موضوع: "بدون موضوع"

حوزه و نوسازی فرهنگی

فعالیت حوزه در فرآیند توسعه بیشتر جنبه فرهنگی دارد. هدف ازاین فرهنگ تحقق کامل همه امکان هایی است که در ضمیر بشر نهفته است. بررسی فعالیت های روحانیان در بستر تاریخ نمایان گر آن است که فرهنگ سازی از دست آوردهای مهم حوزه ها بوده است. ظهور وبروز چنین فرهنگی به چند مولفه وابسته است که به برخی از آن هااشاره می کنیم:1) تاثیر و رسوخ در باورها و اعتقادات مردم و یکدلی و یکرنگی با آنان; این تاثیر در صورتی که پایدار باشد زمینه ساز بسیاری از فعالیت ها خواهد شد. برای پایداری تاثیر لازم است:

الف) فرهنگ عرضه شده دارای غنای لازم باشد.

ب) ارتباط دوسویه بین سخن گو و مخاطب بر قرار شود.

ج) از کلی گویی و عبارت پردازی های غیر هنرمندانه پرهیز شود.

«آقا نجفی » از حوزویانی است که با زبانی مردمی توانسته است آثار بجا و به یادماندنی «سیاحت شرق » و «سیاحت غرب » راتالیف و در ذهن و زبان مردم رسوخ کند.

2) تعیین فضای مطلوب فرهنگی،

یافتن «آنچه باید کرد» از ضروریات هر نوع کوششی به حساب می آید. تحقق این امر در پرتو مواجه فکری حاصل می شود، و هر چه تلاش ها جدی تر باشد نتیجه نیز کامل تر خواهد بود.

3) دست یابی به زبانی در خور;

زبانی کارآمد که به دور از موعظه و نصیحت مستقیم باشد داشتن زبان تبلیغ مناسب از مؤثرترین و پایدارترین اسباب اثرگذاری به شمار می آید. «قرآن مجید» و «نهج البلاغه » سر مشق های جاودان چنین زبانی هستند. با این که هدف قرآن هدایت و ارشاد تمام مردمان است، اما این هدایت هرگز به صورت موعظه و پند واندرزهای خشک و رسمی نیست. تمثیل ها و استعاره ها و مجازهای هنرمندانه در سراسر قرآن به چشم می خورد.

داستان «ذوالقرنین » از نمونه های این زبان ارشادی است. ایجازدر روایت چنین داستانی در سرحد کمال است، به گونه ای که دست یافتن به چنین ایجازی - در زمان حاضر - در نقل داستان، آسان نیست.

ایجازی که به قول «اهل بلاغت » اخلال در معنا ایجاد نکند.

داستان حضرت یوسف(ع) با توجه به ظرافت و حساسیت هایی که دارداز نمونه های بسیار بارز دیگر است. شرح بی پردگی هایی که در بطن داستان حضرت یوسف(ع) موجود است، آن چنان در پرده حجب و حیاعنوان شده است که خود می تواند دلیلی بر عصمت و طهارت یوسف(ع)باشد.

این گونه هنرمندی ها در زبان کتب دینی فراوان به چشم می خورد وبا گذر ایام، راز و رمز آن ها بهتر و بیشتر آشکار می شود.

به هر حال بیان دینی در برخی دوره ها و عصرهای پیشین شیوه مطلوب تری داشته است و کاملا پیشروتر از زمان خود بوده است.

اما امروزه نمی شود ادعا کرد که زبان و فرهنگ تبلیغ دینی مطلوب است. معجزات و رفتار و کردار پیامبران نیز در جهت عینیت بخشیدن به زبان دین مؤثر بوده است. زیرا به این وسیله هنجارهابه کردارهای عینی و ملموس تری تبدیل می شده است. امروزه نیز به تناسب محیط و به مقتضای زمان به چنین هنرمندی هایی سخت محتاجیم.

4) تاثیر در زندگی روزمره مردم

عوام، حجم وسیعی از پیروان هر دین و آیین و مسلکی را تشکیل می دهند. هر عقیده ای به هر مقداری که بتواند آگاهانه، روشنگرعوام باشد به انجام کاری بزرگ توفیق یافته است. اگر زبان وبیان و روش تبلیغ، مردمی باشد و با هنرمندی، سرشته شود درلایه های درونی و سرشت انسان ها اثر می گذارد. چنین الگوهایی که خود عین هنرند و یا لااقل هنر شناسند بسیار مورد نیاز زمان حاضر است. ما به دیندارانی نیازمندیم که زندگی شان عین هنرباشد. تا الگویی واقعی و راستین برای زمان خود و نسل های بعدباشند. در این صورت نه تنها عوام جذب این الگوها می شوند وبلکه خطر عوام زدگی نیز کاهش می یابد. از این دیدگاه «سعدی »می تواند از زمره دیندارانی باشد که در سده های قبل توانسته است در اجتماع زمان خود و آینده و بین گروه های مختلف به حق تاثیرگذار باشد. «شهید مطهری » نیز از جمله کسانی است که باتوجه به این رسالت خطیر در زمان حیات پربارشان در جهت محقق شدن چنین رسالتی تلاش و کوشش بسیار کرد، کوشش هایی که محققانه نیز بود. ایشان در باره شعر آسمانی حافظ، «تماشاگه راز» راتالیف کرد. «داستان راستان » را به رغم اعتراض های مختلف گردآوری و به دور از هر گونه تعصب به تحقیق و تالیف پرداخت.

از این رو شخصیت آن بزرگوار به وسیله دوست و دشمن مورد ستایش قرار گرفت. تا به حدی که به قول امام دشمنانش شخصیت ممتاز اورا برنتافتند و هنرش موجب شهادتش شد.

5) ارائه تحلیلی نو از حوادث و وقایع جاری زمان

تحلیل حوادث به شرطی که جذابیت های لازم را داشته باشد در فهم ودرک دیگران مؤثر باشد، در پذیرش عقاید مؤثر واقع می شود.

6) رعایت انصاف در داوری ها

شخصیت هر کسی در شرایط و موقعیت های سخت بهتر شناخته می شود. دراین موقعیت ها است که داوری ها و موضع گیری ها سرنوشت ساز خواهدبود.

از دلایل محبوبیت شخصیت «شهید مطهری » داوری های منصفانه ایشان است. وی به عنوان یک شخصیت فرهنگی در باره دوست و دشمن تعصبی نداشتند و حتی اگر کار فرهنگی ارزشمندی را از شرق شناسی می دیدند، از آن به نیکی یاد می کردند.

7) داشتن شناخت مناسب از مخاطب

8) شناسایی مقتضیات زمان

9) به وجود آوردن محیط مساعد فرهنگی

علاوه بر موارد بالا، پرهیز از سیاست زدگی و دوری از احساسات سطحی و زودگذر می تواند شرایطی ایجاد کند که موجبات رونق بازارامور فرهنگی شود و از طرف دیگر ارضا کننده و مشوق اندیشمندان باشد. نمونه ای از فقدان فضای فرهنگی، فعالیت های پرورشی مدارس است. این فعالیت ها عمدتا سمت و سویی تصنعی و کاذب دارد،مربیان پرورشی مدارس بعضا نه هنرمند و نه هنرشناس هستند گرچه افراد بسیاری نیز هنرمند و باارزش هستند - فعالیت هایی که توسط چنین مربیانی عرضه می شود هیچ گونه ریشه و عمقی ندارد وزمینه ساز بی هویتی می شود.اگر فعالیت های فرهنگی حوزوی نیز چنین شود، نه تنها فایده ای ندارد، بلکه ضررهایی را نیز در پی دارد.

10) روشنگری هدف نهایی فعالیت های فرهنگی است. تمام دینداران به عنوان روشنگران، موظف اند، متحیران خاموش را به استدلال کنندگانی آگاه در آورند. این مهم در پرتو آزادی های معقول ومنطقی و هدف مند به دست خواهد آمد

تبلیغ و تحقیق

جایگاه ارجمند مبلغانمبلغان به شهادت تاریخ همواره در تمامی جوامع از اهمیت خاصی برخوردار بوده اند و حتی جوامع جاهلی و غیر متمدن برای خطیبان،شاعران، نویسندگان و هنرمندان خود ارزشی خاص قایل بوده اند چه آنان را زبان خود و بیان کننده آرمان ها، اندیشه ها و احساسات وفرهنگ خود می دانسته اند.

مبلغ کسی است که پیامی را به شایستگی به مقصد می رساند از این روی ارزش و جایگاه او را نمی توان از قداست، اهمیت و ارزش محتوای پیام و کار تبلیغی او جدا دانست.

فضیلت تبلیغ و جایگاه مبلغ در اسلام

در اسلام مبلغ کسی است که پیام قرآن و خداوند و محتوای گرانقدرو انسان ساز اسلام را به مردمان می رساند و آنان را از گمراهی،کژروی و ظلمت جهل می رهاند. چه ارزشی والاتر و بالاتر از رسانیدن پیام خداوند و گسترانیدن محتوای اسلام و قرآن و ایمان آفریدن وشک ها را زدودن و اسلام را به اعماق جان های مردمان بردن این همان مسوولیتی است که پیامبران خدا یکی پس از دیگری بر دوش گرفتند. (رسلا مبشرین و منذرین)و(الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله…) (1) .

واصطفی الله سبحانه من ولده انبیاء، اخذ علی الوحی میثاقهم،و علی تبلیغ الرساله امانتهم، لما بدل اکثر خلقه عهدالله الیهم… فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه لیتسادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا الیهم بالتبلیغ ویثیروا لهم دفائن العقول ویروهم آیات المقدره من سقف فوقهم مرفوع… . (2)

«ذات وارسته خداوندی از فرزندان آدم پیامبرانی را برگزید وبر پایه وحی از آنان پیمان گرفت و تبلیغ رسالت الهی را به عنوان امانت خویش - به آنان سپرد و این گزینش در حالی بود که بیشتر خلق، پیمان خدا را دگرگون ساخته بودند…. و چنین بودکه خداوند فرستادگانش را میان آنان برانگیخت و پیامبران خودرا پی در پی به سویشان گسیل داشت، تا میثاق فطرت توحیدی را ازآنان مطالبه کنند و نعمت های از یاد رفته خداوندی را یادشان آورند و با تبلیغ حقایق توحیدی احتجاج کنند و عقل های مدفون رابرانگیزانند و آیه های دقیق و سنجیده ای را در خداشناسی - ازسقفی که بر فراز سرشان برافراشته و…- برایشان بنمایش گذراند. پیامبران خدا از آدم تا خاتم(ص) مبلغ بودند و امامان معصوم(علیهم السلام) و عالمان وارسته و مومنان پاکدل و آگاه نسل از پی نسل تبلیغ را وظیفه خود می دانستند.

بی شک انجام چنین مسوولیتی دشواری ها، شرایط و ویژگی هایی داردکه بدون مراعات آن ها نمی توان به هدف تبلیغ دست یافت و گاه اجتناب و پرهیز از تبلیغ بسی سودمندتر است. چه گاه پدید آمدن بدعت هایی را در پی دارد و گاه جای استوار ساختن ایمان ها، دردل ها ایجاد شک و شبهه می کند.

آگاهی از محتوای پیام

یکی از شرایط تبلیغ آن است که مبلغ از محتوای پیامی که در پی رساندن آن است و ابعاد گوناگون آن به خوبی آگاه باشد. اصولاتبلیغ را سه عنصر سامان می دهد; پیام دهنده، پیام گیرنده وپیام. برخی ابزار تبلیغ را بر آن ها افزوده اند لیکن عناصر اصلی در تحقق تبلیغ همان ها است. افزون بر این دلایل زیر لزوم تحقیق در محتوای پیام را به منظور تاثیر و یا تاثیر بیشتر تبلیغ ضرورت می یابد.

نقض غرض

در خطبه اول نهج البلاغه به هدف تبلیغ پیامبران اشاره شده است وبر پایه آن مقصد پیامبران الهی در تبلیغ آن است که با ابلاغ پیام پروردگار عالم حجت را بر بندگان تمام کنند و گنجینه خردهای نهفته آنان را بیدار سازند و آیات و نشانه های قدرت ووجود خداوند متعال را برای مردمان به نمایش گذارند.

از مجموع آیات و روایات استفاده می شود که مبلغ در اسلام به چراغ پرنوری می ماند که پیام گیرندگان در پرتو آن می توانند راه راست را بیابند و حقیقت را با چشمان خویش ببینند و در سایه هشدارها و تنبه آفرینی های او از خواب فلت برخیزند و باوجدان های بیدار شده به پیمان الهی گردن نهند.

بی شک دستیابی به چنین اهدافی جز با شناخت دقیق محتوای پیام ممکن نیست.

دانش و بصیرت در تبلیغ

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

(قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی وسبحان الله و ما انا من المشرکین). (3)

«بگو این راه من است که با بینش و بصیرت به سوی خدا می خوانم.

من و هر که از من پیروی کند و پاک است خدای و من از مشرکان نیستم ».

فخر رازی در تفسیر این آیه شریفه می نویسد:

… و این آیه دلالت دارد که دعوت مردمان به دین خدا تنها درصورتی نیکو و جایز است که از سر بصیرت و هدایت و یقین به آن باشد. و در غیر این صورت دعوت به راه خدا جز غرور و فریب نیست.

پیامبر خدا(ص) فرمود: عالمان دینی امانت داران پیامبران، بربندگان خدایند از این روی که از محتوای پیامی که آنان را بدان می خوانند حفاظت می کنند. (4)

مفسر عالی قدر علامه طباطبائی- رحمه الله علیه - در تفسیر این آیه می نویسد: جمله «ادعوا الی الله علی بصیره » بیان است برای کلمه «سبیلی » و جمله «انا و من اتبعنی » توسعه وتعمیم است. بدین سان معنای آیه آن است که روش و شیوه من آن است که مردم را از سر بصیرت و معرفت به توحید فرا خوانم وپیروان من نیز همین شیوه را دارند و از این جهت همانند منند.

آن مفسر عظیم الشان در پایان تنبه می دهد; مقصود از پیروان آن حضرت که در این موضوع با ایشان مشترکند، همه مسلمانان وتابعان رسول خدا(ص) نیستند. بلکه تنها کسانی مشمول این آیه شریفه اند که افزون بر اخلاص از دانش و بصیرت و یقین برخوردارباشند وگرنه هر مومنی نمی تواند رسالت دعوت به دین و تبلیغ آن را بر دوش کشد. (5)

خداوند متعال در آیه دیگری می فرماید:

(ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین). (6)

«مردم را با حکمت و موعظه نیکو به راه پروردگارت بخوان و باآن به شیوه ای که نیکوتر است مجادله و گفت و گو کن. هماناپروردگار تو به آنان که به راه او هدایت شده اند. آگاه تراست ».

در این آیه شریفه خداوند به پیامبرش فرمان می دهد، سه روش رادر دعوت به راه خدا در نظر گیرد، حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن.

دعوت بر پایه حکمت

بر پایه این آیه شریفه پیامبر(ص) باید از طریق حکمت، موعظه نیکو و مجادله احسن مردم را به راه خدا فراخواند. بدین سان نخستین شیوه و راهبرد تبلیغ دین خدا حکمت است.

حکمت در لغت به معنای دانش، اتقان، باز داشتن، معرفت و…است.

راغب اصفهانی در این باره می نویسد:

الحکمه اصابه الحق بالعلم و العقل فالحکمه من الله تعالی معرفه الاشیاء و ایجادها علی غایه الاحکام.

و من الانسان معرفه الموجودات و فعل الخیرات و هذا هو الذی وصف به لقمان فی قوله عز و جل (و لقد آتینا لقمان الحکمه).

حکمت به معنای دست یافتن به حقیقت از راه دانش و خود است.

بدین سان حکمت خداوند متعال آن است که اشیاء را به گونه ای استوار و متقن بشناسد و بیافریند. و حکمت انسان آن است که به موجودات معرفت داشته و کارهای نیک و شایسته انجام دهد. و این همان است که خداوند به لقمان عنایت کرده و در وصف او فرمود (ولقد آتینا لقمان الحکمه).

از سخنان شیخ طوسی در تفسیر تبیان استفاده می شود که ایشان حکمت را به معنای منع و باز داشتن از فاسد می داند.

حکمت آن است که آدمی را از فساد باز دارد از این روی به تعقل مستقیم و معرفت، حکمت می گویند چه مانع فساد انسان می شود. (7)

به نظر می رسد حکمت در لغت به معنای اتقان، استواری و پختگی است و معانی مختلف دیگری که لغت شناسان تازی و گروهی ازمفسران آورده اند (8) از لوازم و توابع آن باشد، مانند به حق رسیدن، تشخیص، جلوگیری از فساد که از تایج حکمت است و نیز به تکالیف به طور مطلق (9) و تعالیم حضرت عیسی(ع) (10) از آن روی حکمت اطلاق شده است که احکام و اتقان را در پی دارد.

این واژه در قرآن بیست بار به کار رفته و می توان گفت که معنای اصلی آن در همه موارد همان باشد که آوردیم.

علامه طباطبایی در این باره می نویسد:

حکمت نوعی محکم کاری و اتقان یا نوعی از امر متقن و محکمی است که در آن سستی راه ندارد; حکمت قضایایی است که با واقع مطابق است از آن روی که در بر دارنده سعادت انسان است و استعمال آن در معلوماتی که صادق است و حق و کذب در آن ها راه ندارد غلبه یافته است ». (11)

در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که مقصود از حکمت درآیه شریفه، «قرآن » است، از این رو طبرسی در مجمع البیان برهمین اساس معنای حکمت را قرآن دانسته است. (12)

فیض کاشانی در این باره می نویسد:

(ادع الی سبیل ربک بالحکمه:) المقاله المحکمه الصحیحه الموضحه للحق المزیله للشبهه… فی الکافی و القمی عن الصادق یعنی بالقرآن ». (13)

«حکمت سخن درست، روشن گر حق و زداینده شبهه است… و در کافی و تفسیر قمی از امام صادق(ع) نقل شده است که مقصود از حکمت «قرآن » است.

به هر حال حکمت در آیه شریفه چه مربوط به محتوای سخن باشد;یعنی مطالب و محتوای دعوت بر پایه برهان و دلایلی قطعی و منطقی مطرح شود و چه ناظر به شیوه دعوت و تبلیغ باشد یعنی در دعوت راه حکمت بپیماید و هر چیزی را به جای خود نهد و با توجه به اوضاع و احوال و مطابق با مقتضای حال (بلاغت) مطالب را عرضه کند. و چه به هر دو معنا باشد - که این احتمال مطابق ظاهر آیه است- و با معانی لغوی آن سازگارتر می باشد و نیز مطابق روایتی که از حضرت صادق(ع) در باره قرآن آورده است. به روشنی بر این نکته دلالت درد که مبلغ باید از محتوای تبلیغ خود به خوبی آگاه باشد. و اگر به معنای دوم باشد; یعنی مبلغ باید اوضاع و احوال مخاطبان خود را بشناسد و به هنگام تبلیغ با عایت حال آنان به تبلیغ بپردازد.

در این فرض نیز بدون تسلط کامل بر محتوای تبلیغ ، مبلغ نمی تواند حکیمانه تبلیغ را به فرجام رساند.

اصولا حکمت بهر معنا باشد مقابل جهل و نادانی است و ناآگاهی ویا کم آگاهی از موضوعات تبلیغ شده در تقابل کامل با حکمت وحکیمانه تبلیغ کردن است. این مطلب را از دو عنوان دیگر در آیه شریفه; یعنی «موعظه حسنه و جدال احسن » نیز می توان استفاده کرد. موعظه بر دو قسم است; موعظه حسنه و غیرحسنه و جدال نیزدو قسم است، جدال حسن و غیرحسن. جدال حسن نیز گاهی احسن است و گاهی غیراحسن. علامه طباطبایی پس از این تقسیم می نویسد:

آیه شریفه تنها موعظه حسنه و جدال احسن را به عنوان شیوه تبلیغ مجاز دانسته است، نه دیگر اقسام آن ها را. (14) بی شک موعظه حسنه و جدال احسن در صورتی است که مبلغ از چگونگی موضوع مورد نظر خود آگاه باشد، به همان سان که آگاهی از اوضاع و احوال مخاطب نیز ضروری است. (15)

صداقت در تبلیغ در گرو تحقیق است

بی شک از مهم ترین شرایط تبلیغ دین چه در نوشتار و چه در گفتارصداقت است. آیات، روایات و فتواهای فقیهان و سیره عالمان دینی بلکه سیره عقلا مملو از فضیلت و ارزش راستگویی است; علامه نوری در این باره در لولو و مرجان می نویسد: بدان که خصلت صدق و سیره راستگویی از افضل کمالات انسانی است. تمام عقلای هر ملت متفق برحسن آن و زشتی ترک آن هستند و حاجتی به ذکر فضایل و مدایح آن از کتاب و سنت نیست.

آنگاه آیات و روایات زیادی را در این باره آورده است:

در تبلیغ مسایل دینی به صدق در گفتار و نوشتار تاکید شده است و این مهم جز با تحقیق دست یافتنی نیست. علاوه بر این که دروغ درتبلیغات دینی در قرآن و سخنان معصومان چهره ای بس کریه و زشت دارد. از دیدگاه روایات اصولا کذب نکوهیده است و ویران گر ایمان و معنویت و خباثت آفرین و… شمرده شده است.

مرحوم نوری پس از گزارش احادیث متعددی در این باره، فشرده ای از پیامدها و آثار زیان بار دروغ را در چهل عنوان فهرست وارآورده است. برپایه آن ها کذب و دروغ کیفر دردناک الهی را در پی دارد.

گروهی از این روایات به لحاظ سند و دلالت بسیار متقن و روشن است. شهید ثانی در کتاب الدرایه به مناسبت بررسی معنای خبرمتواتر و اقسام آن و ضمن مردود شمردن برخی از اخبار، که گروهی آن ها را متواتر دانسته اند، می نویسد:

آری، حدیث «من کذب علی متعمدا فلیتبوا معقده من النار» رامی توان متواتر دانست. زیرا آن را گروه زیادی از پیامبر خدا(ص)روایت کرده اند و برخی گفته اند شمار راویان آن به چهل نفرمی رسد و برخی گفته اند شصت و دو نفر از اصحاب پیامبر(ص) آن رانقل کرده اند و هم چنان بر تعداد راویان آن افزوده اند و روشن است که تواتر با این تعداد بلکه با کمتر از آن تحقق می یابد. (16)

یکی از آثار دروغ بستن بر خدا، پیامبر و امامان(علیهم السلام)بطلان روزه است. در موثقه ابوبصیر که کلینی، صدوق و شیخ آن راروایت کرده اند چنین آمده است: «سمعت اباعبدالله(ع) یقول:

الکذبه تنقض الوضوء و تفطر الصائم.

قال: قلت له: هلکنا. قال: لیس حیث تدهب انما ذالک الکذبه علی الله و علی رسوله و علی الائمه(علیهم السلام)» (17)

ابوبصیر می گوید از امام صادق(ع) شنید که فرمود: دروغ وضوء رامی شکند و روزه را باطل می کند. به ایشان عرض کردم: [بدین سان]ما هلاک می شویم. حضرت فرمود: آن گونه که شما گمان می کنی نیست.

تنها دروغ بستن بر خدا، پیامبر و امامان(علیهم السلام) این اثررا دارد. لازم به یادآوری است این کذب انواع و اقسامی دارد ونباید گمان کرد که تنها در صورتی که می دانیم این مطلب در دین خداوند نیامده و یا به گونه دیگر آمده و از سر عمد بر خلاف آن می گوییم و یا می نویسیم دروغ عمدی تحقق می یابد. بلکه اگر براثر عدم تحقیق در مساله با تساهل و تسامح، مطلب را درست درنیابیم. و آن را به دین خدا نسبت دهیم، کذب محقق می شود.

مرحوم محقق نوری در لولو و مرجان دروغ بستن بر خدا و معصومین را یازده نوع گفته است; خلاصه نظریه ایشان آن است که پیرایه بستن به خداوند و معصومان چه با زبان و چه با قلم، و چه باکنایه و اشاره و سکوت و چه… حرام است. (18) ایشان در این باره می نویسد:

مخفی نماند که کذب بر خداوند و رسول و ائمه طاهرین(ص) ازمعاصی کبیره و گناهان عظیمه در نزد تمام مسلمین است بلکه ابن حجر عسقلانی در کتاب زواجر نقل کرده از جماعتی که آن موجب کفراست… . (19)

علاوه بر این ها اگر در مواردی احتمال دروغ بودن مطلبی را دهیم نباید آن را به صورت قطعی نسبت دهیم; به عنوان نمونه اگرنتیجه پژوهش در موضوعی آن باشد که حکم دینی برگرفته از کتاب وسنت احتمالا این است و آن را جزما به دین و صاحبان آن نسبت دهیم و یا به دلیل عدم تحقیق و یا تحقیق نارسا احتمال نادرستی مطلب برود و آن را به طور یقینی و قطعی به دین نسبت دهیم این نیز ازگناهان کبیره است بلکه روزه را نیز باطل می کند. صاحب عروه دراین باره می نویسد:

لا فرق فی البطلان بین ان یکون الخبر المکتوب مکتوبا فی کتاب من کتب الاخبار اولا. فمع العلم بکذبه لا یجوز الاخبار به وان اسنده الی ذالک الکتاب الا ان یکون ذکره علی وجه الحکایه دون الاخباربل لا یجوز الاخبار به علی سبیل الجزم مع الظن بکذبه و کذا مع احتمال کذبه… (20)

در باطل شدن روزه با پیرایه بستن بر خدا و رسول خدا تفاوتی نمی کند که خبر دروغ در یکی از کتب حدیثی نوشته شده یا نشده باشد بدین سان با یقین به دروغ بودن اخبار جایز نیست گرچه آن را از همان منبع اصلی (کتاب حدیثی) نقل کنیم مگر آن که بگوییم در آن کتاب چنین آمده است نه این که امام(ع) چنین فرموده است.

بلکه نقل این خبر و انتساب آن به معصوم به صورت قطعی در صورتی که ظن به کذب آن و یا احتمال کذب آن وجود داشته باشد، جایزنیست…. آیه الله خویی(ره) در استدلال بر این حکم می نویسد:

در صورتی که علم به کذب خبر داشته باشیم مطلب روشن است امااگر ظن به کذب داشته باشیم چه ظن به کذب خبر داشته و چه ظن به عدم کذب آن داشته باشیم، حکم شرعی آن مانند صورتی است که کذب و یا صدق آن خبر مشکوک باشد. زیرا تفاوتی از این جهت [حجت نبودن ] میان ظن و شک نیست در این احتمالات چنین نسبتی به معصوم(ع) جایز نیست زیرا آیات قرآن بر حرام بودن آن دلالت دارد.

اطمینان در نقل وقایع تاریخی

که در انتساب به خداوند، پیامبر وپیامبران (22) و امامان(علیهم السلام) تفاوتی نمی کند که در اموردنیوی و یا دینی باشد زیرا مسایل دینی و تاریخی و اجتماعی درباره دین به گونه ای به ائمه و پیامبر و خداوند می رسد گزارش هرمطلب دینی و دست کم غالب آن ها و یا بیان حکم شرعی اگر خلاف واقع باشد از مصادیق دروغ بستن به خدا، پیامبر و اهل بیت(ص)محسوب می شود و بدون تحقیق در مطلب مورد نظر نمی توان از پیرایه بستن بر دین خدا و از این گناه بزرگ دوری کرد.

تبلیغات غیرمنطقی

هرگاه تبلیغ بر پایه تحقیق استوار نباشد به تبلیغات گمراه کننده و فضاسازی فرهنگی و فکری دروغین می انجامد.. و تنها درکسانی تاثیر می گذارد که کورکورانه تقلید می کنند و چشم و گوش بسته تسلیم فضای فرهنگی غالب می شوند. در اسلام ایمان و گرایش بر اساس منطق و تفکر است و تقلید غیرمنطقی اعتبار و ارزش ندارد. قرآن کریم می فرماید:

(فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب). (23)

«پس بندگان مرا مژده ده; آنان که سخن را می شنوند و بهترین آن را پیروی می کنند اینانند کسانی که خدا هدایتشان نموده وایشانند خردمندان ».

بر این اساس تبلیغ در صورتی مفید است که بر پایه تفکر و برهان و استدلال باشد والا اگر تاثیرگذار هم باشد، نمی تواند ایمان های استوار بیافریند و کژی ها و انحرافات فکری مخاطبان را بزداید.

اخبار و سرگذشت اقوام و پیامبران گذشته همه بر پایه واقعیات است.(و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون). (24)

همچنین در تشریع بسیاری از احکام فلسفه آن بیان شده است; رازوجوب نماز یاد خدا و زدودن زشتی ها و انحرافات اخلاقی و اجتماعی است; (25) رمز وجوب روزه تقوا پیشگی و رهانیدن آدمیان ازتنگناهای غرایز حیوانی، (26) فلسفه وجوب زکات و صدقات پاکیزه ساختن مال و تزکیه جان ها است. (27) و علت حرام بودن شراب خوارگی وقماربازی پلیدی و پلشتی آن عمل شیطانی است و دشمنی و کینه توزی که در پی می آورد (28) و دلیل حرام بودن نگاه به نامحرمان پاک سازی جامعه [از آلودگی های جنسی و زینت و آرایش آن به عفت] است. (29)

فراهم کردن زمینه خردورزی

دانشمندان رشته تبلیغ در عصر کنونی معتقدند عالی ترین صورت تبلیغ آن است که بعد فرهنگی و ارشادی داشته باشد و مخاطبان رابه واقعیت امر و شناخت و آگاهی از محتوای پیام و تاثیر آن درسرنوشت انسان توجه دهد و این شیوه تبلیغ را در تبلیغات روزگارما در جهان کمتر می توان دید. (30)

توصیه قرآن آن است که زمینه را حتی برای کافران و کژاندیشان فراهم آورید تا سخن حق را بشنوند و در آن بیندیشند و از سرتفکر و تامل ایمان آورند; علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آیه شریفه زیر می آورد:

(و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه ذالک بانهم قوم لا یعلمون). (31)

این نهایت چیزی است که می تواند، کرامت انسانی و فضیلت و ارزش و رحمت و رافت انسانی را بگستراند… در آیه کریمه توصیه شده هر گاه فرد مشرک برای شناخت و شنیدن کلام خدا به شما پناه آورد، پناهش دهید و او را به مکانی امن هدایت کنید و این دلیل است بر عنایت کامل به گشودن باب هدایت بر مردم و پاسداری ازآزادی انسان در زندگی و کارهای حیاتی خود و چشم پوشی از تحکم وتحمیل، تا در نتیجه هر کس رو به هلاکت می آورد با دلیلی روشن باشد و هر کس به راه هدایت می آید با دلیل و برهان باشد و مردم را پس از اتمام حجت به وسیله پیامبران بر خداوند حجتی نیست ونیز آیه دلالت دارد که اعتقاد به اصول دین باید از روی علم قطعی و بدور از هر گونه شک و تردید باشد…. (32)

تحقیق ونو آوری

نوآوری همواره جذابیت دارد. موفق ترین هنرمندان آنانند که باابتکار و آفریدن اعمال نو در آفرینش احساس و انتقال آن به دیگران توفیق یابند و بدینسان دل ها و توجه مردم را جلب کرده ودر ژرفای جان آنان اثر گذارند. نوآوری در چگونگی تبلیغ و نیزدر محتوای پیام تاثیر شگرفی در تبلیغات دارد. و صد البته نوآوری از تحقیق بر می آید. به همانسان که در همانجا می باشد وشکوفا می شود. تا آن جا که مربوط به تعالیم دینی است، بی شک زمینه برآوردن مسایل نو که بتواند مرهمی بر زخم های مزمن اجتماعی و روحی مردم باشد و توجه آنان را به اصل دیانت و اسلام جلب کند، فراهم است و این مبلغ است که می باید در سایه پژوهش های پیاپی و کوشش فراوان به نوها دست یابد و از زلال گوارای قرآن و سنت و سیره معصومان جان های تشنه را سیراب سازد.

تولستوی در این زمینه می نویسد:

هیچ چیز کهنه تر و متبذل تر و پیش پا افتاده تر از لذت و هیچ چیزفزون تر از احساساتی که ناشی از شعور دینی یک زمان معلوم است شاداب و نو، نیست. جز این نمی تواند باشد زیرا لذت حدی دارد واین حد را طبیعت آدمی معلوم کرده است. لیکن حرکت پیشتاز بشریت که شعور دینی مبین آن است بی کران است. با هر گامی که بشریت به پیش می گذارد - و این گام ها به سبب وضوح روز افزون دینی برداشته می شود - انسان ها پیوسته از احساسات نو بر خور دارند.

فقط بر احساس شعور دینی که عالی ترین درجه ادراک انسان ها را اززندگانی در زمان معین و مشخص نشان می دهد، احساسات جدید - یعنی احساساتی که قبلا مردم هرگز تجربه ننموده اند - به وجود می آید.

تنوع احساساتی که ناشی از شعور دینی اند، بی پایان است و همه این احساسات تازه اند. زیرا شعور دینی جز نشان دادن رابطه جدیدانسان با جهان در یک نظام خلقت چیز دیگری نیست. و حال آن که احساساتی که از میل لذت بردن سرچشمه می گیرد، نه تنها محدوداندبلکه از مدت ها پیش آن ها را کاویده و بیان کرده اند…. (33)

الگوها

صد شکر که الگوهای تبلیغ و تحقیق در تاریخ تشیع و حوزه های علمی شیعه کم نیست، مردان پولادینی که دامن همت به کمر بسته وبا کوشش های مداوم و چشم پوشی از لذت های زودگذر دنیوی با عبوراز فراز و فرودهای تحقیق قله های رفیع تبلیغ را در نوردیدند واز رهگذر پژوهش به سرافرازی چشمگیری در تبلیغ دست یافتند. آن فرزانگان از سویی حجت را بر مبلغان تمام کردند و از سویی راه را به آنان نشان دادند.

استاد سخنوران، عالم وارسته و محقق و مبلغ و نویسنده شایسته مرحوم فلسفی در زمره این عالمان فضیلت مدار بود او تبلیغ وتحقیق را در هم آمیخت. بهره وری از آمیزه این دو، رمز و رازموفقیت و سربلندی او در رسانیدن پیام قرآن و آموزه های معصومان(علیهم السلام) بود.

مناسب می نماید در این جا سخن آن فرزانه را در باره چگونگی وکمیت تحقیقاتی که برای سخنرانی های خود انجام می داد فراروی خوانندگان گذاریم:

در یک سخنرانی حدود پنج سال پیش از نگارش کتاب معاد می گوید:

اما این بحث قیامت که اگر خداوند یک وقتی توفیق داد، میل دارم اگر عمرم وافی باشد، یک سال ماه رمضان را از اول تا آخر به بحث معاد اختصاص دهم. منتهای مراتب آن بحثی را که من بایدداشته باشم اقلا یکسال مطالعه لازم دارد; من باید لااقل پنج ماه روزی، سه الی چهار ساعت، تمام آیات قرآن را در باره معادبررسی کنم و بعد در بقیه هفت ماه، تمام روایات این باب راببینم تا یک بحث پخته و منظمی بر روی یک اساس صحیح بتوانم انجام دهم. (34)

بر پایه سخنان یاد شده ایشان برای هر منبر سی ساعت مطالعه داشته اند البته نباید از یاد برد که سی ساعت مطالعه کسی که بیست الی سی سال تحقیق قبلی داشته و با چنین دستمایه وپشتوانه علمی برای هر سخنرانی این مقدار مطالعه می کرده است.

آن عالم وارسته در این باره می گوید:

باید سی سال درس بخوانم و بعد سی ساعت مطالعه کنم تا یک ساعت برای شما سخن بگویم. (35)

گاه در گوشه و کنار شنیده می شود که هر گاه می خواهند به مطلبی که چندان استوار نیست، اشاره کنند. می گویند این برای منبرمناسب است!

مطالب پیشین و آن چه از مرحوم فلسفی نقل شد، به خوبی بطلان وبی اساسی این مطلب را نشان می دهد; مرحوم فلسفی در باره دشواری ها و تلاش هایی که اهل منبر دارند می فرماید:

… اگر یک کارگر هشت ساعت کار می کند، به خدا عمامه به سر هست که ده تا دوازده ساعت زحمت می کشد; من در اروپا جراحی کردم.

وقتی آن پروفسور فهمید من ناطقم آمد و گفت شما خیلی مواظب باشید به استناد آمارهای دقیق و آزمایش هایی که انجام داده اندمقدار کالری و نیرویی را که یک نفر ناطق در یک ساعت مصرف می کند مساوی با هشت ساعت کار عادی است; یعنی هشت ساعت خشتمالی چقدر نیرو مصرف می کند… . (36)

پی نوشت ها:

1- احزاب(33):39.

2- نهج البلاغه، خطبه اول، با تکیه بر ترجمه عبدالمجید معادی خواه.

3- یوسف(12): آیه 108.

4- التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج 18، ص 224. ر. ک. تفسیرکنزالدقائق، ج 5، ص 64.

5- المیزان، ج 11، ص 279-280.

6- نحل(16): 125.

7- تفسیر تبیان، ج 4، ص 440.

8- ر.ک. روح المعانی، ج 7، ص 254. تفسیر شبر، 278.

مجمع البیان، ج 5، ص 392 التفسیر الکبیر، ج 20، ص 111.

جامع البیان، ج 8، ص 194، البحر المحیط، 5،549. المیزان، ج 12، ص 371، المصباح المنیر، ص 145، لسان العرب،3، ص 107،مجمع البحرین، ج 6، ص 45. ترتیب کتاب العین، ج 1، ص 411.

9- اسرا(17):39 و احزاب(33): 34.

10- زخرف(43):63.

11- المیزان، ج 2، ص 395.

12- تفسیر قمی، ج 1، ص 392، ر.ک. المیزان، ج 12، ص 376 و تفسیرنورالثقلین، ج 3، ص 95.

13- تفسیر الصافی، ذیل آیه 125 سوره نحل.

14- المیزان، ج 12، ص 374 گو این که آن فرزانه این تقسیم رااز روایتی در تفسیر آیه شریفه گرفته است. ر.ک تفسیرنورالثقلین، ج 3، ص 95.

15- بررسی دقیق مفهوم موعظه حسنه و جدال احسن فرصتی فراترمی طلبد و در این جا مقصود بیان تلازم آن دو با شناخت و تحقیق است.

16- الدرایه فی مصطلح علم الحدیث، ص 15.

17- وسایل، باب 2 از ابواب ما یمسک عنه الصائم، حدیث 2. درموثقه دیگر ابوبصیر و نیز در دو موثقه سماعه همین مضمون نقل شده است. ر. ک. همان منبع حدیث 2 و 4.

18- لولو و مرجان، ص 98-91.

19 همان، ص 128-106.

20- العروه الوثقی، ج 2، ص 18، مسله 24 باب صوم.

21- العروه الوثقی، ج 2، ص 18، الخامس.

22- در همان منبع نسبت کذب به پیامبران را مثل کذب به پیامبراسلام دانسته است، مساله 19.

23- زمر(39): 18.

24- عنکوب (29):43.

25- عنکبوت (29): 45.

26- بقره(2):183.

27- توبه(9):103.

28- مائده(8): 90 و 91.

29- نور(24): 30.

30- پژوهشی در تبلیغ، ص 253.

31- توبه(9):6.

32- المیزان، ج 9، صص 154، 155 و156.

33- هنر چیست، ص 84-83 به نقل از پژوهشی در تبلیغ محمدتقی رهبر.

34- نوار سخنرانی آن مرحوم در تکیه سید عزیزالله در تهران حدود پنج سال قبل از بحث معاد با تشکر از بیت آن مرحوم که مطلب یاد شده را از سر لطف در اختیارم نهاد.

35- سخنرانی مرحوم فلسفی در سال 1343 در کرمان.

36- همان منبع.

عوامل توفیق و تنگناهای تبلیغ

پیش گفتارروحانیت حامل امانتی الهی و مسوولیتی ویژه و انحصاری است وارزش و جایگاه او نیز در همین مسوولیت است.

ادای این مسوولیت و ابلاغ پیام و هدایت مردم به ابزار و وسایل ویژه ای نیاز دارد که بدون آن، ایفای این مهم ناممکن و یاکم رنگ است.

این نوشتار به دنبال آن است که در حد مقدور، مشکلات «ابلاغ »را ریشه یابی کرده و عوامل موفقیت و تنگناهای آن را بررسی کند.

یکی از این مشکلات که به مرور از اهمیت بیشتری برخوردار می شودچگونگی ارتباط روحانیت با مردم، به ویژه نسل جوان است.

عوامل متعددی در ساختار ارتباط روحانیت با مردم دخیل است که در زیر به آن ها می پردازیم:

الف) برنامه درسی

برنامه درسی حوزه، به ویژه در سطوح عالی آن، از جهات متعددی قابل نقد و بررسی است.

پاره ای از متون رایج در حوزه که تمامی وقت محصلان علوم دینی به آن اختصاص یافته است، پاسخ گوی تمامی نیازهاو سوالات امروزی نیست و در قالب زمانی خاص تنظیم شده است وشیوه خاصی از گفتارو حتی اندیشه را ایجاد می نماید.

ب) شناسایی مخاطب

در کنار موارد بالا برای انتقال اندیشه و گسترش معارف دینی شناخت دقیق مخاطب ضرورت می یابدمبلغ باید میزان یادگیری و توانایی ذهنی مخاطبان و مراحل عینی و انتزاعی تفکر آنان را بداند و شیوه تدریس و جذب متعلم رابشناسد; از اقتضائات سنی افراد آگاه باشد و با ترکیب قومی وبافت جمعیتی اقوام مختلف آشنا باشد، و میزان سواد و تحصیلات مخاطبان خود را بداند.

علومی که زمینه چنین شناختی را فراهم می کند عبارتند از:

روان شناسی تفاوت های فردی و روان شناسی اجتماعی و روان شناسی رشدو روان شناسی کودک و بلوغ و نوجوانی و جامعه شناسی و قوم شناسی و… که آگاهی اجمالی از آن ها برای مبلغ ضروری است.

گرچه چنین علومی به صورت مستقل و به شکل امروزی آن در حوزه هارایج نبوده است اما بی توجه ای به آن باعث ضعف در ارتباط بامخاطبان خواهد شد. بنابراین پیشنهاد می شود برای برقراری ارتباط بین متون درسی حوزه و نیازهای زمان و به ویژه برقراری رابطه صمیمی و عاطفی و عمیق مبلغان با مردم، این دروس دربرنامه درسی عمومی حوزه و به ویژه رشته تبلیغ وارد شود.

به کارگیری اصطلاحات علمی

استفاده از اصطلاحات علمی و فقهی و تفسیری و فلسفی و… دراجتماع با شیوه ابلاغ و داب انبیا که مطابق روایت «نحن معاشرالانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم » است منافات دارد.

پاره ای از اوقات مبلغان ارجمند، مفاهیم خاصی را در پاسخ به سوالات مردم یا در سخنرانی ها به کار می برند، در حالی که شنونده یا سؤال کننده معنای آن را به خوبی نمی داند، لذا ارتباط وابلاغ مطلوب حاصل نمی شود.

جدا انگاری

گاهی تحصیلات علوم دینی و حضور در حوزه ها باعث جدایی و ایجادفاصله بین طلاب با اقشار دیگر است. تفاوت علاقه ها و گرایش ها درصنف روحانیت با دیگران، دو حوزه فکری و فرهنگی متفاوت راایجاد می نماید که مانع مهم و مؤثری در ایجاد ارتباط است. این معضل اگر با کوچک شمردن حوزه فکری و فرهنگی دیگران وتقدس گرایی همراه باشد، مشکل بزرگ تری را ایجاد می کند.

برای رفع این مشکل ایجاد ارتباط صمیمی و مستمر در دوران تحصیلات جوانان حوزوی با دیگر جوانان و احترام دایمی به تفکرات و گرایشات و علاقه ها و فرهنگ دیگر جوانان ضروری است و مانع جدایی فرهنگی جوانان حوزه با دیگر جوانان خواهد شد.

مداخله در مناقشات سیاسی

حکومت اسلامی تفکر نوینی را در عالم سیاست مطرح کرده و راه جدیدی را گشوده و ره آوردی بس گران قیمت را عرضه کرده است. اماجناح بندی های سیاسی خرد و کلان که غالبا یک یا هر دو طرف آن روحانی است، ضربات جبران ناپذیری را بر حیثیت روحانیت واردکرده و موجبات تضعیف پایگاه روحانیت در بین مردم را فراهم آورده است. غالب جبهه گیری ها ناشی از تعصبات حزبی و گروهی- ونه براساس استدلالات قویم و منطقی و مصالح عمومی- است، سخنان کوبنده و تند و تیغ از نیام برآمده زبان و قلم، برای طرف مقابل آبرو و حیثیتی برجا نمی گذارد که مردم آن را حفظ کنند.

شکستن حرمت ها و برباد رفتن حیثیت ها، اولین دست آوردی است که بعد از هر موضع گیری سیاسی و جناح بندی نصیب دو جناح و در مراحل بعد، دامن گیر صنف روحانیت می شود.

حضرت امام(ره) در این باره فرموده اند:

«مطلب دیگری که باز انسان را می ترساند که خدای ناخواسته مبادا این انقلاب به واسطه این مطلب صدمه ببیند… این است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد… این که شما خیال کنید که نه من برای خدا این آقا را مثلا به او چه می کنم، این اشتباه است.

برای خدا نیست… این عیبی که شما در او می گویید، درخودتان نیست؟… اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم درسر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامی و تا قرن هانتواند سرش را بلند کند این جرمی است که خدا می بخشد ما را؟» (1)

انتظار این که در مواجهه سیاسی بر اساس (فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه) (2) ، شرافت و قداست انسانی حفظ شود،تاکنون به مرحله عمل درنیامده است. رقابت های سیاسی ناسالم،دل ها را از یکدیگر می برد. مهر و عاطفه ها را به خشم و کینه تبدیل می کند و مردم را از روحانیت جدا می کند، دوستان را ناامید و دشمنان را امیدوار خواهد کرد. علاوه بر این، خوراک تبلیغاتی مناسبی نیز برای رسانه های آن ها فراهم می کند.

محدودیت افق فکری

تنگ نظری دربرخورد با مسایل اجتماعی و شناختی، از آفات بزرگ ارتباط مبلغ با مخاطب است. برای هر انسانی، به خصوص در اوان نوجوانی، در هر مورد سوالات و شبهات فراوانی ایجاد می شود.

سؤال و شک، در هر مورد که باشد، مقدمه یقین است و یقینی که پس از شک و سؤال به وجود آمده باشد، خدشه ناپذیر است. بنابراین، شک کردن به معنای کفر و الحاد نیست.

برخورد با غضب و خشونت در مقابله با تشکیکات اعتقادی بنیادخام پنداری است. هر پدیده ای برخورد مناسب خود را می طلبد وبرخوردهای غیر مناسب، نه تنها شک را از بین نمی برد، بلکه قضیه را پیچیده تر می کند. این گفته بدان معنا نیست که ما اجازه داریم شک و تردید ایجاد کنیم.

هنر مبلغ وادار کردن معقول مخاطب به بیان شبهات ذهنی و کشف ذهنیات و پاسخ گویی حکیمانه و منطقی به آن ها است، نه مبارزه بابروز آن .

قرآن همواره بر استفاده از حکمت و موعظه حسنه در برخورد بااندیشه های مخالف تاکید ورزیده است و برخورد خشن را در آخرین مرحله و پس از دعوت عالمانه و حکیمانه و تنها در صورتی مجازمی داند که طرف مقابل در مقام لجاج و عناد باشد.

رعایت اعتدال در معیشت

غرق شدن در زخارف دنیا و خروج از اعتدال باعث جدایی مردم ازروحانیت می شود امام(ره) در این باره می فرمایند:

«من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به این انقلاب،… این انقلاب ان شاءالله محفوظ می ماند و آسیبی از خارج به او نخواهدرسید. لکن آن چیزی که انسان را یک قدری نگران می کند، دو تامطلب است که مربوط به عموم روحانیت است… یکی قضیه این که ازآن زی روحانیت که زی طلبگی بوده است، اگر ما خارج شویم،… خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد و شکست به روحانیت،شکست به اسلام است… اگر چنانچه ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای ناخواسته توجه به مادیات پیدا کنیم، در صورتی که خودمان را با اسم «روحانی » معرفی کنیم این ممکن است منتهی بشود به این که روحانیت شکست بخورد… اگر خدای ناخواسته خودتان توجه تان به دنیا باشد و حریص بر دنیا، مردم دیگر ازشما باور نمی کنند، بلکه انحراف در آن ها پیدا می شود».

منبر

منبر قدیمی ترین ابزار برای ارشاد است که هم اینک نیز کارایی مؤثری دارد. اما در عین حال به دلیل ابداع ابزار متنوع آموزشی، به بازنگری هایی احتیاج دارد.

برای پربارتر شدن منبر سزاوار است که:

الف) موضوع آن از قبل برای مردم تعیین شده باشد;ب) مردم، شنوندگانی فعال، جستجوگر و پرسش گر باشند;ج) مردم در انتخاب موضوع بحث، دخالت داشته باشند;د) گوینده از طریق پرسش و پاسخ با مردم رابطه برقرار کند;ه) نیازهای مردم مورد نظر گوینده باشد;و) در ضمن سخنرانی از ابزار تدریس استفاده شود;ز) فنون و مهارت های جلب توجه شنونده مورد نظر باشد;ح) طرح یا متن از پیش تعیین شده ای تنظیم شده باشد;ط) برای گفته های خود سند ذکر کند;ی) منابع جدیدی برای مطالعه ذکر نماید.

روشن است که رعایت شرایط بالا در همه جا و همه وقت، ممکن نیست،اما در صورتی که هدف منبر و سخنرانی، ایجاد شناختی پایدارباشد، نه موقتی و گذرا، رعایت آن ها تا حد امکان لازم است.

نماز جماعت

از دیدگاه اسلام، مسجد مرکز تفقد و یتیم نوازی و رسیدگی به مشکلات و چاره جویی بیچارگان و نماز جماعت نیز به عنوان محورحضور و غیاب و تفقد حال مسلمانان تلقی می شود. جماعتی که براساس این محورها نباشد، اهداف عالی آن برآورده نخواهد شد.

بی خبری امام جماعت از حال مامومین و عدم برقراری رابطه ای عاطفی و مستمر با آنان مانعی مؤثر در ابلاغ و رویج شایسته معارف دینی است.

حضرت امیر مومنان(ع) در نامه ای که به مالک اشتر بعد از نصب اوبه فرمانداری مصر می نویسد، می فرماید:

«ثم تفقد من امورهم مایتفقدالوالدان من ولدهما و لا یتفاقمن فی نفسک شیی ء قویتهم به و لاتحقرن لطفا تعاهدتهم به و ان قل فانه داعیه لهم الی بذل النصیحه لک و حسن الظن بک » (3) ;

مالک! همان گونه که پدر و مادر، فرزندان خود را تفقد می کنند،تو نیز مردم را مورد تفقد قرار ده، هیچ امری را در جهت تقویت آن ها بزرگ مشمار و هیچ لطفی را در راه خدمت به آن ها کوچک مدان هر چند به ظاهر کم باشد. این کار موجب می شود که آن ها نصیحت خود را از تو دریغ نکنند و نسبت به تو خوشبین شوند.

پس از اشاره ای گذرا به موانع و مشکلات تبلیغ راه کارها وپیشنهاداتی برای بهبود وضع موجود ارایه می شود.

تواضع و خضوع عامل نفوذ در دل ها

صفت «تواضع » ملکه ای اخلاقی است که باید در جان مبلغ رسوخ کرده باشد، و به مرحله خضوع رسیده باشد.

تواضع مبلغ نه تنها ظاهر بلکه باید باطن را نیز شامل شود.

پیامبر معظم اسلام(ص) به عنوان برترین انسان و موفق ترین مبلغ عالم، پیوسته خود را همانند دیگران می دانستند و از هر چه تلقی برتری طلبی داشته باشد، پرهیز می فرمودند. مثلا هرگاه بر مرکبی سوار می شد و دیگری می خواست به عنوان احترام در رکاب ایشان برود، در ابتدا درخواست می کردند که او هم سوار شود، اما اگرامتناع می کرد، می فرمود: «تقدم امامی و ادرکنی فی المکان الذی ترید» (4) .

برخی از مظاهر عملی «تواضع » که می توان در رفتار و برخورد بادیگران به کار بست عبارتند از:

پیش قدم شدن در سلام و هرگونه رابطه کلامی دیگر; مقدم داشتن محترمان و پیرمردان; توجه کامل به سخن مردم، مخصوصا کودکان;بها دادن به سؤال دیگران هرچند به ظاهر ساده باشد; مشورت درامور، حتی در طرح مطالب و موضوعات تبلیغی; پرهیز از هر آن چه که از آن بوی نخوت و برتری طلبی استشمام می شود که قرآن کریم نیز در این باره می فرماید:

(تلک الدارالاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فساداوالعاقبه للمتقین) (5)

تواضع در گفتار و نگاه

قرآن کریم، مدارا و نرمی در سخن و عمل پیامبر عظیم الشان رارحمتی الهی و درشتی و سخت گیری را موجب پراکندگی می داند ومی فرماید:

(فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک.) (6)

تجلی تواضع آدمی در ظاهر به سخن گفتن و نگاه کردن است. اولین گام ارتباط، حتی قبل از ارتباط کلامی، ارتباط دیداری است. شیوه نگاه کردن در ایجاد صمیمیت ها یاانزجار قلوب از یکدیگر بسیارمؤثر است. به هرحال، در هر یک از این ها ظرایفی نهفته است که از طریق تجربه شخصی و مطالعه قابل حصول است، در مورد شیوه نگاه کردن پیامبر(ص) آمده است که:

«یسوی نظره بین اصحابه ».

و فرزدق کیفیت نگاه امام سجاد(ع) را چنین توصیف می کند:

«یغضی حیاء و یغضی من مهابته….»

بی توقعی

احیاگری اندیشه انسانی با هیچ شغل دیگری قابل مقایسه نیست. درعین حال و با همه بزرگی و عظمت کار، اگر مبلغ ادای وظیفه رابه رخ دیگران بکشد یا این که در قبال ادای تکلیف از دیگران توقع، حتی توقع سلام و تشکری داشته باشد، ارزش خویش را تنزل داده است.

دل سوزی

یکی از ویژگی های بی نظیر مبلغان الهی، رحمت و شفقت و دل سوزی درباره مردم است. آن ها علاوه بر آن که در غم و شادی دنیای مردم،خود را شریک می دانند، بیش تر نگران زندگی اخروی آنان هستند.

قرآن کریم خطاب به مردم دل سوزی پیامبر(ص) را چنین توصیف می فرماید:

(لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رووف رحیم ») (7) .

اگر مردم بپذیرند که مبلغ اسلامی برای هدایت آن ها دل می سوزاندبه او می گروند. چنین باوری روابط سالم و پایدار عاطفی وصمیمیت همیشگی ایجاد خواهد کرد و موجب خواهد شد که کلام مبلغ در جان مستمعان تاثیر شگرفی داشته باشد.

تشکیلات

امروزه بر هیچ خردورزی پوشیده نیست که هر تلاش گسترده و موفق به «تشکیلات » نیاز دارد.

سیاست گذاری و برنامه ریزی و گزینش و تهیه امکانات و رسیدگی به مشکلات و ارایه آموزش و تغذیه علمی و اطلاع رسانی و بررسی پیشرفت کار و ارزیابی آن و ارایه اطلاعات کامل درباره ترکیب جمعیتی و تبلیغات قبلی و نکات قوت و ضعف فرهنگی منطقه جغرافیایی از عوامل ضروری توفیق و پیشرفت تبلیغات دینی است.

تداوم و استمرار تبلیغ

یکی از موانع برقراری ارتباطهای صمیمانه و عاطفی، مقطعی بودن «تبلیغات » است. این امر، علاوه بر این که موجب گسست و بریدگی و فراموشی آموخته های قبلی می شود، صمیمیت های ایجاد شده قبلی وروابط اخلاقی و عاطفی مردم و روحانی را نیز مخدوش می کند.

بسیار اتفاق می افتد که شهرستان یا روستاهایی سالیانه به مدت حداکثر یک یا دو ماه پذیرای روحانی و مبلغ است و تا سال دیگرروحانی به خود نمی بیند و یا روحانی قبلی را نخواهد دید، بلکه با چهره ای جدید آشنا خواهد شد.

در حالی که ارسال پیامبران تقریبا به صورت مداوم و پیوسته بوده، به گونه ای که بین آن ها یا دوران فترتی وجود نداشته یااین که بسیار اندک بوده است. قرآن کریم با تاکید بر این واقعیت می فرماید:

(لقد ارسلنا رسلنا تترا) (8) .

بی تردید ما پیامبران مان را پیاپی فرستادیم.

یکی از اصلی ترین دلایل ارسال پی در پی انبیا یادآوری های مکرر وبرقراری رابطه صمیمانه بامردم است که خود، نوعی آموزش عملی است.

مرحوم علامه طباطبایی(ره) ذیل آیه مبارکه زیر می فرماید:

(و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر…) (9)

«… تردیدی نداریم که عمل در همه شوون خود برمدار علم می چرخد که با قوت علم تقویت و با تضعیف علم، تضعیف و به شایستگی علم، عمل نیز شایسته و به فساد علم، عمل نیز فاسدخواهد شد.

خدای متعال، وضعیت علم و عمل را بدین صورت مثال می زند:

(والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه والذی خبث لایخرج الانکدا) (10)

و تردید نداریم که اثر علم و عمل بر یکدیگر ظاهر می شود. علم،قوی ترین انگیزه عمل و عمل واقعی و مشهود، بزرگ ترین معلم انسان است ». (11)

نیروی انسانی مؤثرترین عامل در تبلیغ

مهم ترین ابزار تبلیغ، نیروی انسانی مفید و کارآمد است. آن چه بیش از قدرت علمی و تخصصی اهمیت دارد ویژگی های روانی وخصلت های شخصیتی مبلغ است.

مبلغ باید از نظر سنی در شرایط مناسب و نزدیک به گروه مخاطبان باشد. هم چنین باید علاوه بر دارا بودن بنیه علمی، نیرویی تلاش گرو فعال و عاشق علم باشد، زیرا در این صورت قادر است مسیر علمی خود را تعیین نماید.

مناسب است روحانی، قبل از اعزام، لااقل در چند ماه، سلسله دروسی درباره مردم شناسی و شیوه های تبلیغ را بگذراند و منابع مطالعاتی مناسب در زمینه روان شناسی و تعلیم و تربیت وجامعه شناسی عمومی با مشاورت اساتید فن برای مبلغان فراهم شود.

اخلاق

سرمایه عظیم مبلغان، اخلاق الهی آن ها است. هر که را از این درگران قدر نصیبی نباشد، بی تردید فردی مناسب برای ترویج دین مقدس اسلام نیست. در بیان نورانی حضرت امیر(ع) آمده است.

«انکم لاتسعوا الناس باموالکم و لکن تسعوهم باخلاقکم » (12)

مبلغ پیش از آن که با زبان خود سخن بگوید با عمل خود به دیگران درس می آموزد و مصداق بارز فرموده علی(ع) است که «کونوا دعاه للناس بغیرالسنتکم ».

اهمیت مدارس

امروزه درصد قابل توجه ای از کودکان راهی مدارس می شوند. نسل آینده ما، ترکیبی از نسل مدرسه امروز است. از این جهت ارتباطروحانی با مدرسه از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

غالب مردم، اواخر دوره راهنمایی و دبیرستان را مهم ترین سنین مدرسه می دانند، اما واقعیت این است که این دوران، در عین بحرانی بودن، به اهمیت دوران دبستان نیست.

در دوره دبستان، شخصیت کودک در حال شکل گرفتن است و به آسانی می توان اخلاق فاضله یا رذیله را به او آموخت. کودک در این دوران به رفتار یا اعتقاد خاصی عادت ندارد و می توان از طریق تشویق و تهدید او را به کاری وادار کرد و باورهای دینی را به سهولت در او تضعیف یا تقویت نمود و در نهایت، دوست داشتن ومحبت کردن را به او آموخت.

تاثیرگذاری دینی و اخلاقی و… در اواخر دوره راهنمایی ودوران دبیرستان و دانشگاه به سهولت دوران دبستان نیست. از این رو ضروری می نماید که فرهیخته گان حوزوی بیش از هر چیز - سن تاثیرپذیری - دوران دبستان و حتی پیش دبستانی را دریابند.

از این رو پیشنهاد می شود که در هر مدرسه ابتدایی، روحانی ومبلغی با پست سازمانی «مشاور» حضور داشته باشد.

انجام این مهم به برنامه ریزی آموزشی خاصی نیازمند است و مبلغ،باید واحدهای فراوانی را در «روان شناسی » به ویژه در«روان شناسی کودک و نوجوان » و «مشاوره و راهنمایی » اعم ازمشاوره تحصیلی و روانی و ژنتیکی بگذراند، در غیر این صورت،امید چندانی به موفقیت نیست. فایده این کار آن است که:

اولا) کودکان از هدایت های دینی به صورت مداوم بهره مند شده وصمیمانه با روحانی مدرسه رابطه برقرار می کنند، به گونه ای که این رابطه، تقریبا به صورت پایدار در طول دوران تحصیل اعم از;دبستان و راهنمایی و دبیرستان و حتی دانشگاه محفوظ خواهدماند. به شرط آن که موضوع «تداوم » همان گونه که قبلا بیان شدرعایت شود.

ثانیا) کودکان به دلیل کمبود محبت در برخی خانواده ها و هم زمان با شکل گیری شخصیت، محبت صمیمانه رهبری دینی را جایگزین محبت های از دست رفته خواهند کرد و محبت های این دوران است که هیچ زمانی فراموش نخواهد شد.

در پایان یادآوری می شود که این نوشتار اشاره ای کوتاه به مساله مهم تبلیغ و ارتباط روحانی و مردم بود که توجه روزافزون به آن ضرورتی اجتناب ناپذیر است. نسل آینده از آن کسی است که سرمایه گذاری بیشتری را در مسایل فرهنگی به کار بسته باشد.

پی نوشت:

1 سخنرانی حضرت امام 28/4/21362 زمر (39):17، 18.

3 نهج البلاغه، نامه 53.

4 بحارالانوار، ج 16، ص 236.

5 قصص (28):83.

6 آل عمران (3):159.

7 توبه(9): 128.

8- مومنون (23): 44.

9- آل عمران(3): 104.

10- اعراف (7): 58 .

11- المیزان المجلد الثالث. الطبعه الثالثه بیروت، ص 372.

12- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد6، ص 338.

عوامل شایستگی در تبلیغ

در تبلیغات اسلامی سه محور مهم وجود دارد که عبارتند از مبلغ;مخاطب و معارف تبلیغی. در هر یک از این امور شرایط خاصی برای توفیق در ابلاغ ضروری است و بی توجه ای به این مقدمات و شرایطباعث ناکامی است.بایسته های مبلغ

در این بخش به طور گذرا به مهم ترین ویژگی هایی که رعایت آن برمبلغ لازم است اشاره می کنیم.

اخلاص

اخلاص در عمل و زدودن زنگارها از «نیت » شرط موفقیت در هرکاری است. از پیامبر اسلام(ص) چنین نقل شده است:

«انماالاعمال بالنیات و انما لکل امری ء مانوی، فمن کان هجرته الی الله و رسوله فهجرته الی الله و رسوله و من کان هجرته الی دنیا یصیبها او امرئه ینکحها فهجرته الی ماهاجرالیه.» (1)

آفت تبلیغ، توجه به مادیات و «هجرت تبلیغی » با انگیزه کسب دنیا و معاش است. اگر مبلغ علامه روزگار باشد، اگر دانش خود رابا «نیت خالص » نشر ندهد و به صورت «متاعی » نرخ گذاری کندبه مانند زاهدی است که زهدش را می فروشد.

هرکه پرهیز و علم و زهد فروخت خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت

البته منافاتی بین اخلاص و کسب روزی نیست. همانند کسی که گندم را برای گندم می کارد و کاه نیز به دست می آورد. (2)

تواضع علمی

حضرت علی(ع) شخصی را موعظه فرمودند که:

«… و لایستحیی اذا سئل عمالایعلم ان یقول: لااعلم…» یعنی هرگاه از چیزی که نمی داند اگر مورد پرسش قرار گرفت، از گفتن نمی دانم حیا نورزد.

هرگاه از تو درباره چیزی که آن را نمی دانی، سؤال کردند، ازگفتن نمی دانم شرمگین مباش.

قرآن مجید نیز فرموده:

(و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون… فاولئک هم الظالمون… فاولئک هم الفاسقون.) (3)

سخنی که از روی آگاهی نباشد بر روی مخاطبین اثر نامطلوبی خواهد داشت، و بر گوینده است که از مخاطبین رفع اشتباه کند.

تا نیک ندانی که سخن عین صوابست باید که به گفتن دهن از هم نگشایی (4)

یقین به صحت گفتار

همانطور که پیامبران الهی در تلقی وحی و حفظ و ابلاغ آن معصوم هستند (5) ، مبلغ هم موظف است این مصونیت در ابلاغ را با تحقیق ودقت و با صبر و حوصله و خدا ترسی در خود به وجود آورد.

او باید پیام های تبلیغی خود را از منابعی دریافت کند که به درستی آن اطمینان دارد. همچنین باید به درستی ادراک خوداطمینان پیدا کرده باشد تا دعوتش «عن علم » باشد.

سزاوار است مبلغ اسلامی که تکیه بر منبر پیامبر(ص) می زند دقت مناسبی را جهت حفظ آیات و روایات اختصاص دهد تا در هنگام سخنرانی دچار نسیان و فراموشی نشود.

انتخاب بهترین روش در ابلاغ

مبلغ باید از رساترین عبارات برای رسانیدن مطالب به مخاطبین استفاده کند، و از سخنان زاید و درازگویی که شنونده را خسته می کند پرهیز کرده، از جملات کوتاه اما پر معنی استفاده کند.

چنانکه امام صادق(ع) می فرماید:

«ثلاثه فیهن البلاغه: التقرب من معنی البغیه، و التبعد من حشوالکلام والدلاله بالقلیل علی الکثیر.» (6)

حکمت و موعظه

دو ویژگی حرکت انبیا که موجب پیروزی و استمرار حرکت آنان شده است حکمت و موعظه حسنه است.

آنان بر اساس واقعیات هستی که با فطرت پاک بشر هماهنگی دارددعوت خود را آغاز کرده و تداوم می بخشیدند. دعوت آنان سرشار از«حکمت » و «تعلیم » و «تزکیه » و «بینات » بوده است.

پیامبران در منش اجتماعی خود «متواضع » و فروتن بوده اند. این خصلت باعث می شده است که با مردم ارتباط گرمی داشته باشند و درهمه کارها به رایزنی بپردازند.

چنان که در قرآن آمده است:

(فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الامر…) (7)

مبلغ از رمز پیروزی پیامبران الهی درس گرفته و از عوامل شکست رهبران ضلالت پرهیز می کند.

(ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن.) (8)

(قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی…) (9)

ویژگی های تبلیغ مؤثر

التزام به گفتار

سزاوار است مبلغ پیام هایی که خود به آن ها عمل می کند را بیان کند; حضرت علی(ع) می فرماید:

(ایها الناس انی والله ما احثکم علی طاعه الا و اسبقکم الیهاولا انهاکم عن معصیه الا و اتناهی قبلکم عنها.) (10)

و از امام صادق(ع) چنین روایت شده:

«رحم الله قوما کانوا سراجا و منارا کانوا دعاه الیناباعمالهم و مجهود طاقتهم…» (11)

و نیز فرموده اند:

«ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کمایزل المطر عن الصفا. » (12)

عام نادان پریشان روزگار به ز دانشمند ناپرهیزگار کان به نابینایی از راه اوفتاد وین دوچشمش بود و در چاه اوفتاد (13)

پیوستگی ابلاغ

محتوای تبلیغ باید هم آهنگ باشد و از آغاز تا نهایت و در تمامی جلسات یکدیگر را نقض نکند و دارای انسجام کامل باشد، چنانکه خداوند قرآن را این چنین وصف می فرماید:

(ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض…) (14)

و همچنین می فرماید:

(… ان الکتاب یصدق بعضه بعضا.) (15)

نقش «بیم » و «امید» در تبلیغ

همه پیامبران الهی دعوت خود را با «بشارت » و «انذار» شروع کرده اند این دو عامل در پیشبرد تبلیغ آنان نقش مهمی را ایفاکرده است. آیات زیادی از قرآن حاکی از بیم و امید است. سنت الهی بر این بوده که پیامبران تبلیغ خود را با بشارت و انذارهمراه سازند. در قرآن می فرماید:

(و ما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین.) (16)

همه سو نگری در تبلیغ

مبلغ باید به همه اموری که در تربیت و تعالی مردم نقش داردتوجه کند و به برخی از مواد بسنده نکند و کمال دین را که درجامعیت دین است به خوبی به مردم بشناساند، و از تک بعدی شدن پرهیز کند.

رعایت شرایط زمانی و مکانی

رعایت این نکته آن قدر مهم است که گاه موجب تغییر موضع گیری هامی شود برای روشن تر شدن موضوع نمونه ای تاریخی را می آوریم:

جعفربن ابی طالب سخن گو و مبلغ مسلمانان مهاجر به حبشه بود،هنگامی که نمایندگان قریش به نجاشی گفتند:

اینان درباره حضرت عیسی عقیده عجیبی دارند.

مشرکان از این طریق می خواستند نجاشی را وادار کنند که مسلمانان مهاجر را تحویل آنان دهد.

نجاشی مسلمانان مهاجر را احضار کرد و درباره حضرت عیسی ازآنان سؤال کرد -در این جا اگر مسلمان غیر هوشمندی می خواست پاسخ بدهد، ممکن بود، نمایندگان سیاسی قریش به اهداف خود برسندزیرا می توانست بگوید: «پیامبری بوده که با آمدن پیامبر ماشریعتش نسخ شده و بقا بر آن دین از نظر ما کفر است و…خوشبختانه جعفربن ابی طالب به درستی بر حساسیت، موقعیت و شرایطخاص زمانی و مکانی وقوف دارد، لذا چنین پاسخ می دهد.

«نقول فیه الذی جاء به نبینا: هو عبدالله و رسوله و روحه وکلمته القاها الی مریم العذراء البتول.»

این جملات که با توجه کامل به فضای حاکم، و شرایط زمانی ومکانی گفته شده بود آنچنان اراده نجاشی را بر حمایت ازمسلمانان جزم کرد که کفار قریش برای همیشه از نجاشی مایوس شدند. نجاشی هدیه قریش را رد کرد و مسلمان ها را در محل بهتری اسکان داد و چنین گفت:

«اذهبوا فانتم امنون ما احب ان لی جبلا من ذهب، و اننی آذیت رجلا منکم.» (17)

مبلغ می تواند در محرم، کتاب قیام عاشورا رابگشاید که سرشار از درس های آموزنده است. ایثار و فداکاری وشجاعت و ظلم ستیزی و مردانگی و… و یا به مناسبت دهه آخر ماه صفر که رحلت پیامبر اسلام(ص) است، کتاب اخلاق پیامبر(ص) رابگشاید و درس های اخلاقی را براساس استفاده از سیره آن حضرت بیان کند و اصل رسالت و اهداف آن را توضیح دهد و.. ..

استحکام روابط اجتماعی و رسیدگی به نیازمندان

مبلغ اسلامی از هر کس دیگر برای انجام کارهایی که روابط اجتماعی حوزه تبلیغی او را استحکام می دهد، شایسته تر است.

«اصلاح ذات البین » که مورد سفارش شرع مبین است یکی ازکارهایی است که مبلغ می تواند آن را مورد توجه قرار دهد. رفع نیاز بینوایان و مستمندان -در صورتی که زمینه آن وجود داشته باشد- و تشویق دیگران در این امور، دل بستگی و ارتباط و زمینه مناسبی را فراهم خواهد کرد.

حفظ وحدت

در برخی از «حوزه های تبلیغی » فرقه های مختلفی از مسلمانان زندگی می کنند. مبلغ نباید زندگی صمیمی و برادرانه آنان را به خاطر ذهنیات غیر واقع بینانه به هم زند. او باید سعی در جذب داشته باشد.

مبلغ باید بداند که حفظ وحدت اسلامی وظیفه ای است که ضرورت آن پس از تشکیل جمهوری اسلامی مقدس ایران چند برابر شده است. حضرت علی(ع) در این باره می فرمایند:

«ولیس رجل - فاعلم- احرص علی جماعه امه محمد(ص) و الفتهامنی ابتغی بذلک حسن الثواب و کرم المآب.» (18)

بدان که هیچ کس حریص تر و کوشاتر از من بر انتظام امر امت محمد(ص) و الفت و دوستی آنان نیست، انتظارم پاداش نیکو وبازگشت نیک فرجام است.

با توجه به شرایط کنونی که دشمنان اسلام از هرطرف نقشه می کشندکه مسلمانان را به نزاع با یکدیگر وادارند و یاست شیطانی «فرق تسد» را اعمال کنند مبلغ باید با «مر کرام » یاوه سرایی ها و سخنان جاهلانه را خنثی کند و قلب مخاطبان را مجذوب خویش سازد.

(ولاتستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم.) (19)

باید دانست که اسلام رشته ارتباطی همه فرقه های اسلام است وانسان عاقل این رشته را از هم نمی گسلد. اسلامی که تا آن جا سعه صدر دارد که کفار و اهل کتاب را تحت شرایطی که در فقه بیان شده می پذیرد و اکنون در کمال آرامش و با حفظ حقوق در همه کشورهای اسلامی زندگی می کنند; هرگز راضی نمی شود که گروههای اسلامی یکدیگر را طرد کنند.

دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانایی ستیزد با سبکسار اگر نادان به وحشت سخت گوید خردمندش به نرمی دل بجوید دو صاحب دل نگهدارند مویی همیدون سرکشی و آزرم جویی و گر بر هر دو جانب جاهلانند اگر زنجیر باشد بگسلانند.

مراقبت از زبان

زبان گویا نعمت پروردگار است ولی همین نعمت، خطرات عظیمی دارد، مبلغ باید هوشیار باشد که زبانش وسیله آزار دیگران نشود. حضرت علی(ع) می فرماید:

«اللسان سبع ان خلی عنه عقر.» (20)

زبان درنده ای است که اگر جلویش باز گذاشته شود می گزد.

پی نوشت ها:

1- شهید ثانی، منیه المرید، ص 39.

2- کلیات سعدی، ص 176 و256.

3- مائده(5): 44، 45،47.

4- کلیات سعدی، ص 188.

5- ر.ک: المیزان ج 14، صص 410-411 .

6- تحف العقول، ص 330.

7- آل عمران(3):159.

8- نحل (16): 125.

9- یوسف (12): 108.

10- نهج البلاغه صبحی صالح، خ 175.

11- تحف العقول، ص 312.

12- اصول کافی، ج 1، باب استعمال علم، روایت 3، ص 35. روایات دیگر این باب ملاحظه شود.

13- کلیات سعدی، ص 183.

14- نهج البلاغه صبحی صالح، خ 133.

15- همان، خ 18.

16- انعام(6): 48 و کهف (18):56 .

17- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 55.

18- نهج البلاغه، نامه 78.

19- فصلت(41): 34 .

20- نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 60 .

آسیب شناسی تبلیغات دینی

پیش گفتاردر فرهنگ لغت به هر پدیده ای که مایه تباهی و فساد چیزی شود،آسیب یا آفت گفته می شود. (1) یکی از پدیده هایی که مانند هر چیزدیگری در معرض آسیب ها (2) قرار می گیرد، تبلیغ دین و فعالیت های جانبی آن است. این آسیب ها در موقعیت و شرایط مختلف، متفاوت می باشند.

با قطع نظر از این موقعیت ها و شرایط، شاهد لطمه ها و خطراتی هستیم که یک تبلیغ موفق را تهدید و در نهایت بازدهی و اثرمطلوب آن را کاهش می دهد.

بر این اساس لازم است در وهله اول به آسیب شناسی تبلیغات دینی پرداخت و سپس با استفاده از رهنمودهای قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) و نیز صاحب نظران «زمان آگاه »، به آسیب زدایی ازبوستان پرفیض پرداخت.

این نوشتار کوتاه بر آن است تا، گوشه ای از این آفت ها را برای خوانندگان گرامی به ویژه مبلغان ارجمند یادآور شود.

خود فراموشی

خود فراموشی یکی از نقاط آسیب پذیری تبلیغات دینی است; سخن مبلغ در ابلاغ و تبیین معارف دینی، آنگاه در شنوندگان اثر ژرف و پایدار برجای می گذارد که گوینده خود نیز بهره ای از اثرات پیامش برده باشد. در غیر این صورت، نباید توقع توفیق چندانی رادر این مقصود داشت زیرا:

1) بیان از حرارت و احساس لازم، که ناشی از انس قلبی گوینده وتاثر او در حین عمل به آن می باشد، خالی خواهد بود.

2) از آنجایی که گوینده، خود آن مسیر را در عمل نیازموده، به خوبی نخواهد توانست الگویی عملی و راهکاری موفق، برای دیگران ترسیم کند.

3) مهم تر این که معقول و پسندیده نیست که دیگران را به نیکی ونیکو بودن دعوت و خود را فراموش کرد. چنانکه خداوند تبارک وتعالی در قرآن مجید، می فرماید: (اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب) (3)

(آیا امر می کنید مردم را به نیکی و خویشتن خویش را فراموش می کنید! و در حالی که کتاب را تلاوت می کنید؟!) بنابراین باید با اجابت آیه کریمه;«فاستبقوا الخیرات » (4) هم به دعوت قرآن و هم به فرمایش قرآن ناطق، حضرت امام صادق(ع):«کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم »عمل کرده باشیم (5) .

سخنان باطل و ناروا

یکی دیگر از آسیب های تبلیغ دینی، دچار شدن به سخنان باطل وناروا است; که ناشی از مراجعه به منابع مطالعاتی و تحقیقاتی منحرف و یا بر گرفتن مطالب از «افواه الرجال » می باشد.

سخنان و شعارهای زیبا ولی بی محتوا و منحرف فراوان در برخی کتب، نشریات و بیان ها دیده و شنیده می شود که ناشی از تراوشات افکار شیطانی و اذهان گمراه و مسموم اند که آن ها را درترکیب های جذاب و قالب هایی مورد پسند و ظاهر فریب اظهارمی کنند. مبلغ لازم است در باره این نوع مطالب قدرت تشخیص،تفکیک و تحلیل داشته باشد. آیه شریفه ذیل ناظر به بیان این آفت است;

(شیاطین الانس والجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا…); (6)

شیطان های انس و جن بعضی بر بعض دیگر وحی می کنند.

مبلغ همچنین باید از ایراد سخنان ناپخته و بدون مطالعه وبررسی در جوانب مختلف آن، پرهیز کند. زیرا ممکن است، دراین صورت پدیده ای را که مهم و بزرگ است برای شنونده کم اهمیت وکوچک جلوه دهد. و به عکس چیزی کوچک و کم اهمیت را بزرگ و مهم جلوه دهد. قرآن مجید این نکته را نیز در این آیه شریفه موردتوجه قرار می دهد که:

(ولاتقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسولا); (7)

(و پیروی مکن آنچه را که عالم به آن نیستی،همانا گوش و چشم و دل همگی مورد سؤال قرار خواهند گرفت).

چنانکه در جای دیگر می فرماید:

(وتقولون ما لیس لکم به علم وتحسبونه هنیئا وهو عند الله عظیم) (8)

(و شما چیزی را با زبانهای تان می گویید که به آن علم ندارید وکار را سهل و کوچک می پندارید در صورتی که نزد خداوند بسیاربزرگ است.) کسی که مردم را به سوی خدا می خواند باید بینش خودش به خدا بیشتر و کامل تر از آن ها باشد. چنانکه پیامبر اکرم(ص)این گونه فرموده اند:

«ادعو الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی »; (9)

(من و پیروانم، خلق را با بصیرت به سوی خدا فرا می خوانیم).

استبداد به رای

یکی دیگر از آسیب های تبلیغات اسلامی خودمحوری است. چه بسیارکسانی که با انگیزه های خیر و پاک راه تلاش دینی را برگزیدند وبه دلیل اجتهاد به رای در کام انحراف غلطیدند.

قرآن کریم می فرماید:

(ولاتقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفترواعلی الله الکذب ان الذین یفترون علی الله الکذب لایفلحون); (10)

(و شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام کنید و به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید. آنان که برخدا دروغ بستند هرگز روی رستگاری نخواهند دید.)بسیاری از سختگیری ها، ناشی از جهل به دستورات اسلام است.

تحلیل های غلط

همچنان که تحلیل درست و صحیح مسایل و حوادث نقش مهم و سازنده ای در روشنگری و رشد و شکوفایی فکری و فرهنگی افراد جامعه دارد;پیش بینی های غلط و تحلیل های نادرست مسایل نیز موجب سردرگمی خودو دیگران خواهد شد.

تحلیل مسایل و پیش بینی حوادث آینده، اگر با علم و آگاهی نباشداشتباه از آب در می آید. بنابراین تا روشن شدن جوانب یک مساله نباید آن را تکذیب یا تصدیق کرد، خداوند متعال نیز به خاطرهمین کار منکران را سرزنش کرده و می فرماید:

(بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه ولا یاتیهم تاویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبه الظالمین) (11)

[آن ها از روی علم و دانش قرآن را انکار نمی کنند] (بلکه آن هاچیزی را تکذیب کردند که از آن آگاهی نداشتند. و هنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده بود. پیشینیان آن ها نیز اینگونه تکذیب کردند. پس ببین که عاقبت کار ظالمان چگونه بود.) مبلغ باید به تحلیل مباحث و مسایلی بپردازد که:

1) اصل موضوع و جوانب آن کاملا برایش روشن و آشکار شده باشد2) قدرت و تسلط کامل بر طرح و بیان آن داشته باشد3) مخاطبانش توانایی درک و فهم آن را داشته باشند

تحریف معارف

اسلام دین کاملی است که در همه زمینه ها دستورات، معیارها وطرحهای عملی دارد. اما تشخیص صحیح آن ها نیازمند شناخت و تسلطبر مبانی و منابع اصیل دینی است. بر مبلغ لازم است که در نقل وبیان آنچه به عنوان نظم اسلام مطرح می کند تحقیقات دانشمندان برجسته و مجتهدین جامع الشرایط را دیده باشد. تا مبادا قرآن وروایات را با رای و اندیشه خویش تفسیر کند; زیرا در اینصورت ممکن است مطالب غیر دینی در دین داخل و یا متون اصیل اسلامی راتحریف کند.

از پیامبر اکرم(ص) در این باره روایاتی نقل شده از جمله این حدیث شریف که فرمود:

«من فسر القرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب »; (12)

(کسی که قرآن را با نظر خویش تفسیر نماید به تحقیق بر خداونددروغ بسته است).

مبلغ باید علاوه بر دقت در محتوای مطالبی که بیان می کند باتحریف ها و نسبت های ناروایی که افراد نادان بنام دین رواج می دهند با روشی شایسته و پسندیده برخورد کند. چنانکه خدای سبحان فرموده:

(وان منهم لفریقا یلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب وما هو من الکتاب ویقولون هو من عند الله وما هو من عندالله ویقولون علی الله الکذب وهم یعلمون); (13)

(در بین ایشان[یهود] کسانی هستند که هنگام تلاوت کتاب خدا زبان خویش را چنان می پیچند که گمان می کنید [آنچه را می خوانند] ازکتاب[خدا] است.

در حالیکه از کتاب خدا نیست[حتی صریحا] می گویند: آن از طرف خداست با اینکه از طرف خدا نمی باشد و به خدا دروغ می بندند. درحالی که آگاهند).

التقاط

مخلوط کردن حق و باطل با هم، التقاط است که گناهش کمتر ازتحریف نیست و گمراهی مردم را در پی دارد. چنانکه خداوند تبارک و تعالی به نقل از پیامبرش حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) در بازجویی از سامری می فرماید: (قال فما خطبک یا)(سامری قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضه من اثرالرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی); (14)

[موسی(ع) رو به سامری کرد و] (گفت: تو چرا این کار را کردی؟!

گفت: من چیزی دیدم که آن ها ندیدند من قسمتی از خاک جای پای جبرییل را گرفتم.

سپس آن را درون گوساله طلایی افکندم و اینچنین نفس من مطلب رادر نظرم جلوه داد).

حضرت علی(ع) جمله ای دارند که به همین مطلب اشاره دارد ایشان می فرماید:

«و لکن یوخذ من هذا ضغت و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه »; (15)

(و اما چون قسمتی از حق و قسمتی از باطل گرفته و در هم می گردد، در آن هنگام شیطان بر دوستان خود، تسلط پیدا می کند.)به هنگام سخن، آن بزرگوار متوجه شد که حسن بصری، گفتگوهای اورا می نویسد. پرسید:

چه می نویسی؟

گفت: مطالب حکیمانه تو را یادداشت می کنم و مطالبی هم از خودم به آن ها اضافه کرده و برای مردم سخنرانی می کنم.

حضرت به او فرمود:

سامری نیز همین کار را می کرد. او می گفت من آثار رسول را گرفتم و با هنر خودم درآمیختم و گوساله ای ساختم که مردم را منحرف کنم.

به همین دلیل است که حضرت رو به مردم کرد و فرمود:

«اما ان لکل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه »; (16)

(آگاه باشید که هر قومی یک سامری دارد و این شخص، سامری این امت است!).

نوآوری

نوآوری در غیر امر دین عیبی ندارد. کسی در شعر یا هنر یافلسفه نوآور باشد، مانعی ندارد، اما نوآوری در دین جایز نیست، چون ما آورنده دین نیستیم، حتی امام هم آورنده دین نیست.

امام، وصی پیغمبر و خزانه علم او است. خود پیغمبر هم آورنده دین نیست. خدا به وسیله ملک و گاهی بدون وسیله ملک دین را به پیغمبر وحی می کند و پیغمبر نیز به مردم ابلاغ می فرماید. (17) بنابراین نوآوری در دین غلط و بدعت و حرام است. اما استنباطکردن درست است. اخباریین خیال می کنند اجتهاد نوآوری است.

می گویند: اجتهادها همه بدعت است. حال آنکه اشتباه می کنند زیرااجتهاد یعنی «حسن استنباط »; ممکن است مجتهدی مطلبی را از نواستنباط کند که قبلا خود او یا دیگران گونه ای دیگر استنباطمی کرده اند. این مسئله استنباط است نه آورندگی. (18) بنابراین نباید مطلق نوآوری را بدعت نامید. نوآوری یعنی:«ادخال فی الدین ما لیس فی الدین »;چیزی را که در دین نیست از خود جعل کردن!

تجدد گرایی های افراطی!

باید توجه داشت که پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هرکاری، خالی از دشواری نیست. گویی همیشه راه اعتدال یک خطباریک است که اندک بی توجه ای موجب خروج از آن است. این که درآثار دینی وارد شده که «صراط » از«مو» باریک تر است، اشاره به همین نکته است که رعایت اعتدال در هر کاری، سخت و دشواراست. (19) بدیهی است که مشکلات جامعه بشری نو می شود و مشکلات نو،راه حل نو می خواهد. «الحوادث الواقعه » جز پدیده های نوظهوری است.

که حل آن ها بر عهده حاملان معارف اسلامی است. بنابراین ضرورت وجود مجتهد در هر دوره، و لزوم تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است; والا در سلسله مسایل ثابت ولایتغیر میان تقلید اززنده و مرده فرقی نیست.

اگر مجتهد(یا مبلغی) به مسایل و مشکلات روز توجه نکند، او راباید در صف مردگان به شمار آورد. کوتاهی و زیاده روی از همین جا پیدا می شود. (20)

گاه برخی آنچنان عوام زده هستند که تنها معیارشان سلیقه عوام است، عوام هم گذشته گراست و به حال و آینده کاری ندارد.

برخی دیگر که به مسایل روز توجه دارند و درباره آینده می اندیشند، متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه می گذارند، سلیقه روز را معیار قرار می دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جای آنکه اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند، سلیقه وروح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند، مثلا مهریه نبایدباشد، چون زمان نمی پسندد، تعدد زوجات یادگار عهد بردگی زن است، پوشیدگی همین طور، اجاره، مضاربه و مزارعه یادگار عهدفئودالیسم است! و فلان حکم دیگر، یادگارعهدی دیگر. اسلام، دین عقل و اجتهاد است. اجتهاد، چنین و چنان حکم می کند.

باید توجه داشته باشیم که حتی معیارهایی که دانشمندان روشنفکرو مترقی اهل تسنن، نظیر عبده و اقبال برای حل مشکلات جدیدارایه کرده اند، از قبیل تمایز قایل شدن میان عبادات و معاملات و تعبیرهای خاصی که آن ها از اجماع، اجتهاد و شورا و غیره کرده اند، و همچنین جهان بینی اسلامی که آن ها عرضه کرده اند، به هیچ وجه برای ما که پرورده فرهنگ اسلامی پیشرفته شیعی هستیم،قابل قبول نیست و نمی تواند الگو قرار گیرد، فقه شیعه، حدیث شیعه، کلام شیعه، فلسفه شیعه، تفسیر شیعه، فلسفه اجتماعی شیعه،از آنچه در جهان تسنن رشد کرده بسی رشد یافته تر و جوابگوتراست. (21)

مقایسه میان آنچه در طول تاریخ اسلام و بویژه سنوات اخیر ازجهان شیعه عرضه شده و آنچه از جهان تسنن عرضه شده است،می رساند که نظریات شیعی به برکت پیروی از مکتب اهل بیت(علیهم السلام) بسی عمیق تر و منطقی تر است.

به هر حال تجدد گرایی افراطی، که هم در شیعه و هم در سنی وجودداشته و دارد در حقیقت عبارت است از:

الف) آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست.

ب)پیراستن آن، از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن وباب طبع زمان کردن.

این ها آفت بزرگی برای نهضت اسلامی است. و وظیفه مبلغ آن است که با روشی مؤثر با تاثیرات ناشی از این آسیب ها مبارزه کند. (22)

اوهام، خرافات و سنت های ناروا

بی تردید یکی از آسیب های تبلیغات اسلامی، رواج آداب و رسوم وسنت هایی است که بر خلاف تعالیم اسلام بوده و همواره سد راه گسترش این دین مبین بوده است. مبارزه با این سنت ها و جانشین کردن سنت های الهی به جای اوهام و سنت های ناروای اجتماعی،همواره باید مورد توجه مبلغ مسلمان باشد. علمای بزرگ اسلام هرجا که سنت های جاهلی سد راه تکامل جامعه می شد، حتی به قیمت آبروی خویش با آن ها مبارزه می کرده اند. سنت شکنی وسیله ای برای رشد جامعه در بستر تعالیم اسلام و ایجاد فضای مناسب برای تعالی و ترقی فرهنگ و اندیشه در جامعه اسلامی است. البته در این راه گروهی همواره در مقابل حق جویان قرار دارند.

قرآن کریم در این باره می فرماید:

(وکذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریه من نذیر الا قال مترفوهاانا وجدنا آبائنا علی امه وانا علی آثارهم مقتدون قال اولوجئتکم باهدی مما وجدتم علیه آباءکم قالوا انا بما ارسلتم به کافرون); (23)

(و همچنین ما هیچ رسولی پیش از تو در هیچ شهر و دیاری نفرستادیم جز آنکه اهل ثروت و مال آن دیار(به رسولان) گفتند:

ما پدران خود را بر آیین و عقایدی یافتیم و از آن ها البته پیروی خواهیم کرد. آن رسول ما به آنان گفت:«اگر من به آیینی بهتر از دین باطل پدرانتان شما را هدایت کنم، باز هم پدران راتقلید می کنید؟» آن ها پاسخ دادند: ما به آنچه شما به رسالت آورده اید کافریم!)

غرور

در فراز و نشیب کارهای تبلیغی همواره موفقیت ها در کنار برخی ناکامی های ظاهری هستند. گاهی تمجید و تحسین ها به دنبال یک سخنرانی جالب و مفید متوجه مبلغ می شود و گاهی نیز مبلغ درکارهای خود احساس موفقیت و کامیابی نمی کند. در هر دو صورت اوباید با تدبیر و تلاش به شناخت وظیفه و انجام آن، بپردازد.

ناتوانی علمی

از مهم ترین عوامل موفقیت در تبلیغ دینی آگاهی و توانایی لازم در بیان مسایل و موضوعات اسلامی است.

سخنوری که بدون علم و آگاهی از مطلبی در کرسی خطابه بحث می کندو پیرامون آن سخن می گوید، به ارزش کلام و شخصیت خود آسیب می رساند. و خویشتن را با عوارض نامطلوب آن مواجه می سازد. (24) چنانکه این نکته مهم، در کلام امیر بیان، حضرت علی(ع) چنین آمده است که:

«لاتقل ما لاتعلم…»

(درباره چیزی که از آن اطلاع نداری سخن مگوی…) (25)

وابستگی مالی به افراد ناصالح

تبلیغات اسلامی اگر آلوده به سودطلبی شد، بتدریج ارزش واقعیش را از دست می دهد و جذب کانون های قدرت مادی می شود و در بهترین و مردمی ترین شکلش به سوی عوام زدگی سوق پیدا می کند.

بندگان زر و زیور نمی توانند در تبلیغات برای خدا نقش سازنده ای داشته باشند. بزرگترین نقش آفرینان در این مسیر کسانی هستندکه خویشتن را از علقه این وابستگی ها رهانیده اند. مانند:

بزرگترین مبلغ تاریخ اسلام پیامبر اکرم(ص) است از قول قرآن که می فرماید:

(ما اسئلکم علیه من اجر، ان اجری الا علی رب العالمین) (26)

ای پیامبر، بگو: ( به خاطر رسالت و نبوت از شما اجر نمی طلبم بلکه اجر من بر پروردگار عالمیان است).

البته اگر مبلغان دینی بتوانند و سعی کنند برای تامین معاش خود فکر دیگری بکنند و از راه تبلیغ، امرار معاش نکنند، درکار خود موفق تر و مؤثرتر عمل خواهند کرد، چرا که راه های رزق وروزی در زندگی بسیار است. (27)

وابستگی مالی به افراد ناصالح به مرور زمان علاوه بر تاثیرمنفی بر روحیه مبلغ موقعیت و شخصیت اجتماعی و اخلاقی او را نیزدچار خطر انحراف و انحطاط خواهد کرد.

در تاریخ ادیان به بسیاری از عالمان و راهبان اهل کتاب برخوردمی کنیم که به اقطاب قدرت و ثروت نزدیک می شدند تا از یکسو ازوجهه آنان استفاده کنند و از سوی دیگر از دنیای آنان بهره گیرند.

چنانکه در آیه زیر آمده است:

(ان کثیرا من الاحبار والرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل ویصدون عن سبیل الله…) (28)

(بسیاری از عالمان اهل کتاب و راهبان اموال مردم را به باطل می خورند. و سد راه خدا می شوند…)

ابهام در پیام

پیام تبلیغی مورد نظر باید از هرگونه ابهام و گنگ بودن پیراسته باشد تا مخاطب دچار سوء برداشت نشود، هر چه پیام روشن تر باشد، آرامش مخاطب در برداشت از مطالب بیشتر خواهدبود. (29)

رسول خدا(ص) در این مورد می فرماید:

«انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدرعقولهم » (30) (ما گروه پیامبران، ماموریم که با انسانها به اندازه عقل هاشان سخن گوییم).

پرگویی

یکی از عواملی که موجب خستگی و کسالت مخاطبان می شود، آن است که مبلغ در بیان مقصود خویش بجای استفاده از کلام مختصر وبلیغ، پرگویی کند.

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود:

«قیل ما البلاغه؟، فقال(ع) من عرف شیئا قل کلامه فیه وانما سمی البلیغ لانه یبلغ حاجته باهون سعیه » (31)

از امام صادق(ع) سؤال شد بلاغت چیست؟ فرمود: آنکه چیزی راشناخت سخنش درباره آن کم می شود. بلیغ نیز به همین خاطر چنین نام گرفته است، زیرا که با اندک تلاشی به مقصود خود نایل می آید.

امام کاظم(ع) نیز در این باره فرموده اند:

(هر کس با زواید سخن خود، شیرینی و زیبایی های حکیمانه سخن رامحو کند… گویا بر نابودی عقل خویش اقدام کرده است.) (32)

حضرت علی(ع) فرمود:«خیر الکلام مالا یمل ولایقل » (33)

بهترین سخن آن است که نه کم باشد و نه ملال آور.

همچنین آن حضرت فرموده اند:«قلیل یدوم علیک خیر من کثیرمملول » (34) اندکی که دوام دارد، بهتر است، از زیادی که ملال آورباشد.

سنت پیامبر گرامی(ص) هم سخنرانی های کوتاه و مفید بوده است. (35)

توجه به هدف تبلیغ

انسان در نقطه پایانی کمال خویش به جایگاهی می رسد که جواررحمت خدا است. چنانکه قرآن می فرماید:

(ان المتقین فی جنات ونهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) (36)

محققا اهل تقوا در باغها و کنار نهرها منزل گزینند. درمنزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند با عزت و سلطنت جاودانی متنعم اند.

کمال نهایی انسان در رسیدن به قرب ربوبی است و آمدن انسان به این جهان برای تحصیل آمادگی جهت وصال به حق است. از این روتمامی کوشش های تبلیغی باید در جهت تحصیل این آمادگی و کسب شایستگی برای رسیدن به لقای الهی باشد. انحراف از این هدف کلی می تواند موجب سردرگمی مبلغ و مخاطب شود.

اهداف فرعی و انحرافی، گرمی جلسه، خوش آمد مخاطب و بانی مجلس،جذب مریدان، کسب شهرت در خطابه و منبر و. .. در دراز مدت موفقیت مبلغ را در رسیدن به اهداف متعالی اسلام با خطر کاهش تاثیر مطلوب و خدای ناکرده تاثیر گذاری منفی در تبلیغ شوندگان مواجه خواهد کرد.

مولی الموحدین حضرت علی(ع) می فرماید:«یثیروا لهم دفائن العقول » (37) انبیا آمدند تا عقلهای خفته را برانگیزند.

هدف، نشر قانون خدا است. مبارزه با ظلم است. دعوت به عدالت وتقوا است. اتمام حجت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکراست.

تبلیغ کار بسیار ارزشمندی است که اول مسوولیت آن از طرف خداوند بر عهده انبیا و اولیا و سپس بر عهده علمای ربانی است.

هدف تبلیغ در مکتب انبیا نجات مردم از طاغوت ها، هواهای نفسانی، جهل، تفرقه، شرک، دعوت به ایمان به خداوند و قانون آسمانی و معاد و… است. بنا به فرمایش قرآن محتوای تبلیغ تمام انبیا یکی بوده است:(ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت) (38)

تندخویی و زود رنجی

این ها دو صفت است که از ارزش مبلغ دینی می کاهد.

مردمی که گرد مبلغ جمع می شوند گاهی اسباب آزردگی و دلسردی اورا فراهم ساخته و با اصرارها، نادانی ها، خشنونت ها، بدرفتاری هاو پرگویی های خویش، مبلغ را به ستوه می آورند.

مبلغ دینی هر چه باشد یک انسان است و انسان از کارهای ناپسندآزرده می گردد و آزردگی خود را آشکار می کند. و نیز انسان هرچه باشد به خشم می آید و گاهی خشم خود را آشکار می سازد.

در نتیجه خشم و آزردگی، مردم پراکنده می شوند. چنانکه خداوندمتعال در قرآن کریم به پیامبر عظیم الشان و مبلغ کبیراسلام(ص) می فرماید:

(فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک) (39) ای رسول رحمت، خدا تو را با حمت خویش با خلق مهربان و خوش خوی گردانید و اگر تندخو و سخت دل می بودی، مردم از گردتو پراکنده می شدند.

مردم از مبلغان توقع دارند که نیکوترین اخلاق را داشته باشند وبرای دیگران الگو و اسوه باشند، و به دیگر سخن، مردم انتظاردارند که مبلغ و نماینده مذهبی در صفات برتر و ملکات نیکوخلیفه و جانشین رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(علیهم السلام)باشد.

خشم علی (ع)

داستان معروف امام علی(ع) را شنیده ایم. آن حضرت در میدان جنگ «عمرو بن عبدود» حریف رزمی خود را نقش زمین می سازد و روی سینه او می نشیند. دشمن مغلوب که همه توان خود را از دست داده و از هرگونه اقدامی ناتوان مانده است، آب دهان به طرف امیرالمؤمنین(ع) پرتاب می کند. عمل خبیث و نگران کننده اوعلی(ع) را ناراحت می کند تا سریع تر علی(ع) کار او را تمام کند،اما امام(ع) تعلل می کند و از روی سینه «عمرو» برمی خیزد،اندکی صبر می کند و قدم می زند، تا خشمش فرو می نشیند آنگاه، سردشمن را«خالصا لوجه الله »، از بدن جدا می کند. (40)

امام هم غضب می کند; عصبانی می شود، این ها جنبه های بشری است،اما در اثر تسلط بر نفس، خشم و غضب خود را مهار می کند. و عمل خود را با هوای نفس آمیخته نمی سازد، بلکه خالصا لوجه الله دشمن دین را به نیستی می کشاند. چنین رفتاری می تواند برای افراد بشر درس عملی واقع شود. (41)

دامن زدن به اختلافات

بی شک در هر اجتماعی، اختلافاتی میان مردم آن به وجود می آید، که گاه به لحاظ زمانی تا حدی هم ریشه دار و عمیق می باشد.

و همچنین گاهی میان مسئوولین یک منطقه و یا یک شهر و…اختلافاتی وجود دارد.

البته وجود این تنش ها و تقابل ها بر حسب علت و انگیزه قابل بررسی و ریشه یابی است. اما مبلغ باید از دامن زدن به این گونه نزاع ها با هوشمندی و لطافت دوری گزیند. و اگر توانست باید آن اختلافات را کاهش داده و جلوی گسترش آن ها را بگیرد. مبلغ بایدبا نرمش و رفتاری منطقی مردم را به سوی راه راست هدایت کند.

گرایش برخی مبلغان به جناح ها و گروه های سیاسی باعث می شود تامردم سخنان او را همواره حمل بر طرفداری و تبلیغ جناح و گروهی کنند، که مبلغ خودش را منتسب به آن می داند.

ساده لوحی، زود باوری و اعتماد به همه!

مبلغ نباید هر آنچه را می شنود باور کند و به همه افراد اعتمادکند. البته نباید با سوء ظن برخورد کرد; بلکه سخن در این است که به سادگی مطلب شنیده یا خوانده ای را نقل نکرده و عکس العمل نشان ندهد.

قرآن می فرماید:

(ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا) (42)

اگر فاسقی برای شما خبر آورد تحقیق کنید.

آشنایی با دانش آمارگیری

آشنایی با مبانی آماری و برآوردهای عمل کرد تبلیغاتی و نیزشیوه های بررسی بازتاب در آموزه های تبلیغی، نقش مهمی در پیشبردتبلیغ دینی دارد.

تبلیغ دینی یک خدمت آموزشی و تربیتی است.

قرآن کریم در این باره می فرماید:

(ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا. ) (43)

[ای انسان!] آنچه را که نسبت به آن آگاهی نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل، همه مسوولند.)

متاسفانه دانش بشری، تجارب اجتماعی و فرهنگی و پژوهش های علمی معمولا در مراکز و موسسات پژوهشی و آموزشی رسمی، کتابخانه ها،گزارش های رسمی دولتی و اسناد اداری جمع آوری و معمولا بایگانی می شود.

اگر نشر و تعلیم این آموزه ها به طور مستمر در موسسات آموزشی رسمی وجود دارد، دایره آن بسته به محدوده عمل کرد موسسات آموزشی رسمی و محدود است، در حالی که در نظام تبلیغ می توان ازاین دستاوردهای علمی و پژوهشی برای گسترش فرهنگ و رشد اجتماعی استفاده فراوانی کرد. (44)

همچنین کم اطلاعی و عدم بهره گیری از قالب های هنری در جهت آمیختن تبلیغات و هنر را نیز می توان از جمله کمبودهای تبلیغی این زمانه دانست.

پی نوشت ها:

1- الافه: عرض یفسد ما یصیبه; المصباح المنیر ج 1 ص 29، الافه.

2- قال علی (ع): لکل شی ء آفه…; ر.ک میزان الحکمه، ج 1،الافات ح 514.

3- بقره(2):43.

4- بقره(2): 148 و 48، (پس پیشی گیرید در نیکی ها).

5- اصول کافی، ج 2، ص 78.

6- انعام(6): 112.

7- اسرا (17):36.

8- نور(24): 15.

9- اصول کافی، ج 1، ص 44.

10- نحل(16):116.

11- یونس(10):39.

12- بحار الانوار، چاپ بیروت، موسسه الوفاء، ج 36، ص 227.

13- آل عمران(3): 78.

14- طه(20):95 و96.

15- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 5/137.

16- تفسیر نمونه، ج 13، ص 286، به نقل از تفسیر نور الثقلین،ج 3، ص 392.

17- کتاب سیره نبوی، تالیف شهید مطهری(ره) ص 126 - 128 به نقل از کتاب تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری به کوشش عبدالرحیم موگهی، ص 184.

18- همان .

19- کتاب بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، ص 90 92، (به نقل از کتاب تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری(ره)عبدالرحیم موگهی. ص 333 - 334.

20- همان.

21- کتاب تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری، تالیف عبدالرحیم موگهی، ص 334.

22- بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، به نقل ازکتاب تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری(ره)، ص 335.

23- زخرف(43):23 و 24.

24- روشهای تبلیغ، مولف رضا علی کرمی، ص 123.

25- غرر الحکم، ص 828.

26- شعراء(26):127.

27- گامهایی در راه تبلیغ، تالیف علامه محمدحسین فضل الله،ترجمه دکتر احمد بهشتی ص 89.

28- توبه(9): 34.

29- روشهای تبلیغ، تالیف رضا علی کرمی، ص 33.

30- اصول کافی، ج 1، ص 27.

31- تحف العقول، ص 377.

32- اصول کافی، ج 1، ص 17.

33- غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، فصل 29، حدیث 23.

34- غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل 61، حدیث 28.

35- به نقل از قرآن و تبلیغ، حجه الاسلام والمسلمین محسن قرائتی،ص 94.36 قمر(54): 55 - 54.

37- نهج البلاغه، خطبه 1.

38- نحل(16):36.

39- آل عمران(3):159.

40- به نقل از کتاب روش تبلیغ و سخنرانی، تالیف احمد صادقی اردستانی، صص 126 - 128.

41- همان.

42- حجرات (49):6.

43- اسراء(17):36.

44- مبانی تبلیغ، محمد حسن زورق، ص 40.

شیوه های تبلیغی پیامبر(ص)

پیش گفتارهر مکتبی پیامی برای جامعه دارد و مردم را به پذیرش آن فرامی خواند و در این جهت از روش های ویژه ای بهره می جوید که بااهداف اصلی آن مکتب وابسته است. تمامی پیامبران از حضرت آدم(ع) تا منجی بشریت حضرت خاتم(ص) از جانب خداوند مبعوث شدندتا انسان را از ظلمت و جهل به نور علم و هدایت و از تنگنای طبیعت به وادی بی انتهای معنویت و از ظلم و شقاوت به عدل وکرامت و از پرستش بت ها به عبادت خدا و از اطاعت اغیار و اشراربه استجابت اولیا و رسولان رهنمون شوند. پیام الهی پیامبران رابا توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی جوامع بر سه محور توحید،نبوت و معاد پایه گذاری شده است. وجه تمایز این دعوت ها درکیفیت بیان آن محورها و تبیین مسایل فرعی مطابق فهم و شعورمردم است. گرچه روش تبلیغی هر یک از پیامبران دارای ارزش ویژه خود می باشد.

اما در این نوشتار تنها به شیوه های تبلیغی پیامبر خاتم(ص)خواهیم پرداخت.

عرب پیش از اسلام

در آغاز به طور اختصار وضع جهان عرب و وقایع تاریخی و اجتماعی عرب جاهلیت را از نظر می گذرانیم.

جملات کوتاه و گهربار امیرالمؤمنین(ع) تا حدودی روشنگر اخلاق وروحیات جامعه عرب پیش از اسلام و شاهد زنده ای بر انحطاط فکری وفساد اخلاقی آنان است. (1) ایشان می فرمایند:

خداوند، محمد(ص) را بیم دهنده جهانیان و امین وحی و کتاب خودمبعوث کرد و شما گروه عرب در بدترین آیین و پست ترین جاها به سر می بردید. در میان سنگلاخ ها و مارها اقامت داشتید، آب های لجن آلود می آشامیدید و غذاهای خشن (مانند آرد هسته خرما وسوسمار) می خوردید و خون یکدیگر را می ریختید. و از خویشاوندان دوری می کردید.

بت ها در میان شما برپا بود و از گناهان اجتناب نمی کردید. (2)

قرآن نیز این موضوع را گوشزد و می فرماید:

(و کنتم علی شفا حفره من النار فانقذکم منها). (3)

جریان «اسعدبن زراره » نیز می تواند روشن گر بسیاری از نقاطزندگی مردم حجاز باشد. (4)

رسول گرامی(ص) در پاسخ به پرسش او دوآیه زیر را تلاوت فرمودند. دقت در معنای این آیات به خوبی وضع آن دوران را روشن می سازد.

(قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا وبالوالدین احسانا ولا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم وایاهم ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ولا تقتلواالنفس التی حرم الله الا بالحق ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون ولاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفواالکیل والمیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا وسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی و بعهد الله اوفوا ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون. (5)

مضمون های این دو آیه گواه بر این است که تمامی این خصلت های ناروا دامن گیر توده عرب بود و برای همین جهت رسول خدا(ص) نخست این دو آیه را تلاوت کرد تا اهداف رسالتش معلوم شود. (6)

تفکر اعراب در باره خداوند و معاد بسیار خرافی و افسانه پرستی بسیار رایج بود. زن ضعیف بود و تحقیر و مظلوم واقع می شد.

آنان قبایلی پراکنده و ملتی خموش و راکد بودند. (7) نه از علم ومذهب در بین آنان نشانی بود (8) و نه از سواد بهره ای برده بودند. (9)

در چنین جامعه ای پیامبر گرامی اسلام(ص) مبعوث گشت. او عرب را ازتاریکی ها به سوی نور هدایت کرد. و از آنان امتی پدید آورد که از گمنامی به سوی شهرت و از سستی به سوی بیداری و از پستی به سوی فراز رفتند. و هنوز یک قرن نگذشته بود که یک پای در هند ویک پای دیگر در اندلس نهادند. (10)

عوامل موفقیت تبلیغی پیامبر(ص)

قبل از بررسی روش های تبلیغ، به شناسایی عواملی که موجب توفیق پیامبر گرامی اسلام(ص) شد، می پردازیم: اولین رکن مهم در تبلیغ پیامبر(ص) ویژگی های برتر پیام ایشان بود.

معارف برتر

اگر محتوای پیام رسول خدا(ص) دارای این ویژگی ها نبود، حتی درصورت وجود زمینه مساعد، تبلیغ یک تلاش کور و بی حاصل بود.

این ویژگی ها عبارتند از:

اول: قابلیت اثبات و استدلال

پیامبر(ص) پیام خویش را با منطق و استدلال بیان می فرمود. معارف دینی زمینه پذیرش عقلی داشت و ابهام ها و تاریکی ها را از اذهان می زدود.

دوم: هم سویی با احساسات عالی

اقناع احساسات متعالی از سوی اسلام موجب شد تا افراد به سهولت در راه هدف های مکتب فداکاری کنند و جان هایشان را ضامن اجرای احکام مکتب قرار دهند.

سوم:هماهنگی با نیازهای بشر

هماهنگی معارف دینی با نیازهای فطری و طبیعی بشر باعث شد تانه تنها وحی آسمانی را عقل ها بپذیرند، بلکه در عمق روح بشر هم رسوخ کند هم چنان که قرآن می فرماید: (و یخرون للاذقان یبکون ویزیدهم خشوعا). (11)

شناخت دقیق و همه جانبه مخاطبین

از اصول مهم تربیتی واقع بینی است. در هر تبلیغ کارآمد در آغازباید ویژگی های مخاطب را به خوبی شناخت. آن گاه با رفع موانع وبه کارگیری عوامل مؤثر و مراقبت مستمر زمینه پیشرفت معارف دینی را فراهم آورد.

پیامبر گرامی(ص) در میان عرب رشد و نمو کرده، با اوضاع جامعه آشنا و از معیارها و امور مورد توجه آن ها باخبر بود.

همین امر باعث شد تا پیامبر(ص) بتواند زمینه مناسب بیان مطالب خود را مهیا کنند.

در این جا به پاره ای از روش هایی که پیامبر(ص) به کار بست تابتواند در مخاطب زمینه مساعدی به وجود آورد، اشاره می شود.

مهمترین آن ها عبارتند از:

اول: شناخت ظرفیت مخاطبین و آمادگی مخاطبین

باید دانست که همه مخاطبین از آن چنان ظرفیتی برخوردار نیستندکه در وهله نخست به دعوت، پاسخ مثبت دهند. پیامبر نیز با توجه به همین نکته اقدام به تبلیغ فرمود. اذیت و آزارهای فراوان رابه جان خرید و از دعوت به اسلام دست بر نداشت. (12) همچنین افراداز ظرفیت ها و استعدادهای متفاوتی بهره مندند. لذا پیامبرگرامی(ص) با عنایت کامل به میزان پذیرش و استعداد هر فرد،دعوت خود را ابلاغ می فرمودند. تبلیغی که از انعطاف برخوردارنباشد، ناکارآمد و خستگی آور است. پیامبر گرامی در این باره می فرمایند:

«امرنا معاشر الانبیاء ان نکلم الناس بقدر عقولهم ». (13)

دوم: ارتباط سازنده با همه اقشار و جاذبه قوی

حضرت رسول(ص) با اقشار و همه گروه های سنی ارتباط داشت.

دعوت پیامبر(ص) پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و غنی، باسواد وبی سواد، را شامل می شد.

قرآن در این باره می فرماید:

(رحمه للعالمین); (14)

(هدی للناس) (15) ;

(کافه للناس); (16)

(للعالمین نذیرا). (17)

سوم: استفاده از روش های مناسب

روش هدایت پیامبر(ص) برای همه گروه ها و طبقات یکسان نبوده وهر گروه یا فردی را به شیوه ای خاص دعوت می فرمود. گاه فردی بایک جرقه هدایت می شد و گاه موج و تلاطمی شدید برای دعوت، ضرورت داشت. برای دعوت اهل کتاب، بر مشترکات تاکید و کافران را به تفکر و تامل و خردورزی دعوت می فرمود.

چهارم: توجه به نیازهای بشری، زمینه مناسب ابلاغ

هر فرد آن هنگام تعادل و توازن خویش را باز می یابد که نیازهای جسمی و روحی او تامین شده باشد.

قرآن می فرماید:

(فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف). (18)

این آیه شاهد بر این مطلب است که خداوند با عنایت به رفع دو نیاز طبیعی بشر امر به پرستش می کند در متون اسلامی نیزاین نکته مورد توجه قرار گرفته است. امیرالمؤمنین(ع)می فرماید:

«ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها واقبالها فان القلب اذا اکره عمی ». (19)

قلب آدمی دارای (دو حالت) در میل و رغبت و اکراه و تنفر است.

از در میل و رغبت آن وارد شوید چرا که روح و روان آدمی وقتی چیزی را ناخوش دارد نابینا می شود.

ویژگی های مبلغ

ویژگی های فردی پیامبر(ص) از مهم ترین عوامل توفیق حضرت به شمارمی آید. هیچ تبلیغی بالاتر از شایستگی مبلغ و عمل به گفتار خودنیست.

امام صادق(ع) در روایتی شرایطی را که برای پیشبرد هر کاری واز جمله تبلیغ دین است را چنین بر می شمارد.

«فاذا اجتمعت النیه والقدره و التوفیق و الاصابه و هنالک تمت السعاده ». (20)

هنگامی که نیت و قدرت و توفیق و صائب بودن در عملی جمع شدندسعادت و وصول به هدف حاصل شده است. اگر چه این ویژگی ها تمام وکمال در پیامبر(ص) بوده است، برای آشنایی کامل شرح بیشتری رامی آوریم.

آگاهی و تبلیغ عالمانه

پیامبر(ص) برای تبلیغ اسلام وحی الهی را می شناخت و به تمام زوایای آن آگاهی داشت. بدون تکیه بر این و آن، سخنانش رامی گفت و هیچ گاه از ظن و گمان های پوچ پیروی نمی کرد. قرآن نیزمی فرماید:

(ولا تقف ما لیس لک به علم…). (21)

و قرآن گواه صدق و درستی گفتار را برهان و دلیل می داند ومی فرماید: (قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین). (22)

امیرالمؤمنین علی(ع) در این باره می فرماید:

«علیکم بالدرایات لا بالروایات ». (23)

آیت و بینش و دقت را فرا روی خود قرار دهید نه نقل قول های بررسی نشده را.

باور و ایمان مبلغ

آن چه در تمام مراحل تبلیغ مدد کار حضرت بود، باور قلبی او به هدفش بود. بالاترین عامل توفیق تبلیغی پیامبر(ص) استقامت وپشتکار او است که از ایمان و باور او به هدف مقدسش نشات گرفته است.

عمل به گفتار

پیامبر(ص) همواره، بیش از همه به دستورات دینی که آن را ابلاغ می فرمود، عمل می کرد. با این روش هم اطمینان و اعتماد مخاطب راجلب می کرد و هم ثابت می نمود که عمل به دستورات دینی کار مشکلی نیست.

علاوه بر این اگر سخن از فردی عامل باشد بر قلب و جان اثرمی گذارد. هم چنان که فرموده اند:

«ان الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان ».

مدارا و ملایمت در ابلاغ

یکی از عواملی که پیامبر را موفق کرد خلق نیکو و رفتار پر ازعطوفت آن حضرت بود. ایشان پیام را با نرمی و مدارا تبلیغ می کرد، لذا جاذبه و کشش بیشتری در میان مخاطبان داشت. قرآن دراین باره می فرماید:

(فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوامن حولک…). (24)

در جایی که اساس و مبانی دین ثابت است، نرمش می تواند در موفقیت تبلیغ مؤثر باشد. به همین جهت وقتی پیامبر(ص)، امیر مومنان(ع) و معاذ را برای تبلیغ به یمن روانه می سازد می فرماید:

«انطلقا فبشرا ولا تنفرا و یسرا ولا تعسرا» (25)

مردم را مژده و بشارت دهید و آن ها را از خود مرانید، بر آن هاسهل و آسان بگیرید نه سخت و دشوار.

و حضرت صادق(ع) نیز می فرماید:

«فرغبوا الناس فی دینکم » (26)

«مردم را در دین و عقاید خود «ترغیب و تشویق » نمایید».

خیرخواهی برای مردم

قرآن شریف در وصف پیامبر(ص) می فرماید:

(لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین روف رحیم). (27)

تواضع

خداوند در اولین دستور برای آشکار کردن دعوت به پیامبر(ص)می فرماید:

(و انذر عشیرتک الاقربین و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین). (28)

«نخست خویشاوندان نزدیک را انذار کن، آن گاه پر و بال رحمت رابر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران ». این فروتنی وعدم ابراز انانیت و منیت از روش های مهم تبلیغی پیامبر محسوب می شود.

ابلاغ مرحله ای و گام به گام

اگر پیامبر(ص) تمام مطالب را یک باره با مخاطبین خود در میان می گذاشت هرگز نمی توانست انتظار نتیجه ای داشته باشد. ایشان همواره می فرمودند که نمی توان در وهله نخست تکالیف بزرگ را بردوش مخاطبین نهاد. حتی دستورات شرعی هم به تدریج ابلاغ شده چنان که فرمودند:

«یا علی ان هذا الدین متین فاوعل فیه برفق و… ان المنبت لاظهرا ابقی ولا ارضا قطع ».

«ای علی، این دین، دین متینی است پس در آن به آرامی وارد شو،و بدان، کسی که افراط و زیاده روی کند نه راهی را می پیماید نه پشتی برای خود باقی می گذارد».

پشتکار و اراده

پیامبر(ص) پس از آن که پیام توحید خویش را به گوش مردم رساندهیچ گونه سازشی در این مسیر را روا ندانست.

استقامت و تداوم آموزش و نظارت مستمر باعث موفقیت پیامبر(ص)شد. او در تمام لحظات زندگانی لحظه ای از تاکید بر رسالت خویش غافل نشد.

صبر و سعه صدر

آن چه باعث شد تا پیام نبی اکرم(ص) نفوذ بیشتری داشته باشدسعه صدر ایشان بود. پیامبر(ص) بسیاری از راه ها را با نیروی صبر پیمود و در راه تبلیغ از حربه صبر و استقامت بهره برد.

خدای متعال در قرآن می فرماید:

(لتبلون فی اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتواالکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذی کثیرا و ان تصبروا و تتقوافان ذلک من عزم الا مور). (29)

یقینا شما با مال و جان آزمایش خواهید شد. و از کسانی که پیش از شما کتاب آسمانی بر آن ها نازل شد و از مشرکان زخم زبان خواهید شنید، و اگر صبر و تقوا پیشه کنید، یقینا چنین چیزی سبب قوت اراده در کارها است.

در تمام مواردی که قرآن دعوت به صبر فرموده است، در باره دین بوده است.

ویژگی های سلبی پیامبر(ص)

دوری از تکلف:

پیامبر(ص) در راه رساندن وحی الهی از هر گونه تکلفی به دوربود. همین امر باعث می شد تا فهم مطالب بر مردم آسان گشته، باآغوش باز پذیرای مسایل دین باشند، ایشان در این باره می فرمودند:

«نحن معاشر الانبیاء و الاولیاء براء من التکلف ». (30)

«ما گروه پیامبران از تکلف به دور هستیم ».

پرهیز از تعصبات قومی و فامیلی

یکی از ویژگی های پیامبر(ص) در تبلیغ دین، این بود که در قیدگرایش های خویشی و گروهی و قومی اسیر نگشت. همین آزادگی ازوابستگی ها باعث شد تا نبی اکرم(ص) بتواند حقیقت را آن طور که شایسته است به گوش مخاطبان برساند. (31)

پرهیز از شتابزدگی

از اصول مهمی که پیامبر(ص) در دوران بیست و سه ساله تبلیغش رعایت می فرمود، این بود که هرگز کاری را بدون طرح و ارزیابی دقیق انجام نمی داد. بلکه با دقت و ژرف اندیشی، موقعیت وامکانات را سنجیده آنگاه به آن کار اقدام می نمود. صلح حدیبیه یکی از این موارد بود که نتایج بسیار پرارزشی را به دنبال داشت.

عوامل بیرونی توفیق تبلیغی پیامبر(ص)

پیامبر(ص) با شناخت روحیات مخاطبین خود شیوه های گوناگونی برای تبلیغ داشت که آن را ارائه می داد. بعضی از این شیوه ها عبارتنداز:

حکمت

برخی افراد دارای روحیه ای منطقی هستند و مسایل را جز از راه برهان و استدلال و فکر نمی پذیرند اینان را نمی توان با انگیزش ویا مهار احساسات به راه آورد. پیامبر(ص) نیز چنین شیوه ای رادر بعضی موارد به کار می بست. قرآن نیز روش دعوت پیامبر(ص) رااین چنین معرفی می فرماید:

(هوالذی بعث فی الا میین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین). (32)

موعظه

یکی از راه های دعوت و جلب قلوب، استفاده از موعظه است.

پیامبر(ص) برای جذب افرادی که دارای احساسات و عواطفی جوشان بودند و همچنین بیداری عمومی از موعظه بهره می بردند.

امیرالمؤمنین علی(ع) در تعریف موعظه می فرمایند:

«المواعظ صقال النفوس و جلاء القلوب ». (33)

«ثمره الوعظ الانتباه ». (34)

مواعظ پیامبر(ص) عمدتا در باره تقوا، زهد، دنیا، طول امل،هوای نفس، عبرت از گذشته، اهوال مرگ و قیامت و… بوده است.

تفاوت موعظه و حکمت

حکمت تعلیم و موعظه تذکار است. حکمت برای آگاهی و موعظه برای بیداری است. حکمت مبارزه با جهل و موعظه مبارزه با غفلت است.

سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل وعاطفه است. حکمت یاد می دهد و موعظه یادآوری می کند. حکمت برموجودی ذهن می افزاید و موعظه ذهن را برای بهره برداری ازموجودی خود آماده می کند، حکمت چراغ و موعظه باز کردن چشم است،حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن.

حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح. (35)

استفاده از ابزار اقناعی در تبلیغ

سخت ترین مرحله در دوران تبلیغ پیامبر(ص) تغییر و تصرف درعقیده عرب ها و مشرکان بود. زیرا آنان افرادی غالبا متعصب وبعضا عنود بودند. امام صادق(ع) نیز با توجه به همین نکته می فرماید:

«ازاله الجبال اهون من ازاله القلب عن موضعه ». (36)

حرکت دادن کوه ها از برطرف کردن باورهای قلبی افراد آسان تراست. پیامبر(ص) برای کسب موفقیت در امر تبلیغ مواردی چند رارعایت می فرمود:

احترام به آزادی

از آن جا که نمی توان باور و عقیده را با زور و اکراه منتقل کرد، باید تبلیغ در جوی آرام و آزاد باشد و مخالف، فرصت اظهارعقیده را داشته باشد. پیامبر(ص) نیز این نکته را رعایت می فرمود. قرآن هم در این باره می فرماید:

(لست علیهم بمصیطر). (37)

(لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی). (38)

احترام به شخصیت

پیامبر(ص) حتی اگر ناچار به مجادله بود اما همیشه از مشاجره وکوچک شمردن مخاطب احتراز می فرمود. هرگز در اولین برخورد باورافراد را تمسخر نمی کرد. امیرمومنان(ع) نیز می فرماید:

«الافراط فی الملامه یشب میزان اللجاج ». (39)

افراط و زیاده روی در سرزنش موجب شعله ور شدن آتش عناد می شود.

قرآن کریم نیز در باره این نکته روانی و اخلاقی می فرماید:

(و قل لهم فی انفسهم قولا بلیغا). (40)

بعضی از تفاسیر آیه را این گونه معنا می کنند: (41)

«در خلوت و تنهایی با آنان گفتاری رسا و مؤثر بگو».

تفاهم و تکیه بر مشترکات

پیامبر(ص) در سراسر دوران تبلیغ خویش بحث را از جایی که موردپذیرش طرف مقابل بود آغاز می کرد. این شیوه سازنده به ویژه درمواجه با اهل کتاب به کار گرفته می شد.

بهره گیری از خطابه

یکی از ابزاری که پیامبر(ص) در تبلیغ معارف دینی و بیداری مردم از آن بهره برداری می کرد، خطابه است.

شهید بزرگوار آیه الله مطهری(ره) در باره خطابه و موعظه چنین گفته اند:

«سر و کار خطابه نیز با احساسات است اما خطابه برای تهییج وبی تاب کردن احساسات است و موعظه برای رام کردن و تحت سلطه درآوردن.

خطابه آن جا به کار می آید که احساسات خمود و راکد است و موعظه آن جا ضرورت پیدا می کند که شهوات و احساسات خودسرانه عمل می کند، خطابه احساسات غیرت و حمیت و سلحشوری و عصبیت و شرافت و کرامت و خدمت را به جوش می آورد و پشت سر خود جنبش و حرکت ایجاد می کند. اما موعظه جوشش ها و هیجان های بی جا را خاموش می کند. خطابه زمام کار را از دست حساب گری های عقل خارج می کند وبه دست توفان احساسات می سپرد. اما موعظه توفان ها را فرومی نشاند و زمینه را برای حساب گری و دوراندیشی فراهم می کند.

خطابه به بیرون می کشد و موعظه به درون می برد…». (42)

روش ها و وسایل تبلیغی

هم چنان که اشاره شد، پیامبر(ص) همواره با عنایت به توانایی وظرفیت افراد و گام به گام معارف را ابلاغ می فرمود و خود اولین عامل به این معارف بود. ایشان برای استقرار و رسوخ معارف درجان پیروان، تعالیم خود را بارها تکرار می فرمود.

حضرت بیانی فصیح و بلیغ داشتند و معارف دینی را «ابلاغ مبین »می کرد و با پرهیز از پرگویی کلام، نیازهای مخاطب را در نظرمی گرفت و در هر موقعیت و فرصت مناسبی، مطالبی را که همواره تازه و جذاب بود، بیان می فرمودند. داستان های واقعی قرآن که علاوه بر جذابیت، فوق العاده درس آموز و عبرت برانگیز است، نیزیکی از وسایل تبلیغی بود که معارف را غیر مستقیم به مخاطب می رساند.

پیامبر(ص) به عنوان بزرگ مبلغ اسلام، همواره ارتباط فردی خودرا با مخاطبین حفظ می فرمود و در کنار آن به ارتباط جمعی که دربرپایی شعایر دینی از قبیل نماز جمعه و جماعت و مراسم حج و…

نمود می یافت، اهتمام فراوان می داد.

پی نوشت ها:

1- برای آگاهی بیشتر، رجوع کنید به مروج الذهب، مقدمه ابن خلدون، اسلام و جاهلیت و تاریخ تمدن اسلام و عرب .

2- نهج البلاغه، خطبه 26.

3- آل عمران (3):103.

4- مراجعه شود به فروغ ابدیت .

5- انعام(6):153 و 151.

6- اعلام الوری 35-40، و نیز «بحارالانوار» ج 19، ص 8-11.

7- توماس کار لایل.

8- مورخ نامی غرب (مسیورنان).

9- فتوح البلدان ابوالحسن بلاذری صص 457 و459.

10- نقشه های استعمار در راه مبارزه با اسلام ص 38.

11- اسرا (17):107.

12- فروغ ابدیت، ص 277.

13- الحیاه، ج 1، ص 146، رجال کشی، ص 488.

14- انبیا (21):107. 15بقره(2): 185.

16- سبا(34): 28.

17- فرقان (25): 1.

18- قریش(106):3-4; و آیات دیگر نیز از قبیل مائده(5): 88;نور (24):55 .

19- الحیاه، ج 1.

20- میزان الحکمه، ج 10، ص 595.

21- اسرا (17):36.

22- بقره(2): 111; نمل (27): 64.

23- الحیاه، ج 1، ص 35 - بحار، ج 2، ص 160.

24- آل عمران (3):159.

25- در ذیل آیه احزاب، 45.

26- وسائل الشیعه ج 11، ص 430.

27- توبه(9): 128.

28- شعرا (26): 214-215.

29- آل عمران(3):186.

30- بحار، ج 73، ص 394.

31- برای اطلاع بیشتر به ده گفتار از شهید مطهری مراجعه کنید.

32- جمعه (62):3.

33- میزان الحکمه، ج 10، ص 539.

34- میزان الحکمه، ج 10، ص 539.

35- سیری در نهج البلاغه، شهید مطهری، ص 194-193.

36- تحف العقول، ص 263.

37- غاشیه (88): 22.

38- بقره (2):256.

39- تحف العقول، ص 84.

40- نساء (4):63.

41- تفسیر روح المعانی در ذیل آیه.

42- سیری در نهج البلاغه، ص 195-194.

گفتار و نوشتار در ترازوی تبلیغ

اگر بخواهیم جایگاه تبلیغ را در اصول و فروع دین بیابیم،می توانیم به سراغ نبوت و امامت در اصول، و امر به معروف و نهی از منکر در فروع برویم.وظیفه تبلیغ، از آن دسته وظایفی است که هزار نکته باریک تر زمو دارد. نخستین مبلغ اسلام، پیامبر گرامی(ص) در عصر خود، به نیکی و شایستگی تمام از عهده مسوولیت خویش برآمد و این میراث گرانقدر را برای آنان که خوی پیامبرانه و سوز علی گونه دارندباقی گذاشت.

پس از آن سال های نخستین، از هر گوشه ای کسانی قامت مردانه افراشتند و به تبلیغ دین و دینداری، کمر همت بستند. به حتم ازمیان این گروه، واعظان مذهبی و نویسندگان دینی، سهمی سترگ وعهدی محکم دارند.

اینک که بزرگداشت مقام خطابه و خطیب، یاد سفر کرده ای از دیارسخن را زنده کرده، فرصتی مغتنم برای نگارنده است تا گوشه ای دیگر از حکایت پرماجرای «تبلیغ » را بکاود و برگی چند بر این دفتر بیفزاید.

آنچه در این نوشتار خواهد آمد، مقایسه ای است میان کارایی وجغرافیای تبلیغ گفتاری و تبلیغ نوشتاری. باور نگارنده آن است که این دو شاخه تبلیغی همواره برآورنده نیازهای گوناگون امت اسلام اند و هر گاه یکی، جای را بر دیگری تنگ کند، خود نیز درتنگنا خواهد افتاد. بر این مدعا، بسیار می توان اقامه دلیل کرد; ولی آنگاه که خطیب توانا و ارزشمندی چونان مرحوم محمدتقی فلسفی، دست به قلم می برند و گفتارهای خود را بر کاغذ می نشانندو از کودک و جوان و بزرگسال می نویسند، حجت بر آنان که هنوزمعتقد به ناکارایی یکی و یا کارآمدتر بودن دیگری هستند، تمام می شود.

مرحوم استاد شهید مطهری(ره) که خود از فرهیخته ترین مبلغان اسلام در عصر حاضر است، تبلیغ را این گونه تعریف می کنند:

…. ابلاغ رساندن، یک فکر و یا یک پیام است; یعنی در موردرساندن چیزی به فکر و روح و ضمیر و قلب کسی به کار می رود…

قرآن کریم این کلمه را در باره «رسالات » که عبارت است ازپیام ها به کار برده است. پس تبلیغ، یعنی رساندن یک پیام ازکسی به کس دیگر. کلمه پیامبر و پیغامبر که در زبان فارسی آمده است، ترجمه «رسول » است. که به معنای مبلغ رسالت می باشد. (1)

ایشان، پس از این بیانات، تفاوتی ظریف میان تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر را یادآور می شوند. آن استاد شهید، معتقداست که تبلیغ، نیاز بیشتری به فکر و اندیشه و شناخت دارد;زیرا:

تبلیغ، مرحله شناساندن و خوب رساندن است; پس مرحله شناخت است.

ولی امر به معروف و نهی از منکر، مربوط به مرحله اجرا و عمل است.

تبلیغ، خودش یک وظیفه عمومی برای همه مسلمین است، همچنان که امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه عمومی است. وظیفه ای که هر مسلمان از نظر تبلیغ دارد، این است که باید این احساس دراو پیدا بشود که به نوبه خودش حامل پیام اسلام است، اماوظیفه ای که هر مسلمان در مورد امر به معروف و نهی از منکردارد، این است که باید این احساس در او باشد که مجری و جزءقوه مجریه این پیام است… این است که امر به معروف و نهی ازمنکر، یک مطلب است، و تبلیغ، مطلب دیگر. (2)

اندیشه بودن تبلیغ - به فرموده استاد شهید مطهری - الزامات بسیاری را برای مبلغ به همراه دارد; از جمله این که وی بایدهمواره در حال اندیشیدن و کسب تجربه های جدید باشد.

دیگر آن که: لازمه رساندن یک پیام، در اختیار داشتن رسانه است.

رسانه ها، انواع و اقسام شگفت انگیزی دارند که بی توجه ای به شمارو کارایی هر یک، وظیفه تبلیغ را با ناکامی رو به رو خواهدکرد.

رایج ترین و آشناترین شیوه تبلیغ دین، در جهان اسلام، تاکنون وعظ و منبر بوده است، که همچنان کارآمد، مفید و مؤثر است. بااین همه، هرگاه رسانه ای نو به میدان می آید، تبلیغ شفاهی به گونه ای در میان امواج نوبنیاد، جابه جا می شود، مثلا آن گاه که تعزیه یا شبیه خوانی، رواج یافت، خطیبان و سخنوران مذهبی بخشی از برنامه های خود را به آن اختصاص دادند; بدون آن که اندکی ازاهمیت و کارایی سخن، کاسته شود. این جابه جایی و جایگزینی، ازآن رو بود که یاری تازه نفس به گروه مبلغان پیوسته بود ومی توانست قدری از سنگینی بار را از دوش منبر بردارد. این بدان معنا نیست که پس از فراگیری شبیه خوانی، مبلغان مذهبی، ذکرمصایب شهیدان کربلا را از برنامه خود ستردند، بلکه در تخصیص زمان منبر به موضوعات مختلف، قدری تغییر رخ داد.

یکی از یاوران و هم رزمان منبر، قلم است. این دو، گرچه یاران قدیمی هستند، اما روزگار ما توجه بیشتری به نوشتار یافته و درمقایسه با گذشته، خود را به محصولات قلم، نیازمندتر می بیند.

اگر پیش از این، منبر و تبلیغ شفاهی، جلودار بود و نوشتن درعقبه انجام وظیفه می کرد، اینک آن دو در یک خط ایستاده اند.

روزگاری بود که گفت وگو از عهده همه یا بیشتر نیازهای دینی مردم بر می آمد و منبر، رساترین رسانه دین بود. اکنون، سخنوری همان اهمیت را دارد، اما بخشی از وظایف سنگین خود را بر گرده قلم نهاده است و در این تقسیم کار، هیچ زیانی نیست.

سودجستن از بیان و بنان، رویه ای است که نخستین بار از سوی آفریننده جهان، حضرت حق - جل و علا - روا شمرده شد.  هم او است که در ابلاغ رسالت خود را دو مبلغ خواست: پیامبر (گفتار) وقرآن (نوشتار) .

گفتار و نوشتار دو بازوی توانمند تبلیغ رسالات الهی اند که سرسلسله یکی، پیامبر(ص) است و سرچشمه دیگری، قرآن. هر گاه که این موازنه به کژی می گراید و یکی جای را بر دیگری تنگ می کند،هر دو، زیان می بینند و بیش از آن دو، تبلیغ دین.

«سخن جان است و جان داروی جان ها» اما آن گاه که خط و خالی برکاغذ می نشیند و طوماری می گسترد و دفتری گشوده می شود، گویی سپاهی از فرشتگان آسمان به یاری دین شتافته اند و زمین دل ها،بذر ایمان پذیرفته اند.

فضیلت های گفتار

کمترین فضیلت گفتار، آن است که مخاطبان را به دل و جان درجاذبه خود نگه می دارد و هر دم، نفس و نفس گوینده، در آنان شوری به پا می کند.

شور و هیجانی که در سخن گفتن است، در نوشتار به سختی فراهم می آید. نویسنده ای که بتواند همان دگرگونی را در مخاطب بیافریند، باید مهارت های بسیاری را در خود گرد آورده باشد.

گفتار، گنجینه ای از تنوع و تحول است. گوینده می تواند به حالتی درآید و علاوه بر زبان; سر و صورت و چشم و ابرو و دست و پای خود را نیز به خدمت گیرد. در گفتار، گوینده ماهر، هر لحظه حالتی را به مخاطبان خود می دهد:

لحظه ای آنان را به اندوه می افکند; اندکی بعد گل های خنده برلب های آنان می نشاند; گاه با خشم و تندی سخن می گوید و گاه ازسر مهر و صمیمانه.

این تغییر ذائقه ها آن چنان در تمرکز شنونده و ایجاد رغبت دراو کارگر است که در تمام مدت سخنرانی، می توان نفس های او راشمرد.

منبر، بیشترین توانایی را برای جلب دل ها و گوش ها دارد. زیرااز میان این آشیانه قدسی، پاک ترین نفس ها بیرون می ریزد و هر یک از این نفس های پاک، می تواند اجتماعی بزرگ را شست وشو دهد. بسارذیلت ها و ناپاکی ها که از هستی انسانی زدوده نمی شود، مگر به نیروی همین نفس ها. بسا با قلب و دل، که جز با شنیدن نلرزند;بسا چشم که جز به فرمان گوش نگرید. بسا دست و پا که نجنبد،مگر به اشارات برقی که در چشم گوینده است.

این رویارویی و مواجهه مستقیم که میان گوینده و مخاطب درتبلیغ گفتاری دین است، سرمایه ای است که به هیچ بهایی نمی توان از آن گذشت و هر روز باید بر دامنه او افزود.

تبلیغ به گفتار، فضیلت های دیگری نیز دارد. این گونه رفتارتبلیغی بسیار کم موونه و بی غائله است. هرجا و هر زمان می توان مومنانی را گرد هم آورد و میان آنان رفت و داد سخن داد.

مردم ما، روزهایی از سال را بر خود لازم می دانند که پای منبری بنشینند و چشم در چشم واعظی بدوزند. امکانات آن کم و بیش فراهم است: مسجد، حسینیه، تکایا، خانه ها، کوچه ها، مجالس عزا،هنگامه ها، ایام سوگواری، جشن های میلاد و. .. این ها همه گوشه هایی از امکانات تبلیغ شفاهی هستند. جز این ها، مهم تر ارادت وعقیده ای است که مومنان به سخنوران پاک سیرت دارند. باور آنان به شعایر مذهبی و اهتمام مرد و زن شیعی به حضور در هر مجلسی که به نام دین و اولیای دین برگذار می شود، گنجی است که به هیچ قیمتی نباید از کف داد.

آیات بی شمار و احادیث بسیار، پشتوانه عقیدتی این گونه تبلیغ اند و چه توصیه ها که بر برپایی مجالس وعظ و سخن شده است.

این ها همه، زمینه و زمانه را برای سخن و سخنوری، آماده می کنندو گوش روزگار را همواره به سخن حق می گشایند.

فضیلت ها و فایده های گفتار را بیش از این به نوشتار نیازی نیست چه، همگان را از سر و سر سخن آگاهی است و هر کسی از این گلستان، شاخه ای گل برده است.

فضیلت های نوشتار

نوشتن و تبلیغ نوشتاری نیز برای خود، فضیلت هایی دارد که تبلیغ شفاهی از پاره ای از آن ها بیگانه است. این رویه در تبلیغ معارف دینی به راهی می رود - یا بهتر آن است که راهی پیش روی خوددارد - که او را به لوازمی ویژه و اسبابی خاص نیازمند می کند.

نخستین تفاوت عمده این دو کارکرد تبلیغی، در منطقه و حوزه تاثیر آن ها است.

این تفاوت، بیش از آن که به موضوع و عنوان باز گردد، مربوط به لایه های یک موضوع و مخاطبان آن است. به دیگر سخن می توان موضوعی واحد را به دو طریق گفتار و نوشتار در دستور کار قرار داد،ولی در دو لایه و یا برای دو نوع مخاطب.

تفاوت مخاطب ها نیز حقیقی نیست، بلکه مخاطبان در این دو طریقه مقدس، تفاوت های اعتباری و جهت دار پیدا می کنند; یعنی یک مخاطب می تواند به اعتباری، طرف خطاب گفتاری باشد و به اعتبار و جهتی دیگر، مخاطب نوشتار باشد. بنابراین مخاطبی در حالی که شنونده است با زمانی که خواننده است تفاوت می کند.

این همان تفاوت ظریف و نکته باریکی است که بسیاری ازنویسندگان و مولفان علوم دینی، در کانون توجه خود قرارنمی دهند. هنگامی که فردی در پی تحقیق در باره موضوعی است،آنگاه که در باره این موضوع می شنود، انتظارات ویژه خطابه رادارد و اگر همان موضوع را در کتاب یا مقاله ای یافت، از آن نوشته، توقع برهان دارد. به بیان روشن تر، خوانندگان، غیر ازشنوندگان اند; حتی اگر خواننده همان شنونده باشد. به همین روی،نوشتار باید با گفتار تفاوت هایی را بر تابد و به کاری دیگرآید. یک شنونده هر قدر که زیرک، هوشمند و حقیقت جو باشد، ازخطابه مطالباتی دارد که از نوشته کمتر دارد او از کتاب ومقاله، چیزی را می جوید که یافتن آن ها را در پایین منبر،انتظار ندارد.

این تفاوت بدین معنا نیست که خطابه، ارج علمی و مقام تحقیقی کمتری در قیاس با نوشته دارد، بلکه بیشتر ناظر به این واقعیت است که خطابه به اقتضای ماهیت و ضرورت زمان و نوع مخاطبان،مسوولیت ویژه ای دارد و آن اقناع و تاثیر عاطفی و لرزاندن قلب شنونده است.

مطالبات خواننده از صاحبان قلم و تالیف، مرحله ای پس از اقناع قلب یعنی اجابت عقل و اندیشه و پروراندن ذهنیت استوار در دامن کلمات است. بسیاری از صاحبان سخن و زینت دهندگان منبر، چون قلم به دست می گیرند، شیوه خطاب را به یک سو می نهند و اقتضای قلم را می شناسند و مخاطبان نوشته خویش را از مخاطبان گفته خودجدا می کنند نمونه این سبک گفتارهای فلسفی است که چون از گفتاربه نوشتار درآمدند رنگ و بویی دیگر یافتند; اگرچه همان سمت وسو را داشتند.

تفاوت دیگر، زبان و ادبیات نوشتن است. نوشتار، ادبیاتی دارد وگفتار، زبانی. ادبیات گفتاری، بی اندازه صمیمی است. خطیب راضرورتی نیست که چندان به آرایه های پرطمطراق لفظی گردن گذارد;به ویژه اگر درک این آراستگی ها و کشف زیبایی های آن ها نیاز به تمرکز بیشتری در مخاطب داشته باشد. این از آن رواست که شنونده فرصت کمتری برای اندیشیدن در الفاظ و یکایک جملات خطیب دارد.

آنچه از یک خطابه در ذهن شنونده باقی می ماند - معمولا- مفهومی عام و حسی عمیق است که از رهگذر دل دادن به سخنان گوینده حاصل شده است. در تبلیغ شفاهی، آن اندازه که ساختمان و چگونگی ورودو خروج در بحث اهمیت دارد، یکایک کلمات و جملات اهمیت نمی یابند.

اما خواننده، چشم خود را از هر لفظی به لفظی دیگر می چرخاند واین فرصت و مجال و اجازه را دارد که باز گردد و عبارتی را ازنو و بلکه چندین بار بخواند. از همه مهم تر این که «خواندن »این امتیاز را به مخاطب می دهد که سرعت و شتاب عبور الفاظ دراختیارش باشد، از این رو موقعیت های طلایی و شایسته ای را برای تامل فراهم می کند.

نویسنده نیز می کوشد که با دقت بیشتر و حسن انتخاب شایسته تری کلمات را کنار هم چیند و به همان اندازه که خواننده فرصت تامل دارد، او نیز مجال می یابد که در پروراندن یک مطلب علمی یا عاطفی، تمهیدات لازم را فراهم و سخن خود را به برهان نزدیک تر کند.

تاثیرات عاطفی و قلب گداز گفتار بیش از نوشتار است و آن قدر که گوینده، امکان تاثیرگذاری بر روح و قلب مخاطب را دارد،نویسنده فاقد است، لیکن نویسندگان می توانند همه آن فضیلت ها رااز راهی دیگر در نوشتار بیاورند. اگر گوینده از طریق تغییرلحن و حرکت دست و نشان دادن تغیر در صورت و… می تواندشنوندگان خود را تا پایان در جاذبه سخن خود نگه دارند،نویسندگان نیز می توانند این تغییر لحن ها و رفتار را به مددکلمات فراهم آورند، و البته این شگردها برای اجرا در نوشته،بسی دشوارتر است.

شوخ طبعی و طنز، یکی از اساسی ترین ارکان سخن تبلیغی است.

کمتر اتفاق می افتد که تنی چند از انسان ها گرد هم آیند و به طنزی، ذایقه خود را تغییر ندهند و طراوتی در بزم نیفکنند، ولی آیا می توان از همین شگرد ظریف در نوشته ها سود برد؟ گرچه این شگرد در نوشتار هم راه دارد ولی بسیار ظریف تر و دشوارتر از به کارگیری آن در گفتار است.

نوشتار، زمینه مناسب تری برای پرداختن به موضوعاتی است که آن هارا نمی توان گفت و یا کمتر می توان. بسیارند مباحث و مسایلی که شرم حضور و برخورد نگاه ها با یکدیگر، مبلغ را از گفتن بازمی دارد، ولی دست او را به نوشتن می گشاید. فایده دیگر تبلیغ نوشتاری هم سطح بودن مخاطب کتاب است.

جمعیت هایی که به گرد یک کتاب جمع می آیند، بسی یک دست تر و هم سطح ترند تا گروه هایی که منبر را حلقه می زنند.

گویندگان همواره این دغدغه را دارند که کدام بخش از شنوندگان را، خشنود از مجلس خود روانه کنند. اما نویسنده می داند که نوشته او انتخابی آگاهانه خواهد شد و هر که نیاز خود را بدان یافته و سنجیده است، به سوی آن دست دراز می کند. از سویی،خواننده و حالات او، چندان بر نویسنده تاثیر نمی گذارد.

گفته اند: «مستمع، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد» حکایت ازنیاز گوینده به شادابی شنونده و حضور راغبانه او دارد. امانویسنده، این اندازه به شادابی همه خوانندگان خود نیاز نداردو می تواند همه هم و توان خود را مصروف آفریدن اثری کند که خودضرورت آن را دریافته است.

به دیگر سخن، گوینده تا حد بسیاری، سطح و دامنه بحث خود را باحالات و چگونگی رفتار و حضور شنونده هماهنگ می کند، ولی نویسنده از تیر نگاه های خسته و یا حضورهای ناشایسته در امان است.

سخن پایانی این است که اسلام در شناساندن و گستراندن آوازه حقانیت خویش، سخت به مبلغان سخن گو و سربازان قلم زن نیازمنداست و این دو، هیچ یک نمی توانند از عهده کار هم برآیند.

بنابراین ضرورتی است که به نحو مانعه الخلو و واجبه الجمع رخ نمایانده است و باید که اجابت شود.

پی نوشت ها:

1- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 191.

2- همان، ص 193.

اصول تبلیغ

ریشه کلمه تبلیغ

کلمه تبلیغ از قرآن مجید گرفته شده است اولین بار در دین مقدس اسلام این ماده و این کلمه به همین معنی که مراد و مقصود مااست به کار برده شده است و در چندین آیه قرآن، این ماده به صورت مصدر ثلاثی و فعل مضارع و فعل امر به کار رفته است. درسوره احزاب فرموده است:

(الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبا). (1)

«آن کسانی که پیام های خدا را می رسانند، تبلیغ می کنند و ازخدا می ترسند و جز خدا از هیچ کس باک ندارند و خدا در مقام حساب کافی است و خود می تواند به هر حسابی برسد».

در جای دیگر می فرماید:

(یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین). (2)

مطابق عقیده شیعه که بسیاری از علما و عظمای اهل سنت نیز باآن موافق هستند، این آیه در باره نصب امیرالمؤمنین(ع) به مقام خلافت در ذی الحجه سال دهم هجرت و سال آخر عمر خاتم الانبیا(ص)است و ترجمه آن چنین است:

«ای فرستاده ما، تبلیغ کن و برسان آن چه را نازل شده است به سوی تو از پروردگارت و اگر این کار را نکردی، هیچ پیامی رانرسانده ای و هیچ کاری برای ما نکرده ای و خدا تو را از مردم نگه داری می کند، همانا خدا مردم کافر را هدایت نمی کند».

عبارت «مبلغ » که الان مصطلح است در قرآن مجید به کار نرفته است، اما در نهج البلاغه این تعبیر آمده است. می توان گفت، اول کسی که - در سندهای اسلامی که در دست ما است - کلمه مبلغ را به معنی مبلغ مذهبی به کار برده است امیرالمؤمنین(ع) است، چنان که در خطبه 101 نهج البلاغه این عبارت موجود است:

«فوالذی فلق الحبه و برا النسمه ان الذی انبئکم به عن النبی الامی(ص) ما کذب المبلغ ولا جهل السامع ».

این جمله ها را علی(ع) پیش از آن می گوید که می خواهد از سلطنت وحکومت معاویه بن ابی سفیان و سلطه او بر مسلمانان خبر دهد وچون خبری است که برای بسیاری قرع سمع می کند که علی(ع) ازآینده چگونه و چرا خبر می دهد می فرماید:

«به آن خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید همانا آنچه رامن به شما خبر می دهم از پیامبر امی(ص) گرفته ام، به خدا قسم مبلغ دروغ نگفت و شنونده هم نادان نبود».

ابن ابی الحدید می گوید: مراد امیرالمؤمنین از مبلغ و سامع، هردو، خود حضرت است و نفس شریف خود را در این دو تعبیر اراده کرده است. (3) اما بنده طبق شواهدی از نهج البلاغه که مجال بیان آن نیست احتمال می دهم، مراد از مبلغ خاتم الانبیا و از سامع امیرالمؤمنین است. پس معنی عبارت این است: نه پیغمبر دروغ گفت به من، و نه من مستمع و شاگرد نادانی بودم. او راست گفت و من هم درست ضبط کردم، چنان که در جای دیگر نهج البلاغه می گوید:

«ماکذبت ولا کذبت ولا ظللت ولا ضل بی ». (4)

به خدا قسم نه من دروغ گفتم و نه آنکه به من گفت، دروغ گفت ونه من گمراه شدم، و نه مرا گمراه کرده اند، یعنی محمد(ص)راستگو بود و من هم به راستی و درستی از وی گرفتم و به امانت آنچه را که از او گرفتم راست می گویم.

اولین مبلغ در اسلام

مقدمه دوم) اولین کسی که می توان در اسلام به او عنوان مبلغ دادکیست؟ جمله ای در نهج البلاغه است که ما را به این که پیغمبرمبلغ دوم است ارشاد می کند آن جمله این است:

«و ما یبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر». بنابراین مبلغ اول در اسلام جبرئیل(ع) است که قرآن مجید را بر خاتم انبیا نازل کرده است و مبلغ دوم خاتم الانبیا(ص) است.

البته نباید نگران این شد که پیامبر(ص) در مرتبه دوم قرارگرفت، زیرا، حضرت در خطبه خیف منی فرموده است:

«فرب حامل فقه الی من هو افقه منه »; (5) اشکالی ندارد که جبرئیل راوی باشد و پیام خدا را به خاتم انبیا برساند و رسول اکرم(ص) افقه از او باشد چنان که در همین اخبار و روایات فقه اسلامی - حتی در غیر ابواب فقه - نظایر بسیار دارد، این طورنیست که کسانی که از خاتم انبیا یا ائمه طاهرین روایات واحادیثی گرفته اند و به علما و دانشمندان این چهارده قرن گذشته اسلامی و قرون آینده اسلامی رسانیده اند و واسطه بوده اند، همه آن واسطه ها از همه این علما داناتر بودند، غالبا به عکس است،شاید در صد نفر راوی یک نفر مثل علامه حلی نبوده است، شاید درهزار راوی یک نفر مثل خواجه نصیر طوسی نبوده است. حال وارداصل موضوع می شویم.

اقسام تبلیغ

تبلیغ به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم می شود. تبلیغ غیرمستقیم به مراتب مؤثرتر و مفیدتر است.

تبلیغ مستقیم

در تبلیغ مستقیم مبلغین دین مقدس اسلام در اصول و فروع دین، ودیگر معارف دینی، حتی تاریخ اسلام مردم را هدایت می کنند،نامسلمانی را مسلمان و مسلمان را مسلمان تر و مسلمان غیرشیعه ای را به مذهب و معارف شیعه رهبری می کنند.

تبلیغ غیرمستقیم

اما تبلیغ غیرمستقیم شیوه ای از تبلیغ است که خواه ناخواه باهر کسی همراه است و از هر کسی ساخته است. هر فردی خواه وناخواه مبلغ افکار و روحیات و طرز تعلیم و تربیتی است که فراگرفته است، به عبارت دیگر هر فرد هنگام ورود به هر مجلسی، باافکار خود به آن مجلس می آید، با روحیات خود به آن مجلس قدم می گذارد، با عقاید خوب یا بدی که دارد، وارد آن محیط می شود وخواه و ناخواه تا حدودی در آن محیط اثر می گذارد.

اثر تبلیغی رفتار مسلمانان

هر فرد مسلمانی تا آن جا که مسلمان است، با همان عمل های عبادی و مراقبتی که در کارهای معاملاتی و بازاری خودش دارد گرچه درمقام تبلیغ نیست ولی یکی از مبلغین پرقیمت اسلام است. یک مسلمان معتقد اگر هم بخواهد تبلیغ نکند نمی شود مگر این که از اسلام خارج شود. مسلمان نماز می خواند، روزه می گیرد، دروغ نمی گوید،راست می گوید، به معاملات مشروع تقید دارد، تمام این اعمال وتقیدات و خط مشی، تبلیغ این عقاید و افکار و اعمال است.

نمونه ای را یادآوری می کنیم:

در سال پنجم بعثت خاتم الانبیا(ص)، کار آزار و فشار قریش برمسلمانان کم بضاعت بی کس مکه معظمه به قدری دشوار شد که ماندن در مکه برای آن دسته از مسلمانان که پناهی و کسی نداشتندامکان ناپذیر شد و رسول اکرم(ص) به یازده مرد و چهار زن مسلمان اجازه داد از مکه معظمه و از کشور حجاز از طریق دریای احمر به کشور مسیحی مذهب حبشه مسافرت کنند، و آن جا بمانند و مراسم دینی خود را انجام دهند تا خدا به آنان فرجی عنایت کند. درسال هفتم بعثت، هجرت وسیع تری انجام شد و هشتاد و سه مرد یاهشتاد و دو مرد و هجده زن یعنی صد یا صد و یک نفر مسلمان ازطریق دریای احمر به حبشه رفتند. و عده ای از آنان حدود سیزده سال در کشور مسیحی مذهب آن روز حبشه ماندند. یکی از این مهاجران جعفر بن ابی طالب عموزاده خاتم انبیا(ص) بود، اینان رفتند تا از فشار قریش رهایی پیدا کنند.

یک مورخ وقتی این قضیه تاریخی را می نویسد، چه آن مورخ طبری یایعقوبی یا ابن اثیر باشد، چه دیگری، جز این جریان تاریخی رانخواهد نوشت، مورخ حقش جز این نیست که جریان تاریخی و روش وقوع یک حادثه را بیان کند، اما تحقیق و نتیجه گرفتن و تحلیل این واقعه بر عهده محقق است که از متون تاریخ به نتایجی می رسد.

یک مورخ اگر مورد سؤال واقع شود که چرا پانزده نفر در سال پنجم و صد و یک نفر در سال هفتم بعثت از خانه و زندگی و خواهرو برادر و زن و شوهر و رفیق کوچه و محله گذشتند و به کشورحبشه رفتند؟

جوابی که مورخ می دهد این است که اینان سخت در فشار بودند،زندگی بر اینان تنگ شده بود ناچار به کشوری که در آنجا سخن ازخدا و نبوت و کتاب آسمانی انجیل بود و مشترکات زیادی بامسلمین داشتند، رفتند.

هجرت به حبشه تبلیغی بزرگ و غیرمستقیم

اما یک محقق پاسخ اش این است که پنج سال از عمر تعلیمات پیغمبراسلام گذشته است، مقداری از افکار اسلامی و تعلیمات خاتم انبیا(ص)، تعدادی از آیات کوتاه سوره های کوچک مکی نازل شده است. قرآن در مغزهای افراد با ایمان جا گرفته است. ازسویی دیگر محیط مکه برای این که این مغزها که تحت تاثیرتعلیمات خاتم انبیا قرار گرفته است از خود عکس العمل نشان دهدمساعد نیست، آن روز باید پانزده نفر به آن محیط مساعد بروند،فردا هم صد و یک نفر دیگر به آن جا بروند و عملی انجام دهندکه مورخ نام آن را گریختن از فشار و شکنجه دشمن می گذارد ولی محقق آن را، رفتن عده ای با افکار و تعلیمات و فرهنگ نو از این محیط به آن محیط می داند که تاثیر تبلیغی دارند. لازم نیست پیغمبر به آن ها بگوید که شما را برای تبلیغ می فرستم. در این تبلیغ غیرمستقیم لازم نیست که خود مبلغ را هم آگاه کنند.

جعفربن ابی طالب فردی با وضع خاص روحی و اخلاقی و توحید و ایمان ساخته شده است، مسیحیان به گونه ای به عیسی(ع) می نگرند، و اوبه گونه ای دیگر، جعفر بن ابی طالب در حالی که از عیسی(ع)تجلیل و تکریم می نماید، و او را پیامبر خدا می داند ولی شیوه فکر او در اثر تعلیمات مکتبی که جعفر را پرورش داده است باطرز فکر مسیحیان متفاوت است.

با این طرز فکر، او و صد زن و مرد مسلمان دیگر به حبشه می روند.

نماز می خوانند، «لا اله الا الله » و «محمد رسول الله »می گویند، در مجلس پادشاه حبشه سخن از عیسی به میان می آید، جعفر به پا می خیزد و آیات کریمه قرآنی را که درباره عیسی(ع)از پیغمبر فرا گرفته است را می خواند و پادشاه آن کشور عظیم راتحت تاثیر قرار می دهد.

روح مطلب این است که صد و یک نفر مبلغ اسلامی، طرز تعلیم وتربیت اسلامی را با حضورشان در آن محیط تبلیغ می کنند. نکته تاسف آوری را نیز عرض کنم:

از روزی که پای مسلمانان شیعه مذهب ایران به اروپا و سپس آمریکا، باز شد اگر همه کسانی که به عناوین مختلف از ایران به کشورهای غرب به عنوان سفیر کبیر و محصل و سرپرست محصلین وتحصیل پزشکی و تحصیل علوم ریاضی و به هر عنوان دیگر غیر ازتبلیغ اسلام در این مدت پنجاه و شصت و هفتاد سال به کشورهای مختلف شرق و غرب جهان سفر کردند، مسلمان می بودند، و در هر جاکه می رفتند نماز اسلامی را می خواندند، روزه اسلامی را می گرفتند،زکات فطره اسلامی را می دادند، نماز عیدین اسلامی را به پامی کردند، شراب را به خاطر اینکه در قرآن حرام است نمی نوشیدند،با بیگانگان نمی رقصیدند، در مجالس معصیت به حکم این که مسلمانند حاضر نمی شدند، با مسیحیان دنیا هم یک کلمه بر خلاف راستی و درستی و امانت و صداقت صحبت نمی کردند و نمی گفتند، چه نیازی داشتیم که نام مبلغ بر کسی بنهیم و او را به عنوان یک مبلغ اسلامی به اروپا یا آمریکا یا به ژاپن یا به جاهای دیگردنیا اعزام کنیم؟

به خدا وجود یک فرد بالاترین تبلیغ برای روحیات و افکار وتعلیماتی که آن فرد از محیط خود فرا گرفته، می باشد. کاری کنیم که ما به هر جای دنیا که می رویم با اسلام برویم. لازم نیست یک کتابخانه هزار جلدی و ده هزار جلدی را با خود همراه ببریم،راستی و امانت و درستی دارای اهمیتی بیشتر است.

تبلیغ دینی مستقیم

قرآن به خوبی جایگاه مبلغ دینی را بیان کرده و می فرماید:

(و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین) (6) .

«چه کسی خوش سخن تر است از آن کسی که به سوی خدا دعوت کند وخودش هم مرد درست کاری باشد و بگوید که من از مسلمانانم ».

در منطق مقدس قرآن مجید خوش گفتارتر از چنین مبلغی وجودندارد، مبلغ باید بکوشد که مورد خطاب این آیه باشد نه مصداق آن آیه ای که می گوید:

(ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین). (7)

این آیه مربوط به خاتم انبیا(ص) است، اگر حساب پیغمبر این باشد، حساب مبلغین دیگر روشن است.

کسی که بخواهد اهل آن آیه باشد نه اهل این آیه، به نظر من این امور چندگانه زیر را باید رعایت کند.

شرایط و مقدمات تبلیغ

1) مقدمه اول مبلغ شدن ملا شدن است، مبلغ باید بتواند از روی قرآن و احادیث و روایات صحیح و مورد اطمینان با حقایق دینی آشنا شود و سپس دیگران را آشنا کند. راهنمایی صحیح دینی ازجاهل ساخته نیست، خوش قیافه بودن و آواز خوب داشتن، و هنرمندی در قصه و افسانه گفتن، می تواند نظر مردم را جلب کند اما توجه صاحب شریعت را فقط باید به خدمت صحیح جلب کرد.

2) دریافتن و آشنایی کامل با رسالتی که آن را می رساند ملایی است.

تنها ملا شدن کافی نیست. متدین بودن غیر از دین شناس بودن است.

بسیاری از مردم متدینند، اما دین شناس نیستند. به قصد قربت وبرای رضای خدا با دین مبارزه می کنند، و آن را دمت به دین می پندارند.

اگر مبلغی می خواهد پیوسته برای مردم روضه بخواند و یک عمرکارش این باشد، بی انصافی است که جریان مختصر و کوتاه شهادت حضرت سید الشهدا(ع) را متقن و صحیح و به طور قابل اعتماد ضبطنکند و عمری افسانه بخواند، و عمری دروغ پردازی کند. اگر شخصی چنین باشد عذر او نزد خدا چه خواهد بود.

3) رسالت و پیامی که به عهده اوست را با کمال امانت به مردم برساند و از خود هیچ گونه تصرفی در امانت های خدایی نکند.

4) شناخت زمان و مقتضیات آن، هر زمانی مقتضیات ویژه ای دارد وهر دوره مقتضی اموری است، مراد این نیست که دین را تغییر دهدو احکام خدا را عوض کند، همان حکم خدا را، همان حلال و حرامی را که الی یوم القیامه حلال و حرام است، آن چنان بگوید و تعلیم دهد که با مقتضیات زمان بسازد و مردم را به دین نزدیک تر کندنه دورتر.

5) مسلمات و قطعیات دین را وجهه همت قرار دهد، مع الاسف وقت های بسیاری از گویندگان و شنوندگان در مجالس مناظره مذهبی صرف نفی یا اثبات مطالبی می شود که این مطالب از دین باشد یا نباشدصدمه ای به جایی نمی زند.

6) دفاع نکردن از مطالبی که اطمینان و یقین به دینی بودن آن نداریم. مطالب بسیاری در کتاب ها که گاهی بارها آن کتاب ها به چاپ رسیده، آن قدر ارزش ندارد که ما آن ها را دین به حساب آوریم، بسیاری از آنها قطعا جزء دین نیست و بسیاری مورد تردیداست.

7) آشنایی با زبان مردمی که برای آن ها تبلیغ می کنیم. دنیای غیرمسلمان برای تبلیغات اسلام بیش از هر زمانی آماده است وگوش های مردم دانشمند و متوسط و طبقات پایین ملل دنیا برای دریافت تعلیمات اسلام باز است. ولی هنوز جنبشی فراگیر دردستگاه مذهبی و تبلیغی ما پیدا نشده است تا به قدر نیاز درس خوانده متدین و آشنا با زبان اقوامی که برای هدایت آنان می فرستیم، آماده تبلیغ داشته باشیم. باید آموزش زبان نیز باقصد قربت الی الله برای تبلیغ و ارشاد ملل دیگر آموخته شود وسهم امام در این راه صرف شود.

امروز اگر کسی کتاب هایی را در زمینه اعتقادات و تاریخ اسلام به زبان های غیرعربی و فارسی بخواهد، کتاب مورد اعتمادی در دسترس نیست.

8) اکتفا به تبلیغ در رشته تخصصی که در آن صاحب نظر و آگاه هستیم. علی(ع) فرمود:

«قیمه کل امرء ما یحسنه ». (8)

و نیز فرمود:

«قدر کل امرء ما یحسن ». (9)

معنی هر دو جمله این است.

«ارزش هر مردی به میزان آن کاری است که آن را خوب می داند».

مبلغ باید خود را بشناسد، حدود معلومات خود را بداند، و درهمان رشته ای که اهل آن است، مداحی، روضه خوانی وعظ و امثال اینها انجام وظیفه کند.

9) شبهات را در مجالس عمومی مطرح نکند اگر کسی راجع به موضوعی مذهبی شبهه ای داشت، باید با روی بازبدون تغیر و ناراحتی، شبهه او را بشنویم و چون طبیبی مهربان در مقام علاج شبهه او برآییم،اگر هم این کاره نیستیم آن کسی را که تحقیقا پاسخ از او ساخته است معرفی کنیم یا دست این حیران و سرگردان رابگیریم و به دامن آن شخص برسانیم. اما حق نداریم در مجلس وعظ و منبرمان آن رابیان کنیم. چرا؟ چون شاید نتوانیم تاثیرمنفی آن را برطرف کنیم.

10) نباید مطالب ضعیف و بی اساس را به عنوان نوادر و اظهاراطلاع نقل کرد.

11) در شنیدن شبهات و کفریات مردم سعه صدر داشته باشد و درباره اظهارات مردم کمال امانت را رعایت کند، مبلغین دینی درهر مقامی امنای مذهبی مردمند. بسیار می شود برای مسلمانی،شبهه ای پیش می آید، اگر این شبهه را کتمان کند خطرناک است،مبلغین باید مرشدانی باشند که به امانت آن ها وثوق کامل باشد ومردم مبتلا، به آنان مراجعه کنند و شبهات خود را با اطمینان کامل که سر آنان فاش نخواهد شد بگویند و شبهه آن ها رد شود.

12) همیشه رضای خدا را بر رضای خود و بر رضای مردم مقدم بدارد. این کار بسیار مشکل است، از ملا شدن به مراتب مشکل تراست. بر ماست که همیشه در کار خود رضای پروردگار و آفریدگارخود را رعایت کنیم.

13) تبلیغ باید بر اساس حقایق دین باشد و نه آن چه مردم به نام دین می شناسند. گاهی مردم چیزهایی را به نام دین می شناسندکه به دین ارتباطی ندارد، واقعیات دین را بگوید و از مخالفت نهراسد.

14) در مجلس هر صنفی، همان صنف را تبلیغ یا موعظه کند; درمجلس بازاری ها از معاصی و انحراف های بازاری ها سخن بگوید، عیب کار خودشان را بگوید، سخن از رشوه خواری دیگران به میان نیاورد. در مجلس رشوه خواران اگر هنری دارد از رشوه سخن بگوید،در مجلس اهل علم واقعا اهل علم را موعظه کند و وظایف آنان راتذکر دهد، این هنر نیست که انسان با مردان بنشیند و از چادرزنان سخن بگوید و با زنان بنشیند و از بی مهری مردان به زنان بگوید. با هر قومی که مواجه شد وظیفه این است که درد آنان رابفهمد و آنان را موعظه کند.

15) بزرگان دین را چنان که هستند، بشناسد، نه چنان که مردم می شناسند. یک مثل بسیار کوچکی دارم، بسیار صورت های غیر مطابق با واقع از بزرگان دین در نفوس ما منعکس شده است،شاهد عرض من این جمله است که قریب یک سال پیش در مجله اطلاعات دیدم که کسی از وضع دولت انتقاد می کرد، او چنین می گفت: «اکثر رجال ومامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، در صورتی که کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنی افرادی که هم پاک باشند و هم کاربر».

این عبارت گواهی است از شناخت غلط از وضع جسمی حضرت زین العابدین(ع) و حضرت عباس(ع) توجه کردید یعنی چه؟ یعنی امام زین العابدین بیمار، مرد پاکی است ولی به درد کار نمی خورد،کاربر نیست، شمر هم مرد کاربری است اما مرد ناپاکی است. پس باید حضرت عباس(ع) پیدا کرد که هم پاک و هم کاربر باشد، یعنی این مسلمان که نویسنده است و حتی جزء طبقه روشنفکر ما است،امام زین العابدین(ع) را به قدر ابوالفضل العباس کاربر نمی داند،با این که اگر عباس بن علی روز عاشورا شهید نمی شد حجت خدا براو همین امام زین العابدین بود،و امام بود بر او، امام بود برابوالفضل یعنی چه؟ یعنی از او اعلم است و از او اتقی است و ازاو اشجع است و از او خداشناس تر است و در تمام مراحل بر اومقدم است وگرنه نمی شد که امام او باشد.

16) مبلغ نباید خود را آن چنان به مجله ها و انتشارات روزمشغول کند که از آشنایی و استفاده از متون اساسی مذهبی محروم شود یک مبلغ باید کتبی را هم که خواندن آن ها بر دیگر مردم حرام است بخواند. کتب اهل ضلال را هم باید بهتر از اهل ضلال بفهمد اما سرگرم نشود و قانع نشود به نوشته های روز و معاصر وکافی را فراموش کند، نهج البلاغه فراموش کند، مجله های مذهبی دنیا را روی هم بگذارید برای دین اسلام کار نهج البلاغه رانمی کند، به طریق اولی قرآن نمی شود، صحیفه سجادیه نمی شود، کافی هم نمی شود، تهذیب هم نمی شود.

17) آن چه را با مذاق قرآن و با ذوق سلیم و فکر مستقیم سازگارنیست به بهانه اینکه روایتی دارد نپذیرد و مردم را دعوت به پذیرفتن آن نکند.

18) پیوسته متوجه باشد و مردم را متوجه سازد که راه تشخیص علم و تقوا لباس یا کیفیت لباس نیست، و برای تشخیص هر یک از علم یا تقوا راهی است که بزرگان دین بیان کرده اند. پیغمبر(ص)فرمود به نماز و روزه مردم آن ها را خوب ندانید.

«لا تنظروا الی کثره صلاتهم و صومهم و کثره الحج والمعروف وطنطنتهم باللیل، و لکن انظروا الی صدق الحدیث و اداءالامانه ».

یعنی مغرور نشوید به نمازهای زیاد مردم، به حج های زیاد مردم،به کارهای نیک بسیار مردم، به شب زنده داری های مردم، لکن ببینید راستگویی آنان را و امانت داری آنان را».

دوستان صمیمی را، دینداران واقعی را، با منافع اقتصادی، باامانت، با راستگویی آزمایش کن، برای تشخیص علم یا تقوا هم میزان هایی است که بیان کرده اند.

19) اقبال و ارادت عوام الناس را دلیل علم و تقوای خود نداندو بداند که قضاوت خدا غیر از قضاوت عوام الناس است، قطعی است که روز قیامت که حساب بپاشد و پرده ها برداشته شد، خدا درقضاوت تابع نظر مردم نیست.

(وبدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون); (10) خدا در روز قیامت حکم هایی صادر کند که مردم خیره شوند.

20) برای مردم، باتقوا و دین دار، و برای خدا، بی تقوا و فاسق وبی دین نباشد.

21) پیوسته فراخور حال مستمع و مخاطب سخن بگوید و میزان استعداد وی را رعایت کند، در کلاس شش ابتدایی مسایل ریاضی کلاس نهم را یا دهم را تدریس نمی کنند. مجالس مذهبی هم کلاس هایی است و در هر کلاسی درس همان کلاس باید گفته شود.

22) آن چه را می گوید خود باور داشته باشد، و آن چه را خود باورندارد هر چند مشتری زیاد داشته باشد نگوید.

23) کتاب های مشتمل بر مطالب بی اساس را ترویج نکند و از آن هانقل نکند و اگر خود خبره و کتاب شناس نیست به اهل خبره مراجعه کند.

پی نوشت ها:

1- احزاب (33):39.

2- مائده (5):67.

3- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 194.

4- نهج البلاغه، کلمات قصار، 158.

5- بحارالانوار، ج 2، ص 161; جمهره خطب العرب، ج 1، ص 54.

6- فصلت (41): 32.

7- حاقه (29): 44-47.

8- بحارالانوار، ج 1، صص 165 و166.

9- بحارالانوار، ج 1، ص 166.

10- زمر (39):47.

http://www.hawzah.net/

آسیب‌های مشترك جامعه علوی و مهدوی

آسیب‌های مشترك جامعه علوی و مهدوی

انسان موجودی است كه فطرتاً اجتماعی آفریده شده است، درست است كه اولین مراحل زندگی بشر بنابر گواهی تاریخ، از غارنشینی شروع شده، ولی همان زندگی می‌تواند نمای كوچكی از زندگی اجتماعی و نقطه شروع آن باشد.
از طرفی هنگامی كه به سراغ قرآن كریم می‌رویم، اكثر آیات آن اشاره به زندگی اجتماعی بشر دارد و راه و روش زندگی اجتماعی به طور كامل و جامع در این كتاب شریف الهی آمده است؛ به عنوان مثال، برخی از این آیات عبارتند از:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»‌ ؛ ای آنان كه ایمان آورده‌اید، بردبار باشید و شكیبایی ورزید، یكدیگر را دعوت به صبر نمایید و خویش را آماده جنگ نگه دارید و تقوای خدا پیشه كنید، شاید رستگار شوید.
و نیز: «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ»؛ نزاع نكنید كه سست می‌شوید و شوكتتان از بین می‌رود.
و همچنین: «وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّه وَاحِدَه فَاخْتَلَفُواْ»‌ ؛ مردم تنها یك امت بودند، ولی بعد ها اختلاف كردند.
آن‌چه كه مسلّم است، «اجتماعی بودن» هر فرد است و همین اجتماعی بودن، احتیاج به وضع قوانین، حكومت و … دارد؛ اما در عین این‌كه منافع بشر در آن تأمین می‌شود، ولی دچار آسیب‌هایی هم می‌گردد كه ما در این مقاله به نمونه‌ای از این آسیب‌ها در جامعه علوی و مهدوی می‌پردازیم. اینها، همان آسیب‌هایی است كه مولا امیرالمؤمنین را با این‌كه سال‌ها در جامعه حضور داشت و تلاش نمود، در حاشیه زندگی مردم قرار داد تا سرانجام در بین همان مردم، شربت شهادت را نوشید و همان موانعی است كه ظهور حضرت مهدی(عج) را به تأخیر انداخته و زمینه‌سازی این ظهور را كند و مثل سیلی، جامعه را بحران‌زده می‌كند، به گونه‌ای كه سال‌ها از انتظار ظهور می‌گذرد، اما زمینه‌های ظهور هنوز فراهم نشده است.
از جمله آسیب‌هایی كه ممكن است هر جامعه‌ای را فرا گرفته و علاوه بر آسیب بودن، آسیب‌زا و مولد آسیب هم باشند و جامعه را به شدت دچار بحران كند، تفرقه و پراكندگی از راه حق است؛ امام علی علیه السلام در همین زمینه می‌فرماید: «و تفرقكم عن حقكم و بمعصیتكم إمامكم فی الحق و طاعتهم إمامهم فی الباطل و بأدائهم الامانه إلی صاحبهم و خیانتكم و بصلاحهم فی بلادهم و فسادكم؛ مخالفین شما (مردم شام) در یاری كردن باطل خود، وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرقید! شما، امام خود را در اجرای حق نافرمانی كرده و آنها امام خود را در اجرای باطل فرمان‌بردارند! آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما به رهبر خویش خیانتكارید! آنها در شهر‌های خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خراب‌كاری»!
در این خطبه شریف امام انگشت روی علل و عواملی می‌گذارد كه باعث تفرقه امت اسلامی می‌شوند و جامعه اسلامی را از درون دچار بحران و از هر لحاظ آسیب‌پذیر می‌كند كه نتیجه آن شكست و ذلت است؛ برخی از این عوامل عبارتند از:
1. عدم هماهنگی در اجرای حق
طبیعی است كه وقتی مردم در اجرای حق و احكام الهی هماهنگی نداشته باشند، در این جامعه احكام اسلامی به درستی اجرا نمی‌شود، و از همه مهم‌تر، رهبر آن جامعه اسلامی در اجرای عدالت، یا ناكام می‌ماند، یا ناموفق كه در هر دو صورت نتیجه كار بی‌ثمر می‌شود.
2. نافرمانی از امام و رهبر خود
هدف نهایی امام از حكومت در جامعه‌ اسلامی، اجرا و برپایی احكام اسلامی، برای تحقق عدالت اجتماعی است، ولی وقتی مردم از اجرای احكام اسلامی، شانه خالی كنند و میلی درونی و بیرونی برای اجرای آنها نداشته باشند، آن‌جامعه عملاً بحران زده است و رهبری مثل امام علی علیه السلام ـ هر چند در بین مردم ظاهر باشد ـ هم كاری از پیش نمی‌برد تا جایی كه زبان به سرزنش مردم جامعه خود می‌گشاید.
به راستی چه انتظاری از امام غایب باید داشت، تا زمانی كه مردم گردن به اجرای احكام اسلامی و فرمان حضرت ننهند؟ آیا زمینه‌سازی ظهور حضرت، چیزی غیر از این است كه باید به اجرای احكام الهی روی آورد و از نافرمانی و تفرقه در اجرای احكام الهی پرهیز كرد؟
3. خیانت به رهبر عادل
هر زمانی كه دستورات و احكام رهبر و امام عادلی مثل امام علی علیه السلام در جامعه اسلامی، مورد اجرا و عمل مردمش قرار نگیرد، این امر، بزرگ‌ترین خیانت به آن امام و رهبر عادل محسوب می‌شود. آیا جامعه اسلامی ما كه مدعی حكومت اسلامی بر جهان است، چه قدر به دستورات و احكام امام غایب جامعه خود، عمل می‌كند و چه اندازه زمینه‌های عمل به دستورات امام و احكام اسلامی را آماده و مهیا ساخته و می‌سازد؟! آیا ما مسلمانان، مخصوصاً شیعیان، به امام عصر خدمت می‌كنیم یا كوتاهی و احیاناً ـ نعوذبالله ـ خیانت؟
4. دامن زدن به فساد و خراب‌كاری جامعه، در بین خود
زمانی مردم در بین خودشان دست به فساد و خراب‌كاری می‌زنند و به همدیگر خیانت می‌كنند كه صفاتی همچون، بغض، كینه، حسد، نفاق، دورویی و نظایر آن، در دل آن مردم رشد كند و این، هنگامی است كه مردم به بیماری‌های جسمی خود اهمیت می‌دهند، ولی روح و روان خود را به فراموشی سپرده‌اند. با وجود این‌گونه صفات رذیله و پستی در دل مردم، چگونه باید منتظر اصلاح و برادری و صمیمیت و فرمانبرداری از رهبر خود، در جامعه بود؟ امام علی علیه السلام در جای دیگر در همین باره می‌فرماید: «و من استهان بالأمانه، و رتع فی الخیانه، و لم ینزه نفسه و دینه عنها، فقد أحل بنفسه الذل و الخزی فی الدنیا و هو فی الآخره أذل و أخزی؛ كسی كه امانت الهی را خوار شمارد و دست به خیانت آلوده كند، خود و دین خود را پاك نساخته، درهای خواری را در دنیا به روی خود گشوده، و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود.»
آیا مفاسد اجتماعی و تلفات آن، ناشی از همین صفات پست درونی نیست كه در افراد جامعه اسلامی، رشد و نمو می‌كند، تا جایی كه رهبری امام علی علیه السلام را به رسمیت نمی‌شناسد و رهبری ولی عصر را در پرده غیب نگه داشته است؟ آیا زمان آن نرسیده كه مردم به خود آیند و علاوه بر اصلاح جسم، با تلاش بیشتری به اصلاح درونی پرداخته و شانه به زیر بار ولایت امام عصر هدیه كرده و دل‌ها را آماده ظهور آن حضرت نمایند؟

مراد امیدی ـ دوماهنامه امان شماره 20

 

آخرین سفارش

آخرین سفارش

سلام بر شهیدانی كه صدای استنصار و یاری امام زمان(عج) خود را با گوش جان شنیدند و با گام‌های سبز خود وارد خیمه انتظار شدند. شهدایی كه عاشق امام زمان خودشان شدند و این عشق، بهانه‌ای شد برای پرواز آنان.
اگر نگاهمان را نذر آسمان آفتابی جنوب كنیم، نجوای عاشقانه آنها هنوز به گوش می‌رسد.
اگر دلمان را میهمان ساحل اروند كنیم، می‌توانیم ببینیم كه اشك عاشقی آنان بر دامان اروند می‌چكد و با اتصال به دریا، دریا دل می‌شوند، به گونه‌ای كه هرگز كوزه دنیا جایگاه مناسبی برای اقیانوس بی‌كرانشان نبود.
با دقت در آثار مكتوب شهدا، مخصوصاً وصیت‌نامه آنان، خواهیم فهمید كه چقدر عاشقانه دست به قلم شده‌اند و قصه عاشقی خود با امام زمانشان را برای دیگر منتظران نوشته‌اند. وصیت‌نامه‌هایی كه سرشار از مطالب پرمحتوا هستند. به همین سبب بزرگان ما همواره سفارش می‌كرده‌اند و می‌كنند كه به آنها توجه كنیم و در آنها تدبر كنیم. امام راحل در این زمینه می‌فرماید: «پنجاه سال عبادت كردید، قبول باشد، یك روز هم یكی از این وصیت‌نامه‌ها را بگیرید و مطالعه كنید».
در این‌جا به بخشی از آخرین سفارشتان آنان توجه می‌كنیم؛
شهید محمد رضا رحمتی
انتظار امام زمان(عج) جزء عبادات است. صلوات بر امام زمان(عج) انسان را آرامش می‌دهد. بر شما باد دعا به جان آن یار سفر كرده.
شهید مهدی حقیقی
ما باید آن‌قدر خون بدهیم تا اسلام عزیز با ظهور مهدی عزیز پیروز شود و عدل الهی در سایه توحید برقرار شود.
شهید غفار قربانی
به دستورات الهی رهبر انقلاب توجه كامل داشته باشید و فرامین ایشان را كه حكم الهی است و اطاعت آن بر همه لازم است، اطاعت كنید كه اطاعت از ایشان اطاعت از امام زمان(عج) است.
طلبه شهید سید محمود قربانی
سخن از غیبت امام زمان(عج) است، از بزرگ‌ترین مظلوم دوران؛ او كه یادش از خاطره‌ها فراموش شده… او كه اگر كسی مهربانی‌های او را ببیند دیگر فراموشش نخواهد كرد و هم او كه مؤمنان را انیس و رفیق و شفیق است.
به راستی چرا كسی پدرش را برادرش را و یا دوست دلسوزش را از یاد نمی‌برد، ولی امام زمانش را به فراموشی می‌سپارد، مگر حق این پدر افزون‌تر از حقوق امام زمانش است.
كدام برادر مهربانتر از اوست و دلسوزی چه دوستی بیشتر از دلسوزی‌ها و محبت‌های اوست.
مگر نه این كه امام زمان(عج) می‌فرماید: «انا غیر مهملین لمراعاتكم و لا ناسین لذكركم؛ ما در رعایت حال شما كوتاهی نمی‌كنیم و یادتان را از خاطر نمی‌بریم».
وقتی كه او ذخیره همه هستی، ثمره همه رسالت‌ها، منبع همه كمالات، سرچشمه همه خیرات و جلوه‌گاه همه نیكی‌ها و زیبایی‌هاست. هیچ‌گاه یاد ما را از خاطر نمی‌برد و در رعایت احوالمان كوتاهی نمی‌كند. آیا رواست فراموشی ما نسبت به آن امام مهربان یا از وفاست غفلت از آن جان جهان؟»
شهید امین احمدی تبار
می‌روم تا ثابت كنم من مسلمانم و عاشق مهدی، ای مادرم! به همه بگو لاله من هم عاشق بود، عاشق مهدی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
چه نیكو می‌شد كه ما نیز از سیره عملی شهدایمان درس می‌گرفتیم و علاوه بر این كه محبت حضرت بقیه‌ الله را در دل خود جا می‌دادیم دیگران را نیز با مقام عظمای حضرتش آشنا می‌ساختیم.
شما هم می‌توانید از نامه‌ها یا وصیت‌نامه‌های دیگر لاله‌های شهید، برای ما مطالبی ارسال كنید. (یادتان باشد مطالب درباره امام زمان(عج) باشد و فراموش نكنید عكس زیبای شهیدان و مشخصات آنان را حتماً برای ما ارسال كنید.)

. صحيفه نور، ج14، ص491.
. ويژه‌نامه انتظار و شهادت، بنياد حفظ آثار و ارزش‌هاي دفاع مقدس، ص13.
. همان.
. همان، ص13.
. ابوالفضل سبزي، روح شهيد، ص116.
. همان، ص117.

امید درویشی ـ دوماهنامه امان شماره 20

 

آخرالزمان

آخرالزمان، جدای از معناهای صحیح و نادرست آن، به مثابه حرف آخر است، حرف آخر زمان كه بالاتر از آن نیامده و مهم‌تر از آن نیست.
نظام سلطه (سلطه‌گران و استكبار جهانی) برای تسلط بیشتر و یا از دست ندادن سلطه موجود، می‌كوشد با استفاده از تمام قوا و روش‌ها، حرف آخر زمان را بگوید و خود را گوینده و تنها پایان‌دهنده حرف‌ها بداند، بخواند و القا كند. تبدیل دیدگاه جنگ تمدن‌های «هانتینگتون» به نظریه پایان تاریخ «فرانسیس فوكویاما»، مبنی بر برتری نظام لیبرال دموكراسی و این كه آن را بدیل و مانندی نیست و برتر از آن در مخیله انسان نیامده است، نمونه‌ای از این تلاش‌هاست. به هر حال غرب و نظام سلطه، برای چنین هدفی از اتمام روش‌ها مدد می‌گیرد كه عبارتند از:
انكار فرهنگ و تمدن‌های امروز و فردای جوامع و مكاتب دیگر، برای حذف جدی رقیب از همه امروز و فردای جهان.
تخریب فرهنگ‌ها و مكاتبی كه قابلیت رهبری و مدیریت امروز یا فردای اندیشه‌ها را دارا هستند.
تحریف مقولات و فرهنگ‌های جوامع، تا اگر به طور فیزیكی قابل حذف نیستند، به گونه محتوایی بی‌هویت و از درون فرو ریزند، تا هیچ میل و رغبتی به سوی آن مایل نگردد.
و بالاخره جایگزین‌سازی به جای واقعیت و حقیقت؛ ساخته‌ها و پرداخته‌ها، بدل‌سازی گردند و چهره آن حقیقت كاملاً مخدوش گردد.
و رسانه، جاده‌صاف‌‌كن فرهنگ‌ها به ویژه فرهنگ سلطه است كه شكل‌دهنده و ترقی‌دهنده و مدیر خیمه‌شب‌بازی آن است؛ نظام‌ سلطه، بیشترین مدد را از رسانه می‌گیرد. در عصر ما پیام‌ها فقط از طریق گفتار و نوشتار به مخاطب منتقل نمی‌گردند، بلكه تصاویر، نمادها، علامت‌ها و نشانه‌هایند كه مخاطب را به قول «پاولف» به پیامی شرطی می‌سازد و یا به تعبیر ما برای او پیامی را تداعی می‌كند.
در این میان فرهنگ والای مهدویت، این وعده الهی، آمدن انسان الهی به ویژه در نگاه مكتب اسلام و شیعه كه به روشنی از شخصیت، رفتار و سیره عملی او سخن گفته است، از هدف‌های مهم عملیاتی تهاجم آنها قرار دارد؛ چرا كه مهدویت، نگاهی است به فردایی زیبا و بركنده از ظلم و سلطه‌گران غاصب، و نگاهی امروزی است همراه با زمینه‌سازی و تلاش و حركت.
نگاهی به فیلم‌ها، بازی‌ها و آثار دیگر غرب، از گستردگی تخریب‌ها و تحریف‌های آخرالزمان و نیز خشن نشان دادن مسلمانان و موعود الهی جهان اسلام، نشان دارد.
و جوان، به عنوان نیروی فعال و بانشاط امروز و تأثیرگذار فردا، مهم‌ترین هدف رسانه در انكار، تخریب و تحریف و جایگزین‌سازی است. و از سویی دیگر، همین جوان، مهم‌ترین عامل برنامه‌ریز و حركت‌ساز امروز و فرداست.
شناخت زمان، شناخت جریانات زمان و زمانه برای عقب نماندن از زمان و زمانه، سواری ندادن به سلطه‌گران و بعد تلاش برای شناختِ تنها عزیزی كه شایستگی امامت و حكومت بر زمان را دارد و عالم بدون رهبری او جز گمراهی و ضلالت نیست. گام دیگر جوان امروز، تلاش خستگی‌ناپذیر او در پنهان و آشكارا برای این كه زمان و زمانه، امروز و فردا به مدیریت ظاهری، واقعی و در تمام شئونِ صاحب اصلی آن، امام زمان(عج) درآید. رسیدن به چنین اهدافی، همتی پرشور از همه، به ویژه جوانان می‌طلبد، تا مبادا غاصبان زمان؛ زمان و زمانیان را بیش از پیش در اختیار گیرند و آینده را نیز با ابزارهای اختاپوسی خود به سلطه در آورند.

 

 

چقدر برای امام زمان(عج) صلوات بفرستیم

*علاقه به امام زمان(عج) باید جمعی باشد

در دعای عهد داریم که: «اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات‏»، به امام زمان(عج) ابلاغ کن، از طرف چه کسی؟ «عَنْ جَمِیعِ» از طرف همه‌ مؤمنین و مؤمنات «عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات‏» این خودش یک مطلب مهمی است

*امام جهانی باید مریدش هم جهانی فکر کند

وقتی زیارت می‌رویم بگوییم که این زیارت به نیابت از همه‌ مؤمنین و مؤمنات، صدقه می‌دهیم بگوییم: دفع بلا از همه‌ مؤمنین و مؤمنات بشود، نگوییم: خدایا، مؤمنینی که در این مسجد نماز خواندند بیامرز، حالا مؤمنینی که در مسجد دیگر نماز خواندند چه؟ همه را بگو، چرا می‌گویی: خدایا کسانی که در این هیأت سینه زده‌اند. چقدر تنگ نظر هستی! چقدر فکر کوچک است. مگر تو منتظر امام بین‌المللی نیستی؟ امام جهانی باید مریدش هم جهانی فکر کند، کسی که منتظر اصلاح عمومی است، باید خودش هم عمومی فکر کند، خودم و بچه‌ام و هیأت‌ام و مسجدم و برایش هیچ فرقی نکند. «عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات».

*علاقه‌ به امام زمان بدون مرز است

این علاقه بدون مرز، از کجای دعای عهد فهمیده می‌شود؟ این جمله که می‌گوید: «فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» در مشرق‌ها و مغرب‌ها، «وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا» زمین‌های هموار و کوهستانی، «وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» دریا و خشکی، ببینید این دعا چقدر سازنده است. چه اصراری داریم که بگوییم من چه هستم و من چه هستم؟ همه، دریا و خشکی. سطحی و کوهستانی، مشرق و مغرب، علاقه بدون مرز. خیلی قشنگ است.

*شریک کردن والدین در دعا و زیارت برای امام زمان(عج)

در دعای عهد می‌گویی: ای امام زمان(عج) سلام می‌کنم از طرف خودم و از طرف «والِدَیَّ» پدر و مادرم و «وُلدی» فرزندانم؛ یعنی هم نسل گذشته، هم نسل آینده را در نظر می‌گیری.

*چه مقدار به امام زمان صلوات بفرستیم؟

این دعا می‌گوید که: «وَ زِنَةَ عَرْشِ اللَّه‏ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِه‏» به مقدار وزن عرش خدا و به مقدار کلمات الهی، «وَ مُنْتَهَى رِضَاه‏» به اندازه آخرین درجه‌ رضایت او، «وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ کِتَابُهُ» ‏به عدد آنچه کتاب شمارش کرده، «وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُه» به عدد علمت؛ یعنی مهدی جان! ای امام زمان(عج)، سلام بر تو به عدد وزن عرش، به عدد هرچه که نوشته شده، به عدد هر چه خدا بر آن علم دارد… به تو سلام و درود می‌فرستم.

*اعلام هر روزه علاقه به امام زمان(عج)

یک کسی هرروز زنگ می‌زند که آقا دوستت دارم، می‌گوید: «اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی کُلِّ یَوم» مهدی جان، امروز و هر روز، «اُجَدِّدُ» یعنی بیعتم را تجدید می‌کنم.

*علاقه‌ رو به رشد

علاقه‌ رو به رشد، یعنی چه؟ می‌گوید: «عَهْداً» بعد از عهداً می‌گوید «وَ عَقْداً» بعد از عقداً می‌گوید «وَ بَیْعَةً» الله اکبر! چه خبر است؟ مهندسی‌اش را می‌بینید.

عهد یعنی تعهد، در دعای عهد می‌گوییم: ای امام زمان(عج) سلام و صلوات بر تو، این سلام من عهد است. یعنی با تو تعهد می‌کنم. تعهد می‌کنم یعنی قرار می‌گذارم بین خودم و خدا، بعد می‌گوید: «عهد» کم است. پررنگش کن، «عقد». دو نفر ممکن است با هم عهد ببندند، وعده داشته باشند، اما به هم گره نخورند. «عقد» یعنی گره، ممکن است عهد باشد، عقد هم باشد، اما تسلیم نباشد. می‌گوید: «وَ بَیْعَةً»، تسلیم است. یعنی باز هم پررنگش می‌کند. «عهداً» تعهد با حضرت مهدی، «عقداً» عقد با امام زمان، «وَ بَیْعَةً» بیعت کنید با او و تسلیم شوید.

*علاقه‌ افتخارآمیز

چقدر خوب است این تابلو شود، علاقه‌ حتمی، می‌گوید: «فِی رَقَبَتِی» یعنی به گردن من، «رَقَبَ» یعنی گردن. ممکن است کسی علاقه داشته باشد ولی افتخار نکند. می‌گوید: نه، علاقه‌ افتخار آمیز.

*علاقه همراه با همه‌ مراحل

در دعای عهد می‌گوید: «وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْیَاعِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ» تمام مراحل حضور را داشته باشم، آخر گاهی وقت‌ها انسان یک کسی را دوست دارد در حدی که مثلاً یک میلیون به او وام بدهد. ولی می‌گوید: همسفر باشم، می‌گوید: نه، همسفر نه، بابا این پول را بگیر و خودت برو. عقب ما نیا.

گاهی یک کسی می‌گوید: عقب من بیا، پولت نمی‌دهم اما می‌خواهی بیایی در ماشین سوار شو تو را ببریم، یعنی از یک جهت یک جایی پررنگ است، یک جایی کمرنگ است. دعا می‌گوید: خدایا قرار بده مرا «أَنْصَارِهِ»، «وَ أَشْیَاعِهِ»، شیعه یعنی دنباله رو یعنی من دنبال تو هستم، «انصار» و نصرت در جایی است که نیاز به کمک هست، «وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ» از تو دفاع می‌کنم. اگر کسی بگوید بالای چشمت ابرو است، برخورد می‌کنم، «وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ» ما اجازه نمی‌دهیم که کسی جسارت کند، غیرت دینی داریم. تعصب داریم و افتخار هم می‌کنیم.

اینکه می‌گویند: تعصب بد است. آدم متعصبی است، تعصب در کار شخصی بد است. تعصب روی لهجه، فارس از فارس، ترک از ترک، لر از لر، عرب از عرب، عجم از عجم، این تعصب‌ها بد است. یعنی به خاطر لهجه کمکش می‌کنم، به خاطر همشهری‌گری تعصب می‌کنم، در انتخابات می‌گویم چون این همشهری من است، فامیل من است، همسایه‌ من است، این تعصب‌ها بد است، اما اگر فهمیدی یک چیزی حق است، دیگر، باقی‌ها باطل است. آنجا که حق است باید تعصب داشته باشی، انحصار طلبی در حق خوب است، اولین انحصار طلب، خود خداست، چون می‌گوید: «لا اله» هیچ کس را قبول ندارم، «الا الله»! جز خدا، باقی‌ها را دور بریز.

*علاقه‌ عاشقانه

در دعا می‌گویی: «طَائِعاً غَیْرَ مُکْرَهٍ» یعنی مهدی جان، من که در دعای عهد با تو سلام می‌کنم، از روی عشق زیارت می‌کنم نه روی اکراه!

*علاقه و عمل در خط رضایت او

«عَلَى طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِک‏» یعنی مهدی جان من را از شیعیان قرار بده، منتها طبق آن چیزی که تو گفتی. هر استقامتی مهم نیست. استقامتی مهم است که «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/۳۰) استقامت براساس الله باشد. این مهم است. «کَما أُمِرْت‏» (هود/۱۱۲) یعنی همانطور که مأمور هستی. یعنی طبق امر ما استقامت کن نه طبق یک دندگی و لجبازی و سلیقه. اگر کسی یک سلیقه‌ای داشت و روی سلیقه‌اش هم استقامت کرد، این استقامت نیست، یک دندگی است. استقامتی ارزش دارد «کَما أُمِرْت‏» که طبق مأموریت باشد، استقامتی ارزش دارد که در خط خدا و رسول خدا و ولی خدا باشد: «عَلَى طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِک‏».

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/406167/

تأملى در واژه ثارالله

السلام عَليك يا ثاراللّه وابْنَ ثاره

مقدمه

امروزه بحمدالله هر كوى و برزن حسينيه دلها و كعبه جانها شده است، ترنم الهى و قدسى زيارت عاشورا از منزلها و مسجدها به گوش مىرسد و بزمهاى عاشورا وعدهگاه عاشقان پاكباخته است.

عاشقان حسين ـ عليهالسلام ـ هر بامداد و شامگاه همچون امام غايبشان[1] اشك خون از ديدگان جارى مىكنند. مگر نه كه او ثاراللّه است و اين گريه، گريه بر خون جارى در رگهاى دين و جوشيده از صحراى يقين نينواى حسينى ـ عليهالسلام ـ است؟!

ثاراللّه، پرچم سربداران يالثارات الحسين ـ عليهالسلام ـ[2] از طلوع شهادت آن حضرت تا پهنه ظهور دولت يار است.

معرفت ثاراللهىِ حسينى ـ عليهالسلام ـ بالاترين معرفت و شناخت از آن حضرت است، و اين از امتيازها و ويژگىهاى آن حضرت و پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين ـ عليهالسلام ـ است. گرچه از لحاظ باطنى ائمه ـ عليهمالسلام ـ به تعبير روايات، همگى يك نور و يك حقيقت اند.

«اَشْهَدُ اَنَّ اَرْواحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طينَتَكُمْ واحِدَةٌ.»[3]
«شهادت مى دهم كه روح شما و نور وجود شما و طينت شما معصومان ـ سلام الله عليهم ـ يكى است.»

به تعبيرى همگى مظهر همه اسماء حسناء و صفات عُلياى الهى اند،[4] اما به خاطر شرايط زمانى خاصى كه هر يك از آن معصومان ـ [عليهمالسلام] ـ داشتند، زمينه ظهور و بروز يك يا چند اسم از اسماى حسناى الهى و صفات عُلياى رحمانى، براى هر يك محقق شد. در اين بين حضرت ابا عبدالله الحسين، سيد الشهدا ـ عليهالسلام ـ به سبب شرايط زمانى و مكانى ويژه اى كه داشت و به اقتضاى وظيفه، زمينه ظهور صفات خاص و ممتازى در او فراهم آمد.

 

مقامات و درجاتى كه پروردگار به انبيا و اوليا ـ عليهمالسلام ـ و تابعين واقعى آنها در قيامت عطا مى فرمايد، تنها به لحاظ حفظ كمالات و عنايات معنوى و فطرى الهى نيست، بلكه حفظ و اظهار آثارى كه در عالم عنصرى و مادى از لوازم آن كمالات است، خود نقش جداگانه اى در رسيدن به درجات عالى تر معنوى و آثار بهشتى دارد. مثلاً كسى كه قوه شجاعت و سخاوت و ايثار و ساير صفات حسنه را داشته، ولى موقعيت براى پياده كردن آنها را نيافته باشد با فردِ ديگرى كه علاوه بر داشتن آن صفات، آنها را بروز داده باشد، داراى درجه يكسان نيستند و دومى ارزشى فوق اولى دارد.

اكنون با توجه به اين مقدمات مى گوييم: اگرچه هر كدام از انبيا و اوليا به اقتضاى امر الهى و نسبت به شرايط زمانى و مكانى و غيره كه داشتند، گوشه اى از فضايل و كمالات ذاتى خود را آشكار كرده اند، ولى گويا شرايط در زمان حضرت سيدالشهداء ـ عليهالسلام ـ به گونه اى بوده كه موقعيت بيشترى براى اظهار كمالات روحى ايشان فراهم گرديده و خواسته الهى نيز تأكيد بيشترى در پياده شدن آن كمالات (به حسب اقتضاى زمان) داشته و حضرتش به عنايت الهى به آن اقتضا و خواست، پاسخ مثبت داده و به اين ترتيب (به حسب روايات) در هر دو عالم واجد خصيصه هايى نسبت به ساير اولياى دين گرديده است.[5]

جمله «الْوِتر الْمَوْتُور» در زيارت عاشورا بنابر يك معنى، اشاره به همين امتياز خاص آن حضرت دارد; زيرا وِتْر به معنى تك و تنهاست و مَوْتور به معنى كسى كه تنها و بى بديل است (وِتر ـ به كسر واو ـ بنابر لغت اهل نجد و وَتر ـ به فتح واو ـ به لغت اهل حجاز).[6]

بنابر يك معنى، اين جمله، تأكيد جمله اول (ثاراللّه) است كه در اين صورت به معنى خون است. يكى از استادان در اين باره نوشته است:

«جمله اَلْوِتْرُ الْمَوْتُور، اگرچه ممكن است به معنى جمله گذشته باشد، يعنى كسى كه انتقام و خون خواهى از او نشده و تنها خدا مىتواند انتقام خون او را بگيرد، ولى ظاهراً اَلْوِتْرُ الْمَوْتُور به معنى فرد و تنهاى بى همتا و به زبان فارسى خودمانى دُردانه است، و به خصيصه خاص سيدالشهداء ـ عليهالسلام ـ … اشاره دارد.[7] اما از لحاظ ظاهرى و به حسب امتياز خاص صفت ثارالله فقط به حضرت سيدالشهداء و حضرت اميرالمؤمنين ـ عليهمالسلام ـ اطلاق شده است، آن هم در غالب زيارتنامه هاى امام حسين ـ عليهالسلام ـ كه در يازده موضع از زيارتنامه ها،[8] اين صفت با اندكى اختلاف[9] ذكر شده است.»

لفظ ثارَ با مشتقاتش، حدود 70 بار در روايات آمده است.

لغت شناسى ثاراللّه

المنجد، ثَأَرَ و ثَأْر را به معنى انتقام گرفتن دانسته و لفظ ثار را ذكر نكرده است. طريحى در مجمع البحرين، ثَأَرَ را به معنى انتقام گرفتن معنى كرده و ثاراللّه را تصحيف ثَأْراللّه دانسته است.
ابن اثير در نهاية; ثَأر را به معنى خونبها دانسته و لفظ ثار را ذكر نكرده است. زبيدى در تاج العروس; ثَأر و ثار را به يك معنى دانسته و نوشته است: ثار به معنى خون است و گفته شده به معنى انتقام خون كسى را گرفتن نيز به كار مى رود.

علامه مجلسى ـ رحمة الله عليه ـ ثَأَرَاللّه تلفظ كرده و براى تصحيح معنى مضافى در تقدير گرفته و نوشته است:
«ثَأَرَ اللّه به معنى خون خواهى است، ثاراللّه و ابن ثاره يعنى تو اهل ثاراللّه هستى، و كسى هستى كه خداوند انتقام خونش را از قاتلانش خواهد گرفت.»[10]

در حالى كه به نظر مى رسد، با توجه به كاربرد اين لفظ در كتابهاى لغت و زيارتنامه ها و روايات و عدم ضرورت و خلاف اصل بودنِ تقدير گرفتن مضاف، همان سخن زبيدى در تاج العروس متعين بلكه صحيح است كه: ثَأْر و ثار، به يك معناست و هر دو به معنى خون است.

امام صادق ـ عليهالسلام ـ در زيارتنامه حضرت ابى عبداللّه ـ عليهالسلام ـ فرمود:
«اَنَّكَ ثارُاللّهِ فِى الاْرْضِ مِنَ الدَّمِ الَّذِى لا يُدْرِكُ ثِرَتَهُ أَحَدٌ مِن أَهْلِ الاَْرْضِ.»[11]
«اى سيد الشهداء ـ عليهالسلام ـ تو خونِ خدا در زمينى، همان خونى كه هيچ كس جز خداوند انتقام آن را نمى تواند بگيرد.»

البته خونى كه اين ويژگى را دارد كه هيچ كس جز خداوند متعال آن هم به دست اوليايش نمىتواند انتقامش را بگيرد; چون شخص ابى عبداللّه ـ عليهالسلام ـ از آن چنان جايگاه رفيعى برخوردار است كه جز خداوند متعال و اوليايش نمى دانند. در زيارت عرشى عاشورا مى خوانيم:
«أنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ.»
«از خداوند متعال مى خواهم به من توفيق دهد، انتقام خون شما را بگيرم.»

همان طور كه ملاحظه مىكنيد، تركيب طَلَبَ ثارِك، فقط به همين معنى كه ثار به معنى خون باشد قابل تبيين است، وگرنه اگر ثار به معنى ـ خون خواهى (طلب الدم) باشد، جمله اين چنين خواهد شد; طَلَبَ طَلَبَ ثارِكَ، كه در سخافت نياز به توضيحى ندارد. همين طور است، جمله «طَلَبَ ثارِكُمْ» يا «طَلَبَ ثارِى» كه در جمله هاى بعدى زيارت عاشورا آمده است، يا جمله: «اَشْهَدُ اَنَّ اللّه تَعالى الطّالِبُ بِثارِكَ»[12] و جملاتى شبيه اين در ساير زيارتنامه هاى آن حضرت.[13]

معنى ثاراللّه

با توجه به آنچه در معنى لغوى ثاراللّه گفته شد، معانى مختلفى در تفسير ثاراللّه بيان شده است.

1ـ گروهى ثاراللّه را به معنى كسى كه انتقام خونش را خداوند مى گيرد، مى دانند[14] و ثار را مخفف ثائِر دانسته اند، مثل شاك مخفف شائك[15] يا ثار را مخفف ثَأْر انگاشته اند.[16]

2ـ بعضى لفظ «أهل» در تقدير گرفته اند و گفته اند: ثاراللّه يعنى اهل ثاراللّه، اهل خون خواهى الهى كه خداوند انتقام خونش را مى گيرد.[17]

3ـ برخى گفتهاند: ثاراللّه يعنى كسى كه خودش در دوران رجعت مى آيد و انتقام خونش را مى گيرد.[18]
4ـ گروهى ثاراللّه را به معنى خون خدا دانسته اند.[19]

ظاهر بسيارى از ادله همان طور كه در معنى لغوى آن گفته شد مؤيد اين مطلب است كه: ثار به معنى خون است و امام حسين ـ عليهالسلام ـ ثاراللّه و خون خداست.

پى‏نوشت‏ها:
[1]- امام زمان(عج) در زيارت ناحيه مقدسه مىفرمايد: فَلاََنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لاََبْكِيَّنَ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً.
كنون هر صبح و شامى در عزايت
بريزم اشك و مىنالم برايت
به جاى اشك خون از ديده بارم
هميشه ديدهاى خونبار دارم
امام مهدى(عج) در عزاى امام حسين(ع)، زيارت ناحيه مقدسه، ص 30 ـ 31
[2]- بحارالانوار، ج 44، ص 286 و ج 52، ص 308 و ج 101، ص 103.
[3]- مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره، ص 987.
[4]- نهجالولاية، ص 58.
[5]- فروغ شهادت، على سعادت پرور، ص 40.
[6]- تاج العروس، ذيل لغت وتر.
[7]- فروغ شهادت، ص 389.
[8]- بحارالانوار، ج 101، ص 294، 291، 260، 200، 199، 181، 180، 169، 168، 152 و 148.
[9]- در بعضى از زيارتنامهها اين چنين آمده است: السلام عليك يا ثاراللّه وابن ثاره … و در بعضى ديگر، اين چنين: السلام عليك يا ثاراللّه فى الأرض … و در برخى اين چنين: اشهد انك ثاراللّه فى الأرض وابن ثاره.
[10]- بحارالانوار، ج 101، ص 151.
[11]- بحارالانوار، ج 101، ص 168.
[12]- بحارالانوار، ج 94، ص 75.
[13]- همان، ج 101، ص 292، 290; ج 44، ص 218; ج 45، ص 343، 351.
[14]- فروغ شهادت، بيشتر مترجمان زيارت عاشورا، ص 389.
[15]- شرح زيارت عاشورا، آيتالله سيد احمد ميرخانى، ص 305.
[16]- بحارالانوار، ج 101، ص 151.
[17]- بحارالانوار، ج 101، ص 151.
[18]- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 101، ص 151.
[19]- تعداد اندكى از مترجمان زيارت عاشورا، آيتالله سيد احمد ميرخانى در شرح زيارت عاشورا، ص 308; زيارت در پرتو ولايت، ص 51.

على محيطى

منبع: www.iec-md.org

 

مشهد الرضا در كلام اهل سنت

  • ذهبي در مواضع متعدد از تأليفات خود درباره ي مشهد الرضا چنين اظهار نظر می كند:

«و لعلي بن موسي مشهدٌ بطوس يقصدونه بالزياره»

وبرای علی بن موسی مشهدی است در طوس  که به قصد زیارت به آنجا می روند. (سير اعلام النبلاء، ج9، 393)،

«و له مشهدٌٍ كبير بطوس يزار»

وبرای او مشهدبزرگی است در طوس که زیارت می کنند.(العبر،ج1، ص266 )

«و مشهد مقصودٌ بالزياره»

ومشهدی است که درآن قصد زیارت می شود.(تاريخ الاسلام، حوادث201 تا210، ص272)

  • ابن عماد حنبلي دمشقي نيز می گويد: 

«و له مشهدٌ كبير بطوس يزار.(شذارت الذهب،ج3، ص14)

برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (عليه السلام) نيز جالب و شگفت انگيز است؛ مانند بسيار زيارت كردن قبر امام رضااز سوي ابن حبان بستي و ابو علي ثقفي  و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمه  كه موجب شگفتي شاگردان وي شده بود.

>

در موردابوبكر بن خزيمه (311ق) و ابو علي ثقفي (328ق) حاكم نيشابوري مي گويد: 

از محمد بن مؤمل شنيدم: روزي با پيشواي اهل حديث ،ابوبكر بن خزيمه و ابو علي ثقفي و ديگر مشايخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا به طوس رفتيم؛ در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر يشان مي رفتند. محمد بن مومل مي گويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمه نزد قبر علي بن موسي همگي را شگفت زده كرده بود.(تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج7، 339)

ابن خزيمه نزد اهل سنت جايگاه ويژه ي دارد؛ به گونه ي كه از وي «شيخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقيه، بي نظير، زنده كننده سنت رسول الله»، تعبير كرده اند و او در علم حديث و فقه و اتقان ضرب المثل است.(سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، ج14، ص365و377)

در مورد ابو علي ثقفي نيز ـ كه از نوادگان حجاج بن يوسف است ـ تعابيري چون: «امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، حجت خدا بر خلق در دوران خودش» به كار رفته كه نشان دهنده اهميت و جايگاه اين شخصيت نزد عامه است.( همان ج15، ص280ـ282)



  • ابن حبّان بُستي (354ق) می گوید:

«علي بن موسي الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت و بني هاشم است. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود…. . من به دفعات قبر يشان را زيارت كرده ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ مي داد، قبر علي بن موسي الرضا را ـ كه درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زيارت مي كردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا مي كردم و دعايم مستجاب و مشكلم حل مي شد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش ـ كه درود خدا بر او اهل بيتش باد ـ بميراند.(كتاب الثقات، ابن حبان بستي،ج8، ص475)

ابن حبان بستي نيز از اهل سنت جايگاه والايي دارد؛ به گونه ي كه از وي به «امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانه هاي علم در فقه و لغت و حديث، و از عقلي رجال» تعبير كرده اند.(سير اعلام النبلاء، ج16، ص92)

اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا (عليه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت ساليان از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي ايشان مورد توجه خاص و عام است و كساني چون ابن خزيمه و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا (عليه السلام) به ايشان متوسل مي شدند و براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه مي بردند.


با بهره گیری از منابع موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)

نگاره‌ای بر نقش حیا و دیگر عوامل در تقویت یا تضعیف حجاب

 

 

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ ِلأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحيمًا. (احزاب: 59)

 

 

نگاره‌ای بر نقش حیا و دیگر عوامل در تقویت یا تضعیف حجاب

بى‏‌حیایى، زن را با همه ارزش والاى ذاتى‏‌اش، ابزارى براى سودجویان مى‏‌سازد و غرور زنانه‏‌شان را که بخش جدا ناشدنى از شخصیت زنانگى آنان است، خواهد شکست.

انسان در پناه محافظ، احساس آرامش مى‏کند. پوشش اسلامى نیز نگهبان زن است و به او امنیت و آرامش مى‏بخشد. پس هر چه این پوشش کامل‏تر شود، درصد امنیت و حفاظت زنان بالاتر مى‏رود. زحمت حجاب، حق بیمه‏اى است که زن براى تأمین سلامت خود مى‏پردازد؛ زیرا حجاب، مانع جریان یافتن هواى نفس و نگاه‏هاى آلوده و فسادآمیز، به حریم پاک زنان مى‏شود. پوشش، سدّى بزرگ در برابر تهاجم فرهنگ غرب است. جایگاه والاى زن، مى‏طلبد که این گوهر آفرینش، در صدف حجاب قرار گیرد تا ارزش‏هاى انسانى‏اش در امان بماند. فلسفه نگهبانى برای هر چیز ارزش آنهاست و هر قدر این ارزش بالاتر باشد، به همان نسبت برای نگه داری از آن بیشتر تلاش می شود.
پوشیدگى زن، نماد پرهیزگارى اوست. وقتى زن تقواى جنسى را رعایت کند و خود را بپوشاند، وعده‏هاى الهى که براى پرهیزگاران داده شده است، درباره او نیز محقق مى‏شود. در واقع، چیرگى بر هواهاى نفسانى و چشم‏پوشى از لذت‏هاى حرام، به انسان هیبت و وقار مى‏بخشد. به صورت ناخودآگاه، برخورد مردان با زنانى که پوشش ناقصى دارند، برخوردى شهوانى و ابزارى است، ولى برخوردشان با زنان پوشیده و با حجاب، برخوردى همراه با احترام و تکریم قلبى است.
نوع پوشش زن، معرّف شخصیت عفیف یا هوس‏انگیز اوست که موضع‏گیرى مرد را در برابر او مشخص مى‏کند. تا وقتى بانوان، خود را از دید چشم‏هاى حریص مردان مى‏پوشانند، دریاى نفس آنها آرام است، ولى وقتى به جلوه‏گرى دست مى‏زنند، تلاطم روحى و نابسامانى روانى را براى مردان فراهم مى‏آورند.
رعايت پوشش بوسیلۀ زنان ودختران
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ ِلأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحيمًا. (احزاب: 59)
اى پيامبر! به زنان و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو كه جلباب‏هاى خود (روسرى‏هاى بلند) را بر خويش فروافكنند. اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند، بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
پوشش كامل زن، نشانه حيا و ايمان اوست. قرآن نيز با همين انگيزه و هدف، پوشيدن جلباب را به زنان توصيه مى‏كند و رعايت آن را برخاسته از پاكدامنى و عفت مى‏داند؛ زيرا پوشاندن تمام بدن به شناساندن چنين زنانى به عنوان اهل حجاب و عفت و صلاح و پرهيزكارى كمك مى‏كند. در نتيجه، وقتى با اين عنوان شناخته شدند، ديگر اذيت نمى‏شوند و اهل فسق و فجور مزاحم آنان نمى‏شوند.
زمان و موقعيت اجتماعى نزول آيه نيز همين معنا را تأييد مى‏كند؛ زيرا در دوران جاهليت و سال‏هاى نخستين بعثت، كنيزان و زنان اهل كتاب، بدون پوشاندن سر و گردن از منزل بيرون مى‏رفتند و برخى از افراد هرزه و بى‏بندوبار، مزاحم آنها مى‏شدند. اگر زنانى كه تازه مسلمان شده بودند، با همان رسم و بدون رعايت پوشش كامل رفت و آمد مى‏كردند، چه بسا از شر مزاحمان فاسد احساس امنيت نمى‏كردند. ازاين‏رو، خداوند دستور مى‏دهد زنان مؤمن به طور كامل حجاب را رعايت كنند تا در جامعه به عنوان زن مؤمن پاكدامن شناخته شوند و همانند زنان بى‏عفاف اهل كتاب و كنيزان بى‏تعهد، مورد آزار و نگاه‏هاى خائنانه مردان بيگانه قرار نگيرند و بهانه‏اى به دست مزاحمان اهل فسق ندهند.
حجاب كامل، تأمين كننده امنيت و آسايش روانى زن و گوياى اين پيام است كه چنين زنى هيچ‏گاه نبايد توهين و مزاحمت ببيند. اين زنى است كه حجاب به طور طبيعى او را حفظ مى‏كند و شايسته در امان بودن است. پوشش اسلامى، زن را در سنگرى نفوذناپذير و دور از تيررس نگاه و هوس بيگانگان قرار مى‏دهد و از تشويش و نگرانى نگه مى‏دارد. رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى در اين‏باره مى‏گويد:
پاى‏بندى بانوان به حجاب، آنان را در رسيدن به مدارج عالى معنوى كمك مى‏كند و از سقوط به پرتگاه‏هايى كه در سر راه آنان قرار دارد، مانع مى‏شود. هيچ بحثى درباره پوشش زن، نبايد متأثر از هجوم تبليغاتى غرب باشد. البته حجاب زنان به چادر منحصر نمى‏شود، ولى چادر بهترين نوع حجاب و نشانه ملى ماست و هيچ منافاتى با فعاليت‏هاى زنان مسلمان در مسائل اجتماعى و فرهنگى ندارد.
در اين آيه جلباب به فتح و كسر جيم، وسيله پوشش معرفى شده است و آن، لباس بلند مثل چادر و يا روسرى بزرگ (چارقد) است كه بخش‏هاى عمده بدن، سر و گردن و سينه را مى‏پوشاند و بيشتر در بيرون از منزل استفاده مى‏شود.
بنابر اين آيه، زنان بايد جلباب را طورى به خود بگيرند كه موى سر، زير گلو و سينه‏هايشان را بپوشاند تا در انظار نامحرمان پيدا نباشد كه همگان و البته افراد شهوت‏ران بيماردل و هرزه، آنان را به حيا و عفت بشناسند و جرئت بى‏احترامى و تعرض به آنان را به خود ندهند.
پرهیز از تحریک مردان
خداوند در آیه‏اى از قرآن مجید، حکم و حکمت حجاب را چنین بیان مى‏کند:
یا اَیُّها النَّبِىُّ قُلِ لأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنین عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابیبِهِنَّ ذلکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ و کانَ اللَّهُ غَفوراً رحیماً. (احزاب:59)
اى پیامبر! به زنان و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو که روسرى‏هاى بلند خود را بر خویش فروافکنند که این کار براى اینکه آنها (به عفت) شناخته شوند تا از تعریض و جسارت (هوس رانان) آزار نکشند، بسیار بهتر است و خدا در حق خلق، آمرزنده و مهربان است.
حفظ پاک‏دامنى، منحصر به پوشش نیست، بلکه زن باید از هر گونه رفتارى که سبب تحریک و طمع‏ورزى هوس‏رانان مى‏شود، به شدت بپرهیزد. براى نمونه، خداوند حتى نرمش در سخن گفتن را که سبب تحریک و گناه است، نفى مى‏کند. همچنین خداوند در قرآن، «تبرّج»؛ یعنى آرایش براى خودنمایى را نکوهیده و آن را به جامعه جاهلى نسبت داده و فرموده است:
«و لا تَبرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلیَّه الاُولى. (احزاب: 33)
و خود را همانند زینت‏نمایى روزگار جاهلیت پیشین، زینت‏نمایى نکنید.»
در حقیقت، آنچه مردان را تهییج مى‏کند، سه چیز است: زیبایى، زیور و حرکت‏هاى اغوا کننده که در قرآن مجید، به تبرّج تعبیر شده است. رفتار زن مى‏تواند وسیله اغوا و تهییج مرد شود؛ یعنى اگر زیبایى و زیور زنى دیده شود، ولى رفتار او معقول و متین باشد، مرد اغوا نمى‏شود، مگر به ندرت. به همین دلیل، نرم سخن گفتن زن، گاهى از بى‏حجابى هم اغواکننده‏تر است. امروزه بعضى لباس‏ها که مد روز نیز هستند، حجم و انحناى بدن را چنان نمایان مى‏کنند که اغواى این پوشیدگى گاهى از برهنگى نیز بیشتر است.
تأثیر حیا، بر پوشش بانوان
امام على‏علیه السلام حیا را زیباترین لباس دنیا مى‏داند و مى‏فرماید: «أَحْسَنُ مَلابِس الدُّنیا الحَیاءُ؛ حیا، زیباترین جامه دنیاست.»1 خداوند در قرآن مجید، هنگام بازگویى داستان دختران شعیب و حضرت موسى، ‏علیهم السلام، مى‏فرماید: «جائت اِحْداهُما تَمْشى على اسْتِحیاءٍ؛ یکى از آن دو دختر در حالى که باحیا راه مى‏رفت، آمد».(قصص:25)
در دیگر ادیان نیز بر حیا تأکید شده است: در انجیل، کتاب مقدس مسیحیان، آمده است: «و زنان نیز به لباس مزین به حیا و پرهیز، خود را بیارایند.»2 آرى زینت‏یابى به زیور حیا، نوعى آراستگى به صفات الهى است؛ زیرا یکى از صفات کمالى خداوند، حیاست، چنان که امام محمدباقرعلیه السلام مى‏فرماید:
« فانّ اللَّه عزّوجلّ کریمٌ یَسْتَحیى و یُحِبُّ اَهْلَ الحیاء.3
خداوند صاحب عزت و جلال، کریمى است که حیا مى‏کند و اهل حیا را دوست دارد.»
همچنین نبى مکرم اسلام، ‏صلى الله علیه وآله، نیز آراسته به ویژگى حیا بود، چنان که امام صادق،‏علیه السلام، مى‏فرماید: «شَیْمَتُهُ الحیاءُ؛ اخلاق و عادت او حیا بود.»4 حضرت على‏علیه السلام نیز فردى حیا پیشه بود. درباره ایشان آمده است: «و کان علىٌ‏علیه السلام کثیرُ الحیاء؛ على، بسیار باحیا بود.»5 درباره حدیث ازدواج حضرت فاطمه،‏ علیها السلام هم مى‏گویند:
«فَلَمَّا اَصْبَحَ دَعاها فَجاءَتْ خِرْقَه مِنَ الحیاءِ.»6
چون صبح شد، (پیامبرصلى الله علیه وآله) فاطمه‏علیها السلام را خواند و او با حیایى آشکار (نزد پدر) آمد.
رفتار حضرت فاطمه‏علیها السلام، الگو و معیار بسیار روشنى براى همه بشر، به ویژه دختران جوان و مسلمان است تا زندگى سعادتمندى داشته باشند. در حقیقت، دختران جوان، باحیا و عفاف خود، گامى مؤثر براى بالا بردن شخصیت و ارزش خود و حفظ موقعیت خویش در برابر مردان خواهند برداشت.
حیا، مانع افتادن انسان در دام انحراف جنسى و ضامن پاکدامنى اوست. حیا، یکى از بهترین نیروهاى کنترل کننده درونى است. حیا، سبب سلامت روانى است. اگر به این نداى درونى که نشانه هماهنگى با طبیعت انسانى است، پاسخ داده نشود، تعادل انسان از میان مى‏رود. همان گونه که پاسخ ندادن به غریزه گرسنگى و تشنگى، انسان را به سختى مى‏اندازد، پاسخ ندادن به غریزه حیا نیز روابط انسان را مختل مى‏سازد. همچنین در پرتو حیا، شخصیت آدمى در امان مى‏ماند. حضرت على‏علیه السلام مى‏فرماید: «مَنْ کَساهُ الْحیاءُ ثَوْبَهُ خَفِىَ عَلَى النّاسِ عَیْبُهُ؛ هر کس جامه حیا را بر خود بپوشاند، عیبش از مردم پوشیده مى‏ماند.»7 البته میان ادب و حیا نیز رابطه محکمى وجود دارد و بسیارى از رفتارهاى مؤدبانه، نمونه‏اى از رفتار حیامدارانه است. در بسیارى از موارد، سبب پاى‏بندى افراد به ادب، وجود روحیه حیا در آنهاست. انسانى که حیا دارد، از انجام دادن کارهاى ناپسند خجالت مى‏کشد، در حالى که اگر شرم نمى‏کرد، ممکن بود آنها را انجام دهد. از این رو، حیا، در آراسته شدن انسان به ادب نیز نقش به‏سزایى دارد. پیامبر اعظم‏صلى الله علیه وآله مى‏فرماید:
آن چه از حیا ریشه مى‏گیرد، عبارت است از: نرمش؛ مهربانى؛ در نظر داشتن خدا در آشکار و نهان؛ سلامت؛ دورى کردن از بدى؛ خوش‏رویى؛ گذشت و بخشندگى و پیروزى و خوش نامى میان مردم. این ها فایده‏هایى است که خردمند، از حیا مى‏برد.8
بى‏حیایى، زن را با همه ارزش والاى ذاتى‏اش، ابزارى براى سودجویان مى‏سازد و غرور زنانه‏شان را که بخش جدا ناشدنى از شخصیت زنانگى آنان است، خواهد شکست.
مهمترین عوامل بدحجابی یا بدحجابی
در یک نگاه کلی عوامل زیر را می توان از مهمترین عوامل تضعیف حجاب برشمرد :
1. ضعف ایمان
عمل به آموزه‏هاى الهى، جز در پرتو ایمان و آگاهى میسر نخواهد شد. بنابراین، کسانى که در اعتقاد به خداوند و ضرورت دستورات دینى تردید دارند و قلب آنها در ایمان به خداوند و محاسبه روز جزا، به مقام اطمینان نرسیده است، در عمل به دستورهاى الهى نیز تسامح مى‏ورزند. این افراد که به ضرورت حجاب ـ آن‏گونه که باید و شاید ـ پى نبرده‏اند، در پاى‏بندى به آن نیز از خود ضعف و سستى نشان مى‏دهند.
2. هوس‏رانى
برخى زنان براى اقناع میل به خودنمایی، به تنوع پوشش، آرایش و زینت بسیار اهمیت مى‏دهند و بهترین اوقات خود را به حضور در محیط هاى تجارتى و تفریحى و مهمانى‏هاى مفسده‏انگیز مى‏گذرانند. این دسته از بانوان، بدون تفکر و تعقّل و مانند اشیاى بى‏اراده به کارهایى دست مى‏زنند که هیچ‏گونه فایده‏اى براى آنها ندارد و از این رهگذر، آسیب‏هاى جدى متوجه آنان مى‏شود.
3. جلب توجه دیگران
آدمى مى‏خواهد در جامعه، جایگاه ویژه‏اى داشته باشد که چنین جایگاهى گاه به‏صورت حقیقى و گاه به‏صورت مجازى و کاذب به‏دست مى‏آید. جایگاه حقیقى را با دانش و فضایل اخلاقى مى‏توان به‏دست آورد، ولى برخى زنان که از چنین ارزش‏هایى محروم هستند، با نمایش زیبایى‏ها و جاذبه‏هاى طبیعى زنانگى خود به‏دنبال جلب توجه دیگران هستند و مى‏کوشند کمبودهاى کمالى خود را از این راه جبران کنند، غافل از اینکه بى‏حجابى، تنها توجه بیماردلان را به زن جلب مى‏کند که خود، کمترین اعتبارى ندارند.
4. دگر آزارى
بعضى از زنان که عقده دگرآزارى دارند، با خودآرایى مى‏کوشند تمایلات مردان را برانگیزند، ولى بى‏پاسخ بگذارند. این حرکت، مردان را حریص مى‏سازد و در مقابل، زنان سادیسمى از این حرکت خود لذت مى‏برند.
5. غرب‏زدگى
یکى از مشکلات دیرینه جوامع اسلامی، پیروى کورکورانه و بدون تفکر و تحلیل آنان از غرب است. آنها توجه ندارند که اگر غرب به ارزش‏هاى انسانى زن مى‏اندیشید، هرگز به برهنگى و استفاده ابزارى از او فکر نمى‏کرد. او را به‏عنوان موجودى معرفی نمی کرد که مى‏تواند مرد را ارضا کند و اگر نتواند از عهده این وظیفه برآید، به سرعت مطرود شود. ازاین‏رو، زن براى ایفاى نقش یاد شده و حفظ بقاى خود، با قدرت تمام، به آرایش و خودنمایى سرگرم شده است تا توجه مردان را به سوى خود جلب کند. زنان با این گرایش، به‏گونه‏اى سردرگم شده‏اند چراکه خود به دنبال شکارچیان خویش مى‏دوند تا طعمه آنان گردند.
این در حالى است که زن مسلمان، ارزشمندتر و والاتر از آن است که به‏دنبال سلوک غربى باشد و از زن غربى، که از ماهیت انسانى خود تهى شده است، الگو بردارى کند.
6. پل زدن به ازدواج
برخى دختران، بدلباسى و خودنمایى خود را پلى براى رسیدن به ازدواج مى‏پندارند. آنان گمان مى‏کنند با بیرون ریختن مو از زیر روسرى، پوشیدن لباس‏هاى زننده، آرایش‏هاى ناپسند و نشان دادن زیبایى‏هاى زنانه خود مى‏توانند جوانان را به خود جذب کنند. اینان از این نکته غافلند که جوانان با همه اقبال و خوش‏رویى‏هایى که با ایشان داشته باشند، در پى ازدواج با آنان نخواهند بود. غالب جوانان در پى آنند که دخترى را براى همسرى خود برگزینند که طرح دوستى با جوان دیگرى را در پرونده خود نداشته باشد. جوانان بى‏تقوا، از دختران خودنما، براى لذت‏هاى زودگذر استقبال مى‏کنند. در حقیقت، این دختران در چشم‏ها جاى دارند، نه در دل‏ها. بنابراین، بدحجابى و ظاهرسازى، چشم‏انداز مناسبى براى ازدواج نیست و اگر هم ازدواجى به‏خاطر جاذبه‏هاى جنسى صورت پذیرد، بنیان محکمى نخواهد داشت.
7. فخرفروشى
یکى دیگر از ریشه‏هاى خودنمایى، فخرفروشى است. بعضى از زنان دوست دارند دیگران، رفاه مالى آنان را ببینند. بدین منظور، لباس‏هاى فاخر مى‏پوشند و ارزش خود را در طلا و جواهرات مى‏جویند. اینان از جدیدترین و شیک‏ترین لباس‏ها و جواهرات بهره مى‏گیرند و مى‏کوشند تا خود را برتر از دیگران نشان دهند و اندوخته‏هاى مالى خود را به رخ دیگران بکشند و به این عمل افتخار می کنند. نخوت، غرور و فخرفروشى، در رفتار آنان موج مى‏زند و براى خود جایگاه ویژه‏اى قائلند.
زنان و دختران، اگر در دایره عقل و شرع حرکت نکنند، طبیعت آنان خواهان ظاهرسازى و جلوه‏گرى جسمانى است.
8. تبلیغات استعمارى وتهاجم فرهنگی
زنان، توان اثرگذارى بالایى دارند و استعمارگران نیز از این نکته، بیشترین بهره‏بردارى را مى‏کنند. اقبال لاهورى، درباره آگاه شدن زنان از فریب‏هاى تبلیغاتى استعمار گفته است:
اى زافسون فرنگى بى‏خبر
فتنه‏ها در آستین او نگر
از فریب او اگر خواهى امان
اشترانش را ز حوض خود بران
استعمار، براى رواج فرهنگ برهنگى، از راه‏کارهاى گوناگونى بهره مى‏برد که در این میان، زن مسلمان باید با هشیارى کامل، خود را از دام صیادان عفاف به دور دارد.
عده‏اى از زنان فریب‏خورده، در راه ترویج مدهاى مبتذل در جامعه اسلامى، به مهره بى‏مزد و مواجب استعمار تبدیل شده‏اند. اینان در حقیقت، سربازان تهاجم فرهنگى غرب اند که مشکلات گوناگونى مانند: نابسامانى روحى و خانوادگى، پاى‏بند نبودن به ارزش‏هاى دینى و فقر و نادارى، آنان را به این روز انداخته است.
9. وسوسه‏هاى شیطانى
شیطان با همه ارزش‏هاى الهى مخالف است و از گسترش گناهان و زشتى‏ها استقبال مى‏کند و در این راه، از هر ابزارى بهره مى‏گیرد. شیطان با بررسى روحیه افراد، باورهاى انحرافى‏اش را به شیوه‏هاى گوناگون عقیدتى، اخلاقى، سیاسى، اقتصادى یا اجتماعى، به آنان القا مى‏کند. باید دانست گناهان کلیدى، نزد شیطان، اولویت دارند؛ زیرا این نوع زشتى‏ها سبب اشاعه گناهان مى‏گردد. شیطان از یک طرف دریافته است که صَلاح و فساد زن در صلاح و فساد اجتماع نقش چشم‏گیرى دارد و از طرف دیگر، مى‏داند که زنان به خودنمایى نزد دیگران علاقه‏مندند و این خودنمایى هم در اشاعه گناهان، نقش کلیدى دارد. شیطان چنان در این مأموریت خود موفق عمل کرده است که برخى زنان باور کرده‏اند چنین معصیت‏هاى آشکارى، شاخص روشن‏فکرى و نشانه پیشرفت است. هر کسى با کمی تأمل و درنگ، به سرعت درمى‏یابد که هوس‏رانى نه تنها نشانه روشن‏فکرى و متمدن بودن نیست، بلکه قلب را تاریک و عقل را ضعیف مى‏سازد و جز از وسوسه‏هاى شیطان و نفس اماره برنمى‏خیزد. بى‏حجابى، نتیجه متمدن بودن نیست، بلکه در غرایز جنسى و ضعف باورهاى دینى ریشه دارد.
10. سرزنش دیگران
یکى از ریشه‏هاى بى‏حجابى، سرزنش هم‏کلاسى‏ها، دوستان و آشنایان و گاهى هم اعضاى خانواده است. بسیارى از بانوان با برخوردارى از سلامت نفس، مى‏خواهند حجابی دینى و کامل داشته باشند، ولى راهزنان پوشش به آنها شبیخون مى‏زنند و زبان به سرزنش مى‏گشایند که چرا خود را محصور کرده ای و آزادی را از خور سلب نموده ای. گاهى هم این سرزنش‏ها از سوى مردان است که براى رسیدن به لذت‏هاى نامشروع خود چنین مى‏کنند.
11. مدگرایى
انسان مدگرا مى‏کوشد، همواره از تازه‏هاى لباس و آرایش آگاه شود و به هر قیمتى از آنها بهره گیرد. مدگرایى کورکورانه، نتیجه غلبه شهوت و تنوع‏طلبى افراطى بر روح انسان است. شهوت لباس، زنان و دختران و افراد مدگرا را به اسارت مدسازان درآورده است. مدسازان پشت‏پرده که با بهره‏گیرى از پژوهش‏هاى گسترده روان‏شناسى به طراحى مدهاى جدید مى‏پردازند، با طرح مدل‏هاى تحریک‏آمیز کفش، لباس و آرایش زنان، مقلدان بى‏اراده را اغفال مى‏کنند.
یکى دیگر از ریشه‏هاى خودنمایى و بى‏حجابى، تقلید ناموجه از زنان و دخترانى است که بنا به دلایلى، از تقواى پوششى دور مانده‏اند. دلیل چنین تقلیدى را باید در ناآگاهى، ساده‏لوحى، هم‏رنگى با دوستان، چشم و هم‏چشمى، فریب‏خوردن و امثال آنها جست‏وجو کرد. چنین افرادى، بدون کمترین تفکر، عاقبت‏اندیشى و بررسى ماهیت پى‏آمد حکم شرعى رفتار خود، از دیگران تقلید مى‏کنند. اگر آدمى، براساس مصالح واقع‏بینانه و منافع همه جانبه خود تصمیم بگیرد، در چنین گردابى نخواهد افتاد.9
12. ضعف غیرت
سست غیرتى سرپرست خانواده در گرایش به بى‏حجابى و سستى حیا و عفت زنان و دختران نقش بسزایى دارد. این روحیه منفى گاهى سبب مى‏گردد وى با برخى توجیه‏هاى نفسانى، بر بى‏حجابى و جلوه‏گرى ناموس خود اصرار ورزد و چه بسا به آنجا رسد که به نمایش زیبایى‏ها و لباس‏هاى فاخر و زینت‏هاى گران‏بهاى او بر دیگران فخر کند. برخوردهاى چنین کسى با ادعاى انسانیت و مردانگى او در تضاد است.
13. عدم نظارت سیاست‏گذاران فرهنگى
یکى از وظیفه‏هاى مهم مسئولان فرهنگى کشور، نظارت بر مؤسسه‏هاى تولید پوشاک است که بسیارى از آنها به مراکز مدسازى و دوخت لباس‏هاى مبتذل تبدیل شده‏اند. این مراکز، آزادانه و به دور از هرگونه نظارتى، لباس‏هاى غیرمعمول و غیرشرعى تولید مى‏کنند و حتى لباس‏هاى کودکان و نوجوانان نیز از مدسازى اینان در امان نمانده است.
نظارت بر فرآورده‏هاى فرهنگى، از تولید و نمایش فیلم و تبدیل رفتار بازیگران از تبدیل شدن تلویزیون و سینماى کشور به صحنه ترویج مدهاى غربى جلوگیرى مى‏کند. به این نکته هم باید اشاره کرد که براساس قوانین جمهورى اسلامى، خانم‏هایى که حجاب شرعى را رعایت نمى‏کنند، متخلف اند و کیفر خاصى براى این وضعیت در نظر گرفته شده است. با این حال، از تصویب صریح، جامع و متقن قوانین پوشش دینى که از ضروریات دین اسلام به شمار مى‏رود، خبرى نیست و خلأ آن بیش از پیش احساس مى‏شود. دستگاه‏هاى اجرایى نیز در برخورد با پوشش‏هاى غیراسلامى و طراحى مد، سردرگم هستند و بیشتر اوقات، با بى‏اعتنایى از کنار این مسئله مى‏گذرند.
14. خانواده سهل‏انگار
خانواده‏هایى که از آموزه‏هاى دینى فاصله مى‏گیرند، در برزخ میان عمل به آموزه‏هاى دین یا تن دادن به خواسته‏هاى نفسانى خود قرار مى‏گیرند. عقاید آنها رنگ مذهبى دارد، ولى حقیقت دینى ندارد؛ زیرا دین را در محدوده‏اى مى‏پذیرند که با باورهاى غیردینى آنها تضاد نداشته باشد. دین، لقلقه زبان اینان است و در صورت روبه‏رو شدن با کمترین سختى یا تضاد آموزه‏هاى دین با تمایلاتشان، به راحتى از دین چشم‏پوشى مى‏کنند. فرزندان چنین خانواده‏هایى به فرهنگ تسامح در برابر دین خو مى‏گیرند و به تدریج به سوى بى‏حجابى گام برمى‏دارند.
15. ضعف حیا
پوشش و حیا، تفکیک ناپذیرند. تا جلوه‏اى از حیا در زنى وجود نداشته باشد، پوشش را هم با جدیت مراعات نخواهد کرد. زنان باحیا کسانى هستند که از نمایش بدن، موى سر و زینت‏هاى خود شرم دارند. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم، فرموده است: «خدا، حیا و پوشیدگى بندگانش را دوست دارد.»10 بى‏حیایى زنان و دختران جوان، بیشتر در هم‏نشینى با دوستان بى‏حیا، تماشاى فیلم‏هاى مبتذل، بى‏توجهى به ارزش والاى عفت و حیا، ضدارزش ندانستن بى‏شرمى، فرهنگ نامناسب خانوادگى و بى‏قید و بندى پدر و مادر ریشه دارد.
مسائل اخلاقى و تربیتى، از ظرافت خاصى برخوردار است و از پایین‏ترین دوره سنى شکل مى‏گیرند. اشتباه است که به مسائل تربیتى مربوط به شرم و حیاى دختران، تا نه سالگى توجه نشود. آن‏گاه با فرارسیدن زمان تکلیف از آنها خواسته شود تا یک‏باره در درون خود انقلاب برپا کنند. امور تربیتى، حقایقى هستند که باید به‏تدریج شکل گیرند. حجاب نیز یک فرهنگ است و باید به تدریج و در گذر زمان، در روح و جان آدمى نهادینه شود. صفت ارزشمند حیا، ارزشى بزرگ به زن مى‏بخشد و بى‏حیایى، او را از مقام انسانیت به زیر خواهد کشید.
نگارنده: سید حسین اسحاقی
…………….
پی نوشت‌ها:
1. میزان الحکمه، محمد محمدى رى‏شهرى، ج 2، ح 4544.
2. کتاب مقدس انجیل، نامه اول پولس به تیموئوس، باب دوم، آیه 9.
3. من لا یحضر الفقیه،صدوق ، ج 3، ص 506.
4. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 1، ص 444.
5. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 29، ص 173.
6. همان، ج 43، ص 138.
7. میزان الحکمه، ری شهری ، ج 2، ص 563.
8. همان، ص 564.
9. محمدرضا اکبرى، تحلیل نو و عملى از حجاب در عصر حاضر، ص146-190.
10. مستدرک الوسایل، نوری ، ج 7، ص 463







استفاده از منابع دست اوّل

 

یکى از توصیه هاى علاّمه این است که در مطالعات و پژوهش ها، از منابع اولیه استفاده شودزیرا منابع نسل هاى متأخّر، همان مصادر دست اوّل بوده اند و از این رو، احتمال تحریف و تغییر در آنها وجود دارد. پس در صورت امکان دسترسى به منبع اصلى، نباید به سراغ دیگر منابع برویم مگر براى شرح و توضیح و یا به عنوان یک نسخه از اصل اوّلى.

جناب علاّمه، براى طلاّب، مطالعه و تحقیقِ سه موضوع را مهم تر از دیگر موضوعات مى داند که عبارتند از :  

 ـ عقاید و کلام که اصل و ریشه است و باید کاملاً بر آن مسلط بودزیرا باید با منطق و استدلال، از اعتقاداتمان دفاع کنیم .

 ـ تفسیر قرآن زیرا کلام الهى، اصلى ترین و مهم ترین منبعى است که در دسترس ماست و باید بیش از هر چیز، با آن مأنوس باشیم .

 ـ احادیث، کلمات و سیره معصومان که پس از قرآن، مهم ترین منبع شیعه به شمار مى روند و لازم است بیشتر به آنها اهمیت داده شود .

به عقیده علاّمه محمودى، عالمان دینى باید بیشترین اهتمام خود را به این سه موضوع معطوف سازندنه موضوعاتى که بارها تحقیق و بررسى شده اند و نکته ابهامى ندارند. وى از بزرگانى که قرآن را محور پژوهش خویش قرار داده و با عنوان کردن مباحث کلامى و تفسیرى، تا حدودى گرد غربت را از آنها زدوده اند، به بزرگى یاد مى کند

سفارش آیت‌الله مجتبى قزوينى به طلاب علوم دینی

 

قرآن زياد بخوانيد، تصميم بگيريد روزى نصف جزء بخوانيد …..

- ازجمله توصيه‌هاى آیت‌الله مجتبی قزوینی به يكى از طلاب در اوائل طلبگى چنین بوده است :

ـ مباحثه ی دوره ای را ترک نکنیدد .  ـدر عبادات و مستحبات تا می توانید کوشش کنید .  ـ روزی چهار صفحه قرآن بخوانید . ـ به حرم امام رضا در ایام فراغت مشرف شوید .

در جايى ديگر، وقتى یکی از طلاب سؤال کردند که: براى افزایش توفیق چه بايد كرد؟ جواب دادند : 

. «قرآن زياد بخوانيد، تصميم بگيريد روزى نصف جزء بخوانيد»

و همچنين سؤال شد: كسى كه در گذشته توفيقاتى داشته، برای بازگشت دوباره آن توفیق‌ها چه بايد انجام دهد؟جواب دادند: استغفار زياد كند؛ روزی 70 بار .   


تحقيق و پژوهش از ديدگاه اسلام و قرآن

 

آدمي را به تحقيق و تتبع تشويق مي كنند و او را وا مي دارند تا در سايه آن جلوه حق را بدانگونه كه هست عيان سازند. اين امر از نظري براي خود شخص و از سويي براي ديگران لازم و ضروري است، امّا از نظر خود از آن بابت كه او بايد بداند چه راه و روشي براي زندگي خود برگزيده است، آنچه كه او مشي مي كند طريق صواب است يا خطا، تنها كاوش و تحقيق است كه پرده از اين راز بر مي دارد. به همين جهت پذيرش اصول اعتقادي در اسلام بايد از روي تحقيق باشد وگرنه ايمان شخص ارزشي ندارد؛ و متعاقب آن تحقيق قبل از هر عملي عين صواب است .

امّا از نظر ديگران بايد بگوييم اگر انسان را به عنوان فردي متعهد و مسئول بشناسيم بر او لازم مي شود كه از حقايقي كه خود به دست آورده، ديگران را نيز آگاهي دهد و يا خود در برابر عمل و رفتار ديگران احساس مسئوليت كند به تحقيق و كشف حقيقت بپردازد و لذا آن كس كه امكان و قدرت تحقيق را دارد مسئوليت بيشتري را در قبال جامعه پيدا مي كند .

آيات قرآني كه دلالت بر ضرورت و اهميت تحقيق و شناخت مي نمايد بر اساس نحوه دلالتشان به چند دست تقسيم مي شوند :

الف ـ تشويق به فراگيري : قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون انما يتذكراولوا الالباب (زمر،9) بگو اي رسول آنان كه اهل علم ودانشند با مردم جاهل نادان يكسانند؟ خردمندان متذكر مطلبند . ”

ب ـ توبيخ كاهلان : “أَوَ لَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ السَّمَـَوَ َتِ و   اَلا رْض ; (اعراف،185) آيا بر ملكوت آسمانها و زمين نظر نمي افكنيد . “

 ج ـ تعظيم عالمان، : “يَخْشَي الله مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـَؤُا;از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او ميترسند".






="MsoNormal” style="mso-margin-top-alt: auto; mso-margin-bottom-alt: auto; text-align: right; line-height: normal;” align="right">يا: “يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَـَت;(مجادله،11) خداوند كساني را كه ايمان آورده اندو كساني راکه علم به آنان داده شده درجات عظيمي میبخشد.”

د ـ ذم تقليد:  “وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَـَدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَـَانٍ مَّرِيدٍ ( حج / 3 ) ; گروهي از مردم، بدون هيچ علم و دانشي به مجادله دربارة خدا بر ميخيزند; و از هر شيطان سركشي پيروي مي كنند . ”

ر ـ تكريم علم،: “وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّيَ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ ( 99/ حجر) خداوند را عبادت نما تا به يقين نائل گردي.” و نيز ” اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَـَوَ َتٍ وَ … لِتَعْلَمُوَّاْ أَنَّ اللَّهَ عَلَيَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِير ; خداوند همان كسي است كه هفت آسمان را آفريد، و… تا بدانيد خداوند بر هر چيز تواناست . ”  

از آنچه گذشت دانسته مي شود، از نظرقرآن كريم انسان در جميع شئون و ارتباطات خود، موظف است بر اساس تحقيق و پژوهش راه را طي كند. در احاديث نيزبه اين مسأله مهم در موارد متعددي اشاره گرديده است مانند: “اطلبوا العلم و لو بالصين فان طلب العلم فريضة علي كل مسلم; دانش و تحقيق را فرا گيريد اگرچه در كشور چين باشد; زيرا فراگيري علم بر هر فرد مسلماني واجب است".(ر.ك: ميزان الحكمه، محمد ري شهري، ج 3، ص 2070، ح13740 )

تحقیق و پژوهش از منظر مقام معظم رهبری

 

مقام معظم رهبری :

 

عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد .

معرفی کتابخانه های دیجیتالی

 

امروزه، دسترسی به تمام منابع اطلاعاتی، از طریق ابزار مدرن رسانه ای امکان پذیر شده است. از این رهگذر، خوشبختانه، امکان استفاده از کتب غنی و مورد نیاز محققین، دانش پژوهان و مؤلفان حوزه های مختلف نیز، از طریق سایت های اینترنتی مهیّاست، بر خلاف سالیان دور که علم جویان و دین پژوهان برای دسترسی به یک نسخه کتاب، متحمل هزینه سنگین خرید آن و جستجوی فراوان می شدند. سایت هایی که در این بخش معرفی می شوند، متن کامل برخی کتب مورد نیاز شما طلاب و محققین محترم را در بر دارند.

)کتابخانه اسلامی پایگاه اهل البیت (علیهم السلام) www.ahl-ul-bait.org1-

در بخش کتابخانه پایگاه اهل البیت که به دو زبان فارسی و عربی فعال است، صدها کتاب قرار گرفته که امکان دسترسی به متن کامل آنها امکان پذیر است.

قرآن و علوم قرآنی، اهل بیت (علیهم السلام)، حدیث و علوم حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال، عقاید، اخلاق، ادبیات، دعا و زیارت، زبان و ادبیات، فرهنگ فارسی، متفرقه، لغت نامه و مهدویت از عمده موضوعات کتب این کتابخانه دیجیتالی است.

کتابخانه پایگاه حوزهwww.hawzah.net 2-

پایگاه اینترنتی حوزه، یکی از فعال ترین پایگاه های اسلامی وابسته به حوزه علمیه است. در بخش کتابخانه این پایگاه متن کامل بیش از 120 عنوان کتاب با موضوعات ادبیات، اخلاق، اسلام شناسی، انقلاب اسلامی، اهل بیت، تاریخ اسلام، تراجم (سرگذشتْ نامه ها)، زن در اسلام، فرهنگ و تمدن اسلامی، فقهی، فلسفه، علوم اسلامی و علوم قرآنی گنجانده شده است.

کتابخانه تبیان http://Library.tebyan.net3-

بالغ بر 6657 جلد کتاب و 123 مقاله در کتابخانه دیجیتالی تبیان موجود است که شامل 2627 کتاب فارسی، 2360 کتاب عربی و 1547 کتاب انگلیسی است.

مهم ترین موضوعات کتب ارائه شده در این پایگاه عبارت اند از: ادب و هنر، دانستنی ها، دائرة المعارف، زندگی نامه بزرگان، دین، قرآن، احکام، داستان ها، اخلاق و تربیت، بانوان، کتب شهید مطهری و علوم و فنون وهمچنین برخی از جدیدترین کتب وارد شده در این کتابخانه دیجیتالی شامل تلاش دشمنان در مخدوش کردن شخصیت حضرت حمزه، شعر حج و موقعیت یهود در مدینه می باشد.

کتابخانه پایگاه اندیشه قم www.andishe qom.com4-

پایگاه اندیشه قم، وابسته به مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه است. در کتابخانه دیجیتال این سایت، متن کامل بیش از 50 عنوان کتاب قرار داده شده است. موضوعات کلی این کتب عبارت اند از: قرآن، اخلاق، تربیت، جوانان، کلام، حقوق و…  .

همچنین برخی کتب ارائه شده در این کتابخانه دیجیتال عبارت اند از: کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان،جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا، تبیین و تحلیل سکولاریسم، جوانان و پرسش های عرفانی، تفسیر علمی قرآن ،آسیب شناسی مطبوعات، اسلام و دموکراسی، تساهل و تسامح و…  .

کتابخانه باشگاه اندیشهWWW.bashgah.ne5-

در کتابخانه پایگاه باشگاه اندیشه، امکان دانلود دریافت کامل متن کتاب به همراه معرفی کامل ده ها کتاب وجود دارد. برخی کتب ارائه شده در این کتابخانه دارای عناوین ذیل می باشند:

نگاهی به فقر و فقرزدایی از دیدگاه اسلام، هولوکاست، فرا اخلاق، تجلی و ظهور در عرفان نظری، جنبش های اسلامی معاصر، اقلیت های دینی، دروغ بزرگ، فلسفه خلقت، اسلام و فمنیسم، سیری در تلمود و…  .

 

)کتابخانه پایگاه آل البیت (علیهم السلامwww.alulbayt.com6-

پایگاه اینترنتی آل البیت به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی در شبکه جهانی اینترنت فعال است. در بخش کتابخانه دیجیتال این سایت، متن کامل25

 کتاب قرآنی شامل 5 جلد برگزیده تفسیر نمونه، ذوالقرنین در قرآن، سیری در علوم قرآن، سیمای امام علی (علیه السلام) در قرآن، اخلاق و قرآن کریم

.و…. قرار گرفته است

موضوعات کلی کتب ارائه شده در این پایگاه عبارت اند از:

قرآن و علوم قرآنی، حدیث و علوم حدیثی، عقاید و کلام، فقه، اصول، سیره و تاریخ، اخلاق و فرهنگ اسلامی، فلسفه، فرق و ملل و…  .

کتابخانه پایگاه بلاغwww.balagh.net7-

متن کامل بیش از 15 کتاب درباره اهل بیت شامل نبوت، پیامبر امّی، سیری در سیره نبوی، امامت و رهبری، فروغ ابدیت، آثار و برکات سیدالشهداء (علیه السلام)، حماسه غدیر»، سیره پیشوایان، جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) ، در بخش کتابخانه دیجیتالی پایگاه بلاغ گنجانده شده است.

موضوعاتی از قبیل تفسیر و علوم قرآن، فلسفه، عرفان، دعا، اخلاق، سیاست، ادبیات، حقوق و… از مهم ترین موضوعات کتب ارائه شده در این سایت هستند.

کتابخانه امام علی (علیه السلام)www.imamAlinet.net8-

پایگاه اینترنتی امام علی (علیه السلام) وابسته به مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی است. موضوعات کتب ارائه شده در کتابخانه دیجیتالی این سایت شامل عناوین زیر است:

امام شناسی، امام علی (علیه السلام)، نهج البلاغه شناسی و معارف آن، ترجمه و شروح نهج البلاغه، اهل بیت، حدیث، ولایت فقیه در حکومت اسلام، تاریخ اسلام و…   .

کتابخانه دیجیتالی مذاهبhttp://mazaheb.com9-

کتابخانه مذاهب بر روی شبکه جهانی اینترنت شامل ده ها کتاب پیرامون قرآن، اهل بیت، شیعه و پاسخ به شبهات است.

گفتگوی مذاهب، روابط امام علی و خلفا، شیعه در اسلام، اهل بیت در آیه تطهیر، روابط متقابل خلفا با خاندان پیامبر از جمله موضوعات کتب ارائه شده در این پایگاه هستند.

کتابخانه آیة اللّه مکارم شیرازیwww.makaremshirazi.org10-

دسترسی به کلیه تألیفات آیت اللّه مکارم شیرازی از طریق ورود به بخش کتابخانه این سایت امکان پذیر می باشد.

مثال های زیبای قرآن، مدیریت و فرماندهی در اسلام، مجموعه کامل 27 جلدی تفسیر نمونه، اخلاق در قرآن، آیات ولایت در قرآن،مشکلات جنسی جوانان، اسلام در یک نگاه،

عناوینی از 50 کتاب ارائه شده در این کتابخانه دیجیتال می باشند.

کتابخانه آیة اللّه مصباح یزدیwww.mesbahyazdi.org11-

دسترسی به آثار نوشتاری آیت اللّه مصباح یزدی شامل کتب و مقالات ایشان، از طریق مراجعه به این پایگاه امکان پذیر شده است.

تفسیر و علوم قرآن، گفتار و سیره معصومان، فلسفه و منطق، کلام و فلسفه دین، اخلاق و عرفان، علوم انسانی، اجتماعی و فرهنگی برخی از مهم ترین موضوعات کتب این کتابخانه را تشکیل می دهند.

همچنین برخی آثار مکتوب علامه که در این شبکه ارائه شده اند شامل موارد زیر می باشند:

انسان شناسی، اخلاق در قرآن، قرآن در آینه نهج البلاغه، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم، پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک، دین و آزادی، زن نیمی از پیکر اجتماع و….

کتابخانه الکترونیکی معارف اسلامwww.maarefislam.com12-

در کتابخانه دیجیتالی علوم و معارف اسلامی، متن کامل کلیه تألیفات حضرت علامه آیة اللّه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (رحمة الله علیه)قرار گرفته است.

موضوعات کتب عبارت اند از: اخلاق، حکمت، عرفان، مباحث تفسیری، علمی و فقهی، تاریخی، تذکره ها و احوال شخصیت ها، مواعظ، رسائل علمی و تفسیری، رسائل فقهی، یادداشت ها و نکات و نامه ها…  .

برخی تألیفات علامه که در این پایگاه ارائه شده اند عبارت اند از: ولایت فقیه در حکومت اسلام، اللّه شناسی، امام شناسی، معادشناسی، مهر تابان، روح مجرد و…  .

کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفیwww.maraashiLibrary.com13-

کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی یکی از غنی ترین کتابخانه های جهان اسلام در قم است. پایگاه اطلاع رسانی این کتابخانه، مدتی است که در حال طراحی است اما به زودی کتب متعددی در این پایگاه به صورت نمایش متن کامل کتاب در اختیار کاربران قرار خواهد گرفت.

کتابخانه تخصصی فقهی ائمه اطهارwww.Lankarani.com14-

تألیفات آیة اللّه فاضل لنکرانی شامل احکام و فتاوا و آشنایی با کتب موجود در کتابخانه تخصصی فقهی ائمه اطهار در موضوعات حدیث، حقوق، فقه، تفسیر و آیات الاحکام از طریق این پایگاه امکان پذیر است.

کتابخانه تخصصی تاریخ اسلامwww.historyLib.com15-

این پایگاه به معرفی کتاب های مختلف تاریخ اسلام می پردازد که در کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام قابل دسترسی می باشند. پیامدهای اقتصادی و اجتماعی کشف حجاب در دوره رضا شاه، آیة اللّه قاضی طباطبائی در وادی علم و تحقیق، انجیل سلماسی، سیری در مبارزات و مجاهدات سیاسی فرهنگی شهید مفتح، شعر نو با مضامین انقلابی و دینی و… از جمله کتب معرفی شده در این پایگاه می باشند.

چگونه خودم را به مطالعه علاقه مند کنم؟

 

66 نکته درباره مطالعه

در فصل تابستان فرصت های تازه ای برای مطالعه و تفکر مهیا می شود و همزمان با گشایش اوقات فراغت، در دستان پرنشاط و پرانرژی جوانان کتاب و نشریه جای تازه ای باز می کند . به قول آدریل جانسون، مطالعه خواه مفید و خواه مضر یکی از موضوعات بسیار وسیع برای فعالیت است . درس هایی که می توان از آن آموخت هیچ گاه پایان نمی پذیرد و به عبارتی همیشه می توان چیزی راجع به آن گفت .

از این رهگذر گلگشت این شماره قصد دارد از دریای بی انتهای مطالعه نکاتی نغز و آموزنده به خوانندگان کتابخوان پرسمان هدیه کند و چند نکته کلیدی و مشکل گشا را ارمغان تعطیلات تابستانی جوانان سازد .

مطالعه و کتابخوانی کاری بسیار حساس و مهم است . جانسون در کتاب «هنر کتاب خواندن » می گوید: «کتب می توانند در شمار دوستان ما در آیند . ما می توانیم به جست و جوی آن ها برویم تا ما را به خودمان بشناسانند . اما این توانایی را نیز دارند که در ما تاثیر کنند و درهای زندگی را به روی ما بگشایند یا ببندند . می توانند ما را در پناه خود گیرند یا از میان بردارند . از ما پشتیبانی کنند یا منکوبمان سازند . کتاب ها چون زبانند که بهترین و در عین حال بدترین چیزها است » .

8 نکته در ارزش مطالعه:

حضرت رسول اکرم (ص) می فرماید: یک ساعت تفکر از شصت سال عبادت برتر است . 1

کاردیل می گوید: آنچه را می توان بعد از بیست سال تجربه آموخت، مطالعه صحیح در یک ساعت به ما می آموزد . 2

3 . دکتر مانفرد وسپل در کتاب «چگونه فرزندم را به مطالعه علاقه مند کنم؟» به نکته بسیار زیبایی در ارزش مطالعه اشاره می کند . یادگیری، آموزش، رشد و تکامل شخصیت حتی در جوامع مدرن، با خواندن و نوشتن مرتبط است . در سده های اخیر که وسائل صوتی - تصویری پیشرفته و وسائل الکترونیکی مانند کامپیوتر و امکاناتی چون اینترنت و . . . یک حرکت دسته جمعی را برای قبضه نمودن جهان آغاز کردند، برخی از متخصصان، خبر از پایان دوره کتاب و کتابخوانی دادند . اما چه در مورد بزرگسالان و چه در مورد کودکان، با وجود افزایش توجه به وسایل ارتباط جمعی مذکور، میزان مطالعه عمومی کاهش نیافته است . این نکته بسیار قابل تاملی است .

   4 . بارباراکینگ می گوید: نباید مطالعه روزانه را ترک کنیم; زیرا بدین وسیله می توانیم از میان ازدحام شتاب آلود زندگی روزمره، لحظه ای آرامش به دست آوریم .

شکسپیر: کتاب بزرگ ترین اختراع بشر است . 5

ریچارد استیل: مطالعه همان اثری را در وجود آدمی می گذارد که ورزش در بدن انسان ایجاد می کند . 6

مونتسکیو: مطالعه کتاب یعنی تبدیل ساعات سلامت بار به ساعات لذتبخش . 7

 8 . همو می گوید: کتاب عمر دوباره است که می توان با مقداری پول تجربه تمام عمر بزرگ ترین عقلای عالم را تصرف کرد  .

9 نکته در مکان مطالعه:

دکتر فیل ریس در کتاب «500 نکته درباره مطالعه » و دکتر عین الله خادمی در کتاب «مطالعه روشمند» آورده اند:

1 . برخی افراد ترجیح می دهند در سکوت مطالعه کنند و برخی در سروصدا . بعضی صندلی راحتی را می پسندند و بعضی دراز کشیدن یا نشستن رسمی را . اصلا وسواس به خرج ندهید و در هر حالتی که راحت تر هستید مطالعه خود را آغاز کنید .

2 . اگر مکان مطالعه شما کمی آشفته و به هم ریخته است مرتب کردن آن را به نیم ساعت پس از مطالعه موکول کنید; چرا که در این صورت در حین مرتب کردن اتاق به مطالبی که مطالعه کرده اید فکر خواهید کرد و زمان مفیدی را از دست نخواهید داد .

3 . گاهی اوقات از مکان های استثنایی و هیجان انگیز استفاده کنید تا مطلبی که مطالعه می کنید همراه آن خاطره در ذهن شما ماندگار شود; مثلا در یک شب بارانی با یک چتر و یک چراغ قوه زیر باران روید و مطلب را مطالعه کنید و یا در یک مکان تاریخی و قدیمی به تفکر و مطالعه در مورد مطلب مورد علاقه خود بپردازید .

4 . اگر امکان داشته باشد موضوع مورد مطالعه شما با مکانی که انتخاب می کنید هماهنگی و سنخیت داشته باشد، به افزایش بهره وری شما کمک بسیار می کند . این هماهنگی همچنین شامل وجود ابزار و لوازم مورد نیاز نیز می شود .

5 . قبل از انتخاب محل مطالعه خود، چند خصوصیت عمده و ایده آل برای مکان مطالعه در ذهن خود لیست کنید تا راحت تر بتوانید آن را بیابید .

6 . در مکان مطالعه شما راهی برای خیره شدن به دور دست وجود داشته باشد; چرا که توقف در مطالعه و چشم دوختن به بی نهایت در افزایش کارآیی مطالعه بسیار سودمند است . حداقل گاه گاهی به سقف اتاق خیره شوید!

7 . هیچ گاه مطالعه خود را به حضور در مکان خاصی مشروط نکنید; زیرا در این صورت بهانه ای می یابید که در سایر مکان ها از مطالعه بگریزید . به یاد داشته باشید که در حقیقت «مکان مطالعه جایی است که شما هستید» .

8 . دقت کنید میزان نور، دمای محیط، فرم صندلی و سایر شرایط در مکان مطالعه شما به گونه ای نباشد که شما را خواب آلوده کند .

9 . تهویه خوب و هوای پراکسیژن در مکان مطالعه شرطی حیاتی است .

10 نکته در روش مطالعه:

1 . به قول آدریل جانسون، خوب کتاب خواندن را نمی توان از خواص مادرزادی دانست . برای قرائت، بدون شک پرورش خاصی لازم است .

2 . بهترین روش کتابخوانی در مجموع روشی است که خواننده در این کار بتواند زیبایی های چیزی را که می خواند دریابد و به هنگام لزوم معایب آن ها را بفهمد و این البته از راه پرورش و ممارست حاصل می گردد .

3 . در معانی کلماتی که برای نخستین بار به آن ها بر می خورید دقت کنید . بیهوده تصور نکنید که سیاق مطلب آن معانی را برای ما کشف می کند . همان زمان بهترین وقت برای رفتن به سراغ فرهنگ لغت است .

4 . امیل فاگه، نویسنده فرانسوی، عقیده دارد که باید در خواندن کتاب استقامت داشته باشیم . استقامت لجاجت نیست بلکه نوعی بردباری است که ذوق ما را می پرورد و درک ما را عمیق می کند .

5 . مون تنی، دانشمند شهیر فرانسوی، در باره انتخاب کتاب و روش کتابخوانی نظرهایی بسیار بدیع و زیبا دارد . یکی از این عقاید آن است که برای وصول به عمق معنای یک کتاب خوب باید آن را دوبار بخوانیم و با آن تماس دائمی داشته باشیم . یک اثر پربها ما را مدت ها سعادتمند می سازد . نمی توانیم با یک بار خواندن به این درجه از خوشبختی برسیم; هر چند در این یک بار دقت فوق العاده به کار بریم .

6 . همچنین وی معتقد است، اگر بخواهیم از کتابی که خوانده ایم نظر صائبی پیدا کنیم باید راجع به آن گفت و گو کنیم . کتب خوب باب گفت وگوهای پرثمر را به روی ما می گشایند . این همان چیزی است که ما آن را مباحثه می نامیم .

7 . در کتاب «500 نکته درباره مطالعه » آمده است که یکی از روش های خوب مطالعه استفاده از یادداشت برداری است . فقط توجه کنید که به جای یادداشت، رونویسی نکنید! طرح های گوناگون بریزید . نکات مهم یادداشت را برجسته تر بنویسید . اگر مطلبی را درک نمی کنید، به صورت سؤال یادداشت بردارید .

8 . در کتاب «روش های تسریع در خواندن و درک » پیشنهاد شده است هنگام مطالعه ابتدا خلاصه مطلب را که اغلب در ابتدای مقاله یا کتاب آمده است، بخوانید . سپس عنوان ها و فهرست اجمالی کتاب را مطالعه کنید سپس چند سطر از ابتدای هر عنوان را مطالعه کنید; زیرا مهم ترین مطالب معمولا در همین خطوط اولیه هستند . در نهایت سایر توضیحات و تفاسیر کتاب را بر اطلاعات خود بیفزایید .

9 . از همان زمان مطالعه، برای به کار بستن آنچه می آموزید برنامه ریزی کنید . به قول تولد: «مطالعه و عمل نکردن مانند شخم زدن و بذر نپاشیدن است » .

10 . بیکن جمله زیبایی در این باره دارد: «برخی کتب را باید چشید، بعضی دیگر را باید بلعید و قلیلی را هم باید جوید و هضم کرد! .

5 نکته در موضوع مطالعه:

1 . امام علی (ع) جستن دانشی را نیکو می شمارند که موجب اصلاح وجود آدمی گردد . «دانشی که تو را اصلاح نکند گمراهی است

2 . دکتر آدریل جانسون می گوید: ما وقت نداریم و نمی توانیم هر چه را که منتشر می شود بخوانیم . باید انتخاب کنیم; ولی اگر در این انتخاب خود را به دست تصادف بسپاریم، ممکن است به راه های پیموده شده برسیم و اگر در انتخاب خود بینا نباشیم، ممکن است در راهی بیفتیم که دیگران فرسنگ ها از آن را پیموده اند . بنابراین، بهتر است قبل از انتخاب موضوع مطالعه خود به چکیده مقالات و خلاصه آثار مهم در زمینه علمی که به آن علاقه مندیم سری بزنیم تا جایگاه خود را در موضوع مطلوب خود دریابیم .

3 . همچنین او عقیده دارد، هنگام انتخاب یک کتاب ابتدا از خود بپرسیم خصوصیات فکری ما و طبع کنجکاو و حساس ما که منبع بسیاری از شعف ها و حزن های ما است طالب چیست؟ شعر؟ روان شناسی؟ حکمت؟ هنر؟ بدین ترتیب، زمینه ای برای کار در موضوعی که بدان علاقه داریم فراهم می آوریم و حدودی برای خود ترسیم می کنیم; چه همان طور که گفتیم دانستن همه چیز غیر ممکن است .

4 . آندره مورو عقیده دارد، بعد از کتب آسمانی شریف ترین و مفیدترین کتاب ها بیوگرافی ها هستند . به قول رنه دکارت مطالعه یگانه راه آشنایی با بزرگان روزگار است که قرن ها پیش از این در دنیا به سر برده اند و اکنون زیر خاک منزل دارند .

5 . ارل . اف - رسکامون می گوید: چنان که در انتخاب دوست برای خود دقت می کنید، در انتخاب نویسنده نیز برای خواندن خود دقت کنید .

12 نکته در کارآیی مطالعه:

1 . کیفیت مطالعه را بالا ببرید . به روخوانی سطحی در حالت پراکندگی فکر قناعت نکنید . با مفهوم ومعنای مطلب ارتباط برقرار سازید تا آنچه را که مورد نیاز است به خوبی درک کنید .

2 . حجم مطالعه حواس شما را پرت نکند . مطالعه بیش تر و سریع تر تنها بهانه هایی برای بیش تر دانستن است . پس ابتدا آنچه را می خواهید بدانید و بفهمید برداشت کنید و آن گاه با کلمات «سرعت » و «بیش تر» وسوسه شوید .

3 . قبل از آن که از موضوع اصلی کتاب منحرف شوید و به مطلب دیگری بپردازید، قسمت هایی را که دوست دارید به خاطر بسپارید، مشخص کنید .

4 . حتما برای مطالعه خود برنامه ریزی داشته باشید . این که قصد یادداشت برداری دارید یا خیر، در مورد چه موضوعی باید تمرکز کنید، چه سؤالاتی در ذهن دارید که در این کتاب جواب آن ها را می جویید و . . . همه باید از قبل برنامه ریزی شده باشد .

5 . باید کتابی که مطالعه می کنید مختص به خود شما باشد تا به راحتی در آن علامت گذاری و نکته نویسی کنید . استفاده از مداد یا ماژیک رنگی به شما امکان می دهد تا در مراجعه مجدد به کتاب بهره بیش تر ببرید . هر چند نباید این خطوط رنگی استفاده شما از سایر خطوط کتاب را کاهش دهد .

6 . هنگام مطالعه همواره یک قلم در دست داشته باشید; زیرا مطالعه آنگاه کارآیی مطلوب می یابد که همراه با مطالعه سؤالات ذهن خود را با آموزه های کتاب تطبیق دهید و در حاشیه آن یادداشت کنید .

7 . میان مطالعه و سایر کارهای خود تعادلی به وجودآورید که هم از خواندن خسته و دلزده نشوید و هم تجربه و عمل را به بهره وری مطالعه خود بیفزایید .

8 . مطالعه پراکنده باموضوعات متنافر و متناقض موجب کاهش بهره وری شما می شود . حتی الامکان در نوع کتابی که برای مطالعه انتخابی می کنید مطالعات قبلی خود را در نظر آورید تا نظم فکری شما به هم نخورد .

اگر بتوانید از هر کتابی که می خوانید نکات مهم و کلیدی آن را خلاصه برداری کنید، بر کارآیی مطالعه شما می افزاید  این راهکار آنگاه ارزشمندتر می شود که خواننده به زبان و عبارات خودش مطالب را یادداشت کند .

10 . به یاد داشته باشید علاقه و انگیزه در مورد مطلبی که برای مطالعه انتخاب کرده اید به بهره وری شما از آنچه می خوانید بسیار می افزاید .

11 . گاه مقرر ساختن یک پاداش مشروط برای مطالعه حجم خاصی از کتاب به هیجان و لذت مطالعه می افزاید و نوعی اثر تشویقی بر فرد می گذارد . این پاداش ها می تواند دیدن یک برنامه تلویزیونی، رفتن به مکانی خاص، انجام یک فعالیت مورد علاقه یا حتی خوردن یک خوراکی محبوب باشد; مشروط بر آن که میزان تعیین شده مطالعه شده باشد!

12 . رنگ کاغذ، رنگ قلم، نحوه نشستن، فاصله چشم با کتاب، نور محیط و سایر شرایط مکانی نیز - همان گونه که می دانید - در کارآیی مطالعه شما کاملا مؤثر است .

8 نکته در تمرکز مطالعه:

دکتر خادمی در کتاب «مطالعه روشمند» به نکاتی چند را برای ایجاد تمرکز حواس لازم می داند:

1 . علاقه به موضوع مورد مطالعه یکی از علل مهم ایجاد تمرکز و دقت در حین مطالعه است .

2 . هماهنگی اراده و تخیل نیز در این رابطه کارساز است; به عبارت دیگر، چشمان فرد بر صفحه کتاب و افکار ش در حال پرواز به دور دست ها نباشد!

3 . برخی مسائل جسمی و روحی نیز می تواند تمرکز فرد را بر هم زند; مانند گرسنگی، تشنگی، سردرد یا سایر دردها، نگرانی و اضطراب .

4 . برخی مسائل محیطی نیز از عوامل برهم زننده تمرکزند: سروصدای زیاد، نور زیاد یا کم، لباس نامناسب و . . . .

آقای حقجو در کتاب «روش های تسریع در خواندن و درک » چند نکته مهم دیگر را نیز بر این لیست می افزاید:

5 . یکی از مهم ترین عوامل بر هم خوردن تمرکز عجله و شتاب است . این حالت سطح مطالعه را نازل می کند و تمرکز را بر هم می زند .

6 . یکی از مسائل قابل توجه دیگر سنگینی معده و سیری بیش از حد است . به قول حضرت رسول اکرم (ص) «پری معده و سیری زیاد به وجود آورنده حماقت است!» این همان خواندن و نفهمیدن و به عبارتی عدم تمرکز و ارتباط با مفهوم کتاب است .

7 . انتخاب زمان مناسب از عوامل ایجاد تمرکز است; مثلا پس از استراحت خصوصا در صبحگاهان بهترین تمرکز و در ساعات خستگی و کسالت نامناسب ترین تمرکز وجود دارد . البته در صبحگاهان لازم است قدری ورزش کرد تابدن آمادگی لازم را به دست آورد .

8 . نظم و انضباط در نوع مطالعه و ساعت مطالعه و مکان مطالعه همگی از عوامل ایجاد کننده تمرکز مطلوب ترند .

9 نکته در سرعت مطالعه:

1 . دکتر فیل ریس پیشنهاد می کند، اگر قصد دارید سرعت مطالعه را افزایش دهید، حتما ابتدا به فهرست مندرجات کتاب نظری دقیق بیندازید تا کلیت کتاب را به دست آورید .

2 . تند خوانی همیشه مناسب نیست . در مطالبی که به تعمق و تامل نیاز دارد اصلا نباید به کار گرفته شود .

3 . مغز ما همیشه تندتر از بیان ما کلمات را دریافت می کند . برای افزایش سرعت سعی کنید عادت بلند خوانی کتاب راترک کنید .

4 . تمرین کنید، به جای درک لغت به لغت یک جمله، به درک گروهی لغات عادت کنید .

5 . به نظر نویسنده کتاب «تسریع در خواندن و درک » یکی از عوامل کندخوانی برگشت است; یعنی آن که فرد مرتب نگاه خود را به خطوط پیشین بر گرداند . این کار تمرکز فرد را از میان می برد و وقت زیادی را تلف می کند . هنگام مطالعه چشم باید به طور مستقیم و به موازات صفحه حرکت کند و از پریدن به سطور بالا و پایین دوری جوید .

6 . کسانی که با انگشت خط مورد مطالعه را دنبال می کنند، باید این عادت را ترک گویند; زیرا در تند خوانی فقط چشم کار می کند نه دست و نه زبان .

7 . نویسنده کتاب «مطالعه روشمند» بر این باور است که حتی تکان دادن سر هنگام مطالعه از سرعت مطالعه می کاهد . پس بهتر است این گونه بگوییم: در تند خوانی فقط چشم کار می کند نه دست، نه زبان و نه سر . برای دیدن همه صفحه کتاب اصلا به رکت سر نیازی نیست . صفحه، خود در دامنه بینایی قرار دارد .

8 . ایشان از مشکل دیگری به نام «خالی خوانی » نام می برد که عبارتست از سرگردانی چشم در حاشیه سفید کتاب یا لابه لای خطوط و یا هر قسمت غیر مفید صفحه . این حالت را دیدن غیر مفید نیز می گویند و موجب کاهش سرعت مطالعه می شود .

9 . حتی نوع ورق زدن نیز به صرفه جویی در وقت کمک می کند . ورق زدن درست آن است که با دست چپ واز گوشه بالایی صفحه صورت گیرد و چند لحظه قبل از پایان صفحه برای تورق آماده باشد . کسانی که با دست راست و از گوشه پایینی صفحه ورق می زنند، از سرعت و تمرکز خود می کاهند .

5 نکته در محافظت از کتاب:

در کتاب «هنر کتاب خواندن » به چند نکته جالب توجه اشاره شده است:

1 . کتابی که جلد شده باشد، از کتاب بدون جلد بهتر و سالم تر باقی می ماند . این احتیاط را فوری و به محض خرید کتاب انجام دهید .

2 . کتاب های خودرا در قفسه های شیشه دار نگه داری کنید تا گرد و غبار هوا کم تر به کتاب ها آسیب برسانند .

3 . اگر چاره ای جز استفاده از یک کتابخانه روباز ندارید، حداقل گاه کتاب ها را از گرد و غبار پاک کنید و برای کاهش آسیب رسانی حشره بید کتاب ها را ورق بزنید و هوا دهید .

4 . استفاده از هواکش و تهویه مناسب در محل کتابخانه به عمر مفید کتاب های شما می افزاید .

5 . هنریش هین می گوید: هر کجا کتاب را بسوزانند، روزی انسان ها را خواهند سوزاند .

× × ×

در این دنیای شتاب زده که با «بحران قرائت » روبه رو شده است، دردی از این عمومی تر نمی توان یافت که مردم کم می خوانند، سریع و شتاب زده می خوانند، بد می خوانند و . . . . این عبارت را دکتر جانسون در کتاب خویش به کار برده و بسیار ابراز نگرانی کرده است . واقعا سرنوشت کتاب و کتابخوانی به کجا خواهد کشید؟ او می گوید: «مردم گویی امروز از کتاب می ترسند . این بیماری متاسفانه عمومی و همه گیر شده و شاید بهتر باشد آن را بیماری ترس از کوشش نام نهاد

این آرزویی کهن و دیرینه بوده است که روزی بشر با تفکر و مطالعه انس گیرد و ساعات عمر خویش را با مطالعه پربرکت سازد; شاید حتی پیش تر از آن که سقراط بگوید: «جامعه وقتی به سعادت و فرزانگی می رسد که مطالعه کار روزانه اش باشد» .

ما نیز این گلگشت را با همان آرزو به پایان می بریم و به عنوان حسن ختام سخن دو تن از بزرگ ترین نویسندگان جهان و جمله ای زیبا از مولای متقیان علی (ع) را زینت بخش نوشتار می سازیم .

امام علی (ع) : هر کس اهل مطالعه باشد در سایه مطالعه کتب، به آرامشی بسیار والا دست می یابد که هرگز از او سلب نمی شود .

ویکتور هوگو: خوشبخت کسی است که به یکی از دو چیز دسترسی دارد: یا کتاب های خوب و یا دوستانی که اهل مطالعه کتاب باشند .

تولستوی: در دنیا لذتی نیست که با لذت مطالعه برابر باشد .

منابع:

هنر کتاب خواندن، آدریل جانسون .

500 نکته درباره مطالعه، فیل ریس .

مطالعه روشمند، عین الله خادمی .

روش های تسریع در خواندن و درک، محمد حسین حقجو .

چگونه فرزندم را به مطالعه علاقه مند کنم؟ ، مانفرد وسپل .

سلسله مقالات (دانش، مطالعه، کتاب)، حسین خنیفر .

4500 سخن از بزرگان، مجید اصلان پرویز .

اندیشه بزرگان، حسین رحمت نژاد 

Bottom of Form


DefSemiHidden="false” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="371″>


UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="heading 2″>
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="heading 3″>
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="heading 4″>
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="heading 5″>
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="heading 6″>
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="heading 7″>
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="heading 8″>
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="heading 9″>
Name="index 1″>
Name="index 2″>
Name="index 3″>
Name="index 4″>
Name="index 5″>
Name="index 6″>
Name="index 7″>
Name="index 8″>
Name="index 9″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 1″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 2″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 3″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 4″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 5″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 6″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 7″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 8″>
UnhideWhenUsed="true” Name="toc 9″>
Name="Normal Indent">
Name="footnote text">
Name="annotation text">
Name="header">
Name="footer">
Name="index heading">
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="caption">
Name="table of figures">
Name="envelope address">
Name="envelope return">
Name="footnote reference">
Name="annotation reference">
Name="line number">
Name="page number">
Name="endnote reference">
Name="endnote text">
Name="table of authorities">
Name="macro">
Name="toa heading">
Name="List">
Name="List Bullet">
Name="List Number">
Name="List 2″>
Name="List 3″>
Name="List 4″>
Name="List 5″>
Name="List Bullet 2″>
Name="List Bullet 3″>
Name="List Bullet 4″>
Name="List Bullet 5″>
Name="List Number 2″>
Name="List Number 3″>
Name="List Number 4″>
Name="List Number 5″>

Name="Closing">
Name="Signature">
UnhideWhenUsed="true” Name="Default Paragraph Font">
Name="Body Text">
Name="Body Text Indent">
Name="List Continue">
Name="List Continue 2″>
Name="List Continue 3″>
Name="List Continue 4″>
Name="List Continue 5″>
Name="Message Header">

Name="Salutation">
Name="Date">
Name="Body Text First Indent">
Name="Body Text First Indent 2″>
Name="Note Heading">
Name="Body Text 2″>
Name="Body Text 3″>
Name="Body Text Indent 2″>
Name="Body Text Indent 3″>
Name="Block Text">
Name="Hyperlink">
Name="FollowedHyperlink">


Name="Document Map">
Name="Plain Text">
Name="E-mail Signature">
Name="HTML Top of Form">
Name="HTML Bottom of Form">
Name="Normal (Web)">
Name="HTML Acronym">
Name="HTML Address">
Name="HTML Cite">
Name="HTML Code">
Name="HTML Definition">
Name="HTML Keyboard">
Name="HTML Preformatted">
Name="HTML Sample">
Name="HTML Typewriter">
Name="HTML Variable">
Name="Normal Table">
Name="annotation subject">
Name="No List">
Name="Outline List 1″>
Name="Outline List 2″>
Name="Outline List 3″>
Name="Table Simple 1″>
Name="Table Simple 2″>
Name="Table Simple 3″>
Name="Table Classic 1″>
Name="Table Classic 2″>
Name="Table Classic 3″>
Name="Table Classic 4″>
Name="Table Colorful 1″>
Name="Table Colorful 2″>
Name="Table Colorful 3″>
Name="Table Columns 1″>
Name="Table Columns 2″>
Name="Table Columns 3″>
Name="Table Columns 4″>
Name="Table Columns 5″>
Name="Table Grid 1″>
Name="Table Grid 2″>
Name="Table Grid 3″>
Name="Table Grid 4″>
Name="Table Grid 5″>
Name="Table Grid 6″>
Name="Table Grid 7″>
Name="Table Grid 8″>
Name="Table List 1″>
Name="Table List 2″>
Name="Table List 3″>
Name="Table List 4″>
Name="Table List 5″>
Name="Table List 6″>
Name="Table List 7″>
Name="Table List 8″>
Name="Table 3D effects 1″>
Name="Table 3D effects 2″>
Name="Table 3D effects 3″>
Name="Table Contemporary">
Name="Table Elegant">
Name="Table Professional">
Name="Table Subtle 1″>
Name="Table Subtle 2″>
Name="Table Web 1″>
Name="Table Web 2″>
Name="Table Web 3″>
Name="Balloon Text">

Name="Table Theme">























Name="List Paragraph">

Name="Intense Quote">














































































Name="Subtle Emphasis">
Name="Intense Emphasis">
Name="Subtle Reference">
Name="Intense Reference">

UnhideWhenUsed="true” Name="Bibliography">
UnhideWhenUsed="true” QFormat="true” Name="TOC Heading">













Name="Grid Table 1 Light Accent 1″>




Name="Grid Table 6 Colorful Accent 1″>
Name="Grid Table 7 Colorful Accent 1″>
Name="Grid Table 1 Light Accent 2″>




Name="Grid Table 6 Colorful Accent 2″>
Name="Grid Table 7 Colorful Accent 2″>
Name="Grid Table 1 Light Accent 3″>




Name="Grid Table 6 Colorful Accent 3″>
Name="Grid Table 7 Colorful Accent 3″>
Name="Grid Table 1 Light Accent 4″>




Name="Grid Table 6 Colorful Accent 4″>
Name="Grid Table 7 Colorful Accent 4″>
Name="Grid Table 1 Light Accent 5″>




Name="Grid Table 6 Colorful Accent 5″>
Name="Grid Table 7 Colorful Accent 5″>
Name="Grid Table 1 Light Accent 6″>




Name="Grid Table 6 Colorful Accent 6″>
Name="Grid Table 7 Colorful Accent 6″>







Name="List Table 1 Light Accent 1″>




Name="List Table 6 Colorful Accent 1″>
Name="List Table 7 Colorful Accent 1″>
Name="List Table 1 Light Accent 2″>




Name="List Table 6 Colorful Accent 2″>
Name="List Table 7 Colorful Accent 2″>
Name="List Table 1 Light Accent 3″>




Name="List Table 6 Colorful Accent 3″>
Name="List Table 7 Colorful Accent 3″>
Name="List Table 1 Light Accent 4″>




Name="List Table 6 Colorful Accent 4″>
Name="List Table 7 Colorful Accent 4″>
Name="List Table 1 Light Accent 5″>




Name="List Table 6 Colorful Accent 5″>
Name="List Table 7 Colorful Accent 5″>
Name="List Table 1 Light Accent 6″>




Name="List Table 6 Colorful Accent 6″>
Name="List Table 7 Colorful Accent 6″>


آینه حُسن ازلی

سلام بر گل زیبای مجتبوی در بوستان حُسن نبوی، سبط اکبر، الگوی کمال و آینه جمال، که میلادش در نیمه رمضان، رویِش گلی در بوستان ماه خدا بود.

سلام بر مجتبای آل محمد، فرزند برومند علی و زهرا علیهماالسلام ، که گوهر دریای فضیلت بود.

سلام بر آن «آینه حُسن ازلی»، که تولّد فرخنده اش در آستانه «شبهای قدر»، برکتی مضاعف بر سفره افطار و سحر روزه داران است.

در خنده های صبحدم نیمه ماه مبارک، یک میلاد نهفته بود، که دامن دامن زیبایی و حُسن به بشریّت ارزانی داشت و همه ما را بر سفره احسانش مهمانِ کرامت او ساخت، تا از مائده معنویّتی خدایی بهره مند شویم.

سلام بر او، که کرامت و جود، آینه دار فضایل اوست. دلهای شیعیان، با نسیم روح نواز نام زیبایش، صفا می گیرد و یاد او همچون عطر بهشتی مشام جانها را می نوازد.

امروز هم، پس از گذشت هزار و چهارصد سال، شادی و شعفی را که با تولّدش در خانه علی و فاطمه علیهماالسلام پدید آمد، می توان حس کرد.

فاطمه علیهاالسلام ، دریای پیوسته به رسالت بود و علی علیه السلام مسند نشینِ امامت. وقتی این دو دریا به هم پیوست، غوّاص آفرینش از تلاقی این دو دریا، «گوهر حُسن» به چنگ آورد.

لؤلؤ سبز این دو دریا، «حسن بن علی» بود.

این مولود، شش سال از لبخندها و نوازش های پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم و آغوش معطّر او بهره مند شد و عطر بهشت در سایه نامش قرار و آرام یافت.

عصاره هستی و میوه باغ کمال و گل دامان زهرای عزیز بود.

«سرور جوانان بهشت» بود و لقب «مجتبی»، تابلوی زیبایی است که برگزیدگی و کمال او را می نمایاند و فضایل او را در چشم انداز نگاه مردم قرار می دهد.

آن گونه که مهمانان ماه خدا، بر سفره رحمت الهی متنعّم می شوند، شیعیان نیز در مهمان خانه همیشه گشوده آن پیشوای سخاوت، از معنویت و پارسایی و بزرگواری او بهره می برند.

او، همدرد محرومان، همراه ضعیفان، همنوای فرشتگان و هم آوای کرّوبیان بود.

امام صابر و عابد و کریمی بود که عاشقانه به عبادت می ایستاد و پیوسته لب هایش که غنچه جمال آفرین بود، به ذکر محبوب مترنّم بود. با یاد مرگ، به خوف و گریه می افتاد و هنگام نماز، رنگ از چهره اش می پرید.

شوق دیدار خانه خدا، بیست و پنج بار او را پیاده به حرم خدا کشاند.

وجودش وقف خدا بود و هستی اش در خدمت بندگان خدا.

«کریم اهل بیت» بود و شعاع کرمش دور و نزدیک و آشنا و غریب و خویش و بیگانه را فرا می گرفت.

اگر ببالیم که او امام ماست، بجاست و اگر فخرکنیم که مقتدای ماست، رواست. سلام بر آن حجّت حق و مِشکات هدایت الهی!

امام و اسوه ای که بوی بهشت در سخن و سکوتش پیچیده بود و صلح او زمینه ساز قیام «عاشورا» گشت و قهرمانی میدانِ «صبر و پایداری» به نام او سکّه خورد.

امام مظلومی که شرایط، حتی برای شهادتی خونین و تحوّل آفرین و رسواساز برایش فراهم نبود. برای مصلحت اسلام و مسلمین، جام تلخ صلح را سرکشید و در این راه، زخم زبان هایی از نزدیک ترین یارانش هم شنید.

سلام بر صبر خدایی اش، که ما را الهام بخش صبوری در راه حق است.

سلام بر صلح حماسی اش، که ما را آموزگار عمل به تکلیف و تبعیّت از وظیفه است.

سلام بر بقیع غریبش، که رواق مظلومیّت اهل بیت و شیعه است.

سلام بر آن مسموم شهید، بر آن مظلومیّت مجسّم و تجسّم مظلومیّت.

اینک… ماییم و مائده کرامت آن «کریم اهل بیت»، که پیوسته گسترده است و خوشه چینان معنویّت و ایثار را مهمان فضایل خویش ساخته است.

حدیث

«تبلیغ و مبلغ در سیمای روایات »

عن معاویه بن عمار قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: رجل راویة لحدیثکم یبث ذلک فی الناس ویشدده فی قلوبهم وقلوب شیعتکم، ولعل عابدا من شیعتکم لیست له هذه الروایة، ایهما افضل؟

قال علیه السلام: الراویة لحدیثنا یشد به قلوب شیعتنا افضل من الف عابد. (1)

معاویة بن عمار می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی است که راوی حدیث شما است. سخنان شما را در میان مردم منتشر می کند و آن را در قلوب آن ها و قلوب شیعیان شما محکم می کند. و شاید عابدی از شیعیان شما باشد که این توانایی را ندارد [و در عین حال اهل عبادت است] کدام یک برترند؟

امام علیه السلام فرمود: کسی که حدیث ما را روایت کند و قلوب شیعیان ما را با آن نیرو و توان بخشد. [و با نشر آن ها اندیشه های شیعیان ما را استوار سازد. ] از هزار عابد برتر است.»

پیام ها و نکته های حدیث:

1- نقل روایات معصومین علیهم السلام از عبادت رکوع و سجود برای خداوند برتر است. (الراویة لحدیثنا یشد به قلوب شیعتنا افضل من الف عابد) .

2- نقل کننده ی احادیث معصومین علیهم السلام از جهت درجات و پاداش اخروی - برتر است از هزار عابدی که فقط به رکوع و سجود خدا می پردازند و توجهی به اندیشه های شیعیان اهل بیت علیهم السلام ندارند.

3- تنها سخن گفتن موجب فضیلت نیست بلکه سخنی موجب فضیلت است که حاوی احادیث معصومین علیهم السلام باشد (الراویة لحدیثنا) .

4- در فضیلت نقل روایات معصومین علیهم السلام بر عبادات دیگر این شرط نیز وجود دارد که گوینده به گونه ای بگوید که حدیث و سخن امام در قلب شنونده جای گیرد. (یشد به قلوب شیعتنا) .

پی نوشت:

1) اصول کافی، ج 1، ص 82 .

تجربه های تبلیغی

به درد نمی خوری!

به محلی برای تبلیغ رفتم و روشم این طور بود که چون بیشتر فکر می کردم باید حرفهای «عالمانه » زد و «خطیب » بود تا روضه خوان! یا روضه نمی خواندم و یا این که خیلی کوتاه و در مجموع آن را امری جدی نمی گرفتم.

یک روز بعد از یکی از سخنرانی هایم، خانمی آمد و خطاب به من گفت: «حاج آقا! در حوزه به شماها روضه خواندن یاد نمی دهند؟ اگر روضه نخوانی، به درد نمی خوری » بعد از آن روشم را عوض کردم و «روضه » را به مقداری که حقش ادا شود، می خواندم.

کاملا احساس کردم، مردم اگر به «روضه خوانی » بیش از سخنرانی اهمیت ندهند، کمتر اهمیت نمی دهند.

احساس روضه خوان

تجربه کردم: نکته ی اصلی در «روضه » ، «احساس درونی » خود منبری است، گاهی منبری هنوز خوب وارد روضه نشده، ولی مستمعین «روضه » را دریافت کرده و اشکشان جاری است. اگر همان روضه را دیگری حتی با همان الفاظ و با همان لحن بخواند، نمی گیرد. به خاطر این که خودش «روضه » را لمس نکرده و احساس روضه خوان اولی را ندارد.

روضه ی با حقیقت

یک بار به شعر خوبی برخوردم، آن را یادداشت کردم و فکر می کردم با این شعر به این خوبی، می توانم در «روضه خواندن » فیض خوبی برسانم. اتفاقا در روضه ای همان شعر را با آب و تاب خواندم، ولی هیچ تاثیری نداشت!

آنچه را که قبلا می دانستم، تثبیت شد و آن این که: اولا، روضه خوان وقتی موفق است که «روضه » را از روی سوز دل بخواند، و آن وقت روضه روی دیگران تاثیر می گذارد و آن ها را هم می سوزاند.

ثانیا: روضه خوان، باید به آن روضه «معتقد» بوده و برایش حقیقت قائل باشد. اگر این چنین بود، آن روضه دلنواز است و گیرا و گرنه گاهی مواقع می بینیم هم شعر خوب است و هم صوت، ولی چون آن حقیقت نیست و سوز دل در کار نیست، جاذبه ای ندارد.

مجتهدی!

به محلی از شهرهای شمالی اعزام شدم، سخنانم را طیف تحصیل کرده و مردم می پسندیدند، ولی «روضه » یا نمی خواندم و یا این که به شکل «تعزیه » می خواندم! پس از چند روز، عده ای آمدند گفتند: «حاج آقا! در سخن گفتن، «مجتهدی »! ولی «مصیبت » هم بخوان » .

روضه ی گیرا

دیدم و تجربه کردم، حتی در مورد سخنرانان و منبری های معروف نیز این چنین بود که: وقتی در پایان منبر، «روضه ی مستقلی » می خواندند جالب نبود ولی وقتی «روضه » به شکلی با محتوای سخن، مرتبط می شد، روضه بسیار جالب تر نمود پیدا می کرد و به قول معروف: «می گرفت » .

صدای بلند و روضه

تجربه کردم، اگر سخنران، از ابتدای منبرش، با صدای بلند، سخن بگوید، وسط منبر خسته شده و نمی تواند روضه بخواند.

نقطه ی حساس روضه

تجربه کردم: وقتی در «روضه » مقدماتش را عادی می گویم ولی به «نقطه ی حساس » که می رسم با صوت می خوانم، کاملا می بینم مردم یکباره منقلب می شوند. (1)

پی نوشت:

1) رک تجارب مبلغان هنرمند، مهدی چراغی، قم، انتشارات قدس، 1374 ه . ش.

پایداری در تبلیغ

در یک روز تابستانی، عازم شهر کاکا در ترکمنستان بودم. مسیر طولانی و هوا بسیار گرم بود. بیابان های خشک، شدت حرارت را دو چندان می کرد.

در آن هوای سوزان و داغ - که گویی از آسمان آتش می بارید وکسی به کسی اعتنا نمی کرد - در اندیشه وظیفه ی الهی خود بودم. وظیفه ای که هر انسان دردآشنا را به تکاپو وامی دارد و او را برای در آغوش کشیدن مشکلات آماده می سازد.

با توکل و توسل به خدای بزرگ و با روحیه ای شاد، سختی های راه را از قبیل خرابی ماشین، عطش فراوان و نبود آب و… تحمل می کردم تا اینکه نزدیکی های غروب به شهر کاکا رسیدم. با کمک راننده، جمعی از ایرانیان مقیم این شهر را پیدا کردم ولی هیچ کدام روی خوش نشان ندادند. از آنان پرسیدم آیا شما مسجد دارید، گفتند: قبلا مسجدی داشتیم، ولی الان در حال ویرانی است. نشانی مسجد را گرفتم و به آنجا رفتم. از دیدن غربت و تنهایی مسجد، اندوه ها، نگرانی ها و تنهایی خود را فراموش کردم و برای تنهایی خانه ی خدا اشک ریختم، ولی در و دیوار مسجد به من دلداری می داد و درس استواری و استقامت می آموخت…

بعد از اینکه نمازی در مسجد خواندم، از آنجا خارج شدم و از مردم سراغ خادم مسجد را گرفتم. گفتند: مدتی است مرده و دیگر کسی به مسجد رسیدگی نمی کند. پرسیدم: آیا او فرزندان پسری دارد؟

گفتند: آری، ولی همه آنان آدمهای ناسالم و مشروب خوارند و هیچ کدام به درد این کار نمی خورند.

با راهنمایی آنها، فرزند بزرگ او را پیدا کردم; در حالی که مست در محل کار خود نشسته بود و… نزدیک رفتم و با محبت و صمیمیت بسیار با او احوال پرسی کردم و برای پدرش از خداوند متعال درخواست آمرزش نمودم. سپس چند آیه از قرآن کریم را با صوتی زیبا برای پدر مرحومش خواندم. او در همان حال تحت تاثیر قرار گرفت. بعد از صحبتهایی چند، مرا با اکراه به خانه خود برد. در آنجا فهمیدم که به علت اخلاق بد و مشروب خواری زیاد با همسرش دعوا کرده و به همین خاطر چند روزی به منزل نرفته است. آن شب تا صبح با هم صحبت کردیم و او با عشق و علاقه گوش می کرد و از صحبتهای من استقبال می نمود. حرفهای بسیاری بین ما رد و بدل شد تا اینکه بعد از سه روز چنان متحول شد که همه ی شیشه های مشروب را شکست و منزلش را از لوث وجود آنها پاک کرد. بعد از این کار، غسل توبه کرد و شروع به خواندن نماز نمود. او چنان تحت تاثیر نماز و برنامه های مذهبی قرار گرفته بود که همه ی دوستان سابقش را رها کرد. بعدا همسر ایشان نیز - که یک معلم بود - به جمع ما پیوست. او از بودن من در منزلشان بسیار خوشحال بود. همواره می گفت: خداوند شما را فرستاده است تا ما را از بدبختی نجات دهید. اگر شما نیامده بودید، زندگی ما از هم می پاشید. شوهرم خانه را به جهنمی تبدیل کرده بود، اما بعد از آمدن شما ایشان آدم دیگری شده است. نماز و دین، چیز شگفتی است که روح و جان آدمی را تغییر می دهد…

بعد از چند روز به اداره پلیس مراجعه کردم و آنها اجازه ی اقامت دادند (در حالی که قبلا در دو شهر دیگر مرا پذیرش نکرده و اجازه ی اقامت نداده بودند و من با سختی به اینجا آمده بودم) .

بدون مشکل، به برنامه ریزی تبلیغی و ترویج احکام الهی در این شهر (کاکا) همت گماشتم و همراه با جذب افراد، به بازسازی و تعمیر مسجد پرداختم.

هر روز که می گذشت عشق و علاقه ی مردم بیشتر می شد و از همه طرف ما را جهت قرائت قرآن و سخنرانی دعوت می کردند. علاقه و عشق زیادی به آموختن احکام الهی و آشنایی با تاریخ اسلام داشتند. و من هم در این زمینه از هیچ کوششی دریغ نمی کردم.

در این مدت تعداد شصت نفر از بچه ها جهت آموزش قرآن ثبت نام کردند و…

کم کم طرح بازسازی مسجد را آغاز نمودم و با جذب بودجه از مراکز مختلف و افراد خیر، این کار را به خوبی و خوشی به پایان رساندیم.

پس از اتمام بازسازی، همه ی اهالی شهر را جهت افتتاح مسجد دعوت کردیم و بعد از این بود که آنجا تبدیل به کانون نشر معارف الهی و احکام دینی شد و برنامه های مذهبی و دینی روز به روز در بین مردم رونق یافت.

همه روزه بعد از ظهر، مردم در مسجد جمع می شدند و من از تاریخ اسلام، اخلاق و سیره ی ائمه علیهم السلام، قرآن و احکام صحبت می کردم.

پس از مدتی فعالیت، اداره ی پلیس از نحوه ی فعالیت ما با خبر شد و از استقبال زیاد مردم از مسجد و برنامه های مذهبی احساس خطر کرد. مرا به اداره ی پلیس بردند. در آنجا از من درباره ی کارم بازجویی کردند. حدود سه ساعت بازجویی طول کشید. آنها سئوالات زیادی پرسیدند. از جمله اینکه: برای چه کاری به اینجا آمده ای؟ در جواب، عکسی از رئیس جمهور آنان را از جیب خود درآوردم و گفتم که ایشان مرا به اینجا دعوت کرده است. زمانی که ایشان به ایران آمده بود و در تلویزیون صحبت می کرد، از ایرانی ها خواست که به ترکمنستان بیایند و در آبادانی آنجا سهیم شوند. حالا من آمده ام تا برای آبادانی کشور شما تلاش کنم. آنها از این حرف من راضی شدند و مرا رها کردند.

اما بعد از مدتی، شبانه به خانه آمدند و مرا چشم بسته به اداره ی پلیس بردند و بازجویی مفصلی کردند و از من تعهد گرفتند تا دیگر کلاس قرآن تشکیل ندهم.

گر چه در اینجا برای عدم فعالیت تبلیغی و آموختن قرآن کریم و ارشاد مردم از من تعهد گرفتند اما خدای متعال را بر همین توفیق اندک سپاسگذارم و به امید توفیقی دیگر برای خدمت به قرآن و دین راهی ایران شدم.

در یک روز تابستانی، عازم شهر کاکا در ترکمنستان بودم. مسیر طولانی و هوا بسیار گرم بود. بیابان های خشک، شدت حرارت را دو چندان می کرد.

در آن هوای سوزان و داغ - که گویی از آسمان آتش می بارید وکسی به کسی اعتنا نمی کرد - در اندیشه وظیفه ی الهی خود بودم. وظیفه ای که هر انسان دردآشنا را به تکاپو وامی دارد و او را برای در آغوش کشیدن مشکلات آماده می سازد.

با توکل و توسل به خدای بزرگ و با روحیه ای شاد، سختی های راه را از قبیل خرابی ماشین، عطش فراوان و نبود آب و… تحمل می کردم تا اینکه نزدیکی های غروب به شهر کاکا رسیدم. با کمک راننده، جمعی از ایرانیان مقیم این شهر را پیدا کردم ولی هیچ کدام روی خوش نشان ندادند. از آنان پرسیدم آیا شما مسجد دارید، گفتند: قبلا مسجدی داشتیم، ولی الان در حال ویرانی است. نشانی مسجد را گرفتم و به آنجا رفتم. از دیدن غربت و تنهایی مسجد، اندوه ها، نگرانی ها و تنهایی خود را فراموش کردم و برای تنهایی خانه ی خدا اشک ریختم، ولی در و دیوار مسجد به من دلداری می داد و درس استواری و استقامت می آموخت…

بعد از اینکه نمازی در مسجد خواندم، از آنجا خارج شدم و از مردم سراغ خادم مسجد را گرفتم. گفتند: مدتی است مرده و دیگر کسی به مسجد رسیدگی نمی کند. پرسیدم: آیا او فرزندان پسری دارد؟

گفتند: آری، ولی همه آنان آدمهای ناسالم و مشروب خوارند و هیچ کدام به درد این کار نمی خورند.

با راهنمایی آنها، فرزند بزرگ او را پیدا کردم; در حالی که مست در محل کار خود نشسته بود و… نزدیک رفتم و با محبت و صمیمیت بسیار با او احوال پرسی کردم و برای پدرش از خداوند متعال درخواست آمرزش نمودم. سپس چند آیه از قرآن کریم را با صوتی زیبا برای پدر مرحومش خواندم. او در همان حال تحت تاثیر قرار گرفت. بعد از صحبتهایی چند، مرا با اکراه به خانه خود برد. در آنجا فهمیدم که به علت اخلاق بد و مشروب خواری زیاد با همسرش دعوا کرده و به همین خاطر چند روزی به منزل نرفته است. آن شب تا صبح با هم صحبت کردیم و او با عشق و علاقه گوش می کرد و از صحبتهای من استقبال می نمود. حرفهای بسیاری بین ما رد و بدل شد تا اینکه بعد از سه روز چنان متحول شد که همه ی شیشه های مشروب را شکست و منزلش را از لوث وجود آنها پاک کرد. بعد از این کار، غسل توبه کرد و شروع به خواندن نماز نمود. او چنان تحت تاثیر نماز و برنامه های مذهبی قرار گرفته بود که همه ی دوستان سابقش را رها کرد. بعدا همسر ایشان نیز - که یک معلم بود - به جمع ما پیوست. او از بودن من در منزلشان بسیار خوشحال بود. همواره می گفت: خداوند شما را فرستاده است تا ما را از بدبختی نجات دهید. اگر شما نیامده بودید، زندگی ما از هم می پاشید. شوهرم خانه را به جهنمی تبدیل کرده بود، اما بعد از آمدن شما ایشان آدم دیگری شده است. نماز و دین، چیز شگفتی است که روح و جان آدمی را تغییر می دهد…

بعد از چند روز به اداره پلیس مراجعه کردم و آنها اجازه ی اقامت دادند (در حالی که قبلا در دو شهر دیگر مرا پذیرش نکرده و اجازه ی اقامت نداده بودند و من با سختی به اینجا آمده بودم) .

بدون مشکل، به برنامه ریزی تبلیغی و ترویج احکام الهی در این شهر (کاکا) همت گماشتم و همراه با جذب افراد، به بازسازی و تعمیر مسجد پرداختم.

هر روز که می گذشت عشق و علاقه ی مردم بیشتر می شد و از همه طرف ما را جهت قرائت قرآن و سخنرانی دعوت می کردند. علاقه و عشق زیادی به آموختن احکام الهی و آشنایی با تاریخ اسلام داشتند. و من هم در این زمینه از هیچ کوششی دریغ نمی کردم.

در این مدت تعداد شصت نفر از بچه ها جهت آموزش قرآن ثبت نام کردند و…

کم کم طرح بازسازی مسجد را آغاز نمودم و با جذب بودجه از مراکز مختلف و افراد خیر، این کار را به خوبی و خوشی به پایان رساندیم.

پس از اتمام بازسازی، همه ی اهالی شهر را جهت افتتاح مسجد دعوت کردیم و بعد از این بود که آنجا تبدیل به کانون نشر معارف الهی و احکام دینی شد و برنامه های مذهبی و دینی روز به روز در بین مردم رونق یافت.

همه روزه بعد از ظهر، مردم در مسجد جمع می شدند و من از تاریخ اسلام، اخلاق و سیره ی ائمه علیهم السلام، قرآن و احکام صحبت می کردم.

پس از مدتی فعالیت، اداره ی پلیس از نحوه ی فعالیت ما با خبر شد و از استقبال زیاد مردم از مسجد و برنامه های مذهبی احساس خطر کرد. مرا به اداره ی پلیس بردند. در آنجا از من درباره ی کارم بازجویی کردند. حدود سه ساعت بازجویی طول کشید. آنها سئوالات زیادی پرسیدند. از جمله اینکه: برای چه کاری به اینجا آمده ای؟ در جواب، عکسی از رئیس جمهور آنان را از جیب خود درآوردم و گفتم که ایشان مرا به اینجا دعوت کرده است. زمانی که ایشان به ایران آمده بود و در تلویزیون صحبت می کرد، از ایرانی ها خواست که به ترکمنستان بیایند و در آبادانی آنجا سهیم شوند. حالا من آمده ام تا برای آبادانی کشور شما تلاش کنم. آنها از این حرف من راضی شدند و مرا رها کردند.

اما بعد از مدتی، شبانه به خانه آمدند و مرا چشم بسته به اداره ی پلیس بردند و بازجویی مفصلی کردند و از من تعهد گرفتند تا دیگر کلاس قرآن تشکیل ندهم.

گر چه در اینجا برای عدم فعالیت تبلیغی و آموختن قرآن کریم و ارشاد مردم از من تعهد گرفتند اما خدای متعال را بر همین توفیق اندک سپاسگذارم و به امید توفیقی دیگر برای خدمت به قرآن و دین راهی ایران شدم.

http://www.hawzah.net/

نگاه و پوشش از نظر مراجع و شخصیت های اسلامی

مقدمه

«قل للمؤمنین یغضو من ابصارهم ویحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ولا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها» (1) .

به مؤمنان بگو، چشم های خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزه تر است; خداوند از آنچه انجام می دهند آگاه است.

و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند.

امام خمینی (س) و رعایت حجاب در خانواده:

امام خمینی رحمه الله - که در عصر حاضر از هر نظر الگو می باشند - در مورد رعایت حجاب در خانواده بسیار دقیق و مراقب بودند.

دختر گرامی ایشان (2) این دقت و مراقبت را چنین بیان کرده اند:

«ایشان در مقابل بیرونی و نامحرم خیلی سخت گیرند. الآن پسرهای من و احمد آقا 15- 16 ساله اند و ما یک روز اگر منزل آقا برای ناهار دعوت شویم، پسرها حق آمدن ندارند یا اگر هم بیایند، ما خانه ی خانم (همسر حضرت امام) می نشینیم و سفره می اندازیم و آن ها منزل احمد آقا آن هم برای این که پسرها و دخترهای اهل فامیل و خانه باهم غذا نخورند نه فقط سر سفره بلکه حتی سلام هم به هم نکنند، چون واجب نیست.

من خودم پانزده ساله بودم که آقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرد و داماد ما شده بود. یک روز ما دعوت داشتیم منزل ایشان، همین جور که من و آقا باهم وارد شدیم، دیدم آقای اشراقی دارند می آیند استقبال. در یک باغچه ای بود که ما داشتیم جلو می رفتیم، من گفتم سلام بکنم؟ امام گفتند: «واجب نیست » من هم رویم نشد که سلام نکنم، زدم و از تو باغچه رد شدم که با آقای اشراقی رو به رو نشوم.

و یا حتی مادر من وقتی آقا را گرفتند و بردند ترکیه; یعنی، چهل سال بعد از زندگیشون اولین سلام را به برادر شوهرشون کردند! ماجرا هم این بود که وقتی عمویم می خواستند بروند ترکیه خدمت آقا، آمدند از پشت در گفتند: «من می خواهم با خود خانم صحبت کنم اگر بخواهند پیغامی بدون واسطه برای آقا داشته باشند» . که مادرم ناچار شد، سلام کنند و بعد یادم هست آمد و گفت ناراحتند - چون که اولین سلام را در نبودن آقا کرده اند آن هم با این لفظ که «اگر راضی نباشد چه؟» من هم گفتم «نه حالا دیگر شما سنی ازتان گذشته و مجبور بودید.» البته امام در مورد کار واجب و ضروری حرفی ندارند، این را بدانید!» (3) .

پوشش، آرایش و نگاه از نظر امام خمینی (س)

س 1- اگر زن در دست خود زینت داشته باشد نظیر حلقه ی ازدواج یا انگشتر یا در وجه خود آرایش کرده باشد آیا بر این زن واجب است که وجه و کفین خود را بپوشاند یا نه؟

ج : «پوشاندن از نامحرم در فرض مذکور واجب است » .

س 2- حدود حجاب اسلامی برای بانوان چیست؟ و برای این منظور پوشیدن لباس بلند آزاد و شلوار و روسری کفایت می کند؟ و اصولا چه کیفیتی در لباس و پوشش زن در برابر افراد نامحرم باید رعایت شود؟

ج : «واجب است تمام بدن زن به جز قرص صورت و دست ها تا مچ از نامحرم پوشیده شود و لباس مذکور اگر مقدار واجب را بپوشاند، مانع ندارد ولی پوشیدن چادر بهتر است و از لباس هایی که توجه نامحرم را جلب کند، باید اجتناب شود» .

س 3- آیا سرمه کشیدن یا ابرو چیدن، انگشتر عقیق، ساعت، عینک طبی زیبا، برای زنان زینت حساب می آید که پوشش آن لازم باشد؟

ج : «هر چه در نظر عرف مردم زینت محسوب می شود، اظهار آن در برابر نامحرم جایز نیست » .

س 4- حنای دست زن را اگر نامحرم ببیند، چه صورت دارد؟

ج : «باید از نامحرم مستور کند» .

س 5- نگریستن به مرد نامحرم چه حکمی دارد؟

ج : «نگاه کردن زن به اندام مرد نامحرم بجز صورت و دستها تا مچ حرام است باقصد لذت یا بدون قصد اما نگاه کردن به صورت و دست ها تا مچ چنانچه با قصد لذت باشد، حرام است و اگر بی قصد باشد اشکال ندارد» .

س 6- آیا مراجعه زن به پزشک مرد در صورتی که بتواند پزشک زن در آن رشته بیابد، جایز است؟ البته با توجه به این که غالبا به او نگاه شده و گاهی هم از او معاینه به عمل می آید؟

ج : «جایز نیست » .

س 7- وضو گرفتن زن آنجا که نامحرم او را ببیند، چگونه است؟

ج : «نباید آنجا وضو بگیرد، چنانچه گرفت، وضو صحیح است ولی گناه کرده است » .

س 8- گفتگوی زن با مرد نامحرم چه حکمی دارد؟

ج : «سخن گفتن اگر مهیج باشد حرام است و اگر مهیج نبوده و خوف فتنه هم در کار نباشد، احتیاط مستحب آن است که ترک نماید، (مگر ضرورتی باشد) بخصوص اگر طرف سخن او جوان باشد» .

س 9- مراد از لباس شهرت چیست؟

ج : «اگر لباس به واسطه ی داشتن خصوصیتی جلب توجه عموم و انگشت نما باشد، آن را لباس شهرت می نامند. (بنابر احتیاط واجب باید انسان از پوشیدن لباس شهرت که پارچه یا دوخت آن برای کسی که می خواهد آن را بپوشد، معمول نیست، خود داری کند) .

س 10- حکم نگاه کردن به فیلم های ورزشی برای خانم ها چیست؟

ج : «با تلذذ و ریبه جایز نیست » .

س 11- «آیا حجاب از ضروریات اسلام است و منکر آن و کسانی که بر این دستور الهی به ویژه در جامعه اسلامی بی اعتنایی می کنند، چه حکمی دارند؟

ج : «اصل حکم حجاب از ضروریات است و منکر آن حکم منکر ضروری را دارد و منکر ضروری محکوم به کفر است مگر این که معلوم باشد، منکر خدا یا رسول نیست » (4) .

نظرات مراجع عالیقدر تقلید «درباره ی بد حجابی »

س 1- پوشیدن جوراب نازک و بدن نما برای خانم ها در بیرون از منزل و انظار نامحرمان چه صورتی دارد؟ و بیرون گذاشتن موهای سر از چادر در مقنعه توسط خانم ها در دید نامحرمان چگونه است؟

حضرت آیة الله خامنه ای: پوشانیدن بدن از نامحرمان بر زن واجب است و چنین جوراب هائی برای حجاب شرعی واجب کفایت نمی کند و پوشیدن تمام موی سر در برابر نامحرمان واجب است.

س 2- آرایش زنان در خیابان ها و بیرون گذاشتن مقداری از موها و پوشیدن جوراب بدن نما و لباس های محرک چه صورتی دارد؟

حضرت آیة الله فاضل لنکرانی: حرام است. حضرت آیة الله بهجت: حرام است. حضرت آیة الله صافی گلپایگانی: حرام است. حضرت آیة الله مکارم شیرازی: بدون شک جایز نیست. حضرت آیة الله تبریزی: جایز نیست. حضرت آیة الله سیستانی: جایز نیست. حضرت آیة الله مظاهری: حرام است و گناه آن خیلی بزرگ است. حضرت آیة الله صالحی مازندرانی: حرام است. حضرت آیة الله نوری همدانی: حرام است. حضرت آیة الله علوی گرگانی: تمام فروض مذکور حرام است (5) .

نظرات مراجع عالیقدر تقلید درباره ی حجاب برتر:

سؤال: امروز یک حرکت خزنده ای بر علیه چادر که یک حجاب ملی و سنتی است آغاز گردیده است، خواهشمندیم نظر مبارک را در این مورد مرقوم فرمائید.

آیة الله العظمی فاضل لنکرانی: سزاوار است خانم ها از چادر استفاده کنند چون چادر در کشور اسلامی ایران از مظاهر و شعائر اسلام می باشد و با حفظ این شعار سعی کنند بانوان محترم حرکت مورد سؤال را خنثی کنند.

آیة الله العظمی صافی گلپایگانی: چادر بهترین پوشش برای خانم ها است، چون تمامی مفاتن بدن را می پوشاند. خانم های مسلمان باید آداب و سنن اسلامی را در لباس پوشیدن مراعات کنند و از تجدد گرائی مضر پرهیز کنند.

آیة الله العظمی بهجت: چادر حجاب پسندیده است.

آیة الله العظمی سیستانی: چادر حجاب بهتر است و سزاوار نیست زن های مؤمن بدون چادر خارج شوند.

آیة الله العظمی مکارم شیرازی: حجاب یکی از قوانین مسلم اسلام است و اساس آن پوشاندن بدن و موها غیر از صورت و دست ها تا مچ است ولی بی شک چادر حجاب برتر است.

آیة الله العظمی تبریزی: پوشیدن بدن بر زن واجب و بهترین نوع پوشش واجب، همان چادر مشکی است که زن های مؤمنه خود را با آن می پوشانند.

آیة الله العظمی مظاهری: معلوم است که آن حرکت خزنده حرام است و آثار بدی برای اجتماع و برای خود آن ها دارد.

آیة الله العظمی خامنه ای: چادر برترین نوع حجاب و نشانه ی ملی ما است (6) .

فتاوی مراجع عالیقدر درباره ورزش:

سؤال: تبلیغات بیش از حد، بسیاری از جمله دختران را به سوی فوتبال و جمع آوری عکس های فوتبالیست ها و نصب آن ها در منازل کشانده و اثرات نامطلوبی را از نظر تحصیلی و الگو دهی داشته است و در برخی موارد موجب بروز منکراتی در جامعه شده، ارشاد حضرتعالی در این زمینه چیست؟

و نظر حضرتعالی در مورد نگاه کردن زنان به صحنه های ورزشی مانند شنا و کشتی و…چه می باشد؟

حضرت آیة الله فاضل لنکرانی:

ترویج این امور مناسب نیست اما نمی توان حکم به تحریم آن کرد مگر این که مفسده ای داشته باشد.

حضرت آیة الله بهجت:

نگاه کردن زن ها به بدن های لخت نامحرم حرام است و بالعکس.

حضرت آیة الله شیخ جواد تبریزی:

این آثاری است که در آخر الزمان ظاهر می شود و در بعضی روایات ذکر شده است. دعا نمائید که بدتر از این نشود.

حضرت آیة الله صافی گلپایگانی:

متاسفانه نسبت به این امور بیش از حد تشویق و ترغیب می شود و عواقب سوء و آثار منفی بسیار دارد. از جمله اثرات نامطلوبی که در سؤال ذکر کرده اید و آثار نامطلوب دیگر، و فعلا به صورت سرمایه پر سودی برای عده ای شده است.

نگاه کردن زنان هم به این گونه صحنه ها با توجه به عوارض قطعی نامناسبی که دارد جایز نیست و خانواده های متدین از آن خودداری می کنند و اگر وضع به شکل کنونی پیش برود شاید در مدتی نه چندان دور، ورزش بانوان هم به صورت غیر مشروع و مفسد اخلاق جامعه، امری عادی و متعارف شود و هیچ کس هم اعتراض نکند. خداوند همه را از شر و فتن آخر الزمان محفوظ فرماید.

حضرت آیة الله سیستانی:

مادامی که مستلزم گناهی نباشد اشکال ندارد ولی مربیان جامعه باید از سوق دادن افکار جوانان به امور بی ارزش به طوری که از مسائل مهم دینی بلکه دنیوی باز بمانند پرهیز کنند.

حضرت آیة الله مظاهری:

گر چه اصل کار در مقابل اجانب و سرافرازی اسلام بد نیست ولی وضع فعلی که جلو آمده انصافا وضع نامطلوبی است و نگاه کردن زن به بدن نامحرم حرام است.

حضرت آیة الله علوی گرگانی:

مؤمنات محترمه باید از کارهایی که موجب از بین رفتن ثبات نفس آن ها و جریحه دار شدن عفت می گردد، اجتناب نمایند. و از کارهایی که منجر به عمل حرام می شود پرهیز نمایند. و از نگاه کردن به صحنه های ورزشی که به بدن نامحرم نگاه می شود اجتناب نمایند (7) .

نظرات مراجع تقلید و بزرگان حوزه درباره ی اظهار نظرهای نامناسب در مورد حجاب و ورزش بانوان:

سؤال: برخی در مورد مسائل زنان اظهار نظرهای نامناسبی را ابراز می کنند. مانند بحث دوچرخه سواری یا ورزش بانوان، یا در مورد حجاب اظهار می دارند که به نظر ما کت و دامن جهت حجاب کفایت می کند. نظر حضر تعالی در این زمینه ها چیست؟

حضرت آیة الله تبریزی: ترویج اموری که مبدا نشر فساد در جامعه یا بی عفتی زنان و دختران شود جایز نیست. و پوشیدن لباسی که تمام حجم بدن آنان را نشان دهد که لباس زینت حساب شود کفایت نمی کند.

حضرت آیة الله صافی گلپایگانی: امور مذکوره معرضیت برای مفسده دارد. بانوان باید جدا از آن بپرهیزند.

حضرت آیة الله بهجت: هر چه باعث فتنه و فساد باشد اشکال دارد.

حضرت آیة الله مکارم شیرازی: هر چه موجب اشاعه ی مفاسد اخلاقی گردد حرام است.

حضرت آیة الله مظاهری: کلیه ی آنچه نوشته اید حرام است (8) .

پی نوشت ها:

1) نور / .3 و 31.

2) خانم زهرا مصطفوی در جمع دانش آموزان دبیرستان رشد دختران.

3) به نقل از مجله شاهد تیر ماه 67 شماره 159.

4) نصیحت، نشریه نمایندگی ولی فقیه در سپاه ولی امر، ش (0) 12/5/1371.

5) فرهنگ اسلام، بهار 1378.

6) همان.

7) همان .

8) همان.

مبلغ موفق

در بعضی از شهرستان هایی که تابستان ها به آن جا می رفتم، می دیدم اهالی آن، بسیار مؤدب به آداب شرع بودند نکته اش این بود که عالم صالح و پرهیز گاری داشتند. اگر عالم ورع و درست کاری در یک جامعه یا شهر و استانی زندگی کند، همان وجود او باعت تهذیب و هدایت مردم آن سامان می گردد، اگر چه لفظا تبلیغ و ارشاد نکند. ما، اشخاصی را دیده ایم که وجود آنان مایه ی پند و عبرت بوده، صرف دیدن و نگاه به آنان، باعث تنبه می شد…در محله ای که عالم منزه و مهذبی زیست می کند، مردمان صالح با ایمانی دارد. در محله ی دیگر که یک نفر منحرف فاسد، معمم شده، امام جماعت گردیده، دکان درست کرده است، می بینی طایفه ای را فریب داده، آلوده و منحرف ساخته است. (مبارزه با نفس یا جهاد اکبر امام خمینی رحمة الله علیه ص 27 و 26) .

در یک تقسیم کلی، مبلغان را می توان در دو دسته جا داد: گروهی، خدا و رضایت او را می طلبند و جمعی - مانند عالمان یهود - دین را برای ارتزاق خود می جویند.

اینان، به تبلیغ، از زاویه ی دنیایی می نگرند و آن را در ردیف یکی از مشاغل اجتماعی می نهند. هدف آن ها، دعوت به خود و رسیدن به آمال پست دنیوی است. ثمره ی کار این گروه، انحراف مردم و دور کردن شان از جاده هدایت است; زیرا، کالای آنان، متاعی دروغین است که در پوشش حق به مردم عرضه می دارند.

اینان، دو گونه اند: برخی، به سبب آگاهی نداشتن از توان خود، در این گروه قرار گرفته اند و بعضی، آگاهانه برای کسب امتیازات مادی، چنین نقشی را می جویند.

دسته ی نخست، باید به خود آیند و مسیرشان را به سوی حق و حقیقت، تصحیح کنند و دست گروه دوم باید از منصب تبلیغ کوتاه شود.

تبلیغ، منصبی بزرگ

منصب تبلیغ، با خواندن چند کتاب و حضور در پای چند درس و…حاصل نمی شود، بلکه هزاران نکته ی باریک تر از مو در امر تبلیغ و هدایت وجود دارد.

مبلغ هم باید دانا باشد و هم در عمل به دانسته هایش، کوشا، والا گفته هایش، تنها در بستر «شنیدن » جاری است و بس.

گاهی، یک برخورد ساده، چنان سرنوشت انسانی را تغییر می دهد که صد گفته چنین نکند.

از آن جا که ارائه ی نمونه ها می تواند اثری مضاعف در «مبلغ موفق شدن » داشته باشد، به طور کوتاه، زندگی حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ شاهمراد باقری، رحمة الله علیه، را ورق می زنیم.

حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ شاهمراد باقری، رحمة الله علیه، نامی آشنا برای بسیاری از مردم جنوب خراسان است. تمام افرادی که او را می شناسند، از او، به عظمت یاد می کنند. خطور اسم او در ذهن، کافی است تا شخصیت معنوی اش، دل ها را به سوی کمال رهنمون سازد. او، یک مبلغ جاودانی است!

آن بزرگ مرد، شاید از کم حرف ترین انسان های زمان خود بود; اما امواج هدایت های او در قالب اعمال و رفتار و گزیده گویی های غیر رسمی اش، کران تا کران دل ها را در می نوردید و شور و نشاط و طراوت می بخشید.

وقتی انسان، این افراد و تاثیر عمیق آن ها را می بیند، این باور در قلبش جوانه می زند که تبلیغ، فقط، به این نیست که انسان با زبان طلیق و واژه های مطنطن و چیدن صغرا و کبرا و رعایت فنون ادبی و مراحل چینش سخن و…مردم را به سوی خدا فرا بخواند!

تبلیغ حاج شیخ، چنان در دل ها نفوذ کرده که گویی، نوشته ای است بر سنگ خارا! کنکاش در عوامل مؤثر در تبلیغ، ما را به این نکته می رساند که اگر مبلغ، برای امرار معاش، بخواهد دین را تبلیغ کند، کالایی را عرضه کند و قیمتش را بستاند، تاجری بیش نیست، ولی اگر ابتدا، دین در جان خود بنوشاند و پس از آن که بر همه ی جوانب و معارف دین آگاهی بیابد و ذاتش، مستغرق در معنویت و روحانیت بشود، با رعایت ریزه کاری های فراوان تبلیغ، به این عمل دست یازد، آن گاه است که شجره ی تبلیغ، به بار می نشیند.

حاج شیخ شاهمراد، به معنای واقعی کلمه، یک زاهد بود و جز نیاز معیشت، بقیه ی اموالی که به دستش می رسید، به نیاز مندان می داد. هدایای زیادی به منزل شان برده می شد، اما شاید یک ساعت هم نگذشته، او، آن اموال را به مستحقانش می رساند. خانه ی محقر او - که تا آخر عمر هم تغییر نکرد - تسلی بخش دل ناداران بود.

از مطرح شدن، به هر عنوان، گریزان بود، ولی اگر لازم بود، از کمک و یاری علمی و عملی دریغ نمی ورزید.

با همه، مانند پدری مهربان بود. با زمزمه ی محبت، موجب زدایش محنت می شد و بذر معنویت را در دل می کاشت و انسان را، شرمنده ی برخورد بزرگوارانه ی خود می کرد.

از خطای افراد به گونه ای ظریف و کریمانه، چشم می پوشید، آن سان که فرد خطا کار، هرگز آن کار خلاف را تکرار نمی کرد.

او، از مرید بازی و پیرو پروری، بیزار بود، از این رو طبع بلند او، خلوص و صداقت رادرانسان به بارمی نشاند.هر کس او رامی دید، ناخواسته، شیفته اش می شد و با یادآوری خاطره دیدارش با او، قطرات اشک به میهمانی گونه ها می برد.

خداوند، بر درجاتش بیفزاید و ما را از مبلغان نیکو کردار قرار دهد!

سنگر تبلیغ و کسب مهارت

نگاهی به مهارت علمی (گفتاری و نوشتاری):

عصری که ما در آن زندگی می کنیم، عصر ارتباطات لقب گرفته است و وسایل ارتباطی مختلف چنان نقاط مختلف این کره ی خاکی را به هم پیوند زده است که گویی در دهکده ای کوچک به سرمی بریم و می توانیم با کمترین حرکت از اتفاقاتی که در جهان رخ می دهد، باخبر شویم.

وجود ابزارها و شبکه های صوتی و تصویری و تنوع برنامه های آنها توان انتخاب مخاطبان را در حد بالایی افزایش داده است تا جایی که آنان می توانند، با کمترین زحمت برنامه دلخواه خود را انتخاب کنند و در این بازار برنامه ای خریدار دارد که از لحاظ «محتوا» و «قالب » حرف اول را بزند.

«محتوا» در تبلیغ بسان مصالح ساختمانی برای بنا، دارو برای طبیب، مواد غذایی برای آشپز، پارچه برای خیاط و جنس برای فروشنده است. اگر چه وجود مواد اولیه در همه ی این مشاغل ضروری است اما آنچه باعث رونق و جاذبه در این کارها می شود، همان «قالبی » است که محتوا و مواد اولیه را در آن می ریزیم و برای همین است که مردم در میان ساختمان ها، لباس ها، غذاها، گفته ها و نوشته ها تنها برخی را انتخاب می کنند و نسبت به آن ها اشتیاق نشان می دهند.

به بیانی دیگر «مبلغ » یک فروشنده است که کاری فرهنگی و معنوی «عرضه » می کند. او در این بازار داغ باید باور داشته باشد که اگر مرغوبترین اجناس را در اختیار داشته باشد اما آن را در قالب ها و بسته بندی های مناسب و جذاب به معرض نمایش نگذارد مشتری چندانی نخواهد داشت.

محتوای ناب:

دین اسلام که بربنای فطرت و عقل و اندیشه بنا شده است، بی شک با غنی ترین و نابترین منابعی که در آن یافت می شود، پاسخگوی تمامی نیازهای بشر در همه زمان ها و مکان هاست و هیچ گونه کم و کاستی در آن دیده نمی شود.

«ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء وهدی ورحمة وبشری للمسلمین » (1) .

«و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه ی هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است » .

قرآن کریم این اقیانوس بی کران آسمانی چنان منبعی است که هرگز پایان نمی پذیرد و گرانبهاترین گوهرهای معرفت را در عمق خود جای داده است.

قال الباقر علیه السلام:

«ان الله لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الی یوم القیامة الا انزله فی کتابه وبینه لرسوله وجعل لکل شی حدا وجعل علیه دلیلا یدل علیه » (2) .

خداوند هر آنچه را امت تا روز قیامت بدان محتاج است، در کتاب خود فرو فرستاده و برای پیامبر خود صلی الله علیه و آله بیان کرده است و برای هر چیزی حدی معین کرده و دلیلی برای آن قرار داده است. و حدیث این جویبار همیشه جاری عترت چون گنجینه ای است که کیمیای سعادت بشر را باید در سایه ی آن جستجو کرد.

قال الباقر علیهما السلام:

«ان حدیثنا یحیی القلوب » (3) .

همانا حدیث و سخن ما دل ها را زنده می کند.

«مبلغ » باید چون غواصی ماهر در ژرفای قرآن و عترت گوهرهای هدایت را صید کند و جان عطش زده خود را از زمزم معارف آن ها سیراب نماید و مردمان پاک طینت را از تشنگی معنوی نجات دهد.

مبلغ باید بداند برای موفقیت در «سنگر تبلیغ » تنها داشتن محتوای ناب کافی نیست و کسب مهارت در به کار بستن قالب های مناسب و جذاب یک ضرورت انکار ناپذیر است.

و اگر عالمان فرهیخته ای را سراغ داریم که با احاطه بر منابع دینی و کنکاش در جزئی ترین موضوعات اسلامی در عرضه آن به بازار فرهنگی و تبلیغی ناتوانند، علت آن را باید در چگونگی عرضه، جستجو کرد. و اگر حوزه های علمیه در کنار کار محتوایی گام به گام به مهارت گفتاری و نوشتاری توجه ویژه ای داشته باشند و طلاب نیز به اهمیت کسب این مهارت ها همت گمارند، قطعا در جبهه ی فرهنگی و تبلیغی سهم بیشتر و مؤثرتری خواهند داشت.

ما برای تبلیغ و پیام رسانی چه حق و چه باطل چهار حالت را پیش رو داریم.

الف : محتوای قوی; قالب قوی.

ب : محتوای قوی; قالب ضعیف.

ج : محتوای ضعیف; قالب قوی.

د : محتوای ضعیف; قالب ضعیف.

حالت «الف » بهترین و مؤثرترین راهی است که ما می توانیم، در تبلیغ دینی داشته باشیم. چرا که محتوای ناب و آسمانی در اختیار داریم. اما غالبا به حالت «ب » که کار برد چندانی ندارد، گرفتار می شویم و با وجود مطالب ناب توان ارائه ی آن ها را در قالبی جذاب و قوی نداریم.

حالت «ج » را نیز عده ای انتخاب کرده اند و با این که اطلاعات عمیق و دقیقی از معارف اسلامی ندارند، تنها با جذابیت های ظاهری بازار تبلیغ را گرم می کنند و عده ای را به دنبال خود می کشانند و می توان آن را از مهمترین و مؤثرترین راه هایی دانست که دشمنان ما آن را برگزیده اند و خود را کاملا به آن مجهز کرده اند.

حالت «د» که عده ای به آن مبتلایند، کارایی ندارد و مشکلش ناگفته پیداست.

مهارت علمی:

پیش از این از «تبلیغ عملی » به عنوان راه اصلی برای رساندن پیام های الهی به مردم یاد کردیم با نگاهی به آیات و روایات این حقیقت را در می یابیم که «مبلغ » دینی علاوه بر آن که باید خود به صورت جدی به همه ی اصول و ارزش های اسلامی پایبند باشد، لازم است برای به سامان رساندن این رسالت بزرگ، در سنگر تبلیغ; با سلاح ها و ابزارهای لازم آشنا باشد و با کسب مهارت علمی در به کار گیری آن ها محتوای ناب و غنی دینی را در قالبی مناسب و جذاب ارائه کند.

قرآن و عترت بهترین نمونه در این وادی اند که معارف الهی را در اوج فصاحت و بلاغت به نمایش گذارده اند.

قال الصادق علیه السلام: «اعربوا حدیثنا فانا قوم فصحاء» (4) .

سخنان ما را درست نقل و ادا کنید زیرا ما خود فصیحیم و درست سخن می گوییم.

سلاح «قلم » و «زبان »

«الرحمن علم القران خلق الانسان علمه البیان » (5) .

خداوند رحمان قرآن را تعلیم داد. انسان را آفرید و به او (راه) آشکار کردن (نهانش) را آموخت.

آموزش «بیان » به انسان یکی از مظاهر رحمت الهی است; او می تواند در سایه این نعمت بزرگ مافی الضمیر خود را بیان کند و به این وسیله با هم نوعان خود ارتباط برقرار نماید.

انسان برای آشکار کردن خواسته های درونی خود دو وسیله ی مهم و اصلی در اختیار دارد که ما به دلیل اهمیت موضوع تبلیغ از آنها به عنوان سلاح یاد می کنیم.

مبلغ اگر بخواهد با مخاطبان خود ارتباط مؤثر برقرار کند و آموخته ها و باورهای درونی خود را با دیگران در میان بگذارد، باید هنر «نویسندگی » و «گویندگی » را به دست آوردو در به کار گیری سلاح «قلم » و «زبان » مهارت لازم را کسب کند. و معانی باطنی خود را بر دوش واژه ها به مخاطب برساند.

قال علی علیه السلام:

«الالفاظ قوالب المعانی » (6) .

واژه ها قالبهایی است که معانی (درونی انسان) در آنها جای می گیرد.

قرآن کریم به قلم و نگارش سوگند می خورد و از صدر اسلام این دو همواره مورد توجه پیشوایان دینی بوده اند. و خطابه نیز سابقه ی درخشانی در میان آنان داشته است (7) .

مبلغی که خود را مجهز به این دو سلاح کارا کند، می تواند با موفقیت در میدان مبارزه وارد شود و در «جهاد فرهنگی » از خاکریزهای ارزش های اسلامی پاسداری کند و یافته های دینی و معارف خود را از راه قلم و زبان بر سینه های تفتیده انسان ها جاری سازد و در حفظ و تقویت نیروهای مذهبی و جذب و نجات افرادی که در گردباد شبهات زهرآگین گرفتار شده اند بسیار مؤثر باشد.

درباره ی هنر نوشتاری اگر به بازار مطبوعات و کتاب سری بزنیم، خواهیم دید که، سهم چندانی در آن نداریم و اگر هم داریم، خریداران «محتوا» به دلیل جذابیت نداشتن کالاهایی که عرضه کرده ایم، رغبت چندانی به کارهایمان نشان نمی دهند.

درباره هنر گفتاری و خطابه نیز اگرچه کم و بیش جلساتی رسمی و غیر رسمی برگزار می شود، اما این هنر هم رو به افول است و به دلیل ارتباط عمیقی که بین نوشتار و گفتار وجود دارد، - این هنر هم به کاری سنتی و روزمره تبدیل شده و کارکرد گذشته خود را از دست داده و مبلغان نیز شور و شوق چندانی برای فراگیری فنون مربوط به آن نشان نمی دهند.

به نظر می رسد یکی از دلایل کم توجهی به این دو هنر نا آگاهی از ارزش و کار برد مؤثر آن ها در به سامان رساندن رسالت سنگین تبلیغ باشد. در حالی که «قلم » و «زبان » از ابزارهای اصلی و ریشه ی هنرهای دیگر در وادی تبلیغ به شمار می رود.

در اینجا با نگاهی گذرا به برخی از آیات و روایات به نکاتی درباره اهمیت نوشتار و گفتار اشاره می کنیم و توضیح بیشتر را به قسمت های آینده ی مقاله وامی گذاریم.

1- خداوند متعال در قرآن کریم تعلیم «بیان » را به انسان یکی از مصادیق رحمت خود دانسته است.

«بیان » آشکار کردن مافی الضمیر است که هم با قلم و هم با بیان می تواند صورت بگیرد و نباید «بیان » را منحصر در گفتار دانست.

2- نوشتار و گفتار ارتباطی نزدیک با یکدیگر دارند و تجربه نشان داده است افرادی که مهارت نویسندگی را کسب کرده اند و زیبا می نویسند، به صورت غیر مستقیم این مهارت در گفتارشان نیز تاثیر می گذارد و گفتاری دلپسند دارند.

3- تبلیغ بر خلاف تصور برخی که می پندارند، یک سویه است، ارتباطی دو سویه است. به این معنا که مبلغ با نوع رفتار نوشتاری خود تعیین می کند، مردم چگونه رفتاری با او داشته باشند.

قال علی علیه السلام:

«اجملوا الخطاب (استمعوا) جمیل الجواب » (8) .

[در معاشرت با دیگران] آنان را زیبا خطاب کنید تا پاسخی زیبا دریافت کنید.

4- اهل بیت علیهم السلام خود در اوج زیبایی و فصاحت و بلاغت سخن گفته اند. علی علیه السلام می فرمایند: «وانا لامراء الکلام وفینا تنثبت عروقه وعلینا تهدلت غصونه » (9) .

«همانا ما فرمانروایان کشور سخنیم که ریشه های آن به ما چنگ زده و بسته شده و شاخه های آن به طرف ما آویخته گردیده است » .

و مبلغان دینی که وارثان حقیقی آنانند، باید در این زمینه نیز مایه ی افتخار آنان باشند.

عن سلیمان بن مهران قال: دخلت علی الصادق علیه السلام وعنده نفر من الشیعه فسمعه یقول:

«معاشر الشیعه کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شینا قولو للناس حسنا واحفظوا السنتکم وکفوها عن الفضول وقبیح القول » (10) .

«ای گروه شیعیان! شما برای ما زینت باشید نه مایه ی ننگ، با مردم نیکو سخن بگویید و مواظب زبانتان باشید و آن را از زیاده گویی و زشت گفتاری باز دارید.» 5- یکی از عوامل جذب افراد، شیوایی و گوارایی در نوشتار و گفتار است.

قال علی علیه السلام:

«من عذب لسانه کثر اخوانه » (11) .

کسی که شیرین گفتار باشد، برادرانش زیاد می شوند.

6- قلم و زبان دو وسیله ی مهم برای اظهار باورها و آشکار کردن مطالب نهفته در نهان انسان است.

قال علی علیه السلام: «الکتاب ترجمان النیه » (12) .

«نوشتار گویای مقصود درونی انسان است.» قال علی علیه السلام: «الالفاظ قوالب المعانی » .

«واژه ها قالب هایی اند که معانی (درونی انسان) در آن ها جای می گیرند.» 7- نوشته ها و گفته ها می تواند آثار ژرف خوب و بد در وجود افراد بگذارد.

قال علی علیه السلام: «رب قول انفذ من سهام » (13) .

«چه بسا سخنی که از تیرها مؤثرتر باشد.» 8- شخصیت انسان زیر زبان و قلم او پنهان است و نوع گفتار و نوشتارش می تواند معرف روحیات و باورهای او باشد.

قال علی علیه السلام:

«تکلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه » (14) .

«سخن بگویید تا شناخته شوید، همانا (شخصیت) انسان در زیر زبانش پنهان است.» 9- تا موضوعی را نگفته و ننوشته ایم در اختیار ماست که کاملا در بیانش دقت کنیم ولی پس از آن، دیگر در اختیار ما نیست و این مخاطبانند که چگونه آن را دریافت می کنند.

قال علی علیه السلام:

«الکلام فی وثاقک مالم تتکلم به فاذا تکلمت به صرت فی وثاقه » (15) .

«تا وقتی صحبت نکرده ای سخن در اختیار توست، اما وقتی سخن گفتی تو در گروآنی » .

موضوع قسمت آینده ی این مقاله ابزارها، شیوه ها و قالب های تبلیغی خواهد بود.

پی نوشت ها:

1) نحل / 89، آیات دیگر: بقره / 185، آل عمران / 138 و انعام / 19.

2) بصائر الدرجات / 6.

3) بحار الانوار، ج 7، ص 144.

4) اصول کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب 17، حدیث 13.

5) الرحمن / 1- 4.

6) میزان الحکمة، ج 8، ص 452.

7) برای توضیح رک: کتاب ادبیات و تعهد در اسلام تالیف محمد رضا حکیمی.

8) میزان الحکمة، ج 8، ص 451.

9) نهج البلاغه، خطبه 133.

10) میزان الحکمه، ج 8، ص 450.

11) لعمان، ج 8، ص 451.

12) میزان الحکمة، ج 8، ص 222.

13) میزان الحکمة، ج 8، ص 435.

14) نهج البلاغه / ق 392.

15) نهج البلاغه / ق 381.

تبلیغ در سیره و گفتار عارفان

واعظان عارف

الف) حاج میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله

وی از عالمان عامل و واعظان بیدار دل بود. این انسان متقی خوش گفتار بر ساحل نهج البلاغه نشسته بود و می دید این کتاب شریف، از موعظه موج می زند; اما نکته ای را درخور توجه می دانست و آن این بود: «موعظه ای دل را زنده می کند که از نفس و دهانی برآمده باشد که خود مستحق به آن حقیقت باشد.» از این جهت کلام خداوند به حضرت عیسی را به یاد داشت که: «اول خود را موعظه کن، اگر سود بردی، آن گاه مردم را نصیحت نمای.» ایشان خود را از موعظه بی نیاز نمی دانستند، زیرا دانستن مطلبی را با متذکر شدن و تحت تاثیر مؤمن متقی قرار گرفتن، یکی تصور نمی کردند. سخن این عارف عابد چون از ذخیره ی معنوی برخوردار بود، به مخاطبان خویش حرارت ایمان، گرمی تقوا و نورانیت دل می بخشید. «سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند» . (2)

استاد شهید مطهری درباره ی ایشان گفته است:

«… مواعظ و اندرزهایش چون از جان برون می آمد، لاجرم بر دل می نشست. هر وقت به قم می آمد، علمای طراز اول با اصرار از ایشان می خواستند که منبر بروند و موعظه نمایند. منبرشان پیش از آن که قال باشد، حال بود» . (3)

استاد فولادگر می گوید: وقتی حاج میرزا علی آقا به کرسی وعظ می نشست، انسان گفتارش را در سیمایش مشاهده می کرد… یاد دارم موقعی که آغاز به سخن می نمودند، آن حالت خضوع و خشوع که نسبت به کلام خدا و سخنان مولی داشتند، حالت عجیبی را در مردم به وجود می آورد. (4)

هم چنین نقل شده است:

محور سخنرانی های ایشان دو چیز بود:

یکی پیرامون امامت ائمه اثناعشر علیهم السلام و دیگری نهج البلاغه. سخنان حضرت علی و سایر ائمه علیهم السلام را با قلبی خاشع و چشمی اشکبار می گفتند. کلامشان بر دل شنوندگان فرو می نشست و در بیان وقایع کربلا ید طولایی داشتند و چون مقتل می خواندند، شانه هایشان می لرزید و ممکن نبود کسی هنگام موعظه کردن ایشان تحت تاثیر قرار نگیرد و دگرگون نشود; اگر چه به گناهان و خطاهایی آلوده بود. (5)

استاد حیدرعلی برومند می گوید: روزی در تخت فولاد اصفهان بودم. در مجلسی که در یکی از تکیه ها، تشکیل شده بود، افرادی که انتساب به عرفان و طریقه های تصوف داشتند، راجع به معارف الهی سخن می گفتند، ولی از بیانات آنان هیچ تاثیر و انقلابی در وجودم پدید نیامد و حتی دیدم که یکی از آنها روایتی خواند که از حیث نحوی غلط بود. از این محفل بی رونق که برگشتم، به مدرسه ی صدر رفتم. در ایوان حجره ای، چند نفر طلبه نشسته و مجلس روضه ای ترتیب داده بودند. مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله تشریف آوردند و منبر رفتند. چون موعظه را آغاز کردند، حال ما چند نفری که آن جا بودیم دگرگون شد. تحولی در اثر فرمایش های این واعظ متعظ در ما پدید آمد که کمتر اتفاق می افتد. این از مقام معرفت و اخلاص ایشان نسبت به حضرت احدیت بود که در ما اثر کرد و با وجود آن که متجاوز از شصت سال از این خاطره می گذرد، هر وقت به یاد می آورم، آن حال و بیان جذاب برایم باقی است و تحت تاثیر آن اوقات فراموش نشدنی هستم (6) .

ب) آیت الله آخوند ملا علی معصومی همدانی رحمه الله

درباره ی وی گفته اند:

ایشان در موعظه و منبر، همانند مرحوم شیخ جعفر شوشتری بود. سخنان و بیانات حکمت آمیز و مؤثری داشت که همه را تحت تاثیر قرار می داد. شب های جمعه در مسجد خودشان بعد از نماز در حالی که در داخل محراب نشسته بود، صحبت می کرد و به تفسیر آیات قرآن می پرداخت. در ایام ماه رمضان اغلب از نهج البلاغه سخن می گفت. وقتی خطبه ی همام را با آن لحن سوزناک و بیان شافی از عمق دل بیان می داشت، هم خود در بالای منبر گریان بود و هم حضار مسجد یکسره در ناله بودند و زاری و سوز و گداز (7)

ج) علامه سید علی آقا قاضی تبریزی

رحمه الله یکی از اعاظم علمای نجف درباره ی جلسه ی سخنرانی این عارف کامل می گوید:

روزی به یکی از مجالس خاص ایشان راه یافتیم. وقتی از منزل بیرون آمدم، عبا را روی سر و صورتم کشیدم و راه افتادم و مالک اشک های چشمانم نبودم و بی اختیار گریه می کردم. به هر کجا و به هر کس که نگاه می کردم، بدم می آمد و در اثر انقطاع موقت، طاقت ماندن در دنیا و زندگی با مردمان از من سلب شده بود… (8) .

د) شهید آیت الله دستغیب رحمه الله

درباره ی جلسات وعظ و سخنرانی آیت الله شهید دستغیب گفته شده است:

«… همه از سخنان ایشان به قسمی منقلب می شدند که گاهی از همان آغاز صحبت گریه می کردند. چه بسیار جوان هایی که دیندار، متهجد و هدایت شدند و چه پیرها که از گذشته های خود تائب گردیدند.

چه سحر بیانی داشت که این طور دگرگون می ساخت، نه! سحر بیان نبود; بلکه آن روح صاف و ملکوتی بود که از لا به لای سخنانش جان می بخشید.

برخی از جوان ها پس از بیرون آمدن از مجلس اخلاقش، در کوچه ها تلو تلو می خوردند; یعنی، تعادلشان را چون مست ها از دست می دادند، اما مست یاد خدا و عشق به الله بودند.» هم چنین درباره ی این عارف زنده یاد گفته اند: «… نفس گرمش چنان حال آور بود که گاهی برخی افراد، از سخنانش به حال عشوه می افتادند و برخی ناز پروردگان از ترس این که سخنان آتشین ایشان، جرقه ای به خرمن خیالات واهی شان بیفتد، به مجلس ایشان حاضر نمی شدند…

آری شهید دستغیب نمودار اخلاص، مجسمه ی تقوا و فضیلت و مظهر زهد و عبادت بود… حق مطلب آن است که «استعاذه ی حقیقی داشت و خودش را ساخته بود…

با ریاضت های طولانی و شرعی با شیطان جنگید و پیروز شد. از این رو سخنان ایشان، این چنین بر دل ها می نشست، چون از دلی صاف و بی غبار برمی آید و این گونه راه تهذیب نفس و تحصیل اخلاق فاضله را می آموزد (9)

ه - حاج شیخ عباس تهرانی رحمه الله

درباره ی ایشان آمده است که:

سوز و گداز آقا شیخ عباس تهرانی در مصائب اهل بیت از مسائل مورد توجه و عبرت آموز حیات آن فرزانه است. مجالس ایشان، غالبا از شور و حال خالی نبود.

آیت الله خسروشاهی در این باره نگاشته است: «مجلسی به نام دعای ندبه در منزل یک نفر به راه انداختند که بنده گاهی شرکت می کردم. افراد آن بیش از چهار یا پنج نفر نبودند. حاج شیخ عباس تهرانی، می خواندند و می گریستند و واقعا منبرها و جلساتی که به وسیله ی ایشان اقامه می شد، بسیار مؤثر بود تا جایی که ما چند نفر جوان، با آن همه تنگدستی به فکر طلبگی افتادیم (10) » .

3- راستی و راستگویی

پیشوای عارفان و امام مؤمنان حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: «ان الله عز وجل لم یبعث نبیا الا بصدق الحدیث واداء الامانة الی البر والفاجر (11) » ; همانا خدای عز وجل، هیچ پیامبری را نفرستاد، مگر به راستگویی و برگرداندن امانت به امانت گزاران، چه نیک و چه بد» .

مهم ترین مساله وارجمندترین نکته در تبلیغ ووعظ، صدق وراستگویی است.

واعظ و اندرزگو، باید در همه حال - به خصوص در حال وعظ و نصیحت - از مسیر صداقت و راستی خارج نشود و با تمام وجود، صادقانه سخن بگوید و از بیان مطالب کذب، ضعیف و خلاف احتیاط دوری کند.

عالم پرهیزگار شیخ عباس قمی رحمه الله خطاب به واعظان و مبلغان می فرماید:

«از سخن دروغ و افترا به خدا و حجت های او و علمای دین دوری کن; نه بر حدیث بیفزا و نه در آن تدلیس کن و نه دروغی را به عنوان زبان حال نقل نما» . (12)

عارف الهی مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس سره نوشته است:

«… واعظی را آفت های ویژه ای است، فراوان و ظریف. این آفت ها، همان آفت های زبان است که بزرگان از ترس آنها، به سکوت پناه می بردند و با وجود برتری کلام بر سکوت (هر چند که تمام خوبی ها به وسیله ی کلام نازل و استوار گشته و با کلام، خوبی ها در زمین منتشر شده است)، سکوت را بر کلام ترجیح داده اند.

بر واعظ است که تمام ریزه کاری ها را برای کسب صدق و اخلاص مراعات کند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ، مراقب زبان خویش باشد.

مطلبی را بدون دلیل به خدا نبندد; بدون آگاهی و علم سخن نگوید; به هنگام موعظه ی دیگران، خود را مبرا نسازد; دیگران را نادان و خود را برتر نپندارد; فتنه ایجاد نکند و..» . (13)

سالک عارف، بهاری همدانی رحمه الله در مذمت واعظان و سخنرانانی که هیچ اهمیتی به راستی و صدق گفتار خود نمی دهند، می نویسد:

«… بعضی که صنعت ترکیب کلمات دارند، در تشبیهات و استعارات و تزیین الفاظ استادند، از برای تکثیر رغبت مردم و تحصیل مریدین از عوام … و به جهت این مطلب، می زنند اخبار و آیات را بعضی به بعضی و مداخله می دهند کلمات خارجه از قوانین شرع و عقل را. و باک ندارند از نقل دروغ و حکایات عجیبه و غریبه; حرصا فیه من حصول وقع کلماته ومقالته فی الصدور [ به خاطر حرصی که در این فرد وجود دارد که کلمات و گفتار خود را در سینه ها جای دهد.] و [نیز] نقل شبهاتی می کنند که جایز نیست نقل آنها و از اذهان نمی توانند به آسانی رفع کنند… کلا - ورب الکعبة - که چنین اشخاصی سالک مسلک هدایت باشند و ایقاظ یکی از جهالت کرده باشند; چه این که ضررشان ابقی و ادوم [ پایدارتر و بادوام تر ] است و فسادشان اکثر و اعظم; بل هم اشر الناس وآخزیهم من الخناس [ بلکه آنان بدترین مردم و رسواتر از شیطان خناس اند (14) ] .»

دل نیارامد ز گفتار دروغ آب و روغن هیچ نفروزد فروغ

در حدیث راست آرام دل است راستی ها، دانه ی دام دل است

(مولوی)

آری صدق و راستی از مهمات امر موعظه و تبلیغ است. گفتار افراد صادق و راستگو، همواره بر شنوندگان تاثیر می گذارد و آنان را به گلستان دین، جذب می کند. مبلغ واقعی، با بیان روایات صحیح السند و ذکر داستان ها و حکایت های واقعی و خواندن مراثی معتبر و نیز نیالودن زبان به دروغ و مطالب ضعیف و غیر واقعی، بهتر خواهد توانست با مردم صحبت کند و آنان را در مسیر هدایت قرار دهد.

شایسته نیست که واعظ و سخنران مذهبی، زبان به کذب بگشاید و نکات غیر واقعی به مردم بگوید.

چنان که عبدالله بن خبیق می گوید: «لکل تاجر راس مال وراس مال صاحب الحدیث الصدق (15) ; برای هر تاجری، مال التجاره ای هست و مال التجاره ی شخص حدیث گو، راستی است » .

علامه راغب اصفهانی می نویسد:

«حد و مرز راستی و صدق آن است که کلام هم با باطن و عقیده و ضمیر انسان مطابقت داشته باشد و هم با آنچه از آن خبر داده می شود. و اگر یکی از این شروط از بین برود، آن سخن را صدق نمی گویند… صدق و راستی، یکی از ارکان بقای عالم است که اگر نابود شود، نظام عالم نیز از بین می رود و نیز ریشه ی تمام خوبی ها و حاصل و نتیجه ی تقوا است که اگر نباشد، احکام تمامی ادیان باطل می شود. از این رو خداوند فرمودند: «ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا پیشه کنید و در گروه راستگویان باشید» . (16)

مرحوم سید عبدالله شبر رحمه الله می نویسد:

«پایین ترین مراتب صدق این است که انسان در همه ی حالات سخن راست بگوید. کمال راستگویی (صدق در گفتار) این است که تا ضرورت ایجاب نکند، از سخنان غیر صریح خودداری کند که مبادا خلاف منظورش فهمیده شود و قلبش صورت کاذبی به خود گیرد… بالاترین و کمیاب ترین مرحله ی راستی، صدق در مقامات دین می باشد; مثل صدق در خوف و رجا، تعظیم پروردگار، زهد، محبت، توکل و سایر مکارم اخلاق…» . (17)

به گیتی کیمیا جز راستی نیست که عز راستی را کاستی نیست

من از تو راستی خواهم که جویی همیشه راست ورزی، راست گویی

(اسعد گرگانی)

ناصحان صادق

1- عارف فرزانه ملا عباس تربتی رحمه الله، در وعظ و سخنرانی بسیار محتاط بود. غالبا هنگام موعظه و یا گفتن مسائل دینی و یا ذکر مصائب اهل بیت، از روی کتاب هایی که آنها را معتبر می دانست، می خواند.

آن مرحوم علاوه بر این که خود احتیاط را در وعظ و تبلیغ رعایت می کرد، دیگران را نیز در این زمینه یاری می کرد. روش او این چنین بود که هر گاه در شهر، در مجلس روضه دعوت داشت به منبر می رفت و احیانا در وسط منبر او، واعظی دیگر می رسید، از منبر پایین می آمد و می گفت شما بفرمایید که از کار خود باز نمانید… در روستاها نیز تمام روضه خوان های محل را پیش از خودش به منبر می فرستاد و هر گاه آنان جمله ای را غلط می گفتند یا مطلب ناصحیحی بیان می کردند، در حضور جمع چیزی نمی گفت و در خلوت خیلی مؤدبانه می گفت: این مطلب صحیح نیست یا این عبارت صحیحش چنین است (18) .

2- آورده اند: ابوطالب خزرج فقیه و عارف قرن چهارم هجری، در اول مجلسی که در شیراز داشت، بر کرسی نشست. آن گاه به مردم نگریست و با صداقت گفت: نمی دانم چه گویم، گناه کاری هستم میان گناه کاران و بگریست و مردم را بگریانید و فریاد و گریه ی مردم از مجلس برخاست (19) .

3- مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی در خطابه و سخنوری کم نظیر بود و ذوق و استعداد ذاتی وی، در این موهبت الهی دخالت داشت… دانش قوی، تسلط بر منابع قرآنی و روایی و آگاه بودن بر روح تعلیمات اسلامی از یک سو و شناخت مقتضیات زمان و اوضاع روزگار، مصالح جامعه ی مذهبی و چگونگی موضع گیری در مقابل جریان های موجود، وعظ و خطابه اش را تقویت نموده بود.

خصوصیت دیگرش - که از نوادر است و در افرادی چون او مشاهده می گردید - صدق و راستگویی و نیت خالصانه ایشان است. می کوشید، در تشریح مباحث دینی و معرفی سیره ی اهل بیت علیهم السلام از منابع معتبر و مستند به صورتی صحیح بهره گیرد و با پرهیز از نقل قول سست، به سخنوری بپردازد. گرفتار عوام زدگی نبود و آنچه را که مردم از آنها خوششان می آمد، بر زبان نمی راند; بلکه نیاز افراد را در نظر می گرفت و بر حسب مصالح دینی، به ارشاد می پرداخت…

گوینده ای بصیر و سخنوری مطلع و در عین حال پرهیزگار و مطیع اهل بیت علیهم السلام بود که معلوماتش را منحصر به چند کتاب مقتل محدود نساخته بود; بلکه حقایق تاریخ صدر اسلام و واقعیت نهضت حسینی را با استناد به مآخذ و مدارکی که خود آنها را از میان منابع گوناگون استخراج کرده بود، باز می گفت (20) .

4- مرحوم شیخ جعفر شوشتری در زهد و تقوا، شهرت به سزایی یافته بود. ایشان سفری از عراق به ایران نمود. وقتی وارد تهران شد، جمعیت زیادی به ملاقاتش رفتند. مردم از آن مرحوم خواستند آنها را موعظه و نصیحت کند، ایشان نیز بنا به درخواست مردم، سرش را بلند کرد و فرمود:

ای مردم! بدانید و آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و مطلب دیگری نفرمود. لکن این سخن تکان دهنده، اثر خودش را بخشید، به طوری که اشک ها جاری گردیده، قلب ها در هم تپیده و حالت مردم به شکل عجیبی دگرگون گردید (21) .

5- مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله منبر رفتن یکی از وعاظ را حرام نمود; زیرا او بر فراز منبر صحبت های ناروا و نادرستی می کرد. هدف مرحوم سید این بود که مردم از دور این منبری پراکنده شوند و در نتیجه وی پی به خطای خود برده، از کارش دست بردارد (22) .

6- درباره ی مرحوم حاج شیخ محمد کاظم رحمه الله گفته اند: ایشان خیلی متهور بود. در منبر هم خیلی مقید بود مبادا کسی حرف غلط و نادرستی بزند (23) .

7- از قاسم بن محمد (زاهد و فقیه مدینه) درباره ی مطلبی سؤال کردند، وی فرمود:

جواب صحیح این مساله را نمی دانم. پرسشگر گفت: من بدین منظور به سوی تو شتافتم که غیر از تو شخص دیگر را به شایستگی نمی شناسم؟ ! قاسم گفت:

سوگند به خداوند متعال که من پاسخ درست پرسش تو را نمی دانم. در این اثنا یکی از بزرگان و افراد سالمند قریش به او گفت: برادرزاده! در کنار این شخص بنشین و جواب مساله او را بیان کن. سوگند به خدا در هر مجلسی که تو را در جمع دیگران مشاهده کردم، کسی را که از تو فاضل تر و دانشورتر باشد، تاکنون ندیده ام.

قاسم گفت: به خدا قسم اگر زبانم را از بیخ و بن برکنند، برای من محبوب تر است از این که درباره ی چیزی سخن بگویم که بدان علم و آگاهی ندارم (24) .

پی نوشت ها:

1) ترجمه الذریعه الی مکارم الشریعه (کرانه ی سعادت)، ص 138- 140 .

2) ناصح صالح (زندگی میرزا علی آقا شیرازی)، غلامرضا گلی زواره، ص 181 و 182. انتشارات حضور، 1378 .

3) سیری در نهج البلاغه، مقدمه.

4) ناصح صالح، ص 188 .

5) همان، ص 188 و 189 .

6) طبیب جسم و جان، ص 75 .

7) همچو سلمان (زندگی نامه ی آخوند معصومی همدانی)، محمد قنبری، قم، ص 79 انتشارات نهاوندی.

8) اسوه ی عارفان (سید علی آقا قاضی)، ص 168 .

9) یادواره ی شهید آیت الله دستغیب، ص 13- 15 .

10) دو عارف سالک، ص 78 .

11) اصول کافی، ج 2، ص 104 .

12) حوزه، شماره ی 47، ص 83 .

13) المراقبات، ص 284 .

14) تذکرة المتقین، ص 104 .

15) شرح بر مقامات اربعین، ص 107 .

16) ترجمه ی الذریعه… ، ص 148 .

17) الاخلاق، ص 433 .

18) فضیلت های فراموش شده، ص 116 .

19) داستان عارفان، ص 113 .

20) ناصح صالح، ص 190 و 191 .

21) یکصد داستان خواندنی، ص 52 .

22) همان، ص 76 .

23) ستاره ی درخشان شوشتر، ص 20 .

24) مردان علم در میدان عمل، ج 1، ص 176 .

رنج های پیامبر در مسیر تبلیغ

شیوه ی تبلیغ و دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدت 23 سال یکی از عوامل اصلی در موفقیت مکتب اسلام در برابر شرک جاهلی (با تمام امکانات و استعدادهایش) شد. این دعوت البته در ارتباط مستقیم با شخصیت کمال یافته ی او بود. شخصیتی که استقامت، صبر و بردباری از ویژگی های بارز اوست.

آنچه در این مقاله می خوانیم (به مناسبت 28 صفر رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله) بازخوانی شفابخش اندکی از انبوه سختی ها و دشواری هایی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول دوران نبوت متحمل شد تا بدانیم رسول اکرم صلی الله علیه و آله در چه محیطی و با وجود چه انسان ها و تحمل چه مشکلاتی توانست «تبلیغ دین » را به انجام رساند. این دشواری ها را می توان به دو شیوه ی موضوعی یا تاریخی بازگو کرد ما ضمن رعایت موقعیت تاریخی مطالب خود را به صورت موضوعی ارائه خواهیم کرد.

الف دوره ی دعوت غیر علنی (راز بی تفاوتی قریش)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از شروع رسالت به مدت سه سال به دعوت غیر علنی پرداخت و در این مدت توانست هسته ی اولیه ی مسلمانان را تشکیل دهد. در این دوره حضرت خدیجه (س)، امیر مؤمنان علی علیه السلام زید بن حارثه، زبیر بن عوام، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحة بن عبیدالله، ابوعبیده جراح، ابوسلمه، ارقم بن ابی الارقم و… آیین اسلام را پذیرفتند. (1)

هدف اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله در این دوره ایجاد یک پایگاه هر چند کوچک از مسلمانان بود که بتواند دعوت خود را از طریق آنان در گسترده ای وسیع تر ابلاغ کند. زهری می نویسد: «رسول خدا صلی الله علیه و آله به شیوه ای پنهانی مردم را دعوت می کرد و به دنبال دعوت او برخی از جوانان و مستضعفان به او گرویدند، تا آن که شمار آن ها به فزونی نهاد.» قریش در این دوره نسبت به دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله عکس العمل تندی نشان نمی دادند و راز آن، دعوت غیر علنی پیامبر صلی الله علیه و آله در این دوره بود. همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز نظریات تندی که صریحا احساسات خویش را جریحه دار کند بر زبان نمی راند و تنها کسانی را که لایق و مستعد می دید دعوت می کرد. بر همین اساس قریش و ابوسفیان در طول این دوره سرمست از عیش و نوش خود، با لبخندی تمسخر آمیز اخبار مربوط به دعوت او را نادیده می گرفتند و بی اهمیت جلوه می دادند. البته این امر سابقه تاریخی نیز داشت. زیرا «ورقة بن عبدالله » و «امیه » نیز داعیه مسیحی گری داشتند و مردم را به تورات و انجیل دعوت می کردند ولی به دلیل نیافتن یار و یاور رفته رفته شعله دعوتشان خاموش شد. خود ابوسفیان هنگامی که اخبار دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را می شنید می گفت شعله ی ادعای تبلیغ او نیز مانند دعوت ورقه و امیه به همین زودی خاموش خواهد شد و خودش نیز به فراموش شدگان خواهد پیوست.

بعد از آن که پیامبر صلی الله علیه و آله توانست تعدادی از مردم مکه را با خود همراه سازد و به همراه آنان اعمال عبادی به جای آورد، در فکر جذب خویشاوندانش افتاد تا آنان را نیز با خود همراه کند، این کار علاوه بر این که آغاز اصلاح از درون و خانواده بود، مبتنی بر واقع نگری پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به مناسبات اجتماعی آن عصر نیز بود. ساختار قبیله ای آن روزگار به گونه ای بود که با پیروی و حمایت قوم از پیامبر صلی الله علیه و آله، وی پایگاه اجتماعی قوی تری به دست می آورد. این دعوت بر پایه آیه ی «وانذر عشیرتک الاقربین » (2) آغاز شد. مفسران می نویسند: خداوند او را مامور کرد تا خویشان خود را به آیین خویش بخواند. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از بررسی جوانب از علی علیه السلام که سیزده یا پانزده سال سن داشت خواست غذایی تهیه کند و شیر نیز بیاورد. آن گاه چهل و پنج نفر از سران بنی هاشم را دعوت کرد و ضمن پذیرایی خواست دعوت خود را برای آن ها بازگو کند، اما یکی از عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی ابولهب با طرح سخنانی سبک، آمادگی جلسه را برای طرح مطلبی به آن مهمی از بین برد، لذا پیامبر صلی الله علیه و آله فردای آن روز نیز آنان را دعوت کرد و این بار سخن خود را بعد از ستایش خدا و اعتراف به وحدانیت او این گونه ادامه داد:

به راستی هیچ گاه راهنمای یک جمعیت به کسان خود دروغ نمی گوید، به خدایی که جز او خدایی نیست من فرستاده شده ی خدا به سوی شما و عموم جهانیان هستم. [ای خویشاوندان]، به خدا سوگند همانگونه که می خوابید می میرید و همانطور که بیدار می شوید برانگیخته خواهید شد، و طبق کارهایتان محاسبه می شوید و این بهشت دائمی خدا (برای نیکوکاران) و دوزخ همیشگی او (برای بدکاران) است (3) . سپس ادامه داد: هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آن چه من برای شما آورده ام، نیاورده است. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام. خدایم به من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم. کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد؟ «فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی ووصیی وخلیفتی فیکم.» بعد از پایان سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله سکوت همه ی مجلس را فرا گرفت، یک مرتبه علی علیه السلام سکوت را شکست و گفت: ای پیامبر صلی الله علیه و آله خدا من آماده ی پشتیبانی از شما هستم.

پیامبر صلی الله علیه و آله از او خواست که بنشیند و دو بار دیگر درخواستش را مطرح کرد اما باز جز علی علیه السلام کسی پاسخ نداد. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ان هذا اخی ووصیی وخلیفتی علیکم فاسمعوا له واطیعوه » «[مردم، ] این (علی) برادر و وصی و جانشین من است میان شما! به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید» . در این هنگام جلسه پایان یافت و حاضرین با پوزخند به ابوطالب کنایه زدند که: محمد دستور داد از پسرت پیروی کنی و از او فرمان ببری. (4)

در این گزارش تاریخی نیز عدم حساسیت قریش به دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را مشاهده می کنیم و با این که پیامبر صلی الله علیه و آله ضمن این دعوت تمام بزرگان قوم را به طور رسمی از هدف خود آگاه ساخت ولی آنان به دلیل این که خطری تا آن لحظه از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله احساس نکرده بودند، همه چیز را با خنده و تمسخر پشت سر گذاشتند و این نبود مگر به برکت تبلیغ برنامه ریزی شده رسول خدا صلی الله علیه و آله. بنابر این در این دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلیل رعایت پنهان کاری تبلیغی، سپس کار کردن روی اشخاص به صورت فردی و آن گاه عادی سازی تبلیغ خود در جمع خاندانش موفق شد از ایجاد هر نوع تنش تند جلوگیری کند.

آغاز دعوت رسمی

بعد از سه سال دعوت پنهانی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دعوت خود را به صورتی آشکار مطرح کرد.

او روزی در کنار کوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خداپرستی دعوت کند. ابتدا با واژه یا مباحاة که عرب به جای زنگ خطر به کار می برد، توجه همه را به خود جلب کرد، آن گاه با استفاده از شخصیت ممتاز خود و سابقه ی درخشانش در امانت داری و راستگویی به آنان گفت: ای مردم! اگر به شما بگویم پشت این کوه دشمنان شما موضع گرفته اند و قصد تجاوز به مال و جان شما را دارند، باور می کنید؟ همه تصدیق کردند و گفتند: آری! ما تا به حال دروغی از تو نشنیده ایم. فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمی توانم کاری بکنم، من شما را از عذاب دردناک می ترسانم. موقعیت من همانند دیده بانی است که دشمن را از نقطه ی دور می بیند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان می شتابد و با شعار مخصوص آنان را از این پیشآمد با خبر می کند. (5)

ادبیاتی که در این گفتار و دعوت به کار رفته چنان است که وجود خدا را فرض مسلم گرفته و قوم را از عذاب او برحذر داشته است و این گویای وجود صبغه هایی از خدا باوری در میان آن قوم است که هر چند رو به اضمحلال بود ولی به دلیل وجود موحدانی اندک هنوز شعله هایش فروغی داشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از این پیش زمینه نیز به خوبی استفاده کرد.

نکته دیگر این که تصدیق مردم نشان می دهد دعوت سه ساله حضرت (پنهانی) به گونه ای بود که احساسات قریش و مردم را برنیانگیخت تا آنان دست به تحریف و ترور شخصیت وی بزنند و چنان تبلیغ در محیطی آرام صورت پذیرفت که شخصیت حضرت کاملا بکر و زلال باقی مانده بود. اما اینک دیگر همه چیز عیان شده بود و پیامبر صلی الله علیه و آله می باید تمام هجمه ها را به جان بخرد و از همین دوره و در پی اعتراض های علنی و بی پرده به آیین بت پرستی بود که موج فشارها به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و اقلیت مسلمان روی آورد. (6) قریش در طول ده سال برنامه های مختلفی را برای از بین بردن نهضت تبلیغی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تدارک دید که آخرین آن نقشه قتل و اقدامات نظامی بود. فهرست این اقدامات و مقاومت های پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر هر یک چنین است.

1- سیاست فشار قبیله ای اولین اهرم قریش برای مقابله با تبلیغ رسول اکرم صلی الله علیه و آله فشار از سوی قبیله و به طور طبیعی رئیس قوم، یعنی ابوطالب علیه السلام بود. آنان به طور دسته جمعی نزد او رفتند و گفتند: برادرزاده ات خدایان ما را ناسزا می گوید و آیین ما را به زشتی یاد می کند و به افکار ما می خندد و پدران ما را گمراه می داند. یا از او بخواه دست از ما بردارد یا او را در اختیار ما بگذار و حمایت خود را از او سلب کن (7) .

در متن این پیشنهاد دو موضوع «مصالحه » یا «تهدید و رفع حاشیه امنیتی » مطرح بود.

ابوطالب با تدبیری خاص آنان را باز گرداند اما به خاطر بیانات پیامبر صلی الله علیه و آله و تاثیر سخنان وی مخصوصا در ماه های حرام که حجاج به مکه می آمد، آنان بار دیگر نزد ابوطالب آمدند و این بار تنها در قالب تهدید به وی گفتند: ابوطالب! تو از نظر شرافت و سن بر ما برتری. قبلا هم گفته بودیم که برادرزاده ی خود را از تبلیغ آیین جدید باز دار اما تو اعتنا نکردی، اکنون صبر ما به پایان رسیده است. لازم است او را از هر نوع فعالیت باز داری و گرنه با او و تو که حامی او هستی مبارزه خواهیم کرد. ابوطالب قول داد سخنان آنان را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بگوید و چون پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر شد، فرمود: عمو جان! به خدا سوگند هر گاه خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، تا از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود باز گردم، هرگز چنین نخواهم کرد تا آن که بر مشکلات پیروز شوم و به مقصد نهایی برسم یا در این راه جان دهم (8) .

ابوطالب نیز گفت: به خدا سوگند دست از حمایت تو برنمی دارم تا ماموریت خود را به پایان برسانی (9) .

2- دورسازی حامیان

همانطور که گفته شد، قریش دیگر تحمل وجود پیامبر صلی الله علیه و آله را نداشت لذا این بار در صدد برآمدند، تا حمایت های سیاسی و اجتماعی ابوطالب از وی را قطع کنند. (زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جهت اقتصادی از سوی حضرت خدیجه و از جهت سیاسی و قبیله ای از طرف ابوطالب علیه السلام حمایت می شد.) لذا وقتی دور هم جمع شدند گفتند: حمایت ابوطالب از محمد شاید به این خاطر است که او را به فرزندی برگزیده است، پس زیباترین جوانان قریش را نزد او می بریم. آنان (عمارة) بن ولید بن مغیره را همراه خود بردند و گفتند: ابوطالب! فرزند «ولید» جوانی شاعر، سخنور، زیبا چهره و خردمند است. حاضریم او را به تو واگذاریم تا به پسری برگزینی و در عوض از حمایت محمد دست برداری. ابوطالب که از شدت خشم برافروخته شده بود، بر سر آنان داد زد و گفت: معامله خیلی بدی با من می کنید. من فرزند شما را در دامن خود تربیت کنم و شما فرزند [خوانده] مرا بکشید. به خدا قسم این کار نشدنی است (10) .

قریش در صدد بودند به این ترتیب چتر حمایتی ابوطالب را از سر پیامبر صلی الله علیه و آله بردارند و به این ترتیب او را به قتل برسانند. از همین نکته اهمیت وجود ابوطالب برای بقای دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله روشن می شود.

3- تطمیع

گام بعدی قریش برای متوقف کردن تبلیغ رسول خدا صلی الله علیه و آله، تطمیع بود. اما باز ناموفق ماندند آنان تصمیم گرفتند پیامبر صلی الله علیه و آله را با پیشنهاد منصب، ثروت و تقدیم هدایا و زنان زیبا تطمیع کنند، شاید از دعوت خود دست بردارد لذا با هم به خانه ابوطالب آمدند.

یکی از آنان گفت: ای ابوطالب! محمد صفوف فشرده ما را متفرق ساخت و سنگ تفرقه در میان ما افکند و به عقل ما خندید و ما را و بت های ما را مسخره کرد. هر گاه محرک او بر این کار نیازمندی است ما ثروت هنگفتی در اختیار او می گذاریم. اگر مقام می خواهد، او را فرمانروای خود می کنیم و سخن او را می شنویم اگر بیمار است، بهترین پزشک ها را می آوریم و… ابوطالب رو به پیامبر صلی الله علیه و آله کرد و پرسید: چه می گویی؟ . فرمود: من از آنان چیزی نمی خواهم تنها در مقابل چهار پیشنهاد آن ها، یک سخن از من را بپذیرند تا در پرتو آن بر عرب حکومت کنند و غیر عرب را پیرو خود کنند. در این لحظه ابوجهل برخاست و گفت: حاضریم به ده سخن تو گوش کنیم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تنها سخن من این است که به یگانگی خدا اعتراف کنید (تشهدون ان لا اله الا الله) این سخن، آنان را چنان در بهت و حیرت فرو برد که از در ناامیدی گفتند: سیصد و شصت خدا را ترک کنیم و خدای یگانه ای را بپرستیم!؟ (ندع ثلاث ماة وستین الها ونعبد الها واحدا؟) .

4- پیشنهاد مصالحه

مشرکان همچنان اصرار داشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله کار خود را محدود کند و حداقل با خدای آنان کاری نداشته باشند. به نقل سیره نویسان و مفسران سوره ی کافرون در برابر درخواست چند نفر از اشراف قریش مانند (حارث بن قیس، عاص بن وائل، ولید بن مغیرة، امیة بن خلف) نازل شد. آنان گفتند: ای محمد! بیا و از دین ما پیروی کن، ما هم از دین تو پیروی می کنیم. تو یک سال خدایان ما را پرستش کن، یک سال هم ما خدای تو را عبادت کنیم. در این صورت هر کدام که بر حق باشیم دیگری هم نصیبی از حق برده است.

به این ترتیب این اشراف در تلاش بودند با طرح شک در این که صراط واقعی معلوم نیست کدام است، پیامبر صلی الله علیه و آله را به پذیرش قرائت خود وادار سازند و آنان نیز به قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله احترام بگذارند و به این ترتیب بذر شک در دل ها کاشته می شد اما پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان بر یقین خود باقی ماند و قرائت خود را که از منشاء وحی گرفته بود، یگانه قرائت واقعی دانست و در دام آنان گرفتار نشد. اشراف حتی راضی شدند پیامبر صلی الله علیه و آله در ظاهر به خدایان آن ها احترام گذارد و استلام نماید و آنان خدای محمد را تایید کنند اما سوره ی کافرون در همین زمان نازل شد و آنان را ناکام گذاشت (11) .

«قل یایها الکفرون. لا اعبد ما تعبدون. و لا انتم عبدون ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. و لا انتم عبدون ما اعبد. لکم دینکم و لی دین » .

5- جنگ روانی (استهزاء)

مشرکان که از تاثیر روش های قبلی ناامید شده بودند، به ابزارهای روانی جدید روی آوردند آنان با تمسخر و استهزاء این بار تلاش کردند شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را منزوی سازند و نزد مردم عادی او را تحقیر کنند، شاید از تعداد پیروانش کاسته شود.

استهزاء به عنوان یکی از فشارهای روحی در تاریخ زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله ثبت شده است حتی ابن سعد، ابن اسحاق و بلاذری اسامی استهزاء کنندگان را ضبط کرده اند (12) از میان ده ها اسمی که ابن سعد آورده، تنها دو نفر ایمان آوردند و بقیه در جنگ های مدینه کشته شدند یا پیش از فتح مکه مردند (13) و سیره نویسان این امر را مربوط به نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله در حق آن ها می دانند. (14) ابولهب و ابوجهل، اسود بن عبد یغوث، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، عقبة بن ابی معیط و ابو سفیان جزو این گروه هستند. ابولهب در تمام دوران بعثت از هیچ کوششی در راه مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله کوتاهی نکرد. او و همسرش ام جمیل چنان در تمسخر و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله پیشقدم شدند که نامشان در قرآن آمد. ام جمیل وقتی شنید آیاتی درباره ی او و همسرش نازل شده است اشعاری در هجو پیامبر صلی الله علیه و آله سرود (15) .

ابوسفیان بن حارث نیز با شعر پیامبر صلی الله علیه و آله را هجو می کرد. و امیة بن خلف نیز چنان استهزاء می کرد که به قول مفسران سوره ی همزه درباره ی او نازل شد (16) .

همچنین شخصی از ابوجهل طلبکار بود، زمانی که وی فریاد استغاثه برآورد مشرکان به تمسخر پیامبر را نشانش دادند، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز برخاست و به خانه ابوجهل رفت و او بی اختیار طلب مرد را داد (17) میزان تمسخر به اندازه ای بود که خداوند فرمود: «انا کفیناک المستهزئین » (18) .

اسود بن عبد یغوث مسلمانان را مسخره می کرد و زمانی که آنان را می دید می گفت: پادشاهان روی زمین آمدند. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله را می دید می پرسید: ای محمد امروز از آسمان با تو سخن گفته شده است؟ گفته اند او با وضع بدی مرد (19) .

عاص بن وائل نیز با ابتر خواندن پیامبر صلی الله علیه و آله او را مسخره می کرد، که آیات سوره ی کوثر در این باره نازل شد (20) حکم بن ابی العاص نیز به دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله می رفت و شکلک درمی آورد (21) .

6- ناسزاگویی

در این میدان نیز ابوجهل پیش قدم بود. روزی در صفا پیامبر صلی الله علیه و آله را دید و به او ناسزا گفت! اما رسول اکرم صلی الله علیه و آله جوابی نداد و به خانه برگشت. ابوجهل هم به سوی محفل قریش در کنار کعبه رفت. حمزه که عمو و برادر رضاعی پیامبر صلی الله علیه و آله بود همان روز در حالی که کمان خود را حمایل کرده بود، از شکار برگشت او پس از انجام طواف به سوی خانه اش حرکت کرد. کنیز عبدالله بن جدعان که شاهد ناسزاگویی ابوجهل بود، جلو آمد و آنچه را دیده بود باز گفت. حمزه با ناراحتی و خشم از همان راه که آمده بود بازگشت و بی آن که به کسی چیزی بگوید کمان خود را بر سر ابوجهل کوبید و سر او شکست و گفت: به او ناسزا می گویی. من ایمان آورده ام و راهی که او رفته است من نیز می روم اگر قدرت داری با من نبرد کن (22) .

7- آزار جسمی

وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به توحید دعوت می کرد، ابولهب در پی حضرت می رفت و سنگ به سوی او می انداخت و می گفت ای مردم اطاعت نکنید (23) .

همچنین همسرش چنان پیامبر صلی الله علیه و آله را آزار داد که خداوند در حق آن ها سوره لهب را نازل کرد.

گفته شده خداوند از آن روی همسر ابولهب را حمالة الحطب نامید که خار بر سر راه پیامبر صلی الله علیه و آله می ریخت (24) . روزی نیز ابوجهل در جمع قریش گفت: شما ای گروه می بینید که محمد چگونه دین ما را بد می شمرد و به آیین پدران ما و خدایان ما بد می گوید. به خدا سوگند فردا در کمین او می نشینم و سنگی را در کنار خود می گذارم، هنگامی که محمد سر به سجده می گذارد، سر او را می شکنم. فردای آن روز وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول نماز شد و به سجده رفت، ابوجهل نیز برخاست و به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک شد اما رعب عجیبی در دل او پیدا شد و لرزان و ترسان با چهره ای پریده به سوی قریش برگشت. همه به سویش دویدند و گفتند چه شد! با صدایی لرزان و هراسان گفت: منظره ای در برابرم مجسم شد که در تمام دنیا ندیده بودم لذا منصرف شدم (25) .

روزی نیز عقبة بن ابی معیط پیامبر را در حال طواف دید و ناسزا گفت و عمامه اش را به دور گردنش پیچید و از مسجد بیرون کشید که البته عده ای از ترس بنی هاشم پیامبر صلی الله علیه و آله را از دست او گرفتند (26) . همو عبایش را بر گلوی حضرت انداخت و تا حد کشتن او را فشار داد (27) .

همچنین عقبه همراه ابولهب عذره و کثافات بر در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله می ریخت (28) .

پیامبر می فرمود: من در میان دو همسایه ی بد بودم ابولهب و عقبه. آن ها شکمبه ها را بر در خانه من می ریختند (29) . انداختن شکمبه و رحم گوسفند بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال سجده هم از کارهای قریش بود (30) . یک بار نیز خاک بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله ریختند، آن حضرت به خانه رفت و در آن جا یکی از دخترانش گریه کنان سر پدر را شست (31) .

و خلاصه این که به گزارش ابن هشام سخت ترین روز برای حضرت روزی بود که از خانه بیرون آمد و همه (آزاد و برده) تکذیبش کردند و آزارش دادند، آن روز نگران به خانه آمد و خود را در جامه ای پوشاند و سوره مدثر نازل شد (32) .

8- توهین و نسبت های ناروا

مشرکان با واژه هایی چون «دروغگو» «جادوگر» «دیوانه » «جن زده » «شاعر» و… تلاش می کردند قداست پیامبر صلی الله علیه و آله را بشکنند. لذا قریش در برابر سؤال مسافران که از پیامبر صلی الله علیه و آله می پرسیدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی می کردند (33) که البته خداوند باز با آیات الهی به کمک پیامبر صلی الله علیه و آله آمد «بدین سان بر آن هایی که پیش از این بودند، رسولی مبعوث نشد جز آن که گفتند جادوگر یا دیوانه ای است. آیا بدین کار یکدیگر را توجیه کرده بودند؟ نه خود مردمی طاغی بودند. پس از آن ها روی گردان شو. کسی تو را ملامت نخواهد کرد» . (34)

9- شکنجه ی یاران پیامبر صلی الله علیه و آله

بلال حبشی، عمار یاسر و پدر و مادر او، عبدالله بن مسعود، ابوذر و… از جمله یاران پیامبرند که آزار زیادی از قریش دیدند.

یکی از این افراد ابوذر غفاری است. او چهارمین یا پنجمین نفر بود که مسلمان شد. در دوره ای که هنوز دعوت آشکار شروع نشده بود، او از پیامبر صلی الله علیه و آله کسب تکلیف کرد و حضرت فرمود به قبیله خود برگرد و اسلام را تبلیغ کن. او سوگند یاد کرد که قبل از برگشتن ندای اسلام را به گوش مردم مکه برساند و همین کار را کرد که البته چنان ضرباتی بر او وارد کردند که بیهوش شد. البته او به سوی قبیله اش رفت و آن ها را به اسلام دعوت کرد (35) .

10- اقدامات فکری

آنچه خواندید تنها تلاش هایی بود که در حد فشار جسمی و روانی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می شد، اما از جهت علمی نیز قریش در صدد مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله برآمد تا مانع تبلیغ دین جدید شود. حقیقت این است که اندیشه های عصر جاهلیت سست تر از آن بود که بتواند در مقابل اندیشه های پیامبر صلی الله علیه و آله که برگرفته از وحی بود، مقاومت کند، اما آنان در هر صورت ولو با استفاده از یهودیان در صدد برآمدند با انکار وحی بودن آنچه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می رسید، اساس نبوت او را زیر سؤال ببرند. آنان ادعا می کردند آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید وحی نیست بلکه مطالبی است که اهل کتاب به او یاد داده اند. قرآن کریم در این باره می گوید: «می دانیم که می گویند [این قرآن را ] بشری به او می آموزد» (36) ابن اسحاق در یک روایت آورده است که منظور از آن بشر (رحمان) در شهر یمامه بوده است (37) . قرآن به این شبهه پراکنی، پاسخی علمی می دهد و می گوید: «لسان الذی یلحدون الیه اعجمی وهذا لسان عربی مبین » (38) «زبان کسی که به او نسبت می دهند عجمی است ولی این قرآن به زبان عربی روشن است » .

همچنین آن ها شباهت قصص انبیاء قرآن را با تورات مطرح می کردند که خداوند فرمود: و کافران گفتند که: این (قرآن) جز دروغی که خود بافته است و گروهی دیگر او را بر آن یاری داده اند، نیست، حقا آنچه می گویند ستم و باطل است و گفتند این اساطیر پیشینیان است که نگاشته و هر صبح و شام بر او املا می شود (39) .

برخورد فکری دیگر مربوط به ابن زبعری است. زمانی که این آیه نازل شد «شما و آن چیزهایی که جز خدا می پرستید، هیزم های جهنمید. شما به جهنم وارد می شوید» (40) ابن زبعری گفت اگر این طور باشد ما ملائکه را نیز می پرستیم یهود عزیر و نصاری مسیح را. پس آنان هم در جهنم هستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: البته از این نوع اگر خودشان دوست داشته باشند که جز خدا معبود واقع شوند، همراه کسی خواهند بود که آن ها را عبادت کرده و در جهنم هستند. خداوند نیز برای دفع توهم این آیه را فرمود: «کسانی که پیش از این مقرر کرده ایم که به آن ها نیکویی کنیم از جهنم به دورند» . (41) در اصل منظور از آیه خست بت ها و نظایر آن بود که خداوند آن ها را ناتوان از هر نوع کاری و حتی از وارد شدن به جهنم می شناساند و قاعدتا آیه شامل مردمانی چون فرعون است که به ناحق خود را معبود معرفی می کردند (42) .

حکایتی جالب:

«ولید از بزرگان عرب بود و بسیاری از مشکلات به دست او حل می شد. گروهی از قریش برای حل مشکل نفوذ اسلام در تمام خانه ها به سوی او رفتند و جریان را گفتند و قضاوت او را درباره ی قرآن محمد خواستند و گفتند: آیا قرآن محمد، سحر و ادوست یا کهانت یا خطابه و سخنرانی هایی است که او ساخته است. ولید مهلت خواست و خود در حجر اسماعیل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و گفت: پاره ای از اشعارت را بخوان. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود آنچه می خوانم شعر نیست. کلام خداست که برای هدایت شما نازل شده است. بالاخره ولید تقاضای تلاوت کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله سیزده آیه از آغاز سوره فصلت را خواند هنگامی که به این آیه رسید «فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد وثمود» ولید سخت به خود لرزید و موهایش راست شد. با حالت بهت زده ای از جای خود برخاست و به منزلش رفت و چند روز بیرون نیامد به طوری که قریش او را مسخره می کردند که ولید از دین نیاکانش به در آمده و داخل دین محمد شده است (43) .

البته عتبة بن ربیعه نیز نمونه ای دیگر از این دست قضاوت کنندگان است که به حقانیت وحی ایمان آورد (44) .

11- درخواست های بنی اسرائیلی

جاهلان آن گاه که از هر دری ناامید می شوند به طرح معماها و خواسته های عجیب و غریب روی می آورند. درست مثل آنچه درباره ی پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد. آنان ناامید از هر جا در صدد برآمدند از پیامبر صلی الله علیه و آله خواسته هایی طلب کنند که در آوردن آن عاجز بماند و بطلان دینش ثابت شود.

آن ها روزی در کنار کعبه اجتماعی برقرار کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله را دعوت نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله هم خود را به آنجا رساند. قریش از آنچه محمد صلی الله علیه و آله بر سرشان آورده بود شکوه کردند و گفتند: ما به این شرط ایمان می آوریم که:

1- سرزمین ما خشک است، از خدا بخواه آب هایی در این سرزمین جاری شود.

2- باید باغی در اختیار داشته باشی که از میوه های آن بهره مند شویم و در میان آن آب جاری باشد.

3- آسمان را قطعه قطعه بر سر ما فرو ریزی.

4- خدا و فرشتگان را حاضر کنی.

5- کاخی از طلا داشته باشی.

6- به سوی آسمان بروی و تا نامه ای که نبوتت را تصدیق کند از آسمان نیاوری، ایمان نمی آوریم (45) .

البته مسلم است که پیامبران در هر زمینه ای دست به اعجاز نمی زنند بلکه شرایطی لازم است که این درخواست ها فاقد آن ها است:

1- امور محال و غیر ممکن که امکان تحقق ندارد، از قلمرو قدرت بیرون است و هرگز مورد مشیت خدا قرار نمی گیرند.

2- هدف از درخواست اعجاز این است که به وسیله آن صدق گفتار پیامبر به دست آید و سند و دلیل بر ارتباط او با جهان فوق طبیعت باشد. هر گاه مورد درخواست مردم از پیامبری فاقد این خصیصه شود، دلیلی ندارد که پیامبر کاری را که مربوط به شئون او نیست انجام دهد. لذا چشمه ای که از زمین بجوشد، باغی از خرما، خانه ای از طلا، دلیلی بر ارتباط با غیب نخواهد بود.

3- منظور از درخواست معجزه، ایمان آوردن است و وقتی آن ها لجوج هستند، چنین درخواستی اجابت نمی شود (46) .

پی نوشت ها:

1) سیره ابن هشام، ج 1، ص 245 و 262 .

2) شعراء / 214 .

3) ان الرائد لا یکذب اهله والله الذی لا اله الا هو انی رسول الله الیکم خاصة والی الناس عامة والله لتموتن کما تنامون ولتبعثن کما تستیقظون ولتحاسبن بما تعملون وانها الجنة ابدا والنار ابدا» سیره حلبی، ج 1، ص 321 .

4) تاریخ طبری، ج 2، ص 62 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 210 .

5) سیره حلبی، ج 1، ص 321 .

6) طبقات کبری، ج 4، ص 100; انساب الاشراف، ج 1، ص 231; سیره نبوی ابن هشام، ج 1، ص 298.

7) سیره ابن هشام، ج 1، ص 265 .

8) والله یا عماه لو وضعوا الشمس فی یمینی والقمر فی شمالی علی ان اترک هذا الامر حتی یظهره او اهلک فیه ما ترکته.

9) سیره ابن هشام، ج 1، ص 265 .

10) تاریخ طبری، ج 2، ص 67 .

11) مجمع البیان، ج 10، ص 552، و عیون الاثر، ج 1، ص 197 .

12) طبقات کبری، ج 1، ص 200 .

13) همان، ص 201، مجمع البیان، ج 6، ص 347 .

14) دلایل النبوة، بیهقی، ج 2، ص 339 .

15) انساب الاشراف، ج 1، ص 122 .

16) سیره نبوی، ابن هشام، ج 1، ص 356 .

17) عیون الاثر، ج 1، ص 205 .

18) حجر / 95 .

19) انساب الاشراف، ج 1، ص 132 .

20) مجمع البیان، ج 10، ص 549 .

21) انساب الاشراف، ج 1، ص 15 .

22) سیره ابن هشام، ج 1، ص 313 .

23) کنز العمال، ج 6، ص 302 .

24) سیره نبوی، ابن هشام، ج 1، ص 355 .

25) سیره ابن هشام، ج 1، ص 298 .

26) بحار الانوار، ج 18، ص 204 .

27) المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 331 .

28) انساب الاشراف، ج 1، ص 147 .

29) طبقات کبری، ج 1، ص 201 .

30) سیره نبوی، ابن هشام، ج 1، ص 416 .

31) همان .

32) همان، ص 291 .

33) سیره نبوی، ابن هشام، ج 1، ص 271 .

34) الذاریات / 55، 53 .

35) طبقات ابن سعد، ج 4، ص 223 .

36) نحل / 103 .

37) سیره نبوی، ابن هشام، ج 1، ص 311 .

38) نحل / 103 .

39) فرقان / 4- 3 .

40) انبیاء / 98 .

41) همان / 101 .

42) سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ج 1، ص 217 .

43) بحار الانوار، ج 17، ص 211. نقل از فروغ ابدیت، ج 1، ص 290 .

44) سیره ابن هشام، ج 1، ص 293 .

45) اسراء / 93- 91 .

46) فروغ ابدیت، ج 1، ص 296 .

زیارت عاشورا در سیره ی ابرار

عظمت زیارت عاشورا

در عظمت زیارت عاشورا همین بس که از احادیث قدسیه بوده و ظاهر خبر صفوان بن جمال مهران آن است که خداوند متعال این زیارت را به جبرئیل امین القاء کرده و او به رسول اکرم صلی الله علیه و آله رسانده و به وساطت ائمه علیهم السلام به صادق آل محمد علیهم السلام رسید، و وقت اظهار این حکم، زمان حضرت باقر علیه السلام بود، مثل سایر احکامی که تاخیر بیان آن ها به مصالح منوطه به خصوصیات زمان می باشد.

بنابراین این الفاظ شریفه از حدیث قدسی معدود می شوند و در شرف و فضیلت حلیف قرآن مجید و هم سنگ کتاب کریم می شود چه هر دو کلام خدایند با این تفاوت که قرآن، کلام منزل به الفاظ معینه و ترتیبات مخصوصه است به غرض اعجاز، لکن حدیث قدسی به غرض اعجاز نیست. (1)

سیره ی عالمان در زیارت عاشورا

به خاطر عظمت بسیار زیاد زیارت عاشوراء شخصیت های بزرگ دینی اهتمام خاصی را نسبت به آن داشتند که در ذیل به ذکر چند نمونه از سیره ی این علمای والا مقام می پردازیم:

1- سیره ی امام خمینی رحمه الله

«در تمام مدت اقامت ایشان در نجف اشرف، جز در موارد استثنایی برنامه زیارت هر شبه ی ایشان هرگز ترک نشد. در اغلب ایام زیارتی، در کنار قبر امام حسین علیه السلام بودند و در دهه ی عاشورا، هر روز زیارت عاشورای معروفه را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن می خواندند» . (2)

2- وحید بهبهانی رحمه الله

«معروف است که آقا محمد باقر معروف به وحید بهبهانی، زمانی که برای زیارت به حرم سید الشهداء مشرف می شد اول آستان کفش کن آن جناب را می بوسید و روی مبارک و محاسن شریف خود را بدان می مالید پس از آن، با خضوع و خشوع و رقت قلب به اندرون حرم مشرف می شد و زیارت می کرد و در مصیبت امام حسین علیه السلام کمال احترام را مراعات می فرمود» . (3)

3- شیخ مرتضی انصاری رحمه الله

در شرح احوال شیخ مرتضی انصاری رحمه الله، نواده ی شیخ انصاری آورده اند که; «از جمله عاداتش خواندن زیارت عاشورا بوده که در هر روز، دو بار صبح و عصر آن را می خواند و بر آن بسیار مواظبت می نمود. بعد از وفاتش کسی او را در خواب دید و از احوالش پرسید، در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا» . (4)

4- میرزای محلاتی رحمه الله

فقیه زاهد عادل، مرحوم شیخ جواد عرب - که مرجع تقلید گروهی از شیعیان عراق بوده - در شب 26 ماه صفر 1336 ه . ق . در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائیل (سلام الله علیه) را می بیند. پس از سلام از او می پرسد; از کجا می آیی؟

- از شیراز، و روح میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم.

- روح او در عالم برزخ در چه حالی است؟

- در بهترین حالات و در بهترین باغ های برزخ و خداوند هزار ملک موکل او کرده است که فرمان او را می برند.

- برای چه عملی از اعمال به چنین مقامی رسیده است؟

- برای خواندن زیارت عاشورا.

(مرحوم میرزای محلاتی سی سال آخر عمرش، زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امری دیگر نمی توانست زیارت عاشورا بخواند، نایب می گرفت) .

وقتی که آن مرحوم از خواب بیدار می شود، فردای آن شب، به منزل آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی، میرزای دوم می رود و چون خواب خود را برای میرزا نقل می کند، ایشان می گریند، سبب گریه را می پرسند، می فرماید: میرزای محلاتی از دنیا رفت و استوانه ی فقه بود. گفتند; شیخ خوابی دیده و واقعیت آن معلوم نیست. میرزا می فرماید: بلی، خواب است اما خواب شیخ مشکور است نه خواب افراد عادی.

فردای آن روز، تلگراف در گذشت میرزای محلاتی از شیراز به نجف مخابره شد و صدق رؤیای شیخ آشکار گشت. (5)

5- شدت اعتقاد و ارادت به اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله علیه نقل می کند; یک وقتی در محضر آیت الله شیرازی در سامراء درس می خواندیم در اثنای درس استاد بزرگ ما آیت الله سید محمد فشارکی رحمه الله وارد شد در حالی که آثار گرفتگی و انقباض از صورتش پیدا بود. معلوم بود که پریشانی ایشان در اثر بروز وبا بود که در آن زمان در عراق شیوع پیدا کرده بود. فرمود: شما مرا مجتهد می دانید یا نه؟ عرض کردیم: بلی فرمود: عادل می دانید؟ عرض کردیم: بلی (مقصود این است که از آن ها اقرار بگیرد که شرایط حکم و فتوی را دارد یا نه؟) آن وقت فرمود: من به تمامی شیعیان سامراء از زن و مرد حکم می کنم که هر یک از ایشان یک فقره زیارت عاشورا نیابتا از والده ی محترم امام زمان علیه السلام بخوانند و آن محترم را نزد فرزندش حضرت ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف شفیع قرار دهند که آن حضرت، نزد خداوند متعال شفاعت نماید تا خداوند شیعیان را از این بلا نجات دهد.

مرحوم حائری فرمود: همین که این حکم صادر گردید چون مقام ترس بود همه شیعیان ساکن سامراء اطاعت نمودند و در نتیجه یک نفر شیعه در سامراء تلف نشد در حالی که هر روز ده، پانزده نفر غیر شیعه در اثر وبا تلف می شدند. (6)

6- اگر نبود الفین و زیارت عاشوراء!

فرزند مرحوم علامه حلی رحمة الله علیه علامه را در خواب دید و از احوال نشاه ی آخرت از او سئوال کرد جواب فرمود: «لولا کتاب الالفین و زیارة الحسین لاهلکتنی الفتاوی » .

یعنی اگر نبود کتاب الفین و زیارت امام حسین علیه السلام، فتواهای من، مرا هلاک می کرد.

آن مرحوم مداومت به زیارت امام حسین علیه السلام داشته و در کتاب الفین دو هزار دلیل و برهان برای حقانیت و تقدم و افضلیت امیر المؤمنین علیه السلام بر سایرین و بطلان خلافت دیگران اقامه نموده است. (7)

پی نوشت ها:

1) مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی، باب سوم.

2) سیمانی فرزانگان، علی مختاری، چاپ پنجم، ص 179.

3) قصص العلماء، ص 202.

4) زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 377.

5) داستانهای شگفت، شهید دستغیب، ص 274- 273.

6) الکلام یجر الکلام، سید احمد زنجانی، ج 1 ص 54.

7) روضات الجنات، ج 2 ص 282.

پرتوی از زندگانی امام حسن مجتبی(ع)

«انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر. ان شانئک هو الابتر»

نخستین مظهر و نشانه ی کوثر که بر دامان پاک فاطمه ی اطهر (س) پا به عرصه ی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانه ای از تجلی مقدس ترین پدیده ای که از خجسته ترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (س) گردید. همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت به ظهور پیوست ومعجزه ی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان » . (1) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمه ی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوه ای برافلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهره ای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زنده ی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهت یافت و با همه ی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالت بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جده ی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2)

تولد و کودکی

فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوه ی او در مقدس ترین ماه های سال قمری یعنی پانزدهم (3) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.

امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (س) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه ی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می شد، می شنید و همه را حفظ می کرد و وقتی به خانه می رفت برای مادرش می خواند و حضرت فاطمه (س) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل می کرد و علی علیه السلام به شگفتی می پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می فرمود: از حسن علیه السلام شنیده ام. (4)

به داستانی در این مورد توجه کنید:

«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می کند.

امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می دارد» . (5)

درس اخلاق

از امام مجتبی علیه السلام خواستند که سخنی و مطلبی درباره ی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود:

هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله می برد حاجتش رد نمی شد و هرچه در توان داشت برای رفع نیاز مردم به کار می برد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می کند. (6)

امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله

حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ می کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه ی حقیقی که به وی داشت همه جا سخن می گفت.

آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:

«هر کس می خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند» . (7)

«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته ام » . (8)

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد» . (9)

یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله می گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش می کشید و می فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار» . (10)

روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شده ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است » . (11)

شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشاء می خواند و سجده ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم که پیاده اش کنم. (12)

انس بن مالک نقل می کند که: رسول الله صلی الله علیه و آله درباره ی امام حسن علیه السلام به من فرمود:

ای انس! حسن فرزند و میوه ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (13)

زینب دختر ابو رافع می گوید: حضرت زهرا (س) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:

«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم » . (14)

اسوه ی بزرگواری

امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می داشت و شیوه ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می کرد.

مورخین نوشته اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می کنم در این جا غریب هستی… اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه ای سیرت می کنیم، اگر برهنه ای می پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی نیازت می کنیم، اگر از جایی رانده شده ای پناهت می دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می کنیم، هم اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این جا هستی مهمان مایی…

مرد شامی که این همه دل جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می دهم که تو خلیفه ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا می دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)

اسوه ی ایثارگری

یکی دیگر از صفات برجسته ی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بی سابقه ی اوست.

تاریخ نگاران نوشته اند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (16)

امام حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دل های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده اند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه ی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (17)

امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر

پس از آن که حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار کرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه ی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:

… لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل… (18)

«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست…

و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.

پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوخته ای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشت با آن خدمتکاری بگیرد.

در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.

سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده ای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که می فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..» . (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم] ; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم » .

بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است.

سپس بر جای خود نشست.

در این هنگام «عبدالله بن عباس » برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!

مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه السلام خطبه ای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20) .

امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و با آن ها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آن ها قبول کردند (21) .

در ضمن امام علیه السلام نامه ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره ی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیت برخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22) .

معاویه در پاسخ امام نوشت:

… من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول می دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد… (23) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت با امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت به قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت خودش به دست همسرش «جعده » زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد.

امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید… (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25) .

پی نوشت ها:

1) الرحمن، 19، 20 و 22.

2) با استفاده از مقدمه ی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه السلام تالیف باقر شریف القرشی.

3) تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطی - دائرة المعارف بستانی واژه ی حسن.

4) ترجمه ی زندگانی امام حسن، ص 59، باقر شریف القرشی.

5) همان، ص 60.

6) اسد الغابه، ج 2 ص 185.

7) البدایة والنهایة، ج 8 .

8) الاستیعاب، ج 2.

9) مسند احمد حنبل، ج 5 ص 44.

10) البدایة والنهایة، ج 8.

11) صواعق المحرقة، ص 280- حلیة اولیاء، ص 226.

12) الاصابه، ج 2.

13) کنز العمال، ج 6 ص 222، متقی هندی.

14) ترجمه ی اعلام الوری ص 304، طبرسی.

15) ستارگان درخشان، ص 42، محمد جواد نجفی.

16) تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 215- اسد الغابه، ج 2 ص 13، تذکره سبط بن جوزی، ص 196.

17) ستارگان درخشان، ص 46.

18) ارشاد مفید، ص 348- جلاء العیون مجلسی، ص 378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353.

19) شوری / 23.

20) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص 543، عماد زاده .

21) جلاء العیون، ص 378 .

22) ارشاد مفید، ص 350 .

23) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 35 .

24) پیشوای دوم، ص 28 .

25) آفتابی در هزاران آیینه، ص 119، جواد نعیمی.

http://www.hawzah.net

هشدار نه طرد

به فرزندان خود هشدار بدهید؛ ولی آنان را طرد نکنید!

زمانی که برادران پس از به چاه افکندن یوسف(ع) نزد حضرت یعقوب آمدند و دروغ های خود را بازگو کردند، پدر گفته آنان را نپذیرفت و گفت:

«هواهای نفسانی شما، شما را فریب داده. پس باید صبری نیکو پیشه کرد.»

حضرت یعقوب (ع) در عین آگاهی از مکر برادران درباره یوسف (ع) و کار ناشایستی که در حق برادر و پدر خود انجام داده بودند، آنان را از خود طرد نکرد؛ گرچه هشدارهای لازم را به آنان داد.

نتیجه این عملکرد و صبر نیکویی که در برابر کار آنان از خود نشان داد، آن بود که روزگاری برادران، کاملاً برزشتی کار خود و بیثمر بودن آن پی بردند و در برابر پدر و برادر، سرافکنده و شرمگین گشتند.

درسی که از این آیه می توان فرا گرفت آن است که: نبایستی با دیدن خطاهای فرزندان، آنان را به کلی طرد نمود؛ چرا که این کار چه بسا موجب جَری تر شدن فرزندان و از بین رفتن زمینه های تربیت و رشد آنان گردد. ولی با صبر و مدارا می توان به رشد و تربیت آنان امیدوار بود.

حضرت یعقوب (ع) صراحتاً فرزندان را متهم نکرد؛ با آن که شواهد دروغ بودن گفته های آنان فراوان بود؛ چرا که در صورت اتهام مستقیم هم قبح گناه ریخته می شد و هم جرأت برآن افزون شده و روابط نیز دچار آسیب جدی می گشت.

بشارت - مرداد و شهریور 1381، شماره 30

تنها همین جا

سوره کوثر، کوچک ترین سوره قرآن است که حدوداً یک سطر از قرآن را به خود اختصاص می دهد و تقریباً ده کلمه دارد؛ با این حال سوره ای است که با آن نیز تحدّی صورت گرفته است.تحدّی، یعنی اعلام عمومی،و این که هر کس می گوید قرآن از نزد خداوند نیست، نظیر سوره های قرآن بیاورد1 که شامل سوره کوثر نیز می شود.اگر انسان ها ـ حتی با کمک وسایل و تکنولوژی پیشرفته و یا با کمک جن و غیر آن ـ نتوانند، نظیر آن را بیاورند ـ که تا کنون نتوانستند ـ در مقابل فریاد مبارزه طلبی قرآن شکست خورده اند.

حال سخن این است که مگر این سوره چه چیزی دارد که به آن ویژگی خاص بخشیده و آوردن نظیری برای آن را ناممکن ساخته است؟

همان گونه که مکرر بیان شده است، شناخت تمامی ابعاد یک سوره، تاکنون برای هیچ یک از مفسّران ، محققان و قرآن پژوهان حاصل نگشته و هیچ یک از آنان به تمامی راز و رمزهای یک سوره پی نبرده اند و آن چه برایشان آشکار گشته، در مقابل آن چه هنوز در خِفا مانده، اگر کمتر نباشد،بیش تر نیست.

مثلاً در همین سوه کوثر فهمیده اند که کلمات، اعم از اسم و فعل هایی که در این سوره به کار رفته، هیچ یک، در هیچ جای قرآن به این صورت به کار نرفته است.به عبارت دیگر، تمامی اسم ها و فعل های این سوره، در تمامی قرآن منحصر به فرد است.«اعطیناک»، «الکوثر»، «فصل»، «لربک»، «وانحر»، «شانئک» و «الابتر» همه، الفاظی هستد که تنها در این سوره به کار رفته اند.حتّی لفظ «ربک» که در قرآن 242 بار به کار رفته،به صورت «لِربکَ» تنها در همین سوره آمده است.

انحصاری بودن کلمات این سوره، حتماً نشانه و رمزی از بی همتایی معنای «کوثر» می باشد و دلالت می کند که «کوثر» هر چه باشد ـ اعم از حوض کوثر یا نهری در بهشت یا خیر و خوبی فراوان و یا… ـ بی همتا، بینظیر و بی بدیل است.

این گونه تعامل لفظ با معنی، خود یکی از اعجاز های قرآن می باشد که باید در جای جای قرآن مورد دقّت قرار گیرد.

1.اشاره به آیه 23 ازسوره بقره است.

چکیده هایی از اندیشه های آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله علیه)

 

 
 

 

فصل اول:جلوه هایی از توحید و معارف

1– ذکرُالله که حدی ندارد، اعم از ذکرقلبی و لسانی، بلکه اعم از ذکر بدنی است.چون تمام طاعات و همه ی آنچه مرضیّ خداست، ذکر الله است.

2- باید دستگیری وتوفیق از ناحیه ی خدا باشد، تا با اعمال اختیار و اراده ازناحیه ی بنده، کارهای اختیاری انجام گیرد.

3- خداوند در قرآن و غیرقرآن، به حدّی بهشت و بهشتیان را در توصیف بالا برده که اگر کسی ازشوق شنیدن آن وفات کند، استبعاد ندارد! آیات جهنم نیزاینگونه است…که اگر انسان معاصی خود را در نظر بگیرد و بمیرد، مستبعد نیست!

4- آیا خوبست به ذاتی که موت و حیات و مرض و صحّت و غنا و فقر به دست او است، مراجعه کنیم و رابطه دوستی داشته باشیم، یا کسی که خود محتاج و ناتوان و بیچاره است؟!

5- معرفة الله اعظمُ العبادات است و همه ی تکالیف، مقدمه ی معرفت خدا هستند.

6- منظور از اَسماء در آیه ی: وَعَلُّمَ آدَمَ الاَسمَاء کُلَّهَا [سوره بقره،آیه 31] “و تمامی اسماء را به حضرت آدم آموخت”علم به حقایق است که موجب امتیاز انسان از حیوانات بلکه فرشتگان می گردد.

7- نتیجه خلق و مخلوق درحدیث قدسی : خَلَقتُ الاَشیاءَلِاَجلِکَ وَخَلَقتُکَ لِاَجلی"تمام اشیاء را برای تو وتو را برای خودم آفریدم"، علم و معرفت است.

8- ما را شناخته اند، اعمال ما محفوظ است، و عکس برداری شده است…آیا شهادت دست و پا و دیگر اعضا و جوارح شوخی است؟

9- سبحان الله! خداوند آیات قهّاریتش را با خواب به ما نشان می دهد.موجودیّت ما، اختیارات ما بواسطه خواب باطل می شود.خواب، آیت تکوینیّه است برای لا اختیاریّتِ ما، بفرما: لاشیئیّتِ ما.

10- اگر قلم تکوین و اراده ی تکوینیه خدا نباشد، هیچ قدرتی ولوبُختُ النّصر[یکی از پادشاهان جبّار و ستمگر تاریخ] نمی تواند ضرری برساند.

11- آن عالم [عالم برزخ و ملکوت]، عالَم اَوسعی است، همه حضور است، مثل این جهان چهار دیواری نیست، ماضی و حال و آینده درآنجا یکی است.

12- ملائکه، صدای مارا ضبط می کنند، هم از گفتار ما، هم از اصل و نیّت گفتار ما که به داعی الهی صادر شده است، یا نفسانی و شیطانی، عکس برداری می کنند.

13- نسبت این دنیا و عالم آخرت، مثل شکم مادر و عالم رَحم با این عالم است وَالمَوتُ وِلادةُ الرّوح [مرگ، تولد روح است].

14- مراتب بهشت، مانند لباس های قامت های انسان هاست که هیچ تحاسدی [حسد ورزی] از کسی که کوتاه قد است، نسبت به لباس بلندِ انسان بلند قامت، پیدا نمی شود.

فصل دوم :برآستان اهل بیت علیهم السلام

 

15-ائمه اطهار(علیه السلام) هم ترس از جهنم داشتند و هم طمع به بهشت؛ ولی عبادت را برای خوف و طمع نمی کردند.

16- اگر مساله امام شناسی بالا رود، خداشناسی هم بالا می رود؛ زیرا چه آیتی بالاتر از امام (علیه السلام)؟! امام آینه ای است که حقیقت تمام عالم را نشان می دهد.

17- ائمه (علیه السلام) از حال ما غافل نیستند؛ اگرچه ما ازآنها غافل باشیم.

18- هربلائی که به ما می رسد، در اثر دوری از اهل بیت (علیه السلام) و روایات ماثوره از ایشان است.

19- نجات برای کسی است که اهل بیت (علیه السلام) را در همه جا مورد تخاطب و حاضر ببیند.

20- پا جای پای معصومین (علیه السلام) بگذارید نه جای پای دیگران! ملازم علما باشید! وهمیشه روشن باشید؛ و با مطالب مفید، حیات بخش و آموزنده سروکار داشته باشید!

21- حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) نعمت بزرگ و گرانقدری است که در اختیار ایرانی هاست؛ عظمتش را خدا می داند!

22- توفیق زیارت، ربطی به داشتن پول ندارد.

23- ایرانی ها باید حرم امام رضا(علیه السلام) را که زیارت آن برایشان فراهم است، مغتنم بشمارند!

24- خدا کند این توجه و ارادت وَ محبت به اهل بیت (علیه السلام) در دلهای ما باقی بماند و با محبت آنها از دنیا برویم.

25- چرا ما شیعیان هر روز به پای منبر امیرالمومنین و ائمه هُدی و رسول الله (ص) نمی رویم و به حِکَم، آداب و معارفی که الی ماشاء الله در اخبار آنها نهفته است گوش فرا نمی دهیم؟!

26- انسان اگر هریک از مشاهد مشرّفه را طواف کند، همه مشاهد را در همه جا زیارت کرده است و برای او مفید است.

27- توسلات، خیلی نافع است.به این امام زاده ها زیاد سر بزنید! این بزرگواران همچون میوه ها که هرکدام یک ویتامین خاصی دارند، هرکدامشان خواص و آثاری دارند.

28- از محبت اهل بیت (علیه السلام) نباید دست برداشت؛ همه چیز توی محبت است، اگر چیزی داریم از محبت است.

29- در شب عید غدیر و شب های مثل آن…باید فضیلت این شب ها و روزها و صاحب آنها و مطاعن دشمنان ایشان و احادیث وارده در زمینه ولایت، با اقامه دلیل و برهان ذکر شود تا موجب تقویت عقاید مذهبی مستمعین گردد، نه اینکه اینگونه مجالس، به خنده و لهو و لعب گذرانده شود.

30- یکی از کرامت های شیعه، قبور و مزارهای امامزادگان است؛ لذا نباید از زیارت آنها غافل باشیم و خود را اختیارآ محروم سازیم!

31- خدا می داند رحمت اهل بیت (علیه السلام) و خاندان رسالت چفدر وسیع است! رحمت اینها، تابع رحمت واسعه الهی است!

32- اهّم آداب زیارت این است که بدانیم: بین حیات معصومین (علیه السلام) و مماتشان، هیچ فرقی وجود ندارد!

33- اگر کسی بخواهد تشنگی و عطش دیدار آنها [معصومین] را در وجود خود تخفیف دهد، زیارت مشاهده مشرّفه، به منزله ی ملاقات آنه و دیدار حضرت غایب(عج) است.آنها در هرجا حاضر و ناظرند.

34- دیده و شنیده است که اشخاصی در مشاهده مشرّفه به امامی که صاحب ضریح است سلام کرده و جواب سلام را شنیده اند!

35- بُکاء بر مصائب اهل البیت(علیه السلام) و به خصوص سیّدالشهدا(علیه السلام) شاید ازآن فبیل مستحباتی باشد که مستحبّی افضل از آن نیست! بکاء مِن خَشیَةِ الله “گریه ازترس از خداوند"، آن همم همین جور است؛شاید افضل از آن نباشد!

36- محبت صادقانه این است که محبت مخالف در آن نباشد.هرکس به هرکدام از این چهارده معصوم(علیه السلام) محبت داشته باشد، کارش تمام است.فقط شرطش این است که محبتش راست باشد.

37- به هر اندازه از بیانات اهل بیت(علیه السلام) دور باشیم از خود ایشان دوریم.

38- یک دست شما قرآن، و دست دیگر عترت باشد! عترت، معارفش در مثل “نهج البلاغه” است؛ اعمالش در مثل “صحیفه سجادیه” است؛اعمال تکلیفیّه اش در مثل همین “رساله های علمیه ” است.

39- مگر ثواب زیارت سیدالشهداء را ما می دانیم چه خبر است؟! مگر می دانیم روایاتی که درباره زیارت سیدالشهداء وارد شده، به کجا رسیده؟!

هیچ می توانیم بگوییم: کان کمن زار الله فی عرشه“زیارت امام حسین (ع) در شب جمعه مانند کسی است که خدا را در عرشش زیارت کند"یعنی چه؟

آیا ما از این ها می فهمیم؟!

یا همین بکاء بر سیدالشهداء ثوابش چه اندازه است؟

آیا می توانیم حدّی برایش بگوییم که دیگر از آن بالاتر نیست؟

 

فصل سوم:در راستای عشق به امام زمان(عج)

 

40- امام زمان(عج) عینُ النّاظره و اُذّنُه السّامِعَه ولِسانُهُ النّاطق و یَدُهُ الباسطَه “چشم بینا، گوش شنوا،زبان گویا و دست گشاده ی خداوند"است.

41- در رویت امام(علیه السلام) مقابله و محاذات شرط نیست؛ بلکه هرجا نشسته، براتَرَضین سُفلی و سماوات سبع و مافیهنَّ و مابینهنَّ اِشراف دارد.

42- سبب غیبت امام زمان(عج) خود ما هستیم!

43- به افرادی که پیش از ظهور در دین و ایمان باقی می مانند و ثابت قدم هستند، عنایات و الطاف خاصّی می شود.

44- لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر(عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسل به ائمه (علیه السلام) بهتر از تشرّف باشد.

45- ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم.باید به ولیّ عصر(عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و مارا تا مقصد، همراه خود ببرد.

46- دعای تعجیل فرج، دوای دردهای ما است.

47- در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان(عج) نسبت به محّبان و شیعیانش زیاد دیده شده؛ باب لقا و حضور بالکلیّه مسدود نیست؛ بلکه اصل رویت جسمانی را هم نمی شود انکار کرد!

48- با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظرة است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هرکاری راکه خواستیم انجام دهیم؟چه پاسخی خواهیم داد؟!

49- هرچند حضرت حجت (عج) از ما غایب وما از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق و مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را می دانیم؛ و اینکه آیا آن بزرگوار را با اعمال و رفتار خود خوشنود، و سلامی- هرچند ضعیف- خدمتش میفرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم!

50- علایمی حتمیّه و غیرحتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند.ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد!لازمه این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت میگیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفّاق می افتد.

51- انتظارظهور و فرج امام زمان(عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!

52- چقدر امام زمان (عج) مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است!

53- مخصوصا دعای شریف ” عظم البلاء و برح الخفاء” را بخوانید و از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را.

54- خداوند کام همه ی شیعیان را با فرَج حضرت غایب- عجل الله تعالی فرجه الشریف- شیرین کند! شیرینی ها، تفکّهات زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است.

55- آیا نباید در فکر باشیم و با تضرّع و زاری برای ظهور فرج مسلمان ها و مصلح حقیقی: حضرت حجّت (عج) دعا کنیم؟

56- مهم تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.

57- افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!

58- هرکس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجّت (عج) و فرج شخصی خود پیدا کند، خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، یا نزدیک!

59- امام (عج) در هرکجا باشد، آنجا خضراء است.قلب مومن جزیره ی خضراء است؛ هرجا باشد، حضرت در آنجا پا میگذارد.

60- قلب ها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آنجا هست!

61- اشخاصی می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند.کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!

62- اگر به قطعیات و یقینیات دین عمل کنیم، در وقت خواب و به هنگام محاسبه پی میبریم که از کدام یک از کارهایی که کرده ایم قطعا حضرت امام زمان(عج) از ما راضی است؛ و چه کارهایمان قطعا ناراضی است.

63- بطور یقین دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت، موثّر است، اما نه لقلقه.

64- آری، تشنگان را جرعه ی وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت می دهند.آیا ما تشنه ی معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمی دهد، با آنکه کارش دادرسی به همه است و مضطرّین عالم رسیدگی می کند؟!

65- [ائمه علیه السلام] فرموده اند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما میآییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید!

66- تا رابطه ی ما با ولیّ امر: امام زمان (عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد.و قوّت رابطه ی ما با ولیّ امر(عج) هم در اصلاح نفس است.

67- روایت دارد که در آخرالزّمان همه هلاک می شوند به جز کسی که برای فرج دعا می کند.گویا همین دعا برای فرج، یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعاست. همین، مرتبه ای از فرج است.

68- چقدر بگوییم که حضرت صاحب- عجّل الله تعالی فرجه الشّریف- در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد!

69- هرکدام در فکر حوایج شخصی خود هستیم، و به فکر آن حضرت(عج)- که نفعش به همه بر می گردد و از اهّم ضروریّات است- نیستیم!

70- از گناه ما و بخاطراعمال ما است که آن حضرت[حضرت حجّت علیه السلام]، هزار سال در بیابان ها در به در و خائف است!

71- هرکس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج آن حضرت را از خدا بخواهد.

72- خدا می داند در دفتر امام زمان(عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز(روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود.همین قدر می دانیم که آنطوری که باید باشیم، نیستیم!

73- با اینکه ارتباط و وصل با آن حضرت و فرج شخصی، امر اختیاری ما است- به خلاف ظهور و فرج عمومی- با این حال چرا به این اهمّیّت نمی دهیم که چگونه با آن حضرت ارتباط برقرار کنیم؟!

74- کار آفتاب، اضائه [نورافشانی] است هرچند پشت ابر باشد.حضرت صاحب(عج) هم همینطور است، هرچند در پس پرده ی غیبت باشد! چشم ما نمی بیند، ولی عدّه ای بوده و هستند که می بینند و یا اگر نمی بینند، اتباطی با آن حضرت دارند.

75- آیا می شود رئیس و مولای ما حضرت ولیّ عصر(عج) محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد وما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!

76- ای کاش می نشستیم و درباره ی اینکه حضرت غائب علیه السلام چه وقت ظهور می کند، باهم گفتگو می کردیم، تا لااقلّ از منتظرین فرج باشیم!

77- اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟!

78- با اینکه به ما نه وحی می شود نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام می شود توجّه نمی کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری ها- اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی- می توان به آن واسطه فیض[حضرت حجّت علیه السلام] رجوع کرد.

79- حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است، و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است.با این همه، به هرکس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!

80- را اخلاص از گرفتاریها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولی ّ عصر(عج)؛ نهدهای همیشگی و لقلقه زبان… بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.

81- این حقیر مشتاق زیارت امام عصر(عج) می باشم، ازحضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم!

زیاد صلوات، اهدای وجود مقدّسش نمائید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران مشرّف شوید، با ادای نمازهایش.

82- ما طّلاب باید در این فکر باشیم که چگونه می توانیم یک امضاء و تاییدی ازمولایمان حضرت ولیّ عصر علیه السلام بگیریم؟! یعنی چگونه درس بخوانیم، و چگونه رفتارکنیم، که مولایمان ما را امضاء و تایید کند؟!

 

فصل چهارم:اسراری از نماز ونیایش

83- نماز، بالاترین وقت ملاقات و استحضار و حضور در محضر خدا است…نماز برای خضوع و خشوع جعل شده است باهمه ی مراتب خضوع و خشوع.

84- نماز، جامی است از اَلَذّ لذایذ [لذّت بخش ترین لذّت ها] که چنین خمری خوشگوار در عالم وجود نیست!

85- نماز، اعظم مظاهر عبودیّت است که در آن ، توجّه به حقّ می شود.

86- تمام لذت ها روحی است؛ و آنچه از لذّات که در طیب[عطر] و یا از راه نساء به صورت حلال تکوینا مطلوب است، بیش از آن و به مراتب بالاتر، در نماز است.

87- قُرب، مراتبی دارد و بالاترین آنها لقاء است.و هر مرتبه از مراتب قرب را مقرِّبی است که بالاترین آنها نماز است.

88- نماز، عروج مومن است و عروج، مستلزم قرب و لقاء است…مومن بعد از لقای او، نه تنها به سراغ حبشیّه[زن زشت، کنایه از غیر خدا] نخواهد رفت، که خیال او را هم نخواهد کرد.

89- ما عظمتی نداریم، همین اندازه عظمت داریم که می ایستیم؛ بعد همین را در رکوع، نصفه می کنیم؛ و بعد به سجده و خاک بر می گردیم.

90- شاید حکمت تکرارنماز-علاوه برتثبیت- سیر باشد؛ به این نحو که هر نمازی از نماز قبلی بهتر، و نماز قبلی زمینه ساز نماز بعدی باشد.

91- قیام بنده در نماز، اظهار عبودیّت و سکون است، و اینکه هیچ حرکتی از خود ندارد؛ و سجود غایت خضوع است.

92- س:اجمالا بفرمایید حضور قلب، چگونه حاصل می شود؟

ج: بسمه تعالی- اگر مقصود، حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبّه تحصیل می شودو از آن جمله، تبدیل فرادی به جماعت است.تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خود فشار نیاورد، و در اوقات حضور، اختیارا آن را از دست ندهد.

93- س: برای حضور قلب درنماز و تمرکز فکر، دستورالعملی بفرمایید!

ج: بسمه تعالی – درآنی که متوجّه شدید، اختیارا منصرف نشوید!

94- اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوری از منکرات ظاهریّه و باطنیّه است. و از راههای اصلاح نماز، توسّل جدّی در حال شروع به نماز به حضرت ولی عصر(عج) است.

95- گوی سبقت را نماز شب خوان ها ربودند مخفیانه!

96- س: برای توفیق نماز شب چه کنیم؟

ج: با قرائت آیه آخر کهف و اهتمام به این امر اگر علاج نشد، تقدیم بر نصف می شود[قبل از نیمه شب بجا آورده می شود.]

97:س: در نمازشب و سحرخیزی، قدری کسل هستم، لطفا راهنمایی فرمایید!

ج: بسمه تعالی- کسالت در نماز شب به این رفع می شود که بنا بگذاردهرشبی که موفّق( به خواندن آن ) نشدید، قضای آن را بجا آورید.

98- از آیه شریفه ی انَّ الصَّلاةَ تَنهَی عَنِ الفَحشَاء وَالمُنکَرِ(عنکبوت، ایه45)"نماز، انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد"استفاده میشود که: لاَصَلوَةَ لِمَن لایَتَناهَی عَن الفَحشاءِ وَالمُنکَر"کسی که از کارهای زشت و ناپسند خود داری نمی کند، واقعا نمازش نماز نیست!”

99- این احساس لذّت در نماز، یک سری مقدّمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدّمات درخود نماز.آنچه پیش از نماز و درخارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند.و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد و در هنگام خود نماز نیزانسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.

100- اگر بدانیم اصلاح امور انسان به اصلاح عبادت، و در راس آنها نماز است، که به واسطه ی خضوع و خشوع و آن هم به اِعراض از لَغو محقّق می شود، کار تمام است!

101- یکی از عوامل حضورقلب اینست که: در تمام بیست و چهار ساعت، باید حواسّ(باصره، سامعه و…) خود را کنترل کنیم؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب، باید مقدّماتی را فراهم کرد! باید در طول روز، گوش، چشم و همچنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم!

102- همین نماز را که ما با تهدید به چوب و تازیانه و عقوبت جهنّمی شدن در صورت ترک آن، انجام می دهیم، آقایان[اولیاء] می فرمایند:از همه چیز لذیذتر است!

103- همین امور ساده و آشکارمثل نماز، بعضی را به سماوات می رساند، و برای عدّه ای هیچ خبری نیست! برای بعضی اعلی علّیّین است، و برای بعضی هیچ معلوم نیست که آیا این معجون، شور است ویا شیرین!

104- س: می خواهم درنماز، تمام اذکار را درک کنم و بفهمم، و آن نور را درک کنم وببینم تا با آن حرکت کنم!

ج: بسمه تعالی- با شرائط حضور قلب، اعمالتان را انجام بدهید؛ در پاداش چه خواهند کرد، به ما مربوط نیست!

105- سجده، غایت خضوع است؛ یعنی ما هیچ و در پیش تو خاک هستیم.

106- س: برای اینکه درانجام فرمان الهی مخصوصاً نماز، با خشوع باشیم، چه کنیم؟

ج: در اوّل نماز، توسّل حقیقی به امام زمان(عج) کردن که عمل را با تمامیّت مطلقه[بطور کامل] انجام بدهید.

107- س: مستدعی است جمله کوتاه و رسایی درباره ی نماز، مرقوم فرمایید که نصبُ العین ما قرار می گیرد.

ج: بسمه تعالی- از بیانات عالیه درفضیلت نماز در مرتبه عُلیا، کلام معروف از معصوم(ع) است:الصَّلَوةُ مِعرَاجُ المُومِن [نماز، معراج مومن است] برای کسانی که یقین به صدق این بیان نمایند و ادامه دهند طلب این مقام عالی را…

108- اگر کسی با وجود این همه مشوِّقات از قرآن و اخبار برای سیرو کمال، ازآنها بهره مند نشود، درعقل اوخلل است…نمازخواندن برای اهلش مانند حلوا خوردن است؛ لذا از نماز خواندن، خسته نمی شوند.

109- درکلمات امیرالمومنین (علیه السلام) نیز آمده است: وَاعلَم اَنَّ کُلَّ شَیءٍ مِن عَمَلِکَ تَبَعُ لِصَلوَتِک"بدان که تمام اعمالت، تابع نمازت می باشد” مشاهده کرده ایم که علمای بزرگ درحال نماز، عجیب و غریب بودند، به گونه ای که گویا آن انسانِ خارج از نماز نیستند!

110- ازحدیث: تَتَنَعَّمُونَ بِها فی الآخِرَة"در دنیا به عبادت من متنعِّم شوید، زیرا درآخرت، به همان متنعّم خواهید بود"؛ یر می آید که عبادات، فابلیّت تنعّم را دارد؛ ولی ماعبادات رابه گونه ای بجا می آوریم که گویا شلّاق بالای سرِما است…گویا داروی تلخی را از روی ناچاری می خوریم.

111- س: گاهی اوقات در عبادات، ریا می کنم و بعداً سخت رنج می برم؛ علاج آن چیست؟

ج: بسمه تعالی- علاج، این است که ریا بکند، ولی اگر درمقابل شاه و گدا است، ریا برای شاه بکند؛ فَافهَم اِن کُنتَ مِن اَهلِه[ این نکته را دریاب، اگر اهلش هستی!]

112- معیار اصلی، نماز است. این نماز، بالاترین ذکر است، شیرین ترین ذکر است؛ برترین چیز است…همه چیز تابع نماز است؛باید سعی کنیم این نماز را حسابی درستش کنیم…وقتی نماز درست شد،با حال گشت، انسان آدم شده است.بالاخره محک، نماز است!

113- وقتی بنده از پیشگاه مقدّس حضرت حقّ باز می گردد، اولین چیزی را که سوغات می آورد، سلام از ناحیه ی اوست.در دعای مسجد کوفه آمده است: اَللهُمَّ اَنتَ السَّلامُ، وَمِنکَ السَّلامُ، وَاِلیکَ یَرجِعُ وَیَعُودُ السَّلامُ،حَیِّنا رَبَّنا مِنکَ بِالسَّلام” خداوندا، تو خود سلامی و سلام ازناحیه ی تواست و به سوی تو باز می گردد.پروردگارا،ما را به سلام از ناحیه ی خود تحیّت گوی!”

114- چقدرتناسب داردتکبیربرای ورود به نماز، و تسلیم برای خروج ازآن!…درتکبیر،اکبرمناسب است…یعنی تمام اموردنیاو همه ی یزرگ ها راکناربگذارید، چون خداوند متعال اکبراست…نمازگزار،باتکبیر،درحرم الهی وارد می شود؛ ولی ما چه می دانیم که اینها یعنی چه! درروایت است که:لَوعَلِمَ المُصَلِّی مایغَشاهُ مِن جَلالِ الله، لَما انفَتَل عَن صَلاتِه"اگرنمازگزار می دانست که از جلال الهی چه چیزهایی او را فرا گرفته است، هرگز از نماز روی برنمی گرداند!”

115- ذکرخدا درحال نماز، بهترین ذکر است؛چون نماز به منزله ی کعبه است؛ و نمازگزاردرکعبه و حرم امن الهی داخل شده و بنا گذاشته است که باب تکبیر،داخل و از باب تسلیم ، خارج شود.

116- درجایی دارد که:خدا منّت گذاشته که امر فرموده است مخلوق، باخالق خود خلوت کند؛ و این منافاتی ندارد که در مرآی مردم باشد.کانّه وقتی بنده با خدا خلوت می کند، خالق هم با او خلوت کرده است!

117- بلی می شود انسان در نماز دست به دعا بردارد و بگوید: اَللهُمَّ ارزُقنِی زَوجَةً صَالِحَةً” خداوندا، زن شایسته ای را روزی من کن!” یا بگوید:اَللهُمَّ ارزُقنِی وَلَداً باراً"خداوندا، فرزند نیکو کاری را روزی من کن!”

فصل پنجم: پیرامون اخلاق و سیروسلوک

118- خدا کند گرمی باطنی و انس باطنی به قرآن و دین و مقدمات و لوازم دینداری داشته باشیم و کتاب و عترت، مارا کافی باشد، تا حقانیّت دین نزد ما یقینی گردد.

119- برخی ازمقرّبین، ازشوق لقای بهشت مرده اند؛ زیرا شنیدن آیات رحمت و نعمت ویا عذاب و نقمت، درانسان موحّد تکویناً اثرمی گذارد…

120- خدا می داند که صاحبان مقامات معنوی دراوقات خلوت و مناجات، چه حالی دارند؛ و خاموشی فکر، چگونه آنها را در اثر مشاهده ی انوار الهی می سوزاند ولو درمدّت کوتاه!

121- در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت و به فرمان شیطان و نفس بودن، امر دایر است بین اینکه:باکسی که حیات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحّت و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت… به دست او است مجالست کنیم، یا با کسی که هیچ ندارد؟!

122- ما درعزم به طاعت، عازم به رفاقت و دوستی و همنشینی با غنی قادر و دانای کریم هستیم؛ و درعزم بر معصیت، عازم به رفاقت و همنشینی با فقیر عاجز جاهل.

123- برای تسهیل طاعت، و اجتناب از معصیت، راهی جز این نداریم که متوجه شویم و یقین کنیم که: طاعت، نزدیکی به تمام نعمت ها و خوشی ها و دارایی ها و عزّت ها است.و معصیت، عبارتست ازمحرومیّت و ناخوشی و نداری و ذلّت…

124- حزن، دعا و توسّل، با تسلیم و رضا به قضای الهی منافات ندارد.

125- اگر کسی اهلیّت داشته باشد یعنی طالب معرفت باشد و در طلب، جدیّت و خلوص داشته باشد، درودیوار به اذن الله معلّمش خواهند بود!

126- ائمه ی ما(ع) ما یاد داده اند که: به یقینیّات عمل کنیم و هرجا یقین نداشتیم، توقّف و احتیاط نماییم.

127- خوبست که انسان اسم خود را در هرکار خیر بنویسد و خود را شریک گرداند؛ زیرا فردای قیامت معلوم نیست کدام قبول و کدام ردّ می شود!

128- انسان باید در کار خیر و نحوه ی انجام آن فکر کند و فکرش موجب ابتکاری باشد که برای رسیدن به هدف، مفید باشد.

129- انسان چقدر به مرگ نزدیک است و درعین حال، چقدر آن را دور می پندارد و از آن غافل است!

130- هرشب، در عوالمی از برزخ می رویم که هیچ اختیارش دست ما نیست… با اینهمه، اینگونه از مرگ غافل هستیم!

131- خوشا به سعادت کسی که با حال خواب از دنیا برود و در آخرت، خوب مورد استقبال قرار گیرد!

132- هم جنسی و هم شکلی و اختلاط با کفّار، تسلّط و حکومت آنها رابرمسلمانان آسان تر می سازد.

133- خدا کند درماعشقی پیدا شود به مجموع قرآن و عترت، تا اولاًبتوانیم یگانگی قرآن و عترت و معجون مرکّب از آن دو را بیابیم؛ و ثانیاً در مقام پیروی و عمل، با توجّه به آن دو و بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنماییم و بدانیم که آنها از هر معشوقی بیشتر شایسته ی عشق ورزی هستند.

134- انسان می تواند مقامات مطلق انبیاء (علیه السلام) غیر ازمقامات مختصّه انبیاء خاص (علیه السلام) را حایز گردد.

135- تمام نقص بشر، در اثر پیروی نفس و دوری ازتعالیم و متابعت انبیاء (علیه السلام) است.

136- محال است کسی راه قناعت را پیشه نکند، و به آنچه دارد راضی گردد! برعکس اگر کسی قناعت کند، مایحتاجش به او می رسد، هرچند زیاد باشد!

137- آیا می شود همانگونه که به هنگام گرسنگی و تشنگی، به آب و نان احساس احتیاج می کنیم بلکه بیشتر از آن، برای رفع گرفتاری های اهل ایمان احساس احتیاج به دعا برای آنان بکنیم؟!

138- آیا می توانیم سالم بار به منزل ببریم و درعین حال به امورمسلمانان و مومنین بی تفاوت باشیم؟! آیا امکان دارد بدون اهتمام به امور مسلمانان، به مقصود برسیم؟!

139- هیچ کاری نیست که احتیاط در آن، پشیمانی در پی داشته باشد.

140- فقرا در کمبود ها و فقر وناداری، باید صبر و شکیبایی داشته باشند؛ و بدانند که آنها هم از نعمت های دیگری برخوردارند که اغنیا برخوردار نیستند.و ثروتمندان، بلاها و ابتلائات و گرفتاری هایی دارند که مستضعفان و محرومان ندارند!

141- خوبی و خوشی عیش، تنها به زیادی وسایل راحتی نیست؛ راحتی درونی و رفاه و خوشی وآرامش دل، به داشتن وسایل رفاه و راحتی نیست؛ بلکه چه بسا وسایل رفاه، اسباب نگرانی و ناراحتی و اضطراب درونی را فراهم کنند!

142- خدا کند که مادیّات برای ما وسیله باشند، بگونه ای که وقتی امور دنیویّه به ما اقبال کردند، سبب تاکید و اقبال ما به امور معنویّه و آخرت گردند.

143- بعضی از علما با سفارش به نماز اول وقت و یا نماز شب، زندگی آینده ی فرزندانشان را تامین می کردند.

144- داشتن وسایل راحتی و رفاه، غیر از راحتی و رفاه و آرامش دل است:الاَ بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنُّ القُلُبُ [سوره رعد، آیه ی 28]… یعنی تنها وسیله آرامش دل، ذکرُالله است؛ ولی ما بر اسباب تکیه می کنیم و از مُسبّبُ الاسباب غافل هستیم.

145- اگر بی تفاوت باشیم و برای رفع گرفتاری ها و بلا هایی که اهل ایمان بدان مبتلا هستند دعا نکنیم، آن بلاها به ما هم نزدیک خواهد بود.

146- خدا می داند همین عبادت های ساده و مختصر اگر از اهلش صادرشود، چه اثرها دارد.

147- مراجعه به تراجم علمای سلف[زندگی نامه ی علمای گذشته]، بمنزله ی مراجعه به کتاب های معتبر اخلاقی است.

148- خدا به ما توفیق تنبّه دهد که اگر در ابتلا و آزمایش قرار گرفتیم، بد را خوب و خوب را بد نبینیم…ما خرابیم، خدا کند بفهمیم که خرابیم تا به فکر اصلاح و درمان برآییم!

149- حال توجّه و دعا، راحتی و روح است که: وَفی مُناجاتِکَ اُنسی وَرَاحتی[ودرمناجات تو، آرامش و راحتی من است]

150- کمال انسان، به تقوا است، لا اقلّ مِن ذلکَ وَلا اَکثَر"نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر”

151- چقدر رحمت خداوند شامل حال کسانی است که بی تفاوت نباشند و برای رفع اینهمه ابتلائات و بلاهایی که مسلمانان و براهل ایمان وارد می شود، گریه و تضرّع و ابتهال کنند!

152- اگر انسان تکالیفش را رعایت کند، ازفرشته بالاتر است؛ و دیگر غصّه نباید بخورد.

153- ائمه ما(علیه السلام) دعاها را در اختیار ما گذاشته اند تا ما را غرق در نور ببینند.

154- انبیا(علیه السلام) آمده اند که ما را از دنیا و توجه به آن دور سازند.

155- شیطان با شش هزارسال عبادت، عاقبتش آنطورشد؛ آیا ما هم می توانیم به خود مغرور شویم؟! به خداپناه می بریم!

156- ای کاش می فهمیدیم که چاره ما در یک چیز منحصر است وآن اینست که: تکلیف الهی را تشخیص بدهیم و بدانیم که چه کار را باید بکنیم و چه کار را نباید بکنیم!

157- عُجب، کبر و حسد، مانع قبولی اعمال است؛ زیرا خداوند سبحان می فرماید:اِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقیِنَ[سوره ی مائده، آیه 27]

158- فحش و توهین نا اهل نباید ما را ناراحت کند و از راه و مقصد، سست و دلسرد نماید.

159- خدا می خواهد ما همیشه با او بوده و به سرچشمه متّصل باشیم و این به نفع ما است.

160- وظیفه ما همین است که درصورت امکان، امر به معروف و نهی از منکر کنیم.امّا اینکه چطور نتیجه بدهد، مقدّرات دست ما نیست.

161- ما چه میدانیم؛ خدا می داند که بعضی ابتلائات، شرط بعضی اِفاضات است.شخصی می گفت:به فلان مشکل مبتلا شدم، خیلی بر معلوماتم افزوده شد.

162- بنده خیال میکنم فضیلت بُکاء [گریه] بر سیّدالشهداء (علیه السلام) بالاتر از نماز شب باشد.

163- حزن و اندوه و بکاء، عمل قلبی است، به حدی که بُکاء و دَمعه ازعلائم قبولی نماز وَتر است.

164- به هر عملی که بواسطه آن و از راه آن، حال ما مساعدتر است و توجه ما به خدا بیشتراست، باید به همان بیشتر بپردازیم و خود را با آن، به ذکر و مراقبه و توجّه به حضرت حقّ مشغول سازیم.

165- آنان که مثل انبیاء(علیه السلام) مامور تبلیغ هستند و بدونه چشم داشت و منّت، کار آنها را انجام می دهند، خدا می داند چه مقاماتی دارند! البته در صورتی که به آنچه باید عمل یا ترک شود آگاه باشد؛ و به آنچه امر یا نهی می کند، عمل کند.

166- وقتی فرصتی برای انسان پیش آمد که درس بگوید یا بخواند یا بنویسد، باید آن را مغتنم بشمارد.

167- با نور عقل می توان فروع و اصول دین را اثبات نمود.کسانی که با قواعد و استدلالات عقلی مخالفند، از بی دینی ترویج می کنند؛زیرا: لاَدینَ لِمَن لاَعَقلَ لَه.

168- سلمان(رضوان الله تعالی علیه) دراثر شناخت تکلیف و عمل به آن و پیروی از شرع با سراج عقل،عَلِمَ عِلمَ الاَوّلِ وَالآخِر[علم اول و آخر را می دانست]

169- دینداری انسان وقتی معلوم می شود که برسر دو راهی دنیا و آخرت، و متابعت هوای نفس و شیطان یا بندگی رحمان قرار گیرد.

170- وای بر ما اگر معنویت و روحانیت را مقدمه و وسیله رسیدن به مادیات و فانیات قرار دهیم!

171- چقدر انمسان مومن باید مقیّد باشد که خلاف یقین مرتکب نشود! حفظ دین، روی آتش راه رفتن یا آتش در دست گرفتن است.

172- اگر بخواهیم محیط خانه گرم و با صفا وصمیمی باشد، فقط باید صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشی و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد.

173- خوشا به حال کسی که خطای خود را ببیند، و به عیب خود توجه داشته باشد؛ و عیوب دیگران را نادیده بگیرد؛ وخود را کامل و بی نقص نبیند.

174- ما باید باب توجیه خطا و اشتباه را به روی خود ببندیم و برای هر خطا، زبان به استغفار بگشاییم و اگر قابل جبران باشد، جبران کنیم.

175- خدا نکند حرام درنزد خدا زینت داده شود! این یک بیماری قلبی است که انسان به آن مبطلا می شود، و با وجود راه های حلال که نیازش را برآورده می کند، خود را به حرام گرفتار می نماید!

176- انسان می تواند به اختیار خویش همنشین سلمان و یا ابوجهل گردد.

177- راه نجات، فرار و بازگشت الی الله: فَفِرُّوا إلَی اللهِ[سوره الذّاریات، آیه 50] و گریختن بسوی اولیای اوست.

178- اگر دل انسان به ذکرُالله مطمئن شد، به خطاب:یَاأیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَدِنَّةُ [سوره الفجر،آیه ی27] “ای نفس آرام!"مخاطب می گردد.

179- علم و سواد بشربدون وحی و تعلیم انبیاء(عیه السلام) ضررش بیشتر از نفع آن است.

180- درگرفتاری ها باید قدم به قدم، به دفتر شرع نگاه کنیم! هرکجا دیدیم واضح و آشکار است، پیش برویم. ودرموارد شبهه ناک و تاریک، خود داری و توقّف کنیم.

181- خوب است انسان کار امروز را به فردا، بلکه کار هیچ ساعتی را به ساعت دیگر احاله نکند مگر از روی عذر؛ وگرنه نمی داند که بعد از این ساعت چطور می شود!

182- وای بر ما اگر درخصوص خوردنی ها و نوشیدنی ها از حرام اجتناب نکنیم!زیرا همین غذا ها است که منشأ علم و ایمان و یا کفر ما می شود!

183- خدا می داند که غذا چقدر در ایمان و کفر و اعمال خیر و شرّ انسان مدخلیّت دارد!

184- خداوند، بلا را خود می فرستد: إذ جَاءهُم بَأسُنَا[سوره انعام،آیه 43] به جهت تضرّع؛ یعنی تضرّع و ابتهال را از عبد می خواهد وآن مطلوب است.

185- اگر می خواهید از ناحیه دعا به جایی برسید، زبان حالتان این باشد:تسلیم خدا هستیم،هرچه بخواهد بکند، بنا داریم عمل به وظیفه بندگی کنیم.

186- خدا می داند این حالت مراقبه و توجّه، چه تأثیراتی در روح انسان و در تحصیل علم و معرفت دارد!

187- در این مطلب جای شکّ نیست که  اگر انسان بدان موفّق باشد، برای او کافی است و تمام مطالب و نتایج ریاضات شاقّه و دشوار را دارد! و آن مطلب این است که: انسان خود را در محضر خدا ببیند و خدا را در همه احوال مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همه ی کارها و احوال خود، ناظر بداند.

188- هرکدام از ما تا هدف و مقصد اعلی، مسافتی داریم…باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گرانتر و سنگین تر نکنیم…گناهان، موجب ازدیاد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است!

189- اینهمه ابتلائات و گرفتاری های ما در اثر ناشکری و کفران نعمت های ما است.

190- شُکر، موجب ازدیاد [فراوانی]نعمت هاست؛ و اگر شکر نکردید، خبری از ازدیاد نیست.لذا اگر دیدیم ازدیاد نیست، شکّ نکنیم و بدانیم که شکر نیست.

191- سپاسگزاری ازنعمت، به معنای اطاعت خداست که موجب افزایش نعمت می شود.کفران نعمت هم بمعنای عصیان الهی و موجب عذاب از ناحیه او است.

192- اگربنده توجه و ارتباطش را از غیر خدا قطع کند، ارتباطش با خدا قهری است.

193- اگر از علما دور شویم، کار ما از علاج گذشته است… منظور از عالم، عالمِ بالله و عالم دینی است نه معمّم.

194- اگر بلند کردن صدای بلندگو به اندازه ای که هرکس خواست بخوابد نتواند بخوابد، خلاف سیره متشرّعه است.

195- با رعایت اخلاقیّات و رفتار صحیح اسلامی، افراد غیر مسلمان هم به اسلام و مسلمان ها گرایش پیدا می کنند.

196- ما باید در حال آسایش، حالت ابتهال و تضرّع و توسّل داشته و ملتجی و شاکر باشیم، تا در حال شدّت و گرفتاری به فریاد ما برسند؛ و گرنه همان بلا و گرفتاری به سراغ ما می آید.

197- برای اداره ی تمام جهان کافی است که انسان، عاقل و مومن و متدیّن باشد.دیانت و عقل، برای اداره کره زمین کفایت می کند.

198- عدم انجام کارهای خیر ازقبیل صدقات جاریه و ساختن بناهای خیریّه عامّ المنفعه، مساجد، حسینیه ها، حمامات، مدارس، و بیمارستان هاو… که امروزه مردم از آنها محروم هستند، از بی پولی نیست؛ بلکه از بی توفیقی ما است!

199- آنچه از ما می پسندند، معرفت الله و خداشناسی است که موضوع آن اشراف موضوعات است، و از راه معرفت نَفس نیز حاصل می شود.

200- بلاهایی که برما وارد می شود، تمام رحمت است؛ حدّاقل باعث تکفیر گناهان می شود.

201- این دعا خیلی عالی است که دستور داده شده است در زمان غیبت خوانده شود که: یا اللهُ، یارَحمنُ، یارَحیمُ،یا مُقَلِّبَ القُلُبِ،ثَبِّت قلبی علی دینِک! [ای خدا، ای رحمت گستر، ای مهربان، ای گرداننده ی دل ها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار گردان!]

202- الهام، مرتبه ی عالیه ای است مقارن با وحی، ما طالب نیستیم و گرنه فیض الهی منقطع نیست و نمی شود.

203- خیلی خوب است که خدا به انسان چنین قوّه و یقینی بدهد که برای غیرخدا محزون نشود! شجاعت و ایمان و استقامت قویّ لازم دارد.

204- وَاجعَل قَلبی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً"و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبّت خود قرار ده"، نفی موضوع خودبینی است و اینکه پروانه بشود و به نور رسد و نور شود.از خدا بخواهیم با جذبات او از خود فارغ شویم و بی خود گردیم تا نفهمیم و خود را در برابر عظمتش گم کنیم.

205- راستگویی، در دیدن رویای صادقه و صفای روح خیلی موثر است.

206- آیا می شود کسی با خدا و اولیاء خدا ارتباط دینی و معنوی داشته باشد ولی در مواقع مهمّه، دستگیری نشود و مخذول گردد و راهنمایی نشود؟!

207- در گرفتاری ها و ابتلائات، انسان چاره ای جز توسل به خدا و پناه آوردنِ آن به آن و لحظه به لحظه به خدا ندارد!

208- دنیا پرستان را بنگرید که به چه دل بسته اند و برسر چه با هم نزاع دارند؛ به دنیایی از کاغذ و مقوّا و خانه ی عنکبوت!..

209- زهد، با داشتن دنیا منافات ندارد…میزان در زهد، دنیا داشتن یا نداشتن نیست؛ بلکه میزان دل بستن یا نبستن به دنیا است.

210- باب رسیدن به کمالات و لقاء الله مفتوح است.حیف نیست این مراحل را که از راه بندگی حاصل می شود، نداشته و از آنها محروم باشیم؟

211- قلّت جمعیت حق و کثرت اهل باطل، نباید ما را در مسیر و پیمودن راه حقّ، مضطرب و دل سرد کند، یا باز دارد!

212- نباید مغرور شویم! تا نزدیکی های وفات و تا زمانی که شیطان زنده است، انسان در مخاطره است! به خدا پناه می بریم.

213- اگر انسان طرفةُ العینی به خود واگذار شود، از خدا جدا خواهد شد، و شیطان کار خود را کرده و انسان را فریب خواهد داد.

214- وداع از این دنیا برای ما بسیار نزدیک است؛ ولی ما آن را بسیار دور می بینیم؛و گرنه اینقدر با هم نزاع نداشتیم.

215- انسان با خود کاری می کند که هیچ دشمنی با او نمی کند و آن اینکه سرچشمه صلاح را تا روز قیامت خشک می کند!

216- خداوند، ایمان کسی را که در گرفتاری ها ثابت قدم  بمانند، تقویت می کند تا هیچ ابتلائی آنها را از پا در نیاورد و با ایمان و ذکر و انس با خدا از دنیا بروند.

217- به چیزی غیر از توکّل و یاد خدا برای انسان، آرامش حاصل نمی شود. و چیزی غیر از اعراض از یاد خدا و غفلت، زندگی را تلخ و ناگوار نمی کند.

218- آیا راه خدا و بندگی را پیدا کرده ایم  تا در راه باشیم؟تشخیص تکلیف، نوری است درقلب مومن.درصورتی که به تکلیف عمل کند، دیگر زندان و شکنجه برای او سهل و آسان است.

219- ای کاش لَیسَ بودن عالم امکان را درک می کردیم؛ و برای هیچ ، اینقدر ارزش و اعتبار قایل نمی شدیم؛ و برسرهیچ، اینهمه با هم نزاع نمی کردیم!

220- خوردن غذای شبهه ناک و نیز غذای کسی که از حرام پرهیز ندارد،هرچند جایز است؛ ولی انسان را مریض و از عبادات محروم می کند و یا سبب سلب توفیق می شود.

221- تا ما ناجور نشویم،آنچه از بالا بر سر ما نازل می شود، ناجور نمی شود؛ بلکه کاری می کنیم که باران رحمت، برما نقمت و عذاب می شود!

222- توفیق، چیز دیگری است که انسان از عمر خویش برای خود و دیگران، بهره ی صحیح و پر نفع و عامّة الانتفاع داشته باشد.

223- ما باید به مشایخ و علمای شیعه وفادار باشیم.آنها پدران مهربان و روحانی ما هستند و بر ما خیلی حق دارند.

224- ما باید در تحصیل صبر و حلم و تواضع سعی کنیم و از اینکه دیگران از ترس به ما احترام بگذارند، احتراز کنیم.

225- اگر ملاقات خدا در آخرت ممکن باشد، در دنیا هم ممکن است به همان ملاک امکان؛ منتها نه با دیده ی سر و بصر، بلکه با دیده ی دل و بصیرت.

226- انسان می تواند در تمام شرایط و ابتلائات، راه مستقیم و صراط بندگی و عبودیّت را بپیماید و درنتیجه قرب حاصل کند.

227- موجبات خواطر و غفلت و نسیان از یاد و ذکر حضرت حقّ راخود ما فراهم می کنیم …در اثر محاسبه و مراقبه، عیب کار آشکار می گردد.

228- به اندازه ی طالب معرفت  و هدایت در رسیدن به مقصدو یافتن او، و به داخل شدن به محضر قرب و معرفتش نزدیک است، که گویا به او می گویند: رسیدی، داخل شو!

229- در طرف سقوط، انسان از ابلیس بدتر، و در طرف صعود، از مَلک بالاتر است.

230- کسانی که از مقداری از معنویّات برخوردار بودند، دنبال کشف و کرامت نمی رفتند.

231- کسی که از معنویّات و معرفت خدا بهره مند است، چه حاجت به کیمیا دارد؟ چه کیمیایی بالاتر از خدا شناسی؟!

232- اساس عبودیّت و بندگی، حُبّ است؛ خداوند می فرماید: یُحِبُّهُم وَیُحِبُّونَهُ “خداوند آنان را دوست دارند"[مائده، آیه ی 54]

233- انسان هر راهی را بدون تقیّد و پایبندی به قرآن و سنّت برود، روز به روز تنزّل می کند.

234- انسان باید هر روز موضع خود را مشخص کند که آیا اهل حق است و یا باطل و پیرو آن.

235- خداوند انسان را طوری آفریده که می تواند از راه عبودیّت و بندگی خالص، از مقام ملائکه گام فراتر نهد و مقامات انبیاء و اولیاء را کسب نماید.

236- ذکر، بالاترین کمال برای بشر است.

237- هرکسی کاسه ای از ابتلائات دارد که مطابق وجود و استعداد او است.و کاسه های اشخاص، از بلایا پر شده است؛ ولی خدا همه را دوست دارد.

238- انبیاء و ائمه (علیه السلام) نیامده اند که بگویند مردم از دنیا هیچ بهره ای نداشته باشند؛ بلکه آمده اند طریقه دنیا داریِ با سعادت و عزّت را هم به ما نشان بدهند.

239- خدا کند شغل نافع به حال خود را تشخیص دهیم و تثبیت درآن پیدا کنیم و درآن ثابت قدم باشیم؛ و هر روز فکر تازه ای در سر نداشته باشیم و هر لحظه به رنگی نباشیم!

240- از گذشتگان عبرت بگیریم که ما هم مثل آنها به مرگ نزدیکیم و چهار روز باقی مانده عمر را گمان نکنیم که چهارصد هزار سال خواهد بود!

241- باید انسان مراقب اعمالش باشد، تا نتایج و آثار خوب و بد آنها را ببیند.

242- با توجّه به عیوب خویش و اصلاح آنها، فرصت رسیدگی به حساب هر روز خود را نداریم، چه رسد به حساب مردم!

243- به فکر خود باشیم، خود را اصلاح کنیم. اگر به خود نرسیدیم و خود را اصلاح نکردیم، نمی توانیم دیگران را اصلاح کنیم.

244- باید بدانیم که مطلب فقط یکی است و آن، بندگی خداست.و بندگی خدا در طاعت خداست؛ و طاعت خدا در ترک معصیت خدا در اعتقادات و در عمل است.

245- عالم غفلت، عالم مهیّا شدن برای شیاطین انس و جنّ است.

246- ما باید از خدا بخواهیم که ما را به آن، ازجمیع آفات و بلیّات معنویّه و صوریّه، ظاهریّه و باطنیّه، دنیویّه و اُخرویّه سالم و محفوظ بدارد.

247- اگر شما خودتان را اصلاح کردید، و موانعی که بین خودتان و بین خدا و انبیاء و اولیاء هست از بین بردید، خداوند بین شما و خلق را اصلاح می کند.

248- باید بدانیم که علاج ما در همه ی مراحل- بطوری که از آن مستغنی نخواهیم بود و بدون آن، مشکل کار ما تمام نخواهد شد- اصلاح نفس است.

249- اگر انسان راستی راستی برای مومنین و مومنات دعا کند و برای خودش دعا نکند، مَلَک برای او دعا می کند.

250- پرداخت حقوق الهی [ مانند خمس و زکات و صدقه]، سبب نموّ مال و تهذیب آن است؛ و اگر کسی این کار را بکند، مالش ترقّی کرده و زیاد می شود.

251- باید هرکسی در شبانه روز، مقداری از وقت خود را صرف تحصیل علوم دینیّه کند ولو به فرض، یک ساعت در شبانه روز.

252- هرکس به پایین تر از خودش نگاه کند و بگوید: اَلحَمدُلِله، اصلاً خود همین شکر گذاری، سبب غنا می شود…خود این شکر،موضوعیّت و سببیّت برای غنی شدن فقیر دارد.

253- عدّه ای توکّل را برای خودشان روزی می دانند؛ و اینها در واقع غنی هستند.احراز کرده اند که اگر بر خدا توکل کنند، روزیشان به آنها می رسد؛ و اگر نرسید، کشف می کنند که لازم نبوده است.

254- غنا و تمکّن مالی، جنبه ی مقدّمیّت دارد و برای اینست که انسان راحت زندگی کند.فرد متوکّل برخدا بدونه داشتن آن مقدمّه، راحت زندگی می کند.

255- می شود گفت: اصلاح جامعه، به اصلاح معلمین و مبلغین است.

256- خدا توفیق بدهد که از یقینیات خارج نشویم و در سفر وحضر، در همه ی احوال فقط یقینیات را دنبال کنیم، که این کار پشیمانی ندارد.

262- اگر باب دروغ و غیبت باز شود ،عصیان و طغیان دیگر هیچ حدی ندارد.

263-ترس مقربان از سقوط است نه فقط از آتش :صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک [گیرم که بر عذابت صبر کردم ،چگونه بر جدائیت صبرکنم]

264-اگر کسی سجود را طول بدهد ،خیلی اسباب ناراحتی شیطان است !

265-بلا با صدقه رفع میشود اگر چه محکم محکم شده باشد …این نقص فعلی ،موجب ازدیاد است. موجب تنزل رزق است .

266- ابتلائات برای این است که یقین پیدا کنیم .

267- کسی که بداند در مرای و مسمع خداست ، نمی تواند گناه کند. تمام انحرافات ما از اینست که خدا راناظر و شاهد نمی بینیم .

268- چرا مثل پروانه نیستیم که پروانه وار سراغ نور و معنوی برویم !

269- ما باید با احادیث سرو کار داشته و آنها را مطالعه کنیم .چرا که شفادر اینها است .

270-هر روز یک روایت از کتاب (جهاد و النفس) و سائل الشیعه رامطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید.بعد این را در خودتان می بینید که سر یک سال عوض شده اید !

271- بارها گفته ام بار دگر میگویم :کسی که بداند :((هر که خدا را یاد کند فخدا همنشین اوست ))،

احتیاج به هیچ وعظی ندارد .

272- انچه میدانید ،عمل کنید ودر آنچه نمی دانید احتیاط کنید تا روشن شود ،واگر روشن نشد،بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذارده اید.

273- کثرت مجالست با اهل غفلت ،مزید قساوت و تاریکی قلب و استیجاش از عبادت و زیارات است .از این جهت است که،احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوت ها به سبب مجالست با ضعفای در ایمان ،به سوءحال و نقصان مبدل میشود .

274- بعضی گمان میکنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم ،غافلند از اینکه معصیت ،اختصاص به کبائر معروفه ندارد،بلکه اصرار بر صغائر هم ، کبیره است .

275- هیچ ذکری بالاتر از ذکر عملی نیست .هیچ ذکر عملی بالاتر از معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست .

276- هدف باید این باشد که تمام عمر ،صرف در یاد خدا و عبادت باید باشد،تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم.

277- آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر به مقصد برسد !؟

278- شفای صدور ،در اتیان عبادات با حضور قلب است …باید در تقویت حضور قلب در هر موقع در عبادت ،کوشا باشیم،وبه آثار در یقظه یا نوم کار نداشته ،جز مزید [زیادی]علم م مزید انس به عبادت.

279- س:این جانب تصمیم دارم که به خداوند ،قرب پیدا کنم و سیر و سلوک داشته باشم ،راه آن چیست ؟ج:بسمه تعالی – چنانچه طالب صادق باشد،ترک معصیت کافی و وافی است برای تمام عمر،اگر چه هزار سال باشد .

280- س: برای رفع تنبلی و کسالت در عبادات چه باید کرد ؟

ج: در اوقات نشاط مشغول به عبادت مستحبه شوید ،ودر اوقات کسالت ،اقتصار بر واجبات نمایید !

281- س: با نذر و قسم ،تصمیمات اخلاقی میگیرم،بعد از مدتی عزمم سست میشود و شکست میخورم چه کنم ؟

ج: یک دقیقه خود را در یاد خدا دیدید ،اختیارات خود را منصرف ننمایید،وبه انصراف و غفلت غیر اختیاری اهمیت ندهید !

282- شرط استجابت دعا ، ترک معصیت است … گاهی مصلحت ،در غیر تعجیل است و گاهی مصلحت ،در تبدیل به احسن است .داعی خیال می کند مستجاب نشده است و اهل یقین می فهمند.

283- با کسی نشست و بر خاست بکنید که همینکه او را دیدید به یاد خدا بیفتید ، به یاد طاعت خدا بیفتید ،نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا باز می دارند .

284- باید بدانیم علاج ما ، اصلاح نفس است در همه مراحل ، و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این کار ما تمام نخواهد شد .

285- خدا میداند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میتی هدیه کند چه معنویتی ،چه صورتی ،چه واقعیتی برای همین صلوات است !

286- این شک ،طریقه تمام انبیاء (ع) بو برای شوق لقاء الله، برای تحصیل رضوان الله … این اشک چشم به اعلی علیین مربوط است .

287- باید کسانی که حاجت مهمه ای دارند ،یکی از همین نمازها و از این عبادت هایی که برای حاجت ذکر شده است [بجا آورند] و اگر بخواهند تثبیت بکنند ، تایید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلا شک ، ملتف باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها ،بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به اندازه ]بال مگسی چشم تر بشود ،این علامت نیست که مطلب تمام شد .

288- روح انسان هر چند لباس گلی به تن دارد ، ولی بسیار می تواند اوج بگیرد و بالاتر برود !

289- اکثر بدبختی ما همین است که علممان با عملمان هماهنگ نیست !

290- اگر انسان کامل شود ، این [تسبیح مو جودات ] را در بیداری می شنود و مشاهده می کند !

291- اصلا پیغمبر (ص) با همین شب زنده داری و سحر خیزی و انس با شب ،معارف الهی را می گرفتند …. بلی ، آن لحظه های خاص و آن رحمت الهی در سحر!…سحر،سحر!

292- انسان باید دائم الذکر باشد !زیرا کسی که دائم الذکر باشد ، همئاره خود را در محضر خدا می بیند و پیوسته با خدا سخن می گوید .

293- چه خوب است انسان ، عبادت و کار خیر که انجام می دهد ، بگوید : کاری نکردم ، اما کار نیک و خوبی که از دیگران دید ، بگوید : چه کار بزرگی انجام داده است .

294- همه رذایل اخلاقی ، از ضعف در معرفت خداوند متعال پدید می آیند !.. اگر انسان دریابد که خداوند متعال ،همیشه و درهمه حال از هر زیبایی زیباتر است ، از انس به او هرگز جدا نخواهد شد !

295- اگر ما به مقداری که طفل صغیر به پدر و مادرش اعتماد دارد ، به مولای خودمان اعتماد داشته باشیم ،کار درست میشود !

296-اگر بهشت و خلد برین را باور داشتیم ،اینقد با احکام و دستورات الهی مخالفت نمی کردیم !

297- اگر جلوی خود را در ارتکاب معاصی نگیریم ،حالمان به انکار و تکذیب و استهزا به آیات الهی ، و یا به جایی می رسد که از رحمت خدا نا امید می شویم !

298- ایمان و اطمینان مومنان ،درجاتی دارد ،و امکان دارد که از درجات عالیه ایمان ،به مرحله عیان برسد ، و اطمینان و یقینشان بالا رود !

299- تمام فساد و افساد و غلغله و سر و صدایی که در روی زمین بوده و هست و خواهد بود ، از همین ماکل و مشرب است ، زیرا تکالیف ، متوجه غضب و شهوت است ،و تناول غذا و نوشیدنی ،موجب آنهاست !

300- سرو کار انبیا (ع) با خدا بود ، و هر جا گیر می کردند ، زود به خدا متوجه می شدند ،ودر خوشی هم خدا را به یاد می آوردند ،بگونه ای که گویا می دیدند همه چیز از آنجا سرچشمه می گیرد .

301- التزام به سنخ دعاهای اهل بیت (ع) اولین مرتبه اش ،مجالست و موانست با آنها ست .

302- مادیات و دنیا ووسایل راحتی ، راحتی نمی آورد بلکه : الا بذکر الله تطمن القلوب ((هان ، تنها با یاد خدا دل هاآرام می گیرند)) نه با داشتن ملک و ملکوت لذا باید سعی کنیم تزلزل هایمان برطرف شود و پرده های برداشته شود ،و بزرگ ترین پرده خود ما هستیم :

((تو خود حجاب خودی                                 حافظ ،از میان بر خیز ))

303- انسانی که نان خشکی او را سیر میکند، و یا با سبزی و ماست و پنیر می تواند زندگی کند، اینهمه حرص و طمع به دنیا و مال دنیا برای چه؟!

304- خود را مریض نمی دانیم، وگرنه علاج آسان است.

305- علمای سابق که آن همه در علم و عمل موفّق بودند و عمر با برکت داشتند و از انحراف فکری سالم بودند، دراثر خوردن غذای حلال و اجتناب از غذاهای شبهه ناک بوده است.

306- ما اگر خدا را همه جا حاضر و ناظر ببینیم، چگونه باید باشیم ؟!… در برابر ذاتی که حیلولت و جدایی او از ما محال است، و درهمه جا حاضر و ناظر است، چگونه باید باشیم و مرتکب معاصی نشویم؟! هرقدر این درک حضور تقویت شود، انسان محفوظ تر و مامون تر است؛ و هر قدر تضعیف شود، مصونیّت و. مامونیّت او کمتر است!

307- آیه شریفه"هان! تنها با یاد خدا دل ها آرام میگیرند"… سبب اطمینان و آرامش دل ها را، منحصراً ذکرُالله می داند… بنابراین، ما که آرامش نداریم، می توانیم بگوییم ذاکریم؟!

308- اگر حسابمان را با خدا تتصفیه می کردیم، حساب های دیگر تصفیه و اصلاح می شد.

309- درد را می دانیم، به فکر علاج خود نیستیم! دوا را هم تشخیص می دهیم، چنانکه قرآن می فرماید:"پس خداوند، گناه و تقوا را به انسان الهام نمود” ولی به فکر علاج خود نیستیم!

310- حسرت ما ازین است که عده ای از علما را دیده ایم که تفاوت میان ما و آنها[از لحاظ مقامات معنوی] بسیار است، به حدی که گویی میان ما و آنها به اندازه چند صد سال فاصله است!

311- بعضی به حدّی با حیا هستند که با همه ناداری و بیچارگیری، حاضر نیستند نیاز خود را اظهار کنند! آیا نباید همسایه ها و همکارها به اینگونه افراد رسیدگی کنند؟!

312- اگر انسان مسلمان بخواهد متمدّن به تمدّن اسلام باشد و دیگران را به حقایق اسلام دعوت کند، یا افراد مسلمان را در اسلام برقرار و ثابت نگاه دارد که به بلاد مختلفه کفر فرار نکنند، باید کاملاً حقوق و حدود اسلامی را بشناسد، و به آنها عمل کند!

313- خداوند متعال می فرماید:"هرکس یکی را احیا کند، گویا همه ی مردم را احیا کرده است."منظور از حیات در این آیه شریفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهی در دین است.

314-  آیا با اینهمه بلاها که برسر مسلمان ها می آید، نباید حال التجا برای ما پیش بیاید؟!

315- ازآیه شریفه {لقمان، آیه 17}(امر به معروف و نهی از منکر کن و بر هر مصیبتی که به تو می رسد، صبربنما!)… استفاده می شود که :صبر و تحمل و شنیدن ناسزا و تلقّی کردن آن چون حلوا و طیّبات شیرین و خوشمزه، از لوازم امر به معروف و نهی از منکر است.

316- تمامی ابتلائات، به اختیارخود ما پیش می آید؛ یعنی چون ما اطاعت خدا را به اختیار خود ترک می کنیم و معصیت اورا اختیار می کنیم، ناچار سزای کارهای ما گرفتاری و بلا برای ما است.

317- خدا کند از خود راضی نباشیم.اگراز خود راضی باشیم، هرگز نمی توانیم حقّ ربوبیّت را درعبودیّت و بندگی ادا کنیم!با اینکه هیچیم، خود را همه چیز می دانیم!

318- دلیل عقب ماندگی ما این است که اموال شبهه ناک مصرف می کنیم.ومال شبهه ناک ایجاد تردید و شبهه می کند!

319- هرکس باید پیش خود و خدای خود، به اعمال خود سوء ظن داشته و بدگمان باشد.

320- خدا کند یقین برای انسان روزی شود!…چقدر خوب است انسان از ناحیه امر روزی، راحت باشد؛ زیرا همّ و غمّ روزی، بدتر از زحمت کار است.کسی که به همّ و غمّ روزی مبتلا است، شب و روز کار می کند وپیوسته غصّه روزی را می خورد!

321- حال دعا، انکسار قلب، سوختگی و آه- که وقتی از قلب خارج می شود، مانند تیر به هدف می خورد-در ما نیست! بلی، لقلقه زبان خیلی داریم!

322- در ابتلائات و برای رفع بلاها، دست از دعا و توسل نباید برداشت!

323- هرکس می خواهد دعایش مستجاب شود، برای نجات مومنین و مومنات دعا کند، تا دعای مَلَک که مورد استجابت است، یقیناٌ مشمول حال او شود!

324- این مستحبّات است که انسان را به جایی می رساند!

325- در تعبّدیّات، کوه کندن از ما نخواسته اند؛ سخت ترینش نماز شب خواندن است که در حقیقت، تغییر وقت خواب است نه اصل بی خوابی، بلکه نیم ساعت زودتر بخواب، تا نیم ساعت زودتر بیدارشوی!

326- در قضیه حضرت یوسف آمده است{سوره یوسف،آیه 31}(برآنان بیرون آی )؛فقط یک دیدار بود، و پس از دیدن جمال حضرت یوسف… دست ها را قطع کردند و بی اختیار شدند!… پس اهل شهود که کشف آنها به مراتب قوی تر است، چگونه با مشاهده جمال و کمال مطلق، به هرچه غیر اواست پشت پا نزنند؟!

327- آیا ممکن است با وجود خلوص و صدق در استعلام{پی جوئی کردن} و طلب، هدایت و ارائه {نشان دادن} آیات معرفت برای انسان نباشد؟!

328- خدا کند علوم و معارف ما مثل نهری که به دریا متّصل است، یک نحو ارتباط- ولو به صورت یک نخ باریک- با منبع و سرچشمه اتّصال داشته باشد! وگرنه یک حوض پر آب هم بدونه ارتباط و اتّصال با سرچشمه، فایده و دوام و تازگی ندارد!

329- کسی که طالب جمال برتر و بالاتر است، به پایین تر بی اعتنا است.

330- آیا برای خَرق حُجُب{از بین بردن پرده ها و موانع بین انسان و خدا}، بیل و کلنگ لازم است؟!مثلاً بهترین راه آن، در نماز است؛ آیا در حال نماز لازم است بیل و کلنگ حمل کنیم وبا حجاب ها مبارزه کنیم؟!

331- غیر از خدا چیزی نیست که بتواند از ما دستگیری کند!… فردا غیر از خدا همه چیز فانی است(سوره طه،آیه 73)"تنها خدا، خیر و پاینده تر است.”

332- اگر کمی از راه منحرف شویم، ذشیاطین جنّ و انس برما مسلّط می شوند.اگر کسی راه نجاح و فلاح را پیدا کرد، آسوده خاطر باشد که غرض، همان است.عملاً پیمان ببندیم که:در راه خدا باشیم و عزم بر خلاف نداشته باشیم و به گناهان صغیره نزدیک نشویم…

عبایی که جا ماند!

عبایی که جا ماند!

ولادت عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها فرصت خوبی است برای یاد کردن از شهیدانی که این روزها دوباره فضای زندگی ایرانیان را به عطر شورانگیز شهادت معطّر کرده‌اند. شهیدانی که «حقیقتاً حق بزرگی بر گردن همه ملت ایران دارند. (بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم ۵/بهمن/۹۴)» تمام این شهیدان یک صفت مشترک دارند: “شهید مدافع حرم” امتیازی که آنان را متمایز کرده است: «اگر اینها نمی‌رفتند و دفاع نمی‌کردند، امروز دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را با خاک یکسان کرده بودند، سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دست‌شان می‌رسید کاظمین و نجف و کربلا را هم با خاک یکسان می‌کردند.(بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم ۷/دی/۹۴)»
اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوه دیگری داده، امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست متجاوزان از خاک ایران اسلامی است؛ آن هم نه در مرزهای کشور که کیلومترها دورتر از آن، و دفاع از کشور، دین و انقلاب اسلامی است؛ شهیدان مدافع حرم «با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی‌کردند، این دشمن می‌آمد داخل کشور. اگر جلویش گرفته نمی‌شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و در بقیه استانها با اینها می‌جنگیدیم و جلوی اینها را می‌گرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین و انقلاب اسلامی فدا کردند. (بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم ۵/بهمن/۹۴)»
امتیاز دیگر این شهیدان که حکایت از مظلومیت آنها دارد، «شهادت در غربت» است. «امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند. این هم یک امتیاز بزرگی است و پیش خدای متعال فراموش نمی‌شود. ۵/بهمن/۹۴»
ولادت با برکت دختر امیرالمؤمنین علیهما السلام، که حالا دفاع از حریم پاکش نمادی است برای دفاع از «حریم اسلام»، بهانه‌ای است برای انتشار حاشیه‌‌های یکی از دیدارهای خانواده‌های شهیدان مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیت رهبری (در تاریخ ۵/خرداد/۱۳۹۴).

ای کاش من هم یک فرزند شهید بودم!
از سر و صدای بچه‌های خردسال، می‌شود حدس زد که خانواده‌های شهیدی که امروز مهمان آقا هستند، از طایفه شهدای جدیدند؛ همانهایی که نامشان این روزها بیشتر شنیده می‌شود: “شهدای مدافع حرم".

مگر این بچه‌ها می‌گذارند تا در محضر آقا خیلی جدی و رسمی باشی! راستش را بخواهی اصلاً نمی‌توانی در مقابل ناز و ادای گاه و بی‌گاه این کودکان معصوم بی‌تفاوت باشی و همانقدر که دلت با صاحب مجلس است، فکرت با این کودکان! تویی و نازهای فرزندان خردسال شهیدان مدافع حرم؛ دوست داشتن که نه، اصلاً انگار دِینی به گردن توست تا برای لحظه‌ای هم که شده آنها را در آغوش بگیری و دست نوازش به سرشان بکشی و برای لحظاتی هم که شده با محبت خود، جای خالی بابای شهیدشان را پر کنی! اما این دغدغه و نگرانی خیلی زود از بین می‌رود. زمانی که رفتار سرشار از عاطفه آقا را با فرزندان شهید می‌بینی و بوسه‌باران گونه‌های فرزندان شهید را؛ پر بیراه نمی‌گوید یکی از حاضران در مجلس که “ای کاش من هم یک فرزند شهید بودم!”
اما دلم برای دختر خردسال با آن موهای دم خرگوشی‌‌اش سوخت. تقلای این طفلک معصوم برای دیدن آقا دیدنی بود. قبل از آغاز مراسم خود را به صندلی آقا رساند و مدتی روی آن نشست. وقت آمدن آقا نیز مادر محکم دستش را گرفت و اجازه نداد تا به سمت ایشان برود. هرچقدر هم تلاش کرد تا در هنگام نماز با گذشتن از صف‌ها خود را به امام جماعت برساند، موفق نشد. اما برنامه که شروع شد، بالاخره توانست دستش را از دست مادر جدا کند و به آقا برسد و کنار صندلی ایشان جا خوش کند. چادرش هم همراهش بود؛ اما این پایان ماجرا نبود؛ آنقدر کنار آقا ورجه وورجه کرد تا خسته شد؛ وقتی نوبت به خانواده شهیدش رسید، حیف که دیگر خواب بود و از لذت چشیدن طعم لبخند و بوسه‌های آقا در بیداری محروم شد.


آغازگر این ضیافت، بیانات آقا در وصف شهدای مدافع حرم و امتیازات آنها نسبت به دیگر شهیدان است؛ «اقدام داوطلبانه»، «اعتقاد خالصانه با پشت سر گذاشتن هیجانات جوانی»، «پشت کردن به تعلقات زندگی و زن و فرزند» و «دفاع از حریم اهل‌بیت‌ علیهم السلام» چهار شاخصی است که آقا برای این شهیدان می‌شمردند و تاکید می‌کنند «چهارمین ویژگی بالاترین آنهاست.»

پرواز به بهشت
شاید گُل سخنان آقا اشاره‌شان به روایاتی از معصومین علیهم‌السلام است که خانواده‌های شهیدان را حسابی دلگرم می‌کند و لبخند شادی و رضایت را بر لبان آنها می‌نشاند: «ما در روایاتمان مواردی را داریم که ائمه علیهم‌السلام به عده‌ای از شهدا اشاره کردند و گفتند که اینها اجر دو شهید را دارند. در مورد یک گروهی از مجاهدان زمانِ ائمه علیهم‌السلام روایت است که اینها در روز قیامت از روی شانه‌های بقیه مردم عبور کرده و به بهشت می‌روند؛ خدا اینها را پرواز می‌دهد. من در مورد شهدای شما یک چنین تصوری دارم؛ من خیال می‌کنم اینها همان‌هایی هستند که هر یک شهیدشان، اجر دو شهید دارد؛ گمان می‌کنم اینها از جمله کسانی هستند در روز قیامت -که همه ما گرفتاریم، همه ما مبتلا هستیم؛ در روز قیامت اولیاء هم مبتلا هستند؛ در آن روز- این جوانان، فرزندان، همسران و پدران ما به لطف الهی به سمت بهشت پرواز می‌کنند، و دیگران به حال اینها غبطه می‌خورند، اینها از این قبیل‌اند.»
نوبت گفت‌وگوی دو طرفه خانواده‌های شهیدان با آقا می‌رسد. اولین خانواده، خانواده شهید «هادی کجبافی» از اهواز است. آقا با تجلیل از همسر شهید رشته سخن را به‌دست می‌گیرند: «شنیدم شما در مراسم همسر شهیدتان بیانات خوبی داشتید؟» همسر شهید، قرآنی پاسخ می‌دهد: «هذا من فضل ربی»
ماجرای صحبتهایی که تجلیل آقا را برانگیخته از این قرار است که همسر شهید در یابود شهیدش در اهواز به درخواست تروریست‎ها برای فروختن پیکر شهید کجبافی پاسخ داده و گفته بود: «ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده‌ایم و آنچه را که در این راه دادیم، پس نمی‌گیریم. شنیده‌ایم که برای تحویل شهید عزیزمان دشمن پیشنهاد هزینه‌ای گزاف داده است، ولی به عنوان خانواده شهید راضی به این کار نیستیم، حاضر نیستیم حتی یک ریال نیز برای تحویل پیکر پاک شهیدانمان به داعش پرداخت شود.»
نوبت به فرزندان شهید می‌رسد. یکی از پسران در پاسخ به آقا که از ازدواج او می‌پرسند، می‌گوید: «می‌خواستیم عروسی کنیم که پدر شهید شد و نشد» آقا می‌گویند: «چه اشکالی دارد؟ اشکالی ندارد. عروسی کنید. ان‌شاءالله شما بچه‌های خوب و حزب اللهی هرچه فرزند بیشتر بیاورید نسل جماعت حزب اللهی در کشور بیشتر می‌شود.»

خانواده شهید “حسین بادپا” از کرمان دومین خانواده شهیدی است که مورد تجلیل آقا قرار می‌گیرد. پدر پیر شهید لنگ لنگان خود را به آقا می‌رساند؛ پیرمرد نمی‌تواند جلوی اشکش را بگیرد و با اشک بر پیشانی آقا بوسه می‌زند.


مادر شهید می‌گوید: “آقا را اذیت نکن!” آقا پاسخش را با خنده می‌دهند: «اذیت که نیست خانم!» پدر و مادر شهید دعا می‌کنند که دیگر فرزندانشان هم در راه ولایت فدا شوند؛ دختر شهید از آقا برای کنکورش التماس دعا دارد؛ آقا هم برایش دعا می‌کنند: «ان‌شاءالله؛ اولاً در کنکور قبول شوی و بعد هم زود ازدواج کنی» حسن ختام دیدار این خانواده، پنج بوسه آقا بر گونه راست و یک بوسه بر گونه چپ پسر کلاس اولی شهید بادپا است.

عبایی که جا ماند!
نوبت خانواده شهید “حجت‌الاسلام محمّدمهدی مالامیری کجوری” است؛ پدر شهید که از روحانیون است بدون عبا مقابل آقا ایستاده؛ انگار شوق دیدار با آقا، موجب شده عبای پدر شهید جا بماند؛ آقا می‌پرسند: «عبایتان را کجا گذاشتید؟» پدر شهید می‌گوید: “یادم رفت!” آقا می‌گویند: «پس شما اینجا بی‌عبا آمدید و باید یک عبا به شما بدهیم» هدیه‌ای که در پایان دیدار به دست پدر شهید می‌رسد.


 پدر شهید درباره فرزندش می‌گوید: “استاد دروس سطح عالی حوزه بود” و بعد ادامه می‌دهد: “خوشحال هستیم که خانواده شهید شدیم. تا به حال در مقابل خانواده شهدا و جانبازان احساس شرمندگی می‌کردیم و تازه این شرمندگی از ما برداشته شد.” آقا دعا می‌کنند: “خداوند شما را در دنیا و آخرت سرافراز کند.” گفت‌وگوی این خانواده شهید با ابراز محبت آقا به دو دختر شهید ادامه می‌یابد؛ یکی از آن دو دختر، همان دختر با موهای دم‌خرگوشی اول این روایت است که حالا خوابش برده؛ همسر شهید هم به آقا می‌گوید: “وقتی شعری را که شما خواندید -ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند- به همراه همسرم دیدیم، خیلی ناراحت شدیم، با صحبتی که آخرین بار با شهید داشتیم، نیت کردیم که اگر فرماندهانش قبول کنند بیشتر از ۴۵ روز در منطقه بماند، بعد از آن را به نیابت از شما در جبهه مقابله با تکفیری‌ها باشد که الحمد الله با شهادت ایشان، این نیت او زیباتر شد” آقا می‌گویند: “خدا ان‌شاءالله سایه شما خانواده شهید را از سر این مملکت کم نکند.”

خانواده بعدی، خانواده شهید “رضا نقشی قره‌باغ” از آذربایجان غربی هستند؛ آقا به درخواست پدر شهید، دقایقی به زبان آذری با او صحبت می‌کنند.

رزمنده یکساله!
شهید “مهدی نوروزی بهاری” شهیدی نام آشناتر است. همان شهیدی که پیش از شهادت، تصاویرش در مقابله با فتنه‌گران سال ۸۸ رسانه‌ای شده بود، و بیش و پیش از تیر داعش به تیغ تهمت و افترای اصحاب فتنه و داعشی های وطنی نواخته شده بود. مادر شهید از پدر مرحوم شهید می‌گوید که او هم جانباز بوده است و بعد مادر آرزوی خود را می‌گوید: “آرزویم است که تمام خانواده‌ام راه مهدی را بروند و شهید شوند.” آقا می‌گویند: «آن کسی که در راه خدا دادید ذخیره شما است پیش خدای متعال؛ خدا او را در بانک ذخیره الهی برای شما حفظ می‌کند؛ خدا تمام آنها (فرزندانتان) را حفظ کند.»


همسر شهید از آماده به رزم بودن فرزند یکساله شهید می‌گوید: “محمد هادی لباس رزم پوشیده و آمده که چفیه‌اش را از شما بگیرد و لبیک‌گو باشد” آقا با خنده می‌گویند: «محمد هادی را می‌گویید؟ خدا ان‌شاءالله محمد هادی را برای شما حفظ کند و نگه دارد و ان‌شاءالله از مردان خوب آینده شود!» آقا بعد از چند بوسه بر سر این رزمنده یکساله به او چفیه می‌دهند. همسر شهید می‌گوید: “تمام این دلتنگی‌ها با این دیدار بر طرف شد” و آقا جواب می‌دهند: «خدا ان‌شاءالله همه این دلتنگی‌های شما را در دنیا و آخرت برطرف کند. ان‌شاءالله عزیز باشید، شما با این روحیه خیلی برای این کشور ارزش دارید، اگر بفهمند؛ بعضی‌ها این را نمی‌فهمند، اگر بفهمند شما خیلی قیمت و ارزش دارید.» پاسخ آقا به برادر شهید هم که از آقا می‌خواهد تا برای شهادتش دعا کنند، جالب است: «خدا ان‌شاءالله شما را برای این کشور نگه دارد و همه بدانند که کشور ایران در آینده به مردان خوب، مؤمن، کارآمد و مجاهد احتیاج دارد؛ نه اینکه جنگ شود؛ منظور این است که این کشور اگر بخواهد رشد کند، اگر بخواهد پیام انقلاب و امام باقی بماند و مانند کلمه طیبه رشد کند، به جوان‌های خوب، به مردان خوب و به زنان خوب نیاز دارد؛ ان‌شاءالله خدا شما را برای آن زمان حفظ کند.»

خانواده شهید “علی یزدانی کنزق” خانواده شهید بعدی است که آقا نامش را می‌برند و قرآن هدیه‌شان را امضا می‌کنند. پدر شهید با عکس شهیدش که حالا با اشک نمناک شده، به آقا نزدیک می‌شود و بعد از چند بوسه، با زبان آذری گفت‌وشنودی در‌ می‌گیرد و پدر به پرسش‌های آقا درباره کنزق و محل زندگیش پاسخ می‌دهد.


شهید یزدانی هم مثل شهید مالامیری دو دختر خردسال دارد. همسر شهید در حالی که یک دختر در آغوش و دست دختر دیگر در دستش است، به آقا می‌گوید: “من به این فکر بودم که اگر خود شهید الان اینجا بود به شما چه می‌گفت. به نظرم تنها یک جمله می‌گفت آن هم این بود که آقا امر کردید و ما گفتیم بسم الله! دو سال پیش هم به من گفت و من گفتم بسم الله!” آقا می‌گویند: «اگر این روحیه شما نبود، مردان‌تان اینجور به دل و سینه دشمن نمی‌رفتند. این روحیه‌های خوب بود که این مردان را وارد این میدان‌ها کرد. خدا ان‌شاءالله شما را حفظ کند.»

ازدواج بهشتی
نوبت به آخرین خانواده شهید می‌رسد؛ شهید “محسن کمالی دهقان". پدر شهید بعد از ابراز احساسات، از انقلابی که تشییع پیکر این شهید در شهرشان به‌پا کرده، تعریف می‌کند و از آقا می‌خواهد تا آخرین شعار شهیدش را که قبل از شهادت سر داده است، ببینند؛ فیلمی از لحظات شهادت شهید محسن است؛ آقا دستور می‌دهند ترتیبی داده شود تا این فیلم را ببینند و به پدر شهید می‌گویند: «این نعمت بزرگی است که خدا به شما فرزندی دهد که رفتنش از دنیا، به قول شما، در شهر خودش انقلابی به وجود بیاورد.» پدر، آرزوی مادر برای ازدواج فرزند شهیدش را واگویه می‌کند و می‌گوید: “شهید هر جا خواستگاری می‌رفت، می‌گفت که احتمال شهادتش وجود دارد، و یکی از شروط ازدواجش بود، برای همین هم ازدواج نکرد.” آقا دعا می‌کنند: «خدا ان‌شاءالله ازدواج‌های بهشتی را نصیبش کند.» آقا به مادر شهید هم می‌گویند: «شما ما را دعا کنید؛ دل شما پاک است و حالا هم به خاطر شهادت فرزندتان، ان‌شاءالله مهبط انوار الهی است، از این فرصت استفاده کنید هم برای خودتان دعا کنید، هم برای ما، هم برای مردم و هم برای کشور و هم برای دولت دعا کنید.»


کم کم ضیافت رو به پایان است و حرفهای خانواده‌های شهیدان هم، بیشتر در هم شده. هرکسی هر حرفی دارد، بدون لکنت با رهبر می‌گوید؛ به‌ویژه مادران شهیدان؛ همانهایی که آقا در دیداری درباره آنها گفته بودند: «من در دیدارهای بسیار زیادی که با خانواده‌ شهدا داشتم، یکبار از یک مادر شهید گلایه نشنیدم.»
…چه بسا پیام این دیدار نقل قول یک برادر از برادر شهیدش باشد: “رفتیم تا انتقام حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را بگیریم و آرزو داریم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از ما راضی باشند.”

 


http://www.leader.ir/fa/gloss/14196/

جناب حاج رسول دادخواه خیابانی ( رسول ترک ) ره

 


زندگینامه

در روز پنجم اسفند سال 1284 هجری شمسی در محله خیابان که یکی از محله های قدیمی شهر تبریز میباشد کودکی چشم به جهان گشود که نامش را رسول گذاشتند و بعدها نام این محله (خیابان) و اسم شهری که آن متولد شده بود به عنوان قسمتی از اسم و فامیلی آن مولود بر روی سنگ قبرش حک گردید یعنی با نام حاج رسول دادخواه خیابانی تبریزی.
نام پدرش مشهدی جعفر بود و مادرش نیز آسیه خانم نام داشت.
آسیه خانم زنی بسیار مظلوم و آرام بود و آنطوری که دخترش (ربابه خانم) تعریف میکرد او یکی از زنهای پاکدامنی بوده است که در جلسه های روضه امام حسین (ع) بسیار گریان میشد و زیاد اشک میریخت.

بازیهای روزگار کم کم رسول را در سنین جوانی به راههای خلاف کشانید به خصوص بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی که او مجبور شد شهر و دیارش تبریز را رها کند و به تهران بیاید.

رسول ترک بعد از آنکه در سالهایی از عمرش اهل نافرمانی و غفلت از خدای خویش بوده است عاقبت همانطوری که خواهید دید ،  در یکی از ماههای محرم آن واقعه و مرحمت و دعوت ولایتی و معنوی برایش پیش میآید و او را به شدت دگرگون میسازد.

 اما باید توجه داشت که این عنایت و لطفی را که آقا ابا عبدالله الحسین (ع) به رسول ترک مبذول و مرحمت داشته است بی حساب و کتاب و بی دلیل و بهانه نیز نبوده است.

جناب آقای حاج میر حسن قدس حسینی یکی از پیرمردهای با سابقه هیئت مسجد شیخ عبدالحسین  میگفت:
«این رسول در همان دوره و سالهایی که هنوز توبه نکرده بود و از معصیت و گناه اجتناب و پرهیز نداشت در آن سالها نیز با خلوص نیت و فقط برای خاطر امام حسین (ع) در جلسات شرکت میکرد تا اینکه این نیت پاک و صدق و صفای او سبب شد که او توبه نصوح و واقعی بکند و عاقبت به خیر بشود.»

« من در طول عمرم هم حاج رسول را دیده ام و هم عکسش فردی را نیز دیدها م که با آنکه از کودکی در هیئتها بود ولی متأسفانه چون اخلاص و نیتی پاک نداشت خداوند او را به وضعیتی دچار کرد که خداوند به هیچ کس نصیب نکند»

در این مجموعه نیز ما  در واقع روز تولد او را نیز از همان روزی به حساب می آوریم  امام حسین (ع) به بهانه آن خواب و رؤیای ناظم و مسئول هیئت آتشی به جان رسول ترک میاندازد و او را به جرگه عاشقهایش وارد میسازد.

رسول ترک بعد از توبه و بازگشت به صراط مستقیم یکی از گریه کنندگان و دلسوخت هایی میشود که بسیاری از پیرمردهای هیئتهای قدیمی تهران چه از فارسها و چه از ترکها با قاطعیت میگویند که بعد از او هنوز نظیرش نیامده است.

یکی از چشمگیرترین جلوه های گریه های رسول ترک در روزهای دهه اول محرم به خصوص در روزهای تاسوعا و عاشورا بوده است.
در روزهای تاسوعا و عاشورا در میان دسته های هیئتهای آذربایجانی ها که گاه به طول دو سه کیلومتر میرسید، رسول ترک با ناله ها و ضجه های جانسوز در انتهای دسته حرکت میکرد و غوغایی بر پا میکرد.
میگویند:
بسیاری از مردم گاه فقط به انتظار میایستاده اند تا گریه ها و ناله های رسول را تماشا کنند.
همه آنهاییکه رسول را در آن روزهای تاسوعا و عاشورا دیده اند میگویند:
زمانی که رسول ترک، گریان و نالان از جلوی جمعیت عبور میکرد صدای ناله و گریه مرد و زن و پیر و جوان نیز به هوا برمی خاست.
میگویند یکبار زمانی که رسول ترک در حال خواندن نوحهای ترکی بوده است عدهای از زنها و مردهای فارسی زبان که در گوشهای از بازار به تماشای او ایستاده بوده اند به قدری منقلب و محزون میشوند که صدای گریه و ناله آنها نیز در فضای بازار میپیچد.
در ای هنگام رسول ترک روی به آنها میکند و از آنها میپرسد: مگر شماها متوجه معنای حرفهای من میشوید؟
بعضی از آنها جواب داده بودهاند: ما ترکی نمیفهمیم ولی از حالتهای تو به خوبی متوجه میشویم که الان از چه داری میخوانی و ما از حالتهای تو عمق مصیبت را احساس میکنیم!


رسول ترک آنچنان در عشق و محبت و ارادت به مولایش آقا ابا عبدالله الحسین (ع) ذوب شده بود که گاهی در جلسه روضه به خصوص در روزهای تاسوعا و عاشورا به اندازهای منقلب و بیتاب میشده که همچون مادرهای جوان مرده یا مجنونین میشده است. به همین دلیل او در میان بسیاری از دوستان و ارادتمندانش به خصوص در بین بسیاری از آذربایجانیها به « حاج رسول دیوانه» نیز معروف میباشد.

میگویند حاج رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به رسول ترک در بسیاری از مواقعی که از خود بیخود میشده و گاهی نیز قبل از اینکه شروع به خواندن نوحه یا روضهای بنماید با صدایی بسیار حزین و جاسوز و با همان لهجه زیبای ترکی اش این بیت را میخوانده است:
گویند خلایق که به دیوانه قلم نیست
من گشتم و دیوانه توکلت علی الله


حاج حمید واحدی یکی از  بازاریهای تهران با یک صفا و حزن و اندوهی خاص میگفت: «حاج رسول یکی از عاشقها وشيفتگان حسینی بود؛ واقعاً دیوانه امام حسین (ع) بود. وقتی او مشغول گریه و زاری میشد انگار قیافه او را، شکل و نقشه صورت او را، به دیوانگی و عاشقی امام حسین (ع) نقش بسته بودند.
یعنی اگر گاهی کسی او را به طور مثال در روزهای تاسوعا و عاشورا می دیدی که با مشت بر سرش میزد  برایش جلف و زننده نبود.
همه او را عاشق و دیوانه حسین (ع) میدیدند.
 او در عزاداریها هر کاری که میکرد برای کوچک و بزرگ و زن و مرد و پیر و جوان گریه آور بود حتی اگر کسی تا آنموقع برای امام حسین (ع) اشکی نریخته بود، زمانی که حاج رسول را در حال گریه و ناله میدید او هم به گریه میافتاد.


به راستی که معلوم نیست رسول ترک چگونه مینالیده است و چگونه با ضجه های جانسوزش میسوخته است که همه آنهاییکه ضجه ها و حالتهای عاشقانه او را دیده اند به محض ذکر نام و یاد رسول ترک بلافاصله به یاد آقا و مولای رسول ترک حضرت اباعبدالله الحسین (ع) میافتند.

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست

حاج سید احمد حسینی تقویان میگفت:
«حاج رسول یک حسینی واقعی بود، خدا رحمتش کند. او به اندازهای پاک و با تقوا شده بود که ما نمیتوانستیم باور کنیم که او در جوانی و در سالهایی از عمرش آدمی غافل و جاهل بوده باشد.
او در عین اینکه مردی خشن به نظر میرسید ولی آدمی بسیار پاک و وارسته بود. زمانی که ماه مبارک رمضان از راه میرسید او به کلی مشغول عبادت میشد و خیلی از کارهایش را تعطیل میکرد و کمتر به بازار و به حجره و مغازه اش میرفت.»

آخرین نکته ای که در این قسمت باید به آن اشاره شود مربوط به روضه خوانیهای رسول میباشد.
رسول ترک به هیچوجه به طور رسمی نوحه خوان و یا مداح نبوده است، بلکه او گاهی در وسط جلسه های روضه ها زمانی که اشعار و نوحه های خوب و پرمحتوایی خوانده میشده و یک لطایف و نکت ههای تکاندهنده و آتش افکنی بر قلبش جاری میشده بر میخاسته و آن نکات را با زبان و بیانی بسیار مؤثر و منقلب کننده بیان میکرده است که البته گاهی شرح و تفسیرهای رسول تا ساعتها به درازا میکشیده است و همه نوحه خوانیها و مرثیه سراییهای دیگر را تحت الشعاع قرار میداده است!


ماجرای توبه رسول

در محرم  آن سال  در یکی از این شبهای دهه اول محرم  رسول ترک به سوی هیئت و جلسه روضه ای میرفت که مسئولین و بعضی از شرکت کننده های در آن هیئت از اینکه رسول ترک به هیئت و جلسه آنها میآمد بسیار ناراحت و ناخشنود بودند.

در این چند شبی که از محرم گذشته بود رسول ترک هر شب در آن هیئت حاضر شده بود. او در این چند شب به همه نشان داده بود که نمیتواند مانند بسیاری از شرکت کنندگان و عزاداران در گوشهای از مجلس آرام و ساکت بنشیند.
او  فکر میکرد میتواند در آن جلسات هر کاری که هر یک از اعضای هیئت میکند او نیز انجام دهد. او حتی بدش نمیآمد تا در نظم و ترتیب بخشیدن به مراسم عزاداری نیز دخالت کند.
هر چند که همه حرکتها و کارهای رسول با نوعی شلوغکاری همراه بود اما به وجه اساس و ریشه این نارضایتیها و دلخوریهای اهل هیئت بخاطر این شلوغکاریها نبود.
آنها از مرام و شخصیت رسول ناراحت بودند. آنها فکر میکردند که وجود و حضور چنین آدمی هیئت و جلسه عزاداری و توسل را از شور و اخلاص و صفا باز میدارد و حق هم در ظاهر با آنها بود، زیرا رسول آدمی قلدر و لات و لاابالی بود. او مردی بود که به فسق و زورگویی شهرت داشت. او یکی از قلدرهای شروری بود که مأمورهای کلانتریهای تهران از اینکه بخواهند با او برخوردی جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند.
اما رسول ترک با تمام این گمراهیهایی که داشت یک صفت و خصلت نیکو وعجیبی نیز داشت. او دوست داشت در ماههای محرم در هر شکل و حالتی که هست در جلسه های سوگواری و روضه سرور آزادگان عالم حضرت حسین بن علی (ع) شرکت کند.

گاهی قبل از اینکه بخواهد به سوی جلسه روضها ی حرکت کند ابتدا دهانش را برای لحظاتی کوتاه زیر شیر آب میگرفت و به خیال خودش دهانش را به این شکل آب میکشید تا دیگر نجس نباشد و آنگاه به سوی هیئت و جلسه روضه ای به راه میافتاد.

رسول ترک آن شب نیز وارد هیئت شد. بسیاری از نگاههایی که به او میافتاد محترمانه و مهربانانه نبود. مسئول هیئت هم که آدمی خوش سیما و با صفا بود با دیدن و مشاهده رسول ناراحت به نظر میرسید.
 دقایق زیادی از آمدن و حضور رسول نگذشته بود که  جوانی از میان مسئولین هیئت  قد راست کرد و یک راست به سوی رسول رفت و مشغول صحبت با رسول شد .

کم کم آثار ناراحتی و غضب در صورت و چهره رسول ظاهر گشت. رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفها و صحبتهای آن جوان گوش میداد.
آن جوان که خود فرستاده مسئول هیئت معرفی کرده بود با صراحت و بدون هیچ ملاحظه و ترس و واهمه ای به رسول حالی کرده بود که باید از مجلس بیرون برود و دیگر حق ندارد در هیئت و جلسه آنها شرکت کنند.

معلوم بود که رسول ترک از اینکه او را از جلسه امام حسین (ع) بیرون میکنند به خشم آمده است. او از روی ناراحتی نمیتوانست حرفی و سخنی بگوید. او در حالی که خودش را کنترل میکرد به حرفی و سختی از جایش بلند شد. برای لحظاتی سکوت و خاموشی بر مجلس سایه افکنده بود. در آن لحظات بعضیها گمان میکردند که او الان دعوا و جنجالی به راه خواهد انداخت.

ارادت و اعتقادش به امام حسین (ع) به اندازهای بود که به او اجازه نمیداد تا از خادمان و ارادتمندان به ا مام حسین (ع) کینه و عقدهای به دل بگیرد و دعوا و زد و خوردی به راه بیاندازد.

آن شب نیز مثل همه شبهای خدا به پایان رسید هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که دری باز شد و مردی از خانه اش بیرون آمد.
 او به جلوی خانه رسول رسید و شروع به در زدن نمود.

رسول در را باز کرد.
مردی که پشت در ایستاده بود همان مسئول هیئت بود .
 مسئول هیئت در حالی که بر روی پنجه های پایش ایستاده بود هیکل و جثه قوی و بزرگ رسول را در آغوش گرفته بود .
مسئول هیئت بعد از معذرت خواهی ها و دلجوییهای فراوان از رسول خواست تا او حتماً در شبهای آینده در جلسه های آنها شرکت کند و تمام اتفاقات و حرفهای شب گذشته را فراموش کند.
مسئول هیئت نمیخواست بیش از این توضیحی بدهد و دلیل و علت این تغییر نظر و رفتارش را بیان بنماید.
زمانی که مسئول هیئت میخواست خداحافظی کند و برود رسول مانع از رفتنش شد. رسول میدانست که مسئول هیئت بدون علت و بیخودی عقیدهاش تغییر پیدا نکرده است. او پافشاری و اصرار داشت تا علت این تغییر را بداند.
مشاهده یک خواب و رؤیایی عجیب باعث شده بود تا مسئول هیئت از اینکه در شب گذشته رسول را از جلسه امام حسین (ع) بیرون کرده است به شدت پشیمان و نادم بشود.

تقدیر و اراده خداوند بر این تعلق گرفته بود تا مسئول هیئت دراولین دقیقه های صبح و در همان جلوی خانه رسول همه رویا و خوابش را برای رسول بازگو کند و  واسطه و رساننده یک پیام و دعوتی رمزدار از جانب امام حسین (ع)برای رسول ترک باشد .

مسئول هیئت در شب گذشته در عالم خواب دیده بود در شبی تاریک در صحرای کربلا قرار دارد. او در خواب دیده بود که خیمه ها و یاران و اصحاب امام حسین (ع) در یک طرف میباشند و یاران و خیمه های لشکریان یزید (لعنت الله علیهم اجمعین) در سویی دیگر. مسئول هیئت تصمیم می گیرد برای مشاهده اوضاع و احوال خیمه های اما حسین (ع) به سوی خیمه های آن حضرت حرکت کند.
هنوز بیشتر از چند قدم بر نداشته بود که ناگاه متوجه میشود سگی در حال پاسبانی و نگهبانی از خیمه های امام حسین (ع) است. آن سگ با پارسها و حمله های جسورانه اش به هیچ غریبهای اجازه نمیداد به خیمه های امام حسین (ع) نزدیک شود.

مسئول هیئت قدم بر میدارد و با احتیاط به سوی خیمه های سیدالشهداء حرکت میکند ولی آن سگ به سوی او نیز حمله ور میشود و با سماجت مانع از نزدیک شدن وی به خیمه های حسینی میگردد.
مسئول هیئت در آن تاریکی و ظلمت شب با آن سگ درگیر میشود و میخواهد خودش را به خیمه ها برساند. او به سختی و با کوشش و تلاشی زیاد در حال رها شدن از آن سگ بوده است که ناگهان با نگاه به سر و کله آن سگ متوجه یک منظره بسیار عجیب  و غریبی میگردد.
مسئول هیئت با گریه و اشک به رسول ترک میگوید:
«… رسول! من در حالیکه با آن سگ رو در رو شده بودم یکدفعه متوجه مسئله عجیبی شدم، من ناگهان متوجه شدم که سرو صورت آن سگ سر و صورت توست، این سر و کله تو بود که بر روی هیکل و بدن آن سگ قرار داشت؛ رسول! در واقع این تو بودی که در حال پاسداری از خیمه های امام حسین (ع) بودی…»

رسول ترک بعد از شنیدن رویای مسئول هیئت شروع به گریه و زاری میکند، او ناله کنان، تند تند از مسئول هیئت میپرسیده است: «… راست میگویی یعنی واقعاً من سگ نگهبان خیمه های اما حسین (ع) بودم؟… » و سپس بعد از درآوردن صدای سگها با شور و وجدی آمیخته به گریه و اشک فریاد میکشیده است:«از این لحظه به بعد من سگ حسینم… خودشان مرا به سگی قبول کرده اند…»


 


رحلت

 شب نهم دی ماه 1339 هجری شمسی مطابق با شب پانزدهم رجب 1380 هجری قمری از راه رسید.
آن شب یکی از شبهای جمعه بود.

همه دوستان و رفقای رسول ترک هنوز امیدوار بودند که که حاج رسول همچنان در میان آنها باقی خواهد ماند و همچون گذشته چشمه های اشک را از چشمهای آنان سرازیر خواهد کرد .

حاج احمد ناظم آن شب بر بالین حاج رسول بود و آمده بود تا همچون دوستی با وفا همه آن شب را در کنار رسول بیدار و حاضر باشد.

آن شب هر از چند گاهی رسول ترک روی به حاج احمد آقای ناظم میکرده و با همان لهجه غلیظ و زیبای ترکی میگفته است:
«قبرستان منتظر من است و من منتظر آقامم»
و باز بعد از لحظاتی دوباره همان جمله را همراه با قطره هایی از اشک تکرار میکرده است:
«قبرستان منتظر من است و من منتظر آقامم»
حاج احمد آقای ناظم با توجه به شناختی که از رسول ترک داشت شاید دیگر با شنیدن این جمله های رسول یقین پیدا کرده بود که رسول رفتنی شده است.

در آن آخرین لحظات حاج احمد آقای ناظم شاهد و ناظر بوده است که یکدفعه یک وجد و خوشحالی برای رسول ترک حاصل میشود و او با یک شور و حالی زائدالوصف صدایش را بلند میکند و به زبان ترکی میگوید:
«آقام گلدی آقام گلدی (آقایم آمد آقایم آمد) آقام گلدی آقام گلدی…»
و سپس بلافاصله و با آغوشی باز جان را به جان آفرین تسلیم میکند…


همان شب در نجف اشرف !

یکی از دوستان و رفقای رسول ترک، مرحوم سید محمد زعفرانچی  نیز همچون بسیاری از ترکها و آذربایجانیهای عاشق ولایت دارای گریه های شدیدی بود. مرحوم زعفرانچی و رسول ترک با دو سه نفری دیگر علاوه بر گریه های داخل جلسات بعد از اینکه جلسه های روضه تمام میشده و مردم متفرق میشده اند تازه در بسیاری از موقعها گریه های آنها شروع میشده است.
حاج سید محمد زعفرانچی و رسول ترک یک روز بعد از جلسه  با یکدیگر عهد و پیمان میبندند که هر کدام از آنها که زودتر از دنیا رفت به خواب و رؤیای دیگری بیابد و به دیگری بگوید که این گریه ها و اشکها تا چه اندازه مفید و مقبول واقع شده است؟ و آیا حضرات المعصومین (ع) این گریه ها را از آنها قبول کرده اند یا نه؟
مرحوم حاج سید محمد زعفرانچی و رسول ترک این عهد و پیمان را با هم میبندند و سالها از این قصه و قضیه میگذرد تا اینکه حاج سید محمد زعفرانچی در یک شبی که در نجف اشرف مشرف بوده است رؤیای شگفتی را مشاهده میکند و نقل می کرد که :

آن شب در نجف اشرف در عالم خواب و رؤیا دیدم که به تنهای در داخل خیمه ای نشسته ام. سپس نگاهم از لای پردههای خیمه به بیرون افتاد و دیدم که یک ماشینی روباز با سرعت به سوی خیمه در حرکت است.
زمانی که آن ماشین به نزدیکیهای خیمه رسید دیدم که مردی با لباس و تن پو ش عربی راننده آن ماشین میباشد و حاج رسول نیز در کنار راننده شادمان و مسرورنشسته است.

وقتی آن ماشین به جلوی خیمه رسید یک نیم چرخی زد و حاج رسول با عجله از آن ماشین به بیرون پرید و به جلوی خیمه من آمد و به من گفت:
«آنان زهرای آند اولسون حاج سید محمد اوزلری گلدیلر بیلمی آپار دیلاز»
(یعنی: ای حاج سید محمد سوگند و قسم به جده ات حضرت زهرا (س) خودشان آمدند مرا بردند!)
و بعد حاج رسول دوباره با عجله رفت و سوار بر آن ماشین شد و آن ماشین در میان گرد و غبار از جلوی چشمهای من دور شد و من در همین لحظه در حالی که عرق کرده بودم و خوف و ترسی بر جانم افتاده بود از خواب بیدار شدم.

هنوز صبح نشده بود و من درفکر فرو رفته بودم که خدایااین چه خوابی بودکه من دیدم. به هر حال دوباره کم کم خواب مرا فرا گرفت و من فردای آن شب در حالی که چندان توجهی نیز به آن خوابم نداشتم به دفتر و بیت آیت الله العظمی خویی رفتم که ناگاه در آنجا شنیدم از تهران خبر رسیده است که حاج رسول دیوانه از دنیا رفته است!


تشییع جنازه

حاج رسول دادخواه خیابانی تبریزی در تاریخ نهم دی ماه 1339 هجری شمسی مطابق با پانزدهم رجب 1380 قمری در سن 55 سالگی به سرای باقی شتافت و خبر وفاتش همان روز سینه به سینه و کوچه به کوچه و محله به محله در شهر پیچید و همه کسانی را که با او آشنایی و رفاقت و برخوردی داشتند غمگین و متأثر کرد.
ابتدا جنازه او را به مسجد شیخ عبدالحسین معروف به مسجد آذربایجانیها بردند و کم کم انبوهی از جمعیت به سوی آن مسجد سرازیر شدند.

همه محزون و اندوهگین بودند و هرکدام به شکلی ابراز تأسف و اندوه مینمودند. حتی پیرمردها و بزرگترهای هیئت نیز نمیتوانستند بی صبری و بی تابیهای خودشان را ظاهر نسازند.

همچنانکه جنازه رسول در طول مسیر به پیش میرفت لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده میشد. تشییع جنازه رسول ترک به اندازه ای با شکوه شده بوده است که همه کسانی که آنرا دیده اند  تعبیر شان این بود که انگار یک مجتهد بزرگ ازدنیا رفته است.

حاج احمد فرشی میگفت:
«من در زمان تشییع جنازه حاج رسول ده دوازده سال من داشتم و در جلوی پرچمی که جلوتر از جنازه در حرکت بود حرکت میکردم.
من هنوز به خوبی در ذهن و خاطرم مانده است که آن روز تشییع حاج رسول به اندازهای شلوغ شده بود که بعضی از این خانمهای چادری و متدین تندتند از من که در آن زمان در حدود دوازده سال داشتم میپرسیدند: آقا پسر! کدام آقا و مجتهدی از دنیا رفته است؟ من هم جواب میدادم حاج رسول از دنیا رفته است.»
آن روز در همان اولین دقیقه های تشییع جنازه رسول در ابتدا سر و کله یکی از مشتیها و گردن کلفتهای تهران معروف به مصطفی دیوانه پیدا شده بود.
مصطفی دیوانه با عدهای از دوستان و هم مرامهای خود به سوی تابوت رسول هجوم برده بودند تابوت را از دست آذربایجانیها و بازاریها تهران بیرون آورده و بر بالای دستهای خویش گرفتند و همچنین زمانی که تابوت حامل جنازه پاک و نظر شده رسول ترک به نزدیکیهای چهار راه مولوی رسیده بود مرحوم طیب نیز با جمعی از میدانها و با دار و دستهاس به جمعیت پیوسته بودند و خود را به زیر تابوت رسول رسانیده بودند.

از دور به نظر میرسیده است که برای حمل و گرفتن جنازه رسول دعوایی بر پا شده است، اما این دعواها به هیچ وجه زننده و غیر طبیعی نبوده و بلکه بسیار هم گریه آور و منقلب کننده بوده است.

آن روز در هنگام تشییع جنازه رسول ترک مرحوم حاج حسین فرشی به یاد یکی از حرفهای رسول افتاده بود و حالا در گوشهای ایستاده بود و زار زار گریه میکرد. چند روز پیش از این یعنی در روزهای مریضی و بیماری رسول، بسیاری از دوستان و آشناهای رسول آنچنان که شایسته بوده است به ملاقات و عیادتش نرفته بودند.
به همین دلیل رسول ترک در چند روز پیش از این در بستر بیماری به حاج حسین فرشی گفته بود: من میترسم شماها این جنازه مرا بسیار غریبانه و بی سر وصدا تشییع و تدفین کنید که در اینصورت من فقط ترسم از این است که خدای ناکرده بعضی از این هم مرامها و رفقای دوره قدیم و دوره قبل از توبه در پیش خودشان به ارباب و مولای من طعنه بزنند که رسول به سوی امام حسین (ع) رفت و حالا ببین جنازه اش را چه غریبانه و خاموش به خاک می سپارند.


به هر حال جنازه مرحوم حاج رسول دادخواه خیابانی تبریزی در میان انبوهی از جمعیت  با آن شکوه و عظمت در تهران تشییع شد و سپس عده زیادی از دوستان و رفقای رسول جنازه او را به شهر مقدس قم منتقل کردند و پس از طواف به دور حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (ع) در قبرستان مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری معروف به قبرستان نو در همان قبری که رسول ترک را در چندی روز پیش از این به خود جلب و خیره کرده بود به خاک سپردند.

قصه قبر رسول ترک

در یکی از روزهای سرد پاییز مادر یکی از نوحه خوانهای تهران به نام حاج حسین فرشی از دنیا رفته بود و رسول ترک با جمعی از دوستانش به همراه حاج حسین به شهر مقدس قم رفته بودند تا جنازه آن مادر را به خاک بسپارند.
آنها بعد از اینکه تابوت را به دور حرم مطهر حضرت معصومه(ع) طواف میدهند به سوی یکی از قبرستانهای نزدیک حرم به راه میافتند. یکی از کارگرها و قبرکنهای قبرستان از قبل قبری را مهیا و آماده کرده بود.
او تشییع کنندگان را به سوی قبری آماده هدایت میکند. تشییع کنندگان به بالای آن قبر میرسند و رسول ترک با مشاهده آن قبر به یکباره حالش منقلب و متغیر میشود.
لحظاتی نمیگذرد حاج حسین فرشی با دفن مادرش در آن قبر مخالفت میکند او میگوید: چون این قبر در زیر ناودان قرار دارد به هیچ وجه راضی نیستم مادرم در اینجا دفن شود.

عاقبت قبر کن شروع به آماده سازی قبری دیگر در گوشه دیگری از قبرستان میکند و تشییع کنندگان مشغول دفن کردن آن مادر در قبر دوم میشوند.
با آنکه رسول ترک بر بالای قبر دوم ایستاده بود ولی به خوبی پیدا بود که او همچنان همه حواسش پیش قبر اول میباشد.
حاج سید احمد تقویان که یکی از کسانی است که آنروز در آنجا حضور داشته است میگفت:
«آن روز من و همه کسانیکه در آنجا حضور داشتیم متوجه شده بودیم که حاج رسول حالت عادی ندارد. او در حالی که تندتند به همان قبر اول نگاه میانداخت به شدت به فکر فرو رفته بود. من خودم که در کنار حاج رسول ایستاده بودم میدیدم که او هر چند لحظه یکبار به سوی آن قبر خیره میشد و زیر لب و با یک حالتی خاص میگفت: لا اله الا الله، لا اله الا الله… با آنکه آن روز برای من بسیار عجیب و غیر عادی بود که چرا حاج رسول به این اندازه نسبت به آن قبر حساسیت پیدا کرده است ولی به هیچ وجه نمیتوانستم فلسفه آن را حدس بزنم تا اینکه هفته ها و روزهای زیادی نگذشت که حاج رسول بیمار شد و از دنیا رفت و جنازه او درست در همان قبری که او را به خود خیره و جلب کرده بود به خاک سپرده شد!!
 



خواب مرحوم خطایی

حاج حسین نوتاش تعریف میکرد:
بعد از تشییع جنازه حاج رسول در تهران که بسیار پرجمعیت و با عزت برگزار شد ما با عده زیادی از دوستان و آشنایان به شهر قم رفتیم و جنازه حاج رسول را در یکی از قبرستانهای نزدیک حرم حضرت معصومه (ع) دفن کردیم و بعد از مراسم تدفین با چند نفر از دوستان با عجله و با شتاب سوار بر ماشین مرحوم آقا اسلام خطایی شدیم تا هر چه زودتر به تهران برسیم و در مراسمی که برای حاج رسول در تهران گرفته میشد حاضر شویم.

آن روز که ما در مسیر راه قم به تهران در حرکت بودیم از حالات و کارهای راننده ماشین آقای خطایی پیدا بود که بسیار منقلب و محزون است .
عاقبت او خودش لب به سخن گشود و در حالی که قطرههای اشک از چشمانش سرازیر شده بود رازی را که در دل داشت برای ما بازگو کرد و گفت:
راستش یک مدتی میشد که من با حاج رسول یک اختلاف و کدورتی پیدا کرده بودم و به دیدنش نمیرفتم.
تا اینکه حاج رسول به بستر بیماری افتاد و من شنیدم که حال حاج رسول بسیار وخیم و بد شده است. به همین خاطر من تصمیم گرفته بودم در اولین فرصت به عیادتش بروم و او را از خودم راضی و خشنود کنم.
اما متأسفانه مشکلات و گرفتاریهای روزمره زندگی این فرصت را به من نمیداد. تا اینکه دیشب زمانی که باماشینم به خارج از تهران رفته بودم و در حال بازگشتن به تهران بودم با خودم اندیشیدم که چرا من به این اندازه امروز و فردا میکنم و به عیادت و ملاقات حاج رسول نمیروم؟
پس همان موقع تصمیم گرفتم تا هر طوری که شده است یکسره به سوی خانه حاج رسول حرکت کنم اما باز متأسفانه زمانی که من به تهران و به نزدیکیهای خانه حاج حاج رسول رسیدم ساعت از دوازده شب گذشته بود.
با این حال خودم را به جلوی خانه حاج رسول رساندم و با خودم گفتم اگر از داخل خانه سر و صدایی بیاید در میزنم و به داخل میروم اما وقتی گوشهایم را در جلوی خانه حاج رسول خوب تیز کردم احساس نمودم که خانه حاج رسول بسیار ساکت و خاموش است و بهتر است تا در این موقع از شب مزاحم نشوم.
من دیشب خسته و ناامید به خانه ام رفتم و خوابیدم ولی در دنیای خواب شاهد یک رؤیای بسیار شگفت و منقلب کننده ای شدم.

من در خواب دیدم که حاج رسول از دنیا رفته است و جمعیت بسیار زیادی در حال تشییع جنازه حاج رسول هستند. در همین هنگام من نگاهم به وسط جمعیت افتاد و دیدم که در جلوی جمعیت یک خانمی نیز در حال حرکت است. وقتی آن زن را در میان جمعیت و مردها دیدم بسیار ناراحت و عصبانی شدم و با خودم گفتم چرا این زن به وسط جمعیت و به میان مردها آمده است؟! حتی با خودم فکر میکردم شاید این خانم یکی از خواهرهای حاج رسول باشد.
خلاصه اینکه خودم را به نزدیکیهای آن خانم رساندم و به بعضی از پیردها اشاره کردم تا به این زن بگویند که از بین مردها بیرون برود، اما هیچکس توجهی به حرفهای من نمیکرد. به هیمن خاطر خوم به کنار آن خانم رفتم و گفتم: ببخشید خانم، اگر شما از خواهرهای حاج رسول هم که باشید بهتر است که هر چه زودتر از وسط جمعیت بیرون بروید، درست نیست شما در اینجا باشید.
زمانی که من داشتم این حرفها را به آن خانم میگفتم یکدفعه او روی به من کرد و گفت: آیا شما میدانی من که هستم؟
من هنوز جوابی نداده بودم که آن خانم خودش با یک حزن و اندوهی خاص ادامه داد وگفت: من زینب هستم، این جنازه هم متعلق به ماست. ما خودمان باید او را تشییع کنیم!

مرحوم آقای خطایی در حالیکه به شدت گریه میکرد میگفت: در همان لحظهای که خانم حضرت زینب (ع) خودش را به من معرفی کرد من به اندازهای منقلب شدم که ناخودآگاه فریاد بسیار بلندی کشیدم و از خواب بیدار شدم و دیدم اعضای خانواده نیز با صدای فریاد و ناله من از خواب پریده اند و در بالای سرم جمع شده اند.

من در همان اولین دقیقه های صبح خودم را با عجله و شتاب به جلوی خانه حاج رسول رساندم اما متأسفانه مشاهده کردم صدای گریه و ناله بلند است و حاج رسول از دنیا رفته است.
اما یک نکته و مسئله بسیار شگفت و جالبی که فکرم را به خود مشغول کرده است این است که من امروز در تشییع جنازه حاج رسول درست همان صحنه هایی را دیدم که دیشب در خواب دیده بودم. به همین دلیل من مطمئن هستم اگر من چشمهای بینا و با بصیرتی داشتم خانم حضرت زینب (ع) را در تشییع جنازه حاج رسول در بیداری نیز میدیدم.

منابع : کتاب رسول ترک
 

حاج ملا آقا جان زنجانی

مرحوم حاج ملا آقا جان

 


مرحوم حاج ملا آقا جان در سال 1252 شمسی در روستای « آق کند» از توابع زنجان متولد شد و در سال 1335 در شهر زنجان وفات یافته است .
دوران تحصیلات علوم دینیه را در زنجان مدرسه « سید» در محضر علمای بزرگ مانند آیة الله فیاض دیزجی که از مراجع تقلید بوده و آقای آخوند ملا قربانعلی و سائر علمای بزرگ به پایان رسانده و انصافا” از فقه و اصول و علوم فلسفه و عرفان و علوم غریبه اطلاع کافی داشت .

شاید به دلیل شیوه خاص زندگی ایشان ، اطلاعات جامعی از مراحل مختلف تحصیل و تهذیب ایشان موجود نباشد ، اما همین مقداری هم که باقی است از عمق اخلاص و ارادت ایشان به اهل بیت - ع - حکایت می کند .
حکایات زیادی از شیفتگی و ارادت ایشان به اهل بیت در منابع مختلف نقل شده است از جمله به نقل بزرگانی چون آیت الله محمد جواد انصاری همدانی و جناب شیخ جعفر مجتهدی که شرح حالشان پیشتر از نظرتان گذشت ، دیدار با جناب حاج ملا آقا جان برای آنان از نقاط مهم و تاثیر گذار زندگی بوده است .

 توسل مثال زدنی ایشان به اهل بیت - ع - از جمله ویژگی های بارز و شاخص ایشان است که در جای جای این سطور ملاحظه میشود .
جمعی از علمای بزرگ معاصر ایشان  مانند آیة الله مصطفوی ،علامه طباطبائی و آقای حاج شیخ موسی زنجانی به علم و دانش وی اعتراف نموده و ایشان را از نوابغ عصر خود دانسته اند.
حکایاتی که در ذیل از ایشان مطالعه خواهید فرمود ، از زبان  و قلم یکی از آخرین شاگردان ایشان ، آیت الله سید حسن ابطحی نقل شده است .

اگر چه این سطور به هیچ رو نمی تواند این انسان وارسته معرفی نمایند ، اما حداقل ادای دین و احترامی است ، نسبت به دوستان و ارادتمندان اهل بیت - ع  - که خداوند همه ما را از آن جمله قرار دهد .

 

 

 

انسان واقعی

 

 یک روز از او سؤال  شد :
شما از علم کیمیا و علوم غریبه هم اطلاع دارید؟
 دیدم با یک نگاه تأسف آوری  گفت:
اگر انسان برای این گونه از امور خلق شده بود،خیلی کم بود،انسان بیشتر از این ارزش دارد که حتی درباره این گونه از مطالب فکر کند. اگر انسان،انسان بشود همه این علوم و فضائل خود به خود به سراغش می آید و او به آنها اعتنائی نمی کند.

مرشد واقعی

 

از ایشان نقل شده که مکرر توضیح می داد و سفارش می کرد و می گفت:
از هرگونه بت پرستی و قطب پرستی و عقب مرشدهائی رفتن که از جانب خود به آن سمت رسیده اند دوری کنید.
ائمه معصومین ما ( علیهم السلام) زنده اند، خودشان واسطه بین خدا و خلق اند،آنها دیگر واسطه نمی خواهند؛ زیرا هر قطب و مرشدی را که شما تصور کنید دور از خطا و اشتباه نیست، در حالی که ائمه اطهار ( صلوات الله علیهم اجمعین)،اشتباه و خطا ندارند، آنها واسطه وحی اند،آنها واسطه فیض اند.

یکبار یکی از همراهان، وسط کلام ایشان می دود و گوید :
 اگر این چنین است پس جمله :

 « هلک من لیس له حکیم یرشده» ( هلاک است کسی که برای او حکیمی، مرد داشنمندی نباشد که او را ارشاد کند)

 

چیست؟

ایشان در پاسخ فرمودند:
اگر حدیث صحیحی باشد و از امام ( علیه السلام) رسیده باشد، منظور خود امام بوده است؛ زیرا در آن زمانها مردم با بی اطلاعی کامل خودسرانه به برنامه های اسلامی عمل می کردند، حتی در آن زمان مرجع تقلید هم نداشتند، چون خود ائمه ( علیهم السلام) بودند.
و شاید هم درا ین روایت راهنمائیهای معمولی منظور باشد که البته در این صورت چنان که من الان با شما صحبت می کنم برای هر فردی مذکر و رفیق و استاد و مرشدی در راه رسیدن به کمالات لازم است اما اگر من گفتم: فلان عمل را با تأثیر نفس من انجام دهید که مؤثر خواهد بود غلط است. بیائید خود را به من بسپارید و با من بیعت کنید و من بر شما با آنکه معصوم نیستم و یا نائب معصوم نیستم ولایت داشته باشم غلط است.

بهره مندی از فیض حضرت علی ( ع )

 

یکی ازهمراهان در جلسه ای به ایشان گفت:
شنیده ایم که روزی ملای رومی با شمس تبریزی در بیابانی می رفتند به شط آبی رسیدند شمس گفت: « یا علی» و از آب گذشت ولی ملای رومی در آب فرو رفت، شمس از او سؤال کرد: مگر تو چه گفتی؟
گفت: همان که تو گفتی.
شمس گفت: نه تو هنوز به آن مقام نرسیده ای که علی دستت را بگیرد، تو باید بگوئی « یا شمس» و من باید بگویم « یا علی».
ایشان از نقل این قصه ناراحت شد به دوست ما گفت:
من برای شما حدیث و روایت می خوانم،شما برای من قصه می گوئید.
از خصوصیات علی ( علیه السلام) این بود، در زمان حیات دنیائیش که امام همه بود دربان و حاجب نداشت، حالا که از دنیا رفته و دستش بهتر باز است، واسطه لازم دارد؟!

آنها نه این را بگویند و نه در کلماتشان تصریح کنند که انسان به مقامی می رسد که مستقلا” از جلال و جمال الهی استفاده می کند و به وساطت انبیاء و ائمه ( علیهم السلام) کاری ندارد.
 خود در عرض پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) واقع می شود و آنچنان که پیامبر و امام ( علیهم السلام) در احکام و شریعت و طریقت و حقیقت و فیوضات ظاهری و معنوی از خدا استفاده می کنند،او هم استفاده می کند.


 

 روش  و سلیقه  معنوی

 

روش حاج آقا جان این بود که تنها وسیله ای که انسان را سریعتر به مقاصد معنوی و ترقیات روحی می رساند توسل به خاندان عصمت ( علیهم السلام) به معنی عام آن و تکمیل محبت و ولایت آنها در دل است.
او می گفت:
بعد از واجبات، بهتر از هر چیز، زیارت امامان و بلکه امامزاده ها و احترام به سادات و اظهار عشق و علاقه به آنها است.
شغل خودش روضه خوانی بود ولی نه به عنوان آنکه آن را به عنوان شغل مادی انتخاب کرده باشد، بلکه حتی اگر چند نفر در یک محل جمع می شدند او یک مقدار از فضائل اهل بیت ( علیهم السلام) سخن می گفت و بعد روضه می خواند و اشکی می گرفت.
هیچ کجا برای روضه خواندن،از کسی تقاضای پول نمی کرد مگر جائی که مصالح اهمی را در نظر گرفته بود.
 

اخلاص در ماموریت

 

آیت الله ابطحی نقل می کند ، یک روز ایشان در مشهد به من گفت:
در صحن نو مردی هست که اشتباهی دارد، بیا برویم اشتباه او را رفع کنیم. وقتی نزدیک یکی از حجرات فوقانی صحن رسیدیم، دیدم به طرف اتاق یکی از علمائی که من او را می شناختم رفت.
گفتم: این آقا از علمای محترم است.
گفت: اگر نبود که ما مأموریت برای رفع اشتباه او نمی داشتیم.

من گمان می کردم که حاج ملا آقا جان با او سابقه دارد و یکدیگر را می شناسند. دیدم وقتی به در اتاق رسید مرا وادار کرد که بر او مقدم شوم؛ ( زیرا هیچگاه بر سادات مقدم نمی شد). طبعا” ناشناس وارد اتاق شد، آن عالم به خاطر آنکه حاج ملا آقا جان لباس خوبی نداشت و اساسا” ظاهر جالبی از نظر لباس به خود نمی گرفت، زیاد او را مورد توجه قرار نداد و فقط به احوالپرسی از من اکتفا کرد و با یکی از علما و اهل منبر معروف مشهد که قبل از ما در اتاق نشسته بود، گرم صحبت بود.

حاج ملا آقا جان سرش را بلند کرد و گفت:
« مثل اینکه شما درباره فلان حدیث که در علائم ظهور وارد شده، تردید دارید و حال آنکه معنی حدیث این است و شرح آن این چنین است و مفصل مطالب را برای آن عالم شرح داد».
من در چهره آن عالم نگاه می کردم اول اعتنائی نمی کرد ولی کم کم سرش را بالا آورد. یک مرتبه گفت: تو کی هستی؟ جانم به قربانت از کجا مشکل مرا دانستی؟! و چه خوب این مشکلی که کسی از آن اطلاع نداشت حل کردی!

از جا بلند شد و حاج ملا آقا جان را در بغل گرفت، او را می بوسید و می گفت: از تو بوی بهشت را استشمام می کنم.
 

زیارت ائمه - ع

 

یکی از شاگردان مرحوم حاج ملا آقا جان نقل می کند :
در مسافرتی که با ایشان به زیارت ائمه عراق ( علیهم السلام) مشرف شده بودم یک روز در نجف به من گفت:
بیا برویم بصره که در آنجا مسجدی است باید در آن دو رکعت نماز بخوانیم.
من چون در آن روز نمی دانستم بصره با نجف چقدر فاصله دارد،  فکر می کردم بصره هم مانند کوفه است که نهایت یک فرسخ بیشتر فاصله ندارد، لذا گفتم: برویم.
با هم حرکت کردیم چند قدمی از شهر نجف بیشتر بیرون نرفته بودیم که وارد بصره شدیم در آنجا به مسجدی رفتیم و دو رکعت نماز خواندیم و بیرون آمدیم باز به همان ترتیب چند قدمی که از بصره بیرون آمدیم وارد نجف شدیم.

من بعدها که فهمیدم بصره با نجف فاصله زیادی دارد به بصره رفتم تا ببینم آن مسجد در بصره است و آیا آن شهری که دیده ام حقیقتا” بصره بوده است،یا خیر؟ با کمال تعجب دیدم بدون کم و زیاد و با جمیع خصوصیات، بصره همان بصره و مسجد هم همان مسجد است….

توصیه به میزبان

 

مرحوم حاج ملا آقا جان سفارش می کرد :
 در زندگی طوری رفتار کن که میهمان، خودش بدون دعوت به منزلت بیاید.

 

هدایت اهل بیت - ع

 

یکی دیگر از شاگردان نقل می کند :
 روزی در حرم حضرت عبدالعظیم ( علیه السلام)  جمعی بودیم که در خدمت مرحوم حاج ملا آقا جان قصد داشتیم گوشه خلوتی را انتخاب کنیم و از محضر او استفاده نمائیم  .
پس از تحقیق، حرم حضرت امامزاده طاهر که در گوشه صحن حضرت عبدالعظیم ( علیه السلام) است انتخاب نمودیم، او نشسته بود و ما هم دور او نشسته بودیم، برای ما از کلمات حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) درباره کیفیت ترقیات روح و عقل سخن می گفت،من حالم منقلب شده بود سرم را روی زانویم گذاشته بودم و قطعا” به خواب نرفته بودم ولی در عین حال دیدم حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) در کنار حرم ایستاده اند و آنچه حاج ملا آقا جان برای ما می گوید آن حضرت به او تلقین می فرماید.
وقتی سرم را برداشتم حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) را ندیدم ولی می دیدم که حاج ملا آقا جان به همان محلی که امام ایستاده بودند نگاه می کند و برای ما حرف می زند.
دوباره سرم را روی زانویم گذاشتم باز هم امام ( علیه السلام) را دیدم که به حاج ملا آقا جان مطالب را تلقین می کنند و او همان کلمات را می گوید.
این موضوع چند مرتبه تکرار شد وقتی مجلس تمام شد و از حرم امامزاده بیرون رفتیم خواستم مشاهده خود را به حاج ملا آقا جان بگویم دیدم قبل از آنکه من حرف بزنم این شعر را خواند:

در پس آینه طوطی صفتم داشته است
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم

 

پاسخ به نیت قلبی

 

آیت الله ابطحی نقل می کند :
یک شب تابستان، روی بام منزل، من و  شهید  « هاشمی نژاد» و پدرم در خدمت ایشان نشسته بودیم و او درباره مطالب معنوی و ترقیات روحی با ما سخن می گفت.
ناگهان کلامش را قطع کرد و رو به آقای هاشمی نژاد کرد و گفت: فلان روایت در فلان کتاب است البته هم روایت را خواند و هم نام کتاب را برد ، ما از موضوع اطلاعی نداشتیم فکر می کردیم که با سابقه قبلی بوده ولی چون در آقای هاشمی نژاد تغییر حالی پیدا شد و گفت: حاج آقا شما از کجا می دانستید که من می خواهم این حدیث را سؤال کنم؟!
دانستیم که آن مرحوم از اراده و قلب آقای هاشمی نژاد خبر داده است.

مخالفت با کشیدن سیگار

 

ایشان هیچ وقت دوست نداشت در مجلسی که منبر می رود کسی سیگار بکشد. روزی در مجلس با عظمتی که درمنزل مرحوم « آیة الله  میلانی» در مشهد برقرار بود،از ایشان تقاضای منبر شد، ایشان به درخواست آیه الله میلانی منبر رفت.
در وسط منبر که تمام علما مبهوت سخنان علمی او بودند، ناگهان سخنش را قطع کرد و به گوشه ای نگاه  کرد، معلوم شد یکی از علما سیگار می کشید که ایشان به او نگاه می کند. سپس گفت:
اگر انسان بتواند تمام حواسش را به جنبه های روحی بدهد بیشتر استفاده می کند.

پرهیز از غلوّ در مورد اهل بیت - ع

 

ایشان می گفت:
درباره ائمه اطهار ( علیهم السلام) تنها اعتقاد به چهار چیزنه بیشتر و نه کمتر غلو است.
« یعنی نباید درباره ائمه اطهار ( علیهم السلام) غلو کنیم ،  و منظور از غلو این است که معتقد به آنچه در آنها نیست ( یعنی زیاده روی است و غلط است) و خود آنها آن را نهی کرده اند باشیم. و این غلو که نباید به آن معتقد بود در اعتقاد به چهار چیز درباره آنها است. »

اول آنکه: معتقد شویم یکی از آنها و یا روح آنها خدا است و خدای دیگری جز آنها وجود ندارد،این غلو است و غلط است.

دوم آنکه: معتقد باشیم که آنها را خدا خلق نکرده و همیشه بوده اند و اعتقاد به ازلی بودن آنها را داشته باشیم. این هم غلو است.

سوم آنکه: معتقد باشیم که خدا تمام کارها را به آنها واگذاشته و خود کناری نشسته است. این هم غلو است و معنی تفویض همین است و غلط است.

چهارم آنکه: مقام نبوت را به آنها نسبت دهیم و آنها را هم پیغمبرانی مانند خاتم الانبیاء ( صلی الله علیه و آله) بدانیم. این هم غلو و غلط است.

از این چهار موضوع که بگذریم می توانیم آنچه از فضائل و مقامات کمالیه که عقلمان محال نداند و می پذیرد در حق آنها بگوئیم.

دست خدا !

 

روزی حاج ملا آقا جان عرق چهل گیاه را که شاید  بدمزه ترین داروها باشد، می خورد و مثل کسی که عسل می خورد، لذت می برد. از او سؤال کردند:
این چه حالت است؟
فرمود: این چیزی است که خدای محبوبم خواسته ایجاد شود و به وسیله دستش آن را ایجاد کرده پس هر چه باشد لذت بخش و شیرین است.
او می گفت:
دست خدا به تصریح روایاتی که در تفسیر آیه: « ید الله فوق ایدیهم» آمده نور مقدس چهارده معصوم ( علیهم السلام) است، یعنی همچنان که ما هر اظهار قدرتی را به وسیله دستمان انجام می دهیم، خدا هم هر کاری را تشریعا” و تکوینا” به وسیله این انوار مقدسه انجام می دهد.

زیارت امامزاده ها

 

او می گفت :
هر کجا امامزاده ای باشد ولو اصل و نسبش را ندانی و یا اصلا” کسی از سادات هم در آن مکان دفن نشده باشد،زیارت کن؛ زیرا آن محل به نام فرزند پیغمبر ( صلی الله علیه و آله) ساخته و معرفی شده است.
اساسا” ما روح امامزاده را زیارت می کنیم حال می خواهد بدنش آنجا دفن شده و از بین رفته باشد یا به کلی دفن نشده باشد چه فرقی می کند؟
آیت الله ابطحی نقل می کند :
من خودم با مرحوم حاج ملا آقا جان، حضرت امامزاده حمزه بن موسی بن جعفر ( علیه السلام) را در شهر ری زیارت کردیم و تصادفا” در همان سفر به قم مشرف شدیم و باز مرقد مطهر این امامزاده را در خیابان چهارمردان قم که به همین نام معروف است زیارت نمودیم، وقتی از ایشان سؤال کردم که آیا حضرت حمزه بن موسی بن جعفر ( علیه السلام) اینجا دفن است یا در شهر ری؟
فرمود:
چه فرقی می کند ما که نمی خواهیم جسد او را زیارت کنیم و از جسدش حاجت بخواهیم، بلکه منظور استمداد از روح مقدس آن بزرگوار است. که ممکن است در هر دو جا در یک زمان حاضر باشد.
حتی فرمود:
بعضی می گویند: حضرت حمزه بن موسی بن جعفر ( علیه السلام ) در کاشمر مدفون است، اگر برای من میسر می شد آنجا هم می رفتم و ایشان را در آنجا هم زیارت می کردم.
 

گریه نکردن روضه خوانها

 

آیت الله ابطحی نقل می کند :
ایشان می گفت:
اینکه اکثر روضه خوانها وقتی مصیبت می خوانند، گریه نمی کنند، حتی وقتی فرد دیگری هم روضه می خواند می بینیم آنها کمتر گریه می کنند، آیا می دانید علتش چیست؟
عرض کردم: نه بفرمائید استفاده کنم.
فرمود: علتش این است که آنها وقتی « مقتل» را مطالعه می کنند فقط برای آنکه آن را نقل کنند می خوانند. توجه به معنی و اصل مصیبت نمی کنند؛ در آن موقع اشک بر مصائب سیدالشهداء ( علیه السلام) نمی ریزند.
این حالت قساوت می آورد. لذا من خودم هر وقت مقتل را مطالعه می کنم به نکات زیر عمل می کنم و لذا آن قساوت را ندارم و می بینی که خودم در منبر بیشتر گریه می کنم و تو نیز به همین دستورات عمل کن.
اول آنکه: در وقت مطالعه کتاب مقتل با وضو باش و آن را عبادتی تصور کن.
دوم آنکه: خود را در محیطی که مقتل بیان می کند قرار بده و مصیبت را لمس و احساس کن.
سوم آنکه: کوشش کن به هر نحوی که ممکن است اشک از دیدگانت بیرون بیاید که علاوه بر ثوابهای عظیمی که دارد مانع از قساوت هم خواهد شد.

ملاقات با اولیا خدا

 

یکی ازعلمای بزرگ از مرحوم حاج ملا آقا جان نقل می کند و می گوید:
ایشان ر.زی در تشییع شخصی شرکت کرده و بی تابی زیادی می کردند ، و از آنجا که به ظاهر شخص فوت شده را نمی شناخت باعث تعجب همگان گردید .

مرحوم حاج ملا آقا جان در این مورد به من فرمود:
 در سفر کربلا وارد شهر کرمانشاه شدم، دستور رسید با آقائی ملاقات کنم، رفتم بازار، سراغ آن آقا را گرفتم، در بازار گفتند: آن آقا دیوانه است و قابل اعتنا نیست .
گفتم: شما آدرس ایشان را بدهید،آدرس را گرفته رفتم و پیدا کردم.
وقتی که وارد حجره محقرش شدم گفت:
« سرزده داخل مشو، میکده حمام نیست»

اجازه خواستم ، اجازه ورود داد و گفت: بایست. ایستادم. گفت: من مأمورم به تو چهار چیز را بگویم:

1-  طوری زندگی کن که کسی شما را نشناسد.
2- از این تاریخ دیگر اینجا نیائی.
3- سلام مرا به اولیائی که می شناسی برسان.
4 - بلند شو یکی از اصحاب امام زمان ( علیه السلام) که فوت کرده تشییع می شود، در تشییع او شرکت کن.

از حجره بیرون آمدم و به سراغ تشییع رفتم، وقتی که به قبرستان رسیدم موقع دفن بود. به خاطر گفته آن ولی خدا که گفته بود: فوت شده از اصحاب امام زمان ( علیه السلام) است گریه می کردم و از گریه من اولیاء میت تعجب می کردند.

 

تشرف به خدمت حضرت ولی عصر - عج

 

حاج آقای مظفری نقل می کنند :
 روزی من از مرحوم حاج ملا آقا جان سؤال کردم که آیا شما در این تازگی
خدمت حضرت بقیه الله ( روحی و ارواح العالمین له الفداء ) رسیده اید؟
گفت: بله، چند روز قبل که خدمت آن حضرت رسیدم دیدم با روی بشاشی این جمله را می گویند:

« منم که شرق دو عالم و غرب دست من است»
و به روی من تبسم می کنند.
من هم در جواب، در حالی که اشک شوق می ریختم و به پای مقدسش برای بوسه زدن می افتادم گفتم:

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز

روضه سید الشهداء -ع

 

مرحوم حاج ملا آقا جان می گفت:
 روزی دیدم دو نفر پیرزن در مسجد کنار یکدیگر نشسته و با هم صحبت
می کنند یکی از آنها می گوید: پا و کمرم درد می کند. دومی با کمال اخلاص و جدی به او گفت: مگر تو روضه نمی روی؟
گفت: چراگاهی می روم.
گفت: خوب آسان است از اشک چشمت بگیر به محل درد بمال خوب می شود. مگر نمی دانی که شفای تمام دردها به دست خدا است و وقتی تو برای سید الشهداء حسین بن علی ( علیه السلام) که ولی خدا است گریه کردی خدا تو را دوست خواهد داشت و هیچ وقت نمی خواهد که دوستش از درد بنالد.
 

عنایت اهل بیت -ع - ونهی از منکر

 

آقای سید محمد موسوی واعظ مکرر برای همه نقل کرده بود روزی در خدمت مرحوم حاج ملا آقا جان با آیت الله مصطفوی به امامزاده « داوود» رفتیم شب رسیدیم و چون آقای مصطفوی و حاج ملا آقا جان خسته بودند استراحت کردند و من چون جوان بودم با توجه به پریشانی ام منقلب شدم و حالی پیدا کردم و در حرم امامزاده کنار قبر نشستم و گریه و زاری می نمودم و سه حاجت از آن حضرت خواستم .
وقتی به حجره ای که آنها در آنجا بودند رفتم حاج ملا آقا جان وقتی مرا دید همان گونه که به پشت خوابیده بود دست مرا گرفت و روی سینه اش گذاشت و گفت: نشد که شما فرزندان فاطمه زهرا ( سلام الله علیها) چیزی بخواهید و به شما داده نشود.
 سید جان تو که سه حاجت برای خود خواستی می خواست لااقل برای من هم یک حاجت می خواستی سپس گفت: تو سه حاجت که یکی وضع مالی خوبی داشته باشی و دوم از آینده خوبی برخوردار شوی و سوم لکنت زبانت برطرف شود .
همه اش را به تو دادند ولی من در سیمای تو یک خطر احساس می کنم و آن این است که تو شاه ظالم را دعا می کنی.

حکایاتی از عنایت سید الشهدا ء -ع - و حضرت ابوالفضل - ع

 

مرحوم حاج ملا آقا جان می فرمود:
در سفر کربلائی که چند سال قبل مشرف بودم و شبها در ایوان حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) می خوابیدم و معمولا” اول شب به زیارت حضرت اباالفضل ( علیه السلام) می رفتم، در یکی از شبها وقتی وارد صحن حضرت ابا الفضل ( علیه السلام) شدم، دیدم دو نفر جوان مثل اینکه با هم نزاعی دارند و در مقابل حرم به طوری که ضریح دیده می شد ایستاده اند، یکی از آنها خواست کلامی بگوید که به زمین خورد و بیهوش شد. دومی هم فرار کرد.

مردم دور او که به زمین خورده بود جمع شدند و او را شناسائی کردند و گفتند: از فلان قبیله است، رئیس آن قبیله را خبر کردند آمد پیرمردی بود.
به او گفتم: او اشاره به قبر حضرت اباالفضل ( علیه السلام) نمود و می خواست چیزی بگوید که دیگر نتوانست و به زمین افتاد.
رئیس قبیله گفت: او مورد غضب حضرت اباالفضل ( علیه السلام) واقع شده؛ زیرا بدنش کبود شده و استخوانهایش خرد گردیده است. او را ببرید به صحن حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) که اگر راه نجاتی داشته باشد از آنجا خواهد بود.
دوستانش او را به دوش کشیدند و به صحن حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) بردند.
دو شبانه روز در کنار یکی از غرفه ها به حال اغما افتاده بود، شب سوم که من هم نزدیک او می خوابیدم و منتظر بودم که امشب یا باید او از دنیا برود و یا از این وضع نجات پیدا کند؛ زیرا شخصی که مورد غضب واقع شده،بیشتر از سه شبانه روز زنده نمی ماند.
ناگاه دیدم به خود تکانی داد و برخاست و نشست. افرادی که محافظ او بودند، از او پرسیدند: چه می خواهی؟
گفت: ریسمانی بیاورید و به پاهای من ببندید و مرا به طرف حرم حضرت اباالفضل ( علیه السلام) بکشید.
این کار را کردند در بین راه نزدیک صحن حضرت اباالفضل ( علیه السلام) درخواست کرد که فلان مبلغ را به فلانی بدهید. و همان مقدار هم تصدق از طرف من به فقراء اتفاق کنید.

دوستانش این عمل را تعهد کردند که انجام دهند سپس از در صحن دستور داد ریسمان را به گردنش ببندند و با حال تذلل عجیبی او را وارد حرم کردند.
وقتی مقابل ضریح حضرت اباالفضل ( علیه السلام) رسید، کلماتی به زبان عربی گفت که خلاصه اش این است:
آقا از تو توقع نبود که این گونه آبروی مرا ببری و مرا بین مردم مفتضح نمائی.
مضمون این شعر را می گفت:

من بد کنم و تو بد مکافات کنی    پس فرق میان من و تو چیست بگو
 

در این موقع رئیس قبیله رسید و او را بوسید و ابراز خوشحالی کرد. مردم از اطرافش پراکنده نمی شدند و نسبت به او که دوباره مورد لطف حضرت اباالفضل ( علیه السلام) واقع شده بود،ابراز علاقه می نمودند.

من صبر کردم تا کاملا” دورش خلوت شود،به او گفتم: من از اول جریان تا پایان آن با تو بوده ام بعضی از قسمتهای سرگذشت تو را نفهمیده ام، مایلم برایم تعریف کنی.
گفت: آن جوان که با من وارد صحن شد مدتی بود از من مبلغی پول طلب داشت، آن شب زیاد اصرار می کرد که باید طلب مرا همین الآن بپردازی، من ناراحت شدم به او گفتم: از من طلبی نداری.
گفت: به جان اباالفضل ( علیه السلام) قسم بخور، من بی حیائی کردم خواستم قسم بخورم که دیگر نفهمیدم چه شد تا امشب که درد و ناراحتی و فشار فوق العاده ای داشتم.
درهمان عالم بیهوشی می دیدم که برای تشریفات عبور شخصی به حرم حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) مراسمی قایل می شوند ، سئوال کردم چه خبر است ؟ یکی از آنها گفت حضرت ابالفضل ( علیه السلام) به زیارت برادرش حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) می آید.
 من برای عذرخواهی خود را آماده می کردم که دیدم حضرت اباالفضل ( علیه السلام) بالای سر من ایستاده و با نُک پا به من می زند و می فرمایند :
برخیز، به در خانه ای آمده ای که اگر جن و انس به آن متوسل شوند، محروم بر نمی گردند.
از همان جا حالم خوب شد و امیدوارم دیگر این گونه جسارت به مقام مقدس حضرت اباالفضل ( علیه السلام) نکنم.

****

همچنین از مرحوم حاج ملاآقاجان نقل شده :
وقتی در حرم مقدس حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) مشغول زیارت بودم، زن عربی که بلند بلند با حضرت صحبت می کرد، توجه مرا به خود جلب نمود، می گفت: من پسرم را الان از تو می خواهم. سپس به نزدیک ضریح رفت و مثل آنکه کلامی شنید، گفت: چَشم؛ و به طرف صحن حرکت کرد.
وقتی به در حرم رسید برگشت و رو به ضریح کرد و گفت: بعد نگوئی که من نگفتم! و از حرم بیرون شد.
من گوشه ای نشسته بودم و درباره اخلاص آن زن فکر می کردم، توجهی به حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) کردم و از آن حضرت خواستم که حاجتش داده شود ساعتی نگذشت که آن زن با جوانی وارد حرم شد و به او گفت: برو از حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) تشکر کن.

او هم به نزدیک ضریح رفت و از حضرت حسین بن علی ( علیه السلام) تشکر کرد. من به نزد آن جوان رفتم و از او سؤال کردم: جریان شما چیست؟

گفت: دو شب قبل دشمنانی که داشتم مرا به گروگان گرفته بودند و از قریه ای که  دوازده کیلومتر تا کربلا راه است مرا به کربلا آوردند.
 در میان منزلی محبوسم کرده بودند و مرتب تهدید به قتلم می نمودند تا یک ساعت قبل که ناگاه نگهبان منزل فوق العاده متوحش شد و نمی دانم چه دید که در خانه را باز کرده و فرار نمود.
من هم بدون ترس از منزل بیرون آمدم و تقریبا” بی اختیار به طرف صحن حضرت سیدالشداء ( علیه السلام) آمدم که دیدم مادرم در این گوشه صحن منتظر من است.
در این بین، آن پیرزن جلو آمد و گفت: وقتی پسرم را سارقین بردند، من از قریه حرکت کردم و یک ساعت قبل به حرم مطهر حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) رسیدم و به نزد ضریح که ایستاده بودم و عرض حال می کردم، حضرت در جوابم فرمودند: بیرون از حرم در صحن می روی، فرزندات می آید.

من برگشتم و به حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) گفتم: بعد نگوئی که من نگفتم!
وقتی وارد صحن شدم، چند دقیقه ای بیشتر نگذشت که دیدم پسرم آمد، از او سؤالی نکردم و بلافاصله او را به حرم مطهر حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) آوردم و به او گفتم: اول از حضرت حسین بن علی ( علیه السلام) تشکر کن و بعد تصمیم داشتم از او موضوع را سؤال کنم که شما پرسیدید. و وقتی که او برای شما نقل کرد،من هم متوجه جریان شدم.
پس از نقل این قضیه مرحوم حاج ملا آقا جان به من گفت:
هر چه می توانی روحت را ( با توسل به اهل بیت - ع ) تقویت کن و صفای دل برای خود به وجود بیاور که کلید سعادت جز این چیزی نیست.
 

خاک مرقد مطهر امام رضا - ع -  و شفای بیمار

 

آیت الله ابطحی نقل می کند :
یک روز مرحوم آقا جان فرمود :  یکی از جوانان خوب زنجان مریض شده و پدرش توقع دارد من از او عیادت کنم، اگر مایلی با هم به عیادت او برویم؟
گفتم: مانعی ندارد .
به اتفاق به عیادت آن جوان رفتیم، حال او خیلی بد بود حاج ملا آقا جان را نشناخت و تقریبا” در حال احتضار و جان کندن بود، حاج ملا آقا جان مقداری پدر و مادرش را تسلی داد و او را دعا کرد، وقتی از منزل آنها بیرون آمدیم فوق العاده متأثر شده بودم.
گاهی هم با خودم فکر می کردم که لابد فردا صبح هم باید به تشییع جنازه او برویم.
در این بین مادر آن جوان هم از منزل بیرون آمد و گفت: حاج آقا، دکترها بچه ام را جواب کرده اند، دستم به دامنتان.

حاج ملا آقا جان رو به مادر آن جوان کرد و گفت: خوب می شود. من ابتدا فکر کردم برای تسلی دل مادرش این جمله را می گوید، ولی بعد به من رو کرد و گفت: علاوه بر آنکه ما جنازه او را تشییع نمی کنیم، فردا این جوان با پای خود به اتفاق مادرش به منزل ما می آیند.

صبح فردای آن شب تقریبا” ساعت 8 بود که در زدند، من رفتم در را باز کردم،اول آنها را نشناختم از من سؤال کردند، حاج ملا آقا جان منزل هست؟ دیدم خود او صدا زد بفرمائید منتظر شما بودم.
آن جوان و مادرش وارد منزل شدند وقتی در کنار اتاق نشستند حاج ملا آقا جان به من رو کرد و گفت: اینها را می شناسی؟
گفتم: نه.
گفت: این همان جوان مریض دیشبی است، من از تعجب مبهوت شدم.
حاج ملا آقا جان به مادر آن جوان گفت: قضیه را نقل کن .

مادر آن جوان گفت: دیشب بعد از رفتن شما حال فرزندم خیلی بدتر شد، دیگر محتضر بود، حتی پاهایش حس نداشت نفسهای آخرش را می کشید، من بالای سر او نشسته بودم و گریه می کردم ناگهان چشمش را باز کرد و گفت:
مادر! امام رضا ( علیه السلام) می گویند: ار خاک قبر ما نزد شما هست، چرا به آن استشفاء نمی کنی؟
و باز بیهوش افتاد. من یک مرتبه متوجه شدم که چند سال قبل که به مشهد مشرف بودم، مقداری خاک از جلو جاروی خدام برداشته و در کاغذی پیچیده و به زنجان آورده و پشت آینه گذاشته ام، فورا” آن را برداشتم و بر بدن جوانم مالیدم، بحمدالله چنانکه می بینید شفا یافته است.

مجالس عنایتی

 

آیت الله ابطحی می گوید :
ایشان شبها معمولا” نماز مغرب و عشا را در یکی از مساجد زنجان پشت سر یکی از ائمه جماعت می خواند و به بقیه سفارش می کردند  تا می توانید نماز را اول وقت و با جماعت بخوانید.

پس از نماز به روضه هایش که قبلا” از او دعوت کرده بودند می رفت.

شاید در آن مدتی که من در زنجان بودم، ماه محرم به طور متوسط هر شبی یک جلسه را به این گونه می گذراند که  می گفت: یک مجلس در فلان محل الان دعوت شدم باید بروم وقتی دو نفری به آن مجلس می رفتیم می دیدیم صاحب مجلس با یک اخلاصی مجلس را ترتیب داده و مردم هم جمع شده اند. اما منبریشان نیامده یک مرتبه می دیدند که حاج ملا آقا جان وارد شد و اجازه گرفت و به منبر رفت.
صاحب مجلس مبهوت می شد که او از کجا متوجه شده که من الآن از امام زمان ( علیه السلام) روضه خوانی طلب کردم و این موضوعی بود که خواص از مردم زنجان اطلاع داشتند و همه بر آن گواهند.
خوب یادم می آید که یک شب وارد این چنین مجلسی شدیم وقتی صاحب مجلس حاج ملا آقا جان را دید، قسم خورد همین چند دقیقه قبل به امام زمان ( علیه السلام) متوسل شده بودم و گفتم: آقا یک روضه خوان برای من بفرست؛ که شما آمدید.
 

احترام به سادات

 

از قول شاگردان ایشان نقل شده است :
ایشان  می گفت: روایت است که بر سادات نباید در راه رفتن مقدم شد.
وقتی سادات ( ولو از نظر سن، خردسال بودند) وارد مجلسی می شدند ایشان به تمام قد در مقابلشان می ایستاد و می گفت:
در حدیث است که اگر کسی یکی از سادات را ببیند و در مقابل او نایستد و قیام تام نکند، خدا به دردی او را مبتلا می کند که دوا نداشته باشد.
او همیشه دو زانو می نشست و همیشه حتی در مسافرت و بین دوستان،آداب معاشرت را ترک نمی کرد.
گاهی که ما به او می گفتیم: شنیده ایم که گفته اند: بین دوستان آداب ساقط می شود. می فرمود:
من از این افراد که این مطالب را می گویند سؤالی دارم و آن این است که آیا ادب، خوب است یا نه؟
حتما” می گویند: ادب،چیز خوبی است. من در جواب می گویم: انسان چرا چیز خوبی را که دارد به دوستانش تقدیم نکند؟

زیارت ائمه معصومین - ع

 

حاج ملا آقا جان در تمام مشاهد مشرفه به ما توصیه می کرد که معتقد باشیم ائمه اطهار( علیهم السلام) زنده اند و سخنان ما را می شنوند و مبادا کوچکترین غفلتی از این موضوع بشود.
او بهترین زیارتها را « زیارت جامعه» و « زیارت امین الله» می دانست و می فرمود که اگر در حرمها وقت بیشتری دارید زیارت جامعه را بخوانید  و اگر فرصت زیادی ندارید زیارت امین الله را بخوانید.
همه روزه توصیه می کرد که زیارت حضرت صاحب الامر ( علیه السلام) را بخوانیم، بخصوص در حرمهای مقدسه؛ زیرا معتقد بود که آن حضرت بیشتر از همه جا در حرمها احتمال دارد باشند.
بهترین زیارتهای آن حضرت را « زیارت آل یاسین» می دانست.

زیارت کربلای معلی

 

آیت الله ابطحی شرح سفر زیارتی خود همراه حاج ملا آقا جان را اینگونه بیان می کند :
قبل از رسیدن به کربلا ایشان از راننده درخواست کرد که ماشین را نگه دارد ، راننده، ماشین را نگه داشت، ایشان پیاده شدند و به ما هم گفتند: پیاده شوید،ما هم پیاده شدیم.
گفت:
از اینجا حرم کربلا است؛ زیرا چهار فرسخ در چهار فرسخ، مربوط به کربلا و حسین بن علی ( علیه السلام) است. یعنی مِلک آن حضرت است، حائر حسینی است.
سپس سجده شکر کرد و خاک آن زمین را بوسید و سوار ماشین شد. ما هم سوار شدیم. و دیگر حاج ملا آقا جان را از آنجا تا وقتی که در کربلا بود متبسم ندیدیم، یا محزون می نشست و یا گریه می کرد.
یک روز به ایشان  گفتم: امروز رفتم کنار گودی قتلگاه خیلی متأثر شدم.
گفت:
در مدتی که در گذشته ساکن کربلا بودم و هر چند دفعه ای که به زیارت آمده ام، نتوانستم؛ یعنی دلم نیامده،حالم ایجاب نکرده که کنار گودی قتلگاه بروم، تو که فرزند آنهائی چگونه توانستی این کار را بکنی؟
 

 

فضایل  مسجد کوفه

 

در روایات وارد شده که مسجد کوفه محل نماز پیامبران خدا است و محل نماز امام عصر ( روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) خواهد شد.
در سفر عتبات که در خدمت ایشان بودیم ،  قبل از آنکه ما به اعمال مسجد کوفه بپردازیم حاج ملا آقا جان ما را در گوشه ای طرف راست مسجد نشاند و گفت: این مسجد برای نشستن افضل است و سپس مطالبی را برای آگاهی ما بیان کرد.
او می گفت:
در این مسجد هزار پیغمبر و هزار وصی پیغمبر نماز خوانده اند.
و مسجد کوفه از مسجد الاقصی در بیت المقدس با فضلیت تر است.
او می گفت:
خواندن نماز در این مسجد، ثواب حج و عمره ای را دارد که با رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) رفته باشید.
او می گفت:
امام باقر ( علیه السلام) فرموده :
« اگر مردم بدانند که مسجد کوفه چقدر ارزش دارد از شهرهای دور زاد و توشه برمی دارند و به زیارت این مسجد می آیند».

او می گفت:
اگر چشم برزخی شما باز می بود می دیدید که طرف چپ و راست این مسجد باغهائی است از باغهای بهشت و جلو و عقب آن، باغهائی است از باغهای بهشت و خود آن هم باغی است از باغهای بهشت.
و می دیدید که وقتی نماز در آن می خوانید در نامه اعمالتان به جای یک رکعت که خوانده اید اگر نماز واجب باشد هزار رکعت نوشته می شود و اگر نماز مستحبی باشد پانصد رکعت نوشته خواهد شد و می دیدید که ملائکه موظفند که اگر حتی شما عبادت و یا ذکر و یا تلاوت قرآن هم نکنید فقط به خاطر آنکه در آن نشسته اید برای شما در نامه اعمالتان عبادت بنویسند.
پس قدر بدانید و ضمنا” متوجه باشید که امام زمانتان بیشتر اوقات در این مسجد بوده اند و جای پاهای مبارکشان در تمام مقامات این مسجد احساس می شود. و بکوشید با عشق و محبت به آن حضرت قدم در این مقامات بگذارید.


سپس از جا برخاست و در و دیوار و زمین مقامات مسجد کوفه را می بوسید و اشک می ریخت را می بوسید و اشک می ریخت و می گفت:
 آقا جان … قربان جای پایت، تو عزیز، اینجا قدم گذاشته ای، تو محبوب، اینجا نماز خوانده ای، قربانت گردم، فدایت شوم ،صدای مناجاتت در این فضا طنین انداخته ای و به این سرزمین و مسجد آبرو داده.

دور او در کنار آن مقام مقدس ایستادیم قبل از آنکه آن مرحوم اعمال را شروع کند به ما گفت:
مسجد کوفه انسان ساز است، روزی این مسجد مقر زندگی و حکومت انسان کاملی چون علی بن ابیطالب ( علیه السلام) بوده است. و روز دیگری هم مقر حکومت انسان دیگری به نام حجة بن الحسن ( علیه السلام) خواهد بود.

اینجا را نگاه کنید حضرت ابراهیم ( علیه السلام) با آن همه عظمتش برای خود جا گرفته و محلی را به عنوان مقام خود رحل اقامت انداخته. و هر شیعه ای که به اینجا می آید مستحب است در اینجا به یاد حضرت ابراهیم ( علیه السلام) و عشقش و گذشتش و اطاعتش و عبادتش اعمالی انجام دهد و به این وسیله از خواب غفلت بیدار شود و مرحله یقظه را بگذراند.

آن محل دیگر را ملاحظه کنید مقام حضرت آدم ( علیه السلام) است گفته اند که خدای تعالی در اینجا توبه حضرت آدم ( علیه السلام) را قبول کرد.
در آنجا مرحله توبه را باید گذراند و به وسیله محمد و آل محمد ( علیهم السلام) درِ خانه خدا باید توبه کند.

مقبره مختار ثقفی

 

در سفر عتبات ، ایشان فرمودند:
فاتحه ای هم برای « مختار بن ابی عبیده ثقفی» بخوانیم، ما دانستیم که آن قبر مختار ثقفی است.
من از ایشان سؤال کردم که مختار چطور آدمی بود؟
فرمود که چون در دل محبت بعضی از دشمنان فاطمه زهراء ( علیها السلام) را داشت، طبق امر الهی روز قیامت او را به جهنم می برند ولی حضرت سیدالشهداء ( علیهم السلام) به منظور قدردانی از خدماتش او را شفاعت می کند.

 

ملائک روز و شب

 

خطیبی که در مراسم ترحیم ایشان سخنرانی می کرد بعد از اینکه دید اطرافیان می خواهند حاج ملاآقا جان را به او معرفی کنند در منبر گفت :
از شما تعجب است که می خواهید او را به من معرفی کنید، من خودم یک کرامت از او دیده ام که نقل آن شما را هم به عظمت روحی این مرد بزرگ بیشتر آشنا می کند.
شب جمعه ای که من و او در حرم حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) بیتوته کرده بودیم ،من منتظر اذان صبح بودم و ساعت دقیقی هم نداشتیم، از حاج ملا آقا جان سؤال کردم: صبح شده یا نه؟
 اشاره ای کرد و گفت: ببین ملائکه صبح پائین می آیند و ملائکه شب بالا می روند.
آن واعظ در منبر نگفت که من در آن موقع چه دیدم ولی قسم خورد و گفت: به خدا قسم می دید و می گفت: و وقتی دقت کردیم و تفحص نمودیم متوجه شدیم که همان لحظه اذان صبح و طلوع فجر بوده است.


آخرین نامه

 

فرازی از آخرین نامه حاج ملا آقا جان خطاب به شاگردشان :

تو تنها فردی بودی که مرا تا حدی شناختی،اسرار مرا به نااهل نگو و فکر کن که « محمود» در دنیا نبوده است؛ مگر آنکه مصلحتی در نقل آنها به نظرت برسد.

تا می توانی دست توسل از دامن مقدس حضرت بقیه الله ( عجل الله تعالی فرجه) برندار؛ زیرا تمام سعادت در همین موضوع خلاصه می شود.
به معلمین و اساتید و علما بالأخص مراجع تقلید احترام بگذار؛ زیرا علی بن ابی طالب ( علیه السلام) فرمود:
« من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا” »
یعنی: کسی که یک جمله از علم را به من تعلیم دهد مرا بنده خود کرده است.

به دروایش و متصوفه اعتماد نکن و حتی از علما و مراجعی که با آنها هم مذاق هستند بپرهیز.
و فراموش نکن که امام عسکری ( علیه السلام) فرمود:
« علمائهم  شرار خلق الله علی وجه الارض لأنهم یمیلون الی الفلسفه و التصوف».

فلسفه قدیم آفت دین و دنیای تو است، اگر خواستی اطلاعاتی از فلسفه داشته باشی بیشتر از فلسفه جدید استفاده کن.
روش وهابیت را اگر چه به اسم تشییع جلوه کرده باشد،بزرگترین مخرب اعتقادات تو است از دوستی با معتمدین به مبانی آن بپرهیز.

و مرا از دعا فراموش نکن و برای من طلب مغفرت کن.



مقبره مرحوم حاج ملا آقا جان - قبرستان عمومی زنجان

منابع : کتاب پرواز روح

میرزا جواد آقا تهرانی

 


رعایت حال خانواده

 

 میرزا جواد آقا تهرانی در یکی از شبها، دیروقت به منزل می آیند، در منزل که می رسند، متوجه می شوند کلید منزل همراهشان نیست، به خاطر رعایت حال خانواده شان که در خواب هستند، از در زدن خودداری کرده و با توجه به این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه می مانند و تا اذان صبح همانجا قدم می زنند.
هنگام اذان که اهل خانه می باید برای نماز صبح بیدار شوند، آقا در می زنند و  وارد خانه می شوند، یکی از فرزندان ایشان که از این قضیه خبردار می شود، سؤال می کند چرا زنگ نزدید؟
ایشان می گویند: شما خواب بودید، زنگ من موجب اذیت و آزار شما می شد!
نقل دیگری را هم فرزند ایشان شنیده است که گویا همسر ایشان  در رؤیا می بینند که مرحوم آقا پشت در منزل نشسته اند، لذا بیدار شده و هنگامی که در را باز می کنند می بینند که آقا آنجا منتظرند.

کسیکه مؤمنی را اذیت کند خدا او را اذیت نماید، و کسیکه مؤمنی را اندوهگین کند خدا او را اندوهگین نماید.
( رسول خدا «ص»)

 

 

زیبائی و نظم در خانه و زندگی

 

خانه ایشان بسیار جالب و دیدنی بود ، وسائل و لوازم منزل به طور منظم چیده شده بود، مثلا” رنگ پرده ها که خیلی ساده بود ولی متناسب با رنگ منزل بود. بقیه وسائل موجود در خانه نیز چنین بود.
علت اینها را از مرحوم آقا پرسیدند که مثلا” چرا اینقدر مرتب و منظم است؟
ایشان فرمودند:
موقعی که من ازدواج کردم همسرم از خانواده آبرومند و نسبتا” متمکنی بود، و من گفتم که طلبه هستم و چیز زیادی ندارم و آنها بدین صورت قبول نمودند، ولی بعدها می دیدم هر وقت اقوام و خویشان همسرم به منزل ما می آمدند، خانه سرو سامان خوبی نداشت و باعث خجالت و شرمندگی همسرم می شد.
لذا بخاطر احترام به همسرم و رضایت او منزل را به این صورت درآوردم که مشاهده می کنید و این موجب رضایت و خشنودی او شد.
زینت منزل فقط به خاطر رضایت او بوده نه برای تمایل خودم به تجملات و زرق و برق دنیوی.  ( البته خانه و فرش مربوط به یکی از اقوام آقا بود و بعضی از وسائل خانه هم توسط همسرشان که تمکنی داشته اند تهیه شده بود.  )

همکاری و همیاری با خانواده

 

همسر ایشان از سادات علویه بود علاوه بر احترام زیادی که آقا برای ایشان قائل بودند، هر وقت هم که فرصت یاری می نمود در خانه یار و کمک کار ایشان بودند؛ اساسا” ایشان به کسی زحمت نمی داد مخصوصا” در امور شخصی خویش تا آنجائی که می توانستند و قدرت و توان داشتند خودشان انجام می دادند،  تا آنجا که از همسر خود نمی خواستند که مثلا” لباسهایشان را بشویند، بلکه این همسر شان بود که با توجه به اخلاق مرحوم آقا از ایشان می خواستند که لباسهایشان را برای شستن در اختیار ایشان بگذارند.
 و باز هم به سادگی حاضر نمی شدند  ، گاها"  نیز دیده می شد  که جارو به دست گرفته و حیاط منزل را جاروب می زنند و این در حالی بود که راه رفتن با عصا برایشان مشکل بود.  !


احترام به خواسته خانواده

 

…. ایشان سفرهای تفریحی نداشتند. در هوای گرم تابستان راضی نمی شدند که چند روزی و یا اقلا” یک روز به عنوان هواخوری به خارج از شهر برود و اصرار همه را در این جهت رد می نمودند.
زمانی عمل  نموده بودند و ضعف مفرطی داشتند و هوا بسیار گرم بود، به فرزندشان عرض شد :  به هر قیمت هست آقا را چند روزی ببرید خارج از شهر .
ایشان با اصرار فرزند راضی شده بودند و منزل کوچکی در یکی از ییلاقات گرفتند و به آنجا منتقل شدند.
حاج اصغر آقا ( فرزندشان) می گفت: همان روز اول که به آن روستا رفتیم آقا فرمود: اگر من مُردم باید مرا در قبرستان همین روستا دفن کنی و راضی نیستم به شهر برگردانی و مردم را به زحمت اندازی!
بعد از چند روزی آقا برگشتند

حاج اصغر آقا می گفت : مادرِ ما مقید است هر روز به حرم مطهر مشرف شود و برای ما مشکل بود هر روز ایشان را برای زیارت حرم بیاوریم و برگردانیم  لهذا آقا جان تصمیم گرفتند به شهر برگردند.
نه مادر را مانع شدند از تشرف هر روزه به حرم مطهر و نه حاضر بودند که من به زحمت بیفتم و مادر را بیاورم و ببرم!


تواضع و فروتنی

 

شخصی از دوستان می گفت :
روزی خدمت مرحوم میرزا رسیدم، از محضرشان یک سؤال نمودم، با توجه باینکه ایشان چند روزی بیش نبود که از بیمارستان مرخص شده بودند و پس از عمل جراحی، دوران نقاهت را در منزل می گذراندند، ولی پس از اینکه سؤال کردم، ایشان خودشان را کشان کشان روی زمین کشیدند تا رسیدند به نزدیک اشکافی که کتابهایشان را آنجا می گذاشتند .
سپس کتابی را برداشتند و جواب مسئله مرا دادند. این عمل ایشان موقعی بود که بنده کنار اشکاف نشسته بودم، ولی معذلک به بنده نفرمودند که فلانی، فلان کتاب را برای من بیاور یا بمن بده!  و جالب اینکه هر سئوالی از احکام که از ایشان می شد، مقید بودند از روی توضیح المسائل پاسخ دهند. ( و هرگز نظر خود را نمی گفتند که یعنی من هم هستم ! ).
 

****

جمعی از آقایان طلاب خدمت ایشان بودند ، آقا نشسته بودند  و صحبت می کردند، ناگهان حالشان بهم خورد و صحبت را قطع کردند، بروی فرش اطاق خوابیدند و خود را بروی زمین به طرف گوشه اطاق که کلمن آبی بود، کشیدند.

 ما نمی دانستیم منظورشان چیست؟! تا به کلمن آب نزدیک شدند، شیرآنرا  باز کردند، مقداری آب خوردند پس از دقایقی به حال آمدند، بعد عذرخواهی کردند که پیش ما مجبور شدند دراز بکشند و خود را به کلمن آب برسانند.
 ما، در تعجب بودیم از آن بزرگوار که چگونه در آن حال  حاضر نشدند موجبات زحمت کسی را فراهم سازند.

****

یکی از دوستان نقل می کند :
میرزا جواد آقا تهرانی در بیمارستان عمل پروستات انجام داده بودند و به منزل آمده و پزشکان ملاقات ایشان را ممنوع اعلام کرده بودند، ولی ارادتمندان و دوستداران ایشان مرتب در خانه را می زند و احوالپرسی می کردند، من و یک نفر دیگر از شاگردان ایشان قرار گذاشتیم به نوبت برویم اول کوچه ورودی منزلشان بایستیم و هر کس آمد از همانجا او را آگاه کنیم در منزل ایشان نرود.
 مدتی که ایستادیم، میرزا جواد آقا  یکی از فرزندانشان را دنبال ما فرستادند و فرمودند: من راضی نیستم شما آقایان چنین زحمتی را تحمل کنید، حتما” برگردید!
وقتی که نزد آقا میرزا رفتم آنقدر عذرخواهی کردند و فرمودند: من وسیله زحمت شما شده ام و مرتب عذرخواهی می کردند.
مکرر می شنیدیم هیچگاه حاضر نشدند زحمتی را به خانواده خود و فرزندانشان بدهند تا چه رسد به دیگران.

کلام  تأثیر گذار

 

در رابطه با تأثیر پر معنویت ایشان نقل شده :
روزی آقای طاهانی  به منزل آمدند و گفتند: امروز در خدمت آقا شاهد ماجرای عجیبی بودم! دو نفر برای طرح شکایتی نزد ایشان آمده بودند، آنکه شاکی بود وقتی خواست مسئله خود را عنوان کند.
آقا فرمودند: اجازه بدهید من چند کلمه ای صحبت کنم بعد شما بفرمائید. و خود اینگونه آغاز فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم ـ و لا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه و بینه عداوه کانه ولی حمیم ـ یعنی بدی و نیکی مساوی نیستند، بدی را به نیکی دفع کن پس در این هنگام آنکه دشمن توست، دوست صمیمی تو خواهد شد.
تا این آیه به وسیله ایشان خوانده و ترجمه شد، یک مرتبه اشک از دیدگان آن دو نفر فرو ریخت؛ برخاستند و یکدیگر را در آغوش کشیده و گفتند: ما دیگر با هم دشمن نیستیم، دوست و برادریم و شکایتی نداریم. و رفتند.

علم عارضی  !

 

ایشان می فرمودند:
روزی به یکی از دوستان قدیمی و با سابقه ام رسیدم هر چه سعی کردم نتوانستم نامش را بر زبان بیاورم و کاملا” فراموش کردم. این را دانستم که خداوند می خواهد بفهماند که هر چه داری از من است و تو هیچ نیستی و چیزی از خودت نداری، علمت عارضی است نه ذاتی ! .

ارزش واژه ها

 

عصر روز پنجشنبه ای در منزل آیة الله مروارید  مجلسی منعقد بود ، گاهی هم که برای میرزا جواد آقا میسر می شد تشریف می آوردند، یکروز در حین سخنرانی ، خطیب لفظ کنترل را بکار برد ، پس از پایان مجلس ، میرزا جواد آقا به ایشان فرمودند: لفظ کنترل، لاتین است تا می توانی از الفاظ خارجی اگر چه مشهور هم هست استفاده نکن.


احترام به بزرگان علم

 

در مقام علمی هرگاه می خواستند نظریه کسی را رد کنند هیچگاه با نگاه تحقیر یا توهین مطلبی را نمی گفتند و مواظب بودند که هتک حرمت بزرگان نشود؛ در همین ارتباط یک روز هنگام درس، اشکالی به گفته های صاحب جواهر داشتند، نام ایشان را که بردند، آنقدر از ایشان تعریف و تمجید نمودند مثلا” صاحب جواهر کسی است که اسلام را زنده کرده و چه خدمات ارزنده ای برای جامعه اسلامی نموده و کتب گرانقدری را تألیف نموده و خیلی تعریفهای دیگر، سپس فرمودند حالا منهم یک نفهمی به گفته های ایشان دارم و بعد اشکالشان را بیان می کردند.
حتی ایشان درباره عظمت و جاه و مقام علما ی شیعه می فرمودند:
کسی کتاب شریف « وسیلة النجاة» مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی را به عنوان تمسخر و بی احترامی و هتک حرمت، پرت کرد، یکباره لال شد.

در جلساتی که بزرگان و علماء بودند اگر سئوالی پیش می آمد، ایشان سکوت اختیار می نمودند تا دیگر بزرگان جواب بدهند و این بخاطر ادب و احترامی بود که برای آنها قائل بودند.
و اگر اظهار نظری می کردند و کسی می گفت شما اشتباه کردید یا خودشان می فهمیدند که اشتباه نمودند، علنا” می فرمودند: « من اشتباه کردم» این جمله را بدون خجالت می فرمودند.


رفاقت با مرد سلمانی

 

مدتها بود که با شخص سلمانی ریش تراشی دوست بودند، بعضی ها از دوستی ایشان تعجب می کردند و نمی توانستند بفهمند که چرا آقا با او رفاقت می کنند، تا اینکه یک روز هنگامی که آقا از کنار مغازه سلمانی رد می شوند و می بینند که او یک مشتری را روی صندلی نشانده و به صورت او صابون یا خمیر ریش مالیده و تیغ در دست آماده تراشیدن ریش مشتری است در همان موقع آقا با یک حالت خاص و ابهت الهی می فرمایند: فلانی و رَد می شوند.

شخص سلمانی با دیدن ایشان دست از تراشیدن صورت مشتری برمی دارد و به دنبال آقا می دود و اظهار ندامت و پشیمانی می کند. و همین امر سبب می شود که دیگر از این شغل دست برمی دارد و به شغل دیگری مشغول می شود.

پرداخت وجوهات به فقهاء

 

ایشان می فرمودند:
اگر هیچ دلیلی برای پرداخت وجوهات به فقهاء نداشته باشیم همین قصه ( تشرف ) حاج علی بغدادی برای ما کافی است .  زیرا وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم (عج) تأیید نمودند، قبولی سهمی را که حاج علی بغدادی به فقهاء پرداخت کرده بود، بابت سهم امام (ع) .
اضافه می نمودند که راجع به قبول کردن خود حکایت همین ما را بس که شیخ عباس قمی (ره) آنرا در مفاتیح الجنان نقل نموده اند.

گذشت و برخورد با دیگران

 

ایشان از منزل بیرون آمده بودند و از حاشیه خیابان در حال گذر بودند که ناگهان دوچرخه سواری با شدت به ایشان برخورد  کرد، به نحوی که عبا و عمامه و عصا و نعلین ها هر کدام به طرفی پرت شد، و ایشان  زخمی گردید، پس از لحظه ای ، قبل از اینکه بسوی عبا و عمامه  بروند، به سراغ دوچرخه سوار رفتند، در حالی که خودشان بیشتر آسیب دیده بودند با این حال او را از زمین بلند کرده ، و گرد و غبار از صورتش پاک  نموده  و پشت سر هم تکرار می کردند که: پسر جان! حالت چطور است؟
آیا جایی از بدنت درد می کند؟ آیا صدمه و آسیب دیدی؟ و از این قبیل حرفها!
 

خردمندترین مردم، شدیدترین مردم است، در مدارا و ملاطفت با مردم، و هوشیار و دور اندیش ترین مردم، کسی است که بیشتر از همه خشم خود را فرو خورد.
(  نبی اکرم « ص» )

 

اهمیت وقت مردم

 

ایشان به وقت مردم خیلی اهمیت می دادند ، از وصایای ایشان این بود که برای تشیع جنازه من اگر 4 نفر بودند دیگر منتظر نشوید که مردم جمع شوند، مرا تشیع کنید و مزاحم وقت مردم نشوید.

یک روز گرم تابستان

 

یکی از شاگردان نقل می کند :
در یک روز گرم تابستان ساعت یک بعد از ظهر در اتاقم در مدرسه میرزا جعفر استراحت می کردم. ناگهان شنیدم مرا صدا می زنند، از ایوان اتاق به داخل مدرسه نظر انداختم استادم آقا میرزا را دیدم که مرا می طلبند.
فورا” به پایین دویدم، عرض کردم چه می فرمایید آقا؟
 اشاره کردند به یک نفر نوجوانی که به تازگی از روستا برای تحصیل به این مدرسه وارد شده بود و فرمودند: این آقا را می شناسی؟ پرسیدم برای چه؟ فرمودند: اظهار می دارد از محلمان پولی برایم پست کرده اند. چون برای دریافت مراجعه کردم مأمور پست گفت: چون شناسنامه همراهت نیست باید یک نفر معرف بیاوری. و من هم شما را معرفی کردم. حال ایشان دنبال من آمده است.
چون او را نمی شناسم خواستم به وسیله شما او را شناسایی کنم تا در اداره پست گواهی نمایم که ایشان فلانی است و پول حواله شده متعلق به ایشان است. عرض کردم ایشان را با همین نام می شناسم و بتازگی به این مدرسه آمده است ولی اجازه بفرمایید تا بنده همراه ایشان بروم و شما خود را با این ضعف حال و هوای گرم زحمت ندهید. این کار از من ساخته است .
 فرمودند: مرا معرفی کرده خود خودم باید همراه ایشان بروم. هر چه اصرار ورزیدم فایده ای نبخشید و مرحوم میرزا همراه با آن نوجوان تازه از روستا آمده به طرف اداره پست راه افتادند.


راه مبارزه با شیطان

 

ایشان می فرمودند:
راه مبارزه با شیطان آن است که به او اعتناء نکنی زیرا شیطان متکبر است، هر چه به او بیشتر اعتناء کنی او سرکش تر می شود.

احتیاط شدید در بیت المال

 

هنگامی که ایشان بعنوان نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شدند، در تهران که بودند سعی می نمودند از بیت المال استفاده نکنند و احتیاط زیاد می نمودند حتی از غذای آنجا نمی خوردند.
بعدها برای فرزندشان نقل نموده بودند که:
 من وقتی در مجلس خبرگان اول برای تدوین و تنظیم قانون اساسی شرکت داشتم، شبها در منزل فرزندم در تهران مقیم بودم و روزها ایشان مرا با وسیله شخصی خود به مجلس می برد و ظهر برای نهار برمی گرداند و مجددا” عصر می برد و چون مسافت راه از مجلس تا خانه طولانی بود من به ایشان گفتم لزومی ندارد که برای نهار به منزل بیایم در همانجا نهاری می خورم.

 بنا شد که من ظهرها در مجلس بمانم اما چون نمی خواستم از غذای بیت المال استفاده کنم، صبح که از منزل بیرون می رفتم چند عدد میوه ( سیب یا پرتقال یا غیره) با خود می بردم . ظهر برای ادای فریضه نماز پائین می آمدیم پس از پایان نماز، مراقب بودم که رفقا برای صرف نهار بروند و کسی متوجه من نباشد.
 آنوقت  می رفتم و میوه هائی را که با خود آورده بودم  را از جیب درمی آوردم و می خوردم ، این ناهار من بود، بدون اینکه کسی متوجه شود حتی برادرت هم نمی دانست.

پرهیز از شهرت

 

هنگامیکه ایشان جبهه رفته بودند، یک روز برای تهیه فیلم و خبر آمده و شروع کرده بودند به فیلمبرداری از جاهای مختلف تا رسیده بودند به مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی.
شناخته بودند که ایشان چه شخصیتی است و می خواستند  بهتر و بیشتر فیلمبرداری کنند، ، ولی تا دوربین فیلمبرداری به ایشان می رسد، ایشان عمامه را از سر برمی دارند تا شناخته نشوند، که موجب شهرت و نام و آوازه ایشان شود.

****

 بعد از فوت ایشان، نامه ای  در یادداشتهای شخصی شان پیدا شد که از ایشان خواسته بودند تا در برنامه ای به معرفی خود تحت عنوان یکی از شخصیتهای اسلامی این مرز و بوم بپردازند.
ایشان  در زیر جملاتی که از ایشان به عنوان شخصیت اسلامی در نامه یاد شده بود، با خودکاز قرمز خطی کشیده بودند و در حاشیه آن 2 جمله نوشته بودند یکی:
رب شهرة لا اصل لها ، یعنی ای بسا شهرتی که هیچ اصل و اساسی نداشته باشد.
و  حدیث شریفی بدین مضمون آمده بود: رحم الله امره عرف قدره و لم یتعد طوره ، یعنی خداوند رحمت کند شخصی را که قدر و اندازه خود را بشناسد و پایش را از گلیمش دراز نکند.



باقیمانده غذای مؤمن شفاست

 

در مجلسی برادران زیادی بودند مرحوم  میرزا جواد آقا یک استکان چای برداشتند و به کسی که پهلوی شان نشسته بود فرمودند : مقداری از چای را میل کنید سپس بدهید به بغل دستی و همینطور تا آخر و سپس هر یک از برادران قدری میل کردند آنگاه ایشان باقیمانده چای را میل نمودند، به مصداق حدیث شریف سورالمؤمن شفاء « نیم خورده مؤمن شفاست».

احترام به نامهای نیک

 

کسی خدمت ایشان آمده و سئوال نموده بود که آقا یک فرش زیلو دارم که روی آن نام ابراهیم نوشته، آیا پای گذاشتن روی آن اشکال دارد یا خیر، و آن اسم به نیت حضرت ابراهیم (ع) نوشته نشده، بلکه به طور مطلق می باشد و قصد مخصوص نشده؟
 ایشان فرموده بودند: ولو اینکه اسم مطلق می باشد ولی من این کار را نمی کنم.


سعه صدر

 

یکی از کتابهای ایشان که تازه از چاپ خارج شده بود، سیدی بزرگواری آن را مطالعه می کند و پس از مطالعه اشکال می گیرد و به آقا  ناسزا می گوید.
به آقا خبر می دهند، ایشان با سعه صدری که داشتند هنگامی که آن سید بزرگوار را می بینند می گویند:
 اگر شرعا” اجازه داشتم، دست شما را می بوسیدم و سپس اضافه می کنند شنیده ام که ناسزا گفته ای، این عمل شما از دو حال خارج نیست یا بحق است پس مرا بیدار کرده ای و آگاه به اشتباهم نموده ای. یا به ناحق است پس بهانه ای دست من داده ای که وقتی فردای قیامت دست مرا گرفتند و خواستند به سوی جهنم ببرند به همین بهانه جدت مرا یاری کند.

ائمه علیهم السلام ولی نعمت همه

 

یک وقتی ایشان می فرمودند:
 ائمه اطهار علیهم السلام علاوه بر اینکه ولی نعمت ما هستند، حتی ولی نعمت انبیاء نیز بودند بطوریکه افتخار ابراهیم خلیل (ع) این است که از شیعیان ائمه اطهار علیهم السلام می باشد.

دعا برای دیگران مستجاب است

 

درباره دعا نمودن برای دیگران می فرمودند :
اگر یهودی برای مسلمان دعا کند دعایش در حق مسلمان، مستجاب است چون دعای غیر است. هرگاه کسی به ایشان می گفت: برایمان دعا کنید، ایشان می فرمودند: برایتان دعا خواهم کرد.

عشق به خدا

 

 می فرمودند: علت اینکه دعای ما مستجاب نمیشود این است که حُسن نظر به خدا نداریم ، در تمامی امور توکل به خدا خمیره وجودی شان شده بود و هنگامی که استخاره می نمودند چون استخاره را جوابی از « الله» می دانستند اهمیت فوق العاده ویژه ای به آن می دادند.
هرگاه نام خداوند را می نوشتند جل جلاله نیز به آن اضافه می کردند و اگر می نوشتند « بسمه تعالی» حتما” بعد از آن شأنه را می آوردند.

توسل و عشق به امام زمان - عج

 

ایشان می فرمودند: دوای کلیه دردها التجاء به امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
و باز می فرمودند: هر وقت که به زیارت امام رضا علیه السلام می روم به نیابت از امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) می روم.


استغفار برای مؤمنین

 

شخصی به ایشان فرموده بود: آقا مرا نصیحت کنید!
 ایشان فرموده بودند: بنده به نیابت از همه مؤمنین روزی 70 مرتبه استغفار می کنم. گویا نصیحت غیر مستقیم بوده که استغفار برای خویش و دیگران را فراموش نکنید .

نواب صفوی خود را تربیت نموده است

 

آن زمان که شهید سید مجتبی نواب صفوی قیام نمود و در مقابل ادعاهای احمد کسروی نتوانست صبر نماید تا عاقبت او را به جهنم فرستاد، آیت الله تهرانی، محبتی شدید از نواب در دل داشت و او را دعا می نمود.
وقتی باخبر شدیم که نواب صفوی با جمعی به نام فدائیان اسلام وارد مشهد شده اند و در مهدیه اقامت دارند، ما جمعی از طلبه ها که به نواب عشق می ورزیدیم به دیدنش شتافتیم.
از میان علمای مشهد فقط آیت الله تهرانی را دیدیم که آمد و در کنار نواب قرار گرفت. نواب صفوی هم که با یک نگاه دوستان خداجو را می شناخت و آنان را جذب می نمود خود مجذوب ایشان شد .
 نواب هر وقت فرصت می کرد به منزل آقای میرزا می آمد و با هم انس می گرفتند.  روزی  در خدمت میرزا صحبت از نواب شد، فرمودند: « نواب خود را تربیت نموده است.»

پاسخ به  تهدید

 

یک شخص  گمراهی به ایشان تلفن می زند و تهدید می کند .
آقا در جوابش می گویند:
 پسر جان اگر قصد داری مرا بکشی من رأس ساعت یک ربع به هفت از منزل خارج می شوم و مسیر بنده از کوچه مستشار است به سوی مسجد ملا حیدر، که ساعت 7 صبح آنجا باشم.
 اگر می خواهی کاری بکنی این موقع بهتر است. چون کوچه خلوت و رفت و آمد کمتر است، زهی سعادت است برای اینجانب، زیرا من عمر خود را کرده ام و بهتر از این چیست که به لقاء خدا نائل شوم، فردا بیا و قصد خود را انجام بده.
 می فرمودند: فردا من رفتم ولی او بدقولی کرد و نیامد.

 


 مقتضیات زمان

 

ایشان بر مبنای مقتضیات و نیاز زمان و احتیاج مردم، سخن می گفتند و مطلب  می نوشتند؛ بیش از سی سال بود که در حوزه علمیه مشهد مقدس، درس خارج برای طلاب می گفتند، ولی پس از مدتی درس را تعطیل کردند و شروع نمودند به تفسیر قرآن.
هنگامی که سئوال شد، آقا چرا درس خارج را تعطیل کردید و شروع به تفسیر قرآن نمودید، فرموده بودند:
مصلحت اقتضاء می کند که تفسیر شروع کنم .

 مقید بودند که ببینند مردم به چه چیزی نیاز و احتیاج دارند، تا آن را برآورده نمایند، لذا درس خارج را ترک می کنند و تفسیر قرآن را آغاز می نمایند چون درس تفسیر عمومی بود، هر کس مایل بود می توانست شرکت نماید؛ در درس اکثرا” تجار و کسبه و پزشکان و دانشجویان علوم جدیده و طلاب و ورحانیون در سطوح مختلف شرکت می جستند، و ایشان با بیانی شیوا و پر از طمأنینه از آیات قرآن سخن می گفتند.

سرباز امام زمان - عج

 

می فرمودند: روزی در جبهه قرار شد ما هم یک گلوله خمپاره بزنیم لذا برادران مجبور شدند به علت خمیدگی پشت من یک چهار پایه بیاورند تا من روی آن قرار بگیرم، برادر دیگری گلوله را به من داد و برادر دیگری هم از پشت سر دو گوش مرا گرفت تا من یک گلوله را توی لوله خمپاره انداختم.

قرار بود اول با یکی از آقایان صاحب نام بروم ولی اینکار را نکردم .
پرسیده شد  چرا؟
 گفتند : دیدم اگر با ایشان همراه باشم مرتبا” مصاحبه و فیلمبرداری در کار است و من اینطور دوست نداشتم.
یکبار هم که روی یک بلندی ایستاده بودم. دیدم از طرف تلویزیون با دستگاه ضبط و فیلم به نزد من آمدند گفتم چرا آمدید؟
لابد می خواهید بپرسید من کی هستم ولی من خود را معرفی نمی کنم شما بی جهت خود را معطل نکنید!!

****

هنگامیکه برای عزیمت به جبهه های جنگ از ایشان سئوال شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمی دهد که در صف رزمندگان اسلام باشید، در پاسخ گفتند:
 به این مسئله واقف هستم اما می خواهم مثل آن پرستوئی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (ع) به طرف اتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند کجا می روی؟ گفت: می روم این قطره آب را روی آتش بریزم!
گفتند: این قطره آب که اثر نمی گذارد در این انبوه آتش، پرستو گفت: منهم می دانم تأثیر ندارد، اما می خواهم ابراهیمی باشم.
 
سپس  اضافه می کردند. منهم می دانم که در جبهه تأثیر چندانی ندارم اما منهم می خواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.

****

در بازدید منطقه جنگی ناگهان صدای خمپاره ای برای فرود آمدن به گوش رسید در همین لحظه فرمانده مسئول گفت : همه بخوابید! همه خیز برداشتند و خوابیدند و از آن جمله آقا میرزا .
پس از رفع خطر، همه برخاستند ولی آقا بلند نشدند، گفتند: آقا خطر برطرف شده بلند شوید؛ ایشان فرمودند: تا فرمانده دستور ندهد بلند نمی شوم، همان فرمانده آمد و گفت: آقا خواهش می کنم بلند شوید.
آنگاه برخاستند و بازدید را ادامه دادند.
این عمل به خاطر این بود که  امام (ره) فرموده بودند: اطاعت از فرماندهی لازم و واجب است و سرپیچی از آن خلاف شرع است.

****

در جبهه یک نوجوان بسیجی خدمت ایشان می رسد و می گوید آقا بیائید با هم یک عکس برداریم، ایشان می فرمایند  : من به شرطی با شما عکس می گیرم که یک قول به من بدهید، قول بدهید وقتی فردای قیامت دست جواد را می گیرند که به طرف جهنم ببرند، بیائید و مرا شفاعت کنید !
آن جوان قول می دهد و بعد آقا با او عکس می گیرد.

****

در هنگامه جنگ ایران و عراق، ایشان در جبهه بعنوان یک بسیجی لباس رزم پوشیده و در سنگر حق علیه باطل می جنگیدند.
یک روز در واحد ادوات، خمپاره 120، ایشان 14 گلوله شلیک می کنند بنام چهارده معصوم (ع) که به ترتیب گلوله ها را از نام مبارک پیامبر اکرم (ص) شروع و به نام حضرت مهدی ( عج ) ختم می کنند.

 پس از این که 14 گلوله تمام می شود، دیده بان به وسیله بی سیم سئوال می کند چه کسی گلوله ها را شلیک نمود؟
می گویند: آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی!
دیده بان اضافه می کند، علت سئوال من این بود که با دوربین می دیدم که کلیه گلوله های شلیک شده به هدف اصابت نمود و تاکنون چنین چیزی سابقه نداشته است.

****

روزی در جبهه 2  تیر بعنوان تمرین تیراندازی شلیک کردند، بعد از کاملا” مشاهده شد که چهره ایشان ناراحت است ، احساس عجیبی داشتند، پس از مدت زمانی کوتاه، رو به فرمانده مقر کردند و فرمودند: آیا در این نزدیکی ها عراقی هم هستند؟ یا خیر؟
برادر فرمانده گفت: بله در نزدیکی مقر ما عراقی ها هستند ؛ ایشان گفتند: آیا صدای تیرهای شلیک شده را فهمیدند؟
فرمانده گفت: بله می شنوند، کلیه تیرهائی که در اینجا توسط ما شلیک می شود، عراقی ها می شنوند.
با شنیدن این خبر، خوشحال شدند و تبسمی رضایت بخش نمودند و فرمودند: خوب همینقدر که عراقی ها از صدای تیرهای شلیک شده ما ترسیده باشند کفایت می کند. این جواز شلیک کردن ما بود.

احترام و فروتنی نسبت به سادات

 

یک روز هنگام درس، سیدی، سئوالی می کند، آقا پاسخ او را می دهند، ولی آن سید بزرگوار، جواب را قبول ندارند و انکار آن مطلب را می نماید، و آقا اصرار برصحت جواب دارند تا اینکه بحث داغ می شود، آقا کمی با صدای بلندتر پاسخ می دهند و آن سید جلیل القدر دیگر سکوت اختیار می کند؛ پس از اینکه درس تمام می شود، آقا نزد آن سید می روند و از او پوزش و عذرخواهی می کنند و به او می گویند:  دستتان را بدهید تا من به بوسم که چرا من با فرزند زهرا (س) با تندی صحبت نمودم.

یک روز دیگر پای درس، شخصی که سید بود، چیزی گفت که بقیه، طلاب به حرف او خندید و او خجالت کشید و شرمنده شد، در آن موقع آقا طوری حرفهای او را تصحیح و توجیه کردند که آبروی سید نرود و او خجالت نکشد، از تمامی حرکات ایشان محسوس و معلوم بود که عشق و محبت و ارادتشان به فرزندان حضرت زهرا (س) بسیار است. 

****

 نقل شده ایشان هیچگاه در طول عمرشان، پایشان را در هنگام خوابیدن به طرف همسر سیده شان دراز کرده باشند؛ البته ایشان آنقدر کمال اخلاق و ادب و لطافت روحی داشتند و مؤدب بودند که پایشان را جلوی کسی ولو از اهل خانه، دراز نمی کردند.

احترام به کودکان سادات

 

شخصی از اقوام سببی ایشان که از سادات محترم است نقل می کرد:
روزی به دیدن آقا آمده بودم و به همراه من برادر کوچکم که در آن موقع سنش حدود 7 یا 8 سال می شد بود، داخل اطاق با آقا مشغول صحبت بودیم، هر چندگاه آقا با تمام قامت از جایشان برمی خاستند و می نشستند.
این کار را چند بار با اندک فاصله ای تکرار کردند، وقتی دقت کردم فهمیدم علت قیام و قعود ایشان بخاطر برارد کوچکم می باشد، چون او بازیگوش بود و چندین باز از اطاق خارج شد و برگشت و هر نوبت که وارد اطاق می شد، آقا به احترام سیادت او می ایستاد و بعد می نشست.

 بعد از اینکه متوجه قضیه شدم، دست او را گرفتم و پهلوی خودم نشاندم که دیگر رفت و آمد نکند تا مزاحم آقا نشود، ایشان با مهربانی و عطوفت فرمودند: « بگذار بچه آزاد باشد و مزاحم او نشو آزادش بگذارید تا بازی کند. »

 


پرواز روح از بدن

 

درباره خارج شدن روح از بدنشان خودشان در کتاب فلسفه بشری و اسلامی صفحه 33 می فرمایند:
نویسنده شخصا” از کسانی هستم که روحم را یعنی خودم را یک نوبت در مقابل بدنم وجدان و مشاهده نموده ام، مانند مشاهده خودم اکنون در مقابل لباس که از خارج از بدنم در مقابل چشمانم گذاشته و مشاهده می نمایم و در آنحال به وجود واقعی مرگی که جدائی روح از بدن باشد چنان ایمان آوردم که اکنون ایمان به وجود شمس در عالم دارم ( اگر نگویم که مطلب قویتر و روشن تر از این بود).

از قول مرحوم آیة الله العظمی اراکی نقل شده است که:
خلع روح آیه الله میرزا جواد آقا تهرانی به مراتب بالاتر از خلع روح مرحوم آیه الله قزوینی بوده زیرا خلع مرحوم قزوینی توسط اسباب خارجی بوده یعنی با علومی که داشتند این عمل را انجام می دادند ولی مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی بدون واسطه اسباب خارجی بوده است.

راضی به رضای او

 

یکی از شاگردان می گوید :
روزی خدمتشان رسیدم، در حالیکه ایشان حال خوشی نداشتند، گفتم آقا شما بیحال هستید و حال مساعدی ندارید؟
فرمودند: طوری نیست، در بچگی با جان کندن بایستی، دست و پا زد، تا بزرگ شد و در پیری هم بیحالی و ضعف خصلت این سن است پس بایستی این حالات را گذراند.
این فرمایشات آقا در صورتی بود که درد داشتند، ولی سخنشان حاکی از این بود که مخلوق نبایستی از خالق گلایه کند بلکه بایستی راضی باشد به رضای او .

غم دوری از محبوب

 

 در اواخرعمرشان که در بیماری شدیدی به سر می بردند، دکتر از ایشان سئوال می کند آقا آیا دردی دارید؟
 ایشان می فرمایند : خیر دردی ندارم ولی غم دارم، غم دوری از محبوب.

یکی از مراقبین ایشان می گفت : در چند ماهه آخر عمر که گویا می فهمیدند وصال به محبوب نزدیک شده، بیشترین ذکری که بر لب داشتند ذکر « یا الله» بود.

پاداش مراقبت نفس

 

 حاج محمد اخروی می گوید:
 بنده مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی را نمی شناختم، روز تشییع جنازه پیکر پاک و مطهر ایشان دیدم افراد بسیاری برای تشییع جنازه حاضر شده اند، من نیز شرکت کردم و با خود گفتم حتما” شخص مهم و مؤمنی است.
پس از چند روز به بهشت رضا (ع) رفتم، ولی هر چه گشتم، مقبره او را پیدا نکردم، لذا نا امید و ناراحت به منزل برگشتم شب در خواب، دیدم که با ایشان در خیابانهای بهشت رضا (ع) قدم می زنم، و ایشان به من می فرمایند، حاجی آمدی و قبر مرا پیدا نکردی، ناراحت نشو، حالا خودم آمده ام!

در همین لحظه که داشتیم با هم قدم می زدیم و از لابلای قبرها می گذشتیم، مشاهده کردم بعضی از مرده ها سر از قبر بیرون آورده اند بعضی تا گردن، یک نفر تا کمر از قبر بیرون آمده و رو کرد به من گفت: حاجی آیا این عالم را می شناسی؟
 گفتم: بلی آیه الله میرزا جواد آقا تهرانی هستند؛ آن مرده گفت: از موقعی که این عالم را به اینجا آورده اند و دفن کردند، عذاب از همه ما برداشته شده است.

مقام عالی در برزخ

 

معلمی می گفت:
 پدرم مرحوم شد، چندین بار در عالم رؤیا او را دیدم به او گفتم در عالم برزخ حالت چطور است؟
ایشان فرمودند: حالم گاهی خوب و گاهی بد است، پرسیدم در عالم برزخ چه کسی مقامش خیلی خوب است ؟
گفت: آیة الله میرزا جواد آقا تهرانی ایشان مقامی دارند که کسی در آن حد نیست و اضافه کرد الله اکبر از این مقام.

محل دفن

ایشان می فرمودند هر کجا فوت کردم مرا همانجا دفن کنید و اگر داخل شهر فوت کردم مرا بیرون شهر دفن کنید و مزاحم مردم نشوید؛
عرض شد : آقا آخر مردم این اجازه را به ما نمی دهند که شما را خارج از شهر دفن کنند بلکه می خواهند شما را داخل حرم مطهر علی بن موسی الرضا ( ع) دفن نمایند .
ایشان فرمودند: شما مرا هر کجای حرم مطهر هم که دفن کنید، آیا نزدیکتر از قبر هارون الرشید ( علیه اللعنه) به امام رضا (ع) مرا دفن می کنید! پس دفن کردنم در حرم و غیر حرم فرقی ندارد.

منبع : کتاب خاطراتی از آیینه اخلاق

حکایت صالحین

تولد و دوران کودکی

 

در روستای سعید آباد گلپایگان و در سال 1295 هـ.ق. در خانواده ای مذهبی کودکی دیده به جهان گشود که او را سید جمال الدین نامیدند.
 با تولد این کودک رشته های امید در اعماق قلب والدینش محکم گشت، زیرا آیت الله گلپایگانی از آغاز نشو و نمو نوعی نبوغ و خلاقیت را در رفتار و اعمال خویش بروز می داد، گرچه سیمای ساده ای داشت اما آینده درخشانش در چهره اش نهفته بود.
آیت الله گلپایگانی دوران شکوفایی را در آغوش مادری نیکو سرشت و تحت تربیت پدری پارسا گذراند ، آیت الله سید حسین گلپایگانی پدر ایشان، به مقتضای زندگی در روستا با تلاش از راه کشاورزی و دامداری روزگار می گذرانید و چنین کوشش سبب شد که فرزندان را نیز به یاری خویش فرا خواند، از این رو  با پا نهادن به سنین نوجوانی گوسفندان را به دشت و صحرا می برد و در واقع به شغل چوپانی مشغول بود، چنین محیط با صفایی در لطافت روح و روانش بسیار تأثیر داشت.
اطرافیان و آشنایانی که از دقت و تیزبینی برخوردار بودند وقتی ایشان را مشاهده می کردند، از حرکات و گفتارش متوجه می شدند که این نوجوان پاک سیرت دور نمآیت ای ویژه دارد و لازم است با استفاده از استعداد خارق العاده اش مسیر اجداد و خاندان طاهرینش علیهم السلام را بپیماید و به آنان اقتدا کند و برای کسب معارف و تحصیل مکارم اخلاق خود را مهیا سازد.
برخی نیز از توفیق هایی که نصیب نیاکان وی گشته بود داستانها می گفتند و بدین گونه شوق به تحصیل و روی آوردن به علم اندوزی را در اعماق روح پاک وی بارور می ساختند.
سرانجام اشتیاق وی با تشویق های والدین و مهمتر از همه عنایات خداوند متعال و توجهات خاص خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام توأم گشت و دریچه علم و معرفت را به رویش گشود.

والدین

 

پدر آقا سید جمال الدین گلپایگانی، مرحوم آیت الله سید حسین گلپایگانی  و ایشان فرزند فقیه بزرگوار آیت الله سید محمد علی گلپایگانی است. آن عارف کامل پنج برادر داشت که همه غیر از یکی، از علمای گلپایگان بوده اند .

روستای سعید آباد از توابع گلپایگان محل زندگی مرحوم آیت الله سید حسین موسوی گلپایگانی بود. از جزئیات زندگی وی اطلاعی در دست نمی باشد.

اما حادثه شگفت انگیز که یکصد و ده سال پس از رحلت وی رخ داد بر ایمان و زهد و درستی اعمال و کردار او مهر تأئید زده زیرا یکی از فضلای حوزه علمیه قم نقل کرده است که مرحوم آیت الله سید حسین گلپایگانی در سال 1305 هـ.ق دیده از جهان فانی فرو بست و در زادگاه خود یعنی روستای سعید آباد گلپایگان به خاک سپرده شد، ولی در سال 1415 هـ.ق وقتی خواستند مقبره اش را مورد بازسازی و مرمت قرار دهند، دست اندرکاران این امر مشاهده کردند که پس از گذشت بیش از یک قرن هنوز پیکر مطهر این مرد الهی تازه است و هیچ گونه آسیبی ندیده و گویی به تازگی دفن گردیده است ،  چنین حالتی از قدرت لایزال خداوند متعال حکایت دارد که الطافی این گونه را نصیب بندگان خاص و مقربان درگاه خویش می نماید.
 


فرزندان

 

از آن عارف کامل هفت فرزند شامل چهار پسر و سه دختر باقی ماند

تحصیلات

 

الف: حوزه علمیه گلپایگان

آیت الله گلپایگانی به رغم مشکلات و کمبود امکانات، تحصیل معارف دینی را آغاز نمود. و روح بلندی که از پدران خود به ارث برده بود او را بر آن داشت تا به آباء و اجداد طاهرین خود اقتداء نماید.
 او در ضمن چوپانی در سن دوازده سالگی در روستای سعید آباد مقداری از دروس مقدمات را نزد برادران خویش فرا گرفت.
خاطر نشان می گردد که آیت الله گلپایگانی در سن نه سالگی پدری مهربان، پرهیزگار و اهل فضل را از دست داده بود و به رغم چنین ضایعه ای دردناک، مصمم بود چشمه گوارای علم را بیابد .
 با این باور، بار سفر را بست و از زادگاه خویش روستای سعید آباد راهی گلپایگان گردید و علوم عربی، بلاغت و منطق را نزد علمای گلپایگان آموخت به قدری شوق تحصیل علم و معرفت در وجودش موج می زد که هر روز مسافت بین روستای سعید آباد و گلپایگان را برای آموختن علم پیاده می پیمود.

ب: حوزه علمیه اصفهان

آیت الله گلپایگانی چند سالی را در گلپایگان به درس و تحصیل اشتغال داشت تا در سال 1311هـ.ق در حالیکه 16 سال بیشتر نداشت عازم اصفهان گردید  و به مدرسه علمیه الماسیه قدم نهاد.
رفته رفته جدیت وافرش در کسب علوم اهل بیت علیهم السلام و نیز هوش سرشارش، اساتید مدرسه را مورد توجه قرار داد .

ج. ورود  به حوزه علمیه نجف

در حوزه علمیه اصفهان آیت الله گلپایگانی در علوم معقول و منقول موفقیت هایی به دست آورد و محضر استادان و عالمان وارسته ای را درک نمود اما این تشنه معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نمی توانست به این میزان تحصیلات اکتفاء کند، از این جهت تصمیم گرفت که به عتبات عالیات عزیمت نماید و نزد استادان و عالمان حوزه علمیه نجف اشرف زانوی ادب بر زمین زند.
لذا در سال 1319 هـ.ق و در سن 23 سالگی، به جانب عراق حرکت نمود. هنگامی که می خواست وطن را ترک نماید. علمای گلپایگان با شکوه خاصی او را بدرقه نمودند.


در جستجوی استاد اخلاق و عرفان

 

الف: آقا سید جواد کربلایی

در آن زمان،  آیت الله گلپایگانی سودای بهره وری از کمالات و فیوضات مرحوم آقا سید جواد کربلایی را در ذهن می پرورانید. زیرا وصف حالات عرفانی و مقامات معنوی او را زیاد شنیده بود و شیفته این عصاره تقوا و فضیلت گردیده بود، از این روی به محضرش شتافت ولی دیری نپائید که آقا سید جواد از دنیا رفت.
 

ب: آیت الله علی محمد نجف آبادی

ایشان  پس از وفات آقا سید جواد کربلایی توانست به مجلس درس ایشان راه پیدا کند و از وجود ایشان بهره های معنوی فراوان ببرد.
 

ج. آیت الله سید احمد کربلایی

علامه طهرانی نقل نمودند که استاد استاد ما ، مرحوم آیت الله سید احمد کربلایی بوده است و سیر مراتب کمال و درجات روحی آن آیت الهی به دست او صورت گرفته است.
و از قول خود ایشان نقل شده است که بعد از نقل مشاهده حالات معنوی آقا سید احمد کربلایی در مسجد سهله برای استادم آقا شیخ علی محمد ایشان برخاست و گفت با من بیا، من در خدمت استاد رفتم، استاد به منزل آقا سید احمد وارد شد و دست مرا در دست او گذارد و گفت: از این به بعد مربی اخلاقی و استاد عرفانی تو ایشان است، باید از او دستور بگیری و از او متابعت نمایی.
 

اساتید ایشان در حوزه نجف

 

الف: آیت الله  محمد کاظم خراسانی

پس از درگذشت میرزای شیرازی ، آخوند خراسانی به عنوان جانشین میرزا و بزرگترین  مرجع تقلید عالم تشیع مشخص گردید.
آیت الله گلپایگانی به مجلس درس آخوند خراسانی راه یافت، همان شخصیتی که در عصر خود قریب به 2200 شاگرد داشت که به آنها اصول و فقه درس میداد.
 

ب:  آیت الله  رضا همدانی

مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانی کرسی درس علامه آقا رضا همدانی را مغتنم شمرد و از بحث های این مجتهد محقق و فقیه اهل نظر و بیان شیوایش فیض برد.
حاج آقا رضا همدانی از شاگردان و تلامذه مشهور مجتهد وارسته و فقیه عالی مقام آیت الله میرزای شیرازی است که چندین سال دروس عالی فقه را در سامراء به بحث و تحقیق گذرانید و تقریرات درسی مرحوم آیت الله العظمی میرزای بزرگ را مدون نمود.
 

ج:  آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی

ایشان صاحب کتاب شریف عروة الوثقی است که مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانی از محضر ایشان استفاده های شایانی برده است.
 

د: حکیم عارف شیخ محمد بهاری

آیت الله بهاری در نجف از ملازمان درس عارف کامل ملا حسینقلی همدانی(ره) بوده است  که مرحوم آخوند نیز او را وصیّ خود قرار داد.
آقا سید جمال الدین گلپایگانی و آقا سید علی قاضی طباطبایی از شاگردان برجسته ایشان می باشند.
 

ه:  آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی

آقا سید جمال الدین گلپایگانی از نجف به سامراء مهاجرت نمود و در این شهر مقدس از محضر آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی بهره های علمی برد و بخش مهمی از تقریرات وی را به رشته تقریر در آورد.
 


و:  آیت الله میرزای نائینی

آقا سید جمال الدین گلپایگانی شاگرد بر جسته و از اصحاب خاص آیت الله میرزای نائینی بود و همیشه در سمت راست وی می نشست.
آیت الله نائینی با اشخاصی چون آقا سید جمال الدین گلپایگانی، آقا سید محمد شاهرودی، آقا شیخ موسوی خوانساری و… در شبانه روز دو مرتبه در مسائل علمی به تبادل نظر می پرداخت و علاقه مند بود شاگردانش از جهت علم و تقوا ممتاز و نخبه بار آیند و از این روی این افراد و عده ای دیگر به مقام والای فقاهت و مرجعیت رسیدند.
آن فقیه سترگ با آقا سید جمال الدین گلپایگانی و سید عبد الغفار مازندرانی ( امام جماعت مسجد بزرگ هندی نجف ) خلوت می کرد و به این دو نفر گوشزد می نمود:
« شما نزد خداوند مسؤول هستید اگر از من خطایی سر بزند به من تذکر ندهید و مرا از هواها و لغزشها متوجه نسازید و چشم پوشی کنید. »

 آقا سید جمال الدین در واقع مشاور مرحوم آیت الله العظمی نائینی بود و مرحوم آیت الله نائینی در اجازه ای که به وی داده از او به عنوان حجة الاسلام یاد کرده که این عنوان را  در هیچ اجازه ای برای هیچ کس به کار نبرده است، حتی آیت الله آقا سید ابوالقاسم خوئی و آیت الله آقا شیخ محمد علی کاظمینی را به عنوان ثقة الاسلام معرفی نموده است و در پایان این اجازه مرحوم نائینی از آقا سید جمال الدین می خواهد تا برای او دعا کند.


نیل به مقام مرجعیت و اعلمیت

 

پس از آنکه مرجع عالیقدر تشیع مرحوم آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی (ره) در سال 1365هـ.ق رحلت نمود مرحوم آیت الله آقا سید جمال الدین گلپایگانی به مقام مرجعیت شیعه نائل شد و عده زیادی از شیعیان در عراق و ایران از وی تقلید می کردند.
 وقتی از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (ره) درباره موقوفات اراک و تهران که می بایست با نظارت اعلم علمای عراق خرج طلاب حوزه علمیه نجف اشرف می شد سوال کردند. آن مرجع عالیقدر تقلید نیز آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی را جهت این منظور تعیین کردند.

آقا سید جمال الدین گلپایگانی در حوزه درسی میرزا جهانگیر خان قشقایی با شخصیت هایی بزرگ و عالی مقام انس و الفت پیدا کرد.
او با مرحوم آیت الله  بروجردی، هم درس و هم مباحثه بود.
 می گویند وقتی نامه ای از آیت الله  گلپایگانی برای آیت الله بروجردی در زمان مرجعیت ایشان می رسید، به احترام صاحب نامه از جای بر می خواست و آن را می بوسید و بر روی دیدگان خویش می نهاد.

همچنین آیت الله بروجردی چند سالی همراه با آیت الله گلپایگانی در درس مرحوم آخوند خراسانی حاضر می گردید بر پایه این سوابق آشنایی بود که آن مرجع عالیقدر جهان تشیع بر مدارج علمی و تقوای  آقا سید جمال الدین گلپایگانی بیش از دیگران پی برد و او را بعنوان اعلم نجف اشرف معرفی کرد.

شاگردان

 

ایشان در نجف اشرف حوزه درسی داشتند، محضر پربرکت وی به دلیل کمالات علمی و عرفانی اش بسیار پر بار، آموزنده و بیدار کننده بود.
 در ذیل اجمالاً به برخی از شاگردان این فقیه عارف اشاره میگردد:
1. آیت الله شیخ حسنعلی نجابت شیرازی(ره)
2. علامه محمد تقی جعفری(ره)
3. علامه سید عباس کاشانی
4. علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی(ره)
5. آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی(حفظه الله)
6. آیت الله شیخ حسن صافی اصفهانی(ره)
7. آیت الله  محمد حسن عالم نجف آبادی(ره)
8. آیت الله  احمد فیّاض(ره)
9. آیت الله  مرتضی انصاری( از نوادگان شیخ الفقهاء مرتضی انصاری )
10. آیت الله  حیدر علی محقق(ره)
11. آیت الله  محمد حسین کلباسی
12. آیت الله  محمد علی احمدیان نجف آبادی(ره)
13. آیت الله  سید ضیاء الدین اصفهانی
14. آیت الله سید مرتضی حسینی فیروز آبادی
15. آیت الله  عبد الله مجد فقیهی بروجردی
16. آیت الله  ابوالفضل خوانساری(ره)

ایشان علاوه بر این شاگردانی از فضلای اهل نجف و نیز افرادی نامور از لبنان داشتند و نیز فرزندان فاضلش از محضر پر برکتش بهره بردند و اکثراً به درجه اجتهاد رسیدند.

تألیفات و آثار

 

1. الجتهاد و التقلید
2. اجتماع امر و نهی ( این دو اثر تحت عنوان الرسائل به سال 1370 هـ.ق. در مطبعه حیدریه علیه السلام نجف چاپ شده است )
3. جواز البقاء علی تقلید المیت
4. کتابی در صلواة
5. قاعده فراغ و التجاوز
6. تقریرات درس آیات عظام اخوند خراسانی، میرزای نائینی و میرزا محمد تقی شیرازی
7. الترتب
8. رساله علمیه
9. رساله لا ضرر و لا ضرار
10. حدیث رفع
11. رساله منجزات المریض
12. یک دوره اصول فقه که یک مجلد آن از آغاز اصول تا واجب نفسی به طبع رسیده است.
13. دیوانی در اشعار مذعبی و عرفان که به زبان فارسی و عربی سروده است.
14. وصایا
15. رساله ای در اجاره
16. رساله در طهارت
17. یک دوره فقه شامل ابواب مکاسب، طلاق، قضا(ناتمام)، اطعمه و اشربه و حج
18. رساله استدلالی در غیبت (الغیبه)، همراه بیست مسأله مهم استدلالی فقهی در سال 1370هـ.ق. در چاپخانه حیدریه علیه السلام نجف اشرف چاپ شده است.

وفات

 

آن عارف کامل  در اواخر عمر شریفش علاوه بر مواجه گشتن با گرفتاریهای زیاد، دچار کسالت شدید قلبی و نیز ناراحتی در برخی اعضاء و جوارح گردید و مدتها به بیماری تورم پروستات مبتلاء بود .

سرانجام  پس از تحمل دردهای طاقت فرسا با کوله باری از تقوا، زهد و فضائل عالی اخلاقی و عرفانی در تاریخ 19/محرم الحرام/ سال 1377هـ .ق در سن 82 سالگی چشم از جهان فانی فرو بست و به سرای باقی شتافت.

پیکر پاک و نورانی آن عبد صالح خدا را پس از تشییع جنازه به وادی السلام نجف اشرف انتقال دادند و چون در این قبرستان جای مناسبی غیر از همان مکانی که ایشان می نشستند و فاتحه می خواندند و مشغول به أوراد و أذکار می شدند پیدا نمی کنند از این روی در این مکان پیکر نورانی آن مرجع عالیقدر تقلید و عارف کامل را دفن می کنند.


از منظر بزرگان
 

 

 شهید مطهری

مرحوم آقای سید جمال گلپایگانی  یکی از مراجع تقلید عصر حاضر بودند من در تهران خدمت ایشان رسیده بودم و قبلاً هم البته (ایشان را) می شناختم. مردی بود که از اوایل جوانی که در اصفهان تحصیل می کرده است (اهل تقوا بوده) و افرادی که در جوانی با این مرد محشور بوده اند او را به تقوا و معنویت و صفا و پاکی می شناختند و اصلاً وارد این دنیا (معنویت) بود و شاید مسیرش هم این نبود که بیاید درس بخواند و روزی مرجع و رئیس بشود. این حرفها در کارش نبود و تا آخر عمر به این پیمان خودش باقی بود بطور قطع و یقین آثار فوق العاده ای در ایشان دیده می شد.

 علامه سید محمد حسین طهرانی

مرحوم آیت الله  سید جمال الدین گلپایگانی  از این قبیل مطالب اخبار (کرامات) بسیار داشت.
ایشان از علماء و مراجع تقلید نجف اشرف بودند و از شاگردان بر جسته مرحوم آیت الله نائینی و در علمیت وعملیت زبانزد خاص بود و از جهت عظمت قدر و کرامت مقام و نفس پاک مورد تصدیق و برای احدی جای تردید نبود در مراقبت نفس و اجتناب از هواهای نفسانیه مقام اول را حائز بود.
از صدای مناجات و گریه ایشان همسایگان حکایاتی دارند، دائماً صحیفه مبارکه سجادیه علیه السلام در مقابل ایشان در اتاق خلوت بود و همین که از مطالعه فارغ میشد به خواندن آن مشغول می گشت.
آهش سوزان، اشکش روان و سخنش مؤثر و دلی سوخته داشت. متجاوز از نود سال عمر کرد در زمان جوانی در اصفهان تحصیل می نمود و با مرحوم آیت الله بروجردی هم درس و هم مباحثه بوده است و آیت الله بروجردی چه در اوقاتیکه در بروجرد بودند و چه اوقاتی که در قم بودند، نامه هائی به ایشان می نوشتند و درباره بعضی از مسائل غامض و حوادث واقعه استمداد می نمودند.
حقیر در مدت هفت سال که در نجف اشرف برای تحصیل مقیم و مشرف بودم، هفته ای یکی دو بار به منزلشان می رفتم و یک ساعت می نشستم با آنکه بسیار اهل تقیه و کتمان بود، در عین حال از واردات قلبیه (مکاشفات) خود در دوران عمر چه در اصفهان و چه در نجف اشرف مطالبی را برای من نقل می فرمود، مطالبی که از خواص خود بشدت مخفی می داشت.

منزلش در محله حویش (نجف اشرف) بود و در اطاق کوچکی در بالاخانه بسر می برد و اوقاتش در آنجا می گذشت و هر وقت بخدمتش مشرف می شدم و از واردات و مکاشفات و یا از حالات و مقامات بیانی داشت به مجرد آنکه احساس صدای پا از پله ها می نمود گر چه شخص وارد از اخص خواص او بود جمله را قطع می کرد و به بحث علمی و فقهی مشغول می شد تا شخص وارد چنین پندارد که در این مدت ما مشغول مذاکره و بحث علمی بوده ایم.

مرحوم آقا سید جمال الدین بسیار به وادی السلام می رفت و می نشست و معطل می شد و ما چنین می پنداشتیم که او با ارواح طیبه سرو کاری دارد و رد و بدلهائی بین آنان به وقوع می پیوندد.
و در این اواخر به کسالت قلب و پروستات مبتلا بود و عمل جراحی … نموده و روی تخت افتاده… و قرض ایشان چه برای امرار مخارج شخصی، و چه برای طلاب به حد اعلی رسیده بود، و خانه مسکونی خود را به چهار صد دینار عراقی به جهت مصرف یک عمل جراحی که برای یکی از ارحامشان پیش آمد کرده بود، به رهن گذاشته بودند و از جهات داخلی منزل نیز ناراحت و در شدائدی به سر می برد.

این حقیر در هفته یکی دو بار به خدمتش می رسیدم. و تا اندازه ای برای من گفتگو داشته در این حال که یک روز وارد شدم دیدم:
در حالیکه به پشت روی تخت افتاده و سن به نود سال رسیده است، صحیفه کوچک خود را می خواند و اشک می ریزد و در عالمی از سرور و بهجت و نشاط و لذت است که حقاً زبان از وصف آن عاجز است. کأنه از شدت انس با خدای تعالی در پوست نمی گنجد و می خواهد به پرواز در آید.
سلام کردم، گفت: بنشین! ای فلان کس از حالات من که تو خبر داری ( و در اینجا اشاره کرد به جمیع گرفتاری ها: از مرض فراوان و گرو رفتن منزل و غیرها )
عرض کردم: آری و سپس با یک تبسم ملیحی رو به من کرد و فرمود:
 من خوشم خوش، کسی که عرفان ندارد نه دنیا دارد و نه آخرت.

استاد استاد ما ، مرحوم حاج سید احمد (کربلایی) بوده است و سیر مراتب کمال و درجات روحیه آن آیت الهی به دست او صورت گرفته است.

آیت الله شیخ نصرالله شاه آبادی

 

من سالیانی مرحوم آیت الله العظمی آقای سید جمال گلپایگانی (ره) را زیارت می کردم و از زیارت ایشان مستفیض شدم.
حتی در منزل ایشان مکرر می رفتم و خدمت ایشان می رسیدم. خوب از محضر ایشان همان امور اخلاقی را استفاده می کردیم نصایح و امثال ذلک را، وقتی گاهی می رفتم خدمت ایشان، خوب ایشان نصایحی می کردند. نصایح پدرانه که در درس خواندن حواستان جمع باشد.
آیت الله گلپایگانی توصیه در این روابط زیاد می کردند که حواستان جمع باشد که در حین طلبگیتان و درس خواندنتان بدانید که اگر از اینجا استفاده نکنید و کسب فیض از آقا امیر المؤمنین علیه السلام نکنید این علوم تان ممکن است شما را در ضلالت و گمراهی بیندازد ولی اگر با آقا امیر المؤمنین علیه السلام روابطتان خوب باشد  و استضائه از نور مولا بکنید قهراً در پیشرفتهای درسیتان هم موفقتر خواهید بود و علمتان علم نافع خواهد شد نه علمی که لا ینتفع به.

این مراحل ایشان بود، مرد ملایی بود، ایشان از شاگردهای مرحوم میرزای نائینی بود و البته با مرحوم میرزا در فتوا و در همه چیز هم عقیده هم بود.

حتی رساله ایشان رساله مرحوم میرزا بود. و هیچ تفاوتی نداشت و ایشان معتقد به این بود که میرزا اعلم هست و هر چه ایشان فرموده همان درست است. البته خوب ایشان مرد ملایی هم بود.
مرد واقعاً وارسته ای هم از نظر دینی و هم از نظر تدین و اخلاق و از نظر روحانیت بود. واقعاً ایشان مرد متعبدی بود و در مسیر راه هر وقت من ایشان را می دیدم عبا را به سر کشیده بود و می دیدم مشغول نماز است.
 در راه که می رفت نوافل می خواند. نوافل مثلاً کذا را، اکثراً هر وقت برخورد کردم سلام کردیم. خوب به عنوان اینکه جواب سلام واجب است  جواب سلام می دادند. ولی معلوم بود به اینکه ایشان دارند نماز می خوانند، مثلاً با سر مبارکشان رکوع و سجود می کرد.
مردی بود که واقعاً بسیار از همه نظر به خصوص از نظر اخلاقی بین همه آقایان علماء به زهد و تقوا و فضیلت معروف بود و همچنین از جنبه معرفت در میان علمای نجف معروف بود به اینکه ایشان دید بیشتری دارند و خلاصه جنبه معنوی می چربد، و همچنین ایشان با مرحوم آیت الله آقا سید علی آقای قاضی رحمة الله هم ارتباط داشتند.
 ایشان روز شهادت ائمه اطهار علیهم السلام مراسم (عزاداری) داشتند. و ایام هفته هم مثل اینکه حالا شب جمعه بوده یا یکی از این روزها، مجلس روضه داشتند. آن قدری که من استفده کردم از ایشان همان مطهریت ظاهر ایشان بود که مرد نورانی ای بود و خیلی خوش برخورد بود.
 خوشرو و خوش اخلاق بود، بخصوص که اگر در منزل ایشان می رفتیم که اصلاً خیلی بسیار ادب مجلس را نگه می داشت و احترام می کرد. اهل دعا بود. اهل ذکر بود. ایشان دائماً مشغول دعا و ذکر بود. عرض کردم در کوچه و بازار هم که می دیدم و با ایشان برخورد می کردیم ایشان عبا بر سرش بود و مشغول نماز بود و به طرف حرم به مسجد بالاسر می رفتند چون در مسجد بالا سر، ایشان اقامه نماز می کردند.
ایشان را در همان حالات هم می دیدم مشغول نماز و ذکر هستند. حالات هم نافله ظهر و عصر بود یا نماز مستحبی دیگر یا غیره… علی الدوام که ایشان مشغول به ذکر خدا بود مگر آنجایی که سوال و پرسشی می کردند که ایشان بخواهند جوابی بدهند و یا در مقام درسش بود و امثال ذلک و الا در غیر این مواقع ایشان دائم الذکر بود و واقعاً مرد خواستنی بود. خیلی وجهه نورانی داشت. جاذب و جالب بود. عمر با کفایتی هم کرد و مفید بود.

« یک وقتی در خدمت ایشان (آیت الله العظمی حاج سید جمال الدین گلپایگانی) بودم که بنا شد ایشان دعاء بکنند ایشان به من فرمودند که تو دعا کن، ما هم شروع کردیم به دعا نمودن. آمدیم که بگوئیم اللهم أصلح کل فاسد من امور المسلمین گفتیم اللهم أفسد کل فاسد من أمور المسلمین، که با شنیدن این مطلب و دعا ایشان خنده شان گرفت و فرمودند که دو مرتبه بخوان و ما هم دوباره خواندیم. »

 یکی از اساتید و فضلای حوزه علمیه قم

 

آن مرحوم دنبال شهرت و مرجعیت نبود و خیلی هم ناراحت می شد که کسی به خاطر مرجعیت و شهرت ایشان قدمی بر می داشت. من از شخصی شنیدم که ایشان( آیت الله  گلپایگانی ) می فرمودند:
کسی که یک قدم برای مرجعیت بردارد تأیید صلاحیتش مشکل است.
من این را هم شنیدم که وقتی وجوهاتی برای ایشان می آمد خیلی نمی گذاشت که این وجوهات تا شب بماند و شخصاً عبایش را می پوشید. و وجوهات را به اهلش می رساند زیرا می ترسید که همان شب از دنیا برود و وجوهات شرعیه رو دستش بماند لذا با آنکه خیلی وجوهات برایش می آمد وقتی که از دنیا رفت ظاهراً چیزی از مال دنیا نداشت.
 

آیت الله سید مصطفی خوانساری

 

مرحوم آیت الله سید جمال گلپایگانی از فقهاء و عارفان بزرگ بود که وقتی از آیت الله بروجردی پرسیده بودند: اعلم نجف کیست که موقوفه ای را به وسیله او به طلاب برسانیم؟
 آیت الله بروجردی در پاسخ نوشتند: آیت الله حاج سید جمال الدین.

آیت الله محمد حسین مسجد جامعی

 

ایشان مجتهد، مرد محترم، ملا و زحمت کشیده بود. پاکدل بود. فقر عجیبی در جوانی داشتند.
 می گفتند ایشان دامن قبایش را می گرفته از این خیارهای زرد شده می گرفتند و می آوردند و با زن و بچه اش اعاشه می کردند. چون چهار پسر داشت. اینها در عالم خودشان زحمت کشده بودند. فقر آقای آقا سید جمال خیلی معروف بوده در نجف، ملا، آقا و با تقوا بود.

حجة الاسلام سید حسین هاشمی نژاد

 

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله آقا سید جمال الدین گلپایگانی  را، الان اینجا راجع به ایشان مطلب و حرف زیاد است. اهل معنی بود. اهل باطن بود. مطالب زیادی از ایشان آقازاده شان برای من نقل کردند.
می فرمودند بابام وقتی می رفت کربلا، خیلی دقیق مشرف می شد وارد حریم کربلا که می شد غسل زیارت می کرد. در شب جمعه اگر در کربلا می ماند. آنقدر کم می خورد و کم می آشامید که دستور هم همین است در کربلا، که نیاز به تطهیر پیدا نکند.
در خاک کربلا به احترام تربت حسینی علیه السلام به دستشویی نرود. اینقدر مؤدی آداب بود. می فرمودند شبهای حلول سال هم که می شد به تعبیر ماها عید نوروز مقید بود که در یکی از مشاهد مشرفه باشد.

آن لحظه ای که می خواهد بگوید یا محول الحول و الاحوال، خود فضا خود مکان در آن تغییر حال موثر است لذا می گویند بروید مسجد، جای خوب بروید زیارت امام زاده یا مشغول تلاوت قرآن باشید.

آیت الله حسن صافی اصفهانی

مرحوم آیت الله صافی اصفهانی در جواب کسانی که از ایشان پرسیده بودند: مرحوم آیت الله سید جمال گلپایگانی، در مواعظی که برای طلاب و فضلاء داشتند، بیشتر روی چه نکاتی تکیه می کردند؟
 فرموده بودند: تقوا و عدم مجالست با فساق، فجار و اهل غفلت. همچنین ایشان فرموده بودند که حتی آیت الله گلپایگانی می فرمود:
در استادی که انتخاب می کنید، دقیق باشید. زیرا همان طور که حرف می زند و درس می گوید، روحیاتش هم منتقل می شود.

http://serajnet.org/userfiles/www.salehin.com/fa/salehin/hekayat/golpaigani/index.htm

کلمات قصار از علامه جعفری

۱٫ عظمت و ارزش تکلیف بالاتر از آن است که حتى به رضایت وجدان فروخته شود.

۲٫ استقامت و پایدارى یک انسان، دلیلِ قدرتِ شخصیت و فعالیتِ عقلانىِ او در حیات معقول است.

۳٫اگر نوع انسانى به فداکارى و گذشت و استقامت در برابر مشکلات جهان شناسى و خود سازى تن نمى داد، به هیچ پیشرفت صحیحى نائل نمى شد.

۴٫ مقاومت معقول در فراز و نشیب زندگى، به معرفت و چاره جویى در برابر مشکلات و حوادث مى افزاید.

۵٫ خدایى را که شادى ها براى ما تحفه مى آورند؛ روز دیگر، اندوه ها او را از مغز ما بیرون خواهند کرد.

۶٫ هر ذرّه اى در این جهان، براى خود منظومه شمسى دارد.

۷٫ براى هر انسان آگاه، هر «روز» کتابى است که درس هایی خواندنى در آن نوشته شده باشد.

۸٫ عشّاق ثروت اندوخته، بردگانى هستند که ادّعاى مالکیّت بر اموال و نفوس جامعه دارند.

۹٫ ضرورت یک زندگىِ هدف دار و هشیارانه، تکیه بر اصل و قانون است.

۱۰٫ قطب نماىِ شخصیّتِ انسانِ سعادتمند، مطلوبیّتِ قرار گرفتنِ او را در هر نقطه از اقیانوس هستى نشان مى دهد.

۱۱٫ ایده آل زندگى عبارت است از: آبیارى و شکوفا کردن آرمان هاى زندگىِ گذران از چشمه سار حیاتِ تکاملى، و انسان و جهان را در خود یافتن، و به ثمر رساندن شخصیّت انسانى در حرکت به سوى ابدیّت.

۱۲٫ اگر مربّیان و پیشتازان جوامع، نشانىِ حیات را به دست ما بدهند، هیچ انسانى در زندگى احساس شکست نخواهد کرد.

۱۳٫ اغلب انسان ها، به خاطر عدم محاسبه در تمایلات و خواسته هاى خود، در دام هاى پولادین زندگى مى کنند و با تمام ساده لوحى یا ریاکارى، نامش را «زندگى آزادانه» مى گذارند.

۱۴٫ فریب دادن خویشتن یعنى: مبارزه با خود، و مبارزه با خود یعنى: نپذیرفتنِ واقعیّتِ هستىِ خویشتن.

۱۵٫ اگر کسى خود را نفریبد، فریب دیگران را هم نمى خورَد.

۱۶٫ همه جهان هستى با کهکشان هاى پویا و با انسان هاى بى شمارش چیزى جز مشتقّ کوچکى از یک لحظه مشیّت او نیست.

۱۷٫ براى نظاره به پیشگاه ربوبى و کشش به فروغ بى نهایت، تلقّى کردن جهان هستى به عنوان یک معبد بزرگ، از اساسى ترین شرایط ورود به حیطه عرفان اسلامى است.

۱۸٫ رها ساختن حیات و شخصیّت در سیل گاه عوامل و رویدادهاى مبهم و مخالف، مساوى نابود ساختن حیات و شخصیّت است.

۱۹٫ هر فرد و اجتماعى که بدون فعّالیّت و صَرف نیروهاى عضلانى و فکرى، انتظار نتیجه مفید داشته باشد، توقّع ضدّ حقیقت در مغز خود مى پرورانَد.

۲۰٫ بشر با همه داد و فریادهایى که درباره پیشرفت و تکامل به راه انداخته، هنوز نتوانسته است خود را از زندان خودخواهى نجات بدهد.

۲۱٫ افراد انسانى تا زمانى که قدرتِ زندگىِ عقلانى و تحرّک با مبانىِ وجدانى را از دست ندهند، برده شهوات و هوا و هوس ها و خودخواهى ها قرار نمى گیرند.

۲۲٫ حیاتى که مبناى حرکت خود را بر روى خودخواهى استوار سازد، پدیده اى است ضدّ حیاتِ خود و دیگران.

۲۳٫ اگر پیشتازان جوامع، هدفِ عالىِ حیات را براى مردم روشن نکنند، از رشد و تکاملِ موجودِ تشنه کمال، جلوگیرى به عمل آورده اند.

۲۴٫ حقیقتى به عظمت حیات که اگر به رشدِ واقعىِ خود برسد، شایستگى قرار گرفتن در شعاع جاذبیّت الهى را دارد، چگونه امکان دارد بى قانون و بى نظم آفریده شده باشد؟!

۲۵٫ دین واقعى، انسان را از شناخت جهان باز نداشته، بلکه برانگیزنده و محرّکِ اوّلِ سِیر در زمین و آسمان و فضاى میان این دو بوده است.

۲۶٫ اعتقاد به خداوندى که نقشى در زندگىِ معتقد ندارد، اعتقاد نیست، بلکه نوعى از پدیده هاى درونى است که «تشریفات روانى» نامیده مى شود.

۲۷٫ انسان اگر جریان قانون را در جهان هستى نادیده بگیرد، با شکست قطعى روبرو خواهد گشت و اگر خود را با آن قانون تطبیق نماید، پیروز خواهد بود.

۲۸٫ بدون تفسیر صحیح حیات، پیدا کردن هدف اعلاى حیات امکان ناپذیر است.

۲۹٫ زندگى بى محور و فاقد اصل، نتیجه اى جز فرو رفتن در تناقضات و مبارزه با خود در بر ندارد.

۳۰٫ تنها حیات معقول است که مى تواند عظمت و ارزش تکلیف را عنصر اساسى حیات تلقى نماید.

۳۱٫ حیات را نباید قربانىِ وسیله حیات نمود.

۳۲٫ آن انسان رشد یافته که انسان ها را اجزاء خود مى داند، با سقوط هر یک از آن ها، تباهىِ جزئى از خود را مشاهده مى کند.

۳۳٫ حقیقت درختى است برومند که شاخه هاى آن در درون پاک مردم قرار دارد.

۳۴٫ سعادتمند کسى است که همواره خود را در مرز «طبیعت» و «ماوراء طبیعت» احساس کند.

۳۵٫ بدون آشنایى جان انسان‏ها با یکدیگر، محال است حسنِ تفاهمِ مشترکِ واقعى میان آنان برقرار شود.

۳۶٫ مرزِ حقیقىِ میان انسان و حیوان، شناختِ ارزش و عظمتِ تکلیف است.

۳۷٫ زندگى پیوسته باید در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد، و الّا بارى است بر دوش انسان.

۳۸٫ پروردگارا، ما را در راندنِ کشتىِ وجود در اقیانوس هستى و رساندن آن به ساحل حقیقى موفق فرما.

۳۹٫ ذکر خداوندى یعنى یک معلّم و مربّى الهى که شب و روز و در همه لحظات عمر با انسان است.

۴۰٫ صبرى که سکوى پرواز است براى پرواز در فضاى والاى انسانى و موجب تجلىّ خدا بر انسان، صبر در مقابل لذّت هاست.

۴۱٫ در هر جامعه اى که رنگ «حق» و «تکلیف» مات شود، رنگ حیات نیز از بین خواهد رفت.

۴۲٫ اگر حیات انسانى، صحیح شناخته نشود و به هدفِ اعلاى خود توجیه نگردد پست ترین پدیده عالم طبیعت خواهد بود.

۴۳٫ فلسفه حیات و هدف آن را از کسانى بپرسیم که نبضِ حیاتِ واقعىِ آن ها در پیکر هستى حرکت مى کند نه از مرده هاى زنده نما که در سایه خود مى جنبند.

۴۴٫ کسى که حیات را نمى شناسد، نمى تواند از حیات واقعى برخوردار شود.

۴۵٫ اساسى ترین عامل شکست انسانیّت در دوران ما به شوخى گرفتن و بى اعتنایى به تعهّد است.

۴۶٫ اى کاش بشر مى توانست با دریافتِ ارزشِ حقیقىِ خود، در جستجوى مزایا کوشش کند.

۴۷٫ اندیشه درباره حیات، جلوه اى عالى از حیات است.

۴۸٫ در این دنیا، بدون پیدا کردن خویشتن یا نشانىِ خویشتن، نمى توان احساس گمشده اى داشت.

تازگی مستمرِّ روح، حقایق دریافت شده را همواره تازه نشان مى دهد.

معماى حیات قابل حل نیست، مگر این‏که ابدیت در برابر آن باشد.

۴۹٫ مرگى که حیات، براى انسان شکوفا مى کند، سعادت محسوب مى شود، زیرا ثمره درخت زندگى ما همین مرگ است.

هر لحظه اى که در زندگانى انسانى بدون آگاهى به حکمتِ وجودِ خویش و بدون توجه به این که: از کجا آمده و به کجا می‏رود، سپرى شود، مرگ ابدى است.

۵۰٫ علم توأم با ایمان، مرگ را به عنوان آغاز شکوفایىِ زندگى نوید مى دهد.

ورود به پیشگاه خداوند که در اذهان عمومى مرگ نامیده مى شود، سعادت عظمایى است که براى انسان هاى حسابگر، در زندگى همواره مورد انتظار است.

 

منبع: پایگاه دار الارشاد

بصیرت از دیدگاه قرآن و حدیث


در قرآن کریم، مشتقات «بصر» ۱۴۸بار و واژه «بصیرت» دوبار تکرار شده است. به طور کلی واژه «بصر» درمتون اسلامی، گاه درباره بینایی ظاهری و حس، و گاه درباره بینایی باطنی و عقلی به کار می رود.
به تعبیر دیگر، مردم از نظر بینش به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته اول: دیده عقل آنها نزدیک بین است. آینده خود و جهان را نمی بینند و ادراکات آنها در محسوسات خلاصه می شود، و به تعبیر زیبای قرآن:
« یعلمون ظاهراً من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون» از زندگی دنیا، ظاهری را می شناسند حال آنکه از آخرت غافلند. (روم – ۷)
این دسته، هر چند به ظاهر بینا هستند، ولی در فرهنگ قرآن و حدیث، کور محسوب می شوند.

در همین رابطه امام علی (ع) در یکی از سخنرانی های خود در مدینه به این نکته مهم، این گونه اشاره می کند: ما کل ذی قلب بلبیب، ولا کل ذی سمع بسمیع، ولاکل ناظر بنظیر. نه هر که دلی دارد، به خردمندی داننده است، و نه هر که گوشی دارد نیک شنونده است، و نه هر که دیده ای دارد بیننده است.

همتایان مفهومی واژه بصیرت:
در قرآن و روایات اسلامی، واژه هایی وجود دارند که می توان گفت معادل واژه بصیرت اند و یا به آن بسیار نزدیک هستند. 

1- یقظه :
یکی از واژه های معادل بصیرت «یقظه» است. در این باره از علی (ع) نقل شده که فرمود:
الیقظه استبصار (غررالحکم، ص ۱۷۶)، یقظه (بیداری) بصیرت یافتن است.
در روایتی دیگر از علی (ع) در معرفی اهل بصیرت آمده است:
فاستصجو ابنور یقظه: فی الابصار والا سماع والا فئده. پس بدین سبب، چشم ها و گوش ها و دل هایشان از نور بیداری روشن گردید.

۲- نور :
همتای دیگر بصیرت نور است.
یا ایهاالذین امنوا اتقواالله و امنوا بر سوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نوراًتشمون به ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت خویش، شما را دو بهره عطا کند و برای شما نوری قرار دهد که به (برکت) آن، راه سپرید. (حدید – ۸۲)

۳- فرقان :
یکی دیگر از واژه های بسیار نزدیک به مفهوم بصیرت، واژه «فرقان» است:
یا ایهاالذین امنوا ان تتقواالله یجعل لکم فرقاناً.
ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا کنید، برای شما فرقانی (نیروی جدا کننده حق از باطل) قرار می دهد. (انفال -۹۲)
همچنین در بسیاری از روایات، واژه های دیگری همچون: عقل ، معرفت ، علم و حکمت ، نیز در معنای بصیرت به کار رفته اند.

با بررسی اجمالی حوادث و مشاهده فراز و فرود های تاریخ اسلام از دوران پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومین (ع) تا انقلاب اسلامی و دوران حاضر ،آنچه بیش از هر عاملی در رسیدن یا نرسیدن به پیروزی و موفقیت تاثیر داشته، میزان بهره مندی و برخورداری مردم و نخبگان از »بصیرت« بوده است . به این معنی که در هر برهه ای که مردم و نخبگان جامعه از بصیرت بهره برده اند ، راه درست انتخاب شده و امور به نحو احسن پیش رفته است و برعکس در مواقعی که مردم بدون بصیرت عمل کرده اند، هم خودشان و هم جامعه را با مشکلاتی روبرو کرده اند.

به جرات می توان گفت دلیل همه انحرافات سیاسی و اعتقادی که تاکنون امت ها با آن روبرو بوده اند و بعضا به نابودی و انحطاط آنان نیز منجر شده، رفتارها ، تصمیم گیریها و موضع گیریهای بدون بصیرت بوده است .

مفهوم بصیرت

بصیرت دانایی صرف نیست بلکه دانایی همراه با باور وایمان است از این رو موجب هدایت و حرکت است در حالیکه علم همواره مقرون باور قلبی نبوده و در نتیجه لزوما مایه عمل به مقتضاتش نیست.

به عنوان نمونه خیلی از مردم می دانند سیگار برای انسان زیان بار است ولی به دلیل اینکه به مضرات آن باور ندارند واز آن استفاده می کنند حتی برخی پزشکان به انواع مواد مخدر معتاد می باشندتقریبا هر انسان الهی می داند روزی این جهان را ترک وبه عالم برزخ و حساب سفر خواهد کردو آنجا

یک یک اعمالش مورد ارزیابی قرار گرفته و جزا و پاداش به آن تعلق می گیرد اما از آنجایی که این بینش د ر بسیاری از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نکرده و به ایمان باطنی تبدیل نگردیده موجب تقوی و پرهیزگاری نمی شود ولی علم مقرون با اعتقاد قلبی مایه حرکت و عمل می گردد واز این روست که بصیرت موجب هدایت بوده انسان را از غفلت بیدار می کند انسان بصیر به کمک این قوه از خطر گمراهی و فریب خوردن در امور و موضعگیری غافلانه و حساب نشده در امان است بصیرت مانند سپری است که در هنگام فتنه هاومواقف خطرناک انسان را مصون و محفوظ نگه می دارد.شاید از این روست که زره و لباس محافظ جنگی را بصیرت نامیده اند چون انسان را از شمشیرها و ضربه های نابهنگام و غافلانه حفظ می کند.

موانع کسب بصیرت

برخی از امور و گرایش ها در وجود انسان مانع از بصیرت یافتن وی می گردد بگونه ایکه با وجود یقین به حقانیت موضوعی ، آن را نادیده گرفته و چشم بصیرت خود را نسبت به آن فرو می بندد که در اینجا به دو مورد اشاره می کنیم

دلبستگی به دنیا :

حضرت علی علیه السلام در این خصوص می فرماید : انّ الدّنیا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر الیها اعمته…

بدرستی که دنیا خانه محنتهاست، و جایگاه فتنه هاست، کسی که طلب کند آن را هلاکش کند؛ و کسی که به دنبالش نباشد را ، با او بنیکوئی همراهی کند ؛ و هر که نظر کند بسوی آن ، کور گرداند او را ( چشم بصیرت را از او می گیرد)….(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم ج ۲ ص ۶۳۷ )

گرفتار شدن به شهوات و لذت ها:

امیرالمومنین علی علیه السلام در این باره می فرماید : ذا أبصرت العین الشّهوه عم ی القلب عن العاق به (۱۳۷/ ۳).هرگاه چشم ظاهری ، شهوت را ببیند چشم دل انسان نسبت به عاقبت کار کور گردد . (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص۳۰۵ )

لذا می بینیم مقام معظم رهبری در سخنرانی های مکرر خود نسبت به تهاجم فرهنگی هشدار داده و در یکی از این سخنرانی ها فرموده اند : سیاست امروز سیاست اندلسی کردن ایران است (مقام معظم رهبری، ۶ فروردین ۱۳۸۱) چراکه وقتی جامعه ای مشغول و گرفتار شهوات شد دیگر بصیرت خور را نسبت به مسائل پیرامونی

از دست می دهد و همچون اندلس ممکن است کشور را تقدیم کفار نماید .

راه های عملی کسب بصیرت

در این خصوص نیز در روایات ما راهکارهای متعددی مطرح گردیده که به برخی از آنها اشاره می نمائیم :

شناخت حقیقت ولایت و ولی امر زمانه خود:اخت ولی امر زمان در اسلام از چنان جایگاهی برخوردار است که بنا به فرموده رسول گرامی خدا صل الله علیه و آله اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همانند کسی است که به مرگ جاهلیت قبل از اسلام مرده است (البحار ۲۳/ ۹۴ الغدیر ۱۰/ ۳۶۰ اثبات الهداه ۱/ ۱۲۶ تفسیر ابی الفتوح ۱/ ۵۰۸ – الحکم الزاهره با ترجمه انصاری ص ۱۰۸)

لذا شناخت خود ولی امر مسلمین در این زمان راهکار اصلی و مهمی است که می تواند انسان را به بصیرت برساند شناخت همانگونه که حضرت علی علیه السلام در سخنانی خطاب به دو تن از یاران خود در این باره می فرماید :ف نّه لا یبلغ أحأ م ن ش یعت نا حدّ ال است بصار حتّی یعر فن ی ب النّوران یّه ف ذا عرفن ی ب ها کان مستبص راً بال غاً کام لًا… (بحار الأنوار ج ۲۶ ص ۷ )

هیچ کس از شیعیان به بصیرت نمی رسند مگر اینکه با شناخت من به نورانیت برسند پس هنگامی که مرا به این مقام شناختنند بطور تمام و کمال بصیرت یافته اند …..

- داشتن فکر و اندیشه و تجزیه تحلیل مسائل

از دیگر اموریکه انسان را به بصیرت سوق می دهد اندیشه و تجزیه و تحلیل جریانات سیاسی و اجتماعی می باشد .

علی علیه السلام در این باره می فرماید : أفک ر تستبص ر. فکر کن تا بصیرت یابی. لا بص یره ل من لا ف کر له. نیست بصیرتی از برای کسی که نباشد فکری از برای او. (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : ۵۷)

-دوراندیشی در امور

از دیگر اموریکه موجب بصیرت یافتن انسان می شود آینده نگری و تدبیر در مسائل و جریانات می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند : من استقبل الأمور أبصر (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : ۵۷) هر که از قبل پیش بینی کند و به پیشواز کارها برود (نسبت به امور دور اندیشی کند) بینا گردد .

- پیروی از عالمان وارسته

امام محمد باقر علیه السلام در وصف علماء ربانی می فرماید :

عالم مانند کسی است که به همراه خود شمعی دارد که بوسیله آن ظلمت جهل و حیرت از بین می رود و هر کس که به نور آن روشنی یافت پس از حیرت خارج شده و از جهل نجات می یابد

_رعایت ایمان و تقوای الهی

یکی دیگر از راهکارهای عملی جهت دست یابی به بصیرت رعایت تقوای الهی می باشد چرا که خداوند متعال می فرماید :«ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اگر تقوا بورزید خداوند قوه تشخیص و جداسازی حق از باطل به شما عنایت می کند» (انفال، آیه ۲۹). پرهیزگاری و انجام واجبات و پرهیز و دوری از محرمات، به انسان نورانیت و روشن بینی درونی می بخشد به گونه ای که انسان در پرتو آن می تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد و به راحتی وسوسه های شیطانی را بشناسد و خود را از دام آن رهایی بخشد و قرآن کریم در این باره می فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون؛ پرهیزگاران هنگامی که شیطانی پیرامون حریم آنها گردش کند متوجه می گردند و بیدار و بصیر می باشند»

-عبرت گرفتن از مسائل گوناگون

اگر کسی بطور دائم از آنچه که پیرامونش می گذرد و یا در گذشته به وقوع پیوسته به دیده عبرت نگاه کند به راحتی می تواند به نتیجه جریانات واقف شده و با بصیرتی که پیدا می کند از گرفتار شدن از هلاکت نجات پیدا کند .

حضرت علی علیه السلام در این خصوص فرموده اند : ف ی کلّ اعت بار است بصاأ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص ۴۷۲ ) در هر عبرت گرفتنی بصیرتی است.و در بیان دیگری این امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته اند و بیان دشته اند : دوام ال اعت بار یؤدّ ی لی ال است بصار (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص ۴۷۲ )

- ذکر و یاد الهی

از دیگر راههای رسیدن به بصیرت ذکر و یاد الهی می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند: من ذکر اللّه استبصر (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : ۱۸۹) یعنی هر که یاد کند خدا را بصیرت یابد

-پیمودن مسیر اهل بصیرت

به عنوان نمونه یکی از ویژگی های برجسته یاران امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا بصیرت می باشد

امـام صـادق (ع) دربـاره حضرت عباس (ع) با تعبیر (نافذ البصیره)یاد می کند که گویای عـمـق شـنـاخـت آن شـهـیـد اسـت (کـان عـمّنـا العـبـّاس بـن عـل ی نـافـ ذ البـصـیـره صـلب الا یمان ). ]اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۴۳۰[ در زیارتنامه حضرت عباس (ع) نیز می خوانیم:

(و انّک مـضـیـت عـلی بـصیره م ن امر ک مقتد یاً ب الصّال حین) ]مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس (ع)، ص ۴۳۵[ که شهادت او را از روی بـصـیـرت و بـراساس اقتدا به صالحان برشمرده است، نیز می خوانیم: خدا را گواه می گـیـرم کـه تـو هـمـان راهـی را رفـتـی کـه شـهـدای بـدر و دیـگـر مـجـاهـدان راه خـدا پیمودند. (همان) .

رهبر معظم انقلاب در اهمیت بصیرت در زندگی روزمره مردم نیز می فرمایند: ” در زندگىِ پیچیده‌ اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمی­شود حرکت کرد. جوان ها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرت­ها لازم است. وقتى بصیرت بود، آن وقت شما می­دانید با کی طرفید، ابزار لازم را با خودتان برمی­دارید

مقام معظم رهبری حفظه الله در جمع مردم خونگرم چالوس و نوشهر در ارتباط با ضرورت وجود بصیرت می فرمایند: «بصیرت قطب‌نمای حرکت صحیح در اوضاع اجتماعی پیچیده امروز است به گونه‌ای که اگر کسی این قطب‌نما را نداشت و نقشه‌خوانی بلد نبود ممکن است ناگهان خود را در محاصره دشمن ببیند. اگر بصیرت نباشد، انسان حتی با نیت خوب ممکن است گمراه شود و در راه بد قدم بگذارد.»

بنابراین اگر امروز سخنان رهبری را فهمیدیم و عمل کردیم و قدر ولایت را دانستیم، آنوقت می توان گفت که بصیرت پیدا کرده ایم.

۱۲ راه برای رسیدن به آرامش

     

آرامش، واژه‌ای است که متاسفانه امروزه کسی به آن فکر نمی‌کند و جای آن را آسایش گرفته است. «مرتضی بذرافشان» دکترای

علوم و معارف اسلامی، مشاور در امور مهارت‌های زندگی در این باره به برنا می‌گوید: محققان جهان، بخش عمده بیماری‌های شایع و عصبی در افراد را ناشی از استرس و عدم آرامش می‌دانند که معمولا این بیماری‌ها با

دارو رفع نمی‌شود و در وجود این افراد می‌ماند. روش‌های ساده بسیار برای رسیدن به آرامش وجود دارد که نه هزینه و نه نیاز به پزشک دارد، در این روش انسان باید خود را از درون

خود اصلاح کند. علت اینکه اکثر افراد، کمتر به آرامش درونی می‌رسند، این است که مسیر زندگی را اشتباه می‌روند؛ زیرا این افراد زندگی را برای مردم

و قهرمان شدن می‌خواهند؛ در نتیجه حسادت‌ها، چشم هم چشمی‌ها، ریاست طلبی، وابستگی به دنیا، نام آورشدن، حرص و طمع مال

و… عواملی هستند که باعث سلب آرامش افراد می‌شوند. اگر فردی از درون تهی باشد و تمام تلاش خود را صرف فراهم کردن آسایش همسر و فرزندان کنند، بیشتر از اینکه آرامش همسر و

فرزندان را سلب کند، آرامش خود را از بین می‌برد.

راه‌های رسیدن به آرامش را از دیدگاه اسلام را می‌توان به ۱۲ روش تقسیم کرد:

 

- ذکر و یاد خدا

ذکر و یاد خدا باعث آرامش دل‌ها است. همان طور که خداوند در سوره رعد آیه ۲۸می‌فرماید:بِذِکر اِللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ؛« دل‌ها با یاد خدا

آرام می‌گیرند

- توکل به خدا

کسی که توکل به خداوند نداشته باشد، همیشه دست نیاز به دیگران دراز می‌کند و این وابستگی موجب سلب آسایش او می‌شود. این

افراد با کوچکترین مشکل به دیگران متوسل می‌شوند و هیچ امیدی ندارند. در این شرایط آنها باید بدانند خود سعی و تلاش کرده و

خداوند قهار است و مشکلات آنها حل می‌کند.


خداوند در قرآن سوره طلاق آیه ۳ می‌فرماید: مَن یتوکل علی الله فهو حسبه:« هر که به خداوند توکل کند،خداوند او را بس است.»


بنابراین کسی که توکل به خدا داشته باشد، دیگر حرص مشکلات و سختی‌ها را نمی‌خورد و خود را به خداوند می‌سپارد.

نداشتن حرص و طمع


انسان‌ها هر چقدر ثروتمندتر باشند، به همان میزان آرامش کمتری دارند. هر قدر زندگی ماشینی و امکانات رفاهی و همین طور آسایش

بیشتر باشد، به همان نسبت و به همان تناسب آرامش ما کم می‌شود.


کسی که به فکر مال اندوزی و طمع باشد، همیشه به این فکر است که ثروتش بیشتر شود در نتیجه آرامشی ندارد.


افرادی‌که معمولا چشم داشت و یا حسرت مال و علم افراد را می‌خورند، معمولا از روح روان سالمی برخوردار نیستند.

بالا بردن رشد معنوی


افراد می توانند با رشد معنوی و از طریق دعا کردن و توسل به خداوند و مطالعه کمبودهای و خلاء‌های خود را برطرف کنند. زیرا با دعا

مشکلات آنها حل می‌شود و به آرامش می‌رسند.

واقعیت زندگی را قبول کنید


درست است که انسان دوست دارد به کارهای بزرگ و مال و ثروت دست پیدا کند و این رفتار ذاتی است، اما زمانی است که فرد تمام

سعی و تلاش خود را می کند، اما به آن مرحله از پیشرفت نمی رسد. او نباید نا امید شده و تمام فکرش را روی آن متمرکز کند، زیرا

موجب سلب آسایش او می‌شود.


پیامبراکرم(ص) می‌فرماید: ان الله یحب معالى الامور:« خداوند کارهاى بلند و گرامى را دوست دارد».


ولی زمانیکه افراد به خواسته‌های خود و آن پیشرفت نمی رسند، باید حسرت نخورند، زیرا حسرت خوردن خود یک عامل از بین بردن

آسایش است.

تسلیم مقدرات خداوند باشید


فرض کنید فردی مدام در حال دعا کردن است که خداوند شرایط ازدواج او را با کسی که دوستش دارد فراهم کند، اما دعای او مستجاب

نمی‌شود و او به طرف مقابل خود نمی‌رسد. این تقدیر خداوند است و نباید بر خواسته‌های خود پافشاری کند.


برخی افراد می‌گویند: خداوند در قرآن فرموده که بخوانید مرا، تا اجابت کنم شما را. پس چرا خداوند دعاهای ما را اجابت نمی‌کند؟ باید در

جواب گفت؛دلیل آن این است که خداوند صلاح تو را می‌خواهد و حکمت و سرنوشت تو این طور رقم خورده است.


خداوند در قرآن سوره بقره آیه ۲۱۶ می‌فرماید: وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ

وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ


«شاید چیزی را ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا می‌داند و شما

نمی دانید.»


اگر هر کاری که نمی‍‌شود به آن دست یافت را به دست خداوند سپرد، آرامش انسان زیاد می‌شود. زیرا خود را درگیر آن کار نمی‌کند.

ازدواج با همسر خوب:


خداوند در قرآن سوره روم آیه ۲۱می فرماید:مِن‌ْ ءَایَـَتِه‌ِأَن‌ْ خَلَق‌َ لَکُم مِّن‌ْ أَنفُسِکُم‌ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْکُنُوَّاْ إِلَیْهَا « از نشانه‌های او این است که برای

شما همسرانی آفرید تا به وسیله آن‌ها آرام گیرید.»


وقتی مردی وارد خانه می‌شود و همسرش تمام امکانات را برای او فراهم می‌کند تا او به آرامش برسد این نعمتی است که باید قدر او

را دانست. همین طور زنی که با وجود همسرش احساس آرامش می‌کند. اخلاق نیک همسران در آرامش افراد بسیار تاثیرگذار است.

استراحت و خواب در شب:


خواب و استراحت شبانه بسیار در آرامش افراد تاثیر دارد. حتی خداوند در قرآن می‌فرماید؛ الله الذّی جعل لکم الّیل لتسکنوا فیه:«خداوند

شب را برای شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید.»

پاکیزگی و نظافت:


کسی که پاکیزه و تمیز است معمولا احساس آرامش می کند؛ ولی زمانیکه فردی کثیف و بد بو است از این بابت رنج می‌برد و باعث

سلب آسایش او می‌شود.

طهارت داشتن:


بارها و بارها در روایت و احادیث ذکر شده است که انسان دائم الوضو باشد، زیرا وضو باعث آرامش می‌شود. با غسل های مستحبی

درمناسبت‌ها و ولادت‌های ائمه اطهار می‌توان به آرامش رسید، زیرا زمانیکه حس پاک بودن به او دست بدهد، آرامش به او تزریق

می‌شود.

خوردن غذای سالم و طبیعی:

 


در آیات و روایات ذکر شده است خوردن انگور سیاه، زیتون و روغن آن و همینطور خوردن عسل دراعصاب و آرامش موثر است. متاسفانه

امروزه غذاهای فست فود که بسیار در روحیه و آرامش انسان‌ها تاثیر دارد، جای غذاهای سالم و طبیعی را گرفته است.

عدم بدبینی و اعتماد به دیگران:

 

معمولا افرادی که به دیگران و یا همسر خود شک دارند و بدبین هستند، معمولا این شک و عدم اعتماد آرامش آنها را به خطر می‌اندازد.

مثلا اگر خانمی همسرش دیر به خانه می‌آید، در ذهن خود به غلط چنین تصوری دارد که شاید او با کس دیگری است؛ در صورتیکه

همسرش به دلیل مشغله کاری دیر به منزل رسیده است. به همین دلیل فکرهای منفی روح و روان او در عذاب است.


در آیات روایات آمده است که انسان‌ها باید اصل را بر نیکی بگذارند؛ مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.

پند حکیمانه لقمان…

۱. فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن.

۲. با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش.

۳. بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند.

۴. نماز را آنگونه که شایسته است بپادار.

۵. اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن.

۶. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

۷. از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش.

۸. با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن.

۹. در مقابل پیش آمدها شکیبا باش.

۱۰. بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو.

۱۱. از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس.

۱۲. به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن.

۱۳. سخن به اندازه بگو.

۱۴. حق دیگران را به خوبی ادا کن.

۱۵. راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار.

۱۶. به هنگام سختی دوست را آزمایش کن.

۱۷. با سود و زیان دوست را امتحان کن.

۱۸. با بدان و جاهلان همنشینی مکن.

۱۹. با اندیشمندان و عالمان همراه باش.

۲۰. در کسب و کار نیک جدّی باش.

۲۱. بر کوته فکران و ضعیف عنصران اعتماد مکن.


۲۲. با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن.

۲۳. سخن سنجیدۀ همراه با دلیل را بیان کن.

۲۴. روزهای جوانی را غنیمت بدان.

۲۵. هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش.

۲۶. یاران و آشنایان را احترام کن.

۲۷. با دوست و دشمن، خوش اخلاق باش.

۲۸. وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار.

۲۹. معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار.

۳۰. کمتر از درآمدی که داری خرج کن.

۳۱. در همۀ امور میانه رو باش.

۳۲. گذشت و جوانمردی را پیشه کن.

۳۳. هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش.

۳۴. در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار.

۳۵. بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن.

۳۶. هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن.

۳۷. فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز.

۳۸. سوارکاری و تیراندازی و … را فراگیر.

۳۹. در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن.

۴۰. با هر کس به اندازۀ درک او سخن بگو.

۴۱. به هنگام سخن متین و آرام باش.

۴۲. به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده.

۴۳. آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند.

۴۴. هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده.

۴۵. نا آموخته استادی مکن.

۴۶. با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار.

۴۷. چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش.

۴۸. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

۴۹. هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده.

۵۰. کار ناکره را کرده خود مدان.

۵۱. کار امروز را به فردا مینداز.

۵۲. با بزرگتر از خود مزاح مکن.

۵۳. با بزرگان سخن طولانی مگو.

۵۴. کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند.

۵۵. محتاجان را از مال خود محروم مگردان.

۵۶. دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن.

۵۷. کار خوب دیگران را کار خود نشان مده.

۵۸. مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده.

۵۹. با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن.

۶۰. هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن.

۶۱. خودخواه و متکبر مباش.

۶۲. در حضور ایستادگان منشین.

۶۳. در حضور دیگران دندان پاک مکن.

۶۴. با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن.

۶۵. به هنگام خمیازه دست بر دهان خویش بگذار.

۶۶. حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن.

۶۷. در مجالس انگشت در بینی مینداز.

۶۸. کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن.

۶۹. هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن.

۷۰. با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو.

۷۱. سخن گفته شده را تکرار مکن.

۷۲. از شوخی و مزاح خود کمتر کن.

۷۳. از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن.

۷۴. از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن.

۷۵. از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن.

۷۶. حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار.

۷۷. در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن.

۷۸. از مردگان به نیکی یاد کن.

۷۹. از خصومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن.

۸۰. با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن.

۸۱. نان خود را بر سفره ی دیگران مخور.

۸۲. در هیچ کاری شتاب مکن.

۸۳. برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور.

۸۴. به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو.

۸۵. از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار.

۸۶. در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر.

۸۷. سخن و کلام دیگران را قطع مکن.

۸۸. به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن.

۸۹. در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر.

۹۰. مهمان را به هیچ کاری دستور مده.

۹۱. با دیوانه و مست سخن مگو.

۹۲. برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز.

۹۳. در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن.

۹۴. در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن.

۹۵. ادب و تواضع را هیچگاه فراموش مکن.

۹۶. با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش.

۹۷. بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش.

۹۸. خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن.

۹۹. با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش.

۱۰۰. با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش.

۱۰۱. در مال و مقام دیگران طمع مکن.

۱۰۲. از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو.

۱۰۳. بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار.

۱۰۴. عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن.

۱۰۵. عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان.

۱۰۶. اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن.

۱۰۷. سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان.

۱۰۸. بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن.

 

۱۰۹. خود را با ستم سلاطین شریک مگردان.

۱۱۰. دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار.


نکات اخلاقی از بزرگان

سخنان گهربار مولا اباعبدالله الحسین علیه السلام

خداوندا، تو آگاهی که آنچه انجام دادیم ، نه برای رقابت در کسب جاه و مقام بود و نه برای چیزهای پوچ و بیهوده دنیا، بلکه برای این بود که نشانه های راه دینت را ارائه دهیم و (مفاسد را) در شهرهای تو اصلاح کنیم تا بندگان مظلوم تو در امنیت و آسایش باشند و به احکام تو عمل کنند.

تحف العقول ، ص۲۳۹

کسانی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.

مقتلخوارزمی ،ج۱،ص۲۳۹

کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرف تار می شود .

بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۰

چه دارد آن کس که تو را ندارد؟ و چه ندارد آن که تو را دارد؟ آن کس که به جای تو چیز دیگری را پسندد و به آن راضی شود، مسلما زیان کرده است .

دعای عرفه ، بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۲۲۸

به درستی که من بیهوده ، گردنکش ، ستمگر و ظالم حرکت نکردم ، بلکه برای اصلاح در امت جدم محمد (ص ) حرکت کردم و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم محمد (ص ) و پدرم علی بن ابی طالب (ع ) رفتار کنم .

بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹

مردی نزد امام حسین (ع ) آمد و گفت : “من مردی گناهکارم و از معصیت پرهیز نمی کنم ، مرا پند و اندرز بده “. امام حسین (ع ) فرمودند: “پنج کار انجام بده و هر چه می خواهی گناه کن . اول : روزی خدا را نخور و هر چه می خواهی گناه کن . دوم : از ولایت و حکومت خدا خارج شو و هر چه می خواهی گناه کن . سوم : جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن . چهارم : وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو می آید، او را از خود دور کن و هر چه می خواهی گناه کن . پنجم : وقتی مأمور و مالک جهنم می خواهد تو را در آتش بیندازد، در آتش نرو و هر چه می خواهی گناه کن .

بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۶

از کاری که باید از آن پوزش خواست حذر کن که مؤمن بدی نمی کند و عذر نمی خواهد و منافق هر روز بدی می کند و معذرت می خواهد.

تحف العقول ، ص ۲۴۸

از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .

بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۹

کسی که گرفتاری و اندوه مؤمنی را برطرف کند و او را آسوده کند، خداوند گرفتاری و اندوه دنیا و آخرت را از او رفع می کند.

بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۲

اگر حوادث سه گانه فقر، مرض ، مرگ نمی بود، بنی آدم در برابر هیچ چیز سر فرود نمی آورد.

نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص ۸۰

بهای شما چیزی جز بهشت نیست ، پس خود را به غیر آن مفروشید، زیرا هر کس به دنیا راضی گردد ( هدفش فقط رسیدن به دنیا باشد ) به چیزی پست راضی شده است .

بلاغة الحسین (ع )، ص ۳۰۸

شکر نعمت های گذشته موجب می شود که خدای متعال نعمت های تازه ای به انسان لطف کند.

نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص ۸۰

این را دانسته باشید عالی ترین نعمتهایی که خداوند به شما داده است ، احتیاج هایی است که مردم به شما دارند، مراقب باشید که با بی اعتنایی به نیازمندان ، این نعمت ها را رد نکنید که تبدیل به نقمت و بلا خواهد شد. بدانید که کار نیک علاوه بر آن که موجب ستایش گری مردم است ، به دنبال آن هم پاداش الهی در کار است . اگر ممکن بود که (کار نیک ) را به صورت انسانی ببینید، او را شخصی خوش رو، بسیار زیبا مشاهده می کردید، که هر بیننده ای از دیدارش لذت می برد، و چنان چه می شد (کار زشت ) را به صورت انسان ببینید، شخصی زشت و بدقیافه به چشم شما می آمد که دلها از آن نفرت می گشت و چشم ها از دیدار روی نحسش فرو بسته می شد.

بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۱

تقواشما را به تقوا و خویشتن داری سفارش می کنم و شما را از روزهای خدا (روز قیامت و مرگ و…) می ترسانم و شما را اندرز می دهم .

فکر کنید به آن هنگام که مرگ با آن قیافه هول انگیز و آمدن نامطلوب و طعم ناگوارش ، در روح شما چنگ انداخته و میان شما و عمل فاصله گشته است ، باز هم در طول عمر به فکر تن پروری باشید.

می بینم شما را که مصیبت مرگ ناگهان گریبانگیرتان شده است و شما را از روی زمین به اندرون می کشاند و از بلندی زمین به پستی آن می نشاند و از انس و الفت زمین به سوی وحشت قبر منتقل می سازد و از روشنایی و صفای زمین به درون تاریکی و ظلمت قبر می برد و از صحنه پهناور آن به تنگنای گور می کشاند، به آن زندانی که نزدیک ترین بستگان هم ملاقات ندارند، به جایی که بیمارش عیادت ندارد و به هیچ ناله و فریادی پاسخ نمی دهند. خداوند ما و شما را بر مشکلات این روز پیروز سازد، و ما و شما را از مجازات آن روز نجات بخشد، و ما و شما را مستوجب پاداش عظیم قرار دهد.

بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۰

به شما سفارش می کنم که تقوا را پیشه خود سازید، زیرا خداوند ضامن شده است که افراد باتقوا را از آنچه که مکروه ایشان است ، به آنچه که خوشایندشان است ، رهنمون شود و “او را از آن جا که فکر نمی کند، روزی دهد”.

بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۱

ای فرزند آدم ، دمی بیندیش و با خویشتن بگو که پادشاهان جهان و جهانمداران کجایند؟ آنان که خرابیهای جهان را آباد می کردند و جویهای آب حفر می نمودند و درختان آن را می کاشتند و شهرهای آن را آباد می ساختند، به کجا رفتند؟ صاحبان ثروت از ثروت و همه چیز خود با بی میلی جدا گشتند و دیگران وارث آن گردیدند، ما نیز به زودی به آنان خواهیم پیوست .

ارشاد القلوب ، ج ۱، ص ۲۹

ای فرزند آدم ، به یاد آور بستر مرگ و خوابگاه قبر خویشتن را، یاد آور هنگامی را که در پیشگاه عدالت الهی اعضا و جوارحت به زیانت گواهی خواهند داد، روزی را به یاد آور که قدمها در آن روز می لرزد و دلها در تنگنای سینه فشرده می شود، روزی که عده ای در آن رو سفید گردند و رازها از پرده برون افتد و میزان عدالت الهی برای سنجش نیک و بد به کار افتد.

ارشاد القلوب ، ج ۱، ص ۲۹

ای فرزند آدم ، به یاد آور مردن پدران و فرزندانت را، کجا بودند و اکنون رهسپار چه جایی شده اند؟ می بینم که تو نیز به همین زودی به آنان خواهی پیوست و باعث عبرت دیگران خواهی گشت .

ارشاد القلوب ، ج ۱، ص ۲۹

فرمود: همانا سخاوتمندترین مردم آن کسى است که کمک نماید به کسى که امیدى به وى نداشته است .
و بخشنده ترین افراد آن شخصى است که – نسبت به ظلم دیگرى با آن که توان انتقام دارد – گذشت نماید.
صله رحم کننده ترین مردم و دید و بازدید کننده نسبت به خویشان ، آن کسى ست که صله رحم نماید با کسى که با او قطع رابطه کرده است

*****************************

اسقاط تدریجی خدا بر بنده خود , این است که تمام نعمتها را بر او می بخشد و شکر و سپاس را از او می گیرد.

******************************
بخیل کسی است که در سلام کردن بخل ورزد. نیز می فرمایند : به کسی که سلام نداده اجازه صحبت ندهید.

*******************************
کسی از نظر مقام و منزلت بزرگوارتر است که به زرق و برق دنیا در دست هر که باشد ارزش قائل نشود.

********************************
هر کس از کار فرو ماند و راه تدبیر بر او بسته شود , کلیدش مداراست.

*********************************
بپرهیز از کاری که برای آن ناچار به عذرخواهی شوی . زیرا مومن نه بدی کند و نه پوزش طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذر می خواهد .

*********************************
خداوندا مرا با احسان خود , فزون طلب منما و با بلا و گرفتاری ادب مکن.

http://6360.blogfa.com/post/1

ترسیدم نماز صبحت قضا شده باشد!

 

 

 

ترسیدم نماز صبحت قضا شده باشد!

 

پس از اتمام سخن امام صادق (علیه السلام) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.

فراوری: زهرا اجلال- بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

نماز

 

آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است.  امام فرمود: مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟
و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت و گفت فلان گناه کبیره را مرتکب شدم …
پس از اتمام سخن امام صادق (علیه السلام) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.
بنابر تصریح قرآن کریم، سعادت و رستگاری ، او در گرو دو رکن اساسی است که یکی از آنها نماز است : «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»[ بقره / 45] در واقع، نماز، انسان را به راه رستگاری هدایت می کند و مانع اثر گذاری جرقّه های انحرافی روی دل او می شود، … ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ چنانچه گاه دیده می شود انسان نماز می خواند اما گناه هم می کند؛ در روایت پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله در این رابطه می فرمایند: ان شاء لله بالاخره این نماز انسان را نجات می دهد ….
افزون بر این، نماز، برای رفع حوائج و گرفتاری های دنیا و آخرت است؛ در روایات داریم که اگر انسان هنگام گرفتاری شدید، دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز حاجتش را از خداوند بخواهد، پروردگار عالم حاجتش را به او عنایت می فرماید. [مصباج المتهجّد، ص 302]

 

در آن هنگام، با خداوند نجوا می کند که خدایا! من که چشم داشتم پس چرا اکنون کور هستم؟ خطاب می شود برای اینکه در دنیا نماز نمی خواندی، ما را فراموش کرده بودی؛ هر چه من محبت کردم همه لطف ها و مهربانی ها را پس زدی و اهمیت نمی دادی و اکنون نیز ما تو را فراموش کرده ایم

 

بنابراین اگر می بینیم که در زندگی هایمان خیلی گرفتاریم؛ به طوری که این گره ها و گرفتاری هایمان در هم پیچیده شده اند،(گرفتاری های عادی که هر کسی به نوعی دچارش است را منظور نیست) مراد گرفتاری های پیچیده ای که به هیچ نحو باز نمی شود، بن بست هایی که خیلی از ما دچارش شده ایم و به خدا شکایتش را می کنیم، اگر از این بن بست ها در زندگی هایمان دیدیم می تواند یکی از سرنخ های اساسی و ریشه ای اش این باشد که به نمازمان اهمیت نمی دهیم؛ به اوّل وقت آن توجه نمی کنیم، همه چیز فدای نمازهایمان می شود، نمازهای جماعت را وقتی نگاه می کنیم خلوت هستند، به این موارد توجه نمی کنیم… در آیات قرآن نیز به طرق مختلف به این مهم پرداخته شده است؛
فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ، الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ [ماعون / 5-4]
«و َمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»[ طه / 124]
در این آیه بیان شده کسی که اعراض داشته باشد، نمی گوید نماز نخواند بلکه می گوید کسی که بد نماز می خواند، یا اوّل وقت نمی خواند، به نماز اهمیّت لازم را نمی دهد و …، دچار  یک زندگی ناخوش و توأم با گرفتاری ها و  نگرانی های پی در پی می شود که حاصل آن دلهره، اضطراب خاطر و پریشانی دائمی است.
چنین انسانی در قیامت کور وارد صف محشر می شود و بی کس و بی پناه است. در آن هنگام، با خداوند نجوا می کند که خدایا! من که چشم داشتم پس چرا اکنون کور هستم؟ خطاب می شود برای اینکه در دنیا نماز نمی خواندی، ما را فراموش کرده بودی؛ هر چه من محبت کردم همه لطف ها و مهربانی ها را پس زدی و اهمیت نمی دادی و اکنون نیز ما تو را فراموش کرده ایم؛ «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصیراً، قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ كَذلِكَ الْیَوْمَ تُنْسى »[ طه / 126- 125]
باور داشته باشیم که اهمیّت دادن واقعی به نماز، دنیا و آخرت آدمی را اصلاح خواهد کرد. نماز می تواند معیشت بد را مبدّل به معیشت خوش و زندگی تلخ را مبدّل به زندگی شیرین کند؛ چنانچه در روایات می خوانیم اگر کسی نماز خوب بخواند و اگر نماز او مقبول باشد، قطعاً بعد از چنین نمازی یک دعای مستجاب دارد.[ الامالی المفید، ص 118: «مَنْ أَدَّى فَرِیضَةً فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَة»]

 

وقتی روی گردانی و کم توجهی به دستورات خدا و نماز چنین شرایطی را برای انسان دارد، حساب ترک نماز که جای خودش خواهد بود؛ چنانچه مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، روایتی را نقل می کند که شخصی خدمت امام صادق «سلام الله علیه» آمد و گفت: یابن رسول الله! گناهان کبیره را بشمارید. آن حضرت فرمودند: گناهان کبیره که اکبر همه گناهان است، هفت گناه است: اوّل:کُفر؛ دوّم: قتل نفس و آدم کشی؛ سوّم: عاق پدر و مادر ؛ چهارم: رباخوری؛ پنجم: خوردن مال بچه یتیم؛ ششم: فرار از جنگ؛ هفتم: تَعَرّب بعدالهجرة، یعنی جایی برود که نتواند دینش را حفظ کند.
زراره که از شاگردان امام صادق(علیه السلام) و از بزرگان است، تعجب کرد و گفت: یابن رسول الله! گناه نماز نخواندن بالاتر است یا خوردن مال بچه یتیم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمودند: کسی که نماز نخواند، گناهش بالاتر از این است که مال بچه یتیم را بخورد. گفت: یابن رسول الله! چرا در این هفت مورد، ترک نماز را نشمردید؟ فرمودند: اوّل چیزی که شمردم چه بود؟ گفت: کفر، فرمودند: کسی که نماز نخواند کافر است.[ الکافی، ج 2، ص 278] (این کفر، کفر اعتقادی و لفظی نیست؛ بلکه کفر عملی است. لذا در روایات فراوانی آمده است که: «مَنْ تَرَكَ الصَّلاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ»[ عوالی اللئالی، ج 2، ص 224]
در روایتی دیگر داریم که مردی به خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و عرضه داشت : من مرتکب گناهی شده ام.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: خدا می بخشد. آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.  امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است. امام فرمود : مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟
و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت و گفت فلان گناه کبیره را مرتکب شدم …
پس از اتمام سخن امام صادق (علیه السلام) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.

 

از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر الزمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند: به این دلیل که غالباً نمازهایشان قضا است. (طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج  ١٩-ص ۴۶۱و۴۶۲)

 

اکثر اوقات برای نماز صبح خواب می مانیم، چه کنیم؟

 

یک جهت در باب قضا شدن نماز مخصوصا نمازهای صبح این است که ما آن حسابی که برای نماز باید باز کنیم باز نمی کنیم؛ بین الطلوعین یعنی زمانی که می توان نماز صبح را خواند حدود یک ساعت تا یک ساعت و نیم زمان داریم… به واقع اگر یکی از ماها در این فاصله زمانی کاری برایمان ایجاد شود که برایمان مهم باشد؛ مثل اینکه سفری داشته باشیم و بلیطمان برای این ساعت باشد آیا خواب می مانیم؟
اگر کارهای مهمی که البته اهمیت این ها به حساب خودمان است و اهمیتشان در برابر نماز صبح هیچ نیستند، را در این زمان داشته باشیم غیر از این است که تا خود صبح از خواب بلند می شویم و مرتب نگران هستیم که از این پرواز یا کار جا نمانیم؟!!
چرا کارهای دنیویمان را فراموش نمی کنیم و یا برای آن ها خواب نمی مانیم؟

 

از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر الزمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند: به این دلیل که غالباً نمازهایشان قضا است.

 

این به خاطر آن است که آن جایگاه و اهمیتی که نماز دارد را نفهمیده ایم، درک نکرده ایم و نشناخته ایم  و این طور می شود که راحت می گوییم “نمازم قضا شد! ، اشکال ندارد قضایش را می خوانم و …”
ما داریم در محاسباتمان بد حساب و کتاب می کنیم … در معاملات دنیوی اگر در یک معامله ای ضرر کنیم چقدر ناراحت می شویم، در نوع نگاهمان به نماز باید این ناراحتی و اهمیت چندین برابر شود، چنانچه اگر آن جایگاه و ضرورت را فهمیدیم دیگر حاضر نیستیم به این راحتی ها ضرر کنیم و با هیچ چیزی معامله کنیم؛ چنانچه روایتى را مرحوم مجلسى نقل مى كند كه: مردى خدمت امام صادق علیه السلام آمد و با حضرت مشورت كرد كه من مى خواهم سفرى تجارتى به شام بروم، شما چه صلاح مى دانید؟
امام علیه السلام با آن بینش الهى خود فرمودند: نرو. توضیح ندادند. این مرد رفت و به مشورت امام علیه السلام گوش نداد. چند ماهى سفر او طول كشید تا به مدینه برگشت و به خدمت امام علیه السلام آمد.
گفت: یابن رسول الله! من به مشورت شما گوش ندادم و رفتم و ده هزار دینار طلا كه خیلى پول بود، از داد و ستد سود كردم. امام صادق علیه السلام فرمودند: من بر سر جواب مشورتم هستم، همان كه گفتم: نرو. گفت : چرا یابن رسول الله؟ فرمود: براى این كه در این مدت یك بار نماز صبح تو قضا شد، كل آن پول و هر چه پول در دنیاست براى جبران آن نماز از دست رفته در راه خدا بدهى، آن را جبران نمى كند .
کار دیگر در آن رابطه و برای اینکه با این کاهلی ها مبارزه کنیم این است که شب غذای سنگین نخوریم، آب زیاد نخوریم، بین روز خواب قیلوله داشته باشیم، از اطرافیان خواهش کنیم که صبح برای نماز حتما شما را بیدار کنند چنانچه در روایات داریم که همسران برای بیدار شدن نماز شب یکدیگر را کمک کنند و حتی آب به صورت هم بپاشند؛ آن که نماز مستحب است این همه تأکید شده است و نماز صبح که نماز واجبی است جای خود دارد.
در بیانی نیز داریم که برخی هنگام نماز صبح نمی توانند به خاطر سنگینی بلند شوند که از آثار گناه است. شخصی به امام حسن عسگری (علیه السلام) گفت که هر شب قصد می کنم تا نماز شب بخوانم؛ اما نمی شود. امام فرمود: «گناه تو را زنجیر کرده است.» دلیل اینکه کسی دلش می خواهد نماز شب بخواند اما نمی تواند، انجام گناه است و با استغفار می تواند آن را رفع کند… در مورد نمازها مخصوصا نماز صبح استغفار کنیم و از خدا بخواهیم که کمکمان کند، قطعا اثر دارد. (به نقل از آیت الله مجتهدی)
در آخر نیز رعایت آداب خواب نیز می تواند در این مسیر کارساز باشند؛ مانند: وضو گرفتن، خواندن سوره های توحید و معوذتین، ذکر صلوات و تسبیحات اربعه و تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها)، خواندن آیة الکرسی بخصوص خواندن آیه آخر سوره کهف : قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ».

منابع:
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله مظاهری
بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی
بیانات حجت الاسلام محمدی
سایت عرفان

توصیه هایی برای مقابله با وسوسه شیطان

توصیه هایی برای مقابله با وسوسه شیطان

در این مقاله بر آن هستیم تا دستور العمل هایی از اساتید اخلاق در رابطه با مقابله با خطرناک ترین دشمنان یعنی شیطان ارائه کنیم…

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
فرار از وسوسه شیطان

شیخ عبدالقائم شوشتری از اساتید اخلاق می گوید: هر وقت شیطان وسوسه تان کرد و نتوانستید حریف نفس بشوید، هفت مرتبه بگویید: «بسم الله الرحمن الرحیم لاحول و لا قوة الابالله العلی العظیم» وقتی این ذکر را بگویید هفت ملک به کمک شما می آیند.

حاج اسماعیل دولابی

خداوند متعال «شیطان» را هم برای تکامل انسان قرار داده است تا ناخالص ها را از بهشت دور و خالص ها را به بهشت داخل کند.
به شما بشارت می دهم که می توان بر شیطان غالب شد؛ «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً».
کسی که در کارهایش «بسم الله» بگوید شیطان از او غافل می شود و او می تواند به راه خود ادامه دهد. وقتی وجود خودش «بسم الله» شود اجنه و شیاطین از او فرار می کنند. گرچه شیطان از خدا تا روز قیامت عمر تقاضا کرد ولی خداوند به او فرمود تا «إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» به تو مهلت دادم، از کجا که آن وقت معلوم یک ساعت بعد نبوده است؟ شاید شیطان اصلاً نابود شده باشد بنابراین از شیطان حرف نزن و از خوبان حرف بزن.

حاج شیخ عبدالقائم شوشتری

هر وقت شیطان وسوسه تان کرد و نتوانستید حریف نفس بشوید، هفت مرتبه بگویید: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ»

منظور از «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» شیطان است، شیطان کاری با مردم و مسلمانانی که خداجو هستند ندارد با جویندگان آخرت هم کاری ندارد با من و شما کار دارد و تا خون ما را نریزد و ما را گمراه و بیچاره نکند ول کن نیست او با خداجویان کار ندارد پس پیوسته باید به خدای متعال پناه برد.
این دشمن به قدری خطرناک است که به جنگ انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام رفته و در هیچ کجا پیروز نشده است ولی این قدر در خودش قدرت می دید که حتی به سوی آنها هم رفته است.
استعاذه را بیشتر کنید ما دشمن بسیار خطرناک داریم و او موجودی است هنرمند و همه کاره، همه فن به نام ابلیس! این دشمن:
اول: از عمر طولانی برخوردار شده است.
دوم: عالم اجنه را درک کرده، نقاط ضعف و قدرت آن را می داند.
سوم: در عالم بالا با ملائکه بوده است.
چهارم: با بشر بوده و با تمام زیر و بم او آشناست
و پنجم اینکه: قسم یاد کرده که بشر را گمراه کند مگر مخلصین.
از این رو هر وقت شیطان وسوسه تان کرد و نتوانستید حریف نفس بشوید، هفت مرتبه بگویید: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ»
در احادیث آمده است که وقتی این ذکر را بگویید هفت ملک به کمک شما می آیند و آنها را دفع می کنند؛ من تجربه کرده ام که وقتی انسان «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» را می خواند احساس قوت می کند.
مسئله ابلیس و شیاطین که دشمن های نامرئی هستند مسئله مهمی است و هیچ راهی بهتر از پناهندگی به خدا نیست به همین دلیل به چند استعاذه اشاره می کنیم:
۱-مداومت به معوذتین؛ سوره های ناس و فلق هر چند روزانه یک مرتبه.
۲-مداومت به آیات سوره اعراف، آیات ۵۳، ۵۴ و ۵۵ روزانه یک مرتبه
۳-دعاهای ۸، ۱۰ و ۱۷ صحیفه سجادیه به شرط توجه به محتوای دعا، گاهی یک مرتبه هنگامی که حال مناجات داشته باشید بخوانید.

علامه سید محمدحسین طهرانی

طبق آیات قرآن کریم، «شیطان» در عالم خلقت و تکوین اثری ندارد در حقیقت او یک مأمور الهی برای بازرسی و تشخیص خوب از بد، نیک از زشت، سعید از شقی و بهشتی از جهنمی است تا انسان در این دنیا که عالم تکلیف است با اراده و اختیار خود یا راه سعادت را طی کند و یا راه شقاوت و بدبختی را.
شیطان یک مأمور مطیع و فرمانبردار خداست که وظیفه وی جدا کردن خبیث از طیّب است مانند زنبور عسل مخصوصِ گماشته بر در کندو تا زنبورها را تفتیش کند و به آنهایی که گیاه بد بو خورده اند راه ندهد و آنها را با نیش خود دو نیمه کند و زنبورهای شایسته را که به مأموریت خود خوب عمل کرده اند و از گیاهان معطر و خوشبو خورده اند به درون کندو راه دهد.

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=308760

بیانی راه گشا از آیة الله بهجت (ره) برای توفیق نماز شبhttp://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=311131

بیانی راه گشا از آیة الله بهجت (ره) برای توفیق نماز شب

 

بعد از یک روز پر کار و خسته کننده به رختخواب رفتم تا استراحت کنم … همین طور که طبق عادت شبانه، قبل از خواب اتفاقات روزانه را مرور می کردم، یادم افتاد که امروز از دوستی هدیه گرفتم … بلند شدم و از کیفم کادو را برداشتم … کادوی زیبایی داشت.. با دقت بازش کردم … کتابی با تیتر و فهرست هایی وسوسه کننده برای خواندن کتاب….

لیلا علیخواه/کارشناس ارشد علوم قرآنو حدیث - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

آیة الله بهجت و نماز

گویی خواب از سرم پریده بود شروع کردم به خواندن کتاب. در کتاب از فواید نمازی نوشته بود که هم برای امروزم خوب بود هم برای فردایم، هم برای جسمم درمان بود هم برای روحم، هم به درد دنیایم می خورد هم به داد آخرتم می رسید. خیلی لذت بردم اما از آن سوی پُر از حسرت شدم که چرا تا کنون موفق نشده ام درست و حسابی نماز شب خوان شوم. بارها و بارها تصمیم گرفتم ولی باز هم …
اما این دفعه عزمم را جزم کردم و برای اینکه نتیجه ای بهتر و متفاوت بدست بیاورم، چه خوب … قسمتی از کتاب درباره عوامل محروم شدن از نماز شب نوشته است ..قطعاً بجز من افراد دیگری هم به این درد مبتلا بوده اند و هستند… مطالبی که خواندم دلایل زیادی گفته شده بود؛ مثل تنبلی، پرخوری، زیاد خوابیدن، گناه، مخصوصا دروغ و عُجب.
با خودم گفتم: پس باید با عزم و اراده جدی بر تنبلی خودم غلبه کنم، با پر خوری نکردن، زیاد خوابیدن را هم کنترل کنم. و از همه مهتر حواسم به گناه نکردن بخصوص دروغ، باشد. به نظرم رسید مقوله گناه از بقیه مهم تر بود. حدیث های زیادی هم در این مورد نوشته بود که بسیار تأثیر گذار بودند.

شب نعمتی است بسیار زیبا که از فواید آن آرامشِ دل انگیز شب است برای سخن گفتن و راز و نیاز کردن با شب آفرین. پس این سخن حق است که چشمی كه در روز؛ به گناه آلوده شد، شب هنگام سعادتِ بارانی شدن در كنار سجّاده را ندارد

مردی حضور حضرت علی علیه السلام مشرّف شد و عرض كرد:«یا أمیرَالْمُؤْمِنینَ، اِنّی قَدْ حُرِمْتُ الصَّلاةُ بِاللَّیلِ؟ فَقال أمیرُالمؤمنینَ: أنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیدَتْكَ ذُنُوبُك».(1) ای امیرالمؤمنین، چرا من از فیض نماز شب محروم می شوم؟ آن حضرت فرمود: تو مردی هستی كه گناهانت تو را در بند و [زنجیر] كشیده اند».

اسارت در هر چیزی، انسان را از چیزهای دیگر باز می دارد. خداوند انسان را آزاد از هر چیز و البته بنده خود می خواهد. تا انسان بنده ی خدا نشود از دیگر قیدها آزاد نمی شود. پس نمی توان عبد و بنده ی گناه و نفس خود بود ولی تمنای بندگی خدا را داشت. یک دل و دو دلبر که نمی شود!
شخصی از امام حسین علیه السلام پرسید: «یا أبا عبد اللّه إنّی لا أقوى على الصلاة باللیل، فقال: لا تعص اللّه بالنهار» (2) یا اباعبدالله من برای نماز شب قدرت و توانی در خود نمی بینم و موفق به خواندن نماز شب نمی شوم. امام فرمود: در روز در برابر خداوند سر کشی نکن.
اصل نماز بر خشوع بنا شده است. پس چگونه می توان با سرکشی و بد رفتاری در پیشگاه الهی، به خلوتِ یار راه یافت و فرصتی پیدا کرد برای دلبری؟
شب نعمتی است بسیار زیبا که از فواید آن آرامشِ دل انگیز شب است برای سخن گفتن و راز و نیاز کردن با شب آفرین. پس این سخن حق است که چشمی كه در روز؛ به گناه آلوده شد، شب هنگام سعادتِ بارانی شدن در كنار سجّاده را ندارد.
زبانی كه در روز؛ به بدگفتاری باز شد، شب هنگام قادر به زمزمه حقّ و نجوا با دلبر نخواهد بود.
ممكن نیست كه سیه دلِ روز، دل زنده دار سحر باشد.
ممكن نیست كه تبهكار روز، پارسای شب شود.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ الرَجُلَ یذْنِبُ الذَّنْبَ فَیحْرُمُ صَلاة َاللَّیلِ وَ اِنَّ الْعَمَلَ السَّییءَ اَسْرَعُ فی صَاحِبِهِ مِنَ السِّكِین فِی اللَّحْمِ» (3)؛ كسی كه مرتكب گناهی شود از نماز شب محروم می گردد و به درستی كه نفوذ اثر كار ناپسند در انجام دهنده ی آن از نفوذ چاقو در گوشت سریع تر است».
یعنی همان گونه كه كارد در گوشت نفوذ كرده، آن را قطعه قطعه می كند، گناه نیز اطاعت را قطعه قطعه مى كند. هر کاری اثری از خود بجا می گذارد. طبق فرمایش امام صادق علیه السلام اثر گناهِ روز در فرد، هم شدید است هم سریع.
حدیث های دیگری نیز درباره اثر گناه بر نماز شب نخواندن، دیدم. مانند این حدیث: شخصی نزد سلمان فارسی آمد و گفت: من توان آن را ندارم که در شب نماز به جای آورم. سلمان گفت: در روز گناه مکن.
در حدیث دیگری امام علی علیه السلام می فرماید: گناهان و اعمال و رفتار بد انسان، موجب محرومیّت او از نماز شب می شود. (4)
از بین گناهان، بر ترک گناه دروغ برای توفیق نماز شب تأکید بیشتری شده است:
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که : «ان الرجل لیكذب الكذبة و یحرم بها صلوة اللیل فاذا حرم بها صلوة اللیل حرم بها الرزق» (5)
انسان گاهى دروغ مى گوید و سبب محرومیتش از نماز شب مى شود، هنگامیكه از نماز شب محروم شد، از روزى و مواهب مادى و معنوى نیز محروم مى شود.
در این میان حدیثی دیدم که لحظه ای احساس تضاد و دور باطل بین احادیث نمودم. امام صادق علیه السلام می فرماید: «صَلَاةُ اللَّیْلِ كَفَّارَةٌ لِمَا اجْتَرَحَ بِالنَّهَارِ.» نماز شب، گناهان روز را می زداید. (6)

یعنی گناهِ روز از یک طرف مانع نماز شب است و از یک طرف خودش به وسیله نماز شب از بین می رود!؟ کمی که اندیشیدم دریافتم که عزم و اراده از هر چیز مهم تر است. اینکه انسان اراده و همتش را بر این قرار دهد که گناه نکند و در برابر گناهان مقاومت کند، خداوند توفیق ترک گناه را به او می دهد و اگر هم جایی گناهی از او سر بزند، انسان می تواند با استفاده از فرصت طلاییِ نیمه شب و کیمیایِ نماز شب، آن را جبران کند. به جز اینکه برخی گناهان عصیان و سرکشی هستند و برخی گناهان مانند غبار بر دل می نشینند. گناهی که از سر عصیان باشد مانع هست و گناهی که مانند غبار باشد، با توفیق الهی به وسیله نماز شب از بین می رود.
در کنار عزم بر ترک گناه، چه راه های دیگری برای توفیق نماز شب خواندن وجود دارد؟ قبل از همه باید بدانیم که هر چیز و هر کاری را باید از خدا خواست. پس نماز شب، و شب زنده داری در برابر حضرت حق، توفیقى می خواهد كه آن را هم باید از خدا طلبید.
گام بعد توسل به اهل بیت (علیهم السلام) است زیرا آنها در همه ی امور هدایت گران ما هستند و دستور حضرت حقّ چنین است که باید خاندان رسالت را واسطه قرار دهیم: «وَابْتَغوا اِلیهِ الوَسیلةِ» (7)

راه کار دیگر قرائت آیه آخر سوره کهف است که مداومت بر آن بسیار راه گشاست. «قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُكُم یُوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلهُكُم اِلهٌ واحِدٌ فَمَن كانَ یَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً»

و از طرفی عبادت عابدان مقبول حضرت باری تعالی نمی گردد مگر با داشتن ولایت و محبّت خاندان رسالت چنان كه در زیارت «جامعه كبیره» می خوانیم: «بِمُوالاتِكُم تُقْبَلُ الطّاعةُ المُفتَرِضَه»؛ به سبب ولایت و دوستی شما اعمال واجب و مستحب مقبول درگاه احدیت می گردد.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اذا اردت ان تقوم الی صلوة اللیل فقل: اللهم انی اتوجه الیک بنبیک نبی الرحمة و اله و اقدمهم بین یدی حوائجی، فاجعلنی بهم وجیها فی الدنیا و الاخرة و من المقربین اللهم ارحمنی بهم ولا تعذبنی بهم واهدنی بهم و لا تضلنی بهم و ارزقنی بهم و لا تحرمنی بهم و اقض لی حوائجی للدنیا و الاخره انک علی کل شی ء قدیر و بکل شی ء علیم » (8)
هنگامی كه خواستی به نماز شب بایستی بگو: بار خدایا من به وسیله پیامبرت كه نبی رحمت است و به وساطت خاندان پیامبر، رو به سوی تو می آورم و آنان را پیشاپیش حوائجم مقّدم می دارم. خداوندا مرا به حرمت آن پاكان آبرومند در دنیا و آخرت، از مقرّبین درگاهات قرار بده.
بار پروردگارا، به عظمت آنان بر من ترحّم فرما، و به احترام آنان عذابم مفرما، و به سبب آنان هدایتم كن و گمراهم نفرما، و به بركت آنان رزقم داده و محرومم مگردان، و حوایج دنیا و آخرتم را برآور، چه آنكه تو بر هر چیز توانایی و به چیز دانا.
همین طور که کتاب را می خواندم، با خودم گفتم: چگونه می شود بر این خواب شبانگاهی غلبه کرد؟
گویی نویسنده صدای من را می شنید … بعد از اینکه در ذهنم سؤالی می آمد بلافاصله یا بعد از مدتی به جوابم می رسیدم…
نکته مهمی را به نقل از آیة  الله بهجت(ره) بیان کرده بود که بسیار راه گشا بود …. ایشان فرمودند: در تعبدیات کوه کندن (کار دشوار طاقت فرسا) از ما نخواسته اند سخت ترینش نماز شب خواندن است که در حقیقت تعیین وقت خواب است نه اصل بی خوابی. [پس] نیم ساعت زودتر بخواب تا نیم ساعت زوددتر بیدار شوی. آیا می ترسی اگر بیدار شوی دیگر خوابت نبرد و بمیری؟ اگر خواب بمانی در خواب هم ممکن است بمیری. (9)
پس با کم خوردن در شب و زود خوابیدن، به طور طبیعی می توان به موقع بیدار شد. راه کار دیگر قرائت آیه آخر سوره کهف است که مداومت بر آن بسیار راه گشاست.
«قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُكُم یُوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلهُكُم اِلهٌ واحِدٌ فَمَن كانَ یَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً»؛ «بگو من فقط بشرى هستم همانند شما، كه به من وحى مى شود، حق این است كه خداى شما یگانه است پس هر كه امید دارد كه به پیشگاه پروردگار خویش رود باید عمل شایسته كند و هیچكس را در عبادت پروردگارش شریك نكند.»
و دیگر خواندن دعایی که امام صادق علیه السلام توصیه فرموده اند: «وَ اَللّهُمَ لاتُؤمِنی مَكرَكَ وَ لا تُنسِنی ذِكرَكَ وَلاتَجعَلنی مَعَ الغافِلینَ اَقُوُ ساعَةَ كَذا و كَذا» (10)؛ «خدایا مرا ایمن از مكر خود مفرما و هرگز ذكرت را فراموشم منما و قرارم مده از بى خبران، بپا خیزم در فلان ساعت»
با یک انرژی و گویی پیدا کردن یک فرصت طلایی دیگر، با توکل بر خدا و خواندن آیه آخر سوره کهف به امید بیدار شدن و توفیق خواندن نماز شب خوابیدم…
پروردگارا! توفیق ترک گناه و خواندن نماز شب را به ما عنایت بفرما.

پی نوشت:
1 کافی، ج 3، ص 442
2 توحید صدوق، ص 84
3 المحاسن، ج 1، ص 115
4 بحار الانوار ، ج 87 ، ص145
5 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 42
6 الاصول سته عشر، ص325
7 مائده، آیه 35
8 من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 483
9 کتاب700  نکته، 2/17
10 کافی، ج 4، ص 461

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=311131

 

توصیه های اخلاقی آیت الله سید علی قاضی طباطبایی(ره)

مطالب زیر گزیده ای از توصیه ها و وصایای آیت الله سید علی قاضی (ره) است که به شاگردان و اطرافیان خود فرموده اند و ما آن ها را به اختصار ذکر می نماییم. باشد که کلامش چون صاعقه ای بر قلبمان بدرخشد و راهنمایمان در تاریکی ها باشد. 
 


نماز
شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است].
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.
 
دعا در قنوت نماز
آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.
 
قرآن
آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که: هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 ه.ق یا 260 ه.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!
آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله  طباطبایی می فرمودند: دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…
و نیز:بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.
 
نماز شب
اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.
علامه طباطبایی می فرمودند: چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!
حاج سید هاشم حداد می فرمودند: مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.
 
توسل به ائمه أطهار(ع)
آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: …. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(ع) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.
 
توسل به حضرت سیدالشهدا(ع)
محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد.سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.
 
دعا برای فرج امام زمان(ع)
از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت صلوات الله علیه در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.
 
دل هیچ کس را نرنجانید!
دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!
تا توانی دلی بدست آور     دل شکستن هنر نمی باشد
 
رفع ناراحتی های روحی
آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.
 
حق الناس
آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم: مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.
آقای قاضی فرمودند: هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.
 
اوراد و اذکار معمول
بر شما باد به التزام به وردهای معمول که در دسترس هر یک از شماست؛ و سجده معهوده از 500 مرتبه تا هزار بار.
 
رفتن به مساجد
زیارت مشهد اعظم برای کسی که مجاور آنجاست در هر روز، و رفتن به مساجد معظمه در حد امکان و همین طور سایر مساجد، همانا مؤمن در مسجد مانند ماهی در آب است!
 
زیارت برادران مومن
زیاد به زیارت و دیدار برادران نیک سیرت بروید، چرا که آنها برادران شما در پیمودن راه و رفیق در مشکلات هستند.
 
رفع گرفتاری
علامه لاهیجانی انصاری روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟ در جواب فرمودند: پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:
«اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء: بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد.»
 
حدیث عنوان بصری
آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب روح مجرد می فرمایند: آقای قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد، روایت عنوان بصری را دستور می دادند به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک إلی الله، تا آن را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. و علاوه بر این می فرموده اند باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی، دو بار آن را مطالعه نمایند.
 
دعای کمیل و زیارت جامعه
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: ایشان خصوصاً سفارش می کردند که دعای کمیل را در شب های جمعه بخوانید و خواندن زیارت جامعه (در اواخر مفاتیح الجنان مذکور است) را در روزهای جمعه تأکید داشتند.
 
حضور قلب
حجت الاسلام آقای دکتر مرتضی تهرانی می فرمایند: آیت الله قاضی در پاسخ شخصی که از ایشان تقاضای سفارش کرد، فرمودند:
قلم و کاغذ از جیبت درآور و بنویس:
سررشته دولت ای برادر به کف آر      وین عمر گرانمایه به خسران مسپار
یعنی همه جا با همه کس در همه جا         می دار نهفته چشم دل جانب یار
 
توصیه به توبه و استغفار
برادران عزیزم! خداوند متعال شما را برای طاعتش موفق نماید هشیار باشید که به ماههای حرام وارد شده ایم، پس چه بزرگ است و تمام نعمتهای باری تعالی بر ما؛ پس قبل از هر چیز بر ما واجب و لازم است که توبه نمائیم با شرائط لازم و نمازهای ویژه، سپس از گناهان کبیره و صغیره به قدر توان دوری نماییم.
پس شب جمعه یا روز شنبه نماز توبه بخوانید شب جمعه یا روز آن سپس روز یکشنبه از روز دوم ماه اعاده کنید آن را. سپس ملازم باشید به مراقبه صغری و کبری و محاسبه و معاقبه نفس به آنچه که شایسته و لازم است. [منظور از مراقبه صغری، محاسبه نفس است از جهت صدور گناه و خطا حتی ترک مستحبات و ارتکاب مکروهات و مراقبه کبری، دوام ذکر و توجه و عدم غفلت در حد امکان]. پس همانا در آن یادآوری برای کسی است که اراده دارد متذکر شود یا از خدا بترسد. سپس به دلهایتان توجه نمائید و مرضهایی که در اثر گناه است مداوا کنید و به وسیله استغفار، عیبهای بزرگ تان را کوچک و کم نمائید.
 
مرحوم قاضی به همه سفارش می کردند این ذکر را قرائت کنند: استغفر الله الذی لا اله الا هو من جمیع ظلمی و جوری و إسرافی علی نفسی و أتوب إلیه: از خداوند که معبودی جز او نیست به خاطر تمامی ظلم ها و گناهانم و ستمی که بر خود روا داشته ام طلب بخشش می کنم و به سوی او باز می گردم.
 
برآورده شدن حاجت
مرحوم قاضی قرائت دعای زیر (دعای سریع الاجابه، مفاتیح الجنان) را به مدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید می دانستند: إلهی کیف أدعوک و أنا أنا و کیف أقطع رجایی منک و أنت أنت؟ إلهی أذا لم أسئلک فتعطین فمن ذاالذی أدعوه فیعطینی؟ ألهی إذا لم أدعک فستجیب لی، فمن ذاالذی أدعوه فیستجیب لی؟ إلهی إذا لم أتضرع إلیک فترحمنی فمن ذا الذی أتضرع إلیه فیرحمنی؟ إلهی فکما فلقت البحر لموسی و نجیته أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد و إن تنجینی مما أنا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر أجل بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین.
 
عرضه خود به امیرالمؤمنین
حاج سید عبدالکریم کشمیری(ره) می فرماید: روزی با آقا سید مهدی قاضی، فرزند استادم آقا میرزا علی قاضی (ره) در مسجد هندی نشسته بودیم. ایشان گفت: شما که در برخی امور ماهر و متبحر هستید بگویید پدرم به من چه وصیتی کرده است؟ من بلافاصله به پشت بام مسجد رفتم و تأملی کرده، ذکری بر زبان راندم. به دلم الهام شد آقای قاضی به وی دو نصیحت کرده است: اول این که هر روز خودت را بر امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه کن و دیگر این که اگر فقر و فاقه به تو فشار آورد به قصد کمک مالی، به منازل و بیوت مراجع نرو.
 
دعای «یا من احتجب…»
آقای سید هاشم حداد در موقع خوابیدن دعای اللهم یا من إحتجب بشعاع نوره… را قرائت می کردند و چه بسا می شد که در قنوت نماز می خواندند. و چون از بعضی از شاگردان دیگر مرحوم قاضی شنیده شده است، معلوم می شود اصلش از مرحوم قاضی بوده است.
این دعا با مختصر اختلافی در لفظ، در مهج الدعوات ص 108 مرحوم سید بن طاووس موجود است که آن را از محمد ابن حنیفه از رسول خدا (ص) روایت نموده است و برای آن آثار و خواص عجیبی را نقل کرده است.
 
تقویت حافظه
آن مرحوم برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین (دو سوره مبارکه ناس و فلق) را سفارش می فرمودند.
 
مدد از روح بزرگان
آقای قاضی(ره) به همه توصیه می کردند که: اگر قبری از امام زادگان یا علما و بزرگان در اطرافتان یا شهرتان است حتماً بروید.
 
عمل به دانسته ها
برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی، بدان که تو عارف خواهی بود.
 
کلید سعادت دنیا و آخرت
سید علی آقا قاضی در یکی دیگر از نامه هایش چنین می نگارد: بسم الله الرحمن الرحیم، بعد حمدالله جل شأنه و الصلاة والسلام علی رسوله و آله؛ حضرت آقا! تمام این خرابی ها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است؛ و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إن شاء الله نمی رسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا؛ پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاء الله تعالی باشید و این است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنیا و آخرت؛ پس فکر و ملاحظه نمائید چه چیز شما را از او مانع و مشغول می کند، اگر عاقلی!
 
و به جهت تسهیل این معنی چند چیز دیگر به سر کار بنویسد بلکه از آنها استعانتی بجوئی:
اول بعد از تصحیح تقلید یا اجتهاد مواظبت تامه به فرائض خمسه و سائر فرائض در احسن اوقات؛
و سعی کردن که روز به روز خشوع و خضوع بیشتر گردد؛
و تسبیح صدیقه طاهره صلوات الله علیها بعد از هر نماز؛
و خواندن آیه الکرسی کذلک ؛
و سجده شکر و خواندن سوره یس بعد از نماز صبح؛
و واقعه در شبها؛
و مواظبت بر نوافل لیلیه؛
و قرائت مسبّحات در هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در شفع و وتر و استغفار هفتاد مرتبه در آن و ایضاً بعد از صلاة عصر؛
و این ذکر را بعد از صلوات صبح و مغرب یا در صباح و عشاء ده دفعه بخوانید: لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم.
مدتی به این مداومت نمائید بلکه حالی رخ دهد که طالب استقامت شوید إن شاء الله تعالی.

http://www.hawzah.net/

معرفی کتاب

 
 

آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت، از جمله موضوعات «علوم تربیتی» است که نقش ویژه آن در سعادت و معرفت آدمی بر کسی پوشیده نیست. در روزگاری که حجم وسیع پژوهش ها و آثار مدون اندیشوران غربی و غیرمسلمان در دسترس قرار گرفته است، این بحث بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد، تا جایگاه رفیع آرای تربیتی - اخلاقی متفکران اسلامی شناخته شود.

بی شک شناخت و بررسی هر رشته علمی در پرتو «نگاه تاریخی» به آن است تا زوایای نهان آن شاخه علمی و نقاط تاریک آن، آشکار شود و سیر تحول و تطور آن نمایان گردد. در این راستا «پژوهشگاه حوزه و دانشگاه» -که بیش از دو دهه از فعالیت های پربار آن می گذرد- این رسالت مهم را بر عهده گرفته است، تا در ساحت آن، تطوّر اندیشه اسلامی و جایگاه مراحل تکون و تحول فرهنگ و معرفت مسلمانان و آرای تربیتی - اخلاقی متفکران مسلمان را آشکار سازد.

این مجموعه به روش توصیفی، آرای اندیشمندان مسلمان را بر پایه ملاک هایی- مانند برجستگی علمی و داشتن اثر مکتوب اخلاقی و تربیتی- محور بحث و بررسی قرار می دهد. ویژگی این آثار از این قرار است:

* فراگیری مجموعه نسبت به گرایش ها و نحله های گوناگون فکری

* ترتب و تسلسل تاریخی

* استناد به منابع اصیل و دست اول

* جمع آوری اندیشه های هر متفکر از همه آثار او و نظام بخشیدن به آن.

این مجموعه، تحت نظر حجت الاسلام و المسلمین علیرضا اعرافی تهیه شده و دانشمندان بررسی شده در آن به این شرح هستند:

جلد یکم: جاحظ، ابن سحنون، فارابی، قابسی، اخوان الصفا، ابن سینا ( صفحه)

(نویسندگان این جلد: محمد فتحعلی خانی، علیرضا فصیحی زاده و علی نقی فقیهی)

جلد دوم: مسکویه، سهروردی (شیخ اشراق)، خواجه نصیرالدین طوسی، مولوی ( صفحه)

(نویسندگان این جلد: محمد بهشتی، مهدی ابوجعفری و علی نقی فقیهی)

جلد سوم: محمد غزالی ( صفحه)

(نویسنده: بهروز رفیعی)

جلد چهارم: سعدی، ابن خلدون، علامه مجلسی، ملامهدی نراقی و ملااحمد نراقی ( صفحه)

(نویسندگان: محمد بهشتی، مهدی ابوجعفری و علی نقی فقیهی)

جلد پنجم: فیض کاشانی ( صفحه)

(نویسنده: محمد بهشتی)

انتشارات سمت، جلد نخست این مجموعه را در سال به چاپ رساند و هر جلد، تا کنون چندین بار به چاپ رسیده است. گفتنی است جلد سوم و جلد پنجم به عنوان کتاب برگزیده سال جمهوری اسلامی ایران، شناخته شده اند.

همچنین علاوه بر کاربردهای آموزشی و علمی، این تحقیق دارای کاربردها و آثار نظری و تحقیقی است که می تواند زمینه ای فراهم آورد تا در آینده «سیر تحول» اندیشه های تربیتی متفکران مسلمان و مراحل تطوّر و ارتباط تاریخی اندیشه های هر یک بازشناسی شود؛ همچنین مقدمه ای است بر طبقه بندی «مکاتب تربیتی» در تاریخ اسلام و نقد و تحلیل آن ها. از سوی دیگر این دسته از پژوهش ها برای استنباط «نظام تربیت اسلامی» نیز راه گشا و مساعد است و علاوه بر آن، شناخت تاریخ تفکرات تربیتی و نیز سیاسی و اجتماعی هم می تواند عاملی برای شناخت تاریخ فکر و تمدن اسلامی باشد.

اسرار الصلوة

غایت آرزوی ما چیست؟ تلاش روزانه مان برای رسیدن به چه هدفی است؟ اگر رستگاری در پرتو انجام بهترین عمل، نیت هر روزه ماست، پس چگونه است که بارها در طول روز به آن خوانده می شویم؛ ولی با کمترین انگیزه ها به سمت آن می رویم؟

«حَی عَلَی الْفَلاحِ» و «حَی عَلی خَیرِالْعَمَلِ» پیامی است که برای هر نماز بارها تکرار می شود، تا بیش از پیش یادآور بهترین ها باشد. خوشا به سعادت افرادی که دچار حجاب روزمر گی و کم معرفتی، نیستند و این پیام معنوی را درک می کنند.

اولیای خدا، طبیب دردهای روحی اند و بهترین نسخه های شفا نزد آن هاست. و چه بهتر که این طبیب میرزا جواد آقا ملکی تبریزی باشد که نسخه ای به غایت نغز و گران سنگ پیچیده است؟!

مکتوب نفیس این عارف صاحبدل «اسرار الصلوة» نام دارد که تا عمق روح انسان اثر می کند و آدمی را به فکر وامی دارد تا بیش از گذشته، معنای فلاح و رستگاری را به او بنوشاند. چگونه چنین نباشد؛ در حالی که دربارة این عالم ربّانی چنین نقل شده است:

«آن مرحوم، شب ها که برای تهجد برمی خاست، مدتی در رخت خواب ضمن اجرای دستورات و آداب برخاستن از خواب -از قبیل سجده و دعا- گریه می کرد. سپس به صحن منزل می آمد و به اطراف آسمان نگاه می کرد و آیات «إِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الأرْضِ…» را می خواند و سر به دیوار می گذاشت و مدتی گریه می کرد. آن گاه برای وضو آماده می شد و در کنار حوض می نشست و مدتی گریه می کرد. پس از وضو ساختن چون به مصلایش می رسید و مشغول تهجّد می شد، دیگر حالش خیلی منقلب می شد. ایشان گریه های طولانی در نمازها و مخصوصاً قنوت ها داشته تا آنجا که بعضی ایشان را جزء بکّائین عصر به شمار آورده اند.»1

چنین کسی آن گاه که از نماز و راز و نیاز با معبود بی نیاز سخن بگوید، سخنش در دل اثرگذار خواهد بود.

اسرار الصلوة، کیمیایی است بی نظیر در آداب نماز و عبادات که ارکان، واجبات و مستحبات و احکام آن را به گونه ای بدیع مطرح نموده و درلابه لای آن -با استفاده از آیات و روایات- اسرار باطنی و راز و رمز بندگی را بیان کرده است. شاید یکی از ویژگی های این اثر که آن را از دیگر آثار متمایز می کند، جامع بودن همراه با شیوایی و روانی بیان مطالب است که گستره مخاطب آن را بیشتر از سایر آثار کرده است.

این کتاب از دو بخش «اسرار طهارت» و «درباره نماز» تشکیل شده که ذیل آن، ابواب و فصول مختلفی آمده است.

بخش اول (اسرار طهارت) از پنج باب تشکیل شده است؛ باب اول: تفکر، باب دوم: درباره تخلّی (آداب و احکام، پندهای طهارت)، باب سوم: وضو (آداب ظاهری، فضیلت و اوقات مسواک زدن، تیامن[=آغاز کردن از راست]، پندهای وضو، توبه و اسرار آن و دیگر حکایات اخلاقی) باب چهارم: اقسام طهارت (غسل، حمام، نظافت، عطر، تیمم و…) باب پنجم: سایر مقدمات نماز (لباس نمازگزار، مستحبات آن، اوقات نماز، اوقات شریفه، روز عید، روزهای اختصاص یافته به معصومان علیهم السلام، مکان نماز).

بخش دوم (درباره نماز) از سه باب و فصول مختلف تحت آن تشکیل شده است؛ باب اول: تأملات پیش از نماز (تفکر درباره نماز، آیات اشاره کننده به معنای حقیقی نماز، روایات شرح حالات نماز معصومان علیهم السلام، حضور قلب در نماز)، باب دوم: اعمال پیش از نماز (روی نمودن به قبله، درباره خوف و رجا، هراس از بدفرجامی، رجا و حقیقت آن، اسباب رجا، قیام و ایستادن، نیت، اذان و اقامه)، باب سوم (افعال و اسرار نماز، تکبیر و قیام، قرائت، تفسیر سوره فاتحه، تفسیر سوره توحید، درباره رکوع، درباره سجده، قنوت و تشهد، تعقیبات نماز، نماز شب و نماز جماعت).

مؤلف در فصول پایانی، از نماز شب و تهجد می گوید. مؤلف گران قدر در سطری می نویسد:

من خدا را شاهد می گیرم که از متهجّدین[= شب زنده داران] کسی را می شناسم که در اوائل امرش می شنید که کسی او را برای نماز شب با لفظ «آقا» بیدار می کند.2

برخی گفته اند: این گفتار را مرحوم میرزا جواد آقا ملکی در باره حالات خود بیان فرموده و برای رفع شائبة خودستایی، آن را بر حالات کسی دیگر حمل کرده است.

پی نوشت ها:

1. این مطلب را مرحوم آیت الله فهری از قول مرحوم حجت الاسلام یزدی نقل کرده است.

2. اسرارالصلوة، ص 345.

حکایت صاحبدلان

 

 
 

عبادت عاشقانه

وقتی راز و نیاز و عبادت اولیای الهی توصیف می شود، انسان خود را در زیر بارش رحمت الهی احساس می کند و معنای این کلام گوهربار «عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحینَ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ» را با تمام وجود درک می کند و اینک نمونه ای از این باب:

آیت الله آقا نجفی قوچانی رحمه الله در کتاب حیات الاسلام می نویسد:

مرحوم آیت الله آخوند خراسانی در دو وقت صبح و مغرب، نماز جماعت اقامه می کرد و نوافل شبانه روزی، از آن جناب فوت نمی شد؛ لکن نه صرف ادای تکلیف باشد، بلکه روح جذبه حق از عباداتش هویدا بود.

یکی از همسایگان آن جناب می گفت: «بام خانه ما متصل به بام منزل ایشان بود و ایشان در سجده، سوز وگداز و ناله ای داشتند که هر قسی القلبی می شنید، محال بود منقلب نشود».1

انس بی نظیر

آیت الله بهجت رحمه الله:

آقا میرزا مهدی شیرازی، در ایام ماه رمضان، در فصل هایی که شب ها بلند بود، تا صبح در حرم امام حسین علیه السلام، یک ختم قرآن می کرد و در فصل هایی که روزها بلند بود، در روز یک ختم قرآن در حرم داشت.2

نیز در این باره فرموده اند:

در میان حافظان قرآن در این نزدیک ها نشنیده ام که کسی مثل آقای [میرزا سید مهدی] شیرازی باشد، که در سامرا و در یک ماه رمضان، شبانه روزی، یک ختم قرآن می کرد. ایشان نماز صبح را در حرم عسکریین علیهما السلام می خواند و بعد از فریضة صبح به منزل نمی رفت؛ بلکه تلاوت قرآن را شروع می کرد و از حرم بیرون نمی آمد، مگر برای تطهیر و تجدید وضو، و بدین ترتیب در یک روز یا یک شب در اَطْوَلُ الْوَقتَین (از شب تا سحر یا از صبح تا شام) قرآن را ختم می کرد و تمام را از حفظ می خواند. بنده به یاد ندارم که شخص دیگری هم این طور بوده باشد.3

پی نوشت ها:

1. مرگی در نور، ص 395-394؛ نقل در: سیمای فرزانگان، رضا مختاری، قم بوستان کتاب،1386، ص 143 (با اندکی تصرف).

2. زمزم عرفان، محمد محمدی ری شهری، دارالحدیث، قم، اول، 1389، ص 36 و یادداشت شماره 31 بند 3.

3. همان، ص 36؛ در محضر آیت الله بهجت، ج 1، ص 136.

نامه های ره نما

 
 

نامه مرحوم بیدآبادی به مرحوم میرزای قمی

اشاره

این نامه، یکی از مهم ترین نامه هایی است که حکیم الهی، مرحوم آیت الله آقا محمد بیدآبادی -از علما و عرفای بزرگ سده دوازدهم و سیزدهم هجری- در سیر معنوی نگاشته و به همین سبب «آداب سیر و سلوک» نامیده شده است. مخاطب این نامه، عالم ربانی و فقیه و اصولی بزرگ و نام آشنای سده سیزدهم، میرزا ابوالقاسم قمی رحمه الله1 است. میرزای قمی، از ارادتمندان و مشتاقان محضر حکیم بیدآبادی بوده است. هنگامی که وی قصد زیارت عتبات عالیات را داشته، از مرحوم بیدآبادی تقاضای رساله ای در سلوک می کند و استاد نیز رساله حاضر را در جواب وی می نگارد. چون مخاطب مرحوم بیدآبادی، فقیه بزرگ و آگاهی مانند میرزای قمی بوده، نامه را به عربی نگاشته و در آن، عصاره اندیشه ها، و نظرات خویش در این باره را بیان کرده است.2

به دلیل طولانی بودن این نامه، علاوه بر حذف بخش هایی از آن، نامه را طی دو شمارة نشریه ارائه می کنیم. همچنین برای استفادة بیشتر خوانندگان ارجمند هم متن عربی نامه را آورده ایم و هم ترجمة آن را.

در این نامه، مرحوم بیدآبادی طی خطبه ای مفصل، ابتدا به حمد و ثنای الهی می پردازد و سپس می نویسد: 3

1.فأقولُ امتثالاً لأمرک یا أخی فی الله:

مثلک یعلم بالضرورة أنّ الإخلاد إلی أرض المادّة و ازدیاد التثاقل بالانکباب علی لوازم الطبیعة الجسمانیة و الاشتغال باستیفاء اللذّات الحسیه و المشتهیات البهیمیة و السَبُعیة؛

2. بل صرف تمام أوقات العمر فی تدریس العلوم الرسمیة و ترک طریق التصفیة بالریاضات الشرعیة و تقلید الآباء و المشایخ فی المسائل الأصلیة و الفرعیة من موانع العروج إلی سماء المعارف الحقیقیة و النفس الأمریه؛

3. فخُذ من العلوم المتعارفة الرسمیة أحسنها، بقدر الضرورة مع المجانَبَة عن المراء و المجادلة الممرضة؛

4. ثمّ اشتغل بتلطیف السّر؛ فإنّ العلم لیس بکثرة التعلّم، إنما هو نور یقذف فی القلوب المستعدّة للإفاضة، بل العلم مجبولٌ فی القلوب، تأدّب بالآداب الروحانیة تجده؛

5. و الجوع سحابُ یمطر الحکمة، و من أخلص لله أربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه؛

6.و سید علوم اهل بیت علیهم السلام نَکت فی القلوب و قَرع فی الأسماع4 و العلم ما یحدث یوماً و لحظةً فلحظةً؛

7. فارفض عنک رسوم العادة و لازم طریق أهل الشهادة الطالبین للحقائق، لأنّ لکلّ حقًّ حقیقةً،.. .؛

8. و إیاک و الاغترار بالظاهر، لأنّ لکلّ آیةٍ ظهراً و بطناً و حدّاً و مطلعاً؛

9. و کن من الزاهدین فی الدنیا و ما فیها؛ لأنّها دار غرور الإنس و الجان و حیاتها لهوٌ و لعبٌ بنصَّ القرآن، فذرها… و شمّر مثل الرجال فی طلب الآخرة و هی الحیوان عند أهل العرفان؛

10. و ما الدنیا؟ هل هی إلاّ طعام أکیلة5 أو ثوب لبیسة او إمرأة أصبتها و هی عند أهل اللبّ فی الظلال.

11. و اتّقِ الله حق تُقاته ما استطعت و اطلب الإعانة من الله وجاهد أوّلاً فی سبیل الله ثمّ فی الله، لأن الثانی سبب الوصول کما أشار إلیه قوله سبحانه:

12. «اَلَّذِینَ جَاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»6

13. ورَمَزَ الیه قول سجاد علیه السلام: «مَنْ وَفا بِعَهْدِکَ وَ تَعِبَ نَفْسَهُ فِی ذلِکَ وَ أجْهَدَها فِی مَرْضاتِکَ فَأهْلٌ للبِشارَة».7 إذ لیس لأهل الإخلاص فی النشأة العنصریة من خلاصٍ إلاّ بإفناء بقایا الوجود و تسلیم الأمر کلّه إلی ولی الإحسان و الجود؛

14. فتقرّبْ إلیه بالنوافل، حتی یکونَ الحقّ بصرک و سمعک، فتکون من الرجال السابقین الذین صَدَقوا ما عاهدوا الله علیه وادّوا الأمانات إلی أهلها و ردّوا إلی الله مولیهم الحقّ، فإنّ لِلّه أولیاءً تحت قبائه لایعرفهم غیره.

15. و إن لم تستطع و لن تستطیعَ إلاّ بمعونة توفیقٍ و تجریدٍ و احتمال مشقّةٍ شدیدةٍ، فلازم طریقة أصحاب الیمین،

16. «أکْثَرُ أهْلِ الْجَنَّةِ الْبُلْهُ» القانعون بجوار خیرات الحسان و بطواف جواری و غلمان عن روضة رضوان الجمال و خلد مقعدِ صدقٍ عند ملیکٍ8 متعالٍ؛

1.پس در مقام امتثال امر تو[مبنی بر نگاشتن یک دستورالعمل سلوکی] می گویم:

ای برادر ایمانی! شخص فهیمی مانند جناب عالی به خوبی واقف است که توجه و دلبستگی به دنیا و علاقه به ماندگار شدن در آن و بند و بارهای گران بر نفس نهادن، با روی آوردن به ابزار طبیعی و جسمانی و مشغول شدن به لذت های نفسانی و خواهش های پست حیوانی، مانع از رشد و ترقی و رسیدن به مرتبة والای معارف حقیقی و الهی هستند.

2. بلکه بالاتر از آن، صرف کردن تمام لحظات عمر در تدریس علوم رسمی و چشم پوشی از طریقة تهذیب و تزکیة نفس با ریاضت های شرعی، و تقلید از پدران و استادان در مسائل اصلی و فرعی نیز مانع از عروج به آسمان معارف حقیقی و رسیدن به واقعیات هستی است.9

3. پس، از میان علوم رسمی، بهترینِ آن ها را برگیر و از آن نیز تنها به اندازه ای که مورد نیاز و لازم است فرا بگیر و از جدل و مناقشه در تحصیل علم که موجب بیماری [روح و قلب] است، بپرهیز.

4. بعد از آن [که از علوم لازم به اندازة نیاز، تحصیل کردی] به پاکسازی قلب و باطن بپرداز؛ زیرا علمِ[حقیقی] وابسته به یادگیری فراوان نیست؛ بلکه آن، نوری است که بر قلب ها و دل های مستعد که صلاحیت افاضة آن را داشته باشند می تابد؛10بلکه نهاد دل ها و قلب ها با علم، سرشته شده است. به آداب شایستة الهی آراسته شو تا آن را بیابی.11

5. گرسنگی، ابری است که حکمت و معارف از آن فرو می ریزد. هرکس چهل شبانه روز برای خدا اخلاص ورزد، چشمه های حکمت از قلبش [می جوشد و] بر زبانش جاری می شود.

6. والاترین علوم اهل بیت علیهم السلام آن است که بر قلب ها الهام گردد و بر گوش ها القا شود. علم آن است که لحظه به لحظه و روز به روز حادث می شود و پدید می آید.12

7. پس گرد و غبار رسوم و عادات را از خود بزدای و راه و روش اهل شهود و جویندگان حقیقت را در پیش گیر؛ زیرا هر چیزی را حقیقت و ظاهری [و مغز و پوسته ای] است….

8. بر حذر باش که فقط ظواهر آیات را بگیری و فریفتة آن شوی؛ چون برای هر آیه از کلام الهی، ظاهری است و باطنی و حدّی است و مطَّلعی.13

9. به دنیا و زینت های آن، بی رغبت باش؛ زیرا دنیا، جایگاه فریفتگی و خودنمایی انس و جن است و حیات آن به تصریح قرآن کریم بازیچه و سرگرمی است؛ پس آن را برای اهلش رها کن.. .و مردانه در طلب آخرت و حیات بکوش که نزد اهل معنا، زندگی حقیقی و دائمی و واقعی، در سرای بازپسین است.

10. دنیا چیست؟! آیا جز لقمة غذایی است که خورده می شود یا تکه لباسی است که پوشیده می شود یا همسری است که به نکاح در می آید و همة این ها نزد صاحبان عقل، در سایة است [و اموری حقیقی و قابل اعتنا نیست].

11. آنچه در توان داری، تقوای الهی را آن چنان که در شأن اوست پاس دار و از او یاری بخواه و مجاهدت کن، اولاً در راه خدا و سپس برای خدا؛ چون جهاد برای خدا، سبب رسیدن به مقصد می باشد؛ همان طور که خدای تعالی خود در قرآن فرمود: «آنان که برای ما جهاد می کنند، آنان را بر راه های خودمان هدایت می کنیم».

12. امام سجاد علیه السلام نیز در این دعا به آن اشاره فرموده: «الهی! آن کس که به عهد و پیمان تو وفا کرده و خود را در آن به سختی و مشقت انداخته و برای جلب رضای تو کوشش نموده، سزاوار بشارت است».

13. و [سرّ آنکه جهاد برای خدا موجب نیل به مرام و مقصد است این است] چراکه بندة مخلص را بدون فنای تمامی وجود و تسلیم نمودن امور به ولی خود، راه نجات دیگری در این دنیای مادی متصور نیست.

14. به وسیلة نواقل، به خدا تقرّب بجو، تا آنکه حق، چشم و گوش تو شود14و در زمرة مردان پیشروی باشی که بر پیمان و عهد خود با خدا وفادار مانده اند.

15. و امانات را به صاحب آن برگردانده، به سوی خدای خویش- که سرور و مولای حقیقی آنان است- بازگشته اند. خداوند در تحت لوای خود، اولیایی دارد که [ناشناسند و] کسی غیر خدا آنان را نمی شناسد.

16. اگر بر این اندازه قادر نبودی- که البته بدون کمک توفیق الهی و قطع تعلقات و تحمل سختی های طاقت فرسا قادر نخواهی بود- پس راه اصحاب یمین را در پیش گیر [که در حدیث وارد شده است]: «بیشتر بهشتیان، کم خردند.» [به این دلیل] که به جای بهشت رضوان جمال الهی و ابدیت جایگاه صادق و پر از سرور نزد پادشاهی بلند مرتبه، به هم جواری با زیبارویان بهشتی و خدمتگزاری کنیزان و غلمان آن اکتفا کرده اند.15

ادامه دارد…

حکیمانه

توصیه در ماه میهمانی

امام خمینی قدس سره: اگر با پایان یافتن ماه مبارک رمضان، در اعمال و کردار شما هیچ گونه تغییری پدید نیامد و راه و روش شما با قبل از ماه صیام فرقی نکرد، معلوم می شود روزه ای که از شما خواسته اند، محقق نشده است.

اگر دیدید کسی می خواهد غیبت کند، جلوگیری کنید و به او بگویید: «ما متعهد شده ایم که در این سی روز ماه مبارک رمضان، از امور محرمه خودداری ورزیم» و اگر نمی توانید او را از غیبت باز دارید، از آن مجلس خارج شوید. ننشینید و گوش کنید. باز تکرار می کنم تصمیم بگیرید در این سی روز ماه مبارک رمضان، مراقب زبان، چشم، گوش و همه اعضا و جوارح خود باشید.

توجه بکنید که به آداب ماه مبارک رمضان عمل کنید، فقط دعا خواندن نباشد، دعا به معنای واقعی اش باشد.16

حکیمانه

دریای رحمت

آیت الله ناصری حفظه الله: شب های ماه مبارک رمضان، وقت بایگانی کردن پرونده هاست. هر روز هنگام افطار، خداوند یک میلیون نفر را می آمرزد.17 سر سفره افطار توجه داشته باشید یکی از دعاهای مستجاب، دعای روزه دار به هنگام افطار است.18 برای امام زمان، خودتان، پدر و مادر، فرزندان، رفقا، دوستان، عزیزانتان و همه مسلمانان و مسؤولان دلسوز مملکت دعا کنید. تو، لب دریا هستی، هم برای خودت بردار، هم برای دیگران. چرا فقط یک جرعه خودت می خوری و می روی؟ حالا که دعایت مستجاب است، برای همه دعا کن.

پی نوشت ها:

1. میرزا ابوالقاسم گیلانی معروف به میرزای قمی(1150-1321ق) صاحب کتاب قوانین الاصول. مزار او در قبرستان شیخان قم، پیوسته زیارتگاه ارادتمندان و حاجتمندان است.

2. تذکرة السالکین، علی صدرایی خویی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی،1390،ص36.

3. همان،ص73-88. با اندکی تصرف در ترجمه.

4. اشاره دارد به حدیثی که مفضل به نقل از ابی الحسن علیه السلام: عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلام رُوِّینَا عَنْ أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام أنَّهُ قَالَ إِنَّ عِلْمَنَا غَابِرٌ وَ مَزْبُورٌ وَ نَکتٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ فَقَالَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَا تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنَا وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَمَا یأْتِینَا وَ أَمَّا النَّکتُ فِی الْقُلُوبِ فَإِلْهَامٌ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِی الْأَسْمَاعِ فَأَمْرُ الْمَلَک. ترجمه: مفضل بن عمر گوید: به ابو الحسن علیه السلام گفتم: از امام صادق علیه السلام برای ما روایت شده است که فرموده: علم ما یا راجع به گذشته است و یا ثبت شده است و یا انداختن در دل و اثر کردن در گوش است، فرمود: راجع به گذشته یعنی آنچه در امور پیشین می دانیم و ثبت شده، یعنی آنچه بیاید و اما انداختن در دل، الهام است، و اثر کردن در گوش: از امر فرشته است.( کافی(ط - الإسلامیة)، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، دارالکتب الإسلامیة، تهران، چهارم، 1407 ق، ج1، ص264.)

5. در کتاب تذکرة السالکین این چنین [أکلیه] آمده است؛ ولی به نظر می رسد، «أکیله» به معنای مأکول (خورده شده) صحیح باشد.

6. سورة عنکبوت: 69.

7. الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة (ط - الحدیثة)، علی بن موسی بن طاووس، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، اول، 1376ش، ج 2، ص 96.

8. اشاره است به آیه: «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر: در جایگاهی که همه قرب و نعمت و سرور و بقا است، قرب مالکی مقتدر». سوره قمر: 55.

9. معلوم است که در این کلام مرحوم آیت الله بیدآبادی، تقلید در فضایی خاص، نکوهش شده است و آن صرف تمام عمر در علوم ظاهری و چشم پوشی از تهذیب است. در چنین فضایی، تقلید از پدران و اساتید، نکوهیده است؛ اما واضح است که تقلید در امور مطلوب و معقول، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه از دستورات دینی است.

10. اشاره به حدیثی است که در بحارالانوار، ج1، ص225 به این صورت نقل شده است: «لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی»«لیس العلم بکثرة التعلم بل هو نور یقذفه فی قلب مَن یشاء؛ علم به فزونی درس و تحصیل نیست؛ بلکه آن نوری است که خداوند در قلب هر کس که بخواهد می افکند».

11. از بعضی پیامبران نقل شده است که خطاب به پیروان خود چنین فرمود:. .. لا تَقُولُوا الْعِلْمُ فِی السَّماءِ مَن ینْزِلُ بِهِ؟ وَ لا فِی تُخُومِ الأرْضَ مَنْ یصْعَدُ بِهِ؟ وَ لا مِنْ وَراءِ الْبِحارِ مَنْ یعُبُرُ بِهِ، الْعِلْمُ مَجْعولٌ فی قُلُوبِکُمْ تَأدَّبُوا بَینَ یدَی بِآدابِ الرُّوحانیینَ وَ تَخَلَّقُوا بِأخْلاقِ الصِّدیقینَ اُظْهِرَ الْعلمُ مِنْ قُلُوبِکُمْ؛ مگویید که علم در آسمان است و کیست که آن را از آسمان فرو بیاورد؟ مگویید که علم در اعماق زمین است و کیست که آن را بیرون بیاورد؟ مگویید که علم در آن سوی دریاهاست و کیست که آن را از دریاها به این سو بیاورد؟ بلکه علم در دل خود شما نهفته است. نزد من به آداب روحانی و اخلاق صدیقان تربیت شوید تا علم را از درون شما آشکار سازم. (مصباح الهدایه، عزالدین محمود کاشانی، ص60). علی صدرایی خویی.

12. اشاره به حدیثی که در اصول کافی، کتاب الحجه، باب جهات علوم الائمه علیهم السلام وارد شده است: «عن أبی الحسن موسی علیه السلام قال: مَبْلَغُ عِلْمِنا عَلی ثَلاثَةِ وُجُوهٍ: ماضٍ وَ غابِرٍ وَ حادِثٍ، فَأمّا الماضی فَمُفَسَّرٌ وَ أمّا الغابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أمّا الحادِثُ فَقَذَفَ فِی القُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الأسْماعِ وَ هُوَ أفْضَلُ عِلْمِنا وَ لا نَبِی بَعْدَ نَبینا؛

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: علم ما به سه جهت رسایی دارد: گذشته و آینده و پدید شونده؛ اما گذشته برای ما تفسیر شده است و اما آینده نوشته شده و اما پدید شونده از راه الهام به دل و تأثیر در گوش باشد و آن بهترین دانش ماست و پیغمبری بعد از پیغمبر ما نیست. (اصول کافی، با ترجمة مصطفوی، ج1، ص393).

13. اشاره به حدیثی که در مقدمه چهارم تفسیر صافی از حضرت علی علیه السلام نقل شده است: «ما مِنْ آیةٍ إِلّا وَ لَها أرْبَعَةُ مَعانٍ: ظاهِرٍ وَ باطِنٍ وَ حَدٍّ وَ مُطَّلِعٍ، فَالظّاهِرُ التَّلاوَةُ وَ الباطِنُ الفَهْمُ وَ الْحَدُّ هُوَ الأحْکامُ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ وَ الْمُطَّلِعُ هُوَ مُرادُ اللهِ مِنَ الْعَبْدِ بِها؛ هیچ آیه ای [از آیات قرآن] نیست، مگر اینکه چهار معنا دارد: ظاهر و باطن و حدّ و مطّلع. پس [منظور از] ظاهر، تلاوت آن است و باطن، فهم آن و حد، دانستن احکام حلال و حرام است و مطلع، همان چیزی است که خدا به واسطه این آیه از عبدش خواسته است.

14. اشاره به حدیثی است که در وسائل الشیعه(ط آل بیت)، ج4، ص72 نقل شده: عن ابی جعفر علیه السلام - فی حدیث- اِنَّ الله جَلَّ جَلالُه قالَ: و… إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّی اُحِبَّهُ، فَإِذَا أحْبَبْتُهُ کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ، وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَألَنِی أعْطَیتُه؛. .. بنده من با نمازهای نافله چنان مقرّب درگاه من می شود تا اینکه او را دوست می دارم. وقتی او را دوست داشتم، گوش او، چشم او و زبان و دست او می شوم. اگر دعا بکند، اجابت می کنم و اگر چیزی بخواهد، عطا می نمایم.

15. این حدیث با عبارت مختلف نقل شده است در بحارالانوار، ج5، ص128 آمده است: « أکْثَرُ اَهْلِ الْجَنَّةِ الْبُلْهُ» و در ج 70، ص9 آمده است: «دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأیتُ أکْثَرَ أهلِها البُلْه». در تفسیر «بلهاء» اختلاف شده، بر فرض صحت سند حدیث، تفسیری که مرحوم بیدآبادی در متن برای آن ذکر نموده قریب به واقع به نظر می رسد و آن اینکه منظور از « بلهاء» در حدیث، کسانی هستند که در عبادات و طاعات خود مقصودی جز رسیدن به نعمت های مادی الهی در نظر ندارند و در حقیقت عبادات را نوعی داد و ستد برای رسیدن به نعیم بهشتی قرار داده اند.

16. برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 8.

17. روضة الواعظین، ج2، ص347.

18. شهاب الاخبار، ص362.

شیطان شناسی

آشنایی با شیطان، اهداف و سیاست های او در رویاروی با انسان

دام های شیطان

شیطان برای فریب افراد مختلف، به فراخور حال آنان از ابزار و روش های متنوعی استفاده می کند. مهم ترین ابزار شیطان برای گمراه کردن انسان ها را می توان این گونه برشمرد:

1.زینت گری و صحنه پردازی

از مهارت های اصلی و کلیدی شیطان، تسویل یا صحنه پردازی است. نفس سرکش، در برآوردن نیازهای زشت خود، اشتیاق کامل دارد و برای این منظور، لعاب آراستگی برآن ها می کشد، تا برای طبع انسان، خوشایند شود.1 آرایش گری های شیطان2 را می توان در دو عرصه مشاهده کرد:3

الف. زینت امکانات دنیا

انسان در این دنیا امکاناتی دارد که اگر به آن ها به دیدة ابزار و وسیله بنگرد، می تواند آن ها را نردبان رشد و ترقی خود قرار دهد؛ اما اگر به این ابزار، دل ببندد و آن ها را هدف زندگی خود بداند، از مسیر اصلی خلقت منحرف شده، در مسیر مورد نظر و مطلوب شیطان قرار می گیرد:

زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِک مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛4

دوستی خواستنی ها [ی گوناگون ] از زنان و پسران و اموال فراوان -از زر و سیم و اسب های نشاندار و دام ها و کشتزار[ها]- برای مردم آراسته شده؛ [لیکن ] این جمله، مایه تمتّع زندگی دنیاست و [حال آنکه ] فرجام نیکو نزد خداست.

علامه طباطبایی رحمه الله مفسر گران قدر قرآن در ذیل این آیه شریفه می فرماید:

اگر بنا باشد این فریب را مستند به کسی بدانیم، باید بگوییم که مستند به شیطان است؛ هم چنان که خود خدای تعالی فرمود:«وَ زَینَ لَهُمُ الشَّیطانُ ما کانُوا یعْمَلُونَ».5

و نیز فرمود: «وَ إِذْ زَینَ لَهُمُ الشَّیطانُ أَعْمالَهُمْ»6 که هر دو آیه، این فریبکاری ها را به شیطان نسبت می دهد.

ب. آرایش اندیشه ها و پندارهای باطل، و رفتارهای زشت

یکی از ابزارهای مورد استفاده شیطان در راستای تأثیر بر نفوس انسانی، آمیختن حق و باطل و تباه کردن حقایق است، تا از این طریق بتواند بر افکار انسان ها مسلط شود و اصول و اعتقادات آنان را در هم بریزد.

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

بار خدایا! اگر شیطان، آدمیان را نفریفته و از طاعت تو باز نداشته بود، هیچ گنه کاری جامة جان را به گناه نمی آلود، و اگر باطل را در چهره حق جلوه نمی داد، هیچ گم گشته ای راه تو گم نمی کرد.7

2.غرایز و شهوت

از مهم ترین سلاح های شیطان برای گمراه کردن بشر، بهره برداری از شهوت جنسی و میل به غرایز است. شیطان از راه غریزه جنسی به انسان ها نفوذ کرده، و تیرش را به هدف می زند. پس از اینکه انسان را از راه مستقیم منحرف کرد، هر طور بخواهد و بتواند، با او رفتار می کند. در این هنگام است که فرد به مثابه یکی از ابزار و ایادی شیطان درآمده، خدمت گزار او می شود. تا هنگامی که انسان، اسیر میل جنسی خود باشد، شیطان به راحتی او را فریب می دهد.8

اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمودند:

فتنه ها در سه چیز است: محبت زنانِ[نامحرم] و آن شمشیر شیطان است، خوردن شراب و آن تله شیطان است، محبت دینار و درهم و آن، تیر شیطان است. پس هر کس زنان[نامحرم] را دوست داشته باشد، از زندگی خود سودی نمی برد و هر کس شراب را دوست داشته باشد، بهشت بر وی حرام است و هر کس دینار و درهم را دوست داشته باشد، دنیا را پرستش کرده است.9

3-.سرگرمی به آرزوهای دور و دراز

از جمله اعترافات شیطان در برابر خداوند، تلاش او برای سرگرم کردن انسان ها با آرزوهای طولانی است. قرآن کریم در این باره می فرماید:

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّینَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیبَتِّکنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللهِ وَ مَنْ یتَّخِذِ الشَّیطانَ وَلِیا مِنْ دُونِ اللهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً *یعِدُهُمْ وَ یمَنِّیهِمْ وَ ما یعِدُهُمُ الشَّیطانُ إِلاَّ غُرُوراً؛10

و گمراهشان می کنم و آرزومندشان می سازم و وادارشان می کنم، تا به عنوان تحریم گوشت حیوانات حلال گوشت، گوش آن ها را بشکافند و دستورشان می دهم که خلقت خدا را دگرگون سازند. [این است دعوت شیطان] و هر کس به جای خدا، شیطان را دوست بگیرد، زیانی آشکار کرده است. * [آری؛] وعده شان می دهد و آرزومندشان می کند و جز فریب به ایشان وعده نمی دهد.

طول امل یا همان آرزوی دراز زمینه ساز ورود انسان به مهالک و گناهان است11 و شخص را دچار قساوت قلب می کند،12مرگ را از یاد او برده،13 و زندگی اش را پر از رنج و ملال14و ذلت15 می کند، توفیق درک حقیقت ها را از انسان سلب نموده،16 او را از نعمت های الهی محروم می کند.17 از همه این ها مهم تر، انسان را در ارتکاب معاصی پا برجا و محکم کرده، با بیماری «تسویف» فرصت توبه را از او می گیرد؛ یعنی به امید فردایی که می آید و شما قرار است در آن توبه کنید، شما را از توبة فوری باز می دارد.18

4.ایجاد تفرقه

وحدت و همبستگی در هر مجموعه، از ضروریات بدیهی است. طبیعی است جناح و سپاه حق، آن زمان که قرار است در برابر شیطان بایستند و با او رودررو شوند، هرقدر وحدت و اتحاد آنان کاهش یابد، بر احتمال پیروزی شیطان و سپاهیانش افزوده می شود. این تفرقه و دودستگی، گاه در امور عقیدتی است که از آن به فرقه سازی یاد می شود، و گاه در امور سیاسی و اجتماعی که بسته به گروه ها، اجتماعات و مناطق مختلف، مصادیق متعددی می یابد.

این روزها عموم مسلمانان نه تنها در کشورهای گوناگون که در کشورهای خود نیز دچار تشتت و افتراق جدی هستند و به این مهم توجه ندارند که ثمره این تفرقه، تنها عاید دشمن قسم خورده ما، ابلیس می گردد. امام باقر علیه السلام در این باره می فرمایند:

راستی شیطان میان دو مؤمن، تا هنگامی که یکی از آنان از دین خود برنگشته باشد، آشوب گری می کند و چون چنین کنند[و از دین خود برگردند] به پشت خوابد و استراحت کند و سپس گوید: «کامیاب شدم»؛ پس خدا رحمت کند مردی که میان دو تن از دوستانِ ما الفت اندازد و آن ها را صلح دهد! ای گروه مؤمنان! با هم الفت گیرید و مهرورزی کنید.19

امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:

پیوسته تا دو مسلمان با هم قهرند، ابلیس شاد است و چون آشتی کنند، زانوهایش بلرزد و به هم بخورد و بندهایش از هم بگسلد و فریاد کشد: «ای وای بر من! که هلاک شدم». 20

درباره لزوم وحدت و اتحاد، مطالب بسیاری قابل طرح است که به سبب کمی مجال در اینجا به همین مقدار اکتفا می کنیم.

زمینه سازهای موفقیت شیطان

برخی اعمال و ویژگی های اخلاقی هستند که ورود شیطان به مملکت وجود آدمی را تسهیل و تسریع می کند که در اینجا برخی را با هم مرور می کنیم:

الف. اعمال زمینه ساز

1.دوری از تعقل و اندیشه

آیات و روایات فراوانی انسان را به تعقل، اندیشه و تدبر فراخوانده اند، ضمن نکوهش عدم تعقل،21 آن را ریشه بسیاری از گناهان معرفی می کنند.22 کسانی که عقل مدار نیستند در مواقع حساس و بحرانی، به سبب نداشتن روحیه تفکر، توانایی تفکیک حق از باطل را نخواهند داشت؛ لذا به سادگی دچار فتنه شده، مسیر شیطان را می پیمایند.

2.پیروی از هوای نفس

منشأ و سرآغاز فتنه ها، پیروی از هواهای نفسانی است. پیروی از هواهای نفسانی موجب می شود که نور عقل پوشیده شود و قدرت تشخیص حق از باطل از انسان سلب گردد. در روایات بسیاری از هوای نفس تعبیر به دشمن عقل23، ضد عقل24، آفت عقل25، فاسدکننده عقل26 شده است و مخالفت آن را موجب شفای عقل27دانسته اند. همچنین در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل است که فرمودند:

الْعَقْلُ وَ الشَّهْوَةُ ضِدَّانِ وَ مُؤَیدُ الْعَقْلِ الْعِلْمُ وَ مُزَینُ الشَّهْوَةِ الْهَوَی وَ النَّفْسُ مُتَنَازَعَةٌ بَینَهُمَا فَأَیهُمَا قَهَرَ کانَتْ فِی جَانِبِهِ؛28

عقل و شهوت، ضد همدیگرند. مؤید و یاری دهنده عقل، علم است و زینت دهندة شهوت، هوای نفس. این دو بر سر نفس انسان در جدالند؛ پس هر یک که پیروز شود، نفس آدمی در پی او می رود.

همچنین می فرمایند:

حِفْظُ الْعَقْلِ بِمُخَالَفَةِ الْهَوَی وَ الْعُزُوفِ عَنِ الدُّنْیا؛29

نگاهداری عقل به مخالفت با خواهش نفس و رو گردانیدن از دنیا است.

3-.تعصب های قومی- قبیله ای

در دوره کنونی تعصب های نابجا در قومیت گرایی، نژاد پرستی و ناسیونالیسم ظهور می یابد؛ بر این اساس، حق های بسیاری همچنان پایمال می شود و خون های بسیاری بر زمین ریخته می شود. وجود تعصب حزبی، قومی و قبیله ای باعث می شود انسان بی دلیل از حزب و قوم خود حمایت کند؛ هر چند در جبهه باطل قرار گیرد. این خوی، باعث می شود انسان، هم رتبة اعراب جاهلی باشد. امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند:

مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیةٍ، بَعَثَهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِیةِ؛30

هرکس در دلش به اندازه دانه خردلی تعصب جاهلی باشد، خداوند او را در قیامت با اعراب جاهلی محشور می کند.

4-.تقلید کورکورانه و پیروی جاهلانه

تقلید کورکورانه، گاه از گذشتگان است و گاه از معاصران. تقلید نابخردانه از پیشینیان و سنت گرایی های غیرعاقلانه،آدمی را از پیروی پیامبران بازداشته، زمینه سلطه ابلیس بر آدمیان و سوق تا جهنم را فراهم می سازد:

وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أنْزَلَ اللهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیطانُ یدْعُوهُمْ إِلی عَذابِ السَّعیرِ؛31

و چون به آنان گفته شود: « ازآنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید»، می گویند: « [نه؛] بلکه از آنچه که پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم». آیا هر چند شیطان آنان را به سوی عذاب سوزان فرا خواند؟

در دوره کنونی، فرهنگ جاهلی تبعیت از پیشینیان با عنوان تازه «پیروی از رسم و رسوم» در جامعه مشاهده می شود. در این زمانه، بسیاری از رسوم غلط در مراسم شادی و غم، رواج یافته است که مقابله با آن ها و تغییر فرهنگ مردم در این عرصه ها سخت و دشوار است.

تقلید کورکورانه را امروزه در شکلی نوین، در قالب غربزدگی و رسانه گرایی می توان مشاهده کرد. با این توضیح که همین قدر که مطلبی رنگ و بوی غربی بیابد و به خصوص اگر رسانه ای شود، بی هیچ تحقیق و بررسی مورد پذیرش عدة بسیاری قرار می گیرد.

5.لجاجت و جدال

یکی از عواملی که باعث می شود انسان به رغم داشتن علم و اطلاع، راه غلط را برگزیند و در نتیجه از شیطان تبعیت کند، لج بازی است. در این باره امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند:

موقعی که جوان نورسی را به سبب گناهانی که مرتکب شده است نکوهش می کنی، مراقب باش که بخشی از لغزش هایش را نادیده انگاری و از تمام جهات، مورد اعتراض و توبیخش قرار ندهی، تا جوان به عکس العمل وادار نشود و نخواهد از راه عناد و لجاج، بر شما پیروز گردد. 32

گاهی اوقات، مراء و جدال، انسان را به لجبازی می کشاند، تا حتی اگر به غلط هم شده، حرف خود را بتواند به کرسی بنشاند.

6.گفتار ناپسند

قرآن، در آیات متعددی درباره آداب صحبت و تکلم در موقعیت های متفاوت به مسلمانان و دیگر انسان ها توصیه ها و دستوراتی دارد که تقید به آن ها زمینه ساز سعادت دنیوی و اخروی انسان است؛ اما در مقابل، سخنان همراه با خشونت، ناسزا و اهانت، زمینه کامیابی ابلیس در ایجاد تفرقه میان افراد و امت اسلامی را هموار می سازد. بر همین مبنا خداوند انسان ها را به گفتار نیکو و حسن فراخوانده است:

وَ قُلْ لِعِبادی یقُولُوا الَّتی هِی أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیطانَ ینْزَغُ بَینَهُمْ إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً؛33

و به بندگانم بگو: «آنچه را که بهتر است بگویند» که شیطان میانشان را به هم می زند؛ زیرا شیطان همواره برای انسان، دشمنی آشکار است.

همچنین از جمله گفتارهای ناپسند، تهمت زدن به دیگران است و تهمت زنندگان، فرودگاه شیطانند:

هَلْ أُنَبِّئُکمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ *تَنَزَّلُ عَلی کلِّ أَفَّاک أَثیمٍ؛34

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسی فرود می آیند؟ بر هر دروغزن گناه پیشه فرود می آیند.

7.عجله

طبق روایتی از امام دهم علیه السلام، شتاب زدگی انسان، یکی از راه های نفوذ شیطان به درون فرد معرفی شده است35و در دیگر روایات، منشأ شتاب زدگی را شیطان معرفی کرده اند.36 البته در مواردی که فرد، قصد انجام خیرات و مبرات را دارد، به شتاب، دستور داده شده است. در روایات تأکید شده در چنین اوقاتی تا می توانید شتاب کنید، تا از وسوسه های شیطان مبنی بر ترک آن عمل، رهایی یابید.37

8-.خلوت با نامحرم

علاوه بر ماجرای برصیصای عابد درباره خلوت با نامحرم و اثربخشی آن برای برباد دادن همه سرمایه معنوی زندگی، ذکر این اعتراف ابلیس نزد حضرت موسی علیه السلام در تبیین بیشتر این خطر کفایت می کند:

…ای موسی! با زن نامحرم خلوت نکن؛ چرا که مردی با زنی نامحرم خلوت نمی کند، مگر آنکه من به تنهایی همنشین او خواهم بود…. 38

9-.غفلت از یاد خدا

یاد خدا، دل ها را به خشوع واداشته39و انسان را به سوی خدا رهنمون می گردد؛ لیکن گاه اموال و فرزند40و کسب و کار و تجارت41 انسان را از یاد خدا باز می دارد و او را به غفلت می کشاند. گاهی غفلت از یاد خدا گذراست که با توبه و استغفار، مشکل را می توان حل کرد؛42 لیکن روی گردانی از یاد خدا هم معیشت را دچار ضیق و تنگی می کند؛43 هم شیطانی را قرین و همنشین انسان می سازد:

وَ مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحْمنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ؛ 44

و هر کس از یاد [خدای ] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می گماریم تا برای وی دمسازی باشد.

تفاسیر، لقب «خناس شیطان»45که در سوره ناس آمده را از این جهت دانسته اند که او هنگام ذکر و یاد خدا، در هم کشیده و دور می شود.46

ب:خُلقیات زمینه ساز

در این بخش برخی ویژگی های اخلاقی را که اثرگذارتر از بقیه هستند، به طور گذرا مرور می کنیم:47

1.عُجب

عجب یا خودبینی، به صفتی گفته می شود که با داشتن آن، انسان نسبت به یکی از ویژگی های خود -اعم از مادی یا معنوی- خشنود و از آن شگفت زده شود. تفاوت عُجب با کبر در این است که عجب در مقایسه با کسی نیست؛ حال آنکه کبر در مقایسه با دیگران معنا پیدا می یابد. امیرالمؤمنین علیه السلام در عهدنامه معروف خود با مالک اشتر برای رهبری مصر از این مطلب چنین سخن گفته اند:

وَ إِیاک وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِک وَ الثِّقَةَ بِمَا یعْجِبُک مِنْهَا وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِک مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیمْحَقَ مَا یکونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِینَ؛48

مبادا هرگز دچار خود پسندی شوی، و به خوبی های خود اطمینان کنی، و ستایش را دوست داشته باشی، که این ها همه از بهترین فرصت های شیطان برای هجوم آوردن به تو است و کردار نیک، نیکوکاران را نابود کند.

جالب اینجاست که در روایات، گناهی که شخص را آزرده کند، از کار نیکی که او را به عجب بکشاند بهتر دانسته شده است.

2-.غرور و کبر

کبر، نخستین گناهی است که خدا با آن معصیت شد50و ممکن نیست کسی با داشتن آن بتواند وارد بهشت شود.51 کبر، شکارگاه ابلیس و بزرگ ترین نقشه اوست:

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

پس خدا را! خدا را! از تعجیل در عقوبت و کیفر سرکشی و ستم بر حذر باشید و از آینده دردناک ظلم و سر انجام زشت تکبّر و خودپسندی -که کمین گاه ابلیس و جایگاه حیله و نیرنگ اوست- بترسید؛ حیله و نیرنگی که با دل های انسان ها، چون زهر کشنده می آمیزد و هرگز بی اثر نخواهد بود و کسی از هلاکتش جان سالم نخواهد برد؛ نه دانشمند به سبب دانشش و نه فقیر به دلیل لباس کهنه اش، در امان می باشد.52

3-.خشم و غضب

خشم، سپاه عظیم شیطان53 است که همواره از این طریق[خشم و غضب] بهره مند است و به خواسته هایش می رسد54 و سرچشمه همه شرارت ها و معاصی، است.55 بنابر روایات، غضب، ایمان را فاسد می کند.56

البته خلقیات زمینه ساز، منحصر به این موارد نیست و ما برای رعایت اختصار به این موارد اکتفا کردیم.

گلوگاه های خطر و آسیب پذیری از شیطان

گلوگاه ها و کمینگاه ها نقاطی است که دشمن از آن ها برای لطمه زدن به طرف مقابل، بسیار می کوشد57 و از سوی دیگر، احتمال آسیب پذیری ما از دشمن بسیار زیاد است. شناخت این موقعیت ها از این رو مهم است که بدانیم هرگاه در چنین شرایطی قرار گرفتیم، چگونه رفتار کنیم تا از حملات دشمن قسم خورده آسیب نبینیم. برخی از این کمینگاه های شیطان در زندگی روزمره ما عبارت است از:

1.احتضار

لحظه احتضار و جان دادن، یکی از سخت ترین مقاطع زندگی هر انسانی است. در این لحظه، که افراد، باطن خود را به ظهور می رسانند، اگر زمینه هایی برای آسیب پذیری دارند، در اختیار شیطان قرار می گیرد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

هیچ کس نیست که مرگش فرا رسد و در حال احتضار باشد، مگر اینکه ابلیس، یکی از افراد خود را بر او موکل می کند تا به کافر شدن دعوتش کند و وی را در دینش به شک اندازد، تا جان از تنش بیرون رود؛ پس هر گاه بر سر شخصی از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده، به او شهادتین را تلقین کنید تا هنگامی که از دنیا برود و شیطان بر او دست نیابد.58

به تصریح، قرآن تنها مؤمنانند که در دنیا و آخرت قول و اعتقاد ثابت دارند.59 روایات، مصداق این مؤمنان را دوستداران اهل بیت علیهم السلام دانسته اند.60 طبیعی است اگر کسی تا پیش از مرگ، به اصلاح نفس و رهایی از رذایل اعتقادی و اخلاقی اقدام نکند، ممکن است در لحظه جان دادن تمام زحمات عمرش را به باد دهد. خداوند همه ما را در چنین اوقات و شرایطی از لطف و رحمت خود بی بهره نگذارد.

2-.مجامع غافلان و هواپرستان

اهل معرفت، نفس انسان را همانند سارقی می دانند که در پی هر مصاحبتی به سرعت از همنشینان خود خلقیات و روحیات خوب و بد او را می دزدد. شاید به همین دلیل باشد که در روایات بر تشکیل محافل الهی مؤمنان تأکید شده و در مقابل، از همنشینی با اهل تباهی و معصیت، نهی شده است. امام ششم علیه السلام ضمن روایتی دراین باره می فرمایند:

هر گاه سه تن یا بیشتر از مؤمنان گرد هم آیند، به همان شماره از فرشتگان حاضر شوند، تا اگر آن ها دعای خیری کنند، فرشتگان آمین گویند و اگر از شری پناهی جویند، فرشتگان دعا کنند تا خدا آن شر را از آن ها بگرداند و اگر حاجتی بطلبند، نزد خدا شفاعت کنند و برآورده شدن آن را از خدا بخواهند.

و هر گاه سه تن از منکرانِ [ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ] یا بیشتر گرد هم آیند، ده برابر آن ها از شیاطین حاضر شوند، تا اگر سخنی گویند، شیاطین هم مانند سخن آن ها گویند و چون بخندند، شیاطین هم بخندند و هرگاه از اولیای خدا بدگویی کنند، شیاطین هم بدگویی کنند؛ پس هر کس از مؤمنان که گرفتار آن ها شود، چون در این مطالب وارد شدند، باید برخیزد و شریک و همنشین شیطان نشود؛ زیرا در برابر غضب خدای عزوجل چیزی یارای مقاومت ندارد و لعنت خدا را چیزی باز نگرداند.61

امیرالمؤمنین علیه السلام همنشینی با اهل هوا را اسباب فراموشی ایمان و محل حضور شیطان معرفی کرده اند.62 در دعای ابوحمزه ثمالی نیز امام سجاد علیه السلام بی توفیقی در برقراری رابطه و گفت وگو با خداوند را ناشی از چند خطا از جمله انس با مجالس باطل پیشگان می خوانند.63

در دوره کنونی، علاوه بر مجالس و محافل معمول اهل غفلت، باید مراقب مجالس و فضاهای عرصه مجازی نیز باشیم.

3-.خانه ها و اماکن بی فروغ

بسیاری از ما بارها تجربه کرده ایم که در برخی مکان ها، حال بهتر و بیشتری برای دعا و برقرار رابطه با خداوند داریم و در برخی اماکن به عکس. قرآن کریم از برخی خانه ها چنین تعبیر کرده است:فی بُیوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ؛64

در خانه هایی که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت ] آن ها رفعت یابد و نامش در آن ها یاد شود. در آن [خانه ]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می کنند.

در مقابل، خانه هایی را می توان شاهد بود که مورد هجوم و حمله شیطان شده اند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

خانه ای که در آن، قرآن بخوانند و خدای عزوجل [و یاد او] در آن یاد شود، برکتش بسیار گردد و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند و برای اهل آسمان می درخشد؛ چنان که ستارگان برای اهل زمین می درخشند. و خانه ای که در آن، قرآن نخوانند و ذکر خدای عزوجل در آن نشود، برکتش کم شود و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند.65

البته شاید بتوان گفت خانه در اینجا قابل تعمیم به همه بناها و ساختمان هاست و محدود به منزل مسکونی نیست.

4-.جامعه مسموم(فتنه زده)

مسموم شدن فضای جامعه، علل مختلفی دارد؛ مانند بروز فتنه ها یا انحراف از مسیر اصلی به سبب تعلق خاطر افراد به شهرت و ثروت و مال و مقام و امثال آن. امیرالمؤمنین علیه السلام چنین شرایطی را آمادة بهره برداری شیطان بیان می کنند:

بندگان خدا!. ..در روزگاری هستید که خوبی به آن پشت کرده است و می گذرد و بدی بدان روی آورده، پیش می تازد و طمع شیطان در هلاکت مردم بیشتر می شود. اکنون روزگاری است که ساز و برگ شیطان، تقویت شده، نیرنگ و فریبش همگانی و به دست آوردن شکار برای او آسان است. به هر سو می خواهی نگاه کن؛ آیا جز فقیری می بینی که با فقر دست و پنجه نرم می کند؟ یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران کرده و با بخل ورزیدن در ادای حقوق الهی، ثروت فراوانی گرد آورده است؟ یا سرکشی که گوش او از شنیدن پند و اندرزها کر است.66

از مواردی که شرایط را برای سلطه شیطان فراهم می کند، جامعه آسیب خورده از تفرقه است که بنابر روایات هر کس از بدنه جامعه اهل حق جدا شود، طعمة شیطان خواهد شد.67

ادامه دارد….

پی نوشت ها:

1. معجم مفردات الفاظ القرآن، ص256.

2. نمونه این آرایش گری ها و زیبانمایی های اعمال انسان به وسیلة شیطان را در این آیات ببینید: سوره انعام: 43؛ سوره انفال:48؛سوره نمل:24؛ سوره عنکبوت:38.

3. ر.ک: مصاف بی پایان شیطان،ص66-72.

4. سوره آل عمران:14.

5. سوره انعام: 43.

6. سوره انفال: 48.

7. صحیفه سجادیه، دعای 37.

8. ر.ک: تبیان، ج 5، ص 218.

9. خصال، ج 1، ص 113.

10. سوره نساء: 119-120.

11. ر.ک: بحارالانوار، ج1، ص156.

12. میزان الحکمه، ج1، ص104.

13. تصنیف غررالحکم، ص312، ش 7223.

14. تصنیف الغرر، ص 314.

15. غررالحکم، ج 2، ص405.

16. تصنیف الغرر، ص 312.

17. همان، ص 314.

18. برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ک: اخلاق در قرآن مکارم شیرازی، ج2.

19. کافی، ج 2، ص 345.

20. همان.

21. از جمله: سوره بقره: 164؛ سوره رعد: 4؛ سوره نحل: 12و67؛ سوره عنکبوت: 35؛ سوره روم:24 و بسیاری از آیات دیگر.

22. از جمله: سوره بقره:171؛ سوره مائده:58و103؛ سوره انفال:22؛ سوره یونس:100؛ سوره فرقان:44 و بسیاری از آیات دیگر.

23. الْهَوَی عَدُوُّ الْعَقْلِ، (غرر الحکم، دار الکتاب الإسلامی، قم، دوم، 1410 ق، ص 27).

24. الْهَوَی ضِدُّ الْعَقْلِ، (همان، ص 56).

25. آفَةُ الْعَقْلِ الْهَوَی، (همان، ص 134).

26. سَبَبُ فَسَادِ الْعَقْلِ الْهَوَی، (همان، ص 395)؛ طَاعَةُ الْهَوَی تُفْسِدُ الْعَقْلَ، (همان، ص 434)؛ غَلَبَةُ الْهَوَی تُفْسِدُ الدِّینَ وَ الْعَقْلَ، (همان، ص 473).

27. مُخَالَفَةُ الْهَوَی شِفَاءُ الْعَقْلِ، (همان، ص 706).

28. همان، ص 119.

29. همان، ص 351.

30. کافی (ط - دارالحدیث)، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، دار الحدیث، قم، اول، 1429ق، ج 3، ص 750.

31. سوره لقمان، 21.

32. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص333.

33. سوره اسرا:53.

34. سوره شعرا:221-222.

35. بحار الأنوار، ج 60، ص 250.

36. همان، ج 68، ص340.

37. مکارم الأخلاق، ص 136.

38. درر الأخبار، ص 130.

39. سوره انفال:2؛ سوره حج:35.

40. سوره منافقون:9.

41. سوره نور:37.

42. سوره آل عمران: 135؛ سوره اعراف:201.

43. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی (سوره طه:124).

44. سوره زخرف:36.

45. سوره ناس:114.

46. نورالثقلین، ج 5، ص 725.

47. ضروری است عزیزان تفصیل مطالب این بخش را در کتاب هایی مانند شرح چهل حدیث از امام خمینی قدس سره، و معراج السعاده از ملا احمد نراقی و مطالعه نمایند. بدیهی است بدون آگاهی از ابعاد این رذایل اخلاقی و راه های درمان آن ها هرگز نخواهیم توانست بر دشمن قسم خورده خویش فائق آییم.

48. نهج البلاغة، نامه52.

49. همان،حکمت46.

50. همان،خطبه 192.

51. إرشاد القلوب، ج 1، ص 189.

52. نهج البلاغة، ص 294.

53. همان، نامه69.

54. همان، نامه76.

55. إرشاد القلوب، ج 1، ص 178.

56. کافی،ج2،ص32.

57. حضرت علی علیه السلام فرمودند:…«از افتادن در راه ها و کمینگاه های شیطان و سقوط گاه های دشمن بپرهیزید»(نهج البلاغه،خطبه151).

58. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 133.

59. یثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یضِلُّ اللهُ الظَّالِمینَ وَ یفْعَلُ اللهُ ما یشاءُ (سوره ابراهیم: 27).

60. بحارالانوار، ج 3، ص143.

61. کافی، ج 2، ص 188.

62. نهج البلاغه، خطبه86.

63. مفاتیح الجنان،اعمال ماه رمضان.

64. سوره نور: 36.

65. کافی، ج 2، ص 610.

66. نهج البلاغه، خطبه 129.

67. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 466.

چشمه زلال

سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری -حفظه الله-

در همایش جایگاه علما و بزرگان مدفون در تخت فولاد در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

مرحوم طبرسی، در مکارم الاخلاق، روایتی را نقل می کنند که از باب تیمّن و تبرک و به تناسب ایام مبعث رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، این روایت نبوی را مطلع و مدخل بحث قرار می دهم:

قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: إنِّما بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخْلاقِ.

بعثت، برای تکمیل مکارم اخلاق و اوج فضائل نفسانی بوده است. مکارم اخلاق، نهایت دیدگاه کسی است که اهل تفقّه در دین است. نکتة لطیف، این است که فرمود: «لِاُتمَّمَ»؛ یعنی این بعثت تتمیم و تکمیل سیر اخلاقی انبیای گذشته است.

طبعاً برای رسیدن به مکارم اخلاق، الگو لازم است و پس از حضرات خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و نیز الگوهای قرآنی، الگویی بالاتر از عالمان وارسته و زاهد و راه رفتة شیعی نیست. در طول هزارة گذشته، نمونه هایی از عالمان شیعی وجود داشتند که گویی نبی ای از انبیای بنی اسرائیل بوده اند. حوزة علمیة نجف اشرف از زمان مؤسس بزرگوار آن، جناب شیخ طوسی رحمه الله و نیز وادی السلام در کنار این حوزه، نمایان گر جواهراتی از نفوس هستند که هر یک همچون نبی ای از انبیای بنی اسرائیل بوده اند.

شاید بتوان گفت در رتبة بعد از نجف اشرف و وادی السلامِ آن، سرزمین تخت فولاد قرار دارد که همچون صدفی این نفوس عالی و قدسی را در خود جای داده است. تخت فولاد اصفهان، کتابی است سترگ با عمری بیش از هزار سال که هر برگ آن، معرَف انسان هایی است منحصر به فرد در علم و عمل؛ انسان هایی که هر یک الگویی ممتازند برای جامعة فعلی و حوزة فعلی.

الآن ارائه الگوهای متقن برای طلاب حوزه های علمیه و نیز برای سایر جوانان طالب معنویت لازم و ضروری است و بسیار جا دارد که در این باره -یعنی دربارة شناسایی، طبقه بندی و معرفی الگوهای مفید- کار و تحقیق جدی انجام شود؛ بزرگانی که یک عمر در اوج گذشت و فداکاری مسیر علم و عمل را دنبال می کردند و در نهایت عزت و نفس و زهد می زیستند و گام به گام زندگی شان الگو بوده است.

تخت فولاد اصفهان از این نظر، زمین مبارکی است و ظرفیتی والا دارد. هر یک از بزرگان آرمیده در این سرزمین، الگویی بزرگ هستند. یکی از این بزرگان، مرحوم آیت الله بیدآبادی است. در خاطرم دارم که آیت الله بهجت رحمه الله در سال های آخر عمر شریفشان، گاهی این جریان را نقل می کردند که سید بحرالعلوم رحمه الله با آن شخصیت علمی و عملی ممتاز، به اصفهان آمد و به خدمت حاجی بیدآبادی رحمه الله رسیدند و گویی برای کسب بعضی از معارف و علوم، به محضر ایشان آمده بودند. این تعبیر از مرحوم آیت الله بهجت بود که: سید بحرالعلوم، ظهر، مهمان مرحوم بیدآبادی شدند و پس از صرف ناهار بنا شد با هم قدم بزنند به سمت تخت فولاد. وقتی به زاینده رود رسیدند، جناب بیدآبادی رو به سید بحرالعلوم کردند و فرمودند: «این آب را می بینی که روان است؟ اگر به جای آب، در این رودخانه، طلا و جواهرات بود، در من هیچ تأثیری نمی کرد؛ به سبب آن سرّ و معرفتی که خداوند متعال به من افاضه کرده است».

در این زمانه، این عالمان صالح و راه رفته، بهترین الگوها هستند برای تشکیل یک ساختار هندسی معنوی و همان طور که عرض شد، این زاویه و این جهت، در حوزه بسیار مورد نیاز است.

کسانی که به حوزة علمیه اصفهان وارد می شدند، با اخلاص وارد می شدند و با خداوند متعال معامله می کردند. علمای مدفون در تخت فولاد شاید فقیر زندگی می کردند؛ اما منیع الطبع و آرام بودند و به معارف بلند مکارم اخلاق دست یافته بودند. یک عمر، گذشت، فداکاری و مجاهدة اینان قابل الگوبرداری است.

جناب والد1 نقل می کردند: من جوان بودم و با پدرم2 که از شاگردان مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب3 بودند به خدمت ایشان رفتیم.مرحوم حاج آقا رحیم اراب در اواخر عمر، نابینا شده بودند. پدرم از وضعیت چشم ایشان پرسید. حاج آقا رحیم فرمودند: «حاجی! بصیرت [=چشم دل] بهتر از بصر [=چشم ظاهر] است».

با چنین آرامش و اطمینان خاطری برخوردکردن با این قضیه [=نابینایی] کار هر کسی نیست و یک دنیا قدس و تقوا و از خودگذشتگی می خواهد. یک عمر حرکت به سوی اهداف بلند نیاز دارد.

حوزه های علمیه به ویژه حوزة علمیه اصفهان، در طول زمان -چه پیش از صفویه و چه پس از آن- جایگاه تربیت نفوس بوده است. وقتی کسی وارد این حوزه می شد و در مدرسه ای سکنا می گرفت، در هر زاویه و گوشه ای، بزرگان و فحولی از علم و معرفت جای داشتند. طبیعتاً طلبة تازه وارد، این صبغة قدس و تقوا را از آن بزرگان دریافت می کرد و این همان چیزی است که الآن مورد نیاز حوزه هاست.

مقام معظم رهبری اخیراً در صحبت با حوزویان بر توجه به بزرگان نحله اخلاق و معنوی نجف اشرف و الگوبرداری از آنان تأکید کردند که این مطلب واقعاً مطلبی بجا و صحیح و ضروری است. شناخت علمای نجف (از مرحوم ملاحسینقلی همدانی و شاگردان بزرگوارشان تا مرحوم قاضی و علامه طباطبایی و آیت الله بهجت قدس سره) و الگوبرداری از آن بزرگواران و سیرة اخلاقی و معنوی شان واقعاً لازم و ضروری است. تصور من بر این است که این ظرفیت در بزرگان تخت فولاد هم هست. اگر این بزرگان و آثارشان، شناسایی، طبقه بندی و به طور صحیح معرفی می شدند و در زمینة علوم تربیتی و آداب و ادب (به سبک منیة المرید) و در بخش اخلاق و نیز در بخش معرفت و معنویت تفکیک و طبقه بندی می شدند، تأمین کنندة نیاز فعلی حوزه ها بودند.

بسیاری از بزرگانی که در این سرزمین مقدس مدفونند، تألیفات متعدد داشته اند که برخی چاپ و منتشر شده و برخی نیز امکان چاپ نیافته اند؛ لذا گاهی تألیفات، ناشناخته مانده اند و حتی گاهی مؤلفان بزرگوار آثار نیز به خوبی معرفی نشده اند. مجموع این افراد و افکار و آثار، یک مدرسه، و یک مکتب خاصی را می تواند تعریف کند که البته استخراج و معرفی آن، کار و تحقیق فراوان می طلبد.خدا رحمت کند مرحوم آیت الله سید اسماعیل هاشمی را که از عالمان مهذّب شهر اصفهان بودند و ماجرایی را دربارة دو تن از عالمان بزرگ اصفهان نقل می کردند. در شب آخر عمر شریف مرحوم آیت الله هاشمی -که در مشهد رحلت کردند- با جناب آقای فاطمی نیا در مشهد به خدمت ایشان رسیدیم. آیت الله هاشمی ضمن صحبت هایشان فرمودند: داستانی دارم که از اساتیدم، سینه به سینه شنیده ام و آن چنین است:

یکی از رؤسای منحرفان در اصفهان، شرب خمر کرده بود و مرحوم آیت الله کلباسی ایستادگی کردند، تا بر او حد جاری شود. برای اطرافیان آن مرد، شلاق خوردنِ بزرگشان، خیلی گران در آمد و از او خواستند که اجازه دهد این کار مرحوم کلباسی را تلافی کنند و او را مورد ضرب و شتم قرار دهند؛ ولی او نپذیرفت. پس از مدتی دیدند آن شخص شارب الخمر، به مسجد حکیم آمده و در صف جماعت قرار گرفته است. با گذشت ایام، در صف های جلوتر جا گرفت، تا اینکه پس از یک سال، در صف اول جا گرفت و اعتماد همه را جلب کرد.یک روز، آن شخص، حاجی کلباسی را برای ناهار دعوت کرد و ایشان هم پذیرفتند. خادم حاجی عرض کرد: «اجازه دهید من هم همراهتان بیایم»؛ اما جناب حاجی نپذیرفتند و گفتند: «چون شما را دعوت نکرده، خلاف اخلاق است که همراه من بیایی».مرحوم حاجی کلباسی به خانه مرد رفتند؛ اما هنگام ورود، با صحنة عجیبی مواجه شدند؛ دیدند عده ای از الواط، قمه به دست، جمع هستند. آن شخص گفت: «من یک سال به مسجد آمدم، تا انتقام آن شلاق ها را از تو بگیرم». آیت الله کلباسی فرمودند: «مانعی ندارد. من حکم خدا را بر تو اجرا کردم. فقط به من فرصت بدهید دو رکعت نماز بخوانم». گفتند: «برو در آن اتاق بغلی و نماز بخوان» و خودشان مشغول عیش و نوش شدند. ناگهان شنیدند سروصدایی از پشت در خانه می آید. دیدند آیت الله شفتی (معروف به سید شفتی) و اطرافیانشان (که به تعبیر مرحوم آقای هاشمی معروف به «چماق نقره ای» بودند) در را باز کردند و به خانه وارد شدند.

مرحوم آیت الله شفتی سراغ آیت الله کلباسی را گرفتند و وارد اتاق شدند. دیدند ایشان سر سجاده است. سید شفتی پرسیدند: «آقا! شما کجا و اینجا کجا؟» حاجی کلباسی فرمودند: «جریانی دارد که بعداً توضیح می دهم؛ اما شما کجا و اینجا کجا؟». سید فرمودند: «من نماز می خواندم که صدایی به گوشم رسید که گفت: دریاب عبد صالح ما، حاجی کلباسی را». حاجی کلباسی فرمودند: «نشانی اینجا را از کجا به دست آوردید؟». سید فرموده بودند: «آن باشد برای بعد». این ها نمونه هایی از الگوهای عالمان شیعی هستند.

حرکت به سوی مکارم اخلاق، نیازمند الگو است. مکتب و نحلة نجف و بزرگان آن و عظمت آنان به جای خود؛ اما فقط در همین تخت فولاد اصفهان اگر این جریان الگوسازی و معرفی الگوهای ناب، به راه می افتاد و پژوهش های وسیع و جدی در آن انجام می شد، نیاز حوزه ها را برای حرکت به سوی مقاصد عالی و مکارم اخلاق، روشن می کرد. البته در بعد تاریخی و ابعاد دیگر، زحماتی کشیده شده و هم اکنون در حال انجام است؛ چه زحمات مرحوم سید مصلح الدین مهدوی و چه زحماتی که اخیراً در مجموعه فرهنگی تخت فولاد در حال انجام است؛ اما این ها کافی نیست و یک حرکت جدی و گسترده لازم دارد.

عرض کردم زمانی بود که وقتی طلبه وارد مدرسه علمیه می شد، جای جای یک مدرسه، جایگاه فحول علما بود؛ یکی مفسر بود؛ یکی مرجع تقلید بود و… همه در مدارس حجره داشتند و زندگی می کردند. الآن یک جوان، به این نیت طلبه می شود که خودش را پیدا کند، انس و الفتی با معنویت بیابد، مراقبه ای پیدا کند، خداجویی در نهاد او به فعلیت برسد؛ اما مشاغل گوناگون، تحیر بسیار، نداشتن الگویی متقن و مسلم، و نبود سیاستی نهادینه شده برای تربیت عمومی طلبه ها، فضاها و افکار را به یمین و شمال منحرف می نماید و استعدادها را ضایع می کند.

کار فرهنگی در باب مجموعة تخت فولاد کاری ضروی است. علاوه بر شرافت سرزمین تخت فولاد، چون این سرزمین، صدفِ این همه گوهر و دُر قرار گرفته، فضای ناب معنوی ای را القا می کند.

شاید برخی به یاد داشته باشند که در سه چهار دهة پیش، شب ها در تکایای تخته فولاد، پُر بود از زمزمة «العفو». عصرهای پنجشنبه، مردم از هر سو به تخت فولاد رو می آوردند. برخی پیرمردهای اطراف اصفهان نقل می کنند که فاصلة دو سه فرسخی را به هر وسیله ای طی می کردند، تا عصر پنجشنبه خود را به یکی از تکایای تخت فولاد برسانند. در تکایای تخت فولاد، مجلس دعا و موعظه و سخنرانی برپا بود، تا اینکه وقت نماز شب برسد. بنده گاهی خودم می دیدم فضاهای نیمه شب تخت فولاد را که عموم مردم به نماز شب ایستاده بودند. پس از آن در نیمة شب، دعای کمیل با چه روح معنوی ای خوانده می شد و پس از آن، نماز جماعت صبح بود و سپس دعای ندبه. در بعضی از تکایا و مجالس تخت فولاد، غوغایی بود از حس و حال معنوی.

اینها برای شیعه ذخیره است. کافی است انسان در این زمینه فحص و پژوهش کند که این افراد، چقدر متصف به مکارم اخلاق بوده اند، در زندگی شان چه گذشت هایی می کرده اند، در برنامه زندگی شان چه اموری را لازم می دانسته و اجرا می کرده اند. چنین مواردی، سراسر درس است برای فضای رشد اخلاقی و معنویت طلبگی.

به نقل از بعضی بزرگان، پس از وادی السلامِ نجف اشرف، جایگاهی به بلندی تخت فولاد نمی رسد و حیف است که این مجموعة فرهنگی و این محتوا و الگو از دست ما برود. اگر حقیقتی پشت این سرزمین هست که هست، باید بیشتر به این نفوس و شناخت آن ها پرداخت؛ الگوهایی که صاحب همت های بلند و ثبات قدم بوده اند و باید دربارة آن ها پژوهش و طبقه بندی صورت پذیرد و به جامعه معرفی شوند.

از «ذاهب الی ربّی»4 راجع به حضرت ابراهیم علیه السلام تا رسیدن به «قلب سلیم»5راهی طولانی است که شاخصه ها و الگوهای بزرگی لازم دارد و این مجموعه، بهترین الگوها را در خود جای داده است. نیازهای معنوی و دستورات تربیتی حوزه ها را می توان از فضائل نفسانی این بزرگواران، از آثارشان و از شرح حال آنان استخراج کرد و طبقه بندی نمود و ارائه کرد. این بزرگواران، چه چیزهایی می یافته اند که این طور فداکارانه و در نهایت زهد و قناعت زندگی می کرده اند؟ باید آن ها و آثارشان را احیا کنیم که هم باعث نزول رحمت و برکت برای جامعه است و هم ضرورت و نیاز می باشد.

یکی از بزرگان حوزة اصفهان، مرحوم جهانگیرخان قشقایی بوده است که در شرح حال ایشان آمده که در مسجد جارچی اصفهان، سه درس داشته است؛ یک فقه، یک منظومه و یک اخلاق. این توجه هر روزه به اخلاق، فضای اصفهان را متحول کرده بود. در همان زمان، مرحوم آخوند کاشی بوده اند و معاصر ایشان مرحوم علامة فانی زندگی می کردند که قبر ایشان هم نزدیک قبر مرحوم کاشی است.

شرح حال مرحوم فانی هنوز منتشر نشده است. بخشی از زندگی نامه شان را خودشان نوشته اند و نزد برخی نوادگان ایشان موجود است؛ از جمله اینکه:

گاهی نماز ظهر را به جماعت می خواندم و مشغول تلاوت قرآن می شدم، تا مغرب و پس از اقامة نماز مغرب، به منزل می رفتم.

ایشان مردی فاضل و بزرگوار بودند. مشهور است که مدتی بعد از علامه فانی، آخوند کاشی فوت کردند. یکی از شاگردان آخوند که بسیار بکّاء و اهل معنا بوده، خواب آخوند را می بیند و عرض می کند: «آن طرف، وضع شما بهتر است یا علامه فانی یزدی؟» آخوند کاشی می فرمایند: «علامه؛ به سه دلیل: یکی اینکه او ازدواج کرده بود و من نه، دوم اینکه او سید بود و من نه، و سوم اینکه او منبر می رفت و من نه»؛ گرچه انصافاً بلندی روح مرحوم کاشی به حدی است که من هر وقت این ماجرا را نقل می کنم، از روح ایشان عذرخواهی می نمایم.

از مرحوم علامه فانی نقل شده است که می فرماید: «در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان به منبر رفتم و جمعیت زیادی حاضر بودند. قبل از اینکه صحبت کنم، مرا گریه فراگرفت و شروع کردم به گریه. به دنبال من مردم هم بسیار گریه کردند».

این ها چه نفوسی بوده اند و چه داشته اند که این گونه ارتباط با خدا را نگه می داشته اند؟ بی جهت نیست که می گویند: این ها همچون نبی ای از انبیای بنی اسرائیل بوده اند. آنان در طول عمر، فقط طالب علم و فضیلت و در جست وجوی آخرین حد از کمال و مکارم اخلاق بوده اند. این ها خود را وقف خدا و خدمت به دین خدا کرده بودند.

قرآن کریم از قول مادر مریم علیها السلام می فرماید:

إِذْ قالَتِ امْرَأتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَک ما فی بَطْنی مُحَرَّراً؛6

همسر عمران، پیش از تولد فرزندش، با خدا این گونه معامله کرد که فرزند را بگذارد در معبد برای عبادت و دین خدا. بنده گاهی عرض کرده ام که این آیه، نمایان گر و بیان گر فضایی طلبگی است که طلبگی حقیقی هم وقف بودن در راه خدا و دین او است. ما اگر خواستیم فرزندمان را وارد فضای حوزه کنیم، باید با این نیت وارد کنیم که چشم داشتی از او نداشته باشیم و او را وقف دین کنیم. پس از این تعبیر، در سوره آل عمران آمده است که:

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کفَّلَها زَکرِیا؛7

وقتی این گونه با خدا معامله می کردند، خدا هم هدیه و نذر آنان را می پذیرفت و خیرشان عالم را می گرفت. وقتی مادر مریم، فرزند خود را وقف خدا و معبد می کند، خدا هم عیسی علیه السلام را به مریم عطا می کند.

این گونه معامله با خدا در زندگی بزرگان حوزه و شیعه هم وجود داشته است. آیت الله بروجردی رحمه الله نقل کرده بودند که مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی فرمودند: «وقتی برای تحصیل به نجف رفتم، دو ریال پول داشتم که با یک ریال آن، یک ظرف خریدم و با یک ریال دیگر، پوستینی گرفتم که روی آن بنشینم. برای مطالعه از روشنای اماکن عمومی استفاده می کردم». خلاصه اینکه این نوع گذشت ها و همت ها و ثبات قدم ها نمونه کاملی است برای الگوبرداری طلبگی.

زمانی طلبه هایی معدود به مدارس پا می گذاشتند؛ اما در همان فضای محدود مدرسه، فحولی از علما را مشاهده می کردند که هر یک الگویی کامل بودند؛ اما الآن در فضای پرجمعیت مدارس از این الگوها کمتر یافت می شود که این کمبود را می توان با معرفی الگوهای ناب گذشته و ارائه روشمند طریق علمی و عملی آنان جبران کرد.

از عزیزان فعال در مجموعه فرهنگی تخت فولاد که این جلسه را ترتیب دادند و فعالیت های مفید دیگری انجام داده اند تشکر می کنم.امیدواریم خداوند متعال، راهی را که بزرگان حوزه طی کرده اند برای ما سهل و آسان کند و ما را تا قله کمال و مکارم اخلاق هدایت فرماید. ان شاءالله عنایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف همیشه همراه ما باشد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

حکیمانه

دعای مهدوی

نمازگزار وقتی رکوع به جا می آورد، پشت به پلیدی ها کرده، گردن خود را متواضعانه مقابل خدا خم می کند، تا به رستگاری برسد.8 چه نیکوست در این هنگام دعا کردن. و چه نیکوتر اینکه دعا، مهدوی باشد. حضرت صاحب الامر علیه السلام بعد از ذکر رکوعشان این چنین دعا می کنند:

اللهّمُ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّدٍ وَ تَرَحَّمْ عَلی عَجْزِنا وَ اَغِثْنا بِحَقِّهِمْ؛9

خدایا بر محمد و خاندان محمد درود فرست و بر ناتوانی ما رحم کن و به حق ایشان به فریادمان برس.

پی نوشت ها:

1. حضرت آیت الله حاج شیخ محمد ناصری اصفهانی حفظه الله.

2. مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر ناصری دولت آبادی رحمه الله

3. مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب از عالمان ربانی و از سرآمدان روزگار خود در علم و عمل که از برجسته ترین شاگردان و ملازمان رحوم آیت الله آخوند کاشی بوده و در اصفهان اقامت داشته است. مزار ایشان در تخت فولاد اصفهان، زیارتگاه معنویت جویان است.

4. اشاره به آیه شریف: «وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیهْدینِ»، (سوره صافات: 99).

5. اشاره به آیه شریف: «وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»، (سوره صافات: 83-84).

6. سوره آل عمران: 35.

7. همان: 37.

8. برگرفته از سوره حج: 77.

9. صحیفه مهدی، ص62، ش9.

قله نشینان معرفت

شخصیت اخلاقی

آغاز تهذیب

علاقه آیت الله قوچانی رحمه الله به تهذیب نفس، به همان اوایل شروع تحصیلات برمی گردد. وی پس از ورود به مشهد، به مسائل معنوی و تهذیب نفس علاقه مند می شود و یک سری ریاضت های شرعی را بدون استاد خاصی آغاز می کند. آیت الله قوچانی در این زمینه می فرماید:

بنده در مشهد، به انجام تمام اعمال و برنامه های مستحبی که مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان آورده -تا آن جایی که به درس و مطالعه و برنامه های حوزوی ام لطمه نزند- مقید بودم. همچنین سه سال تمام به جز عید فطر و قربان که روزه اش حرام است روزه گرفتم. در این سه سال، روحم آن قدر لطیف شد که یک حال معنوی خاصی برایم حاصل شده بود. اول از یک سری خواب ها شروع شد و بعد تا جایی رسیدم که گاهی احساس می کردم آن قدر سبکم که می خواهم پرواز کنم.

البته از آن جایی که غذای چندانی برای خوردن نداشت، مبتلا به زخم معده شد.1 و این گونه پی برد که بدون مربی و استاد نمی توان این مسیر را طی کرد. این عالم فرزانه می فرماید:

بعد از این ماجرا پی بردم که اشتباه کردم و باید مربی و استاد داشته باشم؛ همان طور که نسخه دوا را هم نمی توان سر خود، اضافه و کم کرد و ضرر می رساند.2

لذا از مربی پرس و جو می کنند تا اینکه او را به یکی از بزرگان اخلاق و سیر و سلوک در مشهد به نام مرحوم آیت الله شیخ علی نخودکی اصفهانی راهنمایی می کنند.

حضرت آیت الله قوچانی نحوة آشنایی خود را با مرحوم نخودکی اصفهانی این طور توصیف می کند:

علاوه برذوق و طبع باطنی که مرا به سوی معرفت الهی می کشاند، دیدن آقا شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی تحّولی بزرگ در زندگی من بود. در زمان تحصیل در مشهد، آقای نخودکی را می دیدم که عمدتاً در حال خلصه و مدام مشغول عبادت و ریاضت بود. این حالت ایشان در من تأثیر گذاشت و مرا به این طریق، علاقه مند کرد.3

ملازمت با استاد

بنابر گفتة فرزند آیت الله قاضی، آقای قوچانی حدود چهارده سال یعنی تا آخر عمر مرحوم قاضی بدون هیچ سفر و حرکتی در محضر آن عالم کم نظیر بود.7 آقای قوچانی می فرمود:

سال های اول مصاحبت من با ایشان سپری شد، بدون اینکه چیزی بفهمم. فقط در مجلس ایشان می آمدم و می رفتم و برای جلسه بعد خودم را آماده می کردم. البته به همراه مواظبت به سعی و تلاش در امر سلوک و عزم محکم برای استفاده از ایشان، بدون آنکه در اراده ام خللی وارد شود و کوچک ترین ضعفی در این اخلاص من حاصل آید و اطمینان روحی من نسبت به این مسئله تضعیف شود.8

اما همین استقامت در مسیر و ملازمت با استاد باعث می شود که کم کم برای او راهی باز شود:

[بعد از شش سال حضور در محضر قاضی] ناگهان احساس کردم دیگر امری را نمی توانم از او پنهان کنم و گویی همواره در همه جا با من است یا مرا زیر نظر دارد و از هر کاری که انجام می دهم -چه در حضور ایشان یا در غیاب ایشان- او اطلاع حاصل می کند. خلاصه احساس کردم که من کاملاً زیر سلطه معنوی او هستم و از من انتظار دارد آن گونه باشم که می خواهد؛ لذا شروع کردم به مواظبت از اعمال خود و اینکه کاری از من سر نزند که مورد رضایت او نباشد. البته منظور کارهای مجاز و مباح است مانند نشست و برخاست با افراد بدون آنکه از آن نتیجه مفیدی حاصل شود، یا رفتن نزد دوستی بدون تعیین قصد و نیتی، یا خوردن غذایی یا خوابیدن بدون ضرورتی و خارج از برنامه مقرّر. همین طور درباره آنچه از ذهنم می گذشت. در نهایت دقت رفتار می کردم؛ زیرا اطمینان حاصل کرده بودم که تمام آن ها در برابر او آشکار است؛ لذا خود را مسؤول کارهای خود در برابر او احساس می کردم. چه بسا مسائلی و امر و نهی هایی را به من گوشزد می کرد؛ البته در کمال بزرگواری و لطف و گذشت.9

شیخ عباس هاتف در تمام مدتی که در خدمت آقای قاضی بود در تمام جلسات اخلاق او حاضر می شد و تمام تلاش خود را می کرد که هر آنچه استاد می گوید، فرا گیرد و به کار بندد. وی در این زمینه می گوید:

من مراقب سخنان و کلمات آقای قاضی بودم، تا مبادا چیزی از فرمایشات خاص ایشان را در مسائل عرفانی فروگذار شوم یا جمله ای و یا استثنایی و یا استشهادی بفرماید که غرض و هدف خاصی از آن داشته باشد و من متوجه آن نشوم و به این بی توجهی و بی دقتی خود حسرت بخورم.10

سید حسین قاضی چنین نقل کرده است:

اکثر آثاری که از آقای قاضی نقل می شود از طریق آقای قوچانی عالم و عابد می باشد؛ به ویژه در سال های آخر زندگی قاضی. در این سال ها، این شیخ عباس بود که آمد، تا یگانه همنشین او و تنها یار و یاور او باشد و به دنبال سال هایی که در جمع دوستان و یاران بر شیخ گذشته است، حالات شیخ از نزدیک، توسط استاد، مورد دقت و مراقبه قرار گیرد.11

همچنین شیخ محمود قوچانی، از قول پدر نقل می¬کند:

مرحوم آقای قاضی دو جلسه داشتند؛ یک جلسه قبل از ظهر و یک جلسه یک ساعت مانده به غروب. در طول این چهارده سال هر دو جلسه را ملتزم بودم. جلسه عصر، بسیار پربار بود.12 در این جلسه، روش این بود که [ابتدا] مرحوم آقای قاضی صحبت می فرمودند و بعد ملحق می شد به نماز مغرب و عشا. نماز را در خدمتشان می خواندیم و بعد متفرق می شدیم. صحبت های ایشان در این جلسه آن قدر در ما اثر می گذاشت که از آنجا که بلند می شدیم، منگ بودیم و این حالت منگی و جذبه در ما حاکم بود، تا فردا که این جلسه شروع می شد. این جلسه، برای تمام کسانی که آنجا بودند فوق العاده قوی و گیرا و مؤثر بود.13

آیت الله قوچانی به قدری همراه و ملازم استاد خود بود که دیگران معنای بعضی عبارات استاد را از وی جویا می شدند؛ از جمله این فرمایش آیت الله قاضی که: «وعده ما ربیع است» تا بعد از وفات مرحوم قاضی در ماه ربیع الاول سال 1366ق به خوبی روشن نبود؛ لذا یکی از شاگردان با توجه به میزان نزدیکی شیخ عباس هاتف به استاد، درباره این جمله از آقای قوچانی می پرسد و از او می خواهد که دربارة مراد استاد، توضیح بیشتری بدهد.

خود آقای قوچانی می گفت:

مرحوم قاضی بدون سؤال، جواب مرا می داد و در موارد ضروری، او خود ابتدا به سخن می کرد و سؤال می نمود تا اینکه به هدف اصلی از صحبت می رسید.14

در جای دیگر بیانی دارد که شدت ملازمت با استاد و نزدیکی وی با استاد را می رساند:

آقای قاضی در دو سال آخر، مطالبی را برای من گفتند و من نمی توانستم آن ها را برای کس دیگری نقل کنم. همین قدر متوجه شدیم که ایشان از تمام حرکات و سکنات 24 ساعته ما آگاه بودند و کنترل می کردند.15

منزلت حاج شیخ هاتف قوچانی نزد مرحوم قاضی

مرحوم آیت الله قوچانی نزد استاد خود، دارای مقام و منزلتی خاص بود. مرحوم سید حسن قاضی، فرزند آیت الله قاضی در این باره می نویسد:

[آیت الله] قاضی در وجود [آیت الله] قوچانی عالمی بزرگوار را مشاهده می کرد؛ به اضافه که او همنشین و رفیق صمیمی قاضی بود…وقتی [آیت الله قوچانی] به محضر [استاد]ش وارد می شد، برای استقبال او از جای خود بلند می شد… و اواخر عمر که برخاستن و ایستادن برایش مشکل بود به خود آقای قوچانی متوسل می شد و دستش را دراز می کرد که کمک کند تا بایستد.. و این امر برای قوچانی سخت بود. ..؛ ولی دستور استاد بود و انجام آن واجب.16

این منزلت والای او نزد استاد بود که باعث می شد آیت الله قاضی آثار خود و بسیاری از نامه های خود را نزد او باقی گذارد.17

حاج شیخ عباس قوچانی از خواص آیت الله قاضی بود. شاهد این مطلب، ماجرایی است که فرزند آیت الله قاضی در کتاب خود از قول ایشان نقل می کند:

مرحوم قوچانی برای من نقل کرده که آقای قاضی در سخنان خود برای خواص می فرمود: «حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام کعبه اولیاست» و برای این تعبیر، سبب مخصوصی ذکر می کرد. مرحوم قاضی می فرمود: «حصول جذبه توحیدی خاص برای من به تأخیر افتاد… و زمان طولانی بر من گذشت و من در انتظار وصول به این مرتبه… بودم. تا آنکه روزی بر حسب اتفاق در اول ورودم به شهر کربلای معلی به زیارت حرم حضرت عباس علیه السلام رفتم. همین که به حرم شریف عباسی رسیدم، به شبکه های ضریح مقدس چنگ زدم؛ ناگهان خود را در انوار توحید دیدم… و این جذبه دقایقی چند با من بود…. سپس به خود آمدم و برای تشرف به زیارت مرقد امام حسین علیه السلام به راه افتادم. در نزدیکی مرقد آن حضرت، دوباره همان حالت برگشت و ساعتی دوام یافت و بعد ها به طور مستمر همراه من گردید». به این دلیل بود که از حضرت ابوالفضل علیه السلام به کعبه اولیا و صلحا تعبیر می کرد.

مرحوم سید حسن قاضی ادامه می دهد:

از نقل این حالت ها برای شاگرد خود معلوم می شود که آن شاگرد از تقرّب بیشتری نزد او برخوردار بوده است؛ زیرا [مرحوم قاضی] عادتشان این نبود که امثال این حالت های خاص را برای اطرافیان خود -از دوستان با وفا و اصحاب صالح خویش- نقل کند، مگر آنکه قرب منزلت این شیخ سبب شده است که این حالت خاص را برای او شرح و بیان نماید. و شاید هم می خواسته با نقل این حکایت و امثال آن برای آقای قوچانی، او را از لحاظ نفسی و روحی برای پیمودن امثال این مراحل و تجلّی انوار قدسی الهی بر وجودش مستعد و مهیا گرداند.18

حکیمانه

همچون اسم اعظم

آیت الله ناصری: اسم حضرت بقیة الله [عجل الله تعالی فرجه الشریف]، اسم اعظم حضرت حق است. در مواقع گرفتاری های روحی، معنوی، جسمی و مادی، توجه و توسلتان به این اسم شریف باشد. خدا شاهد است که بنده مکرر، گرفتاری های مختلفی داشته ام- مخصوصاً در فشارها و ناراحتی های خارجی- و با این ذکر نتیجه قطعی گرفته ام. ذکر «یا صاحِبَ الزَّمانِ اَغِثْنی، یا صاحِبَ الزَّمانِ اَدْرِکْنی» را یادداشت کنید و در مواقع گرفتاری متوسل و متوجه به حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف بشوید. ان شاءالله نتیجه قطعی خواهید گرفت. این ذکر، عدد هم ندارد، لازم است مرتب آن را تکرار کنید.24

پی نوشت ها:

1. حجت الاسلام و المسلمین سید علی میلانی، نقل در: حدیث سرو (نگاهی به زندگی و آثار آیت الله شیخ عباس قوچانی)[مستند تلویزیونی]، (برنامه هشتم: وصی در طریقت)، عبدالرسول گلبن(کارگردان)، تولید:1385-1388، پخش شبکه یک سیما،زمستان88 (با اندکی تصرف).

2. همان.

3. همان.

4. مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمود قوچانی، نقل در: صلح کل: (مجموعه ای از ناگفته ها در مورد زندگی آیت الله قاضی در مصاحبه با فرزندان ایشان) جمعی از مؤلفان، تهران: شمس الشموس، ص181و182.

5. حدیث سرو، برنامه هشتم: وصی در طریقت.

6. مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمود قوچانی، نقل در صلح کل، ص 182.

7. آیت الحق، سید محمد حسن قاضی، ترجمه سید محمد علی قاضی نیا، تهران، حکمت،1383، ج 1، ص 376.

8. همان.

9. همان، ج2، ص142.

10. همان،ج1،ص371.

11. همان،ص369.

12. مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمود قوچانی، نقل در: صلح کل، ص186.

13. حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمود قوچانی؛ نقل در: حدیث سرو، برنامه هشتم: وصی در طریقت.

14. همان.

15. عطش، تهران شمس الشموس،1385ش، ص119.

16. آیت الحق،ج1ص367.

17. همان،ج2،ص29.

18. همان،ج1،ص371.

19. حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمود قوچانی، حدیث سرو، برنامه هشتم: وصی در طریقت.

20. آیت الحق،ج2،ص25.

21. سید قریش قزوینی، استاد سلوکی حاجی امام قلی نخجوانی و او هم استاد سید حسین قاضی طباطبایی پدر آیت الله قاضی است. نقل است که آیت الله قاضی به وی ارادت ویژه داشته. ر.ک: آیت الحق، ج2، ص29.

22. همان.

23. حدیث سرو، برنامه هشتم: وصی در طریقت.

24. در امتداد نور، ص263.

25. در امتداد نور، ص194.

تحفه قدسی

طبق فرمودة امام صادق علیه السلام روز ه دار، دو شادی و سرور دارد؛ شادی ای هنگام افطار و شادی ای هنگام لقاء پروردگارش.1

در توضیح این روایت باید گفت: روزه دار، هنگامی که به لقاء الهی می رسد و پاداش عظیم و بی مانند روزة خود را از خدا دریافت می کند - که خداوند فرمود: روزه برای من است و من خود جزا [دهنده] ی آن هستم- غرق در سرور و نشاط می شود. اما علاوه بر آن، روزه دار یک سرور دنیایی هم دارد که در پایان هر روز، روزه داری رخ می دهد؛ هنگامی که می بینید توفیق یافته چند ساعتِ محدود، خویشتن داری کند و صبر نماید و درازای آن، پاداشی بی نهایت دریافت کند. نقل است که نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم هنگام افطار می فرمودند:

ذَهَبَ الظَّمَاُ وَ ابْتَلَّتْ الْعُرُوقُ وَ بَقِی الأجْرُ؛2

تشنگی برطرف شد و رگ ها پرآب شدند و [در مقابل،] پاداش الهی باقی ماند.

مؤمن روز ه دار، هنگام افطار، شاد است که به وظیفه ای الهی عمل کرده و اکنون بر سر سفرة اجابت الهی نشسته و میوه های گوناگون دعا و نیاز را بر می چیند. دعای پیش از افطار، برای اهل مراقبه، بسیار مغتنم است. آنان به دعای مختصرِ معمول اکتفا نمی کنند؛ بلکه پیوسته از سفرة دعا و نیاز، و از خوان اجابت الهی، لقمه لقمه بر می گیرند و سپس از سر ضرورت به غذای ظاهری دست می گشایند.

از جمله دعاهایی که پیش از افطار دستور داده شده، دعای «اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ» است که حاج شیخ عباس قمی رحمه الله، در مفاتیح الجنان به آن اشاره نموده، اما خود دعا را ذکر نکرده است. ظاهراً از این رو که آغاز این دعا (اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ) شبیه دعای عهد است، برخی به اشتباه، گمان کرده اند خواندن دعای عهد پیش از افطار، مستحب است؛ در حالی دعایی که دستور داده شده، چنین است:

[امام] صادق علیه السلام فرمودند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: ای اباالحسن! این، ماه رمضان است که فرا رسیده؛ پس دعایت را پیش از افطارت قرار ده. همانا جبرائیل علیه السلام نزد من آمد و گفت:

«ای محمد! هر کس در ماه رمضان قبل از افطار، این گونه دعا کند، خدای متعال دعای او را مستجاب و روزه و نمازش را قبول می کند، و برای او ده دعا [ی دیگر نیز] مستجاب می کند، و گناه او را می آمرزد، و نگرانی هایش را بر طرف می کند، و غمش را می زداید، و نیازهایش را برآورده می سازد، و او را به خواسته هایش می رساند، و عملش را همراه با اعمال پیامبران و صدّیقان، بالا می برد.و روز قیامت در حالی می آید که رویش از ماه شب چهارده، نورانی تر است». گفتم: «ای جبرائیل! آن دعا کدام است؟» گفت: بگو:

اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ، وَ رَبَّ الْکرْسِی الرَّفِیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ رَبَ الشَّفْعِ الْکبِیرِ، وَ النُّورِ الْعَزِیزِ، وَ رَبَّ التَّوْراةِ وَ الْإنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ، وَ الْفُرْقانِ الْعَظِیمِ.

أنْتَ إِلهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ إِلهُ مَنْ فِی الْأرْضِ لا إِلهَ فِیهِما غَیرُک، وَ أنْتَ جَبَّارُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ جَبَّارُ مَنْ فِی الْأرْضِ لا جَبَّارَ فِیهِما غَیرُک، أنْتَ مَلِک مَنْ فِی السَّمواتِ، وَ مَلِک مَنْ فِی الْأرْضِ، لا مَلِک فِیهِما غَیرُک، أسْألُک بِاسْمِک الْکبِیرِ، وَ نُورِ وَجْهِک الْمُنِیرِ، وَ بِمُلْکک الْقَدِیمِ.

یا حَی یا قَیومُ، یا حَی یا قَیومُ یا حَی یا قَیومُ، أَسْأَلُک بِاسْمِک الَّذِی أشْرَقَ بِهِ کلُّ شَی ءٍ،

وَ بِاسْمِک الَّذِی أشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَ الْأَرْضُ، وَ بِاسْمِک الَّذِی صَلُحَ بِهِ الْأَوَّلُونَ، وَ بِهِ یصْلُحُ الآخِرُونَ.

یا حَیاً قَبْلَ کلِّ حَی، وَ یا حَیاً بَعْدَ کلِّ حَی، وَ یا حَی لا إِلهَ إِلَّا أنْتَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ أمْرِی یسْراً وَ فَرَجاً قَرِیباً، وَ ثَبِّتْنِی عَلی دِینِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ عَلی هُدی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ عَلی سُنَّةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلامُ.

وَ اجْعَلْ عَمَلِی فِی الْمَرْفُوعِ الْمُتَقَبَّلِ، وَ هَبْ لِی کما وَهَبْتَ لأَوْلِیائِک وَ أهْلِ طاعَتِک، فَانِّی مُؤْمِنٌ بِک، وَ مُتَوَکلٌ عَلَیک، مُنِیبٌ إِلَیک، مَعَ مَصِیری إِلَیک، وَ تَجْمَعُ لِی وَ لِأهْلِی وَ لِوَلَدِی الْخَیرَ کلَّهُ، وَ تَصْرِفُ عَنِّی وَ عَنْ وَلَدِی وَ أهْلِی الشَّرَّ کلَّهُ.

أنْتَ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّمواتِ وَ الْأرْضِ، تُعْطِی الْخَیرَ مَنْ تَشاءُ، وَ تَصْرِفُهُ عَمَّنْ تَشاءُ، فَامْنُنْ عَلَی بِرَحْمَتِک یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. 3

بارالها! ای پروردگار نور عظیم! و ای پروردگار کرسی رفیع! و ای پروردگار دریای سرشار و افروخته! و ای پروردگار شفع کبیر و نور عزتمند! و ای پروردگار تورات و انجیل و زبور و فرقان عظیم!

تو معبود هر کس هستی که در آسمان ها است و معبود هر کس هستی که در زمین است و در آن دو [= آسمان ها و زمین] معبودی جز تو نیست. و تو جبار آن کس هستی که در آسمان ها است و جبار آن کس هستی که در زمین است و در آن دو، جباری جز تو نیست. تو پادشاه هر کسی هستی که درآسمان ها است و پادشاه هر کس هستی که در زمین است و پادشاهی جز تو در آن دو نیست. از تو می خواهم به اسم کبیرت و نور وجه نورانی ات و به پادشاهی ازلی ات.

ای زنده، ای پاینده! ای زنده، ای پاینده! ای زنده، ای پاینده! از تو می خواهم به آن اسمت که همه چیز را نورانی کرده،

و به آن اسمت که آسمان و زمین را نورانی کرده و به آن اسمت که نخستین [آفریده ]ها از آن صلاح یافتند و آخرین [آفریده ]ها از او صلاح می یابند.

ای زنده ای که پیش از هر زنده است! و ای زنده ای که بعد از هر زنده است! و ای زنده ای که معبودی جز تو نیست! بر محمد و آل محمد درود فرست و گناهان مرا بیامرز و برای من در کارهایم آسانی و گشایش نزدیک قرارده. و مرا بر دین محمد و آل محمد و بر هدایت محمد و آل محمد و بر سنت محمد و آل محمد- بر او و آلش سلام باد- پایدار بدار.

و عملم را در [مقام] رفیع و مقبول قرار ده. و بر من ببخش؛ آنچان که بر اولیایت و اهل طاعتت بخشیدی؛ که من به تو مؤمنم و بر تو متوکلم و توبه کننده و روی آورنده به سوی توام، ضمن اینکه عاقبتم به سوی توست. و [از تو درخواست می کنم که] همه خیر را برای من و خانواده ام و فرزندانم جمع کنی، و همه شر را از من و فرزندانم و خانواده ام دور نمایی.

تو بسیار مهربان و بخشایندة نعمت های بزرگ و پدید آورنده آسمان ها و زمینی؛ به هر کس که بخواهی، خیر عطا می کنی و از هرکس بخواهی، آن را باز می داری؛ پس بر من [با عطایت] منت گذار، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان!

پی نوشت ها:

1. کافی، ج 4، ص 65.

2. همان، ص 95.

3. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحدیثة)، علی بن موسی بن طاووس، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، اول، 1376ش، ج 1، ص 239.

آداب قرائت قرآن( از نگاه عالم ربانی، آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه الله )

ماه مبارک رمضان، ماه نزول قرآن است. ماهی که همه حقیقت قرآن بر قلب نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. ماه رمضان، بهار قرآن است. سیرة اهل بیت علیهم السلام در این ماه، بر انس و تلاوت بسیار قرآن بوده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عترت پاکش علیهم السلام -که خود قرآن ناطقند و هیچ گاه ایشان از قرآن، و قرآن از ایشان جدا نبوده-، به تلاوت قرآن در ماه مبارک رمضان عنایت خاصی داشتند و توجه اصحاب و یاران خود را به آن جلب می کردند؛ از این رو علمای ربانی و پیروان راستین ایشان در این ماه مبارک و عزیز، اهتمام ویژه ای به قرائت، انس با قرآن و تدبر در آن داشته اند.

اما آداب قرائت قرآن چیست؟ چگونه باید در آن تدبّر کرد؟ موانع فهم قرآن چیست؟ این ها سؤالاتی است که باید از اهلش پرسید:

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ 1

از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید.

یکی از بزرگانی که مصداق اهل ذکر بود مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است. وی که خود از علمای ربّانی و مهذّب حوزه های علمیه بود، در کتاب گرانسنگ المراقبات بحثی دربارة آداب قرائت و تدبّر در قرآن دارد که به دلیل اهمیت مطلب و بزرگی شخصیت نویسنده، ترجمة آن را برای خوانندگان عزیز نقل می کنیم:ماه رمضان، بهار دعا و قرآن است؛ به همین سبب، به طور اختصار به شرایط واجب دعا اشاره می کنیم؛ زیرا بیان تفصیلی آن، جای دیگری دارد. همچنین شرایط قرائت قرآن را ذکر می نماییم که در اینجا برای رعایت ادب و حق تقدم قرآن، ابتدا شرایط قرائت آن را بیان می کنیم.

تدبر در قرآن

خداوند متعال می فرماید:

أ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها؛2

چرا در قرآن اندیشه نمی کنند؛ یا بر دل هایشان قفل هایی است؟

کسی که در قرآن تدبر و اندیشه می کند، باید به اندازة تدبرش معنای کلام و بزرگی آن و عظمت گوینده را بفهمد و در هنگام قرائت، با حضور قلب باشد و در آن بیندیشد؛ منظور از کلام را بفهمد و موانع فهم را از بین ببرد؛ تا اندیشه و درک او بیشتر شده، به عوالم زیبا و مقامات بالایی برسد. رعایت بعضی از امور مذکور، لازم بوده و رعایت بعضی از آن ها واجب نیست؛ گرچه خیلی مفید و سودمند است.

نمونه ای از تدبر و فهم در قرآن

اکنون مناسب است نمونه ای از تدبر و فهمیدن قرآن را بیان کنیم تا برای کسانی که می خواهند به این امر بپردازند، مفید باشد.

وقتی انسان در سورة واقعه می خواند: «أَ فَرَأَیتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبوُن؛ 5 آیا آبی را که می آشامید، دیدید؟» می تواند فکر خود را محدود به مزة آب نکند و دربارة مطالب مختلفی پیرامون آن بیندیشد؛ از جمله درباره به وجود آمدن تمام اشیا از آن بیندیشد؛ مثلاً فکر کند آب چگونه در اشکال گوناگون دانه، گیاه، حیوان و انسان یافت می شود. آن گاه درباره اجزای انسان فکر کند؛ اجزای ظاهری، مانند گوشت و استخوان و چشم و گوش و… نیروها و اخلاق عالی و اخلاق رذیله و آثار آن در دنیا و آخرت، تا نوبت به تفکر درباره مراتب عقل های خود رسیده، دربارة عقل مستفاد6فکر کند و ببیند که گویی عالم کوچکی است و حتی آن را عالم بزرگی ببیند. آن گاه در تفکر خود به مبدأ آب بازگشته، همان گونه که در قرآن است، بفهمد آب از آثار رحمت خداوند است و نیز بفهمد که رحمت از صفات خداوند است و بدین ترتیب آب را نعمتی از نعمت های خداوند بداند.

این نوع تدبر، از چیزهایی است که علم مکاشفه با آن آغاز می شود و اگر کسی که تدبر می¬کند، فکر خود را غرق در این مطلب کند، شاید چیزی ببیند که این فرمایش امام صادق علیه السلام را تصدیق کند که: «چیزی ندیدم، مگر اینکه قبل و همراه و بعد از آن، خداوند را دیدم».7

و اگر خواننده قرآن در این موارد نیز تدبر نماید، قرآن را بهتر خواهد فهمید:

الف. اندیشیدن درباره حالات پیامبران که با توجه به نزدیکی آنان به خداوند و داشتن مقام بالایی نزد او، چرا این همه گرفتار بلاها و مصیبت ها بودند؛ مصیبت هایی مانند فقر، بیماری و اذیت مردم از قبیل دروغ گو خواندن، تهمت، دشنام، کتک زدن و کشتن. فکر کند که خدا چگونه آنان را با بلاها و محنت ها تربیت کرد، تا جایی که سرور پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم با اینکه حبیب خدا بود، فرمود:

مَا أوذِی نَبِی مِثْلَ مَا اُوذِیت؛ 8

هیچ پیامبری مانند من اذیت نشد.

و درباره هر کدام از این مطالب بیندیش، تا موارد زیر را از آن بفهمی:

•بزرگی خداوند متعال را از آن بفهمی؛ چرا که امثال این بزرگان تحت سیطرة قدرت و حکمت او بودند خداوند متعال، هرچه بخواهد، انجام می دهد و کسی نمی تواند از کارهای او سؤال کند.

•متوقع نباشی که باید مقابل طاعاتی که داری، خداوند نیز امور را طبق اراده ات درآورد.

•هنگامی که تو را در دنیا به فقر و خواری یا سایر بلاها مبتلا می کند، از فضل او مأیوس نشوی.

•هیچ مؤمنی را به سبب بلاهایی که به او رسیده، شماتت نکنی.

•هیچ مؤمنی را به سبب ذلت و فقری که در دنیا دارد، تحقیر نکنی؛ شاید خداوند او را به سبب بزرگواری اش مبتلا کرده است.

•پستی دنیا را نزد خدا ببین. خود نیز آن را بزرگ ندانسته و کوچک شمار و به سبب از دست دادن آن، غصه نخور.

•رو آوردن دنیا را علامت دور شدن از خدا و پشت کردن آن را علامت صالح بودن خود بدان؛ همان گونه که به حضرت موسی علیه السلام چنین وحی شد:

یا مُوسَی إِذَا رَأَیتَ الْفَقْرَ مُقْبِلًا فَقُلْ مَرْحَباً بِشِعَارِ الصَّالِحِینَ وَ إِذَا رَأَیتَ الْغِنَی مُقْبِلًا فَقُلْ ذَنْبٌ عَجِلَتْ عُقُوبَتُه؛ 9

اگر فقر آمد، بگو: «آفرین بر نشان صالحان» و هنگامی که غنا آمد، بگو: «گناهی است که مجازات آن زود آمد».

ب. یکی دیگر از چیزهایی که برای فهم قرآن مفید است، اندیشیدن درباره مجازات و حدود و تعزیراتی است که برای گناهان وضع شده است؛ برای مثال، بریدن دست به دلیل دزدیدن ربع دینار که یکی از احکام الهی است، ترس بزرگی برای عاقل به وجود می آورد؛ به این سبب که او هر روز گناهان قلبی و بدنی زیادی مرتکب می شود و اگر مجازات ربع دینار چنین باشد، مجازات او با این بار سنگین، چه خواهد بود؟!

ج. اندیشیدن درباره اعمال و مجازات امت هایی که نابود شده اند نیز از این جمله است.

حضرت عیسی علیه السلام دربارة عمل کسانی که گرفتار نزول عذاب شده بودند سؤال کرد، و خود آنان جواب دادند: «دنیا را به اندازه ای دوست داشتیم که بچه¬ای مادرش را دوست می دارد. با ترس اندکی از اهل گناه فرمانبرداری می کردیم. دارای آرزوهای طولانی بوده، لهو و لعب، ما را غافل کرده بود». عیسی علیه السلام از یکی آنان پرسید: «چگونه هلاک گشتید و عذاب شدید؟» گفت: «شب با سلامتی خوابیدیم؛ ولی صبح در«هاویه» بودیم».

پرسید: «هاویه چیست؟» گفت: «کوهی آتشین است که تا روز قیامت بر ما افروخته می شود».

پرسید: «چه گفتید و چه جوابی شنیدید؟» گفت: «گفتیم: ما را به دنیا برگردان، تا در آن زهد پیشه کنیم». جواب شنیدیم: «دروغ می گویید».

فرمود: «عجیب است که [از میان این قومِ عذاب شده] جز تو دیگران با من سخن نمی گویند». گفت: «روح الله! فرشتگانی خشن و نیرومند بر دهان آن ها دهنه ای آتشین زده اند. من میان آنان بوده؛ ولی از آنان نبودم. وقتی عذاب نازل شد، من را نیز در بر گرفت و اکنون با تار مویی به کناره جهنم آویزانم؛ نمی دانم در آتش می افتم یا از آن نجات می یابم».10

درباره گناه «اصحاب سبت» و عذابشان که در ابتدا به میمون و خوک تبدیل شده، سپس هلاک گردیدند، فکر کن. آن گاه به اعمال خود بیندیش. آیا مطمئنی که عمل تو مانند اعمال آن ها نباشد؟ امثال این تفکرات نمی گذاشت که صالحان و اولیا، با اطمینان بخوابند و می گفتند: «کسی که از شبیخون می ترسد، چگونه می خوابد!» آن ها صورت خود را هر روز چند بار بررسی می کردند که ببینند آیا از ستم گناهان، سیاه شده یا به حال خود باقی است؟

حکیمانه

تو خود حجاب خودی

حضرت امام رضا علیه السلام که گرمای محبتش را ما ایرانی ها خوب چشیده ایم، می فرمایند: «امام، همدم، رفیق، پدر مهربان، برادر تنی، مادر دلسوز به کودک است».14همچنین فرموده اند: «امام از پدر و مادر به شما مهربان تر است».15

شاید اگر این محبت را بیشتر درک کنیم، معنای این جملات حضرت ولی عصر علیه السلام را بهتر بفهمیم، وقتی در تشرف شریف علی بن ابراهیم بن مهزیار- که پس از بیست سال اشتیاق به خدمت حضرت رسیده است- اینچنین سخن را شروع می کنند:

یا اَبَاالْحَسَن! قَدْ کُنّا نَتَوَقَّعُکَ لَیلاً وَ نَهاراً. فَما الَّذی اَبْطَأَ بِکَ عَلَینا؟؛

ای ابالحسن! شب و روز در انتظار دیدار تو بودیم. چه شد که تأخیر کردی و به سوی ما نیامدی؟

وقتی پسر مهزیار تعجب می کند و عرض می کند: «ای مولای من! کسی را نیافتم که مرا به حضورت راهنمایی کند»، امام با تعجب می فرمایند: «کسی را نیافتی که راهنمایی ات کند؟!» سپس [طوری که پسر مهزیار از این شرمندگی خجالت نکشد] سرشان را پایین گرفتند و با انگشت مبارک روی زمین کشیدند و فرمودند: «نه؛ شما به مال اندوزی روی آوردید و در برابر مستضعفان فخر فروشی کرده، با آنان با بی اعتنایی رفتار کردید. صله رحم را ترک کردید. پس دیگر چه عذری دارید؟!»16

پی نوشت ها:

1. سوره انبیا: 7.

2. سوره محمد: 24.

3. در جنگ صفین بعد از خدعه معاویه و قرآن به نیزه کردن و درخواست معاویه از امیرالمؤمنین علیه السلام برای عمل به قرآن، حضرت فرمودند: «یا ابنَ أبِی سُفیان! أنتَ تَدعُونِی إلَی العَمَلِ بِکتابِ اللهِ وَ أنَا کتَابُهُ النَّاطِقُ»؛ إرشاد القلوب، حسن بن محمد دیلمی، الشریف الرضی، قم، اول، 1412ق، ج 2، ص 249.

4. سوره واقعه: 79.

5. سوره واقعه: 68.

6. از نظر حکمای اسلامی عقل مستفاد، یکی از مراتب عقل انسان است. حجت الاسلام والمسلمین پارسانیا مراتب عقل را این گونه توضیح می دهد:

عقل آدمی به حسب مراتب به چهار قسم تقسیم می شود؛ عقل بالقوه (هیولایی)، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد.

عقل بالقوه، مرز بین انسان و حیوان است. صاحب عقل بالقوه، دارای نفسی است که توانایی تحصیل علوم و دانش های مختلف را داشته، امکان عمل بر طبق آن را دارد.

عقل بالملکه عقلی است که مفاهیم و معانی و قضایای اولی و بدیهی را ادراک می کند. صاحب عقل بالملکه توانایی تربیت، استدلال و حرکت به سوی مجهولات نظری را داراست.

عقل بالفعل، عقلی است که با استفاده از بدیهیات و معارفی که در عقل بالملکه است، به سوی معارف نظری حرکت کرده و برخی از آن ها را به فعلیت رسانده است.

کسی که عقل نظری او بالفعل باشد و در عقل عملی نیز توانمند و قوی باشد، در فهم مسائل نظری به ترتیب و چینش مقدمات نیاز ندارد و همه معلومات را در ملکه علمی خود واجد می باشد؛ به گونه ای که هرگاه یکی از آن ها را اراده کند، بدون آنکه به استدلال جدیدی محتاج باشد، مستقیماً معلوم را می یابد. کسی که از این مرتبه عقل بهره مند باشد، دارای عقل مستفاد است. (مجله معارف، مرداد 85 شماره 37 نقل در پایگاه اطلاع رسانی حوزه. آدرس دسترسی: http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/5211/5640/54934 تاریخ دسترسی: خرداد 92 با اندکی تلخیص).

7. در بسیاری از منابع این روایت را با این عبارت: «ماَ رَاَیتُ شَیئاً الاَّ وَ رَاَیتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ» به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده اند؛ اما در تفسیر الفرقان، ج 15، ص 67، آن را با این عبارت: « ماَ رَاَیتُ الله الا وَ قَدْ رَاَیتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ» به امام صادق علیه السلام منسوب می کند.

8. کشف الغمة (ط - القدیمة)، علی بن عیسی اربلی، بنی هاشمی، تبریز، اول، 1381، ج 2، ص 537.

9. کافی (ط - الإسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 263.

10. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: مَرَّ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ علیهما السلام عَلَی قَرْیةٍ قَدْ مَاتَ أهْلُهَا وَ طَیرُهَا وَ دَوَابُّهَا فَقَالَ: «أمَا إِنَّهُمْ لَمْ یمُوتُوا إِلَّا بِسَخْطَةٍ وَ لَوْ مَاتُوا مُتَفَرِّقِینَ لَتَدَافَنُوا» فَقَالَ الْحَوَارِیونَ: «یا رُوحَ اللهِ وَ کلِمَتَهُ ادْعُ اللهَ أَنْ یحْییهُمْ لَنَا فَیخْبِرُونَا مَا کانَتْ أَعْمَالُهُمْ فَنَجْتَنِبَهَا». فَدَعَا عِیسَی علیه السلام رَبَّهُ فَنُودِی مِنَ الْجَوِّ أنْ نَادِهِمْ فَقَامَ عِیسَی علیه السلام بِاللَّیلِ عَلَی شَرَفٍ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ: «یا أهْلَ هَذِهِ الْقَرْیةِ». فَأَجَابَهُ مِنْهُمْ مُجِیبٌ: «لَبَّیک یا رُوحَ اللهِ وَ کلِمَتَهُ!» فَقَالَ: «وَیحَکمْ مَا کانَتْ أَعْمَالُکمْ» قَالَ: «عِبَادَةُ الطَّاغُوتِ وَ حُبُّ الدُّنْیا مَعَ خَوْفٍ قَلِیلٍ وَ أَمَلٍ بَعِیدٍ وَ غَفْلَةٍ فِی لَهْوٍ وَ لَعِبٍ». فَقَالَ: «کیفَ کانَ حُبُّکمْ لِلدُّنْیا» قَالَ: «کحُبِ الصَّبِی لِأُمِّهِ إِذَا أَقْبَلَتْ عَلَینَا فَرِحْنَا وَ سُرِرْنَا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنَّا بَکینَا وَ حَزِنَّا» قَالَ: «کیفَ کانَتْ عِبَادَتُکمْ لِلطَّاغُوتِ؟» قَالَ: «الطَّاعَةُ لِأَهْلِ الْمَعَاصِی». قَالَ: «کیفَ کانَ عَاقِبَةُ أَمْرِکمْ» قَالَ: «بِتْنَا لَیلَةً فِی عَافِیةٍ وَ أَصْبَحْنَا فِی الْهَاوِیةِ» فَقَالَ: «وَ مَا الْهَاوِیةُ؟» فَقَالَ: «سِجِّینٌ» قَالَ: «وَ مَا سِجِّینٌ؟» قَالَ: «جِبَالٌ مِنْ جَمْرٍ تُوقَدُ عَلَینَا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ» قَالَ: «فَمَا قُلْتُمْ وَ مَا قِیلَ لَکمْ؟» قَالَ: «قُلْنَا: رُدَّنَا إِلَی الدُّنْیا فَنَزْهَدَ فِیهَا: قِیلَ لَنَا: کذَبْتُمْ». قَالَ: «وَیحَک کیفَ لَمْ یکلِّمْنِی غَیرُک مِنْ بَینِهِمْ!» قَالَ: «یا رُوحَ اللهِ! إِنَّهُمْ مُلْجَمُونَ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ بِأَیدِی مَلَائِکةٍ غِلَاظٍ شِدَادٍ وَ إِنِّی کنْتُ فِیهِمْ وَ لَمْ أَکنْ مِنْهُمْ فَلَمَّا نَزَلَ الْعَذَابُ عَمَّنِی مَعَهُمْ فَأَنَا مُعَلَّقٌ بِشَعْرَةٍ عَلَی شَفِیرِ جَهَنَّمَ لَا أَدْرِی أُکبْکبُ فِیهَا أَمْ أَنْجُو مِنْهَا». فَالْتَفَتَ عِیسَی علیه السلام إِلَی الْحَوَارِیینَ فَقَالَ: «یا أَوْلِیاءَ اللهِ أَکلُ الْخُبْزِ الْیابِسِ بِالْمِلْحِ الْجَرِیشِ وَ النَّوْمُ عَلَی الْمَزَابِلِ خَیرٌ کثِیرٌ مَعَ عَافِیةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ». (کافی، ج 2،ص 318-319).

11. سوره غافر: 35.

12. همان: 13.

13. عوالی اللئالی، ابن أبی جمهور، دار سید الشهداء، قم، اول، 1405 ق، ج 4، ص 116.

14. کافی، ج1، ص200.

15. من لایحضر الفقه، ج4، ص418.

16. بحارالانوار، ج53، ص104، ح131.

برگی از دفتر اخلاق تکبر

شناخت رذایل و رفع و دفع آن ها، زمین باطن را برای غرس درخت فضایل مساعد می نماید و زمینه رشد را فراهم می کند و از طرفی ریشه کن کردن رذایل اخلاقی در سرزمین وجودی انسان، طمع شیطان را در انحراف او از بین برده، و کوشش او را بی نتیجه می گذارد.

رذیله ای که خود شیطان را به ورطه هلاکت و سقوط کشاند، تکبر است. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم:

إِیاک وَ الْکبْرَ فَإِنَّهُ أعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ ألْأمُ الْعُیوبِ وَ هُوَ حِلْیةُ إِبْلِیس؛ 1

از تکبّر بپرهیز. به درستی که آن، بزرگ ترین گناهان و قابل سرزنش ترین عیب ها و زیور شیطان است.

به اعتقاد بسیاری از علمای اخلاق، تکبر امّ المفاسد و ریشه تمام بدبختی ها و صفات زشت انسانی و سرچشمه گناهان دیگر است. در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است:

أَکثَرُ أَهْلِ جَهَنَّمَ الْمُتَکبِّرُون؛ 2

بیشتر دوزخیان، تکبّر ورزان هستند.

این مطلب اهمیت شناخت حقیقت کبر و ریشه ها و درمان آن را بیشتر نمایان می کند. شیطان- همان گونه که مولای متّقیان امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه قاصعه می فرمایند- پایه استکبار و تعصّب را در زمین گذاشت و با عظمت خداوند به مبارزه برخاست:

این دشمن خدا، پیشوای متعصّبان و سرسلسله مستکبران جهان است که اساس تعصّب را پی ریزی کرد و با خداوند در مقام جبروتی اش به ستیز و نزاع پرداخت. لباس استکبار را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنی را فروگذارد.3

و درست به همین دلیل، خدا او را ذلیل و خوار و پست کرد؛ همان گونه که امیرمؤمنان علی علیه السلام در ادامه همان خطبه می فرمایند:

الَا تَرَوْنَ کیفَ صَغَّرَهُ اللهُ بِتَکبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیا مَدْحُوراً، وَ أعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً؟!؛4

آیا نمی بینید چگونه خداوند، او را به سبب تکبُّرش، تحقیر کرد و بر اثر بلندپروازی بی دلیلش، وی را پست و خوار نمود، و از همین رو او را در دنیا مطرود ساخت و آتش برافروخته دوزخ را در آخرت برای او مهیا کرد؟

شخص متکبر -همچون شیطان- با خداوند متعال برای صفتی که لایق آن نیست نزاع می کند و خواستار بزرگی ای است که مخصوص ذات حق تعالی است. امام باقر علیه السلام فرمودند:

الْکبْرُ رِدَاءُ اللهِ وَ الْمُتَکبِّرُ ینَازِعُ اللهَ رِدَاءَهُ؛5

بزرگی، لباسی در شأن خداوند است و متکبر، با خداوند به نزاع برمی خیزد.

پس از این مقدمه، ابتدا به تعریف و شناخت این رذیله و سپس به بیان درمان آن می پردازیم:

تعریف و حقیقت تکبّر

بزرگان اخلاق گفته اند:6 اساس تکبّر، این است که انسان از اینکه خود را برتر از دیگری ببیند، احساس آرامش کند؛ بنابراین تکبّر از سه عنصر تشکیل می شود: نخست اینکه برای خود مقامی قائل شود، دیگر اینکه مقام خود را برتر از دیگران ببیند و سوم، از این برتربینی احساس خوشحالی و آرامش کند.

از همین رو گفته اند: «تکبّر (=خود برتربینی) با عجب (=خود بزرگ بینی) تفاوت دارد». در عجب، هیچ گونه مقایسه ای با دیگری نمی شود؛ بلکه انسان به سبب علم، ثروت، قدرت یا حتّی عبادت، خود را بزرگ می بیند؛ هر چند فرضاً کسی جز او در جهان نباشد؛ ولی در تکبّر، حتماً خود را با دیگری مقایسه می کند و برتر از او می بیند.

علائم و نشانه ها

همان گونه که طبیب با شناخت علائم و نشانه های بیماری، می تواند نسخه شفابخش بنویسد، در بیماری های اخلاقی نیز شناخت علائم، به درمان و ریشه کن کردن رذیله کمک می کند.

بزرگان اخلاق، نشانه هایی را برای این رذیله برشمرده اند؛ نشانه های تکبّر، بسیار زیاد است، از جمله اینکه افراد متکبّر، به گونه خاصی راه می روند؛ گردن و شانه هایشان را بالا می گیرند؛ وقتی می خواهند با کسی صحبت کنند، سرشان را زیر می اندازند و با گوشه چشم، اخم نموده، به او نگاه می کنند، همیشه گویی از بالا به دیگران نگاه می کنند، انتظارات زیادی از مردم دارند؛ از جمله انتظار دارند دیگران به آن ها سلام کنند، کسی پیش از آن ها وارد مجلس نشود و همیشه در صدر مجلس جای گیرند، مردم در برابر آن ها کوچکی کنند، کسی از آنان انتقاد نکند و حتّی پند و اندرز نگوید، همه برای آن ها امتیازی قائل شوند و حریمی نگه دارند، مردم در برابر آن ها دست به سینه باشند و همیشه از عظمت آنان سخن بگویند. برخی دیگر از خصوصیات انسان متکبر، چنین است:

انتقاد کردن دیگران، به ویژه کوچک ترها، کارمندان و شاگردان و کسانی که رتبه اجتماعی پایینی دارند، برای انسان متکبر سخت است؛ هر چند حرفشان حق باشد.

انسان متکبر، اشتباه خود را قبول نمی کند و به آن اقرار نمی نماید. همچنین عذرخواهی کردن برای او بسیار دشوار است.

نشستن با فقرا، بیماران، معلولان و قبول دعوت ایشان، برای او خیلی سخت است.

با کوچک ترین بی احترامی، زود عصبانی می شود.

امثال این کلمات از او زیاد صادر می شود: «با من این طور حرف نزن!» «با من مخالفت نکن»، «اگر من نبودم که تو…». «با من بودی؟!» و….

کارهایی مانند اذان گفتن، کار در مجالس اهل بیت علیهم السلام و پول جمع کردن برای فقرا را پایین تر از شأن خود می بیند و به همین دلیل از انجام چنین کارهایی خوداری می کند.

بدیهی است ظهور و بروز این حالات، تابع درجه شدّت و ضعف تکبّر است؛ در بعضی، همه این نشانه ها ظاهر می شود و در بعضی بخشی از این ها.

گاه آثار این خوی نکوهیده، در سخنان شخص آشکار می شود؛ تعبیرهایی که از خود می کند، مبالغه آمیز است و پیوسته ضمیرهای جمع در باره خود به کار می برد. حتّی تُن صدای او نشان می دهد که آدم مغرور و متکبّری است. گاه در طرز پوشیدن لباس، یا مرکب سواری، خانه و وسایل زندگی، و… آشکار می شود و در همه این موارد، هدفش این است که قارون وار ثروت خود را به رخ دیگران بکشد و به گمان خود، برتری خویش را به دیگران ثابت کند.

تکبر بر خدا

منظور از تکبّر در برابر خداوند -که از نهایت جهل و نادانی سرچشمه می گیرد- این است که انسان ضعیف، ادّعای الوهیت کند. نه تنها خود را بنده خدا نداند؛ بلکه سعی کند مردم را به بندگی خود دعوت نماید. افرادی همچون نمرود که خیال جنگ با خدای آسمان را در سر می پروراند و فرعون که با گفتن: «انَا رَبُّکمُ الْاَعْلی »8 از بندگی خدا تکبر می ورزید، به این نوع از تکبر گرفتار بودند. شکل دیگری از تکبّر در برابر خدا، تکبّر ابلیس و پیروان اوست که از اطاعت خداوند سر باز زدند و تشخیص خود را برتر شمرده، به حکمت پروردگار خرده گرفتند.

امام خمینی قدس سره در این قسم، تکبر به اوامر الهی را نیز مطرح فرموده و چنین می نویسد:

و اما کبر به اوامر خدا در بعض اهل معصیت پیدا می شود، چنان که ترک حج می کند برای آنکه اعمال آن -از قبیل لباس احرام و غیره - را بر خود روا نمی دارد، و ترک نماز می کند؛ زیرا وضع سجده را با مقام خود مناسب نمی داند. و گاهی در بعض اهل مناسک و عبادات و اهل علم و دیانت پیدا شود؛ مثلاً ترک اذان کند تکبّراً، و قبول قول حق نکند، اگر از مثل خود یا پایین تر از خود بشنود.. .. و از همین تکبر است ترک تدریس علمی یا کتابی که با شأن خود مناسب نداند و ترک تدریس برای اشخاص بی عنوان ظاهری، یا برای عده قلیله، و ترک جماعت در مسجد کوچک و قناعت به عده کم؛ گرچه بداند که رضای حق تعالی در آن است. و گاهی از بس مطلب دقیق می شود، صاحب این خلق نمی فهمد که عملش مستند به خلق کبر است، مگر آنکه در صدد اصلاح نفس برآید و در مکاید آن دقیق شود.9

تکبّر بر خلق

این قسم تکبر، دو شعبه دارد:

الف: تکبر بر پیامبران و امامان علیهم السلام

در این قسم، شخص متکبر نفس خود را بزرگ تر و بالاتر از آن می داند که در برابر بشری چون دیگر انسان ها اطاعت کند. چنین تکبّری گاه شخص را از اندیشیدن باز می دارد و او در تاریکی جهل می ماند و از اطاعت خودداری می کند؛ به این گمان که خود بر حق است. گاه با اینکه نبی و ولی را می شناسد، اطاعت نمی کند؛ زیرا نفسش او را برای اطاعت از حق و تواضع در برابر آن همراهی نمی کند: در قرآن کریم می خوانیم که قوم نوح، خطاب به پیامبر خود می گفتند:

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراک إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراک اتَّبَعَک إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أراذِلُنا بادِی الرَّأْی وَ ما نَری لَکمْ عَلَینا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکمْ کاذِبینَ؛10

بزرگان کفار قومش گفتند ما تو را جز بشری مثل خود نمی بینیم و ما نمی بینیم که تو را پیروی کرده باشند مگر افراد اراذل و فرومایه ای از ما که رأیی نپخته دارند و اصلاً ما هیچ برتری در شما نسبت به خود نمی بینیم بلکه بر عکس، شما [مسلمانان] را مردمی دروغ گو می پنداریم.

ب: تکبر بر سایر مردم

رایج ترین مورد تکبّر، اظهار بزرگی در برابر مردم است؛ یعنی شخص، خود را از دیگران بهتر بداند و آن ها را تحقیر کند. هنگامی که حق را از یکی از بندگان خدا بشنود، زیر بار نرود و آن را انکار کند. این قسم نیز در آموزه های دینی به شدت نکوهش شده است. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:

الْکبْرُ أَنْ تَغْمِصَ النَّاسَ وَ تَسْفَهَ الْحَق؛ 11

تکبر آن است که مردم را کوچک بدانی و حق را مسخره کنی؛

خلاصه اینکه روحیه زشت «خود بزرگ بینی» گاه انسان را در برابر خدا و پیامبر به تمرّد و سرکشی می کشاند وگاه او را در میان هم نوعان به برتری جویی واستکبار وا می دارد.

ریشه های تکّبر

رذیله تکبّر مانند سایر رذایل اخلاقی، دارای ریشه ها و زمینه هایی است که باید آن ها را جست وجو کرد و دقیقاً شناخت. در زیر به برخی از این زمینه ها اشاره می کنیم:

الف. حقارت نفس

افراد متکبر، چون در خود کمبودی احساس می کنند و از بی توجهی دیگران به خود رنج می برند، در صدد جبران این نقیصه هستند و با خودبرتربینی می کوشند لذتی کاذب برای خود فراهم کنند و خود را بالاتر بدانند. این حقیقتی است که امروزه در پرتو تحقیقات روان شناسی و روان کاوی ثابت شده است. در سخنی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که فرمودند:

کسی تکبر و گردن کشی نمی کند، مگر به سبب ذلتی که در خود می بیند.12

امام خمینی قدس سره در این باره به حدیثی از حضرت امام صادق علیه السلام اشاره می کند و چنین تحلیل می فرماید:

در کافی شریف، از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: «متکبّران، به صورت مورچگان ضعیفی شوند و مردم آنان را پایمال کنند، تا خداوند از حساب فارغ شود».13

صورت غیبیه تکبّر، صورت مورچه ضعیف است و شاید این صورت برزخیه قیامتیه، برای کوچک و صغیر بودن نفس شخص متکبّر باشد؛ چنان که معلوم شد تکبّر، از کوچکی حوصله و ضعف نفس و ضیق صدر است و چون باطن و لُبّ متکبّر، کوچک است، و صور غیبی ملکوتی، تابع ملکات نفسانیّ است و بدن، ظلّ روح است در عالم ملکوت وکاملاً تابع آن است؛ پس کوچکی و حقارت روح به بدن سرایت کند و آن را به صورت حیوان کوچک بی مقداری در آورد که در زیر پای مخلوق پایمال شود، تا مردم از حساب فارغ شوند. محتمل است آن صورت غیبی ملکوتی، عکس العمل حالات دنیایی باشد و چون این جا خود را بزرگ جلوه داده است، حق تعالی او را در آن عالم، کوچک و حقیر کند«کما تدینُ تُدانُ».14

ب. حُبّ نفس

انسان، چون خود را دوست دارد، اجازه نمی دهد به ساحت شخصیت او توهینی شود. گاهی از تحقیر دیگران، پلکانی برای بازسازی شخصیت خود می سازد. امام خمینی قدس سره یکی از ریشه های تکبر را بیماری عُجب و حب نفس می داند و می فرماید:

انسان چون خودبین و خودخواه است، این خودخواهی و محبت مفرط [=زیاد] به نفس، سبب می شود که از نقایص و عیوب خود محجوب شود و بدی های خود را نبیند؛ بلکه گاهی بدی های خود در نظرش خوبی جلوه کند و فضایل و خوبی هایی که دارد، در نظرش مضاعف گردد. به همین نسبت، بسیار شود که از خوبی دیگران محجوب شود و بدی های آن ها در نظرش مضاعف گردد. پس چون کمال خود و نقص دیگران را دید و محبت مفرط به نفس نیز کمک کرد، در نفس، یک حالت اعجابی پیدا شود نسبت به خودش. پس از این حالت، در باطن نفس، خود را بر دیگران ترفیع دهد و حالت سربلندی و بزرگی برای او دست دهد و خود را بزرگ تر از دیگری ببیند و این حالت،کبر است. چون این حالتِ قلبی در مُلک بدن ظاهر شود، سرکشی و سرفرازی کند و بر دیگران در ظاهر نیز بزرگی فروشد و این، تکبر است.15

ج. برخی رذائل

فیض کاشانی رحمه الله در المحجّة البیضاء چهار ریشه برای تکبّر ذکر کرده است؛ عجب، کینه، حسد و ریا. وی می نویسد:تکبّر، خلقی است باطنی؛ اما اخلاق و کارهایی که آشکار می شود، نتیجه تکبّر است،. .. این خلق باطنی یک عامل دارد و آن، خودپسندی فرد متکبّر است…؛ زیرا شخص هر گاه به علم و عمل خود یا به چیزی از انگیزه های آن عجب کند، خود را بزرگ شمرده، تکبّر ورزد.

اما تکبّر ظاهری سه عامل دارد: عاملی در متکبّر، عاملی در کسی که بر او تکبّر می شود و عاملی که به غیر از آن دو مربوط است. اما عامل موجود در شخص متکبّر، خودپسندی است و عامل مربوط به شخص مورد تکبّر، کینه و حسد است و آنچه به غیر آن دو مربوط می شود، ریاکاری است. به این اعتبار، چهار عامل وجود خواهد داشت؛ خودپسندی، کینه، حسد، ریاکاری.16

مرحوم فیض تکبر را به هفت عاملی که کمال محسوب می شوند مرتبط دانسته، درمان هر یک را به صورت مختصر بیان می نماید. این بحث با درمان رذیله تناسب دارد؛ ولی چون این موارد به عنوان اسباب و منشأ تکبر بیان شده، به بیان نظر فیض کاشانی در این باره می پردازیم:

وی معتقد است که خودبزرگ بینی، همیشه از اعتقاد به وجود یکی از صفات کمال در خود سرچشمه می گیرد و صفات کمال، یا مربوط به دین هستند یا دنیا. کمال دینی، عبارت از علم و عمل است و کمال دنیوی، عبارت است از اصل و نسب، جمال، قوت، مال و کثرت یاران.

در ادامه، مرحوم فیض به بیان اجمالی درمان برای هر یک از انواع تکبر می پردازد که ما - به لطف و یاری خدا- در شمارة بعد آن را در ضمن راهکارهای درمان کبر خواهیم آورد.

حکیمانه

بهتر از تشرف

حضرت آیت الله بهجت رحمه الله: لازم نیست انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- تشرف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز و سپس توسل به ائمه علیهم السلام بهتر از تشرف باشد؛ زیرا هر جا که باشیم، آن حضرت می بیند و می شنود، و عبادت در زمان غیبت، افضل از عبادت در زمان حضور است، و زیارت هر کدام از ائمه اطهار علیهم السلام مانند زیارت خود حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف است.17

حکیمانه

شما را فراموش نمی کنیم

مکاتبه یکی از راه های ارتباط شیعیان با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است. بی شک یکی از شامخ ترین این مکاتبات، نامه هایی است که از سوی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به شیخ مفید، این عالم جلیل القدر قرن پنجم رسیده و در کتب متعددی نقل شده است. در قسمتی از نامه اول چنین آمده است:

ما از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می گذرد، کاملاً مطلع هستیم و هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آن ها دوری می کردند، ولی اکثر شما مرتکب شدید، باخبریم. اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث، زندگی شما را در بر می گرفت و دشمنان، شما را از بین می بردند.

از عهدشکنی‎ها و پشت سر گذاشتن عهد و پیمان‎ها با اطلاعیم [که همین عوامل موجب بدبختی و دوری شما از حریم ولایت شده است]. گویی این ها از لغزش‎های خود خبر ندارند. با همه گناهان، ما هرگز امور شما را مهمل نگذاشته، شما را فراموش نمی کنیم. اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث، زندگی شما را در بر می گرفت و دشمنان، شما را از بین می بردند.

پس، از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و به خاندان رسالت مدد رسانید.18

پی نوشت ها:

1. غررالحکم، ص 167 (باب الخامس، ح 22).

2. ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علی بابویه، دارالشریف الرضی، قم، دوم، 1406ق، ص222.

3. «فَعَدُوُّ اللهِ امَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکبِرِینَ الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیةِ وَ نَازَعَ اللهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیةِ وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ» (نهج البلاغه، خطبه 192).

4. همان.

5. بحار الأنوار، ج 70، ص214.

6. ر.ک اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم ج 2، ص 44؛ علم اخلاق اسلامی(ترجمه جامع السعادات)، ج 1، ص 417؛ معراج السعادة، ص 287.

7. ر.ک: المحجة البیضاء، ج 6، ص 231؛ جامع السعادات، ج1، ص 385؛ ترجمه اخلاق ص288؛ اخلاق در قرآن، ج 2، ص 46؛ اخلاق اسلامی ج 2، ص 44.

8. سوره نازعات: 24.

9. چهل حدیث، نرم افزار مجموعه آثار امام خمینی (مرکز تنظیم و نشر آثار امام و مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور)، ص81 (با اندکی تصرف).

10. سوره هود: 27.

11. بحارالأنوار، ج 70، ص217.

12. مَا مِنْ أَحَدٍ یتِیهُ إِلَّا مِنْ ذِلَّةٍ یجِدُهَا فِی نَفْسِهِ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ مَا مِنْ رَجُلٍ تَکبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِه (کافی، ج 2، ص 311).

13. إِنَّ الْمُتَکبِّرِینَ یجْعَلُونَ فِی صُوَرِ الذَّرِّ یتَوَطَّأُهُمُ النَّاسُ حَتَّی یفْرُغَ اللهُ مِنَ الْحِسَاب (کافی، ج 2، ص 311).

14. شرح حدیث جنود عقل و جهل، نرم افزار مجموعه آثار امام خمینی (مرکز تنظیم و نشر آثار امام و مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور)، ص350 (با اندکی تصرف).

15. همان، ص333.

16. گزیدة راه روشن (ترجمه المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیا)، ملا محسن فیض کاشانی، ترجمه محمد صادق عارف و…[و دیگران]، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1389، ص 420و421.

17. در محضر آیت الله بهجت، ج1، 277.

18. بحارالانوار، ج 53، ص 175.

محو دلدار

فصل جلای دل

اشاره

با توجه به ایام حلول ماه مبارک رمضان، برای استفاده هر چه بیشتر از این فرصت طلایی، بر آن شدیم تا مقداری فضائل و برکات این ماه شریف و برکات قرائت قرآن را که در سخنان حضرت آیت الله ناصری -حفظه الله تعالی- آمده است ارائه کنیم باشد که بهتر و بیشتر قدردان ساعات و لحظات آن باشیم و با بهره گرفتن از این سفره آسمانی، قدمی در مسیر رشد معنوی و اخلاقی خود برداریم؛ ان شاء الله.

معنای رمضان

این ماه شریف، در قرآن به نام «رمضان» اسم گذاری شده است. در سوره مبارکه بقره آمده است:

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقان؛1

ماهِ رمضان، ماهی است که در آن، قرآن برای راهنمایی مردم و نشانه های هدایت و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است.

«رمضان» اسم حضرت حق است. خداوند متعال هزار و چند اسم دارد که یکی از آن ها «رمضان» است. رمضان یعنی «شَدیدُ ألمْحَبَّه». یعنی کسی که محبتش به بنده هایش خیلی زیاد است. «شهر رمضان» یعنی ماه خدایی که محبت و علاقه اش به بنده ها زیاد است؛ لذا در چند روایت است که انسان نباید بگوید: رمضان آمد و رمضان رفت.2 باید بگوید: ماهِ رمضان آمد؛ چون رمضان اسم خدا است و خدا نمی آید و نمی¬رود. آمدن و رفتن، از حوادث است و حضرت حق، قدیم است؛ حادث نیست که بیایید و برود و همیشه هست.

در روایت دارد که اگر کسی بگوید: رمضان آمد و رمضان رفت، به عنوان کفاره، صدقه بدهد و روزه بگیرد.3

در قرآن و دعاها از ماه مبارک رمضان باعظمت اسم برده می شود و معمولاً با «شهر رمضان» از آن یاد می شود. ما هم در صحبت کردن باید رعایت احترام آن را بکنیم. اینکه بعضی مرتب می گویند: رمضان آمد و رمضان رفت، بی احترامی به این ماه است.

ما در این ماه مبارک رمضان، مهمان خدا هستیم. البته همیشه مهمان خدا هستیم؛ همیشه رزقش را می خوریم و گناه و مخالفتش را هم می کنیم. پس اینکه در ماه مبارک، شما مهمان خدا هستید یعنی چه؟ ما در این ماه مهمان خدا در عفو، بخشش، رحمت و برکات خاص هستیم. او گناهانمان را می بخشد و می آمرزد. ما در این جهت مهمان خدا هستیم. نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم در خطبه ای به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان، فرمودند:

أیهَا النَّاسُ! إِنَّهُ قَدْ أقْبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اللهِ بِالْبَرَکةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللهِ أفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أیامُهُ أفْضَلُ الْأیامِ وَ لَیالِیهِ أفْضَلُ اللَّیالِی وَ سَاعَاتُهُ أفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیافَةِ اللهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أهْلِ کرَامَةِ الله؛4

ای مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به شما رو کرده است؛ ماهی که پیش خدا بهترین ماه است و روزهایش بهترین روزها و شب هایش بهترین شب ها و ساعاتش بهترین ساعات است؛ آن ماهی است که در آن به مهمانی خدا دعوت شدید و اهل کرامت خدا هستید.یعنی این ماه مبارک، غیر از ماه های دیگر است. خدا در این ماه گناهان شما را می بخشد. از رحمت الهی مأیوس نشوید. هر مقداری که گناه کردید، مأیوس نشوید. خداوند، بخشنده است. در روایات متعدد دارد که موقع افطار، هزار هزار [=یک میلیون] نفر از گناه کاران را خدا می بخشد. در شب جمعه و روز جمعه و شب های قدر خداوند در هر ساعتی هزار هزار نفر را می بخشد و در شب عید فطر به اندازه آنچه در کل ماه بخشیده است، در آن شب باز می بخشد.5 پس ما در این ماه، مهمان بخشش و عفو حضرت حق هستیم.

فضیلت ماه رمضان

این ماه، ماه بسیار باعظمتی است. البته عظمت زمان و مکان به اعتبار اتفاقاتی است که در آن واقع شده است؛ مثلاً آسمان هفتم باعظمت است؛ چون عرش در آن واقع شده است. آسمان چهارم باعظمت است؛ چون بیت المعمور6 در آن واقع شده است. مکه باعظمت است؛ چون ام القراء است و خانه خدا در آن می باشد. مدینه باعظمت است؛ چون مسکن نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است. نجف و کربلا هم به دلیل اینکه امیرالمؤمنین و امام حسین علیهم السلام در آن هستند همین طور است.

دربارة این ماه هم نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «بافضیلت ترین ماه ها است». از هر جهتی فضیلتش بیشتر از ماه های دیگر است. فضیلت روزهایش از تمام روزها بیشتر است. فضیلت شب ها و ساعاتش بیشتر از شب ها و ساعات دیگر است. علتش این است که اتفاقات مهمی در این ماه واقع شده است؛ شهادت حضرت علی علیه السلام، ولادت امام مجتبی علیه السلام، شب قدر و وفات حضرت خدیجه علیها السلام و. .. همه این ها باعث عظمت این ماه شده است. همچنین آنچه کتاب آسمانی نازل شده در این ماه نازل شده است. از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت خاتم صلی الله علیه وآله وسلم حدود 130 کتاب آسمانی برای انبیا نازل شده است. طی حدود هفت هزار سال، 124 هزار پیغمبر آمدند که پنج نفر آن ها اولوالعزم و دارای کتاب هستند. بقیه آن ها هم صحیفه داشتند؛ برای مثال، حضرت آدم علیه السلام که اولین پیغمبر است کتاب و احکام داشته است. تمام کتب بزرگ آسمانی در این ماه مبارک نزول یافته و موجب عظمت این ماه شده است؛ مثلاً صحف ابراهیم در شب اول نازل شده است، تورات، در ششم این ماه نازل شده است. انجیل، در سیزدهم نازل شده است. زبور، هیجدهم این ماه نازل شده است. مهم ترین رخداد این ماه، این است که در آن، قرآن نازل شده است.7

عظمت قرآن

قرآن، بسیار باعظمت است. قرآن معجزه جاوید پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است. حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم در زمان حضورشان متجاوز از هزار معجزه داشتند؛ و لکن معجزه ماندگارشان قرآن است. قرآن، کلام حضرت حق است؛ شوخی نیست. هر چه بخواهی، در قرآن هست. [با توجه به آیات متعددی از قرآن،8همة افراد با توجه به سطح ایمان، تقوا و طهارت خود از قرآن استفاده می کنند؛ ولی سطح عالم فهم قرآن مخصوص اهل بیت علیهم السلام است.] امام صادق علیه السلام فرمودند:

فیهِ خَبَرُکم و خَبرُ مَن قَبلَکم و خَبرُ مَن بَعدَکم و خَبرُ السَّماءِ و الأرضِ، و لَو أتاکم مَن یخبِرُکم عن ذلک لَتَعَجَّبتُم؛9

اخبار مربوط به شما و پیشینیان و آیندگان شما و خبرهای آسمان ها و زمین، در این قرآن است. اگر کسی نزد شما آید و از آن ها آگاهتان کند، بی گمان شگفت زده خواهید شد.

اما کیست که بفهمد؟ در حدیث داریم که فرمود:

إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ.10

یعنی فقط کسانی که در درجه اول، مورد خطاب قرآن هستند، قرآن را می شناسند. اهل بیت علیهم السلام قرآن را می فهمند، نه من و امثال من. ما کجا قرآن را می فهمیم؟! در خود قرآن می فرماید: «لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون؛11یعنی قرآن را نمی فهمند، مگر کسانی که طهارات داشته باشند»؛ یعنی باطنشان را طاهر کرده باشند. آن ها قرآن را می فهمند، نه من و امثال من. ما فقط ممکن است ظاهری از قرآن را بفهمیم. ما کجا و اهل بیت علیهم السلام کجا؟!

کتابی که هر آیه اش بطنی دارد و هر بطنش، بطنی دارد تا هفتاد بطن. بی سبب نیست که هر چه بخواهی در قرآن هست؛ علتش همین است. تمام بطون قرآن را اهل بیت عصمت و طهارت می فهمند و بس، و احدی دیگر نمی فهمد. ممکن است کسانی که جان خود را تطهیر کرده اند یعنی تهذیب نفس کرده مهذب شده اند، به بطن اول قرآن پی ببرند؛ اما بطون دیگرش مختص به چهارده نور مقدس است.

ماه مبارک رمضان، بهار قرآن

ماه مبارک رمضان، بهار قرآن است. انسان باید هر چه می تواند، در این ماه قرآن بخواند. هر آیه ای که بخوانی، ثواب یک ختم قرآن دارد. در ماه های دیگر انسان باید زحمت بکشد تا یک ختم بخواند و ثواب آن را ببرد؛ اما در این ماه، خواندن یک آیه، معادل یک ختم قرآن است و خدا ثوابش را به شما عنایت می کند.

حضرت حق در قرآن دو بار فرمود: «فَاقْرَؤُا ما تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآن»؛12 یعنی هر مقداری که امکان دارد و قدرت دارید، قرآن را بخوانید. مخصوصاً در این ماه مبارک باید از قرائت قرآن غافل نشد.

آثار تلاوت قرآن

در منابع دینی برای تلاوت قرآن آثار فراوانی ذکر شده است که به برخی اشاره می کنیم:

الف. محو گناهان

در کتاب اصول کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

اگر انسان در نماز، ایستاده قرآن بخواند، به ازای هر حرفی، صد حسنه به او می دهند و صد گناه از او پاک می کنند و صد درجه هم به او عطا می نمایند.

اگر در نماز، نشسته بخواند [مثلاً کسی که پایش درد می کند و نشسته در نمازش مقداری قرآن را بخواند] به ازای هر حرف، پنجاه درجه و پنجاه حسنه به او می دهند و پنجاه گناه از او محو می کنند.13

به ازای قرائت هر حرفی از قرآن، این قدر ثواب می دهند، نه به ازای هر کلمه و آیه. این ثواب بسیار عظیم است؛ لذا اگر انسان همه ماه مبارک را قرآن بخواند، ارزش دارد.

حالا اگر کسی حال خواندن را ندارد، یا بلد نیست و فقط می شنود، در همین روایت دارد که کسی که به قرآن خواندن دیگران گوش دهد یا کسی که فقط با مرور و چشم، قرآن بخواند و تلفظ نکند، به ازای هر حرفی یک حسنه به او می دهند و یک گناه را محو می کنند و یک درجه در بهشت به او می دهند. این، آثار کلام خداست. قرآنی که این همه منافع و آثار وجودی برای انسان دارد، چرا انسان از آن غافل باشد؟

ب. نورانیت خانه

یکی دیگر از آثار قرآن خواندن، این است که باعث نورانی شدن دل و جان و حتی مکانی است که در آن قرآن خوانده می شود. در روایت آمده است که نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:

نَوِّرُوا بُیوتَکمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآن؛14

خانه هایتان را با خواندن قرآن، نورانی کنید.

همین طور که ستاره ها در آسمان برای ما جلوه گر است، خانه هایی که قرآن در آن خوانده می شود برای ملائکه آسمان، جلوه گر است. در خانه ها قرآن بخوانید که آثار فوق العاده ای دارد.

ج. افزایش خیر برای اهل خانه

در ادامه همین حدیث، حضرت می فرمایند:

وقتی تلاوت قرآن در خانه زیاد شود، خیر آن خانه افزایش پیدا می کند و اهل آن از نعمت های الهی برخوردار می شوند.

د. کفاره گناهان

در روایت دیگری نبی اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:

یا سَلْمَانُ عَلَیک بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُ کفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ سِتْرٌ فِی النَّارِ وَ أمَانٌ مِنَ الْعَذَابِ؛15

ای سلمان! بر تو باد خواندن قرآن؛ زیرا خواندن آن، کفّاره گناهان است و پرده ای در برابر آتش و موجب ایمنی از عذاب است.

در ادامه این روایت ثواب هایی برای قرائت قرآن مطرح می فرمایند که تحملش برای بعضی مشکل است؛ لذا ما نقل نمی کنیم.

هـ. جلای قلب

یکی دیگر از آثار تلاوت قرآن، برطرف شدن ظلمات و قساوت دل انسان است. به هر حال دل انسان بر اثر معصیت و غفلت تاریک و سنگین می شود و به اصطلاح خودمان می میرد. درمان آن چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ کمَا یصْدَأُ الْحَدِیدُ قِیلَ: فَمَا جِلَاؤُهَا؟ قَالَ: ذِکرُ اللهِ وَ تِلَاوَةُ الْقُرْآن؛16

این دل ها همانند آهن، زنگار می بندد. عرض شد: «ای رسول خدا! صیقل دهنده دل ها چیست؟ فرمودند: «ذکر خدا و تلاوت قرآن».

و. شرح صدر

خیلی از جوان ها -خدا خیرشان بدهد- مرتب دنبال گرفتن ذکر، از این و آن هستند. حضرت امیر علیه السلام در این باره می فرمایند:

أفْضَلُ الذِّکرِ الْقُرآنُ بِهِ تَشْرَحُ الصُّدُورُ وَ تَسْتَنیرُ السَّرائِرُ؛17

بهترین ذکر، قرآن است که با آن، شرح صدر پیدا می کنند و باطن افراد، نورانی می شود.

ز. توفیق ترک گناه

در روایت دیگری نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:

لا تَغْفَلْ عَنْ قِراءَةِ الْقُرآنِ إِذا أصْبَحْتَ وَ إِذا أمْسَیتَ؛ فَإِنَّ الْقُرْآنَ یحْیی القَلْبَ الْمَیتَ، وَ ینْهی عَنْ الفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ؛18

صبح و شب، از خواندن قرآن غافل مباش؛ زیرا قرآن، دل را زنده می کند و از فحشا و زشت کاری و ستم و گناه، بازمی دارد.

اگر می خواهی توفیق ترک گناه داشته باشی، هر روز قرآن بخوان و با آن مأنوس باش، تا قرآن تو را کم کم اهل تقوا کند.

این پاداش هایی که برای خواندن قرآن بیان شد، برای خواندن قرآن در طول سال است؛ در حالی که همه عبادت ها در ماه مبارک رمضان چند برابر ثواب دارند.19 شما ببینید دیگر ثواب خواندن قرآن در ماه رمضان چقدر می شود! در مورد نماز هم حضرت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:

در ماه رمضان، یک نماز واجب، ثواب هفتاد نماز دارد.20

پی نوشت ها:

1. سوره بقره: 185.

2. من لایحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه، قم، دوم، 1413 ق، ج 2، ص 172.

3. بحارالأنوار (ط - بیروت)، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بیروت، دوم، 1403 ق، ج 93، ص377. البته کفاره، همیشه به معنای کفاره واجب نیست؛ بلکه گاهی برای جبران خطاهایی که حرام مصطلح هم نیست کفاره قرار داده شده است.

4. أمالی، محمد بن علی بن بابویه، تهران، ششم، 1376ش، ص 93.

5. ر.ک: بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 93، ص 338.

6. بیت المعمور، به موازات کعبه و مطاف ملائکه است. در بعضی اخبار آمده که در آسمان دنیاست و در برخی اخبار در آسمان چهارم و در بعضی در آسمان هفتم ذکر شده است. أطیب البیان، سید عبدالحسین طیب، اسلام، تهران، دوم، 1378 ش، ج 1، ص 70.

7. کافی، ج2، ص629، ح6.

8. «هُدی لِلنّاس»، (سوره بقره: 185)، «هُدی لِلْمُتَّقینَ»، (سوره بقره: 2)، «هُدی وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ»، (سوره لقمان: 3)، «لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»، (سوره واقعه: 79).

9. کافی (ط - الإسلامیة)، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 59.

10.کافی(ط - الإسلامیة)، ج 8، ص 312.

11. سوره واقعه:79.

12. سوره مزمل: 20.

13. کافی(ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 612.

14. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 89، ص 200.

15. همان، ص 17.

16. دعوات (راوندی) / سلوة الحزین، سعید بن هبة الله قطب الدین راوندی، قم، اول، 1407ق، ص 237.

17. غررالحکم، عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، قم، دوم، 1410 ق، ص 209.

18. البرهان، سید هاشم بحرانی، بنیاد بعثت، تهران، اول، 1416 ق، ج 1، ص 19.

19. ر.ک: کافی (ط - دار الحدیث)، ج 7، ص 381.

20. همان.

21. سوره مائده: 27.

22. بحارالانوار، ج52، ص 132.

نقش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سلوک معنوی

بدون شک انسان برای رسیدن به رشد و کمال، پا به این دنیا گذاشته است و در طول زندگی خود باید از خود تا خدا سفر کند؛ یعنی صفات ناپسند خود را کنار گذاشته، به صفات زیبا و فضائل، آراسته شود، تا ظرفیت نیل به مقام معرفت و قرب را بیابد. تا آنجا که به «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر»1 برسد و آرام گیرد، و در جوار الهی تا ابد از همنشینی با حضرت حق و اولیای او لذت ببرد.

خداوند متعال، استعداد پیمودن این مسیر طولانی و پر فراز و نشیب را به انسان داده است و از طرفی، موانع و مشکلاتی هم برای مسافر این سفر نورانی وجود دارد. حال باید دید جایگاه و نقش «امام عجل الله تعالی فرجه الشریف» در این سیر چیست؟ آیا بدون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و توسل و توجه به او می توان این سفر مبارک را طی کرد؟

در این نوشتار به این سؤال اساسی به اختصار پاسخ خواهیم داد تا رابطه میان امام عجل الله تعالی فرجه الشریف و سلوک معنوی را بشناسیم و بهتر و بیشتر از ظرفیت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف استفاده کنیم؛ ان شاءالله.

یادآوری می شود آنچه در ادامه بیان می گردد مربوط به همه اهل بیت علیهم السلام است؛ اما از آنجا که در حال حاضر مسؤولیت امور به عهده امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و ایشان واسطه میان ما و حضرت حق می باشند، مصداق بارز و فعلی مواردی که در ادامه، بیان می شود، حضرت بقیة الله -ارواحنا فداه- می باشند؛ لذا در بیان مطالب، از نام ایشان بیشتر تبرّک جسته ایم.

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مقصد سیر الی الله

سیر الی الله هم مانند همه سیرها و حرکت ها، «مبدأ»، «مقصد» و «مسیری» دارد. در این میان، بیراهه ها و راه های انحرافی بسیاری از سوی شیطان و ایادی او برای گمراه کردن مشتاقان حریم الهی ابداع شده است. سؤال این است که جایگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در این مسیر کجاست و چه نقشی را ایفا می کنند؟

مقصد نهایی سیر انسان رسیدن به معرفت و قرب الهی است؛ اما خداوند بی نهایت و غیر قابل رؤیت را چگونه می توان شناخت؟ برای این منظور، خداوند متعال ما را به شناخت آیات و نشانه های خود ارجاع داده است. همة آیات هم به یک اندازه نمایان گر حضرت حق نیستند؛ بلکه بعضی بیشتر و بهتر آینه دار جمال حق تعالی هستند. در این میان، انسان و به ویژه انسان کامل، بیشترین ظرفیت و توان را برای آیه بودن و نشان دادن حضرت حق دارد. در زیارت حضرت امیر علیه السلام می خوانیم:

السَّلَامُ عَلَیک یا آیةَ اللهِ الْعُظْمَی؛ 2

سلام بر تو ای عظیم ترین نشانة خدا.

پس امام بهترین وسیله ممکن برای شناخت خدا است. در روایتی امام حسین علیه السلام فرمودند:

«أَیهَا النَّاسُ! إِنَّ اللهَ جَلَّ ذِکرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ». فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: «یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ! بِأبِی أنْتَ وَ اُمِّی، فَمَا مَعْرِفَةُ اللهِ؟» قَالَ: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ کلِ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ»؛3

ای مردم!‍ خداوند- جلّ ذکره- بندگانش را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند. هنگامی که او را شناختند، عبادتش می کنند و زمانی که او را عبادت کردند، از پرستش غیر او بی نیاز می شوند. مردی در میان یاران عرضه داشت: «ای فرزند رسول خدا! پدر و مادرم به فدای تو باد! معرفت و شناخت خدا چیست؟» حضرت فرمودند: آن است که اهل هر عصر و زمانی، امامی را که اطاعتش بر آن ها واجب است بشناسند».

با این بیان، جایگاه معرفت و شناخت حقیقت نورانی و با عظمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سلوک معنوی انسان معلوم می شود. در زیارات می خوانیم: «وَ إِیابُ الْخَلْقِ إِلَیکم؛4 و برگشت همه مخلوقات به سوی شما است».

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مبدأ سیر الی الله

طبق مبانی ثابت شده دینی، امام عجل الله تعالی فرجه الشریف واسطه فیض میان خالق و مخلوق است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

نَحْنُ السَّبَبُ بَینَکمْ وَ بَینَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ؛5

ما سبب و واسطه میان شما و خداوند متعال هستیم.

هر خیری که به مخلوقی می رسد، از مجرای وجودی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و به واسطه ایشان است. یکی از این خیرات که به برخی بندگان خاص می رسد، این است که دربارة خودشان و مسیری که در پیش رو دارند، شناخت کامل و صحیحی پیدا می کنند، میل به حرکت و رسیدنِ به مقصد، در وجودشان شعله می کشد و آن ها را به حرکت و تکاپو وامی دارد و به اصطلاح به مقام یقظه و طلب می رسند.

امام عجل الله تعالی فرجه الشریف بدون شک در رسیدن این خیر به چنین شخصی، نقش اساسی و واسطه گری دارند، تا جایی که می توان گفت: مبدأ حرکت -که همان شناخت و میل به سفر است- از امام شروع می شود؛ چنان که در متون روایی و زیارت ایشان بسیار وارد شده است که:

بِکمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِکمْ یخْتِمُ؛6

به واسطه شما، خداوند [ابواب رحمت خود را به روی بندگانش] باز می کند و به واسطه شما می بندد.

پس امام عجل الله تعالی فرجه الشریف هم مقصد سیر سالک است و هم مبدأ حرکت به لطف اوست؛ همان طور که در زیارات می خوانیم: « أنْتُمُ الْأوَّلُ وَ الْآخِرُ؛7شما اول و آخر هستید».

ب. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، راهبر سیر الی الله

همراهی امام عجل الله تعالی فرجه الشریف در طول مسیر به گونه دیگری هم تحقق می یابد. یکی از شؤون امام عجل الله تعالی فرجه الشریف نقش رهبری و هدایت گری است. هدایت گری امام دو نوع است؛ هدایت تشریعی و دیگری هدایت تکوینی که به توضیح مختصر این دو می پردازیم:

هدایت تشریعی: یعنی اینکه امام عجل الله تعالی فرجه الشریف احکام شرع را برای مردم بیان می کنند و عقاید صحیح و معارف -از جمله آیات نورانی قرآن کریم- را برای ما توضیح و تفسیر می نمایند و این گونه به هدایت مردم می پردازند.

هدایت تکوینی: به معنای ایصال الی المطلوب(رساندن به مقصد) است؛ یعنی بعد از آنکه شرع مقدس را بیان کردند، کسانی را که قصد عمل به شرع را دارند و می خواهند با عمل به شرع مقدس به مقصد برسند، قدم به قدم همراهی و راهنمایی باطنی و تکوینی می نمایند؛ دست او را می گیرند و او را از مرحله¬ای به مرحله دیگر سوق می دهند. قرآن، یکی از شؤون نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را همین تزکیه کنندگی بیان می کند.

وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَة؛11

و آن ها را پاک کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد.

با توجه به اینکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شاهد و ناظر اعمال ما هستند و بر ریز و درشت اعمال و افکار ما احاطه دارند، متناسب با عملکرد ما اسباب هدایت را فراهم می کنند و ما را رشد و ترقی می دهند. در ذیل آیه 169 سوره مبارک زمر که می فرماید: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها؛ و زمین به نور پروردگارش روشن می شود»، در روایت آمده است که «رَبُ الْأرْضِ إِمَامُ الْأَرْض؛ 12 مربی زمین و زمینیان، امام آن است». البته در اینجا رب به معنای خالق و خدا نیست؛ بلکه به معنای مربی می باشد. در زیارت جامعه هم می خوانیم: «بِکُمْ یسْلَکُ اِلَی الرِّضْوانِ؛13به وسیله شما به سوی بهشت رضوان سلوک می شود».

آری؛ امام عجل الله تعالی فرجه الشریف است که با قدرت ولایی خود، لحظه به لحظه مؤمن را زیر نظر دارد و او را همراهی و تربیت می کند. امام باقر علیه السلام فرمودند:

وَ اللهِ یا أبَا خَالِدٍ! لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللهِ ینَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یحْجُبُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ یشَاءُ فَتُظْلِم؛ 14

به خدا ای ابا خالد! نور امام در دل مؤمنان از نور خورشید تابان در روز، روشن تر است، به خدا که ائمه دل های مؤمنان را منور می کنند و خدا از هر کس خواهد، نور ایشان را پنهان می کند؛ پس دل آن ها تاریک شود.

ج. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وسیله سلوک

همراهی امام با سالک الی الله، صورت دیگری هم دارد. هر سفر و حرکتی نیازمند وسیله است و همه وسائل برای اینکه انسان را به مقصد برسانند یکسان نیستند؛ برخی سریع تر و مطمئن تر ما را حرکت می دهند و برخی کندتر و سخت تر. اهل بیت علیهم السلام چون عظیم ترین نشانه خدا و محبوب ترین و مقرب ترین مخلوقات نزد خداوند متعال هستند و نیز دارای علم و قدرت و حکمت الهی می باشند، بهترین وسیله برای رسیدن به خدا محسوب می شوند. در این باره، روایات بسیاری این مضمون را بیان می کنند؛ از جمله:

لَمْ یتَوَسَّلِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللهِ بِوَسِیلَةٍ هِی أعْظَمُ حَقّاً وَ لَا أوْجَبُ حُرْمَةً وَ لَا أجَلُ قَدْراً عِنْدَهُ مِنْکمْ أهْلَ الْبَیت؛ 15

اهل توسل برای رسیدن به خدا، به وسیله ای متوسل نشده اند که نزد خدا حقش عظیم تر و حرمتش واجب تر و قدر و منزلتش بیشتر از شما اهل بیت باشد.

وسیله بودن اهل بیت و امام عجل الله تعالی فرجه الشریف برای سلوک الی الله از جهات متعدد است که به برخی آن ها اشاره می شود:

1. ولایت اهل بیت علیهم السلام: ولایت ایشان مایه تطهیر و تزکیه نفس می باشد. در روایات و زیارات مکرر به این مطلب اشاره شده است؛ مانند این کلام نورانی حضرت امام باقر علیه السلام:

وَ اللهِ یا أبَا خَالِدٍ! لَایحِبُّنَا عَبْدٌ وَ یتَوَلَّانَا حَتَّی یطَهِّرَ اللهُ قَلْبَهُ وَ لَایطَهِّرُ اللهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّی یسَلِّمَ لَنَا وَ یکونَ سِلْماً لَنَا؛16

به خدا ای ابا خالد! بنده ای ما را دوست ندارد و پیروی نکند، مگر اینکه خدا دلش را پاک کند، و خدا دل بنده ای را پاک نکند، تا تسلیم ما شود و با ما، در سازش و صفا باشد.

همچنین در زیارت گرانسنگ جامعه کبیره می خوانیم:

وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیکمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِکمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکیةً لَنَا و کفارةً لذنوبنا؛17

خداوند متعال، درودهایی را که ما بر شما می فرستیم و ولایت شما را که به ما اختصاص داده است، سبب پاکی خلقت ما و پاکیزگی نفوس ما و تزکیه ما و کفّاره گناهان ما قرار داده است.

2. ذکر اهل بیت علیهم السلام: از آنجا که اهل بیت علیهم السلام اسماء حسنای الهی هستند، ذکرشان ذکر خداست و مانند آن، خاصیت شفابخشی دارد. ذکر اهل بیت، موجب درمان بیماری های روحی و جسمی می شود. امیر عالم حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

ذِکرُنَا أَهْلَ الْبَیتِ شِفَاءٌ مِنَ الْوَعْک وَ الْأَسْقَامِ وَ وَسْوَاسِ الرَّیبِ؛18

ذکر ما اهل بیت، شفای از تب و دردها و وسوسه ها و شک ها است.

پس هر چه توسل و توجه ما به اهل بیت علیهم السلام بیشتر باشد و بیشتر یادشان باشیم، بیشتر شفا و نجات می یابیم.

3. محبت اهل بیت علیهم السلام: انسان ها از کسانی که دوستشان دارند و به آن ها عشق می ورزند، به شدت تأثیرپذیرند. خاصیت محبت و عشق، همرنگ کردن دوست و مطیع نمودن او در برابر محبوب است، تا جایی که در روایات آمده است:

الْمَرْءُ عَلَی دِینِ خَلِیلِهِ، فَلْینْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ یخَالِلُ؛19

انسان بر دین و روش دوستش زندگی می کند؛ پس دقت کنید که با چه کسی دوست می شوید.

هرچه محبوب، کمالات بیشتر و قوت وجودی فزون تری داشته باشد، تأثیرگذاری او بر محبّش بیشتر خواهد بود. در عالم، چه محبوبی کامل تر و عظیم¬تر از وجود نورانی اهل بیت علیهم السلام یافت می شود؟ از این رو محبت و علاقه ایشان هم باعث اطاعت نمودن ما و هم رنگ شدن ما با ایشان خواهد شد و از این جهت هم اهل بیت علیهم السلام بهترین وسیله تقرّب هستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

حُبِّی وَ حُبُّ عَلِی سَیدُ مَا تَقَرَّبَ بِهِ الْمُتَقَرِّبُونَ مِنْ طَاعَةِ رَبِّهِم؛20

محبت من و محبت علی برترین وسیله و طاعتی است که تقرّب جویانِ به حضرت حق، از آن بهره می برند.

حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

هر کس آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دوست بدارد و آنان را به سبب نزدیکی و قرابت با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از تمام مردم، پیش تر و مقدم بداند، او از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است؛ چون نزد خاندان پیامبر موقعیتی بسزا خواهد یافت. نه اینکه از آن دودمان و ریشه است؛ بلکه به سبب دوستی و پیروی آنان، از جمع و گروه آن ها خواهد بود. خداوند نیز در کتاب خویش چنین مقرّر فرموده است:

وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ؛21

و هر کس از شما آنان را دوست بدارد، از آن ها خواهد بود.22

د. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و موانع سلوک

سیر الی الله هم مانند هر سیر و حرکت دیگری، با موانع و مشکلاتی روبه رو است. شیطان، قسم خورده است که نگذارد ما به خدا برسیم و نفس اماره و گناهان و وسوسه های نفسانی هم از طرف دیگر، مانع حرکت می شوند. در این میان، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و توجه و توسل به او، بهترین وسیله برای دفع و رفع شیطان و نفس، و پاک نمودن اثرات گناهان و دیگر موانع هستند. ولایت اهل بیت علیهم السلام حصن و دژ محکمی است که هر کس با توسلات روزانة خود وارد آن شود، از شر شیطان و نفس دور می گردد و مورد حمایت و تأیید قرار می گیرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

أَلَا فَاذْکرُوا یا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ! مُحَمَّداً وَ آلَهُ عِنْدَ نَوَائِبِکمْ وَ شَدَائِدِکمْ لِینْصُرَ اللهُ بِهِ مَلَائِکتَکمْ عَلَی الشَّیاطِینِ الَّذِینَ یقْصُدُونَکم؛ 23

ای امت محمّد! محمّد و خاندانش را در هر پیش آمد بد و هر سختی یاد کنید، تا خدا به وسیله آن ها فرشته های شما را بر شیاطینی که قصد گمراه نمودن شما را کنند یاری دهد.

در ادامه روایت چگونگی یاری شدن مؤمن و جنگ میان فرشتگان و شیاطین برای یاری مؤمن را شرح می دهند.

نتیجه

از آنچه بیان شد، نتیجه می گیریم که وجود مبارک اهل بیت علیهم السلام -به ویژه در این زمان، امام عصر ارواحنا فداه- مقصد و مبدأ و راهبر ما به سوی خدا می باشند که ولایت و محبت و ذکر ایشان، باعث تطهیر و تزکیه جان ما شده، موانع و مشکلات سلوک را برطرف می کند؛ از این رو می توان گفت سیر سالک، از امام و با امام و به سمت امام است و می طلبد به حضرت ایشان ارتباط و توسل همیشگی داشت. این ارتباط تا آنجا اهمیت دارد که بدون آن، اصلاً امکان سیر و حرکت کامل و رسیدن به مقصد نخواهد بود؛ همان طور که مکرر در زیارات و روایات می خوانیم:

مَنْ أتَاکمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ یاْتِکمْ هَلَک؛24

هر کس به شما رو آورد، نجات یافت و هرکس از شما روگرداند، هلاک شد.

تذکّر: ارتباط امام عجل الله تعالی فرجه الشریف با سیر اخلاقی، بسیار پردامنه تر و وسیع تر از چیزی است که بیان شد. ان شاءالله در آینده، این بحث به صورت جامع با عنوان «آثار تربیتی توسل به اهل بیت علیهم السلام» از سوی مؤسسه فرهنگی دارالهدی منتشر خواهد شد.

حکیمانه

دوستان عصر ظهور

آیا این قدر با برادر دینی مان صمیمی هستیم که بدون هیچ دغدغه ای، هنگام نیاز سراغ کیف پول همدیگر برویم و به قدر نیازمان برداریم؟

درجه صمیمیتمان چقدر است؟ برای منتظر بودن، چقدر باید شخصیتمان وسعت داشته باشد؟

جمعی به خدمت امام باقر علیه السلام رسیده بودند و ادعای آمادگی برای سربازی حضرت را ابراز کردند. حضرت از ایشان پرسیدند: «آیا چنین است که یکی از شما بدون اجازه به سراغ کیسة پول برادر دینی اش برود و به مقدار نیازش پول بردارد؟» پاسخ دادند: «نه». حضرت فرمودند: «پس ایشان در خونشان بخیل تر[از مالشان] خواهند بود» و فرمودند: «یاران قائم ما از کیسة پول برادر خود بر می دارند، و برادرش مانع نمی شود».25

پی نوشت ها:

1. اشاره است به آیه 55 سوره قمر که می فرماید: «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر؛ بهشتیان در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر، قرار دارند».

2. مزار الکبیر، ص 206.

3. علل الشرائع، ج 1، ص 9.

4. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 612.

5. أمالی، ص 157.

6. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 615؛ کافی (ط - الإسلامیة)، ج 4، ص 576؛ تحف العقول، ص 115.

7. المزار الکبیر، ص 570.

8. سوره احزاب:21.

9. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 274.

10. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 23، ص 110.

11. سوره آل عمران:164؛ سوره جمعه: 2.

12. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 7، ص 326.

13. من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 616.

14. کافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص 194.

15. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 98، ص 226.

16.کافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص 194.

17. من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 613.

18. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 2، ص 145.

19. أمالی طوسی، ص 518.

20. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 27، ص 129.

21. سوره مائده: 51.

22. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج 65، ص 35.

23. همان، ج 91، ص 12.

24. من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 613.

25. اختصاص، شیخ مفید، ص24

 

خَلق

ضرورت تهذیب

در کلام حضرت آیت الله خامنه ای -مدظله العالی- دربارة ضرورت تهذیب و اصلاح نفس آمده است:

نقطة اصلی و محوری برای اصلاح عالَم، اصلاح نفس انسانی است. همه چیز از اینجا شروع می شود. قرآن به آن نسلی که می خواست با دست قدرتمند خود تاریخ را ورق بزند، فرمود: «قُوا أنْفُسَکُم»، «عَلَیکُمْ أنْفُسَکُمْ». خودتان را مراقبت کنید، به خودتان بپردازید و نفس خودتان را اصلاح و تزکیه کنید. «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّیها». اگر جامعة اسلامی صدر اسلام از تزکیه انسان ها شروع نشده بود و در آن به اندازه لازم آدم های مصفا و خالص و بی غشّ وجود نداشتند، اسلام پا نمی گرفت و گسترش پیدا نمی کرد و بر مذاهب مشرکانه عالم پیروز نمی شد و تاریخ در خط اسلام به حرکت نمی افتاد. اگر انسان های مزکّا و مصفّا نباشند، جهاد نیست.

انقلاب ما که پیروز شد به برکت صفا و خلوص و اخلاص و کار برای خدا و بلند شدن از سر منافع مادی و شخصی بود. مقاومت در جنگ تحمیلی هم همین طور بود. در درون وجود ما، بزرگ ترین دشمن ما کمین گرفته و آن، نفس امّاره و شهوات و خودخواهی و خودپرستی های ماست. هر لحظه ای که بتوانیم این مار گزنده و دشمن کشنده را سر جای خود بنشانیم ـ ولو به طور موقت ـ درآن لحظه، ما موفق و سعادتمند و قادر بر عمل و مقاومت و ایستادگی و جهاد فی سبیل الله هستیم. هر وقتی که این دشمن، سر بلند کند و عقل و نیروی معنوی و نفس رحمانی در وجود ما را سرکوب کند و تحت تأثیر خود قرار بدهد، در آن لحظه، ما در حال سکون و رکود و یا عقبگردیم.2

ما به عنوان کسانی که بار سنگین هدایت بشر و نجات انسان را بر دوش گرفته ایم، باید به خودمان بپردازیم، باید نفس های خودمان را اصلاح کنیم، باید قدرت معنوی انسان را ـ که خدا در ما به حد اعلی به ودیعه گذاشته است ـ از گل و لای شهوات و هوا و هوس ها و خودخواهی ها و خودپرستی ها نجات بدهیم وآن را قوی کنیم. شما جوانان، شما خانواده های شهدا، شما جانبازان، شما مبلّغان دلسوز و علاقه مند، به این مبارزة درونی اولی هستید. ما اول باید خودمان را اصلاح کنیم. هرکسی که به اسلام و انقلاب دلبسته تر است، باید برای اصلاح نفس خود، عازم تر و جدی تر باشد.

اهمیت خانواده و نقش بی بدیل زن در تربیت

مقام معظم رهبری -مدظله العالی- یکی از عوامل مهم انحطاط غرب را متزلزل شدن بنیاد خانواده می دانند و علت اصلی آن را نبودن مادر در جایگاه اصلی خویش در خانواده برمی شمارند؛ ازاین رو در این باره چنین هشدار می دهند:

مسئله خانه و خانواده خیلی مهم است. مسئله مادری، مسئله همسری، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است. در همة طرح هایی که ما داریم، بایستی «خانواده» مبنا باشد؛ یعنی شما اگر بزرگ ترین متخصصین پزشکی یا هر رشته دیگر بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. کدبانوی خانه، شما باید باشید؛ اصلاً محور این است. کانون خانواده جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچه ها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خام تری نسبت به زن است در میدان خاصی، شکننده تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است ـ حتی نه نوازش مادر ـ [مرد] باید نوازش ببیند. آن کار را برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را می کند که مادر برای یک بچة کوچک می کند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. اگر این احساسات و عواطف محتاج وجود یک محور اصلی در خانه ـ که آن خانم و کدبانوی خانه است ـ نباشد، خانواده یک شکل بدون معنا خواهد داشت.5

تأثیر غیرمستقیم در تربیت

تربیت در دوران کودکی و نوجوانی و سپس جوانی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است که این مسئله وظیفه والدین را در خانواده و مربیان و معلمان را در فضاهای آموزشی سنگین تر می کند.

این نکته را نیز باید بدانیم که فرایند تربیت، همیشه در قالب یک کلاس خاص بین مربی و متربّی اتفاق نمی افتد؛ بلکه تمام اعمال و رفتار و اتفاقات در محیط، در شکل گیری تربیت متربی مؤثر است؛ ازاین رو ضروری است که والدین و مربیان و معلمان محترم به همة این شئون توجه داشته باشند که هر برخورد یا گفت وگوی ناسنجیده، تأثیر تربیتی خاص خود را دارد.

مقام معظم رهبری-مدظله العالی- با یک مثال عینی به بیان این اصل تربیتی می پردازند:

اگر شما گاهی می بینید یک بچه ای که در محیط مذهبی و خانواده مذهبی تربیت شده، اما در آن دوران ضدمذهبی می شود، این نشانة بی تأثیری آن عامل تربیتی خانوادگی نیست؛ بلکه نشانة وجود یک عامل ناشناخته ای است که ما از آن بی خبریم. احیاناً اختلاف پدر و مادر، همان پدری که نماز شب هم می خواند یا همان مادری که عفت خودش را با شدیدترین وجهی و با وسواس حفظ می کند، خصوصیاتی دارد که در رفتار آن مخاطب تأثیر منفی می گذارد. یعنی با یک خُلقیاتی همراه است که آن کودک نتیجه می گیرد که باید آن خلق پدر را نپذیرد و به طور طبیعی نمی پذیرد. و ما از این عوامل در داخل خانواده بی اطلاعیم. یا یک عنصری در داخل خانواده ها وجود دارد که از آن غافلیم. من خانواده هایی را می شناسم که پدرها آدم های بسیار خوبی بودند، اما بچه هایشان آدم های بسیار بدی شدند و در این رابطه در چند مورد تجربة دوران سیاسی آن روزها به علت بسیار عجیبی برخورد کردم. دیدم پدرها از محیط کار خودشان می آیند در داخل خانه، یک چیزی را می گویند غافل از اینکه برداشت این پدر پختة عاقل جهان دیده از فلان حادثه که دارد نقل می کند، با برداشت آن بچة خام ابتدایی به کلی متفاوت خواهد بود و ملتفت این نکته نیست. آن وقت می آید آنچه را که در محیط سیاسی ـ اجتماعی می گذرد، داخل خانه بازگو می کند. من یک پدر متعصّب مبارز مذهبی ضدکمونیست را می شناختم که فرزندانش بی اعتنا به تعصب و مذهبی بودن پدر کمونیست شدند و چند نفر از آن بچه ها احیاناً همة آن ها در حوادث گوناگون کشته شدند. این ها در مواضع مارکسیستی الحادی ضدمذهبی بودند و پدر که یک مذهبی تندی بود، می آمد خانه مثلاً فرض کنید یک چیزهایی را که در محیط مذهبی ها وجود داشت و انتقادات و حرف های گزنده ای که ما داشتیم و باب آن بچه ها نبود این را در محیط بی در و پیکر ذهن کودک در میان می گذاشت و نتیجه اش همان می شد که شد و من مواردی از این قبیل را سراغ دارم.6

ازاین رو افرادی که به هر نحو مورد مراجعه دیگران هستند و برای گره گشایی دیگران در مقام پاسخ گویی و مشاوره و مانند آن برمی آیند، لازم است مراقب باشند که در تعامل با مشکلات دیگران، اعضای خانواده و مرتبطان خود در این رهگذر آسیب نبینند.

حکیمانه

تکلیف زمان غیبت

امام خمینی قدس سره: ما تکلیف داریم آقا! این طور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم، پس دیگر بنشینیم در خانه هایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم: «عجّل علی فرجه». با کار شما باید تعجیل بشود. شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او. فراهم کردن این [است] که مسلمین را با هم مجتمع کنید. همه با هم بشوید.[در این صورت] ان شاءالله ظهور می کند ایشان.7

پی نوشت ها:

1. در تنظیم این نوشتار، از کتاب تعلیم و تربیت از دیدگاه مقام معظم رهبری، تهران، نشر تربیت اسلامی، جلد اول بهره گرفته ایم.

2. حدیث ولایت، ج 2، ص 84.

3. همان، ج 1، ص 44.

4. تعلیم و تربیت از دیگاه مقام معظم رهبری، ج 1، ص 65.

5. حدیث ولایت، ج 9، ص 63؛ به نقل از: تعلیم و تربیت از دیگاه مقام معظم رهبری، ج 1، ص 246.

6. فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 404؛ به نقل از: تعلیم و تربیت از دیگاه مقام معظم رهبری، ج 1، ص 248.

7. صحیفه امام، ج18، ص296.

توصیه های مقام معظم رهبری در ماه رمضان

 

تلاوت قرآن همراه با تأمل

رمضان، قرآن

دوستان سعی کنند در همه اوقات - به خصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از یاد نبرند. قرآن نباید از زندگی‌تان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشید؛ هر چه ممکن است. تلاوت قرآن هم، با تأمل و تدبر اثر می‌بخشد. تلاوت عجله‌یی که همین طور انسان بخواند و برود و معانی را هم نفهمد یا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نیست؛ نه این که بی فایده باشد - بالأخره انسان همین که توجه دارد این کلام خداست، نفس این یک تعلق و یک رشته ارتباطی است و خود همین هم مغتنم است و نباید کسی را از این طور قرآن خواندن منع کرد. لیکن تلاوت قرآنی که مطلوب و مرغوب  مأمورٌبه است، نیست. تلاوت قرآنی مطلوب است که انسان با تدبر بخواند و کلمات الهی را بفهمد، که به نظر ما می‌شود فهمید. اگر انسان لغت عربی را بلد باشد و آن چه را هم که بلد نیست، به ترجمه مراجعه کند و در همان تدبر کند؛ دو بار، سه بار، پنج بار که بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنی نسبت به مضمون آیه پیدا می‌کند که با بیان دیگری حاصل نمی‌شود؛ بیشتر با تدبر حاصل می‌شود؛ این را تجربه کنید. لذا انسان بار اول وقتی مثلاً ده آیه مرتبط به هم را می‌خواند، یک احساس و یک اشتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم که همین را با توجه می‌خواند، انتباه(توجه) دیگری دارد؛ یعنی انسان انشراح ذهن پیدا می‌کند. هر چه انسان بیشتر انس و غور پیدا کند، بیشتر می‌فهمد؛ و ما به این احتیاج داریم.

 

منبع:

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای هیات دولت، 17/07/1384.

 

ضیافت خاصان پروردگار

ماه رمضان، قران

شروع ماه مبارک رمضان، در حقیقت عید بزرگی برای مسلمانان است و جا دارد که مَؤمنین، ورود این ماه را به هم تبریک بگویند و یکدیگر را به استفاده هر چه بیشتر از این ماه توصیه کنند. چون ماه ضیافت الهی است، در این ماه فقط مؤمنین و کسانی که اهل ورود در این ضیافتند، بر سر سفره پروردگار منّان و کریم می‌نشینند. این، غیر از سفره عام کرم الهی است که همه انسان‌ها، بلکه همه موجودات عالم از آن بهره‌مندند؛ این سفره خواص و ضیافت خاصان پروردگار است.

 

منبع:

آیة الله خامنه‌ای، خطبه‌های نماز جمعه تهران 10/01/1369

درهای آسمان، درهای بهشت

ماه رمضان

در روایت داریم که درهای آسمان در ماه رمضان گشوده است؛ یعنی رابطه قلبی انسان با خدا در این ماه آسان‌تر از همیشه است. در روایت داریم که درهای بهشت در ماه رمضان گشوده است؛ یعنی به برکت روزه و توجه و خشوعی که لازمه روزه است، فرصت و توفیق کار نیک برای انسان وجود دارد. البته فرصت به معنای تحقق آنچه انسان از آن فرصت جستجو می‌کند، نیست؛ اراده و دنبال‌گیری و خواست و حرکت ما را لازم دارد. در هر حال این فرصت وجود دارد و ما می‌توانیم از آن بهره ببریم و استفاده کنیم.

 

منبع:

آیة الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار كارگزاران نظام، 20/08/1381.

 

قطعه‌ای از بهشت

ماه رمضان، قرآن

ماه رمضان در هر سال، قطعه‌ای از بهشت است که خدا در جهنم سوزان دنیای مادی ما، آن را وارد می‌کند و به ما فرصت می‌دهد که خودمان را بر سر این سفره الهی در این ماه، وارد بهشت کنیم. بعضی همان سی روز را وارد بهشت می‌شوند. بعضی به برکت آن سی روز، همه سال را و بعضی همه عمر را. بعضی هم از کنار آن، غافل عبور می‌کنند که مایه تأسف و خسران است. حالا برای خودشان که هیچ، هر کس که ببیند این موجود انسانی، با این همه استعداد و توانایی عروج و تکامل، از چنین سفره با عظمتی استفاده نکند، حق دارد که متأسف شود. این ماه رمضان است. ماه ضیافت الله است. ماه لیلة القدر است.

 

منبع:

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار روحانیان و مبلغان اعزامی به مناسبت فرارسیدن ماه مبارك رمضان، 17/11/1372.

رمضان؛ ماه همواری راه

ماه رمضان

ما در طول سال و در مسیر طولانی حرکت خودمان در چالش با هواهای نفسانی، با گناهان، با فضاهای تاریکی که خودمان به دست خودمان به وجود می‌آوریم، با مشکلاتی مواجه می‌شویم. گاهی انسان برای این که حال دعا پیدا کند، مشکل دارد؛ گاهی برای این که قطره اشکی بفشاند، مشکل دارد؛ چون راه دشوار است، به وسیله خلاف‌ها و گناه‌های خود احاطه می‌شویم؛ اما قطعه ماه رمضان، آن قطعه‌یی است که حرکت در آن قطعه آسان است؛ مثل این است که در این راه دشواری که می‌خواهید به محلی یا به شهری برسید، گاهی مجبورید پیاده راه را طی کنید؛ گاهی مجبورید از آب بگذرید؛

گاهی انسان برای این که حال دعا پیدا کند، مشکل دارد؛ گاهی برای این که قطره اشکی بفشاند، مشکل دارد؛ چون راه دشوار است، به وسیله خلاف‌ها و گناه‌های خود احاطه می‌شویم؛ اما قطعه ماه رمضان، آن قطعه‌یی است که حرکت در آن قطعه آسان است

گاهی مجبورید از باتلاق بگذرید؛ یک جا هم می‌رسید به فرودگاهی که هواپیمای مجهزی آماده است تا شما را بی دردسر و با خیال راحت و پس از طی مسیر طولانی به مقصد برساند. آغاز ماه رمضان، رسیدن به همین فرودگاه است. خدای متعال راه را در ماه رمضان هموار کرده است و فضا را در ماه رمضان، فضای خالی از معارض قرار داده است. این روزه‌یی که شما می‌گیرید، نفس و هواهای نفسانی را به زنجیر می‌کشد؛ این عبادت‌ها، این دعاها، این خشوع‌ها، این ذکرها و این لیلة القدر همان وسایل همواری است که شما را فرسنگ‌ها جلو می‌برد؛ راهی را که در طول سال و در ماه‌های دیگر گاهی یک متر یک متر باید طی کنیم، می‌توانیم اگر همت کنیم و اگر خودمان را برسانیم، در ماه رمضان این راه را فرسنگ فرسنگ طی کنیم؛ لذاست که شما می‌بینید اولیای خدا از مژده رسیدن ماه رمضان خرسند می‌شدند و از فراق ماه رمضان اشک‌هایشان سرازیر می‌شد.

 

منبع:

بیانات آیة‌الله خامنه ای ، در خطبه‌های نماز عید سعید فطر، 24/08/1383.

عروج و اعتلای روح

ماه رمضان، قران

مسأله اساسی در باب ماه رمضان، این است که بشر - که در میان انواع عوامل و موجبات غفلت از خدا و از راه او، محاصره شده و انگیزه‌های گوناگون، او را به سمت پایین و تنزل و سقوط می‌کشاند - فرصتی پیدا کند که در آن بتواند روح را - که روح انسان و باطن بشر، به عروج و اعتلا تمایل دارد - به سمت عروج و اعتلا سوق دهد و به خدا تقرب جوید و به اخلاق الهی، تخلق پیدا کند. ماه رمضان، چنین فرصتی است.

 

منبع:

سخنرانی آیة الله خامنه‌ای در دیدار با اقشار مختلف مردم(روز یازدهم ماه رمضان) 18/01/1369.

محروم واقعی

ماه رمضان،‌دعا،

این، چیز  کمی نیست که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) این ماه [رمضان] را ماه ضیافت الهی به حساب بیاورند. مگر ممکن است که انسان وارد سفره کریم بشود و از آن جا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوی. آن کسانی که وارد سفره غفران و رضوان و ضیافت الهی در این ماه نشوند، البته بی بهره خواهند ماند و واقعاً این محرومیت به معنای حقیقی است. «ان الشقی من حرم غفران الله فی هذا الشهر العظیم». (عیون اخبار الرضا، ج1، ص230) محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد.

 

منبع:

سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان و كارگزاران نظام جمهوری اسلامی، به مناسبت عید سعید فطر، 07/02/1369.

نوافل را بخوانید

عبادت، رمضان

این نوافل سی و چهار رکعتی که برای نمازهای روز و شب وارد شده است، بسیار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبی است. ما غالباً اهل نوافل نیستیم. ولی ماه رمضان که می‌شود، چه مانعی دارد؟ کدام کار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار رکعت نماز ظهر است، قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافله دارد؛ چهار دو رکعتی. چهار رکعت نماز عصر است و قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافله نماز عصر است. این نوافل را بخوانید. همچنین نوافل مغرب را که از اینها مهم‌تر است؛ و نیز نوافل شب که یازده رکعت است. همچنین نافله صبح که دو رکعت است. کسانی هستند که در ایام معمولی سال، برایشان مشکل است پیش از اذان صبح برای نماز شب بیدار شوند. ولی در این شب‌ها، به طور قهری و طبیعی بیدار می‌شوند. این یک توفیق الهی است. چرا از این توفیق استفاده نکنیم؟ ان شاء الله فرصت‌های ماه رمضان را مغتنم بشمارید.

 

منبع:

بیانات مقام معظم رهبری در روز اول ماه مبارك رمضان، 04/12/1371.

راه، نزدیک است

ماه رمضان، روزه

ماه رمضان، ماهی است که می‌شود با تذکر و توجه در آن، به جبران کرده‌های ناپسند پرداخت. در «دعای ابو حمزه»، عبارتی بسیار تکان دهنده وجود دارد؛ که آن عبارت، این است: «واعلم انّک للرّاجی بموضع اجابةٍ و للملهوفین بمرصد اغاثةٍ و انّ فی اللّهف الی جودک و الرضا بقضائک عوضاً من منع الباخلین و مندوحةً عمّا فی ایدی المستأثرین و انّ الراحل الیک قریبُ المسافة و انک لا تحتجب عن خلقك الاّ ان تحجبهم الاعمال دونک.»(مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی) فرد دعا خوان و ثناگو، عرض می‌کند: «ای خدای من! من امید به تو را بر امید به غیر تو ترجیح دادم. پناه آوردن به تو را جایگزین پناه بردن به دیگران کردم و می‌دانم اگر کسی به سوی تو بیاید، راه نزدیک است… .»

 

منبع:

بیانات آیة‌الله خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه تهران، 14/11/1373.

کسانی که همهمه جهنم را نمی‌شنوند

رمضان، روزه

امام سجاد (سلام الله علیه) در دعای ابوحمزه - که دعای خیلی با حال و خوبی است -  ترس از قیامت را تشریح می‌کنند: «ابکی لخروجی عن قبری عریاناً ذلیلاً حاملاً. ثقلی علی ظهری»؛ امروز می‌گریم برای وقتی که عریان و ذلیل و بار سنگین عمل بر دوشم از قبر بیرون می‌آیم. «انظر مرّةً عن یمینی و اخری عن شمالی اذ الخلائق فی شأن غیر شأنی لکل امرء منهم یومئذ شأن یغنیه وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة»؛ یک عده چهره‌هاشان خندان است و خشنود و خوشحال و سربلندند. اینها چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که در دنیا از پل صراطی که حقیقت و باطنش در آنجاست و مثال آن در اینجاست، توانسته‌اند رد شوند.  این پل صراط، پل عبودیت، پل تقوا و پل پرهیزگاری است؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»؛ صراط این دنیا، همان صراط روی جهنم است. «انک علی صراط مستقیم» ی که به پیغمبر می‌فرماید، یا «ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»، همان صراط روی جهنم است. اگر اینجا ما توانستیم از این صراط، درست، با دقت و بدون لغزش عبور کنیم، گذر از آن صراط آسان‌ترین کار است؛ مثل مؤمنین که مانند برق عبور می‌کنند. «انّ الذین سبقت لهم منا الحسنی  اولئک عنها مبعدون لا یسمعون حسیسها»؛ اصلاً اینها همهمه جهنم را هم نمی‌شنوند؛ «و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر.» فزع اکبر، یعنی دشوارترین ترسی که ممکن است برای انسان پیش بیاید. مؤمنین با همین ابعاد جسمانی و روحانی و نفسانی، فزع عظیمی که در آنجاست، «لا یحزنهم الفزع الاکبر»؛ اینها را محزون و اندوهگین نمی‌کند؛ اینها از این صراط عبور کرده‌اند.

 

منبع:

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام، 06/08/1383

انس با قرآن

رمضان، قرآن

این ماه [رمضان]، ماه ضیافت الهی است. پذیرایی خداوند از بندگان خود در این ماه - که یک پذیرایی معنوی است - عبارت است از گشودن درهای رحمت و مغفرت و مضاعف کردن اجر و ثواب اعمال خیری که بندگان در این ماه انجام می‌دهند. روزه ماه رمضان هم یکی از مواد همین ضیافت عظیم الهی است، که مایه تصفیه روح انسان و ایجاد زمینه طهارت قلبی روزه‌دار است.

این ماه [رمضان]، همچنین بهار قرآن است. انس با قرآن، معرفت اسلامی را در ذهن ما قوی‌تر و عمیق‌تر می‌کند. بدبختی جوامع اسلامی، به خاطر دوری از قرآن و حقایق و معارف آن است. آن کسانی از مسلمانان که معانی قرآن را نمی‌فهمند و با آن انس ندارند، وضعشان معلوم است. حتی کسانی هم که زبان قرآن، زبان آنهاست و آن را می‌فهمند، به خاطر عدم تدبر در آیات قرآن، با حقایق قرآنی آشنات نمی‌شوند و انس نمی‌گیرند. می‌بنید که آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (سوره نساء، 141) – یعنی خداوند مؤمنین را زیر دست و زبون کفار قرار نداده است – در کشورهای عربی و به وسیله مردم عرب زبان در دنیا خوانده می‌شود، اما به آن عمل نمی‌گردد. در آیات قرآن، توجه و تنبه و تدبر [نمی‌کنند]؛ لذا کشورهای اسلامی عقب مانده‌اند.

 

منبع:

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه تهران، 29/07/1384.

 http://www.aviny.com

حدیث :

ایت الله بهجت

اگر اهل ایمان ، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند ، آیا امکان دارد که از آن ناحیه ،مورد عنایت واقع نشوند ؟
(همان،ص۲۵۶)

داستان

????فقيری نزد هندوانه فروشی رفت و گفت:

????هندوانه ای برای رضای خدا به من بده،فقيرم وچيزی ندارم
هندوانه فروش در ميان هندوانه ها گشتی زد و هندوانه خراب و بدرد نخوری را به فقير داد

????فقير نگاهی به هندوانه كرد وديد كه به درد خوردن نميخورد
مقدار پولی كه به همراه داشت را به هندوانه فروش داد وگفت:به اندازه پولم به من هندوانه ای بده

????هندوانه فروش هندوانه خيلی خوبی را وزن كرد و به مرد فقير داد

????فقير هر دو هندوانه را رو به آسمان كرد وگفت خداوندا بندگانت را ببين…
????اين هندوانه خراب را بخاطر تو داده و اين هندوانه خوب را به خاطر پول…

مراقب حرف زدن هایمان باشیم

????

???? طلبه ای از دنیا رفت بعد از مدتی او را در خواب دیدند
پرسیدند: حالت چطور است؟

♻️ او گفت: مواظب اعمال و گفته های خود باشید،
زیرا؛ حساب و کتاب خدا بسیار دقیق است.

???? روزی که باران می بارید
و من گفتم: به به عجب باران به موقعی!

???? هنوز سر آن یک جمله گرفتارم و
به من می گویند: مگر ما باران بی موقع هم داشته ایم…؟

⚖ «مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»ُ
هر كه هم وزن ذره ‏اى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد و هر كه هم وزن ذره ‏اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد.

???? آداب الطلاب، آیت الله مجتهدی تهرانی، صفحه ۱۲۹

شگفتی های آفرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام )

????ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺭﻧﮓ ﺁﺳﻤﺎﻥ????

????ﺩﺭ ﺭﻧﮓ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﻭ ﺻﻮﺍﺏ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮ. ﺍﻳﻦ ﺭﻧﮓ، ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻧﮓ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻘﻮﻳﺖ ﻧﻮﺭ ﺩﻳﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺣﺘﻰ ﭘﺰﺷﻜﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﺶ ﺁﺳﻴﺐ ﺩﻳﺪﻩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺭﻧﮓ ﺳﺒﺰ ﻣﺎﻳﻞ ﺑﻪ ﺗﻴﺮﻩ ﺑﻨﮕﺮﺩ. ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﻃﺒﻴﺒﺎﻥ ﺣﺎﺫﻕ ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻨﺎﻳﻰ ﺍﻭ ﺿﻌﻔﻰ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺳﺒﺰﻯ ﻛﻪ ﺁﻛﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻨﮕﺮﺩ. ﺑﻨﮕﺮ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺟﻞّ ﻭ ﻋﻠﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻧﮓ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺩﻳﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺑﺎﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻥ ﻫﻤﻴﺸﮕﻰ ﺁﻥ ﺿﻌﻔﻰ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﭘﺪﻳﺪ ﻧﻴﺎﻳﺪ؟ ﭘﺲ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺣﻜﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﻳﺎﻥ ﺑﺎ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﻫﻞ ﻋﺒﺮﺕ ﺩﺭﺱ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻣﻠﺤﺪﺍﻥ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻨﺪ. ﺧﺪﺍﻯ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻜﺸﺪ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺣﻖ ﺑﻪ ﻛﺪﺍﻡ ﺳﻮﻯ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﺰﻧﺪ؟ (ﺳﻮﺭﻩ ﺗﻮﺑﻪ، ﺁﻳﻪ 30)

​خیلی مهم بخوانید

خیلی مهم بخوانید

????????????????

????یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!!
????قهرمانی که با اسم و خا طره اش بزرگ شدیم!! “پطروس”
????توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم…!!
????همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!!
????پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و…!!
????سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!!
????تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام “مری میپ داچ” آن را نوشته بود!!
????بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!!
????خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!!
????شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!!

????اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر از ????قهرمان???? بود!!
????قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!

❤️شهید ابراهیم هادی:
جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد!!!

❤️شهید حسین فهمیده:
نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!!

❤️شهید حاج محمدابراهیم همت:
سرداری که سرش را خمپاره برد…!!!

❤️شهیدان علی، مهدی و حمید باکری:
سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!!

❤️شهیدان مهدی و مجید زین الدین:
دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!!

❤️شهید حسن باقری:
کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!!

❤️شهید مصطفی چمران:
دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!!
❤️و…….
????کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!!
????ما که خودمان قهرمان داشتیم!!!

????یه روزی یه لره…
????یه روزی یه ترکه…
????یه روزی یه عربه…
????یه روزی یه قزوینیه…
????یه روزی یه آبادانیه…
????یه روزی یه اصفهانیه…
????یه روزی یه شمالیه…
????یه روزی یه شیرازیه…
✳️مثل مرد جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمان نکند!!!

????لره…………. شهید بروجردی بود!
????ترکه……….. شهید مهدی باکری بود!
????عربه……….. شهید علی هاشمی بود!
????قزوینیه…….. شهید عباس بابایی بود!
????آبادانیه…….. شهید طاهری بود!
????اصفهانیه…… شهید ابراهیم همت بود!
????شمالیه…….. شهید شیرودی بود!
????شیرازیه……. شهید عباس دوران بود!

????و….. مردان واقعی اینها بودند!!!
????ای کاش، گاهی از این مردان واقعی و بی ادعا هم یادی کنیم…!!!

????شادی ارواح طیبه شهدا صلوات

 

چلچراغ مهدوی در کلام رضوی؛ امتحان و آمادگی

جدائی خوب از بد، زمینه ظهور
قال ابوالحسن الرضا علیه السلام: «و الله ما یکون ما تمدّون اعینکم الیه حتی تمحصوا و تمّیزوا و حتی لایبقی منکم الاّ الاندر فالاندر».1
امام رضا علیه السلام فرمود: «به خدا قسم به آن چیزی که به آن چشم دوخته‌اید، نمی‌رسید؛ مگر زمانی که امتحان بدهید و از هم تمایز پیدا کنید و از مشکلات، پیروزمندانه بیرون آیید؛ تا آن که از شما چیزی باقی نماند مگر اندک و اندک تری».
آمادگی برای ظهور
قال الرضا علیه السلام: «لو قد خرج قائمنا لم یکن الاّ الحلق و العرق و النوم علی السروج و ما لباس القائم(عج) الا الغلیظ و ما طعامه الا الجشب».2
امام رضا علیه السلام فرمود: « این‌طور نیست که در زمان ظهور، همه چیز به راحتی روبه‌راه گردد. هرگاه قائم خروج کند، جراحت است و عرق ریختن و سوار مرکب‌ها شدن در میادین رزمی3 و لباس قائم(عج) خشن و خشک و نامطبوع است».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج52، ص25.
2. الغیبه نعمانی، ص285؛ بحار الانوار، ج52، ص358.
3. یعنی عدالت و رفاه که یکی از ره‌آوردهای ظهور می‌باشد در سایه حرکت و تلاش مضاعف و مبارزه پیگیر با مستکبران جهانی است

آیه ها و نکته‌ها؛ شهید و شهادت

 

«وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ؛ 1 و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانند؛ بلکه آنها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند».
1.‌ در روایات آمده که شهید، هفت ویژگی اعطایی از جانب خداوند دارد: اولین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش می‌گردد؛ سر در دامن حورالعین می‌نهد؛ به لباس‌های بهشتی آراسته می‌گردد؛ معطّر به خوش بوترین عطرها می‌شود؛ جایگاه خود را در بهشت مشاهده می‌کند؛ اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده می‌شود؛ پرده‌ها کنار رفته و وجه خدا را نظاره می‌کند.2
2. پیامبر صلی الله علیه و آله از شخصی شنید که در دعا می‌گوید: «اسئلک خیرَ ما تُسئل؛ خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست می‌‌شود به من عطا کن» فرمود: «اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید می‌شود».3
3. در روایت آمده است: «بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت؛ که هرگاه شخصی شهید شود، بالاتر از آن خیری متصوّر نیست».4
4. در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد.5
5. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «در قیامت، لغزش‌های شهید به خودش نیز نشان داده نمی‌شود».6
6. شهدای صف اول حمله و خط شکن، مقامشان برتر است.7
7. مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت می‌شوند،8 قبل از همه به بهشت می‌روند9 و در بهشت، جایگاه مخصوصی دارند10
8. تنها شهید است که آرزو می‌کند به دنیا بیاید و دوباره شهید شود.11
9. بهترین و برترین مرگ‌ها، شهادت است.12
10. هیچ قطره‌ای محبوب‌تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، در نزد خداوند نیست13
11. در قیامت، شهید سلاح به دست، با لباس رزم و بوی خوش به صحنه می‌آید و فرشتگان به او درود می‌فرستند.14
12. امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند. «وَكَأَین مِّن نَّبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ كَثِیرٌ»15؛ «یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ».16
13. حضرت علی علیه السلام با داشتن ده‌ها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت فرمود: «فزت و رب الکعبه» او اول کسی بود که ایمان آورد؛ جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید؛ برادر پیامبر شد؛ تنها خانه او به مسجد پیامبر درب داشت؛ پدر امامان و همسر زهرا بود؛ بت‌شکن بود؛ ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد؛ اما در هیچ یک از این موارد نفرمود: «فزت».
14. علی علیه السلام می‌فرمود: «قسم به خدایی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، تحمل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، آسان‌تر از مرگ در رختخواب است».17
15. علی علیه السلام در جنگ احد ناراحت بود که چرا به شهادت نرسیده است؛ تا اینکه مژده شهادت در آینده را از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دریافت نمود.
16. شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی می‌نویسد: «سخاوتمند، هنرمند و عالم، مال و هنر و علم خود را ـ که بخشی از وجود اوست ـ جاودانه می‌کند؛ اما شهید، خودش را جاودانه می‌کند».18
17. در عالم حیوانات نیز گوسفند مرده، بی‌ارزش است؛ اما گوسفندی که به سوی قبله و با نام خدا ذبح شود، ارزش دارد.
18. همان گونه که کور، مفهوم بینایی را درک نمی‌کند، زندگان دنیا، حیات شهدا را درک نمی‌کنند.
19. وقتی انفاق مال در راه خدا، قابلیت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان در راه خدا چگونه است؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. سوره آل‌عمران/169.
2 . وسائل، ج11، ص 10.
3. مستدرک، ج2، ص 243.
4 . بحار، ج74، ص61.
5 . بحار، ج2، ص15.
6. وسائل، ج11، ص9.
7. میزان الحکمه.
8. بحار، ج97، ص8.
9. بحار، ج97، ص11.
10. تفسیر نورالثقلین، ج2، ص241.
11. کنزالعمال، ج4، ص290.
12. بحار، ج100، ص8.
13. وسائل، ج11، ص6.
14. بحار، ج97، ص13.
15. سوره آل عمران/146.
16. سوره بقره/61.
17. نهج‌البلاغه.
18. حماسه حسینی، ج3، ص40.

 

در محضر خوبان؛ مراقب نفست باش!

در محضر خوبان؛ مراقب نفست باش!

  شیطان نمی‌گذارد کسی که آشنایی به صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر دیدی شیطان با تو سر و کار دارد، بدان کارهایت از روی اخلاص نیست و برای حق تعالی نیست.

ای عزیز! در کارهای خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملی حساب بکش و او را در برابر هر پیشامدی، استنطاق کن که اِقدامش در خیرات و در امور شریفه برای چیست؟ دردش چیست که می‌خواهد از مسائل نماز شب سؤال کند؟ یا اذکار آن را تحویل بدهد؟ می‌خواهد برای خدا مسأله بفهمد یا بگوید؟ یا می‌خواهد خود را از اهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتی که رفته، با هر وسیله‌ای است به مردم می‌فهماند؟ حتی عددش را. چرا صدقاتی را که در خفا می‌دهد، راضی نمی‌شود که کسی از او مطلع نشود؟ با هر راهی شده، سخنی از آن به میان آورده، به مردم ارائه می‌دهد؟ اگر برای خداست و می‌خواهد که مردم دیگر به او تأسی کنند و مشمول «الدالّ علی الخیر کفاعله»1 گردد، اظهارش خوب است. شکر خدا کند به این ضمیر صاف و قلب پاک؛ ولی ملتفت باشد که در مناظره با نفس، گول شیطنت او را نخورده باشد و عمل ریایی را با صورت مقدسی به خوردش ندهد و اگر برای خدا نیست، ترک آن اظهار کند که این «سمعه» است و از شجره ملعونه ریا است و عمل او را خداوند منان قبول نمی‌فرماید و امر می‌فرماید در سجین قرار دهند. باید به خدای تعالی از شر مکاید2 نفس پناه ببریم که مکاید آن خیلی دقیق است.
اگر ما بنده مخلص خداییم، چرا شیطان در ما اینقدر تصرف دارد؟ با آنکه او با خدای خود عهد کرده است که به «عباد لله المخلَصین» کار نداشته باشد و دست به ساحت قدس آنها دراز نکند. به قول شیخ بزرگوار ما شیطان، سگ درگاه خدا است. اگر کسی با خدا آشنا باشد، به او عوعو نمی‌کند و او را اذیت نمی‌کند. سگ در خانه، آشنایان صاحب خانه را دنبال نمی‌کند. شیطان نمی‌گذارد کسی که آشنایی به صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر دیدی شیطان با تو سر و کار دارد، بدان کارهایت از روی اخلاص نیست و برای حق تعالی نیست. اگر شما مخلصید، چرا چشمه‌های حکمت از قلب شما به زبان، جاری نشد؟ با اینکه چهل سال است به خیال خود قربه الی الله عمل می‌کنید، با این که در حدیث وارد است که کسی که برای خدا، چهل صباح اخلاص ورزد، چشمه‌های حکمت از قلبش به زبانش جاری گردد.3 پس بدان اعمال ما برای خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بی‌درمان همین جا است.4
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. راهنمايي کننده بر کار خير مانند انجام دهنده آن است.
2 . جمع کيد به معنای حيله و نيرنگ.
3 . بحار الانوار، ج67، ص242.
4 . چهل حديث حضرت امام خمينی، ص51-52.

لطفاً جدی بگیرید!

هزل و جدّ
پیامبران و اولیای الهی با همه وجودشان آمدند، با تمام آنچه داشتند و کار را سست نگرفتند؛ پیامبر اسلام با همه وجودش آمد؛ امام حسین با همه وجودش آمد و کار را سست نگرفتند.جدی گرفتند و جدی عمل کردند «و ما هو بالهزل». نه رسالت، تزیینی بود که پیامبر با همه اخلاقش، با همه مهربانیش، با همه گذشت و ایثار و حمد امین بودنش، امنیت ستمگران را به هم نریزد و نه دشمنانش با این موضوع به صورت شوخی و تزیینی نگاه کردند که کاری به او نداشته باشند. آنها از راه تطمیع و وعده خورشید و ماه وارد شدند؛ از راه تهدید و پیمان بر ترور.
نه رسالت، تزیینی بود و نمایشی و نه دشمنی‌ها توهم بود و بازی و هزل و شوخی. صف بود و رویارویی. جنگ بود و مبارزه و این جنگ و مبارزه جدی و با تمام قوا و تمام تاکتیک ها. جنگ رویارویی و ظاهری و جنگ نرم و غیر ظاهری و البته جدی همیشه بوده و خواهد بود.
تمام اولیا و اوصیای پیامبر نیز، جدی و با تمام هستی خود آمدند ؛ علی، فاطمه، حسن و حسین و تمام فرزندان او. حسین هم با همه وجود، با همه خاندان، کودک، جوان و نوجوان؛ هم خود، جدی آمد و جدی ایستاد و هم برای پس از شهادت، به خواهر و خاندانش سفارش کرد: سستی بخرج ندهید و صبر کنید.
از آغاز خلقت با تمّرد شیطان و روحیه استکباری او رویارویی رخ داد. آنجا بود که خدا او را عدوّ و دشمن نامید1؛ شیطان هم سوگند خورد که آدم را از حیثیت و خلافت به زیر کشد تا ثابت کند انسان حماء مسنون است نه لایق پرستش، و این روحیه استکباری کار را به جایی کشاند که سوگند خورد که انسان را اغواء کند و به بیراهه کشاند؛2 و این رویارویی و مصاف هزل و شوخی نبود که جدی بود و بی اغماض؛ شیطان در مقابل هر ولی و هر نبی ایستاد و تمام نیروهایش را به کار برد تا بتواند نیروها و توان نیروهای اولیا را بکاهد تا سستی به خرج دهند، وظایف را به فرداها بیفکند (تسویف3) و در نتیجه کارها بی‌متولی و مجری باقی و بارهای تکالیف بر زمین بماند (تفویت4).
زشتی‌ها را زیبا جلوه داد و آرزوها و مطامع را در دلهایشان چنان آراست که سُکر فکر و اندیشه و جان و جوارحشان را به مستی و سستی افکند و چنان شدند که مسخ شده، فقط چهره‌ای از انسان داشته و گمراه‌تر و بیراهه‌تر از حیوانات شدند.
عده زیادی پنداشتند حکایت، حکایت هزل است نه جد، یعنی یا شیطان و نفس اماره را جدی نگرفتند ویا دشمنی و عداوت روشن او را نپذیرفته و یا آن را از یاد و از عهد بردند5 و پنداشتند اگر سر به طاعت او نهند او ناصح است و خیر خواه.6
در رویارویی و مبارزه با صف شیاطین ( شیطان و ایادی انسی و جنی او)7 سستی بخرج دادند و ماجرای جنگ و عداوت را ساده پنداشتند؛ وظیفه را نفهمیدند، یا از آن شانه خالی کردند و اولیای خدا و رهبران میدانی و مصاف جنگ حق با باطل را رها کرده، به دشمن سوگند خورده واگذار کردند.
و چنین شد که پیامبران فراوانی به مسلخ برده شدند8 و آخرین پیامبر که خاتم، پایان و نگین همه پیامبران بود، از همه بیشتر آزار و اذیت دیده، خاکستر و شکمبه گوسفند و شتر بر سرش ریخته، پیشانی و دندانش شکستند، پهلوی پاره تن او شکستند، برادر و فرزندانش را یا فرق شکافتند یا به تنهایی و غربت مسموم نموده یا سر به نی زدند و رسوایی خود را به عالم رساندن و چنان سستی نشان دادند که یک یک اولیا؛ به مسلخ رفتند و به زندان و مسمویت،9 تا جایی که دیدار ولی خدا را نیز محروم شدند و غیبت‌های محدودی که در تاریخ برای پیامبران و یا اولیای آنان پیش می آمد، به مدتی طولانی برای خود و ولی خود و ولی خود رقم زدند و باز با سستی همان رفتار غلط را ادامه دادند. نه دلهاشان با هم بود ( علی اجتماع القلوب10) و نه رعایت خواسته‌های او کردند (ما نکرهه11) و چنان شد که عصاره همه پیامبران و اولیا، بیش از همه تاریخ و رهبران صلاح و رشاد تاریخ، آزار و اذیت و رنج دید و می‌بیند ( ما اوذی12).
حکایت امروز، حکایت هزل است و جد، حکایت جدی بودن دشمن و ایادی او در مبارزه و ستیز و مکر و فتنه و حیله و حکایت سستی بسیاری از یاران و مدعیان راه صلاح و خیر.
حکایت امروز برخی، حکایت ناله‌های حضرت امیر علیه السلام است درباره سست عنصران خسته و دلبسته وعده‌ها و هراس‌زده از وعیدها و تهدیدهای دشمن که «یا اشباه الرجال»13 و علی علیه السلام حسرت آدم‌های را می‌خورد که جدی بودند و جدی دیدند و جدی ایستادند، نه سست و هزل، این ابن التیهان. این عمار.14
و هر جا تاریخ تغییر کرده است، سد‌ها شکسته است و سنگر‌ها فتح شده است و فتح المبین رخ داده، همت مردانی است که جدی به میدان آمدند، همان‌ها که امام حسین علیه السلام درباره‌شان فرمود برتر از آنها سراغ ندارم: «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی‏».15
مردمی که در میدان مبارزه جدی بودند و همه سختی‌ها و مشکلات و وعده‌ها و وعیدها و چکاک شمشیرها آنان را به وهن و سستی نکشاند. و این رویارویی در طول تاریخ با عزت و مظلومیت اولیای خدا ادامه یافت تا این که فرزندان سلمان، اعجازی جدید آوردند همان‌ها که امام راحل آنان را چنین معرفی نمود: «تاریخ اسلام جز یک برهه از صدر اسلام، جوانانی مثل جوان‌های ایران ما سراغ ندارد».16 اصحاب خمینی به میدان آمدند‌، محکم و استوار آنان که با تمام وجود برای حسین گریستند و حماسه و وفای یاران او را، نصب العین جان خود قرار دادند.
این یاران و اصحاب تا زمانی که به جدّ در میدان باشند و هوشیار و آگاه، دل به بازیچه های شیطانی و هوس‌ها و تجملات و رنگ و لعاب دنیا ندهند و مفتون زود گذر دنیا شوند، سنگر به سنگر به پیروزی نهایی و تحقق وعده الهی نزدیک می‌شوند.
و اگر سست بیاندیشند و مبارزه و توطئه و فتنه را توهم بدانند و شوخی و هزل پندارند، برزخ و قیامت دنیا را از باور به غفلت تبدیل کنند، اگر سست به میدان آیند. محکم نیایند و مقاوم نایستند.
دشمن سوگند خورده و جدی و عدوّ مبین، کار را به سستی نمی گذراند. شیاطین انسی و جن از او مدد می‌جویند تا در سختی‌ها ضعف و سستی ایجاد کنند و ظهور را که فتح تمام سنگرهای آنان است به تأخیر افکنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. سردبیر.
. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ. سوره یس/60.
2. سوره ص/ 82.
3. حضرت علی علیه السلام: «إیاكم و تسویف العمل»‏. الخصال، ج2، ص632.
4. حضرت علی علیه السلام: «إِضَاعَه الْفُرْصَه غُصَّه». نهج‏البلاغه، قصار 118.
5. سوره یس/60.
6. «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَكُما لَمِنَ النَّاصِحینَ؛ و براى آنها سوگند یاد كرد كه من براى شما از خیرخواهانم». سوره اعراف/ 21.
7. «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یوحی‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یفْتَرُونَ، اینچنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم آنها بطور سرى (و درگوشى) سخنان فریبنده و بى‏اساس (براى اغفال مردم) به یكدیگر مى‏گفتند و اگر پروردگارت مى‏خواست، چنین نمى‏كردند (و مى‏توانست جلو آنها را بگیرد ولى اجبار سودى ندارد.) بنا بر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار». سوره انعام/ 112.
8. «… وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ … ؛ و كشتن بناحق پیامبران». سوره آل‌عمران/ 181.
9. «فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِی مَنْ سُبِی وَ أُقْصِی مَنْ أُقْصِی»‏. فرازی از دعای ندبه.
10. حضرت مهدی علیه السلام: «و لو أن أشیاعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع القلوب لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا». الخرائج ‏و الجرائح، ج2، ص902.
11. حضرت مهدی علیه السلام: «فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم». الاحتجاج، ج2، ص498.
12. سوره آل‌عمران/ 181.
13. نهج البلاغه، خطبه 27.
14. نهج البلاغه، خطبه 182.
15. الإرشاد، ج‏2، ص91.
16. صحیفه امام، ج13، ص391.

آخرین سفارش

مهدی پیشاپیش سربازان
سلام بر شهیدان؛
آنان که تسبیح خون به دست گرفتند و دانه دانه آن را با ذکر و دعای فرج امام زمانشان(عج)، شمارش کردند و نه از روی لقلقه زبان، بلکه از جان و دل، به مناجات با امام زمان(عج) می‌پرداختند و نام زیبای مولایشان را زمزمه می‌کردند.
هر چند زمزمه عارفانه و خالصانه آنان خاموش شد، ولی طنین صدای آنان، هنوز به گوش جان ما می‌رسد که می‌گوید: امام زمان(عج) را از سر اخلاص صدا بزنید. اینک، نوبت من و شماست تا امام زمانمان(عج) را نه از روی عادت، بلکه با اخلاص و صفای باطن صدا بزنیم.
شهید محمد كمالیان
مگر نمی‌بینید كه ظلم، سراسر گیتی را فرا گرفته و مهدی فاطمه(عج) ‌سرباز می‌طلبد؟
شهید ابوالفضل منصوری
آیا نمی‌بینید كه به حق، عمل نمی‌شود، ظلم، سراسر گیتی را فرا گرفته، و داد مظلوم به گوش نمی‌رسد؟‌ آیا می‌توانید در مادی‌گری و غفلت‌زدگی بمانید؟ اسلام آمد، انقلاب شد، ولی باز شما خوابید. هان! بیدار شوید كه وقت، وقت ستیز است، وقت انقلاب است، وقت نبرد است، و وقت گرفتن حق مظلوم از ظالم است.
شهید جلیل ذکایی
ای جهان اسلام، تسلیم زور و ستم كافران و ظالمان نشوید، متّحد شوید، از یك رهبر پیروی كنید؛ از كسی پیروی كنید كه شما را به طرف حكومت امام زمان(عج) هدایت كند.
شهید محمد حسین شیخی‌زاده
از برداران بسیجی می‌خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند و گوش به فرمان فرمانده کل قوا؛ چون فرمان رهبر، فرمان امام زمان(عج) است.
شهید محمدرضا نصرالهی
امیدوارم هر چه زودتر، این جنگ تحمیلی و خانمان‌سوز، با پیروزی رزمندگان پرتوان و مقاوم و همچون كوه استوار، كه در راه اسلام با بعثی‌ها در جنگ‌اند، به پایان رسد و تمامی فرزندان دو ملت مسلمان ایران و عراق به آغوش خانواده‌هایشان برگردند. امیدوارم با سقوط صدام كافر، از ظلم و استبداد حاكم بر این كشور مستضعف، رهایی یابیم و دو ملت ایران و عراق، هر چه صمیمی‏‌تر در كنار هم، برای براندازی دشمن مشترك، یعنی اسرائیل صهیونیست و اشغالگر، به پیش بروند و زمینه را برای ظهور و حكومت ولی عصر(عج) آماده كنند. پس ما باید از تمام لحظات عمرمان برای ساختن زندگی آینده، آخرت و برای یاری اسلام و مستضعفین و زمینه سازی حكومت مهدی(عج) استفاده كنیم.
شهید مجتبی عالم‌كار
ای ملت مبارز و مسلمان! دعای فرج را زیاد بخوانید، زیرا كه امام زمان(عج) خودش فرموده این دعا را بسیار دوست دارم.
شهید مجید محمدزاده
ای كسانی كه «یابن‌‏الحسن» و «یابن الزهرا» می‏گویید و عاشق مهدی هستید! مهدی(عج) در بیابان‏های خون‌رنگ خوزستان ـ كه در هر وجبش، گلی پرپر شده ـ میان چادرهای رزمندگان است، مهدی(عج) پیشاپیش سربازانش است.
شهید محمد اسماعیل پاسدار
ما، در دوران غیبت امام دوازدهم، مهدی(عج) زندگی می‏‌كنیم و خود را آماده ظهور امام می‏‌كنیم. دشمن نمی‏‌خواهد این را ببیند و حمله‌‏ور شده است بر حكومت اسلامی ما و می‏‌خواهد این غنچه تازه سر برآورده را نابود كند و تا وقتی كه رهروان راه حسین علیه السلام در این صحنه پیكار هستند، نخواهد توانست ضربه‌‏ای به این انقلاب بزند. این انقلاب، زمینه ساز حكومت امام زمان(عج) است.
شهید رجب حبیبی‌
اكنون كه فجری دوباه بردمیده است … بر ماست که از این انقلاب الهی و اسلامی خویش، به خوبی محافظت كرده و آن را به انقلاب جهانی مهدی(عج) متصل بگردانیم.
شهید عیسی نیك نظر
در وقت نماز، برای فرج امام زمان(عج)… دعا كنید.


حاج بخشی

هرچند جبهه‌های جنگ، پر از رزمنده‌هایی بود که در راه دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی با تمام وجود فعالیت می‌کردند، ولی در بین آنان افرادی بودند که از شدت شیفتگی و دلباختگی، تبدیل به یک نماد و الگو شده بودند. یکی از این افراد، مرحوم «حاج ذبیح الله بخشی» است. با جنب و جوشی که او در جبهه‌ها داشت، بسیجی‌ها شیفته‌اش بودند.
مردی که با قامت رشید و لباس پلنگی‌اش آنقدر جذابیت داشت که وقتی پیشانی‌بند «بسیج، لشکر مخلص خداست» را بر سرش می‌بست و شعار «ماشاءالله حزب الله» سر می‌داد، گرفتن چشم از او بسیار سخت می‌شد.
هر چند ظرف کوچک این نوشتار، گنجایش دریای وجود حاج ذبیح‌الله بخشی را ـ که آهش واقعاً از جنس نیاز بود ـ ندارد، ولی سعی شده که به برخی از ویژگی‌های این مرد آسمانی اشاره شود.
روحیه دهی به رزمنده‌ها
بی‌تردید یکی از مسائل مهم در جنگ این است که رزمنده‌ها روحیه بالایی داشته باشند؛ لذا حاج بخشی در این زمینه بسیار خوب عمل می‌کرد . وی آن‌قدر برای رزمنده‌ها دوست‌داشتنی بود که در هر جمعی پا می‌گذاشت، آن جمع سرشار از شادی و سرور و خوشحالی می‌شد و رزمنده‌ها او را مثل نگین انگشتر در بر می‌گرفتند. وقتی با کوله‌باری پر از سرور و شادی و کیسه‌ای پر از شکلات به جمع رزمنده‌ها می‌پیوست و آنان را مثل پدری مهربان در آغوش می‌کشید، خستگی را از تن آنان دور می‌ساخت و به هر نحوی بود، روحیه بچه‌ها را تغییر می‌داد. از تمامی شرایط زمانی و مکانی استفاده می‌کرد. گاهی در شب‌های عملیات با یک تشت پر از حنا، مراسم حنا بندان بر پا می‌کرد. گاهی گلاب پاشی بر پشتش می‌بست و قطرات گلاب را چون باران بهاری که بر چهره گل‌ها بریزد، بر تن خسته رزمنده‌ها می‌ریخت و دل آنان را بهاری می‌کرد. گاهی با دستان پدرانه‌اش، پیشانی‌بند‌های متبرک با نام‌های مقدس را بر پیشانی رزمنده‌ها می‌بست. گاهی با چفیه‌ای، عرق و گرد و خاک را از صورت آنان پاک می‌کرد. گاهی با صدای رسایش از رزمنده‌ها صلوات می‌گرفت و گاهی با شیشه‌های عطر، آنان را معطر می‌کرد. گاهی با سردادن شعارهای معروفش، مانند «کی خسته است …» و «ماشاءالله حزب الله …» و… شور و شعور بچه‌ها را دو چندان می‌کرد. گاهی بلندگو بر روی ماشین می‌گذاشت و سرود‌های انقلابی و نوحه‌های حاج صادق آهنگران را در فضای جبهه‌ها طنین انداز می‌کرد و در دل رزمندگان بذر شجاعت می‌کاشت. حتی بعثی‌ها که صدای بلند‌گوی او را می‌شنیدند از سپاهیان اسلام، ترس و هراس بیشتری پیدا می‌کردند.
در یکی از عملیات‌ها که عراقی‌ها افراد زیادی از رزمنده‌ها را محاصره کرده بودند، وقتی ایشان در جریان قرار گرفت، بلندگوی ماشین را روشن کرد و طوری شجاعانه به سمت عراقی‌ها حرکت کرد که آنان خیال کردند نیروهای زیادی از ایرانی‌ها، به آنان حمله‌ور شده‌اند؛ لذا پا به فرار گذاشتند و بدین ترتیب، رزمنده‌ها از محاصره نجات پیدا کردند.
روحیه‌دهی این مرد شجاع آن‌قدر زیاد بود که حتی باعث تعجب برخی خبرنگاران خارجی هم می‌شد. «پتسون»، خبرنگار ارشد نشریه «کریستین سانیز مانیتور» که در زمان جنگ برای تهیه گزارش به جبهه‌های ایران آمده بود می‌گوید: «آن چیزی که از بلندگوهای ماشین حاج بخشی پخش می‌شد همان چیزی بود که روح جنگ ایران و عراق بود، نه توپ و تانک و هواپیما.»
صبر و مقاومت
حاج بخشی به خوبی فهمیده بود که دنیا پر از بلا و سختی است؛ لذا برای مقابله با این سختی‌ها آن‌چنان وارد عمل شد که مصداق بارز «بسیجی خستگی را خسته کرده» شده بود.
وی با دستان خودش، بدن سوخته فرزندش، عباس، را از دریاچه نمک (منطقه عملیاتی والفجر8) بیرون کشید و آن بدن سوخته را با دستان خودش در قبر گذاشت و حسرت دیدن حتی یک قطره اشک چشمش را بر دل دشمنان گذاشت.
در سه راهی شهادت (عملیات کربلای5) با چشمان خود دید که بدن داماد جانبازش در ماشینی که هدف گلوله دشمن قرار گرفته و شعله‌ور شده بود، می‌سوزد؛ ولی وقتی ‌فهمید که دیگر برای نجات او کاری از دستش بر نمی‌آید، به سمت خط مقدم حرکت کرد و به نبرد ادامه داد.
پسر دیگرش، رضا، نیز در قصر شیرین شهید شد و شهادت رضا هم نتوانست قامت سرو مانندش را خم کند. در منطقه عملیاتی کربلای10، در «پنجوین» عراق، وقتی که در حال پخش کردن شکلات بین رزمنده‌ها بود، خبر شهادت فرزندش را به او دادند. در آنجا بود که صفحه دیگری از کتاب صبرش ورق خورد و صبورانه گفت: «عیبی ندارد. اینها همگی پسران من هستند.»
ظلم ستیزی
از همان دوران کودکی، روحیه مبارزه با ظلم و ستم در او موج می‌زد. بارها در خاطراتش نقل می‌کرد که زمانی که حدوداً 9-8 ساله بود و در اهواز زندگی می‌کرند، یک افسر انگلیسی به نام «آرتیو» بسیار به مردم ظلم می‌کرد و با کلت کمری که داشت، هر کسی را که دلش می‌خواست می‌کشت و هیچ کسی هم جرأت نداشت با او حرفی بزند. یک روز هم در راه آهن، یک زن با بچه‌اش را از قطار بیرون کرد و آنان را با اسلحه‌اش کشت. حاج بخشی می‌گفت: «از همان روز تصمیم گرفتم که او را بکشم و با نقشه‌ای حساب شده از سربازان آمریکایی مقداری مواد منفجره دزدیدم و آنها را در زیر ماشین او نصب کردم و او را به همراه یک سرباز آمریکایی به آن دنیا فرستادم.»
به خاطر همین روحیه استکبار ستیزی او بود که به جمع فدائیان اسلام پیوست و با گروه شهید نواب صفوی رابطه برقرار کرد.
در جریان حمله به حجاج در سال 66 ، ایشان نقش مؤثری داشت و در آنجا هم روحیه مبارزه با کفر و استکبارش را به نمایش گذاشت. با دیدن پرچم آمریکا که بالای ساختمانی چهار طبقه بود، آرام نگرفت و با صدای «لااله الاالله» و «الموت لآمریکا» آن را به پایین کشید. هر چند در آن درگیری‌ها زخمی شد، ولی کارش را به خوبی انجام داد.
ولایت محوری
یکی از ویژگی‌های برجسته این پدر شهید، ولایت پذیری او است. وی به حدی در ولایت ذوب بود که به «حبیب بن مظاهر خمینی» معروف شده بود. با تمام وجود، عشق امام خمینی را در دل می‌پروراند و حرف‌هایی که در مورد امام می‌زد نشان از آن عشق پاک داشت . بعد از رحلت امام نیز قلب پاکش را جایگاه ولایت مقام معظم رهبری کرد. روحیه ولایت پذیری وی در نامه‌ای که در دی ماه 1387 به رهبر معظم انقلاب نوشت، به خوبی موج می‌زند. در قسمتی از آن نامه چنین می‌گوید: «ای رهبر حزب‌الله در سراسر دنیا… من همه جا فریاد زده‌ام که خط خامنه‌ای، خط محمد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار است.»
دفاع از ولایت فقیه برای او فراتر از یک شعار بود و عملاً با پشتیبانی از ولایت فقیه به دنبال آن بود که نگذارد به مملکت آسیبی برسد. هرچند در جریان فتنه 88 تخت‌های بیمارستان او را اسیر خود کرده بودند، ولی وقتی از بیمارستان مرخص شد، برای دفاع از حریم ولایت، به بسیجیان پیوست. دخترش به او گفت: «پدر جان! حالتان خوب نشده است». اما او در جواب دخترش می‌گفت: «دخترم رهبرمان تنهاست و به کمک نیاز دارند».
هر چند با درس گرفتن از زندگی مردان بزرگ، می‌توان زندگی بهتری داشت، اما خاطرات شهدا و کسانی که در جبهه‌ها حماسه آفریدند. می‌تواند ما را در این زمینه به خوبی کمک کند. حاج بخشی از جمله عزیزانی بود که مردانه جنگید و بعد از جنگ نیز مردانه بر سر عهد و پیمان خود با خون شهدا باقی ماند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.

طعم شیرین حجاب

پای سخن خانم زهرا گونزالس، مسلمان آمریكایی
اشاره
اهل ایالت كالیفرنیای آمریكاست و با صحبت‌ها و راهنمایی‌های مادرش، از یك مسیحی كاتولیك، به مسلمانی آگاه تبدیل شده است. او در گفت‌وگویی، نکات قابل توجهی را در مورد حجاب و تربیت دختران بیان كرده است که آن را به همه زنان و دختران مهدوی، تقدیم می کنیم؛ چرا که یکی از خواسته‌های حضرت مهدی(عج) درخواست حجاب و عفاف برای بانوان جامعه اسلامی است و ایشان از خدا می‌خواهد: «پروردگارا بر زنان ما حیا و عفت را تفضّل فرما».

تبلیغ پنهانی مادرم
در سال 1979، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مادرم در یكی از دفاتر اسلامی در امریكا، با یك خانم ایرانی آشنا شد. در طول یك سال، تحقیقات مفصلی كرد، جاهای مختلفی رفت و در نهایت، تصمیم گرفت دینش را عوض كند و مسلمان شود. ما كاتولیك بودیم و مادربزرگم آدم متعصبی بود و مسلماً نمی‌گذاشت که دخترش به این راحتی، دینش را عوض كند. به ‌همین خاطر، مادرم پنهانی عباداتش را به ‌جا می‌آورد. اگرچه او برای ما هم جسته و گریخته از توحید و پرستش خدای یگانه سخن می‌گفت، اما هیچ‌گاه مستقیماً از اسلام و گرایش به آن، صحبتی نمی‌كرد؛ بلکه به‌طور غیرمستقیم اشاره‌هایی می‌كرد. مثلاً از مهربانی‌ خداوند و بزرگی و اوصافش می‌گفت و ما را به تفكر و تأمل وا می‌داشت.
تا این‌که بالاخره روزی به ما گفت: «این حرف‌هایی كه درباره خدا و مباحث اخلاقی به شما می‌گویم، از دین كاتولیك نیست، از دین اسلام است و اسلام یعنی تسلیم؛ تسلیم در برابر خدا، نه در برابر نَفْسمان.» و بعد هم گفت: «من مسلمان شده‌ام، ولی شما را مجبور نمی‌كنم كه مسلمان شوید. شما آزادید که دین خود را انتخاب کنید.»
ما، گیج شده بودیم و نمی‌دانستیم چه باید بکنیم، ولی وقتی مادرم ما را تنها گذاشت، به حرف‌هایش فكر كردیم و بعد از صحبت با یك‌دیگر، به این نتیجه رسیدیم كه ما هم مسلمان شویم.
استفاده از روش ساده و فطری
روزی از مادرم پرسیدم: «آن‌موقع كه اسلام را به ما معرفی كردید، نگران نبودید كه ما مسلمان نشویم؟» گفت: «نه، من مطمئن بودم كه اسلام را انتخاب می‌كنید، چون من زمینه‌سازی لازم را كرده بودم.» بعدها كه مطالعات بیش‌تری كردم، متوجه شدم در فطرت همه انسان‌ها گرایش به توحید و پرستش خدای واحد وجود دارد؛ ولی گاهی محیط و اجتماع، باعث می‌شود که این میل درونی نادیده گرفته شود. از این رو، مادرم زمینه‌ای ساخت تا فطرت ما رشد كند و به بالندگی برسد. او از روشی ساده و فطری استفاده كرد و به زیبایی ما را با دین اسلام آشنا نمود.
حیای قبل از حجاب
مادرم حتی وقتی كه مسلمان نبودیم، همیشه درباره حیا با ما صحبت می‌كرد. یادم هست یک بار مادربزرگم برای من، یك دست لباس تابستانی خرید كه شامل یك تاپ و شلوارك خیلی كوتاه بود، ولی من آنها را نپوشیدم. مادربزرگم اصرار داشت که آنها را بپوشم؛ ولی مادرم به او می‌گفت: «دست بردار! چرا این‌قدر اصرار می‌كنی؟ دخترم وقتی این‌ها را می‌پوشد، احساس بدی دارد. نمی‌خواهد بدنش را نشان دهد، چرا شما مجبورش می‌كنید؟» آن زمان، حجاب را نمی‌دانستیم ولی حیا داشتیم و کم‌کم رشد کردیم، حیا را هم حفظ کردیم.
رویم آب دهان ریختند
برای اولین بار که روسری سر كردم و به مدرسه رفتم، خوشحال بودم. روز اول شروع كلاس‌ها بود. فكر می‌كردم وقتی دوستانم مرا ببینند، خوشحال خواهند شد؛ اما وقتی سوار سرویس اتوبوس شدم، همه با دیدن من ساكت شدند و خیره خیره به من نگاه كردند. سكوت عجیبی حاكم شده بود. خیلی ترسیدم. از برخورد آن‌ها مات مانده بودم. راننده به من گفت: «یا بنشین، یا برو!» درِ اتوبوس هنوز باز بود. یك لحظه به ذهنم رسید كه فرار كنم و بروم، ولی بعد با خودم گفتم: «فردا و پس‌فردا و روزهای بعد را چه كنم؟ بالاخره كه باید با این پوشش به مدرسه بروم.» از خدا كمك خواستم كه بتوانم به صندلی آخر اتوبوس ـ كه خالی بود ـ برسم و بنشینم. پاهایم خیلی سنگین شده بود. هنوز به صندلی نرسیده بودم که ناگهان پسری گفت: «به او نگاه كنید! به سرش پارچه بسته و به مدرسه آمده!» همه شروع كردند به خندیدن، بعد هم به طرفم آشغال پرت كردند و رویم آب دهان ریختند. در راهروی مدرسه كه راه می‌رفتم، فحش و بد و بیراه می‌شنیدم، به طرفم آشغال یا چیزهای ترسناك مثل مارمولك پرت می‌كردند. رفتن من به مدرسه، هر روز همان‌طور بود.
با مادرم صحبت کردم و از او راهنمایی خواستم. او گفت: «خدا خودش ما را هدایت کرده، پس ما را وسط راه رها نمی‌کند. خدا ما را در اوج مشکلات نگه می‌دارد و به ما راه درست را نشان می‌دهد.»
مادرم و کتاب شهید مطهری
همه از من می‌پرسند: «چطور شد که در قلب یک کشور کفر، با حجاب شوی و آن را کنار نگذاشتی؟» در جواب می‌گویم که علت آن بود که مادرم خیلی ریشه‌ای و عمیق، مسأله حجاب را برای ما باز كرد و فلسفه آن را به ما فهماند. هم‌چنین كتاب «تعلیم و تربیت» شهید مطهری ‌ـ كه آن را به همه توصیه می‌كنم ـ كمكم كرد.
مادرم همیشه به ما می‌گفت: «قبل از پریدن نگاه كنید!» یعنی قبل از انجام هركاری ابتدا فكر كنید. حتی در سنین كودكی هم به ما یاد داده بود كه درباره کارهایمان فكر كنیم. خود او هم هر کاری که از ما می‌خواست، ابتدا علت انجام آن را برایمان توضیح می‌داد، بعد ما با فكر كردن، تصمیم می‌گرفتیم كه آن كار را انجام بدهیم یا نه؟
شما خجالت نمی‌کشید؟!
ما نمی‌دانستیم شیعه و سنی یعنی چه! یك روز با مادر و خواهرم در پاركی نشسته بودیم كه زنی عرب را دیدیم. او به ما گفت: «شما شیعه هستید یا سنی؟» گفتیم: «ما مسلمان هستیم.» گفت: «خب، باید یا شیعه باشید یا سنی.» ولی ما متوجه منظور او نمی‌شدیم. دوباره پرسید و ما باز هم جوابی نداشتیم. آن زن وقتی فهمید ما هنوز نمی‌دانیم شیعه و سنی یعنی چه، آدرسی به ما داد و گفت: «فردا ظهر به این آدرس بیایید، من برایتان توضیح خواهم داد.»
مادرم آدم كنجكاوی بود؛ بنابراین فردا ظهر به آن‌جا رفتیم. دلمان می‌خواست آن مسئله را از یک روحانی بپرسیم؛ برای همین، آنها آدرس روحانی‌شان را به ما دادند. به آنجا رفتیم و در زدیم. آدم اخمویی آمد و در را باز كرد. وقتی ما را دید، با عصبانیت گفت: «چه می‌خواهید؟» مادرم گفت: «چند سؤال راجع به سنی و شیعه داریم. در ضمن چون نزدیك اذان است، اجازه بدهید بیاییم داخل و نماز بخوانیم.» مرد جا خورد و گفت: «نخیر، نمی‌شود! شما خجالت نمی‌كشید؟ زنان باید در خانه نماز بخوانند و حتی بهتر است در كمد نماز بخوانند و از خانه بیرون نیایند!» و بعد در را محكم به روی ما بست. بعداً فهمیدیم كه آنها وهابی بودند. خواست خدا بود كه ما با این برخورد بد، به سمت آنان متمایل نشویم.
امام حسین علیه السلام قلبمان را تکان داد
روز بعد، رفتیم به جایی كه می‌گفتند حسینیه شیعیان است. آن‌جا دیدیم همه در حال سینه‌زدن و نوحه‌خوانی به زبان عربی و فارسی هستند و با سوز خاصی كلمه «حسین» را می‌گویند و اشك می‌ریزند. وقتی با این صحنه روبه‌رو شدیم، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتیم، با این‌كه ما آمریكایی‌ها زیاد احساساتی نمی‌شویم و ابراز احساسات نمی‌كنیم. مثلاً اگر كسی از نزدیكانمان بمیرد، برایش ناراحت نمی‌شویم یا گریه نمی‌كنیم. در واقع آمریكایی‌ها این فرهنگ را تبلیغ می‌كنند كه در دنیا هیچ چیز ارزش ندارد كه بخواهید خود را به خاطر آن اذیت كنید و یا جانتان را بدهید. حس ایثار و فداكاری اصلاً در آن‌جا معنایی ندارد و این حس فطری را درون آدم‌ها خفه كرده‌اند.
ولی وقتی با آن صحنه روبرو شدیم بی‌اختیار درونمان حسی ایجاد شد كه اصلاً توصیف كردنی نبود. حالتی روحانی كه تا آن زمان آن را درك نكرده بودیم. این سؤالات هم در ذهنمان ایجاد شد كه این حسین كیست كه همه برای او گریه می‌كنند؟ مگر با او چه كرده‌اند؟ در آن مراسم با خانمی آشنا شدیم و خیلی با او صحبت كردیم. چند ماه بعد هم پس از مطالعات و پرسش، اعلام كردیم كه شیعه هستیم.
لباس‌های ایرانی نداشتیم
در زمانی که با حجاب شدیم، هر چه می‌گشتیم لباسی با حجاب مناسب پیدا نمی‌کردیم، برای همین، خودمان لباس‌هایمان را می‌دوختیم. اگر کسی از ایران می‌آمد برایمان لباس و روسری می‌آورد؛ ما از آن لباس‌ها الگو می‌گرفتیم و برای خودمان لباس می‌دوختیم. با این‌كه خیلی خوب هم در نمی‌آمد، ولی همین كه پوشیده بود، برایمان كافی بود.
اذیت‌های مدام را تاب آوردم
من در ابتدای با حجاب شدن، خیلی خوشحال بودم؛ ولی وقتی برخورد دوستانم را می‌دیدم، خیلی ناراحت می‌شدم. شاید اگر بزرگ‌ترها و اطرافیان، این برخورد را داشتند، آن‌قدر برایم آزاردهنده نبود. با این حال، حاضر نبودم حجابم را ترك كنم. دقیقاً هم همین طور شد؛ به گونه‌ای که با فاصله خیلی کوتاهی، جایگاه من نزد دوستانم بسیار بالاتر از قبل شد. مثلاً همان پسری كه روز اول، مرا مسخره كرده بود، در مقابل اذیت دیگران، از من پشتیبانی می‌كرد و می‌گفت: «او را اذیت نكنید، دست از سر او بردارید، او عوض نخواهد شد.» با حرف او، دیگر کسی مرا اذیت نکرد.
آمریکا و آزادی عقیده دروغین
فضای آمریكا طوری است كه اگر كسی را مخالف فرهنگ و ایده خودشان ببینند، تحمل نمی‌كنند و فرصت بیان حرف و استدلال به او نمی‌دهند، یعنی تا موقعی كه در چارچوب قواعدشان هستی، همه چیز خوب است، ولی وقتی به دین دیگری می‌روی، فوراً در برابرت می‌ایستند و به شدت مخالفت می‌كنند. آن دموكراسی و آزادی، فقط در حد شعار است و واقعیت بیرونی ندارد.
حجاب به ما آرامش داد
خانم‌هایی كه تازه مسلمان شده بودند، وقتی با آنها صحبت می‌کردم، می‌دیدم که از حجاب می‌ترسند؛ البته واقعاً سخت است. این‌كه چه می‌شود و مردم به شما چه رفتاری خواهند كرد، مدام ذهنتان را مشغول خواهد كرد؛ در كشور خودتان غریب خواهید شد؛ ممکن است حتی صبر و تحملتان از متلك‌ها و صحبت‌های مردم تمام شود. اما وقتی كه با آنها صحبت می‌كردیم و حجاب را تجربه می‌كردند، احساس خیلی خوبی داشتند. شهید مطهری می‌گوید: « تا تجربه‌اش نكردی، نمی‌توانی كامل درکش كنی.» ما تا حجاب نکرده بودیم، نمی‌توانستیم دركی از حجاب داشته باشیم. خیلی لذت‌بخش بود و آرامش خاصی داشتیم، ولی وقتی که حجاب نداشتم، چه در مدرسه و چه در جامعه، ضربه منفی‌اش را می‌دیدم. اصلاً آدم احساس امنیت نمی‌کند.
دوستانی داشته‌ام كه در همان دوازده سالگی می‌خواستند خودكشی كنند، ولی وقتی حجاب را تجربه ‌كردیم، این حس را داشتیم كه حجاب، ما را از همه این‌ها نجات داده است، مثل شكلاتی كه نمی‌دانی طعمش چیست، ولی وقتی خوردی، می‌گویی چه لذتی دارد و دوست داری بیش‌تر بخوری. البته این لذت، لذت نفسانی نیست؛ بلكه یك لذت معنوی و آرامش‌بخش است.
مهاجرت به خاطر اذیت!
چون خانواده پدر و مادرم خیلی اذیتمان می‌کردند، به شهر دیگری مهاجرت کردیم. شهر کوچکی بود، ولی چون مسلمان زیاد داشت، مادرم آن‌جا را انتخاب کرد. هفده سال در این شهر ماندیم و بعدش به قم آمدیم. خواهرم به حوزه علمیه رفت و ادامه تحصیل داد، ولی من دو سال خواندم و بعد ازدواج کردم و به آمریکا برگشتم. همسرم در «واشنگتن دی سی» کار می‌کرد. دوباره به ایران آمدیم و در مشهد ساکن شدیم. خواهرم یک سال پیش به آمریکا برگشت. او در دانشگاه شهید بهشتی، ارشد حقوق خوانده است. سه سال پیش مادربزرگم تماس گرفت و گفت که مریض احوال و رو به مرگ است؛ به همین خاطر مادرم به آمریکا برگشت. برادرم هم در آمریکا زندگی می‌کند.
از حجاب می‌ترسند
کشورهای غربی نه فقط از حجاب، که از اسلام می‌ترسند؛ مخصوصاً بعد از پیروزی انقلاب. چون قدرت اسلام را دیدند و تجربه‌اش كردند. آن‌ها حجاب را یك علامت بزرگ برای اسلام می‌دانند. برای این‌كه اگر خانم‌های مقید به حجاب، آدم‌های خوبی باشند، مردم به سمت اسلام می‌روند و یا این‌كه اگر معلم‌های محجبه، خصوصیت خوبی داشته باشند، خیلی زود در بچه‌ها تأثیر می‌گذارند و باعث جذب آن‌ها به اسلام می‌شوند. به همین خاطر هم در محیط‌های آموزشی و علمی، مثل مدارس یا دانشگاه‌ها حجاب را ممنوع كرده‌اند؛ چون حجاب را یك راه مؤثر برای جذب نوجوانان و جوانان به اسلام می‌دانند.
وقتی برای حجاب، الگوی مناسبی ارائه نشود
در خارج، آثار حجاب، نمود و عینیت بیش‌تری در فرد ایجاد می‌كند. او خیلی ملموس می‌بیند كه این حجاب است كه باعث شده در جامعه كم‌تر به جنس مخالف جذب شود و آرامش روحی و روانی عمیقی برایش فراهم شده، ولی چهره حجاب در کشورهای غیرمسلمان عوض شده است. مثلاً در آمریكا و كشورهای خارجی، بانوان مسلمان فكر می‌كنند كه اگر تمام موی خود را بپوشانند، كافی است و این همان حجاب واقعی است؛ در حالی كه لباس تنگ و نامناسبی به تن دارند. متأسفانه در خارج از كشور، حجاب آن معنای خاص را ندارد و برنامه خاصی هم برای حجاب در نظر گرفته نشده است؛ این بدان جهت است که اطلاع‌رسانی درستی در زمینه حجاب صورت نگرفته و یا اینكه الگوی خوب و مناسبی ارائه نشده است.
الآن در اینترنت، مطلب درباره فلسفه حجاب و مسائل عمیق آن به زبان‌هایی غیر فارسی، خیلی كمی پیدا می‌شود. اگر كتابی هم باشد، خیلی گران است. البته نشریات اسلامی در این زمینه فعالند، ولی خیلی كم‌ هستند. در واقع، آن‌جا، فقط والدین و خانواده‌ها هستند كه باید مسأله حجاب را برای فرزندان خود، با استدلال‌های قوی، بازگو كرده و ابهاماتشان را برطرف كنند.
ایران را نماد اسلام می‌دانند
چون مسلمان‌های خارج از كشور، ایران را نماد اسلام می‌دانند. خیلی‌ از آنها فكر می‌كنند هر چه كه در ایران اتفاق می‌افتد، عین اسلام است و ایران را الگوی كامل خود قرار داده‌اند. مثلاً خود من، با این‌که در زمان انقلاب، شش ساله بودم، ولی صحنه ورود امام به ایران را ـ که از تلویزیون می‌دیدم ـ به خوبی یادم هست. به خاطر دارم که امام، دست خلبان را گرفتند و از پله‌های هواپیما پایین آمدند و با استقبال بی‌نظیر مردم روبه‌رو شدند. چیزی كه برایم جالب بود، این بود كه دیدم خانم‌ها، همه، با چادر به استقبال امام آمده‌اند. من آن موقع به مذهب كاتولیك بودم، ولی این صحنه معنوی، خیلی برایم جالب بود. چادر پوشیدن خانم‌ها را علامت احترام به این آقا می‌دانستم؛ برداشت من این بود. و این تصویر هنوز در ذهنم هست.
فکر می‌کردیم افسانه است
در زمان جنگ ایران و عراق، قضایایی را می‌شنیدیم كه فكر می‌كردیم افسانه‌اند. مثلاً قضیه شهید «حسین فهمیده» را یک خانم كویتی برای ما تعریف كرد. او طوری صحبت می‌كرد كه انگار از یک شخصیت افسانه‌ای حرف می‌زد. یادم هست که برادرم می‌گفت: «این پسر چه‌طور این كار را كرده است؟ من اصلاً نمی‌توانم حتی تصورش را هم بكنم. این پسر چه کسی بود كه توانست این كار را انجام بدهد؟!» یا از خرمشهر می‌شنیدیم و همسرم از فداكاری‌های مردمش برایمان می‌‌گفت.
آن زمان، اولین باری بود كه توانستم «شهادت» را درك كنم و بفهمم ایثار و فداكاری، یعنی جان را به خاطر خدا فدا کردن، تا دین اسلام و انقلاب اسلامی ایران حفظ شود. در هیچ كجای دنیا كسی حاضر نیست این كار را بكند و اصلاً آنها فداكاری را نمی‌فهمند. مثلاً در آمریكا سعی می‌شود که این حس فداكاری از بین برود. در آنجا به ما می‌گویند هیچ چیز در این دنیا ارزش ندارد كه ما بخواهیم جانمان را به خاطرش بدهیم، ولی من به‌عنوان یك آمریكایی، وقتی این قضایا را می‌شنیدم، لذت می‌بردم. شنیدن این مسائل و وقایع و ایثارها كمك می‌كرد تا ایمانمان را افزایش دهیم و به این كه راه درست و دین واقعی را انتخاب كرده‌ایم، افتخار كنیم.
مسئولیت سنگین صدا و سیما
صدا و سیمای ایران، در این باره مسئولیت خیلی بزرگی دارد؛ چون مسلمان‌های کشورهای غیراسلامی وقتی كانال‌های ایران را نگاه می‌كنند، فکر می‌کنند که همه چیز آن، درست است. مثلاً چهار سال پیش در سفری كه به آمریكا داشتم، پسر نوجوانی كه فرزند یكی از دوستانم بود، از من پرسید: «خاله زهرا! در ایران موهای پسرها چه‌طوری است؟ می‌خواهم مثل آن‌ها كوتاه كنم.»
اما متأسفانه در این زمینه نواقصی وجود دارد. بنده در جلسه‌ای به صدا و سیما انتقاد كردم كه این طرز ازدواج یا رابطه دختر و پسر كه در برنامه‌ها ترویج می‌شود یا نحوه پوشش خانم‌ها در صدا و سیما، چندان اسلامی نیست. مسلمان‌های خارج از ایران كه احكام اسلام را کامل نمی‌دانند تا بتوانند تشخیص بدهند چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. هر چه دریافت می‌كنند، از رسانه‌ها، به ویژه رسانه‌های ایران است كه تصور می‌كنند همه چیز آن، عین اسلام است.
حجاب نیازمند تربیت
معتقدم که حجاب یك امر تربیتی است كه خانواده‌ها باید از سنین كودكی، آن را برای كودكان خود مطرح كنند؛ مثلاً مسواك زدن را چه‌طور به بچه‌ها یاد می‌دهیم؟ بچه كه از ابتدا نمی‌داند مسواك چه مزیت‌هایی دارد، ولی ما او را مجبور می‌كنیم كه حتماً مسواك بزند تا خودش كم‌كم عادت كند. اما وقتی بزرگ‌تر شد، باید برایش كاملاً توضیح دهیم و تشویقش كنیم تا دیگر خودش انتخاب كند كه این كار را انجام دهد. آن‌گاه اگر ما نباشیم هم، خودش مراعات این قضیه را خواهد كرد. برای مسأله حجاب هم ما باید همین كار را بکنیم.
خانواده‌ها و مخصوصاً مادران خیلی مؤثر هستند. اما متأسفانه می‌بینیم مادرانی كه چادر دارند، دختر بچه كوچكشان را با لباس‌های نامناسب بیرون می‌آورند! مادر می‌گوید: «بچه گرمش می‌شود یا اذیت می‌شود، باید آزاد باشد.» در این صورت، نباید انتظار داشته باشیم كه كودك در نُه سالگی حجاب كامل داشته باشد. ما اصلاً نمی‌نشینیم با بچه‌هایمان صحبت كنیم و از مزیت‌های حجاب برای آن‌ها بگوییم. صرف این‌كه بگوییم: «اگر بی‌حجاب باشی، مدرسه یا جامعه به تو فشار خواهد آورد» یا «چون در خانواد‌ه مذهبی هستی، پس باید با حجاب باشی» كافی نیست. نسل امروز این استدلال‌ها را قبول نمی‌کند.
لزوم هماهنگی و برنامه‌ریزی در موضوع حجاب
هم دولت و هم خانواده‌ها باید سعی كنند طرح حجاب را اصلاح و اجرا كنند. مثلاً اگر آموزش و پرورش طرحی را اجرا كند، ولی دولت یا خانواده‌ها با آن هماهنگ نباشند، چه فایده‌ای دارد؟ یا اگر دولت و نیروی انتظامی طرحی دارد كه آموزش و پروش حمایتش نمی‌کند، چه فایده‌ای دارد؟ ما باید وحدت داشته باشیم؛ ولی متأسفانه در این باره کوتاهی کرده‌ایم.
ما در استفاده از تکنولوژی هم نمی‌دانیم چگونه باید عمل کنیم. ما نمی‌توانیم به نسل امروز بگوییم استفاده نكنید، ولی باید طرز استفاد‌ه صحیح را به آنها بیاموزیم. در كشورهای مدرن مثل آمریكا، ضرر استفاده آزادانه از این‌گونه تكنولوژی‌ها را بهتر می‌دانند؛ بنابراین محدودیت ایجاد كرده‌اند. مثلاً جوان‌ها نمی‌توانند به همه سایت‌ها وارد شوند؛ بلكه سایت‌های غیرمجاز برای آن‌ها فیلتر شده‌اند. یا در استفاده از موبایل، از یك سنی به بعد، اجازه دارند از موبایل‌های بلوتوث‌دار استفاده كنند، ولی ما این‌جا آزادنه و بدون هیچ محدودیتی استفاده می‌كنیم و اگر هم كسی اعتراض كند، می‌گویند در كشورهای غربی آزادی هست، چرا ما را محدود می‌كنید؟ در حالی‌كه از آن‌جا اطلاع درستی ندارند. در كشورهای توسعه یافته مدرن، استفاده از تكنولوژی محدود شده است، چون ضربه‌اش را خورده‌اند؛ ولی ما هیچ برنامه و ضابطه‌ای برای استفاده از این‌ها نداریم!
جز زیبایی چیز دیگری ندیدیم
اولین كلمه قرآن كه نازل شده این است: «إقرا»؛ یعنی بخوان. من مطمئنم هر كس، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، اگر اهل مطالعه باشد و به دنبال دین واقعی بگردد، قطعاً اسلام را انتخاب می کند و در اسلام، به همان جمله حضرت زینب سلام الله علیها می‌رسد كه گفتند: «به جز زیبایی چیز دیگری ندیدم.»
نمی‌گویم همه چیز ساده است و خدا ما را آزمایش نمی‌كند. چطور ممکن است خدا ما را آزمایش نكند و به بلایا دچار نسازد، در حالی‌كه حضرت زهرا سلام الله علیها را ـ كه بهترین زنان عالم است ـ آزمایش كرد و به مشكلات و سختی‌های بسیار مبتلا نمود. پس زندگی، بی‌خطر و مشكلات نمی‌شود؛ ولی آن كس راه نجات را می‌یابد و در این آشفتگی‌ها به آرامش می‌رسد و همه چیز را زیبا می‌بیند كه به سمت اسلام واقعی برود، نه اسلام نفس، و نه اسلام آمریكایی.

سوتیتر
1. بالاخره روزی به ما گفت: «این حرف‌هایی كه درباره خدا و مباحث اخلاقی به شما می‌گویم، از دین كاتولیك نیست، از دین اسلام است و اسلام یعنی تسلیم؛ تسلیم در برابر خدا، نه در برابر نَفْسمان.» و بعد هم گفت: «من مسلمان شده‌ام، ولی شما را مجبور نمی‌كنم كه مسلمان شوید. شما آزادید که دین خود را انتخاب کنید.»
ما، گیج شده بودیم و نمی‌دانستیم چه باید بکنیم، ولی وقتی مادرم ما را تنها گذاشت، به حرف‌هایش فكر كردیم و بعد از صحبت با یك‌دیگر، به این نتیجه رسیدیم كه ما هم مسلمان شویم.
2. یک‌بار مادربزرگم برای من، یك دست لباس تابستانی خرید كه شامل یك تاپ و شلوارك خیلی كوتاه بود، ولی من آن‌ها را نپوشیدم. مادربزرگم اصرار داشت که آنها را بپوشم؛ ولی مادرم به او می‌گفت: «دست بردار! چرا این‌قدر اصرار می‌كنی؟ دخترم وقتی این‌ها را می‌پوشد، احساس بدی دارد. نمی‌خواهد بدنش را نشان دهد، چرا شما مجبورش می‌كنید؟» آن زمان، حجاب را نمی‌دانستیم ولی حیا داشتیم.
3. مادرم همیشه به ما می‌گفت: «قبل از پریدن نگاه كنید!» یعنی قبل از انجام هركاری ابتدا فكر كنید. حتی در سنین كودكی هم به ما یاد داده بود كه درباره کارهایمان فكر كنیم. خود او هم هر کاری که از ما می‌خواست، ابتدا علت انجام آن را برایمان توضیح می‌داد، بعد ما با فكر كردن، تصمیم می‌گرفتیم كه آن كار را انجام بدهیم یا نه؟
4. به آنجا رفتیم و در زدیم. آدم اخمویی آمد و در را باز كرد. وقتی ما را دید، با عصبانیت گفت: «چه می‌خواهید؟» مادرم گفت: «چند سؤال راجع به سنی و شیعه داریم. در ضمن چون نزدیك اذان است، اجازه بدهید بیاییم داخل و نماز بخوانیم.» مرد جا خورد و گفت: «نه‌خیر، نمی‌شود! شما خجالت نمی‌كشید؟ زنان باید در خانه نماز بخوانند و حتی بهتر است در كمد نماز بخوانند و از خانه بیرون نیایند!» و بعد در را محكم به روی ما بست. بعداً فهمیدیم كه آنها وهّابی بودند. خواست خدا بود كه ما با این برخورد بد، به سمت آنان متمایل نشویم.
5. مثلاً همان پسری كه روز اول، مرا مسخره كرده بود، در مقابل اذیت دیگران، از من پشتیبانی می‌كرد و می‌گفت: «او را اذیت نكنید، دست از سر او بردارید، او عوض نخواهد شد.» با حرف او، دیگر کسی مرا اذیت نکرد.
6. فضای آمریكا طوری است كه اگر كسی را مخالف فرهنگ و ایده خودشان ببینند، تحمل نمی‌كنند و فرصت بیان حرف و استدلال به او نمی‌دهند، یعنی تا موقعی كه در چارچوب قواعدشان هستی، همه چیز خوب است، ولی وقتی به دین دیگری می‌روی، فوراً در برابرت می‌ایستند و به شدت مخالفت می‌كنند. آن دموكراسی و آزادی، فقط در حد شعار است و واقعیت بیرونی ندارد.
7. دوستانی داشته‌ام كه در همان دوازده سالگی می‌خواستند خودكشی كنند، ولی وقتی حجاب را تجربه ‌كردیم، این حس را داشتیم كه حجاب، ما را از همه این‌ها نجات داده است، مثل شكلاتی كه نمی‌دانی طعمش چیست، ولی وقتی خوردی، می‌گویی چه لذتی دارد و دوست داری بیش‌تر بخوری.
8. بنده در جلسه‌ای به صدا و سیما انتقاد كردم كه این طرز ازدواج یا رابطه دختر و پسر كه در برنامه‌ها ترویج می‌شود یا نحوه پوشش خانم‌ها در صدا و سیما، چندان اسلامی نیست. مسلمان‌های خارج از ایران كه احكام اسلام را کامل نمی‌دانند تا بتوانند تشخیص بدهند چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. هر چه دریافت می‌كنند، از رسانه‌ها، به ویژه رسانه‌های ایران است كه تصور می‌كنند همه چیز آن، عین اسلام است.

ما مارک داریم

می‌دونستی آدم‌ها هم مارک دارن؟
ـ مگه ما کیف و کفشیم که مارک داشته باشیم؟!
ـ فقط کفش و لباس و جنس نیست که مارک داره، انسان‌ها هم مارک دارن.
ـ چی میگی؟ سر کارمون گذاشتی؟
ـ نه، یه لحظه گوش کن. هر انسانی وقتی به یه چیز خاصی علاقه نشون می‌ده و تو راه اون پیش می‌ره، بعد از یه مدت می‌شه مُعَرِّف اون. یعنی آدم‌های دیگه با نگاه کردن به اون شخص، در مورد اون چیز به خصوص، تو دلشون قضاوت می‌کنند. البته قضاوت کار درستی نیست، ولی ما هممون به یه نحوی انجامش می‌دیم دیگه!
ـ منظورت رو نفهمیدم. زیر دیپلم حرف بزن ببینم چی میگی؟
ـ ببین، یه روز داشتم دنبال یه آدرسی می‌گشتم، ولی پیدا نمی‌کردم. یه دفعه چند تا بچه مدرسه‌ای با روپوش مخصوص مدرسه دیدم که با رفتارهای عجیب و غریب، کوچه را گذاشته بودن رو سرشون. فکر کردم که این‌ها حتماً مال این محله هستن، می‌تونن توی پیدا کردن آدرس کمکم کنند. رفتم طرفشون و پرسیدم: بچه‌ها شما مال کدوم مدرسه‌اید؟
چشمت روز بد نبینه، یکیشون با بی‌ادبی خاصی گفت: «به شما چه مال کدوم مدرسه‌ایم؟ لابد اسم مدیرمون را هم می‌خوای؟»
با تعجب گفتم: «نه، می‌خوام بدونم اگه مال مدرسه این محلید ازتون آدرس بپرسم!» دقت کن. اون بچه‌ها رفتار خوبی تو خیابون نداشتن و چون روپوش مدرسه تنشون بود، معرف مدرسشون بودند. فکر کردند، من می خوام برم شکایتِ کاراشون را پیش مدیرشون ببرم.
ـ هر کسی با دیدن اون بچه‌ها، می‌تونه تشخیص بده که اون مدرسه، مدرسه خوبی هست یا نه؟ یعنی مشت نمونه خرواره. ببین فهمیدم‌ها، ولی زیاد این دو زاریه نیفتاد!
ـ ببین، مثلاً آدم‌ها به واسطه شغل یا کاری که انجام می‌دن، مُعرّف اون کار می‌شن. اون وقت اگه کار نچسبی انجام بدن، اون شغل یا هنر می‌ره زیر سؤال، نه اون فردِ خاص! با اینکه این اتفاق می‌افته، اما باز هم تأکید می‌کنم که این درست نیست، ما اصلاً حق نداریم اینطور درباره دیگران قضاوت کنیم.
ـ خوب حالا مارک ماها چیه؟
ـ ماها مارکمون امام زمانه، مذهب شیعه است، اسلامه!
ـ عجب مارک جالبی! بی‌زحمت توضیح بده.
ـ یعنی اگه مثلاً داخل یه کشور خارجی، کار ناشایستی انجام بدیم، می‌گن ببین، مسلمون‌ها همشون اینجوری هستند. و یا مثلاً اگه توی کشور غیر شیعی، هم کار ناشایستی انجام بدیم، می‌گن ببین شیعه علی چکار می‌کنه! نمی‌گن فلان شخص، می‌گن شیعه‌ها اینجوری هستند.
ـ ای بابا! حالا بیا تو مملکت خودمون؛ مارک امام زمانی چیه؟
ـ ببین دوست عزیز، ماهایی که بین دوست و فامیل و آشنا و همسایه و سرِکار و تو دانشگاه و مدرسه، ظاهر مذهبی داریم، لباس مشکی برای امام حسین علیه السلام می‌پوشیم، نیمه شعبان و اعیاد، شیرینی می‌دیم، نماز می‌خونیم و توی گرمای تابستون روزه می‌گیریم، شب‌های ماه رمضون دعای ابوحمزه و قرآنمون ترک نمی‌شه، همیشه حرف حضرت را می‌زنیم و زیر لب «اللهم کن لولیک…» می‌خونیم، اگه خدای ناکرده، کار ناشایستی انجام بدیم، نمی‌گن فلانی مشکل داره، می‌گن شیعیان امام زمان اینجورین.
ـ خوب حالا چی؟
ـ ما باید خیلی مراقب رفتارهامون باشیم. به عنوان یک شیعه امام زمانی، نباید خدای نکرده، رفتار بدی داشته باشیم. مثلاً توی همسایه‌ها اولین کسی که شارژ آپارتمانش را می‌ده، ما باشیم نه اَرمنیه! به قصاب و بقال محل بدهکار نباشیم. به رفتگر زحمتکش، ماهیانه بیشتری بدیم، نه این که تا می‌بینیمش رومون را بکنیم اون ور. توی فامیل به خوش اخلاقی و بخشش معروف بشیم، نه اینکه بگن فلانی دستش تو جیبش می‌ره، اما بیرون نمیاد!
اگه کارمندیم، جوری کار کنیم که صاحب کار نگه این مذهبی‌ها همش به بهانه نماز و زیارت عاشورا از زیر کار در می‌رن. اگه صاحب کاریم، حق زیر دست‌ها را زود و خوب، بدیم، نه اینکه بگن رئیس ما حقمون رو نمی‌ده، اون وقت برای امام زمانش، کرور کرور خرج می‌کنه!
حالا که ظاهر مذهبی داریم، رانندگیمون هم با بزرگواری باشه؛ اینکه هی بپیچیم جلوی اون ماشین، به اون یکی فحش بدیم، به اون پیرمرده راه ندیم، زیبنده امام زمانمون نیست.
اخلاقمون گل محمدی باشه. لبخند از رو لبمون کنار نره. می‌دونی که رسول خداصلی الله علیه و آله فرمودند: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من برای کامل کردن سجایای اخلاقی مبعوث شدم.» و یا در یکی از آیات قرآن داریم که: «فَبِما رَحْمَه مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَو کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِکَ»؛ « [ای پیغمبر!] اگر این خلق و خوی تو نبود و به جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده می‌شدند.» یعنی این اخلاق تو، یک عامل مهم برای جذب مسلمان هاست.
توی سلام کردن به همه پیش دستی کنیم، مثل رسول خدا؛ نه این که خدای ناکرده بگن حاجی این قدر بد اخلاقه که با یه مَن عسل هم نمیشه خوردش!
اگه خوش‌اخلاق باشیم، مردم دور و برمون جمع می‌شن، به حرفامون گوش می‌دن، اون وقت ما چقدر راحت می‌تونیم پدر مهربونمون را بهشون معرفی کنیم.
به قول خود اهل‌بیت، باید زینت‌شون باشیم، نه مایه ننگ و سرافکندگی‌شون.
پس یادمون باشه هوای مارک گرون و با ارزشمون را داشته باشیم.



. بحارالانوار،ج68،ص382
. سوره آل عمران/ 159.
. امام صادق علیه السلام: «کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا». اصول کافی ،ج2،ص77.

آینده و جهانی شدن در جامعه مهدوی

 

تبیین جامعه‌ای که حضرت مهدی(عج) خواهد ساخت، گذاره‌ای است که باید در بعد عقلانی به آن بپردازیم. افق‌نمایی این جامعه در سیاست استراتژیک و در گزینه‌های آینده شناسی، بحث بسیار مهمی می‌باشد. جامعه‌ای که امام زمان(عج) محقق می‌کند چیست؟ یا بهتر بگویم، چه چیز نیست؟ مگر این طور نیست که بسیاری از گزینه‌ها که امروز وجود دارد بدعت است و باید از بین برود؟ مگر مهم‌ترین کارکرد حضرت مهدی(عج) در حرکت مقدسش بدعت زدایی نیست؟ تبیین جامعه مهدوی یکی از شاخص‌های حرکت استراتژیک در تبیین آینده است. شاخص نظام متمدن امروز در تبیین حرکت اجتماعی، مفهوم جامعه مدنی است که این جامعه مدنی، نقطه مقابل جامعه مهدوی است و از دو مفهوم تشکیل می‌شود؛ یک: جامعه؛ دو: مدنیت.
مدنیت و تاریخ از منظر جامعه مدنی و جامعه مهدوی
از کنار هم جمع شدن انسان‌ها جامعه تشکیل می‌شود که یا به صورت ساده و بدوی و صحرایی است و یا روستایی و شهری. تبیین مدرنیته به این معناست که محیط روستایی، که محیطی عاطفی است، به سمت محیط و جامعه شهری پیچیده ـ که هر چیزی در آن برای خودش تعریفی دارد ـ حرکت کند.
اما مفهوم کلمه مدنیت به معنای شهرنشینی است؛ یعنی آرام آرام شهرنشینی موضوعیت پیدا کند و افراد جامعه، علاقه‌مند به شهر نشینی شوند، ارزش‌های شهر نشینی در جان و دل آنان رسوخ کند و به تمدن برسند و متمدن شوند. در جامعه مهدوی شهرنشینی وجود دارد؛ ولی با آن شهرنشینی که در نظام غرب حاکم است، تفاوت دارد. بدوی نیست؛ ولی پیچیدگی مدرن را ندارد. چون در جامعه مهدوی، مبانی، درست گذاشته شده‌اند، لذا انسان‌ها کج حرکت نمی‌کنند تا برای آنها هزاران سیستم کنترلی نصب شود.
تاریخ بشر را به دو بخش غار نشینی و شهر نشینی، متمدن و غیر متمدن تقسیم می‌کنند. اما تاریخ در دکترین مهدویت با ویژگی‌های جامعه مدنی تفاوت دارد. تاریخ در دکترین مهدویت، بر خلاف جامعه مدنی، به دو بخش عمده تقسیم می‌شود، یکی از ابتدای خلقت تا بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و دیگری از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله تا مهدویت. این دو بخش، سه مقطع را در بر می‌گیرد. مقطع اول: از حضرت آدم شروع می‌شود و با حضرت ابراهیمـ که در زمان او ادیان ابراهیمی آغاز شدند‌‌ ـ اوج می‌گیرد و در زمانی که آخرین دین ابراهیمی می‌آید، تمام می‌شود؛ یعنی با بعثت پیامبر اسلام که خاتم النبیین است.
مقطع دوم: از زمان هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و با ولایت حضرت علی علیه السلام در غدیر خم شروع می‌شود و تا ظهور حضرت مهدی(عج) استمرار دارد؛ یعنی از ابتدای امامت تا انتهای ولایت.
مقطع سوم: از ظهور حضرت مهدی(عج) تا روز قیامت.
ویژگی‌های جامعه مدنی غرب
برخی ویژگی‌های جامعه مدنی را در اینجا مورد بررسی قرار می‌دهیم. این ویژگی‌ها را در اروپا و مخصوصاً آمریکا می‌توان مشاهده کرد. اولین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «اومانیسم» است. اومانیسم، یعنی انسان محوری؛ یعنی انسان محور می‌باشد نه خداوند.
دومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «سکولاریزم» است؛ یعنی فکر کردن برای آخرت، تعطیل؛ یعنی همه چیز باید برای همین دنیا برنامه ریزی شود.
سومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم«لیبرالیزم» است، که به معنای اباحی‌گری است؛ یعنی همه چیز مباح است و می‌توان آن را انجام داد.
چهارمین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم«ایندویژالیزم» است؛ یعنی فردیت انسان مهم است نه چیزی دیگر.
ویژگی پنجم عبارت است از«امورالیزم» که به معنای نپذیرفتن اخلاق اجتماعی است و بی‌اخلاقی‌گری، ماهیت اصلی آن جامعه را شکل می‌دهد.
این بی‌اخلاقی‌گری به خاطر وجود ویژگی ششم در آنجا است که عبارت است از «هدونیزم»؛ یعنی اصالت شهوت، یعنی بشر مجاز است که از تمام لذت‌های دنیوی بهره‌مند شود.
ویژگی هفتم در آنجا این است که روابط بر اساس منافع می‌باشد و منافع نیز برای به دست آوردن سود بیشتر است، لذا دانشی که انسان در آنجا می‌آموزد، دانشی است که نفع مادی به او برساند. ویژگی دیگر عبارت است از جهان شمولی؛ یعنی نگاه جهان وطنی. آنها جهان را وطن خودشان می‌دانند؛ لذا تلاش می‌کنند جهان را غربی کنند و تمام ارزش‌ها و ویژگی‌های جامعه خودشان را در جهان ترویج دهند و همه مردم را مجبور کنند که آن مفاهیم و ویژگی‌ها را قبول کنند.
ویژگی هشتم عبارت است از«نسبی‌گرایی»؛ چون در تمدن غربی، انسان، محور است و برداشت‌های انسان هم نسبی است. پس هیچ چیز قطعی و هیچ گذاره یقینی، در جامعه مدنی جایگاهی ندارد.
ویژگی‌های جامعه مهدوی
یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می‌باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهر نشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که چرا در قرآن از واژه‌ «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟!
پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این‌که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ.»
طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون. شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می‌باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین علیهم السلام، این انحراف را ایجاد کرده است. در جامعه مهدوی، هجرت کردن و رفتن موضوعیت دارد. این که به حضرت مهدی(عج) می‌گوییم صاحب الزمان، ریشه در همین مسئله دارد. زمان در حرکت است و هجرت نوعی حرکت است؛ این‌که به وضع موجود قانع نباشیم و به سمت جلو حرکت کنیم. جامعه پست مدرن غربی، به پایان تاریخ معتقد می‌باشد، ولی در تفکر مهدوی این امر باطل است. ما می‌رویم و مدام در هجرت هستیم.
پس مشخصه اساسی جامعه مهدوی این است که یک جامعه هجری است و اولین ویژگی آن «اخلاق و اخلاص محوری» می‌باشد. چون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره بعثت خود فرموده‌اند: «من مبعوث نشدم مگر برای تکمیل اخلاق»؛ و اخلاق تکمیل نمی‌شود مگر به این‌که حضرت مهدی(عج) بیاید و اخلاق را در جامعه مجسم کند. پس بر خلاف جامعه مدنی ـ که بی‌اخلاقی‌گری در آن موج می‌زند ـ جامعه مهدوی یک جامعه ایمانی است و شهروند اصلی جامعه مهدوی، مؤمن است. غیر مؤمن در جامعه مهدوی جایی ندارد؛ لذا طبق این ویژگی، مفاهیم سکولاریزم و بی‌دینی و لیبرالیزم و اباحی گری که در جوامع مدرن و پست مدرن وجود دارند کنار گذاشته می‌شود.
ویژگی دوم جامعه مهدوی «موحد بودن» آن است. در آن جامعه کفر و تثلیث جایگاهی ندارد، اصالت از آن خدا است. ولی در جامعه مدنی آنچه اصالت دارد، انسان است و بس.
ویژگی سوم جامعه مهدوی این است که «متکثر» نیست. پلورالیزم و تکثرگرایی در آن راه ندارد، توحید گرا است، یک قبله دارد و یک قرائت دارد نه قرائت‌های متعدد.
ویژگی چهارم جامعه مهدوی «ارزش مدار» بودن آن است. ضد ارزش نیست و اساسی‌ترین ارزش آن، مهاجر بودن است. هم هجرت در درون و هم هجرت در بیرون (آفاقی و انفسی). ارزش دیگری که در جامعه مهدوی موج می زند «جهاد» است، جهاد اکبر و جهاد اصغر. لذا دفاع فقط بر عهده نظامی‌ها نیست؛ بلکه تمام افراد جامعه باید این وظیفه را عملی کنند. ارزش بعدی «ذبیح» بودن و آمادگی برای شهادت است که بزرگترین ذبیح در اسلام، حسین بن علی علیه السلام است. در جوامع غربی دین را برای انسان می‌خواهند؛ ولی در مکتب مهدویت، این اسماعیل و حسین علیه السلام هستند که باید برای دین کشته شوند. البته ارزش شهادت طلبی بعد از ارزش هجرت قرار دارد.
ویژگی پنجم جامعه مهدوی «عزت مداری» است. در این جامعه، بین ذلت و عزت، مرز وجود دارد. این ارزش در مکتب عاشورا به اوج خود رسید. در جامعه مهدوی نیز زیر بار حکومت‌های ظالم رفتن معنایی ندارد. جامعه مهدوی، جامعه مسجد محور است، کانون اجتماعی، مسجد است. در جامعه مهدوی مشارکت معنا ندارد؛ بلکه تعاون معنا دارد. جامعه مهدوی در حج خلاصه می‌شود، فردی که حج می‌رود تمرین مهدویت می‌کند، در سعی بین صفا و مروه، در آن طوافی که می‌کند، در آن قربانی‌ای که می‌د‌هد و پاک می‌شود و بر می‌گردد.
وظیفه ما به عنوان یک منتظر در رسیدن به ویژگی‌های جامعه مهدوی ـ که به برخی از آنها اشاره شد ـ چیست؟ حرکت، پایه زمان است و پایه حرکت، هجرت است. پس وظیفه یک شیعه منتظر این نیست که دم درب خانه بایستد تا میهمانش بیاید. وظیفه اصلی ما این است که حرکت و هجرت کنیم و برویم تا لایق هم رکاب شدن بشویم، برخلاف برخی‌ها که می‌گویند باید دست روی دست بگذاریم تا خود آقا بیاید و کارها را انجام بدهد.
سوتیتر
1. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می‌باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهر نشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که چرا در قرآن از واژه‌ «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟!
2. پس مشخصه اساسی جامعه مهدوی این است که یک جامعه هجری است و اولین ویژگی آن «اخلاق و اخلاص محوری» می‌باشد. چون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره بعثت خود فرموده‌اند: «من مبعوث نشدم مگر برای تکمیل اخلاق»؛ و اخلاق تکمیل نمی‌شود مگر به این‌که حضرت مهدی(عج) بیاید و اخلاق را در جامعه مجسم کند. پس بر خلاف جامعه مدنی ـ که بی‌اخلاقی‌گری در آن موج می‌زند ـ جامعه مهدوی یک جامعه ایمانی است و شهروند اصلی جامعه مهدوی، مؤمن است. غیر مؤمن در جامعه مهدوی جایی ندارد؛ لذا طبق این ویژگی، مفاهیم سکولاریزم و بی‌دینی و لیبرالیزم و اباحی گری که در جوامع مدرن و پست مدرن وجود دارند کنار گذاشته می‌شود.



. سوره انفال،آیه72 : کسانى که ايمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و يارى نمودند، آنها ياران يکديگرند؛ و در سوره بقره،218: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»کسانی که ايمان آورده و کسانى که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده‏اند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.


آخرین ویرایش
در 1394/9/17 09:46 توسط فاطمه کاظمی

اصول جامعه مهدوی

 

عنوان «جامعه مهدوی» دارای معانی عالی و پیام‌های سازنده و نشانه توجه به نواقص جوامع دیگر است كه هر كدام در بوته آزمایش، بشر را قانع نكرده و جوابگوی مطالبات او در برقراری یك جامعه و نظام سالم و صالح نبوده است.
در حال حاضر، نظام و جامعه‌ای كه در دنیا بیشتر عنوان دموكراسی و مردم‌سالاری را به خود می‌بندد و نمونه جوامع به اصطلاح، مدنی می‌باشد، رژیم آمریكاست كه در دنیا علناً اول پرچم‌دار استعلا و استكبار و استضعاف جوامع دیگر است و در عین حال، خودش در استضعاف صهیونیسم و بدترین مكتب‌های نژادپرست قرار دارد؛ تا حدی كه سرانش به جای آن كه مستقل باشند، تسلیم نیات پلید صهیونیست‌ها هستند؛ همان گروه اندكی كه خود را ما فوق دیگران و درجه اول، و شش میلیارد انسان دنیا را بشر درجه دوم می‌دانند؛ اما تناقض‌های این نظام، چه در داخل و چه در خارج آن بسیار است.
اصول جامعه مهدوی
جامعه مهدوی، جامعه‌ای است مبتنی بر:
ـ نفی تمایز نژادی و تناقض‌های اجتماعی؛ بر اساس آیه: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ»؛ «ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و به صورت گروه و قبایل قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید؛ به راستی كه گرامی‌ترین شما نزد خداوند، پرهیزكارترین شماست.»1
ـ نفی برتری‌جویی و هر گونه استعلا؛ بر اساس آیه: «تِلْكَ الدَّارُ الْآَخِرَه نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا» ؛ «آن خانه آخرت است كه برای كسانی كه طلب برتری و فساد نداشتند قرار دادیم.»2
ـ نفی طواغیت و قلدران زمین و استبداد و قلدرمآبی؛ بر اساس آیه: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّه رَسُولًا أَنِ اُعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»؛ «و به تحقیق، در هر امتی، فرستاده‌ای را برانگیختیم تا خداوند را عبادت كنند و از طاغوت بپرهیزند.»3
ـ عدالت در همه امور؛ بر اساس آیه: «كُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ»؛ «قیام کننده به عدالت باشید و برای خدا شهادت دهید، اگر چه این گواهی به زیانتان باشد.»4 و نیز «لَا یجْرِمَنَّكُمْ شَنَآَنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»؛ «دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند؛ عدالت پیشه كنید كه عدالت به پرهیزكاری نزدیك‌تر است.»5
آن جامعه، جامعه‌ای خواهد بود که تمامی اصول و دستورات اخلاقی در آن پیاده خواهد شد؛ دستوراتی هم‌چون: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»؛ «با مردم به نیكی سخن بگویید»6، «و احبب لغیرك ما تحب لنفسك؛ آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز بپسند»7، «ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ»؛ «بدی را با نیكی دفع كن»8 ؛ «ولاتكن عبد غیرك وقد جعلك الله حرّاً؛ بنده غیر مباش؛ براستی كه خداوند، تو را آزاد آفریده است.»9 و نیز اصول متعدد دیگر كه در همه، نفی ظلم، خیانت، سوء استفاده از مقام، جاه‌طلبی، ریاست‌خواهی، افراط و تفریط تناقض‌های اجتماعی و مفاسد دیگر منظور است.
تناقض در دنیای به اصطلاح متمدن
در دنیای امروز كه بیشتر، رژیم‌های لائیک بر آن حاكم‌اند و قدرت مادی و سلاح‌های كشتار جمعی را در دست دارند، تناقض‌هایی دیده می‌شود كه برای هیچ انسان با وجدانی قابل قبول نیست. این تناقض‌ها هم در جوامع آنها و هم در مراكز تصمیم‌گیری، مثل شورای امنیت وجود دارد و تمدن كنونی را زیر سؤال برده است. تناقضاتی كه بین جامعه‌های مرفه و جامعه‌های محروم دیده می‌شود، از این تناقض‌هاست. در حالی كه میلیون‌ها نفر از كودك و سالمند‌ و زن و مرد در ‌آفریقا و اماکن دیگر، محروم و گرسنه به سر می‌برند، در جامعه‌های زورگو كه ثروت دنیا را چپاول کرده‌اند، مخارج یك مجلس خوش‌گذرانی و عشرت و شهوت‌رانی، به مبلغی می‌رسد كه اگر همان را به انسان‌های فقیر بدهند، خرج سالیانه هزاران نفر از آنها را تأمین می‌کند.
به سوی مدینه فاضله
جامعه مهدوی یعنی نفی تمامی این ضعف‌ها و فسادها؛ یعنی جامعه واحد جهانی و مدینه فاضله حقیقی كه همه اركان و اعضا و نهادهایش ـ همان‌گونه كه آن را رسول اعظم صلی الله علیه و آله طرح کردند ـ مانند اعضای بدن انسان واحد، انجام وظیفه می‌کنند.
مسیر همه جوامع به سوی این جامعه است و رسیدن بشر به این جامعه، سنت و قاعده تخلف‌ناپذیر الهی است. هر كس كه بخواهد مانع تحقق جامعه مهدوی شود، معارضه و ممانعت وی در هم كوبیده می‌شود.
راه سعادت
تذكر این نكته مناسب است كه تا دنیا به آن جامعه بزرگ مهدوی نرسیده، اگر جامعه‌های كوچك اگر بخواهند در سعادت، آسایش، قدرت، قوّت، عزت و عدالت، زندگی كنند، باید همان اصول و مبانی جامعه مهدوی را اصل و مبنای حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود قرار دهند و آن را معیار بدانند و صلاح یا فساد خود را با آن بسنجند.
نمونه‌ای از جامعه مهدوی
اكنون با این میزان از جوامع كوچك شهری و روستایی، می‌توان جامعه‌ای را كه مهدوی است‌ شناسایی كرد؛ در هر شهر و روستایی كه حق رعایت می‌شود، مردمانش از حق حمایت، و به حق عمل می‌کنند، اتحاد و برادری در آنجا به چشم می‌خورد، تعلیم و تربیت صحیح و تقدیر از اخیار و دانشمندان در آنجا رایج است، خیانت در امانت نمی‌كنند و خلاصه، حیات دینی و انسانی وجود دارد، آن جامعه ـ اگر چه یك روستا باشد ـ جامعه مهدوی است.
من از خداوند منّان می‌خواهم كه فرج آن امام عزیز و مصلح جهانی را نزدیك نماید و همه ما را از یاوران و سربازان حقیقی ایشان قرار دهد و اسلام و مسلمانان را نصرت و قوّت و شوكت عنایت فرماید.10
سوتیتر
1. تذكر این نكته مناسب است كه تا دنیا به آن جامعه بزرگ مهدوی نرسیده، اگر جامعه‌های كوچك اگر بخواهند در سعادت، آسایش، قدرت، قوّت، عزت و عدالت، زندگی كنند، باید همان اصول و مبانی جامعه مهدوی را اصل و مبنای حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود قرار دهند و آن را معیار بدانند و صلاح یا فساد خود را با آن بسنجند.
2. اكنون با این میزان از جوامع كوچك شهری و روستایی، می‌توان جامعه‌ای را كه مهدوی است‌ شناسایی كرد؛ در هر شهر و روستایی كه حق رعایت می‌شود، مردمانش از حق حمایت، و به حق عمل می‌کنند، اتحاد و برادری در آنجا به چشم می‌خورد، تعلیم و تربیت صحیح و تقدیر از اخیار و دانشمندان در آنجا رایج است، خیانت در امانت نمی‌كنند و خلاصه، حیات دینی و انسانی وجود دارد، آن جامعه ـ اگر چه یك روستا باشد ـ جامعه مهدوی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره حجرات/13.
2. سوره قصص/83.
3. سوره نحل/ 36.
4. سوره نساء/135.
5. سوره مائده/8.
6. سوره بقره/83.
7. نهج البلاغه عبده، ج 3، ص 45.
8.سوره فصلت/34.
9. نهج البلاغه عبده، ج 3، ص 51.
10. پیام معظم له به افتتاحیه همایش دانشجویی ‌جامعه مهدوی، مهرماه 82، تبریز.

صلوات و دعا برای فرج آل محمد

مقدمه
صلوات به عنوان یك دعا، نوعی عرض ارادت و اظهار محبت به پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت مكرم ایشان می‌باشد كه رفته رفته به شعار مسلمانان تبدیل شده است.
تأكید قرآن بر صلوات فرستادن بر حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله درآیه «إِنَّ اللهَ وَمَلَائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» سبب اهمیت بیشتر آن شده است.
خداوند متعال، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را برای صلوات و درود خویش لایق دانسته و به ملائكه و مؤمنین نیز امر فرموده‌است تا بر آن حضرت به صورت پی در پی، درود و صلوات بفرستند.
فلسفه صلوات
صلوات فرستادن مسلمانان بر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به گونه‌‌ای تشكر از زحمات طاقت فرسای ایشان و اهل‌بیت علیهم السلام و نیز قدردانی آنها از نعمت هدایت ـ كه از بزرگترین نعمت‌های خداوند است ـ می‌باشد.
از نظر روانشناسی، صلوات فرستادن برای پیامبر صلی الله علیه و آله موجب ریشه‌دار شدن محبت به آن حضرت و اهل بیتش می‌شود و این زمینه‌سازی روحی، تبعیت بیشتر شخص را از رهنمودهای آن بزرگواران فراهم ‌می‌كند.
علاوه بر این، صلوات، یك دعا است و موجب نزول رحمت الهی می‌شود؛ چون مسلمانان هنگام صلوات فرستادن دعا می‌كنند و از خداوند متعال می‌خواهند كه رحمت بیشتری بر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اهل‌بیت علیهم السلام و آنان را به درجات بالاتر قرب الهی برساند.
همچنین صلوات موجب شناخت ائمه علیهم السلام و مأنوس شدن با آنها و در پی آن، درس گرفتن از مكتب آن بزرگواران می‌شود؛ لذا صلوات فرستادن بسیار سفارش شده است و یكی از توشه‌های ارزشمندی است كه در آخرت، موجب سنگینی وزنه کارهای نیك ما در میزان اعمال می‌شود.
ائمه علیهم السلام به عنوان الگوهای عملی ما همواره بعد از ذكر نام شریف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله صلوات را ذكر فرموده‌اند كه نمونه‌های بارز آن را می‌توان در نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و سایر ادعیه مشاهده كرد.
برخی از آثار و بركات صلوات
امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: «كسی كه توانایی بر چیزی كه موجب محو گناهانش می‌شود ندارد، پس بسیار بر محمد و آلش صلوات بفرستد؛ چرا كه صلوات گناهان را نابود و ریشه كن می‌كند.»
امام صادق علیه السلام نیز فرموده‌اند: «پیوسته میان دعا و استجابتش پرده‌ای فاصله می‌اندازد تا این که بر محمد صلی الله علیه و آله و آلش صلوات فرستاد‌ه شود.»
ایشان درحدیثی دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند: «هر كه بر من صلوات فرستد، خدا و فرشتگان بر او صلوات می‌فرستند؛ چه كم صلوات بفرستد، چه بسیار.»
هم‌چنین رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «صلوات بر من و اهل‌بیت من، نفاق را از بین می‌برد.»
امام باقر یا امام صادق علیه السلام فرمودند: «در ترازوی اعمال، چیزی سنگین‌تر از صلوات بر محمّد وآل محمّد نیست و چه بسا مردی باشد كه اعمالش را در میزان گذارند و سبك باشد، پس ثواب صلوات او را بیاورند و در میزان نهند، پس به سبب آن سنگین ‌گردد و بر كفه دیگر بچربد.»
امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «هر كس به درگاه خدای عزوجل حاجتی دارد، باید در بیان آن، با صلوات بر محمّد و آلش شروع كند و سپس حاجت خود را بخواهد و در آخر هم به صلوات بر محمّد و آل محمّد پایان دهد؛ زیرا كه خدای عزّوجل، كریم‌تر از آن است كه دو طرف دعا را بپذیرد و وسط دعا را واگذارد [و به اجابت نرساند]؛ زیرا صلوات بر محمّد محجوب نیست [و بدون برخورد به حجاب و مانعی بالا می رود.] »
صلوات كامل و ناقص
در منابع شیعی و اهل سنت، چگونگی صلوات فرستادن آمده و تأكید شده است كه صلوات، كامل فرستاده شود.
روایت شده است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «بر من صلوات ناقص و ابتر نفرستید». اصحاب پرسیدند: «یا رسول‌الله! صلوات ناقص چیست؟» حضرت فرمودند: «این كه بگویید: الَّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد؛ و تا همین جا اكتفا كنید؛ بلكه باید بگویید: الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد.»
هم‌چنین ایشان فرموده‌اند: «هركس نماز بخواند و در آن نماز، بر من و آل من صلوات نفرستد نماز وی قبول نمی‌شود.»
به همین خاطر بسیاری از علمای شیعه و جمعی از فقهای بزرگ اهل سنت، ذکر« آلِ مُحَمَّد » را در صلوات تشهد نماز واجب می‌شمارند.
مثلاً شافعی ( امام مذهب شافعی ) و احمد بن حنبل ( امام مذهب حنبلی ) صلوات كامل را در تشهد دوم نماز، واجب می‌دانند. جالب اینكه شافعی، فتوای خود را در قالب شعر معروفی صریحاً ذكر كرده است:
یا أهلَ بَیتِ رسولِ الله حُبُّكُم فَرضٌ مِنَ اللهِ فی القُرآنِ أنزَلَه
كَفاكُم مِن عَظیمِ القَدرِ أنَّكُم مَن لَّم یصَلِّ عَلَیكُم لاصَلاهلَه
«ای اهل‌بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله! محبت شما در قرآن واجب شده است و در عظمت و مقام شما همین بس كه هر كس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است.»
صلوات و فرج آل محمد
روایات زیادی وجود دارد كه به طور کلی، امر به دعا برای تعجیل در فرج کرده‌اند، كه توقیع شریف حضرت مهدی(عج) یكی از این روایات شریف می‌باشد: «وَ اكثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَج فإنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم؛ برای تعجیل در فرج من، بسیار دعا كنید، زیرا كه گشایش كارهای شما در آن است.»
اما روایات متعددی نیز وجود دارد كه امر کرده‌اند همراه با ذكر شریف صلوات، برای تعجیل در فرج، دعا شود كه در دو دسته كلی گنجانده می‌شوند.
الف) روایاتی كه مختص به زمان یا مكان خاصی هستند؛ مثلاً اعمال شب و روز جمعه ادعیه شب قدر و…
برای مثال روایت شده است: «هر كس بعد از نماز ظهر در روز جمعه سه مرتبه بگوید: الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَج آلِ محمَّد، از یاران حضرت مهدی(عج) خواهد بود.»
یا در شب قدر، نمازی ده ركعتی وارد شده كه بعد از ركعت چهارم آن، در ضمن دعایی آمده است: «یا كَریمُ، یا كَریمُ، یا كَریم، صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجهم و اغفِر لی ذُنوبی و بارِك لی فی كَسبی».
ب) روایاتی كه اختصاص به زمان یا مكان خاصی ندارد و به طور مطلق می‌باشد؛ مثلاً بعد از هر نماز صبح می‌توان آن را به جا آورد.
امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «هر كس بعد از نماز صبح و ظهر بگوید: الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم، نمی‌میرد تا اینكه حضرت مهدی(عج) را درك کند.» گفتنی است که در اسناد و منابع معتبر، صلوات همراه با « وعجِّل فَرَجَهُم » نقل شده است.
زبان دعا
دعا به هر شكل و زبانی كه باشد مورد قبول است و لازم نیست با كیفیت یا آداب خاصی باشد گفته شود؛ اگر با رعایت آداب خاص و با استفاده از كلمات و عبارات پر محتوا باشد، قطعاً بهتر خواهد بود.
ادعیه وارده از حضرات معصومین علیهم السلام بهترین شیوه برای دعا کردن هستند و شیعه با بهره‌مندی از این گنج‌های ارزشمند معنوی، به زیباترین شكل به درگاه حضرت حق التجا می‌كند و با این جملات زیبا خواسته‌های خود را از خداوند می‌خواهد.
صلوات دعایی است كه ائمه اطهار علیهم السلام ما را از كیفیت مطلوب آن آگاه ساخته‌اند.
تولی و تبری
یكی از واجبات مذهب ما تولّی و تبرّی است؛ به این معنا که باید از دشمنان اهل‌بیت علیهم السلام دوری جست (تبری) و با دوستانشان الفت داشت (تولی). صلوات، بهترین راه برای نشان دادن تولی است و یقیناً دعا برای تعجیل در امر فرج، به تولایمان خواهد افزود و بهترین شعار برای بیان اعتقاد قلبی ما خواهد بود.
البته در برخی روایات که به تبری توصیه شده است، همراه با صلوات و دعا برای تعجیل در فرج، سفارش شده که نابودی دشمنان اهل‌بیت علیهم السلام نیز خواسته شود. مثلاً در صلواتی كه در کتاب جمالُ الأُسبوع نقل شده، این چنین آمده است: «الّلهُمَّ عجِّل فَرَج آلِ مُحمَّد و أهلِك أعدائَهُم مِنَ الجِنِّ و الإنس».
یا در دعایی در اعمال شب جمعه آمده است، می‌خوانیم: « الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم و أهلِك عَدُوَّهُم منَ الجنِّ و الإنس منَ الاوّلینَ و الآخِرین».
آری؛ صلوات، بهترین نماد تولی و تبری است. خداوند، ما را با محمّد و آل محمّد زنده بدارد و با محبت آنها بمیراند و در قیامت، با آنان محشور گرداند و توفیق حضور در عصر فرج آل محمّد و یاری حضرت مهدی(عج) را نصیبمان بگرداند.
سوتیتر
1. امام صادقعلیه السلام نیز فرموده‌اند: «پیوسته میان دعا و استجابتش پرده‌ای فاصله می‌اندازد تا این که بر محمد صلی الله علیه و آله و آلش صلوات فرستاد‌ه شود.»
ایشان درحدیثی دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند: «هر كه بر من صلوات فرستد، خدا و فرشتگان بر او صلوات می‌فرستند؛ چه كم صلوات بفرستد، چه بسیار.»
2. روایت شده است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «بر من صلوات ناقص و ابتر نفرستید». اصحاب پرسیدند: «یا رسول‌الله! صلوات ناقص چیست؟» حضرت فرمودند: «این كه بگویید: الَّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد؛ و تا همین جا اكتفا كنید؛ بلكه باید بگویید: الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد.»
3. مثلاً شافعی (امام مذهب شافعی) و احمد بن حنبل (امام مذهب حنبلی) صلوات كامل را در تشهد دوم نماز، واجب می‌دانند.
4. روایات زیادی وجود دارد كه به طور کلی، امر به دعا برای تعجیل در فرج کرده‌اند، كه توقیع شریف حضرت مهدی(عج) یكی از این روایات شریف می‌باشد: «وَ اكثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَج فإنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم؛ برای تعجیل در فرج من، بسیار دعا كنید، زیرا كه گشایش كارهای شما در آن است.»
5. صلوات، بهترین نماد تولی و تبری است.


. سوره احزاب /56.
. فصلنامه طلوع، شماره 6 ( تابستان 82 )، مقاله «كيفيت صلوات از نگاه فريقين»، محمد حسن زمانی.
. سفینه البحار، ج2، ص50.
. اصول كافی، ج 2، باب الصلاه علی النبی محمد و اهل بيته علیهم السلام، ح اول.
. همان، ح7.
. همان، ح 8.
. همان، ح 15و16.
. همان، ح15و16.
. الصواعق المحرقه، ابن حجرهيتمی مكی، ص 87، به نقل از مجله طلوع، شماره 6، ص 42و43 .
. شرح و فضائل صلوات، احمد بن محمد الحسينی اردكانی، ص 21-20. به نقل از الغدير، ج 2.
. همان.
. غيبت شيخ طوسی، فصل چهارم، ص 515.
. مستدرك وسائل الشيعه، ج 6، ص 94و 98.
. مستدرك وسائل الشيعه، ج 5، ص 97.
. جمال الاسبوع، ص 479 .
. بحار، ج 86، ص 289.

آیه‌ها و نکته‌ها

جانشینان خداوند در جهان
حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی
«وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لَا یشْرِكُونَ بِی شَیئًا وَ مَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ«؛ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‏‌اند وعده داده است که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده است برای آنان استقرار بخشد؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش تبدیل می‏کند، آن‌چنان که (تنها) مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.»
در روایات بسیاری از امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: مصداق کامل این آیه، روز حکومت حضرت مهدی(عج) است.
در قرآن، بارها به حکومت نهایی صالحان تصریح شده است، از جمله: سه مرتبه فرمود:«»لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ» یعنی اسلام بر همه ادیان پیروز خواهد شد. در جای دیگر فرمود: «أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ» یعنی بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد و در جای دیگری از قرآن کریم می‌خوانیم: «وَالْعَاقِبَه لِلتَّقْوَی» یا می‌فرماید: «وَالْعَاقِبَه لِلْمُتَّقِینَ» . مراد از جانشینی مؤمنان در آیه یا جانشینی از خداست و یا جانشینی از اقوام فاسد هلاک شده است.
«قرطبی» در تفسیر خود، درباره پیروزی کامل اسلام چند حدیث نقل می‌کند و می‌گوید: در زمین خانه‌ای نخواهد بود مگر آن‌که اسلام در آن خانه وارد خواهد شد.
پیامبر اکرم« در آخرین حج خود، در مسیر برگشت از مکّه (روز هیجدهم ذی‌الحجه) در غدیر خم به فرمان خداوند، حضرت علی علیه السلام را جانشین خود قرار داد، آیه نازل شد: «و رَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا» ؛ امروز من اسلام را برای شما پسندیدم. در این آیه نیز مورد وعده خداوند پیروزی آن دینی است که خدا پسندیده است؛ «دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ» و دینی که خدا پسندیده و اعلام کرده، همان مکتب غدیر خم است.
پیام‌هایی که از این آیه استفاده می‌شود به این قرار است:
1.‌ اسلام، دین آینده جهان است. آینده تاریخ به سود مؤمنان و شکست سلطه کافران است. «وَعَدَاللهُ… لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُم».
2. به محرومان مؤمن، امید دهید تا فشار و سختی‌ها، آنها را مأیوس نکند. «وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا ».
3. کلید و رمز لیاقت برای به دست گرفتن حکومت گسترده حقّ، تنها ایمان و عمل صالح است. «الّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات». به کسانی‌که اهل ایمان و عمل باشند، وعده پیروزی داده شده، نه به آنان که تنها اهل ایمان باشند.
4. دین، از سیاست جدا نیست، بلکه سیاست و حکومت برای حفظ دین است.«لَیسْتَخْلِفَنَّهُم… یَعْبُدُونَنِی».
5. در تبلیغ و ارشاد مردم، برای باور کردن آنان، بیان نمونه‌هایی از تاریخ گذشته مفید است.«كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ».
6. پیروزی نهایی اهل حقّ، یک سنت الهی است. «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ».
7. هدف از پیروزی و حکومت اهل ایمان، استقرار دین الهی در زمین و رسیدن به توحید و امنیّت کامل است. «وَلَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ ـ وَلَیبَدِّلَنَّهُم ـ لَایشْرِكُونَ».
8. دست خدا را در تحولات تاریخ ببینیم. «وَعَدَاللهُ… َلَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ ـ لَیبَدِّلَنَّهُم ».
9. دین اسلام، تنها دین مورد رضایت الهی است. «دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ».
10. امنیّت در جامعه اسلامی، شرایط مناسبی برای عبادت فراهم می‌سازد. « أَمْنًا یعْبُدُونَنِی». (هدف نهایی وعده‌های الهی، عبادت خالصانه خداوند است.)
12. عبادت خدا، زمانی کامل است که هیچ‌گونه شرکی در‌ آن نباشد. «یعْبُدُونَنِی لَا یشْرِكُونَ».
13. در حکومت صالحان نیز گروهی انحراف خواهند داشت.«وَعَدَالله… وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ».



. سوره نور/55.
. تفسیر نورالثقلین.
. سوره توبه/33، سوره فتح/28، سوره صف/9.
. سوره انبیا/105.
. سوره طه/132.
. سوره اعراف/128.
. سوره مائده/3.
. سوره نور/55.

در محضر امام

برکت این سه ماه
مقدمه
برای همه کسانی که شوق سیر الی‌الله دارند، ماه‌های رجب، شعبان و رمضان، فرصتی است مغتنم. اهمیت این ایام موضوعی است که سخنان حضرت امام خمینی(ره) در ذیل پیرامون آن می‌باشد.

این سه ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان، برکات بسیار نصیب انسان [می‌کند…] البته مبدأ همه مبعث است و دنبال او تمام جهاتی که هست. در ماه رجب، مبعث بزرگ و ولادت مولا علی بن ابیطالب علیه السلام و بعض ائمه دیگر، و در ماه شعبان ولادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و ولادت حضرت صاحب(عج) و در ماه مبارک، نزول قرآن بر قلب مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. و شرافت این سه ماه در زبان‌ها و در بیان‌ها و در عقل‌ها و در فکرها نمی‌‏گنجد. و از برکات این ماه‌ها ادعیه‏‌اى است که وارد شده است در این ماه‌ها.
ماه شعبان، مقدمه است براى ماه مبارک رمضان که مردم مهیا بشوند براى ورود در ماه مبارک رمضان و ورود در «ضیافه الله». شما وقتی که می‌‏خواهید به مهمانی بروید. یک وضع دیگرى خودتان را درست می ‏کنید. لباسی تغییر می ‏دهید و یک‌‏طور دیگرى وارد می ‏شوید… ماه شعبان براى مهیا کردن این افراد است، مهیا کردن مسلمین است براى ضیافت خدا؛ ادبش، آن مناجات شعبانیه است. این مناجات شعبانیه براى این است كه شما را، همه را، مهیا كند براى «ضیافه الله».
ماه رمضان، مبارک است؛ براى این‌که لیله القدر [دارد] و ماه شعبان، مبارک است؛ براى این‌که نیمه شعبان دارد. ماه رمضان مبارک است؛ براى این‌که نزول وحی در او شده است یا به عبارت دیگر، معنویت رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی را نازل کرده است. و ماه شعبان معظم است؛ براى این‌که ادامه همان معنویات ماه رمضان است. این ماه مبارک رمضان جلوه لیله ‌القدر است که تمام حقایق و معانی در او جمع است. و ماه شعبان، ماه امامان است که ادامه همان است. در ماه مبارک رمضان، مقام رسول اکرم صلی الله علیه و آله به ولایت کلی الهی، بالأصاله، تمام برکات را در این جهان بسط داده است. و ماه شعبان، که ماه امامان است، به برکت ولایت مطلقه، به تبع رسول‌الله صلی الله علیه و آله، همان معانی را ادامه می‌‏دهد. پس ماه رمضان، ماهی است که تمام پرده‏‌ها را دریده است و وارد شده است جبرئیل امین، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و به عبارت دیگر، وارد کرده است پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، جبرئیل امین را در دنیا. و ماه شعبان، ماه ولایت است و همه این معانی را ادامه می ‏دهد. ماه رمضان، مبارک است که قرآن بر او وارد شده است و ماه شعبان مبارک است که ادعیه ائمه علیهم السلام در او وارد شده است.


. صحیفه امام، ج‏17، ص 456.
. همان، ج‏13، ص31.
. همان، ج‏20، ص 248.

چلچراغ مهدوی

قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: « طُوبَى‏ لِمَنْ‏ أَدْرَكَ‏ قَائِمَ أَهْلِ بَيْتِي وَ هُوَ مُقْتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِيَامِهِ يَتَوَلَّى وَلِيَّهُ وَ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ يَتَوَلَّى الْأَئِمَّه الْهَادِيَه مِنْ قَبْلِهِ أُولَئِكَ رُفَقَائِي وَ ذَوُو وُدِّي وَ مَوَدَّتِي وَ أَكْرَمُ أُمَّتِي‏.»
خوشا به حال كسی كه قائم اهل بيت مرا درک كرده و در زمانی غيبت و پيش از قيامش پيرو او باشد، دوستانش را دوست بدارد و با دشمنانش دشمن باشد، چنين كسی از رفقا و دوستان من و گرامی‌‏ترين امّت من خواهد بود.»
الغيبه طوسی، ص 456

مناجات

حضرت مهدی:
اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وَ امْلَإِ الْأَرْضَ بِي عَدْلًا وَ قِسْطا
بار الها! آنچه به من وعده فرمودى به جاى آر، و كار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمين را به واسطه من پر از عدل و داد گردان.
كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص428

عریضه

این اشاره تكراری است! برای همه ما پیش آمده كه گاه با دیدن یك دوست، سرِ درد دلمان باز شده و شروع به گفتن از غم و غصه‌هایمان برای او می‌كنیم. حال فكرش را بكنید قرار است پیش كسی درد دل كنیم كه نبض زمین و زمان به دست او می‌زند و ولی خداست در زمین. این ستون متبرك شده به نام نامی مولایمان را، تقدیم شما منتظران می‌كنیم.
اگر توفیق زیارت حضرت ولی‌عصر(عج) را بیابید و بخواهید یك بیت تقدیم آن حضرت بفرمایید، آن بیت شعر چیست؟
ـ حسین حبیبی، رئیس كارگاه سد كرخه
مهدی فاطمه بیا بیا
چشم‌ها همه انتظار بیا بیا
ـ محمد حسین جعفریان، شاعر و روزنامه نگار
تمام جاده‌ها به پایان رسیدند آقا!
پس كی آغاز می‌شوی؟
ـ عبدالله حسن زاده، سردبیر مجلات سلام بچه‌ها و پوپك
نمانده در سرخیال، بجز تماشای تو
نمانده در دل مگر، بجز تمنای تو
ـ حمید داوود آبادی، سردبیر سایت مسجد
گفته بودم چوبیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم كه غم از دل برود تا تو بیایی
ـ محمد كاویانی،‌سردبیر دو فصلنامه اسلام و روانشناسی
بیا و در جان مشتاقان گل افشان كن،‌ گل افشان كن
شب ما را به روز خود چراغان كن، چراغان كن

واژگان مهدوی
أشراط الساعه
أشراط جمع «شَرَط» به معنای نشانه یا ابتدای چیز است و «الساعه» به جزئی از اجزای شبانه روز گفته می‏‌شود و مقصود از آن در ایــن‌جا قیامت است؛ بنابراین، مراد از اشراط الساعه، نشانه‌‏هایی است كه پیش از قیامت یا در آستانه آن، واقع می‏‌شود.
واژه اشراط در قرآن، فقط یك بار و به‏ صورت اضافه به ضمیر «الساعه» این‌گونه به كار رفته است:
«فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَه أَنْ تَأْتِیهُمْ بَغْتَه فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّی لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ»
آیا آن‌ها جز این انتظاری دارند كه قیامت ناگهان بر پا شود؛ [آن گاه ایمان آورند] در حالی كه هم اكنون نشانه‌‏های آن آمده است؛ اما هنگامی كه بیاید، تذكر و ایمان آن‌ها سودی نخواهد داشت.
مفسران، برخی از تحولات اجتماعی و همچنین فروپاشی نظام طبیعت و درهم پیچده شدن و تبدیل آسمان و زمین پیش از ظهور قیامت را كه در آیات گوناگونی به آن‌ها اشاره شده است، از نشانه‏‌های قیامت دانسته‏‌اند.
در روایات‌ـ به‌‏ویژه روایات اهل سنّت ـ نیز بر تحولات اجتماعی و دگــرگونی‌های كیهانی كه پیش از قیامــت واقع می‏شود «اشراط الساعه» اطلاق شده است.
بر این اساس می‌‏توانیم «اشراط الساعه» را سلسله‌‏ای از حوادث اجتماعی و طبیعی بــدانیم كه از زمان بعثت رسول اكــرم صلی الله علیه و آله آغاز، و تا فروپاشی كامل نظــام طبیعت ادامه می‌‏یابد و همه آن‌هــا را می‏‌توان نشانه‌هایی از نزدیك شدن رستاخیز بزرگ دانست.
البته در برخی روایات، افزون بر موارد یادشده، از پــاره‌ای پدیده‌های اجتماعی نادرست و گــناهان آشكار و عمومی نیز به عنوان اشراط الساعه نام برده شده كه مشروح‌ترین و جامع‌ترین حدیث در این زمینه حدیثی است كه ابن عباس از پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در داستــان حجه‌البلاغ نقل كــرده كه بسیاری از مسائل را به مــا می‌‏آموزد و حاوی نكات فراوانی است.


. خلیل‌ بن احمد، كتاب العین، ج6، ص235؛ طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص257.
. محمد/ 18.
. ر.ك: صنعانی، المصنف، ج11، ص274؛ علی‌ بن جعد، مسند، ص248؛ ابن ابی‏شیبه، المصنف، ج8، ص267؛ ابن ابی عاصم، كتاب الاوائل، ص114؛ نسائی، السنن الكبری، ج1، ص255؛ طبرانی، المعجم‏الكبیر، ج9، ص296.
. فرهنگ‌نامه مهدویت، خدامراد سلیمیان.

http://amanmag.mahdaviat.ir/articles/4562/

حدیث

لزوم وجود حجت در هر عصر و زمان

اگر وجود حجت در زمانى که مردم در صلح [بر فساد] هستند از نظر آنان غایب باشد، دانش و منش او به دلهاى مؤمنین می‌رسد و ایشان به آن عمل می‌کنند

 

 
 
۱. عن أمير المؤمنين عليه‌السلام -فى حديث طويل- قال: «لا تخلو الأرض من حجّة قائم للّه بحجّة: إمّا ظاهرا مشهورا، أو خآئفا مغمورا؛ لئلّا تبطل حجج اللّه و بيّناته». (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏۵، ص۷۷)

از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بخشى از یک حدیث طولانى چنین نقل شده است: «زمین [هیچگاه] از حجتى که به اقامه امر خدا قیام کند، خالى نیست: یا ظاهر و آشکار است و مردم او را می‌شناسند، و یا بیمناک و مخفى از دیدگان مردم است؛ تا حجت‌هاى الهى و آیات پروردگار از میان نرود».

 

۲. و عن أبى عبد اللّه- جعفر بن محمّد- عن آبائه عن علىّ عليه السّلام أنّه قال فى خطبة له على منبر الكوفة: «أللّهمّ! إنّه لا بدّ لأرضك من حجّة لك على خلقك، يهديهم الى دينك‏و يعلّمهم علمك؛ لئلا تبطل حجّتك، و لا يضلّ أتباع أوليائك بعد إذ هديتهم؛ إمّا ظاهر ليس بالمطاع؛ و أمّا مكتتم و مترقب. فان غاب عن النّاس شخصه فى حال هدنتهم، فإنّ علمه و آدابه فى قلوب المؤمنين منبثّة، فهم بها عاملون.» (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏۵، ص۷۸)

از امام جعفر صادق علیه‌السّلام از پدران بزرگوارش از على علیه‌السلام در خطبه‌‏اى که بر منبر کوفه ایراد فرموده است، نقل شده است: «پروردگارا! همانا که اهل زمین را از داشتن حجتى از ناحیه تو که آنان را به دین تو هدایت کند و علم الهى را به ایشان‏ بیاموزد، گریزى نیست تا حجتت از بین نرود و پیروان اولیائت بعد از اینکه [به‌وسیله پیامبران] هدایتشان کردى، گمراه نشوند. [این حجت تو] یا در میان مردم ظاهر و براى آنان آشناست، امّا از او اطاعت نمی‌کنند؛ یا از دید مردم پنهان و منتظر زمان ظهور است. پس اگر وجود حجت در زمانى که مردم در صلح [بر فساد] هستند از نظر آنان غایب باشد، دانش و منش او به دلهاى مؤمنین می‌رسد و ایشان به آن عمل می‌کنند».

 

۳. و عن أبى عبداللّه عليه السّلام- فى حديث- انّ أميرالمؤمنين عليه السّلام قال: «اعلموا أنّ الأرض لا تخلو من حجّة للّه عزّوجلّ، و لكن اللّه سيعمى خلقه عنها بظلمهم و جهلهم، و لو خلت الأرض ساعة واحدة من حجة للّه، ساخت بأهلها؛ و لكن الحجّة تعرف النّاس و لا يعرفونها، كما كان يوسف يعرف النّاس و هم له منكرون». (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏۵، ص۱۵۴)

امام صادق علیه‌السّلام از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل مى‏‌فرماید که فرمود: «بدانید که زمین از حجت خداى عزّوجلّ خالى نمی‌ماند، اما به‌واسطه ستمگری‌ها و جهالت‌هاى مردم، خداوند دیدگانشان را از مشاهده او فرو می‌بندد و اگر زمین لحظه‌‏اى از حجت خدا خالى باشد، ساکنانش را در خود فرو خواهد برد. اما حجت خدا مردم را مى‏‌شناسد، ولى مردم او را نمى‏‌شناسند؛ همان‌گونه که حضرت یوسف مردم (برادرانش) را مى‌‏شناخت و آنها او را نشناختند».

 

بقیةالله از نسل پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است

۴. و عن النّبىّ صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فى حديث قدسىّ طويل: «انّ اللّه عزّ و جلّ قال لنبيّه صلّى اللّه عليه و اله: قد جعلت عليّا وزيرك و خليفتك من بعدك على أهليك و امّتك، و أعطيتك اذا خرج من صلبك أحد عشر مهديّا، كلّهم من ذرّيتك، من البكر البتول، آخر رجل منهم يصلّى خلفه عيسى بن مريم، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا و ظلما، انجى به من الهلكة و اهدى به من الضّلالة، و أبرء به الأعمى و أشفى به المريض.» (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏۵، ص۲۱۹)

از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در بخشى از یک حدیث قدسى طولانى چنین نقل شده است: «خداى عزوجل به پیامبر خود صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: من على (ع) را وزیر و در بین اهل‌بیت و امتت جانشین بعد از تو قرار دادم، و از نسلت، از طریق زهراى بتول یازده جانشینِ هدایت‌شده به تو عنایت کردم که آخرین آنها مردى است که عیسى‌بن‌مریم به امامت او نماز گزارد، او زمین را همان‌گونه که از ستم پر شده است از عدالت سرشار خواهد کرد، به دست او [انسانها را] از هلاکت نجات بخشم و [گمراهان را] به راه راست هدایت کنم. به دست او دیده کوران باز کنم و بیماران را شفا دهم».

 

۵. عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ علیه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‏ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِي وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِي يُقِيمُ‏ النَّاسَ‏ عَلَى‏ مِلَّتِي‏ وَ شَرِيعَتِي وَ يَدْعُوهُمْ إِلَى كِتَابِ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِي وَ مَنْ أَنْكَرَهُ فِي غَيْبَتِهِ فَقَدْ أَنْكَرَنِي وَ مَنْ كَذَّبَهُ فَقَدْ كَذَّبَنِي وَ مَنْ صَدَّقَهُ فَقَدْ صَدَّقَنِي إِلَى اللَّهِ أَشْكُو الْمُكَذِّبِينَ لِي فِي أَمْرِهِ وَ الْجَاحِدِينَ لِقَوْلِي فِي شَأْنِهِ وَ الْمُضِلِّينَ لِأُمَّتِي عَنْ طَرِيقَتِهِ‏ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏. (كمال الدين، ترجمه كمره‏‌اى، ج‏۲، ص۸۳)

از امام صادق به نقل از امام باقر به نقل از جدش علیهم‌السلام به نقل از رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است: «امام قائم از فرزندان من است، نامش نام من است، کنیه‌‏اش کنیه من است، سیما و قامتش چون سیما و قامت من و سیره و روشش، سیره و روش من است. مردم را بر دین و آئین من استوار نماید و به کتاب خداى عزوجل فراخواند. هرکه او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده است و هرکه از او سرپیچى کند، مرا سرپیچى کرده است و هرکه در غیبتش او را منکر شود، مرا منکر شده است و هرکه او را تکذیب کند، مرا تکذیب کرده است و هرکه او را تصدیق کند، مرا تصدیق کرده است. من از کسانى‏که سخن مرا درباره [وجود و غیبت و فرج و قیام] او تکذیب مى‏‌کنند و امتم را از راه او منحرف مى‏‌نمایند به خدا شکایت مى‏برم، وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ».

 

۶. و عن أبى عبد اللّه علیه‌السلام عن النّبى صلی‌الله‌علیه‌وآله فى حديث انّه قال لعلىّ علیه‌السلام: «اعلم أنّ ابنى منتقم من ظالميك و ظالمى شيعتك فى الدّنيا، و يعذّبهم اللّه فى الآخرة.» فقال سلمان: «من هو؟ يا رسول اللّه! صلّى اللّه عليه و اله» قال: «التّاسع من ولد ابنى الحسين، الّذى يظهر بعد غيبته الطّويلة، فيعلن أمر اللّه و يظهر دين اللّه، و ينتقم من أعداء اللّه، و يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا.» (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏۵، ص۱۹۶)

از امام صادق علیه‌السلام به نقل از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است که به على علیه‌السلام فرمود: «بدان که فرزندم از ستمکاران در حق تو و حق شیعیانت، در دنیا انتقام خواهد گرفت و در آخرت خداوند آنها را عذاب خواهد کرد». سلمان سؤال کرد: «یا رسول اللّه او کیست؟» پیامبر فرمود: «نهمین فرزند از نسل پسرم حسین است که بعد از غیبتى طولانى ظهور می‌کند و أمر خدا را اعلان کرده و دین خدا را ظاهر می‌سازد و از دشمنان خدا انتقام می‌گیرد و زمین را همان‏طور که از ظلم و ستم پر شده است از عدل و داد سرشار می‌کند».

 

۷. و عن أبى وايل قال: نظر أمير المؤمنين عليه السّلام الى ابنه الحسين عليه السّلام فقال: «انّ ابنى هذا سيّد كما سماّه اللّه سيّدا، و سيخرج من صلبه رجلا باسم نبيّكم، فيشبه الخلق و الخلق، يخرج حين غفلة من النّاس و إماتة من الحقّ و اظهار من الجور. و اللّه، لو لم يخرج لضربت عنقه، يفرح لخروجه أهل السّماء و سكّانها، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا و ظلما.» (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏۵، ص۱۲۴)

ابى‌وایل مى‏‌گوید: امیرالمؤمنین علیه‌السلام به فرزندش حسین علیه‌السّلام نگاه کرد و فرمود: «این پسرم سید و سالار است همان‏طور که خداوند سید و آقایش نامیده است و از نسل او فرزندى همنام پیامبرتان متولد خواهد شد که در سیما و اندام و نیز اخلاق و رفتار شبیه اوست و در دوران غفلت و بی‌خبری مردم و نابودى حق و غلبه ستم خروج خواهد نمود. به خدا سوگند! اگر خروج نکند (ظاهرا عبارت متن عربى تصحیف شده و اصلش این بوده که اگر قبل از وقتش خروج کند) گردن او زده خواهد شد. اهل آسمان و ساکنین آن، از خروج او خوشحال مى‏‌شوند و او زمین را همان‌گونه که از ستم پر شده است از عدل و داد سرشار خواهد نمود».

 

۸. عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ علیه‌السلام ذَاتَ يَوْمٍ فَلَمَّا تَفَرَّقَ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ قَالَ لِي يَا أَبَا حَمْزَةَ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي لَا تَبْدِيلَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ قِيَامُ قَائِمِنَا فَمَنْ شَكَّ فِيمَا أَقُولُ لَقِيَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ بِهِ كَافِرٌ وَ لَهُ جَاحِدٌ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي وَ أُمِّي الْمُسَمَّى بِاسْمِي وَ الْمُكَنَّى بِكُنْيَتِي‏ السَّابِعُ مِنْ بَعْدِي بِأَبِي مَنْ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ مَنْ أَدْرَكَهُ فَلَمْ يُسَلِّمْ لَهُ فَمَا سَلَّمَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ علیه‌السلام وَ قَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ- وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ‏. (غيبت نعماني، ص۸۶)

ابوحمزه ثمالى مى‏‌گوید: روزى در خدمت امام باقر علیه‌السلام بودم، وقتى مردم از حضورش مرخص و پراکنده شدند خطاب به من فرمود: «اى اباحمزه از مسائل مسلّم و حتمى در نزد خداوند که به هیچ‏رو قابل تغییر نیست قیام قائم ماست؛ پس هرکه در آنچه مى‏‌گویم شک کند خدا را در حالى ملاقات خواهد کرد که به او کفر ورزیده و او را انکار کرده باشد». سپس فرمود: «پدر و مادرم فداى آنکه همنام من است و کنیه‏‌اش همان کنیه من مى‏‌باشد و هفتمین فرزند از نسل من است. پدرم فداى آنکه زمین را از عدل و داد پُر می‌کند همان‌گونه که از ظلم و جور پُر شده است». سپس فرمود: «اى اباحمزه هرکه او را درک کند و تسلیم او نباشد، [درواقع] به پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسّلام معتقد و تسلیم نبوده است و قطعاً خداوند بهشت را بر او حرام مى‏‌کند و جایگاهش جهنم خواهد بود؛ [چنین کسی ستمکار است] و جایگاه ستمکاران، بد جایگاهى است».

 

قائم شخص است، نه عنوان

۹. حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام الْحَسَنِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ أَ هُوَ الْمَهْدِيُّ أَوْ غَيْرُهُ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي‏ يَجِبُ‏ أَنْ‏ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ وَ يُطَاعَ فِي ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ كَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ كَلِيمِهِ مُوسَى علیه‌السلام إِذْ ذَهَبَ لِيَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولٌ نَبِيٌّ ثُمَّ قَالَ علیه‌السلام أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ. (كمال‌الدين، ج‏۲، ص۳۷۷)

از عبدالعظیم حسنى نقل شده است که گفت: «بر مولایم محمدبن‌على علیهماالسلام (امام جواد) وارد شدم، درحالی‌که قصدم این بود از ایشان در مورد قائم سؤال کنم و بپرسم که آیا او همان مهدى است یا غیر از مهدى کس دیگرى امام قائم است؟ قبل از اینکه من لب به سخن باز کنم، فرمود: «یا اباالقاسم! قائم ما همان مهدى است که باید در زمان غیبت منتظر او بود و پس از ظهور به فرمانش گردن نهاد و او سومین فرزند از نسل من است. سوگند به خدایى که محمد را به پیامبرى برگزید و امامت را مخصوص ما اهل‌بیت قرار داد، اگر از دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را آن‏قدر طولانى خواهد کرد تا اینکه او خروج کند. پس او زمین را از عدل و داد پُر خواهد کرد همان‌گونه که از ظلم و جور پُر شده است. و خداوند در یک شب کار او را درست خواهد کرد [و اسباب فرجش را مهیا خواهد نمود]، چنانکه کار موسی را اصلاح کرد زمانی‌که براى گرفتن قطعه‏اى آتش و گرم‌کردن خانواده‌‏اش از آنها جدا شد، اما در حالى به‌سوى آنها برگشت که به پیامبرى و نبوت رسیده بود». سپس امام علیه‌السلام فرمود: «ارزشمندترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است».

 

۱۰. عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ‏ لَمَّا أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ الرِّضَا علیه‌السلام قَصِيدَتِيَ الَّتِي أَوَّلُهَا:
مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ        وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ‏
                         فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى قَوْلِي‏
خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ‏           يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَكَات‏
يمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ‏           وَ يُجْزِي عَلَى النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَات‏

بَكَى الرِّضَا علیه‌السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَ‏ فَقَالَ لِي يَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَى لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَ مَتَى يَقُومُ فَقُلْتُ لَا يَا سَيِّدِي إِلَّا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ وَ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا فَقَالَ يَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ ابْنِي وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي ظُهُورِهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ‏ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً. (عيون أخبار الرضا عليه‌السلام، ج‏۲، ص۲۶۵)

از عبدالسّلام‌بن‌صالح هروى نقل شده است که گفت: شنیدم دعبل خزاعى مى‏‌گوید: قصیده‌‏اى سرودم و براى آقایم على‌بن‌موسى الرضا علیه‌السلام خواندم که بیت نخستین آن چنین است: «محل دروس قرآنی از خواندن قرآن خالی شده بود و محل نزول وحی، منزلگاهی بی‌کس چونان بیابان‌هایی بی‌آب و علف، خالی و بدون سکنه بود».
 وقتى به اینجا رسیدم که: «ظهور امامى که بى‌‏تردید به نام پروردگار و همراه با برکات الهى ظهور خواهد کرد؛ در میان ما حق و باطل را از هم جدا کرده و مردم را بر نیک و بد اعمالشان جزاى خیر و مکافات سخت خواهد داد» امام رضا علیه‌السلام سخت گریست. آنگاه سر مبارک خویش را بلند کرد و فرمود: «اى خزاعى این دو بیت را روح‌القدس از زبان تو سروده است. آیا مى‏‌دانى این امام کیست‏ و چه وقت قیام خواهد کرد؟» عرض کردم: «نه، مولاى من، من فقط شنیده‌‏ام که از شما اهل‌بیت امامى ظهور خواهد کرد که زمین را از تباهى و آلودگى پاک مى‏‌کند و آن را از عدل سرشار مى‏‌کند». پس امام علیه‌السلام فرمود: امام بعد از من فرزندم محمد، بعد از محمد فرزندش على، پس از على فرزندش حسن و بعد از او فرزندش حجت قائم است که در زمان غیبت، ظهورش را انتظار مى‏‌کشند و وقتى ظاهر شد، همه تسلیم فرمان او هستند. اگر از دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانى خواهد کرد تا او ظهور کند و زمین مالامال از ظلم و جور را پر از عدل و داد نماید».

 

۱۱. سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ علیه‌السلام: فَقَالَ لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي. (الغیبۀ، نعمانی، ص٢۴۵)

از امام صادق علیه‌السلام سؤال شد که آیا قائم علیه‌السلام به دنیا آمده است، فرمود: نه، اگر او را درک می‌کردم تمام عمر خود را صرف خدمتش می‌کردم.

 

تولد حضرت

۱۲. از حکیمه نقل شده است: بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام فَقَالَ يَا عَمَّةِ اجْعَلِي إِفْطَارَكِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيُظْهِرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ وَ هُوَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أُمُّهُ قَالَ لِي نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَرٌ فَقَالَ هُوَ مَا أَقُولُ لَكِ قَالَتْ فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّي وَ قَالَتْ لِي يَا سَيِّدَتِي كَيْفَ أَمْسَيْتِ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَ سَيِّدَةُ أَهْلِي قَالَتْ فَأَنْكَرَتْ قَوْلِي وَ قَالَتْ مَا هَذَا يَا عَمَّةِ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا يَا بُنَيَّةِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَهَبُ لَكِ فِي لَيْلَتِكِ هَذِهِ غُلَاماً سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ قَالَتْ فَجَلَسَتْ وَ اسْتَحْيَت‏ فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ أَفْطَرْتُ وَ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَ هِيَ نَائِمَةٌ لَيْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَ هِيَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ‏ قَالَتْ حَكِيمَةُ فَدَخَلَتْنِي الشُّكُوكُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ علیه‌السلام مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ لَا تَعْجَلِي يَا عَمَّةِ فَإِنَّ الْأَمْرَ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَقَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَ يس فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذَا انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقُلْتُ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْكِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا تُحِسِّينَ شَيْئاً قَالَتْ نَعَمْ يَا عَمَّةِ فَقُلْتُ لَهَا اجْمَعِي نَفْسَكِ وَ اجْمَعِي قَلْبَكِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَكِ قَالَتْ حَكِيمَةُ ثُمَّ أَخَذَتْنِي فَتْرَةٌ وَ أَخَذَتْهَا فِطْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَيِّدِي علیه‌السلام فَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ علیه‌السلام سَاجِداً يَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَيَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِيفٌ مُنَظَّفٌ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ علیه‌السلام هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي يَا عَمَّةِ فَجِئْتُ بِهِ إِلَيْهِ فَوَضَعَ يَدَيْهِ تَحْتَ أَلْيَتَيْهِ وَ ظَهْرِهِ وَ وَضَعَ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ وَ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ سَمْعِهِ وَ مَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ ثُمَّ أَحْجَمَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه‌السلام يَا عَمَّةِ اذْهَبِي بِهِ إِلَى أُمِّهِ لِيُسَلِّمَ عَلَيْهَا وَ ائْتِينِي بِهِ فَذَهَبْتُ بِهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهَا وَ رَدَدْتُهُ وَ وَضَعْتُهُ فِي الْمَجْلِسِ ثُمَّ قَالَ يَا عَمَّةِ إِذَا كَانَ يَوْمُ السَّابِعِ فَأْتِينَا قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ علیه‌السلام فَكَشَفْتُ السِّتْرَ لِأَفْتَقِدَ سَيِّدِي علیه‌السلام فَلَمْ أَرَهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا فُعِلَ سَيِّدِي فَقَالَ يَا عَمَّةِ اسْتَوْدَعْنَاهُ الَّذِي اسْتَوْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى علیه‌السلام قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ السَّابِعِ جِئْتُ وَ سَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي فَجِئْتُ بِسَيِّدِي فِي الْخِرْقَةِ فَفَعَلَ بِهِ كَفَعْلَتِهِ الْأُولَى ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ كَأَنَّهُ يُغَذِّيهِ لَبَناً أَوْ عَسَلًا ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ علیه‌السلام أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ ثَنَّى بِالصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ علیه‌السلام ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي‏ الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ‏. (كمال الدين و تمام النعمة، ج‏۲، ص۴۲۴)

موسى بن محمد بن قاسم بن حمزه، فرزند امام موسى كاظم عليه‌السلام، مى‌‏گويد: «حکیمه دختر امام جواد علیه‌السلام گفت: امام حسن عسکرى علیه‌السلام کسى را به دنبال من فرستاد. فرمود: عمه! امشب افطار نزد ما بمان، امشب شب نیمه شعبان است و خداوند امشب حجتش را ظاهر خواهد فرمود، او حجت خدا در زمین است. حکیمه گفت: عرض کردم: «مادرش کیست؟»، حضرت فرمود: «نرجس»، گفتم: «قربانت شوم، اثرى از حمل در او نمى‏بینم». فرمود: «همان است که گفتم». حکیمه گفت: «به منزل حضرت وارد شدم، سلام کردم و نشستم. نرجس جلو آمد تا پاپوش مرا از پا درآورد، به من گفت: «سرورم حالت چطور است؟» من گفتم: «به‌‏عکس، تو سرور من و سرور خاندانم هستى»، نرجس حرف مرا رد کرد و گفت: «این چه حرفى است عمه؟!» به او گفتم: «دخترم! خداوند امشب به تو پسرى عطا خواهد کرد که آقا و سرور دنیا و آخرت است». نرجس با اظهار حیا و خجالت نشست. حکیمه گفت: «وقتى نماز عشا را خواندم افطار کردم و به رختخواب رفتم، خوابم برد. نیمه‏‌شب براى نماز برخاستم، نمازم تمام شد، دیدم نرجس خوابیده و هیچ تغییرى در وضع او ایجاد نشده است، نشستم و به تعقیبات مشغول شدم، باز دراز کشیدم و دوباره با نگرانى بیدار شدم، نرجس خوابیده بود، بلند شد و نماز خواند.
حکیمه گوید: «دچار تردید شدم، ناگاه صداى امام عسکرى علیه‌السلام از همان محلى که نشسته بود بلند شد که فرمود: «عمه! شتاب مکن، نزدیک است». حکیمه گفت: سوره سجده و یس را خواندم، در همین اثنا نرجس با نگرانى بیدار شد، به‌سوى او از جا پریدم و گفتم: «إسم اللّه علیک» و سپس گفتم: «آیا چیزى احساس مى‏‌کنى؟» نرجس گفت: «آرى عمّه»، گفتم: «خیالت راحت و دلت آرام باشد، همان است که گفتم». حکیمه گفت: «مرا رخوت و آرامشى فراگرفت و به نرجس حالت ولادت دست داد، با احساس وجود مولایم (مهدى) علیه‌السلام به خود آمدم، پارچه را از رویش کنار زدم، دیدم اعضای هفتگانه را بر زمین گذاشته و سجده مى‏کند، او را در بغل گرفته، به خود چسباندم، پاک و پاکیزه بود، بلافاصله امام عسکرى علیه‌السلام صدایم زد: «عمّه! پسرم را بیاور». او را به نزدش بردم. امام علیه‌السلام دو دست خود را زیر بدن و پشت نوزاد نهاد و دو پاى نوزاد را روى سینه خویش گذاشت، زبانش را در دهان طفل فروبرد، دست خود را بر چشم و گوش و اعضاى فرزند کشید، سپس فرمود: «فرزندم! سخن بگو».
نوزاد گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شریک له، و أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله»، آنگاه بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام و سایر امامان درود فرستاد و بعد از سلام بر پدرش، سکوت کرد. امام عسکرى فرمود: «طفل را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند، آنگاه نزد من برگردان». حکیمه گفت: «طفل را پیش مادرش بردم، سلام کرد، او را برگرداندم و همان‏جا که پدرش نشسته بود گذاشتم»، سپس امام فرمود: «عمّه! روز هفتم باز نزد ما بیا». حکیمه گفت: صبح شد، آمدم به امام عسکرى سلام عرض کنم، پارچه را برداشتم و دنبال مولایم (مهدى) علیه‌السلام گشتم، او را ندیدم، به امام عسکرى عرض کردم، فدایت شوم، مولایم چه شد؟ فرمود: «عمه! او را به همان کسى سپردیم که مادر موسى علیه‌السّلام، فرزندش را به او سپرد».
حکیمه گفت: «روز هفتم که شد به منزل امام شرفیاب شدم، سلام کردم و نشستم». فرمود: «پسرم را بیاور»، مولایم را که پارچه‏اى به دورش پیچیده شده بود نزد امام آورد، مثل دفعه پیش او را گرفت، زبانش را در دهان او فرو برد مثل اینکه شیر و عسل به او مى‏خوراند، سپس فرمود: «پسرم! سخن بگو». طفل علیه‌السلام گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» و بر پیامبر، امیرالمؤمنین و امامان تا پدرش درود فرستاد و مدح نمود، سپس این آیه را تلاوت فرمود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ.

 

نام‌های حضرت

۱۳. سُمِّيَ الْقَائِمُ علیه‌السلام قَائِماً لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ موته [مَوْتِ‏] ذِكْرِهِ. (بحارالانوار، ج۵١، ص٣٠)

از این جهت او را «قائم»، می‌گویند که پس از فراموش شدن نامش قیام می‌کند.

 

۱۴. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَال: …‏ إِنَّمَا سُمِّيَ الْقَائِمُ مَهْدِيّاً لِأَنَّهُ يَهْدِي إِلَى أَمْرٍ قَدْ ضَلُّوا عَنْهُ وَ سُمِّيَ بِالْقَائِمِ لِقِيَامِهِ بِالْحَقِّ. (ارشاد، شیخ مفید، ج٢، ص٣٨٣)

امام صادق علیه‌السلام فرمود: … قائم را مهدى خوانند براى آنکه به دین گمشده‌‏اى راهنمایى کند، و اینکه او را قائم نامند براى آن است که به حق قیام فرماید.

 

۱۵. عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ ذَكَرَ الْمَهْدِيَّ فَقَالَ إِنَّهُ يُبَايَعُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ الْمَهْدِيُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا. (الغیبة، ص۴۵۴)

از حذیفه نقل است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله درحالی‌که از مهدی علیه‌السلام یاد می‌کرد، فرمود: همانا با او بین رکن و مقام بیعت می‌شود. نامش احمد و عبدالله و مهدی است؛‌ این سه نام از نام‌های اوست.

 

۱۶. سَمِعْتُ اباجَعفَر، مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا علیه‌السلام يَقُولُ: إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِي ابْنِي عَلِيٌّ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِي وَ الْإِمَامَةُ بَعْدَهُ فِي ابْنِهِ الْحَسَنِ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِيهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِيهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَةُ أَبِيهِ ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحَسَنِ فَبَكَى علیه‌السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِمَ سُمِّيَ الْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّيَ الْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَيْبَةً تَكْثُرُ أَيَّامُهَا وَ يَطُولُ أَمَدُهَا فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ يَكْثُرُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا الْمُسْلِمُونَ. (بحارالانوار، ج۵١، ص٣٠)

صقربن‌ابى‌دلف گوید: از امام جواد علیه‌السلام شنیدم که مى‏‌فرمود: امام پس از من فرزندم على است، دستور او دستور من و سخن او سخن من و طاعت او طاعت من است و امام پس از او فرزندش حسن است، دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و طاعت او طاعت پدرش باشد، سپس سکوت کرد.
گفتم: اى فرزند رسول خدا! امام پس از حسن کیست؟ او به‌شدت گریست و سپس فرمود: پس از حسن فرزندش قائم به حق امام منتظر است، گفتم: اى فرزند رسول خدا! چرا او را قائم مى‌‏گویند؟ فرمود: زیرا او پس از آنکه یادش‏ از بین برود و اکثر معتقدین به امامتش مرتد شوند قیام مى‏‌کند، گفتم: چرا او را منتظر مى‏‌گویند؟ فرمود: زیرا ایام غیبتش زیاد شود و مدتش طولانى گردد و مخلصان در انتظار قیامش باشند و شکاکان انکارش کنند، و منکران یادش را استهزاء کنند، و تعیین‏‌کنندگان وقت ظهورش دروغ گویند، و شتاب‌‏کنندگان در غیبت هلاک شوند، و تسلیم‌‏شوندگان در آن نجات یابند.

 

۱۷. سَعِيدٍ الْخُرَاسَانِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام الْمَهْدِيُّ وَ الْقَائِمُ وَاحِدٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ سُمِّيَ الْمَهْدِيَّ قَالَ لِأَنَّهُ يُهْدَى إِلَى كُلِّ أَمْرٍ خَفِيٍّ وَ سُمِّيَ الْقَائِمَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِنَّهُ يَقُومُ بِأَمْرِ عَظِيمٍ. (بحارالانوار، ج۵١، ص٣٠)

سعید خراسانی گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: مهدی و قائم یک شخص هستند؟ فرمود: بله. گفتم: برای چه مهدی نامیده شده است؟ فرمود: زیرا او هدایت شده است به هر امر پنهانی. و قائم نامیده شده است، زیرا پس از آنکه [نامش در بین مردم] مرده است، او به امری عظیم قیام می‌کند.

 

۱۸. تفسير فرات بن إبراهيم جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً قَالَ الْحُسَيْنُ «فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ‏ كانَ مَنْصُوراً» قَالَ سَمَّى اللَّهُ الْمَهْدِيَّ الْمَنْصُورَ كَمَا سُمِيَّ أَحْمَدُ وَ مُحَمَّدٌ و محمود [مَحْمُوداً] وَ كَمَا سُمِّيَ عِيسَى الْمَسِيحَ ع. (بحارالانوار، ج۵١، ص٣٠)

فرات بن ابراهیم کوفى در تفسیر خود از امام محمد باقر علیه‌السّلام روایت کرده که آن حضرت در تفسیر آیه شریفه: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً» فرمود: او حسین‌بن‌علی علیه‌السلام است. و درباره بقیه آیه «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً» فرمود: مقصود امام زمان است که نامش در آیه «منصور» میباشد چنان‌که خداوند احمد و محمد را محمود و عیسى را مسیح خوانده است.

 

علت مخفی بودن ولادت حضرت

۱۹. عن أبى عبد اللّه علیه‌السلام قال: «صاحب هذا الأمر تعمى ولادته على النّاس، لئلّا يكون لأحد فى عنقه بيعة إذا خرج». (بحارالانوار، ج۵٢، ص٩۵)

امام صادق علیه‌السلام: ولادت صاحب این امر بر مردم پوشیده می‌ماند، تا چون ظهور کرد، بیعت هیچ‌کس در گردن وی نباشد.

 

۲۰. عن أبى محمّد علیه‌السلام قال: «قد وضع بنو اميّة و بنو العبّاس سيوفهم علينا، لعلّتين: إحديهما، أنّهم كانوا يعلمون أنّه ليس لهم فى الخلافة حقّ، فيخافون من ادّعائنا إيّاها و تستقرّ فى مركزها؛ و ثانيهما: أنّهم قد وقفوا من الأخبار المتواترة على أنّ زوال ملك الجبابرة و الظّلمة على يد القائم منّا، و كانوا لا يشكون أنّهم من الجبابرة و الظّلمة، فسعوا فى قتل أهل بيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و إبارة نسله طمعا منهم فى الوصول الى منع تولّد القائم عليه السّلام أو قتله، فأبى اللّه أن يكشف أمره لواحد منهم إلّا أن يتمّ نوره و لو كره الكافرون.» (اثبات الهداة، ج۵، ص١٩٧)

امام حسن عسکری علیه‌السلام: بنی‌امیه و بنی‌عباس شمشیرهایشان را علیه ما کشیدند، به دو علت: یکی آنکه آنان می‌دانستند که در خلافت حقی ندارند، به همین دلیل از اینکه ما خلافت را ادعا کنیم و از اینکه خلافت در جایگاهش قرار گیرد‌ می‌ترسیدند؛ دوم اینکه آنان از روی اخبار متواتره مطلع شدند که از بین رفتن فرمانروایی سرکشان و ستمگران به دست قائم از ماست و شک نداشتند که خودشان از سرکشان و ستمگران هستند، پس در قتل اهل‌بیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و نابودی نسل او کوشیدند، به امید آنکه مانع ولادت قائم علیه‌السلام یا موجب قتل او شوند، اما خدا ابا کرد از اینکه امرش برای احدی از ایشان روشن شود و جز این را اراده نکرد که نورش را کامل گرداند، هرچند کافران نپسندند.

 

گستره علم حضرت

۲۱. إنّ القائم عليه‌السلام لمّا ولد، قال له أبوه الحسن عليه‌السلام: «تكلّم، يا حجّة اللّه و بقيّة الأنبياء و حكيم الأوصياء! تكلّم، يا خليفة الأتقياء و نور الاوصياء!». (اثبات الهداة، ج۵، ص۱۵۱)

وقتی که قائم علیه‌السلام به دنیا آمد، پدرش، حسن علیه‌السلام به او فرمود: «سخن بگو ای حجت خدا و باقی‌مانده انبیا و ای حکیم اوصیا. سخن بگو ای جانشین پرهیزکاران و نور اوصیا».

 

۲۲. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ‏ فَقَالَ هَذِهِ نَزَلَتْ فِي الْقَائِمِ يَقُولُ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً عَنْكُمْ لَا تَدْرُونَ‏ أَيْنَ‏ هُوَ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ ظَاهِرٍ يَأْتِيكُمْ بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ حَلَالِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ حَرَامِهِ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا جَاءَ تَأْوِيلُ الْآيَةِ وَ لَا بُدَّ أَنْ يَجِي‏ءَ تَأْوِيلُهَا. (اثبات‌الهداة، ج۳، ص۴۶۷)

امام باقر علیه‌السلام درباره آیه‏ «قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً، فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ؛ بگو اگر آبى که مى‌‏آشامید به زمین فرو رود، چه کسى آب گوارا به شما خواهد رساند؟‏» فرمود: این آیه درباره امام قائم علیه‌السلام نازل شده است؛ یعنى اگر امام شما غائب شود که ندانید در کجاست، چه کسى امامى ظاهر براى شما به پهنه هستى خواهد آورد تا اخبار زمین و آسمان و حلال و حرام خدا را براى شما بیان نماید؟ سپس فرمود: به خدا قسم تأویل و حقیقت این آیه نیامده است و قطعاً خواهد آمد».

 

۲۳. عن أبى عبد الله عليه‌السلام قال: «إذا تناهت الامور الى صاحب هذا الأمر، خفض اللّه له كلّ مرتفع من الأرض، و رفع له كلّ منخفض منها، حتّى تكون الدّنيا عنده بمنزلة راحته؛ فأيّكم لو كانت فى راحته شعرة، لم يبصرها؟». (كمال الدين و تمام النعمة، ج‏۲، ص۶۷۴)

امام صادق علیه‌السلام مى‏‌فرماید: «وقتى نوبت به حضرت صاحب‌الامر برسد، خداوند هر بلندى دور از دسترس را براى او پست، و هر پستى را برایش بلند خواهد کرد تا اینکه دنیا براى او مثل کف دستش خواهد شد، کدام‏یک از شما هست که کف دستش مویى باشد و آن را نبیند؟».

 

۲۴. عن أمير المؤمنين عليه السّلام فى حديث طويل قال: «يا كميل! ما من علم الّا و أنا أفتحه، و ما من سرّ إلّا و القائم عليه السّلام يختمه، يا كميل! ذريّة بعضها من بعض و اللّه سميع عليم، يا كميل! لا بدّ لماضيكم من أوبة، و لا بدّ لباقيكم من غلبة». (اثبات‌الهداة، ج۵، ص١۵٠)

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در ضمن روایتی طولانی می‌فرماید: «اى کمیل! هیچ علمى وجود ندارد مگر اینکه کلید آن در دست من است و هیچ رازى در عالم نیست مگر اینکه قائم علیه‌السلام آن را به پایان می‌رسد. اى کمیل! «ذُرِّیةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». اى کمیل، گذشتگان شما بى‏تردید به این عالم بازمى‏‌گردند و آیندگان شما بدون‏‌شک- در کنار مهدى علیه‌السلام- بر دشمنان پیروز خواهند شد».

 

دوران غیبت

۲۵. قال أبو عبد اللّه عليه‌السلام: «لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِيرَةٌ وَ الْأُخْرَى طَوِيلَةٌ الْغَيْبَةُ الْأُولَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ شِيعَتِهِ وَ الْأُخْرَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِيه‏». (کافی، ج۱، ص۳۴۰)

امام صادق علیه‌السلام: «امام قائم دو غیبت دارد، یکى کوتاه و دیگرى بلند؛ در غیبت اول غیر از شیعیان خاص او کسى از محلش اطلاعى ندارد و در غیبت دوم، غیر از دوستان نزدیک و خاص او کسى جایش را نمى‏‌داند».

 

۲۶. عن زرارة قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه‌السلام يقول: «إِنَّ لِلْغُلَامِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِي يُشَكُّ فِي وِلَادَتِه‏» (کافی، ج١، ص٣٣٧)

زراره مى‏‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که مى‏‌فرمود: «برای آن جوان (مهدى علیه‌السلام)، قبل از قیامش غیبتى خواهد داشت.» گفتم: «چرا؟»، در‌حالى‏که با دست به شکمش‏ اشاره مى‌‏فرمود گفت: «مى‏‌ترسد». سپس فرمود: «اى زراره! او [امام] منتظر است و هم اوست که تولدش مورد شک و تردید واقع مى‏‌شود…».

 

۲۷. عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: إِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةً يَطُولُ أَمَدُهَا فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِمَ ذَلِكَ قَال ‏لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى إِلَّا أَنْ تَجْرِيَ فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ علیهم‌السلام فِي غَيْبَاتِهِمْ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ يَا سَدِيرُ مِنِ اسْتِيفَاءِ مَدَدِ غَيْبَاتِهِمْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ أَيْ سَنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ». (کمال‌‌الدین، ج٢، ص۴٨٠)

حنان‌بن‌سدیر به نقل از پدرش از امام صادق علیه‌السلام نقل مى‏‌کند که فرمود: «قائم ما غیبتى دارد که طولانى مى‏‌شود». عرض کردم: «یابن رسول‌اللّه! علت آن چیست؟» فرمود: «خداوند نمى‏‌خواهد این امر انجام شود، مگر اینکه تمام سنت‌هایى را که پیامبران در غیبت‌هایشان داشته‏‌اند، درباره او جاری کند و  ناچار است اى سدیر! که مدت غیبت همه پیغمبران را بسر برد. خداوند مى‏‌فرماید: «َتَرْکبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ؛ که بى‏‌تردید شما حالى را پس از حالى خواهید پیمود» یعنى سنّت کسانى که پیش از شما بوده‌‏اند [در مورد شما جاری خواهد شد].

 

۲۸. عن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله: يَا عَلِيُّ أَعْجَبُ النَّاسِ إِيمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَى بَيَاضٍ. (بحارالانوار، ج۷۴، ص۵۶)

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: اى على شگفت‌آورترین مردم از نظر ایمان و بزرگترین آنان از نظر یقین مردمانى باشند که در آخر الزمان پیامبرى ندیدند و امام هم از نظرشان پنهان شده است؛ پس به همان سیاهی‌ای که بر روی سفیدی (کتاب‌هایی که در آن زمان به جا مانده) است، ایمان می‌آورند.

 

۲۹. عن يمان التّمار قال: كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام جُلُوساً فَقَالَ لَنَا إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ ثُمَّ قَال ‏… فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ إِن‏ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ. (کافی، ج۱،‌ص۳۳۵)

یمان تمار گوید: خدمت امام صادق علیه‌السلام نشسته بودیم، پس به ما فرمود: همانا صاحب‌الامر را غیبتى است، هرکه در آن زمان دینش را نگه دارد مانند کسى است که درخت خار قتاد را با دست بتراشد. سپس فرمود: … کدامیک از شما می‌تواند خار آن درخت را بدستش نگه‌دارد، سپس لَختى سر به زیر انداخت و باز فرمود: همانا صاحب‌الامر را غیبتى است، پس هر بنده‏‌اى باید از خدا پروا کند و به دین خود بچسبد.

 

۳۰. عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام يَقُولُ … وَ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى يُقَالَ مَاتَ قُتِلَ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ السُّفُنُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ فَلَا يَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه.‏ (كافی، ج‏۱، ص۳۳۶)

مفضل‌بن‌عمر می‌گوید از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که می‌گفت: « … و همانا امتحان می‌شوید تا اینکه گفته می‌شود: [امام] مرده است و یا کشته شده است، در کدام سرزمین است؟ چشم‌های مؤمنان بر او اشک ببارد و زیرورو شوند همان‌گونه که کشتی در امواج زیرورو شود. پس نجات نمی‌یابد مگر کسی که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده باشد و با روحی از جانب خود او را تأیید کرده باشد».

 

۳۱. و فى حديث علىّ بن الحسين عليهما السّلام: «… فَيَطُولُ أَمَدُهَا حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ مَنْ يَقُولُ بِهِ فَلَا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا مَنْ قَوِيَ يَقِينُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ يَجِدْ فِي نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْنَا وَ سَلَّمَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْت».‏ (بحارالانوار، ج‏۵۱، ص۱۳۴)

امام سجاد علیه‌السلام: «زمان غیبت بسیار به طول می‌انجامد تا اینکه بسیاری از آنان که قائل به او هستند، از او روی‌می‌گردانند. پس بر آن اعتقاد باقی نخواهد ماند، مگر کسی که یقینش قوی و معرفتش صحیح باشد و در خود حرجی از آنچه حکم کرده‌ایم نیابد و تسلیم ما اهل‌بیت باشد.

 

۳۲. و عن عمر بن عبد العزيز، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام قال: «إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ لَا تَرَى إِمَاماً تَأْتَمُّ بِهِ فَأَحْبِبْ مَنْ كُنْتَ تُحِبُّ وَ أَبْغِضْ مَنْ كُنْتَ تُبْغِضُ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل‏». (کمال‌الدین، ج۲، ص۳۴۸)

امام صادق علیه‌السلام فرمود: « آنگاه که صبح و شام مى‏‌کنى در حالى که امامى را نمى‌‏بینى که از وى پیروى کنى‏، هرکه را دوست می‌داشتى دوست دار و هرکه را دشمن می‌داشتى دشمن دار تا خدا او (امام) را آشکار کند».

 

۳۳. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ: كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا بَقِيتُمْ دَهْراً مِنْ عُمُرِكُمْ لَا تَعْرِفُونَ إِمَامَكُمْ قِيلَ لَهُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَكَيْفَ نَصْنَعُ قَالَ تَمَسَّكُوا بِالْأَمْرِ الْأَوَّلِ حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكُم‏. (كمال‌الدين، ج‏۲، ص۳۴۸)

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «حال شما چگونه خواهد بود آن‌گاه که روزگاری بمانید که امامتان را نشناسید؟ به او گفته شد: چون چنین شود چه کنیم؟ فرمود: به همان امر اول تمسک کنید تا بر شما روشن شود.

 

۳۴. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَال‏: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام سَتُصِيبُكُمْ شُبْهَةٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ يُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى وَ لَا يَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِيقِ قُلْتُ كَيْفَ دُعَاءُ الْغَرِيقِ قَالَ يَقُولُ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك. (كمال‌الدين، ج‏۲، ص۳۵۱)

عبدالله‌بن‌سنان از امام صادق علیه‌السلام روایت کند که فرمود: شبهه‌ای به شما خواهد ‌رسید، پس باقی بمانید بدون پیشوای آشکار و امام هدایتگر. و کسی از آن شبهه نجات نمی‌یابد مگر آنکه دعای غریق را بخواند. گفتم: دعای غریق چگونه است؟ فرمود: می‌گویی: « یا اللَّهُ یا رَحْمَانُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک».

 

۳۵. عن مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع‏: «طُوبَى لِشِيعَتِنَا الْمُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِينَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِينَا بِهِمْ شِيعَةً فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ وَ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِي دَرَجَاتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ». (كمال‌الدين، ج‏۲، ص۳۶۱)

خوشا بر حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما، به رشته ما متمسک هستند؛ بر دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما ثابت قدم هستند. آن‌ها از ما و ما از آن‌هاییم. آن‌ها ما را به امامت و ما آن‌ها را به‌عنوان شیعیان پذیرفته‌ایم. پس خوشا بر حال آن‌ها و خوشا بر حال آن‌ها! به خدا سوگند آنان در روز قیامت هم‌درجه ما هستند.

 

۳۶. عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه‌السلام يَقُول‏ «… مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ كَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ.» (كافی، ج‏۱، ص۳۷۱)

فضیل‌بن‌یسار گوید: شنیدم امام باقر علیه‌السلام می‌فرمود: «… هرکه بمیرد و به امام خود شناخت داشته باشد، تقدّم یا تأخر این امر (فرج و ظهور) او را زیان نرساند و هرکه بمیرد و به امام خود شناخت داشته باشد مانند کسی است که در خیمه امام به همراه اوست».

 

۳۷. حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام قَالَ: «لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أَمَدُهَا طَوِيلٌ كَأَنِّي بِالشِّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِي غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَى فَلَا يَجِدُونَهُ أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ وَ لَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَة». (كمال‌الدين، ج‏۱، ص۳۰۳)

عبدالعظیم حسنی از امام جواد از آباء بزرگوارشان از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین روایت کند: برای قائم ما غیبتی است که مدّتش طولانی است. گویا شیعه را در دوران غیبت او می‌بینم که جولان می‌دهد مانند جولان چهارپایان؛ چراگاه را می‌جویند اما آن را نمی‌یابند. بدانید! هرکه [در آن دوران] در دینش استوار باشد و قلبش به‌واسطه طول غیبت امامش سخت نشود، او در روز قیامت هم‌درجه من است.

 

۳۸. فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم‏. (كمال‌الدين، ج‏۲، ص۵۱۶)

ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای عزّوجّل و آن بعد از مدتی طولانی و قساوت قلب‌ها و پُرشدن زمین از ستم است. و به زودی کسانی نزد شیعیان من آیند و ادّعای مشاهده کنند، بدانید! پس هرکه پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهده کند، دروغگوی افترا زننده است.

 

۳۹. وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكُم‏. (اعلام‌الورى، ص۴۵۲)

امام عصر علیه‌السلام: و در حوادث واقعه و پیش‌آمد‌ها به راویان احادیث ما مراجعه کنید، زیرا آن‌ها حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا بر شما هستم.




بزرگترین وظیفه‌ی منتظران حضرت ولی‌عصر ارواحنا له‌الفداء

بزرگترین وظیفه‌ی منتظران حضرت ولی‌عصر ارواحنا له‌الفداء

* این، آینده قطعی شماست
ملت ایران به فضل پروردگار، با هدایت الهی، با کمکهای معنوی غیبی و با ادعیه‌ی زاکیه و هدایتهای معنوی ولی‌الله‌الاعظم ارواحنافداه خواهد توانست تمدن اسلامی را بار دیگر در عالم سربلند کند و کاخ با عظمت تمدن اسلامی را برافراشته نماید. این، آینده‌ی قطعی شماست. جوانان، خودشان را برای این حرکت عظیم آماده کنند. نیروهای مؤمن و مخلص، این را هدف قرار دهند.
بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا ۱۳۷۶/۰۵/۲۹

* امروز باید در  جهت حکومت امام زمان(ع) کار و تلاش کنیم
ما که منتظر امام زمان هستیم، باید در جهتی که حکومت امام زمان(علیه الاف التحیة و الثناء و عجل‌الله تعالی فرجه) تشکیل خواهد شد، زندگی امروز را در همان جهت بسازیم و بنا کنیم. البته، ما کوچکتر از آن هستیم که بتوانیم آن گونه بنایی را که اولیای الهی ساختند یا خواهند ساخت، بنا کنیم؛ اما باید در آن جهت تلاش و کار کنیم.
مظهر عدل پروردگار، امام زمان(عج) است و میدانیم که بزرگترین خصوصیت امام زمان(علیه‌الصلاةوالسلام) - که در دعاها و زیارات و روایات آمده است - عدالت میباشد: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا».
رابطه‌ی قلبی و معنوی بین آحاد مردم و امام زمان(عج) یک امر مستحسن، بلکه لازم و دارای آثاری است؛ زیرا امید و انتظار را به طور دایم در دل انسان زنده نگه میدارد.

بیانات در دیدار مسئولان و اقشار مختلف مردم ۱۳۶۸/۱۲/۲۲

* قبل از فرج، آسایش و راحت‌طلبی و عافیت نیست!
شما جوانان عزیز که در آغاز زندگی و تلاش خود هستید، باید سعی کنید تا زمینه را برای آن چنان دورانی آماده کنید، دورانی که در آن، ظلم و ستم به هیچ شکلی وجود ندارد، دورانی که در آن، اندیشه و عقول بشر، از همیشه فعالتر و خلاقتر و آفریننده تر است، دورانی که ملتها با یکدیگر نمی جنگند، دستهای جنگ افروز عالم همانهایی که جنگهای منطقه ای و جهانی را در گذشته به راه انداختند و می اندازند دیگر نمی توانند جنگی به راه بیندازند، در مقیاس عالم، صلح و امنیت کامل هست، باید برای آن دوران تلاش کرد. قبل از دوران مهدی موعود، آسایش و راحت طلبی و عافیت نیست. در روایات، «والله لتمحصن» و «والله لتغربلن» است، به شدت امتحان می شوید، فشار داده می شوید. امتحان در کجا و چه زمانی است؟ آن وقتی که میدان مجاهدتی هست. قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان می شوند. در کوره های آزمایش وارد می شوند و سربلند بیرون می آیند و جهان به دوران آرمانی و هدفی مهدی موعود (ارواحنا فداه) روزبه روز نزدیکتر می شود، این، آن امید بزرگ است، لذا روز نیمه شعبان، روز عید بزرگ است.

* زمینه ظهور را باید با حاکمیت قرآن و اسلام آماده کرد
انتظار، یعنی دل سرشار از امید بودن نسبت به پایان راه زندگی بشر. ممکن است کسانی آن دوران را نبینند و نتوانند درک کنند - فاصله هست - اما بلاشک آن دوران وجود دارد؛ لذا تبریک این عید - که عید امید و عید انتظار فرج و گشایش است - درست نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که دشمن میخواهد به وجود بیاورد.
ما آن وقتی میتوانیم حقیقتاً منتظر به حساب بیاییم که زمینه را آماده کنیم. برای ظهور مهدی موعود(ارواحنافداه) زمینه باید آماده بشود؛ و آن عبارت از عمل کردن به احکام اسلامی و حاکمیت قرآن و اسلام است… اولین قدم برای حاکمیت اسلام و برای نزدیک شدن ملتهای مسلمان به عهد ظهور مهدی موعود (ارواحنافداه و عجل‌الله‌فرجه)، به‌وسیله‌ی ملت ایران برداشته شده است؛ و آن، ایجاد حاکمیت قرآن است.


* اگر به سمت صلاح نزدیک بشویم ظهور نزدیک خواهد شد
شما مردم عزیز – بخصوص شما جوانها – هر چه که در صلاح خود، در معرفت و اخلاق و رفتار و کسب صلاحیتها در وجود خودتان بیشتر تلاش کنید این آینده را نزدیکتر خواهید کرد، اینها دست خود ماست اگر ما خودمان را به صلاح نزدیک کنیم، آن روز نزدیک خواهد شد همچنان که شهدای ما با فدا کردن جان خودشان آن روز را نزدیک کردند، آن نسلی که برای انقلاب آن فداکاریها را کردند، با فداکاریهای خودشان آن آینده را نزدیکتر کردند هر چه ما کار خیر و اصلاح درونی خود و تلاش برای اصلاح جامعه انجام بدهیم آن عاقبت را دایما نزدیکتر می کنیم.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد خجسته امام زمان(عج) ۱۳۷۹/۰۸/۲۲

* فقط نشستن و اشک ریختن فایده ندارد!
درس دیگر اعتقاد به مهدویت و جشنهای نیمه‌ی شعبان برای من و شما این است که هر چند اعتقاد به حضرت مهدی ارواحنافداه یک آرمان والاست و در آن هیچ شکی نیست؛ اما این آرمانی است که باید به دنبال آن عمل بیاید. انتظاری که از آن سخن گفته‌اند، فقط نشستن و اشک ریختن نیست.


* ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم
انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم … سربازی منجی بزرگی که میخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین‌المللی مبارزه کند، احتیاج به خودسازی و آگاهی و روشن‌بینی دارد… ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، امروز وظیفه‌ای نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز وظیفه داریم در آن جهت حرکت کنیم تا برای ظهور آن بزرگوار آماده شویم. اعتقاد به امام زمان به معنای گوشه‌گیری نیست… . امروز اگر ما میبینیم در هر نقطه‌ی دنیا ظلم و بی‌عدالتی و تبعیض و زورگویی وجود دارد، اینها همان چیزهایی است که امام زمان برای مبارزه با آنها می‌آید. اگر ما سرباز امام زمانیم، باید خود را برای مبارزه با اینها آماده کنیم.


* بزرگترین وظیفه‌ی منتظران
بزرگترین وظیفه‌ی منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده‌ی دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشته‌ی اسلام است، میتواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر میاندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسی که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینه‌های صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقق صلاح بایستد.


* معنای انتظار فرج، انتظار گشایش در گرفتاری عمومی بشریت است
معنای انتظار فرج به عنوان عبارة أخرای انتظار ظهور، این است که مؤمنِ به اسلام، مؤمنِ به مذهب اهل‌بیت(علیهم السلام) وضعیتی را که در دنیای واقعی وجود دارد، عقده و گره در زندگی بشر میشناسد. واقعِ قضیه هم همین است. منتظر است که این فروبستگىِ کار بشر، این گرفتاری عمومی انسانیت گشایش پیدا بکند. مسئله، مسئله‌ی گره در کار شخص من و شخص شما نیست. امام زمان (علیه الصلاة و السلام) برای اینکه فرج برای همه‌ی بشریت به وجود بیاورد، ظهور میکند که انسان را از فروبستگی نجات بدهد؛ جامعه‌ی بشریت را نجات بدهد؛ بلکه تاریخ آینده‌ی بشر را نجات بدهد.
… انتظار فرج یعنی قبول نکردن و رد کردن آن وضعیتی که بر اثر جهالت انسانها، بر اثر اغراض بشر بر زندگی انسانیت حاکم شده است. این معنی انتظار فرج است.

* انتظار حرکت است، سکون نیست
انتظار فرج، انتظار دست قاهر قدرتمند الهی ملکوتی است که باید بیاید و با کمک همین انسانها سیطره‌ی ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کند و عدل را در زندگی مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند؛ انسانها را بنده‌ی واقعی خدا بکند. باید برای این کار آماده بود… انتظار معنایش این است. انتظار حرکت است؛ انتظار سکون نیست؛ انتظار رها کردن و نشستن برای اینکه کار به خودی خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حرکت است. انتظار آمادگی است… . انتظار فرج یعنی کمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت برای آن هدفی که امام زمان (علیه الصلاة والسلام) برای آن هدف قیام خواهد کرد، آماده کردن. آن انقلاب بزرگ تاریخی برای آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ایجاد عدل و داد، زندگی انسانی، زندگی الهی، عبودیت خدا؛ این معنای انتظار فرج است.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به‌مناسبت نیمه‌ی شعبان ۱۳۸۷/۰۵/۲۷

* زمینه ظهور درصورت پیروزی ملت ایران آماده میشود
امروز مسیر تاریخ، مسیر ظلم است؛ مسیر سلطه‌گری و سلطه‌پذیری است؛ یک عده در دنیا سلطه‌گرند، یک عده در دنیا سلطه‌پذیرند. اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت، اگر شما توانستید پیروز شوید، به آن نقطه‌ی موعود برسید، آن وقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد؛ زمینه‌ی ظهور ولى‌امر و ولى‌عصر (ارواحنا له الفداء) آماده خواهد شد؛ دنیا وارد یک مرحله‌ی جدیدی خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست، این بسته به معرفت امروز من و شماست.

بیانات در دیدار مردم قم ۱۳۹۱/۱۰/۱۹

* زندگی اصلی بشر از دوران ظهور آغاز می‌شود
بشریت دارد همین‌طور این راه را طى میکند تا به اتوبان برسد؛ این اتوبان، دورانِ مهدویت است، دوران ظهور حضرت مهدى (سلام الله علیه) است. این‌جور نیست که وقتى به آنجا رسیدیم، یک حرکت دفعى انجام بگیرد و بعد هم تمام بشود؛ نه، آنجا یک مسیر است. در واقع باید گفت زندگى اصلى بشر و حیات مطلوب بشر از آنجا آغاز میشود و بشریت تازه مى‌افتد در راهى که این راه یک صراط مستقیم است و او را به مقصد آفرینش میرساند؛ «بشریت» را میرساند، نه آحادى از بشریت را، نه افراد را، مجموعه‌ها را میرساند.
بیانات در دیدار پژوهشگران و کارکنان‌ مؤسسه «دارالحدیث» و پژوهشگاه «قرآن و حدیث» ۱۳۹۳/۰۳/۲۱

 

دو کلمه حرف حساب

حرف حساب اول
زیباترین فصل طبیعت، فصل بهار است. زمانی که برای زمین مرده این امکان فراهم می‌شود که حیات را دوباره تجربه کند و از خواب گران بیدار شود و استعدادهای خود را شکوفا ساخته و به درستی شکر آنچه را که خالق به او عنایت کرده بجا آورد.
در گذر عمر انسان نیز زیباترین فصل در هر سال، فصل عبادت است که شامل سه ماه رجب، شعبان و رمضان است. ماه‌هایی که امواج معنویت به آرامی به حرکت در می‌آید تا قایق‌های شکسته دل‌های آدمیان و گرفتاران در گرداب‌های بی هویتی و پوچی را به ساحل امن و نجات بکشاند. باید خداوند را از این نعمت بی بدیل شاکر بود، و خود را به دست این امواج سپرد و به درستی و دوام با آنها همراه شد تا از غرق شدن نجات یافت.
البته روشن است که این همراهی بدون تلاش به سرانجام نمی‌رسد. چنانچه فرد گرفتار حتی اگر در دامن موج‌های آرام قرار گیرد، بدون دست و پا زدن و شنا کردن و حفظ خود بر روی آب به ساحل نمی‌رسد. آری این امواج فقط کمک می‌کنند و رسیدن را تسریع می‌نمایند و انسان نیز باید حرکتی نو و تلاشی مضاعف به کار بندد. باید سعی کند دست و پایی بزند تا غرق نشود و این حضور در ماه‌های عبادت او را از مرگ دل رها می‌سازد.
حرف حساب دوم
در فصل عبادت، ولادت‌ها و ایام زیبایی رقم خورده است: ولادت امام علی علیه السلام در سیزدهم رجب، ولادت امام حسین علیه السلام در سوم شعبان، حضرت ابوالفضل علیه السلام در چهارم شعبان، امام سجاد علیه السلام در پنجم شعبان، امام مهدی(عج) در پانزدهم شعبان، امام حسن مجتبی علیه السلام در پانزدهم رمضان، صلوات خداوند و سلام او بر آنان باد. و این ولادت‌ها همه همراه است با شادی و سرور برای اهل آسمان و برکت خاص بر اهل زمین و همراه است با عیدی و محبت بیشتر خداوند بر بندگان.
بهترین پاس داشت این روزهای فرخنده و زنده نگه داشتن یاد صاحبان آنها همانا پذیرش امامتشان، عمل به گفتارشان و اقتدا به کردار و رفتارشان است، و در این صورت است که زیباترین عیدی و هدیه آسمانی را که دوستی و همراهی با پیامبرصلی الله علیه و آله است به ارمغان می‌آورد. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند: «خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت من را درک کند، در حالی که قبل از قیام و در زمان غیبتش، امامتش را پذیرفته و به او اقتدا کرده باشد،‌ دوستانش را دوست داشته و با دشمنانش دشمن باشد، او از دوستان من و گرامی‌ترین افراد امتم نزد من می‌باشد».
در این میان، ولادت اولین و آخرین امام (امام علی و امام مهدی(عج)) با توجه به این که در روایت آمده است: «زندگی امام مهدی(عج) مانند زندگی امام علی علیه السلام می‌باشد»، لطافت دیگری دارد. مناسب است چند نکته از زندگی امام علی علیه السلام را مرور کنیم تا بدانیم چگونه می‌توان مهدی زیستی را تجربه کرد:
الف) کار و تلاش مضاعف
در کتاب‌های تاریخی گزارش‌های فراوانی از فعالیت‌های اقتصادی مختلف امام که حاکی از همت و تلاش مضاعف ایشان در ابعاد گوناگون می‌باشد، ثبت شده است. به عنوان نمونه، زمانی که حاکمیت از ایشان سلب گشته و خانه نشین شدند فعالیت عام المنفعه اقتصادی را به صورت خاص مورد توجه قرار داده و دست به حفر چاه آب و ایجاد باغستان و پرورش نخل‌ها کرده و آنها را وقف می‌کردند. آبادعلی نزدیک مسجد شجره از کارهای ماندگار ایشان است که هم اکنون نیز از چاه‌های مهم آب بوده و از آن استفاده می‌شود. تلاش‌گری از صفات خاص امام مهدی(عج) می‌باشد. در دعایی که سفارش شده است در دوران غیبت بخوانیم آمده است: «اللهم و مُدّ فی عمره … فانه الهادی المهدی القائم المهتدی الطاهر التقی النقی الزکی الرضی المرضی الصابر المجتهد». مجتهد یعنی پرتلاش و سخت کوش. مهدی زیستی یعنی جهد و تلاش مضاعف در هر زمان، با توجه به شرایط و نیازهای آن دوره.
ب) رعایت عدالت در مورد همه
توجه به عدالت در زمینه‌های مختلف نسبت به همه مردم از ویژگی‌های ممتاز امام علی علیه السلام بود. او آهن گداخته را نزد کف دست برادرش عقیل قرار داد تا بداند همه در بیت المال به صورت مساوی سهم دارند. روحیه عدالت‌گری چنان در وجود امام علی علیه السلام بارز و آشکار بود که معروف شد آنچه علی علیه السلام را به شهادت رساند، عدل او بود که برخی از مردم تحمل آن را نداشتند. از اهداف اصلی قیام مهدی نیز اجرای عدالت است. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «يملأ الله الارض عدلاً و قسطا کما ملئت جوراً و ظلماً». مهدی زیستی یعنی پذیرش عدالت و رعایت آن در همه سئون زندگی و نسبت به همه.
ج) توجه به ضعفا و یتیم نوازی
از نقطه‌های روشن و تابناک زندگانی پربار امام علی علیه السلام توجه به فقرا و مساکین و رعایت حال درماندگان و مهربانی بر یتیمان بود، نیمه شب‌های شهر کوفه و مدینه شاهد حضور پر مهر امام علی علیه السلام به در خانه ضعیفان و یتیمان و تکریم آنان بود. و از صفات زیبای مهدی(عج) مهربانی او بر فقر او مساکین است «رحيم بالمساکين». مهدی زیستی یعنی رعایت حال یتیمان و دستگیری از ضعیفان و نیازمندان.
د) عبادت و عبودیت
بندگی خدا مدال پرافتخاری است که به سینه امام علی علیه السلام می‌درخشد. اویی که در عبادت و خضوع در برابر خالق هستی، گوی سبقت را از همگان ربود تا تهجد و خشوعش مایه فخر آدمیان گردد. و در اوصاف فرزندش امام مهدی(عج) نیز از قول امام کاظم علیه السلام آمده است: «مهدی(عج) بر اثر تهجد و شب زنده داری رنگش به زردی متمایل است. پدرم فدای کسی باد که شب‌ها در حال رکوع و سجود، طلوع و غروب ستارگان را مراعات می‌کند».
مهدی زیستی یعنی عبادت خالصانه به درگاه حق و عبودیت و بندگی در برابر خالق هستی.


* . مدرس و محقق مرکز تخصصی مهدويت.
. بحارالانوار، ج 52، ص 129، ح 25.
. همان، ج 47، ص 55، ح92.
. همان، ج 53، ص 188.
. همان، ج 51، ص 73.
. الملاحم و الفتن، سيد بن طاووس، ص 167.
. فلاح السائل، ص 200.


امام مهدی(عج) در آینه تمثیلات

قلب
بدن انسان از میلیاردها سلول تشکیل شده است، تمام این سلول‌ها در سراسر بدن، به یک مرکز فرماندهی، متصل بوده و با آن ارتباط دارند،‌ به همین خاطر اگر شما سر سوزنی به سرانگشتان خود بزنید، فوراً مرکز فرماندهی متوجه آن می‌شود. یعنی تا یکی از میلیاردها سلول زخمی می‌شد، فوری به مرکز فرماندهی اطلاع داده می‌‌شود و آن مرکز آن را حس می‌کند.
همین گونه است اتصال میلیارد‌ها انسان به امام زمان(عج) که همه تحت ولایت و فرماندهی آن حضرت‌ می‌باشند و تو خود یک سلول از مجموعه انسان‌ها و مؤمنینی هستی که امام فرمانده و قلب آنهاست.
بنابراین وقتی کار ثوابی می‌کنی و یا خدای ناکرده گناه، ‌فوری به امام منتقل می‌شود و امام می‌فرماید: وقتی مردم کار خوب می‌کنند خوشحال می‌شوم و دعایشان می‌کنم و هنگامی که گناه می‌کنند، ناراحت می‌شوم و برایشان استغفار می‌کنم.
مژه
موهای سر، ریش، مژه و ابرو همه در کنار هم و در یک صورت می‌باشند و تمام آنها به نحوی در حال رشد می‌باشند در حالی که موهای سر و ریش دائماً در حال رشد و تغییر می‌باشند، امّا موی مژه در طول سال‌ها متمادی تقریباً ثابت است، با این که همه آنها از یک پوست و گوشت و خون و غذا و اکسیژن تغذیه می‌کنند. بنابراین اراده و قدرت خداوند بر این تعلق گرفته که در یک صورت، یک مو ثبات و در کنار آن موی دیگر متغیر باشد.
در مورد عمر انسان‌ها نیز همین گونه است، خداوند در قرآن، عمری هزار ساله برای حضرت نوح علیه السلام و خوابی سیصد ساله را برای اصحاب کهف مطرح کرده است. بنابراین آن خدایی که قادر است که موی مژه را در صورت بدون تغییر نگه دارد و عمری هزار ساله به نوح بدهد و اصحاب کهف را سیصد سال به خواب ببرد، همو نیز قادر است امام زمان(عج) را عمر طولانی بدهد و تا فراهم شدن زمینه ظهورش او را زنده نگه‌ دارد.
چراغ
چراغ را برای روشنایی و گرما جلوی بچه می‌گذاریم، اما بچه از روی جهالت و نادانی به آن سنگ می‌زند، چراغ را از جلوی بچه بر می‌داریم تا به آن سنگ نزند. این که چراغ را از جلوی بچه بر می‌داریم، دلیل ترس و ضعف ما نیست و از قدرت بچه نمی‌ترسیم، بلکه از خطا و اشتباه او می‌ترسیم. البته اگر تعدادی لامپ و چراغ داشته باشیم ممکن است تا وقتی چراغ و لامپ داریم از جلوی بچه برنداریم و یا لامپ جدید وصل نماییم ولی وقتی یک چراغ و لامپ باقی مانده، باید این یکی باقی بماند.
امامان بزرگوار ما همانند چراغ‌های هدایتی هستند که خداوند در مسیر انسان‌ها نصب نمود که در اثر اشتباه و خطای گذشتگان، یازده تن از آنها به شهادت رسیدند. غیبت و غایب شدن امام زمان(عج) برای جلوگیری از این اشتباه است و تا این احتمال و اشتباه باشد، غیبت همچنان باقی است و از ظهور هم خبری نیست که نیست.
منتظر واقعی
فرض کنید یک خانواده می‌خواهند به مهمانی بروند، پدر زودتر از همه لباس و کفش خود را پوشیده و آماده می‌شود و ماشین را روشن می‌کند و سر کوچه منتظر آمدن بچه‌هایش می‌باشد. اما در خانه یکی از بچه‌ها دنبال کفشش می‌گردد، یکی دنبال جوراب است، در این‌جا پدر آماده، منتظر آمدن بچه‌هایی است که هنوز آماده نشده‌اند. امام زمان(عج) منتظر ماست، نه این که ما منتظر امام زمان(عج) باشیم، چون، همیشه آدم آماده منتظر آدم ناآماده است.


. برگرفته از تمثيلات آيت‌الله حائری شيرازی و استاد قرائتی زيدعزّهما با تصرف.

آیه‌ها و نکته‌ها

راه مستقیم

اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ(حمد/6)
(خداوندا) ما را به راه راست هدایت فرما.
نکته‌ها
1. کلمه «صراط» بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. «صراط» نام پلی بر روی دوزخ است که در قیامت، همه مردم باید از روی آن عبور کنند.
2.‌ همواره راه‌های متعدّدی در برابر انسان قرار دارد که او باید یکی را انتخاب کند: راه‌ خواسته‌ها و هوس‌های خود؛ راه انتظارات و توقعات مردم؛ راه وسوسه‌های شیطان؛ راه طاغوت‌‌ها و ستمگران؛ راه نیاکان و پیشینیان؛ و راه خدا و اولیای خدا.
3. انسان مؤمن، به خاطر امتیازات راه خداوند و اولیای او، این راه را انتخاب می‌کند؛ این امتیازات عبارتند از:
الف) راه الهی ثابت است، برخلاف راه‌های طاغوت‌ها و هوس‌های مردم و هوس‌های شخصی که همیشه در حال تغییر است و ثبات ندارد.
ب) راه مستقیم خدا یک راه بیشتر نیست، در حالی که راه‌های دیگر متعدّد و پراکنده است.
ج) در پیمودن آن، انسان به مسیر و مقصد مطمئن است.
د) در پیمودن آن، شکست و باخت وجود ندارد.
4.‌ در راه مستقیم بودن، تنها خواسته‌ای است که هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب می‌کند؛ حتی رسول الله صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را می‌خواهند.
5.‌ انسان باید همواره و در هر کاری، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته تحصیلی و همسر، راه مستقیم را از خداوند بخواهد؛ زیرا چه بسا در عقاید، صحیح فکر کند، ولی در عمل دچار لغزش شود و یا بالعکس. پس در هر لحظه، خواستن راه مستقیم از خدا، ضروری است.
6.‌ راه مستقیم مراتب و مراحل دارد؛ «وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ» حتی کسانی که در راه حق هستند، مانند اولیای خداوند، لازم است برای ثابت ماندن در راه حق و زیاد شدن نور هدایت، دعا کنند.
7. کسی که می‌گوید: « الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ…» مراحلی از هدایت را پشت سر گذارده است، بنابراین، درخواست او، هدایت به مرحله بالاتری است.
8.‌ راه مستقیم، همان راه میانه و وسط است که حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: «الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادّة» هر نوع افراط و تفریط، انحراف به چپ و راست گمراهی و راه وسط، جاده هدایت است.
9.‌ خدا دین پابرجا و استوار خود را، راه مستقیم معرّفی می‌کند. « قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ».
10. در برخی روایات آمده است که امامان معصوم می‌فرمودند: راه مستقیم، ما هستیم. یعنی نمونه عینی و عملی راه مستقیم و اسوه و الگو برای قدم برداشتن در آن، رهبران آسمانی هستند. آنان در عمل به دستورات، درباره تمام مسائل زندگی از قبیل کار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و …، نظر داده و ما را به اعتدال و میانه‌روی سفارش کرده‌اند. جالب آن که ابلیس در همین صراط مستقیم است که به کمین نشسته است. آنجا که او به خدا گفت: «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ».



. سوره محمد/17.
. بحارالانوار، ج87، ص3.
. سوره انعام/161.
. تفسير کنزالدقايق، ج4، ص485.
. ر.ک: اصول کافی، باب الاقتصاد فی العبادات.
. سوره اعراف/ 16.

در محضر خوبان

در محضر خوبان
از عقلت به قلبت برسان!
پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی، به فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می‌دهی، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگ‌ترین آن باشد، استدراج است.
در عهد نوجوانی، شیطان باطن که بزرگ‌ترین دشمنان اوست، او را از فکر اصلاح خود باز می‌دارد و امید می‌دهد که وقت زیاد است، اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می‌گذرد، درجه درجه او را با وعده‌های پوچ از این فکر باز می‌دارد، تا ایام جوانی را از او بگیرد و آن‌گاه که جوانی رو به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می‌کند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می‌دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض‌ترین موجود جلوه می‌دهد که محبوب او را که دنیا ست، از دستش گرفته است. این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها به کلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح به دور نگهداشته، و غرور دنیا سرتا پای آنها را فراگرفته است.
پسرم! سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینه‌هایی از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکر کند و از آنها به مدد الهی توشه‌ها بردارد، خصوصاً آیات اواخر آن، از آن‌جا که می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» تا آخر سوره.
کوشش کن کلمه توحید را که بزرگ‌ترین کلمه است و والاترین جمله است، از عقلت به قلبت برسانی که حظّ عقل همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد، فایده و اثرش ناچیز است.


. استدراج، یعنی آرام آرام از مسیر منحرف شدن.
. سوره حشر/18: ای آنان که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید، و هر کس بنگرد برای فردا(ی قیامت) چه پیش فرستاده، و تقوای خدا پیشه سازید، خدا بدانچه انجام می‌دهید آگاه است.
. لحظاتی با امام، ص11و12 و 18، گزیده‌ای از نامه امام خمینی به حاج سید احمد خمینی.

شهسوار شیرین كار

حماسه عاشقانه حضرت مهدی
نشسته‌ام به گذرگاه ناگهانی سُرخ
در انتظار خطر، زیر آسمانی سُرخ

نشسته‌ام كه ببینم عبور توفان را
زجاده‌های اساطیری زمانی سرخ

بر آن سَرم كه بخوانم نمازی از آتش
اگر كه شعله بگوید، شبی اذانی سُرخ

تمام هستی من، دفتری غزل آتش
و سهم من ز تمام جهان، زبانی سُرخ

خدا كند دل من در صف خطر باشی
شبی كه واقعه می‌گیرد، امتحانی سُرخ

در انتهای حماسی‌ترین شب تاریخ
ظهور می‌كند آن مرد آسمانی، سرخ

«رضا اسماعیلی»
در آینده‌ای كه زیاد هم دور نیست؛ عاشقانه‌ترین حماسه تاریخ به دست آسمانی‌ترین مرد جهان، در همین كره خاكی رقم خواهد خورد و برای همیشه گستره هستی از وجود انسان‌های جنایت‌كار و خونی و نیز انسان‌های بی‌خدا، پاك خواهد شد.
حماسه آفرینی كه اگرچه او را سبزترین مرد جهان می‌دانند:
گرچه عمری است كه از دیده نهانی آقا
به خدا سبزترین مرد جهانی آقا

اما از گذرگاهی سرخ به نام عاشورا عبور خواهد كرد و سرنوشت عالم را برای همیشه به نام و كام «حسینی»‌ها در تاریخ بشری تغییر خواهد داد.
امام زمان(عج) نهمین فرزند حضرت سیدالشهداعلیه السلام خوانده می‌شود. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام همگی، حضرت مهدی(عج) را از نسل پرشور عاشورا و نهمین فرزند شهید و حماسه آفرین، حضرت حسین بن علی علیه السلام می‌خوانند.
بیش از سی‌صد روایت از حضرات معصومین علیهم السلام به ما رسیده است كه در همگی این احادیث نورانی، فرموده شده است: مهدی از نسل ستارگان همیشه تابناك عاشورا و نهمین فرزند حماسه آفرین سید و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیه السلام است.
مولا و آقای شهیدان، امام حسین علیه السلام در این باره می‌فرماید: «قائم این امت، نهمین فرزند من است. او صاحب غیبت است و كسی است كه میراثش را در حیات خویش تقسیم می‌كنند.»
حضرت سید الأوصیا، علی بن ابی‌طالب علیه السلام به فرزند حماسه آفرین خویش، امام شهیدان فرمود: «امید بزرگان، نابود كننده كافران، سلطانی كه همه آرزوی ظهور و دیدار او را دارند و عقل‌ها در زمان غیبتش سرگردان می‌شوند، نهمین فرزند تو است. او بین ركن و مقام بر همه جای زمین و بر همه انسان‌ها و جنیان ظاهر می‌شود. خوشا به حال افراد مؤمنی كه زمان او را درك كنند، ملحق به او شوند و شاهد حكومت و ملاقات كننده یارانش باشند».
به قول حضرت حافظ:
راز درون‌پرده ز رندان مست پُرس
كین حال نیست، زاهد عالی مقام را

اینك بر سر آنیم كه بدانیم چرا امام زمان(عج) حسینی است؟ و چرا او را فرزند ظفرمند حسین بن علی علیه السلام می‌خوانند.
از نظر عرفای صاحب بصیرت، در میان پدیده‌های عالم آفرینش، هیچ پدیده‌ای به مانند «عشق» رازناك و اسرارآمیز نیست. «مرگ»، این مخلوق شگفت‌انگیز حضرت باری تعالی، از جمله مخلوقاتی است كه كمتر بشری به راز آن پی برده است، اما مرگ به اندازه عشق رازناك نیست. مولانا جلال الدین مولوی یكی از بزرگ‌ترین حماسه سرایان عالم بشری است، اما حماسه‌های مولوی از نوع حماسه‌های عارفانه است. لذا بزرگان ادب و سخن، مولوی را بزرگ‌ترین حماسه‌سرای عارفانه می‌دانند. در مثنوی معنوی، مولانا جلال‌الدین به شرح حماسه‌های عارفانه و عاشقانه پرداخته است. اما وقتی درباره «عشق» سخن بگوید، سپر از دست می‌افكنند و از تعریف و توصیف عشق در می‌ماند و این گونه عجز خود را در برابر عشق بیان می‌كند:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیك عشق بی‌زبان، روشن‌تر است

چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت

چون سخن در وصف این حال رسید
هم قلم بشكست و هم كاغذ درید

درنیابد عشق در گفت و شنید
عشق دریایی است، قعرش ناپدید

«مثنوی معنوی، دفتر اول»
در نهایت مولوی در مثنوی بیان می‌كند كه در نبرد با عشق، آن كس كه پیروز میدان است عشق است و آدمی هر كس كه می‌خواهد باشد، سرانجام مغلوب و مقهور عشق می‌گردد و این عشق است كه پیروز همه میدان‌هاست. البته باید این نكته را گفت كه شكست خوردگان میدانِ عشق ـ عشق‌های مقدس ـ سربلندان همیشه تاریخ‌اند.
حافظ می‌فرماید:
فاش می‌گویم و از گفته خود، دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

سعدی نیز در این‌باره می‌فرماید:
من از آن روز كه در بند تو‌أم آزادم
پادشاهم كه به دست تو اسیر افتادم

«عشق» در طول تاریخ بلند حیاتش، تنها یك بار و آن هم در میدانِ بزرگ عاشورا، به دست شگفت‌انگیرترین مرد جهان، حضرت حسین بن علی علیه السلام مغلوب و مقهور شد و به دست سرور آزادگان عالم، اسیر گردید.
عارفان حماسه‌سرای شیعه، لقب «سلطانِ عشق» به امام حسین علیه السلام داده‌اند.
پس از حماسه‌آفرینی عارفانه در روز عاشورا، امام شهیدان در گودال قتلگاه، زیباترین حماسه عاشقانه عالم را به نمایش گذارد. واقعه را از زبان عُمّان سامانی، عارف حماسه‌سرای شیعه می‌شنویم:
جبرئیل آمد كه ای سلطانِ عشق
یكه تاز عرصه میدانِ عشق

دارم از حق بر تو ای فرّخ امام
هم سلام و هم تحیت، هم پیام

محكمی‌ها از تو، میثاقِ مراست
تو مرا خون، من تو رایم خون‌بها

هر چه بودت، داده‌ای اندر رَهم
در رهت من، هر چه دارم می‌دهم

شاه گفت: ای محرم اسرار ما
محرم اسرار ما، از یار ما

گرچه تو محرم به صاحب خانه‌ای
؛ لیك تا اندازه‌ای، بیگانه‌ای

آن كه از پیشش سلام آورده‌ای
آن كه از نزدش پیام آورده‌ای

بی‌حجاب اینك، هم آغوش من است
بی تو رازش، جمله در گوشِ من است

از میان رفت آن منی و آن تویی
شد یكی مقصود و بیرون شد دویی

گر تو هم بیرون روی نیكوترست
ز آن كه غیرت، آتش این شهپرست

جبرئیلا رفتنت زین جا نكوست
پرده كم شو در میانِ ما و دوست

رنجش طبعِ مرا مایل مشو

در میانِ ما و او حایل مشو

امام حسین علیه السلام در اوج حماسه، به دیدار معشوق ازلی خود نایل می‌آید و زیباترین و ماندگارترین شعر عاشقانه عالم را با سرخ‌ترین خون هستی، بر صفحه گیتی می‌نگارد.
امام زمان(عج) فرزند رشید و حماسی چنین عارفِ عاشقی است كه از پی پدر خویش می‌آید و دوباره زیباترین حماسه عاشقانه عالم را به جلوه درمی‌آورد.
«عشق» وامدار هیچ كس و هیچ مكتب و دینی نیست؛ عشق وامدار امامان معصوم علیهم السلام است. مكتب اهل بیت علیهم السلام مكتب عشق است؛ به ویژه عشق عرفانی و عشق حماسی. كلمه مقدس عشق را امامان به ما آموختند. قبل از آن كه ما از این كلمه، حُسنِ استفادهِ را كنیم، بیگانه از این كلمه سوء استفاده كرده وگرنه آن چه كه در روایات است تشویق به عشق صحیح است كه عشق به ذات اقدس اله و عبادت الهی است كه همان عشق عرفانی و عشق حماسی است».
امام عصر(عج) ابرهای سیاه غفلت و غیبت را كنار خواهد زد و چهره تابناك عشق را در سرتاسر هستی به نمایش خواهد گذاشت. حضرت صاحب الزمان(عج) فرزند سیدالشهدا علیه السلام است.

عنایت علوی به صاحب الغدیر

مرحوم علامه امینی، حضرت امیرعلیه السلام را خیلی مظلوم می‌دانست و تا اسم علی علیه السلام می‌آمد گریه می‌كرد. وقتی وارد صحن می‌شد، از هنگامی كه كفش‌های خود را بیرون می‌آورد تا زمان خروج از حرم، مدام گریه می‌كرد، به طوری كه اگر حرم مطهر، كمی خلوت بود، صدای گریه او در حیاط شنیده می‌شد.
روح خاشع و باخضوعی داشت كه من تا به حال در كسی ندیده‌ام. وقتی یك سخنرانی بالای منبر می‌رفت و خطبه شقشقیه را می‌خواند، ایشان از اول تا آخر گریه می‌كرد و می‌گفت: چه بر سر حضرت آوردند كه حضرت، این چنین سفره دلش را باز كرد.
هرگاه در مسئله‌ای به مشكل برمی‌خورد، متوسل به اهل بیت علیهم السلام می‌شد و به حرم مطهر حضرت علی علیه السلام می‌رفت؛ وقتی مسئله هم حل می‌شد باز به حرم می‌رفت و از امام تشكر می‌كرد.
به طور خلاصه باید گفت: ایشان هر چه دارد از حضرت امیرعلیه السلام دارد. حالت ولایی عجیبی داشت و دائم الوضو بود.
خود ایشان می‌گفت: وقتی به حرم می‌رفتم، یك شخصی به من روحیه می‌داد و می‌گفت كه شما خدمت كردید.
ایشان می‌فرمود: به تفسیر سوره «هل اتی» كه تألیف یكی از اهل سنت بود، نیاز پیدا كردم. یك روز كه وارد حرم حضرت امیرعلیه السلام‌ شدم، آن شخص را دیده و گفتم كه به این تفسیر نیاز دارم، شما این كتاب را برای مدت كوتاهی به من بدهید و خیلی التماس كردم، ولی قبول نكرد. گفتم: كتاب را در دست خود بگیر و داشته باش، فقط همان صفحه‌ای كه لازم دارم را به من نشان بده تا ببینم این نسبتی كه می‌دهند درست است یا خیر؟ چون من بنا ندارم از كسی نقل كنم، می‌خواهم خود عبارت را ببینم، قبول نكرد. علّامه گفت: دل ما شكست.
همین كه از كفشداری بیرون آمدم، بدون اراده متوجه كربلا شدم و وسط هفته به كربلا رفتم. از حرم حضرت عباس علیه السلام به حرم امام حسین علیه السلام آمدم. یكی از رفقای قدیمی كربلا را دیدم، ایشان گفت: شما شب‌های جمعه می‌آمدید، الآن وسط هفته آمدید، چه شده است؟ حتماً به منظور خاصی آمدید.
گفتم: دلم گرفته بود، آمدم كربلا و به كتابی نیاز دارم.
گفت: بیا به منزل ما و ناهار در خدمت باشیم. پدرم كتابخانه‌ای داشت و گفت: اگر خواستی كتاب‌ها را بفروشی مانعی ندارد، ولی یك صندوقچه كتاب داشت كه گفت: آنها را نفروش و هر چند محتاج هم شدی، این كتاب‌ها را نفروش. این لابد یك رمزی دارد، من این صندوقچه را در اختیار شما می‌گذارم و اگر كتابی كه برای شما فایده دارد پیدا كردی، بردار و استفاده كن.
علامه می‌فرمود: قبل از آنكه ناهار بخوریم، گفتم: اول صندوقچه را بیاور. صندوقچه را آورد و دیدم كه پنج كتاب در آن است، دو جلد آن، تفسیر «هل أتی» است و سه جلد دیگر هم چیزی بود كه بعد مورد نیاز ما شد. آن شخص گفت: ببر و هر وقت كارت تمام شد، بیاور.

. يادنامه علامه امين؛ص145ـ147، سخنان حجت الاسلام حكيم‌زاده با اندكی تصرف.


در محضر خوبان

زندگی جاهلی نكاتی از آيت الله جوادی آملی
آن‌كه امام زمان خود را نشناسد و با او پیوند ولایی برقرار نكند، به وصیت هیچ یك از انبیا عمل نكرده است؛ چه رسد به سفارش ذات اقدس الهی؛ و مرگ او مرگ جاهلی است و از آن جا كه مرگ عصاره زندگی است، وقتی مرگ جاهلی بود، معلوم می‌شود زندگی هم جاهلی بوده است: «كما تعیشون تموتون و كما تموتون تبعثون.» و چون زندگی او جاهلی است، همه شئون و سنن حیاتی او همانند جاهلیت سپری خواهد شد.
ممكن نیست زندگی كسی حیات معقول باشد و مرگ او مرگ جاهلی، زیرا مرگ جاهلی ثمره حیات جاهلی است و زندگی معقول، ثمره‌ای جز مرگ عقالانه ندارد. آن كه امامش را نشناسد، منتظر او نخواهد بود و منتظر مصلح واقعی نبودن نشان حیات جاهلانه است.
می‌شود كسی به ظاهر در خدمت قرآن باشد، یا در مسجد پیامبر، بلكه در جایگاه پیامبر به نماز بایستد؛ اما زندگی او جاهلانه باشد. همان‌گونه كه در خطبه فدكیه و احتجاج حضرت صدیقه كبرا و سیده زنان عالمیان، فاطمه زهراسلام الله علیهادر زمان استقرار ناحق در مستقر خلافت و ولایت در مسجد مدینه آمده است كه به این آیه استشهاد فرمود: «اَفَحُكمَ الجاهِلِیةِ یبغونَ و مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ یوقِنون» ، بنابراین اگر كسی امام زمانش را نشناسد و منتظر او نباشد، حیاتش جاهلی و به تبع، مرگش نیز جاهلی خواهد بود.
هر كه امامش را بشناسد و بداند كه او از اعمالش به اذن خدا آگاه است و بپذیرد كه امام مظهر «قائِمٌ عَلی كُلِّ نَفسٍ بِما كَسَبَت» است ، قهراً منتظر حضرتش خواهد بود؛ بدان معنی كه در عمل به خواسته‌های آن امام كه همانا دستورهای شرع است، اهتمام خواهد ورزید و از این راه به امام خود تولّی خواهد داشت و آن هنگام، زندگی و مرگ او عاقلانه خواهد بود.

. عوالي اللآلي، ج4، ص72.
. ر.ك: بحارالانوار، ج29، ص220 ـ 235؛ دلائل الامامه، ص31- 38؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابي‌آلحديد، ج16، ص250-251.
. «آيا تقاضاي تجديد حكم زمان جاهليت را دارند؟ و كدام حكم از احكام خدا براي اهل يقين نيكوتر خواهد بود.»، مائده/50.
. «كسي كه بر هر شخصي، بدان چه كرده است، مراقب است.»، رعد/33.


آخرین ویرایش
در 1394/8/18 12:53 توسط فاطمه کاظمی

شکوفه و نسیم/دوستی و دوست یابی در سیره عملی معصومین (علیهم السلام)

اشاره:

از جمله مسائلی که در اسلام بسیار مورد توجه قرار گرفته مسئله دوستی و دوست یابی است. و در سیره معصومین(علیهم السلام)، نیز سفارش بسیاری به دقت در انتخاب دوست شده است. قرآن کریم در این خصوص می فرماید: «و قَیَّضْنا لَهم قُرَناءَ فَزَیَّنوا لَهُم ما بَین ایدیهِم و ما خَلفَهم و حقَّ عَلَیهم القَولُ؛ ما برای آنان همنشینانی قرار دادیم که زشتی ها را از پیش رو و پشت سر آن ها در نظرشان آراستند و فرمان الهی درباره آن ها تحقق یافت». (فصلت/ 25)

رسول اکرم نیز در جمله ای کوتاه و رسا به حساسیت دوستی و دوست یابی اشاره کرد و می فرماید: «المرء علی دین خلیله و قرینه؛ انسان بر کیش دوست و همنشین خود است».1 این نوشتار کوتاه بر آن است تا با نگاهی گذرا به سیره عملی و رفتاری حضرات معصومین (علیهم السلام) دریچه ای به این مهم پیش چشمان مخاطبان خود بگشاید.

رابطه روحی مشترک بین دوستان

دو دوست پس از این که با یکدیگر رابطه صمیمانه دوستی برقرار نمودند کم کم نسبت به هم انس پیدا می کنند، تا آن جا که ناراحتی و غم یکی، سبب ناراحتیِ دیگری می شود. دلیل آن هم این است که رابطه دوستی، نوعی ارتباط عاطفی و روحی با یکدیگر است و این رابطه سبب می شود تا دوستان در غم و شادی هم شریک باشند و از همین روی، در مشکلات و سختی ها نیز به کمک یکدیگر بشتابند. در این باره نوشته اند روزی جابر بن یزید جعفی در محضر امام باقر (علیه السلام) نشسته بود. پس از اندکی گفتگو، در حالی که هر دو سکوت کرده بودند، ناگاه غمگین شد و آهی کشید. از امام پرسید: «گاه بدون این که اتفاق ناگواری افتاده باشد دلم می گیرد و اندوهگین می شوم به گونه ای که آثار آن در چهره من پدیدار می شود در حالی که نه مصیبتی به من رسیده و نه چیز ناراحت کننده ای برای من پیش آمده است، دلیل آن چیست؟»

امام فرمود: «آری ای جابر جعفی! پروردگار، انسان های بهشتی را از گِلی بهشتی و مبارک آفرید و از نسیم روح خویش در آن دمید. به همین دلیل است که مؤمنان با هم دیگر دوست و برادرند. بر این اساس حتی اگر در شهری دور، به دوستِ مؤمنِ انسان، آسیب و یا مصیبتی برسد روح دوستش نیز اندوهگین می شود زیرا روح های آنان به دلیل ایمان، با یک دیگر در ارتباط است، تا بدین وسیله همواره به خاطر دوستی شان از حال هم با اطلاع باشند».2

زیباییِ دوستی با خوبان

در ارتباطات عاطفی، گاه دوستی از مرحله احساسات فراتر رفته و فرد با دیدن فضایل اخلاقی دوست خود آن چنان ارتباط تنگاتنگی با او برقرار می کند که دوری او را نمی تواند تحمل نماید. این موضوع در زندگانی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نیز به چشم می خورد. در دوره ای از زندگانیِ آنان، فشارهای دشمنان به قدری زیاد می شود که همگان از آن ها بریده و جز تعداد اندکی، به دوستی با آنان ادامه نمی دهند. این موضوع در بسیاری موارد از جمله در مورد امام مجتبی (علیه السلام) در هنگام شهادت دیده می شود. نوشته اند: امام حسن (علیه السلام) در بستر شهادت آرمیده بود و حاضران در کنارش نشسته و می گریستند. ناگاه اشک او توجه حاضران را جلب کرد. یکی از حاضران که در کنارش نشسته بود. از او پرسید: ای فرزند رسول خدا! چرا شما گریه می کنید با این که فرزند پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) هستید و آن حضرت در شأن و جایگاه بلند شما بسیار سخن گفته و 25 بار با پای پیاده از مدینه تا مکه به زیارت خانه خدا رفته اید و سه مرتبه تمام مال خود را در راه خدا انفاق نموده اید و حتی کفش هایتان را به مستمندان داده اید. با این وصف دلیل گریه شما چیست؟ امام مجتبی (علیه السلام) با بغضی در گلو فرمود: به دو دلیل؛ نخست به دلیل ترس از روز رستاخیز و دوم به خاطر این که از دوستان خوبم که در این دنیا با آنان دوست شدم جدا می شوم.»3 این سخن کوتاه امام نشان می دهد که اساساً دوستی با نیکان تا چه اندازه ارزشمند است. همچنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز در این رابطه می فرماید: «فَقْدُ الأَحِبَّةِ غُربَة ؛ دوری از دوستان صمیمی به بار آورنده غربت است».4

ویژگی دوست خوب

در معارف سترگ اسلامی ما سفارش های بسیاری بر این مفهوم شده است که هر کسی لایق دوستی با مسلمان نیست. درواقع، مسلمان، بیشتر از این که به فکر ایجاد رابطه دوستی باشد می باید به ویژگی های یک دوست خوب دقت نماید تا این دوستی زمینه ساز تعالی و رشد اخلاقی او بشود نه این که او را از آخرت و عمل خیر باز دارد. مردی در محضر رسول خدا نشسته بود که سخن از دوستی و همنشینی با دوست خوب شد. بی درنگ از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پرسید: ای پیامبر خدا! دوستان خوب چه کسانی هستند؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)، کوتاه اما پرمعنا فرمود: «آن کسی که دیدارش تو را به یاد خدا بیندازد و سخنش بر دانش تو بیفزاید و رفتار او آخرت و ترس از روز جزا را به یاد تو بیندازد»5 این رهنمود کوتاه فرصت خوبی را به دست ما می دهد که بار دیگر در روابط دوستانه خود با دیگران دقیق شویم و دوستی های خود را از این منظر ببینیم که تا چه اندازه برای ما مفید بوده و ما را رشد داده است.

دوستی های ممنوع

در سفارش های ائمه معصومین (علیهم السلام) و نیز در سیره عملی ـ رفتاری آن ها توصیه هایی به چشم می خورد که به فرزندان خود رهنمود می دادند از دوستی با برخی از انسان ها بپرهیزند تا اخلاق زشت آن ها در فرزندانشان تأثیر منفی نگذارد. در این باره آمده است:

امام باقر (علیه السلام) در سنین نوجوانی به سر می برد. روزی پدرش امام سجاد (علیه السلام) او را فرا خواند و به او فرمود تا چند لحظه ای بنشیند تا امام با او سخنی بگوید. وقتی امام باقر (علیه السلام) نزد پدر نشست امام به او فرمود:

«فرزندم! با پنج نفر رابطه دوستی بر قرار مکن». امام باقر (علیه السلام) پرسید: «با چه کسانی پدر؟» امام فرمود: «نخست از دوستی با انسان دروغگو بپرهیز که او به سرابی می ماند که دور را به تو نزدیک و نزدیک را از تو دور می نمایاند. دوم با انسانی که فاسق است و از گناه باکی ندارد دوستی مکن زیرا او تو را به لقمه ای غذا، یا کمتر از آن می فروشد. سوم از دوستی با انسان بخیل بپرهیز زیرا او از کمک مالی به تو در لحظه ای که تنگ دست هستی دریغ خواهد کرد. دیگری، با انسان احمق و کم عقل، زیرا او می خواهد به تو سود برساند اما در اثر حماقت خود به تو زیان خواهد رساند و آخر دوستی با کسی، که قطع رحم کرده است زیرا پروردگار در سه جای قرآن او را لعن کرده است6 و از رحمت خود دور داشته است.7

آداب و شرایط دوستی

دوستی نیز مانند دیگر مفاهیم اخلاقی دارای ضوابط، شرایط و آداب خاصی است. چه این که دوستی تنها مسئله ای دنیایی برای پر کردن اوقات فراغت نیست و همان گونه که گذشت در روز رستاخیز از دوستی ها و همنشینی ها نیز سؤال می شود.

1ـ رعایت صداقت در دوستی

راستگویی امر مهمی در دوستی با افراد است چرا که سبب ارتقاء روحیه صداقت در فرد می شود. نوشته اند: مردی بسیار به امام مجتبی (علیه السلام) علاقه مند بود. خدمت امام آمد و از او خواست که دوست و همنشین او باشد. امام مجتبی با چهره ای گشاده به او تبسم نمود و پاسخ مثبت داد و فرمود: «من تو را به دوستیِ خود بر می گزینم اما چند شرط دارد که باید در دوستی با من رعایت نمایی». مرد گفت: «هر چه باشد می پذیرم». امام فرمود: «اگر می خواهی با من دوست باشی نباید مرا مدح نمایی زیرا من خود را بهتر از تو می شناسم؛ مبادا به من دروغ بگویی زیرا دروغ را ارزش و اعتباری نیست؛ و مبادا نزد من از کسی غیبت نمایی». مرد اندکی سکوت کرد و چون آن شرایط را در خود نمی دید به امام گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من اجازه بده تا باز گردم». امام با لبخندی فرمود: «اگر این گونه می خواهی اشکالی ندارد».8

2ـ احترام به دوست

رعایت احترام، از دیگر آداب و شرایط دوستی است. چرا که افراد، در نتیجه دوستی، نسبت به همدیگر حقوقی پیدا می کنند که باید به این حقوق احترام بگذارند. گذشته از آن، از جمله وظایفی که مسلمان دارد حفظ احترام دیگران است و چه بسا که تغییر رویه ها و اصلاحات رفتاری، به همین طریق اجرا می شود زیرا احترام، سبب هدایت دیگران می شود. امام علی (علیه السلام) روزی در بازگشت از سفر، آرام آرام به کوفه نزدیک می شد و از سفر دور خود به سوی خانه برمی گشت. اما هنوز راه زیادی تا کوفه مانده بود. در بین راه، مردی یهودی را دید که او نیز به سوی کوفه حرکت می کرد اما مقصد او اطراف و حومه کوفه بود. مرد یهودی او را نمی شناخت و نمی دانست که او امیرالمؤمنین (علیه السلام) است اما چون راهشان یکی بود با او همراه شد و با هم به راه خود ادامه دادند و در بین راه به گفت و گو پرداختند تا این که به یک دو راهی رسیدند که یکی راه به کوفه و دیگری به حومه آن می رفت. امام به جای این که راه کوفه را انتخاب نماید راه دیگر را برگزید و همچنان مرد یهودی را همراهی کرد. مرد یهودی که می دانست او می خواهد به کوفه برود از او پرسید: «مگر نگفتی که می خواهی به کوفه بروی؟» امام پاسخ داد: «آری، گفتم». مرد یهودی با تعجب پرسید: «تو که راه کوفه را می دانی پس چرا با من می آیی؟» امام فرمود: «ما در این مسیر با هم دوست شدیم و این کار برای نیکو پایان دادن به این هم سفری است چرا که انسان برای احترام، رفیق راهش را، هنگام جدایی، چند قدمی دنبال می کند و او را بدرقه می نماید. این دستور پیامبر ماست». مرد یهودی پرسید: «آیا پیامبر شما به راستی این چنین دستور داده است؟» امام فرمود: «آری» مرد یهودی به خاطر این اخلاق نیکو و رفتار پسندیده مسلمان شد.9

3ـ تداوم دوستی در سختی ها

از دیگر وظایف و آداب دوستی، تداوم بخشیدن به آن در گرفتاری ها است. آن گونه که سروده اند:

دوست آن باشد که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و درماندگی

یکی از آداب دوستی این است که وقتی کسی بیمار می شود و نیاز به توجه عاطفی بیشتری دارد دوستان به عیادتش بروند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) وقتی شنید دوستش «حارث هَمدانی» بیمار است و در بستر مرگ افتاده تصمیم گرفت به عیادت او برود. وارد خانه شد و کنار بالین حارث نشست. حارث چشمان خود را گشود و دید مولایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کنار بستر او نشسته است. امام با او احوال پرسی کرد و برای خشنودی او گفت: «ای حارث! من به تو بشارت می دهم که تو در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط و در کنار حوض کوثر و در موقع «مُقاسمه» مرا می بینی». حارث که دیگر از دنیا بریده بود پرسید: «مقاسمه چیست؟» امام فرمود: «مقاسمه، تقسیم کردن مردم با آتش است. روز قیامت، من با آتشِ جهنم، مردم را تقسیم می کنم. من به آتش می گویم: ای آتش! این دوست من است او را رها کن و این دشمن است او را بسوزان». سپس دست حارث را در دست خود گرفت و فشرد و گفت: «روزی همین طور که دست تو را گرفته ام پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نیز دست مرا گرفته بود. من از کارشکنی و دشمنی قریش به او شکایت کردم و او به من فرمود: هنگامی که قیامت برپا می شود من ریسمان خدا را می گیرم و تو ای علی! دامن مرا می گیری و شیعیان دامن تو را می گیرند». سپس سه بار به حارث فرمود: «ای حارث! در آن دنیا هر کس با آن کسی که دوست است خواهد بود و او را همراهی خواهد کرد». حارث که بسیار دوستدار امام بود از این جمله خوشحال شد و برای لحظه ای حالش بهبود یافت و نشست و گفت: «بعد از این هیچ باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا او به سوی من آید.» و اندکی بعد از دنیا رفت.10

4ـ پرهیز از تکبر و خودبزرگ بینی در دوستی

رابطه دوستی وقتی مستحکم تر می شود که فرد ببیند دوستش نه تنها به او احترام می گذارد بلکه هرگز خود را از او بالاتر ندیده و قصد فخرفروشی به او را ندارد. همچنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این باره می فرماید: «بین الاحباب تسقط الآداب؛ بین دوستان، آداب ورزی جایگاهی ندارد».11 کنایه از این که دوستان باید با هم صمیمی باشند و آدابی را که زمینه ساز دوری است کنار گذارند.

در دوره ای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آن قدر در جزیرة العرب قدرت یافته بود که مشرکان راهی نمی دیدند که به طور دوستانه خود را به پیامبر (صلی الله علیه وآله) نزدیک نمایند و دشمنی ها را کنار بگذارند. اما از سوی دیگر او را همواره با بردگان و سیاهان همراه می دیدند و شاهد اظهار دوستی پیامبر (صلی الله علیه وآله)، نسبت به آنان بودند و این مسئله، اسلام آوردن را برایشان مشکل می نمود. روزی سران مشرک قریش نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمدند و گفتند: «ای محمد! آیا تو به دوستی این بردگان خشنود شده ای و توقع داری ما به آیین تو گرایش یابیم؟ و ما از آن ها پیروی نماییم و با آن ها بر سر یک سفره بنشینیم؟ اگر تو قول بدهی که آنان را از خودت دور نمایی و ما را به عنوان دوست و همنشین خود برگزینی شاید ما نیز بپذیریم که آیین تو را به عنوان دین خود برگزینیم». پیامبر (صلی الله علیه وآله) از سخنان آنان خشمگین شد و دندان بر هم سایید و در این لحظه این آیه نازل شد:

«و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان می خوانند، در حالی که خشنودی او را می خواهند، از خود مران» (انعام/ 52)

و سپس از نزد ایشان برخاست و رفت.12

نمونه ای از یک الگوی دوستی

… نتوانست طاقت بیاورد. از جا برخاست و به سوی خانه رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) رفت. در زد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) در را باز کرد و با او سلام و احوال پرسی نمود. مرد صحابی گفت: «ای رسول خدا! من طاقت دوری از شما را ندارم. هنگامی که به خانه می روم به یاد شما می افتم و از روی دوستی و علاقه ای که به شما دارم دست از کار می کشم و به دیدارتان می آیم تا شما را از نزدیک زیارت نمایم. نمی دانم از جدایی شما چه کنم؟»

پیامبر (صلی الله علیه وآله) لبخندی زد و سر به زیر انداخت. در این لحظه این آیه بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد: «و کسانی که از خدا و رسولش اطاعت می کنند در زمره کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی می دارد (یعنی) با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگان اند و آنان چه دوستان نیکویی هستند». (نساء/ 69)

سپس پیامبر آیه را برای او تلاوت نمود و به او که مؤمنی راستین بود مژده داد که مؤمنین راستین در بهشت کنار او خواهند بود.13

گلبرگی از آفتاب

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس العلماء تزدُد حلماً؛ با بردباران همنشینی کن و حلم و بردباری خود را زیاد نما.14

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس العلماء فسعد؛ با علما همنشینی کن؛ خوشبخت می شوی.15

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس الفقراء تزدد شکراً؛ با فقرا همنشینی کن و شکرگزاری خدا را زیاد نما.16

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس الحکماء و یکمل عقلک و تشرف نفسک ینتفِ عنک جهلک؛ با حکما همنشینی کن تا عقلت کامل، نفست شریف، و جهلت دور گردد.17

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): خلطة ابناء الدنیا تشین الدین و تضعف الیقین؛ همنشینی با اهل دنیا سبب زائل شدن دین و ضعیف شدن ایمان می گردد.18

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب الهوی ترافق الملاء الاعلی؛ با عقلا و علما همنشینی کن و بر نفس غلبه نما تا همنشین ملأ اعلی گردی.19

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): صحبة الولّی اللبیب حیاة الروح؛ همنشینی دوستِ عاقل، زندگانی روح است.20

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): انّما سمّی الرفیق رفیقاً لانه یرفقک علی صلاح دینک فمن اعانک علی صلاح دینک فهو الرفیق الشفیق؛ دوست به این دلیل دوست نامیده شده که به تو در صلاح دینت نفع می رساند پس او رفیق دلسوز توست.21

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): انّما سمّی الصدیق صدیقاً لانّه یصدقک فی نفسک و معایبک فمن فعل ذلک فاستنم الیه فانّه الصدیق؛ دوست به این دلیل دوست نامیده شده که در مورد نفس و عیب هایت به تو راست می گوید. پس هر کس این کار را با تو کرد به آن آرام گیر که او دوست توست.22

پی نوشت ها:

1ـ بحارالانوار، ج 74، ص 154.

2ـ الأصول من الکافی، ج 2، ص 166، ح 2.

3ـ بحارالانوار، ج 44، ص 160.

4ـ غررالحکم، باب حبّ.

5 ـ بحارالانوار، ج 74، ص 186.

6 ـ محمد/ 22، رعد/ 25، بقره/ 27.

7ـ الأصول من الکافی، ج 2، ص 276، ح 7.

8 ـ کلمات الامام الحسن (علیه السلام)، ص 168.

9ـ الأصول من الکافی، ج 2، ص 670 ، ح 5 ؛ بحارالأنوار، ج 41، ص 53 ، ج 74، ص 157.

10ـ بحارالانوار، ج 6 ، ص 179.

11ـ همان، ج 74، ص 183.

12ـ غرر الحکم، باب حبّ.

13ـ بحارالانوار، ج 17، ص 14.

14ـ غرر/3/357.

15ـ همان/356.

16ـ همان/357.

17ـ همان/372.

18ـ غرر/453.

19ـ همان/4/204.

20ـ همان/206.

21ـ همان/3/79.

22ـ همان.

شمیم یاس - اسفند 1385، شماره 36 -

درس اخلاق

حضور قلب در نماز

شخصی خواب دید، که در صف جماعت است، و پیشنماز مسجد، پشت به قبله نماز می خواند. چون تعبیرش را پرسید، متوجه شد که امام جماعت در نماز حواسش به کم و زیادی مأمومین است (که چند نفر به او اقتدا کرده اند). اگر پیشنماز هستی مدتی قبل از نماز بیا و در سجاده بنشین که مردم و مأمومین و کم و زیادی آن ها را نبینی. خصوصاً اگر وقتی می آیی و مردم صلوات می فرستند و سلام می کنند و دست می بوسند و بلند می شوند و تو هم حواست این گونه باشد، که دیگر واویلا است.

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «لا یَقبلُ اللّه صَلوةَ عَبدٍ لا یَحضُرُ قَلبُهُ مَعَ بَدَنِهِ؛1 خداوند نماز بنده ای را که حضور قلب ندارد قبول نمی کند». همین طور بی سواد نرو در محراب، وقتی آیت الله علوی (ره) فوت نمودند پسر ایشان گفت: پنجشنبه و جمعه جای پدر نماز می خوانم ولی روزهای دیگر برای ادامه درس به قم می روم. از این کار خیلی خوشم آمد، قدیم که اصلاً پیش نماز نمی شدند. از عالمی پرسیدند شما چرا پیشنماز نمی شوی گفت: یقین ندارم که در خواب هم گناه نکنم. علامه طباطبایی (ره) اصلاً نمی گذاشتند کسی به ایشان اقتدا کند.

طلاب هم سعی کنند تا شرایط امام جماعت را در خودشان نیافتند پیشنماز نشوند. الآن هر بچه طلبه ای پیشنماز می شود. مُغنی و سیوطی می خواند می رود پیشنماز می شود. در قدیم اکثر پیشنمازها مجتهد بودند.

لطیفه ای را نقل می کنند که در جایی امام جماعتی نیامده بود، به یکی از حضار گفتند: شما پیشنماز باش. او برای فرار از پیشنماز شدن گفت: هر گناهی کرده ام به جز پیشنمازی. نکند که پیشنماز شدن ما علاوه بر این که ثوابی نصیب ما نکند بلکه بر اثر نداشتن شرایط امام جماعت و مسلط نبودن بر هوی و هوس و خدای نکرده پیروی از تمایلات نفسانی و غیره، امام جماعت شدن ما هم گناه باشد.

«پیشنماز»ی، صبح ها به مسجد نمی آمد علتش را از او پرسیدند گفت: می خواهم لااقل یک نماز را برای خدا بخوانم، نه برای مردم. زیرا امام جماعت شدن شرایطی دارد که باید به آن عمل شود مثلاً اگر مأمومین پیر یا ضعیف باشند مستحب است امام جماعت نماز را سریع بخواند و طول ندهد و همین امر باعث می شود که من نتوانم نمازم و عبادت و بندگی و راز و نیازم با خداوند را طول بدهم؛ لااقل یک نمازم را آن طور که می خواهم بخوانم.

ضرورت مطالعه برای مبلغ

اگر برای مردم صحبت می کنی یا منبری هستی مطالعه کن و علمت را زیاد کن، و بدون مطالعه بالای منبر نرو. در قدیم منبری ها عالم و مجتهد بودند، آیت الله اصطهباناتی از عراق به حاج آقای محقق خراسانی (ره) در ایران نامه نوشت که شما ماه رمضان سال گذشته آمدید حضرت یوسف (ره) را در چاه انداختید امسال بیایید درش بیاورید. ببین چقدر ملا بودند، که یک ماه رمضان تفسیر سوره یوسف گفته اند و علاوه بر این که تمام نشده بلکه تقریباً به اول داستان یعنی به چاه انداختن حضرت رسیده بودند.

علمای قدیم مقید بودند و بدون مطالعه منبر نمی رفتند. بعضی مثل آقای میرجهانی و شیخ مهدی محدث، تمام بحارالانوار را مطالعه کرده بودند. حاج شیخ جعفر خندق آبادی (ره) پیر شده بودند ولی گاهی که خدمتشان می رسیدم می دیدم مشغول مطالعه هستند و لااقل برای هر منبرشان دو ساعت مطالعه می کردند و از خصایص ایشان این بود که در مجالس زنانه منبر نمی رفتند. مانند مرحوم حاج مقدس (ره)، یک بار ایشان را دعوت کرده بودم با سختی روی پله دوم منبر، که خیلی باریک بود نشستند، و بالای منبر نرفتند مبادا که زن های پشت پرده ایشان را ببینند. الآن که زن ها می گویند تا آقا را نبینیم گریه مان نمی آید!

نکته دیگر این که هر حرفی را هم بالای منبر نزن. قدیم طلبه ها وقتی که پای منبر آقای اشراقی (ره) در قم می نشستند، ایشان می فرمود: ای شاه، پارلمانت هم خراب است، طلبه ها هم می نوشتند و می رفتند بالای منبر می گفتند. هر کس شأنی دارد، هر حرفی را که هر کسی گفت شما نباید بگویی. اگر هم حرفی را می زنی بگو این مطلب را فلان عالم فرمود یا فلان عالم نوشت. حق علما هم باید ادا شود، همین موعظه را آیت الله العظمی مرعشی (ره) به یکی از خطباء تهران فرمودند.

سخنرانی را دعوت کنید که اهل عمل باشد. واعظی از دستشویی بیرون آمد و چون عجله داشت لذا بدون وضو منبر رفت. اگر چه این عمل حرام نیست ولی همان روز بانیِ منبر که او را دید، متوجه شد که این خطیب مقید نیست که حداقل روی منبر رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) با وضو وارد شود لذا پاکت او را داد و او را جواب کرد. اگر می خواهی حرفت در مردم اثر کند باید خودت عمل کنی. در حدیث است که «إنَّ المَوعِظَةَ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ دَخلت فِی القَلبِ وَ إذا خَرَجَت مِن اللِّسانِ لَم یَتجاوَزِ الاذانَ؛2 به درستی که موعظه، هنگامی که از قلب خارج شود وارد قلب می شود و هنگامی که از زبان خارج شود (و عمل همراه آن نباشد) از گوش ها تجاوز نمی کند (و در کسی اثر ندارد)».

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «إنَّ العالِمَ اذا لَم یَعمَل بِعِلمِهِ زالَت مَوعظَتُه مِنَ القُلُوبِ کَما یَزالُ المَطَرُ عَنِ الصَّفا؛3 به درستی که عالم هنگامی که به علمش عمل نکند موعظه او از قلب ها جدا می شود همان طور که باران از روی سنگ جدا می شود».

اگر خودت را ساختی و به علمت عمل کردی می توانی در دیگران اثر بگذاری و دیگران را هم بسازی. اگر به آن چه می دانی و می گویی عمل نکنی علاوه بر این که حرفت اثری ندارد عقوبت های دیگر هم داری.4 خداوند متعال به حضرت داوود (علیه السلام) وحی کرد: «إنَّ أهوَنَ ما أنَا صانِعٌ بِعالِمٍ غَیرِ عامِلٍ بِعِلمِه مِن سَبعینَ عُقُوبَةً أن أُخرِجَ مِن قَلبِه حَلاوَةَ ذِکری؛5 همانا آسان ترین عقوبت، از آن هفتاد عقوبتی که من در نظر گرفته ام برای عالمی که به علمش عمل نمی کند، این است که شیرینی ذکر و یادم را از قلب او خارج می کنم».

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «إنَّ أهلَ النّارِ لَیَتَأَذَّوْنَ مِن ریحِ العالِمِ التّارِکِ لِعِلمه؛6 به درستی که اهل جهنم از بوی عالم بی عمل اذیت می شوند.»

و همچنین فرمودند: «شبی که مرا به معراج بردند گروهی را دیدم که لب هایشان را با قیچی های آتشین قیچی می کنند و دور می افکنند، گفتم: ای جبرئیل، این ها کیستند؟ گفت: این ها خطیب ها و واعظان امت تو هستند مردم را به خوبی ها امر می کنند و خودشان را فراموش می کنند در حالی که قرآن را تلاوت می کنند، آیا اینان تعقل نمی کنند؟»

اگر عالم به علمش عمل نکند، باعث می شود که ارادت مردم نسبت به روحانیت کم شود. در نتیجه ارادتشان به اسلام کم خواهد شد. و بر عکس اگر کسی به علمش عمل کند چه؟ امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ عَلَّمَه اللّهُ ما لَم یَعلَم؛ 8 هر کس به علمش عمل کند خداوند به او آن چه را که نمی داند یاد می دهد». و باز اگر به آنچه خدا یاد داد عمل کرد باز خدا به او یاد می دهد و همین طور در دوری بی نهایت می افتد؛ حالا اگر طالب علمی، بسم الله، به آنچه می دانی عمل کن؛ تا خدا بر معلوماتت اضافه کند.

اگر خودت را ساختی آن وقت به سراغ دیگران برو، و گرنه گرفتار شیطان می شوی. تا وارد اجتماع نشده ای خودت را درست کن. حضرت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: «مَن نَصَبَ نَفسَه لِلنّاسِ اماماً فَعَلَیه أن یَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ؛9 هر کسی خود را پیشوا و راهنمای مردم قرار دهد باید قبل از تعلیم دیگران، اول خودش را تعلیم دهد (اول خودش را بسازد)». رابطه بین خود و خدایت را درست کن خدا هم رابطه تو و مردم را درست می کند. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «مَن أصلَحَ ما بَینَه و بَین اللّهُ ما بَینَهُ و بَین النّاسِ؛10 هر کس رابطه خود و خدایش را اصلاح کند خداوند متعال هم رابطه او و مردم را درست می کند».

ساختن مردم هم دو گونه است یکی این که انسان با صحبت و موعظه مردم را تربیت کند و دیگری این که انسان اعمالش را طوری کند که برای دیگران سرمشق باشد. حضرت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: «وَ لیَکُن تَأدِیبُهُ بِسیرَتِه قَبلَ تَأدِیبُه بِلِسانِهِ؛11 قبل از این که مردم را با زبان خود تأدیب کند با رفتار خود تأدیب نماید» و باز فرمودند: «إنَّ الوَعظَ الَّذی لا یَمُجُّهُ سَمعٌ و لا یَعدِلُهُ نَفعٌ ما سَکَتَ عَنهُ لِسانُ القَولِ وَ نَطَقَ بِه لِسانُ الفِعلِ؛12 همانا موعظه ای که هیچ گوشی از آن دوری نمی کند و هیچ سودی با آن برابری نمی نماید (و تأثیر دارد) آن است که زبانِ گفتار، از آن خالی باشد و زبانِ فعل و عمل، بدان گویا باشد».

آیت الله العظمی بروجردی (ره) در آخرین جلسه درس سال، موعظه می کردند و یک بار فرمودند: آقایان! عوام مردم، دلیل و برهان بر عقاید خود ندارند جز اعمال ما، اگر ما خوب باشیم آن ها به دین علاقه مند و نسبت به عقاید خود محکم می شوند و گرنه از دین طرد و (نسبت به آن) بی علاقه خواهند شد.

آیت الله العظمی سیدمحمدکاظم یزدی (ره) یک بار در موعظه ای به طلاب و روحانیون فرمودند: کاری نکنید که گناه مرتدین در نامه عمل شما نوشته شود؛ بعد از منبر منظور ایشان را پرسیدند، فرمودند: یعنی کاری نکنید که مردم از دین زده شوند. نقل می کنند که یک روحانی آن قدر بی قید بود که به او گفتند: اگر خدا و پیغمبر و قیامتی نیست به ما بگو و خیال ما را راحت کن.13

نگاه مردم به اعمال ما روحانیون است. ما باید با اعمالمان مردم را تشویق کنیم و همیشه باید از عوام جلوتر باشیم زیرا وقتی که مردم می بینند ما به علم و گفته های خود عمل نمی کنیم، دل سرد می شوند؛ مثلاً اگر ما نماز شب بخوانیم، آن ها اول اذان، نماز صبح می خوانند اگر ما اول اذان، بلند شویم و نماز صبح بخوانیم، آن ها نیم ساعت به طلوع آفتاب بیدار می شوند و اگر ما نیم ساعت به طلوع آفتاب بلند شویم آن ها نماز صبحشان قضا می شود و اگر نماز صبح ما قضا شود آن ها نسبت به دین سهل انگار خواهند شد، مگر عده ای خاص که اگر همه روحانیت هم، بر فرض، وظایف خود را انجام ندهند آن ها به وظایف خود عمل خواهند نمود.

بعد از این که خودت را درست کردی و علم را با عمل همراه کردی و مردم را با عمل تربیت کردی نوبت می رسد به تربیت زبانی.14

شخصی چندین سال درس خوانده بود و ملا شده بود ولی هیچ صحبت نمی کرد و علمش را بروز نمی داد. شخصی از او پرسید: ببخشید احتکار مال چه حکمی دارد؟ گفت: حرام است، سپس پرسید: احتکار علم چه حکمی دارد؟ و با این سؤال آن عالم را بیدار کرد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «کاتِمُ العِلمِ یَلعَنُه کُلُّ شَیی ءٍ، حَتّی الحُوتُ فِی البَحرِ و الطَّیرُ فی السَّماءِ؛15 پنهان کننده علم را، همه چیز لعنت می کند حتی ماهی در دریا و پرنده در آسمان». و همچنین امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: «إنَّ العالِمَ الکاتِمَ عِلمَهُ یُبعَثُ أنتنَ أهلِ القِیامَةِ ریحاً؛ همانا عالمی که علم و دانش خود را مخفی نگه دارد، در روز قیامت با بدترین بوها مبعوث می شود».16

اگر چیزی می دانی، علمی داری، تخصصی داری، برای مردم بگو. در حدیث است که حضرت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: «زَکوةُ العِلمِ نَشرُهُ؛17 زکات علم نشر دادن آن است». احادیثی که می نویسی یا می خوانی و یا می شنوی، آن ها را نشر بده و برای دوستانت بگو. حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: «زَکوةُ العِلمِ بَذلُهُ لِمُستَحَقِّهِ؛18 زکات علم بخشش آن به شخصی لایق و مستحق است». و اگر آن چه را که از تو پرسیدند، جوابش را نمی دانی؛ مثل شیر بگو نمی دانم و خجالت نکش.19

یک بار از حضرت امام خمینی (ره) پرسیدم: زن از زمین ارث نمی برد، بلکه از هوایی پول ارث می برد، بفرمایید این آپارتمان های وسط زمین و هوا، چه حکمی دارد؟ ایشان صریحاً فرمودند: نمی دانم.

یک بار هم از آیت الله العظمی سیداحمد خوانساری (ره) پرسیدم: حُجاج در حج وقتی از زیر پُل ها عبور می کنند، سایه پُل روی سر آن ها می افتد آیا اشکال دارد؟ ایشان بدون خجالت فرمودند: نمی دانم. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: لا أَدری نِصفُ العِلمِ.20

یک روز یکی از شاگردانم گفت: من عالِمی کامل هستم زیرا هم فرزند عالم هستم و؛ وَلَدُ العالِم نِصفُ العالِم21 و هم لاأدری می گویم، پس من کل علم را دارا هستم.

غرض این که علمت را پنهان مکن. باید برای مردم صحبت کنی و مردم را موعظه کنی و بسازی.22 از همین اول طلبگی سعی کنید صحبت کنید تا رویتان باز شود و بتوانید در آینده خوب صحبت کنید. لطیفه ای را نقل می کنند که عالمی به نجف اشرف رفت و پس از سال ها به شهر خود بازگشت ولی منبر رفتن بلد نبود. مردم از او خواستند که منبر برود. همه در مسجد جمع شدند. وقتی عالم بالای منبر قرار گرفت، هل شد و سرش گیج رفته و چشمش سیاهی رفت و گفت چرا برق ها را خاموش کردید و این سؤال را تکرار می کرد و همچنان نشسته بود. شخصی از پایین منبر و به آهستگی گفت: اگر مطالب را فراموش کرده ای پایین آمدن را که یادت نرفته است!

یکی دیگر هم به منبر رفت و او هم بر اثر هُل شدن گفت: خداوند (صلی الله علیه وآله) به پیغمبر تبارک و تعالی عرض کرد!

لذا شما از اول طلبگی تمرین صحبت کنید تا مسلط شوید و در آینده بتوانید تبلیغ دین نمایید. تبلیغ دین خیلی مهم است. قدیم در هر دهاتی یک مجتهد بود، الآن در بعضی جاها مردم یک روحانی ساده هم ندارند.

پی نوشت ها:

1ـ بحار، ج 84 ، ص 242.

2ـ لآلی الاخبار، ج 2، ص 278.

3ـ بحار، ج 2، ص 39.

4ـ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: یا ابن مسعود: من تَعَلَّم العلمَ وَ لَم یَعمَل بِما فِیهِ حَشَرَه اللّه یَومَ القِیامَةِ أعمی؛ ای پسر مسعود، هر کس دانش فرا گیرد و به آن عمل نکند خداوند او را در روز قیامت نابینا محشور می کند. (بحارالانوار، ج 77، ص 102). و همچنین حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: یا حفص: یَغفَرُ لِلجاهِلِ سَبعُونَ ذَنباً قبلَ أَن یُغفَرَ لِلعالِمِ ذَنبٌ واحِدٌ. ای حفص، هفتاد گناه از نادان آمرزیده می شود قبل از آن که یک گناه از عالم آمرزیده شود. (اصول کافی، ج 1، ص 59، المحجة البیضاء، ج 1، ص 129)

5 ـ بحار، ج 2، ص 32.

6 ـ همان، ص 34.

7ـ وسائل، ج 11، ص 420.

8 ـ بحار، ج 78، ص 189.

9ـ همان.

10ـ نهج البلاغه، حکمت 70، صفحه 1117.

11ـ همان، حکمت 86 ، و بحار، ج 71، ص 367.

12ـ همان، حکمت 70، ص 1117.

13ـ غرر الحکم، ج 1، ص 232.

14ـ حضرت عیسی (علیه السلام) فرمودند: مثل علماء السُّوءِ، مَثَلُ صَخرَةٍ وَقَعَت علی فَمَّ النَّهرِ، لا هِیَ تَشرَبُ الماءَ وَ لا هِیَ تَترُکُ الماءَ یَخلُصُ اِلَی الزَّرعِ. مثل علما و دانشمندان بد همانند سنگ بزرگی است که بر دهانه نهر قرار می گیرد، که نه خود آب می آشامد و نه آب را به کشتزار رها می کند. (مجموعه ورام، ج 1، ص84)

15ـ حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمودند: کُونُوا دُعاةً للنّاسِ بِغیرِ أَلسِنَتِکُم، لِیَرَو مِنکُمُ الورع و الاجتهادَ و الصلوةَ و الخَیرَ فَإنَّ ذلکَ داعِیَةٌ ؛ مردم را به وسیله غیر زبان خود دعوت کنید، تا مردم، پرهیزگاری و تلاش و نماز و نیکی شما را ببینند این ها خود، دعوت کننده هستند. (بحار ج 70، ص 303، و مجموعه ورام، ج 1، ص 12)

16ـ کنز العمال، 28997.

17ـ میزان الحکمة، ج 8، ص 3958.

18ـ غرر الحکم، ص 424.

19ـ همان، ص 425.

20ـ حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند: لا یَستَحِیَنَّ أحدٌ مِنکم اذا سُئِلَ عَمّا لا یَعلَمُ أن یَقُول لا أعلَمُ. هر گاه یکی از شما از او چیزی پرسیده شد که نمی دانست نباید خجالت بکشد (بلکه فوراً) بگوید نمی دانم. (غرر الحکم ص 805 و نهج البلاغه (فیض) حکمت 79، ص 1123)

19ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 246 و ج 18، ص 108.

20ـ برای جمله فوق (ولد العالم نصف العالم) سند حدیثی یا روایتی یافت نشد.

21ـ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: یَجِبُ لِلمؤمِنِ عَلَی المُؤمِنِ أن یُناصِحَهُ؛ واجب است بر مؤمن که برادر مؤمن خود را نصیحت و موعظه نماید. (وسائل الشیعه، ج 11، ص 594)

و همچنین حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: نِعمَ العَطِیَّةُ وَ نِعمَ الهَدِیَّةُ المُوعِظَةُ ؛ خوب هدیه و خوب بخششی است، موعظه کردن.

(انوار الهدایه، ص 2)

و همچنین حضرت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: نِعمَ الهَدیَّةُ، المَوعِظَةُ؛ خوب هدیه ای است، موعظه کردن. (غرر الحکم، ص 770)

شمیم یاس - اسفند 1385، شماره 36 - 

حجاب و قانونمندی روابط زن و مرد در روایات اسلامی

در روایات اسلامی، ضرورت پوشش زن مورد تأکید قرار گرفته است. ضمن اشاره به این روایات، به برخی از عناوینی که در این روایات درباره نحوه ارتباط زن و مرد با یکدیگر است و در راستای اهداف حجاب قرار دارد، اشاره می شود:

کیفیت پوشش زن در کلام معصومین

در این قسمت، روایاتی که در ذیل آیات حجاب وارد شده و نیز روایاتی که زنان را امر به پوشش می کند، می آید:

فضیل بن یسار گوید: از امام صادق (علیه السلام) سوءال کردم، آیا آرنج های دست زن، بخشی از زینت اوست که خداوند در قرآن فرموده: زنان زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان؟ فرمود: بله و تمام بدن زن غیر از صورت و دست ها تا مچ، از زینت او محسوب می شود (که باید از نامحرم پوشیده شود) (فروع کافی، ج 5، ص 520).

امام صادق(علیه السلام)می فرماید: بر دختری که به سن بلوغ می رسد، روزه و حجاب واجب است (وسایل الشیعه، ج 4، ص 409).

در روایتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درباره عذاب زنان گناهکار در روز قیامت می فرماید: …اما زنی که به موی سرش آویزان بود به این دلیل بود که مویش را از نامحرم نمی پوشاند(بحارالانوار، ج 100، ص 247).

امام صادق(علیه السلام)فرمود: برای زن مسلمان صحیح نیست روسری و پیراهنش به گونه ای باشد که او را نپوشاند (مستدرک الوسائل، ج 14، ص 255).

امام علی(علیه السلام)فرمود: به راستی که زن، شادی بخش زندگی است، هر کس که او را به همسری گرفت باید بپوشاندش (غرر الحکم، حدیث 16637).

عایشه گوید: روزی اسماء دختر ابوبکر در حالی که لباس های نازکی بر تن داشت، نزد رسول خدا آمد. آن حضرت روی از او برگرداند و فرمود: ای اسماء، وقتی دختر به سن بلوغ رسید نباید از بدن او جز این و این (در حالی که به صورت و دستش تا مچ اشاره می کرد) دیده شود (سنن ابی داود، ج 4، ص 87).

نگاه به نامحرم

برخی روایات، افراد را از نگاه های شهوانی به غیر همسر نهی می کند:

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که می فرمودند: نگاه شهوانی به نامحرم تیری از تیرهای مسموم شیطان است، و چه بسا لحظه ای نگاه، باعث حسرتی طولانی می شود (فروع کافی، ج5، ص 599).

در روایت دیگری آمده: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) زنان را از نگاه کردن به مردان نهی کرد (مستدرک الوسایل، ج14، ص289).

ام سلمه گوید: من و میمونه نزد رسول خدا بودیم که ابن امّ مکتوم نابینا بر ما وارد شد؛ و این جریان بعد از واجب شدن حجاب بود. ایشان به ما فرمود: خود را از او پنهان کنید. گفتیم: ای رسول خدا، او نابیناست و ما را نمی بیند. فرمود: آیا شما هم نابینا هستید و او را نمی بینید؟(وسایل الشیعه، ج 20، ص 222).

در روایت دیگری آمده است: روزی در محضر رسول خدا در بقیع، زنی از روی مرکب به زمین افتاد؛ حضرت برای این که نگاهش به بدن او نیفتد رویش را به طرف دیگر برگرداند. اصحاب گفتند: ای رسول خدا آن زن شلوار دارد (و پاهایش پوشیده است). حضرت سه مرتبه فرمود: خدایا زنانی را که شلوار به تن می کنند بیامرز؛ ای مردم شلوار بپوشید که بهتر شما را می پوشاند و زنانتان را وقتی از خانه خارج می شوند به وسیله پوشش شلوار از دید نامحرم حفظ کنید (مستدرک الوسایل، ج 3، ص 244).

آرایش کردن زن برای نامحرم

روایات، آرایش و زینت کردن زن برای مردان بیگانه را حرام می داند:

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) زنان را از آرایش برای غیر شوهرشان نهی می کرد و می فرمود: هر کس چنین کند، خداوند حق دارد او را به آتش جهنم بسوزاند (منبع پیشین، ج 14، ص 280).

در روایتی، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درباره عذاب زنان گناهکار در روز قیامت می فرماید: … اما زنی که گوشت بدن خود را می خورد، به این خاطر بود که بدنش را برای نامحرم آرایش می کرد (بحارالانوار، ج 100، ص 247).

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) به زنی به نام حولاء فرمود: ای حولاء، زینت و آرایش خود را به غیر همسرت نشان نده (مستدرک الوسایل، ج 14، ص 242).

لباس هایی که برای زنان ممنوع است

روایات، پوشیدن لباس های مهیّج و فتنه انگیز را ممنوع می کند:

امام علی(علیه السلام)فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) زن را از پوشیدن لباسی که او را مشهور و انگشت نما کند و از زینت کردن به زیورآلاتی که صدا ایجاد می کند (و سبب جلب توجه نامحرم می شود)، نهی کرد (منبع پیشین).

حکم بن مسکین گوید: سعیده و منّه خواهران محمدبن ابی عمیر برای من نقل کردند که ما بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدیم و پرسیدیم: آیا جایز است زن به زیارت برادر مسلمانش برود؟ فرمود: بله . پرسیدیم آیا می تواند با او مصافحه کند؟ فرمود: از زیر لباس مانعی ندارد.(در این هنگام) یکی از آنها گفت: این خواهر من به زیارت برادران مسلمانش می رود؛ امام (به او) فرمود: وقتی به زیارت برادر مسلمانت می روی لباس رنگارنگ (و جذّاب) نپوش (فروع کافی، ج 5، ص 526).

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله)فرمودند: حکایت زنی که دامن کشان و آمیخته به زینت، در بیرون خانه رفت و آمد می کند، چون ظلمتی است در روز قیامت که از خود نور ندارد (نهج الفصاحة، حدیث 2721).

و نیز پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) در روایتی فرمود: هرکس به همسرش اجازه دهد که با لباس های نازک و مهیّج در بین انظار حاضر شود، خداوند او را به آتش جهنم می افکند (بحارالانوار، ج100، ص242).

دست دادن (مصافحه) با نامحرم

روایات، لمس بدن زن نامحرم را جایز نمی داند که ما برای نمونه به یک روایت اکتفا می کنیم:

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: هر کس با زن نامحرمی دست بدهد، روز قیامت دست بسته می آید سپس به آتش افکنده می شود (وسایل الشیعه، ج20، ص198).

اهل بیت(علیهم السلام)، الگوی حجاب

برخی روایات اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان الگوی عملی رعایت حجاب معرفی می کند و نشان می دهد که آنان توجه زیادی به این موضوع داشته اند:

عبدالله بن حسن به اسناد خود از پدران معصومش(علیهم السلام) روایت کرده است زمانی که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند از رسیدن فدک به حضرت فاطمه (علیهاالسلام) مانع شوند و این خبر به آن حضرت رسید، مقنعه بر سر پیچیدند (و محکم بستند) و چادر خود را بر تن کردند و همراه جماعتی از زنان خویشاوند و یاران خود آمدند، در حالی که (بر اثر بلندی چادر) بر پایین و ذیل آن پا می گذاشتند (مجمع البیان، ج 1، ص 253).

امام صادق از پدرش روایت می کند (روزی) مرد نابینایی از فاطمه (علیهاالسلام) اجازه خواست تا بر او وارد شود. پس فاطمه خود را از او پنهان کرد. پیامبر از او پرسید: چرا خود را از او پنهان می کنی در حالی که او تو را نمی بیند؟ فاطمه گفت: اگر چه او مرا نمی بیند، ولی من او را می بینم و او می تواند بوی مرا استشمام کند. پیامبر فرمود: گواهی می دهم که تو پاره تن من هستی (مستدرک الوسایل، ج 14، ص 189).

در روایتی ابن عباس گوید: بعد از نزول آیه 53 احزاب که به مردان دستور می داد با زنان پیامبر از پشت پرده صحبت کنند، علی (علیه السلام) به منزل ام سلمه برای دیدار رسول خدا رفت و دقّ الباب کرد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) کوبنده در را شناخت، ولی ام سلمه او را نشناخت. پیامبر به همسرش فرمود: برو و در را باز کن. ام سلمه گفت: مگر چه کسی پشت در است که من باید در را برای او باز کنم، مگر دیروز آیه نازل نشد که با زنان پیامبر از پشت پرده صحبت کنید؟ آیا من باید با محاسن و زیبایی هایم جلوی او ظاهر شوم؟ رسول خدا از این سخن ناراحت شد و فرمود: هر کس دستور پیامبر را اطاعت کند دستور خدا را اطاعت کرده است، بلند شو و در را باز کن، همانا پشت در، مردی است که نه نادان است ونه سبک مغز و نه عجول، خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر هم او را دوست دارند، هرگز در را باز نمی کند مگر آن که تو آن قدر از او دور شوی که صدای پایت شنیده نشود. ام سلمه به طرف در آمد در حالی که سخنان پیامبر را درباره حضرت علی تکرار می کرد و در را باز کرد. پس امام(علیه السلام) آن قدر در آن جا مکث کرد تا این که ام سلمه از کنار در دور شد و وارد اتاقش گردید. سپس امام وارد شد و بر رسول خدا سلام کرد. آنگاه ام سلمه او را شناخت (تفسیر البرهان، ج6، ص299).

استعمال بوی خوش برای زن

روایات، استفاده زن از عطر و بوی خوش را در حضور نامحرم ممنوع می کند:

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله)فرمودند: وقتی زنی برای کسی جز شوهر خود، بوی خوش به کار ببرد، مستحق آتش جهنم و سرزنش است (منبع پیشین، ص 36).

در حدیث دیگری فرمود: اگر زنی خود را معطر کند، پس بر نامحرمان بگذرد تا بوی او را دریابند، زناکار است (منبع پیشین، ص 34).

همچنین فرمود: هر زنی خود را معطر کند و از خانه خارج شود، مشمول لعنت الهی است تا وقتی به خانه برگردد (فروع کافی، ج 5، ص 518)

قرار گرفتن با نامحرم در جای خلوت

روایات از خلوت کردن زن و مرد بیگانه با هم نهی می کند:

رسول خدا (صلی الله علیه وآله)فرمود: هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد شب را در جایی نمی گذراند که صدای تنفس زن نامحرم به گوشش برسد (وسایل الشیعه، ج 20، ص 185).

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: از گفتگو با زنان بپرهیزید که هر وقت مردی با زنی خلوت کند، قصد او کند (نهج الفصاحه، ص202، حدیث1004).

امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از زنان بیعت گرفت که هرگز با مردان بیگانه خلوت نکنند (فروع کافی، ج5، ص519).

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) در ضمن حدیثی طولانی، به زنی به نام حولاء فرمود: ای حولاء بر زن حلال نیست پسری را که به حد بلوغ رسیده به منزلش بیاورد و چشمش محو تماشای او شود و نیز خود را در معرض دید او قرار دهد و همراه او غذا بخورد و بیاشامد، مگر آن که آن پسر بر او محرم باشد و همسرش هم حاضر باشد (مستدرک الوسایل، ج 14، ص 242).

شوخی کردن با نامحرم

روایات از شوخی های زننده و سخنان و ملاقات های غیرضروری زن و مرد نامحرم نهی می کند:

هر کس با زنی غیر همسر خود شوخی زننده کند خداوند (در قیامت) او را در برابر هر کلمه ای که در دنیا با آن زن سخن گفته، هزار سال زندان می کند (وسایل الشیعه، ج 20، ص 198).

حد سخن گفتن و ارتباط با نامحرم

در روایتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) زنان را نهی فرمود از این که در حضور نامحرم بیشتر از پنج کلمه (یا جمله) درباره مسائل ضروری سخن بگویند (بحارالانوار،ج 100، ص 243).

همچنین در روایت دیگری آمده است: ابوبصیر گوید: در کوفه برای زنی قرآن می خواندم، روزی با او مختصری شوخی و مزاح کردم؛ پس از مدتی که خدمت امام باقر (علیه السلام) رسیدم مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: هر کس در خلوت مرتکب گناه شود خدا به او نظر رحمت نمی کند. (سپس فرمود:) به آن زن چه گفتی؟ من از خجالت صورتم را پوشاندم و توبه کردم. پس فرمود: دیگر چنین کاری را تکرار نکن. (بحارالانوار، ج 46، ص 247).

امام علی(علیه السلام)فرمود: هر کس با دختران و پسران جوان شوخی کند (وبگو و بخند داشته باشد)، قطعاً به زنا دچار می شود (مستدرک الوسایل، ج 14، ص 331).

امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بر تمام زنان سلام می کرد و آنان به سلام او پاسخ می دادند و امیرالموءمنین(علیه السلام) نیز بر زنان سلام می کرد ولی دوست نداشت بر زنان جوان سلام کند و می فرمود: می ترسم صدای آنان مرا خوش آید و ضرری که از این جهت بر من وارد می شود، بیش از ثوابی باشد که از سلام کردن به آنان می طلبم (فروع کافی، ج2، ص 648).

امیرالموءمنین (علیه السلام)فرمود: بر زنان سلام نکنید و آنان را به غذا خوردن با خود دعوت نکنید (منبع پیشین، ج5، ص534).

امام علی(علیه السلام)فرمود: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) زنان را از بلند صحبت کردن نهی می کرد مگر آن که ناچار باشند؛ و نیز مردان را از سلام کردن بر آنان نهی می نمود (مستدرک الوسایل، ج14، ص280).

همانند شدن زن و مرد به یکدیگر

برخی روایات، زن را و مرد را از شبیه شدن به یکدیگر نهی می کند، مثل:

جابر بن یزید جعفی گوید: از امام محمد باقر(علیه السلام) شنیدم که بارها می فرمود: برای زن جایز نیست که خود را (در پوشش) شبیه مردان کند، زیرا رسول خدا لعنت کرده است مردانی که خود را شبیه زنان می کنند و زنانی که خود را شکل مردان در می آورند (منبع پیشین، ج3، ص246).

در روایت دیگری پیامبر فرمود: خدا زنان مردنما را لعنت کند (سنن ابی داود، حدیث 4099).

تشویق به حیا و عفت

روایات، افراد را به داشتن عفت و حیا و غیرت تشویق می کند:

امام باقر (علیه السلام) فرمود: بهترین زنان شما کسانی اند که وقتی با شوهران شان خلوت می کنند و لباس خود را در می آورند، در انجام رفتارهای جنسی خجالت نکشند، ولی وقتی در حضور دیگران اند، لباس و پوشش دارند و با حیا هستند. (تهذیب الاحکام، ج7، ص 399).

امام علی (علیه السلام) به اهل عراق فرمود: ای اهل عراق، به من خبر رسیده که زنان شما در کوچه و خیابان به مردان تنه می زنند، آیا حیا نمی کنید؟ آیا نسبت به زنانتان غیرت ندارید که به بازارها می روند و مزاحم مردان می شوند؟ خدا لعنت کند مردی را که غیرت ندارد (وسایل الشیعه، ج 20، ص 235).

رسول خدا (صلی الله علیه وآله)هفت نفر را لعنت کرد که یکی از آنها مردی است که نسبت به پوشش و عفت همسرش بی توجه است (مستدرک الوسایل، ج 14، ص 291)

پیامبر خدا به امیرالموءمنین فرمود: ای علی هر مردی از زنش اطاعت کند، خداوند او را به «صورت» داخل جهنم می اندازد. امام علی(علیه السلام) عرض کرد: در چه چیزی از زنش اطاعت کند؟ فرمود: به او اجازه دهد به جاهای نامناسب برود ودر حضور نامحرمان لباس های نازک و بدن نما بپوشد (بحارالانوار، ج 100، ص 242).

اختلاط با نامحرم

در روایات، از رفت و آمد زن، خصوصاً زن جوان در جاهای شلوغ و در انظار مردان بیگانه و نیز از اختلاط با نامحرم، نهی می کند، هر چند به بهانه عبادت باشد:

از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) رسیده که ایشان زنان را از رفت و آمد در وسط کوچه نهی می کردند و می فرمودند زنان هنگام راه رفتن از وسط کوچه راه نروند (بلکه از کنار آن راه بروند) (مستدرک الوسایل، ج 14، ص280).

امام صادق (علیه السلام) فرمود: بر زن جوان سزاوار نیست به تشییع جنازه رود و بر آن نماز بگزارد ، مگر آن که زنی مسن و پیر باشد (منبع پیشین، ج3، ص 243).

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: بهترین مسجد زنان کنج خانه آنهاست (علل الشرایع، ج 1، ص 374).

امام صادق فرمود: بر زنان جایز نیست صدای خود را به لبیک بلند کنند و حجرالاسود را استلام نمایند به خانه کعبه وارد شوند و در سعی بین صفا و مروه، هروله (دویدن) کنند (فروع کافی، ج4، ص405).

فسادانگیز بودن بدحجابی

روایاتی که بدحجابی و رعایت نکردن حریم بین زن مرد را سبب فساد اخلاق می داند:

پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: زن اندامی شهوت انگیز دارد که خانه اش پوشش آن است؛ اگر خود را نپوشاند همین که از خانه خارج شد، شیطان او را احاطه می کند (مجموعه ورّام، ج2، ص 119).

امام رضا (علیه السلام) فرمود: نگاه کردن به موی سر زنان چه شوهردار و چه بی شوهر حرام است، زیرا سبب برانگیخته شدن غریزه شهوت مردان می شود و این برانگیختگی آنان را به فساد و انجام کارهای حرام و نازیبا می کشاند؛ هم چنان که نگاه کردن به قسمت های دیگر بدن زن نیز همین حکم را دارد (بحارالانوار، ج 101، ص 34).

 شمیم یاس - اسفند 1385، شماره 36 -

نقش غیرت مداری در سلامت فرد و اجتماع

بازخوانی ضرورت عفاف و حجاب

حیا و حجاب زن، تدبیری است که زن با نوعی الهام، برای گران بها کردن خود و حفظ موقعیتش در برابر مردان به کار می برد؛ زیرا زن با هوش فطری و حس ویژه خود، دریافته است که با عفت و حجاب، بهتر می تواند مرد را مجذوب خود کند و هر چه متین تر و با وقارتر باشد، بر احترامش افزوده می شود. در حقیقت بی حجابی نوعی حرکت بر خلاف فطرت و تمایلات و خواسته های بانوان است.

اساسا هنگامی که جامعه، زن را برهنه بخواهد، طبیعی است که روز به روز تقاضای آرایش و خودنمایی، بیشتر می شود. وقتی زن از طریق جاذبه جنسی اش، وسیله تبلیغ کالاها، دکور اتاق های انتظار و عاملی برای جلب جهانگردان و سیّاحان و مانند این ها قرار گیرد، شخصیت او به حد عروسک یا یک کالای بی ارزش سقوط می کند و ارزش های والای انسانی او بکلّی به دست فراموشی سپرده می شود. تنها افتخار این زن، جوانی و زیبایی و خودنمایی اش است که رفته رفته آن هم از بین می رود و سرانجام به انسانی سرخورده و افسرده تبدیل خواهد شد.

در جامعه ای که چنین رویکردی وجود دارد چگونه زن می تواند با ویژگی های اخلاقی، آگاهی و توانایی اش به مقام والایی برسد و الگوی مناسبی برای دیگر بانوان شود؟! دردآور است که در کشورهای غربی و غربزده بیشترین شهرت و آوازه، پول و موقعیت برای زنان آلوده و بی بندوباری است که به نام هنرمند و هنرپیشه معروف شده اند و به هر جا قدم می نهند، مورد استقبال هوس پیشگان قرار می گیرند.

در کشور اسلامی ما، آنگاه که نور انقلاب اسلامی تابیده شد، زن از ابتذال پیش گفته به در آمد و شخصیت خویش را بازیافت. حجاب را برازنده خود ساخت و در تمام صحنه های اجتماعی حتی در صحنه های جنگ با همان حجاب اسلامی ظاهر شد و نقشی سازنده ایفا نمود. اما امروزه افرادی که فرهنگ اسلامی را درک نکرده اند با عناوین و تدبیرهای مختلف می خواهند دوباره زنان را از منزلت و ارزش والای دینی خود دور کنند و از مقام و منزلت آنان بکاهند. این افراد می کوشند تا با تولید و عرضه اجناس به شکل های مختلف و ترویج فرهنگ مصرفی، که ارمغان غرب است، زنان را بفریبند و نیازهای کاذبی را که خود به آن دامن زده اند، پاسخگو باشند؛ در حالی که حجاب، نشان دهنده استقلال در فرهنگ مذهبی و ملی ماست؛ نشانگر حیا و پاکی روح و روان زن است؛ ارزش زنان را بالا می برد و نشانه عفاف و نوعی مصونیت است.

دختران و زنان با حجاب، از لحاظ روحی و اخلاقی سالم ترند. حجاب باعث می شود زن، لطافت و طبیعت خود را حفظ کند و مانند گلی شود که در دسترس همگان نیست و زود پژمرده نمی شود. زن با حجاب چون کم تر دیده می شود، محبوب است و هر چه محبوب باشد، مطلوب است.

وظیفه مسلمانان در پاسداری از زنان و دختران

دشمنان اسلام می کوشند تا زنان و دختران را از حریم عفاف و جاده سلامت به در آورده و مورد سوء استفاده قرار دهند. در مقابل، مسلمانان نیز وظایفی دارند و سکوت و بی توجهی در برابر این توطئه خانمان سوز، پسندیده نیست.

قرآن مجید به مؤمنان می آموزد:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُوءْمَرُونَ؛2 ای کسانی که به خدا و رسولش ایمان آورده اید! خود و خانواده تان را از آتش دوزخی که مردم و سنگ ها، هیزم و آتش آن اند، حفظ کنید که مأموران آتش، فرشتگانی بسیار سخت دل اند که هرگز نافرمانی خدا نمی کنند و آنچه به آن ها گفته می شود، فورا انجام می دهند».

همچنین در آیه شریفه دیگری آمده است که در روز قیامت وقتی انسان های ظالم را به طرف جهنم می برند، آن ها با حالت ترس و ذلّت با گوشه چشم بر آتش دوزخ می نگرند و در آن حال، مؤمنان خطاب به ظالمان می گویند: «إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛3 آری زیانکاران کسانی هستند که خود و خانواده شان در امروز که قیامت است ضرر کرده اند».

این آیات و توصیه های معصومین به ما گوشزد می کند که انسان علاوه بر آن که مسئول اعمال خویش است، باید در همه حال از کسانی که وابسته به او هستند (همچون زن، دختر، خواهر، فرزند، برادر و…) نیز مواظبت کند تا آنان را از کجروی و گناه باز دارد. در این راه، باید آنان را مورد کنترل قرار دهد و از برآوردن خواسته های نابجای آنان پرهیز کند. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: کسی که از زنش اطاعت نماید، خداوند او را به صورت، در آتش می اندازد. پرسیده شد: آن اطاعت چیست؟ فرمود: این که زن درخواست رفتن به حمام ها و عروسی ها و مراسم عید و جشن ها و نوحه سرایی ها و یا پوشیدن لباس های نازک و بدن نما را داشته باشد و شوهر از او اطاعت کند».4

در نتیجه این سهل انگاری ها و بی توجهی ها در مهمانی ها، جشن ها و صحنه های اجتماعی، با آشکار شدن زینت و زیبایی زنان، نگاه های شهوت انگیز متوجه آنان می شود و حوادث ناگواری رخ می دهد.

غیرت مداری در روایات و سیره معصومین(علیهم السلام)

امام صادق(علیه السلام) به نقل از حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

ای اهل عراق! با خبر شدم که زنان شما در راه، با مردان برخورد می کنند؛ آیا حیا و شرم نمی کنید؟! مرحوم کلینی می گوید: در حدیث دیگری آمده است که حضرت فرمود: آیا حیا نمی کنید و به غیرت نمی آیید که زنانتان به طرف فروشگاه ها بیرون می روند و با افراد بی ایمان و لاابالی برخورد می کنند؟!5

همچنین در نامه 31 نهج البلاغه از کلمات حضرت امیر استفاده می شود که هر چه زن کم تر از منزل خارج شود، از جهات مختلف برای او و همسرش بهتر خواهد بود. البته اگر کار ضروری و لازمی برای او پیش آید و خارج شود، باید حجاب را کاملاً رعایت کند و از هر گونه حرکت ناشایستی دوری کند. اسلام، با حضور محجبانه زنان در اجتماع مخالفتی ندارد و منافاتی بین کار زن و حجاب و مستور بودنش نمی بیند. او می تواند در بیرون از خانه کار کند ولی باید مسائل شرعی را رعایت کند. هم چنان که حضرت امام(ره) بارها فرمودند که اگر شئون و مسائل شرعیه رعایت شود، خدمت و کار زن در جامعه مانعی ندارد.

صفت غیرت در انسان، مانند پاسبانی است که موجب ثبات خانواده می گردد و غیرتمند با تعصب و حمیت و حفظ نوامیس خود، جلوی انحراف های احتمالی را خواهد گرفت. انسان غیور نه تنها نسبت به خانواده خود بلکه نسبت به ناموس دیگران نیز حساس است؛ زیرا وظیفه حراست و پاسبانی را منحصر در اهل و عیال خود نمی داند بلکه در سطحی گسترده تر در اجتماع و حتی در سراسر جهان خود را مسئول می داند. او آفریده خالقی است که غیور مطلق است؛ چنان که در روایتی، به غیرت الهی اشاره شده است:

«خداوند غیرتمند است و هر انسان غیرتمندی را هم دوست دارد و چون غیور است، گناهان زشت را، چه آشکار و چه پنهانش، حرام کرده است».6

در برابر، کسانی که غیرتمند نیستند ذلیل و خوار خواهند شد؛ چنان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید:

«خدا، بینیِ مؤمن و مسلمانی را که غیرت نداشته باشد، به خاک ذلّت می مالد.»7

غیرت مداری در سیره انبیا و امامان معصوم، به وضوح دیده می شود. پیامبر گرامی اسلام با تأیید غیرتمداری حضرت ابراهیم، خود را غیرتمندتر می دانند و با یادآوری آثار زیانبار بی غیرتی، از همگان می خواهند که از ایشان پیروی کنند:

«کان ابراهیمُ علیه السلام ابی غیورا و انا اغیرُ منه و ارغم الله انف من لا یغار من المؤمنین؛8 پدرم ابراهیم مرد غیرتمندی بود، ولی من غیرتمندترم و خداوند، بینیِ مسلمانی را که غیرت ندارد، به خاک ذلت می مالد».

در سیره امامان معصوم(علیهم السلام) که کردار و گفتار آنان نه تنها سرمشق شیعیان و مسلمانان بلکه الگوی آزادمردان جهان است، آموزه های فراوانی در این باره وجود دارد؛ برای مثال، حضرت امام حسین(علیه السلام)، سردار غیرت و آزادی، وقتی مشاهده نمود که لشکر یزید بین او و اهل بیت جدایی افکنده اند، با بازداشتن آن ها از حرکت به سوی خیمه های اهل بیت، غیرت مداری خویش را نشان داده و فرمودند:

«اقول انا الذی اقاتلکم و لقاتلونی و النساء لیس علیهنّ جناح فامنعوا عتاتکم عن التعرّض لحرمی ما دمت حیّا؛9 من با شما می جنگم و شما نیز با من می جنگید؛ زن ها که گناهی ندارند. تا من زنده هستم نگذارید سرکش ها و ستمکاران شما، متعرض اهل بیت من شوند».

با نگاهی به روایات و سیره معصومین(علیهم السلام) درمی یابیم که غیرت، از نیکوترین صفات مردان است. خداوند غیرتمندان را دوست دارد و خود نیز غیور است. بی غیرت، در دنیا و آخرت، عذاب می کشد و بی عفتی نوامیس او، فساد خانوادگی، ناصالح شدن فرزندان و… نتیجه همین بی غیرتی است.

ناگفته نماند این صفت پسندیده و بعضی از صفات دیگر در حیوانات و پرندگان نیز وجود دارد. امام رضا (علیه السلام) در این باره فرمودند:

«خروس سفید، پنج خصلت از خصال انبیا را داراست: آگاهی به اوقات نماز، غیرت، بخشش، شجاعت و… ».10

در حقیقت، وقتی صفت پسندیده ای در حیوانات و پرندگان که عقل ندارند، وجود دارد، باید در اشرف مخلوقات به نحو کامل تر موجود باشد. این روایت حضرت امیر(علیه السلام) که بی غیرت را واژگون و سیاه قلب می دانند، شایان توجه است:

«ان اللّه یغار المؤمن فلیغر و من لا یغار فانّه منکوس القلب؛11 خداوند نسبت به مؤمن غیرت دارد. او هم باید غیرت داشته باشد (که از صفات خدای بزرگ است). کسی که غیرت ندارد، قلبش واژگون و سیاه است».

اقسام غیرت

در یک نگاه کلی، می توان غیرت را به اقسام زیر تقسیم کرد:

الف) غیرت در دین

مسلمان تا جایی که توان دارد، باید از دین دفاع کرده و آن را از خطرهای احتمالی حفظ کند و در صورتی که لازم باشد از بذل جان و مال در این راه دریغ نورزد و در این راه نباید از سرزنش دیگران بهراسد. بسیاری از انبیا و امامان معصوم(علیهم السلام) و مردان صالح در طول تاریخ، جان و مال خویش را در راه حفظ و پاسداری از دین، تقدیم کرده اند.

ب) غیرت نسبت به نوامیس (فرزندان و خویشان و هم کیشان)

انسان باید مراقب همسر، دختر، خواهر و هم کیشان خود باشد و آنان را از انحراف باز دارد و نگذارد در موارد غیرضروری با نامحرم در تماس باشند. اختلاط و روابط ناسالم، عاملی در گسترش فساد و انحراف، و پرهیز از آن مورد توجّه جدّی اسلام و رهبران دینی است. اسلام، در عین تأکید بر حضور اجتماعی زن، آن را، بدون قید و شرط، مجاز نمی داند. یکی از شرایط مهم و اساسی در فعالیت و مشارکت اجتماعی زنان، رعایت مرزبندی و حفظ حریم است. قرآن مجید، درباره عدم اختلاط زنان و مردان می فرماید:

«وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ؛12 هرگاه از ایشان (زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)) چیزی خواستید، از پشت پرده، طلب کنید».

هر چند شأن نزول این آیه، ویژه زنان رسول الله(صلی الله علیه وآله) است اما «مورد نزول» نمی تواند شمول مفهومی آیه را محدود کند.

بنابراین، آیه یاد شده به منظور منع اختلاط زن و مرد و حفظ زن ها از محرکات شهوانی وارد شده است. شهید مطهری(ره) می گوید: طبق این دستور مردان نباید وارد جایگاه زنان شوند و هر اندازه که رعایت حریم کنند به تقوا و پاکی، نزدیک تر خواهد بود.13

امام صادق(علیه السلام) درباره رعایت این مرزبندی فرموده اند:

از جمله بیعت هایی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از زنان گرفت این بود که در خلوت با مردان معاشرت و نشست و برخاست نکنند.14

غیرت مرد مسلمان، امری ستودنی است؛ چنان که امیرالمؤمنین آن را از نشانه های ایمان شمرده اند: «غیرة الرجل الایمان؛15 غیرت مرد و حراست او از ناموسش، جزء ایمان است».

در اسلام، غیرت بی جا ممنوع است؛ چنان که حضرت امیر(علیه السلام) در وصیت خود به امام حسن(علیه السلام) می فرماید:

از غیرت و بدگمانی در جایی که نباید غیرت به کار برد، اجتناب کن؛ زیرا این کار، زن پاک را به ناپاکی و زن بی گناه را به اندیشه گناه فرا می خواند.16

هر چند غیرتمندی بسیار پسندیده است اما غیرتمند باید از بدگمانی و وسوسه های نابجا بپرهیزد؛ زیرا چنین رفتارهایی، کانون گرم خانواده را سرد و بی روح و خود فرد را نیز به بیماری، مبتلا می سازد.

از سوی دیگر، بی توجهی مردان نسبت به نوامیس نیز به شدت نکوهش شده است؛ چنان که پیامبر گرامی اسلام می فرماید:

هر زنی که خود را بیاراید و خوش بو کند و از منزل خارج شود و شوهرش به این امر راضی باشد، خداوند در قبال هر قدمی که بر می دارد، برای شوهرش خانه ای در دوزخ بنا خواهد کرد.17

زن مسلمان با رفتاری مناسب و متین، زمینه گسترش عفت عمومی را فراهم می آورد؛ زیرا جامعه اسلامی جامعه ای به هم پیوسته است و فرد نباید خود را تافته ای جدابافته از دیگران تلقی کند.

انسان مؤمن، نابهنجاری های اجتماعی را به همان سان که بر زن و ناموس خود برنمی تابد، درباره سایر زنان مسلمان نیز تحمل نمی کند (غیرت اجتماعی). مردان موظف اند در برابر حرمت شکنی ها ایستادگی کنند. امام صادق(علیه السلام) در تعبیری ظریف به نتیجه چنین رویکردی اشاره می نمایند:

نیکی کنید با پدرانتان تا پسرانتان به شما نیکی کنند و چشم پوشی کنید از زنان مردم تا مردم از زنانتان چشم بپوشند.18

در سایه غیرت اجتماعی ضمانت های اجرایی برای فعالیت زنان فراهم می آید و جامعه از امنیت و سلامت معنوی بهره مند می شود.

انسان غیور، در مورد تربیت فرزندان حساس است و به همین جهت از ابتدا، زنی را برمی گزیند که مؤمن و پاک دامن باشد تا وظیفه هدایت فرزندان را به بهترین شکل انجام دهد. اساسا شیر مادر و رفتار و کردار او در تکوین شخصیت فرزندان بسیار مؤثر است که در جای خود نیز، به اثبات رسیده است. انسان غیرت مدار، آمد و رفت ها و دوستان و آشنایان فرزندان خود را از نظر دور نمی دارد و با حساسیت های ویژه ای که دارد، او را در مسیر تربیت و سازندگی همراهی می کند.

ج) غیرت در مال

انسان مسلمان، باید مالش را از راه حلال کسب کند و در حفظ و حراست آن نیز کوشا باشد و از اسراف و تبذیر و خسّت و بخل بپرهیزد و حقوقی را که خداوند بر مال واجب گردانیده، ادا کند و در یک کلمه، با مال خود آخرت خویش را آباد گرداند. ناگفته پیداست مالی که از راه حرام به دست آید وبال گردن صاحب خویش خواهد بود و زیان آن در دنیا و آخرت به او می رسد.

پی نوشت ها:

1ـ رساله نوین، عبدالکریم بی آزار شیرازی، ج 3، ص 49.

2ـ تحریم / 6.

3ـ شوری / 45.

4ـ وسائل الشیعه، ج 14، ص 130.

5 ـ همان، ص 176، الکافی، ج 5، ص 537.

6 ـ الکافی، ص 535.

7ـ همان، ص 536.

8 ـ وسائل الشیعه، ص 176.

9ـ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص 354.

10ـ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، باب غیر.

11ـ وسائل الشیعه، ص 176؛ الکافی، ص 536.

12ـ احزاب / 53.

13ـ ر.ک: مسأله حجاب، مرتضی مطهری، ص 154.

14ـ وسائل الشیعه، ص 174.

15ـ غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 377.

16ـ نهج البلاغه، نامه 31.

17ـ بحارالانوار، ج 103، ص 249.

18ـ الامالی، ج 6، ص 288.

شمیم یاس - اسفند 1385، شماره 36 -

سخنان سبز(رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوج های جوان)

امام (ره) فرمودند: بروید با هم بسازید

من یک وقت خدمت امام رفتم. ایشان می خواستند خطبه عقدی را بخوانند، تا من را دیدند گفتند: شما بیا طرف عقد بشو! ایشان بر خلاف ما که طول و تفصیل می دهیم و حرف می زنیم، عقد را اول می خواندند، بعد دو سه جمله ای کوتاه صحبت می کردند. من دیدم ایشان پس از این که عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند:

«بروید با هم بسازید.»

من فکر کردم دیدم که ما این همه حرف می زنیم، اما کلام امام (ره) در همین یک جمله بروید و با هم بسازید خلاصه می شود!

معنای سازگاری

سعی شما این باشد که در تمام دوران زندگی، به خصوص سال های اول، این چهار پنج سال اول، با هم سازگاری داشته باشید. این طور نباشد که یکی اندکی ناسازگاری نشان داد، آن دیگری هم حتماً در مقابل او ناسازگاری نشان بدهد. نه! هر دو با هم سازگاری نشان بدهید و اگر دیدید همسرتان ناسازگاری کرد، شما سازگاری نشان دهید. این جا از آن جاهایی است که سازش و کوتاه آمدن خوب است.

معنای سازگاری چیست؟ آیا معنایش این است که زن ببیند این مرد، درست ایده آل اوست تا با او سازگار باشد؟ یا مرد ببیند که این زن، کاملاً ایده آل اوست و همان فرد مطلوب عالی است، تا با او سازگاری داشته باشد؟ اگر یک ذره این گوشه یا آن گوشه اش کج بود، قبول نیست؟ معنای سازگاری این است؟ نه! اگر سازگاری این باشد که این خودش به طور طبیعی انجام می گیرد و اراده شما را نمی خواهد. این که می گویند شما سازگار باشید، یعنی شما با هر وضعیتی که هست و پیش آمده بسازید. معنای سازگاری این است. یعنی چیزهایی در زندگی پیش می آید. خب دو نفرند، با هم تا حالا آشنایی نداشته اند، زندگی نکرده اند، ممکن است فرهنگشان دو تا باشد. ممکن است عاداتشان دو تا باشد. اول ممکن است یک ناسازگاری هایی ببینند، حالا اول ازدواج که نه، آدم هیچ متوجه نیست؛ بعد از یک خرده که گذشت، ممکن است یک ناسازگاری هایی حس کند. آیا باید این جا از هم سرد شوند و بگویند: این مرد یا این زن دیگر به درد من نمی خورد؟! نه! شما باید خودتان را با این مسئله تطبیق دهید. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید و اگر دیدید نه، کاری نمی شود کرد، خب با او بسازید.

سازش کاری در محیط خانواده جزء واجبات است. نبایستی زن و شوهر تصمیم بگیرند که خودشان هر چه گفتند همان شود. آن چه خودشان می پسندند و آن چه راحتی آن ها را تأمین می کند همان بشود. نه، این طور نباید باشد. باید بنا داشته باشند که با هم سازگاری کنند. این سازگاری لازم است. اگر دیدید مقصود شما تأمین نمی شود مگر با کوتاه آمدن، کوتاه بیایید.

سازگاری در زندگی، اساس بقای زندگی است و همین است که محبت می آفریند. همین است که موجب برکات الهی می شود. همین است که دل ها را به هم نزدیک کرده و پیوندها را مستحکم می کند.

یک تعبیر خوب اروپایی

اصل مسئله ازدواج عبارت است از تفاهم و انس و اتحاد دو موجود در زندگی با یکدیگر که این البته در اصل یک امر طبیعی است. لکن اسلام با پیرایه ها و تشریفات و آیین هایی که قرار داده و با احکامی که گذاشته برای ازدواج، یک استمرار و برکتی به آن داده است.

زن و شوهر باید یکدیگر را درک کنند و بفهمند. این یک تعبیر اروپایی است ولی تعبیر خوبی است… یعنی هر کسی درد و خواست های طرف مقابل را بفهمد و با او راه بیاید، به این می گویند درک کردن. یعنی به قول معروف در زندگی تفاهم و درک متقابل باشد. این ها محبت را زیاد می کند.

هیچ انسانی بی عیب نیست

اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد ـ هیچ انسانی بی عیب نیست ـ و مجبورید او را تحمل کنید؛ تحمل کنید، که او هم همزمان، دارد یک عیبی را از شما تحمل می کند. آدم عیب خودش را که نمی فهمد، عیب دیگری را می فهمد. پس بنا را بگذارید بر تحمل.

اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید. اگر دیدید کاری نمی شود کرد، با او بسازید.

علت متلاشی شدن بنیان خانواده

اسلام در داخل خانواده ترتیبی داده که اختلاف درون خانواده به خودی خود حل شود. به مرد دستور داده که یک ملاحظاتی بکند. به زن هم دستور داده که یک ملاحظاتی بکند. مجموع این ملاحظات اگر انجام بگیرد، هیچ خانواده ای قاعدتاً متلاشی نخواهد شد و از بین نخواهد رفت. غالباً متلاشی شدن خانواده ها به خاطر این بی ملاحظگی هاست. مرد بلد نیست که رعایت کند؛ زن، بلد نیست که عقل به خرج بدهد. او تندی و خشونت بی حد می کند، این بی تحملی به خرج می دهد. همه اش ایراد دارد، خشونتِ او هم ایراد دارد، سرکشیِ این هم ایراد دارد. اگر او خشونت نکند، اگر یک وقتی اشتباه کرد، این سرکشی نکند، ملاحظه کنند، با همدیگر بسازند، هیچ خانواده ای تا آخر متلاشی نخواهد شد و خانواده باقی می ماند.

سازگاری دو طرفه

در قدیم بیشتر می گفتند دختر باید سازگار باشد. برای پسر کأنّه1 وظیفه سازگاری را قائل نبودند. نه! اسلام این را نمی گوید. اسلام می گوید که دختر و پسر هر دو باید سازگار باشند، هر دو باید بسازند. باید بنا را بر این بگذارند که زندگی خانوادگی را سالم و کامل و آرام و همراه با محبت و عشقِ متقابل اداره کنند و این را ادامه بدهند و حفظ کنند. اگر چنانچه ان شاءالله این فراهم شد، که فراهم کردنش هم با تربیت های اسلامی مشکل نیست؛ این خانواده همان خانواده سالمی خواهد بود که اسلام معتقد به اوست.

پی نوشت:

1ـ کأنّه: مثل این که.

سوتیترها:

سازش کاری در محیط خانواده جزء واجبات است. نبایستی زن و شوهر تصمیم بگیرند که خودشان هر چه گفتند همان شود. آن چه خودشان می پسندند و آن چه راحتی آن ها را تأمین می کند همان بشود. نه، این طور نباید باشد. باید بنا داشته باشند که با هم سازگاری کنند. این سازگاری لازم است. اگر دیدید مقصود شما تأمین نمی شود مگر با کوتاه آمدن، کوتاه بیایید

زن و شوهر باید یکدیگر را درک کنند و بفهمند. یعنی به قول معروف در زندگی تفاهم و درک متقابل باشد. این ها محبت را زیاد می کند

در قدیم بیشتر می گفتند دختر باید سازگار باشد. برای پسر کأنّه1 وظیفه سازگاری را قائل نبودند. نه! اسلام این را نمی گوید. اسلام می گوید که دختر و پسر هر دو باید سازگار باشند، هر دو باید بسازند. باید بنا را بر این بگذارند که زندگی خانوادگی را سالم و کامل و آرام و همراه با محبت و عشقِ متقابل اداره کنند و این را ادامه بدهند و حفظ کنند .

شمیم یاس - اسفند 1385، شماره 36

علامه طباطبایی

راوی می گوید :

«یک وقت عازم زیارت بیت الله الحرام بودم، برای عرض سلام و خداحافظی خدمت علامه رفتم و گفتم نصیحتی بفرمایید که به کارم بیاید و توشه راهم باشد. این آیه مبارکه را قرائت فرمودند:
«فاذکرونی اذکرکم:
به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم.» (بقره/152)
علامه می افزاید:
«به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می یابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمی گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.»
هنگامی که مرحوم علامه پاسخ نامه دوست خود، آیت الله مرندی را نوشته و در پاکت می گذارد و به یکی از بستگان مرحوم مرندی می دهد تا به وی برساند، آن شخص به علامه عرض می کند: آقا! مطلبی هم برای من بنویسید. علامه طباطبائی تکه کاغذی برداشته و با خط زیبای خودشان می نویسند:
«خدا را فراموش مکن!»

———————————————————————————-

استاد امجد می گوید:
«هرگاه از ایشان می پرسیدم: چگونه قرآن بخوانیم؟ می فرمودند :
«توجه داشته باشید که کلام الله است.»
در اینجا مناسب است به دو روایت بسیار لطیف و عمیق اشاره شود که اگر معنای ژرف و خاص «تجلی» را بدانیم و التفات داشته باشیم که کلام از متکلم جدا نیست، آن دو را جامع ترین روایت در معرفی قرآن خواهیم دانست:
1- حضرت مولی الموحدین علی(ع) می فرمایند:
«فتجلی ـ سبحانه ـ لهم فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه بما أراهم من قدرته:
پس خداوند سبحان، در کتابش (قرآن) بر بندگان، بی آن که (بتوانند) او را ببینند، تجلی کرد به آنچه از توانایی اش به آنان نشان داد.»
2- حضرت صادق(ع) فرمودند:
«(والله) لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه ولکنهم لایبصرون:
(به خدا قسم که) خداوند در سخن خویش (قرآن) بر آفریدگان خود تجلی کرده، اما آنان او را نمی بینند (و توجه ندارند.)»

———————————————————————————-

علامه می فرمود:
«ما هر چه داریم از اهل بیت پیامبر(ع) داریم… ما همه آبروی خود را از محمد و آل محمد(ع) کسب کرده ایم.»
مراقبه و خودسازی
علامه می فرمود:
«در شب و روز زمانی را برای حسابرسی خود قرار بدهید و ببینید که این بیست و چهار ساعت چگونه بر شما گذشته، اهل محاسبه باشید، همانطور که یک بازرگان، یک کاسب، دخل و خرج خود و صادرات و واردات خود را حساب می کند، شما ببینید در شبانه روزی که بر شما گذشته چه چیزی اندوخته اید، چه گفته اید، یک یک رفتار و گفتارتان را حساب برسید، از نادرستی ها استغفار کنید و سعی کنید تکرار نشود و برای آنچه شایسته و صالح و به فرمان حاکم عقل بود خدا را شاکر باشید، تا به تدریج برای شما تخلق به اخلاق ربوبی ملکه بشود.»
آیت الله استاد حسن زاده آملی می فرماید:
یکی از کلمات قصار علامه طباطبایی، این بود که:
«ما کاری مهم تر از خودسازی نداریم.»
البته این نه به این معناست که انسان همه کارها و وظایفش را کنار بگذارد و برود یک گوشه ای مشغول خودسازی شود، بلکه خودسازی اصلی در اجتماع بودن و به وظایف خود عمل کردن و گناه نکردن است.
علامه می فرماید:
«تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن. یعنی حریم دل را پاسبانی کردن. یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن. پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی ، این نهال سعادت را پروراند.»
اواخر عمر مبارکشان دائم می فرمودند:
«توجه! توجه!» و این، فراتر از «تذکر» و «تفکر» است.
علامه می فرمودند:
«بزرگترین (و سخت ترین) ریاضت ها، همین دینداری است.»
در روایتی از حضرت امیر(ع) هست که می فرماید:
«الشریعه ریاضه النفس:
آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگی نفس می آورد.»
از خود بطلب هر آنچه خواهی!
آیت الله حسن زاده به نقل از علامه می فرمود:
«ما سرانجام هر چه را در «خارج» می جستیم، در «درون» یافتیم.»
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی

———————————————————————————-

حجة الاسلام محمد فاضل (تبریزی) می‌گوید:آقای شربیانی روزی علامه را به خانه خود (در تبریز) دعوت کرد و چند نفر را هم برای زیارت و استفاده از سفره معارف ایشان به منزل خود فراخواند؛ از جمله بنده .

آن شب علامه به من فرمود: «من سی سال پیش، استخر شاگُلی (محلی با صفا و خرم در تبریز) را دیده‌ام.» سپس با ملاطفت و مزاح ادامه داد: اگر مزاحم خواب آقایان نباشم، می‌خواهم فردا بین‌الطلوعین به آنجا بروم. گفتم: صبح خدمتتان خواهم بود.

فردای آن شب، با اتومبیلم ایشان را به استخر شاگُلی می‌بردم که دیدم ایشان در ماشین، قرآنی از جیبِ خود درآورده و گفت: من عهد دارم که هر روز یک جزء از قرآن را بخوانم و الآن چهل سال است که این کار را انجام می‌دهم.

دیشب شما علما مزاحم شدید، نتوانستم بخوانم و اکنون قضا می‌کنم! هر ماه یک ختم قرآن تمام می‌شود و باز از ابتدای آن شروع می‌کنم و هر بار می‌بینم که انگار اصلاً این قرآن، آن قرآن پیشین نیست! از بس مطالب تازه‌ای از آن می‌فهمم! از خدا می‌خواهم به بنده عمر بسیاری دهد تا بسیار قرآن بخوانم و از لطایف آن بهره ببرم . نمی‌دانید من چه اندازه از قرآن لذت می‌برم و استفاده می‌کنم!

———————————————————————————-

حجة الاسلام صحفی می‌گوید در اواخر عمر مبارک علامه طباطبایی، از ایشان خواستم برای آرامش قلب، دستوری بفرمایند، فرمودند:

«دست را روی سینه بگذار و سه ـ چهار بار نشسته و ایستاده (یا فرمود: ایستاده و نشسته ـ که یادم نیست ـ) این آیه را بخوان:

«الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله؛ ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛

کسانی که ایمان آورده‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می‌گیرد، آگاه باش که با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد.» (رعد/ 28)
و من اثر این دستور را هم دیدم… .

———————————————————————————-

از استاد پرسیدم :
مقصود از “وجه خداوند” چیست؟

آنجا که مى‌فرماید: “کل شى ء هالک الا وجهه” (قصص: 88)

هر چیز نابود است، بجز وجه او.

استاد فرمودند:
خداوند سبحان مى فرماید: “ما عندکم ینفد، و ما عند الله باق” (نحل: 96)

هر چه نزد شماست نابود مى گردد و پایان مى پذیرد، و تنها آنچه نزد اوست باقى و پایدار است .

از این آیه شریفه به ضمیمه آیه پیش استفاده مى شود که “وجه خدا” همان “ما عند الله” است.

در جاى دیگر نیز مى فرماید: “و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون” (آل عمران : 169)

و هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه نزده اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.

و نیز مى‌فرماید: “و لاتقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات ، بل احیاء و لکن لاتشعرون” (بقره : 154)

کسانى را که در راه خدا کشته مى شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند، ولى شما نمى‌دانید.

با ضمیمه کردن این آیات به آیات پیش استفاده مى شود که “شهداء"، “وجه الله” هستند و فنا و زوال ندارند، زیرا “عند الله” و “عند ربهم” هستند، و هر چه “عندالله” است باقى و پایدار است . و ائمه علهیم السلام بالاترین شهداء هستند.

آیة الله امجد می‌فرماید:

«هر گاه از علامه طباطبایی می‌پرسیدم: چگونه قرآن بخوانیم؟ می‌فرمودند:

«توجه داشته باشید که کلام الله است.»

نویسنده:انسان جاری almortaza.blog.ir

نکته های ناب اخلاقی از محضر آیت الله قاضی

نماز

شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [ نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است ].

مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند. »

مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند.

مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند. »بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.

اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.
دعا در قنوت نماز

آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: « اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی. »
قرآن

آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان! »

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: « دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً.

آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»

و نیز:« بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد. »
نماز شب

« اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب. »

علامه طباطبایی می فرمودند: « چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند.

چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »

حاج سید هاشم حداد می فرمودند: « مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید. »
توسل به ائمه أطهار(ع)

آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: « …. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(ع) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا. »
توسل به حضرت سیدالشهدا(ع)

محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.
دعا برای فرج امام زمان(ع)

از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.
دل هیچ کس را نرنجانید!

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچکس را نرنجانید!

تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد

رفع ناراحتی های روحی

آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: « لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست.

از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست. »
حق الناس

آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: « هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی.

خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم.

اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: « هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

آقای قاضی فرمودند : هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»
رفع گرفتاری

علامه لاهیجانی انصاری روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟

در جواب فرمودند: « پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:

« اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء : بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد. »
حضور قلب

حجت الاسلام آقای دکتر مرتضی تهرانی می فرمایند: « آیت الله قاضی در پاسخ شخصی که از ایشان تقاضای سفارش کرد، فرمودند:

قلم و کاغذ از جیبت درآور و بنویس:

سررشته دولت ای برادر به کف آر وین عمر گرانمایه به خسران مسپار

یعنی همه جا با همه کس در همه جا می دار نهفته چشم دل جانب یار »
برآورده شدن حاجت

« مرحوم قاضی قرائت دعای زیر( دعای سریع الاجابه، مفاتیح الجنان ) را به مدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید می دانستند:

إلهی کیف أدعوک و أنا أنا و کیف أقطع رجایی منک و أنت أنت؟ إلهی أذا لم أسئلک فتعطین فمن ذاالذی أدعوه فیعطینی؟ ألهی إذا لم أدعک فستجیب لی، فمن ذاالذی أدعوه فیستجیب لی؟

إلهی إذا لم أتضرع إلیک فترحمنی فمن ذا الذی أتضرع إلیه فیرحمنی؟ إلهی فکما فلقت البحر لموسی و نجیته أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد و إن تنجینی مما أنا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر أجل بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین. »
تقویت حافظه

آن مرحوم برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین ( دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش می فرمودند.
عمل به دانسته ها

برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی، بدان که تو عارف خواهی بود.

منبع : سایت تبیان

نویسنده:انسان جاری almortaza.blog.ir

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نویسنده:انسان جاری almortaza.blog.ir


استفاده از فرصت ها

ای عزیز، تو ملتفت خود باش که نیز روزی مثل مایی و خودت نمی دانی آن چه روز است؛ شاید الان که مشغول قرائتی باشی، اگر تعللی کنی، فرصت از دست می رود. ای برادر من، این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنی نیست.

چقدر آدم های صحیح و سالم با موت ناگهانی از این دنیا رفتند و ندانیم عاقبت آنها چیست؟

پس فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شمار که کار خیلی اهمیت دارد و سفر خیلی خطرناک است. دستت، از این عالم که مزرعه آخرت است، اگر کوتاه شد، دیگرکار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانی کرد، جز حسرت و حیرت و عذاب و مذلت نتیجه نبری. اولیای خدا آنی راحت نبودند و از فکر این سفر پر خوف و خطر بیرون نمی رفتند.
استفاده از فرصت جوانی برای غلبه بر مفاسد اخلاقی

ای عزیز برای یک خیال باطل، یک محبوبیت جزئی بندگان ضعیف، یک توجه قلبی مردم… خود را مورد سخط و غضب الهی قرار مده؛ و مفروش آن محبت های الهی، آن کرامت های غیرمتناهی، آن الطاف و مراحم ربوبیت را بر یک محوبیت پیش خلق که مورد هیچ اثری نیست و از او هیچ ثمری نبری جز ندامت و حسرت. وقتی دستت از این عالم کوتاه شد که عالم کسب است و عملت منقطع گردید، دیگر پشیمانی نتیجه ندارد و رجوع بی فایده است.
یاد خدا و نعمت های الهی

ای عزیز متذکر عظمت خدای خودت باش؛ متذکر نعمت ها و مرحمت های او شو و متذکر حضور باش و ترک کن نافرمانی او را؛ در این جنگ بزرگ بر جنود شیطان غلبه کن؛ مملکت خود را مملکت رحمانی و حقانی کن و به جای جنود شیطان محل اقامت لشگر حق تعالی نما تا آنکه خداوند تبارک و تعالی تو را توفیق دهد در مجاهده مقام دیگر و در میدان جنگ بزرگ تر که در پیش است؛ و آن جهاد با نفس است در عالم باطن و مقام دوم نفس.
ارزش اعمال و ایمان ما

ای عزیز، تمام عمر ما، که پنجاه و شصت سال است، فرض می کنیم که در آن قیام کنیم، به جمیع وظایف شرعیه و با ایمان صحیح و عمل صالح و توبه صحیحه از این دنیا برویم، آیا این مقدار اعمال و ایمان ما را چه مقدار جزاست؟
کوچک و بی ارزش شمردن اعمال

ای عزیز، این قدر لاف خدا مزن! این قدر دعوی حب خدا مکن، ای عارف، ای صوفی، ای حکیم، ای مجاهد، ای مرتاض، ای فقیه، ای مؤمن، ای مقدس، ای بیچاره های گرفتار، ای بدبخت های دچار مکاید نفس و هوای آن، ای بیچاره های گرفتار آمال و امانی و حب نفس! ـ همه بیچاره هستید، همه از خلوص و خداخواهی فرسنگ ها دورید. این قدر حسن ظن به خودتان نداشته باشید. این قدر عشوه و تدلل نکنید. از قلوب خود بپرسید ببینید خدا را می جوید یا خودخواه است؟ موحد است و یکی طلب، یا مشرک است؟ پس این عجب ها، یعنی چه؟ این قدر به عمل بالیدن چه معنی دارد؟ عملی که فرضا تمام اجزاء و شرایطش درست باشد و خالی از ریا و شرک و عجب و سایر مفسدات باشد. قیمتش رسیدن به شهوات بطن و فرج است چه قابلیتی دارد که این قدر تحویل ملائکه می دهید؟ این اعمال را باید مستور از چشم ها داشت. این اعمال از قبایح و فجایع است! باید انسان از آنها خجالت بکشد و ستر آنها باشد.
ترجیح رضایت الهی بر رضایت مخلوقات

ای عزیز، نام نیک را از خداوند بخواه. قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد. تو کار را برای خدا بکن، خداوند علاوه بر کرامت های اخروی و نعمت های آن عالم در همین عالم هم بر تو کرامت ها می کند؛ تو را محبوب می نماید؛ موقعیت تو را در قلوب زیاد می کند؛ تو را در دنیا سربلند می نماید، ولی اگر بتوانی با مجاهده و زحمت قلب خود را از این حب هم به کلی خالص نما؛ باطن را صفا ده تا عمل از این جهت خالص شود و قلب متوجه حق گردد؛ روح بی آلایش شود؛ کدورت نفس برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعیف، شهوت و اسم نزد بندگان ناچیز، چه فایده ای دارد. فرضا فایده داشته باشد، یک فایده ناچیز جزئی چند روزه است. ممکن است این حب عاقبت کار انسان را به ریا برساند و خدای نخواسته آدم را منکر و منافق و کافر کند؛ اگر در این عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبی پیش بندگان صالح خدا و انبیای عظام او و ملائکه مقربین رسوا شود؛ سرافکنده گردد؛ بیچاره شود. رسوایی آن روز را نمی دانی چه رسوایی است. سرشکسته در آن محضر را خدا می داند چه ظلمت ها دنبال دارد. آن روز است که به فرموده حق تعالی کافر می گوید: «ای کاش خاک بودم» و دیگر فایده ندارد.
عزم و اراده

ای عزیز بکوش تا صاحب «عزم» و دارای اراده شوی، که خدای نخواسته اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی، انسان صوری بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی؛ زیرا که آن عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است. جرئت بر معاصی کم کم انسان را بی عزم می کند و این جوهر شریف را از انسان می رباید. استاد معظم ما، دام ظله می فرمودند: «بیشتر از هر چه، گوش کردن به تغنیات سلب اراده و عزم از انسان می کند.»
عزم و اصلاح امر و نفس

ای عزیز، راه حق سهل است و آسان، ولی قدری توجه می خواهد. اقدام باید کرد. با تسویف و تأخیر امر را گذراندن و بار گناه را هر روز زیاد کردن کار را سخت می کند، ولی اقدام در امر و عزم بر اصلاح امر و نفس، راه را نزدیک و کار را سهل می کند. تو تجربه کن و چندی اقدام کن، اگر نتیجه گرفتی، صحت مطلب بر تو ثابت می شود والا راه فساد باز است و دست گنهکار تو دراز.
سنجش میزان عمل خود با میزان شریعت و ولایت اهل بیت

ای عزیز، قدری از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن، بترس از آنکه اعمالی را که به خیال خودت عمل صالح است، از قبیل نماز و روزه و حج و غیر آن، خود اینها اسباب گرفتاری و ذلت شوند در آن عالم. سپس، حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری بکش و خودت میزان اعمالت را بر پا کن و در میان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را بسنج و صحت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت داری. اگر در اینجا خود را محاسبه نکنی و حساب خودت را درست نکنی، در آنجا که به حسابت رسیدگی می شود و میزان اعمال برپا می شود مبتلابه معصیت های بزرگ می شوی. بترس از میزان عدل الهی و به هیچ وجه مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده، قدری به صحیفه اعمال اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله ، که معصوم از گناه و خطا بودند مراجعه کن و تفکر در آنها کن.
توفیق خواستن از خداوند جهت ریشه کن کردن وابستگی های دنیایی

ای عزیز، اکنون که مفاسد این علقه و محبت را متذکر شدی و دانستی که انسان را این محبت دنیا به هلاکت دچار می کند، و ایمان انسان را از دست او می گیرد و دنیا و آخرت انسان را درهم و آشفته می کند. دامن همت به کمر زن و هر قدر توانی وابستگی دل را از این دنیا کم کن و ریشه محبت را سست کن و این زندگی چند روزه را ناچیز شمار و این نعمت های مشوب به نقمت و رنج و الم را حقیر دان و از خدای تعالی توفیق بخواه که تو را کمک کند و از این رنج و محنت خلاصی دهد و دل تو را مأنوس به دار کرامت خود کند.
همت بلند

ای عزیز گوش دل باز کن و دامن همت به کمر زن و به حال خود رحم کن، شاید بتوانی خود را به صورت انسان گردانی و از این عالم به صورت آدمی بیرون روی که آن وقت از اهل نجات و سعادتی.
اختیار انسان در پذیرش حق و باطل

ای عزیز، تو خود دانی، می خواهی این را بپذیر یا آن را، که خدای تعالی بی نیاز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما و همه موجودات عالم.

نویسنده:انسان جاری almortaza.blog.ir

1 2 4 6