به دو سال در آنجا ماند. بعد از این مدت، او به کاشان بازگشت و به امر تدریس، تعلیم، تبلیغ، ترویج، تألیف و تصنیف مشغول شد و گاه در قمصر و کاشان با جمعی از دوستان نماز جمعه اقامه می کرد. وی شاگردان فراوانی داشت. آنان علاوه بر استفاده های علمی و معنوی از او، به کسب اجازه های اجتهاد و نقل حدیث نیز مفتخر شده بودند.

ملامحسن فیض کاشانی (ره) در طول ۶۵ سال تحقیق و مطالعه، نزدیک به دویست کتاب و رساله نفیس در علوم و متون مختلف نگاشت. نوشته های فیض در زمینه تفسیر قرآن، حدیث و روایت، کلام و عرفان، اخلاق و ادبیات به شرح زیر است: تفسیر صافی، الوافی، الشافی، النوادر، المحجة البیضاء، اصول العقائد، رساله علم الیقین، رسالة الحق الیقین، رساله عین الیقین، رساله الحق المبین، زاد السالک، دیوان قصاید، غزلیات و مثنویات، کتاب «شوق مهدی» (حاوی اشعاری پرشور از او درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف).
وفات فیض

فیلسوف الهی و فقیه نامی، ملامحسن فیض کاشانی ـ که در شمار اعاظم فقها، حکما، مفسران، مصنفان و صاحب نظران اسلام است ـ پس از یک عمر نسبتاً طولانی و خدمات ارزنده علمی و دینی که از انبوه تألیفات او هویدا است، سرانجام در کاشان، شهر خود، به سال ۱۰۹۱ هجری و در سن ۸۴ سالگی، زندگانی را وداع گفت و روح بلند پروازش به عالم بقا بال و پر گشود.
فیض کاشانی در نظر بزرگان

درباره شخصیت و آثار فیض کاشانی، نظرات و دیدگاه های گوناگونی از سوی علما و بزرگان هم عصر و بعد از او ابراز شده که به نمونه هایی از آنها اشاره می شود:

محمد اردبیلی (ره): آن علامه محقق و مدقق، جلیل القدر و عظیم الشأن و بلند مرتبه کامل، ادیب و متبحر در همه علوم است.

شیخ حرعاملی (ره): محمد، فرزند مرتضی، مشهور به فیض کاشانی، فاضل، عالم، ماهر، حکیم، متکلم، محدث، فقیه، محقق، شاعر و ادیب بود و نوشته های فراوانی داشت.

سید نعمت الله جزایری (ره): استاد محقق ما، ملامحمد محسن فیض کاشانی، صاحب کتاب الوافی و دویست کتاب و رساله دیگر می باشد.

سید محمد باقر خوانساری (ره): بر علما و بزرگان دینی پوشیده نیست که فیض در فضل و فهم و خبره بودن در فروع و اصول دین و زیادی نوشته ها با عبارات و جملات زیبا و رسا، سرآمد دیگر عالمان دین است.

شیخ عباس قمی (ره): او در دانش و ادب و زیادی معلومات و دانستنی ها و به کارگیری تعبیرات و عبارات نیکو در نوشته ها و احاطه کامل به علوم عقلی و نقلی مشهور است.

محدث نوری (ره): از مشایخ علامه مجلسی، عالم با فضل و متبحر، محدث و عارف حکیم، ملامحسن فرزند شاه مرتضی مشهور به فیض کاشانی است.

علامه امینی (ره): او علمدار فقاهت و پرچمدار حدیث و گلدسته رفیع فلسفه و معدن معارف دینی و اسوه اخلاق بود.
فیض کاشانی و فرقه های صوفیه

برخی از دانشمندان، فیض را صوفی مشرب قلمداد کرده و مورد انتقاد قرار داده اند. مؤلف «روضات الجنات» معتقد است که این نسبت، بدون تردید، ناروا و بی اساس است و اضافه می کند: فیض در کتاب «کلمات طریفه» فرقه های صوفیه را سخت مورد نکوهش قرار داده، و مردم را از مراسم ناشایست و ساختگی آن ها بر حذر داشته است. از جمله می نویسد: «بعضی از مردم می پندارند در تصوف به جایی رسیده اند که هرکاری خواستند می توانند انجام دهند. دعاهای آنها در ملکوت شنیده می شود و پاسخ آنرا در جبروت می دهند؛ اینان را «شیخ» و «درویش» می خوانند. اینان چندان در این خصوص راه افراط و تفریط می پیمایند که خود را از مرز بشر بودن بالاتر می برند و دعوی غیب دانی می کنند. یکی می گوید: دیشب قیصر روم را کشتم، و دیگری می سراید که سپاه عراق را یاری نمودم، و سومی نغمه سر می دهد که پادشاه هند را شکست دادم. یا گاهی می بینی فلان شیخ صوفی، چهل روز در خانه تاریکی به سر می برد، و مدعی است که در آن مدت روزه می گیرد، و گوشت حیوانی نمی خورد، و اصلاً نمی خوابد، و زمانی ادعا دارد که به تسخیر گروهی از جن نائل آمده و خود و دیگران را به وسیله آنها از خطرات حفظ می کند. آیا اینها دروغ به خدا یا دیوانگی نیست؟

دسته دیگر از اینان، خود را «اهل ذکر» و «تصوف» می نامند و دعوی دارند که از تصنع و تکلف بیزارند. خرقه می پوشند، و حلقه وار جلسه می گیرند، و اذکار اختراع می کنند و با اشعار غنائی، تغنی می نمایند. عربده می کشند و فریاد سر می دهند، و رقص و تصنیف به راه می اندازند. در فتنه و فساد فرو می روند، و بر خلاف دستور شرع بدعت ها می نهند. داد و فریادشان بلند است. کسی نیست از آنها سوال کند: آیا شما را کتک زده اند؟ یا با خدا تکلم می کنید؟ یا با همفکران خود حرف می زنید؟ خداوند داد و فریاد بی مورد را نمی شنود، پس کمتر فریاد کنید. آیا کسی را از دور صدا می زنید، یا خواب رفته ای را بیدار می کنید؟ خدا که هیچ کدام اینها نیست؟ بیایید همچون ماهیان رودخانه خدا را بخوانید، آهسته و با التماس و پنهانی، نه با داد و فریاد. چون او از شما دور نیست، بلکه از بند گوشتان به شما نزدیکتر است.

برخی دیگر از صوفیان، مدعی «علم معرفت» و مشاهده معبود، و نزدیکی با مقام محمود و ملازمت عین شهود هستند؛ ولی چیزی جز اسامی آنها نمی دانند. با این وصف، ادعاها دارند، و برای خود کرامت ها بر می شمارند. فلان عارف مدعی است که به او وحی می شود و از آسمان خبر می دهد. مریدان نادان هم باور می کنند، و گاهی در برابر آنها به سجده می افتند. گویی آنها را معبود خود می دانند، دست آنها را می بوسند و خود را به پای آنان می اندازند. چون آنها را واصل به خدا می دانند، از آنها اجازه می گیرند که در انجام هر کاری آزاد باشند و از حلال و حرامی ملاحظه نکنند، و آنها نیز برای پیشرفت کار خود و مریدان احمق، به آنها این اجازه را می دهند.

اشعار امام زمانی فیض کاشانی (ره)

اگر آن شاه دین پرور، نوازد خاطر ما را

به تشریف قدومش خوش برافشانیم جان ها را

ز مهر ناتمام ما جناب اوست مستغنی

به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را

من از آن نور روز افزون که مهدی داشت دانستم

که مدت ها شود غائب، نتابد رایگان ما را

حدیث از شوق آن شه گوی و سرّ غیبتش کم جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

به یک غارت که آوردند خیل لشکر شوقش

چنان بردند صبر از دل که ترکان، خوان یغما را

برون از بهر نظم دین که در پای تو افشاند

زمین درهای دریا را، فلک عقد ثریا را

ز قول اهل دعوی تلخ کامم، فیض کی باشد

که مهدی در حدیث آرد لب لعل شکر خوارا

*****

ای فروغ شرع و دین از روی رخشان شما

آبروی طاعت از مهر محبان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده

بازگردد یا برآید، چیست فرمان شما؟

خاک شد سرها بسی در انتظار مقدمت

اندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای شهنشاه بلند اختر، خدا را همتی

تا ببوسم همچو گردون خاک ایوان شما

ای شفیع عاصیان، وی دستگیر مذنبان

در قیامت دست عجز ما و دامان شما

با صبا همراه بفرست از پیامت شمه ای

بو، که بویی بشنوم از علم و عرفان شما

کی دهد دست این غرض یارب،که همدستان شوند

گوش جان ما و الفاظ درافشان شما

کس به دور غیبتت طرفی نبست از علم و فضل

به که نفروشند دانایی به نادان شما

ای صبا! با همنشینان امام ما بگو

کی سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گرچه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست

بنده شاه شماییم و ثنا خوان شما

کار فیض از دست رفت، آن شاه را آگه کنید

زینهار ای محرمان،جان من و جان شما

می کنم از دل دعایی بشنو و آمین بگو

روزی ما باد یا رب عیش دوران شما

*****

به ملازمان مهدی که رساند این دعا را

که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

زفریب دیو مردم، به جناب او پناهم

مگر آن شهاب ثاقب نظری کند سُها را

چو قیامتی دهد رو که به دوستان نمائی

برکات مصطفی را، حرکات مرتضی را

تو بدان شمائل و خو که ز جدّ خویش داری

به جهان درافکنی شور، چو کنی حدیث ما را

دل دشمنان بسوزی، چو عذار بر فروزی

تن دوستان سراسر، همه جان شود خدا را

چه شود اگر نسیمی ز در تو بوی آرد

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

به خدا اگر به فیضت اثری رسد ز فیضت

گذرد ز آسمان ها بدرد حجاب ها را

سو تیتر

بیست ساله بود که با برادر بزرگش، عبدالغفور، برای ادامه تحصیل به اصفهان ـ که در آن روزگار، پایتخت کشور و مرکز تجمع علمای بزرگ و استادان ماهر در رشته های مختلف علوم اسلامی بود ـ رهسپار شد

اینان چندان در این خصوص راه افراط و تفریط می پیمایند که خود را از مرز بشر بودن بالاتر می برند و دعوی غیب دانی می کنند. یکی می گوید: دیشب قیصر روم را کشتم، و دیگری می سراید که سپاه عراق را یاری نمودم، و سومی نغمه سر می دهد که پادشاه هند را شکست دادم.

* دسته دیگر از اینان، خود را «اهل ذکر» و «تصوف» می نامند و دعوی دارند که از تصنع و تکلف بیزارند. خرقه می پوشند، و حلقه وار جلسه می گیرند، و اذکار اختراع می کنند و با اشعار غنائی، تغنی می نمایند. عربده می کشند و فریاد سر می دهند، و رقص و تصنیف به راه می اندازند. در فتنه و فساد فرو می روند، و بر خلاف دستور شرع بدعت ها می نهند. داد و فریادشان بلند است.

کسی نیست از آنها سوال کند: آیا شما را کتک زده اند؟ یا با خدا تکلم می کنید؟

http://www.hawzah.net

چلچراغ مهدوی

چلچراغ مهدوی

قال الامام الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْعَسْکرِی علیه السلام: «الْحَمْدُ للهِ الَّذِی لَمْ یخْرِجْنِی مِنَ الدُّنْیا حَتَّی أَرَانِی الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِی أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم خَلْقاً وَ خُلْقاً یحْفَظُهُ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی فِی غَیبَتِهِ ثُمَّ یظْهِرُهُ فَیمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».

امام عسکری علیه السلام فرمود: «سپاس از آنِ خدایی است که مرا از دنیا نبرد تا آنکه جانشین مرا به من نشان داد. او از نظر آفرینش و اخلاق، شبیه ترین مردم به رسول خداست. خدای تعالی او را در غیبتش حفظ، و سپس آشکار می فرماید و او زمین را از عدل و داد پر می کند؛ همچنان که مملوّ از جور و ستم شده باشد.»

کمال الدین، ج2، ص408.

آخرین سفارش


آخرین سفارش

سلام بر شهیدان؛ سینه چاکانی که به زیبایی، سرود انتظار را زمزمه کردند و در آ خرین نفس زدن ها، لحظات شیرین وصال را چشیدند و این درس را به زیبایی، به ما دادند که در زمانة پر از گناه نیز می توان عاشقانه، سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شد.
شهید مهدی نیلی:

نمازهای خود را به جماعت به جا آورید و در آخر نمازهای خود، فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را از خداوند منان بخواهید.
شهید حسین حسن نژاد سالک:

انقلاب اسلامی ما زمینه ساز انقلاب حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ پس مواظب اعمال و کردار خود باشیم. در این زمان، بی تفاوت بودن به انقلاب اسلامی، خیانت به اسلام و قرآن است.

شهید رمضان صنایع:

شما مطمئن باشید که امروز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به این انقلاب، نظر لطف دارند. پشتیبان امام و انقلاب باشید که امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از شما راضی شود ان شاءالله. پس هر چه در توان دارید برای رضای خدای بزرگ و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بکوشید که فقط این رضایت است که در آخرت به درد انسان می خورد.
شهید علیرضا غفاری:

تاریک اندیشان و کج فهمان مارق و همچنین کسانی که برای رهایی از گرداب، سر در مرداب نفاق فرو می برند بدانند که ولایت فقیه، تجلی باشکوه امامت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
شهید محمدجواد میری:

روی سخن من با افرادی است که در گوشه و کنار، زمزمه های مأیوسانه سر می دهند و می گویند باید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و کارها را درست کند. منتظران او بدانند که اول، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف منتظر شماست. قلب خود را پاک کنید و همچنان قرص و محکم بر عقیده و ایمان خود استوار باشید و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید تا خدای ناکرده، با افکار نادرست، آلت دست منافقان و کافران قرار نگیرید و دست از یاری امام امت برندارید و بدانید که امروز، زمان آزمایش و امتحان است.
شهید محمد شفیعی ها:

تنها و تنها کانالی که شما را به قرب الهی نزدیک می کند و موجب رضای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می شود، اطاعت قلبی و عملی از ولایت فقیه است.

شهید غلامرضا عباس خان کرد:

سعی کنید سربازان خوبی برای آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشید. مسائل اسلام و اخلاق اسلامی را رعایت کنید و خود را به رفتار الهی زیور و زینت دهید تا وجود مبارک صاحب عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را از خود خشنود سازید.

سو تیتر

روی سخن من با افرادی است که در گوشه و کنار، زمزمه های مأیوسانه سر می دهند و می گویند باید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و کارها را درست کند

سرباز یا سربار؟

سرباز یا سربار؟

وقتی امام قصد نماز ظهر کرد، یارانی داوطلب شدند تا سپر جان آقا شوند تا تیرها به آقا نخورد. سلام نماز که تمام شد یاران عزیزی که با جان خود، آقا را حفظ کرده بودند و بدنشان غرق خون بود آخرین لحظات عمرشان را سپری می کردند. هم عمرو بن قرظه انصاری و هم سعید بن عبدالله حنفی از امام پرسیدند: «اوفیت یابن رسول الله»؛ آیا به عهدم وفا کردم؟ آیا وظیفه ام را انجام دادم؟ و امام در مقابل فرمودند: «نعم انت امامی فی الجنة»؛ آری تو پیشاروی من در بهشتی.

بعثت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، آغاز ولایت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، دهه فجر انقلاب اسلامی، همه و همه زمانی است برای اندیشیدن و تأمل؛ با آنکه قرار نیست باعث رنجش تان شویم اما بگذار کمی جدی تر بیاندیشیم: ما کجا قرار داریم؟

خودمان را پای میز محاکمه ای فرض کنیم و ببینیم کجاییم؟ «حاسبوا قبل ان تحاسبوا».

رفتارهایمان را بررسی کنیم، چقدر سپر بلای امام بوده ایم؟ و خدای ناکرده چقدر خودمان آقا را ناراحت کرده ایم؟ آیا آقا باید از ما هم سپر بگیرد

واقعا رفتار ما سپر برای آقاست یا وارد کردن جراحت و ضربه شمشیر؟

آیا شده یک بار از آنچه ولی خدا نمی پسندد دست برداریم؛ چشم خود را ببندیم؟ گوش خود را از هدفون و صداهای جور واجور جدا کنیم؟ آیا شده یک بار برای او گوشی تلفن همراه خود را فرمت کنیم؟ شماره هایی را جواب ندهیم و شماره هایی را تماس نگیریم؟ آیا شده پیام هایی را جواب ندهیم و برایشان پیام نفرستیم؟ آیا شده چیزهایی را در گوشی خود ذخیره نکنیم؟

آیا شده در گرداب دیدن شبکه های مختلف داخلی و خارجی، فارسی و غیر فارسی، جو زده نشویم و دچار موج زدگی نشویم؟

آیا شده دچار توهم های مختلف در ارتباطات مختلط نگردیم؟

آیا شده در دنیا باشیم، از مظاهر آن استفاده کنیم و اسیر آن نگردیم؟

آیا شده موج شبکه های مجازی و سایبری ما را از خود بی خود نکند؟ آیا شده وبگردی و ولگردی در سایت ها و وبلاگ ها را به یاری سایبری از امام تبدیل کنیم؟

آیا شده اداهای روشنفکری، ما را از آقا جدا نکند و در هیاهوی دنیای واقعی و مجازی از امام جدا نشویم؟

چقدر تیرها و شمشیرهای تهمت، طنز و تمسخر؛ مجازی یا واقعی را از امام و مسیر امام، از امام و نائب امام، از امام و شیعیان امام، دور کردیم؟

آیا واقعاً سربازیم یا سربار؟ باریم یا یار؟

حال اگر بنا به انجام وظیفه باشد و سپر برای آقا و اهداف او بودن؛ آیا حق امام را بجا آورده ایم؟ آیا وظیفه مان را انجام داده ایم؟

وظیفه دو گونه است: یکی حق مطلب را ادا کنی و دیگری به اندازه ای که می توانی تلاش کنی. طبیعی است حق امام را نمی شود ادا کرد؛ اما می توان به مقدار طاقت و توانایی تلاش کرد. (حق تقاته[1])؛ (ما استطعتم[2])

آیا به مقدار توان، تلاش کرده ایم؟ آیا قدرت ما، اعتبار و توانایی ما همین مقدار است؟ آیا می توان سری بلند کرد و ادعا کرد که ما یاری گر امامیم؟

بگذار دو باره به محاکمه برگردیم؟ کداممان امام را می خواهیم اما نه فقط برای خواسته های محدود خود. یعنی بر فرض این که اگر قرار باشد ما سختی جهاد و مبارزه را تحمل کنیم آیا می ایستیم؟

اگر قرار باشد از خواسته ها و هوس هایمان بگذریم چقدر می گذریم؟

چقدر برای خود کار می کنیم، درس می خوانیم و چقدر برای امام دغدغه داریم و کار می کنیم؟

چقدر به فکر دیگران بوده ایم، چقدر برای کمک به دیگری، فراهم کردن زمینة ازدواج، آسان گرفتن بر افراد، حل اختلاف افراد پیش قدم بوده ایم؟

واقعا قربة الی الله و برای اهداف اسلام و انقلاب کاندیدا شدیم؟ واقعا برای امام و زمینه سازی ظهورش دلمان می تپد؟ راستی

چقدر عهد و پیمان با امام داریم؟ چقدر جانمان را با خواسته های امام گره زده ایم؟

کجا قرار داریم؟ انگیزه ها و رفتارهایمان چگونه است؟

پس باید عهدی نو بست و بر این عهد پایبند و پایدار… بسم الله….

—————————————-

[1]. (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) سوره آل عمران، آیه 102.

[2]. (فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیراً لِأَنْفُسِکمْ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ) سوره تغابن، آیه16.

عصر دشوار امتحان


برای موفقیت فردی و اجتماعی و بهره‌وری از عمر، كه مهریه سعادت ماست، باید شرایط و زمینه‌‌های آن را فراهم نمود تا با به‌‌ كارگیری ودر نظر گرفتن آنها و نیز دفع موانع، عملكرد خویش را به گونه‌ای تنظیم کنیم كه خواسته‌ها دست یافتنی شوند. یكی از آموزه‌های اصیل اسلامی كه با تأكید خاصی از آن یاد شده و توجه آن را لازمه حركت عاقلانه انسان تا رسیدن به رستگاری شمرده است، آگاهی به‌زمانه و زمان شناسی است، همان گونه که رسول مكرم اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه فرمودند: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یكُونَ بَصیراً بِزَمَانِه؛ بر عاقل لازم است كه به زمان خود بینا باشد».
اهمیت این مطلب به قدری است كه امیرالمومنین علیه السلام عدم جبهه‌گیری صحیح دربرابر زمان را زمینه حمله همه جانبه آن دانسته و می‌فرمایند: «مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ تَعَظَّمَ عَلَیهِ أَهَانَهُ وَ مَنْ تَرَغَّمَ عَلَیهِ أَرْغَمَهُ وَ مَنْ لَجَأَ إِلَیهِ أَسْلَمَه؛ هر كس به زمانه اعتماد كند، زمانه به او خیانت می‌ورزد؛ هر كه به روزگار تكبر كند (از سنن و مقرراتش سرباز زند) روزگار به او اهانت خواهد نمود، هر كس او را خشمگین كند، به خاكش خواهد افکند، هر كه به آن پناه برد، او را تسلیم حوادث خواهد نمود».
البته راز این عنایت ویژه به شناخت زمان را در روایات ائمه معصومین می‌توان پی‌گیری نمود؛ به عنوان نمونه، امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «كسی كه به زمان خود آگاه و مطّلع باشد، گرفتار شبهات و مسائل مبهم نمی‌شود».
ملاحظه می‌فرمایید كه برای جلوگیری از آسیب‌ها و ناكامی‌ها، بویژه در عقاید و باورها كه پایه‌های یك زندگی موفق را تشكیل می‌دهد و نیز در نحوه برخورد با موانع و فرصت‌ها، شناخت زمان، بسیار ضروری است. با این بیان روشن شد كه همان‌گونه كه یكی از اندیشمندان به آن تصریح نموده است، « مقصود از زمان، در این‌جا زمان تاریخی و تقویمی نیست، بلكه زمان فكرى و فرهنگی و زندگی معاصر است كه انسان هر عصر در آن بسر می‌‏برد».
ذكر این نكته لازم است كه هدف از شناخت زمان، الزاماً به معنای تسلیم شدن و منطبق دادن اعمال با آن نمی‌باشد، بلكه آنچه مورد نظر است، استفاده بهینه از ظرفیت زمان می‌باشد، چنانکه استاد شهید مطهری به همین نکته تصریح نموده‌اند: «شناسایی عصر و زمان خود، این است كه دوراندیشی و تیزهوشی و درك مقتضیات زمان [داشته باشیم] نه به معنی این‌كه عوامل زمان چه تقاضایی دارد و چه می‏‌خواهد كه ما هم همان را بخواهیم، بلكه به این معنی است كه عوامل زمان ما چیست كه ما از خوبش استفاده كنیم و با بدش مبارزه كنیم».
چه بسیار اعمالی كه اگر درجای خودش و به وقت خویش انجام شوند، بهره‌های فراوانی را نصیب عامل آن نمایند و برعكس اگر در غیر وقت خویش و بدون توجه به زمان حال، صورت گیرند، نتیجه‌ای جز ناكامی و از دست دادن امكانات مادی و معنوی به بار نیاورند، درست مثل پاشیدن بذر گندم که باید در فصل و زمان مناسب خویش در مزرعه پاشیده شود و الاّ کیفیت بذر و خاک زمین، حتی اگر عالی هم بوده، اما در زمان مناسب رشد، کاشته نشود، خُسران و ضرر، تنها چیزی است که نصیب صاحب آن می‌شود. به همین جهت است كه امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَعَ التَّثَبُّتِ تَكُونُ السَّلَامَه وَ مَعَ الْعَجَلَه تَكُونُ النَّدَامَه وَ مَنِ ابْتَدَأَ بِعَمَلٍ فِی غَیرِ وَقْتِهِ كَانَ بُلُوغُهُ فِی غَیرِ حِینِه؛ سلامتی به همراه درنگ و مشورت است و شتاب‏زدگی موجب پشیمانی خواهد شد و هر كه بی‌‏موقع كارى را شروع كند، نتیجه‏‌اش نیز بی‌‏موقع خواهد بود».
بنابراین بسیار به‌جاست كه قبل از هرگونه اقدام و عملی كه برای رسیدن به اهداف خود در نظر گرفته‌ایم، به زمانه خویش توجه و شناخت درستی پیدا كنیم تا هم از ظرفیت‌های موجود بهره ببریم و هم از ناكامی در نتایج عمل مصون بمانیم. باید همیشه این كلام امیر حكمت و بیان امیرالمؤمنین را مد نظر داشته باشیم كه فرمودند: «بپرهیز از شتابزدگی در کارها پیش از رسیدن وقت‌ آنها و از اهمال گری دستی در آن هنگام که امکان دست یافتن فراهم آمده باشد و از لجاجت کردن در هنگامی که راه صواب دانسته نیست و از سستی نمودن در آن هنگام که راه عمل آشکار شده است؛ پس هر کار را در جای خود قرار بده و هر عمل را در موقع خود به انجام برسان».
عصر غیبت، عصر امتحان دشوار
یكی از باورهای قطعی مذهب شیعه امامیه كه قائل به دوازده امام و جانشین پس از نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله هستند، مسأله غیبت امام دوازدهم، حضرت مهدی(عج) می‌باشد. از زمان خود رسول اكرم صلی الله علیه و آله، موضوع غیبت امام مهدی(عج) تا زمان امام یازدهم حضرت امام عسكری علیه السلام به صورت مكررّ، بیان و گوشزد شده است تا مسلمانان و به خصوص شیعیان در برخورد با آن، آمادگی داشته باشند. به عنوان نمونه؛ رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ كُنْیتُهُ كُنْیتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلُقاً یكُونُ لَهُ غَیبَه؛ مهدی(عج) از فرزندان من است، اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است، او از لحاظ صورت و سیرت و اخلاق، شبیه‌ترین انسان‌ها به من است، برای او غیبتی خواهد بود». و نیز امام صادق علیه السلام فرمودند:«لِلْقَائِمِ غَیبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِیرَه وَ الْأُخْرَى طَوِیلَه؛ برای قائم آل محمد(عج) دو غیبت است، یکی از آنها کوتاه و دیگری طولانی خواهد بود».
حجم روایات در این زمینه آن‌قدر زیاد است كه قابل انكار نیست. تأكید معصومین به وقوع غیبت امام دوازدهم و بیان حوادث این دوره و نیز راهكارهای مقابله با فتنه‌هایی كه در این دوره زمانی دامنگیر مسلمانان و به ویژه شیعیان می‌شود، همه و همه گویای حتمی بودن و حساسیت خاص عصر غیبت است به طوری‌كه هر كسی كه روایات باب غیبت را ملاحظه كند، به سادگی اهمیت و حساسیت این دوره را در سیر تاریخی اسلام و تشیع درك خواهد نمود. امام عسكری علیه السلام فرمودند:«إِنَّ لِوَلَدِی غَیبَه یرْتَابُ فِیهَا النَّاسُ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّه؛ برای فرزندم غیبتی طولانی خواهد بود که در آن مردم به تردید خواهند افتاد، مگر این که خدا او را حفظ کند».
در این میان، امتحان دین داری و عصر غیبت دو واژه‌ای هستند كه همانند دو قلوهای به ‌هم چسبیده، سایه به سایه در روایات عصر غیبت، خودنمایی می‌كنند. امیر‌المؤمنین علیه السلام فرمودند: «برای قائم ما غیبتی است که مدتش طولانی است. گویا شیعیان را می‌بینیم که در زمان غیبت او سرگردان به هر طرف می‌روند، همانند گوسفندانی که به خاطر گم کردن چوپان خود، به دنبال چراگاه می‌روند، امّا او را پیدا نمی‌کنند. بدانید هر کسی که در زمان غیبت او بر دین خود ثابت بماند و در این مدت سنگ‌دل نشود، در بهشت با من و در درجه من خواهد بود».
با توجه به همین رابطه تنگاتنگ و نیز ضرورت شناخت دقیق عصر غیبت و بایسته‌های آن كه در قبل بیان شد لازم است پیش از هرگونه تلاش و فعالیت هدفمندی، با دوره‌ای كه خود نیز درآن قرار داریم و نیز با عوامل و شرایط و ویژگی‌های آن خوب آشنا شویم تا در نتیجه این بصیرت، برعملكردها و تلاش‌های خود، مدیریت قابل قبولی نموده و زمینه مناسبی را برای موفقیت در این آزمون بزرگ فراهم کنیم و گوهر دین را از دست بُرد شیاطین آخر الزمان حفظ نماییم. ان‌شاء الله….

*. فارغ التحصيل مرکز تخصصی مهدويت.
. الخصال، ج2، ص525.
. تحف العقول، ص85.
. کافی، ج1، ص26.
. الحياة، ترجمه احمد آرام، ج4، ص 151.
. يادداشت‌های شهيد مطهری، ج9، ص 327.
. الخصال، ترجمه فهری، ج1، ص113.
. نهج البلاغه، نامه 53، ص444.
. کشف الغمة، ج2، ص521.
. کافی، ج1، ص340.
. کشف الغمة، ج2، ص527.
. کمال الدين، ج1، ص 303.
حسن ملایی ـ دوماهنامه امان شماره 22

 

ربیع همان بهار است!

گفت پیغمبر به اصحاب کبار
تن مپوشانید از باد بهار (1)

ربیع همان بهار است و پیامبر هم، رحمت بر عباد، بهار بر بلاد و مردمان(2). بهار که آمد، ربیع‌الاول که آمد و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله متولد شد، کنگره‌های کاخ سرد کسری شکست و آتش‌کده فارس خاموش شد. هر پیامبری که آمد برکت را به منزلگاه خود آورد (حضرت عیسی در گهواره فرمود: «وَجَعَلَنِی مُبَارَكًا أَینَ مَا كُنتُ(3)»، خدا مرا هر جا که باشم مایه برکت قرار داد.) اما وقتی خاتم پیامبران و اشرف مخلوقات به زمین قدم نهاد، برکت همه جای عالم را فراگرفت.

بهار عالمیان که مبعوث شد، آغاز روییدن شد «رُشداً» (4) و پایان زمستان گمراهی‌ها «وَكُنتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَه مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا» (5) ؛ بر لبه پرتگاه آتش بودید، خدا شما را به وسیله دین نجات داد). پیامبران مظاهر اسماء الهی‌اند و پیامبر خاتم، برترین مخلوق خدا و برترین مظهر اسم خدا است که «رَحْمَه لِّلْعَالَمِینَ» (6) است.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با نسیم‌های خوش دعوت خویش، آمد تا به آدمی حیات بخشد «دَعَاكُم لِمَا یحْییكُمْ» (7) و استعدادهای خفته را شکوفا سازد؛ آدمی را از حضیض ذلت به اوج عزت برساند و او را از خشونت، بیابان‌گردی و وحشی‌گری، به سلوک و ایثار و عبودیت و عرفان رساند.

ربیع همان بهار است و امام زمان(عج)، همان ربیع و بهار مردمان و خرّمی دوران. آن روز که متولد شد با خود برکت آورد و آن روز که با ظهورش رخ می‌نماید، اوج روییدن است به گستره تمام عالم؛ هم او که با عدالت و مهربانی‌اش، ظلم و بیداد بر باد می‌رود و حقیقت رحمتٌ‌للعالمینِ نبوی به وسیله حضرت مهدی(عج) عالم گیر می‌شود، اینجاست که مهدی(عج) را رحمت پر وسعت خدایی (رَحمتُ‌‌الله الواسعه) گویند، چون اوست که آرزوها و اهداف تمام پیامبران و اولیاء را با تمام ابعادش در جهان به ظهور می‌رساند.

با آمدن نهم ربیع‌الاول، اگرچه حزن شهادت پدر، امام یازدهم رنج کمی نبود و درد و اندوه مظلومیت او جانکاه، اما چون آخرین وصی به امامت رسید، ولایت جدیدی رخ نمود و امامت آخرین وصی که مژده آمدن و ظهورش، بارها بر زبان مقدس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و یکا‌یک ائمه مطرح شده بود، بر شادمانی ملائک و اهل معرفت فزود.

اینجاست که اهل زمین و زمان و آنان که از معرفت بهره‌ای برده‌اند؛ به قدر بهره‌ خود با او عهد می‌بندند و با جانان به جان بیعت می‌کنند.
شیرینی عدالت علوی، به وسیله او چون نسیمی به درون خانه‌‌ها ره می‌یابد و طراوت علم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و علی علیه‌السلام و یکا‌یک ائمه چون صادق آل محمد و عالم آل محمد و بیست و هفت شعبه علم، به وسیله او رخ می‌نماید.
ربیع همان بهار است که حتماً خواهد آمد؛ سردی زمستان، هیچ وقت ترا از آمدن بهار مهدی نا امید نکند زیرا فقط نادانان با دیدن برف و سرما می‌پندارند که بهار نمی‌آید، آنان که به خاطر لجبازی با پرستوها و چلچله‌ها، تمام وعده‌های الهی را انکار می‌کنند و خود را نسبت به وعده‌ الهی(8) به غفلت می‌زنند.(9)

برای آمدن بهار باید مهیا بود. بهار را شما نمی‌آورید ولی تسلط و سلطه حضرت مهدی(عج)، زمینه ساز می‌طلبد: «یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه».(10) برای آنکه حضرت بتواند بهاری بودن را به عالم عرضه کند و جهان را پر از عدالت و خوبی کند، بایستی یارانی در همین فصل زمستان، خود را برای همراهی و مبارزه با بدی‌ها و سردی‌ها مهیّا کنند.

پی‌نوشت:
1. مولوی.
2. نهج‌البلاغه، خطبه 11.
3. مريم/31.
4. کهف/66.
5. آل عمران/103.
6. انبياء/ 107.
7. انفال/ 24.
8. آيات متعددی که وعده ظهور حضرت مهدی(عج)، را داده‌اند؛ نظير، انبياء/105، قصص/5، نور/55 و … .
9. در طول تاريخ هميشه افرادی بوده‌اند که حق را ناديده گرفته و خود را به نادانی می‌زدند، نظير اکبر گنجی که با لجاجت با انقلاب و ولايت فقيه، اصل مهدويت را انکار می‌کند. گرچه سخنان واهی او نظير سخنان ديگر مغرضان، هميشه توسط عالمان و آگاهان پاسخ داده شده است و نيازی به تکرار دوباره آن نيست.
10. سنن ابن ماجة، ج9، ص519.
محمدصابر جعفری ـ دوماهنامه امان شماره 22

در محضر خوبان

تفکر!

در وجود انسان یک منبع سرشار از نور و علم و معرفت است که دسترسی به آن ممکن نیست، مگر با ریاضاتی مشروع که مهم‌ترین آنها پرهیز از گناه و لقمه حرام است. این صفت نیکو در صورتی برای انسان پدید می آید که دوره‌ای پی در پی و متوالی از تفکر در زمینه‌های گوناگون را بگذراند. آن گاه است که چشم انسان به آن سرچشمه باز می شود و قلب آدمی نورانی می‌گردد.
پس از رسیدن به مرتبه تفکر، عالم هستی، کتاب درسی انسان می‌شود. با مطالعه بیشتر و دقت فراوان‌تر، نورافشانی زیادتر می‌گردد. تا این‌که پس از چندین سال، بینایی چشم، روشنایی دل و نورانیت درونی، نصیب آدمی می‌شود و در پی آن است که همه معارف اسلام را آن طور که هست، با وجدان می‌یابد. آنچه حق است می‌یابد و طهارت درون و باطن همراه او می‌شود. فکر جریان یافته، محصولات ارزنده‌ای به عالم وجود تقدیم می‌کند. بسیاری از ابتکارات، خلاقیت‌ها و نوآوری‌ها در پی این حالت نصیب انسان می‌گردد.
بنده چهار سال مدام مشغول تفکر بودم تا این‌که دریچه‌ای به رویم باز شد. در موضوعی ده سال به فکر و تعمق اشتغال داشتم و سرانجام به نتیجه رسیدم. اگر تفکر در زندگی انسان باشد، عبادات انسان عمق بیشتری می‌یابد و حال معنوی بهتری خواهد داشت.
تفکر است که بیداری صبحگاهی آدمی را عظمت می‌بخشد و به تهجد و عبادات او بها می‌دهد. باید قبل از اذان صبح بیدار شویم و مدتی فکر کنیم تا آثار معجزه آسای تفکر را دریابیم. اگر جای خلوت و مکانی مقدس را انتخاب کنیم، برکات بیشتری خواهد داشت. بنده اغلب جاهایی که می‌خواستم بروم پیاده می‌رفتم و راه‌های خلوت را انتخاب می‌کردم، تا بتوانم بهتر و بیشتر به فکر خود ادامه دهم. گاهی مسیری سی کیلومتر بود، اما خسته نمی‌شدم؛ زیرا همیشه مشغول به تفکر و تعمق بودم. بارها پیاده به مسجد جمکران می‌رفتم، تا بهتر بتوانم چیزهایی را به دست آورم و فکر کنم.
باید بدانیم که فکور بودن، نقش ارزشمندی در رسیدن به مقامات معنوی دارد. بسیاری از معضلات فکری و مشکلات علمی انسان حل می‌شود، مسائلی همچون حاکمیت خدای متعال بر هستی، مقام و ارزش معصومین و نقش آنان در جهان و عالم تکوین، عظمت قدرت الهی و ضعف خرد بشری و قدرت‌های ظاهری در مقابل پروردگار متعال.
آیت‌الله بهاء الدینی ـ دوماهنامه امان شماره 22

چهارده نکته برای منبر موفق‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

1. ایمان به گفتار با تمام وجود
اهل منبر برای موفقیت در رساندن مطالب، نیاز به باور قلبی بر سخنان خود دارند؛ یعنی فقط نقّال [نقل کننده] سخن نباشندکه مطلبی را حفظ کرده و طوطی‌وار برای دیگران بگویند. گوینده اگر خودش از روی دلیل و برهان معتقد به گفته‌هایش نباشد، مخاطبش بهره‌ای شایسته از وی نبرده و سخنانش به عمق جان شنونده نفوذ نخواهد کرد. مثل مؤذن حمص می‌شود که در اذان می‌گفته: «اهل حمص یشهدون ان محمداً رسول‌الله».
منبری باید بداند که شنونده فقط گوش نمی‌کند، بلکه کلمات را با تمام قوا احساس می‌کند و متوجه می‌شود که این سخن را از شخصی معتقد می‌شنود یا غیرمعتقد. آری تا دلی آتش نگیرد حرف جان‌سوزی نگوید.
در واقع باید گفت اگر حقیقت گفتار از تمام وجود گوینده [ نه فقط از سخن وی] منتشر شود؛ مخاطب، کاملاً آن را احساس خواهد کرد. این حقیقت را مولوی چنین ترسیم می‌کند:
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز
در سخن گفتن بیاید چون پیاز
یک سخن از دوزخ آید سوی لب
یک سخن از شهرِ جان در کوی لب
2. آشنایی با منابع موثق دینی و اطلاعات عمومی روز
اهل منبر زمانی در کار خود موفق خواهند بود که با علم و آگاهی و بصیرت کامل در مورد موضوع بحث، بر منبر نشسته و سخنرانی کنند وگرنه به مقصود نخواهند رسید. دعوت به خدا باید با بینش کامل و اطلاع از منابع موثق صورت گیرد؛ همچنان که قران از زبان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)می‌فرماید:
«أَدْعُواْ إِلیَ اللَّهِ عَلیَ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی؛ من و پیروانم، با بصیرت کامل، مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم.» 1
حافظ می‌گوید:
بر بساطِ نکته دانان خودفروشیشرط نیست (2 )
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش(3)
امام صادق(علیه السلام)نیز در همین راستا می‌فرماید:«مَنْ دَانَ اللَّهَ به غیر سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ الْبَتَّةَ إِلَی الْعَنَاءِ؛هر که بدون شنیدن و فراگرفتن از امامی صادق، خدا را پرستش کند قطعاً خدا او را ملازم با رنج و مشقت سازد.» 4
صائب تبریزی نیز در راستای همین نکته می‌گوید:
ای که از عالَم معنا خبری نیست تو را
بهتر از مُهر خموشی هنری نیست تو را ( 5 )
تسلط به آیات وحی و رجوع به تفاسیر معتبر، آشنایی اجمالی با روایات اهل بیت(علیهم السلام)که در مجامع و کتب معتبر دینی گرد آمده است؛ همانند نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، اصول کافی یا سفینهٔ البحار، مفاتیح و آشنایی با عالمان تأثیرگذار و صاحب اندیشه، بر یک منبری ضرورت دارد.
مباحث اخلاق، احکام و مسائل شرعی، اطلاع از تاریخ معصومین(علیهم السلام)، مطالعات عمومی مورد نیاز، اطلاع از اخبار جهان اسلام، آمار، گزارش‌ها، تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، داستان، شعر، ضرب المثل، سخنان و حکایات لطیف جهت تحلیل و تشریح معارف الهی و مطالعه یک دوره کوتاه تاریخ عمومی جهان و ایران، شناخت ادیان و فرقه‌ها، توفیقات یک منبری را افزایش می‌دهد.
درست است که ظاهر خوب یک منبر، اعم از فنون خطابه، ظاهر سخنران، چینش مطالب، بهره‌گیری از عبارات زیبا و… به درک مطلب کمک می‌کند ولی مهم‌ترین بخش منبر، همان محتوای آن است.
3. مطابقت گفتار با رفتار
ارائه منبر موفق ـ هرچند با قوی‌ترین و کاربردی‌ترین شیوه‌ها باشد ـ بدون عمل گوینده به آنچه خود می‌گوید، تأثیر چندانی نخواهد داشت. قوی‌ترین و مشهورترین گویندگان تاریخی وقتی عمل را با گفته‌هایشان مطابق نکرده‌اند، تمام بافته‌هایشان پنبه شده و سخنانشان بی تأثیر گردیده است.
خداوند به این‌گونه دعوت‌کنندگان بی‌عمل چنین هشدار می‌دهد که: « َتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُم ؛ آیا مردم را به نیکی امر نموده، اما خودتان را فراموش می‌کنید!» (6 )
ناصر خسرو، پند آموزان بی‌عملی را که فقط سخن می‌گویند و در مقام عمل حرکتی از خود ندارند نکوهش کرده و می‌گوید:
پندم چه دهی؟نخست خود را
محکم کمری ز پند بربند
چون خود نکنی چنانکه گویی
پند تو بود دروغ و ترفند ( 7 )

سعدی هم رمز ناموفق بودن این‌گونه افراد را چنین بازگو می‌کند:
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کَس
عالِم آن‌کس بوَد که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
4. به اندازه سخن گفتن
منبر باید به اندازه و مناسب با حوصله مخاطب بوده و تا حد امکان کوتاه باشد تا موفقیت را در پی داشته باشد. امام هفتم(علیه السلام)فرمود: «مَنْ.. مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ به فضول کَلَامِهِ.. فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَی هَدْمِ عَقْلِه ؛هرکس با سخنان اضافی زیبایی‌های حکیمانه گفتارش را نابود کند، همانند این است که به یاری هوای نفس، عقلش را نابود کرده است.» ( 8 )
واعظی که در محضر استاد اهل منبر مرحوم جناب فلسفی منبر رفته بود، می‌گفت: دیدم در مقابل منبر در منزل آن مرحوم این عبارت را نوشته‌اند: حداکثر بیست دقیقه!
نظامی نیز در خصوص همین نکته چه زیبا می‌سراید:
با آنکه سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن، صواب است
آب ارچه همه زلال خیزد
از خوردن پر، ملال خیزد
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پُر
لاف از سخن چو دُر توان زد
آن خشت بُوَد که پُر توان زد
یک دسته گُل دماغ پرور
از خرمن صد گیاه بهتر ( 9 )
5. اجتناب از تکرار غیر مناسب
از عوامل توفیق در منبر می‌توان به نو سخن گفتن و عدم تکرار گفته‌های قبلی اشاره کرد. سخن هر چقدر هم زیبا باشد، اما تکرار بی‌مورد، لذت آن را از بین برده و در مستمع تنفر ایجاد می‌کند ، و باید گفت که احساس تکراری بودن سخنرانی یکی از خصوصیات منبر ناموفق است.
گر بساط سخن امروز کساد است «کلیم»
تازه کن طرز که در چشم خریدار آید ( 10 )
البته گاهی، مطالب تکراری برای مخاطب خوشایند و مفید است. آیات الهی، مواعظ حکیمانه و روضه‌ها با آنکه همیشه تکرار می‌شوند، ولی مطلوب بوده و گیرا می‌باشند. در قرآن هم تکرارهای مناسب به طور متعدد آمده است.
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است ( 11 )
اگر یک منبری مواعظ و نکات مهم را هنرمندانه تکرار کند، مخاطب، احساس خوبی خواهد داشت. در این صورت، دوباره گفتن نه ‌تنها نا مطلوب نخواهد بود، بلکه بر کیفیت سخن هم می‌افزاید.
احساس تکراری بودن، زمانی در مخاطب ایجاد می‌شود که سخنران با همان جملات، الفاظ و مثالهای قبلی، یک موضوع را چندین بار تکرار کند.در این صورت، سخنان ما هر قدر هم شیرین و دل‌نشین باشند؛ اما با تکرار محتوا و الفاظ،زیبائی‌اش را از دست خواهد داد.
6. مخاطب شناسی
مستـمع صاحـب سخـن را بـر سر کار آورد
غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد ( 12 )
یکی از نشانه‌های منبر موفق، شناختن مخاطب و اطلاع از حال و احوال و افکار مخاطب است. سطح سخن و همچنین زمان منبر را باید با توجه به فهم و حوصله مخاطب تنظیم نمود.
بیندیش و آنگه بر آور نَفَس
و زان پیش بس کن که گویند بس
|به نطق، آدمی بهتر است از دوآب
دوآب از تُو بِه، گر نگویی صواب ( 13 )
از شیوه‌های سنجش مخاطب، خنداندن و گریاندن و به تعجب وا داشتن و او را از حالی به حال دگر بردن است و منبری می‌تواند همراهی و عدم آن را از حال مخاطب احساس کند.
رضایتمندی و عدم آن را هم باید در نظر گرفت. مثلاً اگر مخاطب از منبری بهره برده و از او راضی باشد، در حین سخنرانی از خود عکس‌العمل نشان می‌دهد. پس منبری باید کیفیت و کمّیت سخنرانی خود را با عکس‌العمل مخاطب تنظیم کند.
منبری موفق حتماً مخاطبین خود را سنجیده و با توجه به آن به ادامه سخنرانی‌اش می‌پردازد.
7. نقد و آسیب‌شناسی
چه زیباست که سخنران توسط خود و یا دیگری نقد شود و آسیب‌های جدی شخصیت خود و منبرهایش همواره مشخص و رفع گردد. این فراز از کلام امام سجاد(علیه السلام)در دعای مکارم الاخلاق بهترین رهنمود برای اهل منبر است که می‌فرماید:
«اللَّهُمَّ.. وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی ؛ خداوندا مرا به پیروی از کسانی که به سوی صلاح ارشادم می‌کنند و راه صحیح را نشانم می‌دهند موفق بدار.» ( 14 )
مولوی نیز مضمون کلام حضرت را این‌گونه توضیح می‌دهد:
زان حدیثِ تلخ می‌گویم تو را
تا ز تلخی‌ها فرو شُویم تو را
امام حسین(علیه السلام)در این زمینه می‌فرماید: «مِن دَلائِلِ العالِمِ انتِقادُهُ لِحَدیثِهِ.. ؛ از نشانه‌های انسان دانشمند این است که سخن خویش را نقادی کند.» ( 15 )
نقد یک منبر
آیت الله سید حسین فاطمی قمی ـ از شاگردان برجسته میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ـ می‌گوید: من در ایوان مدرسه فیضیه پس از نماز ظهر و عصر و خاتمه فرمایشات ایشان به عادت همه روز در ایوان مدرسه فیضیه، منبر می‌رفتم، روزی قبل از ذکر مصیبت خاطره‌ای را از تفریح اهل علم نقل کرده و گفتم چرا باید اهل علم در ماه رمضان که ماه عبادت است به تفریح بروند؟ و به سایرین از جلالت این ماه تذکر ندهند؟ آن روز گذشت.
صبح روز دیگر در مسجد بالاسر پس از نماز خواستم سؤالی از ایشان بکنم تا چشم شریفش به من افتاد، مرا در معرض عتاب درآورده فرمود: دیدی روز قبل چه کردی در حضور اشخاص مختلف از عوام و غیره؟! چرا باید به این صورت اسم اهل علم و علما را ببری؟ مگر تفریح غیر مشروع است؟ سر به زیر انداخته و عرض کردم: خطا رفتم اکنون بفرمایید چه باید کرد؟ فرمود: منبر برو و بگو من خطا کردم!
برای من مشکل بود خطای خود را اظهار کنم، ولی سخنش در ذهنم بود، تا اینکه یک روز آقا شیخ ابراهیم تُرک زیر بغل مرا گرفت و به سختی مرا بلند کرد و گفت: تو باید امروز به جای من منبر بروی، من نیز منبر رفتم، هنگام سخنرانی، فرمایش آن مرحوم به یادم آمد و گفتم: در آن روز که گفتم چرا باید اهل علم در ماه رمضان به تفریح بروند من خطا کردم! چیزی از اهل علم ندیدم؛ ذکر مصیبت کرده فرود آمدم.
البته انتقاد هم باید منصفانه بوده و بعد از بیان نقاط مثبت یاد شود. همچنان که حافظ می‌گوید:
عیب می‌جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند
8. بهره‌گیری از شعر
برای موفقیت در منبر، استفاده از شعر امری شایسته است. مقام معظم رهبری(حفظه الله)، می‌فرماید: «گاهی یک بیت شعر، گویاتر از چند ساعت سخن گفتنِ یک سخنور تواناست و ارزش شاعری که قصیده او، از محتوای خوب، الفاظی زیبا و مضمونی مناسب برخوردار باشد، از یک دانشمند کم‌تر نیست. لازم است خطبا اشعار پر محتوای فارسی را که در تفهیم عقاید و اخلاق اسلامی، مسائل سیاسی و یا هر آنچه در ارتباط با نیاز امروزِ جامعه اسلامی سروده شده، از کتب گوناگون استخراج نموده و به احیای آن اهتمام ورزند.» ( 16 )
شاعر اندر سینه ملت چو دل
ملت بی‌شاعری انبار گِل
شعر را مقصود اگر آدم‌گری است
شاعری هم وارث پیغمبری است (17 )
از شیوه‌های مؤثری که می‌توان در تبلیغ معارف الهی از آن بهره جست، استفاده از شعرهای پرمحتواست. شعر اصیل گاهی آن‌چنان جذاب و تأثیرگذار است که روح و جان مخاطب را تسخیر کرده، در اعماق جان وی نفوذ می‌کند. به همین جهت، بزرگان ما برخی از مطالب دینی و علمی را در قالب شعر و با عبارات ادبی بیان کرده‌اند تا ضمن تأثیرگذاری بیش‌تر در مخاطب، به ذهن سپاری آن سریع‌تر و آسان‌تر گردد.
اگر در یک سخنرانی تبلیغی و یا مناظره و گفتگوهای دینی و علمی و حتی ذکر مصیبت از یک بیت شعر استفاده شود، تأثیر آن بر مخاطب چندین برابر می‌شود.
همچنین عزیز دیگری در تأثیر موعظه همراه با شعر می‌گوید: من به مجالس متعلّق به امام زمان(عج) خیلی علاقه‌مند بودم و هر جا موضوع مهدویت مطرح بود، خود را سریعاً می‌رساندم و از موضوعات مختلف مطرح شده بهره می‌بردم؛ اما روزی واعظی در موضوع شرایط انتظار و صفات منتظران و یاران حضرت مهدی(عج) سخنانی ایراد می‌نمود که در ضمن آن بیت ذیل را قرائت کرد:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جارو بزن به خانه و پس میهمان طلب
و این بیت سال‌هاست که دل و جان مرا نوازش می‌دهد. هرگاه به آن می‌اندیشم، ارتباط موضوع مورد علاقه‌ام را با خودسازی و تصفیه روح که شاخص‌ترین خصلت منتظران ظهور است، درمی‌یابم و با علاقه و نیروی افزون‌تری در این زمینه تلاش می‌کنم.
9. اندیشیدن و آمادگی
یک سخنران ورزیده قبل از سخنرانی فکر می‌کند؛ مطالعه می‌کند؛ جدیدترین نکات را استخراج کرده؛ سپس به منبر می‌رود. هرگز بدون تفکر و آمادگی قبلی سخن آغاز نمی‌کند. باید قبل از منبر آن را تمرین کرده و به نکات دیگر هم توجه کرد تا یک منبر کاملاً موفق ارائه شود. حضرت آیت الله سبحانی دراین‌باره می‌گوید: منبر رفتن بی‌مطالعه خلاف شرع است، مگر آن‌که آمادگی قبلی وجود داشته باشد. ( 18 )
سخن دان پرورده، پیر کهن
بیندیشد، آن گه بگوید سخن
مزن بی تأمل به گفتار دم
نکو گو گر دیر گویی چه غم؟ ( 19 )
10. همدلی با شنونده و سوز داشتن در روضه
در طول منبر باید از عمق جان و از صفای دل سخن گفت تا در جان مخاطب نفوذ کند . همچنین از مهم‌ترین بخش‌های منبر و سخنوری، ذکر مصیبت است که شرایط ویژه‌ای دارد. برای تکمیل منبر و تأثیر سخن ـ و لو چند دقیقه ـ باید گریزی به مصائب اهل بیت(علیهم السلام)به‌ویژه ماجرای عاشورا داشت که می‌تواند رمز موفقیت یک منبر هم باشد. در همه موارد توفیق منبر بستگی به ارتباط قلبی با مخاطب دارد.
بیان شوق، چه حاجت، که سوز آتش دل
توان شناخت زسوزی که در سخن باشد( 20 )
11. استفاده از تمثیل
از شیوه‌هایی که بر جاذبه سخن می‌افزاید و در ارائه یک منبر موفق سخنران را یاری می‌کند، بهره‌گیری از تمثیلات و تشبیهات مرتبط با موضوع است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: « وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ و این مثل‌ها را برای مردم می‌زنیم، باشد که آنان بیندیشند.» (21)
آرایش سخن به مثل‌های کوتاه، دل‌نشین و مفید می‌تواند کلام را تا عمق جان مخاطب نفوذپذیر سازد. گاهی اوقات یک عبارت بجا از ضرب‌المثل‌ها و یا تشبیهات، موضوع را آن‌چنان در ذهن مخاطب جا افتاده می‌کند که هرگز تا آخر عمرش آن را فراموش نخواهد کرد. استفاده از مثل در حقیقت به عنوان کوتاه‌ترین راه و راهبردی ترین راه برای یک سخنران محسوب می‌شود. نزدیک کردن هدف گوینده به ذهن شنونده، همگانی کردن مسائل، حسی و عینی کردن موضوعات عقلی و ساکت کردن مخالفانِ معاند، از دیگر امتیازات تمثیل است.
مهم‌ترین شاخصه‌های یک مَثَل: مختصر بودن، استحکام معنی و زیبایی و لطافت مفهوم آن است که در بلاغت و فصاحت یک خطابه تأثیر می‌گذارد؛ به‌گونه‌ای که حتی امام علی(علیه السلام)در میان اشعار، مثل را بهترین شعر می‌داند و می‌فرماید: «خَیْرُ الشِّعْرِ مَا کَانَ مَثَلاً ؛ بهترین شعر آن است که مَثَل باشد.» (22)
به عنوان نمونه، امیرمؤمنان علی(علیه السلام)برای فهماندن تأثیر داروها بر تن انسان این‌گونه مَثل می‌زند: «شُرْبُ الدَّوَاءِ لِلْجَسَدِ کَالصَّابوُنِ لِلثَّوْبِ یُنَقِّیهِ وَلَکِنْ یُخْلِقُهُ ؛ خوردن دارو برای بدن انسان، همانند استفاده از صابون برای شستن چرک‌های لباس است که لباس را تمیز و پاک می‌کند، اما آن را فرسوده و ضعیف می‌گرداند.» (23)
بسیاری از اشعار پرمعنای ادیبان و شاعران نیز در اثر جاذبه و گویایی به صورت ضرب‌المثل در آمده است. مثلاً صائب تبریزی القای روح شجاعت و تسلیم نشدن در مقابل ستمگر را این‌گونه بیان می‌کند:
اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار
اشک کباب موجب طغیان آتش است
همچنین می‌سراید:
خمیرمایه دکان شیشه‌گر سنگ است
عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
بنابراین، استفاده از مَثل یکی از ضروریات تبلیغ و روشی کاربردی و موفق برای مبلّغان است؛ به‌ ویژه آنکه یک مُبلغ بتواند مثال‌هایی را مطابق با زندگی روزمره به مخاطبان خود عرضه کند و آن را با مفاهیم کلی اخلاقی و تربیتی تطبیق نماید و شنوندگان را با موضوع مورد نظر خود بهتر و بیش‌تر آشنا گرداند. مولوی برای تفهیم و روشن شدن معنای دنیا دوستی مذموم و استفاده صحیح از مظاهر دنیوی با یک مَثل ساده و جذاب، مخاطب را به‌ سوی هدف خود سوق داده و معنای آن دو را با عبارتی کوتاه بیان کرده و می‌گوید:
چیست دنیا از خدا غافل بُدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن
مال را کز بهر دین باشی حمول
نِعمَ مَالٌ صاَلِحٌ گفتش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی پشتی است
در این باره، شیوه تبلیغی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم )در بهره‌گیری از تمثیل و تشبیهات ملموس بهترین الگوی ماست.
آن حضرت در مورد آثار مخرّب حرام خواری در روحیات و اعمال یک انسان مسلمان می‌فرماید: «اَلْعِبَادَةُ مَعَ اَکْلِ الْحَرَامِ کَالْبِنَاءِ عَلَی الرَّمْلِ؛ عبادت به همراه حرام‌خوری، مثل این است که فردی در شنزار [و در زمین سست ]ساختمانی بنیان نهد.» ( 24 )
یعنی همچنان که آن بنا ماندگار نبوده و به زودی فرو ریخته و صاحبش نمی‌تواند از آن بهره ببرد؛ همان‌طور عبادت‌های فرد حرام‌خوار نیز بی‌اثر و سریع الزوال خواهد بود و برای عبادت کننده سودی نخواهد داشت. (25 )
12. معرفی کردن الگو
حتماً برای موضوعات مطرح شده در منبر باید الگویی از نمونه‌های ملموس [و دست‌یافتنی و قابل دسترس] در زندگی ارائه نمود. مثلاً برای سوق دادنِ عامهٔ مردم به‌سوی پرهیزکاری و رعایت تقوا، می‌توان شخصیتی مانند «حمال تبریزی» را مثال زد که در متن مردم و از پایین‌ترین قشر جامعه بوده اما به بالاترین مقام تقوی که یک انسان معمولی به راحتی نمی‌تواند برسد، رسیده بود. خداوند هم به او مقامی عنایت کرده که پانصد سال است مزارش در تبریز مطاف [محل طواف و زیارت] اهل تقوی است. زمانی که مردم تبریز در قرن نهم کرامت وی را دیده و به مقام معنوی‌اش اطلاع یافتند، برای تبرک به سویش هجوم آوردند. ( 26 )
وی در مقابل احساسات مردم که با القاب و عناوین فوق‌العاده او را خطاب می‌کردند به آرامی و خونسردی می‌گوید: «خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه ولی خدا و نه از اوتاد و ابدال، من همان حمالی هستم که پنجاه سال است در این بازار بارهای شما را جابجا می‌کنم. من کار خارق‌العاده‌ای نکردم، بلکه یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یک‌بار هم من از خدا خواستم، او اجابت کرد. همین. و بعد هم از خداوند متعال سفر به آخرت را خواست تا همچنان گمنام بماند.»
امام صادق(علیه السلام)فرمود: «طُوبَی لِعَبْدٍ نُوَمَةٍ عَرَفَ النَّاسَ فَصَاحَبَهُمْ به بدنه وَ لَمْ یُصَاحِبْهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ بِقَلْبِهِ فَعَرَفُوهُ فِی الظَّاهِرِ وَ عَرَفَهُمْ فِی الْبَاطِنِ؛ خوشا به حال بنده گمنامی که [مردم به او چندان توجهی ندارند]، مردم را به خوبی شناخته، ظاهراً با آنها مصاحبت می‌کند؛ اما قلباً با رفتار و کردار آنان همراهی ندارد، دیگران با ظاهر او آشنایی دارند و او، باطن آن‌ها را می‌شناسد.» ( 27 )
کس نمی‌داند در این بحر عمیق
سنگ ریزه قرب دارد یا عقیق
13. استفاده از عبارات دل‌نشین
برای ارائه یک منبر موفق بهتر است از عبارات و جملاتی زیبا، بجا و مناسب بهره برد. این کلمات را یا خود شخص می‌تواند تولید کند و یا از دیگران یاد بگیرد و بر گنجینهٔ دفتر یادداشت‌هایش بیفزاید. به طور مثال:
چنانچه موضوع سخنرانی شما درباره امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) است، می‌توانید این جمله زیبا را بگویید: «خوشا آنان که از درس انتظار یک جمعه هم غیبت نکردند.»
و در صورتی که موضوع سخنرانی درباره «تمسک به قرآن و عترت» است، می‌توان این جمله زیبا را گفت: «سعی میان صفای قرآن و مروه عترت، ما را به کعبه مقصود می‌رساند.»
یا این جمله را در موضوع «درس گرفتن از روزگار» مطرح کرد که: «فرق روزگار با آموزگار در این است که آموزگار اول درس می‌دهد و بعد امتحان می‌گیرد، اما روزگار، اول امتحان می‌گیرد و بعد درس می‌دهد!»
و در موضوع «قضا و قدر» این جمله زیبا: «هرگز نتوان گره تقدیر را با انگشت تدبیر باز کرد.»
14. استفاده از قصه
از شیوه‌های تربیتی قرآن کریم بهره‌گیری از سرگذشتهای دیگران است. قرآن با نقل این قصه‌های حقیقی پیروان خود را به شایسته‌ترین روش راهنمایی می‌کند.
استفاده از قصه و حکایت نه‌تنها از خستگی و یکنواخت بودن منبر می‌کاهد، بلکه پیام‌های حیاتبخش قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)اگر در قالب قصه‌های خواندنی عرضه شود، انتقال آموزه‌های الهی با زیباترین و بهترین سبک ارائه خواهد شد.
خداوند متعال با نقل قصه‌های پیامبران، صالحان و سرگذشت اقوام مختلف و انسان‌های نیک و بد، آموزش ویژه‌ای را به تمام انسان‌ها ارائه کرده که همگان می‌توانند با دقت در این داستان‌ها، زندگی بهتری را برای خود رقم زده و آینده روشنی را برای خود ترسیم کنند. خداوند در این زمینه می‌فرماید:
« لقَدْ کانَ فی قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ؛ در نقل قصه‌های آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه می‌باشد!» ( 28 )
ویژگی‌های قصه
ــ قصه‌های مطرح شده در سخنرانی باید از نظر محتوا و مدرک معتبر باشد؛
ــ در منبر و سخنرانی نباید قصه طولانی شده و قسمت عمده وقت را بگیرد؛ بلکه داستان نقل شده به صورت مختصر و مفید و به دور از مطالب اضافی نقل شود؛
ــ قصه‌های منبر باید جالب، پیام‌دار و انگیزه برانگیز باشد؛ تا شنونده را با خود همراه سازد؛
ــ بهتر است قصه دارای سه مرحله «مقدمه»، «اوج» و «فرود» باشد.
________________________________________
پی نوشت:
1. یوسف / 108.
2. خودنمائی، فضل نمائی.
3. دیوان حافظ، غزل286.
4. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج1، ص377.
5 . دیوان اشعار، صائب تبریزی، غزلیات، غزل 491.
6. بقره :44
7 . دیوان اشعار، ناصرخسرو، قصاید، قصیده شماره 50.
8 . کافی، کلینی، ج1، ص17.
9. نظامی، خمسه، لیلی و مجنون، بخش ۹ (در نصیحت فرزند خود محمد نظامی).
10. شاعر: کلیم کاشانی.
11. دیوان حافظ، حافظ، غزل 39.
12. دیوان اشعار، صائب تبریزی، غزلیات، قسمت سوم، شماره ٧٨٣.
13 . گلستان، سعدی، دیباچه.
14 . صحیفه سجادیه، امام سجاد(علیه السلام)، نشر الهادی، قم، 1376ش، ص94.
15. تحف العقول، ابن شُعبه حَرّانی، تصحیح: علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1363ش، ص248.
16. بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای(حفظه الله) در دیدار با برخی از مداحان، 28/10/1368.
17 . اقبال لاهوری.
18. خبرگزاری حوزه، کد خبر: ٦٤٨٢٥.
19. شاعر: سعدی.
20. شاعر: حافظ.
21 . عنکبوت /43.
22. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، قم، 1404ق، ج20، ص336.
23. همان، ج20، ص300.
24. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج100، ص16.
25. در این مورد به ماهنامه مبلغان، شماره 90، مقاله «مَثَل در سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله)»، به قلم نگارنده مراجعه شود.
26 . در مورد کرامت حمال تبریزی می‌گویند : یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه‌های شلوغ بازار مشغول حمل بار گندم هشتاد کیلویی بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می‌گذارد و کمر راست می‌کند. صدایی توجه‌اش را جلب می‌کند؛ می‌بیند بچه‌ای روی پشت بام بلندی مشغول بازی است و مادرش در اضطراب، همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می‌شود و ناخودآگاه پایش سر می‌خورد و به پایین پرت می‌شود. مادر جیغی می‌کشد و مردم خیره می‌مانند. حمال پیر فریاد می‌زند: “آی الله! اونی ساخلا"خدایا او را نگه دار!، کودک میان آسمان و زمین معلق می‌ماند، پیرمرد نزدیک می‌شود، به آرامی او را می‌گیرد و به مادرش تحویل می‌دهد.
27. معانی الأخبار، محمد بن علی ابن بابویه، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1403ق. چاپ اول، ص381.
28 . یوسف /111.
منبع : ماهنامه اطلاع‌رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 184.

 

بهانه‌های واهی

بهانه‌های واهی

خیلی از ما فقط داغ می‌كنیم و خونمان به جوش می‌آید، وقتی كه خبر تنهایی حسین بن علی علیه السلام و یارانش را در كربلا می‌شنویم. امّا پای عمل كه می‌رسد كارهای عجیب و غریب می‌كنیم و خودمان را می‌زنیم به آن راه. جالب است كه ما اصلاً یادمان رفته است كه در قبال امام زمان‌مان چه مسئولیت بزرگی داریم .
خیلی از ماها محرّم را با سیاه پوشی و عزاداری می‌شناسیم؛ اما قشنگی داستان عاشورا به این است كه با خون و اشك نوشته شده است؛ خونی كه یك روز در سرزمین كربلا بر خاك ریخته شد و اشكی كه سالیان دراز از گوشه چشم‌ها می‌چكد و باز هم جاری می‌شود تا یك بار دیگر گرد و غبار ناگزیر زمان را از چهره مردمان روزهای انتظار بشوید .
محرم و عاشورا فرصت دوباره‌ای است برای فكر كردن به شهادت امام و آن‌هایی كه امام را تنها گذاشتند، بهانه‌های آدم‌هایی كه همراه امام نرفتند، بهانه‌‌هایی شبیه توجیه‌های خودمان. عاشورا همنیش فوق‌العاده است. همین فرصت انتخاب، همین جدا كردن كه امام سعی می‌كرد با دقت كامل انجام دهد. هم كسی جا نماند و هم كسی اضافه نیاید. از یك طرف به بعضی‌ها می‌فرمود: بروید، اینها مرا می‌خواهند؛ از طرف دیگر نماینده می‌فرستاد، چند نفر بخصوص را دعوت می‌كرد تا به ایشان بپیوندند. اگر به پیغام جواب نمی‌دادند خودشان شخصاً راه ‌افتاده، به خیمه‌هایشان می‌رفتند و از آنها می‌خواستند همراهش باشند. زیاد بودن نفرات برایشان مهم نبود، بلكه بعضی «نفرها» برایشان مهم بودند، و در واقع انتخاب و تصفیه برای ایشان اهمیت داشت .
اما بودند كسانی كه نرفتند و تعداد آنها هم كم نبود. بهانه‌هایی پیدا كردند كه وجدان خودشان را راضی كنند و به نظر بقیه منطقی برسد و ماندند. كار عجیبی نكردند. آدم‌ها همیشه این كار را بلد بوده‌اند. آن‌هایی عجیب بودند، كه رفتند .
ضحاك مشرقی، با امام شرط كرده بود تا وقتی می‌مانم كه مفید باشم، اگر تنها شدم، من هم می‌روم چون فایده‌ای ندارد. او در روز عاشورا، با اسبی كه در یكی از خیمه‌ها پنهان كرده بود گریخت. مالك بن نصر ارحبی همراه كاروانی از نزدیكی كربلا می‌گذشت، امام به او فرمودند: «چرا مرا یاری نمی‌كنید؟» مالك بن نصر گفت: من مقروض و عیال‌وارم خداحافظی كرد و رفت. امام خودشان سراغ عبیدالله بن حرّ جعفی رفتند و فرمودند : « همراه ما می‌آیی عبیدالله گفت : من آماده مرگ نیستم ولی اسب قیمتی خودم را تقدیم می‌كنم » . امام فرمودند: «ما برای اسب و شمشیر تو نیامده بودیم، فقط از اینجا دور شو كه فریاد غربت ما را نشنوی». عبدالله بن مطیع به خاطر حرمت اسلام و حرمت قریش و اینكه خشونتی راه نیفتد امام را همراهی نكرد. احنف بن قیس گفت: خاندان ابوالحسن سیاست سلطنت داری، جمع مال و نقشه جنگی ندارند و امام را همراهی نمی‌كنم. شیث بن ربعی با آنكه به امام نامه نوشته بود و او را به كوفه دعوت كرده بود؛ چون اكثریت را با عبیدالله بن زیاد دید، به روی امام شمشیر كشید و با او جنگید . قصر بن مقاتل در جواب دعوت امام گفت: وظیفه شرعی دیگری دارم .
آری بهانه‌های واهی برای تنها گذاشتن فرزند رسول خدا به نظر ما هم آسان می‌آید؛ مثل آب خوردن. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) در كنار كعبه صدا می‌زند: «انا بقیه الله» و ما می‌رویم. غافل از آنكه شیطان كار خودش را بهتر از ما بلد است، قدم به قدم پیش می‌رود؛ او سراغ امثال ماها می‌رود تا با كمك ذهنمان توجیه‌های بهتری پیدا كنیم و با هزار دلیل عقلی و مثال حرف خود را به اثبات برسانیم .
اگر می‌خواهیم بفهمیم چه قدر، امام زمانمان را دوست داریم یا ببینیم از یاران او هستیم یا نه؟ ببینیم او چه قدر در زندگی‌مان سهم دارد. امام صادق علیه السلام نیز در جواب یكی از شیعیان كه سؤال كرده بود مرا چه قدر دوست دارید، فرمودند: «همانقدر قدر كه من در دل تو جای دارم . »
انتظار به این سادگی‌ها هم نیست. انتظار راه است؛ راهی كه یك راست، انسان را به اوج می‌رساند؛ ساده‌ایم اگر فكر كنیم یارِ امام بودن به همین سادگی است !

ــــــــــــــــــــ

. دانش پژوه مركز تخصصي مهدويت.

 

نصف حلال انار!

عبدالله عبدی کوفی معروف به «عبدالله بن ابی یعفور» از یاران و دوستداران واقعی اهل‌بیت علیهم‌السلام هست. وی روزی در حضور امام صادق علیه‌السلام بود و در ضمن صحبت‌هایی که با آن حضرت داشت جمله‌ای زیبا بیان کرد که جای تفکر و اندیشه بسیار زیادی دارد. ایشان به امام صادق علیه‌السلام عرضه داشت: «و الله لو فلقت رمانه بنصفین فقلت هذا حرام وهذا حلال لشهدت ان الذی قلت حلال، حلال و ان الذی قلت حرام، حرام فقال رحمک الله رحمک الله» سوگند به خدا اگر اناری را از وسط دو نصف کنی و بفرمایی که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، مطمئناً گواهی خواهم داد که آن نصفه‌ای را گفتی حلال، حلال است و آن نصفی را که فرمودی حرام، حرام است. امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خدا تو را رحمت کند، خدا تو را رحمت کند». در این کلام زیبا نکات بسیار زیادی نهفته است که اگر آن‌ها را در زندگی خود پیاده کنیم زندگی‌مان بیشتر رنگ و بوی امام زمان (عج) می‌گیرد.
1. شیعه واقعی سراپا تسلیم فرمان امام خویش است و هرگز اهل‌بیت را رها نخواهد كرد امام صادق در این زمینه می‌فرمایند «كذب من زعم انه من شیعتنا و هو متمسك بعروه غیرنا» دروغ پنداشته آن كسی كه خود را شیعه ما می‎داند ولی به ریسمان (سرپرستی و ولایت) غیر ما چنگ می‎زند.
2. هر شخص، هر مسئولیت و پست و مقام علمی و موقعیت اجتماعی که در میان جامه دارد باید در مقابل امام زمانش مطیع محض باشد و ولایت محوری را سرلوحه کارهای خود کند چنان‌که عبدالله بی یعفور در میان قوم و قبیله خود عظمت علمی و موقعیت اجتماعی خاصی داشت و در شهر و دیار خود شخصیتی با نفوز بود ولی در برابر فرمان امام زمانش مطیع محض بود
3. هر چه معرفت ما نسبت به امام زمانمان بیشتر باشد میزان ولایت‌پذیری ما نسبت به مقام ولایت بیشتر می‌شود. لذا اگر بخواهیم در مقابل خواسته‌های امام زمانمان کوتاهی نکنیم باید شناخت خودمان را نسبت به امام زمانمان بالا ببریم همان‌طور که ابن ابی یعفور یکه‌تاز این میدان بود
4. محبان و دوستداران ائمه همواره در موقعیت‌های مختلف و از سر اخلاص، ارادت خود را به اهل‌بیت ابراز می‌کردند و اعتقاد درونی خود را به امام زمانشان بیان می‌کردند. شیعیان و محبان حقیقى امام عصر نیز می‌توانند همواره محبت و دوستی خود را عملاً به امامشان ابراز نمایند و یا در خلوت‌هایی که دارند، در بین نجواهای عاشقانه‌شان، مراتب ارادت خود به حضرتش را بیان نمایند و ارتباطی معنوی با امام عصر عج برقرار نمایند.

http://amanmag.mahdaviat.ir/articles/4849/

آخرین سفارش

برای حضرت مهدی(عج)، تربیت کنید!

سلام بر شهیدان؛ بی قرارانی که برنده‌تر از پاره‌های آهن بودند. نه تنها طوفان‌های سخت حوادث، آنان را از پای در نیاورد، بلکه با اراده‌های پولادینشان، طوفان‌ها به پا کردند و لرزه بر اندام ظالمان و ستمگران انداختند. آنان که شهد شیرین زندگی منتظرانه را چشیده بودند و از زیبایی های قدم زدن در کوچه پس کوچه های انتظار بهره مند شده بودند.
شهدای والامقام هشت سال دفاع مقدس، رابطه معنوی بسیار زیبایی با امام زمان خود داشتند. طعم شیرین انتظار را چشیده و از زیبایی‌های زندگی امام‌پسندانه بهره‌مند بودند، دوست داشتند دیگران نیز از این زیبایی‌ها بهره‌مند باشند.
یکی از مقدس‌ترین دغدغه‌های شهدا این بود که می کوشیدند اطرافیانشان و بستگانشان و مخصوصا فرزندانشان طوری تربیت شوند که از منتظران و سربازان امام زمان(عج) باشند. آنان در این باره، سفارش‌هایی به نزدیکان خود داشته‌اند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:
«شهید‌ذبیح‌الله کردکلائی» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش، خطاب به عمویش می‌نویسد:
«عمو‌جان! در تربیت فرزندانم سخت بکوش و آن‌ها را مسلمان رساله‌ای به بار بیاور؛ طوری که وقتی بزرگ شدند، سربازان واقعی امام زمان(عج) باشند.»
شهیداحمد کاظمی خطاب به همسرش می‌گوید:
«از تو می‌خواهم برای فرزندانم هم مادر باشی و هم پدر؛ آن‌ها را از عاشقان خاندان رسول‌الله(ص) و پیرو مکتبشان بار بیاوری، تا آن‌ها هم از یاران امام و از سربازان آقا امام زمان(عج) باشند.»
شهید حسین نادری: «انسان، هم می‌تواند در بستر بمیرد، و هم در میدان رزم، در رکاب امام زمان(عج) جامۀ سرخ بر تن کند… از خواهرم می‌خواهم که حجابش را حفظ کند و درسش را بخواند، و برادرم را سربازی سربلند، برای حضرت مهدی(عج)، تربیت کنید!»
شهید سیدعبدالحسین ثانی‌مرتضوی:
«از خداوند می‌خواهم که یگانه‌فرزندی که از این جانب باقی خواهد ماند، مانند یک سرباز اسلام، به تمام معنا، بار آید! اگر از پدرش پرسید، به وی بگویید: هروقت امام زمان(عج) ظهور کرد، پدرت نیز خواهد آمد، تا شاید از منتظران امام زمان(عج) بوده و در رکاب آن حجت(عج) ، در روی زمین بجنگد. فرزندم! برای تو امیدوارم که از سربازان امام زمان(عج) قرار بگیری!»
شهید‌الله‌بخش یزدان‌پناه:
«امیدوارم فرزندم، سربازی سربلند برای امام زمان(عج) و نایبش خمینی به بار آید! حاضر نیستم که قلب نازنین امام زمان(عج) از ما و خانوادۀ ما ناراحت شود.»

یعقوب توکلی، فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، دفتر هشتم، ص272.
محمد خامه یار، هزار حنجره آواز، ص91.
همان، (استان کرمان)، ج1، ص660.
یعقوب توکلی، فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، دفتر دوازدهم، ص597.
سالم جعفری، امام زمان(عج) و شهدا، ص202.

نشانه‌های حضور معنوی حضرت مهدی(عج)

مقدمه
عصر غیبت، عصر دودلی ها و شک و تردید است. در این دوره، فتنه های گوناگون و اندیشه های رنگارنگ پیدا می شوند، حال اگر ما به حضور معنوی امام زمان اعتقاد داشته باشیم، پیوند محکم‌تری با ایشان د اشته و در صحنه عمل هیچ وقت دچار لغزش و دودلی نمی شویم و با یقین کامل برای فردایی روشن آماده می شویم.

دلایل حضور معنوی امام زمان(عج)
برای اثبات حضور معنوی امام عصر دلایل فراوانی می‌توان اقامه نمود که برخی از آنها از این قرار است:
1. سلام بر امام زمان در زیارت‌ها
سلام یعنی کنار بودن از آفات ظاهری و باطنی و معنای دیگر آن درود و تحیت فرستادن است و زمانی که گفته می شود: السلام علیک، روح معنا چنان است که خدا تو را از تمام آفات و بلیّات محفوظ و سلامت بدارد و از هر نوع ناراحتی و گزند روحی و جسمی بر کنار دارد ، خدا تو را در رحمت واسعه خود جایگزین کند و نیز نمایان‌گر تواضع و فروتنی، در برابر اولیای حق و آنهایی که دوست خدا هستند و خدا آنها را دوست می دارد. کاف در عبارت «السلام علیک»کاف خطاب است و اشاره به این است که امام حاضر است و کلام ما را می شنود ، کما این که در زیارت ائمه آمده است: « اشهد انک تسمع کلامی و ترد جوابی؛ گواهی می دهم که کلام مرا می شنوی و جوابم را می دهی». بنا براین امام شاهد و ناظر بر سلام کننده است و لذا باید در مقابل امام، ادب را مراعات نمود.
2. امام زمان شاهد بر مخلوقات
در فرازهایی از زیارتی مثل جامعه کبیره و در وصف امامن معصوم می‌گوییم:« وشهداء علی خلقه؛گواهان بر مخلوق خداوند». شهادت به حضور در واقعه ای و مشاهده با چشم ظاهری و یا بینایی باطنی ( بصیرت ) گفته می شود. لذا اطلاق لفظ شهود به حضور تنها (بدون مشاهده ) و لفظ شهادت به حضور با مشاهده، مناسب تر است، این لفظ به گفتاری که از روی علمی که با مشاهده چشم ظاهر یا باطن حاصل شود نیز اطلاق می شود. در مسائل اجتماعی نیز همین مقصود است که در مقام نزاع و کشمکش های اجتماعی ، مردم برای کارهای خود گواه می گیرند تا هنگام نزاع بتوانند در محاکم قضایی با شهادت شاهد بر وقوع امری آن را اثبات کنند.
مقصود از شهادت بر خلق
پس از روشن شدن اصل شهادت، خوب است بدانیم که مقصود از شهادت بر خلق چیست؟ در این باره چند نظر مطرح است:
اول؛ مقصود از شهادت بر مردم، شهادت بر اعمال آنها است.
دوم؛ مقصود، بیان حق و دین است یعنی امامان شهادت می دهند که حق را به مردم گفته اند و احکام دین را بیان نموده اند.
سوم؛ شهادت می دهند برای انبیای گذشته که آنان احکام را به مردم ابلاغ نموده اند.
چهارم؛ شاهد را به معنای لغوی یعنی حاضر در نظر بگیریم ، پس شاهد بر خلق یعنی اعمال خلق بر آنان عرضه می شود و آنان شاهد ما یعنی حاضر و ناظر بر اعمال خلق هستند و چیزی بر آنها مخفی نیست و دلیل این قول روایاتی است که دلالت دارد بر این که هر هفته (و در بعضی از اخبار هفته ای دو مرتبه) اعمال خلق بر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) عرضه می شود.
فواید شاهد بودن ائمه
شاهد بودن امامان بزرگوار بر ما فوایدی دارد که عبارتند از:
1. شاهد بر اعمال هستند تا این که خلق، با این اعتقاد، خودشان را از بدیها دور بدارند.
2. به جهت اعمال خلق ، شاهد بر آنها هستند تا این که خلق، با اعتقاد به این حقیقت، خود را به انجام فضایل وادارکنند.
3. این بزرگان شاهد بر اعمال خلقند تا این که دعاها و طلب فیوضات مردم، با اعتقاد به این حقیقت (شاهد بودن معصومین)، روی انتظام باشد و بدانند که اگر اخلاص نداشته باشند، دعا و تضرع بی اخلاصشان مشهود معصومین است، بنابر این بر رد دعاها و تأخیر خواسته هایشان اعتراض نداشته باشند.
4. معصومین شاهد بر خلقند تا مردم با اعتقاد به این حقیقت که خود و اعمالشان، مشهود معصومین هستند شایستگی ها و استحقاق ها را در روا شدن حاجات، منظور کنند که اگر چنانچه بدون دعا و تضرع به آنها خواسته هایی عطا شد و یا عطا نشد متوجه باشند که قابلیت هایشان مشهود معصومین بوده و چون اینها وسائط فیض هستند طبق قابلیت ها از خدای تعالی فیض را اخذ و به خلق اعطا و یا از آنها منع کرده اند.
3. امام مهدی چشم بینای خداوند
در فرازی از زیارت حضرت حجت (عج) در روز جمعه می خوانیم: «السلام علیک یا عین الله فی خلقه» سلام برتو ای دیده خدا در میان خلق، و در میان آفریده هایش. ما از این جمله به این نکته می رسیم که امام زمان (عج) دیده بان خداست. تمام اعمال ریز و درشت ما را، درون و برون ما را ، افکار و نیات ما را می بیند و می خواند و می داند. این جایگاه امامت است.
اعتقادمان بر این است که اگر عالم علاوه بر این که محضر خدای منان است: « وَ هُوَ مَعَكمُ أَینَ مَا كُنتُمْ ؛ او با شماست، هرکجا می خواهید باشید» در محضر امام زمان نیز هست»؛ کما اینکه معصومین علیهم السلام در تأویل آیه فرموده اند: هر کجا باشید امام با شماست و هیچ جای عالم نیست که امام زمان (عج) آنجا حضور نداشته باشد لذا حضرت در یکی از توقیعات شریف و نورانیشان فرمودند: « علم و دانش ما احاطه به همه خبرهای شما دارد، ذره ای و هیچ چیزی از اخبار شما و از مسائل و مطالب شما از ما مخفی نیست».
نتیجه سخن
اگر پیروان حضرت باور کنند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در میان آنها زندگی می‌کند و شاهد اعمالشان است، رفتار و زندگی و فداکاری و مرگ و حیات آنها تغییر کیفی پیدا می‌کند و چه‌بسا جهش بزرگی در حرکت تکاملی‌شان به‌سوی مدینه فاضله ایجاد شود. « امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در میان ما حضور دارد و هر عملی را که انجام می‌دهیم، می‌بیند و می‌شنود. روزی که پیروان حضرت (عجل الله تعالی فرجه) به این اعتقاد برسند و آن را لمس کنند، بزرگ‌ترین جهش‌ها در راه تکامل زندگی‌شان به وجود می‌آید. و این قدم اصلی برای تسریع در ظهور حضرت (عجل الله تعالی فرجه) است.»
مهم این است که انسان این حقیقت را وجدان کند و این حضور فراگیر را با همه وجود احساس کند. در این صورت غیبت برای او به‌منزله مشاهده می‌شود و او خود را همواره در حضور امام زمانش حس می‌کند آن‌وقت به‌طور طبیعی و بدون هیچ تکلفی، رعایت احترام و آداب نسبت به آن وجود مقدس را با جدیت خواهد داشت و راه رسیدن به (قوت یقین) در زمان غیبت برایش از این طریق هموار می‌گردد. البته حصول این حالت از طریق معرفت عمیق تر و کامل تر نسبت به همه ارکان دین امکان پذیر است.

. مدیر بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج) شعبه دزفول.
. مفردات الفاظ قرآن ص 257 و 268
. بحار الانوار ج 53 ص 175
. فرازی از سخنان دکتر مصطفی چمران

شعر مهدوی

غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا

مثل باران بی ریا و ساده‌ای
چون دعا، مهمان هر سجاده‌ای
باز هم می آیی از یک راه دور
شهر را پر می‌کنی از عطر و نور
سبز می رویی میان قلب‌ها
عطر گل‌ها را تو می‌بخشی به ما
چشم خواب آلوده را تر می‌کنی
غصه‌ها را زود پرپر می‌کنی
می‌شوی هم‌ صحبت پروانه‌ها
می‌نشانی عشق را در خانه‌ها
با تهی دستان محبت می‌کنی
شادمانی را تو قسمت می‌کنی
پیشوازت ماه می آید ز اوج
نور می ریزد به پایت موج موج
انتظارت همدم دیرین ماست
حرف‌هایت صحبت شیرین ماست
زودتر ای کاش بازآیی ز راه
گل ‌کنی چون ماه در باغ نگاه
رابعه راد

بدون تو نمی‌شود به باغ آرزو رسید
نمی‌شود بدون تو در این هوا نفس کشید
نگاه کن که بینوا به کنج غربتی سیاه
ز دوری‌ات به جز غم و کویر و خستگی ندید
بیا که در نبود تو، تو ای شکوه چشمه سار
کبوتر نشاط من ز بام خاطرم پرید
خوشا به حال آن که او کمی نگاه دوست را
به قیمت سپردن حیات خویشتن خرید
فقط تویی بهانه قشنگ های و هوی من
بیا که با تو می‌شود به باغ آرزو رسید
محمد شریفی

مرا از جمعه‌ها آغاز کن، از شنبه بیزارم
که از حس غریب و مبهم آدینه سرشارم
من از تعطیل چشمان شما، نه! بر نمی‌گردم
خدا هم خواسته، پس من کیم تا دست بردارم
غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا
کمی تعجیل کن آشفته از این جمعه بازارم
به شوقت چشم‌های خسته را تا عشق می‌آرم
از این جا می‌رسی باشد بگو تا چند بشمارم؟
گلاب و عطر خاک و ضجه ضجه آیه قرآن
و نرگس در مسیر خالی پروانه می‌کارم
برایم هفته از دیدار تو آغاز می‌گردد
مرا از جمعه‌ها آغاز کن از شنبه بیزارم
شیدا شیرزاد عراقی

عادت نداشتیم به باران نداشتن
چشم‌انتظار ماندن و مهمان نداشتن
درگرگ و میش آتش و نان پیش می‌رویم
کم کم به روی ساحل ایمان نداشتن
روزی هزار مرتبه تا مرگ می‌رویم
بی تودر آستانه توفان نداشتن
ازعشق و ازجنون به همین قدر قانعیم
کاری به کار کوه و بیابان نداشتن
مسیح صدیقی تنکابنی
دوماهنامه امان ـ شماره 49

صالحان، فاتحان جهان


مقدمه
حاكمیت در زمین، از آنِ صالحان و نیكان است. در واقع، آن‌ها هستند كه وارثان واقعی زمین می‌باشند و حكومت جائران و ظالمان و مستكبران، غاصبانه است. قرآن، بارها به این حق اساسی و واقعی تصریح و چنین یاد می‌كند که: «أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ». این تعبیر به جای «أَنَّ عِبَادِی الصَّالِحِینَ یرثون الْأَرْض» همراه تأكید «لقد» که در ابتدای آیه آمده است، قطعیت در وعده را بیان می‌كند. تأكید بر ویژگی «بندگی خدا» و «صالح بودن» و «عبادت خدا» در این وعده بزرگ الهی، بیان‌گر شروط تحقق این وعده عظیم می‌باشد كه نیاز به چنین نظامی دارد و تحقق آن، بندگی خالصانه خداوند و التزام به اوامر الهی را می‌طلبد. در روایات بسیاری از امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: مصداق كامل این آیه، روز حكومت حضرت مهدی (عج) است.

انسان‌های صالح کیستند؟
با توجه به نسبت دادن بندگان به خدا (عبادی)‌، ایمان و توحید آن‌ها آشكار می‌شود و با توجه به كلمه «صالحون» كه معنای وسیعی دارد، همه شایستگی‌ها به ذهن می‌آید؛ شایستگی از نظر عمل و تقوا، شایستگی از نظر علم و آگاهی، شایستگی از نظر قدرت و قوت و شایستگی از نظر تدبیر و نظم و درك اجتماعی و…. هنگامی كه بندگان با ایمان، این شایستگی‌ها را برای خود فراهم كنند، خداوند نیز كمك می‌كند تا آن‌ها بینی مستكبران را به خاك بمالند و وارث میراث‌های آن‌ها شوند.
در فرازی از سوره اعراف خداوند متعال -که امام باقر علیه السلام آن را در مورد آل محمد و شیعیان ایشان می‌دانند- ویژگی صالحان را این گونه بیان می‌كند: «وَالَّذِینَ یمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَه إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ؛ و كسانی كه به كتاب ]الهی[ تَمسُّك جویند و نماز به پا دارند، به راستی كه ما پاداش اصلاحگران را تباه نخواهیم كرد».
تمسك جستن، یعنی گرفتن و چسبیدن به چیزی برای حفظ و نگهداری آن. این صورت حسی آن است و صورت معنوی آن، این است كه انسان با كمال جدیت، به عقیده و برنامه‌ای پایبند باشد و در حفظ و حراست آن، بكوشد. تمسك به كتاب الهی، این نیست كه انسان صفحات قرآن، تورات یا كتاب دیگری را محكم در دست بگیرد و در حفظ و حراست جلد و كاغذ آن بكوشد؛ بلكه تمسك واقعی، آن است كه اجازه ندهد كمترین مخالفتی با آن انجام شود و در تحقق مفاهیم آن، از جان و دل بكوشد.
آیه فوق، به خوبی نشان می‌دهد اصلاح واقعی در روی زمین، بدون تمسك به كتب آسمانی و فرمان‌های الهی، امكان پذیر نمی‌باشد. این‌كه می‌بینیم از میان فرمان‌های خدا بر «نماز» تكیه شده است، به سبب آن است كه نماز واقعی، پیوند انسان را با خدا چنان محكم می‌كند كه برابر هر كار و هر برنامه، او را حاضر و ناظر می‌بیند و مراقبت از اعمال خویش می‌كند این همان است كه در آیات دیگر، تعبیر به تأثیر نماز در دعوت به امر به معروف و نهی از منكر شده است. از طرفی، نماز موجبات مصونیت از فساد و گناه را فراهم می‌آورد كه لازمه اصلاح در همه ابعاد می‌باشد: «إنَّ الصَّلاه تنهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللهِ أكْبَرُ».
ارتباط این موضوع با اصلاح جامعه انسانی، روشن‌تر از ‌آن است كه به بیان نیاز داشته باشد. امیرمؤمنان علیه السلام با اشاره به تلازم بین اصلاح روابط بندگی با خدا و اصلاح جامعه می‌فرماید: «آن كس كه میان خود و خدا را به صلاح دارد، خدا میان او و مردم را به صلاح آرد و آن كس كه كار آخرت خود را اصلاح كند، خدا كار دنیای او را سامان دهد وآن كس كه او را از خود بر خویشتن واعظی است، خدا را بر او حافظی است».
پس صلاحیت اصلاح‌گری، برازنده كسی است كه با تمسك به قرآن و التزام تام به آن و فهم و سواد قرآنی و با التزام به نماز، با خدا ارتباط داشته باشد تا شایستگی لازم را برای همراهی با حضرت حجت (عج) برای تحقق حكومت جهانی بیابد.
از نكات قابل توجه در آیه مورد بحث این است كه لازمه اصلاح‌گری، بندگی كردن است؛ لذا قبل از كلمه «الصَّالِحُونَ»، «عِبَادِی» آمده كه با اضافه به ضمیر متكلم وحده، بیانگر عنایت ویژه خداوند به آنان است. آنچه كه لیاقت اصلاحگری را ایجاد می‌كند، بندگی در آستان حضرت حق است.
ویژگی‌های صالحان در حكومت موعود
در قرآن مجید آیات متعددی درباره یاران حضرت مهدی (عج) و ویژگی های ایشان موجود است كه بسیار امیدبخش و سازنده‌اند. این آیات بیانگر حقایق و واقعیت‌هایی است كه اگر به طور جدّی و همه جانبه تعقیب شوند، موانع ظهور را برداشته و علت غیبت و مسؤولیت ما را در قبال آن، معین می‌كنند و جهان را به استقبالِ مصلح جهانی، حركت می‌دهند و اسباب تعجیل فرج آن عزیز سفر كرده را می‌آورند. برخی از آنها عبارتند از:
1. تقوای الهی
معیار و اساس كرامت در اسلام، چیزی جز پرهیزكاری و دوری از گناه نیست. اگر قرار باشد انتظار فرج فضیلت و كرامت مؤمنان به شمار آید، هرگز نمی‌تواند خارج از مدار تقوا باشد. دامن آلودگانِ به خباثت گناه، اگر در فراق یار، به ظاهر، خون از دیده ببارند، باز هم در شمار منتظران نیستند. آشنایان با لذّت‌های شیطانی و كامرانی‌های نفسانی، اگر در هجر یار، عمری را ناله برآورند، باز هم به ساحت یزدانی انتظار، راه نمی‌یابند زیرا امام صادق علیه السلام دوری از گناه را همراه و همدوش انتظار شمرده است: «اجتناب المحارم و انتظار الفرج؛ دوری از گناه و انتظار فرج…».
2. اهل سبقت در خیرات
امام صادق علیه السلام درباره این آیه: «فَاسْتَبِقُواْ الْخَیرَاتِ أَینَ مَا تَكُونُواْ یأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِیعًا؛ پس در خوبی‌ها پیشی گیرید؛ هر كجا باشید، خداوند، همه شما را خواهد آورد. فرمود: «درباره قائم (عج) و اصحاب او نازل شده است كه بدون قرار و وعده قبلی جمع خواهند شد».
3. عشق سرشار به خدا
خداجویی و توحید، سرلوحه عقاید و خصال یاران مهدی است. آنان، خدا را به شایستگی شناخته و همه وجودشان، غرق جلوه نور ایزدی است. آن‌ها جز به خدا نمی‌اندیشند، در حدّی كه خداوند نیز آن‌ها را دوست دارد: «یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَه». دوست داشتن خدا، لازمه‌اش آن است كه پروردگارشان را بر هر چیز دیگری كه مربوط به خودشان باشد، از قبیل مال و جاه یا خویشاوند یا غیر آن، مقدم بدارند؛ بنابراین قومی كه وعده آمدنشان داده شد، احدی از دشمنان خدای سبحان را دوست نمی‌دارند و اگر قرار باشد فردی از افراد انسان را دوست بدارند، بر مبنای دوستی با خدا دوست می‌دارند؛ اما این‌كه خدا آنان را دوست می‌دارد، لازمه‌اش این است كه این طایفه، از هر ظلم و پلیدی معنوی، یعنی كفر و فسق مبرا باشند. حال یا به عصمت الهی یا با مغفرت الهی.
4. سازش ناپذیری مؤمنان برابر كافران
اولیای خدا، خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانند كه به عزت كاذب كفار اعتنایی كنند؛ بلكه برابر افكارشان، تأثیر ناپذیر هستند و از آنان، بیمی به دل راه نمی‌دهند: «أَعِزَّه عَلَى الْكَافِرِینَ؛ برابر كافران، سرسخت و نیرومندند».
5. جهاد و مبارزه پی‌گیر با كفّار و دشمنان اسلام
ایشان کسانی هستند که «یجاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللهِ» ؛ مجاهدت در راه خدا: یعنی در اثر محبّت به خداوند متعال، با تمام توان در راه خدمات او كوشش كرده و هرگز كوچك‌ترین سستی وخستگی در وجود خود احساس نخواهند كرد.
6. قاطعیت و تأثیرناپذیری از سرزنش‌ها
روح محافظه كاری و سازش، در آن‌ها نیست. با گام‌های استوار، در صراط مستقیم حركت می‌كنند و وسوسه‌های چپ و راست، در حركت آن‌ها اثر ندارد. اینان در روش و راهی كه در پیش گرفته‌اند، تحت تأثیر آنچه دیگران می‌گویند قرار نخواهند گرفت؛ بلكه همواره گوش به فرمان ولی خدا و به آنچه اندیشه‌های ناب و بصیرت نافذشان به آنان الهام می‌كند، می‌سپارند.
7. محوریت رضای الهی در امور
آن‌ها همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند: «یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً». برای تظاهر و ریا، قدم برنمی‌دارند و انتظار پاداش از خلق خدا ندارند. تنها به رضا و فضل او چشم دوخته‌اند و انگیزه حركت آن‌ها در تمام زندگی، همین است و بس.
8. انسجام و یكپارچگی
در سوره مائده، درباره این یاران می‌فرماید: «وَ مَن یتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ؛ و هر كس كه ولایت خدا و فرستاده او و كسانی را كه ایمان آورده‌اند، بپذیرد، پس (از حزب خدا است و) به راستی كه تنها، حزب خدا پیروزمند است.
از ویژگی‌های آنان این است كه اندیشه‌هایشان متحد، دیدگاه‌شان هماهنگ، دل‌هایشان به هم گره خورده است. هیچ اختلافی در راه و اندیشه و گفتار و رفتارشان نیست و همگی یك دل و یك زبان هستند. «گویی یك پدر و مادر، آنان را پرورانده و دل‌هایشان لبریز از مهر و محبت و خیرخواهی است. آگاه باشید من نام‌ها و شهرهای آنان را می‌دانم» .
آنچه بین ویژگی‌های یاران، جلوه بیشتری دارد، تشكل انسجام یافته و وحدت و یكپارچگی وصف ناپذیری است كه در كلام الهی نیز به آن اشاره شده است؛ اگرچه شاید جمعیتی باشند كه افراد آن، شایسته و با فضیلت باشند ولی جمعشان، جمعِ گسسته و پریشانی باشند كه شایستگی یك جمع مصلح كه توان مبارزه با دستگاه ظلم را نداشته، باشند؛ اما یاران حضرت حجت (عج)، چنان انسجام و یكپارچگی گروهی دارند كه محوریت آن را بر مبنای ولایت خدا و رسول خدا و تولی ولی خدا، سامان داده‌اند؛ لذا چنین حزبی، حتی با جمعیت كم، تأثیرگذار و فاتح میدان‌ها هستند«کم مِّن فِئَه قَلِیلَه غَلَبَتْ فِئَه كَثِیرَه بِإِذْنِ اللّهِ؛ به خواست خدا، چه بسا گروه اندكی كه بر گروه بسیار غلبه كند.

. مدیر مرکز تخصصی مهدویت قم.
. البرهان فی تفسير القرآن، ج 4، ص 89.
. اعراف / 170.
. تفسير نمونه، ج 6، ص 436.
. نهج البلاغه، ص 551.
. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»؛ حجرات/ 13.
. الخصال، ج 2، ص 79.
. بقره / 148.
. الغيبة، ص 241.
. مائده /54.
. يُجاهِدُونَ: (مجاهده): از باب مفاعله، دلالت بر استمرار كوشش می كند.
. من هدي القرآن، ج 2، ص 406.
. الزام الناصب، ص 200.
. بقره /249.
حجت‌الاسلام والمسلمین مجتبی کلباسی ـ دوماهنامه امان شماره 49

 

چلچراغ مهدوی

الامام الرضا علیه السلام: الرَّابِعُ‏ مِنْ‏ وُلْدِی‏ ابْنُ سَیدَه الْإِمَاءِ یطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ یقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِی یشُكُّ النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَیبَه قَبْلَ خُرُوجِهِ فَإِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ‏ وَ وَضَعَ مِیزَانَ الْعَدْلِ بَینَ النَّاسِ فَلَا یظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً؛
چهارمین از فرزندان من، فرزند سرور كنیزان است که خداوند به واسطه وى زمین را از هر ستمی پاک گرداند و از هر ظلمی منزّه سازد و او كسی است كه مردم در ولادتش شک كنند و پیش از خروجش غیبت كند و آنگاه كه خروج كند زمین به نورش روشن گردد و در میان مردم ترازوی عدالت قرار دهد و هیچ كس به دیگرى ستم نكند».
كمال الدین و تمام النعمه، ج‏2، ص 372

ای بقیع مطهر

ای رازدار صدیق صدیقه اطهر
و ای هم‌نوای مولا مهدی(عج)
آنگاه که غریبانه آنجا به زیارت می‌آید.
ای بقیع با ما سخن بگو
با ما از رازهای سر به مُهری که در سینه داری بگو
بگو، با ما بگو
لابد صدای گریه غریبانه آن یار را
هنگامی که بر غربت اسلام می‌گرید، شنیده‌ای؟
بگو، با ما بگو که حبیب ما
در رازگویی‌های علی‌وار خویش
و در مناجات‌های سجادگون هاش، چه م یگوید.
ای تربت مطهر!
ای آنکه بر تربت تو، جای جای، نشانه پای حبیب ما
و اثر اشک‌های غریبانه او باقی است
ای همنوای مولا مهدی!
ای کاش ما به جای خاک تو بودیم
و هنگامی که آن یار غایب از نظر به زیارت قبور می‌آمد.
بر پای او بوسه می‌زدیم.
سالهاست که من مزار ناشناس تو را
در شکسته‌های دلم پنهان کرده‌ام،
تا مبادا پای غریبه‌ای خلوت محبت ما را بر هم زند
و تیر نگاه نامحرمی از ملاقات‌های شبان همان باخبر شود.
خواستم بر مزارت گل بوته‌های اشک بکارم
اما استخوان در گلو، راه را بر بغض بست
و خار در چشم، راه را بر گریستن!
شهید سید مرتضی آوینی

 

آیه‌های مهدوی؛ امام زمان(عج) پایان بخش مظلومیت اهل‌بیت علیه‌السلام

شكی نیست كه هرگاه اراده‏ الهی بر تحقق امرى تعلق گیرد، آن مسأله قطعاً عملی خواهد شد و هیچ مانعی نمی‌تواند سد راه آن شود. قرآن می‌‏فرماید: «انما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ؛ همانا فرمان اوست كه هرگاه چیزى را اراده كند كه باشد، پس آن چیز خواهد بود و محقق خواهد شد».
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ (1) و ما اراده كرده‌‏ایم بر كسانی كه در زمین به ضعف و زبونی كشیده شدند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان [روى زمین] قرار دهیم».

نكته‏‌ها:
1. كلمه‏ «منت» در این‏جا به معناى نعمت بزرگ و باارزش است؛ نه منت زبانی به معنی بازگو كردن نعمت به قصد تحقیر دیگران که مسلماً كار زشت و ناپسندى است.
2. شكی نیست كه هرگاه اراده‏ الهی بر تحقق امرى تعلق گیرد، آن مسأله قطعاً عملی خواهد شد و هیچ مانعی نمی‌تواند سد راه آن شود. قرآن می‌‏فرماید: «انما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ؛ (2)همانا فرمان اوست كه هرگاه چیزى را اراده كند كه باشد، پس آن چیز خواهد بود و محقق خواهد شد».
3. با این‏كه همه نعمت‏‌ها از جانب خداوند است و بندگان در هر نعمتی رهین منت او هستند، لیكن او در خصوص چند نعمت، تعبیر به منت فرموده كه طبعاً از اهمیت بالاى آن‌ها حكایت دارد؛ از جمله:
ـ نعمت اسلام: «كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیكُمْ» (3).
ـ نعمت نبوت: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا»(4).
ـ نعمت هدایت: «بَلِ اللَّهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَداكُمْ»(5).
ـ نعمت حاكمیت مؤمنان: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ»(6).
4. مسأله حاكمیت مستضعفان بر زمین، با عبارات و بیان‏‌هاى مختلفی در قرآن آمده است:
ـ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ(7)؛ خداوند به كسانی كه ایمان آورده و كار شایسته انجام داده‏اند، وعده‏ خلافت در زمین ‏را داده است».
ـ «وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا…ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ(8)؛ بعد از آن‌كه اقوام ستمگر پیشین را هلاک كردیم… شما را جانشینان زمین قرار دادیم».
ـ «أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ(9)؛ بندگان صالح، وارث زمین می‌‏شوند».
ـ «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ كانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا(10)؛ ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمین گرداندیم».
ـ «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِینَ*وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ(11)؛ ما ستمگران را نابود، و بعد از آن، شما را ساكن زمین می‌گردانیم».
5. مراد از مستضعفان در این آیه ـ با توجه به مجهول بودن فعل «اسْتُضْعِفُوا» ـ كسانی هستند كه خود در این امر نقش نداشته‌اند و استكبار، آنها را به استضعاف كشانده است.
6. مفضل بن عمر گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم كه فرمود: «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نظرى به علی و حسن و حسین علیه‌السلام افكند، گریست و فرمود: «شما مستضعفان‏ بعد از وفات من هستید». من سؤال کردم: «یابن رسول‌الله! معنی آن چیست؟» فرمود: «یعنی شما امامان بعد از من هستید، چون خداوند می‌‏فرماید: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِین» و این آیه تا روز قیامت بر ما جاری است». (12)
7. در روایات بسیار، حضرت مهدى(عج) و حكومت آن بزرگوار در آخرالزمان، مصداق اتمّ این آیه معرفی شده است. حضرت علی علیه‌السلام در تفسیر این آیه فرمود: «هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ یبْعَثُ اللَّهُ مَهْدِیهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَیعِزُّهُمْ وَ یذِلُّ عَدُوَّهُم(13)؛ ‏ اینان كه در زمین ضعیف گشته‌‏اند، آل‌پیغمبرند كه خداوند مهدى آنها را برمی‌انگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند».
8. حكومت جهانی مستضعفان و حمایت از مظلومان تاریخ، اراده و خواست الهی است: «نُرِیدُ».
9. در حكومت خودكامه طاغوتی، نیروهاى كارآمد به ضعف كشانده می‌‏شوند: «اسْتُضْعِفُوا».
10. آینده از آنِ مستضعفان است. «نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه».
11. امامت، هم‌چون بعثت، نعمت ویژه‌‏اى است كه خداوند بر مردم منت می‌نهد. قرآن در مورد بعثت پیامبر (ص) می‌فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا» (14)؛ در این‏جا هم می‌‏فرماید: «نَمُنَّ … نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه».

1. قصص/ 55.
2. يس/ 82.
3. نساء/ 94.
4. آل‏‌عمران/ 164.
5. حجرات/ 17.
6. قصص/ 55.
7 . نور/ 55.
8 . يونس/ 13-14.
9 . انبياء/ 105.
10 . اعراف/ 137.
11 . ابراهيم/ 13-14.
12 . معانی الأخبار، ص 79.
13. الغيبه طوسی، ص 184.
14 . آل‏‌عمران/ 164.
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ـ نشریه امان شماره 49

 

در محضر امام

معیار، انگیزه است
حضرت امام خمینی(ره):
«نه گوشه‏‌گیرى صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشكیل حكومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه‌‏هاى آنها است. چه بسا عابد و زاهدى كه گرفتار دام ابلیس است و آن دام‏‌گستر، با آنچه مناسب او است چون خودبینی و خودخواهی و غرور و عُجْب و بزرگ‏بینی و تحقیر خلق اللَّه و شرك خفی و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک می‌‏كشاند. و چه بسا متصدى امور حكومت كه با انگیزه‌الهی به معدن قرب حق نائل می‌‏شود، چون داود نبی و سلیمان پیامبر علیهماالسلام ـ و بالاتر و والاتر چون نبی اكرم ـ صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و خلیفه بر حقّش علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام و چون حضرت مهدى ـ ارواحنا لِمَقْدَمِه الفداء ـ در عصر حكومت جهانی‌‏اش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر انگیزه‏‌ها به نور فطرت نزدیكتر باشند و از حُجب حتّی حُجب نور وارسته‌‏تر، به مبدأ نور وابسته‏‌ترند». (1)

انتظار، جهت قانون‌گزاری
حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای(مدظله‌العالی):
«باید تمام قوانین ما، مقرّرات مملكتی، ادارات دولتی، نهادهای اجرایی و همه و همه، از لحاظ ظاهر و از لحاظ محتوا، اسلامی بشود و به اسلامی شدن روز به روز نزدیك‏تر بشود. این جهتی است كه انتظار ولی‌عصر (عج) به ما و به حركت ما می‏‌دهد. امام زمان (عج) ـ در دعای ندبه می‏‌خوانید كه ـ در مقابل فسوق، عدوان، طغیان، نفاق مقابله می‏‌كند و نفاق و طغیان و عصیان و شقاق و دو دستگی را ریشه كن می‌‏كند و ازاله می‏‌كند. ما هم باید در جامعه‏‌مان، امروز در آن جهت حركت كنیم و پیش برویم. این است آن چیزی كه ما را به امام زمان ـ صلوات اللَّه علیه ـ از لحاظ معنوی نزدیک خواهد كرد و جامعه ما را به جامعه ولی‌عصر ـ صلوات‌اللَّه‌وسلامه‌علیه ـ آن جامعه مهدوی علوی توحیدی، نزدیك‏تر و نزدیك‏تر خواهد كرد». (2)

1. صحيفه امام، ج‏18، ص 512.
2. خطبه نماز جمعه 59/04/06.

http://amanmag.mahdaviat.ir/articles/4825/

حکایت ها و هدایت ها

از سر سیری!
در داستان‌ها این طور آمده که روزی نادرشاه برای زیارت امام رضا علیه السلام با ملازمان خود به حرم مطهر مشرف می‌شد. سر راه خود شخصی را دید که اطراف صحن حرم نشسته بود. به او گفت: «به چه منظور اینجا نشسته‌ای؟» گفت: «از امام رضا درخواستی دارم». نادرشاه گفت: «هنوز نگرفته‌ای؟» زائر گفت: «نه». نادرشاه گفت: «چند روز است که اینجایی؟» گفت: «سه روز». نادرشاه گفت: «من می‌روم زیارت می‌کنم و ساعتی دیگر بر می‌گردم؛ چنانچه حاجت خود را از امام رضا نگرفته باشی، دستور می‌دهم گردنت را بزنند!»
زائر دست پاچه و درمانده شد. اما ساعتی بعد که نادرشاه برگشت، او حاجتش را گرفته بود! وقتی راز این مطلب را از نادرشاه پرسید، گفت: تو این چند روز داشتی با امام رضا بازی می‌کردی و از سر سیری، حاجت خود را از ایشان طلب می‌کردی. به خاطر همین موفق نبودی».
هدایت:
دوستان! کمی به دعاها و راز و نیازهایمان توجه کنیم. ظاهراً همین طور است که نمی‌توانیم حاجت خود را بگیریم. ما حتی در طلب حوائج مادی و آرزوی سلامتی بیماران که نیاز به آنها را احساس می‌کنیم نیز از سر عادت و شکم سیری از خدا طلب حاجت می‌کنیم، چه رسد به خطیرترین و حیاتی‌ترین حاجت خود که طلب مغفرت باشد. چرا که اگر گناهان مورد عفو و رحمت الهی قرار نگیرند، حیات اصلی و حقیقی ما به شدت مورد تهدید قرار می‌گیرد. اما اگر اضطرار و استیصال در وجود ما جای بگیرد، مثل انسان‌های عارف و روشن ضمیر که خطرات جدی و وحشتناک معاصی را می‌دیدند، آن وقت حال دعای ما فرق خواهد کرد؛ با چشمی اشکبار، قلبی دردمند و امیدوار و آهی سوزان به درگاه خدا خواهیم رفت.
عزیزان! کسب چنین حالتی در دعا فقط در تقوای خالصانه و توسل عاشقانه نهفته است.

سایت مجله امان - مجله عمومی - ویژه امام زمان علیه السلام

آیات و روایات متناسب هفته وحدت :

آیات و روایات متناسب هفته وحدت :

قرآن کریم:
وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعاً و لاتَفَرَّقُوا
همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد
آل عمران ، آيه ۱۰۳ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
أيُّهَا النّاسُ! عَلَيكُم بِالجَماعَةِ و إيّاكُم و الفُرقَةَ
اي مردم! بر شما باد به جماعت و بپرهيزيد از جدايي
ميزان الحكمه ، ح ۲۴۳۴ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ
وحدت مايه رحمت ، و تفرقه موجب عذاب است
كنزالعمّال ، ح ۲۰۲۴۲ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
يَدُاللَّهِ عَلَي الجَماعَةِ و الشَّيطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَةَ يَركُضُ
دست خدا بر سر جماعت است و شيطان با كسي همراه است كه با جماعت ناسازگاري كند
كنزالعمّال ، ح ۱۰۳۱ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
عَلَيكَ بِالجَماعَةِ ؛ فَإنَّما يأكُلُ الذِّئبُ القاصِيَةَ
با جماعت همراه شو ؛ زيرا گرگ ، گوسفند دورمانده را مي‏خورد
مسند أحمد ، ج ۶ ، ص ۴۴۶ .

امام علي عليه السلام :
لَوسَكَتَ الجاهِلُ مَااختَلَفَ النّاسُ
اگر نادان خاموشي مي‏گزيد ، مردم دچار اختلاف نمي‏شدند
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۸۱ .

امام علي عليه السلام :
عَلَيكُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إيّاكُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ
بر شما باد به ارتباط و بخشش به يكديگر و دوري گزيدن از جدايي و پشت كردن به يكديگر
نهج البلاغه ، نامه ۴۷ .

هفته وحدت و علت نامگذاری آن

هفته وحدت و علت نامگذاری آن

فاصله میان ۱۲ ربیع الأول که سالگرد ولادت بیامبر اکرم (ص) بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیع الأول که تاریخ ولادت رسول الله محمد(ص) بنا بر روایات موجود در شیعه است، از سوی امام خمینی ره، به عنوان هفته وحدت نامگذاری شده است . ارگانی رسمی هم با نام مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی رسما در حال فعالیت هست و هر ساله کنفرانسهایی برگزار می کند که کنفرانس بین المللی وحدت در هفته وحدت هر ساله در تهران برگزار می شود و علمای بزرگ را از کشورهای مختلف دور هم جمع می کند.

پيروزي انقلاب اسلامي كه در سايه وحدت افراد ملت و اقشار و طوايف آن در اسلام به تحقق پيوست، موجبات وحدت ملل مسلمان را فراهم كرد. اين وحدت به صورت حركت و نهضت اسلامي عليه طاغوت و سلطه هاي اشغالگران و استعمار منجر به پيروزي انقلاب اسلامي شد. در مقابل استعمارگران، از دو طريق در صدد جلوگيري از وحدت رو به رشد ملت هاي اسلامي برآمد:

- تقويت تعصب نژادي و قومي و طايفه اي يا ملي گرايي؛

- تحريك تعصبات فرقه اي يا شيعه و سني

امام خمینی(ره) در واکنش به اين سياست خصمانه فرمودند:«از ملي گرايي خطرناك تر و غم انگيزتر ايجاد اختلاف بين اهل سنت و جماعت با شيعيان است و القاء تبليغات فتنه انگيز و دشمن ساز بين برادران اسلامي است. بحمدالله تعالي در انقلاب اسلامي ايران هيچ اختلافي بين دو طايفه وجود ندارد و همه با دوستي و اخوت در كنار هم زندگي مي كنند، اهل سنت كه در ايران جمعيتش بي شمارند و در اطراف و اكناف كشور زيست مي كنند و داراي علما و مشايخ بسيار هستند، با ما برادر و ما با آنها برادر و برابريم، و آنان با نغمه هاي نفاق افكنانه اي كه بعضي جنايت كاران و وابستگان به صهيونيسم و آمريكا ساز نموده اند، مخالف اند. برادران اهل سنت در كشور اسلامي بدانند كه عمال وابسته به قدرت هاي شيطاني بزرگ خيرخواه مسلمين و اسلام نيستند و لازم است مسلمانان از آنان تبري كنند و به تبليغات نفاق افكنانه آنان گوش فرا ندهند. من دست برادري به تمام مسلمانان متعهد جهان مي دهم».

بر اين اساس چون روز ولادت پيامبر اكرم(ص) طبق روايات شيعه 17 ربيع الاول و طبق روايات برادران اهل سنت 12 ربيع است، و برگزاري دو جشن چندان خوشايند نيست، در 6 آذر 1360 طي پيامي از طرف قائم مقام رهبري روزهاي دوازدهم تا هفدهم ربيع الاول هر سال قمري به عنوان هفته وحدت اعلام شد تا در ايران و سراسر جهان اسلام با تشكيل اجتماع و كنگره اسلامي و جشن، ضمن تحكيم وحدت و برادري اسلامي، به پيشبرد انقلاب جهاني اسلام كمك شود، از آن زمان تا كنون در ايران و ساير كشورهاي اسلامي هفته وحدت با شكوه تمام برگزار مي شود.

در اين رابطه توجه به نكات زير حائز اهميت است :

1. معنا و مفهوم وحدت و اتحاد شيعه و سني: منظور از وحدت شيعه و سني کنار گذاشتن مسائل اختلافي و تکيه بر مشترکات و مبنا قرار دادن آنها در تعامل با يکديگر و در مسائل مربوط به جهان اسلام و صحنه بين المللي است. به گونه اي که مسلمانان فارغ از اختلافات و با پرهيز از تفرقه در مسائل جهان اسلام همسو و هم جهت حرکت کنند. به تعبير ديگر اختلافات مانع از اخوت اسلامي و وحدت صفوف مسلمين در برابر دشمنان نيست از اين رو معناي اتحاد شيعه و سني دست برداشتن و کوتاه آمدن از اصول و اعتقادات خويش نيست بلکه در عين وجود اختلافات زمينه تعامل و جهت گيري يکسان در مسائل کلي و بين المللي در ميان آنها وجود دارد به همين جهت مطابق قانون اساسي «دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست کلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و کوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد» (1). مقام معظم رهبري فرمودند: «معناي اتحاد بين ملت هاي اسلامي اين است که در مسائل مربوط به جهان اسلام همسو حرکت کنند و به يکديگر کمک کنند و در داخل اين ملت ها سرمايه هاي خودشان را بر عليه يکديگر به کار نبرند» (2).

2. ضرورت و لزوم اين وحدت: در شرايطي که دشمنان اسلام تمام تلاش خويش را براي مبارزه و مقابله با اسلام به کار بسته و آشکارا اعلام مي کنند «جهان اسلام در قرن بيست و يکم يکي از مهمترين ميدان هاي زورآزمايي سياست خارجي آمريکاست» و «تقابل اصلي آينده جوامع بشري برخورد فرهنگ اسلامي و فرهنگ غربي است»(3). تأکيد بر مسائل اختلافي و تفرقه ميان صفوف مسلمانان منطقي نيست. در زماني که مسلمانان مي توانند با توجه به جمعيت بيش از يک ميليارد نفر و منابع و امکاناتي که در اختيار دارند به عنوان يک قدرت تأثيرگذار در صحنه بين المللي مطرح باشند پرداختن به اختلافات و مسائل تفرقه انگيز نتيجه اي جز به هدر رفتن سرمايه ها و استفاده دشمن از اين اختلافات، نخواهد داشت.

3. اخوت اسلامي: اسلام مسلمانان را امت واحده خوانده است: «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» (4). و مؤمنان برادر يکديگر معرفي شده اند: «انما المؤمنون اخوه فأصلحوا بين اخويکم» (5). قال الصادق(ع) «المسلم اخ المسلم» (6). بنابراين اختلاف در پاره اي از مسائل مانع اخوت اسلامي و وحدت مسلمانان نمي شود وقتي اسلام به مسلمانان سفارش مي کند که با پيروان اديان آسماني و مکاتب ديگر بشري با عدل و مسالمت رفتار شود و آنان را به مشترکات توجه مي دهد «قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقالوا شهدوا بانا مسلمون؛ بگو اي اهل کتاب بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را غير از خداي يگانه به خدايي نپذيرد هرگاه سرباز زنند بگوييد گواه باشيد که ما مسلمانيم» (7). آيا مسلمانان نبايد با توجه به مشترکات و کنار گذاردن اختلافات با يکديگر با مسالمت و عدل رفتار کنند. بنابراين با توجه به آنچه بيان شد روشن است که وحدت ميان مسلمانان و اتحاد بين فرق اسلامي امري لازم و ضرروي است هر چند ممکن است اهميت اين امر در شهرهاي مرکزي ايران و مناطق شيعه نشين محسوس نباشد اما در مناطق مرزي ايران و نقاطي که شيعيان و اهل تسنن در کنار يکديگر زندگي مي کنند همچنين در صحنه بين المللي و مناسبات کشورهاي اسلامي با يکديگر وحدت و اتحاد بين مسلمين و پرهيز از اختلافات ضرورت و اهميت اين امر به خوبي قابل درک است امام خمینی در این زمینه فرمودند: «امروز اختلاف بين ما تنها به نفع آنهايي است که نه به مذهب شيعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفي و يا ساير فرق آنها مي خواهند نه اين باشد نه آن راه را اين طور مي دانند که بين شما و ما اختلاف بيندازند» (8).

پي نوشت ها:

1. قانون اساسي، اصل 11.

2. حديث ولايت، ج 4، ص 262.

3. حميد نگارش، هويت ديني و انقطاع فرهنگي، نمايندگي ولي فقيه در سپاه، ص 184.

4. سوره انبياء، آيه 92.

5. سوره حجرات، آيه 10.

6. شيخ عباس قمي، سفينه البحار، انتشارات اسوه، 1416 ه.ق، ج 1، ص 54.

7. سوره آل عمران، آيه 64.

8. صحيفه نور، ج 12، ص 259.

1 2 3 5 6